بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34606

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: به نظر می رسد کار حجاب (روسری داشتن) را باید در ایران تمام شده دانست و از این به بعد مراقب بود که بی حجاب تر نشوند. اما افسردگی و ... که مطرح نمودید این سرخوشانی که من می بینم بعید می دانم گرد ملالتی بر خاطر شریفشان بنشیند و نیز در ادامه همه ی آنها که بدون روسری می آیند قصد تقابل با نظام را ندارند بلکه چون به مرور در جامعه عادی شده است و آنها نیز تقیدی به حجاب ندارند بدون روسری آمدند و حتی ممکن است در راهپیمایی های ۲۲ بهمن شاهد حضور بی روسریان باشیم و ای بسا صدا و سیما تصاویرشان را پخش کند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این در صورتی است که کشف حجاب، نوعی همراهی با جهان استکبار در استنباط مردم نباشد. موفق باشید

34478
متن پرسش

سلام وقت بخیر بنده سه سالی است که ازدواج کرده ام. همسرم در عقاید وظاهر مذهبی بود و در جلسه آشنایی ایم شما را به عنوان فردی که زندگی اش را تغییر داده برد، اما بعد از مدتی که از عقد گذشت فهمیدم ایشان نماز نمی‌خوانند، البته این را بگویم که عقاید منطقی و محکمی دارند و مثل خیلی از مذهبی ها نیستند که صف اول نمازند و آن کار دیگر هم می‌کنند! خیلی ناراحت شدم. الان که سه سال می‌گذرد دیگر من هم نماز نمی‌خوانم و این موضوع بسیار ناراحتم می‌کند. گاها هم که شروع می‌کنم به از سر گرفتن نماز ایشان چیزی به من نمی‌گویند، ولی اگر بحث مان شود می‌گوید شما اول اخلاقت را درست کن بعد نماز بخوان. من بد اخلاق نیستم، اتفاقا بسیار شوخ و خوش اخلاقم اما گاها توقعات ایشان را در زندگی مشترک نمی‌توانم برآورده کنم. من فکر می‌کنم هر چقدر هم که بد باشیم نماز ما را به سوی پاکی می‌کشاند. زمانی هم که می‌گویم ای کاش هر دو نماز بخوانیم، می‌گوید اول همه چیز زندگی درست شود بعد. در کل بسیار از این موضوع ناراحتم و حس بدی به ایشان دارم و گاهی افسوس می‌خورم که کاش با مردی ازدواج می‌کردم که محب اهل‌بیت بود. لطفا کمکم کنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره زندگی در این دنیا بدون ارتباط با یگانه‌ای که راز هستی ما را می‌داند، معنا پیدا نمی‌کند. همو که می‌داند هرکدام از ما شایسته است به چه صورتی درآییم و خود او فرمود: «اقم الصلواة لذکری» نماز را برپا کنید تا در یادِ من بمانید و در این حالت است که ما به معنای حقیقی در نماز در یاد او باشیم، ارتباط با یگانه‌ای که راز هستی ما را می‌داند، و می‌داند که ما شایسته چه حضوری هستیم. موفق باشید.

34455

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

عرض سلام و ارادت: استاد بزرگوار می خواستم نظرتون را در مورد ورزش یوگا بدانم آیا به عنوان صرفا یه ورزش میشه در باشگاه انجام داد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به مطالعاتی که بنده نسبت به «یوگا» داشته‌ام به نظر می‌اید همان‌طور که جنابعالی متوجه شده‌اید به عنوان یک ورزش و با نظر به تمرکزاتی که در آن هست، قابل استفاده می‌باشد. ولی بعضی از تئوری‌هایی که در آن مطرح است بیشتر، توهّمی است که ما نباید معطل آن باشیم. موفق باشید

34449
متن پرسش

سلام خدمت استاد طاهرزاده: برداشت بنده از ابتدا این بود که دفاع شما از انقلاب اسلامی، دفاع از «ذات» انقلاب است. به عنوان نوری که از افق آینده همچون سرچشمه و خورشیدی به سوی خرابه ی تاریکِ تاریخِ امروزِ بشر تجلی کرده. تا راهِ رفتن به سویِ سرچشمه ی خورشید نمایان شود و در عصر یخبندان و ظلمات مدرنیته، راه بشر به سوی سرزمین سرسبز و زیبا و رنگارنگ توحید حقیقی گم نشود. با این نگاه، دیگر نوع نگاه ما به انبوه ِ مسائل و مشکلاتی که در کشور جاری است فرق خواهد کرد. و هرگز این ها را به پای انقلاب نخواهیم گذاشت. بلکه مسائلی هستند که انقلاب اسلامی با آن ها مواجه شده. هنر ما باید این باشد که بتوانیم در دل همه ی این مسائل با نگاهی «وجودبین» و آزاد از دوگانه سوژه و ابژه به ذات تاریخی و قدسی و ملکوتی این انقلاب نظر بیندازیم و همواره نسبت خودمان را با آن حقیقت ملکوتی تنظیم و برقرار کنیم. پس دفاع شما از انقلاب دفاع از حقیقتی است که از افق آینده، جهانِ کهنه ی مدرن را دربرگرفته برای ساختن تمدن و جهانی جدید و تازه. آه که چقدر آن تمدن هم دور و هم نزدیک است و این راه چقدر هموار و ناهموار است!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید ما باید نسبت به انقلاب اسلامی و جهان مدرن، نگاهی تاریخی داشته باشیم و متوجه باشیم با انقلاب اسلامی در مواجهه با تاریخ مدرن، تاریخی شروع شده تا بشر جدید در عین حضور در جهان، متوجه معنای وجودی خود باشد. آری! در این مسیر با تنگناها و ندانم‌کاری‌ها و منفعت‌طلبی‌هایی از افراد روبه‌رو می‌شویم که البته باید از طریق همین انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی این مشکلات را رفع کرد. باز تأکید بنده آن است که با نگاه تاریخی به رخداد انقلاب اسلامی باید نظر کنیم. یکی از شاخصه‌های حاج قاسم در فهم تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمده، آن است که متوجه می‌شود دیگر این تاریخ، همراه ما است و همه فعالیت‌های آن شهید بزرگوار را می‌توان در این راستا تحلیل کرد، هرچند می‌داند ایران در واقع دو کشور است؛ کشورِ زیباکلام‌ها و کشور آقای رئیسی‌ها. و هنر او مانند رهبر انقلاب آن است که اتفاقاً در همین کشور، به جهت ظرفیت‌هایی که انقلاب دارد با صبر استراتژیک به اهداف اصیل انقلاب فکر کند. با توجه به هوشیاری نسبت به ظرفیت‌های تاریخی انقلاب اسلامی و با رعایت چنان صبری، نه جریان استکبار دیروز توانست در سوریه پیروز شود و نه با کودتای هفتاد روزه «زن، زندگی، آزادی» توانست در ایران چیزی به دست آورد. موفق باشید          

