باسمه تعالی: سلام علیکم: در مقام شدت و ضعفبودنِ اولیاء الهی نسبت به حقایق همیشه مقام بالایی جایگاه مقام پایینتر را درک میکند ولی آنکه در مقام پایینتر است مقام آن کسی که بالاتر است را نفی مینماید و نسبت جناب اباذر و سلمان در همین رابطه است بهخصوص که در روایت مقام اباذر را هم «منّا اهل البیت» خواندهاند. پس نمیتوان گفت مقام ناقصی است بلکه باید گفت در ذیل مقامات عالیهی اهلالبیت قرار دارد منتها نه در حدّ سلمان. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از مرحلهی اصالتِ «وجود» و تشکیک وجود آرامآرام وارد مرحلهی «وحدت وجود» باید شد و باید إنشاءاللّه در این موطن استقرار یافت. آری وقتی جز خدا در عالم نیست باید به نور الهی تکلیف و جای مخلوقات روشن شود که چگونه خداوند در آینهی ممکنات خود را مینمایاند، زیرا ممکنات در عرض خدا نیستند. تا دیروز میخواستیم از طریق ممکنات تکلیف و جایگاه خدا را معلوم کنیم، از این به بعد إنشاءاللّه موضوع باید برعکس شود. البته ظرایفی در کار است که اگر بیقراری نکنید آن ظرائف ظهور میکند و محدودیت ممکنات را به خدا نسبت نمیدهید تا مثل بعضی بگویند معتقدین به «وحدت وجود» میگویند زمین و آسمان، خدا است! «آری چه عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها». این راهی است که إنشاءاللّه باید در ذیل مولایمان بیابیم؛ که فرمود: «مَا رَأَيْتُ شَيْئاً إلاّ و رَأَيْت اللّه قَبلَهُ و بَعدَهُ وَ مَعَهُ». گفت: رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته / مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته // سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم / که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته // تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی / شود لعل بسی قابل ولی آهسته آهسته // همای عشق ما را بُرده با خود در بر دلبر / ازین منزل بآن منزل ولی آهسته آهسته. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند در رابطه با چگونگى امامت حضرت ابراهيم (ع) مى فرمايد: «وَ اذِابْتَلي ابْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَاتَمَّهُنَّ قالَ انّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ اماماً، قالَ وَ مِنْ ذُرّيَتي قالَ لا يَنالُ عَهْدي الظّالِمين»[1] آنگاه كه ابراهيم را پروردگارش به شكلهاى گوناگون آزمود و او همه ى آزمونها را به خوبى پشت سر گذارد، پروردگارش به او فرمود: من تو را براى مردم امام قرار مى دهم، و او پرسيد: آيا از فرزندانم نيز به چنين مرتبه اى خواهند رسيد؟ پروردگارش گفت: فرزندان غير ظالم تو به چنين مقامى خواهند رسيد.
از آيه ى فوق مى توان متوجه نكات زير شد: 1- آيه بعد از امتحانات ممتد بر حضرت ابراهيم (ع) نازل شده يعنى بعد از قربانى كردن فرزند و به آتش انداختن آن حضرت و مهاجرت از شام، بدين صورت آيه در آخر عمر آن حضرت بر آن حضرت نازل شده و خبر از امامت او داد.
2- حضرت ابراهيم (ع) قبل از امام شدن «نبى» بوده و علاوه بر اين كه امتحان كردن ها در موقعى بوده كه او پيامبر بوده، همين خطابِ خدا بر او - كه مى گويد من تو را امام قرار دادم - دليل بر آن است كه آن حضرت نبى بوده است.[2]
3- حضرت ابراهيم (ع) اين «امامت» را براى فرزندانش تقاضا كرد. پس اين امامت يك مقام است و عهدى است الهى كه گاهى با نبوت همراه است و گاهى جداى از آن است و ايشان همين امامت را براى فرزندانشان تقاضا كردند، آن هم به جهت آنكه حضرت متوجه ارزش امامت براى هدايت جامعه ى انسانى شدند.
