سلام خدمت جناب آقای اصغر طاهرزاده: وظیفه من چگونه برای من ظرفیت می سازد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: طبیعی است که هر اندازه انسان با معارف الهی آشنا شود، خود به خود شخصیت او شدت مییابد. موفق باشید
سلام و احترام: ببخشید مرگ اختیاری آسون تره یا مرگ اجباری؟ بهترین کار در هنگام احساس مرگ اختیاری چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است سری به کتاب «هنر مُردن» که روی سایت هست، بزنید. موفق باشید
با سلام: موقعیت فعلی حاکی از آن است که جنگی بزرگ در راه است که البته ما آن را در جنگ نرمی که اصل است و آینه آن جنگ نظامی است بحمدالله برده ایم و توجه ها به خدا منعطف شده است. ما بیش از پیش میخواهیم آنچه را از پیروزیها که در خفا برده ایم را به عالم شهادت و دنیا نیز بیاید و سرتا پا در پیروزی همه جانبه قرار گیریم. این است آرزوی ما امری که پیامبران خدا و حتی از بعد از اسلام محقق نشده را خداوند اراده بر تحققش را دارند. از خداوند متعال با همه وجود سپاسگزاریم که خلقت را بالآخره به مرتبه حکومت مطلق الهی و تحقق بشر سلامت، کامل و آخرالحیات کیفی از هستی وارد میفرمایند. آری در این صورت سخن رهبر انقلاب در دفاع مقدس ۸ ساله که فرمودند خدا راه شکست را به روی ما بسته است ما بسوی میدان جنگ پرواز میکنیم. آن هم جنگی که دشمن براه می اندازد تا خود را از موضع شدید ضعف جهانی اش خارج کند. https://uploadkon.ir/uploads/2eb729_25SnapInsta-to-AQPXhvR6bEjNNkiucSucZ3HnXRgLduV-8UYcClB7BK7sf9GZ4zYfCa8hAS4bztViVIrPWKOE-JXENcMhOJTNSl96yR3tXXXwj8CNXcI.mp4
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. همه چیز حکایت از آن دارد که جبهۀ باطل با همۀ توانش نسبت به اهدافی که در نظر داشته، ناکارآمد شده است و نوعی بیآیندگی در آن مطرح است. موفق باشید
سلام خدمت آقای اصغر طاهرزاده: وظیفه من چیست؟ ۱۴ ساله
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. احترام به والدین ۲. مطالعۀ کتابهایی مانند «داستان راستان» از شهید مطهری و کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و کتاب «چه نیازی به نبی» که این دو کتاب روی سایت هست. همۀ اینها در کنار دروس مدرسه ۳. ورزش ۴. اگر استعداد حفظ قرآن دارید، شرکت در کلاسهای حافظ قرآن. موفق باشید
با عرض سلام: استاد عزیز خدمتتان عارضم که انسان وقتی در خوشی زندگی عادی هست حواسش به برخی چیزها نیست. اخیرا دچار بیماری و مشکلاتی شده ام که میفهمم راستیتش اگر ایمان را به این معنا در نظر بگیریم «که نظر چه کسی را در زندگی مهم وموثر بدانیم» متاسفانه ایمان ضعیفی دارم طبق دانسته ها و طرحواره ای که در ذهنم داشتم باید همیشه در کارها با دید توحید نگریست و وظیفه را انجام داد و بقیه اش با خدا. اما تازه میفهمم دانستن کی بود مانند عمل. استاد میدانم ولی جانم در تلاطمات درگیر می شود. استاد برای اینکه در جانمان به توحید یقین پیدا کنیم و حضوری آرام در تلاطمات زندگی داشته باشیم باید دقیقا چه کرد. استاد آیا ادب خیال یا صبر بر مصیبت تا ملکه شدن صبر، تاثیر دارد؟ لطفا روشن بفرمایید با تشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که پیامبر خدا «صلواتاللهعلیهوآله» در حدیث «ثقلین» فرمودند در کنار قرآن نظر به سیره و عترت آن حضرت نیز لازم است تا در مفاهیم متوقف نگردیم. در دیگر امور هم با نظر به سیره و شخصیت انسانهای وارسته، میتوانیم امور خود را بهتر جلو ببریم. موفق باشید
با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: استاد این که ما نهایت به خدا بر میگردیم آیا کسانی که «خالدون فی النّار» هستند در نهایت بعد از این که اینها عذاب کشیدند به خدا برمیگردند یا نه؟ اگر بعد از این که عذاب کشیدند به خدا برمیگردند پس چرا خداوند فرموده اینها خالدون فی النّار و یا خالدین فی النّار هستند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به آن فرد دارد که آیا تماماً در شرک حاضر بوده، بدون توجه به حضور خدا و نقش خداوند؛ و یا نه. آری! آن کس که هیچ توجهی در جان خود به سوی خداوند ندارد، هیچ حضوری جز دوری از خدا که همان خلود در نار است، برایش نمیماند. موفق باشید
به نظر میرسد وقتی ولی تاریخ صحبت از جمع میان دین و دانش میکنند به یک قله تاریخی اشاره دارند، حالا که به فتح قلهها نزدیکیم و از طرفی این تاریخ همه ما را فرا گرفته است متشکر میشوم اگر در خصوص معارف وجودی زیر نکاتی را بفرمایید تا مشیر قلوب بیدار باشد به سمت مقاومتی از جنس انقلاب: - مصلحین - آخوند مهندس - مهندس آخوند - دانشبنیان و کارآفرینی - شیخ بهایی - تکنیک قدسی