34398

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

یا حضرت دوست. سلام استاد: ببخشید استاد یه سوال داشتم غذاهای بیرونی (رستورانی) خوب ما صاحبش رو نمی شناسیم که با چه نیتی غذا رو درست کرده بسم الله گفته یا نگفته عقایدش چطور بوده با چه پولی تهیّه اش کرده و... در این صورت نباید غذای بیرون بخوریم اصلا؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علمای دین فرموده‌اند مصرف غذای بیرون مکروه است، ولی حرام نیست.  و چون در جامعه اسلامی بالاخره این نوع غذاها توسط مسلمان‌ها تهیه می‌شود؛ باید حملِ بر صحت کرد و نباید به‌کلّی آن را نفی نمود. موفق باشید

34380

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم استاد: در رابطه با حدیث: دشمن ترین دشمن تو، همان نفسیست که در درون توست. نوشتار یا گفتاری دارید به تناسب آن، ارجاعی می‌دهید یا اینکه توضیح بدهید، تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل روایت به این صورت است که رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ اَلَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ» : «دشمن‌ترين دشمنانت، همان نفس تو است كه با خوددارى . آری! این خود انسان است که اگر انانیّت و خودبزرگ‌بینی را در خود رشد دهد، عملاً خودش، خودش را نابود کرده. در این مورد کتاب‌های اخلاق ظرایف خوبی را مطرح کرده‌اندانسان آگاه به خوبى تصديق مى ‏كند و مى‏ فهمد مانع راه يعنى چه. از خدا تقاضا مى‏ كند:

باز خر، ما را از اين نفس پليد

كاردش تا استخوان ما رسيد

كسى كه به دنبال راه است و راه افتاد تازه مى‌‏فهمد اين راه موانعى دارد كه بايد پشت سر گذاشت و بايد از خود شروع كند و خود را از آرزوهاى آينده و خاطرات گذشته برهاند تا در حضور و حال درآيد. موفق باشید

34333

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیک: آیا جهان امروز نیاز به ظهورآمدن نحوه ای دیگر از وجود درعالم توسط انسانها دارد؟ آیا ما باید خودمان را آماده پذیرش الطاف حق و پرورش در عالم الهی و ظهور بندگی خویش کنیم؟ ما امروز چگونه باید در مسیری که شهدا قدم می‌زنند طبق روح زمانه به قول شما قرار بگیریم؟ حاج آقا دعا کنید من شهید بشم. دیگه چیزی تواین دنیا چنگی به دلم نمیزنه! فقط میمونه اینکه باید طبق وظیفه الهی سربازی رهبرحکیم مان را بکنیم و البته هرکسی به طریقی ولی گاهی طاقتمان طاق میشه و در تصمیم گیریها دچار تردید و البته اشکال از خودمونه. در هر صورت اگه کاری داشتید تماس بگیرید تا در خدمت باشیم. زیارت حاج قاسم هم رفتید التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مگر نفرموده‌اند: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد»؟ عمده درک حضور در این تاریخ ذیل ولایت نایب الإمام است که خود به خود برکات خاص خود را می‌نمایاند. راستی را! فردای ما با جهانی که انقلاب اسلامی برایمان گشود، چه فردایی است؟ چه کسی گمان می‌کرد فردایِ دیروزِ ما چنین روزی است که ما تماشاگر آن هستیم؟  پس چه می‌دانیم چه فردایی در پیش است؟ با افقی که نه جدای از ما است و نه نزدیک به ما، دورِ دور و نزدیکِ نزدیک. ۲. بحمدلله همین روحیه که برایتان پیش آمده، از الطاف الهی است. موفق باشید

33941

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: چگونه شهیدانه زندگی کنیم و با شهادت از دنیا برویم؟ شهدا چه می‌بینند که اواخر عمر دنیایی‌شان رفتارهای متفاوت‌تری دارند؟ بنده جوانم و حیفم می‌آید که ‌بی‌درد و درک از دنیا بروم و می‌خواهم که همچون علی‌اکبر (ع) فدای اسلام و امام زمانم باشم. عاشق پیامبر، بانو زینب کبری و مهدی موعود هستم. بفرمایید چه کنم که خداوند مرا بعنوان قربانی بپذیرد و با شهادت بتوانم به لقاء‌الله برسم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در بستر حضور تاریخی انقلاب اسلامی است که آن بصیرت برای شهداء به‌دست آمد. عرایضی در کنار مزار مبارک شهدای گمنام در کوه نور شده است. خوب است به آن عرایض که تا کنون 26 نکته از آن را در منظر خود دارید، رجوع شود. https://eitaa.com/matalebevijeh/10871 موفق باشید

38930

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام و تحیت خدمت استاد بزرگوار: کم توفیقی بنده در استفاده از فرمایشات شما بسیار محرز است قابل کتمان نیست، اما به یاد دارم پس از فوت فرزند بزرگوارتان، جلسه یا چند جلسه ای را به مسئله موت پرداختید و بنده توفیق حضور در یکی از آن جلسات را داشتم. در جمع بندی این مسئله برایم حاضر شد که زمان مرگ غیر قابل تغییر است و به هیچ سببی دچار تغییر نشده، نمی‌شود و نخواهد شد و «اگر در روایات به این نکته اشارتی شده است که با استغفار و صدقه و صله رحم و...، عمر طولانی می‌شود و مرگ به تعویق می افتد و یا بواسطه انجام گناهانی یا حتی فعلِ غیرِ گناهی، عمر انسان کوتاه می‌شود؛ در همه اینها لابدّ از تأویل یا طرح روایت هستیم.» (این عبارت رو شما نفرمودید، ولی بنده از چیزی که فرمودید این لازمه رو گرفتم.) لکن آن چیزی که در دست ماست، چگونه مردن است و مثالی فرمودید در مورد اتوبوسی که به واسطه اشتباه راننده، ته درّه سقوط می‌کند و همه سرنشینان می‌میرند. ذهن بنده مدت طولانی درگیر این موضوع بود، لیکن به حوادث مختلف ارسال سوال به تأخیر میافتاد. اما دو روز گذشته بود که یکی از رفقای نزدیک بنده بر اثر ایست قلبی در حالی که از همه جهت سالم و سلامت بود، به رحمت خدا رفت. ابتدا مسئله بنده این است که آیا آنچه از فرمایشات شما فهمیده ام، همان است که شما فرمودید؟ و در ادامه، مبانی و ادله مثبِتِ این مدعی چیست؟ در اینجا حاکم در حکم عدم تقدیم یا تأخیر لحظه مرگ کیست؟ عقل یا نقل؟ ارسال این سوال با توجه به اینکه زمان شریف شما گرفته می‌شود، نهایت جسارت است، اما چه کنم که عقل این حقیر به جایی جز این جسارت راه نیافت و پاسخ به این پرسش هم، از مسائل بنیادین انسان در عصر حاضر و همه عصر ها. 🖤یَازَهْرَاءسَلَام‌ُٱللّٰه‌ِعَلَیْهَا🖤

