سلام استاد بزرگوار: چند سوال در یک راستا داشتم: ۱. اینکه باید همه را بهتر از خودمان بدانیم را درک نمیکنم، یعنی مثلا زهیر خودش را بدتر از شمر میدانست؟ امام خمینی خودشان را بدتر از صدام میدانستند؟ و... ۲. اینکه نمیتوانیم همه را بهتر از خودمان بدانیم نشانه کدام رذیله اخلاقی ست؟ خودم گاهی فکر میکنم نکند از تکبر باشد؟ ۳. راه درمان تکبر را میفرمایید؟ برای کسی که فقط در حد دانستن میداند که عین ربط به خدا و فقیر بالذات است، ولی این مساله را درک نکرده است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. منظور نسبت به مؤمنین و انسانهایی است که پشت به انسانیتِ انسانها نکردهاند. ۲. باید متوجه خوبیهای انسانها بود و در این راستا به خود متذکر شویم وقتی دلیلی بر بد بودن آنها نداریم چرا به خوبیهای آنها نظر نکنیم؟ ۳. کتاب «شرح جنود عقل و جهل» از حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» در این مورد نکات خوبی را با ما در میان میگذارد. شرح صوتی آن کتاب روی سایت هست. موفق باشید
سلام علیکم استاد: در شرح نامه ی ۳۱ حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودید سر سفره های رنگین نشینیم چون آسیب های جدی داره برای روح و ایمان، و اونها رو نهی از منکر کنیم و بهشون بگیم آیا سفره ی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اینگونه بود! سوالم اینجاست اگر برنج و قیمه یا قرمه سبزی یا مرغ که در توانمون هست برای مهمانمان درست کنیم آیا اشتباه کردیم و تاسی به پیامبرمان نکردیم؟ آیا این غذاها به عنوان غذای ساده محسوب نمیشود حتما باید مثلا نون و ماست یا نون املت یا نون و سبزی برای مهمان اونم در دوره ی الان بذاریم؟ آیا جنبه افراط بودن نمیگیره؟ و سوال دیگرم این است که فرمودید آقایمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند صاحب تفقه در دین باشید دینتان را عمیق بفهمید، آیا تفقه در دین راهش حوزه درس خواندن است یا راهی غیر از حوزه نیز دارد؟ آیا بنده خودم طلبه هستم میخواهم بدانم اگر غیر از حوزه راه دیگری برای تفقه دین هست بفرمایید تا برای دیگرانی که نمیتوانند بخاطر سن بالا یا نارضايتي همسر در حوزه شرکت کنند و درس بخوانند، بگویم. ممنون میشوم طوری پاسخ بفرمایید که کاملا متوجه شوم ببخشید استاد، التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر میآید موضوع احترام به میهمان بحث جدایی باشد. البته در آنجا هم چرا چند خورشت؟!! در مورد خودمان باید سعی کنیم طالب سفرههای رنگین نباشیم. ۲. تفقّه در دین، با تعمق در قرآن به کمک تفاسیر و توجه به روایات و مباحث «معرفت نفس» ان شاءالله پیش میآید. موفق باشید
سلام استاد: چند وقتی است خداوند تفضل فرموده، موفق شدهام با کتاب مقالات مرحوم آیت الله شجاعی انس بگیرم. جلد اول را با شوق فراوان تمام کردم. اکنون بخشی از جلد دوم را مطالعه کردهام. الان به شک افتادم که آیا با همین شوق و ذوق هر سه جلد را تمام کنم و انشاءالله پس از آن به دستورات آن عمل کنم یا نه، هر بخشی را که خواندم در خود پیاده کنم و بعد سراغ بخش بعدی بروم که در این صورت و در صورت توفیق به همراهی عملی کتاب، شاید بیست سی سال طول بکشد تا سه جلد پایان یابد. نظر حضرتعالی چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است که همچنان مطالعه هر سه جلد را ادامه دهید تا به صورت اجمال، آن تذکرات خوب و معنوی در شما حاضر شود و إن شاءالله در طول زندگی آنچه اجمالاً مدّ نظر دارید به تفصیل در آید. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علیه السلام و اولادهم المعصومین علیهم السلام یا علی مددی
استاد گرانقدر اظهار حب علی علیه السلام در شب عید غدیر را هدیه می کنم به شما و لطفی که خداوند رحمان بواسطه کلام شما به ما رسانید عیدتان مبارک. نمیدانم واقعا چگونه میتوانیم با این زبان الکن و قاصر فقط شکر همین یک نعمت یا علی گفتن و از علی گفتن و دل به علی دادن و ... را به جا بیاوریم لذا همون طور که به ما یاد داده اند با همه نفهمی وجودمان با زبان جانمان اقرار می کنیم «الحمدلله الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علیه السلام و اولادهم المعصومین علیهم السلام» خداوندا یا رب العالمین ای مهربانترین مهربانان تو شاهد باش ما به اندازه فهم ناقصمان به اندازه قلب کوچکمان دیدیم و فهمیدیم حب علی علیه السلام و اولادش در جانمان مستولی است. «همه عمر برندارم سر از این خمار مستی / که من از ازل نبودم که تو در دلم نشستی».
