سلام استادِ جان: الحمدلله سالها در طلب اندیشه ناب سوختم و در جستجوی تفکری حقیقی و عقلی و قلبی بودم که خدا شما را بر سر راهم قرار داد، میخواهم بدانید که نسبتم واقعی است. پیرو بحث در راستای بنیانهای حکمت انقلاب اسلامی دیروز که شماره های 168-169 را خواندید، متنی نوشتم که خدمت تان میفرستم و سوالی هم میپرسم:
بسم الله الرحمن الرحیم وقتی در کوچه پس کوچه های کلام به دنبال او میگشتم و در نوای کلام تاریخی تان از حضور بیکرانه ای که هم اکنون جاودانه ام میکند و تا ابدیت مرا میبرد گفتید و در آناتی که در مسیر زندگی بی تابانه سرگشته ی او و در جستجوی خویشتن خویش بودم؛ گاه حیران عظمت بی همتای اویم تا قرار بیقراری هایم شود و گاه حیران مواجهه با تجلیات مختلف و متفاوت اویم و خویش را در آنان جستجو میکنم و در هر دو حال فقیرترین میشوم و مضطرانه در آغوش او قرار مییابم. گویا این احوال همه ماست و از آن دم که این امتِ حیرانِ خداییِ او، از جامِ میِ ربِ بیهمتا مینوشند، به دنبالِ بودنِ با او و نشان دادنِ نابترین عشق به همه میشوند و به ناگاه که سر میچرخانند دیگران را تکه آینههایی میبینند که هم او را در تک تک آینهها میبینند و هم در هر آینه رخی از خویش را و آنجا عاشقی اش در نسبت با هستی به نقطه ی ایجاد مدینه میرسند. در پس آن قرار باز هم حیران است، آری اینک است که در جستجوی قوام و چراغ راه است و سرگشته ی جوانمردی میشود که وحدت بخش و حیات بخش باشد و در انتظار الهام تازه ای از او و تجلی ای از او که اسوه و راهبر کامل روزگار خویش است، آری گویا امتی که به این نگاه برسند، در میقات خویش طالب ملاقات و دیدار و مشتاق اطاعت و تبعیت و حتی با جان شنیدن و با سر دویدن میشوند که از صف ولایت او بشنود و آنچه را در مأوای او چشیدند جاری کنند و جهانی بسازند که همه اش ظهوری است در خور شأن او... با ایستادن در صف ولایت تاریخ قدسی که شما متذکر آن هستید! و در این وانفسای پوچی، با گرمای تفکر، یخ عقل و قلبم آب شد تا از سرمای زمستان گونه روزگار نجات یابم، بدون اینکه شما مرا دعوت به جایی و کسی بکنید، وجودم در جستجوگریهایش آن راهبر راه دید و به یقین رسید که اگر در انتظار خورشید آخرالزمان است، در صف انسانیت تاریخ باید قدم نهد و باور کند آن عرشی ترین حقایق، جاری شدنی است در ارض و انسان خلیفه الله همین زمین است و نیازمند و فقیر اوست و محتاج آن ستاره های روشنگر راه و آن ولیِ آسمانی که بشر است و دستگیر و راهگشا و تک تک انسانهای عاشق حیران متذکر شدیم، آن دم که در میدان توحیدِ تاریخساز ایستادیم و آنگاه که متوجه موانعی چون استکبار و دیوان سالاری گشتیم، باید امیدوار بود به نیاز انسان این تاریخ، آن هم با تفکر توحیدی وسیع تا پای ملزومات حکیمانه و خردمندانه و خلاقانه آن بایستیم و معنای واقعی انقلاب اسلامی را به صحنه آوریم. آری در این میدان است که تمنای ایجاد مدینه و ایجاد بستری برای ظهور آن یارغایب جان میگیرد و طالب رهبر و راهبر میشویم و عزم لازمه آن است. واقعا در میدان است که استاد ما محتاج حضور در فضای اندیشه میشویم و این جلسات معنا و حیات مییابد.
سوال: استاد هیچی بودنِ «وجود» که در جلسه فرمودید، مسلّماً به معنای نفی عزم و اراده و مسولیت پذیری که نیست، چون در کلام شما دعوت به تفکر و یافت عهد و عزم و ایستادن پای کار بسیار است، فرمودید موضوع سختی است، کاش وقتی میدادید و در حد توان روی آن صحبت میکرديم که فهمی متناسب وظیفه یمان در نسبت با انقلاب اسلامی و خون شهدا به صحنه بیاید و فرصت را دریابیم و رو سفید شویم، امکان دارد منظورتان را بیان کنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: میدانید که حرف در رابطه با میدانی که «وجود» در مقابل انسان میگشاید بسی فراوان است. صحبت همان بود که جناب ملاهادی سبزواری می فرماید که: «یا من هو اختفی لفرط نوره» بدین معنا که او به جهت نورانیت محض اش ظاهر نیست به همان معنایی که از بس هست، نیست. یعنی چیزی نیست و فضای جلسات اخیر که به نظر می آید منازل اصیل حضور در تاریخ انقلاب اسلامی است، چنین فضایی است. خواستم عرض کنم این جلسات به یک معنا چیز خاصی به مخاطب نمی دهد مگر حضوری بعد از حضور و یا به تعبیری وجودی که می توان در شدت بیشتری خود را احساس کرد. تا آخر از همین جنس و حضور و وجود است. ۲. با حضور در تاریخی که فردای آن همه معنایی است که بشریت به دنبال آن بوده و شهدا دواندوان رفتند تا راه را صاف کنند، مسلّماً فردایی است بیشتر از امروز. فعلاً به این جمله حضرت امام فکر کنید که میفرمایند: «ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم.» مطمئن باشید شرط زندگی و زندهماندنی که سؤالکننده محترم شماره 35461 متذکر آن شدند از این قرار است. موفق باشید
