سلام وقت بخیر استاد عزیز: در فضای سیر و سلوک به مشکلی خوردهام بسیار جانفرسا! دچار وسواس در دعا شدهام! نمیدانم این دعایی که میخواهم بکنم امتثال ادعونی استجب لکم است و دعای عباد یا دعای استعجالی طبیعی است! اصلا نمیدانم دعا بکنم یا نه وقتی ارید ان لا ارید را میفهمم! نمیدانم برای شفای فلان بیمار گریه بکنم و دعا کنم یا طلب بلا کنم یا بگویم هرچه پیش آید خوش آید چون قضای الهی بهترین است! استاد گرانقدرم کاش حضانت این طفل یتیم را قبول میکردید، میدانم که بشدت از فضای مرید و مرادی بدتان میآید ولی کاش میشد روزی خصوصی زیارتتان کنم و هیچ نگویم و شما فقط بگویید و من با سری پایین فقط گوش کنم، من کورم و چاهی در پیش، حالا شما و کرمتان، و اما السائل فلا تنهر! استاد سلوک ذیل شخصیت امام خمینی ره واقعا عالیست اما بنظرم خیلی هم راحت نیست! نسل ما اگر امام خمینی ره را هم دارد کم کم میشناسد به برکت امثال شماست، وگرنه ما چه میدانستیم مصباح الهدایه و دیوان امام چیست؟ فکر میکردیم امام تحریر الوسیله و توضیح المسائل است با قدری چاشنی عبادت و سیاست! از شما میخواهم قدری نظر لطف به ما شاگردان بکنید و خصوصی تر وقتی برای هر یک قرار دهید مثلا هفته ای یک ساعت وقت خصوصی بدهید برای یک ملاقات، و وقت رزرو شود. تا همین جا هم بسیار مجاهدات شما مثمر ثمر بوده است الحق و الانصاف و این که طلب عاجزانه کردم برای ملاقات های خصوصی از سر لطف شما میسور میشود نه از باب وظیفه. حقیقتا دلتنگتان هستم استاد التماس دعای خاص
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! دعا میکنیم زیرا در دعا، در فضای قضای برتری حاضر میشویم و یا برای کسی که دعا میکنیم به حکم: «الدّعاُ يَرُدُّ القضاءَ وَ قَد اُبرِمُ اِبراماً!» دعا (آنچنان است) که مقدّرات حتمی الهی را دگرگون میکند. با دعا طرف در قضای دیگری که برای او بهتر است قرار میگیرد. ۲. چرا گمان نمیفرمایید که بر اساس همان طلب رفقا، عرایضی پیش میآید بخصوص در جلسات قرآنی. آیا این همان بهترین ملاقات نیست که در رابطهاش فرمودهاند: «میرود از سینهها در سینهها / از رَه پنهان صلاح و کینهها»؟ موفق باشید
سلام علیکم استاد بزرگوار: وقتتون بخیر. من نمیدونم چی بنویسم واقعا ولی خستم. من از اخلاق خودم خستم یک خلا ای رو در خودم حس میکنم. من نیاز دارم یاد بگیرم بجا حرف بزنم. آخه بعضی وقتا تو جمعی که خیلی راحتن خیلی حرف میزنم همش دوس دارم حرف بزنم ولی اصلا از این اخلاقم خوشم نمیاد. همش دوس دارم وقتی یه کار اشتباه میکنم اون کارم رو توجیه کنم به طرف مقابل و بهش بفهمونم این اخلاق من به این دلیل و اصلا اینطوری نیستم و اشتباه شده یا همش یکاری ناخواسته انجام میشه میگم نکنه طرف مقابلم بد راجع بهم فکر کرده همه اینا نمیدونم از چی نشات میگیره ولی من هرچی باشه همیشه قدرت خدا رو بالاتر از هرچیزی میدونم اما همش هم میگم خود خدا و امیرالمومنین فرمودند کاری نکنین که در جایگاه قضاوت قرار بگیرید برای همین همش حساس میشم. دوس دارم سنجیده برخورد کنم مشکل گشا باشم خوش اخلاق باشم زودرنج نباشم واقعا الان بی انگیزه شده ام. هم در درسم هم کارام همش گمشده ای حس میکنم به قول خودتون دوست دارم نگاه توحیدیم قوی بشه و سربازی آقام رو کنم. دلم میخواد مثل اون حکمت اقا امیرالمومنین باشم که فرمودن جوری زندگی کنین که وقتی مردین همه براتون اشک بریزن. واقعا نیاز دارم بهم بگین. الانم دارم کتاب جوان و انتخاب بزرگ رو میخونم. کتاب ادب خیالتون هم قبلا خوندم ولی میشه بهم بگین به ترتیب چه کتابایی بخونم که این چیزا حل بشه؟ اصلا دوست ندارم این وضعیتم رو. میشه جوابی که بهم میدین خلاصه نباشه آخه من واقعا نیاز به جزیئات حرفاتون دارم. ممنونتون میشم التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله همینکه در حال جستجوی مأوایی بسی گسترده هستید، جای شکر دارد. آری! همانطور که در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» ملاحظه فرمودید هر اندازه ما در میدان حقیقت حاضر و حاضرتر شویم، به استقرار بیشتری میرسیم و در همین راستا خوب است بعد از مطالعه کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» با کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن، کار را جلو ببرید تا به مباحث «برهان صدیقین» همراه با شرح صوتی آن برسید، ان شاءالله. موفق باشید
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی: استاد شما کتاب حضرت آقا طرح کلی اندیشه اسلامی در قران (که شامل سلسله جلسات حضرت آقا در مشهد در رمضان ۱۳۵۳) هست را تدریس کردید به صورت صوت؟ ان شاءالله همیشه در پناه حضرت حق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله قبل از انقلاب سخنان حضرت آقا با همین عنوان «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن» به ما رسید و همان زمان بحثهای خوبی پیش آمد که البته شرایط ضبط به این صورت در آن زمان نبود. موفق باشید
با سلام و سپاس از پاسخ و راهنماییهای شما: در جواب یکی از سؤال کنندگان نکته دیدم که برایم مهم بود که آن را بهتر درک کنم و نکته این بود که فرموده بودید توجه به قلب صنوبری باعث حضور انسان در نزد خودش میشود و بیکرانگی را بیشتر احساس میکند. این قلب صنوبری همین قلب جسمی و تپنده است؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در بحث «ده نکته در معرفت نفس» عرض شد به همین جهت است که اگر روح یا نفس ناطقه بترسد، همین قلب صنوبری به تپش میافتد، البته بیشترین توجه را ما باید در مباحث معرفت نفس به حضور نفس در نزد خودش داشته باشیم. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: این روزها که اتفاقات بزرگی در جبهه مقاومت و در فلسطین در حال وقوع است و درست روز بعد از فاجعه بیمارستان غزه متنی بر قلم بنده جاری شد که مایل بودم با حضرتعالی در میان بگذارم و در تصحیح و تکمیل نگاهم به مساله فلسطین از حضرتعالی کمک بگیرم. از فرصتی که برای شاگردان و دوستداران دور و نزدیک میگذارید ممنونیم. متن: اگر شب قدر، شبی است که مقدرات عالم رقم میخورد، شبی است که ملائکه بر اهل زمین نظر ویژه دارند و همه امور را جاری میکنند، این شبها، شب قدر جهان اسلام است، وقتی زمین با همهی فراخیاش بر اهل زمین تنگ میشود، وقتی به این باور رسیدیم که لاملجا من الله الا الیه سکینه الهی میرسد. در صحنه دهشتناک حمله به بیمارستانی که مردم پناه خود قرارداده بودند، و پس از ۷۵ سال جنایت اسرائیل همچنان امان دادن گرگ را باور کردهبودند، در صحنه پر از خاک و خون شب تلخ غزه، شدیدترین امید تمام این ۷۵ سال متولد شد، کافی است باورکنیم و تنها یک لحظه تنها یک لحظه در میانه این خوف و خطر پناه بودن، تنها پناه بودن الله را ببینیم. دیشب را با تصاویر غزه احیا گرفتیم تا دلهای ما با دلهایشان زنده شود و چه بگویم حسرت اینهمه در میانه میدان بودن خواب از چشمها ربود، چقدر از مردان ما آرزو کردند چند دقیقه در این میدانِ حضورِ خدا سلاحی حمل کنند، پیکری جابجا کنند و بعد هرگاه که او خواست به لقاءش بشتابند، چقدر از زنان ما قلبشان برای یک ساعت امدادگری بیقرار شد، حتی اگر از شدت غم یا با یک بمب دیگر نباشیم. ما دلمان برای لحظههای خوف و خطر سخت تنگ شده، دلمان برای حضور در نبرد آخرالزمانی خیر و شر له له میزند. ما که صدها بار کربلا را با خود مرور کردهایم از مرگ در خانه و بستر هراسانیم گویی سفرهای پهن شده، بزمی به راه افتاده و ما حسرت زده فقط میتوانیم از دور شاهد باشیم. دلمان میخواهد در میدان روضههای مجسم تاریخمان به ما هم سهم بدهند، حتی اگر یک نقطه از لشگر عظیم حق باشیم، حتی اگر جایی نامی از ما نماند، خاطرهای از ما ننویسند حتی اگر لشگر حق پس از ما آنچنان غرق شادی فتح شوند که نام شهدا جایی ثبت نشود، مهم نیست در این صحنه عظیم به ما دیالوگ بدهند یا فقط سیاهی لشگر باشیم، آنقدر نور این لشگر خیره کننده است که در سیاهیش هم که باشی حسرت ملائکه میشوی، مایه مباهات الله بر ملائکه میشوی اگر ملائکه خونهای به ناحق ریخته شده در غزه را دیدند و به الله گفتند اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدماء، ما همانیم که مقابل ملائکه میایستیم و آنها حتی یارای آن ندارند که نام ما را بیاورند، و آدم فقط خبری از ما به آنها میدهد و الله میگوید، نگفتم من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید. اللهم اجعلنی ممن تنتصر به لدینک و لاتستبدل بی غیری
