بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
1977

عالم خیالبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام میخواستم ببینم سرچشمه ی محبت اوهام است یا خیال یا که نه از جای دیگری است ؟ به اعتبار دیگر از کدامین قوا است ؟ و آیا محبت میتواند خود یکی از ورطه های شیطانی باشد؟ درضمن لطف فرمایید و مرقوم نمایید در کدامین یک از کتب جنابعالی بجز مبانی نظری و عملی حب اهل بیت (علیه السلام) و فرزندم این چنین باش پیرامون محبت بحث نموده اید تا بدان مرجع رجوع به عمل آوریم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سرچشمه ی محبت خیال است در صورتی که خیال انسان به نور الهی منور شود وگرنه انسان گرفتار محبت های وهمی می شود که محل ورود وسوسه های شیطان است. بیشترین بحث در شرح کتاب «حب اهل البیت علیهم السلام» شده است. موفق باشید
660
متن پرسش
با سلام . استاد گرامی، آیا مقام ائمه علیهم السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها از پیامبران قبلی بالاتر است؟ انچه امروزه به نظر میرسد این است که بالاتر است یا حداقل کاملتر است. اما روایات به این صراحت این را نشان نمیدهد. آیا مقام حضرت زهر ا با سایر ائمه یکسان است؟ استاد گرامی چرا حضرت زهرا به امام علی فرمودند: یا علی چرا مثل جنین در گوشه خانه نشسته ای مگر ایشان علم به دلایل سکوت امام علی علیه السلام نداشتند؟ آیا مقام پیامبر ما از حضرت ابراهیم بالاتر است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: در کتاب «مقام لیلة‌القدری حضرت فاطمه«سلام‌الله‌علیها»» بحث شده که از آن‌جایی که قرآن کامل‌ترین کتاب آسمانی است و از آن‌جایی که قلب مطهرون طبق سوره‌ی واقعه با حقیقت قرآن متحد است و نیز از آن‌جایی که اهل‌البیت«علیهم‌السلام»، شامل حضرت زهرا«سلام‌الهت‌علیها» نیز می‌شود همان مطهرون هستند. پس مقام حضرت زهرا«سلام‌الهل‌علیها» از پیامبران قبلی بالاتر است. ولی در مورد قسمت دوم سؤال خود به جلسه‌ی اول کتاب «بصیرت حضرت زهرا«سلام‌الهآ‌علیها»» رجوع فرمایید که ما دلایل مرحوم دکتر شهیدی را پذیرفته‌ایم که می‌فرماید این قسمت ساختگی است و نمی‌تواند سخن حضرت زهرا«سلام‌اله ‌علیها» باشد، به آن کتاب یا به کتاب فاطمه زهرا«سلام‌الهل‌علیها» از دکتر شهیدی رجوع فرمایید. موفق باشید
508

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی باسلام ما گروهی جوان هستیم که حول موضوعات خاصی تفسیر را تورق می کنیم تا جواب سوالاتمان را بیابیم یا نظر قرآن را در مورد آن جویا شویم.اگرچه با تفسیر پیش می رویم گاهی هم چیزهایی در مورد سوالاتمان از آیات به ذهن خودمان می رسد که برای هم به عنوان یک فرضیه نه یک نظر قطعی وجزمی بیان می کنیم وبر سر آنها مباحثه انجام میدهیم.قرار است پس ازرسیدن به یک جمع بندی برای تصحیح آن نزد یکی از علمای علم تفسیر رفته نتایج را به او عرضه کنیم اما امکان استفاده ی زیاد از یک عالم در آن سطح را نداریم. آیا اینکار ما مصداق تفسیر به رای است؟اصلا ما چگونه میتوانیم در قرآن تفکر کنیم ؟ اگر تمام تفاسیر را مطالعه کنیم و نتوانیم هم عالم علم تفسیر شویم آیا باید دست روی دست بگذاریم تا تفسیر دیگری چاپ شود؟ باتشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بحمدالله همین که با توجه به تفاسیر به قرآن رجوع می‌کنید و زمینه‌ی فکر خود را آماده می‌نمایید تا خداوند از طریق تدبّر در آیات قرآن، انواری را به قلبتان برساند، کار را درست شروع کرده‌اید. تفسیر به رأی آن است که تعمداً بخواهید یک موضوعی را به آیات قرآن تحمیل کنید، نه این‌که خود را آماده کنید تا آیات خود را به شما بنمایانند. موفق باشید
20985
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: استاد عزیز اکنون در فصل ۳ کتاب آشتی با خدا هستیم و همانطور که فرمودید سوالاتمان را ادامه می دهیم: استاد اگر تنوع طلبی افراطی از نشانه ی افرادی است که بیشتر اسیر دنیا شده اند + مثالی از امام آورده اید در مورد اینکه پیشنهاد دیدن کنار شط را رد میکنن یعنی آیا تنوع طلبی مانند کمال گرایی یک ویژگی فطری نیست؟ آیا به هر نحوی باید با آن مبارزه کرد؟ چون این مثال رفتار امام خمینی را واقع نمی توانم تحلیل کنم!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به شرایط انسان دارد. آری! در ابتدای امر نمی‌شود انسان تنوع‌طلبی‌های مشروع را کنار بگذارد، ولی کار در این مسیر تا آن‌جا جلو می‌رود که مصداق آن شعری می‌شود که فرمود: هرکه در خانه‌اش صنم دارد/ گر نیاید برون چه غم دارد. موفق باشید

13345
متن پرسش
بسم الله النّور و السّلام سلام و درود بر استاد عزیز جناب مستطاب حاج آقا اصغر طاهرزاده: چه مغتنم است که در این زمانه پر از بیم و امید، هر از چندگاهی می توانیم طالب بصیرت از جنابتان باشیم در مسائل مستحدثه. غرض از مزاحمت این که با اکران عمومی فیلم «محمد رسول الله (ص)» که اثری منحصر به فرد در نوع خود است چه از حیث موضوع و چه از حیث اهمیت آن در شرایط تاریخی فعلی، به نظر می رسد بستر و مصداقی مناسب فراهم شده برای جوشش فکری اصحاب بصیرت برای اندیشه در هنر اسلامی. در همین راستا مدتی است که درصدد نوشتن نکاتی راجع به این فیلم در سایه درک خودم از حکمت هنر اسلامی بودم، تا این که امروز مطالعه مقاله ای از آیت الله قائم مقامی در مورد این فیلم مؤید بعضی از اندیشه هایم بود که البته تا پیش از رؤیت این مقاله در صحت و امکان بیان منسجم آنها کمی تردید داشتم. http://sm-ghaemmaghami.ir/?p=3016 گذشته از نیت مقدس و اخلاص سازنده و همچنین تعهد غالب او به منابع دینی که شایسته تمجید و تأیید است، آیت الله قائم مقامی دو نقد دلسوزانه را به این فیلم ایراد می فرمایند که از این قرار است: اول این که در تصویر زندگانی حضرت رسول (ص) و معصومین (ع)، استفاده از تخیل آزاد، به این معنی که خیال بخواهد در عرض حقایق زندگانی و معارف آن بزرگواران، چیزی از فهم شخصی خود هنرمند به اثر اضافه کند مذموم است، و خیال باید به طور مطلق در خدمت تصویر حقایق زندگانی و معارف آن عزیزان باشد بدون هیچ دخل و تصرفی از جانب گمان و برداشت شخصی و آزادانه خود هنرمند. لذا آن جایی که محتوای فیلم از حیطه واقعیات مستند تاریخی فراتر می رود (بر فرض) مورد اشکال قرار می گیرد. ادعای جالب تری که در مورد ابعاد فقهی فیلم ایشان می فرمایند، و بسیار متین و مستدل به نظر می رسد، خلط بین حکم ساحت بشری و ساحت الهی انبیاء و معصومین (ع) در فتوای حرمت تصویر کردن این اولیاء الهی است، (که البته این اشکالی است ابتدائا به نظر مشهور فقهاء و این فیلم). و شرح آن این است که از آنجا که نبی و معصوم در عرصه حیات ظاهری، بشری مثل ما هستند، تصویر کردن ظاهر آنها در آثار هنری به خودی خود حرمت و محذوری ندارد، مگر این که هنرمند قادر نباشد در اثر خویش حکم باطن قدسی آنان را در ظاهر بشری شان نمایان سازد، و از این طریق به ساحت قدسی آن مقدسین خدشه ای وارد آید. این نکته، به نظر نکته ای بسیار لطیف و حکیمانه می رسد که البته پذیرش عمومی آن از جهت فضای فکری حاکم بر بعضی علماء جهان اسلام بعید به نظر میرسد. اما تا کنون این مقاله تنها مقاله ای بوده که از نگاه حکمت و فقاهت به بررسی فیلم پرداخته و دو نکته ای که ایشان متذکر شدند بسیار برای حقیر آموزنده بود. با این حال با توجه به وسیع بودن موضوع هنر اسلامی، خواستیم این وجیزه بهانه ای باشد، تا نظر استاد مکرم را نیز در مورد این فیلم جویا شویم به این امید که بر علم مان اضافه شود، البته در صورتی که آن استاد عزیز فیلم را تا کنون رؤیت کرده باشند. با تشکر از عنایت تان و عذرخواهی از تصدیع اوقات و تطویل کلام
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده آن فیلم را متأسفانه هنوز ندیده‌ام و بر خود لازم می‌دانم که ببینم. منتها بین ارائه‌ی یک شخصیت قدسی در فضای فیلم و سینما، با ارائه‌ی آن شخصیت در فضای کتاب و تحقیق، باید فرق بگذاریم و با توجه به این امر از نقد و تذکر نباید خودداری کرد. بدین لحاظ بنده متن جنابعالی را در معرض نگاه کاربران محترم قرار می‌دهم به امید آن‌که تفکری در موضوع شده باشد. موفق باشید

12682
متن پرسش
با سلام و عرض ادب خدمت استاد گرانقدر و با آرزوی قبولی طاعات و عبادات. از خدمت حضرت عالی سوال می گردد که جایگاه توافق جامع هسته ای در معماری تمدن و آینده قدسی انقلاب اسلامی چیست و چگونه صورت باطنی این توافق خواهد توانست ما را به یک مبارزه آشتی ناپذیر با استکبار جهانی رهنمون سازد؟ و من الله التوفیق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل مذاکره مسلّم چیز بدی نبوده و نیست و همین طور که مقام معظم رهبری در جلسه‌ی با دانشجویان فرمودند مسیر مبارزه با استکبار عین هویت ما است و خطری که در پیش است از این جنس است که دولتمردان از این موضوع غفلت کنند و عملاً هویت انقلابی ما در ذیل فرهنگ غربی تحلیل رود و از این به بعد است که باید رهنمودهای مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» را با دقت زیاد دنبال کرد و مواظب بود سخنان ایشان در ذیل توافق با 5+ 1 به تحریف گرفتار نشود. لذا ملاحظه کردید که در جواب نامه‌ی رئیس جمهور، باز ایشان موضوع عدم اعتمادبودنِ بعضی از آن‌ها را به میان کشیدند. موفق باشید

