باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه مطلبی که از صحبت های آقای رسائی میفرمایید ارسال نشده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میشود سری به کتابهای «جوان و انتخاب بزرگ» و «آشتی با خدا» و «چه نیاز به نبی» که روی سایت هست بزنید.
http://lobolmizan.ir/book/1382 آدرس کتاب «چه نیاز به نبی»
http://lobolmizan.ir/book/1187/ آدرس کتاب «آشتی با خدا»
http://lobolmizan.ir/book/1188/ آدرس کتاب «جوان و انتخاب بزرگ»
این موضوعات، موضوعاتی است که عموماً دانشآموزان آماده ارتباط برقرارکردن با آنها میباشند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این جمله به عنوان جملهای که میتوان روی آن فکر کرد، بیشتر مطرح است. نه آنکه بحث در استناد آن به پیامبر و یا ائمه «علیهمالسلام» باشد به همین جهت در جواب سوال 30739 عرض شد به این فکر کنید که به ما فرمودهاند: «الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» و نامی از امامان برده نشده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور نیست که ما تلاش نکنیم. بحث در آن است که اگر بدون حرص تلاش خود را انجام دادیم و احساس کردیم گویا تقدیر دیگری برای ما رقم خورده، به همان تقدیر راضی باشیم به همان معنایی که در آخر دعای «ابوحمزهی ثمالی» از خداوند تقاضا میکنیم: «اللَهُمَّ إنِّى أَسْأَلُکَ إیمَانًا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِى، وَ یَقِینًا حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِى إلَّا مَا کَتَبْتَ لِى، وَ رَضِّنِى مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِى؛ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»
بار خدایا! من از تو مسألت دارم ایمانى را به من بدهى که خودت بواسطه آن ایمان در دل من بیائى و بالمباشره قلب مرا تصرّف نمائى، و یقینى را که با آن بدانم که هیچ گزندى و واردهاى به من نمىرسد مگر آنچه را که تو براى من مقدّر نمودهاى، و مرا از زندگانى به مقدارى که براى من معیّن نمودهاى و بهره دادهاى راضى و خشنود گردانى؛ اى خداوند أرحم الرّاحمین! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. «ما سوی الله» یعنی غیر از حضرت حق. ۲. همینطور است که میفرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به ما فرمودهاند «الیوم، یومُ العمل و غداً یوم الحساب» بنابراین در بهشت، ترفیع درجه نداریم، ولی رفع حجاب، آری. ۲. در روایت داریم شرایطی برای اهل بهشت فراهم میکنند که او حسرتی نسبت به آنچه نیافته است، نداشته باشد. ۳. چیز خاصی در این مورد به نظر بنده نمیرسد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءالله همین نکات موجب میشود رفقا برای فهم جایگاه عقلی و حضور در احوالات روحانی، سراغ کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» همراه با شرح صوتی آن بروند و عملاً در آن عمارت منزل گزینند. به نظر میآید منزل امنی باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتابهایی که مربوط به بنده میباشد همهی آنها پیدیاف شده است. ولی «ایقاظ النائمین» که از جناب صدرالمتألّهین است مربوط به انتشارات خاص خودش میباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: یا باید به این فکر کنیم که آن افراد رویهمرفته در آن زمان انقلاب حضرت امام را پذیرفته بودند و یا به سعهی اسلام فکر کنیم که برای دیگران نیز جای و جایگاه قائل است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی طی ۳ جلسه تحت عنوان «همدمیِ عبد و ربّ» شده است که آدرس آن بر روی سایت به صورتی که ملاحظه میکنید، هست. موفق باشید http://lobolmizan.ir/sound/1272