نفهمیدیم کی عاشق شدیم اما مزه عشق اصیل را با نام *علی* چشیدیم با ایوان نجف از خود بیخود شدیم و عاشقانه منتظر دیدار مولایمان در آخرین لحظه حیات این دنیا و لحظه عروج به سوی تو هستیم به جانمان نشاندی که همه زندگی در غدیر تعریف شده و همه زندگی مان یعنی حرکت زیر سایه ولایت مولا تنظیم عقربه زندگی و تصمیم هایمان بر اراده و حب مولا ولایت ولی یعنی او افق حقیقی انسانیت ابدی ماست و نگاه و توجه ما به او یعنی بیعت آن به آن با غدیر، حال که ما ندانسته و نفهمیده و سراپا سیاه و شرمسار خود را در بیکرانه الطاف بی پایان حب علی علیه السلام در عالم دیدیم به همان حب علی که بند بند وجودمان را با آن بستی ما را عاشق صادق ولایت امام زمان عج قرار بده، عاشقانه برای کسب لبخند رضایت مولای غریب بکوشیم و بالاترین عیدی ما را ندای خطاب جانانه خودت به جانمان قرار بده، «یا ایتها النفس المطمینه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی» به برکت حب علی علیه السلام عید عشقبازی اصیل بشریت با واسطه عاشق صادق حضرت حق به سوی معبود بی کران بر عاشقان مبارک❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً رازِ بزرگداشت «غدیر» را به خوبی بیان فرمودید تا هرکس از محبّین مولایمان به خود آید که راستی را! چه در درون ما گذشته است که در نسبت با امام المتقین اینهمه یگانگی احساس میکنیم و اگر باز به «غدیر» و باز به نظر به مولایمان به خود میآییم، قصه آن است که متوجه بدِ حادثه شدهایم که چگونه روزمرّگیها ما را به بازی گرفته است. اینجا است که در همراهی با جناب حافظ خواهیم گفت:
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم
ره روِ منزل عشقیم و ز سرحد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
سبزه خط تو دیدیم و ز بستان بهشت
به طلبکاری این مِهرگیاه آمدهایم
با چنین گنج که شد خازن او روح امین
به گدایی به در خانه شاه آمدهایم
و این یعنی ما با «غدیر» حقیقتِ انسانی ابدی خودمان را میچشیم و این همان زندگی است که با حبّ علی «علیهالسلام» تجربه میکنیم. و این ابتدای راه است، راهی که تنها در تاریخ انقلاب اسلامی، امروز معانی خاص خود را به میان آورده. موفق باشید
سلام: خیلی ممنون از پاسخی که میدید. ببخشید یه سوال دارم. سوالم درباره اینه که کمبود زمان دارم، به اندازه ای تحت فشار هستم که حال بدی دارم. کارم سخته و انرژی زیادی میبره و برای درآمد مجبورم سخت کار کنم در حدی که حال خوبی ندارم و فرصت استراحت کردن ندارم چون دایما باید به صاحب کار تحویل بدم، گوش دادن به موسیقی تنها مایه آرامش من برای اینه که چند دقیقه احساس آرامش داشته باشم و فشار کاری طوریه که به نماز و قرآن و ... نمیرسم. نمازم رو به زور میخونم و بهم آرامش نمیده چون فشار زیادی رومه و نمیتونم در خلوت و آرامش به نمازم برسم. چه توصیه ای دارید برای من؟ نماز و قرآن و خدا و امام ها رو چه کار کنم و چطور با این وضعیت به اونها فکر کنم؟ نمیتونم بین دنیا و آخرت جمع کنم و گیجم چه کاری باید بکنم. آخرتم چی میشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوب متوجه شدهاید که باید بین دنیا و آخرت جمع کرد. مطمئن باشید اگر بدون عجله و در عین امیدواری به رحمت الهی و خوشبینی به خلق و انجام صله رحم جلو بروید، گشایش لازم پیش خواهد آمد. موفق باشید
سلام: توفیقاتتان روزافزون انشاءالله. برای آشنایی و مطالعه ابتدایی و اولیه فلسفه اسلامی برای جوانان چه کتاب و چه سیر مطالعاتی پیشنهاد مینمایید؟!
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که مباحثی مثل «جوان و انتخاب بزرگ» و «ده نکته در معرفت نفس» می تواند نسبت به امر مذکور شروع خوبی باشد. موفق باشید
یا محبوب! به اسم خدایی که حسین «علیهالسلام» را کشتی نجات قرار داد! از اسم و نام که نگذریم که همه جلوه یار است؛ باید بگویم گاه ترس آنچنان چیره میشود که دیگر صحبتهای قبلی را نمیپذیرد و مرحم نمیشود! بله درست است که ایمان دیروزینِ ما برای حضور امروزین کافی نیست! استاد: باور کنید خودم هم خسته شدهام از سوالهایی که ریخت و قیافهشان فرق میکند اما همه دنبال اویند! اما وقتی طناب شیطان انسان را گرفتار خود میکند، دیگر اوضاع عجیب میشود حتی حسی از درک اسم جلالش نمیماند، حال این حس بیگانگی را چه میشود کرد؟! میدانم گناه از خود من است و باید از نفس شکایت کرد و نماز توبهای خواند و بعد هم آدم خوبی شد! اما این «هنوز نه» هایی که انگار نتیجهی طولانی شدنش من هستم، عجیب مرا فرا میگیرد! به خدایِ آقا روح اللّه خمینی بگویید دوریاش دارد دیوانهام میکند! بگویید دارد دوباره میرود و او را برگردانید! اجرتان با حضرت معشوق.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هرچه هست قضیه، قضیه آتش شوقی است که باید تجربه شود و از این جهت میتوان گفت: «دوست دارد یار این آشفتگی». در این رابطه میتوان گفت اگر حضرت محبوب از جهتی به ظاهر، ما را رها کرده است و در بیابانِ سرگردانیمان، تنها گذاشته، از جهت دیگر گویا میخواهد جهان گشودهای را بر جانمان بگشاید تا غم همه عالمیان غم ما باشد و به حکم سوره «الضحی» نه یتیمی به چشم حقارت دیده شود، و نه سائلی طرد گردد. خوب است توصیف جناب عمّان سامانی در رابطه با پریشانیِ خاندان نبوت در میدان کربلا را ذیلاً با هم تکرار کنیم که راز این به ظاهرپریشانیها را از حضرت محبوب بپرسیم. موفق باشید
باز گوید رسم عاشق این بود
بلکه این معشوق را آیین بود
چون دل عشاق را در قید کرد
خودنمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانشان را ز روی سر خوشی
پیش گیرد شیوۀ عاشق کشی
در بیابان جنونشان سر دهد
ره بکوی عقلشان کمتر دهد
دوست میدارد دل پر دردشان
اشکهای سرخ و روی زردشان
چهره و موی غبار آلودشان
مغز پر آتش، دل پردودشان
دل پریشانشان کند چون زلف خویش
زآنکه عاشق را دلی باید پریش
خم کند شان قامت مانند تیر
روی چون گلشان کند همچون زریر
یعنی این قامت کمانی خوشترست
رنگ عاشق زعفرانی خوشترست
جمعیتشان در پریشانی خوشست
قوت، جوع و جامه، عریانی خوشست
خود کند ویران، دهد خود تمشیت
خودکشد شان باز خود گردد دیت
تا گریزد هر که او نالایقست
درد را منکر، طرب را شایقست
تا گریزد هرکه او ناقابلست
عشق را مکره هوس را مایلست
و آنکه را ثابت قدم بیند براه
از شفقت میکند بروی نگاه
اندک اندک می کشاند سوی خویش
میدهد راهش بسوی کوی خویش
بدهدش ره در شبستان وصال
بخشد او را هر صفات و هر خصال
متحد گردند با هم این و آن
هر دو را مویی نگنجد در میان
مینیارد کس به وحدتشان شکی
عاشق و معشوق میگردد یکی. (و این همان یگانگی بین «عبد» و «ربّ» است در آن حدّ که اگر او یعنی «عبد» نیزه بیندازد، همان حضرت ربّ العالمین است که در میدان آمده.
