بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
3706

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ما در قسمت آخرِ سؤال 2724، از شما خواستیم «سلوک فردی» و «جمعی» را تعریف کنید، اما چون دربارة اصل لزوم استاد در سلوک جمعی هم سؤال داشتیم، شما تنها به پاسخ همین قسمت پرداختید و در لزوم استفاده از انقلاب توضیح دادید. لذا برای دریافت پاسخ شما به اصل این دو سؤال و مشخص شدن این دو واژه، مجدداً این دو سؤال را ارسال میکنیم: 1- منظور شما از «سلوک فردی» چیست؟ 2- منظور شما از «سلوک جمعی» چیست؟ آیا منظورتان «رسیدن به خدا از طریق ارتباط با جامعه» است؟‌
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده بیش از آن‌چه در کتاب در این رابطه عرض کرده‌ام ،چیزی به نظرم نمی‌رسد. موفق باشید
2815
متن پرسش
با عرض سلام خدمت حضرت استاد،این حقیر می خواهم در زمینه عرفان کار کنم از کجا شروع کنم و چگونه استاد عرفان پیدا کنم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به تعبیر آیت‌الله بهجت«رحمة‌الله‌علیه»: «علم تو استاد توست» حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» توصیه می‌کردند مقدمات عرفان، معرفت نفس و به تعبیری جلد 8 و 9 اسفار است. لذا اگر با «ده نکته در معرفت نفس» و سپس کتاب «آشتی با خدا» و بعد کتاب «برهان صدیقین» و سپس کتاب «معاد» و بعد کتاب «خویشتن پنهان» شروع کنید تا حدّی مقدماتی که حضرت امام مدّ نظرشان بوده است را طی کرده‌اید، سپس به فصوص الحکم محی‌الدین بپردازید. موفق باشید
2778
متن پرسش
سلام استاد خوبم من مسئله ی قضا و قدر را در اتفاقات و رخداد های زندگی متوجه نمی شوم. فرض مثال در مسئله تصادف دانش آموزان راهیان نور آیا این اتفاق بهر حال رخ می داد یا اینکه تنها به خاطر چند لحظه غفلت یک نفر خداوند جان 24 نفر دیگر را می گیرد؟ و اگر راننده در آن لحظه دقت لازم را داشت این اتفاق نمی افتاد؟ لطفاً راهنماییم کنید. تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: از خودت بپرس آیا می‌شود خداوند سرنوشت 24 انسان را در دست یک راننده‌ی بی‌احتیاط قرار دهد؟ درست است که ما باید کار راننده را تقبیح کنیم ولی در یک سطح دیگر نباید از برنامه‌های خداوند در عالم غافل باشیم. آری چون تقدیر الهی برای آن جوانان آن بوده که به عالم دیگر منتقل شوند خداوند در این مسیر قرارشان داد که به این صورت کار انجام گیرد. قرآن می‌فرماید: «أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی‏ بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ....» هر جا باشید، مرگ شما را درمى‏یابد؛ هر چند در برجهاى محکم باشید! موفق باشید
532

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد ارجمند جناب آقای طاهرزاده سلام علیکم؛ همان طور که حضورا عرض شد، از حضرتعالی درخواست می شود فرصتی را جهت انجام مصاحبه با موضوع "عشق" اختصاص دهید. سوالات مد نظر به شرح ذیل تقدیم می گردد. موجب امتنان است مواردی را که حائز اهمیت می دانید و در سوالات به آن پرداخته نشده است نیز در مصاحبه طرح بفرمایید. تقاضا مندیم در پرداختن به سوالات علاوه بر طرح مباحث مبنایی، به مصادیق عینی و راه های عملی نیز اشاره نمایید. طبق صلاحدید حضرتعالی سوالات زائد قابل حذف می باشد. خواهشمند است پاسخ ها را بر روی سایت قرار ندهید و به صورت خصوصی جواب دهید تا در صورت روشن نشدن موضوع سوالات دیگری نیز پرسیده شود و ارزش مصاحبه حفظ شود. 1- آیا عشق اگر از نوع تمناهای پست شهوانی نباشد حقیقی است؟ یا اینکه عشق به غیر خدا و ائمه هرچه باشد مجازی است؟ 2- آیا این تصور صحیح است که اگر عشق مجازی به گناه نینجامد مذموم نیست؟ آسیبها و خسارات عشق مجازی کدامند؟ 3- آیا عشق اختیاری است و می توان از عاشق شدن خود داری کرد؟ 4- راه های جلوگیری از مبتلا شدن به عشق مجازی چیست؟ 5- چه نوع الگوی تربیتی و روابط عاطفی خانوادگی پرورش دهنده افرادی است که بیشتر در معرض عشق مجازی قرار می گیرند و آسیب پذیرترند؟ 6- چه افرادی، و با کدام الگوی زندگی، بیشتر در معرض عشق مجازی قرار دارند و آسیب پذیر ترند؟ ( به عناون مثال کسی که اوقات فراغت زیادی دارد؟ کسی که در حیات فردی و اجتماعی خود اهل مبارزه نیست؟ کسی که ورزش نمی کند؟ مثالها صرفا برای بیان مقصود سوال است) 7- راه صحیح برخورد با عشق مجازی برای کسی که نتوانسته از آن پیشگیری کند و مبتلا شده است چیست؟ 8- آیا می توان با عشق مجازی مبارزه کرد و آن را از بین برد؟ 9- راه های نظری و روشهای عملی مبارزه با عشق مجازی چیست؟ 10- برخی روشها مانند مشغول کردن ذهن با بازی های کامپوتری یا با تخیلات یا شمارش معکوس اعداد از صد به یک یا جمع زدن اعداد دو رقمی در ذهن برای منصرف کردن ذهن بیان می شود. آیا استفاده از این روشها از نظر دین پذیرفته شده است یا کنترل ذهن و خیال روش دیگری دارد؟ 11- آیا افراد عادی می توانند به عشق حقیقی دست یابند؟ 12- راه دستیابی به عشق حقیقی چیست؟ به طور مشخص کسی که می خواهد گام در مسیری بگذارد که به عشق حقیقی دستیابد چه باید بکند و چه نباید بکند؟ با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی . علیک السلام. بنده در این امر صاحب نظر نیستم، بیشترین حرف خود را در کتاب «مبانی نظری و عملی حبّ اهل البیت«علیهم‌السلام» زده‌ام که تا حدّی شامل جواب سؤالات جنابعالی می‌شود.
401

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده.در دعای ندبه داریم که((یابن نبا العظیم)).در قران داریم که((عم یتسائلون عن نبا العظیم)).ایا این دو نباالعظیم با هم ارتباطی دارند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام طبق روایات «نبأ عظیم» صفت امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» است که از جمله می‌توانید به کافی، ج 1، ص 208 رجوع فرمایید. لذا وقتی به حضرت صاحب‌الأمر«عج‌الله‌تعالی‌فرجه» خطاب می‌کنید؛ ای فرزند «نبأ عظیم» منظور فرزند علی«علیه‌السلام» و صاحب غدیر است. موفق باشید
126

بدون عنوان**بازدید:

متن پرسش
سلام علیکم دفتر آیه الله مکارم در پاسخ به استفتایی از بنده فرمودند که هر کس که توانایی و علاقه به علوم دینی دارد واجب است که به حوزه بیاید.نظر حضرت عالی در این مورد چیست؟
متن پاسخ

حرف حق همان است که ایشان فرموده اند.