سلام استاد گرامی: کتاب ادب عقل و خیال و وهم را خواندم بسیار زیبا بود. سوالاتی برایم پیش آمد البته هنوز کتاب جایگاه جن، شیطان و ملک رو نخوندم و قصد خواندن آنرا دارم دو تا فرزند دارم سوالاتی در مورد جن برایشان پیش امده پرسیدند من جوابهایی دارم ولی بخاطر اینکه از اینترنت یا شخص خاص یا جایی که معتبر نیست جستجو نکن و به حقیقت درست نرسند گفتم خودم انجام بدم رو این حساب خواستم از منبع معتبر راستی ازمایی کنم و بهترین جا سایت شما رو میدانم از این رو لطفا جواب هر سوال را جداگانه بدهید تا بتوانم جمع بندی کنم و به بچه ها بگویم چند سوال راجع به جن داشتم میخواستم بدونم کدام حقبقت داره کدام خرافات یا زاییده وهم خیال هست 1_چندین بار شنیدم که افراد مختلف گفته اند مثلا کتاب یا شی خواصی را در جایی گذاشتند و بارها مراجعه کردند ولی نبوده و بعد چند دقیقه یا ساعت یا چند روز دیدن سرجایش بوده با اینکه چندین مرتبه اونجا را جستجو کردند حتی با دقت ولی نبوده و بعد مدتی انجا پیدا شده خوب ایا این حقیقت داره که اجنه برمیدارند اگر بله چطور ؟ ایا مثل تصرف مرتاض ها با قدرت روحی انجام میدهند یا در این عالم تصرف میکنند و با جسمشان برمیدارند؟ 2_اگر چیزی را برمیدارند واقعا برای چه منظوری هست مثلا همان کتاب به چه کارشان میاید؟ 3_چون شنیدم جنس جن از اتش است و قابلت ظاهر شدن با جسم را هم دارند جنس بدن انها در زمان تصرف در عالم ماده چگونه است ایا هم جنس عالم ماده میشوند؟ 4_از قدیم میگفتند که جن شبیه انسان ظاهر میشود ولی موهای طلایی با دست و پای شبیه به سم حیوانات و چشمان تیغه ای مثل گربه سانات ایا این خرافات هست یا زمان ظاهر شدن در عالم ماده به هر شکلی بخواهند درمیایند مثلا شبیه به گربه پرنده یا حتی انسان 5_از انجایی که میدانم کسی که دنبال دیدن جن برود خود را از مقام انسانیت پایین تر میاورد و پست تر میکند تا جن را ببیند و عقیده دارم این کار بیهوده ای هست چرا نزول کنیم چرا صعود نکنیم برای مقام دیدن ملک و امام زمان(عج) پس بهتره دنبال معرف اللهی باشیم تا دیدن جن حال اینکه میگویند فلانی جن و دیده و مشکلی برایش حل شده یا برعکس مشکلی برهیش بوجود امده چگونه است مثل داستان قوز بالا قوز 6_اینکه میگویند جن در خرابه یا در حمامهای قدیمی ظاهر میشوند حقیقت داره؟ 7_اینکه میگویند جن از فلز مثل سنجاق یا از بسم الله حراس داره چگونه است؟ 8_اگر در هر شرایطی کسی با جن مواجه شد چکار کند اصلا از کجا متوجه بشه جن است بخاطر این میگویم که شنیدم جن کافر و مسلمان داریم هم خوب هم بد منظور اینکه ایا اسیب میتوانن بزنن؟ 9_اینکه گاهی اوقات یک دفعه یه لرز شدید در روح و بدن حس میکنیم و به اصطلاح عامیانه میگویند عزراییل از کنار روحت رد شده واقعیت داره ؟ 10_اینکه گوش سوت میکشه میگویند اگه گوش چپ باشه دارن پشت سرت بدیهات و میگن اگه گوش راست سوت بکشه دارن خوبیهات و میگن درسته؟ 11_منظور از همزاد که از بچگی میگفتند و هنوز میگن چیست ؟ استاد شخصیتم طوریه که هر مطللی رو زود نتیجه گیری نمیکنم خصوصا فضای مجازی رو رو این اصل همیشه سعی بر تحقیق و کنکاش داشتم تا به اصل مطلب برسم در سایتهای مختلف جوابهای ضد و نقیض مختلف هست انگار بعضی مباحث از زیر جواب دادن در رفتن است و جان و عقل نمیپذیره بچه ها سوالات زیادی دارن من خلاصه چندتایی شو مطرح کردم نمیخاهم جواب غلط بدم الان دوره علم و پیشرفت فکر و عقلانیت است خرافه در زندگیها زیاد امیخته بهترین جایی که حس میکنم با منطق و عقل و درست میشه جواب گرفت لب المیزان است لطفا تک تک جواب بدید تا بدونم کدام خرافه یا حقیقت هست و انشالله جمع بندی کنم تا جواب بچه ها را درست و منطقی بدهم تا یک عمر اشتباه فکر نکنند بسیار تشکر از حوصله ای که به خرج دادید حلال بفرمایید
باسمه تعالی: سلام علیکم: لطفاً به جواب سؤال شماره 33898 رجوع فرمایید. موفق باشید
ما معتقدیم طرح نبی مکرم برای تحقق اسلام و معنویت در جامعه، تشکیل حکومت اسلامی می باشد به عبارت دیگر راه میان بر اسلام برای رشد آحاد جامعه ایجاد کارخانه انسان سازی است، انقلاب اسلامی نیز اقدامی است از جنس دغدغه های جریان نبوت که همان قله ها را هدف دارد با توجه به این مقدمه، طرح نبی مکرم اسلام برای تحقق معنویت و اسلام در جامعه چیست؟ بر این اساس جمهوری اسلامی چه میزان در راستای این طرح پیشرفته (به عبارت دیگر چقدر معنوی شده) آیا رشد داشته ایم یا تنزل کرده ایم؟ اساسا با توجه به این ایده ملاک ما برای سنجش معنویت یک جامعه چیست؟ آیا انقلاب معنویت نوینی را برای مردم به ارمغان آورده؟ آیا کار برای جامعه پردازی که مقدمه ای است برای توسعه معنویت در سطح جامعه از ارزش ذاتی معنوی برخوردار است یا بعد از بسط معنویت است که می توان گفت جامعه معنوی شده است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! انبیای عزیز آمدند تا انسانها در بستر زندگی، ساخته و پرداخته و متعالی شوند. حال عدهای با آنها مقابله کردند و عدهای در عین آنکه آنها را پذیرفتند ولی از کاهلیهای خود دست برنداشتند و عدهای دیگر جانانه و سلحشورانه در کنار تاریخی که انبیاء گشودند، قرار گرفتند و به نتایج فوقالعادهای رسیدند و امروز نیز در بسطِ حضور تاریخی خود با انقلاب اسلامی که حقیقتاً همان اسلام است در این زمانه، روبرو هستیم و معلوم است که نه اسلام در ذات خود معاویهها را میپروراند و نه انقلاب اسلامی رانتخواران را. هنر شهدای عزیز ما آن بود که فهمیدند راه حضور در تاریخشان را چگونه انتخاب کنند و باز باید از سخنمعجزهآسای حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» که روح این انقلاب است، سخن گفت که فرمودند:
«ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا میداند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!»
موفق باشید
سلام: در یکی از گفتارهای جنابعالی در خصوص زمان شناسی و آگاهی به علم زمان، اشاره به داستانی ظاهرا منقول از امام حسن عسکری در خصوص «پادشاه و شخص عالم به علم زمان» کردید. که در این داستان پادشاه هر از چندگاهی از آن عالم جویای روح حاکم بر زمان میشود. خواهشمندم منبع روایت رو ذکر کنید تا با تحقیق بیشتر به مطالعه آن بپردازم. متشکرم
باسمه تعالی: سلام علیکم: آدرس حدیث در الكافي، ج ۸، ص: ۳۶۳ میباشد. ذیلاً متن حدیث خدمتتان ارسال میگردد. موفق باشید