باسمه تعالی: سلام علیکم: سپاس خدا را که این کلمات از زبان خواهری جاری میشود که زبان را همچون اسلحه به دوش گرفته است تا برّانتر از اسلحهها، در میدان باشد. آیا حقیقت حضورِ آخرالزمانی ما مژده چنین طلوعی را به میان نیاورده است؟! چه خوب فرمودید که اتفاقاً سکینه الهی در اوج طوفان، انسان را فرا می گیرد تا معلوم باشد هر اندازه شیطان با دشمنیِ بیشتر به میان آید، خداوند با مددی افزونتر یاران خود را مدد میکند به همان معنایی که جناب مولوی فرمود: «چونکه سِرکه سِرکگی افزون کند / پس شِکر را واجب افزونی بُوَد». آری! این مائیم و تقابل دو تاریخ؛ تاریخی که همه معنای خود را در اسلحهها و قدرت و رسانه و دروغ دنبال میکند، و تاریخی که انسان در آن نسبت به حقیقت تا مرز شهادت، خود را حاضر کرده است. غزّه، امروز آینهای است تا همه چیز در آن نمایان شود. اینهمه تلاشِ اَبر قدرتها برای حفظ موجودیت اسرائیل، چیزی نیست جز حفظ موجودیت انسانی که به تعالی انسان و معنی قدسیِ انسان پشت کرده و اینهمه تلاش در جبهه مخالف، در سراسر جهان برای دفاع از فلسطین با چنین شور و عطشی، حکایت از آن دارد که بشرِ جدید راهی که در جستجوی او بود را در نظر به غزّه یافته است. حال این ما و شماییم که «بودنِ» خود را آری! «بودنِ» خود را در این صحنهها تجربه کنیم که به گفته جنابعالی حتی اگر یک نقطه از لشگر عظیم حق باشیم و حتی اگر نامی از ما نماند و خاطرهای از ما ننویسند، زیرا در پیشِ خود که هستیم و همین احساسِ «بودن» در این صحنه به هر صورتی که پیش آید، همه آن حضوری است که ما سالها به دنبال آن بودیم و دیروز، مزه آن را در دفاع مقدس و در تشییع پیکر پاک حاج قاسم مزمزه کردیم و حالا در میدانی بسی گشودهتر ماورای موضوع شیعه و سنی بودن داریم خود را تجربه میکنیم. موفق باشید
سلام به استاد بزرگوارم: از آنجا که استاد را یک بصیر نسبت به زمانه خود میدانم و تحلیل های تاریخی استاد را بسیار ارزشمند میدانم، خواستم نظر استاد را از برداشت تاریخی این حقیر جویا شوم. اگر در تاریخ این چندین ساله تا به امروز سیری کنیم این طور به نظر می آید که انگار زمانه دارد پیوسته به سویی میرود که بشر را هر چه بیشتر از مقام نظاره گر بودن نسبت به وقایع و رخدادهای مهم در جهان، به موضع گیری و صف بندی های کاملاً متمایز سوق میدهد. و جنایت وحشیانه و هولناک بمباران بیمارستان غزه باز نقطه عطفی شد که دوباره این صف بندی بین شر مطلق و جبهه حق بیشتر از همدیگر متمایز شود و هر چه پیش میرویم نظاره گران در صحنه وقایع جهانی بدون آنکه خود بخواهند محکوم به موضع گیری شفاف و صف بندی بین این دو جبهه میشوند به طوری که از تعداد نظاره گران در صحنه روزگار دارد هر روز کاسته میشود. از طرفی نوع وقایع و رخدادها به سمتی میرود که آن فضای مه آلود گذشته که باطل در ظاهر حق جلوه میکرد دارد از بین میرود. گویی خداوند دارد حجت را بر بشریت تمام میکند تا نوع بشر حق و باطل را آشکارا و بدون پرده بنگرد و با اختیار خود یکی را انتخاب کند. آیا شما فکر میکنید این سیر تاریخی ادامه پیدا میکند یا اینکه این پدیده تاریخی ادواری است و دوباره ممکن است تاریخ ما به همان دوره ای مه آلود برگردد و باطل لباس حق بر تن کند و تشخیص حق از باطل برای انسانهای نظاره گر دوباره دشوار گردد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه چیز حکایت از آن دارد که در فضای آخرالزمان ما با ظلمات نهایی و نور نهایی روبرو هستیم. و ساده نیست اگر آن مرد بصیر یعنی آیت الله امام موسی صدر فرمودند: «اسرائیل شرّ مطلق است. اسرائیل ضد اسلام، ضد مسیحیت، ضد ایمان، ضد قومیت عربی، ضد انسانیت و ضد میهن است. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد. ما اسرائیل را شرّ مطلق می دانیم. بدتر از اسرائیل در جهان وجود ندارد.» در اینجا است که به خوبی روشن میشود باید چهره اسرائیل و همه جریانهایی که به نحوی به آن منتسب هستند، به ظهور آید تا معنای تقوای نهایی که مقابله جدّی با اسرائیل است، پیش آید و این تاریخی است که بحمدلله شروع شده تا هر کس جای و جایگاه خود را مشخص کند. در این مورد عرایضی تحت عنوان «طوفان الاقصی و نظر به آیندهای دیگر» شده است. به امید آنکه در مجموع، ما را متوجه این امر مهم بنماید که در این «فتح تاریخی» هزینههایی باید داد بسی بزرگ، تا به نتیجه نهایی و بزرگ نایل شویم. موفق باشید
بسم الله الرّحمن الرّحیم
باید از خود پرسید: این جنگ که با طوفان الاقصی شروع شده، قرار است به کجا ختم شود؟
نظر به نفی موجودیت کلّی اسرائیل
۱. اگر شما مینگرید که صهیونیسم با شدیّت تمام برای قتل عام مردم غزه به میدان آمده است، آیا این حکایت از آن ندارد که طوفان الاقصی تمام موجودیت صهیونیسم را تهدید میکند؟ به همان معنایی که رهبر بصیر انقلاب اسلامی در ملاقات با جناب شیخ زکزاکی رهبر شیعیان نیجریه فرمودند: «شهادت زنان و کودکان و مردان، دل انسان را مجروح میکند اما بخش دیگری از این قضایا نشان دهنده قدرت باور نکردنی اسلام در فلسطین است و با لطف و عنایت خداوند متعال این حرکتی که در فلسطین آغاز شده است، به پیش خواهد رفت و منجر به پیروزی کامل فلسطینیها خواهد شد.»
از این جهت باید به آینده دیگری فکر کرد که حتی آمریکا و اروپا مجبورند در معنای خود و در روش خود و در نگاه خود به دیگر ملل تجدید نظر کنند. این است هنر زمان شناسی که در امروزمان فردا را نظاره کنیم.
چرا اسرائیل آینده ندارد؟
۲. ملاحظه کنید که یک گروه و نه یک ارتش، وارد سرزمینی میشود که رهبرانش خود را، هم جزو چهار ارتش بزرگ دنیا بدانند و هم جزو بهترینها در حوزه اطلاعاتی و امنیتی. از آن سو، بزرگترین قدرتهای نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی جهان نیز که به شکل نامحدودی حامی آن هستند موجودیت آن را موجودیت خود بدانند و از هیچ کمکی، تأکید میشود از هیچ کمکی به آنها دریغ نکنند. این گروه در همان ساعات نخست آغاز عملیاتِ ترکیبی خود ۴۰ کیلومتر به عمق این سرزمین نفوذ کند، همان روز اول هزاران تلفات و اسیر و زخمی بگیرد. کار را به جنگ نامنظم شهری بکشاند و درجهداران و ژنرالهای نامآوری را به هلاکت برساند یا از رختخوابهای اتاق خوابشان بیرون بکشد، با توجه به این امر، آینده این کشور جعلی یعنی اسرائیل چگونه خواهد بود؟
چرا مجبور شدند تلفات خود را اعلام کنند؟
۳. یک جستوجوی ساده اینترنتی در منابع رسمی، قدرت و نفوذ و تاثیرگذاری صهیونیستها در حوزه رسانه را دستگیرتان میکند. تصویربرداری از جزئیات عملیاتها، هلاکت صهیونیستها، به اسیری گرفتن آنها و انتشار همزمان و بعضاً «برخط» فیلمها و تصویرها دیگر چارهای برای صهیونیستها باقی نگذاشت و آنها را - برخلاف میلشان- به تغییر تاکتیک قدیمیشان یعنی از «سانسور تلفات» به «مظلومنمایی» واداشت.
با اسلحه و حیله نمیتوان کشورداری کرد
۴. میبینیم، صهیونیستها از «حمله زمینی» و «اعزام ناوها و جنگندههای استراتژیک آمریکا» رسیدهاند به «قتل زنان و کودکان» و ریختن چند ده هزار تن بمب ممنوعه و غیرممنوعه و فسفر سفید بر سر باریکهای که ۹۰ درصد جمعیت دو میلیونی آن، غیرنظامیاند!
آیا با این نوع اعمال یعنی با قدرت پول و حیله و سلاح و کشتار، میشود برای همیشه ملتسازی و کشورسازی کرد.