با سلام و ادب: ۹ ماه پیش برای طلب حل مشکلم به زیارت قبر یکی از علما رفته بودم. آنجا با آقای حدود ۶۰ ساله آشنا شدم که تقریبا ۲ ساعتی که آنجا بودیم او هم آنجا مشغول عبادت بود. با او در مورد مشکلم صحبت کردم و گفت که شاگرد یکی از عرفا بوده و اگر دستوراتی را که می گه برای ۸ ماه عمل کنم زمینه حل مشکل مهیا می شه. دستورات در حد بیداری بین الطلوعین و تلاوت قرآن بود و ذکر و ورد این ها نبود. پولی هم از ما نخواست. چند وقت یکبار هم زنگ می زد و خبر ما را می گرفت در حد آرامش تون چطوره و ... حرف خاصی نمی زد. تا اینکه بعد از۸ ماه گفت که اگر اجازه بهش بدن(؟؟؟) میاد منزل ما و باید قربانی کنیم و اطعام بدیم و مجلس روضه بگیریم. و انجام شد. شب روضه به ما گفت که مهمان ها در راه هستند و باید در آپارتمان را باز بگزاریم و حضرت زهرا سلام الله علیها در این مجلس وارد می شود. و خودشان یک سخنرانی کوتاه کردند بعد یک زیارت عاشورا و یک روضه کوتاه و اطعام و مجلس تمام. وقتی مهمان ها می خواستند بروند به یکی که فرزند کوچک داشتن گفته بود با شما حرف خصوصی دارم و بهشون گفته بود در مجلس حضرت زهرا بر سر فرزند شما دست کشیده و او جزو یاران خاص hقا امام زمان عج الله خواهد بود. بعد هم همسر آن خانم ناراحت شده که چرا با همسرم حرف زدی. بعد از روضه به ما گفتند که انرژی بعضی از مهمان ها آنقدر منفی بود که زمینه شفا و اثر بخشی از جلسه رفت! بعد هم خداحافظی کرد و فرداش رفت. در این ۲ روزی که در منزل ما بودند سیگار پشت سیگار. تا اینکه پسرم که ۹ سال داره بهشون گفت آقا سیگار خوب نیست و گفتند برای دفع استرس می کشند! هر کس هم منزل ما می آمد سریع صفات او را می گفتند. و به قول خودشان لازم نبود حرف بشنوه، ذهن را می خواند. می گفتند تهمت جنگیر بهشون زدند ولی این اثرات نور اعمال خوب است. نمازشان را می خواندند و خیلی به اهل بیت ارادت داشتند. ولی به نظرم یک جای کار می لنگه. بهشون گفتم اینکه انرژی بعضی پائین بود که دلیل نیست خلاصه انسان معصوم زاده که ندارم چرا جلسه خصوصی برگزار نکردید؟ ولی حرف درستی نزدند. استاد احساس می کنم طرف مریض روانی بود که با این ژست ها می خواستند ادای آدم های بزرگ را دربیاورند ولی همسرم معتقدند من اشتباه می کنم. لطفا راهنمایی مان کنید. واقعا حیرت زده ام که این کی بود؟ جنگیر، مریض؟ از طرفی فهمیدیم انگار خانواده هم طردشون کرده و آخرش شغل او را هم نفهمیدم ولی از هر شغلی حرف می زدی، تجربه داشت. ما چقدر خسارت روحی خوردیم که ۸ ماه به حرف او بودیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال این افراد از مسیری که مسیر اهل بیت و علمای راستین است، فاصله گرفتهاند. ممکن است تواناییهایی یا از طریق نفس خود و یا جنیّان منحرف پیدا کنند، ولی ما چرا راه و روش اسلام را دنبال نکنیم و در سختیها که ممکن است برایمان پیش آید شکیبایی و صبر پیشه نکنیم تا در شخصیت خود متعالی شویم؟ موفق باشید
«یا منجی الهالکین» سلام استاد بزرگوار: حضرتعالی در موضوع ازدواج بارها به این کلام مولی امیرالمؤمنین سلام الله علیه اشاره می فرمایید: «اگر میخواهی به سیره حبیبم عمل کنی، نکاح، سنت اوست و اگر میخواهی به سیره برادرم حضرت عیسی عمل کنی، می توانی ازدواج ننمایی» حال سؤال این هست که اولاً: فرض کنید اکثریت افراد یا همه بخواهند به سیره حضرت مسیح عمل کنند، آیا نسل بشر با خطر انقراض مواجه نمی شود؟! ثانیاً: این سیره حضرت مسیح در عدم ازدواج، چه فرقی با فروپاشی خانواده در فرهنگ مدرنیته دارد. سؤال سوم که از دو سوال قبل مهم تر هست، جنابعالی در کتاب زن آنگونه که باید باشد، در عنوان «خانواده؛ اولین واحد توحیدی» بحث بسیار عجیب و قابل تأملی را مطرح می کنید و می فرمایید: « از نظر دين؛ خانواده معني «وحدت در عين كثرت، وكثرت در عين وحدت» است. بهطوري كه همة اعضاء در عين اينكه هركدام خودشان هستند، مستغرق در ديگري ميباشند و همه و همه مستغرق در روح حاكم بر خانواده.» سؤال این هست که اگر در یک خانواده ای یکی از اعضا، گرفتار انحراف از دین شد، آیا آثار منفی حاصل از انحرافات او، بر روی شخصیت دیگر اعضاء هم اثر می گذارد؟ اگر آری، راه نجات از این مشکل چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. روحیه بشر روی هم رفته میل ازدواج و انس با جنس مخالف دارد مگر افراد استثنائی. گویا آن فردی که آن سوال را ازحضرت علی «علیه السلام» کرده نسبت به ازدواج در خودش مسئله داشته و حضرت با توجه به روحیه او چنین پیشنهادی نموده اند. ۲. حقیقتاً خانواده در فرهنگ دینی، بسترِ بسط ابعاد انسانی انسان است و هرکس به هر بهانه ای نسبت به این امر غفلت کند، خود را از شرایط صفا و کمال و ایثار محروم کرده. و سایر اعضای خانواده در این موارد همچنان باید در اصالت های خانواده تأکید داشته باشند. موفق باشید