متن حدیث عبارت است از: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَدِيدٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلَهُ حُمْرَانُ فَقَالَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ لَوْ حَدَّثْتَنَا مَتَى يَكُونُ هَذَا الْأَمْرُ فَسُرِرْنَا بِهِ فَقَالَ يَا حُمْرَانُ إِنَّ لَكَ أَصْدِقَاءَ وَ إِخْوَاناً وَ مَعَارِفَ إِنَّ رَجُلًا كَانَ فِيمَا مَضَى مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ كَانَ لَهُ ابْنٌ لَمْ يَكُنْ يَرْغَبُ فِي عِلْمِ أَبِيهِ وَ لَا يَسْأَلُهُ عَنْ شَيْءٍ وَ كَانَ لَهُ جَارٌ يَأْتِيهِ وَ يَسْأَلُهُ وَ يَأْخُذُ عَنْهُ فَحَضَرَ الرَّجُلَ الْمَوْتُ فَدَعَا ابْنَهُ فَقَالَ يَا بُنَيَّ إِنَّكَ قَدْ كُنْتَ تَزْهَدُ فِيمَا عِنْدِي وَ تَقِلُّ رَغْبَتُكَ فِيهِ وَ لَمْ تَكُنْ تَسْأَلُنِي عَنْ شَيْءٍ وَ لِي جَارٌ قَدْ كَانَ يَأْتِينِي وَ يَسْأَلُنِي وَ يَأْخُذُ مِنِّي وَ يَحْفَظُ عَنِّي فَإِنِ احْتَجْتَ إِلَى شَيْءٍ فَأْتِهِ وَ عَرَّفَهُ جَارَهُ فَهَلَكَ الرَّجُلُ وَ بَقِيَ ابْنُهُ فَرَأَى مَلِكُ ذَلِكَ الزَّمَانِ رُؤْيَا فَسَأَلَ عَنِ الرَّجُلِ فَقِيلَ لَهُ قَدْ هَلَكَ فَقَالَ الْمَلِكُ هَلْ تَرَكَ وَلَداً فَقِيلَ لَهُ نَعَمْ تَرَكَ ابْناً فَقَالَ ائْتُونِي بِهِ فَبُعِثَ إِلَيْهِ لِيَأْتِيَ الْمَلِكَ فَقَالَ الْغُلَامُ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي لِمَا يَدْعُونِي الْمَلِكُ وَ مَا عِنْدِي عِلْمٌ وَ لَئِنْ سَأَلَنِي عَنْ شَيْءٍ لَأَفْتَضِحَنَّ فَذَكَرَ مَا كَانَ أَوْصَاهُ أَبُوهُ بِهِ فَأَتَى الرَّجُلَ الَّذِي كَانَ يَأْخُذُ الْعِلْمَ مِنْ أَبِيهِ فَقَالَ لَهُ إِنَّ الْمَلِكَ قَدْ بَعَثَ إِلَيَّ يَسْأَلُنِي وَ لَسْتُ أَدْرِي فِيمَ بَعَثَ إِلَيَّ وَ قَدْ كَانَ أَبِي أَمَرَنِي أَنْ آتِيَكَ إِنِ احْتَجْتُ إِلَى شَيْءٍ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ لَكِنِّي أَدْرِي فِيمَا بَعَثَ إِلَيْكَ فَإِنْ أَخْبَرْتُكَ فَمَا أَخْرَجَ اللَّهُ لَكَ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فَقَالَ نَعَمْ فَاسْتَحْلَفَهُ وَ اسْتَوْثَقَ مِنْهُ أَنْ يَفِيَ لَهُ فَأَوْثَقَ لَهُ الْغُلَامُ فَقَالَ إِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَسْأَلَكَ عَنْ رُؤْيَا رَآهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقُلْ لَهُ هَذَا زَمَانُ الذِّئْبِ فَأَتَاهُ الْغُلَامُ فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ هَلْ تَدْرِي لِمَ أَرْسَلْتُ إِلَيْكَ فَقَالَ أَرْسَلْتَ إِلَيَّ تُرِيدُ أَنْ تَسْأَلَنِي عَنْ رُؤْيَا رَأَيْتَهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِي أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ زَمَانُ الذِّئْبِ فَأَمَرَ لَهُ بِجَائِزَةٍ فَقَبَضَهَا الْغُلَامُ وَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ أَبَى أَنْ يَفِيَ لِصَاحِبِهِ وَ قَالَ لَعَلِّي لَا أُنْفِدُ هَذَا الْمَالَ وَ لَا آكُلُهُ حَتَّى أَهْلِكَ وَ لَعَلِّي لَا أَحْتَاجُ وَ لَا أُسْأَلُ عَنْ مِثْلِ هَذَا الَّذِي سُئِلْتُ عَنْهُ فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ الْمَلِكَ رَأَى رُؤْيَا فَبَعَثَ إِلَيْهِ يَدْعُوهُ فَنَدِمَ عَلَى مَا صَنَعَ وَ قَالَ وَ اللَّهِ مَا عِنْدِي عِلْمٌ آتِيهِ بِهِ وَ مَا أَدْرِي كَيْفَ أَصْنَعُ بِصَاحِبِي وَ قَدْ غَدَرْتُ
