بسم الله الرحمن الرحیم/ دلنوشته ای از همراه و دلسوز برادران و خواهران عزیزم در رابطه با حالاتی که بر ما میگذرد, باشد که با شناخت بهتر خود امیدوار و شاداب و محکم تر در زندگی قدم برداریم تا خود را برترین بسازیم ان شاءالله. با عبرت و تجربه عرض میکنم ما غالباً غم هایمان بخاطر قرار نگرفتن در جایگاه درست نفسمان است! یعنی نه میتوانیم با ایمان گذشتگان خود را بنا کنیم و نه با روح تمدن مدرن و در بین این دو همواره سرگردانیم پس هر یک را ناچاراً انتخاب کنیم خطایی از ما سرخواهد زد به اسم گناه پس بار گناهی را در خود حِس میکنیم که رنج آور است اگر بهشت میخواهی باید خود حقیقی ت را بیابی. گناه جهنم به بار میآورد و چشیدن رنج جهنم درد شدیدی را میچشاند، این لطف خداست! اگرچه اوایل خودم از این مسئله ناراحت میشدم اما اگر این باعث شود جایگاه اصلی برای استقرار خود را پیدا کنیم، تا بزرگتر از هر دو روان رایج در عالم بشویم چرا بد بخوانیمش اگر مُسلَم است انسان با رنج پرورش پیدا میکند؟! این ها را تجربه بخوانیم برای کمال! و عبرت بگیریم تا راهی مسیر درست خود شویم تا روشن شود صراط انقلاب اسلامی ما را انسانهایی بسیار برتر از شرق و غرب و مقلوب هر تمدنی خواهد کرد ما مرکز تمدن اسلامی و در مرکزیت هر تمدنی غنچه و اوج آن تمدن شکوفاست. به ما علمی برتر از علوم تجربی و عقلی برتر از هر عقل عالی رایج و قلبی مستحکم تر از هر مضطربی عطا میبخشد و راه انس با حقیقت را که عبودیت است درست نشناختیم. مشکل ما این است نمیدانیم در پَسِ تعریف مدرنیته از یک انسان امروزی چه انسان بزرگی را دارد مخفی میکند برای همین است که رشدمان را انکار میکنیم در نتیجه رشد نمیکنیم. شما خودتان پادشاهی هستید برتر از حسودانِ اَبَر قدرت که اصرار دارند با خار کردن شما نگذارند بزرگیتان را بیابید تا مجبود نباشند خارتان شوند. حرف آنها این است برای شما در عین گول زدنتان که میگویند: کوچیکتم تا بزرگ نشی! نمیخوام خبر بیاد که یه روز شاه کُشت وزیر!. آیا میبینید؟ آنها نمیخواهند شما رشد کنید برای همین دوست دارند برده باشید البته با حرف های گول زدنانه، ولی ما داریم بزرگ میشویم دشمن چشمش کور باد... . این زاغ با صد شرمساری از گلستان میرود این خماری از سَرِ ما میگساران میرود (شعر از رفیق غمخوار ما حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه).
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به گفته شما « در پَسِ تعریف مدرنیته از انسان امروزی، چه انسان بزرگی دارد مخفی میشود» و از این جهت کافی است متوجه تاریخی باشیم که در آن بهسر میبریم. انسان آزاده نشان میدهد که بر هیچ امر و باور باطلی سر فرود نمیآورد، امور باطلی که انسان را همچون بردگان از خود بیگانه میکند و انسان را به نام زندگی در گورستانی خاموش فرو میبرد، زیرا جرأت نمیکند در راستای رجوع به حقیقت در مقابل هر امر و باور باطلی همچون «متعمّقون» ایستادگی کند.
اگر زندگی همان حضوری است که انسان هماکنون خود را در بیکرانه وجودش به سوی او احساس میکند، به همان معنای احساس فقر ذاتی و فقیر الی اللهبودن، هر چیزی که میخواهد ما را از چنین حضوری باز دارد، دشمن ما میباشد، حتی اگر در قالبی مقدس عرضه شود و به نام اخلاق بخواهد ما را از آن حضور و از آن زندگی محروم کند. موفق باشید
سلام و عرض خدا قوت خدمت استاد گرانقدر. سوالی داشتم در مورد بحث رفاقت با یک انسان. بعضا نگاه هایی به رفاقت با انسان اینطور هست که مییشه کمی از احساس تنهایی و غربت را با رجوع به یک رفیق خوب تا حدودی رفع کرد با فرض اینکه فردی مطمئن و صالح باشه. این سوال را با توجه به این مبحث می پرسم که انسان تنهایی و غربت را تنها با رجوع به خدا میشه به طور کامل رفع کند و در سیره علما هم داشتن یک دوست به این صورت ظاهرا خیلی دیده نشده یا گفته نشده. میشه این سوال را این طور مطرح کرد که بعضی از مسائلی که میشه به خدا رحوع کرد را با یک رفیق به صورت حداقلی رفع کرد چون ملموس تر هست و شاید سریع تر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است و اتفاقاً در روایات به ما توصیه شده است هر روزِ خود را به سه قسمت تقسیم کنید که در یکی از آن قسمتها بحث مصاحبت با مؤمنین به میان آمده است. موفق باشید
سلام و عرض ادب: در دعای عالیة المضامین بعد از زیارت امامان معصوم آمده: «اللّهُمَّ اِنّى زُرْتُ هذَا الْأِمامَ مُقِّراً بِاِمامَتِهِ، مُعْتَقِداً لِفَرْضِ طاعَتِهِ فَقَصَدْتُ مَشْهَدَهُ «بِذُنُوبى» وَ «عُيوبى»، وَ «مُوبِقاتِ آثامى»، وَ«کثْرَةِ سَيئاتى» وَ«خَطاياىَ»، وَ«ما تَعْرِفُهُ مِنّى»، مُسْتَجيراً بِعَفْوِک مُسْتَعيذاً بِحِلْمِک، راجِياً رَحْمَتَک، لاجِئاً اِلى رُکنِک، عآئِذاً بِرَاْفَتِک مُسْتَشْفِعاً بِوَلِيک...» اینکه زائر با این مشکلاتی که در این دعا مطرح کرده، به محضر اولیای الهی مشرف می شود، آیا باعث ناراحتی و انزجار اولیای معصوم از زائر نمی شود و بی ادبی محسوب نمی شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: گویا زائر با این کلمات میخواهد خطاهای خود را مدّ نظر آورد تا با نظر مبارک امام معصوم آن خطاها جبران شود. موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرامی: اگر لطف بفرمایید تفسیر انفسی «فرش مرفوعه» و «متکئین علی فرش» را بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است و عرایضی در این مورد در شرح سوره «الرّحمن» شده است. عمده آن است که متوجه باشیم حیات توحیدی ما، حضوری را در جهان ابدیمان برای ما شکل میدهد که آن حضور، صورتی بس متعالی را در بنیان خود دارد. موفق باشید
بسم ربّ الشّهدا سلام و عرض اردت استاد: مثل همیشه محتاج دعاتونم، از این شهید به اون شهید، هر توسلی که بگین کردم، شما دعا کنید خدا حاجتم را بده به خیر، بنده کسی نیستم شما را دعا کنم، اما عاقبتتون بخیر ان شاءالله ، برای عاقبت بخیری ما هم دعا کنید🍃
