بسمه و رحمته و رضوانه سلام علیک و ریحانه
قَالَ الصادق «علیهالسلام»: «اَلشِّيعَةُ ثلاثةٌ مُحِبٌّ وادٌّ فَهُوَ مِنَّا وَ مُتَزَيِّنٌ بِنا وَ نحنُ زَيْنٌ لِمَنْ تَزَيَّنَ بِنَا وَ مُسْتَأْكِلٌ بِنا اَلنّاسَ و مَنِ اسْتَأْكَلَ بِنا اِفْتقرَ.» شيعه سه نوع است: دوستدارِ مهر ورز [متعهد] که او از ما اهلبیت است، و شيعه اى كه خود را به ما مى آرايد و ما مايه آراستگى كسى هستيم كه خود را به ما بيارايد، و شيعه اى كه ما را وسيله ارتزاق خود قرار مى دهد و چنین کسی فقير مى شود. تاریخی شروع شده است که اگر در آن حاضر نشویم و در مسیر تقدیری که نظام الهی برای امروز انسان پیش آورده حضور پیدا نکنیم، اگر روزها در روزه به سر ببریم یا شب ها تا به صبح در رکوع و سجده غرق در مناجات با خدا باشیم! عملا از گردونه ی تقدیر فردای قدسی انسان بیرون خواهیم بود؛ آنچنان که مقدس ترین انسان ها، در تاریخ کربلا نتوانستند در صحنه ی قدسی فردایی که با حسین «علیه السلام » رقم خورد حاضر شوند. فلذا این مائیم و ندای «کونوا أَحراراً فی دُنیاکم» و این خطاب به نحوه ی حضور فردایی بشر است که گسترهی ندای تعالی «شیعه» را فریاد می زند تا هر آنکس که طالب حقیقی ترین نحوه ی حضور فردایی خویش است، حاضر شود. مهم آن است که مائیم و این حضور که همان قله ی حضور در نهایی ترین صورت انسانیت است که پیش روی انسان هاست؛ و اگر نتوانیم با این صورت الهی که به سوی انسان رخ نموده است، زبان سخن از حقیقت بگشاییم و آغوش امن و حقیقت و مأوای انسان خسته ی عالم گسسته از معنا را به او بدهیم هیچ کاری نکردهایم. انسان امروز بیدار شده است تا در آغوش تاریخی که انتظارش را می کشید آرام بگیرد. ایران، لبنان، فلسطین، عراق، سوریه، اروپا، آمریکا و... مرز امروز تاریخ، جغرافیا نیست! حقیقتی است که به میان آمده است و به سرعت خود را به میان آدمیان کشانده است و زبانی است که به ظهور آمده است و انسان ها را به هم زبانی با یکدیگر و هم آغوشی و همدلی رسانده است. مبارک باشد. این همان وعده ی حقیقت است که به میان آدمیان آمده است تا بار دیگر آدمی خود را از دیار غربت و سرد هبوط از زمین بکند و آسمانی شود و من و مائی را خرق کند و یگانگی را به میان آورد. می شود ساحت هایی از این گشودگی تاریخ را به مطالعه نشست و گفتگو کرد تا فارغ از تعصب ها و نگاه های قومی و قبیله ای و نظر به شیعه و سنی با نگاهی عمیق تر، زبان از چگونگی حضور در این تاریخ زد تا آدمیان را برای ورود به این تاریخ مقدس ترغیب کرد، تاریخی که اگر وارد آن شویم، گناه دیروز و فردایمان را میبخشند و یکسره در ساحتی زندگی خواهیم کرد که زمان بر آن سیطره نخواهد داشت بلکه این حضور ماست که زمان را معنا می بخشد، درست مثل «کربلا» و آنانی که با حسین «علیه السلام » تصمیم به آن انتخاب در آن تاریخ گرفتند. ما درست در حساس ترین نقطه ی تاریخ قرار گرفتیم! نقطه ی عبور از دیروز تاریخِ تاریکِ دل زدهی انسان غرق در عالم محسوسات و توهمات و ورود در نقطه ای از زندگی که انسان ها در یگانگی نه در زمین بلکه بَر زمین حکومت می کنند. این همان وعده ی وراثت حکومت صالحان است که انسان را نه در زمین بلکه بر زمین حکومت می دهد و امروز این مائیم و انتخابی سخت در دو راهی تاریخ سرنوشت سازی که فردای مان به آن تعلق دارد. طوبی للغرباء. قصه ی پر غُصه ی امروز غزه و لبنان، قصهی حضور است و راز غیبت را جز با حضور نمی توان فاش کرد و راز این معما را جز با حضور در این قصه نتوان فهیمد. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با توجه به آخرین جملهتان: «راز غیبت را جز با حضور نمیتوان فاش کرد» تا معلوم شود چگونه در این مرحله از تاریخ چه اندازه انسان، در انسانیت باید قد بِکشد تا به بلندای قامت انسان کامل نزدیک شود و انسانیت آن حضرت، جهانی گردد در درون انسانها. امری که حقیقتاً میتوان در این گشایش تاریخی احساس کرد که چه اندازه انسانها به انسان کامل نزدیک شدهاند و چه اندازه نسبت به همدیگر در آینۀ حضور انسان کامل احساس یگانگی میکنند. معلوم نیست این شهید یحیی سنوار است در آن صحنه در حال درخشیدن است، در نهایت درخشش آخرالزمانیِ انسان؟ و یا این ما هستیم که هیچ نوع دوگانگی بین او و خود یعنی فرزندان انقلاب احساس نمیکنیم. اساساً معلوم نیست رفتنِ سنوار بیشتر، «بودن» است برای نقشآفرینی به محاقبردنِ جهان استکبار و یا بودنِ او. سالها به این جمله حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» در آخرین سخنانشان در وصیتنامه سیاسی الهی فکر میکردم که میفرمایند:
«من بار دیگر از مسئولین بالای نظام جمهوری اسلامی می خواهم که از هیچ کس و از هیچ چیز جز خدای بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد علیه فساد و فحشای سرمایه داری غرب و پوچی و تجاوز کمونیزم نکشند که ما هنوز در قدمهای اول مبارزۀ جهانی خود علیه غرب و شرقیم. مگر بیش از این است که ما ظاهراً از جهانخواران شکست میخوریم و نابود می شویم؟ مگر بیش از این است که ما را در دنیا به خشونت و تحجر معرفی می کنند؟ مگر بیش از این است که با نفوذ ایادی قاتل و منحرف خود در محافل و منازل، عزت اسلام و مسلمین را پایکوب می کنند؟ مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبه های دار می روند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته می شوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفۀ اسلامی خود عمل کنیم.»
راستی! حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» برای حضور در جهانی که به خوبی مدّ نظر داشتند، تا چه اندازه جدّی بودند و برای هزینهدادن خود را و فرزندان انقلاب را آماده نمودند. آیا این همان «فتح تاریخی» نیست که رهبر معظم انقلاب در روز گذشته به عمیقترین شکل برای فهم دو آیندهای که در پیش است، با ما در میان گذاشتند؟ آنجا که فرمودند: «اگر امثال شهید سنوار پیدا نمیشدند که تا لحظه آخر بجنگند یا اگر بزرگانی همچون شهید سیدحسن نصرالله نبودند که جهاد و عقل و شجاعت و فداکاری را با هم درآمیزند و به میدان بیاورند، سرنوشت منطقه به گونهای دیگر رقم میخورد». ۱۴۰۳/۰۸/۰۲
و این یعنی مائیم و دو تاریخ. تاریخی که با درآمیزیِ جهاد و شهادت و عقل و شجاعت و فداکاری از طریق شهید سید حسن نصرالله و شهید سنوار به میان خواهد آمد و رهبر معظم انقلاب متذکر آن میباشند؛ و تاریخی که عدهای از سر ترس، بیانیه میدهند که عملاً در آن بیانیه به بهانه جلوگیری از استمرار تجاوز رژیم صهیونیستی و رفع درد و رنج بیشتر برای مردم لبنان و فلسطین شوند؛ اسرائیل به رسمیت شناخته میشود و راهحل برون رفت از این بحران موجود را بازگشت این رژیم به مرزهای قانونی پیش از تهاجم ۱۹۶۷ و تشکیل دولت مستقل فلسطین را میدانند. امری که کاملاً مقابل نظر جبهه مقاومت فلسطین و نظر رهبر معظم انقلاب است که موضوع از «بحر تا نهر» را جایگاه ملت فلسطین میدانند. موفق باشید
به رب الذی یحیی و یمیت. استاد بزرگوار سلام: باز هم با ناسوال هایم آمده ام. این بار اما با دست پر. اینبار با شهید سنوار. او که نامش هم از دیشب تا کنون زنده کننده است. من نمیدانم او پس از مرگ کجا میرود من نمیدانم اکنون در کدام منزل اخروی یا برزخی است من هیچ از قبر و برزخ و دنیای پس از مرگ نمیدانم. اما وقتی به لحظه های آخرش فکر میکنم میدانم این یعنی جاودانگی. وقتی لحظات آخرش را نمیبینم که کوادکوپتر اسراییلی گرفته و فقط به ترور او فکر میکند شهادت در آن جسم پیداست. و مگر نه اسرائیل همین است؟ اسرائیل آدمش کجا بود؟! اسرائیل همین کوادکوپتر است که آدم ها را یک چند متری حرارتی میبیند که باید آن را حذف کرد و پرونده اش را بست. گویا او قصهی آدم را نشنیده و هابیل و قابیل را نخوانده است. او تکامل را در حافظه اش جا داده و نمیداند آدم یعنی چه. او مرگ و زندگی را نمیفهمد. این است که میکشد. او نمیداند وقتی تن یک موجود مرده را با خود میبرد ما روضه میخوانیم که: این بدن کیست؟ بوی تن کیست؟ و چنان میگیرییم که کمتر کسی میتواند بگوید از سر تخلیه ی احساسات و هیجانات حماسی است. این وصله ها به آدم ها نمیچسبد. او نمیداند مرگ برای ما اشکی است که چشمان خواب رفته مان را بیدار میکند که: بکشید ما را! ملت ما بیدار تر میشود. اینها حرف های حماسی نیست و اسرائیل هم قادر نیست این را بفهمد. او نمیفهمد شهید کردن یحیی سنوار یعنی زنده کردن قلب ها یعنی بازگرداندن کربلا یعنی جان بخشیدن به روضه یعنی الله یحیی یمیت و یعنی باز چشم ها در غزه اند. یعنی خبر به جای بورس میشود چند فلسطینی شهید شده اند و در نهایت یعنی به جای لایک کردن پست های مد روز، شهید روز روز را معنی میکند. سوگند به او که جانم در دست اوست که جز در غزه نفس نخواهم کشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا می داند آنچه نوشتید صادق ترین سخن است زیرا در کلمات خود جایگاه شهادت را گزارش دادید که آن قصه حضور انسانی است با اراده ای فولادین که هزار برابر در آن شهید یحیی سنوار زنده تر و حاضرتر است و بنا دارد در تاریخ خود که تاریخِ مرگ ابرقدرتها است؛ بیشتر و بیشتر حاضر شود. و این راز احیای مردی است که تاریک ترین اندیشه ها گمان کرده اند او را کشته اند. چه اندازه با شهادت شهید سنوار آن مردِ با اراده های فولادین، ما خود را مصمم تر برای نابودی رژیم صهیونی احساس میکنیم و اگر جاودانگیِ شهید را با امامِ شهیدمان حضرت سیدالشهداء«علیه السلام» در تاریخ تجربه کردیم و هر روز به نور آن حضرت در تاریخ حاضر می شویم، چگونه منتظر هزاران شهید سنوار با همان اراده های فولادین نباشیم؟!! گویا تا دیروز ما یک شهید سنوار داشتیم و این ما را برای نابودیِ استکبار کم بود و خداوند تقدیر کرده است تا در افق شخصیت آن شهید بزرگوار هزاران زن و مرد با همان روح و روحیه به میان آیند و در همین اکنون حاضر و حاضرتر شوند. آیا با توجه به این امر نباید به وعده خدا امید داشت که فرمود: «الیش الصبح بقریب؟». خدا می داند مانند روز روشن است که جهان دیگری در میان است و آن، با نقش آفرینیِ جبهه مقاومت با رهبری مبارزان فلسطینی بناست شکل بگیرد.
یک سال قبل وقتی هنوز طوفان الاقصی آغاز نشده بود، جز عده ای قلیل کسی یحیی سنوار را نمیشناخت. اما امروز انسانهای آزاده او را شناخته اند. و مسرور از آنکه توانستند چنین چهره مهمی را برای ادامه راه به عنوان اهداف خود قرار دهند و در این راستا حتماً احساس پیروزی می کنند. موفق باشید.
