بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
38214
متن پرسش

سلام استاد: اگر هدف حیات زمینی بشر رسیدن به این مقامات و معرفت است وقتی به خودمان و مردم نگاه می‌کنم اصلا در راستای چنین هدفی زندگی نمی کنیم کشورهای دیگر که هیچ در کشور خودمان هم عموم مردم زندگی دنیایی خودمان را داریم می‌کنیم حتی با قرآن هم کار نداریم. هیچ تناسبی بین هدف خلقت و آنچه داریم به عنوان زندگی انجام می‌دهیم نمی بینم اگر برداشت من درست باشد هدف خلقت محقق نشده و اعتراض فرشتگان به خدا درست بوده و موضوع دیگر اینکه با اینگونه زندگی گذشتکان ما الان باید برزخ سختی داشته باشند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در هدف مخلوق است، نه هدف خالق. هدف خالق آن است که مخلوق را از سر لغو و بدون هدف خلق نکند، حال اگر مخلوق به هدف خود نرسد خودش مقصر است. موفق باشید

38213
متن پرسش

با سلام: در رابطه با سوال ۳۸۲۱۱ بله این قاعده عقلی است..منظورم آن است که آیا ملاصدرا در مقدمات برهان صدیقین آیا از این قاعده استفاده کرده است یا نه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همواره چنین قاعده‌ای مدّ نظر متفکر است. موفق باشید

38212
متن پرسش

شما در سوال ۸۸۲۸ فرمودید که برهان صدیقین را در ۱۷ جلسه بیان کردید. در حالیکه بر روی سایت فقط ۹ جلسه آن موجود است. اگر امکان دارد باقی جلسات را بر روی سایت بگذارید! با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اشتباه از طرف بنده بود. همان ۹ جلسه کافی است. موفق باشید

38211
متن پرسش

با سلام: آیا ملاصدرا در برهان صدیقین، همانند شما از قاعده «کل مابالعرض لابد آن...» استفاده کرده است؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک قاعده عقلی است که هر مابالعرضی به مابالذاتی منتهی می‌شود. موفق باشید

38210
متن پرسش

با سلام: من عضو یک گروه هستم که مربوط به طرفداران حسن میلانی می‌باشد. من سعی کرده ام که مباحثی که آنها در گروهشان نسبت به فلسفه و عرفان می‌زنند، از فلسفه، عرفان و اساتید عرفان و فلسفه دفاع کنم. اما بیشتر اوقات آنها بر حرفهای خودشان پافشاری و میلانی را مرشد خود می‌دانند. آیا بودن من در این گروه و جدال با آنها صحیح است یا نه؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمی‌کنم نتیجه‌ای حاصل شود. موفق باشید

38209
متن پرسش

با عرض سلام و ادب و احترام: اینکه در مورد توبه در کتاب معرفت نفس فرمودین شرط توبه ان است ک انسان بنا را بر آن بگذارد که شخصیت جدیدی پیدا کنه یا در کتاب عالم انسان دینی که تا عالم انسان عوض نشه جایگاه دستورات دینی روشن نمیشه. سوالم اینه ک چگونه شخصیت جدید پیدا کنیم یا وارد عالم انسان دیندار بشیم؟ سپاسگزارم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در توبه دیگر آن انسان نباید برای گناهی که مرتکب شده، ارزش قائل باشد و از این جهت در فضا و شخصیت دیگری قرار می‌گیرد. موفق باشید

38208
متن پرسش

سلام استاد جانم: اگر کسی بسیار طالب رفتن پیاده روی اربعین باشد ولی به علت مشکل قلبی که داشته باشد ترس از رفتن داشته باشد باید چه کند؟ و البته تجربه اربعین را داشته باشد.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر چنین احتمالی را می‌دهید بهتر است از رفتن صرفه نظر کنید زیرا روح، در این حالت به جهت اضطرابی که دارد نمی‌تواند بهره لازم را ببرد. موفق باشید