15102

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت حضرت استاد: پرسشی دارم که هر وقت به آن فکر می کنم واقعا پاسخی قانع کننده برایش نمی یابم. از شما استاد گرانقدر خواهش می کنم مرا در یافتن پاسخ آن یاری نمایید. در انتخابات سال 84 حضرت آیت الله جوادی آملی از آقای هاشمی رفسنجانی دفاع عجیبی کردند. آیت الله جوادی آملی در بخشی از این سخنرانی گفته است: این مرد بزرگ به نام جناب آقای هاشمی رفسنجانی (حفظ الله)، دنیا رویش حساب می کند، خب این هم یک روحانیت است امّا مصداق همان حرف حضرت علی(ع) درباره مالک اشتر که لوکانَ حجراً لکانَ صَلداً (اگر سنگ بود، صخره ای سخت می نمود). وی می افزاید: جناب آقای هاشمی رفسنجانی اگر درخت بود، تک درخت بود، مشابه تک درختی که در پای کوهی می روید و تمام آنجا را سبز می کند. که لینکش را در زیر قرار می دهم http://www.aparat.com/v/axdbH/%D8%B3%D8%AE%D9%86%D8%A7%D9%86_%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF%DB%8C_%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C_%D8%B1%D8%A7%D8%AC%D8%B9_%D8%A8%D9%87_%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C چگونه فردی مثل حضرت آیت الله جوادی آملی نتوانسته اند آقای هاشمی رفسنجانی را بشناسند که این گونه درباره او سخن می گویند؟ پس بصیرت چه می شود؟ آن هم در زمانی که خواص باید به مردم آگاهی و بصیرت بدهند!؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب این سؤال، جواب ساده‌ای نیست. فکر می‌کنم در نگاه آیت اللّه جوادی، آرمان‌شهری مدّ نظر است که آقای هاشمی در تحقق آن، تواناییِ خوبی دارند. و از این جهت آیت اللّه جوادی نظرشان به آقای هاشمی مثبت است. ولی از آن جهت که شدیداً مؤیدّ رهبری انقلاب هستند و موضع ضد استکباریِ ایشان را دنبال می‌کنند، نمی‌توان گفت آیت اللّه جوادی کلیّت آقای هاشمی را پذیرفته‌اند. موفق باشید

12511

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیم: طاعتتان مقبول. سوالی داشتیم در خصوص «رساله ذهبیه» دو نفر از اساتید طب سنتی با معرفی که ارائه می شود نسبت به رساله ذهبیه ایراد وارد می کنند می خواستم نظر حضرتعالی را در این زمینه جویا بشویم. «استاد حکیم محمد عبادیانی استاد و متخصص طب سنتی می‌گوید که «رساله ذهبیه» به دلیل مشکلات سندی و به‌ویژه مشکلات محتوایی نمی‌تواند از امام رضا (ع) و هیچ شخص معصوم باشد و این رساله احتمالا برساخته شخصی طبیب یا طبیب‌نما و یا توطئه‌ای از مأمون برای مخدوش کردن چهره آن حضرت و بهره‌برداری‌های سیاسی بوده است. عمل به برخی از دستورهای این رساله نیز خطرناک است.» دکتر حسن حاج طالبی (دارای مدرک دکترای پزشکی) از معدود پزشکانی هستند که در زالو درمانی علمی تحقیقات گسترده ای را انجام داده اند و از زالو درمانی برای ده ها هزار از بیمارن خود استفاده کرده اند و یافته های بسیار با ارزشی را بدست آورده اند که در دنیا اولین بار است. ایشان یک کلینیک درمانی علمی و تحقیقات بیش از 10 سال تحقیق و پژوهش یکی از پزشکان ایرانی (دکتر حسن حاج طالبی) در مورد بیش از 4000 سال تغذیه سالم ایرانیان است. خیلی ببخشید وقتتان را گرفتیم از خدواند متعال طول عمر و سلامتی برای حضرتعالی و دست اندرکاران گروه فرهنگی المیزان داریم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت اگر هم که سند آن روایت معتبر هم باشد چون رساله برای شخص خاص نوشته شده است و در شرایط خاص بوده است نمی‌توان آن را به راحتی برای عموم تعمیم داد. موفق باشید

11310
متن پرسش
سلام. خسته نباشید. هر چی بنده فکر میکنم نمیتوانم صحبت های فردید و دکتر داوری را با مقام معظم رهبری جمع کنم. واقعا دیدگاه ها و هدف هایشان فرق دارد. برای بنده جای سوال است شما هم از نگاه فرید استفاده میکنید و هم بیانات مقام معظم رهبری برایتان اصل است. این که چگونه این تناقضات را با هم جمع میکنید برای بنده جای سوال دارد. مگر این که نظری متفاوت با رهبری دارید ولی در عمل فرامین ایشان را اجرا میکنید. نظرتان را به مطلب زیر جلب میکنم: (( تقیۀ فردیدی «برخی از دوستان از من خواسته اند که در بارۀ فردید بیشتر بنویسم. امروز می خواهم در بارۀ طرفداران انقلابی فردید بنویسم. کسانی که بعد از انقلاب طرفدار سینه چاک فردید شدند شاید خبر نداشتند که فردید اساسا انقلابی نبود چون او قائل به نظریۀ پیشرفت نبود. ترقی کردن یا پیشرفت کردن را فکر غربی می دانست. حق هم داشت. عقیده به پیشرفت فکر هگلی و مارکسستی و به طور کلی غربی است. مسلمانان اصیل در گذشته به پیشرفت بشر قائل نبودند بلکه به پس رفت قائل بودند. فکر می کردند هر چه بشر از زمان پیغمبر دور تر شود از معنویت و دین فاصله می گیرد و دورتر می شود. این اندیشه که تا حدودی یأس آور و "پسی میستی" ست در قرنهای چهارم و پنجم و ششم هم که اوج درخشش تمدن اسلامی بود وجود داشت. ابوسعید ابوالخیر روزی یه زردشتی را در کوچه دید. به او گفت : «در دین ما که دیگر خبری نیست. آیا در دین شما خبری هست؟» یعنی ما که همه اش چهار صد سال از پیغمبرمان دور شده ایم حلوای اسلام را خورده ایم. شما دیگر چه می گوئید؟ بعد از یکی دو هزار سال هنوز هم خیال می کنید از برکات آسمانی دین شما چیزی باقی مانده؟ عقیدۀ فردید همین بود. او حتی نظر هندیها را مطرح می کرد و می گفت ما هم اکنون در عصر کالی یوگا به سر می بریم و کالی یوگا آخر زمان است. شما نمی توانید به کالی یوگا معتقد باشید و در عین حال انقلابی هم باشید. فردید هم انقلابی نبود. تقیه می کرد. طرفداران او بعد از انقلاب یا جاهل اند یا مثل فردید تقیه می کنند. شاید هم مثل کسانی اند که فکر می کنند باید هر چه زود تر همه چیز خراب شود تا امام زمان ظهور کند. نمی دانم. فردید دستش را رونمی کرد». [منبع: یادداشت اخیر دکتر نصرالله پورجوادی در فیس‌بوک])) واقعا نمیدانم با اندیشه های فردید و دکتر داوری چه کنم. از طرفی اندیشه های آنها با نگاه با رهبری تناقض دارد و مخالفانی ( مثل دکتر رحیم پور ازغدی و...) دارد و از طرفی افراد شاخصی هم از جبهه انقلاب اسلامی موافق آن هستند. ( مثل میرشکاک، استاد طاهر زاده و...). چگونه بین این دو جمع کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده مشکل را در برداشت آقای دکتر نصراللّه پورجوادی می‌بینم که درست سخنان فردید را متوجه نشده‌اند، در حالی‌که وقتی فردید صراحتاً بحث «پس‌فردایی»بودن حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» و پس‌فردایی‌بودنِ انقلاب اسلامی را می‌کند، پس اعتقاد خوبی به انقلاب اسلامی دارد و اگر بگوییم او تقیه کرده؛ این را برای هرکسی که بخواهیم افکارش را نادیده بگیریم می‌توانیم بگوییم. آن پیشرفتی که در غرب مطرح است و نگاه خطی به تاریخ است، غیر از از نظر به حقیقت قدسی حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» می‌باشد. موفق باشید
10587
متن پرسش
با سلام و احترام: آنگونه که بنده از مباحث شما متوجه شده ام معیار زهد در زندگی این است که هیچ چیزی بیش از نیاز خود نخواهد و هر چه که انسان بیش از نیاز خود داشته باشد مانع سلوک او خواهد بود. در مقابل نظر دیگری نیز که ظاهرا طرفداران بیشتری دارد وجود دارد که انسان هر چه داشته باشد اشکالی ندارد لازم نیست انسان به حداقل ها اکتفا کند و معیار زهد آن است که انسان به آن دلبستگی نداشته باشد. خواهش من آن است که بفرمایید در زندگی فردی و در تمدن اسلامی کدامیک از این دو باید معیار قرار گیرد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم در نگاه سلوکی باید ذهن خود را از زیر بار ثروت‌هایی که بدان نیاز نداریم آزاد کنیم، ولی این بدین معنا نیست که پول غسل و کفن خود را هم در دست نداشته باشیم. و از طرفی در نگاه تمدنی نیز باید قدرت تمدن‌سازی خود را رشد دهیم حتی اگر به معنای داشتن امکاناتی است که لازمه‌ی آن تمدن است نباید به اسم زهد، قدرت تحرک خود را در تحقق اهداف خود از بین ببریم.
10116