سلام استاد: خدا قوت. میبخشید بعد از شهادت سید حسن نصرالله، یک حسی ایجاد شده که گویا به خاطر ناشکری ها و عدم همراهی جدی علمای سیاسی و دینی، مورد غضب الهی واقع شده ایم، چراکه در این چهارسال اخیر، ما بسیاری از علمای خود رو از دست داده ایم، به نوعی کوه های عالم از بین ما رفتند، این امر نگران کننده است، گویا خبر از بهم ریختگی ها و فتنه های خ بزرگ می دهد به نظرتون تشخیص درست است یا خیر؟
باسمه تعالی
سلام علیکم: به نظر می آید که خداوند بنا دارد با شهادت این بزرگان، ما را از طریق حضورِ عرشی آن ها در جهانی وسیع تر ولی در همین تاریخ حاضر و حاضرتر کند. در مورد شهید رئیسی در این رابطه در سؤال و جواب شماره ۳۷۶۶۲ عرایضی تحت عنوان «آقای شهید سید ابراهیم رئیسی و حضور در حیات طیبه» شد و حال باز مائیم و مسافری که از عرش به فرش آمد تا روحانیت عرشی خود را با ما در میان بگذارد و پس از شهادت و برگشت به سوی جایگاه عرشی اش، چشم ها و دل های ما را به دنبال خود تا عرش جلو ببرد. این است راز شهادت این بزرگان. عرایضی تحت عنوان«قرآن و جایگاه شهادت سید حسن نصرالله» شد https://eitaa.com/matalebevijeh/17679 و به گفته رهبر معظم انقلاب در جمعه نصر«در مورد سیّدحسن نصرالله ، جسمش از میان ما رفته ولی شخصیّت حقیقی او، روح او، راه او، و صدای رسای او همچنان در میان ما هست و خواهد بود. او پرچم بلند مقاومت در برابر اهریمنان ستمگر و غارتگر بود؛ زبان گویا و مدافع شجاع مظلومان بود؛ مایهی دلگرمی و جرئت مبارزان و حقطلبان بود. گسترهی محبوبیّت و تأثیرگذاری او از لبنان و ایران و کشورهای عربی فراتر رفته بود؛ و اکنون شهادت او این اثرگذاری را افزایش خواهد داد.».
موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: در رابطه با بحث سه شنبه که فرمودید حضرت حجت اهل کتاب رو مخیر میکنند بین اینکه مسیحی یا یهودی باشند یا مسلمان شوند، خب اینجا سوال پیش میآد که این یک بحثه، اینکه کسی که حجت برش تمام شده و مسلمان نشده آیا پیش خدا معاقب هست یا خیر بحث دیگریست؟ شما این مطلب رو شاهد درستی صحبتتون گرفتید که مسیحی یا یهودی اگر حتی بدانند پیامبر حق است میتوانند مسیحی یا یهودی بمانند. تازه اگر مسلمان بشوند نه پیامبر خود را قبول دارند نه پیامبر ما را. خب مسیحیها یا یهودیهایی که مسلمان میشوند چه حکمی دارند؟
باسمه تعالی
سلام علیکم:
همان طور که در جواب سؤال شماره 38551 عرض شد خود قرآن طبق آیاتی که خوانده شد، حضور آن فرد را در کلیمی بودنش تأیید می کند در عین آن که آن فرد متوجه عظمت توحید قرآن می شود به اعتبار آن که قرآن فرمود: «لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ». و از آن مهم تر توجه به آیه « وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ ۖ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ ۖ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ ۚ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا ۚ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَٰكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ ۖ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ ۚ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ» (48 /مائده) می باشد که می فرماید:
و اين كتاب را به راستى بر تو نازل كرديم؛ تصديقكننده و حاكم بر كتابهايى است كه پيش از آن بودهاند. پس بر وفق آنچه خدا نازل كرده است در ميانشان حكم كن و از پى خواهش هاشان مرو تا آنچه را از حق بر تو نازل شده است واگذارى. براى هر گروهى از شما شريعت و روشى نهاديم. و اگر خدا مىخواست همه شما را يك امت مىساخت. ولى خواست در آنچه به شما ارزانى داشته است بيازمايدتان. پس در خيرات بر يكديگر پيشى گيريد. همگى بازگشتتان به خداست تا از آنچه در آن اختلاف مىكرديد آگاهتان سازد. به خصوص آن جایی که می فرماید « لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا» موفق باشید
سلام علیکم: وقتتون بخیر استاد. بحث روز سه شنبه تان چند گره اساسی در ذهنم ایجاد کرد که با بحث نتونستم همراهی کنم. اول اینکه به لحاظ فقهی اگر یک یهودی یا مسیحی واقعا بداند که شخص حضرت محمد واقعا رسول خداست و حجت به او تمام شده باشد، آیا پیش خدا معاقب نیست که همچنان به دین خود باقی باشد؟ با توجه به اینکه دین خودش هم توصیه به ایمان به پیامبری حضرت رسول دارد پس باید به این توصیه عمل کند، و هم اینکه دین قبلی به لحاظ اعتقادی و عملی هم تحریف شده هست و هم ناکامل است. ایمان به حضرت رسول هم تبعیت عملی و نظری نیاز دارد. دوم فرمودید خانم یهودی برنامه از سرگذشت، اگر مسلمان شود نه به حضرت رسول دیگر ایمان دارد نه حضرت موسی! خب اینکه کسی که یهودی یا مسیحی است اگر به حضرت رسول ایمان بیاورد، این به معنای اینست که دیگر به موسی یا عیسی ایمان ندارد یا موسی و عیسی را در حضرت رسول به صورت جامع می یابد؟ و اینکه تکلیف مسیحیان و یهودیانی که مسلمان میشوند چه میشود؟ فرق میآن آنها و آن خانم چیست؟
باسمه تعالی
سلام علیکم:
۱. عنایت داشتید که خود قرآن آن فرد را در همان دین توحیدی که هست، تأیید می کند و حتی می فرماید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ» (64 / آل عمران) که دعوت به توحید است که بین همه ادیان مشترک است. یعنی قرآن از اهل کتاب انتظار دارد بر توحیدی که بین شان مشترک است حاضر باشند.
۲. بحث در حضور توحیدی است و نه مسیحی بودن و یا یهودی بودن و یا مسلمان بودن؛ که حالت فرقه ای به خود بگیرد. اگر در توحید خود در دل کلیمی بودن حاضر باشد عملاً به اسلام عمل کرده.
۳. در مورد مسیحیان و کلیمیانی که مسلمان میشوند بحث زیاد است به خصوص که قرآن حضور آنها را در کسوت مسلمانی نفی نکرده است بلکه ماندن در توحید ایمانی خودشان را پذیرفته است. حال میماند که اسلام را به عنوان یک فرقه در مقابل فرقه یهودیت پذیرفتهاند و یا با همان حضور توحیدی و نظر به پیامبر خود حضور ذیل پیامبر اسلام را درک کردهاند از آن جهت که شاید آنطور که شایسته است نتوانستهاند حضور توحیدی خود را ذیل پیامبرشان که منجر به ایمان به وحی محمدی میشود درک کنند.
موفق باشید
آمریکا و اسرائیل با فریب برخی مسئولان ما فقط ترور و آسیب نظامی ایجاد نکردند، بلکه مهمتر از آن یک جنگ شناختی برای ایجاد اختلاف در جبهه حق بوجود آوردند که به مراتب خطرناکتر و مخربتر است. یکی از اهداف دشمن در جنگ شناختی ایجاد بی اعتمادی به امام جامعه و فرماندهان نظامی و مسئولانی است که با تشخیص درست وظیفه و فهم رهنمودهای رهبری مواضع درست و دقیقی علیه دشمن گرفتند. همه نیروهای انقلابی که با بصیرت از افتادن در دام دشمن به جریان تشنج و چند دستگی خود داری کردند، قابل تقدیرند. ملّت انقلابی و داغدیدهی ما و ملّتهایی که چشم امیدشان به رهبری، ملّت و دولت ایران دوخته شده، منتظرند تا ببینند مسئولانی که اعتراف به سهل انگاری در مقابل دشمن کردند، چگونه اشتباه خود را جبران می کنند. ملت بصیر و انقلابی بدون افراط و تفریط در برخورد با رهنمودهای رهبر حکیم و دلسوز انقلاب، ضمن پشتیبانی کامل و تمام عیار از نیروهای مسلح از مسئولان خود می خواهند، با احترام و التزام به حکم جهاد رهبر، امر مقدس آزادی قدس و نجات ملّتهای مظلوم منطقه را تسهیل کنند. همانطور که رهبر انقلاب فرمودند احساس ضعف و نمایش ضعف در مقابل دشمن نتیجهای جز جسارت و گستاخی دشمن نخواهد داشت. استاد نظرتون در این مورد چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله جریانهای نظامی و امنیتی کشور ذیل فرمان رهبر معظم انقلاب از پاکباختگان و سلحشوران نظام اسلامی هستند و همگی در کنار رهبر معظم انقلاب منتظر بهترین اقدام در بهترین شرایط می باشند که به عنایت الهی و هدایت حضرت صاحب الامر«عجل الله تعالی-فرجه» وعده صادق ۲ به بهترین شکل در بهترین موقعیت انجام شد. و خوب است که نسبت به بهترین موقعیت که ما جواب دادیم، بیشتر و بیشتر فکر شود در مقابل آنهایی که گمان می کردند ما تأخیرکرده ایم و از واژه خویشتن داری که در پیام سپاه بود؛ غفلت نمودند و گمان می کنند اگر ما زودتر اقدام کرده بودیم، رژیم صهیونیستی نسبت به شهادت سید حسن نصرالله خودداری می کرد. غافل از آن که برنامه و پروژه ترور رهبران جبهه مقاومت از قبل طراحی شده بود و زیبایی اقدام ما و موقعیت این اقدام منجر شد که نتوانند شکست اصلی خود را پنهان کنند و احساس پیروزی نمایند. موفق باشید
«بکشید ما را؛ ملت ما بیدارتر می شود. بریزید خونها را؛ زندگی ما دوام پیدا می کند. این نهضت باید زنده بماند و زنده ماندنش به این خونریزیهاست...» آیا اگر رهبر کبیر انقلاب امروز در کنار ما می بودند، همان پیامی که بعد از شهادت استاد مطهری اعلام کردند را در مورد شهادت سید مقاومت اعلام نمی کردند؟ آیا گریه و بغض اشخاصی مثل آن خانم مجری شبکه المیادین در خواندن خبر شهادت سید مقاومت گواه بر این بیداری ملت ها نیست؟ آیا این طرز جاری شدن نام شهید و سید الشهدای مقاومت بر لبان مجری خانمی که در ظاهر اصلاً به شریعت اسلام مقید نیست و شاید مسلمان هم نیست، از تقدیس و تکریم شهید و شهادت در ذهن او و ارادت قلبی او به شهیدان راه مقاومت در جانش پرده بر نمی دارد؟ آیا این پدیده ها تأییدی بر پیام امام نیست که زنده ماندن این نهضت به این خونریزی هاست؟ آیا شهادت مجاهدی دلیر و حکیمی بزرگوار و با بصیرت همچون سید حسن نصرالله رحمت الله الیه و به جوش آمدن خون هزاران هزار آزاده در سرتاسر جهان گواه بر این نیست که خداوند دعای امام کبیر انقلاب را مستجاب نموده و مشعل شهادت را برای ما تا به حال حافظ و نگهبان بوده تا با روشن بودن این مشعل اسلام راستین زنده بماند و هر روز بیشتر از دیروز در صحنه روزگار حاضر باشد، حقانیت خود را در برابر چشمان بیدار آشکار کند و باطل بودن و کفر و استکبار و ظلم بودن جبهه مقابل آن را هر چه بیشتر برای بشریت عیان کند؟ پس شهادت قهرمانانه و زیبای سید مقاومت را باید به او و جبهه مقاومت تبریک گفت و نگران نبود، چراکه شهادت این راست قامتان تاریخ همیشه ضامن امتداد راه و مکتبشان بوده و ان شاء الله همچنان هم خواهد بود. ولی آیا نباید آن وقتی ترسید و نگران بود که تن رهبر مکتب سالم بماند ولی خود مکتب به سمت انحراف و سازش با استکبار برود؟ کما اینکه این خطر از سوی جبهه خودی بسی شدیدتر حس می شود و خدا نکند روزی بیاید که سازشکاران در پشت واژه های دلربا و فریبنده صلح و عقلانیت بر ما چیره شوند که در آن صورت شهادت و مقاومت در اذهان بی معنا شود و خداوند دیگر ما را لایق مقام شهادت نداند و این مشعل فروزان خاموش گردد که حاصل آن چیزی نخواهد بود جز زندگی در اوج ذلت و بردگی و انحطاط انسانیت و به سر بردن در روزمرگی ظلمات بی معنایی زندگی! التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً چه کسی باور میکرد که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» پس از قبول قطعنامه همچنان از خداوند تقاضا کنند که مشعل شهادت خاموش نشود. راستی را! چه اسراری در حضور شهید برای ادامه این راه در میان است که او یعنی شهید برای ادامه این راه باید زندهتر از حیاتی باشد که در زندگی دنیایی خود دارد تا بتواند به همراهان خود دلداری و امیدواری دهد که «أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ». و این است که ملاحظه میکنید مجاهدان حزب الله امیدوارتر از دیروز خود که سید مقاومت در کنارشان بود؛ در صحنه حاضرند. این به جهت آن است که سید مقاومت در بصیرتی جدید، نابودی اسرائیل را نه مانند دیروز که پیشبینی میکرد؛ بلکه احساس میکند و به حکم قرآن که فرمود: «يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ» بشارتی و آیندهای بزرگ را که در میان است به جبهه مقاومت در هر کجا که هست، خبر میدهد و هرگز نباید از این نکته مهم غفلت کرد. آری! هرگاه که حضوری الهی در تاریخ همراه با شهادت به میان آید، حکایت از آن دارد که آیندهای ماورای تاریخی که مستکبران شکل دادهاند، در پیش است. و این راز و معجزه شهادت است و معلوم است که حضرت روح الله با آن بصیرت خاص خود برای ادامه تاریخی که با انقلاب اسلامی گشوده شده است؛ تقاضا کند: «خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز، و ما را هم از وصول به آن محروم مکن. خداوندا! کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزهاند و نیازمند به مشعل شهادت؛ تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش.» موفق باشید