38207
متن پرسش

سلام استاد عزیز: روح که اصلا وجود ندرد که ما از، صحبت می‌کنیم دلیلم هم بهتون میگم ما فقط باور دینی داریم که به روح قایل هستیم بیایید فرض کنیم که ما همچنان بنا به اعتقادات آئینی مذهبی خود قائل به وجود روح در بدن هستیم و تمامی عواطف و احساسات و هیجانات و قوه ی عشق و تخیل را برگرفته ی از روح می دانیم و چون یک باورمند مذهبی هم هستیم اعتقاد داریم که بعد از مرگ که بدن مادی ما در گور بتدریج تجزیه می شود روح ما جاویدان باقی مانده و حتی بنا به اعتقاد برخی از مذاهب این روح وارد عالم برزخ هم خواهد شد (در مورد وجود یا عدم وجود عالم برزخ ادعایی برخی مذاهب در قسمت‌های بعدی مفصل و مستدل به بحث خواهیم نشست) خوب حال اگر به چنین جهان بینی قائل باشیم تا زمانی که شخص متوفی انسانی از نظر ذهنی و روانی سالم باشد جهان‌بینی ما دچار چالش نخواهد شد چرا که بعد مرگ جسم او در خاک تجزیه و روح هشیار او که در جهان هستی در یک تعامل منطقی با محیط بوده راهی جهان برزخ شده یا هم که منتظر قیامت باقی مانده تا بعد حلول در جسم در پیشگاه حضرت حق برای پاسخگویی نسبت به اعمالش حاضر شود... ولی اگر شخصی که فوت می کند دچار معلولیت ذهنی باشد تکلیف چیست؟! یعنی شخص متوفی از نظر بدنی سالم است و حواس پنجگانه ی او بی اشکال کار می کند ولی قادر به کنترل احساسات و عواطف خود نیست و از این رو قادر به تعامل با دیگران و محیط اطراف خود نمی باشد... بنا به باوری که ما بدان اعتقاد داریم باید این نقص عدم کنترل عواطف او را به حساب روح او بگذاریم و بگوییم روح او به هر دلیل دچار نقص است. حال بعد مرگ که همین روح ناقص او از بدنش جدا شده و به همان شکل یا در عالم برزخ سرگردان تا قیامت باقی می ماند و یا هم بگونه ای دیگر در حالت انتظار بسر برده تا قیامت شود و دوباره با حلول در جسم به همان شکلی که در دنیا مهجور زندگی کرده مهجور هم به پیشگاه خدا حاضر شود...!!!!! واضح است که این از عدلی که به خدا نسبت می دهیم بدور است و از طرفی هم نمی توانیم مدعی شویم که به محض خروج روح از بدن این شخص روحش سالم شده و راهی عالم آخرت می شود چرا که این هم باز در تضاد صفت عدل خداوندی است (از میان این‌همه صفات نیک خداوند تنها صفت عدل جزو اصول دین اسلام است و از همین رو هیچ پارادوکسی نباید عدل خداوندی را زیر سؤال ببرد) شاید برخی متشرعان بگویند چرا شفای روح او منافی عدل خدا باشد؟ پاسخ واضح است اگر اینگونه باشد پس باید همین متشرعان شب و روز دست به دعا بشوند تا فرزندانی دارای معلولیت ذهنی نسیبشان بشود تا بطور قطع در آن دنیا نه تنها خود وارد بهشت بشوند که حتی با شفاعت از پدر و مادرشان و یا حتی دیگر اقوام مصبب حضور آنها هم بصورت مادام العمر در بهشت جاویدان و برین بشوند و این بی تردید در تقابل عدلی هست که ما به خداوند نسبت می دهیم... بگونه ای دیگر هم می توان با یک برهان فلسفی تقریباً مشابه همان برهان اول نیز در رد وجود روح و وجود آگاهی دلیل آورد. جان لاک فیلسوف انگلیسی معتقد است که دانش عمدتاً از تجربه ی حسی بدست می آید به طوریکه تنها موجودات آگاه دانش واقعی را حس می کنند. بنابراین تعبیر درست جان لاک از موجودات آگاه؛ در رد روح و تأیید آگاهی می توان به تفاوت بین یک فرد معلول ذهنی و یک شخص سالم چنین اشاره کرد؛ اولی قادر به درک علم و تبیین علمی نیست ولی دومی هست و ما نمی توانیم ادعا کنیم که به این دلیل اولی قادر به درک علمی نیست که روحش خراب است چرا که اگر چنین فرض کنیم باز همان مشکل روح و قیامت و عدل خداوندی که در برهان اول؛ مفصل به آن پرداختیم پیش خواهد آمد. می بینیم تصور وجود روح و نسبت دادن عواطف و احساسات به آن چگونه در برخورد با اشخاص کند ذهن یا همان معلول‌های ذهنی با چالشی اساسی برخورد می کند در حالیکه هرگاه آگاهی را به عنوان مرکز تجمع و فرماندهی احساسات و عواطف در نظر بگیریم و این آگاهی را بر اساس نظریات علمی موجود مستند برخواسته از فیزیک خود مغز بدانیم دیگر در مواجه با چنین مواردی دچار چالش نخواهیم شد چرا که عارضه ی معلولیت ذهنی را به راحتی می توان در اثر یک نقص فیزیکی در یکی از قسمت های مغز دانست. نتیجه و مخلص کلام اینکه روح نه از نظر علمی و نه فلسفی وجودی خارجی نداشته و آنچه از عواطف و احساسات می شناسیم بی تردید عارضه هایی از آگاهی ما می باشد و بس و این آگاهی تنها و تنها برخواسته از فیزیک خود مغز است. پایان قسمت چهارم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مباحث «معرفت نفس» اولاً: وجود روح قابل اثبات است. ثانیاً: روح هرکس در ذات خود هیچ نقصی ندارد بلکه به جهت مشکلاتی که در بدن بخصوص در دوره جنینی پیش آمده، امکان تدبیر بدن توسط روح مشکل می شود و قرآن در رابطه تعادل و بی‌نقصیِ روح که در منطق قرآن همان نفس است، می‌فرماید: «وَنفس و ما سویها» سوگند به نفس و آن تعادلی که در آن هست. موفق باشید