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در آیه ۲۲ سوره حدید که می‌فرماید: «ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا في‏ أَنْفُسِكُمْ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ» و آیه ۶۰ سوره واقعه که می‌فرماید: «نَحْنُ قَدَّرْنا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقينَ» حکایت از آن دارد که اولاً: مرگ افراد از قبل تعیین شده ثانیاً: کسی نمی‌تواند در قبض روح افراد و یا کشتن انسانها از خدا سبقت بگیرد و اندازه هر مرگی را خداوند تقدیر کرده. این مربوط به اجل مسمّی می‌باشد. ولی اجل‌های ناگهانی یا فُجعه، اجل‌هایی است که قبل از اجل مسمّی ممکن است بنا به مصلحتی، صورت گیرد یا مصلحت آن شخص بوده است و یا به جهت گناهانش. موفق باشید

37412
متن پرسش

با سلام و تحییت خدمت شما استاد طاهرزاده:  بعد از مدتی تمام تدریس‌ها و مطالبتون حالت انتزاعی برای من پیدا کرده و شنیدن این مطالب اون لذت و حال خوش روزهای ابتدایی را ندارد. چاره و عیب کار چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر فرمودند: «اول قدم آن است که او را یابی / آخر قدم آن است که با او باشی»؛ بنابراین ما در قدم اول باید باورهای خود را نسبت به حقایق محکم کنیم و پس از آن با حضور در تاریخ توحیدی انقلاب و با نظر به ایمانی که ما را در میدان‌های مختلف حاضر و حاضرتر کند؛ باید راه را ادامه دهیم. بنابراین شاید بتوان گفت چند طاهرزاده در میدان است، طاهرزاده اول و کتاب «آشتی با خدا» و «مبانی نظری نبوت و امامت». و طاهرزاده دوم کتاب‌های «انقلاب اسلامی و بازگشت به عهد قدسی» و طاهرزاده سوم، کتاب‌هایی که با کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» شروع شد و طاهرزاده چهارم با کتاب‌هایی که تحت عنوان «انقلاب اسلامی جهانِ بین دو جهان» آغاز شد و طاهرزاده پنجم که هنوز در حال تولد است؛ مباحثی است که تحت عنوان «انسان؟!!!» و نسبت او با انسان کامل در حیات فعّال امروزین‌اش، در حال تدوین است. به هر حال شرطِ در صراط‌بودن آن است که قدم‌قدم جلو و جلوتر آییم و این‌جا است که باید از خود بپرسیم اکنون با کدام طاهرزاده هستیم که گویا مباحث حالت انتزاعی پیدا کرده است؟ در این مورد آخرین عرایضی که در اعتکاف ماه رمضان تحت عنوان «حقیقت ایمان در منظر امامان و عرفا» پیش آمد، می‌تواند میدان تفکر باشد. موفق باشید          

37292

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با عرض سلام خدمت شما! من از زمانی که چشم گشودم و به خود آمدم. فهمیدم که ذهنی کنجکاو دارم. ذهنی که از هر پاسخی چند سوال درست می‌کند. نمی‌دانم که وسواس الخناس در من قوی است که اینچنین هستم. برای همین هیچگاه آرامش ندارم. من کتابهایی از علامه حسن‌زاده آملی و صوت ایشان. صوت های صمدی آملی و کتاب ها و صوت های زیادی از شما را گوش داده‌ام. احساس می‌کنم که ته دلم خالی است. از یک طرف تفکرات کلامی مرا جذب می‌کند و دوست دارم که روش کلامی در پیش بگیرم و قید فلسفه و عرفان را بزنم. اما نمی‌توانم این ذهن فلسفی خودم را اقناع کنم. فقط فلسفه آن را سیراب می‌کند. مانند کشتی بی سکان بر روی دریا می‌روم. نمی‌دانم وقتی که مشکلی در زندگی برایم بوجود می اید، تمام آن اطلاعات کلامی فلسفی و عرفانی به باد می‌رود و به زمین و زمان ناسزا می‌گویم. از وضعیت خویشتن هم هراسان هم نگران و هم ناتوانم. به نظر شما در اینچنین وضعیتی باید چکنم.؟ التماس دعا!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال آنچه در دلِ آنچه فرمودید مهم است، نظر به ایمانی است که از طریق انس با قرآن و روایات و خطبه‌های توحیدی نهج البلاغه پیش می‌آید. پیشنهاد اولیه همان دنبال‌کردن مباحث «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و شرح سوره اعراف است که صوت همه آن مطالب، روی سایت هست تا إن شاءالله با مطالعه جزوه «جایگاه تفسیر المیزان و روش استفاده از آن» که روی سایت هست، راهِ انس با قرآن از طریق آن تفسیر إن شاءالله گشوده خواهد شد. موفق باشید

36793
متن پرسش

با سلام و عرض ادب: استاد در حال بهره بردن جانانه از درسهای ماه رجب جنابعالی هستم و هر شب دعاگوی شما هستم. استاد اگر خداوند برای ارتباط با بنده اش، واسطه گرانقدری چون فرستاده اش را کنار می گذارد تا بگوید ای بنده من اگر مرا بخوانی، من خودم جوابت را می دهم. چرا نظر شیعه و عمل شیعه در تاریخ اساسا بر تقویت نقش ائمه بزرگوار تا جائی است که اصولا دست یافتن و ارتباط با خدا را بدون اتصال به ولایت ناممکن می شمارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای‌شان شوم آن عزیزان مگر می‌شود واسطه به معنای حجاب بین ما و حضرت حق باشند؟!!! خدا می‌داند که آنان آینه‌اند تا در جمال آن عزیزان از یک طرف خود را در وجهی متعالی تجربه کنیم و از طرف دیگر انوار اسماء الهی را به تماشا بنشینیم. چه اندازه مولای‌مان علی «علیه‌السلام» به ما نزدیکند و چه اندازه بدون او ما از خود دوریم. به گفته جناب عمّان سامانی:
به پرده بود جمال جمیل عزوجل
علی (ع) شد آینه خیرالکلام قل و دل
موفق باشید

 