تله بزرگ غزّه برای صهیونیستها
۵. طوفانالاقصی یک نقطه عطف تاریخی و فصل نوینی در مقاومت فلسطین، بلکه مقاومت جهان اسلام و حتی دنیا است، زیرا مختصات و مؤلفههایی دارد که آن را از دیگر عملیاتِ مشابه در قبل متمایز میکند، مختصاتی که جبهه مقاومت از مرز دفاع به میدان حمله وارد شده است.
این یعنی تزلزل در ادامه اسرائیل
۶. آلون بن دیوید، تحلیلگر امور نظامی نیز در مطلبی که در روزنامه عبری معاریو منتشر شد، ضمن تأکید بر قدرت مقاومت فلسطین و غزه گفت: «حماس، حزبالله و ایران میبینند که چگونه دولت [نتانیاهو] در حال برچیدن پایههای قدرت اسرائیل است.» و این یعنی تزلزل در ادامه اسرائیل.
اتحاد بین نیروهای غزّه با کرانه باختری
۷. تاکنون رژیم صهیونیستی تلاش زیادی کرده تا نبردهای غزه را از کرانه باختری جدا کند، اما جهاد اسلامی و سایر گروههای فلسطینی با هوشیاری و حفظ اتحاد خود در صدد بازکردن جبهههای مقاومت فلسطین در شهرهای کرانه باختری بودند که اولین نشانههای آن با عملیات مختلف در شهر جنین پدیدار شد و عملیات پس از آن نشان داد که گروههای مقاومت درکرانه باختری مصمم به ادامه همان مسیری هستند که غزه آغازگر آن بوده است.
شهادتها، تصمیم را عمیقتر میکند
۸. در جریان جنگ ۱۱ روزه سال ۱۳۹۳ش/ ۲۰۱۴م، رژیم صهیونیستی به جرم دفاع فلسطینیها از خودشان در برابر تجاوزات اسرائیل، بهمدت دو هفته منطقه غزه را زیر بمباران گرفت، بیش از ۹۰۰۰ منزل ساکنان غزه به همراه ۱۳۰ مدرسه، ۲۴ ساختمان پزشکی و سه مجموعه نگهداری اطفال و معلولان وابسته به سازمان ملل را ویران کرد و بیش از ۲۰۰۰ نفر از مردم غزه را به شهادت رساند و چندین برابر آن را مجروح نمود و پس از آن هم محاصره این منطقه که از سال ۱۳۸۸/ ۲۰۰۹ شروع کرده بود را تشدید نمود.
بیحاصلی تحریم و محاصره در مسیر مقاومت توحیدی
۹. طوفان الاقصی ثابت کرد تحریم، محاصره و سرکوبِ مداوم غزه، سبب ضعف جبهه مقاومت نمیشود، بلکه به روحیه و عزم مقابله آنان با تجاوز افزوده میگردد. بنابراین عملیات طوفانالاقصی یک اقدام اساسی اولیه در موازنه نظامی و امنیتی میان دو طرف است و البته این گام لازم و نه کافی برای آزادی نهایی است.
گذار از نظم جهانی کهنه
۱۰. طوفان الاقصی، یک جنگ معمولی نیست. بلکه بخشی از تحولات مربوط به گذار از نظم جهانی کهنه به نظم عادلانه تر و متکثر تر است. طرف بازنده این تحولات که منطقه ای وسیع از تایوان در شرق آسیا تا اوکراین در شرق اروپا، و فلسطین و سوریه و لبنان در غرب آسیا را شامل می شود، جز آمریکا و اسرائیل و انگلیس نیست.
تغییر معادلات قدرت
۱۱. به نظر میآید در رابطه با آنچه این روزها در جبهه مقاومت از طریق فلسطین پیش آمده خبر از آن میدهد که جهان دیگری در این تاریخ مقابل ما در حال ظهور است، جهانی که دیگر نه تنها جهان اسرائیل، بلکه جهان جریان استکباری، دیگر امکان ادامه خود را ندارد و عملاً معادلات قدرت در حال تغییر است.
حضور در تاریخی که در حال حضور است
۱۲. باید از خود پرسید با توجه به آنچه جبهه مقاومت در این روزها در مقابل اسرائیل پیش آورده، ما در کجا ایستادهایم؟ و خصوصیات و سابقه این حضور را تا کجا میدانیم؟ همچنانکه ما باید نسبت به جبهه مقابل بیندیشیم که سابقه آن جبهه کجاست و تا کجا میتواند خود را ادامه دهد. در این حالت میتوانیم متوجه شویم تاریخی در راستای ادامه انقلاب اسلامی در جهان اسلام در حال ظهور است و ما باید جایگاه خود را نسبت به این تاریخ معلوم کنیم.
اصیلترین اندیشه
۱۳. آیا متوجه هستیم، سنتهای جاری در عالم که پایدارترین بنیادها و در عین حال، در دوردستها جای دارند؛ چه اندازه میتواند مبنای تفکر و تحلیل ما در تقابلی که در رخداد طوفان الاقصی پیش آمده است، باشد؟ این نوع توجه، اصیلترین اندیشه را به میان میآورد.
برکات درک سنتهای الهی
۱۴. آیا در صحنههای تجاوزی بس سنگین که رژیم صهیونیستی در مقابل مردم فلسطین پیش آورده، به حقِّ حیات برای مردم فلسطین در سنت الهی اندیشیدهایم؟ یا گمان میکنیم اسرائیل به جهت قدرتی که دارد، پیروزی را نیز صاحب میشود؟ کافی است متوجه حضور فعّال سنتهای الهی باشیم تا معنای آینده مردم مبارز فلسطین را فهم کنیم. این است بصیرتی که با درک سنتهای جاری الهی برای انسان پیش میآید.
مقابله با ایران، عین حضور در جبهه اسرائیل
۱۵. در رخداد طوفان الاقصی آنچه ما را به اندیشه دعوت میکند، چیزی نیست جز آنکه جایگاه جریانها روشن و روشنتر میشود تا معلوم شود اپوزیسیونِ مقابل ایران در واقع فرزندان اسرائیل بودهاند و این هشدارباشی است جدّی تا به کلیّتِ جریانها بیندیشیم و نه به ضعفها و قوتهای جزئی. زیرا به خوبی روشن شد مقابله با نظام اسلامی ایران، عین حضور در جبهه اسرائیل است.
آینده فوق تصور
۱۶. آیا نظر به موشکهای امروزِ مبارزان فلسطین فریاد مظلومیتی نیست که سنت خدا در دل آن مظلومیت، سنگهای دیروزین را به موشکهای امروزین تبدیل کرد؟ تا معلوم شود در مسیر توحید «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا» (فتح/۲۹)، در آن صورت همانانی که راهی را در مسیر سنتهای الهی شروع کردند در همان مسیر با امری بس بزرگ روبرو شدند که خود شان نیز تصور آن را نمیکردند و این وعده الهی است برای هر آنکس که ایمان به خدا و سنتهای الهی دارد و مطابق امر الهی عمل میکند. این یعنی حضور در آینده ای فوق تصور.
جایگاهی برای تفکر
۱۷. در تقابلی که با رخداد طوفان الاقصی پیش آمده است، اگر کسی همچنان جبهه حق را در این زمانه نشناخته است، بداند که جای دیگری برای اندیشه و تفکر تاریخی وجود ندارد تا خود را در آنجا معنا کند، هرچند علامه دهر باشد.
جایی برای فهم فریب سایبری
۱۸. فهمِ حیلههای جنگ سایبری تنها با تشخیص و تعیین ملاک حقّانیت فلسطین و باطلبودنِ اسرائیل ممکن است. اینجا است که میتوان با تعیین مرزها به شفافترین شکل، فریب حیلههای سایبری را به خوبی درک نمود.
عبرتی بزرگ
۱۹. چهره وحشی تمدن غربی در آینه اسرائیل و امید برای وارونه نشاندادنِ حقیقت به کمک رسانه، امری است که ما در امروزِ خود میتوانیم به عبرت بزرگی نایل شویم به همان معنایی که خداوند در قرآن در مورد یهودیان فرمود: «هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ»(حشر/۲)
غفلت بزرگ
۲۰. طوفان الاقصی، حکایت فروپاشی هژمونی و حضور همهجانبه اسرائیل شد تا معلوم شود اسرائیل چگونه ضربهپذیر است به همان معنای پیروزی «خون بر شمشیر». و غفلت از کلیّت این دو صحنه، غفلت از حضور در تاریخی است که در مقابل ما گشوده شده است و در این زمانه این غفلت بزرگی است.
معنای پیروزی «خون» بر «شمشیر»
۲۱. آیا جز این است که به گفته حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» مقابله ملت فلسطین با اسرائیل، ظهورِ انرژیِ نهفته همه مسلمانان است که از طریق مجاهدان فلسطینی به میان آمده و به گفته حضرت امام: «شکی نیست که این آوای الله است، این همان فریاد ملت ماست، فلسطین راهِ گمکرده خود را از راه برائتِ ما یافت و لذا خون بر شمشیر پیروز شد.» امری که عامل حضور در تاریخ دیگری میشود. آیا حکایت طوفان الاقصی همان حکایت پیروزی «خون» بر «شمشیر» نیست که شهادت، مرحلهای از مبارزه و پیروزی است؟
سرفصلی برای تجدید نظر
۲۲. طوفان الاقصی، سرفصلی خواهد شد برای آنکه جهان متوجه باشد باید نسبت به امکانات خود تجدید نظر کند، به همان معنایی که مبارزان غزّه توانستند از دیوارهای بتونی عبور کنند و در زیر زمین کارگاه موشکسازی بنا نمایند.