باسمه تعالی: سلام علیکم: ظرفیت روحی که در این زمانه به میان آمده، آنچنان است که وسعت ظرفیت همۀ انسانها را یکجا در خود میتواند حاضر کند تا در عین روحیۀ فنی، حضور روحانی و عرفانیاش به حاشیه نرود و در عین فعالیتهای فنی، از الهامات لازم جهت جلورفتن در کار بهرهمند گردد. مهم آن است که افراد این نسل با روحیۀ آخرالزمانی خود متوجۀ چنین وسعتی در خود باشند. موفق باشید
سلام علیکم: هرچه آمدم از سید حسن نصرالله بنویسم زیرا قلبم را فرا گرفته دیدم نمیشود زیرا عظمت ایشان همواره نیاز به ظهور آمدن دارد. اگر همه از او بگویند باز کم است و هرکسی از ایشان در اندازه ظهورات قلبی اش بنویسد بیشتر در اصالت قلبی خود نیز حاضر و دیگران را نیز متذکر شده. مرا که باشم از آن برگزیده خداوند که عین آیه «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ» است بگویم. تسلیم خدای او میشوم بلکه عظمت ایشان در لاله ها و سبزه زارهای تاریخ قابل فهم شود زیرا آنچه که خیلی بزرگ است را باید در لحظه لحظه های زمان و در زیباترین شکوفه های غنچه زده بهارهای پیش رو یافت. نصرالله ما را از حاج قاسم بزرگ، بیشتر به خدا رساندند و این راستی است که زبانم را بی اختیار به صداقت باز کرده. حال این جهان و این نصرالله که حقا حقیقت است. در تمام عمرم او را دوست داشتم و حال بیشتر دوستش دارم حسرت ایشان همیشه بر بنده هست. یاد ایشان تنها چیزی بود که از بنده ناتوان گرفتار بر می آمد ولی ایشان دستشان باز است و نباید رجوع به ایشان را ترک کرد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه میفرمایید سید حسن نصرالله حقیقتاً آینۀ تمام قدِ نمایش انسانیت بود در همۀ ابعاد انسانی در کنار روحیۀ سلحشوری و مقاومت، بنده از روحیۀ لطیف او حیرانم که چه اندازه انسانها و حتی کسانی که او را اذیت میکردند، دوست میداشت. عرایضی در https://eitaa.com/matalebevijeh/20333 شد ولی هنوز نه، هنوز باید از شهید سید حسن نصرالله گفت و باز، گفت. موفق باشید
با عرض سلام: خدا قوت و استدعای توفیقات و برکات بیش از پیش برای شما استاد گرامی و همه برادران عزیز سالیان درازی است که حیران و سرگردانم. سالیان درازی است که نمیتوانم با خودم کنار بیایم. حقیقتا دیگر آن صفای باطنی که در کودکی و قبل تر ها داشتم را ندارم. از اعماق وجودم خلأای را حس میکنم که قدرت بیانش را ندارم و تشنگی عمیقی که سیراب نمیشود. دیگر مدت زیادی است که همه جهان برایم رنگ باخته است. حتی معصومیت شیرین کودکان هم مرا نمیتواند تکان بدهد. حیاتی بدون لذت و خوشی... بله، نسیم هایی میوزد، حال ها عوض میشود اما باز هم پس از چندی با آن خلأ عمیق رو به رو میشوم. زبانم بیانی ندارد، به سختی میتوانم کلامی بگویم و با دوستان گرم بگیرم. گویا گمشده ای دارم که تا نیابمش در این دنیا معیوبم. دوستان کمتر میشوند و من هم کمتر و کمتر میتوانم انسی بگیرم. و در نهایت روز خود را تنها میابم با قلبی اغلب سرد و خالی... و تمام حیاتم را در خسرانی عمیق میبینم. راه معلوم نیست و رمقی هم نمانده... و هر چه هم بیشتر گشتم کمتر انیس و مونسی یافتم. همگان را در دنیایی خود ساخته میبینم. دنیایی که کمتر جایی برای غیر دارد. و این قلبی که بدون عشق و شوق نمیتواند ادامه دهد و از این حیات بی نشاط بیزار است. قلبی که برای خود به سختی چیزی میطلبد و تمام خوشی ها را برای اطرافیان و دوستانش میخواهد اما بی انیس و مطرود مانده... آری. آیا راهی هست؟ آیا میتوان بدون غیر ادامه داد با اینکه این قلب همه را خود میداند و با اتصال و خیر رساندن زنده میماند؟ کجا میتوان آن عشق عمیق را یافت و آتشکده خاموش دل را دوباره به گداختن و نور افشانی واداشت؟ برای کسی که در خود؛ خود را نمیبیند و دیگر با بقیه هم ارتباط عمیقی ندارد چگونه راهی هست که هویتی بیابد با آنکه این عشق به برادران است که با شعله هایش جان او را شکل داده و راه دیگری نگذاشته است. آیا خورشیدی که ندرخشد و نور ندهد باز میتواند خود را بپذیرد؟ این حال دلی است سرگشته و حیران که دیگر سخنان خالی ثمری برایش ندارد و هر جا سراغ از خود گم شده اش میگیرد و کمتر و کمتر میابد. لطفا اشارتی بنمایید. موفق و در پناه حق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! قصۀ بشر امروز چنین است که به گفتۀ شما همگان در دنیای خودساختۀ خود مشغولند بدون وسعتی که در دریای انسانیت انسانها قابل درک است. راهکار رفع از این مشکل را در شعری میدانم که حضرت آیت الحق آیت الله حسنزاده «رضواناللهتعالیعلیه» مکرر میخواندند که:
بُوَد مرد تمامی آنکه از تنها نشد تنها / ولکن به تنهایی بُوَد تنها و با تنها بُوَد تنها
در نسبتی که باید با رهبر معظم انقلاب و شهدا داشت، میتوان به چنین حضوری فکر کرد. در ضمن نظری به سؤال و جواب شمارۀ 40556 بیندازید خوب است. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: یک استدلال زیبایی شهید مطهری دارند که: سختی شناخت خدا بخاطر فراگیر بودن آن است؛ _چرا که تعریف حد و رسم میخواهد_ همچون زمانی که تمام دنیا را سفیدی فرا گرفته باشد، آنموقع عملا شناخت سفیدی ممکن نیست. غرض از ذکر این فرمایش، میخواهم بگویم که وقتی امری بسیار بزرگ شد عملا به حجاب میرود و قابلیت ظهور و بروزش ضعیف میگردد؛ همچون طلبگی در روزگار کنونی؛ از شدت وسعت و عمقی که دارد، از طرفی شناخت خوبی نسبت بدان حاصل نمیگردد، از طرفی بخوبی ظهور و بروزی ندارد. واقعا فکر نسبت به طلبگی دیوانه کننده ترین فکر حاضر است؛ انسان برود در دانشگاه دکتر یا مکانیک یا مهندس شود، حقیقتا نمود بیشتر در رشد و هویت دارد؛ چرا که حد دارد و براحتی آدمی بر آن مسلط میشود (هرچند غرض از مذکور برای تکفیر طلبگی نبود). با توجه به پرسش شماره۴۰۵۹۷ آهی تازه برایم جلوه کرد؛ تا بحال متوجه اینهمه ظلمت خود نبودم، نمیدانستم تا این حد گوش هایم سنگین شده! حال میتوانم صدای ناله های راه طلبگی که بر من گشوده شده را بشنوم که تا چه اندازه نسبت بدان بی توجه بودم و این روح را درک نکردم و چقدر نسبت بدان بیرحمانه برخورد کردم؛ منی که در این راه قدم برداشتم اما هرجا که پیش می آمد، رهسپار میگشتم جز در این راه. حقیقتا من نسبت بدین راه جفا کرده ام، مسئول خوبی نسبت بدان نبودم و اویی که خود را بر من گشود را اینچنین جریحه دار کرده ام؛ اویی (راه حوزه) که بدنبال رساندن من، به خودم بود...! چگونه روحیه مسئولیت پذیری را در خود زنده کنیم تا که تا این حد متشتت و بیگانه از محلّ خود نباشیم و اینچنین خودی را که با نسبت پیدا کردن با بسترها و قدم زدن در راه آنان، معنا می یابد را، بیابیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم:
عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد
از جا و مکان رستی آن جات مبارک باد
از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور
تا ملک ملک گویند تنهات مبارک باد
ای پیشروِ مردی امروز تو برخوردی
ای زاهد فردایی فردات مبارک باد
کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد
حلوا شدهای کلی حلوات مبارک باد
در خانقه سینه غوغاست فقیران را
ای سینه بیکینه غوغات مبارک باد
این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد
دریاش همیگوید دریات مبارک باد
ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد
ای طالب بالایی بالات مبارک باد
ای جان پسندیده جوییده و کوشیده
پرهات بروییده پرهات مبارک باد
خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی
کالای عجب بردی کالات مبارک باد
حقیقتاً همینطور است و طلبگی به معنای حقیقی آن همچون حضور نور است در عالم که همه جا را روشن میکند بدون آنکه دیده شود. و خوشا به حال آن طلبهها و روحانیونی که چنین حضوری در عالم دارند به جای آنکه بخواهند دیده شوند و یا بر مردم ریاست کنند و خود را بر دیگران تحمیل نمایند. چه اندازه ارزشمند بودند امثال آیت الله بهاءالدینی ها و آیت الله احمدی میانجیها و آیت الله راستیها که به ظاهر هیچکجایی نبودند ولی در عمق جان افراد نفوذ میکردند و این یعنی همه جا بودند. خوشا به حال ائمۀ جماعاتی که چون سایهای آرامشبخش بر سر نمازگزاران خود بودند. موفق باشید
با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: «الدُّنيا تُسْلِمُ» يعنی چی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم:
خوار گذاشتن: اسلم العدو. (منتهی الارب)
أسلَمَ العدوَّ: دشمن را خوار کرد
استعاره شده به این شکل که دنیا با انسان مثل یه دشمن برخورد و او را خوار میکنه
وقتی در کنار فقره دیگه بهش نگاه کنیم، معنی ش کاملتر میشه:
«الدين يعصم و الدنيا تسلم»
یعنی :دين انسان را نگه میداره، جایگاه خودش رو بهش میده ولی دنيا با رهاسازی و عدم حفظ در جایگاه خودش، خوارش میکنه.