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً بهترین دعا همین است که چگونه انسان در دل طوفان زندگی متوجه افقی باشد که در پیش است. موفق باشید
سلام علیکم: عرض ادب. در کتاب عالم انسان دینی عبارتی از ایوان ایلیچ آوردهاید که: از طریق سرعت های افراطی بی عدالتی ایجاد شد و حالا میخواهند با ایجاد سرعتهای زیاد تر این بی عدالتی را جبران کنند. در این رابطه سوال شد که آیا در گذشته که عالم، عالم سرعت های افراطی نبوده عدالت وجود داشته؟ بی عدالتی هایی که در گذشته بوده اعم از اقتصادی و اجتماعی و... که قابل انکار نیست (البته شاید گفته شود که طلب این مسایل نیز نبوده) بطور کلی گفته میشود که مدرنیته ما را از عالم دینی دور کرده و دچار پریشانی شدهایم، این به معنای این است که در گذشته سردرگمی و پریشانی نبوده و همه در عالم دینی بسر میبردهاند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه ایوان ایلیچ متذکر میشود غفلت از عدالتی است که تمدن جدید، بشر جدید را گرفتار آن کرده است و این غیر از بیعدالتیِ فردی میباشد که فردی نسبت به فردی اعمال میکند. موفق باشید
وحید یامینپور سکانسی از فیلم «طعم گیلاس» اثر مشهور عباس کیارستمی را منتشر کرده که در آن مردی خاطره خودکشی ناموفقش را برای کسی که به فکر خودکشی است نقل میکند و توضیح میدهد چگونه با چشیدن اتفاقی چند توت شیرین زندگی را احساس کرده است و از فکر خودکشی بیرون آمده است. یامین پور نوشته است: «خدا در چشیدن شیرینی یک توت رسیده است... خدا در مفاهیم متافیزیک نیست... خدا را میتوان در متن زندگی پیدا کرد... در گشودگیِ چشمها همهی جهان پر از امید و سرزندگی میشود...» کاملاً با این نگاه موافق هستم که با انتزاعیات نمیتوان به خدا رسید و به قول عرفایی مانند سید احمد کربلایی: فدایت! مسائل راه آخرت آموختنی نیست بلکه نوشیدنی است (کهکشان نیستی، ص۳۶۲). اما کیارستمی که مدعی «زندگی و دیگر هیچ» بود به مرگ و دنیای پس از آن کاری نداشت، همچنانکه در فیلم «باد ما را خواهد برد» گفت: کی به آن دنیا رفته و کی برگشته؟! در حالی که تا نمیریم به خدا نمیرسیم. زندگی خالص در مرگ اختیاری است و زندگی این دنیا ناخالص است. این چیزی بود که کیارستمی نفهمید تا اینکه مرگ ناگهان گریبانش را گرفت و خودش گفت مانند قماربازی شدم که همه چیزش را باخته! در پایان همین فیلم طعمگیلاس میبینیم که بعد از اقدام به خودکشی، صحنه عوض میشود و مرد از قبر بلند میشود و گروه فیلمسازی را در حال کار میبیند! گویا دنیای پس از مرگ فراتر از دنیای سینما نیست!
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که آقای دکتر یامینپور و پیش از آن آقای مارتین هایدگر متذکر شدهاند؛ ما اگر از طریق حکمت وارد هنر شویم و از جمله سینما، میتوانیم از سیطره نیستانگاریِ جهان مدرن عبور کنیم، وگرنه همان هنر، ادامه نیستانگاری خواهد بود. موفق باشید
سلام: نظر شما درباره سید جواد طباطبایی و نسبتش با داوری اردکانی چیست؟ من معتقدم اسلام گریزی این سید! در گزارش سردبیر سیاستنامه (از مروجان و شیفتگان او) تصریح شده که پس از مرگش در یادنامهاش نوشت: او هماره در پی تکوین تعریف ایران در استقلال نظری از جهان اسلام بود (سیاستنامه۲۶، ص۲۱). جواد طباطبایی اصطلاح اسلامایرانی کُربن را دو تکه کرد و کلمه ایرانیاش را مستقل از اسلام انگاشت. نهایتاً او با روشنفکران دینی، که بیملاحظه نقدشان میکرد، تفاوتی ندارد که بگوییم به جای اینکه ایران را غربی کند، غرب را ایرانی دانست و به تجدد ایران معتقد بود. او هم مانند بسیاری تجددگرایان نتوانست بفهمد تاریخ توحید از تاریخ ایران طولانیتر است و اسلام کاملترین دین در معرفی توحید است و ایرانیان از مستعدترین اقوام در فهم این حقیقت بزرگ هستند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. حتی متأسفانه آقای سید جواد طباطبایی معتقد بودند علت انحطاط ایران و عقبافتادن از غرب، فلسفه صدرایی میباشد. آقای دکتر مهدی امامی جمعه در کتاب «سیر تحول مکتب فلسفی اصفهان از ابن سینا تا ملاصدرا» نقدِ عالمانهای نسبت به نظر ایشان داشتهاند. موفق باشید
با سلام: در بحث علت و معلول. ما در تقسیم بندی ارسطویی چهار علت داریم. فاعلی، غایی، مادی و صوری. در بحث علت مادی. این موجودات اطراف ما از ماده ساخته شده اند. سوال این ماده از چه ساخته شده است؟ اگر این سلسله به جایی ختم نشود چیزی بوجود نمی آید. آنجایی که ختم میشود چیست ؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از مراتب وجود، عالم ماده میباشد و از این جهت به عنوان علت مادی، زمینه پذیرش صوری است که بر آن جاری میشود. موفق باشید
ما در خانه دل یاریم یا او در خانه دل ماست؟ گفت: از چه میپرسی که هر دو در بیخانمانیمان سرگشتهایم! خوش آن روزی که همهی علامتهای سوال به علامت تعجب مبدل میشوند! وقتی در تو متحیّرم سوال «متی احار فیک یا مولای» من بیجواب خواهد ماند! میبینم که میگویی: نمیگویم ولی ببین: همیشه! حتی آن زمان که وجودت را در آغوش میکشم و غرق در جاودانگی عطر بهاریات میشوم، بویی از هویت بهارآفرینیات نخواهم برد. بگذار اینبار با تارهای صوتی حنجرهام بجای مرتعش کردنشان برای ایجاد سوالات وهمی، سهتار بزنم ستاریات را! ای پیداترین مستور در میان سطور جان من! وقتی یکپارچه در آغوشم میکشی، آوارگیم را زیر قبای ستاریت گم میکنم. مولای دلتنگیها این زیست شاعرانه را از من نگیر! قلوب پاک شما مجمع مشیّتها / وجود جامعتان ماورای نیّتها / میان جامعه هستی، شبیه نوری تو / میان کوچه و بازارِ جامعیّتها / سیاهی دل ما را جمال میبینید / شبیه عمّه صبورید در اذیّتها / مودّت تو که نزیکتر به من ز منی / وصیّتی است ورای همه وصیّتها / هر آنکه آینه شد لا یمسّه نشنید / که ذات آینه پاک است از منیّتها