سلام علیکم استاد ارجمند: برای تربیت فرزندان چه صوت هایی را باید گوش کنیم و عملی کنیم؟ استاد درس خواندن و در نیمه شب مثل ادبیات عرب بالاتر است در سحرگاه، یا قرآن همراه با معنی خواندن؟ نحوه خواندن دروس حوزه بی برنامه هستم. چکارکنم استاد احساس میکنم دچار تنبلی شده ام، منتظر تلنگری هستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده کتابهایی مانند کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و «چه نیازی به نبی» از نظر محتوا بتواند کمک کند و از نظر روش، سخنان استاد علی صفائی مثل کتاب «نامههای بلوغ» مفید خواهد بود. ۲. بحث بر سر انگیزهای است که باید در خود زنده نگه دارید و آن، وسعتدادنِ شخصیت علمی و دینیتان میباشد. در این حالت است که همه چیز عبادت به حساب میآید و عبادات نیز، زمینهای میشود برای رشد علمی و عزم سلوکی به حکم «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ». موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: خدا قوت. با توجه به اینکه روح انسان پس از مرگ دارای حیات مشخص شده است شامل برزخ قیامت و آخرت، و ما می دانیم این سرنوشت روح انسان با توجه به اعمال ما در این دنیا مشخص خواهد شد، حال روح حیوانی چه سرنوشتی پس از مرگ برایش رقم خواهد خورد آیا پس از مرگ حیوانات روح آن ها از بین خواهد رفت؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنچه حقیقت انسان را تشکیل می دهد همان نفس ناطقه است که نسبت انسان را با خدا در بستر فطرت الهی تعیین میکند. و در همین رابطه در سوره مرسلات آنجا که میفرماید: «فاذا النجوم طمست» فرموده اند حتی قوای نفس ناطقه که نسبتی با اعضاء دارند از میان می روند. موفق باشید
با سلام و عرض ادب محضر جناب آقای طاهرزاده: نظر حضرتعالی در باره سخانان دیروز آقای خامنه ای چیست؟؟ رهبر: «کجای دنیا این کار را میکنند؟ مگر همه مردم که باید در رفراندوم شرکت کنند امکان تحلیل آن مسئله را دارند؟ این چه حرفی است؟!» صرف نظر از اینکه کجای کار ما شبیه کار عقلایی سایر بلاد دنیاست و اینکه از قضا در همه کشورهای دمکراتیک، مراجعه به رای مردم و رفراندوم در موضوعات مهم در محیطی کاملاً آزاد و بدون فیلتری چون شورای نگهبانِ منصوب نظام انجام می شود، اما در صدد این بودم که در خصوص این جملات رهبری از منظر چگونگی ارتباط نظام با مردم ایران چیزی بنویسم که دوستی عزیز (که روحانی است و البته بدلایلی لباس غیر روحانی بر تن دارد) برایم نوشت: «واقعا تعحب کردم از این بیان رهبری، هرگز این نحو موضع گیری را از ایشان انتظار نداشتم. معنی صریح این بیان رهبری این است که مردم شعور و فهم سیاسی و قدرت تحلیل مسایل مربوط به خودشان را ندارند، در حالی که از همین مردم «نفهم» برای شرکت در انتخابات خبرگان رهبری برای موضوعی حیاتی مثل «تعیین رهبر» دعوت می کنیم و اصرار داریم که همه واجدین شرایط در انتخابات و تعیین سرنوشت خودشان شرکت کنند ولی برای رفراندم در موضوعات خاص «مثل حجاب اجباری» که فهمش به مراتب برای عموم مردم راحت تر است به عقیده ایشان این مردم صلاحیت و فهم و قدرت درک و تحلیل مسایل را ندارند. به نظر من این بزرگترین اهانت و تحقیری بود که تا کنون از سوی بالاترین مقام رسمی و مذهبی کشور به فهم و شعور ملت خودش شده است.» (پایان نقل قول) با نظر این دوست اندیشمندم موافقم و تصور می کنم اگر تا کنون نظام در عمل در مسیر جدایی از ملت گام بر می داشته اما با این اظهار نظر صریح رهبری آخرین گام در اعلام رسمی جدایی نظام از مردم برداشته و گفتار و رفتار نظام منطبق بر هم شده و تکلیف خود را با مردم روشن کرده است. فقط باید منتظر ماند تا ببینیم مردم چگونه تکلیف شان را با نظام روشن و تسویه حساب می کنند! ۱- با فرض قبول اینکه عامه مردم ایران صاحب تحلیل نیستند و قدرت فهم مسائل مربوط به خود را ندارند! اما این توقع زیادی نیست که نظام نیز بپذیرد رفراندومی را در سطح اهل اندیشه و تامل مثلاً دانشجویان و همه ی آنان که تحصیلات دانشگاهی دارند برگزار نماید و نه در همه موضوعات مبتلاء به کشور بلکه فقط در سه موضوع ذیل برگزار کند: الف: حذف قدرت مطلقه از قانون اساسی. ب: توافق و تعامل با دنیا بجای درگیری و تنش و تعهد به انجام برجام. ج: حق آزادی پوشش و رفع حجاب اجباری. انگار باید به پایان سلام کرد! وروزی امام فرمودند: مبزان رای ملت است ابن شعار مرد و باید ظهور دیکتاتوری را شاهد باشیم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث رهبر انقلاب در این بود که مگر میتوان در مسائل گوناگون، کشور را وارد رفراندم کرد؟ از آن جهت که هرکس و هر جریانی میتواند به بهانهای پیشنهاد رفراندم در موضوعی که به نظرش میآید، بکند. اینجا است که هم رفراندم تبدیل میشود به امری پیشِ پا افتاده و هر روز آقای مولوی عبدالحمید پیشنهاد رفراندم میکند و هم جایگاه مجلس که بنا است موضوعات مبتلا بهِ جامعه را طی قوانین، مورد بررسی قرار دهند؛ مختل میشود. موفق باشید