برکات امید به رحمت الهی
۲۳. اگر اسرائیل به گمان خود سازمان آزادیبخشِ فلسطین را به جایی رساند که آن سازمان در پیمان «اسلو» اسرائیل را به رسمیت شناخت، حال با نظر به انقلاب اسلامی ما در غزه با حرکتی روبهرو هستیم که با امید به رحمت الهی بنا دارد معنای جدیدی از توسعه و انسانیت انسان به میان آورد و این با نابودی اسرائیل پیش میآید، به معنای نابودی جریانی که در غرب هیچ محدودیتی برای اسرائیل قائل نبود.
معنای «به خود واگذاشتگی»
۲۴. آیا تا کنون از خود پرسیدهایم راز معجزه غیر قابل پیشبینیِ مقاومت در چیست؟ در این مورد خوب است به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی فکر کنیم، راهی که گشودگیِ آن در دل حضور در آن پیش میآید، در مقابل جبههای که تنها با محاسبات مادی آینده خود را پیشبینی و خود را معنا کرده است و روشن شد که این یعنی «به خود واگذاشتگی» که عین بیثمری است. والسلام.
با سلام خدمت شما استاد عزیز: آیا میتوان گفت: همه چیز اعم از هرچه ظاهر است و هرچه باطن است و هرچه بودی دارد خدا هستند؟ (این شکل الله مجموعی میشود؟) آیا مقام احدیت و عماء غیر از همه چیز است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابداً چنین چیزی نمیتوان گفت زیرا حضرت حق کمال مطلق است و هر آنچه غیر اوست در فقرِ مطلق میباشد. تنها اوست که اوست. مقام احدیت مقامی است که همه چیز در او مستغرق است. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: در ذیل بحث های گذشته و درک حضور ما در نیهیلیسم مطلبی مد نظرم بود که خدمتتان بیان می کنم: هستی در هر دوری ظهوری دارد و از طرفی بشر با نیهیلیسم یا نیست انگاری مواجه شده است، حال اگر نیهیلیسم به عنوان یک اتفاق تاریخی مدنظر قرار گیرد، جایگاه نیهیلیسم در مواجهه با هستی چیست؟ به نظر می رسد که نیهیلیسم امری مقابل هستی نیست که مثل تقابل عدم و هستی باشد بلکه باید آن را ظهور خود هستی ببینیم، آنگاه اگر نیهیلیسم را هستی ببینیم دیگر نمی توانیم آن را امری شر مورد نظر قرار دهیم بلکه خود نیهیلیسم امری مقدس و برترین ظهور هستی در کل ادوار تاریخ بشریت تاکنون باید دانست. این نیهیلیسم چیست؟ آیا چیزی به معنای نفی همه الهه ها و نفی تمام تقدس هاست؟ اگر نیچه در نیهیلیسم متوجه مرگ خدا که مقدس ترین حقیقت تاریخ بشریت بوده است و در هیچ دوره ای از تاریخ نفی مطلق نشده، گشته است، آیا متوجه نشده که هستی به صورت نیهیلیسم ظاهر گشته است؟ نیهیلیسم قرار است تمام مقدسات را که برای بشر تقدس یافته بی تقدس کند و مگر نه آنکه تا زمانی که الهه ها نفی نگردند الله به ظهور در نخواهد آمد. تاریخ ما گرفتار تقدس هایی بود که باید نفی می گشتند حتی اگر این مقدس خدا و انبیاء بودند و غرب با مواجهه ای که با هستی داشت مرگ همه مقدسات را رقم زد زیرا تمام تاریخ غرب جدید نیهیلیستی است و با نیچه به ظهور تام رسید و آخرین مقدس خودش هست که با شکاکیت رو به اضمحلال و رفتن است. اگر انقلاب اسلامی در تاریخ نیهیلیستی ظهور کرده است نباید همان حقیقتی دید که آمده تا نیهیلیسم تاریخ غرب باشد و مهر پایانی باشد بر آخرین مقدس تاریخ ما که امروز به صورت تکنیک به ظهور در آمده و غرب آن را به گشتل در آورده است. به نظر انقلاب اسلامی ادامه تاریخ نیهیلیستی است اما نیهیلیستی که باید آخرین مقدس را برای همیشه از مسیر حذف کند، البته باید باز متوجه بود که نیهیلیست نیستی نیست، بلکه ظهوری از هستی و وجود است، و انسان امروز درون روح این تاریخ حاضر است و بیرون از آن نیست لذا نمی توان انقلاب اسلامی را بیرون از تاریخ نیهیلیستی نگاه کرد. بنده نمی توانم نیهیلیسم را نعمت و رحمت هستی نبینم بلکه بزرگترین اتفاق برای ظهور اسم الله است زیرا الله بدون نفی تمام الهه ها و خدایان ناقص به ظهور در نخواهد آمد و این آخرین دور از تاریخ بشر است که بشر به نهایی ترین و بالاترین نقطه تاریخی دست یافته است و آن همان نیهیلیسم مقدس است که خبر از ظهور هستی مطلق می دهد. زیباترین اتفاق تمام ادوار تاریخی بشر رقم خورده است، در نیست انگاری «ما رأیت الا جمیلا» به ظهور خواهد آمد، در نیستی باید هستی را یافت که: در نومیدی بسی امید است / پایان شب سیه سپید است. در مورد شریعت نیز باید متذکر شوم که شریعت اگر نسبتی با حقیقت تاریخی برقرار نکند و شخص متوجه نشود که این شریعت بی نسبت با روح تاریخی است که حقیقت زمانه ماست آنگاه دچار روزمرگی و درد نیست انگاری می گردد و بزرگترین ریای تاریخی همین انجام شریعت بی نسبت با زمانه است لذا یا فرد بر همین مبنا ادامه می دهد و در نیهیلیسم سرگردان خود باقی می ماند و یا اینکه از شریعت جدا می گردد، و چه بد است شریعتی که نتوانسته نسبتی با روح حقیقت تاریخی خود برقرار کند، انسانی به ظاهر متدین ولی پوچ و بی معنا و بی نسبت با تاریخ خود، آنچه که امروز در جامعه متدین بی نسبت با انقلاب اسلامی می توان مشاهده نمود. تنها شریعتی که در این تاریخ می توان با حقیقت مرتبط گردد که نسبت خود را با انقلاب اسلامی پیدا کرده باشد، زیرا انقلاب اسلامی حقیقی ترین حقیقت تاریخی است که نیهیلیسم مقدس را به ظهور در آورده تا به هستی مطلق ما را هدایت کند، نیهیلیستی که نفی آمریکا و اسرائیل و تمام جهان کفر و باطل و مقدسات دروغین و حتی شیعه و شریعت جداشده از انقلاب است. آری بدون انقلاب اسلامی راهی نه به شریعت است نه راهی برای نجات از نیهیلیسم زمانه و نه راهی برای شیرین شدن تاریخ نیهیلیستی. به راستی که شریعت بدون حقیقت زمانه بزرگترین ریای تاریخی است، و در تاریخ انقلاب اسلامی زندگی کردن شیرین ترین نیهیلیسم زمانه است، که هرگز ناامیدی در آن راه ندارد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با پدیده نیستانگاری، باید موضوع را در تاریخی که با سوبژهشدنِ انسان برای خودش پیش آمده، دنبال کرد از آن جهت که با نوعی خودبنیادی، عملاً انسان آنطور خود را معنا کرد که خودش جوابگوی خودش میباشد و اینجا بود که آرامآرام موضوع احساس خلأ امور قدسی برای بشر جدید پیدا شد و نیچه به خوبی متوجه این امر گشت که با سوبژهشدنِ انسان، انسان حتماً گرفتار نیست انگاری میگردد. در اینجا بنا نیست نسبت به ظرفیت گسترده انسان نادیده گرفته شود، بلکه توجه به این امر که این ظرفیت با روحیه خودبنیادی به کجا میکشد، آن نوع از هوشیاری است که نیچه به خوبی متوجه آن شد و اگر به عنوان تقدیر زمانه از آن یاد میشود به معنای آن نیست که درک چنین تاریخی، جبرِ تاریخی را پیش میآورد بلکه برعکس، انقلاب اسلامی حامل روحی است نسبت به درک همین نیهیلیسم تا بتواند جواب روح بشر جدید را با هرچه قدسیشدنِ او در همه ابعاد بدهد به همان معنای به ظهورآوردنِ همه نسبتهای انسان نسبت به خود و نسبت به جهان به معنای «دازاینِ» هایدگر. در اینجا است که باید به هایدگر فکر کرد که به جای پذیرفتن و تسلیم نیستانگاری، متذکر حضور آن است یعنی عملاً تصدیقی در میان نیست، بلکه فهمِ آن هنر فیلسوف است و مسلّماً انسان، طالب نوعی «بودن» و اگزیستانسی است که سراسر وجود او ذیل تاریخی که در آن حاضر است، وجود خود را احساس کند. اینجا است که باید بین فهمِ نیهیلیسم و یا تسلیمشدن نسبت به آن تفکیک کرد. جناب حاج آقا نجاتبخش نکتهای تحت عنوان «مسئله نیهیلیسم و خودآگاهی به حوالت تاریخی عصر جدید»
https://eitaa.com/soha_sima/2902 فرمودهاند که خوب است به آن نیز توجه شود. موفق باشید
با سلام: در روایات داریم خطرناک ترین چیز برای مومنان صدای پای مریدان آنهاست از پشت سرشان! حال سوالی دارم، در فیلمی از استاد عرفان سید عبدالکریم کشمیری دیدم آقا دستشان را میدادند تا دیگران ببوسند، توجیه این عمل چیست؟ و میدانم که: کار پاکان را قیاس از خود نباید بگیرم اما آیا این موضع تهمتی نیست که باید از آن پرهیز شود؟ آیا برداشت عوام از این جور صحنه های دست بوسی علماء، حظ نفس و امثالها نیست؟ استاد دعا بفرمایید عاقبت بخیر شویم
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل قضیه که این عزیزان اجازه میدهند دستشان بوسیده شود؛ مربوط به عدم بخل است از آن جهت که اگر اهل دلی احساس کرد افراد از طریق ارتباط با آنها و یا دستبوسی، به صفایی و به معنویتی میرسد، نمیخواهند بخل بورزند. ولی از آن جهت که در سالهای اخیر، درست فهم نشد و انعکاس خوبی نداشت، آرامآرام حضرت امام و سپس رهبر معظم انقلاب از این امر خودداری کردند. موفق باشید
گویا باز هم بانگ عاشقی در دلم نواخته شده! اما اینبار از جنس متفاوت و اتفاقا واقعی ترش است! آن من آنقدر دور است که نگاهش هم نمی کنم جز دیوانه ای که در غزه زاده شده و در مسجد الاقصی اذان به گوش خود شنیده و در میان نسیم های تاریکی طوفان روشنایی را حالا پس از سال ها گمشدگی یافته هیچ قابل رویت نیست. روزمرگی برایم حال باطل تر از هر نشان نایافتنی است. حتی ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم برایم نشانی از فلسطین دارند و خواب و خوراک و روز و شب شده پرچم حق نشان و فریاد های الله اکبر قسام. می دانم که اگر همین روز ها غزه را ملاقات نکنم قلبم از این دیوانه تر می شوم اما همه اش به فدای عشق به فدای مقاومت #فلسطین #لبیک_یا_قسام
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم میتوان با نظر به موارد زیر، معنی بودن در امروز و فردا و فرداها را در دل این شهادتها پیدا کرد.