سلام استاد: لطفا به من راز شهید احمد کاظمی را نشان بدهید؛ حرف، حرف خیلی سنگینی بوده که شهید سلیمانی بگوید حاضرم همه ی عمرم را بدهم یکبار دیگر «صدای احمد» را بشنوم! احمد کیست؟ راهش از کدام طرف است؟ احمد ذخیره ی کدام حرف ها و کدام رازهاست؟ نگذارید احمد از دستم برود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئله، مسئله سادهای نیست. به فتوح حقیقت نسبت به شهدا فکر کنید در رجوع به انقلاب اسلامی میتوان متوجه فتوحِ وجودِ حقیقت، مطابق این زمانه شد و در فتوحِ رازآمیز آن همچون شهدا سُکنی گزید. انقلاب اسلامی مجال آن را پدید آورده تا همه چیز را معنای قدسی ببخشد، حتی تحریمهایی که موجب سختی زندگی شده و یا دیگر محرومیتهایی که دختران و پسران ما با آن روبهرویند. در همه شئون انقلاب، عالَمی متجلی است که موجب فتوح و گشایش جهان است و کیفیت بخشیدن به آن.
همینکه انقلاب اسلامی توانسته است برای عدهای فتوحِ حقیقت باشد، تأییدی است بر اینکه دارای آیدوس و مُثُلی است ماورای آنچه فعلاً از آن در این مرحله ظاهر شده و در مواجهه با آن افق و مُثُلی که مدّ نظر است، عالَم ما و فهمی که از خود داریم وسعت مییابد و هستی ما معنای برتری پیدا میکند و نسبت خاصی با مرگ پیدا میکنیم، آزاد از روزمرّگیها و بینظمیها؛ به خودآمدنی است برای حاضرشدن در فرصتی که پیش آمده، به طوری که انسان میفهمد اگر از آن نسبت که با مرگ میتوانیم برقرار کنیم، غفلت شود، فرصت پیشآمده از صحنه میرود و ما را به خود وامیگذارد.[1] و با نظر به چنین سنتی فرمودهاند: «الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» (بحار الانوار، ج68، ص 337) فرصتها به سرعت رفتنی هستند، مانند رفتن ابرها. موفق باشید
[1] - دغدغهای که برای شهید حاج قاسم سلیمانی پیش آمد و در این رابطه به دخترش نامه نوشت: «فاطمه عزیزم! این چند صفحه را برای تو مینویسم، چون میدانم مقدسانه مرا دوست داری؛ نمیدانم چرا این حرفها را برایت مینویسم، اما احساس میکنم در این تنهایی و غربتِ عمرم نیاز دارم با کسی عقده دل باز کنم. آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟ مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. چقدر این لحظه را دوست دارم. در راه عشق جان دادن خیلی زیباست... خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتادهام. زخمها برداشتهام، واسطهها فرستادهام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم».