38204
متن پرسش

سلام و عرض ادب: حقیقتا برای بنده سوال شده بود که تفاوت های وجود نزد جناب ملاصدرا و وجود نزد هایدگر چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: لازم است که مفصلاً اندیشه این دو اندیشمند را در این مورد دنبال بفرمایید. امری نیست که در محدوده سؤال و جواب بگنجد. موفق باشید

38203
متن پرسش

با سلام: آیا می‌شود که بگوییم علم، قدرت و حیات از شؤن، عین هستی است؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب این موارد را باید با تعمق در «برهان صدیقین» بیابید، وگرنه با سؤالات جزیی به نتیجه‌ای که باید در فهم مطالب برسید، نخواهید رسید. موفق باشید

38202
متن پرسش

سلام: در رابطه با سلوک جاری انقلاب اسلامی یک سئوال دارم. چرا این سالهای اخیر اینقدر با خودم در جنگ و انکار و متلاشی شدن و نابودی خودم بودم تا الان، که حس می‌کنم یکی اومد و من رو از شر خودم نجات داد؟ من دیگه نمیتونم با خودم گلاویز باشما، یعنی بدون این اتفاق اکنونی، یعنی آرامش محض و بودن بودنها، هرگز نمیتونم چیزی باشم. بخدا قسم از بس نمی‌دونستم کی ام و گم می‌شدم و روانی می‌شدم الان غیر از این بودن، نمیتونم کم تر باشم. معمولی بودنی در انتظارم نیست. عقلم، روحم، قلبم وای چقدر گمشدن ها و متلاشی شدن ها سخته بخدا سخت ترین چیز ممکنه.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اندر این ره می‌‌تراش و می‌‌خراش ** تا دم آخر دمی فارغ مباش‌‌
تا دم آخر دمی آخر بود ** که عنایت با تو صاحب سر بود
موفق باشید
 