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. در اینجا است که انسانها زشتیِ «فخر» بر دیگران را احساس میکنند و به یگانگی نسبت به انسانیت دیگران پی میبرند. مثل یگانگی که آقای آرون بوشنل نسبت به مردم غزه احساس کرد و طاقت ماندن نسبت به آنهمه ظلمی که به آنها از طرف کشورش میشد، نداشت. خود را آتش زد تا به همه خودبینها و فخر و استکبار، آتش بزند. موفق باشید
با سلام و دعای خیر: استاد با توجه به افرادی که در تهران منتخب مردم شدند نظر حضرتعالی در خصوص نحوه حضور اشخاصی مثل آقای رائفی پور در خط دهی سیاسی چگونه است؟ به نظر شما این نحوه از کنشگری در مجموعه به نفع جریان انقلابی است یا خیر؟ تخریب افرادی مثل آقای قالیباف که عملکرد آنها مورد تایید رهبری است توسط آقای رائفی پور موجب کاهش اعتماد عمومی و حتی کاهش مشارکت نشده؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که عرض شد ما هر دوی آن عزیزان را فرزندان انقلاب میدانیم و سیره رهبر معظم انقلاب طوری نیست که ما گرفتار دو قطبی شویم. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام و ارادت خدمت استاد طاهرزاده عزیز: میخواستم نظر حضرتعالی رو درباره حد اطاعت از همسر بدونم. من تمام تلاشم و میکنم که تمام وظایفم رو نسبت به همسرم و دو تا فرزند پسر ۱۱ ساله ام و دختر ۵ ساله ام و نظافت منزل و خدمت رسانی به خانواده و مهمانداری کم نذارم. و در حد عالی نیستم ولی در حد توانایی و عقلم و مدنظر گرفتن رضایت و قرب الهی تلاش خالصانه میکنم. اما همسرم مدام از من گله مند هستند. و حتی من جلوی ایشون تمام وقتم برای ایشون هست، ولی وقتی نیستند در منزل من کتاب میخونم و نماز و دعا و صوتهای شما رو گوش میدم. ولی ایشون میگن من دوست ندارم دنبال این چیزها باشی، حتی من برای نماز شب بیدار میشم خوششون نمیاد با اینکه من تمام حقوق تمکین ایشون رو رعایت میکنم. من با دوستانم مباحث نهج البلاغه شما رو مباحثه میکنیم هفته ای دو ساعت در خانه یکی از اعضا، ولی ایشون خیلی بهونه میگیره که من نرم. میگن فقط توی خونه باش. من با هیچکس ارتباط ندارم. تمام انس ام صوت گوش دادن و نماز و تفسیر قرآن شما رو گوش دادنه و البته حرف زدن با حضرت حجت ارواحنا له الفدا. وظیفه من طاعت از ایشون هست یا راضی کردنشون؟ من مربی قرآن کودکان در بسیج محله مون بودم، ولی بخاطر اینکه به ایشون ثابت کنم اولویتم شمایی موندم خونه و نرفتم.از طرفی خودم همش میگم حتما خیری پشت پرده هست و من نمیفهمم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه هستید هر کدام از زوجین نسبت به همدیگر وظایفی دارند، ولی آنطور نیست که زن تحت ولایت شوهر باشد. باید خودش به ضرورتهای فکری خود نیز برسد. موفق باشید
با نام و یاد خدایی که در فراقش بینهایت بلاء سرم آمد و خود او میداند که بی او نتوانستم لحظه ای زندگی کنم و داغ زندگی و عشق و عقل و معرفت و سلامت نفس را بر دلم گذاشت. منی که با صدایی گرفته از شدت فریاد اقرار داشتم هیچ نوع زندگی کردنی برای هیچ آدمی در این دوران بدون حضور خدا، در تمام مراتب نفس امکان پذیر نیست! ولی میانه رویی و صبر تنها راه ممکن برای گشودن حضور خدا در جانهایمان بود که من نتوانستم میانه رو بمانم، از این خطایم بگذریم راستش تحملش را نداشتم بدون او لحظه ای خوش باشم، باز خدا مرا عفو کند. به دنبال خود در همه گشتم و آرزو داشتم مخلوقی مرا به ادراک خودم درک کند اما آن خدا بود که از فراقش داشتم میسوختم آن خدا بود که میتوانست مرا همواره بهتر از خودم نزدم و از خودم و در خودم درک کند. من اگر این حرف ها را نمیگفتم تصور میشد خدا در این دوران اهمیتی ندارد در حالی که جان ها سوخته و سالها صبر و دوری و رنج های پیاپی از عشقی که درواقع در«خود» است و «خود» است بر جای گذاشته داغی که باید در دل میمانده و مخفی میشده تا سوزشش افزون تر باشد. بسیار جفا کشید آخر، او را به مُراد او رسانید. ای کاش روزی سخن هایی که دل سوخته ام در خود پرورش داده عیان میشد که بخدا به هرکه برخورد میکرد میسوزاندش و او را بیدار میکرد. من دیگر نمیدانم زبان گفتگوی این روزها چیست و چیزی بیش از این برای گفتن ندارم و آن سخن «خداست»
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همین جهت جناب فیض کاشانی در مواجههای که با خودش برای خودش پیش آمد با خود چنین گفت:
گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی
گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی
گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی
گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی
گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم
گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی
گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم
گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی
گفتم که در فراقت بس خونِ دل که خوردم
گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی
گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد
از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی
گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد
گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی
گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن
جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی
گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی
گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی
خود را اگر نبینی از وصل گل بچینی
کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی
آری! «گفتا که نیک بنگر، شاید رسیده باشی». نسبت ما با حقیقت، همیشه همینطور بوده و هست. موفق باشید
سلام وقت بخیر استاد: برای رسیدن به امام زمان باید در وجود استاد خود فنا شویم استاد لطفا راهنمایی کنید چطور ما در وجود استاد خود محو شویم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید بحث «نظر به حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجه» و درک حضور نهایی امروزین خود»