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: تعاریفی که در منطق برای حیوان و انسان وجود دارد از نظر قرآن صحیح است؟ و اگر دقیقا با تعارف قرآن مطابقت ندارد چرا هنوز در حوزه ها تدریس می شود و چرا تعاریف قرآنی را جایگزین نمی کنند؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در دستگاه منطق ارسطویی این تعریف پذیرفتنی است ولی این بدین معنا نیست که تنها از این زاویه باید انسان را تعریف کرد. موفق باشید
9668
متن پرسش
سلام حضرت استاد: وقتتان بخیر. اینکه می گویند مردها از زنانی که بیشتر از خودشان می دانند بدشان می آید چقدر مبنای عقلی دارد؟ عقل من می گوید هوای نفسشان هست ولو بیشتر مردان جامعه چنین تفکری داشته باشند، روحانی ای می گفتند چون زنان تکیه کردن به مردان را دوست دارند در علم و معرفت هم همینطور است و این به روایات نزدیک است ولی من می گویم اگر این طور بود شما می فرمودید در دوران مجردی به اندازه ای یاد بگیرید که از مردان جامعه جلو نیفتید یا قران و روایات حد معین می کرد. انسان سلیم النفس دوست دارد با کسی طرح دوستی بریزد که کمالات زیادی دارد تا زودتر به لقای حق نائل شود ولو آن دوست یک زن باشد. درست است دیدگاه من حضرت استاد؟ 2- چرا عقل برترین موجدی است که حداوند خلق کرده؟ در صورتی که در قلب که مقام فوق تجرد عقلی دارد خدای با آن عظمت جای می گیرد؟ عقل فقط نقش راهنما دارد و جلوتر حرکت می کندنمی گویم نقش کمی است ولی برایم سوال شده. 3- من وقتی تصور می کنم می خواهم عالم به اسما الهی شوم به راحتی گناه نمی کنم و مستحبات و مکروهات را رعایت می کنم چون فکر می کنم شان خلیفه الله گناه کردن و خود نمایی و تفاخر نیست، ولی روحانیون عزیز بعضا یک نگاه عاقل اندر سفیه می کنند و شروع به اندرز می کنندتازه خیلی خویشتنداری می کنند گناهان را تذکر نمی دهند. ولی من به همه می گویم ما آمده ایم تا به شهود حق برسیم فکر می کنم این نقشه شیطان است که می خواهد ما را حقیر جلوه دهد از آدم حقیر فقط کار حقیر سر می زند. من دنبال کشف و شهود نیستم من اعتماد بنفس کاذب دارم حضرت استاد؟ و حق با بقیه است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- فکر نمی‌کنم این ادبیات درستی باشد که مردان از زنانی که بیشتر از خودشان می‌دانند، بدشان می‌آید 2- منظور از عقلی که در روایت مورد نظر هست، عقلی است که شامل قلب هم می‌شود که به آن عقل قدسی و یا عقل محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌گویند 3- بسیار رویکرد خوبی در این مورد دارید و اتفاقاً روایات هم همین را تأکید می‌کنند که انسان وقتی خود را حقیر دید به گناه دست می‌زند. موفق باشید
7090
متن پرسش
باسلام و عرض ادب بنده ۳۰ساله هستم حدود ۴ ماه بیکاری مطلق درطول سال دارم و بقیه طول سال در هفته ۵روز به صورت یک نوبته مربی پرورشی مدرسه هستم و بقیه طول هفته را بیکارم با توجه به اینکه در روستا زندگی میکنم و دوست همسلوکی هم ندارم و از ارتباط باافراد بیرون به علت جنبه دینی نداشتن این ارتباط رنج میبرم تشخیص می دهم که در تمام این ایام فراغت تمام نماز های قضای تقریبا ۵ ساله ام را در منزل بجا آورم و هنگام خستگی به اندازه توانم به فکر و ذکر و مطالعه قرآن و کتب اخلاقی بپردازم و فقط به جهت ضرورت از منزل خارج شوم آیا این کارمن صحیح است متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که باید با یافتن معارف الهی راه قلب را به سوی آسمان معنویت باز کرد کار بسیار خوبی است ولی در هر حال اُنس با مؤمنین نیز یکی از راه‌های ارتباط با خدا است در حدّ ممکن از آن نیز غافل نباشید. موفق باشید
5499
متن پرسش
با سلام خدمت استاد ارجمند استاد دچار مشکلات فکری روحی شدم که بعید می بینم به این راحتی بتوانم ازشرش راحت بشم چندی پیش یکی از عزیزانم را از دست دادم علم پزشکی زنده بودنش را 50 50 اعلام کرد و من اعتمادم را به خاندان اهل بیت 100 در صد محسوب کردم قبل از اینکه برای مان چنین مشکلی پیش بیاد من به مشهد رفتم و دست به دامان امام رضا (ع) شدم متاسفانه نمی دانستم این همه راه رفتم ولی امام جوابم را نمی دهد بعد از سفر خودم و همسرم بیکار شد یم در حالی که کلی التماس امام رضا را کردم که چنین اتفاقی نیفتد و بعد خیلی ساده با وجود آنکه التماس امام زمان و امام حسین و امام رضا را کرده بودم و کلی نذر و نیاز برای خاندان نبوت کردم فرزندم را از دست دادم برایم جالب است قبل از این وقایع عجیب به این 3 امام علاقه داشتم اما جواب را از این بزرگوار ها نگرفتم پس انتظاری از بقیه شان ندارم حالا در شرایطی روزگار را می گذرانم که دلخوری از این بزرگواران تمام وجودم را گرفته چندین بار برایم شرایط زیارت جمکران و امام رضا پیش آمد اما حاضر به رفتن نشدم چرا که زیارت را بی فایده می دانم راستش به خودم می گویم هر چه بخواهداتفاق بیفتد در شبهای قدر رقم خورده اگر بنا بر التماس باشد همان شبها باید اینکار را بکنم مابقیش باید رفتارم رااصلاح کنم و بس اعتقادی ندارم که آنها بتوانند برایم کاری کنند چون خدا نمی خواهد وقتی خدا نخواهد هیچ کس هیچ کاری نمی تواند انجام دهد دعا را فقط صرف آرامش و کمال می دانم نه صرف برآورده شدن در شرایط روحی به سر می برم که اگر کسی بگوید از این خاندان کرامت دیده اند یا شفا گرفتن فکر می کنم یا دروغ می گویند یا نه چون مشکلشان قرار بوده رفع شود و این رفع مشکل در اراده خداوند هم بوده پس حل شده حالا آنها اسمش را کرامت و شفا و ... می گذارند به خودم می گویم من این بزرگواران را فقط صرف امام قبول دارم وقتی قرار است همه چیز طبق خواست و طبق برنامه خدا پیش برود چرا باید برای حاجاتم التماس این خاندان را بکنم و به خودم می گم تو ی تقدیر م این بوده که من و همسرم بیکار شویم و به خانه ای برویم که برکت و روزی ندارد و فرزندمان را از دست بدهیم در حالیکه دیگران وقتی فرزندشان در شرایط بچه ما بوده باید زنده بماند این خواست خداست و نباید به منطق خدا اعتراض کرد چون هیچ کس سر از حکمت آن در نمی آورد این خواست خداست یک فرد با مباحث شما به کمالات برسد و یک فرد مثل من نتواند از بن بست نجات پیدا کند راستش دیگر انگیزه ای برای دعا ندارم چه برسد به اینکه مباحث را دنبال کنم استاد دیگر دلم برای امام رضا (ع) امام زمان(ع) و امام حسین(ع) تنگ نمی شود و دیگر آرزوی زیارتشان را ندارم خواهشا من را از این بی دینی نجات دهید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: امامان نققطه‌های آرمانی ما هستند تا با نظر و محبت به آن‌ها خود را از تنگناهای دنیا و آرزوها آزاد کنیم و اگر برای دعای خود آن بزرگان را واسطه قرار می‌دهیم با توجه به این امر است که اگر مصلحت ما در برآوردن حاجاتمان بود به نور امامان معصوم آن حاجات برآورده می‌شود. از طرفی بعضی از امور هست که با دعا محقق می‌شود و تا دعا نکنیم محقق نمی‌شود همچنان که بعضی امور هست بدون دعا محقق می‌گردد. در مورد امورات از نوع اول اگر ما دعا کنیم اجابت می‌گردد ولی اگر مصلحت ما نبود و از امورات نوع اول نبود، چرا انتظار داریم اجابت شود؟ موفق باشید
4597