با عرض سلام و ادب خدمت استاد عزیز: در ایام هفته دفاع مقدس و به بهانه تجلیل از خاطرات شهدا و مجاهدان دفاع مقدس مواجههای ویژه در انقلاب اسلامی نسبت به شهدای دفاع مقدس وجود دارد که در هیچ کجای تاریخ جز درباره شهدا و اسرای کربلا سابقه ندارد در تاملی به چرایی این نوع مواجهه که خاطرات شهدا و ایثارگران را تا این حد برای ما عزیز و مقدس کرده، این چند سطر به قلم آمد که تقدیم حضورتان میکنم: فقط انسان است که میتواند خاطره بسازد فقط این ما هستیم که خاطر داریم، خاطرخواه کسی میشویم، خاطر کسی برایمان عزیز میشود و بهخاطر کسی کاری انجام میدهیم. ما چگونه خاطره میسازیم؟ چگونه در خاطرها میمانیم؟ شاید با خطر کردن همین که یک روز در این حد خطر میکنیم که از روال عادی شهر و خانه بیرون بزنیم، با همین اندکی خطرکردن، خاطره یک روز در دل طبیعت را برای خود رقم میزنیم گویی نسبتی میان خطر و خاطره هست هرچه در خطر بزرگتری میافتیم یا جرأت و جسارت بیشتر خطرکردن را به خود میدهیم، قوت و قدرت خاطره هم بیشتر میشود. شاید خاطره یک روز از زندگی تا زندهایم برای ما زلال و قوی باشد، اما همین که ما را به خاک سپردند، خاطره ناب ما نیز با ما دفن میشود. وقتی مُردیم چه خاطرهای از ما باقی میماند، در خاطر چند نفر میمانیم؟ شاید در خاطر آنها که برایشان خطرکردهایم تا مدتی زنده بمانیم بعضی چنان خطری میکنند که تا قرنها در خاطر میلیونها نفر زندهاند، حتی بدون اینکه بدانیم و توجهی به آن داشته باشیم که چرا خاطره کسی در میان ما اینچنین عزیز است. مگر خاطره شدن چه اهمیت دارد؟ چه بسیار، کسانی که از خودگذشتگیها کردند که در خاطرها بمانند اما هیچکس آنها را بخاطر نمیآوَرَد و چه بسیار مردان و زنانی که بیدغدغه نام و بدنامی؛ نه به خاطر خاطرها و خاطرهها، بخاطر کسی که در خاطرشان عزیز بود، گمنام و خاموش رنجها کشیدند، جامهای تلخی را نوش کردند و حضورشان در قلب انسانها، تنها به اراده ربّ قلوب زنده ماند؛ گویا او، نوعی از حیات را در ضمن بودن آدمیان در این دنیا برای آنها حفظ کردهاست. گویی عمرشان برای شدت بودنشان در تاریخ انسانی کوتاه بوده و حال در خاطرها و خاطرهها زندهاند، تا امتداد وجود دنیاییشان، تاریخسازیشان، قرنها بیش از عمر دنیاییشان امتداد یابد، تا قرنها میشود تماشایشان کرد، میشود آنها را شنید، میشود به آنها دل بست، میشود در افق وجودشان زیست، میشود با شادیشان خندید و با غمهایشان گریست میشود بخاطرشان مُرد، میشود بخاطرشان زیست https://eitaa.com/porsa_andishe
باسمه تعالی: سلام علیکم: چگونه میتوان تا قیام قیامت با شهدایی که با اشارات حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» در راستای دفاع از اسلام، آنچنان به سوی جبههها دویدند که تا عرش پرواز کردند نسبتی نداشت، راستی را! نسبت ما با اینان چه نسبتی باید باشد؟ چگونه میتوان خود را با ارادههای قدسی که آنان را در بر گرفته بود، یگانه ندانست. کسانی که همه حرکاتشان حکایت از آن داشت که جانشان را ذیل اراده الهی قرار دادهاند و شخصیتشان آینه اراده الهی شده است تا آنجایی که فهمیدند تاریخی آغاز شده با آیندهای بسی متعالی و باید خود را در آن تاریخ حاضر کرد تا معنای حضور در آینده معنای آنها شود. آنان را در خاطره خود نگه میداریم تا خود را به پا کنیم. وقتی فهمیدیم دیروزمان برایمان کافی نیست و به بودنی وسیعتر و حضوری عمیقتر نیاز داریم، ناگهان میدان حضور در دفاع مقدس برایمان گشوده شد و این بود راز این که فهمیدیم «چگونه ما، ما شدیم». و در نتیجه سنگری به ظهور آمد که حماس و حزب الله نیز خود را در آن یافتند تا با کوهی از خاطره آنچنان در جهان و ذیل اراده متعالی الهی قرار گیرند که سید مقاومت در سختترین شرایطی که به گمان دشمن برایشان پیش آمده است احساس کنند همه چیز در اختیار آنان است و هیچ چیز در اختیار دشمنان اسلام نیست؛ و در نتیجه اینچنین میگویند: https://eitaa.com/sheikh_ali_moghaddam/4029 . موفق باشید
آن استقبال گرم رهبری از دور با آغوش باز آن در آغوش گرفتن یک عالم شیعی و یک مجاهد و عالم سنی آن نگاه ها و لبخند ها، ریشه اش عمق همدلی! «هرگاه بزرگی از میان ما رفت بزرگ دیگری جای او را خواهد گرفت» حرف هایی که اسماعیل قبل از قربانی شدن گویی در مورد خود می گفت و برای التیام دل های پر درد بعد از شهادتش همه چیز آن دیدار بوی شهادت می داد! همانند دیدارها و لحظات واپسین حاج قاسم عزیز و چه زیبا شهادت هایی در شگفت تاریخی زیبا به اعتبار «ما رأیت الا جمیلا»!!!
باسمه تعالی: سلام علیکم: ای زندگی! ای زندگی! چه اندازه چهره خوبی از خود در این زمانه به ما نشان دادهای. چه کسی باور میکرد که در این آخرین زمان، اینهمه در میدان انسانیت با هر مذهب و مرامی که هستند، به همدیگر نزدیک و نزدیکتر باشند. حکایت قرارگرفتن شهید اسماعیل هنیه در آغوش رهبر معظم انقلاب، حکایت در آغوشگرفتن هزاران هزار انسان است که زمانه خود را درست تشخیص دادهاند. حکایت عبور از همه تقدسهای احمقانهای است که دشمنان انسانیت در قالب وهابیگری به ما تحمیل کرده بودند و ما به لطف الهی از آن عبور کردیم تا آنجایی که به گفته رهبر معظم انقلاب حتی آنهایی که ظاهراً رعایت احکام فقهی را نمیکنند چه اندازه نسبت به انسانیتی که در مردم غزه به ظهور آمده است؛ نزدیکند. اینجا است که در آن همآغوشی، ما به تاریخی فکر میکنیم که همه انسانیت و حقیقت در حال طلوع است به حکم «الیس الصبح بقریب» وقتی انسانها به حقیقت انسانی و معنویت الهی خود نظر داشته باشند. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: در احوال شهادت مبارز ولایت پذیر شهید اسماعیل هنیه این چند خط به دستم جاری شد، تقدیم شما این دستها که نشان پیروزی به خود گرفتهاند، مردانی که از گوشه و کنار جهان با طیفی از عقاید و شرایع گرد هم آمدهاند را چه چیز یکی کرده؟ کدام نیروست که اختلافات نژادی و فرقهای را بیرنگ کرد و ما را هموطن کرد؟ آری، هموطن هم ولایتی مرزهای جغرافیایی که در نقشهها میبینید، زمینها را تقسیم کرده نه وطنها را نه ولایتها را، میشود مردمانی در تقسیمات کشوری تحت حاکمیت یک نیروی سیاسی باشند، همزبان و هم نژاد، حتی تابع یک قانون اساسی، اما از دو ولایت باشند. میشود انسانهایی با هزاران کیلومتر فاصله، با قانون اساسی و نظام حاکمیتی متفاوت، خود را اهل کسی و چیزی بدانند؛ اگر مهمان عزیز ما در تهران به شهادت رسید، سردار سلیمانی عزیز در بغداد، سردار زاهدی در دمشق، شاید استعارهای باشد از گونهای دیگر از هموطنی، هم ولایتی اینها همه در وطن خود به شهادت رسیدند چون درکی از همولایتی و هموطنی در جانشان نشستهبود که سرزمین خود را در چشمهای یکدیگر در امیدها و اهداف و دلبستگیهای هم مییافتند، آنها وطن خود را روی نقشه پیدا نکردند با نقشهایی که در تحقق آرزوهای هم ایفاکردند، در دردهای مشترکی که بیصدا با هم چشیدند در آوارگیها و مبارزههایی که با هم پیش بردند، وطنی ساختند که دیگر روی هیچ کاغذی ترسیم نمیشود، گویی آن وطن را باید، روحی دانست که به هرچه توجه کند و به هر جسمی امید ببندد آن را از آن خود میکند شاید سیاهپوستانی در آفریقا و آمریکا، دانشجویانی در اروپا، مسیحیانی در مرزهای جغرافیایی مختلف، خود را اهالی این وطن مییابند آنها در حال فتح سرزمینهای زلال انسانیتاند نه لزوما با خون ریختن، با خون دل خوردن.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نکتهای که مطرح فرمودید، حقیقتاً معنای «وطن» برای مجاهدانِ راه حق همان است که میفرمایید. به یاد دو بیتی جناب خواجه ابوسعید ابوالخیر افتادم که میفرماید:
گر در یمنی چو با منی پیش منی
گر پیش منی چو بی منی در یمنی
من با تو چنانم ای نگار یمنی
خود در غلطم که من توام یا تو منی
آری! حقیقتاً این تنها مجاهدین در جبهه مقاومتند که با سکنیگزیدن در کنار همدیگر از بیخانمانی که تقدیر بشر مدرن است، رهایی مییابند؛ معلوم است که شهید هنیه در وطن خود شهید شد و به گفته آن مرد، اگر در ایران شهید نشده بود در وطن خود شهید نشده بود. https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour/18355 . و این نشان میدهد که جهان دیگری در پیش است. موفق باشید
زمانه در حال عوض شدن است و شواهد، گویای ورق خوردن تاریخ جدیدی در سراسر دنیاست، جریان حق که امروز از آن به جبهه مقاومت یاد میشود اگر بنا دارد نقش کلیدی و اصلی را در این تورق تاریخ بازی کند نیاز به بودنی ماورای بودن های معمولی دارد لذاست که مردان الهی وقتی مشاهده میکنند که در این تنگنای مادی بدن، توانایی هایشان محدود شده است به سمت مرگ پرواز میکنند و آن را در آغوش میکشند و جسم خود را به او میسپارند و در عوض حیاتی برتر و فراتر از حیات طبیعی را به دست می آورند تا بتوانند در گستره ای وسیع بدون هیچ محدودیتی نقش اثرگذار و تاریخی خود را انجام داده و تاریخ را به نفع جریان حق ورق بزنند. لذا اگر از دریچه ی مبانی معرفتی به مسئله شهادت نگاه کنیم خواهیم دید که این دشمن نیست که مردان الهی را از بین میبرد بلکه این دست خداست که در آستین مردان الهی به پاکسازی تاریخ از جریان باطل دست زده است. ما نباید صرفا اسیر تحلیل های مادی امنیتی، سیاسی و نظامی بشویم، بلکه باید به ندای بی صدای حق گوش فرا دهیم که میفرماید باطل به حتم رفتنی است. قطعا و یقینا شهید هنیه از اسماعیل هنیه برای دشمن احمق خطرناک تر است و آنها این را نمیفهمند و خدا را باید شکر گفت که نمیفهمند که با دست خود، خود را به هلاکت می اندازند هماگونه که شمر و ابن سعد و ابن زیاد و خولی و حرمله و سنان و ... خود را هلاک کردند. باور دارم که اکنون ارواح متعالی و مطهر شهدای جبهه مقاومت کنار هم گردآمده اند تا با امدادهایی ماورای کمک های نظامی، شر صهیونیست خبیث را از سر دنیا کم کنند ان شاءالله.