36427

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

با سلام خدمت استاد طاهرزاده گرانقدر: به جملات ذیل توجه فرمایید: پس هر چیزی که بر موجودی عارض شود و احوال و تجلیاتی که بر مخلوقات می‌گذرد؛ نظیر کفر و ایمان، سعادت و شقاوت، با وجود اختیار انسان در انتخاب این امور، همه طبق اقتضا و طلب خود آنها می‌باشد که ناشی از اقتضای نفوس آنها بوده و خداوند چیزی را خارج از ذاتشان بر آنها تحمیل نمی‌کند، از این‌رو کسی که در حال ثبوت و پیش از تحقق در خارج، مؤمن و طالب هدایت بود، هنگام وجود هم هدایت یافته و مؤمن خواهد بود و حق‌تعالی به این حال او در حال عدم و ثبوت علم دارد شرح فصوص الحکم داوود قیصری می فرمایند ذات خود فرد سعید طالب هدایت و ذات فرد شقی طالب ظلالت است. صحیح، ولی اصل خود ذات که از طرف خدا به شخص داده شده و فرد در پذیرش اصل آن دخالتی ندارد؟ این که جبر است؟ شخص بدون هیچ اختیاری به دنیا می آید و بعد می گویند تو از اول در علم خدا ذاتت خراب بوده!!! پس شقی هستی!!! و حالا اینجا: و در حقیقت در عین ثابت شخص شقی تقدیر شده‌است که او با اختیار و اراده خود آن را انتخاب می‌کند امام خمینی تعلیقات فصوص اینجا می فرمایند در عین ثابته شخص نوشته شده که در تقدیر اوست که با اختیار خود شقی باشد!!! هر چقدر فکر می کنم هیچ چیز این داستان درست در نمیاد یا داستان اعیان ثابته ناصحیح هست یا اگر درست هست همه اش جبر است و عدالتی در کار نیست!!!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال شماره 36422 عرض شد از آنجایی که امکان، ذاتیِ هرکس می‌باشد و مربوط به خود اوست، بنابراین انتخابِ هرکس مربوط به خود اوست و عین ثابته او همان انتخاب اولیه‌اش می‌باشد که یا آن را ادامه می‌دهد و یا نه. و علم خدا و علم امام، به انتخاب آن شخص، موجب جبر نمی‌شود. موفق باشید

36375
متن پرسش

غزه یعنی پایداری، غزه یعنی بیداری، غزه یعنی سنگ، غزه یعنی فرهنگ، غزه یعنی صبر، غزه یعنی فخر، غزه یعنی شعور، غزه یعنی غرور، غزه یعنی فکر، غزه یعنی ذکر، غزه یعنی ایمان، غزه یعنی عرفان، غزه یعنی قوی، غزه یعنی شفی، غزه یعنی امید، غزه یعنی کلید، غزه یعنی مظلوم، غزه یعنی معصوم، غزه یعنی رشادت، غزه یعنی شهادت، غزه یعنی شور، غزه یعنی نور، غزه یعنی حضور، غزه یعنی ظهور، غزه یعنی هادی، غزه یعنی مهدی.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! غزه، افقی است که همه آنچه فرمودید در آن پیدا و پیداتر است. خوشا به حال آنانی که مانند خودِ مردم غزه متوجه گشوده‌شدن آنچه فرموده‌اید را، در درون عالَم و آدم شده‌اند و در خود، این نوع شکوفایی را که برترین احساس در این تاریخ است، می‌یابند. اجازه بدهید با نظر به آخرین فراز از سخن‌تان از غزه، سخن بگوییم که فرمودید: «غزه یعنی هادی». به این معنا که از طریق رخداد پیش‌آمده در غزه، شرایط هوشیاری بشریت از غفلت زمانه فراهم شده است. اگر در دیروزِ تاریخی ما امثال حاج قاسم سلیمانی‌ها و در امروز، مردان مقاومت در غزه نباشند، که با شیطانِ بزرگ مقابله کنند، حقیقت در کجا خواهد درخشید؟ موفق باشید     

36003

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

رهبر انقلاب: در مدارس نظرسنجی کنید ببینید چند نفر رونالدو را می‌شناسند، چند نفر کاظمی‌آشتیانی را بایستی کاری کنیم که دانش‌آموز دارای هویت ملی بشود. مهمتر از علم‌آموزی یا لااقل در حد علم‌آموزی این است که او احساس هویت بکند، یک انسان با هویت ساخته بشود، یک هویت ملی، هویت احساس اعتماد به نفس ملی پیدا بکند. از عمق جان کودک ما با افتخارات کشور آشنا بشود این چیزی است که امروز وجود ندارد خیلی از افتخارات حالا ایشان اسم مرحوم آقای کاظمی‌آشتیانی را آوردند شما بین بچه‌های مدرسه‌تان، مدارس‌تان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد کاظمی‌آشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی که این مرد، این جوان، جوان هم بود داشت می‌شناسند چند درصد، رونالدو را چند درصد می‌شناسند، ما چرا افتخارات ملی خودمان را نمی‌شناسیم؟ این خیلی مهم است یک بخش از این چیزهایی که می‌گوییم هویت ملی همین است که افتخارات ملی را، گذشته‌ی علمی را، گذشته‌ی سیاسی را، گذشته‌ی بین‌المللی را بشناسند. 🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم ✍@tahlile_siasi ⭕️تحلیل و بررسی تاثیر الگوها و فضای دنیای مدرن بر نسل‌های جدید از زبان‌مقام‌ معظم رهبری. ما هنوز در شناخت مدرنیته مانده ایم در حالیکه مدرنیته در جزئی ترین زوایای زندگی ما حضور و بروز دارد؛ در آرایش صورت زنان حتی زنان و دختران باحجاب، در اتاق های خواب کودکان، در تلفن‌های همراه و فیلم‌های آخر هفته، در فوتبالهای شبانه، در اقتصاد مدرن که لحظه لحظه زندگی را با حساب و کتاب و سود انگاری همراه نموده و در معماری خانه ها در لباس‌ و رخت و.... پس می توان نتیجه گرفت که فرهنگ کنونی ایرانی برخلاف حتی دهه های۵۰ و ۶۰ از سه ضلع تشکیل یافته؛ فرهنگ اسلامی، فرهنگ ایرانی فرهنگ مدرن-غربی. بنابراین بایستی اندیشمندان و بخصوص روحانیون گرامی که دارای نفوذ سیاسی و دینی در ارکان جامعه و قدرت سیاسی هستند، و به تعبیر دقیق تر اولیای امر، صاحب اختیار، و سرپرست دنیا و آخرت بقیه ما مردم کوچه و بازار هستند و جان و مال و کیفیت زندگی ما مردم عادی، وابسته به تصمیمات آن سروان ارجمند و گرامیان است. باید به شناخت فلسفی- معرفتی مدرنیته و نه شناخت عقیدتی که مبتنی بر مقاومت، انکار و نزاع است، همت گمارند و سعی در جذب همه افراد جامعه اعم از : غرب گرا، ملی گرا و اسلام گرا نمایند. تا جو و اقتصاد کشور به آرامش و سامان برسد و از طرد شهروندان و واگرایی جامعه پرهیز شود. 🌸🌸🌸🌸🍀🍀🍀🍀 نظر شما استاد گرامی درباره تغییرات اجتماعی انسان جدید چیست؟ آیا می توان با دیدگاه و روش دهه ۶۰ و ۷۰ ایران دهه ۹۰ را مدیریت کرد؟ مگر قبول افکار ملی گرایانه و مدرن برخی هموطنان و مدیریت این افکار برخلاف مدیریت اسلامی است؟ اگر اسلام نتواند حوادث واقعه و افکار جدید را مدیریت نماید، دیگر داعیه جهانی داشتن بی وجه است؟ اگر نظام اسلامی و دین اسلام نتواند با تمدن مدرن ترکیب و تزویج شود، چطور می خواهد با نسلی روبرو شود که درفضای مدرن تنفس می کنند؟ نظام اسلامی در دهه ۹۰ همزمان با تظاهرات شدید دنیای مدرن بر ظاهر گرایی شدید دینی مانند مداحی گری و رد صلاحیت شهروندان و تاکید بر ظاهر دینی شهروندان تاکید دارد، ولی این ظاهر گرایی چون فاقد پشتوانه فکری بیشتر تخیلی بوده و چند صباحی از بین می رود؟ بهترین کار منع شهروندان از آب  و از وجود نیست، بلکه اجازه اندیشیدن به شهروندان از هرطیف و اجازه به آنها برای حضور در مناصب مدیریتی و اجتماعی است، تا این افراد احساس شخصیت نموده و با دین و نظام هماهنگ شوند.