سلام و درود الهی بر شما استاد گرامی: با تشکر از اینکه سؤالات قبلیم رو جواب دادید. یک سؤال دیگه از حضرتعالی دارم اینکه ما در معنای حمد میگیم: حمد مخصوص خود خداوند است و کسی جز خودش نمیتواند حمد را بجا آورد، در حالی که در خطبه ۸۳ امام علی فرمودند: احمدهُ آیا چون صرفاً انسان کامل هستند، این اجازه رو دارند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت «علیهالسلام» هم در آن جمله حضرت حق را حمد میکنند به معنایی که حمد مخصوص اوست و تنها او شایستۀ حمد است. موفق باشید
سلام: ممکن است بفرمایید آرای هایدگر و فردید چه تاثیراتی در جلسات تفسیر قرآن شما داشته است؟ چه آیاتی در این زمینه با تفسیر متفاوتی روبرو شدهاند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که علامۀ طباطبایی با ارتباط با جناب کربن متوجه شده بودند میتوانند حقیقت قرآن را برای بشر جدید که امثال کربن به جهت حضور در غرب، خوبتر میشناختند؛ ایشان نیز آشنا شوند و در نتیجه نگاه و هدایت قرآنی را با نظر به ظرفیت انسانها در همۀ عالم به میان آورند، مواجهه با افکار جناب هایدگر و دکتر فردید که مدتی از عمر خود را در آلمان سپری کرده بود؛ موجب میشود تا به زوایای کتاب مقدس قرآن طوری پی ببریم که در واقع جواب همۀ انسانها در همۀ روحیات باشیم. موفق باشید
با عرض سلام استاد عزیز: خواستم از خدمتتان در مورد ویژگی های قبض و بسط سوال کنم. اگر شخص بعد از حالات عادی زندگی دچار غمی افسردگی مانند شود که در کنار این غم چیزهایی را میفهمد یا متوجه می شود از درسهای زندگی و حکمت مانند که در حالات عادی متوجه نبود. خواستم اگر لطف کنید بفرمایید این چه حالتی است؟ استاد احساس می کنم آنچه ایمان نام دارد در درونم نمی یابم احساس می کنم با ایمان میتوانم از این وضعیت خارج شوم لطفا بفرمایید اگر ایمان موهبتی است باید دقیقا چه کار کنم تا ایمانم قلبی تر بشه؟ ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به گفتۀ مولایمان علی «علیهالسلام»: «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً- فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ- وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ» قلبها را حالات مختلفی هست، گاهی در بسط است و طالب انس با حضرت حق، و گاهی در قبض است تا انسان به خود و ضعفهای خود بیندیشد و هر دو را لطف خدا بداند. با مطالعۀ سیرۀ اولیای الهی و زیارت آن عزیزان، از آن جهت که آنان نماد ایمان هستند، متذکر ایمانی که در جان شما به صورت فطری هست، میشوید. در رابطه با نظر به سیرۀ اولیای الهی میتوانید به جزوۀ «رجوع به هویت شیعه در تاریخ اسلام» که روی سایت هست رجوع فرماییدhttps://lobolmizan.ir/leaflet/360?mark=%D9%87%D9%88%DB%8C%D8%AA . موفق باشید
مشکل من اضطراب بود از سال ۱۳۹۷ که دو سال در حد داروهای اعصاب و روان و بسیار سخت که الحمدالله بهبود نسبی پیدا کرد خیلی بهتر شد اما این حالت در هنگام غروب آفتاب به اوج میرسد حالت دلشوره چند تا سطح داره اگر خیلی شدید باشه کاملاً در حالت معنوی موثر و با قرص باید کنترلش کنم یعنی تردید در ایمان احساس حمله شیاطین، ناامیدیها و.. واقعاً غیر قابل توصیف اگر ضعیف تر باشه با ذکر، نماز، قرآن بصورت مقطعی کاهش پیدا میکنه برای درمانش خیلی متوسل شدم و نذر و نیاز کردم آخرین چله جدی تقریباً محرم سال قبل بود که زیارت عاشورا به روش آیت الله حق شناس را با امید بسیار و دقیق انجام دادم امید زیاد میگم چون خیلی تصادفی در ایام چله دو بار کربلا قسمت شد و تقریباً هفته آخر صبح ها با شروع طلوع آفتاب تو حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام خوندم. اما جالب اینکه ی حمله تقریباً شدید در پایان چله داشتم نمیدونم حکمتش چی بود؟ ببخشید خیلی طولانی شد دو تا عرض داشتم اول اینکه آیا میتونه این اضطراب همان خوف در آیه : «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» باشه؟ یعنی وظیفه من صبر باشه؟ یا نه با اصرار و توسل و طلب از خداوند و... دنبال درمان باشم؟ اگر قابل درمان و وظیفه درمان چطور متونم با ذکر و یا... درمان کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نحوه حضور را تقدیرِ این تاریخ بدانید، تاریخی که انسان باید در مقابل انکارهای بزرگِ خود قرار گیرد و تنها با ایمانی بزرگتر میتواند در جهانِ متعالی خود حاضر شود. چنانچه در این سالها ملاحظه کردهاید همۀ عرض بنده آن است که انسان باید در جهان خود و سوبژگی خود حاضر گردد تا نسبت انسانی خود را با انسان کامل بیابد که البته موضوع سادهای نیست. شاید کتاب «بشر جدید» شروع خوبی باشد، ولی فکر نکنید با حضور در چنین حالتی، عقبافتادهاید. به نظر بنده بخواهیم و یا نخواهیم این نسل با این انکارها روبرو میشود تا به بزرگترین ایمان که ایمان آخرالزمانی میباشد؛ نزدیک شود. اشاراتی در غزل شماره ۱۴۲ که مشغول شرح آن هستم، در این رابطه شده است.https://eitaa.com/varastegi_ir/1771 در ضمن خوب است به سؤال و جواب شمارۀ 40548 نیز رجوع فرمایید. با توجه به این امر نباید به خود سختگیری کرد و از زندگی عادی که مردم در کنار همدیگر و با صلۀ رحم و خدمت به افراد، زندگی خود را شکل میدهند؛ باید زندگی را معنا کرد از آن جهت که حضرت علی«علیهالسلام» میفرمایند: «و الْزَموا السَّوادَ الأعْظَمَ ، فإنَّ يَدَ اللّه ِ مَع الجَماعةِ ، و إيّاكُم و الفُرْقَةَ ، فإنَّ الشّاذَّ مِن النّاسِ للشَّيطانِ ، كما أنّ الشّاذَّ مِن الغَنَمِ للذِّئبِ» با اكثريت [دين دار] جامعه همراه شويد؛ زيرا دست خدا با جماعت است. از پراكندگى بپرهيزيد كه جدا شده از مردم، طعمه شيطان است، همچنان كه گوسفند جدا شده از رمه، طعمه گرگ است. موفق باشید
سلام استاد عزیزم: یه حدیث که داخلش راجع به به چیزایی که سبب سستی و غمگین شدن و در نهایت کاهلی تو کارها میشه ما رو مهمان میکنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه سخنی و حدیثی بالاتر از «رهنمودهای حضرت امام باقر علیه السلام به جابر بن یزید جعفی» که از عظمت سخنان و رهنمودهای آن حضرت حقیقتاً انسان مدتها میتواند خود را در میدان حضور با محبوب حقیقیاش یعنی حضرت حق احساس کند. https://lobolmizan.ir/sound/1376?mark=%D8%AC%D8%B9%D9%81%DB%8C موفق باشید
با سلام و خدا قوت خدمت استاد گرامی: می خواستم بدانم تفاوت و شباهت دیدگاه استادطاهرزاده در کتاب خویشتن پنهان با دیدگاه استاد شجاعی در کتاب من کیستم؟ چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله استاد شجاعی بر همان مبنای معرفت نفس حکمت متعالیه نکات خود را با مخاطبان در میان میگذارند، نکاتی که قابل استفاده است. موفق باشید
سلام علیکم: با عرض احترام و تقدیم ارادت خدمت استاد گرامی. استاد عزیز تضاد و تناقضی برای حقیر پیش آمده و آن اینکه هر چقدر مطالب استاد داوری اردکانی را پیگیری میکنم بر یاس و ناامیدی بنده نسبت به آینده افزوده میشود اما هر چقدر با قرآن و مطالب حضرت آقا مانوس میشوم نسبت به آینده بسیار امیدوار میشوم. خدای رحمان و رحیمی هست که درهم شکننده کفر و نفاق است و رحمت و نصرت را برای خود واجب کرده و کفر و نفاق و شیطان را ذلیل و ضعیف و از بین رفتنی معرفی کرده، حال استاد عزیز شما که تفکر استاد داوری را قبول میکنید چگونه میتوانید این تفاوتها را با هم جمع کنید؟ آیا برداشتهای حقیر را از کلام استاد داوری درست تلقی میکنید؟ اگر درست نمیدانید روش فهم صحیح گفتارهای استاد داوری چیست؟ لطفا راهنمایی بفرمایید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه مکرر عرض شده است نسبت ما با آقای دکتر داوری نسبتی است که با هر متفکری مانند هایدگر و یا هگل داریم از آن جهت که حقیقتاً این مرد، نسبت با مسائل، متفکرانه برخورد میکند. ولی موضوعِ ایمان، فوق العاده متفاوت است و آن نسبتی است که بودن هرکس با بنیانِ بودن خود میتواند پیدا کند و از آنجایی که چنین حضوری نهایت آرزوی هرکس میباشد، مواجهه با متفکران در بستر حضور ایمانی، میتواند از جهاتی، ایمان انسان را معنای وسیعتری بدهد به همان صورتی که ما با نظر به اصالت وجود جناب صدرالمتألهین نوعی از آنچه هستیم را تعقل میکنیم و از این جهت عرض میشود مواجهه با متفکران، ایمان انسان را معنای وسیعتری میدهد. موفق باشید
سلام استاد عزیز: تا حدودی با مباحث معرفت النفس آشنا هستم. مباحث ده نکته، خویشتن پنهان، حرکت جوهری، برهان صدیقین، معاد، ادب عقل و خیال و بخشی از حشر رو کار کردم و به طور کلی با مسیر معرفت النفس انسی دارم تمام سوالات مربوط به افراد ترنس رو در سایت مطالعه کردم و از آنجایی که فرمودین در دوران جنینی نفس بدن متناسب خودش را طراحی میکند و در این دنیا با یه نوع توهم شدید مواجه میشه که خواهان جنسیت مخالف خودش هست از آنجایی که با مباحث شناخت نفس و روح و گستردگی این بحث بسیار گسترده هست از این زاویه به نفس این ترنس ها نگاه کنیم حالا یه سوالی پیش میاد استاد آیا امکان داره رد پای شیطان یا اجنه در احوالات این افراد وجود داشته باشه مثلاً در همان بحث توهم شیطان یا اجنه دخالت و تسلط بر جان داشته باشند آیا امکان چنین چیزی میشه یا اصلا این جریان ربطی به شیطان و اجنه نداره.