شرح حدیثبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم ابتدا به عبارت زیر که از نامه ششم نهج البلاغه انتخاب شده است دقت کنید: إِنَّمَاالشُّورَى لِلْمُهَاجِرِینَ وَاَلْأَنْصَارِ فَإِنِ اِجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً کَانَ ذَلِکَ لِلَّهِ رِضًا فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اِتِّبَاعِهِ غَیْرَ سَبِیلِ اَلْمُؤْمِنِینَ حال در صورت امکان به این چند سوال پاسخ دهید: 1.این عبارت را چگونه می توان با نظریه نصب امام که شیعه به ان معتقد است جمع کرد⸮ 2.ایا چنین عبارت های نمی تواندمستمسک یزیدیان برای قتال با حسین ابن علی باشد⸮ 3.امام در فراز پیشین این نامه انتخاب خود را همانند خلفای پیشین می داند و معلوم نیست چرا به نظریه غصب خلافت و ماجرای غدیر اشاره نمیکنند 4.با وجود چنین اشکالاتی ایا می توان گفت این نامه متعلق به امام نیست لطفا سوالات را به تفکیک پاسخ دهید یاعلی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت در این نامه که به معاویه می‌نویسند بر اساس ادعایی که معاویه دارد سخن گفته‌اند، چون معاویه سنگ سه خلیفه‌ی اول را به سینه می‌زند و لذا حضرت می‌فرمایند همان‌هایی با بنده بیعت کرده‌اند که با آن‌ها بیعت کرده‌اند حال چه شده که خلافت آن‌ها را پذیرفته‌ای و خلافت مرا نه. و در این رابطه می‌فرمایند: شورا از آن مسلمین یعنی از مهاجرین و انصار است، یعنی با فرضی که معاویه مدعی آن است با او بحث می‌کنند و این غیر از سخن حضرت است که می‌فرمایند باید امام مسلمین از طرف خدا نصب شود و در خطبه‌ی 2 می‌فرمایند: «لا یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ» هیچ‌کس را نباید در این امت با آل محمد«صلوات‌اله ‌علیه‌وآله» مقایسه کرد. موفق باشید
2587
متن پرسش
سلام استاد. بعد از اهانت به ساحت مقدس برخی ائمه من از طریق وبلاگم عضو یک گروه شدم تا بتوانیم مبارزه گسترده ای علیه هتاکین انجام دهیم. اکنون که کار به نیمه رسیده است برخی از ارتباط های ما در همین حوزه از طریق چت انجام می گیرد که البته این کار برای سرعت بخشیدن به انجام امور است. اما گاهی در هنگام چت کردن عذاب وجدان می گیرم که نکند ارتباط با نامحرم به این صورت هم اشکال داشته باشد چون گاهی این مکالمات طولانی تر می شود. و در کنار این فکر می کنم که نکند فرد مقابل در برابر برخی از نوشته های من دچار احساسات شود و یا اصلا اینکه پایه ایمانی محکمی نداشته باشد و در ادامه محتوای چت ها به امور متفرقه کشیده شود و آن زمانی باشد که خود من هم درگیر احساس بشوم. خلاصه اینکه علی رغم اینکه تا به اینجای کار هیچ کار غیر اخلاقی صورت نگرفته و تمام اهداف مقدس است می ترسم وسوسه های شیطان دامنگیر من هم بشود کما اینکه افراد مذهبی زیادی در اطرافم دیده ام که از همین مسائل کوچک با نامحرم ارتباط داشته اند اما در نهایت درگیر احساسات شده اند.می خواهم بدانم ارتباط در حالت فعلی اشکال دارد یا خیر؟و ائمه اطهار از اینگونه ارتباط ها قلبشان راضی است یا خیر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: فکر می‌کنم خوب فکر کرده‌اید که ممکن است در صحبت با نامحرم گرفتار دام‌هایی از شیطان شوید و همین‌که احتمال می‌دهید این راه، راه مطمئنی نیست برای رضایت قلب مبارک مولایمان حضرت صاحب‌الأمر«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» از این نوع مکالمه‌ها پرهیز کنید چون معلوم نیست آن فردی که در طرف مقابل است قصد خیر داشته باشد. بسیار پیش آمده که بر اساس ذوق و سلیقه‌ی افراد مذهبی سؤال کرده‌اند ولی قصد دیگری داشته‌اند. موفق باشید
1771
متن پرسش
با سلام خدمت استاد ابتدا در مورد سوال این آقایی که گفته جوابها به سوالات ربطی ندارد عرض کنم که این اشتباهی است که از سوی برادران دست اندر کار سایت اتفاق افتاد که یک بار دیدم چند سوال بود که حقیقتا جوابها ربطی به سوالات نداشت واین مشخص بود که اشتباه در تنظیم رخ داده بود مثل آن موقع که سوالی علمی شده بود وجواب شما در مورد میزان تلویزیون دیدن خود جواب فرمودید واین پیداست که اشتباه در تنظیم بود. اما سوال خودم این است که یک انسان هرچقدر در سلوک پیش برود نهایتا به این می رسد که ملاک حب وبغض وشهوت وغضبش دین می شود واما اینکه در مورد حضرت فاطمه سلام الله علیها گفته می شود ملاک رضایت وغضب خداوند رضایت وغضب ایشان است جایگاه علو خداوند وعبد بودن حضرت چه می شود؟ بسیار ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام 1- گاهی اوقات نرم‌افزار سایت به مشکل می‌افتد به طوری که ما درست عمل می‌کنیم ولی نرم‌افزار کار خودش را می‌کند. 2- این‌که رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: رضایت و غضب حضرت صدیثه‌ی طاهره«سلام‌الله‌علیها» مطابق رضایت و غضب الهی است، خبر از مقام فنای فاطمه‌ی زهرا«سلام‌الله‌علیها» می‌دهد که آن حضرت در فنای فی‌الله به معنای واقعی آن فعلیت یافته‌اند و این با اوج عبودیت حاصل می‌شود. موفق باشید
16197
متن پرسش
سلام: خسته نباشید. در مورد سوال 16165 که دوست عزیز پرسیده بودند: طلاق و ازدواج نکردن، با توجه به تقدیر نوشته شده، چرا پیش می اید؟ استاد، آیا می توانیم بگوییم: کسی که ازدواج می کند و طلاق می دهد یا طلاق می گیرد، در واقع در مرحله تحقیق کوتاهی کرده است. به آن معنا که باید تحقیق می کرد تا کسی که تقدیر اوست پیدا شود، ولی چون کوتاهی کرده است در تحقیق، بخاطر همین نتوانسته آنکه تقدیرش است را گیر بیاورد، به همین خاطر او را طلاق می دهد و دوباره به تقدیر خود رجوع می کند. آیا این فکر بنده درست است؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید آن‌طور که عرض شد اگر راضی به تقدیر خود می‌بود از همان ابتدا که با آن روبه‌رو می‌گشت، آن را می‌پذیرفت و کارش به این‌جاها نمی‌کشید و یا شاید از ابتدا با همان که تقدیر اوست ازدواج کرده است، ولی چون راضی به تقدیرش نیست، کارش به طلاق کشید. سخن آقای پناهیان در سؤال شماره‌ی 16169 نکته‌ی خوبی دارد. موفق باشید