11654
متن پرسش
استاد عزیز سلام: از اینکه با حوصله جواب سوالات بیشمار من رو می دهید خیلی ممنونم. در پاسخ به سوال در مورد وجود حضرت زهرا (س) در فردوس اعلی این رو فرموده بودید: «مظهریت زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» به صورت خانم بوده و این غیر از مقام تعیّن اول است که هیچ‌گونه دوگانگی نیست تا دوگانگیِ ملاقات حضرت آدم وحوّا«علیهما‌السلام» از حضرت زهرا «سلام‌‌الله‌علیها» در میان باشد.» میشه این قسمت رو بیشتر توضیح بدید؟ مظهریت حضرت زهرا (س) به صورت خانم رو اصلا نفهمیدم. چون تا اونجا که در معرفت النفس خوندیم دیگه اونجا همه چیز مجرد هست و زن و مردی وجود نداره. سوال بعدیم در مورد حدیثی هست که در کتاب مقام لیلة القدری حضرت زهرا (س) آوردید از قول امام باقر علیه السلام: خانه علی و فاطمه حجره رسول الله است و سقف خانه شان عرش رب العالمین ..... شاید این حدیث بیان کند که تغذیه روحی و نورانی خمسه طیبه با اسماء اعظم الهی هست درسته؟ یا این حدیث میتونه تاویل آیه 36 سوره نور باشه؟ «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیه سمه و یسبح له بالغدو و الاصال» یا اینکه مقام اهل البت (ع) را بیان می کند که هر چه زیر عرش الهی است مقام و تجلی آنهاست مثل چیزی که در برهان صدیقین خوندیم که از وجود، اشد الوجود نور می گیره و او هم به نوبه خودش به شدید الوجود نور می ده و دیگر مراتب ایجاد می شود. بالای عرش هم مقام پروردگار است طبق این آیه که می فرماید: «الرحمن علی العرش الستوی»؟ آیا این برداشت درست است؟ در ادامه حدیث امام باقر (ع) هست که: در انتهای خانه شان شکافی است به سوی عرش و پرده از معراج وحی برداشته شده. آیا منظور این هست که اهل خانه حضرت زهرا (س)، نزول وحی را می فهمیدند و شهود می کردند؟ همان گونه که پیامبر (ص) به حضرت علی (ع) فرمودند تو آنچه من می شنوم می شنوی و آنچه من می بینم می بینی؟ آیا منظور از معراج وحی صعود وحی از خانه حضرت زهرا (س) به بالا بوده؟ یا همان نزول وحی بوده. این رو نفهمیدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اصل این موضوع را در مباحث عرفانی باید دنبال بفرمایید. کتاب «مبانی و اصول عرفان نظری» از حجت‌الاسلام و المسلمین استاد یزدان‌پناه در این مورد خوب است. در بحث حضرات خمس این نکات روشن می‌شود که چگونه مجردات در هر عالمی ظهور خاص خود را دارند 2- به نظرم همه‌ی این برداشت‌ها که از حدیث حضرت باقر«علیه‌السلام» کردید خوب است 3- همین‌طور است، اهل خانه‌ی زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» حقیقت وَحی  را با صورت نزولی‌اش احساس می‌کردند 4- به نظرم علاوه بر نزول، صعود و یا معراج وَحی را نیز می‌یافتند زیرا آن‌ها صاحب قوس نزول و صعود عالم هستی‌اند، مثل کسی که معانی را با لفظ خود به سمع افراد می‌رساند و سیر آن معانی از سمع به قلب افراد را هم می‌شناسد. موفق باشید

10179
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: می خواستم اگر امکانش هست به من بگید اگر خواسته باشم در مورد نقش زن در نهج البلاغه مطالعه کنم باید روی چه کتابهایی کار کنم؟ مخصوصا خطبه 80 نهج البلاغه. و شما چه کتابهایی رو به من معرفی می کنید؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده عرایضی در مورد خطبه‌ی 80 در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» در صفحه‌ی 219 و عرایضی در شرح نامه‌ی 31 نهج‌البلاغه جلسه چهل و هفتم، تحت عنوان مشورت‏ با زنان‏ داشته‌ام. شاید کمک کند. موفق باشید
8665
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: شما در بحث وحدت وجودی که در مسجد امیرالمومنین (ع) در ایام اعتکاف داشتید فرمودید وجود تشکیکی نیست و بلکه ظهور خداوند است که تشکیکی است. و آنچه که از تشکیکی بودن وجود در برهان صدیقین بیان کردیم من باب تعلیم است و حقیقت امر وحدت شخصیه وجود است. آیا با این صحبت در مورد نفس هم که شما در ده نکته بحث از تشکیکی بودن مراتب نفس می کردید برای تعلیم است و نفس انسان هم وجود تشکیکی ندارد و بلکه ظهور تشکیکی دارد؟ اگر امکان دارد کمی توضیح دهید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: تشکیکی بودن نفس به این معنا که نفس در نزد خدا است ولی دائماً می‌تواند نسبت وجودی خود را با خدا شدید کند و از حجاب‌هایش بکاهد ربطی به تشکیکی‌بودن وجود که گمان کنیم یک وجود مطلق داریم و به صورت طولی و بیرون از وجود مطلق وجوداتی هست، فرق دارد. موفق باشید
7314

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام. ببخشید کتاب بینوایان ویگتور هوگو را که معرفی کردید کدام ترجمه را بخوانبم بهتر است.با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ترجمه‌ی مستعان. موفق باشید
7010
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیزم می خواستم یک روش عملی برای مدیریت اطلاعات ,توصیه ها ونصحیت هایی از کتابها و سخنرانی ها کسب می کنیم بفرمایید. استاد بنده از سخنرانی ها نت بر می دارم و نکات مهم کتابها را های لایت می کنم اما بهه نظر من این روش اصلا کاربردی نیست.نت ها که همه جیز توش هست و یک شلم شوربایی شده و نکات مهم کتابها هم بعد ازمدتی از ذهنم فراموش میشه و قابل بازخوانی نیست. با تشکر فراوان سعید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتابی به نام «روش‌ها» اثر آقای محدثی شاید بتواند کمک‌تان کند. موفق باشید
5857
متن پرسش
باسلام استاد من کلاس های تدبر درقران می روم و بسیار مفید است ولی وقتی می بینم که اینقدر علمم کم است و هیچ چیزی ندارم برای عرضه در مقابل خدا خیلی به من سخت می گذرد این کلاس ،مضظر میشوم از اینکه چیزی نمی دانم این کلاس فشار روحی زیادی برمن وارد میشود تحمل مطالب برایم سخت است نکند من در درونم با این مطالب مشکل دارم و کافر باشد درونم به این مطالب ؟چون روحم خیلی سختی میکشددر این کلاس با اینکه مطالب قرانی است صرفا ... 2)گاهی اوقات شده که دقت کرده ام درمیلاد امامان عیهم السلام غمگین هستم و برعکس در روز شهادت ایشان نه تنها غمگین نیستم بلکه شاید شارژ روحی هم بباشم ؟من امامان و معصومین را بسیار دوست میدارم ..استاد نکند من ادم شقی ای هستم و خودم خبر ندارم؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1ـ هیچ‌وقت از این فکر‌ها نکنید. در کلاس تدبّر در قرآن فشار به خودتان نیاورید تا نفستان پس نزند. 2ـ غمگینی شما در میلاد امامان از آن جهت است که نمی‌توانید حق آن‌ها را ادا کنید ولی در شهادت ایشان این آمادگی را دارید. موفق باشید
5791
متن پرسش
«بسم الله الرحمن الرحیم» سلام علیکم من یه دانش آموز سال چهارم دبیرستان هستم که سال بعد کنکور دارم و رشته ام ریاضی هست.اما به علت علاقه ی زیادی که به زبان انگلیسی دارم تصمیم گرفتم کنکور زبان بدم و در یکی از دانشگاه های مطرح و خوب کشور قبول شم. اما برای اینکه کارم ارزش داشته باشه و پیش خدا شرمنده نباشم تصمیم گرفتم به این نیت رشته ی "زبان و ادبیات انگلیسی" رو بخونم که بتونم دین خدا رو به افرادی که فارسی زبان نیستد یاد بدم(که البته اول باید خودمو درست کنم و سطح علمم در زمینه دین اسلام و تشیع رو ارتقاء بدم )،دوست دارم بتونم یک آدم مفید برای امام زمانم باشم(چون شنیدم توی قیامت درباره ی اینکه برای امام زمانت چه کردی از آدم سوال میشه) می خواستم بدونم آیا این نیت من درسته؟ آخه من یک حدیث رو شنیدم که یکی از معصومین فرمودند "خود را شبیه به کفار نکنید" می خواستم بدونم یاد گرفتن زبان اونا اشکال داره؟ ممنونم،در پناه حق...
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: مسلّم یادگرفتن زبان انگلیسی تشَبّه به کفار نیست، تشبه به کفار با همرنگ‌شدن با فکر و فرهنگ و آداب آن‌ها محقق می‌شود – آن‌هم از آن جهت که آن فکر و فرهنگ و آداب از نگاه کفرآمیز آن‌ها ریشه گرفته باشد-. اگر سعی کنید در معارف اسلامی خود را توانمند کنید و با آن نیت آموزش زبان انگلیسی را دنبال کنید کار خوبی است. موفق باشید
5409
متن پرسش
باسمه تعالی.سلام علیکم. میخواستم بدانم مرتبه اسم غفور خدا بالاتر است یا اسم عفو؟ آیت الله شجاعی در جلد اول کتاب مقالات خود اینگونه می فرمایند: "تفاوت بین عفو و غفران در این است که عفو الهی یعنی نادیده گرفتن و به حساب نیاروردن لغزشها و خطاها و محو آثار آنها ولی غفران الهی عبارت است از افاضات و رحمتهایی که متوجه سالک می شود و نقایص وجودی وی را تکمیل می کند. به عبارت دیگر عفو نادیده گرفتن موانع سیر و حرکت است و غفران از میان برداشتن موانع و اعطای کمال به جای آنهاست. عفوِ ذنب و خطیئه نادیده گرفتن و محو آثار آنهاست ولی غفرانِ ذنب و خطیئه مبدل ساختن آنها به طاعت و عبودیت و یا مبدل کردن نقیصه مزبور به حسن و کمالی است که منشا طاعت و عبودیت می شود." نتیجه آنکه طبق سخن ایشان اسم غفران برتر از اسم عفو است. آیت الله جوادی آملی در یکی از سخنرانی هایشان در شب قدر اینگونه می فرمایند: " همه ما نیازمندیم و اهل دعا لا یملک الا الدعا ولی به ما گفتند که در شب قدر و غیر قدر با خدا رازو نیاز کنید و به حضرتش بگویید با ما حبیبانه رفتار کن و نه غفارانه. تو می بخشی ولی بخشودنی به همراه محبت باشد. خدایا حبیبانه ببخش و نه غفارانه(ایشان اسم غفار خدا را در مقابل اسم قهار قرار می دهند)." سپس به دعای حضرت رسول در شب قدر اشاره می کنند: "ایشان اینگونه دعا می کردند: اللهم انک انت العفو تحب العفو فاعف عنی. خدایا با ما حبیبانه رفتار کن(یعنی با اسم عفو خودت با ما رفتار کن و نه با اسم غفارت) تا ما هم طعم محبت تو را بچشیم: الهی من ذالذی ذاق حلاوه من محبتک فرام منک بدلا. این غیر از این است که بگوییم: اللهم اغفر لی الذنوب التی تهتک العصم. باید بخواهیم که خدا با ما حبیبانه و طبیبانه رفتار کن." موید این سخن آیت الله جوادی، سخنرانی دیگر ایشان در شب قدر است که در رابطه با عدم خجالت مومن در روز قیامت در برابر خدا می فرمایند: "خداوند ایتدا از اسم ستار خود استفاده می کند. سپس غفاریت، سپس عفوبودن، سپس صفاح بودن و در آخر از اسم مُنسی خود استفاده می کند و گناه را از یاد مُذنب می برد تا او در قیامت و بهشت خجالت نکشد." نتیجه آنکه آیت الله جوادی اسم عفو را برتر از اسم غفار می دانند؟ حال کدام یک درست است؟ آیا می توان بین سخن هر دو بزرگوار جمع کرد.با تشکر فراوان.التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر می‌کنم این دو اسم یعنی اسم غفار و اسم عفوّ را که هر دو به نحوی به معنای بخشیدن و گذشتن است، نسبت به جایی که به‌کار رفته می‌توان فهمید کدام معنا مورد نظر است و رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و ائمه«علیهم‌السلام» ابتدا نظر به معانی کلی آن‌اسماء داشته‌اند و سپس مطلوب خود را نسبت به اسم عفوّ و یا غفار حضرت حق مطرح می کردند. آن‌ها از خدا می‌خواسته‌اند نه‌تنها عقوبتم مکن بلکه آن گناه را از صحنه‌ی جانم طوری پاک کن که زمینه‌ی ریزش رحمت تو فراهم شود. دقت آیت‌اللّه شجاعی همچنان که خودتان ملاحظه کرده‌اید با مقایسه‌ی آیاتی است که این دو اسم در آنآیات مطرح است ولی رویهم‌رفته باید از سیاق آیات و یا ادعیه متوجه معنای اصلی آن اسماء شد که واژه‌ی غفار یا عفوّ را برای کدام مطلوب به‌کار برده‌اند. موفق باشید
4558
متن پرسش
سلام .وقت به خیر استاد بزرگوار خدا خیرتون بده که وقت گرانبهایتون را برای ما میذارین. در ده نکته ی معرفت سی دی mp3 5 نکته ی 5 در مورد «توفی » من از تن جدا بشه آزادتره و روح به کمال برسه تن را قبول نمی کنه و مرگ طبیعی بیش می آید پس بهتر نیست که بگیم حضرت عیسی علیه السلام روح از بدنش جدا شده چکاریه که بگیم حضرت عیسی زنده است با این تن در آسمان هستند؟ شما نظرتون چیه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یک وقت روح از بدن جدا می‌شود با این رویکرد که قوه‌هایش به فعلیت تبدیل شده. در این حالت انسان مرده است و دیگر حضوری در این دنیا ندارد. ولی یک وقت بدون آن توفایی که در مرگ و خواب هست ، حاکم بر بدنش می‌باشد و حضرت مهدی«عجل‌الل‌تعالی‌فرجه» و حضرت عیسی«علیه‌السلام» به این صورت‌اند. موفق باشید
3229