https://eitaa.com/matalebevijeh/16112 به ما کمک میکند تا نسبت به حضور حضرت در عالم و آدم بیندیشیم. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. یا مادر مدد خدا رو شکر الحمدلله هفته پیش قسمت شد برم دیدار رهبری برای رای اولی ها. همون موقع دو سه تا چیز تو ذهنم بود و الانم به توصیه یکی از دوستانم شروع کردم به نوشتن. اول از همه واقعا انگار قسمت بود. واژه قسمت رو ما بیشتر برای زیارت ائمه به کار میبریم و خب واقعا هم همینه ولی برای من این دیدار هم واقعا یه قسمت بود چون تو اون شرایط واقعا نیاز داشتم و به همه عزیزان دیگه ای که اومده بودن از یک هفته قبلش هماهنگ کرده بودند ولی من فقط یک روز قبلش بود که باهام تماس گرفتن و گفتن برای فردا آماده باش بری دیدار رهبری و واقعا خیلی خوشحال شدم اون لحظه و انگار که در طلبش بودم و انتظارش رو ته دلم میکشیدم. اونجا که رفتیم مهم تر از همه برنامه ها و صحبت هایی که خود آقا فرمودند برای من انگار یه عالمی داشت. من تا آقا رو دیدم با اینکه فاصلمون زیاد بود ولی انگار دلم آروم گرفت، حال اومدم و واقعا شارژ شدم. چیزی که قبلا توی جلسات تفسیر آقای طاهرزاده تجربه میکردم. یعنی من هر هفته شنبه ها میرفتم این جلسه و واقعا شارژ میشدم و تا دوشنبه حالم خوب بود ولی بعدش دوباره از دست میرفت و تو انتظار بودم تا شنبه بعدی. شاید حتی اون اوایل اصلا کامل هم متوجه نمیشدم آقای طاهرزاده از لحاظ مفهومی چی میگن ولی حالم خوب میشد. یا اوایل امسال خیلی درگیر کنکور بودم و هر روز صبح تا شب کتابخونه بودم، یه روزایی خیلی خسته میشدم و دلم میگرفت انگار. گلستان و این چیزا هم راستش رو بگم خیلی جوابگو نبود. ولی خیلی ناخودآگاه یهو یه سر میومدم سها و میرفتم تو حسینیه دو دقیقه مینشستم پای صحبت های آقای نجات بخش انگار دلم حال میومد. کلا حالی که توی حسینیه سها دارم گاهی وقتا هم هیچ جا دیگه نیست. نمیدونم واقعا چیه و چرا اینطوریه ولی میدونم یه چیزی هست. حالا نمیخواستم رهبری رو با آقای طاهرزاده یا آقای نجات بخش مقایسه کنم ولی تجربه های قبلیم رو میخواستم بگم که یه همچین حسی داشتم. گفتم اون موقعی هم که ما پای صحبت های آقا نشسته بودیم خیلی خوب بود و یه همچین حسی انگار داشتم با اینکه به قول بعضیای دیگه اصلا آقا خیلی هم صحبت نکرد و سریع تمومش کردن ولی از این جهت برای من خیلی خوب بود. یه نکته دیگه هم که بود من یه لحظه توی صحبت های آقا احساس کردم دارن برای ما قصه میگن. انگار پیش پدربزرگم نشسته بودم و داشت برام قصه میگفت از اون روزایی که این مردم و امام انقلاب کردن و جنگیدن و این انقلاب رو رسوندنش به ما تا به اینجا. انگار میگفت وقتشه تو نقش خودت رو پیدا کنی تو این انقلاب و حضور خودت رو تجربه کنی. قصه گوی انقلاب ما همین آقاست . شاید صحبت هاش تکراری باشه (به قول خودشون) ولی قصه ایه که هر دفعه باید بازخوانیش کنیم تا نقش خودمون رو فراموش نکنیم، پس تکراری نمیشه. این روزها ذهنم درگیر حال خودم بود بیشتر که کاش میشد اون حال و هوای معنوی قبل برگرده، ولی انگار در طلب یه چیز اشتباه بودم. ماها بغیر از اون حضور معنوی و فردی خودمون با خدا یکی از مهم ترین حضورهایی که نیاز داریم حضور جهانی یا چیزیه که الان با این انقلابه. یه تیکه از خود ماست انگار این انقلاب که ما دقیقا همین رو گم کردیم و حالمون بده و بدنبال نماز شب های بیشتر هستیم در صورتی که نماز شب وقتی برای ما نماز شب شد که در دل این انقلاب و برای این انقلاب داشتیم میجنگیدیم و در حضور در این انقلاب اون حضر معنوی هم بود. بنظر من اینی که حاج قاسم میگفت والله والله والله از مهم ترین شئون عاقبت بخیری ارتباط قلبی و دلی با این حکیم بزرگ است فقط منظورشون این نبود که آخر کار رستگار میشین، نه همین الان میتونی توی حضور خودت مستقر بشی و حضور داشته باشی. ولی یکی از سوال هایی که هنوز درگیرم باهاش که از جهتی هم احساس میکنم اصلا شایدد غلط باشه اینه که خب نقش من توی این انقلاب بالاخره چیه؟ میدونم یه نقشی باید داشته باشم ولی هنوز دقیق نمیدونم؟ توقع دارم یه کار دقیق و معین برام تعریف بشه یا خودم تعریف کنم تا بتونم برای این انقلاب کار بکنم ولی از جهتی احساس میکنم این هم اشتباست. نمیدونم چرا. ولی احساس میکنم یه جوریه. یعنی از اون روزی هم که برگشتم قبلش واقعا هیچ افق و امیدی دیگه نداشتم ولی بعدش هم که اومدم گفتم خب من الان باید چیکار کنم و هیچ چیزی نبود و دوباره اون حال هم داره میره ... چون از طرفی اصلا از این درس و بحثام خوشم نمیاد و نمیتونم توی این مسیر مدرسه و دانشگاه برم یا حتی حوزه و از طرفی هم نمیدونم خب نقشم رو چجوری ایفا کنم؟ نمیدونم شاید دوست دارم یه نقشی مثل این قهرمان های داستان های جدید داشته باشم بخاطر همین دنبال اینم. در صورتی که این یه صراطه که تو وقتی توش باشی هر کاری هم بکنی تو صراطی هر کاری هم بکنی تو قصه ای مهم این نیست که یه کار غول پیکر دهن پر کن بکنی مهم اینه تو صراط باشی. در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست. البته دیگه خب اون دغدغه های قبلی ام رو هم ندارم مثل اینکه بخوام بقیه رو هدایت کنم یا اینکه علوم انسانی اسلامی بسازیم و فلان و بهمان. قبلا برای خودم همینطوری یه دو دوتا چهار تا میکردیم و میگفتیم خب اول باید علوم انسانی اسلامی داشته باشیم پس بریم درستش کنیم ولی بعد که اومدیم دیدیم انگار پوچ بود و به این سادگی نیست و الان هم خیلی از اون حال و هوای علمی کلا فاصله گرفتم. نمیدونم باید چیکار کنم چون واقعا هیچ درد و دغدغه ای ندارم در حال حاضر و همین بزرگترین دردمه. فقط میدونم باید یه نسبتی با این انقلاب بگیرم. نمیدونم انگار خیلی زیاد نوشتم ببخشید. خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش / و نماند هیچش الا هوس قمار دیگر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه شدهاید راهی در مقابلمان گشوده شده است که هم هست و هم نیست و محبوب دلها که بنا بر آن دارد ما را به سوی خود هدایت کند، بدون ناز نیست، همان نازی که در غزل شماره ۱۳۱ از آن خبرها یافتیم. و باز مائیم و «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». و این زیباترین ایمان است، از آن جهت که همواره باید رفت و در عین «ثبات»، «شدن» نیز در میان است به همان معنایی که «وجود» یعنی بودنیترین بودن، دارای شدت و ضعف است و شدنی را بعد از شدن به میان میآورد. و در این فضا ملاحظه میکنید که چه اندازه رهبر معظم انقلاب، فهمیدنی است و این مسئله بسیار مهمی است اگر متوجه نسبت بودنِ خود با او شویم و سریانی که میتوان در شخصیت او احساس کرد. موفق باشید