سلام استاد عزیز: همین الان برنامه شما را در شبکه یک سیما مشاهده می کردم که تمام شد. خدا را از اعماق جان سپاسگزارم که باب این مباحث در صدا و سیما گشوده شده و امیدوارم به نورانیت و مدد امیرالمؤمنین علیه السلام ادامه پیدا کند. حقیقتاً مجری برنامه جناب آقای یامین پور به خوبی و با عمق لازم، شرایط شکوفایی معارف را برای جنابعالی فراهم می کردند. حس می کردیم استاد طاهرزاده خودش با خودش در پشت میزی نشسته و دارد گفت و گو می کند. یعنی اینقدر مجری محترم در افق مطالب شما حاضر بود. خلاصه بسیار لذت بردیم و بهرهمند شدیم. برای ما زمین خورده ها و جامانده ها دعا بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: امید است هرچه بیشتر، مردم ما متوجه عظمت انقلاب اسلامی جهت حضور در عالیترین سلوک باشند و نسبت به چنین سلوکی از جهان پوچیها که فرهنگ مدرنیته به بشریت تحمیل کرده است، عبور کنند. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیزم: استاد یک دسته از اقوام نزدیک ما کلا بی حجاب و بی اعتقاد هستن و اخیرا هم بیشتر این بی حیایی ها را نشان میدهند. مثال سیزده به در رسماً همه را برای ناهار دعوت کرده بودند باغ و اگه کسی روزه باشه یا حجاب داشته باشه بش گیر میدن که چرا هنوز تو حجاب داری و شعار زن آزادی را میدن و از این صحبتا. من واقعا دلتنگ این اقواممون هستم و دوست داشتم میدیدمشون اما با این اوصاف واقعا نمیدونم کار درست چیه؟ وقتی کسی به مقدسات ما توهین کنه و احکام خدا را به مسخره بگیره رفت آمد با آن اشخاص چه حکمی دارد؟ لطفا راهنماییم کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به هر حال نباید در جایی که گناهِ علنی صورت میگیرد، حاضر شد و در عین حال، قطع رابطه هم نباید کرد. موفق باشید
سلام و عرض ادب به محضر استاد طاهرزاده: در روایاتی داریم که میفرماید اگر فلان عمل را انجام بدهید یا فلان ذکر را بگویید، مانند روزی که که متولد شده اید از گناهان بیرون می روید (الْخُرُوجُ مِنَ الذُّنُوبِ وَ اللَّهِ كَهَيْئَتِهِ يَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّه). و با توجه به اینکه از حضرتعالی بارها شنیده ایم که می فرمودید: «نتایج هر عمل عبادی در صورتی محقق میشود که شرایط مقتضی فراهم باشد». حال اولاً: اگر امکان دارد قدری در مورد این «شرایط مقتضی» توضیح دهید. ثانیاً: چرا ما با انجام آن عمل یا ذکر، آن گشودگی و نورانیت و طهارت و تخلیه ای که آن نوع روایات متذکر شده را احساس نمی کنیم؟ با سپاس و التماس دعا.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر آن عمل که فرمودهاند موجب خروج از گناه میشود را، در شرایط خود انجام دهیم مثل همین اعتکافی که پیش آمد؛ حقیقتاً انسان با شخصیتی جدید میتواند زندگی را شروع کند. شرایط مقتضی یعنی شرایطی که آن عمل، حقیقتاً محقق شود. مثل آنکه در اعتکاف انسان بتواند از زندگی بیرونی خود منقطع گردد و بیش از پیش نزد خود باشد و در جهانی که در خود شروع میکند با ابدیت خود و با حضور در محضر حق، با خود روبرو شود. موفق باشید
سلام و عرض ادب: استاد عزیز و بزرگوار بنده هر روز صبح ساعت ۶ از خانه خارج میشم و تا برسم منزل ساعت ۶ یا ۷ بعد از ظهر میشه، چند فرزند هم دارم. اما متاسفانه شبها بدلیل نبودنم طول روز مجبورم تا ۱۱ شب بخاطر بچه ها بیدار باشم و خیلی وقته از روضه ها و نماز شب بی نصیب شدم عاجزانه خواهش میکنم دعا کنید خدا مسیر زندگی بنده را تغییر دهد و مرا در مسیر اهل بیت قرار دهد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءالله خداوند برای جنابعالی شرایط حضور در جوانب دیگر زندگی را نیز فراهم کند. موفق باشید
سلام علیکم: در بحث علوم پزشکی جدید طبق شواهد تجربی بدن انسان از طریق پالس های الکتریکی ایجاد شده توسط مغز کنترل میگردد (که هر پالس الکتریکی با آزاد کردن کلسیم یا پتاسیم در ماهیچه مربوطه باعث انقباض شده و حرکت ایجاد میکند) و در صورت قطع ارتباط عصب دیگر حرکت میسر نمی باشد مانند قطع نخاع و... یا در برنامه ای مستند دیدم، پزشکی که جمجمه را شکافته بود با تحریک قسمتی از مغز باعث حرکت دست فرد بیهوش میشد. تا اینجا یعنی بدن انسان را مغز کنترل میکند (حداقل در عالم ماده) چه بصورت خود آگاه یا ناخودآگاه مثل کنترل قلب و تنفس. حال سوال بنده اینجاست نفس مجرد چگونه با مغز مادی تماس میگیرد و ایجاد پالس الکتریکی و در نهایت ایجاد حرکت می نماید؟ ایجاد حرکت در دیگر اشیا غیر از بدن خودمان چگونه است؟ ( که مرتاضها انجام میدهند) در جایی از بحث معاد فرمودید که گاهی ۷۰۰ سال طول میکشد تا نام پیامبر خود را به یاد بیاوریم. آیا فکر کردن و تصویرسازیهای ذهنی مربوط به مغز میشود؟ و چون در برزخ دیگر این ابزار را نداریم نمیتوانیم فکر کنیم و به یاد آوریم پس نتیجتاً باید آنجا چیز دیگری در میان باشد چگونه آن چیز را بیابیم و از آن استفاده کنیم؟ اصلا آن چیز چیست؟ جسارتا نفرمایید قلب چونکه برای بنده حقیر نامفهوم و گنگ است خواهشا و در صورت امکان صریح و بی پرده و قابل فهم برایم بفرمایید. (چون من هنوز سوار مرکب چوبین نشده ام و لب دریا سرگردانم)
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در کتاب «خویشتن پنهان» مطرح شده که نفس با نظر و تدبیر در بدن حاضر میشود و این غیر از حضور مکانیکی و فیزیکی است و هرکس این حضور را که حضور تدبیری نفس در بدن است را خودش احساس میکند. زیرا خود نفس است که اراده میکند تا مثلاً بدن حرکتی را انجام دهد و البته این حرکت در بدن فرآیند خاصی دارد که جنابعالی متذکر آن شدید. ۲. آری! یکی از ابعاد و مراتب نفس ناطقه، ذهن میباشد. ۳. حضوری که در معاد پیش میآید، حضور در ساحتی است که در آن ساحت، حافظه به معنای دنیایی آن که همان تصورات مربوط به اعمال و رفتار است؛ در میان نیست. آنجا یک نوع به خودآمدنِ حضوری است و در این رابطه بحث ۷۰۰ سال طولکشیدن برای پیشآمدن نام پیامبرش در میان است زیرا باید همچنان به خود آید تا در درون خود آن حضور را درک کند. موفق باشید