13310
متن پرسش
سلام علیکم: همسر یا فرزندان یا دوستان مومنی داریم. وقتی به قلبمان مراجعه می کنیم محبت آنها برای ما بیشتر است. ولی اعتقاد داریم محیت به خدا و اهل البیت (ع) بالاتر است و نباید حکم خدا را به خاطر محبت به آنها زیر پا گذاشت. این در حد خودش مرتبه کمالی است که باید به مرتبه بالاتر کمال یعنی بیشتر جلوه کردن محبت به خدا و اهل البیت (ع) برسیم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع محبت‌ها هرکدام جای خود را دارند و این‌طور نیست که محبت به فرزند و همسر در مسیر سلوک جای محبت به حضرت حق را بگیرد. آری! اگر در راستای محبت به همسر و فرزند احکام الهی را زیر پا بگذارید، باید این نوع محبت را در خود از بین برد. ولی رویهم‌رفته آن نوع محبت مانع کمال نمی‌شود. موفق باشید

12995
متن پرسش
با عرض سلام و تبریک میلاد حضرت معصومه سلام الله علیها: استاد، حضرت معصومه به علت فراق برادر و صرفا از روی دلتنگی راهی قم شدند یا به دستور امام رضا علیه السلام و بر مبنای اطاعت از ایشان بود؟ و اینکه آیا در اثر بیماری از دنیا رفتند یا به شهادت رسیدند؟ ظاهرا اختلاف نظر بسیاری هست، شما کدام قول را قبول دارید؟ با تشکر، التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت ثامن الائمه«علیه‌السلام» در آن شرایط متوجه‌ی رسالت تاریخی بزرگی شدند و در کنار ایشان خواهر عظیم‌الشأن‌شان حضرت معصومه«سلام‌اللّه‌علیها» و بردار گرانقدر ایشان حضرت احمد بن موسی(علیهما السلام) با توجه به آن رسالت تاریخی پا به صحنه‌ی ایران گذاشتند و ما دیانت خود را نه‌تنها وامدار مولایمان و ولیّ نعمت‌مان حضرت رضا«علیه‌السلام» هستیم؛ وامدارِ این دو بزرگوار نیز می‌باشیم. اینان همه عاملان نور توحید در این سرزمین‌اند و لذا به یک معنا در راستای طرح حضرت رضا«علیه‌السلام» وارد این حرکت شده‌اند، موضوع عواطف خانوادگی محور اصلی این افراد نیست. موفق باشید

11137
متن پرسش
سلام علیکم: من یک کارگر ساده هستم با درآمدی مشخص، اما دلم می خواهد کاری خوب با درآمدی عالی داشته باشم همچنین دوست دارم فردی موفق در زمینه های ورزشی، علمی و اخلاقی باشم و باز هم دلم می خواهد باعث افتخار تشیع و مسلمانی کامل و سرباز امام زمان و شهید باشم اما متاسفانه در هیچ کدام از موارد توفیقی ندارم یعنی دقیقا یک کارگر ساده که به زور یک فوق دیپلم گرفته اخلاقش خوب نیست و تنبل و کسل است و در بعد معنوی هم ادعا دارد اما فردی ریاکار دروغگو متکبر و هزار مشکل دیگر که هیچ کدام را نمی توانم حل کنم و به گمانم خدا هم به علت گناهانم مرا رها کرده و صدایم را نمی شنود. در حال حاضر هم با دختری نامزد کرده ام اما می ترسم علاقه ام به او فقط از روی هوس باشد و نتوانم او را خوشبخت کنم ضمن این که مشکلات مالی هم گریبانگیرم شده با عرض معذرت به خاطر طولانی شدن سوال لطفا راهنماییم کنید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند ما را خلق کرده تا در زندگی دنیایی، ابدیت خود را آباد کنیم و با ارسال رسولان و آوردن شریعت ما را در آبادکردن قیامت خود کمک کرده و در این راستا بنا نیست آنچه ما می‌خواهیم را در اختیارمان بگذارد! او نیاز ما را در راستای آبادکردن قیامت برآورده می‌کند مشروط بر آن‌که قناعت پیشه کنیم. در فضای زندگی ساده می‌توانید با همسر خود زندگی را شروع کنید، فقط فراموش نکنید که خداوند بناست نیازهای منطقی ما را برآورده کند و نه طمع‌ها و آرزوهایی را که دنیای مدرن برای بشر امروز ایجاد کرده است. موفق باشید
10418