سلام حاج آقا: حضرت آیتالله جوادی آملی در شرح دعای ابو حمزه ثمالی در ذیل فراز «یا ربِّ إنَّ لَنَا فِیكَ أمَلاً طَوِیلاً كَثِیراً أنَّ لَنَا فِیكَ رَجآءَ عَظِیمَاً عَصَیْناكَ وَ نَحْنُ نَرْجُوا أنْ تَسْتُرَ عَلَیْنَا وَ دَعَوناكَ وَ نَحْنُ نَرْجُوا أنْ تَسْتَجِیبَ لَنَا فَحَقّق رَجآءَ نا مَولانا» اینگونه فرمودند: «پروردگارا! ما یك مانعی داریم كه نمیگذارد به كرم تو راه پیدا كنیم و آن گناه است. خوب آن مانع را اوّل برطرف كن. گناهان را ببخش. ما یك تیرگی و تباهی در نهانمان داریم كه نمیگذارد به حرم اَمن تو بار یابیم. خوب آن تیرگی را به صفا مُبدّل كن. آن شرطی كه مفقود است حاصل كن. آن مانعی كه موجود است برطرف كن تا ما لائق بار یافتن بارگاه كرمت بشویم.» خاطرم هست حضرتعالی مثال پرده و نور را می زدید. و می گفتید ما فقط باید رفع مانع کنیم. نیاز نیست نور را بکَشیم داخل. با کنار رفتن پرده، نور خودش به خاطر لطف و لطافتی که دارد وارد می شود. حال ظاهراً در این فراز حتی کنار زدن مانع را هم از خود خدا تقاضا می کند. آیا این دو نظر در تقابل با هم هستند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «بی عنایت حق و الطاف حق / گر ملک باشد سیه باشد ورق». بنابراین اگر باید ما پرده را عقب بزنیم تا نور، خودش سرازیر شود؛ عقبزدنِ پرده هم به توفیق الهی و الطاف ربّانی ممکن است. موفق باشید
۱ـ ما کجا تعلق پیدا میکنیم ؟ و در این تعلق دوست میداریم و غم و اندوه و شادی و سرنوشت چیزی یا کسی را به عهده میگیریم؟ بی تابش میشویم و بی قرار از دست رفتن اش؟ عشق می ورزیم و عاشقانه دوستیِ مان را به رخ هم میکشیم؟ گاه تعلق ها از صورت و ظاهر و موقعیت و شرایط و جایگاه و سود و منفعت ماست و گاه تعلق ها از اتفاقیست و در پی حادثه ای ما کسی یا چیزی را میابیم و تعلق پیدا میکنیم، و در برش پناه میجویم و متعلق لحظه های اضطرار و نا بسمانی ما میشود. گاه تعلق ها فطری است و یگانه با وجود ما در آمیخته اند همچون مادری به فرزندی یا که هم حب و عشق ما به معبودی ازلی که قدرت لایزال دارد و معلول علت های ماست. گاه تعلق ما نشأت در وابستگی و عادت ما دارد و فقر وجودی ما و طلب آسودگی و راحتی ما مانند تعلق ما به تکنیک و تکنولوژی و لوازم جهان ما. اما گاه تعلق به آینده داریم آینده ای که نیست و هیچش پیدا نیست روشن نیست و آمدنش حتمی نیست مبهم است و گنگ غریب است و نا آشنا اجمال است و ناگفتنی و... تعلق ما به آینده آینده ای غیر از آنچه که هست و بوده است شاید تعلق ما به جهان آرمانی و مطلوب ما. ما مردمان بی تعلقیم و بریده از هر تعلقِ فطری و وجودی به چیزی و کسی تنها تعلقمان ظاهر و صورت بیرونی ماست که از بین نرود و نکند حرف و سخنی یا که هم تکانهٔ مرگ خانه عنکبوتی بیرون ما را ویران کند. ما متعلق به کدام آینده ایم و کجا رنگ روشن آینده را به بوم نقاشی خیال می آوریم و در تعلق به آن میجنگیم و میسازیم و صبوری میکنیم و فکر میکنیم و شعر و هنر و ادبیات و فلسفه را در تعلق به این آینده می آزماییم؟ ما بی تعلق و بی نسبت فرو افتادیم در این جهان و هر روز وجود خود را به تعلق های رنگارنگ می آزماییم و از هرشکست، تعلق دوباره میجوییم و بازی به راه می اندازیم. ما بی تعلق به گذشته و راه چند هزار ساله فرهنگ و هنر و تفکر دینی خویشیم و هرچه داشتیم و نداشتیم را نمیجوییم و نخواهیم جست که چشم یافتنش را هم نداریم. اما گاه ما هم، رنگ و پی تعلق میجوییم به یکدیگر و به وضع و حال و هوای زمانه مان، و در این تعلق وجود هم را پاس میداریم و در آیینه همدیگر متعلق به آرمان آینده مان امید میابیم و وجود دل کندن و رفتن به آنچه باید باشیم و میخواهیم باشیم میابیم، و از خود و یکدیگر به پرسش می افتیم که کجا بودیم؟ و کجا هستیم؟ و آیا به کجا میرویم؟ و ریشه خود را میجوییم و غربال میکنیم داشته و نداشته مان را و عزم و همت هایمان را رنگ آینده می دهیم. نگاهی بیندازیم و ببینیم کجا ما طعم این تعلق را یافتیم؟ کدامین ایام و در کدامین روز یا کدامین نیمه شب؟ خون کدامین شهید و شهادتش به راهی که باید در پیش بگیریم؟ عید و عزا و شهادت چه کس؟ و در آخر در آیینه کدامین سخن و وجودِ پیری راهبر و رهبر؟ آری آیا چه وقت و زمان ما خود را به یاد آوردیم؟ ۲. شاید انقلاب اسلامی ما یاد آور تعلق ما و توبه مردمی ما به تاریخ چند ده هزار ساله انبیا است و هر کس این تعلق را یافت چشم مرگ اندیش یافت و کوره راهی به راهِ بنایِ عالم دینی در جهان امروز و در این تعلق عقل و قلب و خیال انسان جدیدی را به چشمان بشر جدید ظاهر کرد. ما همه در پی تعلق و یگانگی به حقیقتیم و در این راه آزمایش و مبتلا میشویم و راستی چگونه راه تعلق و یگانگی با حقیقت نا پیدا آینده انقلاب را بجوییم؟ این آینده چیست و چگونه قلب و خیال و عقل ما تعلق به آن می یابد؟ و در تعلق به این آینده عزمِ اصلاح و تغییر و تحول وضع نابسامانمان را میابیم ؟ ۳. هنر و هنرمندان در هر عصر و تاریخ گواه و پرتو آیینهٔ آیندهٔ هر زمانه اند. هنر در عصر ما محجوب در تکنیک و روش، پوشیده و محجوب است و جز با تفکر و پرسش و جانی دردمند و متعلق به جهان دیگر از این حجاب عبور نخواهد کرد و فرم و صورت جدید به قالب ها و روش های مرسوم هنر امروز نمیدهد و نوید و بشارت هیچ آینده و عالم دیگر را بر ما نمی دهد. راه هنرمندی که امروز خود را متعلق و درد مند به حضور در تاریخ انقلاب میداند توأمان با شناخت و معرفتی قلبی و حضوری و فلسفی از جهان امروز است و اگر خود از پیچ و خم و زرق برق دنیای خویش وا ننهاده باشد و وارسته نباشد چگونه چون آیینه، قلب و خیال خویش را آیینه آینده جهان خود کند و بشارت دهد؟ جهان ما هر آنقدر که با انقلاب اسلامی راه جدید خویش را آغاز و نوید انسان جدیدی را داده باشد، هر چه باشد پر از آشفتگی و پریشانی و نا بسامانی است و انسان هایی که در بی راهه های جهان جدید راه خویش گم کرده و در بازی خاموش ناشدنی این جهان اسیر و در بند اند. و اگر هنرمند از مکر و حیله پیچ و تاب های این جهان آگاه نباشد و وارسته از این جهان به سر نبرد و خود متعلق به جهان آینده نباشد چگونه وجود خویش را همچون وجودِ آیینه کند و عهده دار تذکر و معرفت و بشارت و آینده حضور این انسان مغفول کند؟ هر آنکس که بدین راه تعلق بسته خود را مهیای غربت و تفکر و دشواری کرده که این راه، راهِ نامرسوم و نا مشهور انسان های جهان ماست به قول درویش و شاعر پیر ما به دیوانه ها بیشتر ماند تا عاقلان و معیشت اندیشان پیرامونمان. بشر امروز عوام زده و همچون فرد واحدی در نقش های مختلف جهان تکنیک و سازمان و مدیریت و مهندسی و...منتشر شده و تنها تفاوت اش علاقه و استعداد و خلق و خوی گاه تند و گاه آرام روانشناسی اش است و گویی وجود این بشر به یکسان توزیع و تقسیم شده است و این انسان در وجود فرد واحدیست که تنها تعلق ها و وابستگی های گوناگون تکنولوژیک دارد. آیا انقلاب اسلامی ما صراط مستقیم حضور دینی ما در بستر تاریخ ایرانی اسلامی ما نیست تا انسان هنرمندِ متعهد و درد مند این تاریخ عهده دار تذکر و آیینگی رفتن و دل کندن از مناسبات و عادات و رسوم اکنون زده ما برای حضور در آینده ای دیگر برای ساختن و بنا نهادن جهان دیگر باشد؟ این امید دور دست نخواهد یافت جز ظهور هنرمندان و متفکران این راه سترگ و دشوار که طلیعه آینده را آزاد از آداب و رسوم اسارات های هنر امروز برای ما به پرده سینما و شعر و رمان و معماری و ادبیات گرافیک.... کشند و جان ها را آماده و منتظر متعلق به آینده کنند. ما و انقلاب اسلامی ما و هنر انقلاب اسلامی
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه هستید این سؤال برای ما پیش آمده که انسانها در کجای تاریخ این اندازه به همدیگر متعلق میشوند! کدام راه است راهی که انساها تا این اندازه هرکدام پارهای از وجود دیگری میشوند! جز این است که این ذیل تاریخی به وقوع میپیوندد که ظرفیت عزم شهادت را با انسانها در میان گذارده؟!! انقلاب اسلامی در واقع عهدی است که هر انسانی نسبت به دیگر انسان تعلّق جانانه دارد و حال ماییم و فردایی که حضور در عالمی است با این همه یگانگی و تعلّق نسبت به همدیگر، عالمی که در آن مصرفزدگیِ بیهنری سیطره ندارد. آیا اندیشهانگیزترین امر در این زمانه همین نیست که مردم جهان به خوبی نسبت به ظلمی که بر مردم غزه میشود حساسیت نشان میدهند؟!! به حادثه خودسوزیِ آقای آرون بوشنل فکر کنید. حادثهای که ما را به اندیشهای بزرگ نسبت به وسعت انسانیت فرا میخواند و تعلّقی که ما در دلِ انقلاب اسلامی نسبت به انسانیتِ انسانها یافتهایم. تا متوجه شویم جهان ما چه اندازه در انسانیت انسانها گشوده شده است.
تعلّق آدمیان نسبت به همدیگر در پناه امر قدسی، «بودنی» است با دیگران و «حضوری» است ماورای شبکه رسانهای جهانی، و بازتعریفی است از خود، و احساسی است قدسی و معنوی در مقابل خودبنیادیِ انسان تمدن غربی. باید در این زمانه به انسان از آن جهت که خودش مسئله خودش شده است، اندیشه کرد و به آیندهای که توحید در مقابل ما گشوده است نظر نمود، از آن جهت که به گفته جناب هایدگر ذات انسان، سکنیگزیدن است و این، زیر سایه زیباترین تعلّقها به ظهور میآید، چه تعلّق به زمین و چه تعلّق به آسمان و چه تعلّق به انسانها و چه تعلّق به خدا. به جای آنکه با عادات دینی سرپوشهایی بر ظرف تهی انسان معاصر بگذاریم، میتوانیم با حضور در دینداری خود، خود را بیش از پیش احساس کنیم و شدنهایمان را تجربه نماییم. و این اصیلترین تعلّقی است که میتوان در نزد خود با آن بهسر برد. بحران معنای انسان و نگرانی نسبت به راهی که با مدرنیته پیش آمد، موجب شد تا انسان نتواند علم و معرفتی را مدّ نظر داشته باشد که برایش قابل اعتماد باشد و بدان تعلّق پیدا کند. خودآگاهی نسبت به این امر، راهی است که آینده را معنا میبخشد. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: سوال بنده درباره «جایگاه کار انسان در هستی» است. در مقدمه باید عرض شود دانشجو دکتری و همزمان بصورت پاره وقت مشغول به کار نیز هستم. مدتی به واسطه قصد ازدواج در مسائل مالی و ترس عدم توان تامین نیاز خانواده دچار مقداری ترس شده بودم ولی الحمدالله با مطالعه کتاب جایگاه رزق در هستی از بابت تامین رزق آسوده شدم (البته شاید به خوبی درک نکرده باشم این سوالات هنوز برایم حل نشده است). اما در مسئله کار همچنان مسئله پا برجاست. کلیت عرض آن است که «جایگاه کار در زندگی انسان چیست؟» و اگر بنا بر ریز تر کردن سوالات داشته باشم باید اینطور عرض کنم سوالات فرعی؛ سوال اول: شاخص های ارزیابی و انتخاب شغل چیست؟ سوال دوم: وقتی بنده جایی دعوت به کاری میشوم باید میزان دریافتی مالی را هم درکنار محیط، نقش و تاثیرگذاری کاری درنظر بگیرم یا خیر؟ همانطور که رزق منافاتی با تلاش و حرکت انسان ندارد اگر مثلا جایی دعوت به همکاری (جذب رسمی) کنند که متصل به حاکمیت هم باشد و دردی دوا کند ولی آن حقوقی که میدهند در قیاس با جاهای دیگر انقدر پایین باشد که تصور کنم دارند بصورت سیستماتیک انسان را به سمت مستضعف میکشانند و باید در آینده برای تامین نیازهای زندگی متوسل به شغل دوم و ... شوم، چکار باید بکنم وقتی میدانم احتمالا منجر به ضعیف شدنم میشوم و نیازم را برطرف نمیکند بهتر نیست قبول نکنم؟ (سوال سوم). سوال چهارم: در انتخاب شغل باید به دل بها داد یا عقل؟ هر کدام چه میزان (گاهی دل بخاطر فضای کار میل در حضور در جایی که هست را ندارد. اما نمیداند که آن میلی هست که به نفس باز میگردد و باید با آن مقابله کرد و تمرین صبر و... یا جایی هست که باید نظرش را بیان کرد و خارج شد.). سوال پنجم: فارغ از مسئله مالی همه ادارات حتی ارگان هایی علمی حاکمیتی مانند دانشگاه امام حسین روحیه ساعت حضور دارند و از بهرهوری پایینی برخوردار هستند، اگر این فضا برای انسان آزار دهنده است چه کنیم؟ (ساده عرض کنم؛ گویی باید در جایی حاضر بشوم که در قیاس با بنده (به لطف خدا) افرادش هم خیل کُند تر و هم در سطح در فهم خیلی عقبتر هستند، حالا حقوق کارمندی پایین هم باید دریافت کنم که احتمالا در آینده بنده را ضعیف و مجبور میکند تا حداقل دو شغله بشود. بازدهی کل سیستم هم که پایین است و حتی باید دستور بگیر افراد شوم. سوال ششم: کارمندی یعنی متعهد باشم هر روز ساعت مشخصی حاضر باشم و تا ساعتی در خدمت جایی که متعهد شدهام، درحالی که این فضا بنظرم منتج به دل مردگی میشود چون بنده هر چند روز یکبار از تکرار و یکنواختی خسته میشوم و بعد دو سه روز مثلا یکباره نصف روز به اماکن زیارتی یا حتی قدم زدن و فکر کردن میگذرانم درحالی که این هوایی شدن ها دلی هست و زبان ساعت رباطی اداره را نمیفهمد (دل هوای زیارت میکند، ممکن است دو ساعت دیگر این هوای زیارت نباشد؛ بنده میخواهم این ساعت را به زیارت اختصاص بهم ولی آن جنس استخدام مانع میشود.) سوال هفتم: اصلا جایگاه کار درزندگی چیست؟ بنده میخواهم روزانه بخش زیادی را به کارهای غیرپول درآور مانند مطالعه آزاد (آنهایی که برای رشد خودم مفید است) اختصاص دهم ولی عرف میدان میگوید باید حدودی قائل شد. سوال هشتم: نسبت کار و زمان چیست؟ در تقسیم زمان روزانه ائمه توصیه هایی کردهاند مثلا بخشی عبادت، بخشی کار برای تامین رزق حلال، بخشی لذت های حلال. حالا اگر به بنده باشد تقسیم بر سه هم بکنم روزانه ۸ ساعت بدست میآید. اتفاقا اینجا مایل هستم نهایتا ۸ ساعت برای کار اختصاص دهم چون هم به راحتی بخش عبادت و تامین لذتهای حلالم پر میشود به همین دلیل نمیخواهم بیشتر از ۸ ساعت به کار(با فرض کسب درآمد) اختصاص بدهم، چون زمانم ارزشمند است و نمیخواهم صرف این موضوع هدر برود (از سویی چیزی که ائمه گفتهاند بنا بر نیت قابل جابجایی هست) سوال نهم: نسبت کار با زمان از منظر تاخیر و عجله چیست؟ (میتوانم در این سن به امید کاری ارزشمندتر با همین شغل پاره وقت ادامه دهم، ولی هرچیز زمان دارد و اگر از زمانی که باید انجامش دهیم عبور کنیم ضرر در تاخیر به وجود میآید مانند ضرر ناشی از تاخیر ازدواج) در کار چگونه باید تشخیص داد که حالا باید درگیر کار به معنای شغل تمام وقت شد؟ سوال دهم: بنده کلا فلسفه بیمه و وام را هم درک نمیکنم؟ (حس میکنم با مفهوم رزق همخوانی ندارد، از الان مقداری پول به جایی بدهم که فردا روزی اگر بازنشسته شدم رزقم را از او بگیرم! یا وقتی ممکن است فردا بمیرم پولی به اسم قرض وام بگیرم تا از تورم و... استفاده کنم، در حالی که وام گرفتن آدم را مبتلای به نوعی وابستگی و زمینگیر شدن هم میکند و ممکن است درصد خطر پذیری انسان را کمتر کند. سوال آخر: نسبت کار و رشد انسان و تکلیف اجتماعی چیست؟ (اگر تشخیصم بر این باشد که قوی شدن جامعه اسلامی که خواسته حضرت آقا هست، از قوی شدن خودم به عنوان حلقه اول سیر به سمت جامعه نیاز هست برای خودسازی و رشد فردی (در آغاز سیر) جذب را قبول نمیکنم، ولی اگر عکس آن باشد باید بگم در فلان جا به بنده نیاز دارند و اگر نباشم ممکن است کار توسط فردی دیگر ضعیفتر اداره شود پس باید اولویت رو از لایه خودسازی به اداره آن مجموعه متمرکز شد؛ این وضعیت هم درحالی هست که تحقق همزمان هر دو تقریبا ناممکن است. مثلا فرض بفرمایید استاد فرموده باشند برای رشد در این مرحله باید طهارت زبانی/خیال پیدا کرد و بخشی از آن با حضور در خلوت میشود و با حضور تمام وقت کار قابل جمع نیست. در مجموع در دوگانه قرارگیر در نقش استخدام یا زندگی شغل آزاد هستم، روحیاتم هم به کارمندی نمیخورد ولی شاید متناسب با نقش کاری مصلحت بر جذب باشد. بابت طولانی بودن سوالات عذرمیخوام ولی به قصد یادگیری توان ماهیگیری سوالات طرح شد (چون طبعا این موضوع در ادامه مسیر هم پیش خواهد آمد) و کاش کتابی هم در موضوعی که عرض شد، داشتید. (اگر برای کسب معرفت در این موضوع گفتگو را هم نیاز دانستید آنقدری مبحث ارزشمند هست که بفرمایید به استان اصفهان و ملاقات حضرت عالی سفر خواهم کرد) خدا قوت و التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدالله متوجه نکات خوبی هستید. آری! در اینکه انسان در کار، خود را به تماشا مینشیند و هر اندازه کار، زیباتر و اصیلتر باشد در واقع انسان سرزندهتر با خود به سر میبرد. ولی با اینهمه در این زمانه و در این تاریخ، باید متوجه مقتضیاتی شد که با آن روبهرو هستیم و از این جهت باید نسبت به درآمدِ مکفی در کار، حساس بود بخصوص تا وقتی که نیاز به آن درآمد داریم. و از آن طرف به هر حال نمیتوان از ساعات کار که قراردادی است بین ما و ادارهای که در آن کار میکنیم؛ عدول کرد و آن زمان را جدّی نگرفت. فکر میکنم ان شاءالله با توجه به این نکات بتوانید جواب سؤالاتتان را بیابید. موفق باشید
سلام خدمت استاد گرامی: ما میگوییم نفس ناطقه فوق زمان و مکان است و نمیتوان آن را در ظرف مکان و زمان خاصی در نظر گرفت. اگر اینجور است پس چرا در سوره واقعه آیه ۸۳ مکان برای نفس قائل شده و گفته زمانی که نفس و روح به حلقوم یا گلو میرسد این یعنی اینکه روح انسان در تن بوده و مکان داشته است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نسبت به بدن، چنین حالتی احساس میگردد و نه نسبت به خود روح. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام و ارادت فراوان خدمت پدری مهربان استاد طاهرزاده عزیز: علت سه بار بر پای راست زدن در انتهای دعای عهد چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: یک نوع اظهار اضطرار است نسبت به غیبت آن حضرت. موفق باشید