با سلام و ادب: چند وقت قبل شخصی را ملاقات کردم که توانایی داشت دست شکسته و تاندون پاره شده را، بدون مراجعه به دکتر شفا داد. از آنجا که خودم هم دچار کسالتی هستم به او گفتم می توانی به من هم کمک کنی؟ ( البته من تا آن زمان نمی دانستم که مسلمان نیست. یعنی بوده ولی برگشته و الان هیچ دینی ندارد.) گفت تو مسلمانی و اعتقاد به امام زمان داری، برو بگو بهت شفا بده، اگر امام زمانی باشد (معتقد بود وجود امام زمان دروغ است). بی عرضگی را چگونه به رخم کشیده بود؟ زمینه شد تا دوباره عقایدم را بررسی کنم. چرا باید این طور بشود. عمری مثلا سعی در دوری از گناه سپری کردیم ولی نتوانستیم از سلامتی محافظت کنیم و یا وقتی رفت برگردانیم، آنوقت این آقا با تمرکز قوا، قدرت خودش را ظاهر کند و من و دینم را ریشخند کند! سراغ کتاب های اسلامی که می روی، خبری از اصل مطلب نیست. همه اش پراکندگی، یا بحث روی مباني نظری. خودش را کشته که خدا یکی است. این را که قبول داریم دیگر، بعدش را بگو کتاب جایگاه جن تان را می خواندم، ص ۸۵ در پاسخ به سوالی نوشته بودید: مدبر آب وقتی آب حرارت ببیند آن را بالا می برد و عقول عرضه را توضیح داده بودید. خدا خیرتون بده، ای کاش کتابی هم در فلسفه می نوشتید و جاهایی که لازم است نه این مباحث عجيب و نقل اقوال پر ماجرا، و نتایج کاربردی آن را می آوردید. آن شاءالله این نحوه عرضه و معرفی دین سامان داشته باشد. نه توحید نه معاد. فقط یکسری علوم انباشته ی بی فایده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد فکر کنید که مگر جایگاه دین خدا در چنین جایگاههایی هست؟ در حالیکه خداوند ما را خلق کرده تا از طریق شریعت الهی بتوانیم در ابعاد معنوی خود، جهت حضور در ابدیتی که در پیش است، وسعت یابیم و زندگی دنیاییمان طوری باشد که به معنی واقعی آن، زندگی حساب شود با آرامشی که هر انسانی نیاز دارد و تجربه نشان داده است با رعایت دستورات دین، دنیا و آخرت انسان معنای حقیقی خود را پیدا میکند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد طاهر زاده وعزیزان سایت و کانال لب المیزان: ضمن عذر خواهی از محضر استاد جهت دخالت در پرسش و پاسخ، در مورد سوال 34827 این طور به نظر می آید که سوءتفاهمی برای شخص سوال کننده پیش آمده است. اگر عزیزان سایت صلاح دانستند این متن را انتشار دهند. حاج آقای پناهیان درسحرهای ماه رمضان امسال در برنامه ماه من شبکه ۳ بحثی را شروع کردند تحت عنوان: اصلاح برداشت های ناروا از دین، در رسالت و کلمات امیرالمومنین (علیه سلام) از دوست عزیز سوال کننده درخواست دارم منصفانه این جلسات را که هر کدام حدودا ۲۰ دقیقه است، کامل گوش کنند و با فضای بحث آشنا شوند و ببینند که ایشان اصلا چنین حرفی زده اند یا نه؟ که مبادا با عدم بررسی صحت مطلبی نتیجه گیری انجام بشه.
باسمه تعالی: سلام علیکم: توصیه جنابعالی، توصیه به جایی است. إنشاءالله آن عزیز و سایر کاربران با دنبالکردن توصیه جنابعالی بهترین نتیجه را برای خود شکل دهند. موفق باشید
سلام: تو کتاب ادب خیال استاد به این نکته اشاره کردند که ما باید یک عالم دینی پیدا کنیم و با او ادامه بدیم. یه سوال داشتم من دلم میخواد علامه طباطبایی رو بفهمم، آیا میتونم از شرح کتاب های استاد علامه حسن زاده آملی و استاد طاهرزاده استفاده کنم و البته کتاب های استاد علامه حسن زاده املی رو با کمک شرح های آقایی به نام محمد مهدی معماریان جلو میبرم از صوت ها و سیر مطالعاتیشون استفاده میکنم در کنارشم تفسیرها و کتاب های استاد طاهرزاده
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! عمده مدّ نظرقراردادن سیره علمی آن افراد است و این غیر از مرید و مرادبازی است. موفق باشید
سلام: نکته ای که بعضا شاید مورد توجه قرار نمی گیرد کسانی هستند که در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت نکردند. بنده در یکی از شهرها که حضور داشتم شاید چند برابر جمعیت حاضر، در راهپیمایی حضور نداشتند در انتخابات ۱۴۰۰ ظاهرا ۲۸ -۲۹ میلیون شرکت کردند و باز اکثریت شرکت نکرده بودند. راهپیمایی اخیر نمی دانم آماری هست که چقدر شرکت کردند ولی به نظر می رسد حتی در حد انتخابات ۱۴۰۰ شرکت نکرده باشند فرض کنید کل میدان امام هم پر شود آیا قابل مقایسه با جمعیت اصفهان است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نباید چنین انتظاری داشت و ملاک عدم حضور آنهایی که نیامدند را، دلیلِ عدم تعلّق آنها به انقلاب دانست! با اینحال تجربه بنده نسبت به سالهای گذشته حکایت از حضور چشمگیر مردم دارد (ازدحام جمعیت در خیابان های منتهی به میدان امام (ره) در حدی متراکم بود که عده زیادی درهمان ابتدای ورود به خیابان متوقف شدند) جناب آقای جمشیدی در برنامه «جهانآرا» نکات خوبی را در میان گذاردند. موفق باشید