با سلام: استاد یه جایی شنیدم یکی از همسران شهدا میگفتن وقتهایی میشد شهید را هر جا توخانه میگشتیم نبودن، بعد یه دفعه ظاهرمیشدن، آیا این واقعیت داره؟ یعنی فردد ارای این توانایی که خود راغیب کنه؟ گمانم شهید نواب صفوی بود راجعشون این را شنیدم، واگر اینطوره این چطورامکان داره برای فرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» چنین خبرهایی گفته شده. ظاهراً این بزرگان حضور خود را در جایی که مایل باشند، حاضر گردند، با بدن خود سیر میدهند. موفق باشید
با سلام: عالم از خداست. آیا به معنی آن است که عالم از هستی مطلق تجلی کرده است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هستی مطلق عین علم است و این نکته مهمی است که در «برهان صدیقین» بدان نایل میشوید. موفق باشید
سلام خسته نباشید: برای اینکه عقل ما بالفعل شود و او را بارور کنیم چه سیر و مسیری پیشنهاد میفرمایید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان مباحث معرفت نفسی مانند «ده نکته در معرفت نفس» و مباحث فلسفی مانند «برهان صدیقین» ان شاءالله در این رابطه مفید خواهد بود. موفق باشید
سلام خدمت استاد بزرگوار: استاد مطالعه کتابهای دکتر داوری و مواجه شدن با دردِ پوچی زمانه و توسعهنیافتگی، به شدت ما را رنجور و خسته کرده. جوانهای باصفایی که با این نگرش مواجه میشوند، گویی خود را در بنبستی بیفرار مییابند، آزرده میشوند و حتی متوقف میشوند. در جلسه سوم «دیدار آوینی» که تشریف آوردید فرمودید همان طور که همهی شما حاج قاسم هستید، همهی شما یک نیچه در وجود خود دارید. لطفا کمک کنید که چگونه از درد پوچی که نیچه با آن روبرو شد به افق پرامید حاج قاسم برسیم؟ در ادامه متنی که در مواجهه با این درد به قلمم جاری شد، خدمتتان ارسال میکنم. لطفاً ما را راهنمایی کنید.
پوچی، درد فراگیر زمانه است اما مواجهه با این درد، این رنج جانکاه، همیشه یکسان نیست؛ بیشترِ مردم آن را همچون مشکلی لاینحل و عمومی مینگرند، از آن گریزی نمیبینند و همچون بیماری که پزشکان از درمان او اعلام عجز کردهاند، تلاش میکنند. چند روز باقیمانده از حیاتشان را در غفلت از بیماری در خوشی بگذرانند، به «روزمرّگی» و «روز- مرگی» رضایت میدهند. اما کسانی هم هستند که به دنبال شفایافتناند، نه تنها برای خود که برای زمانهی خود، گویی میخواهند و امیددارند که نه به نحوی صرفاً فردی، به نحوی تاریخی، با اپیدمی پوچی مبارزه کنند و خود را در قامت مصلحان بزرگ تاریخ تعریف میکنند، میشود ذیل گام بزرگی که امام خمینی در مبارزه با روحِ به نیستی رضایتدادهی زمانه قدم برداشت، سلوک کرد. میشود در دشت وسیعی که او برای ما راه به سوی او گشوده، قدم برداشت و افق روشن عصر ظهور را در آن ترسیم کرد. آری! اگر خمینی نیستم، بیخمینی هم نیستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً قضیه چنین است که بخواهیم و یا نخواهیم ما در این تاریخ، انسانی هستیم که تنها خود را در خود جستجو میکنیم و این آغاز طوفانی است که نه میتوان از آن رهایی یافت و نه میتوان آن را آرام کرد. تنها و تنها میتوان خود را در ابعادی بسی متعالی، ولی در درون خود جستجو نمود و نگهبانِ «وجودِ» خود شد، آنهم وجودی که نسبتی با وجود مطلق دارد و وجود مطلقی که در صحنههای تاریخی به سراغ ما میآید، و این تازه اول ماجرا است. زیرا در موقعیتی قرار میگیریم که معلوم نیست چه موقعیتی است و هیچ تعریفی از آن نمیتوانیم داشته باشیم از آن جهت که «وجود»، چیزی نیست که انسان بتواند در کنار آن قرار گیرد و چیزی نیست کنار چیزها. و اینجا است که با جناب حافظ همراه میشویم که ندا سر داد: «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». به این نکته نیز خوب است فکر کنیم که فرمودهاند: «در همه سنتهای حکمی فلسفی گونهای جهتگیری به سوی درک واقعیت ناب که اغلب نامِ «حقیقت» بر آن نهادهاند، وجود دارد. اما بر اساس موقف نیهیلیسم، اگر این جهتگیری نام و تعریف و توصیفی نهایی پیدا کرد، دیگر «حقیقت» نیست.» و باز: «چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم». آیا این همان گزارشی نیست که رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» در مناجات با حضرت ربّ العالمین به میان آوردند و عرضه داشتند: «ما عرفناک حقّ معرفتک»؟! و این به همان معناست که فرمودند: «اگر این جهتگیری نام و تعریف و توصیفی نهایی پیدا کرد، دیگر «حقیقت» نیست.» موفق باشید
یا محبوب! به اسم خدایِ آرمان علی وردی: عرض سلام و رضوان حضرت معشوق بر شما باد و عیدِ مبارک و سعیدِ عاشقان نیز برایتان پر از قرب باشد.