4- خداوند نه تنها تقاضاى حضرت را رد نكرد بلكه فرمود: اين عهد را به فرزندانت كه ظالم باشند نمى دهم. پس از بين فرزندان حضرت كسانى كه در هيچ بُعدى ظالم نباشند، يعنى معصوم باشند، امام هستند. در صورتى كه نه ظلم به نفس و نه ظلم به خلق و نه ظلم به حق، هيچ كدام در شخصيت آنها نباشد. لذا علامه طباطبائى «رحمةالله عليه» در مورد «لا ينال عهدى الظالمين» مى فرمايند: در ابتداى امر چهار احتمال براى ظالم بودن افراد مى رود: 1- كسانى كه تمام عمر ظالم باشند. 2- كسانى كه تمام عمر پاك باشند. 3- كسانى كه اول عمر ظالم و در آخر عمر پاك باشند. 4- كسانى كه اول عمر پاك و آخر عمر گناهكار باشند. بعد مى فرمايند: شأن حضرت ابراهيم (ع) اجلّ از آن است كه امامت را از خدا براى قسم اول و چهارم بخواهد. پس تقاضاى حضرت مى ماند براى دو گروه ديگر كه حضرت ممكن است از آن دو سؤال كند و خداوند مى فرمايد: از آن دو - يعنى آنهايى كه تمام عمر پاك باشند و كسانى كه اول عمر ظالم و در آخر عمر پاك باشند - عهد خود را به ظالمين از آن دو نمى دهم. پس مى ماند آنهايى كه همواره در عصمت بوده اند و اينها مى توانند مقام امامت را داشته باشند. بر اين اساس ما مى گوييم امامان از ابتداى عمر تا آخر عمر معصوم هستند.
5- چون واژه ى «جَعَلَ» يعنى «قراردادن» را براى امام به كاربرد و مى فرمايد: «ما تو را امام قرار داديم» پس امامت يك منصب موهبتى است و نه اكتسابى. از طرفى بايد امام معصوم باشد، پس عصمت امام موهبتى است و نه اكتسابى. و اينكه فرمود: «انّي جاعِلٌ فِي الارْضِ خليفَةً» خبر از استمرار جعل خلافت و امامت مى دهد، يعنى همواره در هر زمانى خداوند خليفه اى از خود در زمين قرار مى دهد. در رابطه با عصمت غير اكتسابى امام، امام رضا (ع) مى فرمايند:
«مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ» امام مخصوص به كمال و فضلى شده كه خودش به دست نياورده بلكه از طريق خدايى كه داراى فضل و بخشش است به او داده شده.
6- قرآن در آيه ى 33 سوره ى احزاب مى فرمايد: اهل البيت پيامبر (ص) از هر پليدى مبرايند، يعنى معصومند. از طرفى اهل البيت فرزندان ابراهيم اند. پس آنها امامند به همان معنايى كه ابراهيم (ع) امام بود. و در آيه ى 26 سوره ى زخرف مى فرمايد: «وَ اذْ قالَ ابْراهيم لَابيهِ وَ قومِهِ انَّني بَريءٌ مِمّا تَعْبُدون الّا الَّذي فَطَرَني فَانَّهُ سَيَهْدين وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقيةً فِي عَقِبهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُون» يعنى به ياد آر آن زمانى را كه ابراهيم به پدرش (عمويش) و قومش گفت: من از آنچه شما مى پرستيد مبرا هستم، و آن را مى پرستم كه مرا به وجود آورد و مرا هدايت خواهد كرد و آن هدايت را خداوند «كَلِمَةً باقيةً» و سنت پايدارى در نسل ابراهيم (ع) قرار داد تا بلكه مردم به آن امام رجوع كنند. از اين آيه مى فهميم كه هيچ گاه امامت از فرزندان ابراهيم (ع) خالى نيست. چون مى فرمايد: هدايت را يك سنت پايدار در نسل او قرار داد تا بشر از هدايت الهى برخوردار باشد. و در روايت داريم: «كلمه باقيه» در اهل بيت پيامبر (ص) و در ذرّيه ى امام حسين (ع) تا قيامت ادامه دارد.[3] موفق باشید
[1] - سوره ى بقره، آيه ى 124.
[2] ( 1)- امام صادق( ع) مى فرمايند: خداوند پيش از آنكه ابراهيم را به نبوت برگزيند، به بندگى خويش برگزيد، و پيش از آنكه او را به رسالت برگزيند، به نبوت برگزيد، و پيش از آنكه او را به عنوان خليلِ خود برگزيند، به رسالت برگزيد، و پيش از آنكه مقام امامت را به او عطا كند، او را به عنوان خليل خويش برگزيد، و پس از آنكه آن مقامات براى او حاصل گرديد، فرمود:« انّي جاعِلُك لِلنّاس اماماً» ( اصول كافى، كتاب الحجة، باب طبقات الانبياء، حديث 2).