38201
متن پرسش

با سلام: در برهان صدیقین شما فرمودید که در اصل باید بگوییم که این وجود است که شکل اسب در آمده است، این وجود است که به شکل ملک در آمده است و.‌‌.. سوال: این که می‌گویید این وجود است که به این شکل ها در آمده است آیا منظورتان این است که عین وجود به این شکل ها در آمده است یا مطلب طور دیگری است؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با نظر به تشکیکی‌بودن وجود، هر موجودی به اعتبار ذومراتب‌بودن وجود، مظهری از وجود است. موفق باشید

38200
متن پرسش

با سلام: آیا می‌شود که مثلاً اسماء الهی به شکل انسان تجلی کند. مثلا اسم رب به شکل یک انسان تجلی کند؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مانند والدین کودک که به نور ربوبیت حضرت ربّ مسئول تربیت و تأمین فرزندشان می‌باشند. موفق باشید

38199
متن پرسش

با سلام: معاد خیالی سهروردی چه فرقی با معاد ملاصدرا دارد؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: تفاوت و فرقی ندارد مشروط بر آن‌که معنای معاد را در جناب سهروردی و در جناب صدرا متوجه باشیم که آنها معاد را حضور در خود و در جهان خود می‌دانند و این غیر از خیالی است که به معنای صورت‌هایی می‌باشند و ما به ازای خارجی دارند و در موضوع ذهن و عین بوجود می‌آید. موفق باشید

38198
متن پرسش

سلام علیکم: نسبت وجود با خدا چیست؟ طبق معنایی که هیدگر از وجود بیان می‌کند آیا وجود غیر الله هست یا ذات اقدس الهی یا فراتر یا پایین تر از الله هست مثلا عقل اول؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر هایدگر وجود، همان حقیقت است و به نظر می‌آید از نظر صدرا می‌توان وجود را همان توحید قلمداد کرد. به هر حال وجود، مبنای مبناها است. موفق باشید

38197
متن پرسش

سلام علیکم: فرق کفر با نیهیلیسم چیست؟ انگار خیلی شبیه هم هستند ولی نمیدونم فرقش چیه خیلی ها که امروز احساس نیست انگاری دارن فکر میکنن کافر شدن.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کفر، انکار حقایق است در حالیکه در نیهیلیسم لازم نیست انسان کافر باشد، بلکه گرفتار احساسی می‌شود که خود را در نزد خود از ظرفیتی که دارد، بیگانه می‌یابد. موفق باشید

38196
متن پرسش

سلام استاد: در کتاب مبانی نظری و عملی حب اهل البیت (ع) صفحه ۱۸۵ PDF، فرمودید: « دوست داشتنِ غیر معصومین، پشت کردن به عالی ترین دوست داشتن است...»، سوال اینجانب این است که چگونه می شود و می توان بین محبت هایی که در دین توصیه شده (از قبیل پدر و مادر و نزدیکان وغیره...) و عالی ترین دوست داشتن تفکیک قائل شد؟ همچنین در صفحه ۹۹ فرمودید: «عشق بدون مصداق و صورت محقق نمی شود، حال یا آن صورت الهی است یا دنیایی»، سوال این است که برای اینجانب و امثال بنده بدلیل بعد زمانی که ذوات مقدسه را ندیده ایم و نه صدایشان را شنیده ایم و همچنین وجود مقدس امام زمان نیز در غیبت هستند، چگونه امکان تصور متعین ایشان در ذهن وجود دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. دوست‌داشتن اولیای الهی، گرایش به عالی‌ترین نحوه انسان و انسانیت است از آن جهت که آنان نماد کامل و بالفعل انسان‌ها می‌باشند. و این غیر از احسان به والدین است که به عنوان امری عاطفی در جای خود لازم است همان‌طور که صله رحم به عنوان ارتباط عاطفی با نزدیکان در جای خود ارزشمند است. ۲. آری! نظر به نمادهای انسانیت از طریق نظر به سیره و شخصیت آنها، گویا به نوعی نظر به خود آنها می‌باشد در جان خودمان. و این همان محبت درونی است به انسان‌های کامل که سخت بدان نیاز داریم. لذا به گفته جناب مولوی: «مهر پاكان در ميان جان نشان / دل مده الا به مهر دل‏خوشان». موفق باشید