شاید دیگر این صفحه و این نام کاربری نشان دهندهی انسان پریشانی باشد که خودش هم در کار خودش مانده، اما این از الطاف الهی است که کسی سخن دل را بشنود. من در مورد مکاتب غربی و پوچ گرایی و این نیستانگاری که گریبان بشر امروزی را گرفته است چیزی نمیدانم و به حدّ خود تقریباً بیسوادم. اما همین را میدانم آنجا که آرمانِ علی وردی درون آن خفته و سید مرتضی آوینی روایت میکند و چمران مناجات میخواند، یک خبری دیگر است. هر قدر بیشتر عزم مواجه می دهند من بیشتر در مییابم که وای! جز این جهنم است! به راستی که این است آنچه است که جز آن هیچ نیست! و این جز خدا نیست تمام آنچه از سواد و کلمات بیحس از او در ذهن ریخته بودم به آنی به برون رفت، انگار میگفت سخن از چه میگویی اگر چیزی در دنیا هست این است! آری! اصلاً نمیتوانم بگویم چه خبر است، جان تصدیق میکند و عقل میخندد. لیک این چیست؟!! انگار هر بار قویتر از قبل این فریاد مرا سراسیمه صدا میزند و انگار هر بار آنقدری قویتر از قبل هست که به حذفشدن مانند آن راضی نباشد. از هدف خلقت و اسفار اربعه هیچ نمیدانم ولی میدانم هرچه هست این است. از طرفی این مستی را فقط «بغض» و «اشک» معنا میکنند. انگار عقل راحت است که نمیفهمد ولی دل فقط گریه میکند. باید با آرمان علی وردی و شهید چمران و حاج حسین چه کرد؟! نمیدانم!! اما میدانم بی یاد آنان و چیزی فراتر از آن که نمیدانم چیست، نیست میشوم...
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً باید به شهدا و عطشی که نسبت به شهادتشان داشتند، فکر کرد. از آن جهت که با تمام جان، یافته بودند در دل شهادت است که میتوانند حیاتی فعّال ماورای حیات دنیایی و برزخی را بهدست آورند و فهمیده بودند به حکم «بل احیاء» حیاتی به سراغ آنها میآید که میتوانند به نور آن حیات، جواب دغدغههایشان که نجات انسانها است، بهتر و بهتر بدهند. و اینجا است که حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» همین نکته را رازگشایی کردند و فرمودند: «همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.» موفق باشید
سلام و ادب خدمت استاد محترم: اگر شخصی از فرصت شبهای قدر بسیار کم بهره برده باشد، آیا فرصت دیگری تا پایان ماه مبارک یا ایام دیگری برای رشد وجود ندارد؟ فرصتی که جایگزین لیله القدر باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بهرهبردن از شب قدر امری نیست که کسی بتواند خودش آن را درک کند، امری است وجودی. پس جای ملامت نیست که کسی خود را ملامت کند که فرصت را از دست داده است، همینکه قصد کرده بودهایم بندگی خدا را در آن شب به هر بهانهای ارائه دهیم، کافی است حتی اگر غفلتاً خوابمان برد. موفق باشید
سلام خدمت استاد طاهرزاده: با عرض پوزش: ۱. جنابعالی چه اندازه مباحثه و مذاکره با افراد و افکار ضددین و ضدانقلاب را در فضاهای مجازی توصیه می فرمایید؟ ۲. در این ماه رمضان صرفاً به تعالی خودمان بپردازیم یا وارد گفت و گو با افراد و افکار فوق الذکر هم بشویم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید برای امثال بنده تا اندازهای لازم باشد که بدانم در جهان آن افراد که مقابله با دین و انقلاب را پیشه کردهاند، چه میگذرد؟ هرچند که در ماه مبارک رمضان نباید دل را چندان مشغول آن امور کرد، ولی به گمان بنده جوانان عزیز تا آنجا که میتوانند سعی کنند ماهی را که به عنوان ماهی عظیم و کریم و با فضیلت و با شرافت عنوان شده، به راحتی از دست ندهند. پیشنهاد میشود سری به سؤال و جواب شماره 34811 بزنید. موفق باشید
یا محبوب! عرض سلام و رضوان حضرت معشوق بر شما. عشق این سفرهی مبارک و این فضل گسترده شده در حقیقت حیاتتان فراگیر باشد. حرف دل است در میان کوچههای دل، در میان این برهان و آن استدلال، ناگهان عشقِ سکوتِ دل، شکست و نوایِ آتشِ جان را افروخت. این عشق بود که استدلال را روانهی جان کرد در میان کتب و هزاران خیالات عدد اندیش. شبهای رمضان حرف دیگری برای گفتن دارند، سفره ای به رویم گشوده شد، من ماندم و وصفش: «خاک بر فرق من و تمثیل من».