[3] ( 1)- بحارالأنوار، ج 25، ص 253.
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی همهی ذکر و فکر انسان خدا شد و او را منشأ همهی کمالات یافت، دیگر هرچه میخواهد برای حفظ آن حضور است و در چنین فضایی اولیاء معصوم تقاضای وسعت رزق یا رفع بلا و دفع مصیبات میکنند تا اولاً: جز به او مشغول نشوند و ثانیاً: در وسعت رزق خود و رفع بلا و دفع مصیبات، نیز او را ببینند، آنطور که مولایمان حضرت سجاد«علیهالسلام» ندا سر میدهند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ، وَ لا تَبْتَذِلْ جَاهِي بِالاقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِكَ، وَ أَسْتَعْطِيَ شِرَارَ خَلْقِكَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي، وَ أَنْتَ مِنْ دُونِهِمْ وَلِيُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ».
اي خدا! بر نمونههاي كامل بندگيات - يعني محمّد و آل او - سلام و درود بفرست، كه اينان قطب جان هر انساني است كه ميخواهد تو را بندگي كند، و نیز آبرويم را با سهولت كامل حفظ كن، و منزلتم را با تنگدستي مبتذل مساز، كه مجبور شوم از كساني رزق خود را طلب كنم كه خود آنها روزيخوار تواند و يا از كساني تقاضاي عطا كنم كه بدترين انسانهايند، و در نتيجه مبتلا شوم به ستايش كسي كه به من عطا كرده و به ذمّ و بدگويي كسي كه به من چيزي عطا نكرده، در حاليكه تو ماوراء آنها، در دادن و ندادن، سرپرست من هستي.
خطري كه موجب ميشود توحيدِ انسان ضعيف گردد، عبارت است از غفلت از مبادي امور عالم، حال اگر انسان پردههاي ديده خود را كنار زد و بدون تحريكات عجولانه شيطاني، نظر به اصل و اساس همة حركات عالم نمود، جز خدا را صحنهگردان امور نميبيند.
پردههاي ديـده را داروي صبـر هم بسوزد هم بسازد شرح صدر
آينهی دل چون شود صافي و پاك نقشها بيني برون از آب و خـاك
هم ببيني نقـش و هم نقـاش را فرش دولـت را و هــم فراش را
وقتي انسان متوجّه شد خداوند براي آبرومند كردن بندگانش راههايي قرار داده است كه فقط انسانهاي مؤمن مي توانند به آن راهها دست يابند و انسانهاي غيرمؤمن هر چه تلاش كنند به بيراهه ميروند و در بيآبرويي زندگي را به انتها ميرسانند، از خدا ميخواهد كه: «صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ»؛ خدايا! آبروي مرا از طريق آسانترين راهها حفظ كن، زیرا در آبرومندي است كه انسان ميتواند سرزنده و بانشاط زندگي را ادامه دهد.
«وَ لا تَبْتَذِلْ جَاهِي بِالاقْتَارِ»؛ قدر و منزلتم را با تنگدستي از بين مبر، به طوري كه نتوانم اهل بخشش و سخاوت و كمك به فقرا باشم. من كه ميدانم از طريق الطاف تو ميتوانم با شرافت و بزرگواري زندگي كنم، چرا از تو نخواهم كه مرا شامل چنين الطافي نمايي، و چگونه اميدوار نباشم در حاليكه دوستان خودت را به چنين منزلتهايي رساندهاي؛ و چرا بر اين تقاضاي خود اصرار نورزم؟ چون خطرات محرومشدن از چنين لطفي بسي بزرگ است و آن خطر اين است كه گرفتار مدح و ذمّ اهل دنيا خواهم شد. لذا در چند فراز بعدي همين خطرات را به خودت متذكر ميشوي تا در طلب خود از خدا با اصرار بيشتر پايداري كني.