السلام علیکم و رحمة الله و بركاته: سرد و بی روح؛ مثل یک سنگم، با خودم سالهاست در جنگم / چه بگویم از این پریشانی، از چنین حال و روز ویرانی، یا بسی توبه های پنهانی / طعم برزخ چشیده اید آیا؟، از قیامت شنیده اید آیا؟ / خسته از خویشم و گریزی نیست، وحشت از تا ابد عِقاب شدن، کرده دلریشم و گریزی نیست / ( خود غلط گفتم و ندانستم؛ سنگ، تسبیح می کند همه دم، این منم نا سپاس و بی همدم.....) از دنیا بریده ام اما به آخرت هم وصل نیستم، معلقم، گیرم از دنیا بروم، کجا بروم؟ برزخی درد، در پیش رویم بغضی از خویش، دارد گلویم از گناهان خود شرمسارم خسته ام، بی خودم، بی قرارم دیگر از مرگ ترسی ندارم ای خدا من تو را دوست دارم جز شهادت چه کسی حال مرا شاد کند؟ و مرا از قفس خویشتن آزاد کند؟ کاش همرنگ حسین، کاش مانند علی اکبر او پر شود جام من از عطر خدا و ببینی که چه زیبا شده ام اربا اربا شده ام از همه دار و ندار دل خود می گذرم جز شهادت نبود شادی دیگر به سرم تو فقط با دو دعا روح مرا روح بده که سبک بار و سبک بال روم جز شهادت نبود شادی دیگر به سرم. سلام استاد: خسته ام، بی خودم، بی قرارم دیگر از مرگ، ترسی ندارم. به طلب دعا آمده ام؛ برای طاقتم، برای اینکه در راه حفظ انقلاب، به سیم آخر بزنم، بی کله شوم، برای اینکه در راه گسترش اسلام، جگردار شوم، برای اینکه اهل قربانی کردن بشوم و جسورانه و عاشقانه فدا بکنم. استاد، نه اینکه در طلب مرگ و رفتن باشم از سر نا امیدی، نه، اما؛ دنیا برایم واقعا معنا ندارد. شما خیلی و خیلی ها به گردن من حق دارید اما؛ این حق را به گردنم تمام کنید؛ دعا کنید عاشقانه شهید شوم؛ مخلصانه، بر خلق محمدی، و سبکبار، و سبکبال. دعا کنید در امنیت و سلامت شهید شویم، برای همه دعا کنید. دعا کنید کارم با اهل دنیا درست شود، من طاقت بار شرمندگی ندارم، نه اینجا و آنجا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر جناب مولوی فرمود: «حاصل عمرم سه سخن بیش نیست / خام بُدم، پخته شدم، سوختم» پس باید به بودنی فکر کرد که در دلِ آن بودن، شدنی و باز شدنی پیش آید در حدّ حضوری که حاج قاسم سلیمانی بدان نایل شد. در این صورت « زیر دریا خوشتر آید یا زبر / تیر او دلکشتر آید یا سپر». این ماییم و خدایی که بنا دارد در این زمانه ابرقدرتها را رسوا کند. مهم آن است که ما در این تاریخ حاضر باشیم، چه با شهادت و چه با تلاش و حماسه. موفق باشید
سلام به استاد گرامی: در کانال «وارستگی»«https://eitaa.com/varastegi_ir» جملهای از جناب آقای دکتر داوری آورده است که ایشان میفرمایند: «اگر در دهههای اخیر بعضی فلسفههای معاصر با نظر به فلسفه و عرفان اسلامی فهم شدهاست، این کوشش را التقاط و درهم آمیختن افکار و آراء متباین با یکدیگر نباید دانست. بلکه جهدی فکری برای درک گذشته و فهم زمان و تاریخ و نسبت ما با قدیم و جدید و جهان متجدد است. این معنی را کسانی که مستبصر نیستند و فلسفه و علوم انسانی را صرفاً امور آموختنی میدانند، درنمییابند». «https://eitaa.com/varastegi_ir/585» حال سؤال بنده آن است که سخن ایشان را چطور معنا کنیم؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: چنانچه ملاحظه میفرمایید ایشان ما را متذکر این امر مهم مینمایند که اگر فلسفههای معاصر بخصوص فلسفههای فیلسوفانی مانند دکارت و کانت و هگل و هایدگر و گادامر را مورد نظر قرار دهیم و متوجه جهانی بشویم که این فیلسوفان در آن قرار دارند؛ عملاً با مسائل و دغدغههای بشر جدید روبرو شدهایم و با متفکرانی به موضوعات میاندیشیم که موضوعات امروز ما است. و حال اگر با چنین دغدغههایی به متون عرفانی و فلسفی خود بنگریم معلوم است که بهرههای فراوانی از میراثِ عمیق و حکیمانه خود برای امروزمان به دست میآوریم. عمده آن است که در نظر به فلسفه این فیلسوفان بزرگ بنا را در فهم و همراهی با آنها قرار دهیم نه آنکه از ابتدا بنا را برای مقابله و نفی آنها بگذاریم . موفق باشید
با عرض سلام و ادب خدمت استاد گرامی: با نظر به اینکه نکته های زیاد در سخنرانیهای جذاب و خاص جنابعالی را می توان تلاشی برای همه فهم کردن حکمت صدرایی دانست، خالی از لطف نیست اگر به نکته ای اشاره کنم که چندی پیش آقای یوسف علی میر شکاک در یک برنامه تلویزیونی اینگونه مطرح کردند: قدرت تفکر در یک جامعه وابسته به غنای ادبی و ادبیات تفصیلی است که در بین مردم آن جامعه رسوخ پیدا می کند و جاری میشود. ملاصدرا همیشه پدیده ای بوده است ویژه محافل خاص فلسفی و تلاش و تکاپویی صورت نگرفته است تا فلسفه و حکمت ملاصدرا را از طریق رمان یا داستان یا نمایشنامه وارد اجتماع کنند و اندیشه او را در بین عموم جامعه بسط دهند به طوری که بینش ملاصدرا همه فهم شود. در صورتی که در غرب یا خود فلاسفه یا متفکران و ادیبان پیرو یک فلسفه خاص همواره به کمک داستان، رمان و یا نمایشنامه، بینش فلسفی خاص خود را به صورت مصداقی و قابل فهم در اختیار عموم افراد جامعه قرار میدادند تا فلسفه یا بینش آنها در جامعه فراگیر شود و اینگونه تفکرشان از اجمال به صورت تفصیل درآید. در این خصوص خواستم از جنابعالی سوال کنم که اولاً تا چه اندازه این امر نزد شخص شما اهمیت دارد و ثانیاً اینکه آیا در بین محافل فلسفی و یا ادبی و یا آموزش و پرورش ما کوششی در این جهت صورت گرفته است یا خیر. سپاسگزارم