باسمه تعالی: سلام علیکم: دقیقاً همینطور است که شهادتِ مردان الهی همیشه عامل پاکسازی تاریخ از جریانهای باطل بوده است. به این فکر کنید که شهادت آقای اسماعیل هنیه در ایران و نمازی که حضرت آقا بر پیکر مبارک ایشان اقامه کردند و تشییعی که پس از آن انجام شد؛ چه استعداد پنهانی بزرگی را در نسبت ما با جریان اهل سنت پیش آورد و چگونه تبلیغات دشمنان اسلام و منافقان را که سعی بر تقابل شیعه و سنی داشتند، خنثی نمود. چه کسی باور میکرد که عالِمی از علمای شیعه بر پیکر عالِمی از علمای اهل سنت نماز بخواند؟!!! راستی! اگر این شهادت، در ایران انجام نشده بود، چنین انعکاسی در جهان و بخصوص در جهان اسلام در رابطه با یگانگیِ شیعه و سنی پیش میآمد؟ و آیا آن نماز و آن تشییع، افقی نورانی و گشودهای را برای عبور از همه جبهه استکبار در جهان اسلام به ظهور نیاورد؟ چه اندازه باید در شخصیت شهید اسماعیل هنیه خلوص در میان باشد که شهادت او تا این اندازه برکات به همراه داشته باشد. در حالیکه بنا به گفته قرآن که میفرماید: «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ» مرگ هرکس از قبل تعیین شده است، ولی خوبمردن و تا این اندازه مؤثربودن، مربوط به خلوص خود انسان میباشد. البته حرف در این مورد بسیار است باید به معنای حضور تاریخی که با انقلاب اسلامی آغاز شده، بیش از آن فکر کرد، و از حماقت دشمنانمان نیز باید حیرت نمود. موفق باشید
سلام علیکم باعرض ادب و احترام محضر استاد طاهرزاده: صحبتم را با مقدمه ای شروع میکنم: وقتی حاج قاسم شهید شد به برکت شهادت ایشان خون تازه ای در رگانقلاب جاری شد و با حمله ایران به پایگاه آمریکایی، عزت انقلاب نمایان شد، و همانطور که فرموید افق متعالی با اشک بر حاج قاسم برای مردم نمایان گشت، بعد از آن با شهات شهید زاهدی، برکت خون این شهید اینگونه شد که: ایران به اسرائیل حمله کرد و هیبت پوشالی اسرائیل فرو ریخت و باعث عزت انقلاب شد، به نظرم اکنون با شهادت شهید رئیسی برکت خاصی ایجاد شده است و آن رشد فهم متعالی مردم است و به نظرماکنون مردم متوجه شده اند برای انتخابات در پیش رو کسی را انتخاب کنند که متوجه بعد متعالی انقلاب اسلامی باشد، و اینکه حل مسائل اصلی کشور از طریق همین انقلاب اسلامی قابل حل میباشد. و به برکت این شهید بزرگوار اکنون که جناب جلیلی صحبت میکنند مردم بهتر متوجه چنین گفتمانی میشوند نتیجه صحبت بنده این است: که یکی از مهترین برکات شهادت شهید رئیسی را رشد فهم مردم به گفتمان انقلاب اسلامی میدانم، که اکنون مردم با چنین فهم رشد یافته ای، مطالب جناب دکتر جلیلی را بهتر متوجه میشوند از مطالب ارزشمند حضرتعالی در تبیین شخصیت جناب آقای جلیلی تشکر میکنم و درخواست دارم مطلبی درباره: رشد فهم انقلابی مردم بعد از شهادت آیت الله رئیسی و ارتباط آن با گفتمان دکتر جلیلی نکاتی بفرمایید. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میفرمایید و به خوبی متذکر شدهاید، گویا آن شهید بزرگوار با شهادت خود افقی بس اصیل را برای ادامه امور اجرایی در مقابل ما گشود تا ما مانند بعضی از نامزدهای محترم گمان نکنیم با تغییراتی جزئی و با عدم جهتگیری مناسب، میتوان مشکلات تاریخی و تنگناهای خود را برطرف نماییم. غافل از آنکه اساساً باید به معنای انسان در این شرایط حساس و به معنای ریاست جمهور در این موقعیت فکر دیگری نمود و اگر بزرگان فرمودند شهادت آیت الله رئیسی، انقلاب را دوباره به مردم برگرداند؛ به این معنا است که ما از جادهای که با دولت آقای هاشمی گرفتار نئولیبرالیسم شدیم، در حال فاصلهگرفتن هستیم.
به گفته اهل نظر: تقریباً از زمان شهادت سردار سلیمانی و خیزش عمومی مردم ایران و منطقه و احترام بسیاری دیگر به ایشان، سرعت تحولات سیاسی در ایران، منطقه و جهان، آنقدر بالا رفته است که صورتبندی نظری آن دشوار شده است. بسیاری معتقدند این سرعت بالا خصلت پوست اندازی جهان است. و با این روند، فرصتهای جدیدی برای تغییر و تحولات خرد و کلان و از جمله تعیین نظم های جدید فراهم می آید. سرانجام با ترور صریح و علنی سردار سلیمانی که کسی گمان نمی کرد این ترور در بستر تاریخی-فرهنگی ملت ایران، نمادسازی گردد ولی به هر حال، مقاومت در برابر غرب مبدل به یک خواسته جدی و ملی در ایران شد. و در ادامه آن، ابراهیم رئیسی به قدرت رسید. همچنان که به لحاظ نظامی نمی توان ادعا کرد همه اعمال و تصمیمات نظامی سردار سلیمانی بلااستثناء بهترین بوده اند، به لحاظ اداری هم نمی توان ادعا کرد همه تصمیمات و اعمال شهید رئیسی بهترین بوده اند، اما با این حال، نماد آیینی جدیدی در حیات سیاسی ایران خلق شد. این نماد سیاسی، مثلاً در قالب کلماتی مانند شهید خدمت یا خادم ملت و... نشانگر خواست جدی ملت ایران برای یک فرم متفاوت سیاسی است.
احتمالاً بخش قابل توجهی از طبقات حامی دولت مرحوم ابراهیم رئیسی از اقشار عادی و آسیب پذیر جامعه هستند. اقشاری که قرار بود ولی نعمت انقلاب باشند ولی بعد از سیاست های نئولیبرالیستی که به تدریج از سال 68 آغاز شدند، تقریباً از همه گردونه های قدرت خارج شدند و جایگزین آنها طبقاتی نوکیسه و به رفاه رسیده بودند، زمان شهادت حاج قاسم سلیمانی، زمانی بود که سیاستهای نئولیبرالیستی دولت، در اوج خود قرار داشت و در همین اوج به شکستی همه جانبه و ناامیدی همه جانبه رسیده بود. درست در همین زمان بود که با شهادت ایشان، سرمایه ای اجتماعی و قدرتی ملی آفریده شد تا امید به حیات سیاسی بازگردد.
دست بر قضا دولت مرحوم رئیسی هم دولت کم انتقادی نبود. سخن اینجاست که ما از اقبال عمومی به راه سیاسی مرحوم رئیسی در می یابیم که فرم سیاست کشور باید تغییر کند و عروسک بزک کرده اقتصاد سیاسی نئولیبرالیستی نه امکان تحقق در ایران دارد و نه آینده ای برای ما می سازد. ساختار اقتصاد سیاسی ایران باید به تدریج و با راهی که از سال ۵۷ باز شد، بازسازی و بازتعریف گردد. تقریباً در تشابه با زمان شهید سردار سلیمانی، با تجدید سازماندهی رسانه های نوین، سردی یأس و انفعال مجدداً در سپهر سیاسی ایران خود را نشان داد.
واقعیت سیاسی کشور ما در رجعتی به سنت تاریخی خود، روایتی آمیخته به حماسه و تراژدی است و اینک حجت الاسلام رئیسی، در تعین یافتگی ایشان در بسط این روایت و حتی مبدل شدن آنها به نماد این روایت است. این امروز واقعیت «ملت ایران» را تشکیل می دهد و از آنجا که جهان امروز، جهان شبکه ای شده است که همه چیز آن با همه چیز مرتبط است، به این هم اشاره کنیم که وقتی روایت سیاسی متفاوتی در حال شکل گیری در ایران است که روایت سیاسی جریان اصلی جهان امروز، یعنی روایت نئولیبرالیستی، در فروپاشی نسبی قرار دارد. مشروعیت سیاسی جهان مدرن با نسل کشی سازمان یافته غرب به عاملیت اسرائیل، به پایان رسیده و دیر یا زود تبعات هولناک این فروپاشی خود را نشان خواهد داد، و ما در شعار آقای دکتر جلیلی که میفرمایند: «یک جهان فرصت، یک ایران جهش» چنین بصیرتی را احساس میکنیم. موفق باشید
سلام استاد: دلنوشتهای نوشتم و دوست داشتم نظر شما را در این باب بدانم ممنون. یک روز صبح بعد از طلوع آفتاب تو ایوان مقصوره روبه رو گنبد طلا نشسته بودم؛ (حدود ۵ ماه پیش) داشتم فکر میکردم و با امام خودم حرف میزدم دنبال بهترین چیز بودم که از امام بخواهم تا شامل شعر معروف (گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست) نشوم. داشتم فکر میکردم و رسیدم به اینجا که بزرگان از تو چی خواستند امام راحل، حضرت آقا، امام صدر، امام مغنیه، سید حسن نصرالله، شهید سلیمانی و امروز هم باید بگم شهید رئیسی. اینها از تو چه خواستند که این قدر تو دل ما مسلمانان جا پیدا کردند که این قدر دردانه شدند که این قدر سبب تذکر به شما اهل بیت شدند؟ میگفتم که همان دقیقا همان را هم روزی ما کن و لیاقتش را هم به ما بده. نمیدونم امروز دوباره تو ایوان مقصوره دارم مینویسم و فکر میکنم میگم شاید رئیسی از تو چیزی نخواسته بود که اینقدر مظلوم بود شاید رسم اینه که باید تا هستی مظلوم و مغفول باشی و وقتی رفتی تازه یادمون بیاری چی بودی که شاید چند صباحی بعد یکی بیاد بگه امام رضا این بنده خدا کی بود و چی خواسته بود که این شد مگه چیزی هم خواسته بود مگه میتونست بخواد مگه رسم این نیست که فقط طلب توفیق نوکری کنی و بخواهی که در عهد ولی بمانی مگه غیر از این بود که فقط گوش بود به فرمان شما از زبان ولی روزش. مگه کدوم انسان عاقلی حرم را ول میکنه بره قوه؟ کی جایی که همه دوستش دارند را رها میکنه و میره جایی که محل تهمت و افترا هست مگه اینکه چیزی نخواد اونی این کار را میکنه که هیچی نخواد و فقط وفقط رضایت ولی را طلب میکنه. اونی این کار را میکنه که دربند همه هیچیهاست کسی ابن کار را میکنه که همه جا را محل خدمت میبینه. کسی این کار را میکنه که فکر میکنه کل عالم روضه و حرم ابی عبدالله یک استکان جابجا کردند دیده میشه کسی این کار را میکنه که میخواد یکی ببینه. کسی این کار را میکنه که دوست داره برای امام زمان ریا کنه. کسی این کار را میکنه که خودش را فقط در زیر سایه یابن الحسن استوار میبینه و میتونه کار کنه. آدم عاقل ابن کار را نمیتونه انجام بده. البته آدم عاقل دنیای امروز آدمی که درگیر عقل دنیای جدید است و فهمی از خارج از این دنیا ندارد. شکر خدا را که در انقلاب اسلامی بر این دنیا زندگی میکنم شکر که امام خمینی آمد فهم اصیل سبک زندگی درست عقل واقعی را نشان داد. شکر در زمانی زندگی میکنم که شیعه سربلند زندگی میکند. مدیون امام و دلداگان به اوییم دلدادهای مثل سید ابراهیم رئیسی. شکر در زمانی زندگی میکنم که اجتماع عالمیان را به برکت انقلاب در اربعین حسینی میبینم. شکر دارم روزی را میبینم که مردم غزه خود در برابر غاصبان قد علم کردهاند و در تمام مظلومیت به جهان اثبات کردند که حق با کیست. شکر در کشوری زندگی میکنم که الگو برای مظلومان است. شکر که در کشوری زندگی میکنم که صاحب دارد آن هم چه صاحبی حجه بن الحسن و شکر که نایبی دارد آن هم چه نایبی سید علی خامنهای که عاشق و شاگرد خمینی است. حال چه بگویم که رهبرم با جملهای آتش زده بر دلمان که چرا نشناختیم رئیسی را که اگر شاید خود حضرت آقا ارده نمیکرد اصلا ابراهیم رئیسی ای را نمیشناختیم. رئیسی حاصل خود حضرت آقاست و آقا از نا شکری ما به سوز آمد و گفت دلم سوخت دلم برای رئیسی سوخت. فدای دل سوختهات شوم نکند ما هم ناشکری کنیم و از این انقلاب و ثمراتش بی بهره و رویگردان شویم و قلب امام زمان را به درد آوریم؟ نکند روزی بیاید که بشنویم از زبان صاحب الزمان که دلم سوخت دلم برای خامنهای سوخت؟ نکند ناشکری کنیم و از دست بدهیم رهبر خود را؟ حال تو بگو به این همه لطف و کرم ما دگر از این خاندان چه میتوانیم بخواهیم جز اینکه ما را مطیع خود کنند. جز اینکه اگر ناشکری کردیم نشنوند جز اینکه اگر دست کشیدیم از خودشان و نائبانشان دوباره از ما دستگیری کنند جز اینکه سایه خودشان را از سرم ما کم نکنند بدانیم والله والله در جایی زندگی میکنیم که ره صد سال در یک شب طی خواهد شد همه چیز مهیاست بستر آمادست این بی عرضگی من است که نمیتوانم و فقط میخواهم و جز این طلب ندارم که عزم عرضه را به من عطا کند همین الان یادش افتاد شهید زاهدی حج حسین خرازی شهید کاظمی زاهدی ماه رمضان ما ره و شبهای قدر ما را زینت بخشید و یاد داد چهطور باید با مولا عشق بازی کرد چهطور میشود ساده بود چهطور میشود یک اصفهانی بود یا امام زمان ما را بخر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا میداند داستان حضور ما در این زمانه، همان حضوری است که شما متوجه شدهاید. حقیقتاً «درهای گلستان ز پی تو گشودهاند» تا در زندگی زمینی تا این اندازه آسمانی و بهشتی و انسانی زندگی کنیم و نمونه و سبکی باشیم که اتفاقاً بشر آخرالزمان با آن ظرفیتی که دارد به دنبال آن است باید نهتنها قدر دانست، بلکه باید به راهی که در این زمانه مقابل ما گشوده شده است، قدم گذاشت و مطمئن شد: «در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم / سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور» و این یعنی حضوری که شهید جمهور آیت الله رئیسی در این تاریخ متوجه او شد و این یعنی همسرِ فاضل و بصیر آن شهید بزرگوار. https://eitaa.com/matalebevijeh/16905 . و https://eitaa.com/mahdian_mohsen/1085موفق باشید