ميگويي: «فَأَسْتَرْزِقَ أَهْلَ رِزْقِكَ، وَ أَسْتَعْطِيَ شِرَارَ خَلْقِكَ، فَأَفْتَتِنَ بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، و أُبْتَلَى بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي» خدايا! من به ضعف خود آگاهم كه اگر منزلت مرا با تنگدستي مبتذل نمايي، به سوي مخلوقات تو - همانهايي كه روزيخوار تواند - روي ميآورم و از اهل دنيا - همان مالدوستها و مالجمعكنها و حاكمان ظالم - كه بدترين مخلوقات تواند، تقاضا ميكنم تا به من چيزي بدهند و از اين طريق وارد مهلكهاي ميشوم كه در اثر آن، هركس كه به من چيزي داد، حمد و ستايشش ميكنم و هركس به من چيزي نداد، بدگويياش را مينمايم، و واي كه چقدر چنين زندگي زشت و آزاردهنده است. خدايا! آيا راضي ميشوي اين بندة تو به روزي بيفتد كه صاحبان ثروت را ارزشمند و فقرا را پست بداند؟[1] مسلّم تو چنين هلاكتي را براي بندهات نميپسندي، پس امورات مرا به غير خودت واگذار مكن، زیرا به گفتهی علي (ع): هركس در مقابل اهل دنيا فروتني و ستايش نمود، تقوايِ خود را رها كرده،[2] و اين در حالي است كه تو به عنوان سرپرست واقعي من، ماوراء صاحبان دنيا، عهدهدار بخشيدنها به من و يا خودداري كردن بخششها به من هستي، پس چرا تو را رها كنم و غير تو را بگيرم و چرا مايحتاج خود را كه از طريق واسطهها از تو ميگيرم، از تو نخواهم و به تو نظر نكنم؟ تويي كه بهواقع سرپرست و برنامهريز دادهها، و ندادهها به من هستي، پس خودت آبرويم را حفظ بفرما و منزلتم را محفوظ بدار و گرفتار عطاهاي اشرارم مگردان . موفق باشید
[1] - حضرت سجّادu در دعاي 35 صحيفه عرضه ميدارند: «وَاعْصِمْني مِنْ اَنْ اَظُنَّ بِذِي عَدَمٍ حَسَاسَةً اَوْ اَنْ اَظُنَّ بِصَاحِبِ ثَرْوَةٍ فَضْلًا»؛ خدايا! مرا حفظ فرما از اينكه در مورد فقرا و ناداران گمان حقارت كنم، يا اينكه نسبت به ثروتمندان گمان فضيلت داشته باشم.
[2] - «مَنْ تَذْلِلِ الْاَبْناءَ الدُّنيا، تَعْرَي مِنْ لِباسِ التَّقْوي»
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب در این مورد بسیار هست و هرکدام هم خوبیهای خود را دارد بنده سعی کردم در کتاب «زن؛ آنگونه که باید باشد» در بحث «عالَم عفاف» روشن کنم اگر زنان عالَم عفاف را در خود حسّ کنند حتماً حجاب را با جدیّت تمام میپذیرند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جلسات شرح تفسیر سورهی حمد حضرت امام خمینی به طور مفصل عرض شد در عرفان باید انسان موضوعات را و اشارات را احساس کند و بدان نظر نماید نه آنکه فکر کند و سؤال نماید. به همین جهت میفرمایند با سؤالکردن انسان در همان علم حصولی قبلیاش متوقف میشود و در همین رابطه حضرت خضر«علیهالسلام» نیز به حضرت موسی«علیهالسلام» میفرمایند: «فَإِنِ اتَّبَعْتَني فَلا تَسْئَلْني عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً» اگر بخواهی در این مسیر همراه من باشی باید ابداً سؤال نکنی – حتی مواظب باشی در ذهن تو نیز سؤال خانه نکند – تا آنکه خودم متذکر آن چیزی شوم که تو باید با آن مرتبط شوی یعنی حتی در آن مورد هم حضرت خضر نمیخواهند حضرت موسی را در موطن علمِ حصولی جوابگو باشند. آری! اینجا است که باید گفت:
چون گهر در بحر گويد بحر كو |
وآن خيالِ چون صدف ديوار او |
|
گفتن آن كو، حجابش مىشود |
ابرِ تابِ آفتابش مىشود |
موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: برای رعایت حقوق ارحام مقداری را به ارحام بدهید و برای رعایت حقوق فقرا آنها را هم فراموش نکنید. در هر حال رعایت حقوق ارحال کار منطقی است بحث فقیر بودن جداست. موفق باشید