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته نمیتوان ورود شیطان را در امور حتی در چنین امری منتفی دانست، ولی همچنانکه در آیۀ ۱۰۲ سوره بقره میفرماید: «وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ» آنطور نیست که شیاطین بدون اذن الهی و بدون قواعد و سنن جاری در هستی هر میل و انتخابی که داشته باشند را، بتوانند عمل کنند. و از این جهت در هر صورت باید ریشۀ چنین مشکلاتی را یا در عوامل دورۀ جنینی و یا در عوامل بیرونی بعد از تولد دانست، به طوری که نفس آن شخص نسبت کامل و طبیعی و صحیحی با بدن خود نمیتواند برقرار کند. یا از آن جهت که بدن، به طور کلی آنطور که باید در دورۀ جنینی مطابق آن روح شکل نگرفته است به همان معنایی که بعضیها با تغییر شکل بدن آنطور که مثلاً بدن را اگر مرد است، تغییر دهند به شکل بدن زن و یا برعکس؛ مقداری هماهنگی بین بدن و نفس پیش آید و یا در بعضی موارد، نفس و روح را باید طوری به نتیجهای رساند که با همان بدن خود، خود را بپذیرد. موفق باشید
سلام استاد: وقتتون بخیر. من مادری هستم که به تازگی پسر دو ساله خودم رو از دست دادم. میدونم این خواست خدا بوده و کاسه عمر پسر من همین دو سال بوده. میدونم وظیفه ام صبره ولی ازتون میخوام مصیبتی که برام پیش اومده رو از نگاه عرفانی و الهی بررسی کنید تا صبرش برام آسان تر بشه. دلم میخواد بفهمم نگاه خدا الان نسبت به من و زندگیم چیه در چه صورت خالقم ازم راضی میشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آن پسر قبل از تولد این نوع زندگی را پذیرفته و متوجه باشید که به هیچ وجه نباید مرگ و زندگی را که در قبضه حضرت پروردگار است به امر دیگری نسبت دهید. خداوند میفرماید: «مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُور» ۲۲ و ۲۳ سوره حدید. بنابراین همه آنچه در عالم و در جان انسانها پیش میآید از قبل تعیین شده است. و نیز به آیه ۶۰ سوره واقعه نظر کنید که میفرماید: «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ». میماند که شما با صبر و انس با او در کنار مزارش – اگر بتوانید روزهای دوشنبهها و یا شب جمعه و یا روز جمعه- در کنار مزارش حاضر باشید و با قرائت فاتحه و آیت الکرسی و ۳ مرتبه و یا ۷ مرتبه سورۀ «قدر» و یک مرتبه سوره یاسین را در حدّ توان بخوانید و به او کمک کنید؛ او نیز برای شما دعا میکند و برایتان مؤثر خواهد بود. موفق باشید
سلام با توجه به سخنرانی اخیر رهبری و جهش همه جانبه سعود کیفی و زمانی جهان هستی و البته ایران اسلامی، در موقعیتی بی سابقه و اعلی بهمراه حضور وسیع همه شهدا و البته برپایی جهان موعود و پیش قدم گزارده در ظهور، بنده حتی یک قدم از این مرتبه پایین یا برگشت نخواهم کرد حتی اگر به قیمت خون خودم و همه عزیزانم تمام شود البته که منتظر قدم از سوی پروردگار نیز هستم. منتظرم تا اتفاقی رقم بخورد زیرا یقینا بدون اتفاقی برای ظهور این ایمان کامله و حیات پایدار آرزو شده، به استقرار پایدار نخواهیم رسید. متاسفم برای آنهایی که جا ماندند زیرا همه تلاش و دلسوزی ها برای سعادتشان انجام گرفت و یقیناً آنهایی که همراهی کردند رها نخواهند شد همه مان را به خدا سپرده ایم. از خداوند تقاضا میکنم هم او که حاضر و ناظر و رب العالمین است، که هرچیزی از کاستی های راه را بر ما ببخشند بحق پروردگاری خودشان انشاءالله. والله قسم منتظر منتظر خدایم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً وقتی حقیقت، به عالیترین شکل در آن سخنان رهبری به ظهور آمد و به زیباییِ تمام و حکمت متعالی جایگاه هر تصمیمی را در نسبت با جهانی که در آن هستیم، روشن نمودند، مقابله و یا بیتفاوتی نسبت به آن رهنمودها مطمئناً عقوبت بزرگ دنیایی و آخرتی را به همراه دارد که نمونۀ آن سرگردانی و سردی زندگی افرادی است که نسبت به شرایط تاریخی و حضوری که در دل انقلاب باید داشته باشند، در غفلتاند. آیا فکر کردهایم بر سرِ آنانی که از ریشه خود فاصله گرفتند و تفکر معنویِ این دوران را به چیزی نگرفتند، چه آمده است؟ در زمانهای که خطرِ کندهشدن از بیخ و بنهای تاریخی سخت همه را تهدید میکند، باید بیندیشیم در زمانه ما چه حادثهای میخواهد رُخ دهد، وقتی دانشِ بشر به سعادت او منجر نشد و رابطه انسان با طبیعت هرچه بیشتر به هم خورد، نشانه آن است که خواندن و دانستن برای سعادتمندی کافی نیست، بلکه توجه متفکرانه به آنچه در شُرفِ پیدایی است، نیاز است. در حالیکه هیچ متفکری نمیتواند آنچه در پیش است را متوقف کند، ولی میتواند با برخورد متفکرانه و تفکر معنوی آن را از آنِ خود نماید و اگر دست از تفکر معنوی بشوییم، یقیناً قربانیِ پیشآمدها خواهیم شد. در حالیکه تفکر معنوی از ما میخواهد که فعالیتهای خود را در بستر ریشههای تاریخی خود شکل دهیم تا به بار بنشینیم زیرا در آن صورت، در رجوع به عالَم و آدم از رازگونگیِ آنها غفلت نخواهیم کرد.موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: از شدت فشار ذهنی نسبت به نکته ای که مرقوم میدارم قصد عزیمت به اصفهان کردم تا خدمتتان برسم و جوابم را بیابم، لکن بخاطر محدودیت های موجود تمام تلاش خود را مینمایم تا بخوبی نوشته ای خدمتتان عرضه کنم تا جواب مناسبی برایم مرقوم دارید؛ استاد! مقدمات مختلفی در ذهن دارم اما لبّ کلامم را مقدم میکنم؛ و آن اینکه: ۱. معیار در انتخاب ها چه حقیقتِ دسترس و ملموسی باید باشد تا تمامی انتخاب ها در تمامی زمینه ها در راستای حق و حقیقتمان باشد؟ توضیح آنکه: الف. هر انسانی در فرهنگ خانوادگی خاصی پروریده میشود و در مبانی و علایق تصورات خاصی می یابد که حقیقتا راستی آزمایی و درستی و غلطی آنها بسادگی نیست (که البته مراد بنده شامل علایق حرام و... نیست). ب. از طرف دیگر هر انسانی با توجه به شخصیت و میزان غلبه ای که از عقل و وهم دارد، اموراتی را خوش میدارد_از سبک زندگی، نوع خوراک، نوع پوشاک، نوع تفکرات، نوع شغل، نوع عبادات مستحب و..._ که شخص دیگری مطابق با او نیست و حتی شاید متضاد وی باشد_ البته در محدوده شرعیات_. ج. از طرف سوم نیز شخصی همچون بنده که درس طلبگی میخوانم، با توجه به قرائات مختلفی که نسبت به دین می یابم که هر استادی بنحو استادی خود بگونه ای دین را می نمایاند که غیر از تعریف دیگریست (البته نه بنحو متضاد؛ منظور اینکه شما نحو ورود و خروجتان با دیگر اساتید متفاوت است)، نمیتوانم این جواب را برای خود بیابم که: هرچه دین گفته را در خود پرورش ده و عمل کن... با این سه مقدمه، در این میدان بسیار بسیار بسیار وسیع بر چه منطقی باید مبنای انتخاب گری را در نظر داشت که حقیقتا آدمی در بهترین حالت خود مستقر گردد؟ و این درحالیست که شدت مشغولیت تحصیلی، امکان رسیدگی به دیگر مطالب را گرفته و بنده نیز در برزخی نه درس خوب میخوانم و نه راضی به کم کردن درس های رسمی میشوم... (در این زمینه گمان بنده اینست که بیشتر از ده نکته در معرفت نفس باید در باب معرفت نفس مساله یابی و تفکر داشته باشم، پیشنهادتان از کتب علماء چیست؟)
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در ابتدای امر باید به مبانی معرفتی نظر داشت به همان معنایی که امامان معصوم در آموزههای دینی خود میفرمایند: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ اَلْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ اَلتَّفْرِيعُ» پس در دل مبانی معرفتی، تفاوتها به معنای «تفریع» هرکدام جای خود را دارد و خود ما باید بنگریم با کدام نگاه و چشمانداز میتوانیم در دل آن مبانی، خود را ادامه دهیم و آرامآرام به سبکی برسیم که با روح و روحیۀ خودمان هماهنگی دارد بدون آنکه سبک بقیۀ اهل اندیشه و نگاههایی را که به آن مبانی نظر دارند نفی کنیم. در این رابطه فعلاً باید راهی که در مقابلتان به عنوان یک طلبه گشوده شده در دل سنت هزارسالۀ حوزه، ادامه دهید. ۲. آری! نباید در محدودۀ «معرفت نفس» متوقف شد. این ابتدای راه است ولی فعلاً امثال جنابعالی باید در دروس رسمی حوزه متوقف شوید و در کنار آن از قرآن غفلت نشود. بقیۀ امور برای بعد. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: در دعای اعددت در بند آخر آمده «لکل طاعة و ومعصیهِ ولا حول ولاقوه الا با لله العلی العضیم.» ۱. چرا برا ی طاعت و معصیت که ضد هم هستند اینطور گفته شده؟ ۲. در دعای عدیله قسمت «سمیع بصیر مرید کاره». منظور از مرید کاره چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نکتۀ خوبی است زیرا در هر حال باید نظر به حضرت پروردگار داشت تا از معصیت ما را رهایی بخشد و در طاعت ما را مدد رساند 2- در این مورد خوب است به https://www.islamquest.net/fa/archive/fa69108 رجوع فرمایید. موفق باشید