سلام و عرض ارادت محضر استاد عزیز: استاد در جلسهای که شنبه در کانال مطالب ویژه بارگذاری شده، با عنوان نهاییترین انسان (بررسی شخصیت تاریخی صدرالمتألهین) https://eitaa.com/matalebevijeh/16864 در آنجا میفرمایید که لازم نیست حتما صدرا را به تفصیل بخوانید، البته چندبار دیگر هم این فرمایش را از شما شنیدهایم و در پرسشهای قبلی هم بود. آیا منظور شما از این عدم ضرورت مواجهه تفصیلی با صدرا برای چه هدف و چه قشری است. چون ممکن است کسی به صفای باطنی خود و درک اجمالی از عالمی که امام خمینی رحمه الله علیه گشود راه خود را بیابد و مثلا بقالی باشد که در جنگ بهترین حضور را داشت یا پیرزنی که در تشییع شهید رئیسی شرکت کرده، آیا اینکه میفرمایید لازم نیست اصالت وجود بخوانید برای این نحو از حضور و بودن است اواخر همین جلسه به شدت افراد را به پرخواندن و زحمت جدی علمی دعوت میکنید. یک دور المیزان حتی یک دور بحارالانوار خود حضرتعالی به شدت پر مطالعهاید ۷ جلد کتاب از کربن خواندهاید تا مثلا در بحث امامت از کربن بهره ویژه بردهاید چطور ممکن است تمنای ساختن جهان آینده را با حکمت متعالیه داشته باشیم اما به هزاران نکته باریکتر ز مو که در آثار صدرا هست، نپردازیم؟ به هر حال تفصیل صدرا برای افرادی که عهدهدار امور فکری میشوند و به قول رهبر معظم انقلاب نیروهای پیشران جامعه هستند ضرورت ندارد؟ سوال دوم، آیا حکمت متعالیه تبیین عقلی کشف صدراست یا صدرا کشف ابن عربی را به تبیین عقلی آورده؟ سوال سوم اینکه فرمودید با هایدگر بیشتر صدرا را فهمیدم چون آنها زودتر به این درد، یعنی درد بشر جدید، مواجه شدند، به این معنی است که مثلا ضمن اسفار خواتدن باید به صراحت سخن هایدگر را کنار سخن صدرا گذاشت یا وقتی با اندیشه متفکران معاصر آشناییم و بشر جدید را از سوپژه شدن، فردگرایی و نیهیلیسم میشناسیم، خواه ناخواه، سوال و طلب ما از صدرا کشف راهی برای همین تنگناهای تاریخی است؟ شاید بیشتر اویسی باشد ولی به جد پیگیر فرمایشات و اشارات حضرتعالی هستیم و این ریزبینی ها برای درک بهتر منظری است که سعی در گشودن آن دارید. تمنای تقلید از هیچ اندیشمندی را نداریم اما سعی میکنیم به بهترین وجه او را چنان که هست دریابیم. لطفا اگر راهنمایی و تذکر ویژهای درباره نحوه مواجهه با صدرا مدنظر دارید بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را شکر که با دقتی اینچنین متوجه اشارات سخن میباشید. ۱. آری! هر آنچه به آینده بشر یعنی بشری که تنها میتواند در اصیلترین عقل، عشق را تجربه کند؛ میاندیشم بزرگتر از اندیشهای که «وجود» را آری! «وجود» را و نه مفهوم «وجود» را مدّ نظر دارد، نمییابم. میماند که چه کسی این موضوع را مدّ نظر داشته باشد و پس آنگه با این بشر آن را در میان گذارد و این یعنی حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» که با حیرت تمام متوجه جایگاه عظیم جناب صدرالمتألهین شد و نه آنکه آن را فهمید، به جان دوست، آن را چشید و در افق حضور تاریخی صدرا، خود را با خود آشنا کرد و پس آنگه با مردمان با روح صدرایی خود سخنانی آنچنان نرم گفت. و این رازِ شخصیت حضرت روح الله است نسبت به خود و نسبت مردم. مگر میشود اگر بخواهیم با این مردم در این تاریخ سخن بگوییم و از روح صدرایی که این مردم سخت، بدان نیاز دارند، غافل باشیم؟ و مگر لازم است وقتی میخواهیم با مردم سخن بگوییم از واژههای حکمت متعالیه استفاده کنیم؟ این است راز درک فهم روح صدرایی توسط آن پیرمرد و پیر زنی که در تشییع شهید رئیسی شرکت کردند. ۲. به نظر میآید حکمت متعالیه حکایتِ قامت افراشته مردی است که از یک جهت با فرهنگ اهل بیت و قرآن و عرفان ابن عربی مأنوس است و از طرف دیگر در تاریخ خود متوجه بشری است که دکارت متذکر آن شد و پس از آن کانت آن را به تفصیل آورد. ۳. مائیم و صدرا «و ما ادراک ماالملاصدرا؟!!» آنگاه که صدرا آموخته شد ولی نه به معنای حرفهای آموختنی؛ بلکه آن مکتب و آن عقل بزرگ چشیده شد و ما در جهانِ صدرا حاضر شدیم؛ اینجا است که رجوع به سرزمینهای دیگر برای حضور جهانی خود، هایدگر و هگل و کانت و گادامر به نوعی خاص ما را گویا بیشتر صدرایی میکند به این معنا که هرچه بیشتر با روح «حکمت متعالیه» و نگفتههای صدرا به همان معنای هرمنوتیکی آن آشنا میشویم و حیرت میکنیم از سخنان هایدگر که چه اندازه میتوان صدرا را با قرائت هایدگری خواند و در جهانی حاضر شد که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» متوجه آن بود. به هر حال «خود راه بگویدت که چون باید کرد». موفق باشید
به مناسبت سالگرد رحلت امام نورانی ما: بودِ من از عشق بودن گرفت / دل از پرتو جان سرودن گرفت. خمینیترین نور هستی سلام / شکفتی و ظلمت زدودن گرفت. خم و میّ تویی، نِی تویی، کیم من؟ خماری که از میّ گشودن گرفت.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر حقیقت، تنها در مظاهر با ما حرف دارد و جان ما را از حقیقت سیراب میکند، در این تاریخ، آری! در این تاریخ این حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» بود در عین اجمال. و مسلّماً ما به اندازه نسبتی که با او داریم در جان خود حقیقت را احساس میکنیم. و در این رابطه به رهبر معظم انقلاب که خمینیتر شد به اعتبار به تفصیلآوردن حضرت روح الله؛ نمیتوان با تمام وجود نظر نکرد، وگرنه در بیتاریخی، آری! در بیتاریخی بهسر میبریم و دلِ این خمینیترین خمینی را میسوزانیم. https://eitaa.com/mahdian_mohsen/1080 موفق باشید
دم دمای صبح بود آفتاب خیلی افقی و مماس به زمین تابیده و زمین را طلایی کردهبود، وسط این دشت طلایی یک جمعیت سیاهپوش سحرخیز به یک سمت حرکت میکنند از مزار امام به سمت دانشگاه! چه آغاز و فرجام زیبایی ظاهرش به سمت ایستگاه مترو بود، باطنش اما به سمت منزل بعدی انقلاب، چشمهای خسته و خواب زده و چند روز اشک ریخته که در بهت فتح جدید انقلاب بودند. آنقدر در بحبوحه حادثهها هستیم که روایت کردن آنچه بر ما و زمانه ما میگذرد بسی سنگین و دشوار است، هر انسانی در آن جمعیت برای یافتن خودش، به آن اقیانوس پیوسته بود، گویی قطرههایی باشیم که بیاقیانوس تبخیر میشویم و در گداختن بیمعنایی گم میشویم اما در دل آن جمعیت ما خود را پیدا کردیم سالها مجاهدت مردانی که هرگز همه ابعاد شخصیتشان بر ما آشکار نشد، خون حیاتی تازه در ما دمید، ۸ نفر شهید شده بودند اما میلیونها نفر بدون آنکه برایشان مهم باشد که چرا رنج این راه را به جان میخرند، چرا در این ازدحام خود را گم میکنند آمده بودند تا در کنار هم دوباره خود را در جمعیتی هم عهد از نو بیابند از نو بشناسند و چشم جهانی نگران این جمعیت بود قبلا شنیده بودم که مجردات تزاحم ندارند، جسمهای ما در ازدحام بود و روح ما آنچنان کنار هم لطیف و سیال جا گرفته بود که دلت میخواست بدنت ذوب شود تا جای اطرافیانت را باز کنی. ما در میانه این بودن و نبودن مستی کنار نهرهای بهشت را چشیدیم ما در گرمای آفتاب ساعتها ایستادیم تا سه بار با امام و مقتدایمان شهادت دهیم «اللهم انا لانعلم منهم الا خیرا» و آن لحظه که همه با هم شهادت دادیم تمام تاریخ بشر را در ثانیهای مرور کردیم از «انی اعلم ما لاتعلمون» که حضرت الله با ملائکه گفت تا «لایرون فیها شمسا و لا زمهریرا» گویی خدا از این صحنه اشک شوق میریخت و باز به ملایکه میگفت «الم اقل لکم انی اعلم غیب السموات و الارض» و آن لحظهای گویی آن غیب آسمانها و زمین در ناله بیادعا و زلال چند میلیون انسان رخ نمود. ما بر مرده ها نماز نخواندیم ما «نفخت فیه من روحی» را باز گفتیم جمعیتی که هیچ نام و نشان از هم نمیشناسند چون آشنایانی دیرینه با هم یک نفس شدند و در روح انقلاب نفسی تازه دمیدند قوت نفس انقلاب مرده زنده میکند. امت مسیح را باذن رب این انقلاب زنده میکند. این نفسها تا آنسوی جهان میرود و کودکی در غزه و جوانی در اروپا حس حیات میکند تا کسی با ما نفس نکشد حال ما را نمییابد. کدام شخصیت سیاسی در کجای جهان چنین محبوب بود؟ مگر عنوانهای قراردادی اجتماعی و سیاسی را چنان قوتی هست؟ آری ما جایی که درست به خاطر نداریم با هم عهدی بستهایم و با واقعهای به غایت غافلگیر کننده، دوباره عهد قدیممان را به یاد آوردیم مسیر، پرازدحام و پررنج و طولانی بود اما چرا خوش گذشت؟! چرا با هرکه سخن میگفتی آشناست؟! گویی ما سالهاست حرفهایمان را زدهایم انگار ادامه حرفهای گذشته است! با هم اختلاف نداشتیم؟ چرا بود، حتما اختلاف هم بود قرآن در وصف منافقان میگوید «تحسبهم جمیعا و قلوبهم شتی» و امروز ما امت پیامبر را دیدیم که «تحسبهم شتی و قلوبهم واحدة» فریب دعواها و اشتباهات ما را نخور، ما درباره فلان برنامه دولت و بهمان طرح مجلس و روش امر به معروف فلان نهاد اختلاف داریم، حتی گاهی خودمان هم فریب این اختلافها را میخوریم اما صبح عید فطر که پشت سر آقا نماز میخوانیم، امروز که با همه گلایهها از عملکرد دولت، چند میلیون نفر اشک ریختند و صادقانه سه بار زمزمه کردند، «اللهم انا لانعلم منهم الا خیرا» دیدیم که دلمان صاف نشد؛ صاف بود ما همه از یک خم ساغر نوشیدهایم ما همه مست یک شرابیم همه اهل یک میخانهایم، یکی هفت خط دیگری جورکش، یکی صافی نوش و دیگری دُردکش