۱. زمانشناسی به این معنا است که بفهمیم با نظر به شرایطی که در آن هستیم، خداوند در تاریخی که در پیش رو داریم؛ چه ارادهای کرده است و این همان «بصیرت تاریخی» یا «زمانشناسی» است که امام صادق «علیهالسلام» در بارهاش میفرمایند: «عَلَى الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ بَصِيراً بِزَمَانِهِ مُقْبِلاً عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه»، بر انسان عاقل است که نسبت به زمانهاش بصیر باشد و مطابق شأن زمانه با آن روبهرو شود و زبان خود را حفظ کند تا چیزی نگوید که در زمانه نمیگنجد. زمانشناسی منجر میشود تا انسانهای بصیر متوجه شوند نیاز زمانه چیست و خداوند در جوابگویی به نیاز زمانه با چه شأنی به ظهور میآید. در این رابطه قرآن میفرماید: «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الأرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْن» (الرّحمن/۲۹) و این یعنی هر آنچه در آسمانها و در زمین است از خداوند تقاضای برآوردن نیازهایشان را دارند و خداوند هر روز و روزگاری در شأنی است مطابق طلب و تقاضای هر آنچه در آسمانها و زمین هست.
وقتی انسان متوجه شود خداوند در زمانهای که آن انسان در آن زندگی میکند، چه امری را اراده کرده، آینده برایش روشن میشود و بر اساس حضوردر آن آینده شجاعت و همّت در آن انسان اوج میگیرد، به همان معنایی که امام صادق «علیهالسلام» فرمودند: «وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس» به کسی که زمانه خود را بشناسد، انحرافات و غفلتها هجوم نمیآورد.
اگر در رهبران بزرگ دینی مانند امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و رهبر معظم انقلاب «حفظهاللهتعالی» و پیرو آن، سرداران بزرگِ جبهه مقاومت متوجه آن نوع همت و شجاعت هستیم، باید ریشه آن را در بصیرت تاریخی و زمانشناسی آنها دانست و اگر آنها در خود چنین ارادههایی را احساس میکردند به جهت آن بود که خداوند آنها را شایسته تحقق اراده خود یافته بود و چون آن اراده، ارادهای الهی برای تحقق تاریخ جدید بود، مردم نیز نسبت به آنچه در شخصیت سرداران و فرماندهان مقاومت ظهور میکرد، بیگانه نبودند و گویا خودِ گمشدهشان را در آنها جستجو میکردند و سعی مینمودند با پیروی از آنها خود را در آن تاریخ و ذیل اراده الهی بسط دهند.
۲. با توجه به حضور تاریخی انقلاب اسلامی و بسط روحیه مقاومت در مقابل استکبار، آیا نمیتوان گفت: اگر بخواهیم در مورد هر مسئلهای در این تاریخ بیندیشیم باید بر مبنای همان روحیه به آن بپردازیم و در غیر اینصورت از نظر تفکر از زمانه خود عقب میمانیم؟ و آیا جز این است که معنای حضور در تاریخ را باید در سیره شهیدانی دنبال کرد که روحیه مقاومت را در این زمانه، عین حقیقت اسلام میدانستند؟ اسلامی که تنها راه رجوعِ بشر به خودِ راستیناش است و آن اسلام می تواند جواب اصیلترین و بنیادینترین طلب انسانِ آخرالزمانی باشد، زیرا فرشته وَحی آن را از آغازینترین آغازها یعنی از مبدأ وجود، حضرت ربّ العالمین به بشریت عطا کرده تا بشریت در هر تاریخی که هست با تجلی اسماء الهی، در بستر اسلام بیمأوا نباشد و خود را در بهترین عالَم حاضر کند و با خطورات و نفحات قدسی بهسر برد.
۳. آیا میتوان گفت مسائلِ مسئله مقاومت در بستری که انقلاب اسلامی به میان آورده، مسائل انسان این دوران است تا با دغدغههایی که نسبت به آن انقلاب دارد، به امکانات جدیدی برای ظهور تفکرات سیاسی اجتماعیِ مخصوص این دوران دست یابد؟ اگر چنین است، آیا حضرت امام و رهبری و فرماندههای مقاومت، متفکرترین متفکران این تاریخ نیستند؟ زیرا نسبت به مقاومت در مقابل استکبار، یعنی روشنیگاه اراده الهی در این زمانه، دغدغهمندترین بودند و میباشند؟
۴. آیا جز این است که هرکس شخصیت خود را ذیل متفکرترین متفکران شکل دهد از بیهودگیها و پوچیها رها میشود؟ و آیا آمدن به سوی حرکت ضد استکباری انقلاب اسلامی و همراهی با متفکرترین متفکران این دوران، تنها راهی نیست که باید طی کنیم تا «تفکر» نمیرد؟ همراهی با متفکرانی که در کار خود مردانی تمام بودند و نه انسانهایی میانمایه؛ انسانهای شجاع بصیری که حفظ جانشان در نظرشان در بستر مبارزه با ظلم و استکبار، جُوِی ارزش نداشت.
۵. اگر عصر، عصر اراده الهی برای نفی استکبار است و تفکر در بستر حضور در تاریخی که به ظهور آمده ممکن است، آیا میتوان گفت در حساسترین شرایط نسبت به «تفکر» قرار داریم و باید از خود بپرسیم تفکر در این زمانه ما را به چه میخواند که اگر متوجه آن نشویم گرفتار اکنونزدگی و سرگردانی میشویم؟
مهم آن است که بدانیم «تفکر»، آن فهم ظاهری و آن عقل جزئی نیست که تصور کنیم در عصر ارتباطات و توسعه اطلاعات بهدست میآید بلکه تفکر حقیقی در این تاریخ، درک درست اراده الهی در این قرن است که قرن نابودی ابرقدرتها است.
۶. باید از خود پرسید چگونه شهدا مورد خطاب اراده الهی قرار گرفتند و در راستاي پاسداشت از حرکتی که با انقلاب اسلامی شد تا مرز شهادت جلو رفتند؟ شهدا با گوشسپردن به ندايی که خداوند به گوش جان آنها رساند به اين نتيجه رسيدهاند که ميتوانند ظرفيت خود را تا مرز شهادت بگشايند و از مبارزه با استکبار از پای ننشینند تا خداوند دوباره به تاریخ برگردد.
۷. تا زماني که ما نسبت به آنچه از طرف خداوند در اين تاريخ به ما روي آورده، نينديشيم؛ ياراي عبور از تنگناهاي موجود را نداريم مگر آنکه بتوانيم تعلقِ ذاتي خود را در اين زمانه متوجه انقلاب اسلامي و جبهه مقاومت و اهداف اصيل آن بنماييم و اجازه ندهيم با انواع کاهليها، اين عطاي الهي از ما روي برگرداند، در حاليکه همه ما متوجه هستيم ذات ما کششي دروني نسبت به آن دارد و به همين جهت راه شهدايي که براي تحقق و بقاي جبهه مقاومت آنطور فداکاري کردند را پاس ميداريم.
۸. ما همواره در همهجا در اين تاريخ با حضورِ تاريخي ارادهي الهي ارتباط داريم، هرچند همیشه به نداي آن گوش نميدهيم ولی وقتی در مطابقت و موافقت با آن اراده قرار ميگيريم و مطابقِ آن اراده عمل ميکنيم، به معناي واقعي در راه حضور تاريخي خود قرار میگیريم، چيزي که شهداء بهخوبي آن را تجربه کردند، آنها بهخوبی فهمیدند انقلاب اسلامي و جبهه مقاومت عطيهاي الهي است و برای حفظ آن تا مرز شهادت پیش رفتند تا تاریخی که شروع شده است ادامه یابد و این درست بر عکس انتحارهای کوری بود که تلاش داشتند تاریخ تحجّر و استکبار باقی بماند و به همین جهت آن انتحارها در بستر عدم بصیرت نسبت به تاریخی بود که شروع شده بود، انجام میگرفت و به جای آنکه با دشمنان اسلام درگیر شوند چون از بصیرت و آگاهی لازم برخوردار نبودند؛ خود را به در و دیوار زدند تا بمیرند.