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد مسئله ایست که حدودا یکساله که ذهن منو به شدت مشغول کرده و به معنای حقیقی کلمه دچار تحیر شدم. یکی از همکلاسی های بنده دختر خوب و بانجابتی به نظر میرسه. اگرچه چادری نیست منتها محجبه و باحیاست. در طول چهارسال درس، رفتار نامناسبی از ایشون ندیدم و در صحبت کردن با نامحرم هم حد و حدود رو نگه میداره و از نظر من شخصیت منسجمی داره که تحت تاثیر جو نیست. خب من بنا رو بر خواستگاری گذاشتم تا اینکه عکسی به دستم رسید که در جشن فارغ التحصیلی دوست این خانم، ایشون حجابش رو کاملا رعایت نکرده بود و مقداری از موهاش پیدا بود. ازونجایی که من مذهبی هستم این مسئله در ذهن من تاثیر منفی گذاشته اما احساس میکنم دارم زیاده روی میکنم و این مسائل قابل اصلاحند کما اینکه رویه ایشون بر پوشش مناسبه... در نظر دارم که جلسه ای برای بحث و گفت و گو درباره این مسائل ترتیب بدم و بعد شرایط رو بسنجیم، اگر ایشون حدود زندگی با یک شخص مذهبی رو قبول کردن بعد بحث خواستگاری رو مطرح کنیم. در فامیل هم دخترخاله ای داشتم که به همین سبک و سیاق ازدواج کرد و الان چادری هستند و زندگی خوبی هم دارند... ولی استاد هنوز هم اطمینان قلبی برام حاصل نشده و دچار سردرگمی ام. امکانش هست منو راهنمایی بفرمایید ؟ ممنون و محتاج دعای خیر شما
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: همین راهی که به فکرتان رسیده خوب است. موفق باشید
3191
متن پرسش
با سلام و احترام یکی از دوستان فایلی رو برای بنده ارسال کرده که البته خودم پاسخ تعدادی از اونا رو می دونم اما اعتقاد دارم ناقصه به همین علت مصدع شما شدم متن ارسال شده برای ینده به شرح ذیل است: علی مع الحق و الحق مع علی وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاداقدام مسلحانه برای بدست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد. وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه او گماشت و به اهل آن آب رساند. وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بیسابقه از او خواستند که حاکم شود گفت “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش میکنم”. اینطور که برخی میگویند نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند. اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت “به خانه روید و مطیع باشید”. گفت “در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد”. سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کرد، نه در خانه حبسش کرد و نه حتی علیهش سخن گفت و..... طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت “میدانم حج نمی روید!”؛ اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفت، نه به جرم ... در خانه حبسشان کرد، و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشید و “سران فتنه” خواندشان. شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد. سلاحش “کلمه” بود. “غلام آن کلماتم که آتش انگیزد”. روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود. بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت “کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. سپس به دیدن عایشه رفت و حرفهای درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود. کسانیکه با او جنگیدند را “محارب و منافق و....” نخواند، گفت “برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”. نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت “من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آنست که از کارهایشان بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید خدایا خونهای ما و آنها را حفظ کن!”. در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که بقول مالک اشتر “فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود”، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند، جز سلاح “کلمه” سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحمیل نمی کرد. وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و او باز رای برحق خودش را به مردمش تحمیل نکرد و در عمل میزان را رای مردم قرار داد و جز سلاح “کلمه” به کار نگرفت. خوارج مسلح، در کمال آزادی علیهش تظاهرات میکردند، نه گفت از من اجازه بگیرید، نه سرکوبشان کرد. خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند برضد او شعار می دادند و او خطاب به خود این آیه را می خواند “فاصبر، ان وعد الله حق”. همین! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام. میگفت “نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ”. وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته اند و غارتگری کرده اند، نگفت “سیاه نمایی نکنید”. خودش اپوزیسیون خودش شد و خبر را به مردم گفت و گفت “مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد”! بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست! مرحوم مطهری با ذکر شواهدی از گفتار و رفتارش، تلویحا او را “لیبرال” خواند! آنجا که در کتاب “آینده انقلاب” گفت “تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلام هست”. مردم که میگفت فقط مسلمانها را نمی گفت. خودش به صراحت گفت که “مردم یا با ما همدین اند یا همنوع”؛ یعنی حرمت و حقوق همه باید محفوظ باشد. به منصوبانش میگفت “مبادا مانند گرگ درنده به جان مردم بیفتید و خوردنشان را غنیمت شمرید”. هیچگاه در خانه مردم را نشکست و حرمت حریم خصوصیشان را، حتی آنجا که دانست بساط فحشا پهن است، نقض نکرد. به قاضی چنان امنیت و استقلالی داده بود که علیه خودش حکم کرد! به از کارافتاده ها مقرری داد. در سفری، وقتی که مردم دنبال مرکبش دویدند، ذوق نکرد، برعکس برسرشان فریاد زد! مردم را خوار نمی خواست. صورتش را نزدیک آتش می برد و می گفت “بچش علی، این سزای حاکمیست که مردمش را فراموش کند”. خدمات دولتهای قبل را ستود، بویژه برای عمر سنگ تمام گذاشت، نگفت آنها دزد و فاسد و خائن بودند و حق مرا خوردند! به معاویه نگفت “خدا حق حکومت را به من داده”. گفت “مردم مرا خواسته اند”. بر حاکمان واجب کرد که تا ریشه فقر را نکنده اند همسطح فقیرترین مردم زنگی کنند. در بستر مرگ گفت “مبادا در خون مردم بیفتید و بگویید وای علی کشته شد”. در دولتش دزدی که میشد، ۷۰،۸۰ نفر آدم هیچکاره را نمیگرفت سران فاسد را رها کند، ”. با اصل کاریها سریع و قاطع و قدرتمند برخورد می کرد. . علی اینچنین بود. جناب استاد از شما خواهشمندم پاسخ تک تک مقایسه های صورت گرفته را جواب بدید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: آری به گفته‌ی علی«علیه‌السلام» حکومت حق مردم است و به هرکس خواستند می‌دهند. مثل نمازخواندن که می‌توانند بخوانند و می‌توانند نخوانند ولی اگر نخوانند معصیت کرده‌اند. انتصاب علی«علیه‌السلام» به جانشینی پیامبر«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» بنا به دلایلی که در کتب اهل سنت هست و مرحوم علامه‌ی امینی در الغدیر آن‌ها را نقل فرموده دستوری بود که خدا به مردم داد و مردم آزاد بودند بپذیرند و یا نپذیرند ولی اگر حکم خدا را نپذیرند معصیت کرده‌اند. حضرت علی (ع) در آن‌جایی که باید مردم را متذکر وظیفه‌شان نسبت به جریان غدیر و انتصاب الهی خود می‌کرد کوتاه نمی‌آمد .در جوامع روایی موضوع هست که تحت عنوان «انشدکم الله» که علی«علیه‌السلام» در فرصت‌های مختلف در بین مهاجرین و انصار جایگاه خود را متذکر می‌شدند تا حقیقت در تاریخ گم نشود. جناب طبری در کتاب احتجاج مبتنی بر متون اهل سنت بسیاری از آن روایات را آورده که بنده به عنوان مثال یکی از آن‌ها را خدمتتان اظهار می‌دارم. طبری در کتاب احتجاج در جلد 1 صفحه‌ی 145 می‌گوید: « در ایّام خلافت عثمان بن عفّان، گروهى از مهاجرین و انصار را دیدم که در جانبى از مسجد النّبىّ صلّى اللَّه علیه و آله نشسته بودند و حضرت علىّ علیه السّلام در گوشه‏اى از مسجد جلب توجّه مى‏کرد، آن حلقه در فضائل و امتیازات خودشان بحث مى‏کردند، تا اینکه به قریش و فضل و سابقه و هجرت آن پرداخته و استناد به گوشه‏اى از فرمایشات پیامبر در فضل آنان نمودند که فی المثل فرموده: «رهبران از قبیله قریشند» و نیز: «مردم همه پیروان قریشند و ایشان پیشواى عرب مى‏باشند»، و نیز: «به قبیله قریش دشنام مدهید»، و نیز: «نیرو و قوّت هر مرد قرشى مانند دو مرد غیر قرشى است»، و نیز: «هر که قصد خوارى و ذلّت قریش را نماید خداوند او را خوار سازد».[و از مهاجرین سخن به میان آمد، و آنچه در شأن ایشان در قرآن آمده و آنان را بر انصار مقدّم داشته، و خلاصه هر ستایشى که خداوند عزّ و جلّ در قرآن و نیز فضیلتى که در کلام رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله آمده ذکر کردند].تا اینکه ذکر فضل و سابقه و نصرت انصار به میان آمد، و آنچه در قرآن از ایشان ستایش شده، و آنچه پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در فضیلت ایشان فرموده [همچون: «انصار محلّ راز و سرّ و امانت منند» و: «هر که انصار را دوست بدارد خدا نیز او را محبوب دارد، و هر که به ایشان بغض ورزد مبغوض خداوند شود»، و: «هیچ فرد مؤمنى به خدا و پیامبر به انصار بغض نمى‏ورزد» و: «اگر تمام مردم به گروه‏هاى مختلف داخل شوند من به گروه انصار مى‏روم»].و در ادامه اشاره به مدح رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در تشییع جنازه سعد بن معاذ نمودند که فرمود: «عرش خداوند از مرگ سعد به لرزه در آمد» و هنگامى که از یمن پارچه‏ هایى نزد آن حضرت آوردند که موجب شگفتى همگان شد فرمود: «پارچه‏ هاى سعد بن معاذ در بهشت از تمام آنها زیباتر است»، و نیز در فضل حنظلة بن أبى عامر که ملائکه او را غسل دادند، و از عاصم بن ثابت که زنبوران جنازه او را از قصد سوء دشمن محافظت کردند.و سپس هر کدام از افراد برجسته خود را اسم بردند که فلانى از ما است! فلانى از ما است. و قریش گفت: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از ما است، حمزه از ما است، جعفر از ما است، عبیدة بن الحارث و زید بن حارثه و أبو بکر و عمر و سعد و أبو عبیده و سالم و عبد الرّحمن بن- عوف همه از ما مى‏باشند.