سلام جناب طاهرزاده: از شما راهنمایی میخواستم. چند وقتی هست یک حسی سراغ بنده آمده؛ اینکه گاهی به شدت احساس دلتنگی نسبت به خدا میکنم یعنی قبلا اینگونه نبود یعنی وقتی صدای قران میشنوم یا درباره خدا مطالبی را میخوانم یا گوش میدهم انقدراین دلتنگی زیاد میشود که دوست دارم همان لحظه جناب عزرائیل بیایند قبض روح کنند و بنده به وصال دوست برسم. یعنی جوری میشود که آرام و قرارندارم و از شدت دلتنگی گاهی گریه میکنم. استاد برای رفع دلتنگی چه کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع دلتنگی در جای خود خوب است و با صبری که انسان نسبت به آن برای خود شکل میدهد، گشایشی در راستای نظر به حقیقت برایش پیش میآید و البته باز دلتنگی و باز صبر و باز گشایش. موفق باشید
سلام علیکم: وقت بخیر. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در مورد لذت های دنیوی در آخرت نوشته اند: «و كوتاه سخن اينكه زندگی دنيا عبارت است از وجود دنيوی انسان، به ضميمه آنچه از خوبيها و بديها كه كسب كرده، و آنچه كه به نظر خودش خيبت و خسران است. در نتيجه در آخرت يا لذائذی كه كسب كرده به او میدهند، و يا از آن محرومش میكنند. و يا به نعمتهای بهشت برخوردارش میسازند، و يا به عذاب آتش گرفتارش میكنند. و به عبارتی روشنتر، آدمی در بقايش به حسب طبيعت، سعادت و شقاوتی دارد، هم بقای شخصيتش و هم بقای نوعش، و اين سعادت و شقاوت منوط به فعل طبيعی او، يعنی أكل و شرب و نكاح او است، و همين فعل طبيعی به وسيله لذائذی كه در آن قرار دادهاند آرايش و مشاطهگری شده، لذائذی كه جنبه مقدميت دارد. اين به حسب طبيعت آدمی و خارج از اختيار او است. و اما وقتی میخواهد با فعل اختياری خود طلب كمال كند، و شعور و اراده خود را به كار بيندازد، موجودی میشود كه ديگر كمالش منحصر در لذائذ طبيعی نيست، بلكه همان چيزی است كه با شعور و اراده خود انتخاب كرده است. پس آنچه خارج از شعور و مشيت او است (از قبيل خوشگلی و خوش لباسی، و بلندی و خوش صورتی، و خوش خطی، و سفيدی، و لذتبخشی غذا، و خانه، و همسرش و امثال اينها) كمال او شمرده نمیشود، هر چند كه نوعی كمال طبيعی هست، و همچنين عكس آن نقص خود او شمرده نمیشود، هر چند كه نقص طبيعی هست، هم چنان كه خود را میبينيم كه از تصور لذائذ لذت میبريم، هر چند كه در خارج وجود نداشته باشد. مثلا مريض با اينكه بهبودی ندارد اما از تصور بهبودی لذت میبرد، پس همين لذائذ مقدمی است كه كمال حقيقی انسان میشود، هر چند كه از نظر طبيعت، كمال مقدمی است حال اگر خدای سبحان اين انسان را بقايی جاودانه بدهد، سعادتش همان لذائذی است كه در دنيا میخواست، و شقاوتش همان چيزهايی است كه در دنيا نمیخواست، حال چه لذت به حسب طبيعت، و خلاصه لذت مقدمی باشد، و چه لذت حقيقی و اصلی باشد، چون اين بديهی است كه خير هر شخص و يا قوه مدركه و دارای اراده عبارت است از چيزهايی كه علم بدان دارد، و آن را میخواهد، و شر او عبارت است از چيزی كه آن را میشناسد ولی نمیخواهد. پس به دست آمد كه سعادت انسان در آخرت به همين است كه به آنچه از لذائذ كه در دنيا میخواست برسد، چه خوردنيش، و چه نوشيدنش، و چه لذائذ جنسيش، و چه لذائذی كه در دنيا به تصورش نمیرسيد، و در عقلش نمیگنجيد، و در آخرت عقلش به آن دست میيابد، و رسيدن به اين لذائذ همان بهشت است، و شقاوتش به نرسيدن به آنها است، كه همان آتش است، هم چنان كه خدای تعالی فرموده: لَهُمْ ما يَشاؤُنَ فِيها، وَ لَدَيْنا مَزِيدٌ» (جلد سوم ترجمه المیزان صفحه ۱۷۲) اگر ممکن است فرموده ایشان را کمی شرح دهید. پیشاپیش متشکرم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! انسانها همواره به دنبال آن چیزی هستند که در طبیعتِ عادی خود دوست دارند. حال اگر در مسیر طبیعی در دینداری حاضر شوند همانهایی که در دنیا میخواستند، مییابند و بهشت نصیبشان میشود مگر آنکه به گفتۀ علامۀ طباطبایی: «و اما وقتی میخواهد با فعل اختياری خود طلب كمال كند، و شعور و اراده خود را به كار بيندازد، موجودی میشود كه ديگر كمالش منحصر در لذائذ طبيعی نيست» و باید بین این دو انسان و این دو نوع سرنوشت، فرق گذاشت. موفق باشید