بصیرتی که در شهدا به چشم میخورد آنچنان عمیق بود که نمیتوان انتهایی برای آن در نظر گرفت ولی در انتحارهای کوری که پیش میآید آنچه وجود نداشت بصیرت و زمانشناسی بود و لذا تحجّر بر معنویت حاکم میشد در حالیکه رهبر معظم انقلاب ميفرمايند:
«شهدا مايهي رونق حيات معنوياند در کشور. حيات معنوي يعني روحيه، يعني احساس هويت، يعني هدفداري، يعني به سمت آرمانها حرکتکردن و عدم توقّف؛ اين کار شهدا است؛ اين را هم قرآن به ما ياد ميدهد. شهدا تا هستند، با تن خودشان دفاع ميکنند، وقتي ميروند، با جان خودشان «وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (آلعمران/ ۱۷۰) ببينيد اين استبشار، مال بعد از رفتن است. تا هستند، جانشان و تنشان و حرکت مادّيشان در خدمت اسلام و در خدمت جامعه اسلامي است، وقتي ميروند، معنويتشان، صدايشان تازه بعد از رفتن بلند ميشود. نطق شهدا بعد از شهيدشدن باز ميشود، با مردم حرف ميزنند «بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ» با ماها دارند ميگويند؛ [بايد] ما گوشمان سنگين نباشد تا بشنويم اين صدا را... مهم اين است که ما بشنويم اين صدا را. و خداي متعال در اين صدا هم اثر گذاشته؛ واقعاً اثر گذاشته؛ جوري شده است که وقتي از شهيدي يک چيزي نقل ميشود، يک حرف دقيق و متيني نقل ميشود، اثر ميگذارد بر روي دلها، دلها را منقلب ميکند... ما گوشمان سنگين است، اين پيامها را درست نميشنويم؛ اگر به ما بشنوانند اين پيامها را، ديگر اين گرايش به شرق و به غرب و به دشمن و به کفر و الحاد و مانند اينها، از بين ما رخت بر خواهد بست... اگر اين پيام را بشنويم، روحيهها قوي خواهد شد، حرکت، حرکت جدّياي خواهد شد.»
آري اين شهدا هستند که حقيقت دوران ما را آشکار کردند تا افق آينده درست تفسير شود و اينها به خوبي متوجه شدهاند خداوند در اين تاريخ چه کار عظيمي را اراده کرده و معلوم است اين کار بيهزينه نخواهد بود. به اين فکر کنيد که چرا بايد شهدا را آيات الهیِ این تاریخ بدانیم؟ بر آنها چه گذشت که آنطور هوايي شدند، با اينکه انسانهاي بزرگي بودند؟ سؤال بنده اين است که اين شهدا، اين آيات الهی این تاریخ، چه ندايي از حقيقتِ اين دوران شنيدهاند که اين اندازه آسماني ميشدند؟ ما يا بايد نسبتمان را با اين حقيقت براي هميشه تعطيل کنيم مثل اينکه دنياي مدرن چنين کرده است و يا بايد با حضور در ساحتي که ماوراء دنياي مدرن است، وارد تاریخی شویم که شهدا نماد شروع آن هستند و باید از خود پرسید چه نسبتی میتوانیم با تاریخی که شروع شده برقرار کنیم تا بتوانیم ندایِ بیصدای آن را به گوش جان بشنویم؟ اگر با نظر به فرماندههای مقاومت در ساحت مخصوصِ تاریخِ پیش رو که تاریخ نفی استکبار است، قرار بگیریم، آن بصیرت به سراغ ما هم میآید. بعضي توانستند آن ندا را در نزد خود بیابند، ندایی که جز اشاره به سیره و سلوک سرداران مقاومت نیست.
برپا نگاهداشتنِ تاریخی که با سرداران مقاومت و با بصیرت خاص آنها شروع شده، پاسداري از امر قدسي در اين تاريخ است و چون گشوده شود، گشايش حضرت حق در آن طلب ميگردد و اين است راهِ فهم رازي که شهداء در افق تفکر ما قرار دادند. اين نوعي ارجنهادن به درخشش خداوند است در آن حدّ که در تشييع بدن مبارک شهداء آن درخشش احساس ميشود، زيرا شهداء گوهر و ذات جبهه مقاومت را به صورتي تاريخي به ظهور آوردند، از آن جهت که معناي جبهه مقاومت آن است که ميخواهد عالَمي را بگشايد تا سرآغازِ تاريخي شود که بشر آخرالزمانی به دنبال آن است و جبهه استکبار گمان میکند با بهکارگیری متحجّرینِ مقدسمآب مانع تحقق آن است، در حالیکه این امر عامل جدایی و روشن شدن هرچه بیشتر تفاوت بصیرت شهدا و حماقت متحجّرین و در این شرایط، صهیونیستها خواهد شد. موفق باشید
اگر آینده ای نباشه بقا نداشتن و نابودی قدم های بزرگی برای انکار و از بین بردن خود می باشند. ماوراء و حاصل حرکت منتقدان و بررسی کنندگان بشریت، عقل مست هست. عقل مست عقلی نیست که شاکله ثابتی داشته باشه از این رو بی قرار و مست نیز هست. ای آدم بنگر در چه تقابل نهایی در خود و با خود قرار گرفته ای در حالی که از خود گریزی نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همان که میداند از خود گریزی نیست، باید راه را شروع کند. و به گفته چینیها «سفرِ هزار مایلی با یک گام شروع میشود» پس باید آنهایی که از موضوع باخبرند در باره جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی سخن بگویند و بنویسند تا قبل از آنکه فاجعه عظیم فرهنگ سکولار شده همه ابعاد زندگی انسانها را فراگیرد انسانها را برانگیزانند. آقای هانری کربن میگوید: «آدم معمولی به رنگ زمانه در میآید، اما آدم معنوی، زمانه را به رنگ خود در میآورد.» این است وظیفه ما که متذکر امری باشیم که انسانها نه زمین را ترک کنند و بخواهند فرشتهمنشی نمایند و نه آسمان را ترک کنند و بخواهند همچون صهیونیستها، زمینی بمانند. موفق باشید
با عرض سلام و ادب خدمت شما استاد عزیز: ۱. اینکه در حضور قرار بگیریم دقیقا به چه معناست و راهکار قرار گرفتن در حضور به چه صورت هستش؟ ۲. من خیلی دچار تشتت افکار و پراکندگی خیال هستم و اصلا تمرکز ندارم راه حل میشه بفرمایید. سپاس فراوان از شما.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدا خوب است در راستای درک بیشتر ابعاد گسترده خود به معرفت نفس رجوع کنید و در این راستا به عنوان اولین قدم برای معرفت ربّ، با «برهان صدیقین» مأنوس گردید. آری! همینکه ذهن خود را در امور معرفتیِ اصیل و در تدبّر در قرآن وارد کنیم، عموماً از ورود خطورات در امان خواهیم بود. موفق باشید
با سلام خدمت استاد معظم و پدر مهربانم: ببخشید در مورد یکی از اساتید علوم قرآن و حدیث در دانشگاه، ما کلاس تفسیر داریم با ایشون در مورد یک موضوعی گفتند که به تفسیر آقای رفسنجانی مراجعه کنید و من به ایشان گفتم که با وجود تفسیر المیزان و تفسیر آیت الله جوادی آملی نیازی به تفسیر ایشان نیست و ایشان گفتند ما از هر کسی میتوانیم علم یاد بگیریم، پیرو این حدیث پیامبر که فرمودند اطلبوا العلم ولو بالصین، خواستم لطف کنید برای ایشون چگونه توضیح بدهم که آن تفسیر، جایگاهی در بین علمای ما ندارد. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بحث در این مورد مفصل است و هرجا علمِ حقیقی در میان باشد باید به آنجا رجوع کرد حتی اگر آنجا چین باشد و آموزههای متعالی امثال لائوتسه. ولی اندیشههای آقای هاشمی کاملاً پوزیتیویستی و سطحی است و ساحت قرآن را تا سطح معادلات جهان مدرن تقلیل میدهد. به همین جهت انسانهای سطحی حضور خود را در آن نوشتهها احساس میکنند. در حالیکه قرآن آمده است ما را بالا ببرد نه آنکه وسیلهای باشد برای توجیه علم مدرن که نسبت به ابعاد متعالی انسان در غفلت است و در همین رابطه آیت الله جوادی مکرراً میفرمودند دست خود را به قرآن بدهید و بالا روید، نه آنکه پای قرآن را بگیرید و پایین بکشید. موفق باشید
با سلام: «عالم خیال، همان علم خدا پیدایی است، این همان علم به تجلیاتی است که مخصوصاً به عارفان اعطاء شده است. علم خیال از این قدرت خاص برخوردار است که به محالات، وجود میبخشد، زیرا واجب الوجود نه صورت دارد و نه صفت، ولی حضرت خیال او را دقیقاً در یک صورتی متجلی میسازد. لذا از یک طرف میفرماید: «لَنْ تَرانی» هرگز مرا نخواهی دید، و از طرفی حضرت رسولاللّه میفرمایند: «من پروردگارم را در زیباترین صورت مشاهده کردم» ببخشید استاد در سخنان بالا که پیامبر (ص) می فرماید: من پروردگارم ... آیا منظور آن است که خدا در صورتی در خیال پیامبر ظاهر شده است؟ لطفاً توضیح دهید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت حق به نور اسماء در مظاهر مختلف جلوه میکند بدون آنکه بحث ذات در میان باشد. پس بحث در جلوات حق است در اسماء. حضرت موسی «علیهالسلام» در پی رؤیت حق بودند از جهت ذات الهی که ندا آمد «لن ترانی». ولی حضرت محمد «صلواتاللهعلیهوآله» نظر به اسم جامع «الله» داشتند و به حکم «ادعوا الی الله» به حضرت «الله» دعوت میکردند و حضرت حق را در جامعترین اسم، مدّ نظر داشتند که این غیر از ذات است. موفق باشید