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این است قصه حضور در تاریخی که با توحید آغاز میشود تا در دفع استکبار درون و بیرون، گامها آغاز شود و به گفته جنابعالی آغازی باشد برای آغازی دیگر و حضور در بیکرانگی خود در عین درک بیکرانگی انسانهایی که حقیقتاً امت واحد و قلبهای یگانه دارند. چه اندازه این یگانگیها و این ایثارها زیباست و چه اندازه انسان، خود را در طلبِ حفظ این یگانگیها حاضر است به آب و آتش بزند؛ چه در این سویِ جهان ایستاده باشد و چه در آن سوی عالم. تنها کسانی می توانند چنین یگانگی و چنین حیاتی را احساس کنند که از غارهای تنگ خودبینی و خودخواهی و خودرأیی عبور کرده باشند. موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز: در مورد صوت منتشر شده از ذوالنور در مورد اینکه حاج قاسم گفته بود جلیلی رای بیاورد کارها قفل میشود و من سپاه قدس را رها میکنم، کمی ذهنم سرگردان شده و برداشت خودم را میگویم. حاج قاسم جناحی نبود و جناحی عمل نمیکرد و با طیف های مختلف کار میکرد و حلقه ی وصل بود بین طیف های مختلف، خیلی اصولگراها و بعضی جبهه پایداریها این رفتار را نمی فهمیدند و نمی پسندیدند و برای همین می گفتند حاج قاسم اصلاح طلب است! مبنای حرفشان این بود که میگفتند به هاشمی احترام میگذارد یا با روحانی مودبانه حرف میزند و... من برداشتم این هست که اصلاح طلبی مولفه هایی دارد که هیچ کدامش در حاج قاسم نیست، و انقلابیگری مولفه هایی دارد که همه اش در حاج قاسم بود. حاج قاسم، طرفدار اسلام بود، معتقد به امام و آرمان امام بود، معتقد و طرفدار ولایت فقیه بود، استکبار ستیز بود به معنای واقعی کلمه، ضد آمریکا بود، دنبال ظهور بود، دنبال حاکمیت اسلام و ساخت مقاومت در منطقه بود، پیرو و طرفدار شهدا بود و خلاصه انقلابی بود و تمام آنچه برای یک انقلابی میشناسیم را در بالاترین سطح خودش دارا بود همه میدانند که خط قرمز او ولایت فقیه بود و اعتلای اسلام، چنین شخصیتی ابدا شبیه یک اصلاح طلب نیست. سوال اینجاست که چرا حاج قاسم از طرف عده ای متهم به اصلاح طلبی شد؟!! شاید علتش در سبک رفتار حاج قاسم بود که افراد مختلف از طیف های مختلف را نگه میداشت، حاج قاسم به هاشمی احترام میگذاشت اما در ماجرای سوریه، در ماجرای ۸۸ در نوع برخورد با آمریکا ابدا از اندیشه ی هاشمی الگو نمیگرفت و فقط چشمش به رهبری و حریم انقلاب بود، حاج قاسم با روحانی به عنوان رئیس جمهور تعامل میکرد با ظریف تعامل میکرد، اما آیا تعاملش به معنای دوستی و دست دوستی دراز کردن به آمریکا بود؟ ابدا اینطور نیست حاج قاسم آمریکا را ذلیل و خرد کرد در منطقه حاج قاسم دنبال نابود کردن اسرائیل بود. حاج قاسم با اشخاص تعامل میکرد تا بمانند و همراه باشند با جریان انقلاب، همان طور که رهبری تعامل میکردند با روحانی و ظریف. اما این تعامل را خیلیها نمی فهمیدند و هضم نمیکردند، در ماجرای نامه ی سلیمانی به روحانی حرفهای بدی به حاج قاسم زدند اما نامه ی او حمایت از حرفی انقلابی بود که از دهان روحانی خارج شده بود و حاج قاسم از اینکه روحانی گفت خلیج فارس را می بندیم حمایت کرد. کار خوبی بود که کرد. از این دست جریانها زیاد است که شما بهتر اطلاع دارید. فکر میکنم حاج قاسم را صرفا سیاسی نگاه کرده اند، از این جهت، هم آنهایی که به او گفته اند اصلاح طلب اشتباه میکردند هم آنهایی که گفته اند حاج قاسم مخالف جلیلی هست. مگر میشود حاج قاسم مخالف با کسانی باشد که تمام وجودشان دنبال پیاده کردن انقلاب و اهداف انقلاب است؟ بله ممکن است حاج قاسم با حذف کردن بعضیها مخالف باشند، ممکن است حاج قاسم مانند خیلی انقلابیها عمل نکند و مولفه هایی را برای عملش در نظر بگیرد که از دید دیگران پنهان است، حاج قاسم گاهی پدری میکند گاهی مانند برادر دلسوز هوای برادر کج رفته اش را دارد، اما آنچه عیان است حاج قاسم از روی حسادت و خودخواهی عمل نمیکرده است، انقلاب و امامین را میشناخت و میفهمید و تلاش میکرد در جهت حرکت امامین رفتار کند. حاج قاسم فرزند انقلاب بود و نور انقلاب را در جهان تاریک امروز کی فهمید. ببخشید که طولانی شد. جناب استاد اگر برایتان مقدور است در مورد تعامل حاج قاسم و آنچه که از دیدگاه خودم عرض کردم نکانی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای گوینده این سخنان که او را نمی شناسم، با اینهمه بصیرت و حکمت که کلمات او جاری است. اگر بصیرت حاج قاسم عزیز مثالزدنی است، خدا میداند چنین بصیرتی که شما در این نوشته آوردهاید، کمتر از آن بصیرت نیست. خداوند را صدهزار بار شکر که با چنین افراد و چنین کلمات و چنین زبانی روبهرو میشوم که تنها امیدوار بودم روزگاری، چنین گفتاری به زبان آید و حقیقت، تا این اندازه زیبا در کلمات رُخ بنمایاند. چه اندازه نور کلمات حکیمانه حاج قاسم عزیز در گفتار جنابعالی احساس میشود.
خدا میداند حاج قاسم عزیزی که ما میشناسیم و شما در آن کلمات وصف کردید؛ هرچه گفته باشد آنطور که آقای ذوالنور از آن گزارش داده است؛ نگفته است. موفق باشید
سلام علیک و ریحانه. بسم الله الرّحمن الرّحیم
«و ما يتقرب إليّ عبد من عبادي بشيء أحبّ إليّ ممّا افترضت عليه وإنه ليتقرب إليّ بالنافلة حتي أُحبّه فإذا أحببته كنت إذاً سمعه الذي يسمع به وبصره الذي يبصر به ولسانه الذي ينطق به ويده التي يبطش بها، إن دعاني أجبته وإن سألني اعطيته»[اصول كافي، ج۲، ص۳۵۲.] دنیا محل رجوع آدمی است برای تماشای آِیه ها و سیر و سیاحت در جهان های طولی عالم معنا و به سر بردن با برترین آرزوها و زیستی فراتر از ابعاد سرد و بی روح زمین بریده از آسمان و این نگاه محصول اندیشه های بینادینی است که ادیان برای انسان آورده اند تا انسان سردرگم در بیابان امیال و آرزوهای بی سر و ته را معنا ببخشند و این جز از ساحت علمی مبرا از امیال و اوهام بر نمیآید و این جاست که آن عقل قدسی و آن جان عرشی باید در میان آدمیان باشد تا انسان بار دگر به طلوعی در قامتی بلندتر بیندیشد و در قامت کوته دنیا کوتوله نماند و این آن بشارت حیات معنوی است که خداوند با آدمی در میان گذاشت تا او خود را گرفتار شجره اوهام و خیالات و حساب و کتاب عقل معاش نکند و عِقال از پا بِکَند و عزم جاودانگی کند. گویا انسان بیش از دیروز آماده شنیدن سخنان انبیاء شده و گویا صدای نوح و ابراهیم و عیسی و موسی (علیهمالسلام) امروز بیشتر شنیده میشود و بشر در انتهای بدحالی آبسوردیسم قرار رفته است و به ساحتی متعای تر از دیروز خود فکر می کند و گویا خود را در مواجهه ی با بیمعنایی امروز ناتوان دیده است و برای همین به دنبال روحی در زندکی میگردد تا معنایی را که گم کرده است بیابد و ناگزیر با آن روبرو خواهد شد. دین، بازاری نیست تا کالایی باشد که انسان در قبال چیزی که میدهد بهرهای از آن بردارد و منتفع شود. دین، آن حقیقت به محاق رفته ی بشر امروزین است که با موجِ فراگیر و شیوع عالم مدرن و دوران نوزایی و روشنگری، مجالی برای مواجه با انسان مدرن پیدا نکرد تا انسان خود را با آن معنا کند و در دامان پر مهرش پرورش یابد. این موج بی رحم و سرد سکولاریسم تمام ابعاد آدمی را از سر سفره ی دین برداشت و انسان بی محابا ناتمامی هایش را با قهر با دین تمام کرد و طوفانی از پوچی و سردرگمی که جهان آدمی را فراگرفت و اخلاق از زندگی طبیعی برخاست و انحطاط رو به تزاید گذاشت نه فقط در عالم سیاست و اجتماع بلکه انسان در تنهایی و عالم درون خودش نیز تنها ترین دوران را تجربه کرد و تن به انواع سرگرمیها و سردرگمیها داد. امروز فریاد رنج از نهاد آدمی که از زخم های نهیلیسم بر جان و تن دارد بلند شده است و به دنبال آن معنای گمشده ی درونی خویش می گردد. برای شنیدن این صدا نیازی به آن نیست که آدمی زبان بچرخاند و فریاد کند، خستگی از جان و تن آدمی می بارد بدون آنکه سخن بگوید. آری بار دیگر صلا و صدای توحیدی خداوند در این تاریخ بلند شده است آن هم در روزگار داد و بیداد ناهنجار تاریخ مدرن و بار دیگر فرزندان تاریخ توحیدی به صحنه ی سرد و بی روح آدمی میهمان شدند تا انسان ها نیز دگر باره به آن حقیقت ابعاد متعای خود رجوع کنند و معنایی بیش از آنی که میتوان با آن زندگی کرد را به صحنهی حقیقی زندگی شان برگردانند و زیستی نو را با حیات معنایی که پیدا می کنند شروع کنند و از باتلاق پوچی و آبسوردیسم عالم تکنیکی خود را نجات ببخشند. گویا آنگاه که تاریخ خود را در بنبست نهیلیسم مواجه می بیند و معنای آدمی با ناامیدی از زندگی رخت بر می بندد خداوند با انسان هایی معنا بخش به تاریخ باز می گردد تا نمایشی باشد برای گوش ها و چشم هایی که در طلب روحی معنا بخش و مطلوبی دلپذیر برای فردای زندگی شان می گردند. آری خداوند بارها و بارها خودش را در میدان تاریخ به نمایش برای انسان ها به میان آورده است و چشم ها و گوش ها را مخاطب خود کرده است و انسان ها را دگر باره در مواجهه با خود روبرو کرده است و سهم زبان در این میان توصیف صحنه ی رویارویی این انسان است با تاریخی که بار دیگر به ما رجوع کرده است و تقدیر توحیدی تاریخ ماست و ما باید آن را برای آدمی معنا ببخشیم یا بیان کنیم و این اجمال را به تفصیل به سخن بنشینیم و از وجدان شهودی که آدمی در این تاریخ داشته است با او سخن بگوییم و این بزرگترین بهره ی ما از زمانه ای است که می توانیم خود را معنا ببخشیم و از این سردرگمی ها و روز گذرانیهای بی ثمر نجات پیدا کنیم و گرنه بر سر سجادهای که فهمی از حضور تاریخی خدا نباشد، مواجهه ای نیز با خدا صورت نمی گیرد. و امروز صحنهی رجوع بشر طلوع کرده است و شروق انوار خورشید معنا از پشت دیوارههای عالم تاریکِ نهیلیسم بیرون زده است تا سردی بیابان بیمعنایی و خشکی و عطشِ بیعالمیِ انسان را گرما ببخشد. اگر ما امروز با بشری که اینچنین آمادهی شنیدن سخنان خداست حرفی کمتر از مطلوب طلب نهاییاش بزنیم به او ظلم کردهایم یا اگر با این انسان امروز به سخنانی خطابی و موعظه های خشک و خالی بسنده کنیم به او جفا کردهایم. سید ابراهیم رئیسیها مظهر تجلی طلوع تاریخی شدند که انسان تشنهی حیاتی از آن جنس است، و مگر در حدیث قرب نوافل نیامده است که خداوند چشم این بنده میشود که با او میبیند و گوش او میشود که با او میشنود؟ و مگر جز این است که این حدیث سخن از طلبِ نهایی حضور انسان در کاملترین وجه انسانیاش سخن میگوید؟ و انسانِ امروزین ما به کمتر از این حیات راضی نخواهد شد، فلذا اگر با او سخن از جان نگوییم، دل به آن سخنان نخواهد داد. آقا سید ابراهیم از این جنس سخنان است، سخنی با جان تشنهی تاریخ معنویت و انسانهایی که در افق روبروی خودشان به دنبال آدم هایی میگردند که در صورت همان معنا تجسم یافتهاند و آقا سید ابراهیم از این جنس بود. حیات طیبه حاصل رخ نمودن خدا به تاریخ انسان از یک سو و رجوع انسان به آن تجلی تاریخی است از سوی دیگر، و اینچنین هرازگاهی خداوند طوفانی به پا میکند تا غبارِ بیمعناییی از زندگی آدمی رخ بر بندد و آدمی دگرباره به حیات قدسی و تجربهی معنایی که میتواند با خدا داشته باشد رجوع کند. فلذا تشییع این پیکرهای پاک تجدید عهد قدسی با تجلی و ظهور خداوند در بستر حیات اجتماعی آدمی است و ما در این حضور چیزی جز رویارویی با خداوند را طلب نمیکنیم و حاصل این رویارویی، فکرکردن به افقهایی برین است در حیات اجتماعی و حضور معنوی مان در تاریخ پیش رو. و بدا به حال آنانی که در فردایِ این حماسه و تجلی توحیدی باز در پی کسب رونق بازار دموکراسی غربی در اشتداد قدرت و ثروت تلاش میکنند و این نور تابیده در صحنه ی حیات اجتماعی و سیاسی را نادیده میگیرند و بدتر از اینان، آنانیاند که نمیخواهند راوی این حماسه باشند و از صدای خدا که دگر باره پیچده در تاریخ حرف بزنند.