متن پاسخ

باسمه تعالی:سلام علیکم؛همین‌طور که می‌فرمایید فضای جهان مدرن، هر انسانی را از میراث فرهنگی خود منقطع کرده، حتی انسان را از خود انسان بیگانه نموده و آگاهی از این امر، موجب دنبال‌کردن راهکارهای صحیح می‌گردد که بحث آن مفصل است. عرایضی با مسئولین تلویزیون‌کشور تحت عنوان «ارتباط رسانه‌ای با انسان‌های آخرالزمانی» شد که فکر می‌کنم می‌تواند رفقا را در این موارد کمک فکری کند. https://eitaa.com/matalebevijeh/14725. موفق باشید.

35990
متن پرسش

بسم‌ الله: آیا راهی هست که از این خورد شدن استخوان‌مان از پوچی روزگار به در آییم؟ آیا راهی هست که هر چند وقت یک‌بار از گذشت روز‌ها به تنگ نیامده و آرزوی مرگ نکنیم؟ به چگونه بودنی‌ دچار شده‌ایم که گاه_ و نه شاید همیشه_ دیگری را کینه‌مندانه مزاحم بودنمان می‌یابیم؟ و می‌دانیم که راه باز است... و می‌دانیم که ما راهرو نیستیم... آری! راه باز است... از اشکی که هنوز که هنوز است، بی‌هیچ دلیل و فقط با دیدن عکسی از وجهه‌ی حاج قاسم می‌ریزیم، با تمام بی‌رنگی و خلوص‌اش، پیداست که راه هموار است. اما همواری که چقدر دشوار می‌نماید... آری! هی باید رفت و آمد. هی باید گفت و باز سکوت کرد... باید ایمان آورد و باز کافر شد و باید یقین کرد و مدام پس زد، چاره‌ای نیست. به تنگ آمده‌ایم...از این دویدن‌ها که به شوق حضوری است و باز نشستن و به تنگ آمدن، و نمی‌دانم به خویش حق بدهم که بی‌تاب شوم یا نه. چه ظرفیتی می‌خواهد و چه همتی می‌خواهد که خود را در جهانی که شما از آن تعبیر به جهانی بین دو جهان می‌کنید، بتوان حاضر کرد؟ و قطعا همتی متعالی می‌خواهد که اگر سهل و به این سادگی‌ها بود، گرفتار چنین نسبت‌ها و وضعی که الان داریم، نبودیم. شاید و نه شاید که قطعا همتی می‌خواهد متعالی و شاید همت‌های کوچک‌مان است که ما را به تنگ آورده... آخر آن‌ همت بزرگ کجاست؟ ما گریسته‌ایم، در بی‌رنگی، در اخلاصی که به تعبیر زیبایتان گریه‌‌ای که گویا در عرش حاضر شده‌ایم. نه در طلب بهشت و نه ترس از جهنم و نه به طمع اینکه چیزی شویم و همه‌ی این‌ها را قلبمان درک کرده است. با باکری‌ها و حاج‌احمد‌ها و حاج‌قاسم‌ها چه گریه‌ها که نکرده‌ایم. و باور کنید که قلبمان در شوق امام و حضوری که در این تاریخ آغاز کردند چنان در وجد و شعف می‌آید که انگار در تمام تاریخ حاضریم، اما چه می‌شود که این احوالات را به هوس نزدیک می‌بینم؟ چرا ناخودآگاه خود را دچار یک بی‌همتی و بی‌ارادگی درک می‌کنم که از خویش و دیگران و زنده‌بودنم به رنج می‌آیم. و چقدر پر کینه از جهان و آدم‌هایش می‌شوم. چقدر یک‌دفعه انگار هیچ ندارم و هیچ شده‌ام؟ امروز باز جمعه‌ای است که نشسته‌ام. و از دیشب مانند دیگر وقت‌ها و هفته‌‌ها به تنگ آمده‌ام و خودم را می‌خورم و هیچ دلیلی برایش نمی‌یابم. نگفته‌هایی است در این‌ حرف‌ها که هیچ کلمه‌ای شاید برای گفتنش نیست یا حداقل من بلد نیستم. برای کسی که این چنین از پاافتاده و اینقدر اراده کرده که بی‌اراده شده_ و گویا حکمتی در بی‌ارادگی است_ دوباره اراده کردن راه چاره است یا نشستن در بی‌ارادگی تا شاید اراده‌ای سراغش آید؟ کفری که سراغمان آمده را چگونه تاب بیاوریم و خویش را با قیاس گذشته بی‌چاره نکنیم تا نور ایمان حضرت حق متذکرمان کند که تنهایت نگذاشته‌ایم؟ حرفی از هایدگر در ذهنم است که می‌گفت: (بگو پس چه باید کرد؟ رها کردن.) از این‌ گفته‌ها ناگفته‌هایم را بخوانید. والسلام