استاد: میدانم راه چیست و شروعها و باید و نبایدها را میدانم. گفتید: وقتی عقبنشینی کرد به معنای محرومیت نیست، اما نمیدانم این درد چیست که گریبان این روزها را گرفته و فریاد میزند: نه؟!! این، عاشقی نیست، بیگمان از این منِ وهمانگیز و بخل و کینه و نیستی بیزارم. کثرت، بغضِ جان را چنگ میزند، اصلاً قابل توضیح نیست، اما انگار حیرانتر از پیش آن دانستههای وهمیام بر باد رفتی، چون کودکی در مکتب خانهی عشق منتظر استادم، شاید باز هم نیاز به راهنماییهای شورانگیزتان است، اما بیهیچ اضافهگویی برای ما با آن حضوری که همیشه میفرمایید دعا کنید. اجرتان با حضرت محبوب، رمضانتان پر از کَرَمِ کریم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این اواخر عرایضی در شرح غزل شماره ۱۲۳ شده است که امروز و فردا در معرض نگاه رفقا قرار میگیرد، به این امید که صدایی از درون رفقا دارد میگوید در طوفانی که در این ماه رمضان پیش آمده است، باید در کجا ایستاد؟ که نه از هماهنگی با طوفان محروم باشیم و نه این طوفان، ما را در سنگلاخها و درّههای افکار سرگردان پرتاب کند. به هر حال نه میتوان از طوفانی که پیش آمده چشمپوشی کرد و آن را نادیده گرفت، که در آن صورت ضرر کردهایم. و نه میتوان بدون اراده و بدون تأمّل در هستی خود، خود را به آن سپرد.
از جناب مولوی بشنوید که فرمود:
نکتهها چون تیغ پولاد است تیز ** گر نداری تو سپر واپس گریز
پیش این الماس بیاسپر میا ** کز بریدن تیغ را نبود حیا
زین سبب من تیغ کردم در غلاف ** تا که کج خوانی نخواند بر خلاف
موفق باشید
استاد گرامی سلام و عرض ادب: حضرت علی (ع) در دعای شریف کمیل می فرمایند «اللهم اغفر ذنوب التی تحبس الدعا» سوال: ۱- چه گناهانی باعث عدم اجابت دعا می شوند؟ ۲ - در این دعا تناقض وجود ندارد؟ اگر دعای شخص حبس شده پس چگونه دعا می کند که خدا گناهانی که دعا را حبس نموده ببخشد؟ با تشکر. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. حجابِ خودبینی و خود را منشأ امور دانستن. ۲. بحث در غفران دعایی است که توفیق همین دعا را هم از انسان بگیرد و برعکس، با نظر به همین فراز از دعا، تقاضا میکنیم تا حجابهایی را برطرف کند که در صورت رفع آن حجابها، نسبت انسان با پروردگارش با شکوفایی هرچه بیشتر به ظهور میآید. موفق باشید
سلام استاد: وقت بخیر. دیدگاه شما در مورد این سخن مقام معظم رهبری چیست؟ ایشان می خواهند متذکر چه نکته ای بشوند ؟ رهبر انقلاب: شواهد نشان میدهد فلسفههایی که در ایران رایج شد که الان هم اوج آن است، عادی نبود. خواستند برای فلسفه اسلامی رقیب درست کنند؛ لذا فلسفههای غربی را آوردند و ترجمه و ترویج کردند. با غفلت حوزههای علمیه ما تدریجاً کار به جایی رسید که هر وقت در محیطهای دانشگاهی اسم فلسفه برده میشود ذهن به سمت «کانت» و «هگل» و امثال اینها میرود و تصوّر میشود اصلاً فلسفه محصول تفکّر اینهاست. زمانی که تفکّرات مارکسیستی در ایران خیلی رواج داشت، یکی از قلمهای عمده تبلیغاتىِ کمونیستها کوبیدن منطق ارسطویی و منطق شکلی بود که در مقابلِ منطق دیالکتیک فحش محسوب میشد؛ میگفتند اینها طرفدار منطق ارسطویی هستند! تا این حد فلسفه اسلامی از جمله منطق را ضد ارزش کرده بودند. البته نمیگوییم هر دانشجو یا استادی وارد فلسفه جدید شد، لابد با سیا ارتباط دارد؛ نه، اما امثال فروغی و دیگران که ارتباطات سیاسی و خارجی و تلاشهایشان مشخص است، پیشروان این کار بودند! ۸۲/۱۰/۲۹
باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً فضایی که مارکسیستها ساخته بودند همین بود که حضرت آقا میفرمایند و فلسفه اسلامی را با آن همه عظمت نادیده میگرفتند و البته بعد از انقلاب بحمدلله تا حدّی فضا تغییر کرد آن هم با نظر به شخصیت فلسفی و عرفانی حضرت امام بود. ولی هنوز آن طور که باید و شاید صاحبان اندیشه و اهل فکر و نظر به فلسفه اسلامی و بهخصوص به صدراییِ آن، آنطور که رهبر معظم انقلاب میفرمایند، نپرداختهاند. ایشان میفرمایند: «به گمان ما فلسفه اسلامي در اسلوب و محتواي حکمت صدرايي، جاي خالي خويش را در انديشه انسان اين روزگار ميجويد و سرانجام آن را خواهد يافت.» موفق باشید
با سلام و تحیت و آرزوی سلامتی یرای شما جناب آقای استاد طاهرزاده عزیز و بزرگوار. استاد عزیز و فرهیخته الان در هر محفلی که نشسته ای حتی در کوچه و خیابان و مغازه اکثریت قریب به اتفاق مردم حتی مسجدی ها به آقای خامنه ای و رییسی به خاطر سوء مدیریت و پدید آوردن اوضاع وحشتناک اقتصادی ناسزا و لعنت میگند حتی بعضی ها به اجداد اینا نوهین میکنند و میگن الهی گورشون آتش بگیره. مردم واقعا در تنگنای شدید قرار دارند و چاره ای جز این ندارند. انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و آبیاری توسط خون شهدای عزیزی مثل خرازی ها و باکری ها و چمران ها پایدار ماند. اما الان در مسیر انحراف افتاده و عده ای خاص با امتیازات خاص خودشون را ذیحق میدونند و ثروت و مال اندوزی میکنند. بگذریم استاد عزیز، سرتون درد نیارم، سوالم از محضر جنابعالی این است که آیا انتقاد و ناسزا مردم به حاکمان غیبت محسوب می شود یا خیر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: غیبت که چه عرض کنم؟!! تهمت است! و این افراد ایمان خود را و توفیقاتشان را از دست میدهند. در رابطه با مسائل اقتصادی عرایضی در جواب سؤال شماره 34662 تحت عنوان «ما و آینده پیروز جنگ اقتصادی» شده است. موفق باشید