سخن بیش از آنی است که بتوان در این وجیزه نوشت اما با این حضور توحیدی می شود فرداهایی از معنا را به ساحت های زتدگی مان برگردانیم و میتوانیم خودمان را از بن بستهای گذشته ی بیایمانی و سردرگمی نسل ضد رهایی ببخشیم اگر متوجه ی این مهم بشویم. این جاست که عقلانیت مکتب امام (سلام الله علیه) می تواند ما را در این شهود همگانی تاریخی کمک کند تا از این دوره ی گذار به سلامت، تن به در ببریم و با مخاطب خود سخن بگوییم. نکند جمودِ فکری عده ای از این شهادت، روایتی سخیف یا ضعیف ارایه دهد و یا جریان روشنفکری از این صحنه روایتی حقیر ارایه دهد تا ما از آنچه برایمان پیش آمده غفلت کنیم و به آنچه که با آن می توانیم باشیم و بشویم چشم پوشی کنیم. این جاست که باید بیش از پیش از این حادثه سخن گفت و به ابعادی که با این حادثه تاریخ ما را در برگرفته است فکر کرد و این ظرفیت در مکتب امام را به صحنه ی حیات اجتماعی آورد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ای آن کس که شما را نمیشناسم؛ آنقدر خوب گفتی و نوشتی که تمام کلام خود را در آنچه نوشتهای، یافتم. حاضرم چندین مرتبه آنچه را که نوشتید بخوانم تا خود را، آری! تا خود را بیشتر احساس کنم. و نوعی یگانگی با کسانیکه از یک طرف، این انقلاب الهی را میفهمند و از طرف دیگر آن سید ابراهیم را مدّ نظر دارند؛ تجربه کنند و به احساسِ مقدسی که خانواده محترم آن مرد که از رازهای سید ابراهیم آگاهند، نزدیک شوند.
از بشر و از طلوعی دوباره در قامتی بلندتر سخن گفتید و از حقیقتی که به جهت سیطره کمیت به محاق رفته، و درمانِ آن را جز با به خودآمدن نسبت به تاریخی که در آن هستیم، به میان آوردید.
فرمودید انسانها نیز دگرباره باید به حقیقت متعالی خود رجوع کنند و معنایی بیش از آنکه امروز در آن میباشند را به میان آورند؛ آری برادر! دقیقاً چاره کار این است، آنهم در تاریخی که خداوند بیش از پیش خود را در صحنهها و چه صحنههایی! به نمایش گذاشته است. کجا بودند آنانی که به دنبال انوار حضرت ربّ العالمین بودند آنگاه که در تشییع پیکر شهدای خدمت، آن انوار به میان آمد؟!! تا صحنههای رجوع بشر به انوار خورشیدِ انقلاب اسلامی را احساس کنند و معنی تقدیر عبور از نیهیلیسم را با گوشت و جان خود بچشند و از نهاییترین حضور، آری! از نهاییترین حضور که با مواجهه با سید ابراهیمِ ما پیش آمد؛ به گفتگو بنشینیم. گفتگو از حیات طیبهای که گفتنی نیست، چشیدنی است. خدا را بسی شکر که ما را در این تاریخ و در این شرایط خلق کرد. خوشا به حال آنانی که در بستر حضور تاریخیِ انقلاب اسلامی، دیروز با جمالِ اجمالِ عرشیِ حاج قاسم روبهرو شدند و امروز، با جمالِ تفصیلیِ عرشیِ آقا سید ابراهیم. و نشان دادند چه اندازه زیبا میتوان از سردرگمیهای جهان مدرن عبور کرد. و به گفته جنابعالی در مکتب حضرت روح الله به شکوه تاریخیِ عشقی که ماورای عشق دیروزینِ عرفاست؛ نایل شد. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: خواستم مطالبی رو در مورد شهادت سید محرومان باهاتون در میان بزارم ببینم نظر شما چجوریه. من به چشم خود باز دیدم که جانم میرود واقعاً تو این چند روز قلبمان پر از ماتم شد و سختی بر ما وارد شد باز از دست دادن کسی که روح جمهوری اسلامی و مکتب انقلاب اسلامی در او کاملاً مشهود بود، دقیقا مثل از دست دادن حاج قاسم. اما یادم شما یه بار تو تفسیر سوره مبارک انشراح و در آیه «ان مع العسر یسرا» فرمودید که خداوند تو دل همون سختی یه گشایشی و یه آسودگی قرار میده آیا میتوان گفت که ما در برابر از دست دادن همین بزرگورانی (حاج قاسم و سید ابراهیم ) که در اصل نمونه بارز روح جمهوری اسلامی و انقلاب بودند یه برکاتی و معنویات هم برای مردم و هم برکات ویژه برای حفظ انقلاب دارد؟ چه رابطی در میان است که خداوند اینطور دل های مردم را نسبت به این اتفاقات آخر زمانی آگاه تر می کند و مردم با وجود مسائل اقتصادی و جنگ رسانهای استکبار بازم هم تشیع میلیونی رقم میزنند؟ آیا غیر این است که به برکت خون همین شهدای عزیز دل های مردم آگاه میشود؟ رهبری چند روز پیش فرمودند که مردم ما مردمی آگاه اند آیا همین موضوع نیست که وجدان عمومی مردم اصل و ذات انقلاب اسلامی را با جان دل پذیرفته پای آن تحت هر شرایطی هستند؟ با اینکه آزرده خاطر هستیم از اینکه به قول رهبری یکی از بهترین عناصرمان رو در زیر آسمان خدا از دست دادیم ولی از طرفین هم امیدی حتمی به آینده انقلاب داریم انقلابی که حاج قاسم ها و سید ابراهیم ها رو پرورونده باز هم شهدای زنده ای در دل همین انقلاب رشد خواهند کرد و در دل ملت عزیز خواهند شد و مردم و انقلاب خدمت خواهند کرد و ما خوشحالیم که در عصری هستیم که جمهوری اسلامی یه گشودگی و راهی برای ما به وجود آورده که در آن میتوان بهترین زندگی را داشت.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر مردی از تبار و قبیله فرزندان صادق و بصیر انقلاب از میان ما رفت، و اشاره شد به سوی مردمانی که این اندازه خدمتگذار صادق را میشناسند، پس باید در عظمت شهید آیت الله رئیسی متوجه آیندهای شد که در ابتدا تصور آن را هم نمیکردیم که در بستر تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی، خداوند چگونه چنین مردان و چنین مردمانی را پرورانده است تا در فهم آن پای بر میدان بگذاریم، وگرنه در میدان دشمنان و مخالفانی قرار میگیریم که قصه احوالات آنها «ثم لا یموت فیها و لا یحیی» میباشد. آیا این نوع بودن که نه مردن است و نه زندگی کردن؛ تقاص آنانی نیست که در مقابل چنین نظامی قرار گرفتهاند؟!! موفق باشید
سلام استاد: احوال عجیبی است وقتی من و امثال من به آقای رییسی رای دادیم اما ارادت خاصی بهش نداریم، نقد هم داریم فقط میدونیم کارهای خوبی کرده، از عصری که گفتند گم شده هول عجیبی پیدا کردم شب شاید دو ساعت خوابیدم همش منتظر خبر بودم خدا میداند بعد از شنیدن خبر شهادتشان تا چند روز چه به من گذشت. این چه احوالیست؟ چرا قبل اینکه ایشون دچار این سانحه بشند، چنین ارادتی نسبت به ایشون نداشتیم؟ اگر تلویزیون بیشتر از خدمات ایشون میگفت یا به نحوی مطلع میشدیم این حال بی تفاوتی قبل شهادت باز هم بود؟ یکدفعه چه رخداد که خبر مفقود شدنشون اینقدر منقلبمون کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده اینطور نوشتم: کجا است آن قلمی که گزارشگر قلبهایی باشد که در این دروان حقیقتاً متوجه نظر به حقیقتاند، در آینه شخصیت مردی که وقتی در آن صبح، خبر شهادت او را دادند؛ صبح بیداریِ وجدانهایی شد که از داشتن آن غافل بودیم؟!! داشتههایی که تنها در نسبت با انسانهای بزرگ و معنوی آشکار میشود. انسانهایی که اشاره به حقیقت دارند. آری! حقیقتی که تنها در آینهها ظهور میکند و ما فهمیدیم وعده «سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى» چه وعدهای است و خبر از چه میدهد. آیا شهید ابراهیم رئیسی بزرگ حکایتی از حکایتهای حقیقت این دوران نبود و نیست؟!! و آیا حکایتِ «باز شهید رئیسی» از او به گوش نمیرسد؟!! گویا وجدانهای تاریخیِ مردم ما متوجه کسی بود که اینچنین باشد که شهید آیت الله رئیسی بود و با خبر شهادتش معلوم شد آنچه ما در این تاریخ در پی او بودیم، کسی جز آن مرد نبود و حال مائیم و راهی که با آن شهید پیدا شد. موفق باشید
«سر زد از افق، مهر خاوران فروغ دیدهی حق باوران. بهمن، فرّ ایمان ماست. ... شهیدان، پیچیده در گوش زمان فریادتان . پاینده، مانی و جاودان جمهوری اسلامی ایران» در پی وجود و حق و نور و هستی و بودن و شدن، جملات بالا بر دل تابیدن میگیرد، انقلابی که سرودش سرود توحیدی جان همه انسانهاست و به بلندای همه تاریخ بشریت است، محال است افول کند چون از افقی سر زده است که جان جانان ماست نه از اوهام ذهنها! چقدر خوب این سرود با قصهی جان تک تک انسانهای این تاریخ انس میگیرد و ما را به ساحت برتری از وجود رهنمون میشود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! نه تنها انقلابی که سرودش، سرودِ توحیدی جانِ انسانها است به بلندای تاریخ بشریت، هرگز افول نمیکند؛ یقیناً به جهت ذات توحیدی حیرت انگیزش، نجاتدهنده همه آنهایی است که در پهنه گسترده زمین، سخت به دنبال نجات بودند و به خوبی روزنه نجات را در جمهوری اسلامی یافتند. آری! « قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى» و درست مقابلِ این جریان، جریانی است که به جهت فساد اخلاقی و ظلمات روحی که دارند، با تمام وجود در مقابل همین جمهوری اسلامی به بهانههای جزئی ایستادهاند و این یعنی: « وَيَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى»، آیا این عجیب نیست که خداوند در نسبت با انقلاب اسلامی چنین صحنهای را پیش آورده که مخالفانِ آن تا این اندازه در سقوط شخصیت و فساد هستند؟ « فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ» و این یعنی جمهوری اسلامی، حجّت دوران ما است. موفق باشید
در صبحدم بارانی بهار و اردیبهشت برای معلمی مینویسم که واسطه لطف الهی برای جانهای ما شد. سلام و ارادتم تقدیم به شما استاد عزیز بضاعت اندک من برای تقدیم به روح مهربان شما، همین قطرههای زلال اشکی است که در بین الطلوعین تاریخ در غربتِ غیبت امامان از چشمهای منتظرم جاری است. رهبر انقلاب در جواب جوانی که از میانه جمعیت فریاد زد دوستت داریم فرمودند خوش به حالتون که اگه منو دوست دارید، میشه منو ببینید من شما را دوست دارم و نمیتونم ببینم. من در گوشه تنهاییم بارها این جمله را شنیدم و خود را مخاطب آن دیدم و با عشق او که تنها از قاب رسانه ها صورتش را و در ملکوت عالم حقیقتش را دیدهام اشک ریختم و به عشق او زندگیام را صرف اسلام ِ انقلابی و انقلاب اسلامی کردم چرخ جهان با ولایت میگردد و ما که به عشق روح الله نفس میکشیم همه، همیشه دلتنگ هم هستیم اگر از من بپرسند مهمترین ویژگی رهبر انقلاب چیست قطعا خواهم گفت «عشق به خمینی» و ارادت شما استاد عزیز به روح الله قلب ما را به هم گره زد بارها در جلسات فرمودید، حس میکنید چقدر باهمید؟ آری استاد عزیز وسعت عشق روح الله با قلب ما کاری کرد که باکری و خرازی و متوسلیان تا کودکان و زنان غزه تا دانشجویان آمریکایی دردمند از احوال غزه را در عالَم انقلاب اسلامی ببینیم و بیش از هرکس نسبت به بچههای دغدغه مند انقلاب با وجود تمام اختلاف سلوک و سلیقهها احساس برادری و یگانگی کنیم و به لطف الهی شما استاد عزیزم در گشودن این منظر واسطه لطف الهی بودید این پرسش را با نام مستعار نوشتم تا بتوانم چند جمله از احوال واقعی قلبم را بیان کنم و این اشکهای از سر شوق و درد و شُکر را تقدیم روح مهربانتان کنم. الحمدلله علی جمیع نعمه و آلائه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
باسمه تعالی: سلام علیکم: اولیای الهی و از همه مهمتر رسول خدا «صلواتاللهعلیهواله» به ما از آینده و از حضوری خبر دادند که انسانها یگانگی خاصی را نسبت به همدیگر احساس میکنند که نماد آن حضور، تا آنجایی خواهد بود که به تعبیر روایات، گرگ و میش در یک آخور با همدیگر غذا میخورند که مثالی باشد تا بفهمیم چگونه دوگانگیهای همچنانی هم جای خود را به یگانگی میدهد چه رسد به یگانگیها که ریشه در فطرت دارد.