38195
متن پرسش

سلام علیکم و رحمت الله: عرض ادب محضر استاد عزیز. به لطف خدا حقیر از سال ۸۸ با قرآن آشنا شدم و شروع کردم به انس و تلاوت قرآن. خب قبلش دانشجو بودم و مغازه ای هم داشتم و متاهل شدم. با آنکه از آیات چیزی هم نمی‌فهمیدم ولی خیلی حال و هوای طلبگی در بنده زنده شده بود و گفتگوهای با شما و شنیدن حرفای شما هم خیلی در حقیر موثر بود، طوری که سال ۹۰ همه کار و دانشگاه رو رها کردم و طلبه شدم. جوری عاشق قرآن بودم که فکر می‌کردم در حوزه همه چیز خوانده می‌شود برای قرآن و آنجا تمام طلاب دور هم هستند و شبانه روز قرآن می‌خوانند و خلاصه وقتی با حوزه با تمام زیباییهایش روبرو شدم، دیدم که نه، انگار فضا متفاوت است از آنچه در سر می‌پروراندم! ولی باز همان قرآن بود که انگار نسبت من را با حوزه نگه می‌داشت و چندین سال است که با استماع قرآن زنده ام. درسها را که رغبتی خاص ندارم و البته بعضی از کتابهای شما و برخی اساتید رو خیلی دوست دارم مطالعه کنم ولی تا حدی گاهی ورود پیدا می‌کنم ولی نمیتونم به جایی برسونمشون! البته جدیدا یه مقداری حال و هوای مطالعاتی پیدا کردم، از طرفی نوع نسبتی که با قرآن دارم، زیاد نمیتونم ترجمه ها رو باهاش ارتباط بگیرم، خلاصه یه حس بسیار خوبی تو نسبت با قرآن دارم ولی در بحث ارتباطات اجتماعی و مسائل طلبگی، خب این سبک زندگی طلبگی بنده، قابل پذیرش برای جامعه نیست و به نحوی با سرکوفت برخی رفقا و اعضای خانواده روبرو هستم. البته صوت تفاسیر شما رو الحمدلله باهاش زندگی می‌کنم. نوع نسبتی که حضرتعالی و برخی اساتید با مباحث مطالعاتی دارین واقعا از آرزوهای بنده هست ولی هنوز تو این قضیه راهی واسه حقیر باز نشده و شاید بی همتی خود بنده بوده! نمیدونم! بعد از این اطاله، دوست داشتم اگر صلاح میدونین، به حقیر تو این مساله کمکی بفرمایین. ممنون از محبتتون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا در مسیر طلبگی به همان صورتی که علمای سلف راه را گشودند، طلاب عزیز طیّ مسیر نکنند؟ با همان حضور در حوزه و درس و بحث و حضور در مساجد به عنوان امام جماعت و منبر و وعظ و تبلیغ برای رشد فرهنگ جامعه آن هم در اصیل‌ترین طبقه مردمی. موفق باشید

38194
متن پرسش

سلام استاد خدا قوت: استاد عزیزم از طرفی می‌فرمایید ما انسانها بالقوه خلیفه ی اسم جامع «الله» هستیم و از طرفی هم هر انسانی امکان رشد بیشتر از عین ثابته ی خود بدون هیچ گونه جبری را ندارد. آیا این دو با هم قابل جمع هستند؟ استاد ان شاءالله زیر سایه حضرت زهرا (س) باشید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مکرراً عرض شده است که انسان در ذات خود مختار است و لذا در همان هویت عین ثابته‌اش هر لحظه میدان انتخاب در مقابلش گشوده است. موفق باشید