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: خدا قوت. استاد فرق قنوط با یأس چیست؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد تحقیق نکرده‌ام. به متونی که مباحث فقهُ الغات را روشن می‌کند مثل «مفردات راغب اصفهانی» و یا «النهایه» از ابن اثیر رجوع فرمایید. موفق باشید
10179
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: می خواستم اگر امکانش هست به من بگید اگر خواسته باشم در مورد نقش زن در نهج البلاغه مطالعه کنم باید روی چه کتابهایی کار کنم؟ مخصوصا خطبه 80 نهج البلاغه. و شما چه کتابهایی رو به من معرفی می کنید؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده عرایضی در مورد خطبه‌ی 80 در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» در صفحه‌ی 219 و عرایضی در شرح نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه جلسه چهل و هفتم، تحت عنوان مشورت‏ با زنان‏ داشته‌ام. شاید کمک کند. موفق باشید
9151
متن پرسش
از این جملة شما که فرمودید: «وقتی در هر حرکتی قوه‌ها به سوی هدفی خاص در حال تبدیل‌شدن به فعل هستند، می‌گوییم محال است غایت مفقود باشد.»، حقیر اینطور برداشت کردم که منظورتان از «غایت» در همان جملة «غایت مفقود، محال است.»، علت غائی نیست، بلکه غایتی است که حرکت به سمت آن انجام میشود. اگر منظورتان این است، واضح است که این مسأله درست است. اما برخی مثالهایتان خیلی از این مطلب دور است؛ مثال «گل ابتدا در ذهن باغبان هست بعد در خارج محقق میشود» حاکی از این مطلب است که شما غایت را به معنای «علت غائی» گرفتهاید. لذا اگر منظورتان از «غایت» آن چیزی است که قرار است به آن برسیم، دیگر نباید مثال باغبان را بزنید و این که غایت، از قبل در خارج هست. در این بیان، غایت هست، اما بالقوه، قرار است به آن برسیم و بالفعل شود. طبق این بیان، وجود امام زمان حیّ هم یک غایت بالقوه است و لذا لازم نیست که همین الآن بالفعل هم موجود بوده و به دنیا بیاید. پس حتی اگر غایت را به این معنا بگیریم (به معنای چیزی که باید به آن برسیم)، باز نمیتوان از طریق «غایت مفقود محال است» وجود امام زمان حیّ را عقلاً ثابت کرد!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: غایت نسبت به آن موجودی که حرکت می‌کند بالقوه است و سعی می‌کند با تبدیل قوه‌ها آن را در خود بالفعل کند ولی در خارج وجودِ بالفعل دارد که موجودِ دارای حرکت به سوی آن حرکت می‌کند. در مورد انسان کامل هم قضیه از همین قرار است که غایت هر انسانی نسبت به انسان کامل، بالقوه است و سعی می‌کند خود را به انسان کاملی که به صورت بالفعل در عالم هست نزدیک کند. فکر می کنم مطالعه بدایه الحکمه در این موارد کمک کند. موفق باشید
7404
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد گرامی ، جمعی از طلبه ها و دانشجوهای قم هستیم که با دغدغه فهم و ترویج گفتمان فکری انقلاب اسلامی موسسه ای به نام "عصر گذار" تاسیس کرده ایم و در حال فعالیت هستیم. مسئله نسبت ما با ولی فقیه و رسیدن به یک دستگاه جامع فهم کلام رهبری که به دور از تفسیرهای سلیقه ای باشد، مار را برآن داشت تا سلسله جلساتی را در موسسه برگزار کنیم تا با همفکری هم بتوانیم برای سوالات خود در این زمینه جوابهایی پیدا کنیم. در این راستا کتاب سلوک ذیل شخصیت امام (ره) با توجه به انس برخی دوستان با مباحث شما مورد بحث و بررسی قرار گرفت و سوالاتی در رابطه با نظریه اشراقی که حضرتعالی مطرح کرده اید پیش آمدکه محضرتان عرضه می داریم امیدواریم با جواب های شما افق های بلندتری پیش رویمان باز شود. مقدمه : از آنجائیکه ما در فضای نظام ولایت فقیه تنفس می¬کنیم و دوره تاریخی ما مصادف است با حرکت نورانی انقلاب اسلامی که مبنای آن ولایت حکم الهی بر مناسبات انسانی است و از طرفی در دوران غیبت قرار داریم لذا مسئله ولایت فقیه ، جایگاه آن ، نسبت ما با آن و تأثیر و تأثّر آن بر حرکت عمومی زندگی بشر معاصر و ... از اهمیت ویژه¬ای برخوردار است. ضرورت ارتباط مستحکم با ولایت از طرفی و امکان برداشت¬های مختلف و بعضا سلیقه¬ای از کلمات ولی ما را با انبوه سؤالات مواجه کرده¬است. برآنیم تا با کمک دوستان فضایی سامان دهیم تا با همفکری هم بتوانیم افقی در جهت حل سؤالات بیابیم. سؤالات اولیه: 1- نسبت حوزه تفکر و تحلیل¬های فردی اشخاص با کلمات رهبری چیست ؟ مثلا اگر متفکری در موضوعی نظرش خلاف رهبری باشد آیا این اختلاف نشان می دهد که آن متفکر ذیل رهبری تفکر نکرده است؟ آیا اگر کسی ذیل رهبری سلوک کند لزوما باید در عرصه اندیشه ورزی و تولید فکر هم نظر با ایشان باشد؟ 2- نسبت تفکر با جایگاه ولایت فقیه چیست ؟ یعنی آیا ولایت فقیه صرفا یک منصب مدیریتی و اجرایی است و لزوما در حوزه اندیشه ورود متفکرانه ندارد یا خیر ولی فقیه شأن تفکری و اندیشه¬ای هم دارد ؟ ثمره سؤال این است که آیا برخورد ما با کلمات رهبری از منظر تفکر باشد یا مدیریت اجرایی کشور ؟ آیا اگر رهبری یک متفکر حوزوی یا دانشگاهی بودند در مسائل فکری همین طور حرف می زدند که الان حرف می زنند؟ آیا می شود گفت بسیاری از کلمات و تحلیل های رهبری از جایگاه سیاسی و مدیریتی است و به خاطر قرارگیری در چنین منصبی و به اقتضای امر سیاست است و لزوما هست ها و نیست ها را مطرح نمی کنند بلکه به اقتضای سیاست ورزی و حرکت جامعه به سمت آرمانها، کلماتشان ناظر به بایدها و آرمانهاست؟ مثلا اینکه رهبری می فرمایند ملت و جامعه ما روز به روز بصیرتر و فهمیده تر شده و ایمانشان بیشتر شده و در کل رشد کرده اند آیا واقعا چنین است؟ یا نه چون می خواهند به مردم امیدواری دهند اینطور صحبت می کنند. 3- آیا مواضع رهبری در زمینه¬های تمدنی مثل علم ، تکنولوژی ، غرب و ... کاشف از نظر ایشان در حوزه اندیشه است یا خیر صرفا در مقام گذار و اجرا مطرح شده است ؟ مثلا آیا این درست است که بگوییم رهبری ماهیت تکنولوژی که ذاتا شیطانی است را می دانند و قبول دارند منتها برای اینکه امت اسلامی را از این جهنم تکنیک نجات دهند مجبورند امت را به پیشزفت علمی و تکنیکی تشویق کنند؟ یعنی قائل به یک نحوه دوران گذار هستند؟ با توجه به اینکه ظهور کلمات رهبری در باب علم و تکنیک بد بودن ذاتی علم غربی و تکنولوژی را نمی رساند، می توان گفت رهبری اساسا تکنیک را از منظر غرب شناسانی مثل هایدگر نمی نگرند و صرفا یک ابزار که هم استفاده خوب می شود کرد و هم استفاده بد ،می دانند؟ 4_ آیا برخورد ما با کلام رهبری به مثابه کلام معصوم است ؟ یعنی آیا تمام مواضع و بیانات رهبری دارای نکته و تحلیل و معناست ؟ اگر چنین است چه روش و دستگاهی برای فهم درست و منطقی و اصولی کلمات رهبری وجود دارد که دچار خطا و برداشت های سلیقه ای نشویم و به مراد اصلی ایشان برسیم؟ مثلا برای فهم کلمات معصومین قواعدی مثل اصول فقه یا روشهای تفسیری و ... تدوین شده است آیا برای فهم کلمات رهبری چنین دستگاهی موجود است؟ 5-آیا بیانات رهبری دارای ظاهر و باطن است ؟ ظهور کلمات رهبری حجت است؟ یا باید به دنبال پشت صحنه ها و مصلحت ها و ... بود که اثر آن این است که باعث می شود تفسیر کلام رهبری جایگاه پیدا کند و بحث اساسی شکل می گیرد که چگونه و با چه دستگاهی باید این امر صورت بگیرد؟ 