بِهِ وَ لَمْ أَفِ لَهُ ثُمَّ قَالَ لآَتِيَنَّهُ عَلَى كُلِّ حَالٍ وَ لَأَعْتَذِرَنَّ إِلَيْهِ وَ لَأَحْلِفَنَّ لَهُ فَلَعَلَّهُ يُخْبِرُنِي فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ إِنِّي قَدْ صَنَعْتُ الَّذِي صَنَعْتُ وَ لَمْ أَفِ لَكَ بِمَا كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ وَ تَفَرَّقَ مَا كَانَ فِي يَدِي وَ قَدِ احْتَجْتُ إِلَيْكَ فَأَنْشُدُكَ اللَّهَ أَنْ لَا تَخْذُلَنِي وَ أَنَا أُوثِقُ لَكَ أَنْ لَا يَخْرُجَ لِي شَيْءٌ إِلَّا كَانَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ وَ قَدْ بَعَثَ إِلَيَّ الْمَلِكُ وَ لَسْتُ أَدْرِي عَمَّا يَسْأَلُنِي فَقَالَ إِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَسْأَلَكَ عَنْ رُؤْيَا رَآهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقُلْ لَهُ إِنَّ هَذَا زَمَانُ الْكَبْشِ فَأَتَى الْمَلِكَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ لِمَا بَعَثْتُ إِلَيْكَ فَقَالَ إِنَّكَ رَأَيْتَ رُؤْيَا وَ إِنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تَسْأَلَنِي أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ لَهُ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِي أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ هَذَا زَمَانُ الْكَبْشِ فَأَمَرَ لَهُ بِصِلَةٍ فَقَبَضَهَا وَ انْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ وَ تَدَبَّرَ فِي رَأْيِهِ فِي أَنْ يَفِيَ لِصَاحِبِهِ أَوْ لَا يَفِيَ لَهُ فَهَمَّ مَرَّةً أَنْ يَفْعَلَ وَ مَرَّةً أَنْ لَا يَفْعَلَ ثُمَّ قَالَ لَعَلِّي أَنْ لَا أَحْتَاجَ إِلَيْهِ بَعْدَ هَذِهِ الْمَرَّةِ أَبَداً وَ أَجْمَعَ رَأْيَهُ عَلَى الْغَدْرِ وَ تَرْكِ الْوَفَاءِ فَمَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ إِنَّ الْمَلِكَ رَأَى رُؤْيَا فَبَعَثَ إِلَيْهِ فَنَدِمَ عَلَى مَا صَنَعَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ صَاحِبِهِ وَ قَالَ بَعْدَ غَدْرٍ مَرَّتَيْنِ كَيْفَ أَصْنَعُ وَ لَيْسَ عِنْدِي عِلْمٌ ثُمَّ أَجْمَعَ رَأْيَهُ عَلَى إِتْيَانِ الرَّجُلِ فَأَتَاهُ فَنَاشَدَهُ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ سَأَلَهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ وَ أَخْبَرَهُ أَنَّ هَذِهِ الْمَرَّةَ يَفِي مِنْهُ وَ أَوْثَقَ لَهُ وَ قَالَ لَا تَدَعْنِي عَلَى هَذِهِ الْحَالِ فَإِنِّي لَا أَعُودُ إِلَى الْغَدْرِ وَ سَأَفِي لَكَ فَاسْتَوْثَقَ مِنْهُ فَقَالَ إِنَّهُ يَدْعُوكَ يَسْأَلُكَ عَنْ رُؤْيَا رَآهَا أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَإِذَا سَأَلَكَ فَأَخْبِرْهُ أَنَّهُ زَمَانُ الْمِيزَانِ قَالَ فَأَتَى الْمَلِكَ فَدَخَلَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ لِمَ بَعَثْتُ إِلَيْكَ فَقَالَ إِنَّكَ رَأَيْتَ رُؤْيَا وَ تُرِيدُ أَنْ تَسْأَلَنِي أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ صَدَقْتَ فَأَخْبِرْنِي أَيُّ زَمَانٍ هَذَا فَقَالَ هَذَا زَمَانُ الْمِيزَانِ فَأَمَرَ لَهُ بِصِلَةٍ فَقَبَضَهَا وَ انْطَلَقَ بِهَا إِلَى الرَّجُلِ فَوَضَعَهَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَ قَالَ قَدْ جِئْتُكَ بِمَا خَرَجَ لِي فَقَاسِمْنِيهِ فَقَالَ لَهُ الْعَالِمُ إِنَّ الزَّمَانَ الْأَوَّلَ كَانَ زَمَانَ الذِّئْبِ وَ إِنَّكَ كُنْتَ مِنَ الذِّئَابِ وَ إِنَّ الزَّمَانَ الثَّانِيَ كَانَ زَمَانَ الْكَبْشِ يَهُمُّ وَ لَا يَفْعَلُ وَ كَذَلِكَ كُنْتَ أَنْتَ تَهُمُّ وَ لَا تَفِي وَ كَانَ هَذَا زَمَانَ الْمِيزَانِ وَ كُنْتَ فِيهِ عَلَى الْوَفَاءِ فَاقْبِضْ مَالَكَ لَا حَاجَةَ لِي فِيهِ وَ رَدَّهُ عَلَيْه.