38193
متن پرسش

سلام و عرض ادب خدمت استاد فرزانه و بزرگوار: در کتاب از برهان تا عرفان، در ابتدا در مقام استدلال و ارائه مبانی اصلی برهان صدیقین می‌فرمایید اگر سوفسطایی نباشیم می پذیریم موجودات یا عین وجود هستند یا وجودی هستند که در عین وجود داشتن محدودیت و نقص دارند و لذا به عین وجود ختم می شوند. استاد عزیز آیا طرح این موضوع و یا شکل طرح آن ایراد ندارد؟ زیرا عین وجود را در یک مدل دو تایی قیاس می کنیم که هستی یا عین وجود است یا نیست و در واقع داریم عین وجود را که تنها باریتعالی می تواند باشد را محدود می کنیم به خودش و عیر خودش! البته هدف از این استدلال روشن و ظاهرا صحیح است ولی آیا استدلال نباید محکم و بدون ایراد باشد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی با فرض مذکور روشن شد مخلوقات عین وجود نیستند؛ مرحله بعدی آن است که متوجه شویم پس وجود آنها عین ربط به وجود مطلق است و لذا هیچ محدودیتی در نتیجه و در افق پیش نمی‌آید. موفق باشید

38192
متن پرسش

بسم الله الرّحمن الرّحیم. سلام و احترام و آرزوی سلامتی و توفیقات روزافزون برای استاد معظم (زید عزه)؛ به حول و قوه الهی سالیانی است که در مسیر سلوک الهی، مدد او، این بنده ناچیز را حرکت داده در کنار تحصیل در حوزه و دانشگاه و مباحث فلسفه و عرفان. حدود ۲۳ سال پیش در عالم رویا آیت الله بهجت رحمة الله علیه را ديدم. (شکی در صادقه بودن این رویا ندارم. مباحث اقسام رویا را در کتب شریفتان مطالعه نموده‌ام) ایشان در کنار توصیه‌هایی که فرمودند، توصیه به پوشیدن «خاتم پنج تن» فرمودند. ماه رمضان امسال توفیق سفر به بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام یافتم. در بین راه که برای نماز توقف کردیم، حلقه‌ی ازدواج و انگشتری پنج تن که هدیه مقام معظم رهبری بود جا ماند و بعدا هرچه تلاش کردم پیدا نکردم. در خصوص حکمت این امر، فکرم درمانده شد. در حرم امام رضا علیه السلام به قلبم الهام شد که «تعلّقت را بردار» اینطور دریافتم که ارتباطم با همسرم از نوع تعلقی است که مانع سلوکم است نه ارتباطی الهی و مظهری از مظاهر مودت و لطف حق. و نیز تعلقی که به انگشتر اهدایی مقام معظم رهبری و احساس فخری که به آن داشتم. پس از زیارت حضرت رضا علیه السلام، دوباره انگشتر پنج تن دیگری تهیه کردم. بعد از گذشت دو ماه، این بار، نگین انگشتر گم شد. نمی‌دانم که حکمت، چیست. آیا بنا به توصیه‌ای که آیت الله بهجت داشتند دوباره تهیه کنم و یا دلیلی است بر تغییر نقش نگین انگشتر و یا؟ برکاتتان مستدام

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد بنده چیزی نمی‌دانم. خودتان مبتنی بر معارف توحیدی و اشارات قرآنی باید در مسیر دینداری خود را ادامه دهید. موفق باشید

38189
متن پرسش

با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: طبق جواب سوال lobolmizan_7ic9jixeho عنفوان و برهان و مراوده یعنی چی؟

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که برای بنده چنین فرصت‌هایی نیست که ما را به جای دیگری ارجاع دهید. بهتر است به طور مختصر سؤال خود را بفرمایید تا در حدّ امکان در خدمتتان باشم. موفق باشید