با سلام: همان گونه که عالم عقل اثبات میکند یک چیز نمیتواند هم باشد و هم نباشد. اما ما در عالم خیال یک شی هم هست و هم نیست. آیا میشود عالم خیال به عنوان یک منبع معرفت نگاه کرد که در آن یک شی هم هست و هم نیست. آیا درست است که ابن عربی به عالم خیال طبق سخنان بالا به عنوان منبع معرفت نگاه میکند؟ و آیا وحدت شخصی وجود بر اساس همین عالم خیال بیان شده که تناقص در آن صحیح است؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: در وحدت شخصیه وجود، ما با «وجود» به عنوان مطلق نظر داریم و ظهور وجود با جلوات مختلف. پس در واقع آنچه در صحنه است «وجود» است در ظهورات مختلف. و از این جهت تناقض پیش نمیآید. زیرا مثلاً نمیگوییم این گل، هم وجود است و هم لا وجود؛ بلکه میگوییم وجود است در آینه امکان گل. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: ببخشید وقت شما را می گیرم. در رابطه با جلسه ی بنیان ها آنچه پیش آمد را خدمتتان می فرستم. و از راهنمایی شما خیلی ممنونم. در مورد «نفس جسم عالیه»؛ یک شخصی بود که گوشش را تکان می داد یک سانت بالا پایین می برد. در صورتی که بنده اصلا این عضله ی سرم را حس نمی کنم. توجهم در این مساله به جسم به عنوان مبنای ادراک انسان و حضور نزد خود است. اینکه خداوند می فرمایند من چشمش میشوم با من میبیند. گوشش میشوم با من می شنود. ( آیا می توانیم در نظر بگیریم: خداوند می گوید من قلبش می شوم؟) انسان که در دوگانگی ذهن و عین گرفتار است چگونه متوجه شود که قلبش او را به یگانگی فرا میخواند؟ از این جهت توجه به قلب صنوبری، بسیار اهمیت دارد. و در توجه مستمر و احساس وجودی حیات در ضربان قلب، آزادی از تصاویر ساخته شده ی ذهن، پدیدار می شود. «تربیت ذهن» با قلب، باعث می شود ذهن زود تر از قلب، تصویر سازی نکند. تلاش کند با صورت حقیقت زنده مرتبط شود و خودش را نزد قلبِ اشیاء بیابد. تا به جای اینکه تصویر سازی کند تصاویر، خودشان پدیدار شوند. (شاید همراه معنی و نحوه ی خدمت رسانی). آیا میتوان گفت، از آنجایی که توجه به قلب صنوبری برای ارتباط با حقیقت، در رساله ی سیر و سلوک بحرالعلوم نیز آمده است؛ اگر انسان بخواهد با حقیقت در هر شیء، ارتباط برقرار کند می تواند از توجه به قلب صنوبری خود، در ارتباط وارد شود؟ برای ارتباط روحی در نسبت با ارتباط جسمی (فیزیکی). هر چند روح و جسم در یگانگی هستند، «از کدام افق با کدام افق» ارتباط برقرار کردن متفاوت می شود. زیرا صمدیت و «به سوی» نشان از جهت گیری اشیاء است. آیا میتوانیم بگوییم وقتی انسان با اشیاء هم جهت باشد با قلب آنها مرتبط شده است. وجه الله بودن هستی نیز، از افق ارتباط برقرار کردن می گوید. همچنین علوم هم از این جهت که صورت سازی می کنند نمی گذارند اول قلب با حقیقت اشیا مرتبط شود و بعد ذهن از قلب حس نگاه را بگیرد و صورتِ حقیقت ببیند. زیرا در نگاه وجودی، تکیه گاه علمی مانند ابزار است، و ممکن است، اثر نکند. زیرا اثر گذاری از وجود است. از طرفی اینکه می گویند اگر الهی باشی در و دیوار با تو حرف میزند، و یا شعر ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم با شما نامحرمان ما خاموشیم، آیا می توانیم بگوییم، یعنی اشیاء، خودشان می خواهند نور شناختِ خودشان را به انسان بدهند. چون خودشان در عین ثابته خودشان هستند. و در مورد صمدیت و احدیت؛ آیا می توانیم بگوییم نور صمدیت «به سوی»، سیاست را نیز متذکر می شود؟ زیرا سیاست از جهت گیری و ارتباط با عالَم وجود سخن می گوید. و همچنین نور صمدیت و حرکت جوهری و حرکت حبی، در نسبتی با هم احدیت را جلوه گر می کنند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکات خوبی را به میان آوردهاید که هر کدام برای خود متذکر نکتهای است. آری! بشر جدید همانطور که آب را با آنهمه لطافت از طریق قلب درک میکرد؛ تنها به عنوان H2o میبیند. در بقیه امور نیز قصه از همین قرار است و به حضوری که به تعبیر قرآن «قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا» است نمیرسد که اتفاقاً ابتدا رابطه قلبی با موجودات و موضوعات پیش میآید و سپس فهم آن را به صورت جزئی درک میکند. قلب صنوبری، مرکز همان احساسی است که نفس ناطقه باید در آن حاضر باشد و هر اندازه ما قلب صنوبری خود را مدّ نظر داشته باشیم، بیشتر در نزد خود حاضریم و بیکرانگی خود را احساس میکنیم. موفق باشید
سلام استاد جان: عاقبتتان به خیر. استاد بنده طلبه هستم و راجع به مسئله تنهایی (و احساس تنها بودن به علت پوچی و محدود بودن تمام امور دنیوی و از طرفی نامحدود بودن انسان) اکثر پرسش ها رو که در کانال نگاه کردم جواب شما در این مورد بود درک و حضور در انقلاب اسلامی (که تاکید بر شهدا مخصوصا شهید آوینی داشتین) همچنین نوشته هایی با این نام ها دیدم منتها نمی دانم از کجا و کدام مطلبتان یا صوتتان یا نوشته تان شروع کنم و سیر رو جلو ببرم اگر میشود راهنمایی کنید که چگونه و با چی شروع کنم و ادامه بدهم همچنین اگر جوابی غیر از این موضوعی که فرمودید در مورد همان مسئله دارید بفرمایید. درپناه خدا باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به حضور در نزد خود از طریق معرفت نفس فکر کنید تا ان شاءالله معنای انسان در بیکرانه هستی برایتان روشن شود و در این راستا به سلوک ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» نظر بفرمایید. امری که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» مطرح شده است. موفق باشید
سلام و رحمت: استادِ جان مدتی است درست در زمانی که به قله نزدیکیم و زمان استراحت نیست من از کار افتاده شدم. در عین رغبت خودم و بقیه توام حضور در فعالیتهای اجتماعی و فردی و خانوادگی از من گرفته شد و با احساس شکست با افسردگی مواجه شدم. عزت نفسم را از دست دادم و در عین حضور در جمع خودم رو منزوی میبینم حس کردم گیر کار در جهاد همسرداری هست. چند وقتی هم و غمم را روی این امر گذاشتم اما هنوز گشایشی که لذت بندگی را به من بچشاند حاصل نشده. ذهنی بسیار شلوغ دارم و باعث خجالت است که اعتیاد به رسانه دارم. در این زمانه که همه سعی اتصال به دریای انقلاب رو دارند حس میکنم من با ابطال وقتها و دوری از اصلها رو به زوال میرم. کاش کلامتون دستگیرم باشه.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نوع دیگری از زندگی فکر کنید. زیرا یکی از راههای حضور در نزد خود و در جهان، در جهاد همسرداری است که کار ارزشمندی است که اگر رزق شما باشد خود به خود پیش میآید. ولی نسبت به دیگر حضورها که ملاحظه میکنید بعضی از خواهران وارد شدهاند؛ غفلت نفرمایید. مثل حضور در جهاد تبیین و عمیقشدن در معارف قرآن و خدمت به خلق. موفق باشید
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق / تا بگویم شرح درد اشتیاق. آیا براستی حوزه خود را فراموش نکرده؟ مگر جای نورانی شدن نبود؟ مگر جای طلب درس از صاحب نفسان نبود؟ دردم را به کجا برم؟ طبیب رفته!!! براستی علم همان علمست که بوده و هست؟ و امروز هم میتوان فلسفه را آموخت؟ فقه و اصول را بزبان آورد؟ و یا نه! مسئله دیگری مطرح است؛ فلسفه گفتن علامه طباطبایی و درس فقه امام نیاز است!؟ آیا حوزه زنده به صاحب نفسان نبوده که علم را زنده میکرده؟ و امروز که آه و صد آه! منِ رو سیاهِ تشنهٔ جرعه ای از حقیقت و زندگی، میان این مردگانِ متحرک از نفس نیوفتم چه کنم؟ ۲. آیا تزکیه یک تفکر است؟ یک احساس نیاز به تغییر است؟ و یا باید یک سیر عملی را پیش گرفت؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مشکل را در تهاجمی بدانید که زمانه سخت تحت تأثیر فرهنگ مدرن قرار گرفته، ولی راه حل، همان حضورِ فعّال در همین حوزههای علمیه است با آن میراث فرهنگی بزرگ و موضوعاتی مانند قرآن و روایات که در دل همین دروس رسمی مدّ نظر دانش آموختگان حوزه قرار میگیرد تا جوابگوی آینده بشری باشیم که ظرفیتی بیش از ظرفیت انسان دیروزین دارد. اینجا است که دانشآموختگان حوزه باید متوجه آن باشند و رهبر معظم انقلاب در صحبتی که اخیراً با مبلّغین داشتند متذکر این امر و حساسیت شناخت مخاطب شدند. موفق باشید