سلام علیکم: استاد چند تا شبهه بود میخواستم باهاتون مطرح کنم: ۱. آیا شما این نقل قولی که از علامه طباطبایی پخش شده که گفته میشه ایشون بعد از شنیدن خبر شهادت آقای قدوسی گفتند این انقلاب فقط یک شهید داره اون هم اسلامه را شنیدید و در موردش بررسی داشتید؟ ۲. استاد اگه جمهوری اسلامی بتونه فضای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی اسلامی و مناسبی فراهم کنه خوب در واقع همون آرمان انبیا و اولیا را بدون حضور امام معصوم محقق کرده و الگوی سایر جوامع هم قرار میگیره، آیا چنین امری ممکن الوقوع هست؟ اگه شیعیان در چنین شرایطی قرار بگیرند دعا برای فرج هم کم رنگ خواهد شد. ۳. استاد حضور میلیونی مردم در ۲۲ بهمن واقعا چشمگیر بود ولی آیا اون مردم شریف چند درصد جمعیت ایران بودن و آیا میشه اون حضور را به عنوان همه پرسی مطرح کرد و یا جهت گیری اونها را جهت گیری ملت ایران دونست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. فرزند خود علامه طباطبایی این موضوع را رد میکنند. ۲. نه تنها حضور چنین موقعیتی برای انقلاب اسلامی ممکنالوقوع است حتی میتوان گفت حتمیالوقوع باشد و افق آینده بشر، نظر به افقی دارد که جمهوری اسلامی مدّ نظر بشر جدید قرار داده. که البته در این رابطه عرایضی در سلسله مباحث «راز امیدواری به آینده در تاریخ انقلاب اسلامی» شده است. ۳. همیشه همینطور بوده که عناصر فعّال یک کشور، نقشآفرین میباشند به طوری که میفرمایند آنچه موجب انقلاب فرانسه شد ۳ درصد از آن نوع مردم بودند. و یا در انقلاب روسیه حدود ۶ درصد و در ایران را ۱۰ در صد میدانند، و این بدان معنا نیست که بقیه بیتفاوت یا مخالف بودهاند. موفق باشید
سلام علیکم و رحمهالله: لطفا دعا بفرمایید خداوند به حق صدیقه شهیده، بنده را بعنوان قربانی راه دین و ولایتش قبول کند و شهید شوم. همچنین به حق رسول خدا که شهر علم هستند من نیز عالم ربانی شوم. فرق بین بقا و حیات چیست؟ اینکه «العلماء باقون ما بقي الدهر» هستند و شهدا نزد پرودگارشان روزی میخورند و زنده هستند چه تفاوتی دارد و کدام بالاتر است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! «بقاء» نوعی حضور است حتی اگر جسم انسان و حیات دنیایی در میان نباشد و آن حضورِ فرهنگی که علمای ربّانی پس از حیات خود دارند، شهیدپرور است. نمونه آن حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» میباشند که تا قیام قیامت همچنان نقشآفرین خواهند بود. موفق باشید
ضمن عرض سلام و خدا قوت: استاد من سال ۸۷ در سن ۱۷ سالگی به مکه مشرف شدم پس از یک هفته کسب آمادگی از مدینه به مکه رفتیم از لحظه ورود به مسجدالحرام به گفته مسئول کاروان همه سرها پایین بود و بالا را نگاه نمیکردیم یک لحظه من دیدم نفرات جلویی همه به زمین افتاده اند با خود گفتم حتما کعبه همین جاست سرم را بالا آوردم از گوشه ی کعبه نوری دایره ای شکل که نه شبیه نور بود نه دایره کامل را دیدم دهانم باز شد چشمهام درشت و خیره شده بود به صورت سجده به زمین افتادم و صدای اصابت پیشانیم به زمین را شنیدم ولی درد نداشت به اندازه ی یک وجب دست و پاهایم میلرزید و بلند بلند گریه میکردم گویا همه همین طور شده بودند هرکسی چیزی دیده بود و به زمین افتاده بود زیر بغلم را گرفتند و مرا به کناری بردند بعدا که کاروان دیگه ای هم آمد همین قضیه را در آنها دیدم. استاد همیشه سوالم این بود که من چه چیزی را دیدم؟ الان با خواندن فص نوحی در مطلب عالِم و غیر عالِم میفرمایند « عین ثابته ی خودم را دیده ام در آینه ی حق » _ از صمیم جان دوست دارم بدانم من چه چیزی را دیدم؟ اگر آن مبارک عین ثابته ی من بوده است واقعا در عوالم بعدی به آن ملحق میشوم؟ استاد خواهش میکنم برام بی پرده توضیح بدید. امیرالمومنین (ع) پشت و پناه تون باشه ان شاءالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید در این موارد سخن همان است که فرمودهاند: «که صاحبدل بداند وان چه حال است!» حالتی است که بین انسان و حضرت حق پیش میآید. چه کار داریم که بخواهیم اسم و رسم برای آن تعیین کنیم! مگر چنانچه حضرت حق به نور خود برای سالکی ظهور کرد، او میخواهد که اسم و رسم آن نور را بداند؟!! موفق باشید