38188
متن پرسش

با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده: طبق تفسیر سوره ی يوسف تان رابطه ی بین اعتیاد و نزدیکی کردن با کسی چیست؟ و خداوند چرا ماجرای نزدیکی زلیخا به يوسف را در قرآن آورد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آن سوره مبارک حرفها هست بسی بلند و بلندتر، بخصوص در آیه ۲۳ سوره مبارک یوسف که می‌فرماید: « وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ ۖ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ».در آن آیه می یابید عظمت حضرت یوسف (ع) را و احساس حضوری که در محضر حضرت حق دارند. 
کشمکش میان حب الهی و عشق حیوانی اتفاق افتاد و سرانجام یوسف (ع) در جذبه‌ الهی واقع شد. زلیخا یوسف (ع) را از نفسش مراوده می‌کرد یعنی از رأیش با مراوده با او، او را می‌خواست برگرداند و درها را بست و گفت: بیا، یوسف (ع) فقط خدا را در نظر داشت و بس، گفت: پناه می‌برم به خدا که پروردگار من است، تمام مراعات‌ها را از او می‌بینم که نیکو گردانید جای و شرایط مرا و سپس ادامه داد: ظالمان رستگار نمی‌شوند یعنی این دعوت تو ظلم است و ظالمان رستگار نمی‌شوند و از ولایت حق محروم می‌مانند.
شرایط را در نظر داشته باشید که یوسف (ع) در خانه‌ی زلیخا، در عنفوان جوانی، زلیخا ملکه‌ی زیبای عزیزِ مصر، یوسف (ع) غرق نعمت و آسایش که خود شهوت‌انگیز است، درها بسته، پرده‌ها افتاده، در یک ساختمانی دور از دسترس، کشیدن زلیخا یوسف (ع) را در حدّی که پیراهنش پاره شده، هیچ خطری در بین نیست و خطر فهمیدن عزیز هم نبود، چون وقتی هم که فهمید زلیخا چنین قصدی را داشته چیزی نشد، و فقط توحید مانع بود و بس یا بگو محبت الهی که وجود او را پر و قلب او را مشغول کرده بود که هر چه می‌دید قبل از آن خدا را و اطاعت الهی را می‌دید لذا یوسف (ع) به ولی خود که روزها با او در راز و نیاز بود پناه برد «قَالَ مَعَاذَ اللّهِ» و در چنین صحنه‌ای محبوب خود را می‌دید و دعوت او را می شنید و نه دعوت زلیخا را. 
«وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ  كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ». 
سوگند که زلیخا قصد او را کرد و سوگند که اگر یوسف (ع) برهان پروردگارش را ندیده بود او هم قصد زلیخا را می‌کرد. از طریق برهان رب، فحشاء و قصد به آن را از او برگرداندیم و در واقع یوسف (ع) را از آن برنگرداند بلکه آن‌ها را از یوسف (ع) برگرداند زیرا یوسف (ع) بنده‌ی مخلَص بود و توجهی به این‌ها نداشت تا خدا او را بگرداند. 
 موفق باشید 
 

38187
متن پرسش

« السّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ» در رابطه با شرکت در راهپیمایی اربعین امسال با اضطراب خاصی تفألی به جناب حافظ زدم غزل ذیل آمد. نظر مبارک استاد را خواستارم: خُرَّم آن روز کز این منزلِ ویران بروم / راحتِ جان طلبم و از پِیِ جانان بروم / گرچه دانم که به جایی نَبَرد راه غریب / من به بویِ سرِ آن زلفِ پریشان بروم / دلم از وحشتِ زندانِ سِکَندَر بگرفت / رخت بربندم و تا مُلکِ سلیمان بروم / چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بی‌طاقت / به هواداریِ آن سروِ خِرامان بروم / در رهِ او چو قلم گر به سرم باید رفت / با دلِ زخم‌کَش و دیدهٔ گریان بروم / نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی / تا درِ میکده شادان و غزل‌خوان بروم / به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص‌کنان / تا لبِ چشمه‌ی خورشیدِ درخشان بروم / تازیان را غمِ احوالِ گران‌باران نیست / پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم / ور چو حافظ ز نبرم رَه بیرون / همرهِ کوکبهٔ آصفِ دوران بروم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این غزل مبارک همچون دیگر غزل‌های آن عارف دل‌زنده، حرف‌ها دارد که در محدوده پرسش و پاسخ سایت نمی گنجد. همه حرف در آن است که راهی است گشوده به سوی حقیقت. موفق باشید

38186
متن پرسش

سلام علیکم استاد: با توجه به آیه «ان من شئ الا عندنا خزانه» که در حکمت اسلامی هم توضیح داده شده، خزینه نفس انسان چیست و ارتباطش با نفس حضرات معصومین علیهم السلام چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در آیه مذکور بحث در حضور همه مخلوقات است در مقام علمِ الهی. به همین جهت فرمود: «عندنا». موفق باشید

نمایش چاپی