و هیچ فرد معروفى را از قلم نینداخته و همه را ذکر نمودند. و در آن حلقه بیش از دویست مرد نشسته بودند، و در میان ایشان علىّ بن ابى طالب علیه السّلام و سعد بن ابى وقّاص و عبد الرّحمن بن عوف و طلحه و زبیر و عمّار و مقداد و أبو ذرّ و هاشم بن عتبه و عبد اللَّه بن- عمر و حسن و حسین علیهما السّلام و ابن عبّاس و محمّد بن ابى بکر و عبد اللَّه بن جعفر همه و همه حضور داشتند. و از انصار: ابىّ بن کعب و زید بن ثابت و أبو أیّوب انصارىّ، و أبو هیثم بن تیّهان، و محمّد بن سلمه، و قیس بن سعد بن عباده، و جابر بن عبد اللَّه انصارىّ، و انس بن مالک، و زید بن ارقم و عبد اللَّه بن ابى اوفى و أبو لیلى و فرزندش عبد الرّحمن کنارش نشسته بود، پسر بچّه سپیدروى بلند قامت بى‏ریشى بود، در این هنگام أبو الحسن بصرىّ بهمراه فرزندش حسن- که او نیز پسر بچّه سپیدروى میانه قدّى بود- وارد شد، و من به این دو غلام نگریسته و نتوانستم بگویم کدامیک خوشروتر است جز آنکه حسن بزرگتر و بلند بالاتر بود.و تمام آن جماعت در بحث فرو رفته بودند و این گفتار از صبح تا هنگام زوال ادامه داشت، و عثمان بن عفّان در خانه خود غافل و بى‏خبر از گفتار و سخنان آن گروه نشسته بود،و علىّ بن ابى طالب علیه السّلام تنها به این مذاکرات گوش داده نه او و نه هیچ یک از اهل بیتش سخنى نمى‏گفت، و جمعیّت به جانب آن حضرت متوجّه شده و گفتند: اى أبو الحسن چه چیز شما را از سخن گفتن باز داشته؟ فرمود: همه شما دو گروه مهاجر و انصار هر چه از فضائل خواستید گفتید، و همه بجاى خود درست و صحیح بود، ولى از همه شماها مى‏پرسم که این فضائل و نیکوئیها و مقاماتى را که مذاکره نمودید آیا از جانب خود شماها و از ناحیه عشیره و قبیله خودتان بوده است یا از ناحیه دیگرى؟گفتند: البتّه از جانب رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و اهل بیت او مى‏باشد که خداوند متعال به واسطه آن حضرت این همه فضیلت و شرافت را به ما عطا فرموده است.أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: راست گفتید، اى گروه قریش و مهاجر و انصار، آیا به این نکته پى برده‏اید که همه این خیرات که از دنیا و آخرت به آن رسیدید تنها به واسطه ما خاندان بوده است و بس؟ چرا که پسر عموى من رسول گرامى اسلام صلّى اللَّه علیه و آله فرموده: «من و اهل بیت من چهارده هزار سال پیش از خلقت آدم انوارى بودیم،و چون خداوند متعال آدم را آفرید انوار ما را در صلب او قرار داده و وى را به زمین فرستاد، و سپس به صلب حضرت نوح علیه السّلام منتقل شدیم، و بعد از جریان طوفان و بعدها هنگامى که حضرت إبراهیم علیه السّلام را در آتش انداختند این نور در صلب او بود و پیوسته از اصلاب پاک به ارحام طاهره منتقل مى‏گشتیم، و در سلسله نسب و اجداد و جدّات ما واقعه زنائى بهم نرسیده است!.در اینجا اهل سابقه و اهل بدر و اهل احد همگى گفتند: آرى این سخنان را ما از خود رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله نیز شنیده‏ایم. سپس فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که من نخستین کسى هستم که به خدا و رسول او ایمان آوردم؟ گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که خداوند در چندین آیه از کتاب خود سابق را نسبت به متأخّر فضیلت و برترى داده است و هیچ کسى از امّت در اسلام و تقدیم ایمان از من سبقت نجسته؟ گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید وقتى آیات: وَ السَّابِقُونَ‏ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ و وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ نازل شد رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از آنها سؤال شده و فرمود: «این آیات در باره انبیاء و اوصیاى آنان نازل شده، و من افضل انبیاء و رسولان خداوند هستم و علىّ بن ابى طالب وصىّ من افضل اوصیاء مى‏باشد»؟ گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید آنجا که آیات: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ و وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً نازل شد مردم پرسیدند: اى رسول خدا، آیا این آیات فقط مخصوص برخى از مؤمنان است یا تعلّق به همه مردم دارد؟ خداوند پیامبر را مأمور فرمود تا ولات امر آنان را معیّن فرماید و همان گونه که نماز و زکات و روزه و حجّ را براى آنان گفته است ولایت را نیز بر ایشان تفسیر نماید، و آن حضرت در روز غدیر خمّ مرا نصب فرمود. سپس خطبه‏اى بدین شرح ایراد نمود که: «اى مردم خداوند مرا مأمور به انجام کارى فرموده که سینه‏ام تنگ شده و گمان برده‏ام‏ که مردم مرا تکذیب نمایند و پروردگار مرا فرموده که یا ابلاغ رسالت کنم و گر نه مرا عذاب نماید» سپس منادى را امر فرمود که ندا کند «الصّلاة جامعة»(یعنى همه جمع شوند) سپس این خطبه را ایراد فرمود که: اى مردم آیا تصدیق مى‏کنید که خداوند عزّ و جلّ مولاى من است و من مولاى مؤمنین هستم و من از ایشان به خودشان برترم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا. فرمود: اى على برخیز، من نیز برخاستم و فرمود: «هر که من مولاى او مى‏باشم همانا علىّ مولاى او است، خداوندا دوستارش را دوست بدار و دشمنش را دشمن دار». پس سلمان برخاسته و گفت: اى رسول خدا ولایت او چگونه ولایى است؟ فرمود: ولایت او همچون ولایت من است، پس هر که من از خودش به او برترم علىّ نیز از نفس او به خودش برتر است، پس خداوند آیه: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ، وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی، وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً را نازل فرمود، و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله تکبیر فرستاده و گفت: اللَّه اکبر بر کمال نبوّت و دین خدا: ولایت على پس از من. پس أبو بکر و عمر برخاسته گفتند: اى رسول خدا، این آیات فقط مخصوص علىّ نازل شده است؟ پیامبر فرمود: آرى در باره او و اوصیاى من تا روز قیامت نازل شده است.آن دو گفتند: اى رسول خدا براى ما آنان را بیان بفرما. فرمود: علىّ برادر و وزیر و وارث و وصىّ و جانشین من در امّتم مى‏باشد، او مولى و سرپرست همه مرد و زن مؤمن پس از من است، سپس فرزندش حسن، بعد حسین، سپس نه نفر از فرزندان حسین، یکى پس از دیگرى، قرآن با ایشان است و ایشان با قرآنند، نه ایشان از قرآن جدا شوند و نه قرآن از آنان فارق گردد تا بر حوض نزد من آیند.اهل مجلس همگى گفتند: همین طور است، همه اینها را ما شنیده‏ایم و بر آن شاهد بودیم. و برخى گفتند: بطور کلّى این مطالب به خاطر ما هست ولى همه‏اش را بخاطر نداریم، و این گروه که بخاطر دارند از افراد صالح و فاضل ما مى‏باشند.پس أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: راست گفتید، همه مردم در حفظ مطالب یکسان نیستند.شما را به خدا سوگند هر که این سخنان را از پیامبر بخاطر دارد برخاسته و به آن خبر دهد!.پس زید بن ارقم، براء بن عازب، أبو ذرّ، و مقداد و عمّار برخاسته و گفتند: شهادت مى‏دهیم که این سخنان را از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در حالى که بر منبر بود و تو در کنار او بودى این گونه فرموده که: «اى مردم خداوند مرا مأمور فرموده که امام شما و وصىّ و جانشین خود را برایتان معیّن نمایم، همو که خداوند طاعت او را در کتابش بر أهل ایمان واجب فرموده،و آن را قرین طاعت خود و من ساخته، و شما را امر به ولایت او ساخته، و من از ترس طعن اهل نفاق و تکذیبشان ابتدا مراجعت نمودم ولى خدا مرا فرمود یا ابلاغ کن یا عذابت مى‏کنم.اى مردم، خداوند شما را در قرآن امر به نماز نمود و من نیز آن را بیان داشتم، و نیز زکات و روزه و حجّ و من تمام آنها را توضیح داده و براى شما تفسیر نمودم، حال شما را امر به ولایت نموده و شهادت مى‏دهم که ولایت مختصّ این فرد- و دست مبارکش را بر دست علىّ گذارد- است، سپس از آن دو فرزند او است، سپس از آن اوصیاى پس از ایشان از فرزندان اوست، از قرآن جدا نشوند و قرآن نیز از ایشان فارغ نشود تا بر حوض نزد من آیند، اى مردم، امام و هادى و دلیل و راهنما و مفزع و ملجأ شما را مبیّن و معیّن و آشکار گردانیدم، و او برادر من علىّ بن ابى طالب؛ و در میان شما به منزله من است، پس در تمام مسائل دینى از او پیروى نموده و در جمیع کارها از او اطاعت کنید، زیرا نزد او تمام علم و حکمتى است که خداوند به من آموخته است، پس از او پرسش و سؤال کنید و از او و اوصیاى پس از او بیاموزید و یاد گیرید، و ایشان را تعلیم مدهید و هیچ کس را بر آنان مقدّم مدارید و از ایشان جا نمانید و تخلّف مکنید، زیرا ایشان پیوسته با حقّ بوده و حقّ ملزم به ایشان است»، پس از نقل این کلام از پیامبر آن گروه نشستند.سلیم بن قیس گفت: سپس حضرت علىّ علیه السّلام فرمود:اى مردم، آیا تصدیق مى‏کنید که خداوند پس از نزول آیه: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً من و فاطمه و دو پسرم حسن و حسین را جمع نموده و بر ما کسا و شمدى فدکى کشیده و فرمود: «بار خدایا! اینان اهل بیت و گوشت تن منند، آزار و ناراحتى و زحمت اینان موجب زحمت و آزار و اذیّت من است، پس رجس و آلودگى را از وجود اینان زائل نموده و آنان را تطهیر فرماى!»، امّ سلمه با شنیدن این کلمات نزدیک کساء آمده و عرض کرد: من نیز [از اهل کساء مى‏باشم‏]؟ فرمود: تو بر خیرى، ولى این آیه فقط در شأن من و برادرم علىّ و دخترم فاطمه و دو فرزندم، و نه تن دیگر از فرزندان حسین نازل شده است، و کسى را در آن اشتراکى نیست.جماعت با شنیدن این سخن یکپارچه گفتند: گواهى مى‏دهیم که امّ سلمه این مطلب را براى ما نقل نموده، و وقتى از خود رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله جویا شدیم همانند امّ سلمه نقل فرمود.سپس حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که هنگام نزول آیه مبارکه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، سلمان از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پرسید که آیا این آیه جنبه خصوصى دارد یا عامّ؟ فرمود: «افراد مأمور به آن تمام مؤمنین مى‏باشند، و منظور از صادقین برادر من علىّ بن ابى طالب و اوصیاى پس از او تا روز قیامتند»؟ همگى گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که چون در غزوه تبوک رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله مرا خلیفه خود در مدینه منصوب کرد و من عرض کردم براى چه مرا در مدینه مى‏گذارى؟ آن حضرت فرمود: «مدینه جز به من و تو روى خوش نمى‏بیند، و جایگاه تو در نزد من همچون منزلت هارون است نزد موسى جز آنکه پس از من پیامبرى نخواهد بود»؟ همگى گفتند: همین طور است.فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که هنگام نزول آیه مبارکه یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ تا آخر سوره حجّ، سلمان از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پرسید این افرادى که شما بر ایشان گواهى و آنان بر مردم کیانند؛ همانها که برگزیده خداوند شده و در کار دین هیچ سختى و حرجى بر آنان نگذارده و پیرو آئین پدرتان إبراهیم مى‏باشند؟ فرمود: «از میان امّت فقط اشاره به سیزده نفر دارد»، سلمان گفت: براى ما بیان فرمائید اى رسول خدا، پس فرمود: «من و برادرم على و یازده نفر از اولاد من مى‏باشند»؟ همگى گفتند: همین طور است. فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا تصدیق مى‏کنید که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خطبه‏اى بدین شرح ایراد فرمود که: «اى مردم، من در میان شما دو چیز با ارزش و مهمّ به ودیعه مى‏گذارم، کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت منند، پس اگر شما دست تمسّک به آن دو زنید دچار ضلالت و گمراهى نگردید، زیرا حضرت لطیف خبیر مرا باخبر ساخته و پیمان بسته که آن دو تا وقتى که در حوض بروز قیامت بر من وارد شوند از هم جدا نخواهند شد»، در اینجا عمر غضبناک برخاسته و گفت: اى رسول خدا، آیا منظور تمام اهل بیت شمایند؟ فرمود: نه، مقصود من خلفاء و اوصیاى من هستند که اوّلین ایشان على است که وزیر و خلیفه من و سرپرست هر زن و مرد مؤمن پس از من است، و پس از او فرزندانم حسن و حسین، سپس نه تن از فرزندان پسرم حسین باشند، یکى پس از دیگرى تا هنگامى که نزد حوض به من برسند، آنان اوصیاى من و شهداى بر خلق و حجّتهاى خداوند و معادن حکمت، و خزّان علم پروردگار جهان هستند، هر که از ایشان اطاعت کند از خداوند اطاعت نموده و هر که معصیت آنان را کند خدا را معصیت کرده است»؟ همگى گفتند: همین طور است. سپس کار سؤال و منا شده و قسم دادن آنان از جانب حضرت أمیر علیه السّلام ادامه یافت، تا آنجا که هیچ سؤالى نماند جز آنکه همه را بر صدق آن به ذات خداوند سوگند داده و تصدیق گرفت‏ تا آنکه بیشتر مناقب خود و آنچه پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در شأن او فرموده بیان داشت و همه جماعت آن موارد را تصدیق نموده و بر حقّانیّت آن گواهى دادند. سپس هنگام ختم کلام گفت: «خدایا بر این مردم شاهد باش»، و آنان گفتند:خدایا شاهد باش که ما جز آنچه خود از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله شنیده یا توسّط افراد مطمئنّ که آن را از آن حضرت شنیده‏اند نقل نکردیم. فرمود: آیا این حدیث نبوى را تصدیق مى‏کنید که فرمود: «هر که پندارد با بغض به علىّ مى‏تواند مرا دوست بدارد؛ دروغ گفته و مرا دوست ندارد» و دست مبارک خود را بر سر من نهاد، و فردى پرسید: این چگونه است؟ فرمود: «زیرا او از من است و من از اویم، هر که او را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که مرا دوست بدارد بى‏شکّ خداوند را دوست داشته است، و هر که او را مبغوض بدارد نسبت به من اظهار بغض کرده، و هر که نسبت به من بغض ورزد نسبت به خداوند اظهار بغض نموده است»؟ وقتى کلام بدینجا رسید قریب به بیست نفر از برجستگان دو قبیله گفتند: آرى همین طور است، و الباقى جماعت ساکت ماندند.حضرت علىّ أمیر المؤمنین علیه السّلام به جماعت ساکت فرمود: چرا ساکت و خموش ماندید؟ گفتند: این گروهى که نزد ما شهادت دادند از افراد موثّق در گفتارو فضل و سابقه‏اند. حضرت أمیر علیه السّلام گفت: بار خدایا بر آنان گواه باش.در اینجا طلحة بن عبید اللَّه که او را سیاستمدار قریش مى‏گفتند معترضانه گفت: با ادّعاى خلافت أبو بکر و تصدیق یارانش چه کنیم؛ در آن روز که شما را با آن شدّت در حالى که بر گردنتان ریسمانى انداخته و همگى أصحاب به شما گفتند: بیعت کن و شما در آن مقام حجّت خود را بر ایشان تمام نمودید و أبو بکر مدّعى شد که از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیده است که فرموده: «خداوند منع مى‏کند از اینکه نبوّت و خلافت را در ما اهل بیت جمع نماید» و آن را عمر و أبو عبیده و سالم و معاذ تصدیق کردند؟ سپس افزود: تمام آنچه شما فرموده و بدان احتجاج نمودید از سابقه و فضل همه و همه حقّ است و ما بدان اعتراف مى‏کنیم ولى بطورى که این چهار نفر نیز روایت گذشته را تصدیق نمودند خلافت در خانواده رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله قرار نخواهد گرفت. حضرت أمیر علیه السّلام پس از شنیدن این کلام غضبناک از گفته طلحه پرده از رازى برداشته و به بیان گفتار نامفهومى از عمر به هنگام مرگ پرداخته و خطاب به طلحه فرمود: به خدا سوگند که هیچ صحیفه‏اى به هنگام ملاقات خداوند در روز قیامت در نزد من محبوبتر از صحیفه‏اى نیست که در آن چهار نفر از مخالفین پیامبر در کعبه هم قسم شده‏ و پیمان بستند که پس از مرگ پیامبر علیه من با هم متّحد شوند تا مانع رسیدن خلافت به من شوند.و دلیل بر بطلان شهادت آنان و آنچه تو گفتى اى طلحه بخدا سوگند همان فرمایش پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله در روز غدیر خمّ است که فرمود: «هر که من از خودش به او برترم علىّ نیز از نفس او به خودش برتر است»، پس چگونه مى‏شود کسانى که من از ایشان برترم بر من أمیر و حاکم باشند؟ و نیز این فرمایش پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله که: «جایگاه تو در نزد من همچون منزلت هارون است نزد موسى جز نبوّت» و چنانچه استثنایى غیر از نبوّت بود فرموده بود.و نیز این فرمایش که: «من در میان شما دو چیز به ودیعه مى‏گذارم، کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت منند، پس اگر شما دست تمسّک به آن دو زنید دچار ضلالت و گمراهى نگردید، و ایشان را تعلیم مدهید و هیچ کس را بر آنان مقدّم مدارید و از ایشان جا نمانید و تخلّف مورزید، زیرا ایشان از شما داناترند، و شایسته است که خلیفه جز داناترین ایشان به قرآن و سنّت نباشد، همچنان که خداوند فرموده: أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِ‏ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ، و نیز فرموده: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ ، و نیز: ائْتُونِی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ ، و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرموده است: «هیچ امّتى اختیار امور خود را با وجود فرد عالم و دانا به کسى واگذار نکند جز آنکه پیوسته کارشان به انحطاط و تزلزل گذاشته تا هنگامى که خطایشان را جبران کنند»، و آیا ولایت جز همان امارت است؟ و از جمله دلائل کذب و بطلان روایت گذشته این است که شماها خودتان در زمان رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله پس از توصیه‏هاى آن حضرت به من به عنوان أمیر المؤمنین سلام کردید، و از جمله حجّتهاى بر ایشان و بر تو بطور خاصّ و بر اینکه با تو است یعنى زبیر، و بر امّت، و بر سعد ابن ابى وقّاص، و ابن عوف، و بر این خلیفه‏اتان یعنى عثمان این است که: اى گروه شورى ما و شما همه زنده‏ایم و مى‏بینید که عمر مرا در جمع شورى قرار داده، و این خلاف و ردّ حدیث «عدم جمع نبوّت و خلافت در اهل بیت» است، و مگر نتیجه آن جز خلافت است؟ و اگر فکر مى‏کنید که این شورى براى غیر امارت است پس براى عثمان خلافتى نباشد، و در این صورت فقط ما را گفته که‏ در کارى غیر از خلافت مشاوره کنیم، و اگر شورى براى تعیین خلیفه است پس براى چه مرا میان شما داخل نمود؟ بلکه باید اخراج مى‏کرد، و نیز گفت که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله اهل بیت خود را از منصب خلافت خارج نموده و باخبر ساخت که ایشان را در آن هیچ نصیبى نیست؟ و براى چه عمر وقتى یک یک ما را فراخواند به فرزندش عبد اللَّه چیزى گفت و او اینجا حاضر است، تو را به خدا سوگند اى عبد اللَّه که بگویى وقتى خارج مى‏شدى به تو چه گفت؟ عبد اللَّه گفت: حال که مرا به خدا قسم دادى او گفت: اگر جماعت شورى از اصلع قریش (یعنى حضرت أمیر علیه السّلام) پیروى کنند ایشان را به راه راست و روشن رهنمایى کرده و کتاب خدا و سنّت پیامبر را در میان مردم اقامه خواهد کرد.فرمود: اى پسر عمر تو به او چه گفتى؟ گفت: گفتم: چه چیز مانع شما است که او را خلیفه نمایى؟ فرمود: و او چه پاسخ داد؟ گفت: سخنى گفت: که جنبه خصوصى دارد.حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله آن مطلب را در زمان حیات خود به من گفته بود، سپس در شبى که پدرت وفات نمود نیز در خواب به من فرمود، و هر که آن حضرت را در خواب ببیند چنان است که در بیدارى رؤیت نموده باشد. عبد اللَّه گفت: شما را از چه مطالبى آگاه فرمود؟حضرت علیه السّلام فرمود: تو را بخدا سوگند مى‏دهم که اگر همان بود مرا تصدیق کنى! گفت: در این صورت سکوت نمایم.فرمود: وقتى از عمر پرسیدى چه چیز مانع شما است که او را خلیفه نمایى گفت: آن صحیفه‏اى که میان خود نگاشته و در کعبه عهد نمودیم. با شنیدن این کلام عبد اللَّه سکوت کرد و حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: تو را به حقّ رسول خدا سوگند که از جواب من ساکت نشده و آنچه حقیقت است بیان نمائى! سلیم بن قیس گوید: در این حال ابن عمر را دیدم گریه در گلوى او مختنق گشته از هر دو چشمش اشک روان شد.سپس آن حضرت روى به طلحه و زبیر و ابن عوف و سعد نموده و فرمود: چنانچه این پنج نفر یا چهار نفر بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله دروغ بسته باشند دیگر ولایت ایشان بر شما جایز نیست، و چنانچه راست گفته باشند جایز نیست که شما پنج نفر مرا در امر شورى داخل نمایید، زیرا این کار خلاف رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله بوده و ردّ بر آن حضرت مى‏باشد.سپس روى به مردم نموده و فرمود: مرا از منزلتى که در نزد شما دارم و آنچه بدان شناخت دارید آگاه کنید که آیا صادق هستم یا دروغگو؟گفتند: راست گویى، نه به خدا سوگند ما هیچ دروغى از تو نشنیده‏ایم؛ نه در دوران جاهلیّت و نه در دوران اسلام.فرمود: پس به خدایى سوگند که ما اهل بیت را به نبوّت و خلافت گرامى داشته، و محمّد صلّى اللَّه علیه و آله را از میان ما به نبوّت قرار داد و پس از او ما را به امامت اهل ایمان اکرام فرمود که جز ما هیچ کس نمى‏تواند از آن حضرت تبلیغ کند، و مقام امامت و خلافت تنها در میان ما به اصلاح رسد، و خداوند هیچ کسى را در امر ولایت با ما شریک و ذى نصیب نگردانیده، و رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله خاتم الأنبیاء است؛ و پس از او هیچ نبىّ و رسولى نیست، و تا روز قیامت مسأله نبوّت بدو ختم شده است، و خداوند ما را پس از آن حضرت خلفاى زمین و گواهان بر خلق خود قرار داده است، و طاعت ما را در کتاب خود واجب ساخته و در چندین آیه ما را قرین خود و پیامبرش فرموده، پس خداوند عزّ و جلّ در قرآن، محمّد را نبىّ؛ و ما را از پس وى خلفاء قرار داده است، سپس خداوند تبارک و تعالى رسول خود را مأمور رساندن آن به امّت ساخته، و آن حضرت نیز طبق فرمان به ایشان رسانید، بنا بر این کدامیک از ما به جانشینى رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شایسته‏تریم؟ در حالى که شما خود از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله- وقتى مرا به ابلاغ سوره برائت به مکّه فرستاد- شنیدید که فرمود: «جز مردى از من کسى نمى‏تواند آن را ابلاغ نماید»، شما را به خدا سوگند آیا این سخن را از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیدید! گفتند: آرى شنیدیم، گواهى مى‏دهیم که ما این سخن را هنگام فرستادن شما براى ابلاغ سوره برائت از آن حضرت شنیدیم.أمیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: این فردى که شما الحال خلیفه مى‏کنید قادر نیست بلکه صلاحیت نداشته و مورد وثوق نیست که صحیفه‏اى هر چند در عرض و طول چهار انگشت را از هیچ فردى على الخصوص از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله به امّت ابلاغ نماید تا چه رسد به امامت تمام ملّت! و جز من هیچ کسى قادر به تبلیغ احکام دین رسول خدا نیست. پس کدامیک از ما به مجلس و جایگاه پیامبر که فرستاده خدا است شایسته‏تر مى‏باشد؛ یا از این جماعت حاضر در مجلس؟طلحه گفت: ما این مطلب را از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیده‏ایم، پس چگونگى این مطلب که جز تو کسى صلاحیت تبلیغ از آن حضرت ندارد را براى ما تفسیر نما؟ حال اینکه بارها و بارها در سخنان آن حضرت شنیده شده که مى‏فرمود: «فرد حاضر به فرد غایب رسانده و تبلیغ کند»، نیز در عرفه در حجّ وداع نیز فرمود: «خدا روشن کند چهره‏اى را که گفتارم را شنیده و بخاطر بسپارد سپس به دیگرى رسانده و تبلیغ کند، پس چه بسا حامل فقهى که فاقد آگاهى است، و چه بسا حامل فقهى که به فقیه‏تر از خود مى‏رساند، سه چیز است که قلب فرد مؤمن در آنها دچار غلول و خیانت نشود: اخلاص عمل براى خدا، و خیرخواهى براى والیان امر، و ملازمت جماعت ایشان، چرا که دعوت والیان محیط است به همه مردمان» و نیز در چندین مکان فرموده: «باید حاضر به غایب رسانده و تبلیغ کند».پس أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: این مطلب شما مربوط به آن فرمایش رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله است که در غدیر خمّ و در حجّ وداع به روز عرفه؛ در آخر آن خطبه که: «اى مردم، من در میان شما دو چیز به ودیعه مى‏گذارم، کتاب خدا و عترت خودم که اهل بیت منند، پس اگر شما دست تمسّک به آن دو زنید دچار ضلالت و گمراهى نگردید، زیرا حضرت لطیف خبیر مرا باخبر ساخته و پیمان بسته که آن دو تا وقتى که در حوض بروز قیامت بر من وارد شوند از هم جدا نخواهند شد؛ مانند این دو انگشت سبّابه و ابهام من، زیرا که یکى از آن دو جلوى دیگرى است، پس دست تمسّک به آن دو زنید تا نه گمراه شده و نه دچار لغزش گردید، و ایشان را تعلیم مدهید و هیچ کس را بر آنان مقدّم مدارید و از ایشان جا نمانید و تخلّف مورزید، زیرا ایشان از شما داناترند». هر آینه خداوند عامه مردم را امر فرمود که‏ وجوب اطاعت از ائمّه آل محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و حقّانیّت آن را به همگان رسانده و تبلیغ کنند، و جز در آن دو مورد؛ تبلیغ دیگرى را از مردم نخواست، و تنها عامه را مأمور تبلیغ عامه ساخته تا حجّت بر کسى که تمام مطالب از پیامبر بدو نرسیده تمام باشد، اى طلحه مگر یادت نیست که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در حالى که شما بدان گوش مى‏دادید به من فرمود: «اى برادرم، جز تو کسى دین مرا ادا نمى‏کند و ذمّه‏ام را برى نمى‏سازد، و تنها تو دین و غرامت مرا پرداخت نموده و بر اساس سنّت من جنگ خواهى کرد»؟ پس چون أبو بکر به خلافت رسید، ظاهرا دین پیامبر را ادا نمود و وعده‏هایش را عملى ساخت و تمام شما از او پیروى نمودید با اینکه به شما گفته بود جز من کسى قادر به این کار نخواهد بود و آنها که أبو بکر پرداخت اداى دین او نبود و عمل نمودن به وعده‏هایش نبود، و هر آینه پرداخت آن دیون و عمل به آن وعده‏ها کارى است که آن حضرت را برى سازد، و فقط مأموریت تبلیغ از پیامبر و جامه عمل پوشاندن به تمام آنها از عهده امامانى ساخته است که خداوند در قرآن اطاعت از آنان را واجب ساخته و دستور به ولایت ایشان داده است، همانها که اطاعت ایشان قرین اطاعت خداوند بوده و عصیان و مخالفت با ایشان معصیت خداوند مى‏باشد.طلحه گفت: خیالم را راحت کردى، تا حال به معنى این کلام پیامبر نرسیده بودم تا اینکه برایم تفسیر فرمودى، اى أبو الحسن خدا از تمام امّت محمّد به تو جزاى بهشت عطا فرماید، چیز دیگرى است که مى‏خواهم از شما بپرسم، یادم هست که شما پارچه بسته‏اى را در آورده و گفتى: «اى مردم، من پیوسته مشغول غسل و کفن و دفن پیامبر بودم و پس از آن سرگرم جمع‏آورى قرآن بودم، پس این قرآنى است که به صورت مجموع و عارى از هر افتادگى پیش روى شما است»، ولى مکتوب و جمع‏آورى شما را ندیدم، و یادم هست که عمر از تو آن قرآن را خواست ولى شما جواب منفى دادید، و پس از آن عمر قانونى گذراند که اگر دو نفر بر آیه‏اى که نوشته‏اند شهادت مى‏داد مکتوب مى‏نمود و در صورت شهادت یک نفر آن را به تأخیر انداخته و کتابت نمى‏کرد. و در آن اثنا عمر گفت- و من به آن گوش مى‏دادم- که: در روز یمامه گروهى را مقتول گردانیدند که همه ایشان قارى قرآن به قرائتى خاصّ بود که جز ایشان کسى قرآن بدان صورت نمى‏خواند، و عثمان در آن جمعى که قرآن کتابت مى‏کردند از آن مجلس برخاست و بیرون رفت و گوسفندى بدان جا آمده صحیفه و کتابى را که مى‏نوشتند خورد و آن از بین رفت، و خود شنیدم که عمر و اصحابش که کتابت آنان را جمع مى‏کردند مى‏گفتند که: سوره احزاب معادل سوره بقره، و سوره نور یک صد و شصت آیه و سوره حجر یک صد و نود آیه مى‏باشد؛ ماجرا از چه قرار بود؟ و خدا رحمتت کند چه چیز مانع از آن شد که قرآن خود را بر مردم عرضه دارى، در حالى که عثمان وقتى جمع‏آورى قرآن عمر را گرفت آن را بصورت یک مجموع گرد آورده و مردم را به سوى قرائتى واحد سوق داد، و مصحف ابىّ بن کعب و ابن مسعود را پاره پاره ساخته و سوزانید؟ حضرت أمیر علیه السّلام فرمود: اى طلحه، هر آیه‏اى که خداوند عزّ و جلّ بر محمّد صلّى اللَّه علیه و آله نازل فرمود به خطّ من و املاى آن حضرت نزد من محفوظ است، هر حلال و حرام و حدّ و حکمى از آن و خلاصه هر آنچه که امّت تا روز قیامت بدان نیازمندند نزد من کتابت شده به املاء پیامبر و خطّ من موجود است، حتى دیه خراشیدن صورت.طلحه گفت: یعنى هر چیز کوچک یا بزرگ یا خاصّ یا عام تا روز قیامت نزد تو مکتوب است؟فرمود: آرى، و جز آن نیز رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله به هنگام مریضى از روى سرّ هزار باب ازعلم بر من گشود که هر یک باب آن کلید هزار باب دیگر از علم است، و چنانچه امّت اسلام پس از وفات پیامبر از من پیروى کرده و اطاعت مى‏نمود از بالاى سر تا زیر پا از تمام مزایا برخوردار مى‏شد، اى طلحه، مگر تو یادت نیست که آن حضرت در زمان مریضى تقاضاى دوات و کاغذ و شانه نمود تا مبادا بعد از او امّت به گمراهى افتند، و رفیقت (عمر) وقیحانه گفت: رسول خدا هذیان مى‏گوید!! و با این کلام پیامبر به خشم آمده و دست از آن کار کشید؟ گفت: آرى من حاضر بودم. فرمود: وقتى شما خارج شدید پیامبر مرا از مضمون آنچه مى‏خواست بنویسد و جماعت عامه را بر آن گواه بگیرد باخبر ساخت که جبرئیل از جانب خداوند به او گفته است که قضاى خداوند بر امّت تو به اختلاف و تفرقه رقم خورده، سپس کاغذى طلبیده و آنچه قصد کتابت آن را در استخوان شانه داشت بر من املاء فرمود، و سه نفر را بر این کار به شهادت گرفت: سلمان، أبو ذرّ، مقداد.و نام تمام امامان هدایت واجب الطّاعه را تا روز قیامت نام برد، أوّل نام مرا، سپس دو فرزندم حسن و حسین و با دست به حسن و حسین اشاره فرمود، سپس نه نفر از اولاد فرزندم حسین را نام برد،اى أبو ذرّ و مقداد آیا همین گونه نبود؟ آن دو برخاسته و گفتند: شهادت مى‏دهیم بر پیامبر که همین را شنیدیم.طلحه گفت: بخدا سوگند که خود از رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود: «در روى زمین و آسمان نزد خدا هیچ کسى راستگوتر و نیکوکارتر از أبو ذرّ نیست» و من شهادت مى‏دهم که آن دو جز حقّ بر زبان نراندند، و تو نزد من از آن دو صادقتر و نیکوکارترى.سپس حضرت علىّ علیه السّلام خطاب به طلحه و زبیر و سعد و ابن عوف فرمود: از خدا بترسید و پى رضا و خشنودى ایزد منّان رفته و درخواست آنچه نزد او است را بنمائید، و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگرى ترسى به خود راه مدهید.سپس طلحه گفت: مى‏بینم که هیچ پاسخى به سؤال أصلى من در مورد قرآن ندادى آیا آن را براى مردم بیان نمى‏کنید؟فرمود: اى طلحه، از سر عمد از آن طفره رفتم، حال تو بگو آیا قرآنى که عمر و عثمان جمع نمودند همه مصحف بود یا قسمتى از آن؟ طلحه گفت: بلکه همه آن بود.فرمود: در این صورت اگر بدان عمل کنید از آتش رهایى یافته و به بهشت روید، زیرا در آن حجّت ما و دلیل حقّ ما و وجوب طاعت ما ظاهر و هویدا است.طلحه گفت: مرا کافى است، همان که قرآن باشد براى من کافى و بسنده است.سپس طلحه گفت: حال مرا از قرآنى که در دست شما است و تأویل آن و حرام و حلال آن، باخبر فرما، که آن را پس از خود به که مى‏دهى و صاحب آن کیست؟ فرمود: آن را که به أمر پیامبر باید قرآن را به او بدهم وصىّ من و برتر از همه خلقان فرزندم حسن است، سپس آن را به فرزند دیگرم حسین خواهد داد، سپس به همین ترتیب به فرزندان حسین خواهد رسید تا اینکه آخرین ایشان در حوض بر رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله وارد شود، ایشان با قرآنند و قرآن با ایشان است و هیچ یک از دیگرى جدا نخواهد شد. و این را بدان که معاویه و پسرش پس از عثمان به خلافت رسند، و پس از آن دو هفت تن از فرزندان حکم بن ابى العاص یکى پس از دیگرى تا دوازده رهبر گمراهى و ضلالت به حکومت رسند، همانها که پیامبر در رؤیا دید که از منبرش بالا رفته و امّت را به قهقرى و عقب بر میگردانند، ده تن آنان از بنى امیّه‏اند و دو تن از ایشان همانهایند که اساس این عمل زشت را پى‏ریزى نمودند، و گناه این دو تن در روز قیامت برابر با گناه تمام امّت است». این حدیث طولانی را از آن جهت عرض کردم که عنایت داشته باشید که حقیقت حاکمیت علیلعلیه‌السلام» چیزی است ماوراء رأی مردم هرچند آن مرد الهی به بهترین نحو حقوق مردم را رعایت می‌کرد ولی این بدین‌معنی نیست که در نظام حکومتی آن حضرت ظلمی واقع نمی‌شد هنر شیعیان آن بود که متوجه بودند رویکرد حکومتی آن حضرت در مسیر دفع ظلم است و آن‌چه که بنده در کلیت نظام اسلامی می‌بینم همین رویکر د است و ما نباید فریب دشمنانی را بخوریم که با طرح ضعف‌ها و ظلم‌ها بخواهند ما را از کلیت انقلاب مأیوس کنند و به چیزی غیر از انقلاب اسلامی و رهبری ولایت فقیه متوجه نمایند که در آن صورت به آن‌چه از آن می‌خواستیم فرار کنیم گرفتار خواهیم شد. موفق باشید
2826