سلام به استاد گرامی: در کانال «وارستگی»«https://eitaa.com/varastegi_ir» جملهای از جناب آقای دکتر داوری آورده است که ایشان میفرمایند: «اگر در دهههای اخیر بعضی فلسفههای معاصر با نظر به فلسفه و عرفان اسلامی فهم شدهاست، این کوشش را التقاط و درهم آمیختن افکار و آراء متباین با یکدیگر نباید دانست. بلکه جهدی فکری برای درک گذشته و فهم زمان و تاریخ و نسبت ما با قدیم و جدید و جهان متجدد است. این معنی را کسانی که مستبصر نیستند و فلسفه و علوم انسانی را صرفاً امور آموختنی میدانند، درنمییابند». «https://eitaa.com/varastegi_ir/585» حال سؤال بنده آن است که سخن ایشان را چطور معنا کنیم؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: چنانچه ملاحظه میفرمایید ایشان ما را متذکر این امر مهم مینمایند که اگر فلسفههای معاصر بخصوص فلسفههای فیلسوفانی مانند دکارت و کانت و هگل و هایدگر و گادامر را مورد نظر قرار دهیم و متوجه جهانی بشویم که این فیلسوفان در آن قرار دارند؛ عملاً با مسائل و دغدغههای بشر جدید روبرو شدهایم و با متفکرانی به موضوعات میاندیشیم که موضوعات امروز ما است. و حال اگر با چنین دغدغههایی به متون عرفانی و فلسفی خود بنگریم معلوم است که بهرههای فراوانی از میراثِ عمیق و حکیمانه خود برای امروزمان به دست میآوریم. عمده آن است که در نظر به فلسفه این فیلسوفان بزرگ بنا را در فهم و همراهی با آنها قرار دهیم نه آنکه از ابتدا بنا را برای مقابله و نفی آنها بگذاریم . موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: گاهی یک صفت رذیله بر انسان غالب می شود و اعمالی متناسب با آن صفت رذیله از انسان سر می زند. سوال بنده این هست که از کجا بفهمیم این صفت، شاکله و ملکه وجودی ماست یا عارضی و موقتی است؟ (مثلاً به لطف الهی چند روزی یا چند هفتهای از گرفتاری در گناهان فاصله می گیریم ولی ناگهان وسوسه ای می آید و انسان را زمین می زند و آلوده می کند. الان این وسوسه ظهور همان شاکله و ملکه وجودی ماست یا عارضی است؟) پرسش دوم: آیا راه دیگری به غیر از «گرفتاری در گناه» و «بلا و مصیبت» برای رهایی از عُجب و رسیدن به تضرع و انکسار و خضوع و خشوع وجود دارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به هر صورت فطرت انسان که به گفته حضرت صادق «علیهالسلام» مبتنی بر توحید است شاکلهای است که انسان را از آلودهشدن به گناه باز میدارد بدین معنا که شاکله هرکس، عدمِ دستزدن به گناه است و به همین جهت هر اندازه از گناه فاصله بگیریم، بیشتر احساس نزدیکی به خود میکنیم. ۲. همینکه متوجه باشیم در مقابل عظمت پروردگار هیچ هستیم، خود به خود هر آنچه داریم را از او میدانیم و این، حقیقتی است جهت آزادشدن از عجب. آری! در جای خود آن روایت نیز قابل توجه است که بعضاً برای رهاییِ انسان از عجب، او را به گناهی گرفتار میکنند. ولی در هر حال اصل قضیه همان است که انسان متوجه فقر وجودی خود در مقابل حضرت غنیّ مطلق بشود. موفق باشید
سلام استاد: من واقعا باورم نمیشه که اینی هستم که الان هستم. اصلا نمیفهمم چطور شد که این همه گناه از من سر میزنه. خواستم ازدواج کنم که به گناه کشیده نشم، اما گناهانم چند برابر شد. یه بار مشکلم رو براتون گفتم و شما گفتید باید در روح خودم جستجو کنم و به نتیجه برسم. هر طور حساب کردم باید جدا میشدم از همسرم اما یکی شاگردانتون حرف شما رو یه جور دیگه برام تفسیر کرد و منصرف شدم از جدایی. حالا به نسبت قبلاً بیشتر در باتلاق فرو رفتم. الان دیگه دارم بچه دار میشم ان شاءالله. اما ای کاش یه راهی بود نجات پیدا میکردم چون روز به روز وضعم داره بدتر میشه. میتونید راهنماییم کنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال راه چاره، همان فرمایش علامه حسنزاده«رحمتاللهعلیه» است که فرمودند: «خود را با معارف حقّه مشغول کردم تا ذهنم مرا مشغول نکند». محبت و تواضع و ایثار و صله رحم نیز روح انسان را در جهانی گشودهتر از جهان سیطره وهمیّات حاضر میکند. موفق باشید
سلام و عرض ادب وقت بخیر استاد: استاد طبق قواعد نحوی در حدیث «من عرف نفسه فقد عرف ربه» عرف ربه مقدم بر شناخت نفس هست یعنی شناخت خداوند موجب شناخت خود می شود. ممنون میشم نظرتون رو راجع به این مورد مطرح بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! از یک طرف در دعای مشهور منسوب به جناب اباذر که جناب جبرائیل به پیامبر«صلواتاللهعلیهوآله» خبر دادند که فرشتگان در آسمان، دعای اباذر را تکرار میکنند؛ هست: « اللّهمَ انی اسئلکَ الامنَ و الایمانَ بکَ وَ التصدیقَ بنبیکَ و العافیةَ من جمیعِ البلاء وَ الشکرَ عَلَی العافیة وَ الغنی عن شرارِ الناس . » که جناب اباذر تقاضا میکنند که خودِ خداوند ایمان به خداوند را به انسان عطا کند. و از آن طرف روایتهای متعددی داریم در رابطه با معرفت نفس، به همان معنایی که به همان اندازه که خودشناسی کنیم متوجه ربوبیت حضرت ربّ میشویم. موفق باشید
سلام استاد: ببخشید ما اگر هر روز مثلا روزی صد مرتبه تمام اسما و صفات خداوندی که میشود معنی آن را در خود درونی سازی کنیم را ذکر بگوییم و واقعا در آن تفکر کنیم. و عملا و شخصیتا تغییر هر روزه در خود ایجاد کنیم. با توجه به معنی آن ذکر بهتر به نتیجه نمیرسیم تا دنبال کتاب و سخنرانی های گوناگون و تکراری باشیم؟ یعنی دائم الذکر بشیم. مثلا ذکر اسم یا صفتهای خدا چون یا لطیف، یا حلیم، یا کریم، یا رحیم و... مدام بگیم و به معنی آن توجه کنیم و شخصیت خود را اینگونه بسازیم تا آخر عمر روش ما فقط همین باشد در کنار نماز و روزه و انجام واجبات و ترک حرامها و دیگه دنبال کتابها نریم. بنظرم میاد وسواس گونه دنبال نویسنده و کتابهای جدیدم. اگر بله و این گفته درست است، آیا تعداد عدد صد کفایت میکند یا گفتن هر اسمی تعداد خاصی دارد؟ لطفا در مورد اسم و صفت هایی که میتوانیم بگوییم و تعدادشون صحبت کنید، بعضیهاش که مختص خود خداست. در این سن بنظرم میاد معادله دین بسیار ساده بوده است ولی چرا اینقدر از بچگی به ما پیچیده مینمایاندنش؟ چقدرر از نادانی و بچگی خود بیزارم. من به شما و جایگاهتان غبطه میخورم. عمرم رفت، وقتم رفت و هنوز کودکم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه به ما فرمودهاند تدبّر در قرآن و کلام الهی میباشد و پیرو آن، معارفی که در این راستا برایمان لازم است. مانند معارف توحیدیِ نهج البلاغه. در همین راستا روایتها تذکر میدهند که به اندازه معرفتِ انسانها، اعمال انسانها مورد قبول قرار میگیرد. موفق باشید
سلام استاد: بحث آدم فضایی چیه که تازگیا باب شده. ژنتیک انسانها رو تغییر میدن به اسم آدم فضایی جا میزنن؟ دنیا به کجا داره میره واقعا!!به کجا چنین شتابان واقعا اینجا معنیش مشخص میشه. کی این ظلم به انسانهای تغییر ژنتیک داده شده رو پاسخگوعه. واقعا هنگم. این چه ظلمیه؟ هر چی به اسم حلیم خدا فکر میکنم بازم کم میارم!
باسمه تعالی: سلام علیکم: این امور بیشتر در میدان توهّمات انسانها جای دارد، چرا ما خودمان را مشغول این امور بکنیم در حالیکه میدانیم عالَم، صاحب دارد و حضرت حق جهان را در دست این نوع افراد قرار نمیدهد مگر آنکه تنها امتحانی در میان باشد تا هرکس خود را نشان دهد که جایگاهش کجاست. موفق باشید