7_ مقدمات خارجی لازم برای فهم عام و خاص ، محکم متشابه و ... کلام رهبری چیست ؟ 8_ موانع و آسیب¬های موجود در مسیر فهم صحیح کلام رهبری چیست ؟ تفسیرهای متفاوت و بعضا متضادی که در سطح عموم نخبگان و حتی فضای نخبگانی خاص ولایی شکل می گیرد به چه دلیل است و چگونه می توان این مسئله را حل کرد؟ ................................................................................................................. این ها سوالاتی است که در شروع این هم اندیشی وجود داشت و البته دارد و با ارائه کتاب سلوک و ولایت فقیه امام (ره) و نظرات اندیشمندان دیگر در جلسات موسسه سوالات دیگری هم اضافه شد مثل: سوالات مربوط به نظریه اشراقی بودن جایگاه امام و ولایت فقیه: شما می فرمایید که حضرت امام (ره) با توجه به ویژگی های شخصیتی و سیر وسلوک الهی که داشتند توانستند قلب خود را مستعد پذبرش حقیقت انقلاب اسلامی و درادامه مدیریت آن بکنند و خداوند این حقیقت را بالاجمال به قلب ایشان اشراق کردند. و در کتاب توضیح می دهیدکه اشراق به چه معناست و تفاوت آن با تعقل چیست اینکه در اشراق تمام حقیقت و نه قسمتی از آن و به نحو جامعیت ونه مجموعیت بر قلب سالک راه تجلی می کند و از بالا افاضه می شود به خلاف تعقل که با تفکر و از پایین حاصل می شود . 1- حال سوال این است که با اشراق حقیقت انقلاب به قلب امام ،چه اتفاقی درامام می افتدآیا امام درتمام موضع گیری ها،تصمیمات ،ارائه راهکارها،مسائل خرد و کلان و ... بر اساس این اشراق عمل می کردند که نتیجه بگیریم هیچ خطایی در آنها راه ندارد و یا اینکه صرفا نوری درقلب ایشان روشن شده بود ولکن ایشان به مدد اجتهاد فقهی نظرداده و عمل می کردند یعنی در مدار ولایت فقه گام بر میداشتند نه اینکه بااتصال به غیب انکشافاتی رخ داده و نظر بدهند.البته منکراین نیستیم که درموارد متعددی امام رفتارهایی را از خود بروز می دادند که نشان از روح توحیدی ایشان داشت ولی بحث کلی است صغری : نحوه ارتباط امام با انقلاب و مدیریت آن اشراقی است کبری : در اشراق تمام حقیقت بالاجمال بر قلب سالک وارد می شود و سراسر وجود اورا با این نور پیوند می دهد و شخصیتی اشراقی از او می سازد و باعث میشود حرکات و سخنان و شخصیت او راه بری امت کند. نتیجه : پس امام که شخصیتی اشراقی است باید در تمام حرکات و سکنات مربوط به انقلاب به نحوه ای از عصمت رسیده باشند چون اشراق این طوراقتضایی می کند. در حالیکه هم خود امام این طور ادعایی ندارند( نقل به مضمون از کتاب ولایت فقیه :کسی توهم نکند که این جایگاه یعنی ولایت فقیه مقام معنوی برای کسی میآورد) و هم جاهایی به اشتباهاتشان اعتراف کرده اند مانند قضیه بازرگان یا بعد از قضیه قطعنامه که فرمودند" اگر می دانستم که مردم این طور وارد صحنه می شوند قطعنامه را نمی پذیرفتم" اشاره به هجوم مردم به جبهه ها در عملیات مرصاد.اگر امام به غیب وصل بود قاعدتا باید از قلوب مردم باخبر می بود و طور دیگری تصمیم می گرفت. 2- در مورد حضرت آقا که قائلید مفصل امام و ادامه دهنده مکتب اشراقی ایشان هستند چه باید گفت؟ آیا ایشان هم ارتباطشان با انقلاب و مدیریت آن و مواضع و بیاناتشان اشراقی است؟ اینکه حضرت آقا در مسئله جمعیت می فرمایند اشتباه کردند و از تاریخ عذرخواهی می کنند با مسئله اشراق چگونه جمع می شود؟ حضرتعالی در سایت در جواب فرموده اید که در مسائل کلان و مرتبط با جهت گیری ها اشراق می شود و نه در همه امور. این سخن با فرمایش شما که می فرمایید در اشراق همه حقیقت بالاجمال نازل می شود بر قلب ولی، ناسازگار است چون مگر مسئله مهم جمعیت جزو حقایقی نیست که می بایست بر قلب ایشان نازل می شد. 3- آیا اشراق همان کشف و شهود عرفانی است؟ 4- نسبت اشراق با فقه و تصمیمات مبتنی بر دستگاه فقهی ولایت فقیه چیست؟ 5- آیا اشراق در ولایت فقیه شرط است؟ امام (ره) در کتاب ولایت فقیه شرایط ولی فقیه را فقاهت و عدالت می دانند و حرفی از حالات عرفانی و اشراقی و ... نمی زنند و جایگاه ولایت فقیه را مجری احکام اسلام می دانند و داشتن مقامات عرفانی را شرط نمی دانند.آیا اشراق در مفهوم عدالت اخذ شده است؟ 6-در صورت ملتزم شدن به نظریه اشراق با این فهم ما از بحث شما که ولی ارتباط وجودی با حقایق می گیرد و حقایق بر قلبش تجلی می کند خطا و اشتباه چگونه و با چه فرآیندی توجیه می شود؟ ریشه خطا در ولی اشراقی چیست؟ و چرا ایجاد می شود؟ 7-جایگاه استفاده ولی از نظرات کارشناسی چیست؟ نسبت نظرات کارشناسی با حقایق اشراق شده بر قلب ولی چیست؟ آیا مانند حکم و موضوع فقهی است؟ به عنوان نمونه آیا نظرات کارشناسی متفکرین در مسئله غرب شناسی روی شناخت رهبری از ماهیت تمدن غرب اثر دارد یا نه رهبری به واسطه درک الهی و اشراقی و الهامات، ماهیت غرب را شناخته اند؟ 8-آیا اشراق مطرح شده توسط استاد همان قاعده لطف است؟ تفاوت ها و شباهت ها چیست؟ 9- دایره ولایت پذیری ما تا کجاست؟ آیا تفاوتی بین ولایت پذیری در حوزه مسائل کارشناسی و فکری مثل تولید علم، مهندسی فرهنگی و ... و مواضع و احکام حکومتی و سیاسی رهبری وجود دارد؟ اگر کسی در حوزه اندیشه به این جمع بندی رسید که مثلا در مسئله غرب نگاه باید کلی باشد و خوب و بد کردن غرب درست نیست و یا مهندسی فرهنگی راهکار درستی نیست یا موارد دیگر، در اینجا ولایت پذیری او چگونه تعریف می شود؟ 00000000000000000000000000000000000با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث حضور اشراقی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در تاریخ جدید نیاز به تبیین بیشتری دارد که سعی شده در متن پیاده‌شده‌ از جلسات 3 و 4 شرح کتاب سلوک در مدرسه‌ی معصومیه مطالبی را عرض کنم. امیدوارم آن متون آماده شود زیرا تا حدّی موضوع را روشن می گرداند. با این‌همه تصور می‌کنم با جواب به سؤالاتی که فرموده‌اید تا حدّی بتوان موضوع را روشن کرد. 1- اگر بپذیریم انقلاب اسلامی یک تقدیر الهی است جهت تجلی نور توحید به صورت خاصی که این عصر و زمان اقتضاء می‌کند و رفتار و گفتار رهبری«حفظه‌اللّه» در حال حاضر مظهر آن تقدیر است، می‌پذیریم که تنها تفکری تفکر است که در ذیل این تقدیر قرار داشته باشد. زیرا امام معصوم به ما فرموده‌اند: «عَلَى الْعَاقِلِ أنْ یَکُونَ عَارِفاً بِزَمَانِهِ مُقْبِلاً عَلَى شَأنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِه‏» پس آن کسی عاقل و اهل تفکر است که بفهمد ما در چه شرایط تاریخی قرار داریم و رجوع او به حق در این زمان همراه با رجوع او به تقدیری باشد که حضرت حق اراده کرده و این شخص «مُقْبِلاً عَلَى شَأنِهِ» باشد. یعنی بر اساس شناختی که از زمانه‌اش پیدا کرده با حادثه‌ها و اتفاقات روبه‌رو شود و در همین فضا نیز سخن بگوید. بدین لحاظ نمی‌توان جز در این فضا تفکر را تفکر دانست 2- ولیّ فقیه آن انسانی است که مددهای الهی که خداوند بنا دارد به انسان این دوران برساند، از طریق او می‌رساند. چیزی که شما در تجربه متوجه‌ی آن هستید که چگونه با یک صحبت، همه را به تعادل لازم در راستای اهداف متعالی