سهراب سپهریبازدید:

متن پرسش
سلام.استاد تا بحال کتب شعر سهراب سپهری را مطالعه کرده اید؟نظر شما نسبت به سپهری چیست؟او را عارف و موحد می دانید؟نظر شما نسبت به دیدگاه وی نسبت به زیبایی و تقدیس طبیعت چیست؟این تقدیس طبیعت و محترم شماردن آن و دیدن این همه زیبایی و ظرافت در آن خیلی جذاب و دلفریب و موحدانه تر و عالمانه تر به نظر می رسد.یعنی راستش به نظر میرسد جز گمشده ی صحبت های شماست.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نتوانسته‌ام با مطالعه‌ی ممتد اشعار مرحوم سهراب سپهری ، به عالم او وارد شوم تا بتوانم نظر بدهم. موفق باشید
2028

تفکربازدید:

متن پرسش
با سلام من از جناب عالی شنیدم که فرمودید :«من پیشرفتم را مدیون کسانی هستم که مرا به فکر کردن واداشتند» میخواستم بپرسم فکر کردن یعنی چه ؟ چه مقدماتی دارد؟ چگونه وارد عالم تفکرو تعقل باید شد؟ من نیز دوست دارم با راهنمایی شما مسیر شما را ادامه دهم . باتشکر اگر مرا به تفصیل راهنمایی نمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به جای تقلید از تفکر بقیه و با تکرار سخن بقیه در برخورد با هر سخنی با ملاک‌های عقلی و قرآنی و روایی مطالب را بسنجیم و از طرف دیگر با افرادی مأنوس باشیم که اندیشه‌ی ما را مخاطب قرار می‌دهند و همواره با عقل ما سخن می‌گویند. موفق باشید
685
متن پرسش
سلام علیکم .1) استاد گرامی، من رشته ام مهندسی کامپیوتر است و علارغم مشورت هایی که برای ادامه ندادن درسم گرفتم و همواره نظر بر این بود که درسم را تمام کنم، و با وجود این که مشورت ها بسیار برای من مؤثر و مفید بود اما تصمیم نهایی ام بر این است که به این بهانه که فقط یک سال درسم مانده و تمام خواهد شد این یک سال وقت خود را به درس خواندن تلف نکنم و هم اکنون در فکر انجام اقداماتی برای تصمیماتم هستم و به حمد الله توانستم رضایت و حمایت خانواده را جلب کنم. توصیه ی شما به بنده چیست؟ خواهش بنده این است که با حوصله و مفصّل به بنده توصیه هایی کنید. 2)دکتر دینانی که شما توصیه فرموده بودید برنامه شان را از تلویزیون دنبال کنیم، استاد چه درسی هستند؟ 3) نظر شما در مورد آن چه تحت عنوان عرفان در دانشگاه ها مطرح می شود چیست؟ تا چه حد با واقعیت عالم و عرفان به معنی واقعی کلمه صدق می کند؟ با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: بنده در جواب یکی از سؤالات موجود در سایت اهمیت مسلط بودن بر کامپیوتر را عرض کرده‌ام، ولی اگر عزم شما بر آن است که به علوم حوزوی بپردازید و در آن رشته متمرکز شوید همان‌طور که می‌فرمایید دلیل ندارد که یک‌سال خود را عقب بیندازید. آقای دکتر دینانی استاد فلسفه هستند ولی سابقه‌ی طلبگی ایشان موجب شده که اطلاعاتی گسترده‌تر از فلسفه داشته باشند که بحمدالله قابل استفاده می‌باشند. در مورد عرفان مطرح در دانشگاه‌ها نمی‌توان نظر قاطع داد زیرا بستگی به استادی دارد که تدریس می‌کند. موفق باشید
12320