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه اندازه در این کلمات، همه خودمان را احساس می‌کنیم. این‌جا قصه شما نیست، قصه همان کسی است که به خود آمده و نمی‌خواهد خود را فریب دهد. گویا جناب حافظ نیز در غزل شماره ۱۲۷ که تحت عنوان «برکات درک عمق نیست‌انگاری پس از حضور در میدان اربعین» عرایضی در شرح آن شد؛ چنین گزارشی را از احوالات خود با ما در میان گذاشته است که چگونه و چرا همانند لاله، خونین دل است؟ و چگونه همان حضوری که حضور در نزد خود با آن بی کرانگیِ خود است، تبدیل به نوعی تنهایی می‌شود و قصد جان او می‌کند تا او را از پای درآورد. به تعبیر خودش: «طبیبم قصد جان ناتوان کرد»، همان طبیبی که به گفته شما موجب ظهور اشک برای حاج قاسم شد با تمام بیرنگی و خلوصش. می‌فرمایید باز ایمان و باز کفر، و عرض بنده آن است که یا توقف در ایمان قبلی و غرور و عبور از آن، و روبه‌روشدن با برهوت، برهوتی که حکایت حضور دیگری را بناست با ما در میان بگذارد. حکایت درک نیست‌انگاری این دوران، حکایت بزرگ‌شدن انسان است و انسان‌های بزرگ به جای آن‌که از آن فرار کنند و یا آن را پنهان نمایند؛ باید در وسعتی دیگر و نسبتی جدیدتر خود را در نزد خود و در جهان حاضر کرد. پس کفر نیست که پیش آمده است، گشوده‌شدنِ راهی است تا حضوری دیگر را در افق انتظار تجربه کنیم. خواستی نام آن را به رسم عرفا جلال بعد از جمال بگذار و بگو غنایِ ذات ابدی به صحنه آمده است تا نشان دهد او را نیازی به مخلوقات و عبادات آن‌ها نیست. و اگرچه این واژه‌ها در جای خود درست است، ولی گویا قصه ما در عین بی‌ربط‌نبودن با این سخنان، برهوتی که پیش می‌آید و در پیش است طاقت بیشتری می‌خواهد. شاید قصه چشمِ بیمار که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» از او گزارش داد بیشتر به ما نزدیک است زیرا حکایت تقابلِ خال لب را به میان آورد که چگونه اگر خال است و سیاهی و سکوت؛ به سخن می‌آید و به ظهور. و این همان بیماری خاصی است که گزارش بشر جدید در زبان انسانی که جانش، آینه انعکاس قصه همه ما است. در آن غزل می‌فرمایند:
غم دلدار فكنده است به جانم، شررى              كه به جان آمدم و شهره بازار شدم
این چه غم و دوری از آن حضور است که شرری شد به جان او، که چون به جان او خورد، به جان آمد و دیگر از همه چیز دست شست. این نوع ادبیات نیز حکایت از آن دارد که هر حضوری با نوعی رخ‌برتافتن همراه است. ولی قصه امروز بشر که به وسعت حضور آخرالزمانی نزد خود می‌باشد، بسی عمیق‌تر است به وسعت همه حضور در جهان، خلأیی را احساس می‌کند به همان وسعت. و اگر در دل حضور توحیدی خود به انتظار و وارستگی در این عالم حاضر نشود و افق پیش رو را مدّ نظر نداشته باشد؛ نه این‌که بمیرد، بلکه سَقَط می‌کند مانند آن‌هایی که مقابل عزیز دلمان روح الله عجمیان ایستادند و او در آن حالت اغماء به سجده افتاد که توانست این دوگانگی را بنمایاند. موفق باشید

35672
متن پرسش

سلام: خیلی ایمان مستحکمی ندارم خدا نمی دانم هست یا نه، البته نماز می خوانم درست است کافرم ولی تارک الصلاه که نیستم، در عزاداری ها هم شرکت نکردم شب تاسوعا فکر کنم بود دو دو تا چهارتا کردم دیدم خیلی انسان تاریکی هستم در طول زندگی کبائر بسیاری مرتکب شدم گفتم با این کارنامه بدترین مخلوقی هستم که اگر خدا باشد آفریده شده است لااقل یکی از تیره ترین مخلوقات هستم. گفتم امتحان بکنم امام حسین این چنین مخلوقی را نیز راه می دهد یا نه البته گویا گفته اند خدا و... را نباید امتحان کرد آنها ما را امتحان می کنند نه ما آنها را، به هر حال ما که همه کار کردیم این هم روش. در ایستگاه صلواتی ای غذا می دادند من هم در صف محبینش ایستادم غذا را که خوردم با اینکه در حال رانندگی بودم چشمانم پر از اشک بود. گذشت تا روز عاشورا در ادیان می اندیشیدم بالاخره کدام بر حق است گفتم لحظاتی به هر کدامشان ایمان بیاورم لااقل بعد از مرگ خاطر جمع باشم اقلا چند ثانیه ای در طول عمر مومن به دین حق بودم. بودایی شدم، هندو، سیک، یهودی، مسیحی، اسلام البته می خواستم به همه ادیان یکی پس از دیگری ایمان بیاورم ابتدا غیر ابراهیمی ها بعد ابراهیمی ها ولی ختم کنم به اسلام و بعد در اسلام نیز همه ی فرقه ها را امتحان کنم و ختم کنم به شیعه و شیعه نیز ختم کنم به دوازده امامی البته طرحم کامل عملی نشد چون مثلا نتوانستم به بهاییت ایمان بیاورم با اینکه اطلاع کافی ندارم ولی نیرویی در درونم گویی مانع شد و به همان چند دین که نام بردم و شاید چندتا دیگر اکتفا کردم البته بعد پشیمان شدم و گفتم این چه کاری بود که کردی و قبض سنگینی مستولی شده است و با همه تیرگی ای که دارم آن اشک هایی که گاه برای اهل بیت داشتم از وجودم رخت بسته و گویی تکه گوشتی شده ام که منتظر است توسط مرگ سلاخی شود و بعد در جهنم به صلابه کشیده شود يا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هذا وَ كُنْتُ نَسْياً مَنْسِيًّا · وَ اللعنه عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَ يَوْمَ أَمُوتُ وَ يَوْمَ أُبْعَثُ میتا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! خوب است که انسان در گردابی چنین مردافکن، مسئله خود را با خود حل کند. از آن جهت که زمانه، زمانه سیطره نیست‌انگاری و نیهیلیسم است. حال در چنین طوفانی که برهوت نیز در حال گسترش است؛ اگر احساس کرد با دین اسلام، آنهم با قرائت شیعی می‌تواند خود را بیابد، حال این خودش و این نوع حضور در دینداری در عین درک شخصیت بیکرانه اکنون خود. پیشنهاد می‌شود سری به کتاب «آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین» که روی سایت هست بزنید. جناب هانری کربن در نسبت انسان با تشیع، از آن جهت که شیعه، امامی حیّ و حاضر دارد سخنانی را به میان آورده است حاکی از زنده‌بودنِ تشیع برای معنابخشیدنِ انسان در حضوری که نزد خود در همه عالَم اعم از این دنیا و آن دنیا می‌تواند داشته باشد. موفق باشید

دستیابی به نظام معرفتیِ اصیل امکان تبیین و دفاع از امور دینی را فراهم می‌کند و بشر جدید را متوجه جهان گمشده‌ای می‌کند که در جان خود به دنبال آن است، در تاریخی که پیش فرضهای دیروزین او فروریخته و نیاز به تفسیر دیگری از عالم قدس دارد ، به همان معنایی که میان امر تاریخی و حقیقت رابطه برقرار است و به جای جزم اندیشی نسبت به حقیقت ، در هر مظهری و هر زبانی ، متوجه حقیقت می‌شود و ریشه‌های حکمت معنوی خود را به معاصرت در می‌آورد و از این طریق عبور از آن نیست انگاری که بالاخره برای بشر جدید پیش آمده ، ممکن می گردد.