توحیدی این دوران برمی‌گردانند. بنابراین هرگز نمی‌توان جایگاه مدیریتی ایشان را از جایگاه هدایتگری ایشان جدا کرد و حقیقتاً با توجه به نوری که در افق تاریخ می‌نگرند می‌فرمایند: جامعه‌ی ما روز به روز بصیرتر می‌شود 3- بنده نیز همین‌طور فکر می‌کنم که ایشان متوجه ذات تکنولوژی هستند، ولی همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 7390 عرض شد؛ ایشان به عنوان رهبری آگاه متوجه است چگونه این ملت را جلو ببرد که از روح غربی عبور کنیم و البته این بدین معنا نیست که حتماً ایشان باید تماماً نگاه هیدگر را پذیرفته باشند 4- ما از طریق انقلاب اسلامی متوجه اهدافی شده‌ایم که در این عصر باید دنبال کنیم و ملاک صحت یا عدم صحت یک سخن به‌خصوص سخن رهبری با نظر به نزدیک‌کردن یا دورکردن ما در رابطه با آن اهداف معلوم می‌شود و در همین رابطه است که حتی حضرت امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» فرمودند: این ملت راه خود را پیدا کرده و اگر من هم برگردم این ملت برنمی‌گردد 5- با نظر به اهداف انقلاب که عبور از ظلمات مدرنیته و برگشت به اسلام و توجه به انقلاب مهدوی است می‌توانیم سخنان اجمالی رهبری را نیز درست تفسیر کرد، زیرا هیچ حکیمی نیست که بالاخره در سخنانش محکم و متشابه نباشد و ما باید متشابهات را بر اساس محکمات معنا کنیم 7- به نظرم در قسمت 5 جواب دادم 8- موانع فهم سخنان مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» و امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»، در غفلت از جهت‌گیری کلی انقلاب است. همان‌طور که اگر در قرآن از توحید غفلت کنیم از جایگاه بسیاری از آیات غفلت می‌کنیم. در مورد سخنان امام و رهبری باید روح تقابل توحید با شرک همواره مدّ نظر باشد. در مورد سؤالاتی که در رابطه جایگاه اشراقی‌بودن حضرت امام فرموده بودید: 1- عنایت داشته باشید اشراقی که بر قلب یک انسان می‌شود با توجه به این‌که آن یک حالت حضوری است و مثل علم حصولی نیست عملاً در ایشان یک احساس خاصی در نظر به اهدافی متعالی پدید می‌آید و لذا نتیجه‌ی آن صغری و کبری شما درست نیست چون برای رسیدن به آن اهداف متعالیِ حضوری باید از فکر خودش استفاده نماید و به کمک مصداق‌هایی که گمان می‌کند در راستای آن هدف است جامعه را به آن هدف نزدیک کند که در این رابطه ممکن است اشتباه کند ولی به این دلیل اشتباه خود را می‌فهمد که نور اشراق در نظر به اهداف متعالی را همواره مدّ نظر دارد و این را در امام رهبری نیز ملاحظه فرمودید که چقدر راحت متوجه اشتباه خود شدند 2- باز تأکید می‌کنم وقتی گفته می‌شود در اشراق همه‌ی حقیقت بالإجمال بر قلب ولیّ نازل می‌شود، در همان رابطه آن ولیّ خدا به خودآگاهی لازم می‌رسد و در فهم آن حقیقت منوّر به نور الهی است، ولی در راه‌کارهای رسیدن به آن حقیقت باید با عقل خودش و همفکری با دیگران کار را جلو ببرد، این برای هر رهبر الهی مصداق دارد حتی برای انسان‌های معصوم 3- آری! اشراق یک نوع کشف و شهود است مطابق طلب و ظرفیت سالک 4- نفس اشراق ربطی به جایگاه ولایت فقیه ندارد. ولیّ فقیه موظف است بر اساس روش‌های مشخص حکم خدا را در بستر اصول عملیه استنباط کند 5- همین‌طور است 6- فکر می‌کنم جواب این سؤال در جواب‌های قبلی روشن شد 7- ولیّ فقیه در کلیّات عبور از غرب و تشخیص روح غرب در تاریخی که شروع شده به نور الهی منوّر است، ولی در رابطه با راه‌کارهای لازم کارشناسان می‌توانند به کمک ولیّ فقیه بیایند 8- بستگی دارد که قاعده‌ی لطف را چطور معنا کنیم. اگر مطابق این قسمت از روایت معنا کنیم که حضرت رضا«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ لِأُمُورِ عِبَادِهِ‏ شَرَحَ صَدْرَهُ.فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَمْ تَجِدْ فِیهِ غَیْرَ صَوَابٍ.فَهُوَ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ مُؤَیَّدٌ» اگر خداوند بنده‏اى از بندگانش را جهت امور مردم انتخاب کرد، سینه‏ى او را گشاده مى‏گرداند. تا در مدیریت خود کوچک‏ترین لغزشى نداشته باشد و امور بندگان را با وسعت نظر سر و سامان دهد.در نتیجه آنچنان توانا مى‏شود که در جواب‏گویى به هیچ نیازى در نمى‏ماند و غیر از صواب از او نخواهى یافت و به خوبى مصلحت مردم را در نظر مى‏گیرد.» آری مطابق قاعده لطف است. 9- عموماً هنر ما باید در کشفی که اولیاء الهی – مثل رهبری عزیز – دارند این باشد که چشم خود را متوجه اشاره‌‌ی آن‌ها به آن حقیقت بیندازیم تا حتی جایگاه نگاه کارشناسی خود را در آن ببینیم. این از جهت نگاهی که بنده به موضوع دارم، ولی حضرت آقا خودشان به عنوان فقیه معتقدند هرکس حق دارد نظر کارشناسی خود را ولو مخالف نظر رهبری نظام باشد، اظهار کند. این روشن است که عرفای بزرگ همه در تاریخی که در آن قرار داشتند به ملاقات حضرت اللّه نایل شده‌اند و هرکدام مطابق ملاقاتشان حق را درست می‌نمایانند ولی از آن‌جایی که حضرت اللّه در ظرف زمان‌ها و تاریخ‌های مختلف مطابق آن تاریخ و آن زمان جلوه‌ی خاصی دارد، ما در جلوه‌هایی که آن بزرگان می‌نمایانند اختلاف می‌یابیم. آن‌ها همه درست می‌گویند و همه حقیقتاً به ملاقات خدا رفته‌اند و گزارش آن ملاقات را مطابق تاریخ و زمانه‌ی خویش به بشریت تابانده‌اند. حال سؤال بنده آن است: امروز ما در کدام بستر می‌توانیم به ملاقات خدا برویم تا خدا نیز به ملاقات ما آید و خدایی را جستجو نکنیم که به ملاقات عرفای بزرگ در گذشته رفته است. بحث در نقطه‌های مشترک این ملاقات‌ها نیست، بحث در جلوه‌های خاص این دوران است که ما را با خدای حضوری مرتبط می‌کند و سرمایه‌های مشترک را نیز به صحنه‌ی امروز تاریخ ما می‌آورد. همه‌ی عرض بنده آن است که رابطه‌ای بین تفکر و زمان هست که اگر بتوانیم تقدیری را که در زمان ما جاری است احساس کنیم تفکر شروع می‌شود و اگر بتوانیم ماوراء آنچه ظاهر است با آنچه تفکر در اختیار ما می‌گذارد مأنوس شویم حضوری در تاریخ زمانه‌ی خود احساس می‌کنید که چون هوای تازه می‌خواهد تاریخ جدیدی را بسازد و شما از حضور در این فرایند محروم نمی‌شوید. به شرطی که احساس خود را از چهارچوب مفهوم به چیزی بالاتر معطوف داریم که آن «وجود» است. در آن حال با انسانی سخن می‌گویید که در حال ظهور است و نه با انسانی که دوره‌اش گذشته، و آن‌وقت روشن می‌شود حرکتی که در تاریخ خود نیست نمی‌ماند همان‌طور که حرکات شاه و صدام نماند. به نظر شما چه کسی در دوران خود زندگی می‌کند؟ آن کسی که با وضع موجود همرنگ است یا آن‌هایی که نسبت خود را با تاریخی که شروع شده، تعریف کرده‌اند؟ شهدای عزیز ما نسبت جاری‌شده در تاریخ را با تذکر حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شناختند و همرنگ تاریخی شدند که با وجود خود باید احساس می‌کردند و احساس کردند. آن‌ها چون می‌خواستند باشند متفاوت از ظاهر زمانه‌ی خود شدند و مسئولیت تحقق تاریخی که شروع شده است را به گردن دیگری نینداختند، مسئولیت دوران خود را به تنهایی به دوش کشیدند. این درک دیگری است از زمانی که در آن زندگی می‌کنیم. و معنای سلوک در ذیل شخصیت اشراقی حضرت امام همین است و بس. موفق باشید
نمایش چاپی