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی: اهل توحید همه ی آنچه در لحظه لحظه ی زندگیشان روی می دهد را از جانب الله می دانند همه از آن اوست و چقدر زیباست الله تو را بخواباند، الله تو را یقظان کند، الله تو را بگریاند، الله تو را بخنداند، الله نازت را بکشد، الله در آغوشت بکشد، الله تو را بالا بکشد، الله معشوقت کند، الله عاشقت کند و یک کلام الله تو را مثل خودش کند. استاد عزیزم به برکت انسان های کاملی که در اعصار مختلف، جهان به یُمن وجود آنها برپا می ماند، قلب ما هم شروع کرده برای الله تپیدن برای الله گریستن برای الله خندیدن برای تشبّه به الله، هرچند پای لنگان داریم و راهی به مدتِ «نمی دانم». زلفش هزار دل را به یک تارمویش، و راه هزار چاره گر از چهارسو بسته است. به فدای محمد، به فدای حسین، به فدای سلمان، به فدای اباذر، به فدای مولانا، به فدای انسان های کاملی که با لبیک گفتن امر حق، بستر تجلی نامتناهی شدند و سالک راه بودند و شدند راه، شدند راه برای امثال من راه نشناس. استاد به تازگی به دنیای وجودی ما مولوی ای حنفی مسلک که به شرح مثنوی معنوی می پردازد، وارد شده است، طبیعتاً در بین صحبت هایشان مکرراً به روایاتی از بزرگان اهل سنت رجوع می کنند و اشخاصی را که در بین شیعیان مورد احترام نیستند را با احترام خطاب می کنند. بنده دراین میان دچار تناقض نشده ام بلکه احساس نیاز می کنم که حتی در تمام آنچه که شما هم می فرمایید بازنگری کنم و خودم به تحقیق بپردازم و غرض از مزاحمت این است که چطور می شود در این تحقیقات بتوان بدون موانست با اهل سنت جانب حق را نگه داشت؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: دقیقاً متوجه سؤال‌تان نشده‌ام. اگر در رابطه با مولوی سؤال دارید مرحوم آیت اللّه حسین طهرانی در کتاب «روح مجرد» نکات مفیدی نسبت به مولوی و محی‌الدین مطرح کرده‌اند خوب است که آن کتاب را کاملاً بخوانید، در ضمن در مورد این سؤال‌تان نیز از آن کتاب استفاده نمایید. موفق باشید

11187

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام: بنده به توصیه‌ی مشاوران با کسی که دیدش نسبت به زندگی، با بنده متفاوت بود و برای زندگی خود طلب بالاتری از گذران زندگی عادی و دینداری در حد واجبات نبود؛ ازدواج کردم. اکنون من با این تفاوت نگاه‌ها به زندگی دچار مشکل شده ام. خیلی از تصمیماتم را بخاطر قابل درک نبودن او از خواسته‌هایم حتی برایش مطرح هم نمی‌کنم چون دفعه‌های قبل نتیجه‌ای ندیده ام. الان که می‌بینم او فقط همراه من در امور روزمرّه زندگی است نه همسفری برای مسیر ابدی زندگی ام، با گذشت چندین ماه از زندگیمان انگیزه ام به او تقلیل یافته، هرچند او را بیش از پیش غرق محبت هایم می‌کنم و چیزی در این مورد به او نمی‌گویم چون متوجه حرفم نمی‌شود. آیا راه من ادامه‌ی زندگی عادی با اوست؟ خود من نیاز شدید به فردی که محرکم باشد دارم، این نیازم را چگونه جواب دهم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: انتظارهای بی‌جا نسبت به همسرتان کار را خراب می‌کند. همسر شما باید نسبت به وظایف شرعی که به عهده دارد متعهد باشد، و بقیه را باید خودتان حل کنید. موفق باشید
10703
متن پرسش
با سلام: جناب آقای طاهرزاده، من شما را هرگز نمی بخشم اگر شما واقعا یک فرد متدین هستید بیایید و برای رضای خدا چند هفته به جای اینکه اینقدر شاگردانتان را خشک مقدس و گوشه گیر کنید چند هفته ای هم در مورد ثواب صحبت کردن و رسیدگی به زن و فرزند برای آن ها صحبت کنید و آداب زندگی کردن به آن ها بیاموزید نه این که با آموزش های خشک خود آن ها را گوشه گیر و منزوی تربیت کنید و کانون خانواده ها را از هم بپاشانید. نمی دانم شاید خود شما هم همین طور باشید باید از خانمتان سوال کرد .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم این حرکات را که می‌گویید نباید پای اسلام گذاشت و بنده هم مکرر به‌خصوص در شرح آیه‌ی 21 سوره‌ی روم عرض کردم که دین ما می‌فرماید با اُنس با همسر و لذّات حلال، شوقِ عبادت در ما ایجاد می‌شود. حتی جریان آن اصحاب را عرض کردم که خانواده را برای عبادت ترک کرده بودند و چگونه رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ناراحت شدند. دیگر خودِ افراد باید خود را اصلاح کنند. موفق باشید
10549
متن پرسش
آیا می توان گفت این مذاکرات همان پیچ تاریخی است که مقام معظم رهبری می گویند. برای نهادینه کردن آزاد اندیشی درخود و جامعه چه باید کرد؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: امکان دارد چنین باشد، عمده نوع تعاملی بود که تیم مذاکره‌کننده باید داشته باشند که در آن تعامل روحیه‌ی استکباری غرب به رسمیت شناخته نشود. رسالت انقلاب اسلامی نفی روح استکباری غرب است. در آزاد اندیشی باید سخن مخالف نظر خودمان را خوب بفهمیم و تا آن‌جا که وجوه حقی در آن می‌بینیم آن سخن را به رسمیت بشناسیم و در نقد قسمت‌های باطل آن اندیشه نیز انصاف به خرج دهیم. موفق باشید
10301
متن پرسش
با عرض سلام و تشکر: استاد شما در پاسخ به سوال 9763 بیان نمودید که برخی از دختران تقدیرشان ازدواج نیست یا روحیه‌ی ازدواج‌ کردن را ندارند، منظور از تقدیر در این باره چیست؟ اگر دختری به دلایل موجه و عقلی یا به قول خودتان به خاطر عدم روحیه‌ی ازدواج به خواستگاران جواب منفی بدهد نشان از تقدیر وی دارد؟ به طور خلاصه استاد از کجا باید فهمید که تقدیر دختری ازدواج نیست با وجود این‌که دختران با سن بالا در جامعه وجود دارند که علی‌رغم میل درونی به ازدواج، دیگر امکان آن به آسانی برای آنان فراهم نمی‌باشد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده آن است که آنچه رزق انسان است برای انسان پیش می‌آید و نباید نسبت به آن حرص به خرج داد و در همین رابطه افراد باید نسبت به ازدواج کار را به خدا بسپارند و حرص و جوش نداشته باشند و در حدّ معقول اقدام بکنند، ولی راضی به تقدیری باشند که خداوند برای آن‌ها شکل می‌دهد تا از این طریق به سعادت حقیقی برسند. موفق باشید
نمایش چاپی