با سلام: آیا قاعده «بسیط الحقیقه کل الاشیا و لیس ...» در ذات خدا یعنی مقام غیب الغیوبی هم جاری است؟ اگر آری، کل الاشیا در آنجا یعنی جامع بودن چه چیزهایی؟ به سختی توانستم منظورم را برسانم. با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان معنایی که گفته میشود «اتحاد بین ذات الهی و صفات او هست». پس در واقع در آن مقام همه اسماء به جامعیت، عین ذات میباشند. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام و درود و نور الهی و سپاس تقدیم به شما استاد طاهرزاده مهربان: استاد شما در صوتهای معاد فرمودید که خواب عالمی رو دیدن به معنای آن شخص نیست، بلکه علمیست که از جانب آن عالم به شخص خواب بیننده میرسد. من خواب آیت الله خامنه ای مدظله رو دیدم و به من اشاره کردند که نزدیک بیا، رفتم و روبروشون نشستم و دستم رو به ایشون دادم، بعد از لحظه ای خواستم که بی ادبی نکرده باشم و زود بلند شم برم که ایشون دستم رو محکم تر گرفتند و با نگاه اشاره ای کردند که نرو بنشین. این خوابم به چه معناست؟ کاش خدای بزرگ و قادر متعال توفیق دیدار ایشون رو نصیب مون بفرماید. کاش خداوند توفیق معیت وجودی با اهل بیت علیهم السلام رو نصیب مون بفرماید. واقعا دیدن جسمی خیلی لذت داره ولی اگر با همسنخی وجودی همراه باشه، آدم استرس بی ادبی در حضور اولیای خدا رو نداره. یا حق، به امید دیدار. استاد از خدا میخوام قلب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دلتنگ شما باشد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ان شاءالله زیر سایه رهبر معظم انقلاب که نایب الامام میباشند بتوانیم زندگی را ادامه دهیم. ولی بنده علم تعبیر خواب ندارم. موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام و درود و نور و رحمت الهی خدمت استاد طاهرزاده مهربان: ممنون و سپاسگزارم از پاسخ به سؤال قبلیم. استاد جان، (شدن) با تلاش در درست فکر کردن و بصیرت توحیدی یافتن حاصل میشه یا فقط با نظر و عنایت ویژه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف؟ این (شدن) که شما میفرمایید، چیه؟ آیا کسی که توحیدی زندگی میکند لزوما دائما با حضرت حجت ارواحنا له الفدا مراوده دارد؟ استاد جان، من خیلی دوست دارم که با حضرت حجت ارواحنا له الفدا مراوده داشته باشم، با معرفت و به شکلی که لذت قلب حضرت و رضایت ایشون باشد نه نفس من. خیلی دوست دارم حضور و غیبت حضرت برایم علی السویه باشد. خیلی دوست دارم فقط با اولیا الهی مراوده داشته باشم. خیلی تنها هستم. همسرم اجازه مسجد رفتن و رفت و آمد با دوستان مسجدی بهم نمیدن. میشه لطفاً راهنمایی ام بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در همین رابطه عرایضی تحت عنوان «نظر به حضرت مهدی«عجلاللهتعالیفرجه» و درک حضور نهایی امروزین خود»شده است.
https://eitaa.com/matalebevijeh/16112 . با توجه به این امر ما نور حضرت را در این تاریخ با شهدا و اولیای الهی میتوانیم احساس کنیم. موفق باشید
با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار: در دعای ۱۳ صحیفه سجادیه آمده که خدا چنان کن که هیچ نعمتی از بنده است نبینم مگر آن که بهتر از آن را به من عطا کنی. آقای دولابی می گفتند اگر نعمتی در فردی دیدید به خود بنگرید، اگر آن را داشتید خدا را شکر کنید و اگر نداشتیم آن را از خدا طلب کنید ولی نظر امام خمینی در مورد حسد این است که وقتی حسود دیگری را کامل دید، در او حالت انکسار رخ میدهد که همین عامل تحقق حسد میشود. با توجه به دعای ۱۳ صحیفه سجادیه و توصیه ی مشابه آقای دولابی قاعدتاً در دیدن نعمت در فرد دیگری که انسان حائز آن نیست حالت طلب و انکسار رخ می دهد که به فرموده امام خمینی عامل حسد است. لطفا درباره این موضوع توضیح دهید که اگر نعمتی در فردی دیدیم آیا باید همان یا بهتر از آن را از خدا طلب کنیم یا خیر و اساسا رفتارمان چگونه باشد تا دچار حسد نشویم؟ با تشکر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در نظر به کمالاتی که در دیگران هست، متوجه صراط مستقیمی شدیم که در آن صراط با همه آن کمالات به مرور روبهرو خواهیم شد؛ با جدیت بیشتر راهِ خود را ادامه میدهیم کاری که امثال حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» پیشه کردند. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد فضای مجازی وقت زیادی از بنده می گیرد، ناتوان از مدیریت وقت و اولویت هستم، البته به مقتضای کار رسانه ای که انجام می دم ناچارم بعضی از فضاها رو بررسی و رصد کنم، اما می فهمم که در بسیاری از موارد، لزومی در سرک کشیدن در خیلی از قیل و قال ها و اخبار نیست، ناگهان به خودم می آیم و می بینم وقت زیادی صرف کرده ام و اولویت های زیادی را از دست داده ام، و این باعث سرخوردگی ام می شود و از فضای مراقبه ی نسبی که داشتم هم خارج می شوم و مایوس می شوم و غفلتی پدید می آید. (کتاب ادب خیال، عقل و قلب را هم مطالعه کردم.) کلاً نظم آرزوی دیرینی بوده که در یافتنش ناتوان بودم، چه نظم در برنامه و اعمال و چه نظم در فکر و ذهن و عدم تشتت فکری. ممنون میشم راهنماییم بفرمایید. التماس دعا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته خوبی را متوجه شدهاید که نیاز به رجوع به همه این فضاها نیست، شما را از مهمِ خودتان باز میدارد همان مهمی که رهبر معظم انقلاب به جوانان گِله کردند که کتاب کم میخوانند. باید به خودمان برنامه بدهیم و نسبت به آنچه که باید انجام دهیم، در آن برنامه بگنجانیم؛ از کتابهایی که باید بخوانیم، تا دیگر وظایفی که داریم. موفق باشید