35028

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بِسْمِ اللّٰهِ النُّورِ سلام استاد: بنده تا الان توفیق قرائت «یک دور» قرآن رو نداشتم. مدتیه حال روحی/معنوی خوبی ندارم و مدام به طرق مختلف در درون به این نتیجه می‌رسم که باید قرآن بخونم. یک ماهی میشه که قرائت قرآن رو از اول شروع کردم گرچه خیلی کند پیش میرم (هنوز به چهل صفحه هم نرسیدم). اغلب اینطوریه که سعی می‌کنم روی آیات تامل کنم و سرسری رد نشم؛ اون لحظات هم حس تازه ای بهم دست میده. ولی همینکه قرآن رو می بندم دیگه اون متذکر شدن و احوالات خوب جمع میشن میرن... همش هم باید جلوی خودم رو بگیرم که سر هر آیه سراغ تفسیرش نرم چون با وسواس فکری و کمال گرایی ای که دارم میدونم یک سوره ی بقره رو میتونم یکسال طول بدم!! با این روشی که پیش گرفتم رغبتم نسبت به قرائت قرآن داره کمرنگ میشه و بعدِ خوندن یک صفحه از نظر ذهنی خسته میشم.عملاً چیزی هم یادم نمی مونه..! میشه بنده رو راهنمایی کنید که چطور با قرائت قرآن بتونم استفاده ی خیلی بیشتری از آیات ببرم؟ وقتتون پر برکت ان شاءلله

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد اولیه بنده رجوع به تفسیر «المیزان» است که در جزوه «جایگاه تفسیر المیزان و روش استفاده از آن» عرایضی شده است و إن‌شاءالله از این طریق به نتایج ارزشمندی دست می‌یابید.

https://lobolmizan.ir/search?search=%D8%A7%D9%84%D9%85%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D9%86&tab=posts&inner_tab=leaflet موفق باشید

35019
متن پرسش

یا محبوب! به اسم خدایی که حسین «علیه‌السلام» را کشتی نجات قرار داد! از اسم و نام که نگذریم که همه جلوه‌ یار است؛ باید بگویم گاه ترس آنچنان چیره می‌شود که دیگر صحبت‌های قبلی را نمی‌پذیرد و مرحم نمی‌شود! بله درست است که ایمان دیروزینِ ما برای حضور امروزین کافی نیست! استاد: باور کنید خودم هم خسته شده‌ام از سوال‌هایی که ریخت و قیافه‌شان فرق می‌کند اما همه دنبال اویند! اما وقتی طناب شیطان انسان را گرفتار خود می‌کند، دیگر اوضاع عجیب می‌شود حتی حسی از درک اسم جلالش نمی‌ماند، حال این حس بیگانگی را چه می‌شود کرد؟! می‌دانم گناه از خود من است و باید از نفس شکایت کرد و نماز توبه‌ای خواند و بعد هم آدم خوبی شد! اما این «هنوز نه» ‌هایی که انگار نتیجه‌ی طولانی شدنش من هستم، عجیب مرا فرا می‌گیرد! به خدایِ آقا روح اللّه خمینی بگویید دوری‌اش دارد دیوانه‌ام می‌کند! بگویید دارد دوباره می‌رود و او را برگردانید! اجرتان با حضرت معشوق.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هرچه هست قضیه، قضیه آتش شوقی است که باید تجربه شود و از این جهت می‌توان گفت: «دوست دارد یار این آشفتگی». در این رابطه می‌توان گفت اگر حضرت محبوب از جهتی به ظاهر، ما را رها کرده است و در بیابانِ سرگردانی‌مان، تنها گذاشته، از جهت دیگر گویا می‌خواهد جهان گشوده‌ای را بر جان‌مان بگشاید تا غم همه عالمیان غم ما باشد و به حکم سوره «الضحی» نه یتیمی به چشم حقارت دیده شود، و نه سائلی طرد گردد. خوب است توصیف جناب عمّان سامانی در رابطه با پریشانیِ خاندان نبوت در میدان کربلا را ذیلاً با هم تکرار کنیم که راز این به ظاهرپریشانی‌ها را از حضرت محبوب بپرسیم. موفق باشید

باز گوید رسم عاشق این بود

بلکه این معشوق را آیین بود

چون دل عشاق را در قید کرد

خودنمایی کرد و دلها صید کرد

امتحانشان را ز روی سر خوشی

پیش گیرد شیوۀ عاشق کشی

در بیابان جنونشان سر دهد

ره بکوی عقلشان کمتر دهد

دوست میدارد دل پر دردشان

اشکهای سرخ و روی زردشان

چهره و موی غبار آلودشان

مغز پر آتش، دل پردودشان

دل پریشانشان کند چون زلف خویش

زآنکه عاشق را دلی باید پریش

خم کند شان قامت مانند تیر

روی چون گلشان کند همچون زریر

یعنی این قامت کمانی خوشترست

رنگ عاشق زعفرانی خوشترست

جمعیتشان در پریشانی خوش‌ست

قوت، جوع و جامه، عریانی خوش‌ست

خود کند ویران، دهد خود تمشیت

خودکشد شان باز خود گردد دیت

تا گریزد هر که او نالایق‌ست

درد را منکر، طرب را شایق‌ست

تا گریزد هرکه او ناقابل‌ست

عشق را مکره هوس را مایل‌ست

و آنکه را ثابت قدم بیند براه

از شفقت می‌کند بروی نگاه

اندک اندک می کشاند سوی خویش

میدهد راهش بسوی کوی خویش

بدهدش ره در شبستان وصال

بخشد او را هر صفات و هر خصال

متحد گردند با هم این و آن

هر دو را مویی نگنجد در میان

می‌نیارد کس به وحدتشان شکی

عاشق و معشوق می‌گردد یکی. (و این همان یگانگی بین «عبد» و «ربّ» است در آن حدّ که اگر او یعنی «عبد» نیزه بیندازد، همان حضرت ربّ العالمین است که در میدان آمده.       