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید آری! اگر کسی بتواند اشارات فلسفه صدرایی را به صورت رمان و یا فیلم در آورد، کار خوبی است. ولی با توجه به اینکه عموماً در رُمان و یا فیلم، تخیّل نقش فعالی دارد و در فلسفه صدرا نوعی تعقلِ حضوری در میان است؛ بهتر است صدرا را با همان مبنای اصالت وجود دنبال کرد و در غرب هم فیلسوفانی مثل هایدگر که به «وجود» نظر دارند مانند صدرا در محافل عمومی ادبیشان حضور ندارند. زیرا مطالب آنها حضور بالاتری را طلب میکند. موفق باشید
باسمه تعالی. استاد طاهرزاده سلام علیکم: چند سال پیش یکی از شاگردان شما چند عدد CD مربوط به بحث معاد و چند ورق A4 خط کشی شده به بنده دادند که طبق آن برگه ها بحث های معاد را خلاصه کنم ولی متاسفانه من نتوانستم طبق قولی که داده بودم عمل کنم. به آقای توکلی گفتم ایشان گفتند که موارد فوق را تحویل همان کسی بده که تحویل گرفته ای ولی با عرض معذرت بنده آن شخص را دیگر نمی شناسم. الآن بابت سه عدد CD و چند برگ کاغذ چه کار کنم که جبران شود متشکرم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال جز اینکه ردّ مظالمی برای او بدهید و از خداوند برایش بخشش طلب کنید، راهی نمانده است. إن شاءالله جنابعالی نیز به ثواب نیّتی که داشتهاید خواهید رسید. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام علیکم: از گرفتاری در بیت دروغین نفس بیزارم و برای من رنجی از این بالاتر وجود ندارد. مردم روزگار گذشته همانهایی هستند که در تک تک ظلم های عالم دخیل بودند و اگر خدا قصد هدایتمان نمیکرد با توجه به آخرالزمان که هرکسی نزد خودش حاضر می شود (چه ترامپ ها تازه میفهمند چقدر ترامپند و در مقابل چه شهدا چقدر شهید) حتی دیگر جای توبه هم نمیماند. انسان بودن یعنی در حضورِ زندگی حضرت حق تعالی و هیچ عمل و معنایی یا بودنی جز این حضورِ ناب بی معنیست. مذهبی نیستم مومن و مسلمانم تا آدم و متشرع باشم و در ظهور انسانیت معنا یابم زیرا مذهبیان سعی میکنند کاری کنند یا مدل رفتار خاصی انجام دهند و برنامه ریزی برای موفقیت خود بنویسند تا چیزی بدست آرند اما من حتی تقوا را کاری انجام دادن یا ندادن نمیفهمم، پس فرمودند: ألهمنی التّقوی . دیگر کسی نگوید علی علیه السلام مظلوم است تازه زمان او شروع شده است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هر اندازه انسان آرامآرام در جهان خود حاضر شود و در آن حضور به ابعاد متعالیاش نظر کند، او میماند و افقی که در راستای قرب به خدا برایش گشوده میشود. و اینجا است که حضور پیامبران چه اندازه ارزشمند میگردد تا انسان را نسبت به آن افق، نزدیک و نزدیکتر کند و تقوی و یا به تعبیری وارستگی، همان حضور امیدوارانه است نسبت به آنچه پیش آمده است تا در زندگی درجا نزنیم. موفق باشید
سلام استاد گرانقدرم: وقتتون بخیر. استاد تفاوتی که در رویکرد شما در شرح فصوص با شرح فصوص علامه جوادی و علامه حسن زاده به چه جهت است؟ چه خلا و نیازی را احساس کردید که شرحی بر فصوص نوشتید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی شده موضوعات، مختصرتر و با استفاده کمتر از اصطلاحات، مباحث ارائه شود. موفق باشید
سلام استاد عزیز: بنده صوت های مربوط به « ده نکته از معرفت نفس » حاج آقا موسویان رو گوش کردم و واقعا حیرت کردم. (اصلا مگه میشه یه نفر این صوت هارو گوش بده ولی در دین محکم نشه!) خوبی این صوت ها این بود که با زبان ساده گفته شده و هرکسی گوش بده میتونه متوجه بشه و اینکه حقیقتا مطالب رو جذاب بیان میکنه و زبان نسل جوان رو بلدن. حالا میخواستیم یه مسابقه راه بندازیم در دانشگاه، بین افرادی که در اربعین ثبت نام کردند، که افراد علاقه مند به این مباحث این صوت ها رو گوش بدن، اما مسیول فرهنگی دانشگاه مخالفت میکنه و میگه حتما باید با یه استاد به صورت حضوری کار بشه. ولی خب اولا میفته برای بعد اربعین دوما من میخوام بچه ها از حاج آقا موسویان بهره ببرن شاید حاج آقا موسویان وقت نداشته باشن سوما صوت خیلی راحت تره چون یه عده شاید در زمان مقرر نتونن به صورت حضوری بیان . حالا سوال من اینه اگر خود شما هم بودید، اجازه نمیدادید این مسابقه برگزار بشه؟ من میخوام تا قبل اربعین چند نفر گوش بدن تا با یه دید دیگه ای زیارت کنن و اینکه یه کمک هزینه هم به عنوان هدیه بدیم به افرادی که صوت هارو گوش کردن تا یه انگیزه هم برای گوش کردن به صوت ایجاد بشه. مسئول فرهنگی دانشگاه شمارو میشناسه. شاید اگه شما نظرتون مثبت باشه ایشون هم راضی بشه.
باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً بشر امروز خودش، برای خودش مسئله شده است و مباحث «معرفت نفس» نقش مهمی در فهم این موضوع دارد، وگرنه حتی همین عزیزانِ اربعینی پس از مدتی طوری با خود روبرو میشوند که همه آنچه باید در نزد خود بیابند؛ نمییابند. و از این جهت لازم است بدون معطلی، وقتی چنین شرایطی برای تذکر به مباحث معرفت نفسی فراهم است کوتاهی نکرد. زیرا به دنبال فردی باشیم که حیّ و حاضر فرصت چنین کاری را داشته باشد، زمان میبرد و فرصت از دست میرود. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرانقدر: چند سوال را کوتاه خدمتتان عرض می کنم ۱. آیا می توان ثواب اعمال واجب مانند نماز های یومیه یا روزه و... را به چهارده معصوم هدیه کرد؟ به اموات همچون پدر، مادر یا همسر چطور؟ ۲. آیا حدیث کساء که در آخر مفاتیح آمده دارای سند معتبری از طرف معصوم (ع) نیست؟ آنگونه که در مفاتیح نوین آقای مکارم آمده؟ سوالات دیگری هم داشتم ولی به جهت اینکه مزاحم اوقات شریفتان نشوم صرف نظر می کنم. سایه حضرتعالی مستدام
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. میتوان گفت همینکه انسان، ذیل دستورات اولیای الهی وظایف شرعی خود را انجام میدهد، به نحوی انها نیز وسعت مییابند. ولی نمیدانم میشود آن طور نیّت کرد که میفرمایید یا نه؟ ۲. جریان حدیث«کساء» به صورتهای مختلف و حتی در چند محل انجام گرفته. مهم آن است که با قرائت آن حدیث شریف، حضور در صحنهای که در آن تاریخ واقع شده است را مدّ نظر میآوریم و یک نوع یگانگی با آن صحنه و آن ذوات مقدس در خود شکل میدهیم. موفق باشید
با سلام: در مورد مسائلی که امروزه در جامعه با آن سروکار داریم گاها سوالاتی در مورد درست بودن یا نبودن آنها پیش می آید که با سوال از دفتر مراجع می گویند که طبق قانون مراجع رسمی و مجلس و باقی ارگانها باید عمل شود. یا اینکه مثلا می گویند اگر اینطور عمل شود درست است، ولی شخص توانایی بررسی کامل آن را ندارد که بداند چگونه انجام می شود. حال اگر در شرایطی انسان می بیند که خود قانون انطباق درستی با آنچه که درست وعقلانی است ندارد در آن شرایط چه باید کرد؟ بطور مثال مسائل بانک و اقتصاد و... با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میفرمایید در مورد بانک و مسائل اقتصادی، ما گرفتار مافیای نئولیبرالیسم و نزولخواریِ پنهان هستیم و درک درست آن هنوز نه در مسئولان و نه در جریانهای مذهبی پیش نیامده. آنچه مایه امیدواری است نوعی به خودآمدن است که حکایت از بازخوانیِ کلّی در این مورد میکند و امثال آیت الله جوادی تذکراتی را شروع کردهاند هرچند هنوز گوش شنوایی به طور جدّی به میان نیامده است. ولی این انقلاب اسلامی است که بالاخره در ذات خود توان عبور از این معضل را دارا میباشد. موفق باشید
با سلام: لطفا پاسخ این پرسش را طوری بیان کنید که کسانی که اعتقاد کمتری به ائمه و پیامبر دارند قانع بشن. سوالی که مطرحه چرا پیامبر چند زن داشتن و اصلا دلیل اینکه اسلام گفته یک مرد میتونه ۴ تا زن داشته باشه چیه؟ شاید توجیه تعدد زن در زمان پیامبر و جنگ ها منطقی بوده اما این قانون به چه کار جامعه مدرن امروز میاد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع مباحث، مباحث بسیار گستردهای است و بزرگان دین بحثهای خوبی در این مورد کردهاند که در محدود سؤال و جواب نمیگنجد. علامه طباطبایی در تفسیر سوره نساء و سوره احزاب نکات دقیقی در این مورد فرمودهاند. در بحث سوره احزاب و نساء در تبیین فرمایشات علامه عرایضی از طریق بنده شده است. https://lobolmizan.ir/sound/637?mark=%D8%A7%D8%AD%D8%B2%D8%A7%D8%A8 https://lobolmizan.ir/sound/698?mark=%D9%86%D8%B3%D8%A7%D8%A1
موفق باشید
با سلام: شباهت «نیستِ هست نما و غرب زدگی»
دیربازی است که انسان به مسئله «حقّ _ باطل» توجه دارد، و در ایجاد مرز ميانشان سخت در تفکر و تعقل و تفلسف و تذکر بوده و است، اگر دقتی بر سیر اندیشه بزرگان جهان غرب داشته باشیم بسادگی متوجه میشویم که «غرب زدگی» پدیده و بیماریی نیست که از حق گرایان و تحقیق پیشگان غربی بوجود آمده باشد بلکه برعکس جبهه مقابل آنان بوده است، لذا بنظر میآید که خلط مفهوم میان بزرگان غرب با مفهوم غـــرب زدگی، اجحافی بس بزرگ است در حق بشریت، ارباب لغت در باب معنی حقّ و باطل گفته اند حق عبارتست از چیزی که بواقع هست، و باطل چیزی است که بواقع وجود ندارد، اندکی تأمل بوضوح روشن میکند که باطل چیزی هست، هرچند که واقعیت ندارد، ما در تشخیص میان حق و باطل با وجه حقی آن مشکل و مسأله نداریم بلکه مشکل اساسی انسان اینجاست که باطل را در لباس حق میانگارد و میپذیرد، سوال اساسی اینست که اگر باطل یعنی نکته مقابل واقع و بعبارت دیگر اگر باطل یعنی چیزی که نیست! پس از کجا میتواند بر انسان نفوذ و ظهور داشته باشد؟ اگر باطل نیست، (بحسب معنی اش) پس از کجا میتواند در مقابل حق ابراز وجود کند و مقابل اش برخیزد؟ راز این نکته در تئوری هستِ نیست نما نهفته است، یعنی در ساحت انسان عالمی وجود دارد که در آنجا چیزی که نیست، لباس هست میپوشد! و عین هست میشود! عنایت داشته باشیم که آنجا که «پدیده ایی که «نیست» در جایگاه «هست» نشسته باشد، چه بلایی گریبانگیر انسان است! یعنی انسان اسیر یک پدیده خود دروغین است و در زندانی زندانی است که آنجا حقیقتا زندان نیست! فریبی از این بزرگتر قابل تصور نمی باشد. غرب زدگی چنین پدیده ایست، در اثبات این ادعا کافی است به این نکته توجه کنیم که، غرب زده گی تنها گریبان جوامع مشرق زمین را نگرفته است، بلکه جوامع واقع در غرب نیز، غرب زده شدند،! اکنون زمان آنست که انقلابیون اسلامی رویکرد خود را به جانب تمام بشریت گرفته و آنان را از خطرات غرب زدگی آگاه کنند، یعنی بفهمانند که سودای غرب زدگی تصاحب انرژی و خاک و آب و کوه در و دشت نیست، بلکه صحبت تصاحب تمام انسانهاست، و تلاش برای کسب منابع زمینی، تنها برای ارجحیت بخشی به همان «نیست» است، سوال اینست، چگونه این «نیست» امکانِ «هست» یافته؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه شدهاید غربزدگی منحصر به شرق نیست. امروز، غرب، غربزدهترین اقوام روزگار است زیرا با اصالتدادن به توهّمات، نوعی قدرت برای توهّمات در مقابل حق در نزد خود بهوجود آورده و این است راز باطلی که «نیست» ولی قدرت مقابله با حق را داراست ولی نه از آن جهت که باطل، در مقابل ذات حق و «وجود» اصالت پیدا کرده، بلکه همانطور که متذکر هستید باطل، در نسبت با انسان و توهّمات انسانی قدرت دارد و میتواند عنان شخصیت انسان را در اختیار بگیرد و به گفته جنابعالی انسان گرفتار زندانی شود که در واقع زندان نیست ولی در همان حال انسان را تصاحب کرده. چاره کار را باید با نظر به «وجود» از نگاه فلسفی و به حقیقت، در نگاهِ دینی و الهیاتی دانست که البته بحث آن مفصل است و عرایضی در جلسات «انقلاب اسلامی، انتظار و وارستگی» در این مورد شده است. موفق باشید
سلام استاد: من شروع کردم به مطالعه تفسیرالمیزان تا سوره بقره هم پیش رفتم حالا رسیدم به آل عمران من رشته تحصیلیم مهندسی مکانیک است. خیلی بحث های علامه مربوط به علم کلام هستش واسه همین خیلی جاها رو متوجه نمیشم منظورشون چی بوده لطف بفرمایید راهنمایی کنید چیکار کنم که بهتر درک وهمش کنم با سپاس
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در شرح سوره مبارکه آلعمران شده است
https://lobolmizan.ir/sound/644?mark=%D8%A2%D9%84%20%D8%B9%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86 امید است که بتواند راهگشا باشد. به هر حال اصلِ سخن علامه باید برای شما محور تفکر باشد. موفق باشید
یعنی چه... من پرم از یعنی چه هایی که سالهاست همسفر جوانی ام هستند. سلام استاد: چند روزی است فکری سراغم آمده که اینبار من نمی خواهم رهایم کند. چند شب پیش بود که ناگهان با خودم گفتم واقعا یعنی چه؟ یعنی چه که ما کارهای خوب کنیم تا در عالم بهشت برویم؟! حتی بهشت هم نمی تواند سیرابم کند، هرگز! و نمی تواند روح زیاده خواه مرا راضی و آرام کند آری من زیاده خواهم، چون خدا زیاد است. به گمانم بهشت عالم مشخصی نیست،، به گمانم بهشت خود خداست که در آن شناور می شویم، رها می شویم، جاری می شویم، اگر بهشت همه اش خدا نباشد که مطلوب نیست و اگر مطلوب نباشد که بهشت نیست! دوباره بر می گردم به همان یعنی چه هایی که انگار چشمه هایی اند که خدا در دلها جاری می کند تا در کویر بی خبری نمیریم، تا راه بیفتیم و از چشمه به سرچشمه برسیم، واقعا آیا هدف از این خلقت دلفریب، این خلقت پر راز همین بوده که آدم خوبی شویم، کار بد نکنیم تا به بهشت برویم؟! نه، من داوطلبانه این بهشت را نمی خواهم، حتی حاضر نیستم برایش تلاش و تکاپو داشته باشم، من فقط امن می خواهم و مهربانی، من فقط رفتن می خواهم، حتی تا آخرین همیشه، واقعا همیشه یعنی چه؟ واقعا سعادت یعنی چه؟ لذت یعنی چه؟ یک چیز انگار این میان برایم گم شده است، حتی شهادت هم انگار آرامم نمی کند، باور کنید حتی خدا هم برایم یعنی چه است؛ در واقع بزرگترین و مهم ترین یعنی چه ی من است. انگار مغزم را قفل گذاری کرده اند و کلیدش اثر انگشت خداست که تا مغزم را لمس نکند باز نمی شود، خدایا بیا و آقایی کن و یکبار برای همیشه هم که شده تکلیف من را مشخص کن، خدایا هرچه بیشتر سرگردان باشم بیشتر سربه گریبان میشوم، خدایا موسی چه طوری بود که تو اینقدر دوست داشتی با او گپ و گفتی داشته باشی، در ساحتش درآیی و با او دوتایی تو را به تماشا بنشینید، راستی اصلا «بودن» یعنی چه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همین جهت ما از خداوند حضور در صراط مستقیم را طلب میکنیم و میخواهیم راهی را که همچنان باید رفت، در مقابل ما قرار دهد و در شعف حضوری که در آن راه پیش میآید همچنان راه را ادامه دهیم. در این مورد عرایضی در جواب سوال شماره ۳۴۱۴۲ داده شد که خوب است به آن مطلب رجوع شود. موفق باشید