سلام بر اشکهایی که از آن گزارش دادید تا معلوم شود مسافر کدام روزگارید. سلام بر اینهمه یگانگی و دلتنگی از همدیگر. آیا از خود پرسیدهایم چه نسبتی بین حضرت زهرای مرضیه «سلاماللهعلیها» و جناب سلمان بوده که حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» به جناب سلمان گِله می کنند چرا به ایشان کمتر سر زده؟ چه نسبتی بین این دو بزرگوار در میان است که از نظر جنسیتی نامحرمند، ولی از نظر انسانی این اندازه یگانهاند؟ آیا این همان حضور ذیل اسلام عزیز نبود؟
سلام بر یگانگی قلبها بین ما و کودکان غزه و دانشجویان ضد رژیم صهیونیستی آمریکا. یعنی سلام بر زندگی، زیر سایه دوستیها که حقیقتاً اگر جان گرگان و سگانِ انساننما از هم جدا هست و در این جدایی به حکم «لا یموت و لا یحیی» بین مرگ و زندگی دست و پا میزنند «متحد جانهای مردان خداست»، و در این یگانگی «در عین حفظ حریمها» نسبت به هم چه ایثارها دارند. آیا جز این است که خداوند ما را برای این نوع حضور خلق کرده؟ چرا آن را با ایجاد هرچه بیشتر دوستیها و تواضعها و ایثارها، پاس نداریم؟ موفق باشید
سلام استاد: گاهی دلم میخواهد دانشجویی در یکی از دانشگاه های آمریکا و یا اروپا بودم و شجاعتی همچون آن ها برای مقابله با ارباب ها و زورگویانِ دنیا داشتم. مبارکشان باد این بیداری
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! با چنین انگیزهای که در خود دارید، در واقع همانجا و کنار همان دانشجویان هستید و زیباییهای ارادههای آنها در جان شما، راهی را میگشاید که نتیجه آن به لطف الهی عبور از جهانی است که غده سرطانی رژیم صهیونیستی در آن وجود دارد. چه اندازه خون کودکان شهید غزه کارساز بود. آری! «صد هزاران طفل سر ببریده شد / تا کلیم الله صاحب دیده شد». آیا بصیرت دانشجویان دانشگاههای جهان غرب، ریشه در صفای خون کودکان شهید ندارد؟ چه جاهلانه است که رژیم صهیونیستی گمان میکند آن کودکان را از میان برداشته است! موفق باشید
سلام خدمت استاد طاهرزاده: در یکی از گروههای تلگرامی بحثی صورت گرفت و عدهای اصرار داشتند که جمهوری اسلامی به دین آسیب زده و مردم را از دین جدا کرده! در پاسخ به این افراد مطلبی را نوشتم. نظر مبارک استاد را تقاضامندم. ✍عنوان: «خطای جریان روشنفکری ضددینی و غربزده!»/ جریان روشنفکریِ غرب پرست و غرب گدایِ کشور ما که تمام هستی و عمر شان یک سجده طولانی به غرب است، از فرط مستی و هوس شدیدی که نسبت به مدرنیته دارند، آن را پایان و کمال تاریخ می پندارند و می پندارند که تاریخ و تمدن غرب برای ابد باقی است و باید تمام بشریت در راه تجدد و توسعه گام بردارند و هیچ راه دیگری جز حضور در تاریخ تجدد و توسعه وجود ندارد! غافل از اینکه متفکران و فلاسفه هوشیار و بزرگ غربی، خیلی زودتر از این ها متوجه بحران ها و بی آیندگی تمدن غرب شدند و گزارش آن را به همگان اعلام کردند. ما هم طبق نظر به سنن جاری در هستی و بر طبق مبانی و قواعد ِ قرآنی خودمان، به راحتی می توانیم آینده و افق ویران این تمدن مادی را از هم اکنون به نظاره بنشینیم و به صدای فرو ریختن و خرد شدن اسکلت و استخوان های این تمدن گوش بسپاریم. آنچه در ایران در حال وقوع است، نوعی پوست اندازی از یک دینداری کهنه به سوی یک دینداری ناب و اساسی تری است. بشر جدید می خواهد حقایق را با جان خودش احساس کند و با اگزیستانس خودش با حقایق هم آغوش شود. به همان معنایی که آن مرد بزرگ تاریخی گفت: «در میخانه گشایید به رویم شب و روز / که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم» حقیقتاً مساجد و مدارسی که ما را در علوم حصولی و مفاهیم دینی متوقف می کنند جای بسیار خسته کننده ایست. ما نیاز به میخانه ای داریم که دائم در مستی و شعف حضور در محضر انوار متعالی عالم قدس باشیم و همه وجودمان با حقایق مأنوس باشد. جریان روشنفکری ضددینی مطلقاً شعور فهم این مطالب را ندارد. لذا تا ذره ای از مظاهر ضد سنت در جامعه می بیند با دمش گردو می شکند و با همه وجود قر کمر می دهد. غافل از اینکه افق دیگری در راه است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر دینداری به معنای کاتولیکی آن در صحنه باشد و صورت متافیزیکی باورها، دینداری به حساب آید؛ جمهوری اسلامی از آن دینداری که حضور انسان را در تاریخ و تاریخ خود و در اجتماع و در سیاست بدون حضور دینی میخواهد، جمهوری اسلامی از دینداری عبور کرده است. ولی اگر دینداری به همان معنای جمهوریت است در عین اسلامیت، این مائیم و مردمانی که زیباترین حضور را تنها در چنین نظامی دنبال میکنند و مردمان در بستر دین الهی بنا دارند سرنوشت خود را در دست گیرند و در آیندهای حاضر شوند که به جای دوگانگی خواجه و برده، به یگانگی بین انسانها ذیل حضور دینداری در تاریخ برسند. حضوری که رهبر آن میفرمایند: «اگر به من بگویند خدمتگزار، بهتر از این است که بگویند رهبر؛ رهبری مطرح نیست، خدمتگزاری مطرح است». موفق باشید
سلام علیکم خسته نباشید ببخشید این سوال و نوشته کمی طولانی هست خواهش میکنم کامل بخونید. حالاتی بهم دست داد که همه چیز برایم سوال شد با خود گفتم اصلا ما چرا باید زندگی کنیم ایا چون جهنمی و بهشتی هست و جهنم درد دارد؟و همه چیز برایم سوال شد که چرا زندگی چرا کار کردن و ... یک لحظه دیدم در این که من هستی هستم که چرا میگویم نمیتوانم چرا بگویم یعنی هر چه امدم به خودم بگویم تو چرا هستی هستی که چرا میگویی دیدم بی معنا هست برایم. حتی اگر کسی به من بگوید بیا کاری کنم تا دیگر چرا نگویی به او خواهم گفت چرا باز یک لحظه دیدم شاید حالاتم شبیه جناب دکارت هست که گفت من شک میکنم پس هستم و در این که کسی هست که شک میکند نمیتوان شک کرد. با خودم گفتم حال مجبور به زندگی هستم و موجودی ابدی هم هستم پس بیاییم خودم یک معنا بر اساس هستم به زندگی بدهم یعنی خودم معنایی به زندگی بدهم تا بتوانم به بودن خودم ادامه بدهم و باز دیدم چقدر شبیه جناب دکارت شدم که همه امور را ابژه قرار داد هستم و با خود احساس کردم اگر همه چیز رو همینطور معنا بدم شاید دیگر احساس پوچی نکنم حال سوال من این هست که با این حالات(واقعا این حرف ها حالاتی هست که به من دست میدهد نه عقاید و باور ها اتفاقا باورهایم کاملا برخلاف این چیز ها است) چگونه میتوانم با مباحث شما انس بگیرم چگونه میتوانم به ظرفیت انسان اخرزمانی و انسانی که جناب صدرا بیان میکند مانوس شوم ایا من محکوم به هستی هستم که چرا میگوید ؟ اخه هر چه تا حالا کردم دیدم نمیشود در راهی قرار بگیرم و باتوجه به حرف شما که ان را با جان یافتم که فرمودید انسان امروز فقط نزد خود میتواند حاضر شود و همه چیز را در نسبت با خود میتواند بیابد دیدم من هم مثل جناب دکارت هستم؟ خیلی ممنون پاسخ گو سوالات جوانان هستید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این قصه هرکسی است که در این زمانه همچون شهید آوینیِ بزرگ به خود آمده و خودش برای خودش مسئله شده؛ در تاریخی که هرکس به خود آید مییابد که خودش برای خودش مسئله است ، حال یا چون دکارت و کانت و حتی هگل، با چنین انسانی در عین سوبژگی و درونماندگاری که خودشان باشند برای خودشان، بهسر میبرند و یا در دل همان تاریخ مانند هایدگر به گستردگیِ انسان میاندیشند و دازاین را که معنای در جهانبودگیِ انسان است اصالت میدهد که نوعی معنابخشیدن به خود است و در این راستا تا حضور تاریخی انسان جلو میرود و یا در این جهان یعنی جهانِ ما، حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» خودش برای خودش مسئله میشود و به عرفان ورود میکنند و در دلِ عرفان و حضور در جهان انسانهایی بزرگ مانند حضرت علی«علیهالسلام» جلو آمدند و باز گویا منتظر حضور دیگری برای معنابخشیدن به خود بودند که میدان سیاستِ آنچنانی که او فرمود «همه اسلام سیاست است» و حضور در تاریخ انقلاب اسلامی، مقابل ما گشوده شد تا در چنین حضور در خود و درخشش در جهان، خود را در بستر نهاییترین حضور درک کنیم و فتحی شد از یک طرف برای امثال آوینیها و از طرف دیگر برای آنهایی که به شکلی دیگر برای خود مسئله شده بودند و در نتیجه افق شهادت را یافتند و حال مائیم و حضور انسان در این جهان و راهی برای معنابخشی. مدتی است به انسان آری! باز به انسان میاندیشم و در این رابطه یادداشتهای صدگانهای شده است که یکی از آنها تقدیم میشود: 29- انسان در نسبت با وجودش و بودنی که رو به سوی هستی دارد، مثل سایر موجودات نیست، وجودی است خاص با هستی گسترده و گشوده، لذا میتواند خود را به جهت گستردگیاش، در آنجا و در نسبتیافتن با دیگران، بدون دوگانگیِ ابژه و سوبژه بیابد، زیرا همهچیز در نسبت وجود گسترده او معنا پیدا میکند. مانند نطق که انسان در آن گشوده میشود با نوعی بیرون ایستادن و در آن بیرونایستادن در نسبت با دیگران، خود را فهمکردن، در عین حضور نزد همه و همه را از خود جدا ندانستن، به همان معنایی که جناب مولوی میفرماید:
این دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم!.
موفق باشید