34935

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام و ادب: وقت شما بخیر. استاد این فرمایش شما که فرموده اید: علامه حسن زاده آملی تولدها در پیش دارد به چه معناست؟ با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به آن معناست که آن شخصیت بزرگ، حرف‌هایی دارند که نیاز است زمان بگذرد تا بشر جدید متوجه عمق آن نوع سخنان برای حضورش در عالم بشود. موفق باشید

34813

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام: این نقل تاریخی چقدر به دیدگاه شما ارتباط دارد که گفتید: وقتی دین ابراهیم محور ادیان است اسلام نیز اصراری ندارد که آنها مسلمان شوند. "انوش نصرانی در گفتگو با امام حسن عسگری ایشان را حق می داند و از اینکه از ایشان می شنود که فرزندش مسلمان و اهل ولایت خواهد شد خوشحال می شود. اینجاست که برخی کشیش های حاضر در محفل، با شنیدن این گفتگو می گویند چرا مسلمان نمی شوی؟! انوش می گوید مسلمانم و مولایم این را می داند. امام هم سخنش را تصدیق می کند. فقال أنوش: و اللّه يا سيّدي إن قولك الحقّ و لقد سهل على موت ابني هذا لما عرّفتني أنّ الآخر يسلم و يتولّاكم أهل البيت فقال له بعض القسّيسين: مالك لا تسلم؟ فقال له أنوش: أنا مسلم و مولانا يعلم ذلك، فقال مولانا: صدق (حلية الأبرار، ج‏6، ص112). اما سوال این است که انوش چگونه مسلمانی است که نه حکومت و نه نصرانی ها از اسلام او خبر ندارند و فقط امام آن را می داند؟ آیا می توان او را نصرانی مسلمان دانست؟ او با انجیل در سینه به امام متوسل می شود چون ایشان را عارف تر به انجیل از خودشان می داند: أتوسّل إليك بهذا الكتاب الّذي أنت أعرف به منا."

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید همین‌طور باشد که او نصرانیِ مسلمان است زیرا خود اسلام اجازه داده تا اهل کتاب به دین خود باشند. موفق باشید

34787

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام استاد عزیز: چند سالی هست که به شهادت فکر می‌کنم اگرچه می‌دونم حقیقتا درحال حاضر لیاقتش رو ندارم چون فعلا در بند گناه هستم و اینکه اونطور که باید وارد عرصه جهاد نشدم. اما در دلم خیلی امید دارم که آدم بشم و خدا بهم رحم کنه که شهید بشم. بیشتر به این جنبه شهادت فکر می‌کنم که شهید، دست و بالش برای کار کردن بیشتره. کلا خیلی دوست دارم در مورد احوالات هنگام شهادت و بعد از اون رو بدونم. اگر برایتان مقدور است لطفاً چند جمله ای در این مورد بهم بگید و یا اگر کتابی یا نوشته ای در این مورد سراغ دارید، بهم معرفی کنید. خیلی ممنونم از توجهتون.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه عرایضی در بحث «نگاهی پدیدارشناسانه به پدیده مقاومت» شده است که خوب است به متن و صوت آن رجوع شود. https://lobolmizan.ir/search?search=%D9%BE%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D9%87%20%D9%85%D9%82%D8%A7%D9%88%D9%85%D8%AA&tab=sounds موفق باشید

34634

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

یا مُنقِذَ الغرقی وَ یا منجِیَ الهَلکی. سلام و عرض ادب: در قرآن می فرماید: «اِنَّ في ذلِكَ لَذِكْري لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْب» (ق/۳۷) در این قرآن، ذکر و هوشیاری و بیدارباشی است برای کسی که او را قلب است. استاد، مگر نه این است که انسان به قرآن مراجعه می کند تا قلبش زنده شود؟ پس با توجه به این آیه، عملاً کسی نمی تواند از طریق قرآن دارای قلبی زنده شود! چون خودش می فرماید «اگر قلب داشته باشی» این قرآن برایت ذکر و بیدارباش خواهد بود. و الا فلا. این مسأله را چگونه حل کنیم؟ شبیه همین مسأله در آیه ی شریفه «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً» هم هست. بالاخره ما به قرآن رجوع می کنیم تا انواع ظلم ها و ظلمات وجودی ما را برطرف کند. چرا باید خسارت در پی داشته باشد؟ عذرخواهم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همان‌طور که قرآن می‌فرماید: «ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ» منتها پس از آن تقوای اولیه که همان طالب حقیقت‌بودن است، بنا بر آن است که همان‌طور که می‌فرمایید اگر قلب‌ها آماده باشد، این قرآن سخن‌ها با آن‌ها دارد وگرنه اگر کسی خواست ایراد بگیرد «لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً». موفق باشید

34596

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: امیدوارم باعث تلف شدن وقت شما نشوم. حقیر تصمیم دارم ان شاء الله مقاله‌ای پیرامون شخصیت سیّد العارفین و آیت لله سید علی قاضی طباطبائی مرقوم سازم. قاعدتاً از کتبی که در این مورد نگاشته شده استفاده خواهد شد اما حقیر خواستم اگر حضرت استاد در این رابطه فرمایشی در گذشته داشته اند معرفی بفرمایند تا لحاظ شود و در غیر این صورت خواهشمندم اگر تمایل داشتید مطلبی در این مورد بیان بفرمائید. و همچنین در صورت تمایل شما می‌توانم در پیام رسان ایتا با شما مرتبط شوم تا به جهت سهولت از پیام صوتی بهره مند شویم.

متن پاسخ

باسمه تعالی سلام علیکم: هر اندازه به شخصیت مرحوم قاضی طباطبایی بپردازیم، جادارد؛ ولی بنده نکات خاصی غیر از آنچه در کتاب «آیت الحق» و یا «کهکشان نیستی» مطرح شده و مؤلف محترم زحمت وافر کشیده، در نظر ندارم. موفق باشید

34565

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش

سلام علیکم: اولاً: از اینکه خدای متعال از طریق شما حجاب های ظلمانی را از چهره اصلیِ انقلاب کنار زد و ما را متوجه حقیقت و ذات تاریخی و نورانی و ملکوتی انقلاب عظیم اسلامی نمود خاضعانه شاکریم و از شما هم سپاسگزاریم. راند حق این آب را در جوی تو / آفرین بر دست و بر بازوی تو. ثانیاً: کمی در مورد «عبادات تاریخی» توضیح دهید که چه فرقی با عبادات فردی و جمعی و حتی اجتماعی دارد؟ (چون بارها از حضرتعالی شنیده ایم که اگر وارد قطارِ تاریخِ توحیدی بشوید گویا با تمام موحدین گذشته و آینده و با تمام انبیاء و اولیاء الهی از بدو تاریخ تا قیامت همراه هستید!) این چه نحوه حضوری است؟ ثالثاً: آیا حضور در رخدادهایی نظیر تظاهرات ۲۲ بهمن امسال از جنس همین عبادات تاریخی است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مکرر عرض شد عباداتی که اولیای الهی انجام می‌دهند، بیش از جهنم‌نرفتن و بهشت‌رفتن، جهتِ هرچه بیشتر حاضرشدن در آینده‌ای است که با اسلام و در این زمانه با انقلاب اسلامی پیش آمده تا از اجمال آن به سوی تفصیل آن حقیقت سیر کند. از هزار رکعت نماز حضرت علی «علیه‌السلام» بگبرید تا نماز شب‌های مکرر و طولانی حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه». موفق باشید

نمایش چاپی