بسم الله الرحمن الرحیم .سلامک از آنجا که بنده حقیر ارادت خاص نسبت به استاد اصغر طاهرزاده دارم و در زمان سختی ها زمانیکه در تصادفی پدرم را از دست دادم با راهنمایی یک دوست و مطالعه سیر مطالعاتی کتب ایشان نگرشم به دنیا و زندگی تغییر کرد و ایشان را استاد و راهنمای خود می دانم در جهت شناخت هر چه بیشتر خود و خدای مهربان. چند سوال داشتم از استاد اصغر طاهرزاده عزیز، اگر لطف کنند و وقت بگذارند و به سوالات حقیر پاسخ دهند ممنون میشم. ۱. آیا می توان با جنس مخالف (نامحرم) در فضای مجازی و حضوری، ارتباط علمی و معرفتی اخلاق مذهبی داشت. همانطور که الان ممکن است در همین گروه هم زنان و نامحرمان سوال بپرسند و یا ارتباط حضوری پیدا کنند و طلب راهنمایی کنند، و شاید شوهرشان راضی نباشد. جواب سوال برام خیلی مهم است، چرا که دو خانم هر چند بنده خودم بسیار نیازمند هدایت و خودسازی هستم ولی ازم کمک خواستند و با معرفی آنچه عامل هدایت است به زعم خودم به ایشان من جمله نماز و نماز اول وقت و نماز شب و قرآن و ادعیه و ....دوست دارند که با هم در ارتباط معنوی و کلا مشوق یکدیگر در جهت قرب الی الله باشیم. چکار کنم که سر دو راهی گیر کردم؟ از طرفی می ترسم این ارتباط معنوی گناه باشه. و از طرف دیگه دلم نمی آید کسی را که دست کمک بسویم دراز کرده رها کنم هر چند خودم نیازمند بیشترین کمکم. لطفا استاد کمکم کنید تصمیمی بگیرم که فردای قیامت مواخذه نشم که چرا ارتباط داشتی و یا چرا دست کمک را رد کردی. با تشکر بنده حقیر، شاگرد چندین ساله شما در فضای مجازی
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید در این موارد بسیار احتیاط کرد زیرا ممکن است در ابتدای امر هیچکدام از طرفین قصد منفی نداشته باشند، ولی آرامآرام گرفتار نوعی از توهّمات شوند. و از این جهت اگر بنا است شما به ایشان کمک کنید باید شدیداً مواظب باشید زیرا ممکن است بعضاً در دل سؤالات معرفتی، نوعی ارضای جنسی و روحی نهفته باشد. موفق باشید
با عرض سلام خدمت شما استاد عزیز و گرانقدر: ان شاءلله همیشه در پرتوی لطف روز افزون حضرت حق باشید. در راستای جایگاه خلاقیت و طریقت آن، راهنمایی بفرمایید لطفاً. خیلی ممنون. «فتبارک الله احسن خالقین». خلاقیت از حقیقت است و حقیقت خود خلّاق است. خلاقیت از روحی است که در خاک دمیده می شود و در راستای انسانیّت معنی می دهد. و انسانیّت از «فاذا سوّیته نفخت فیه من روحی» است و روح هم مقامی است نزد حقیقت. از آنجایی که تسویه کردن یعنی متعادل کردن، پس ابتدا باید تعادلی برقرار شود تا روحی از نور حقیقت به اثر تعلق گیرد. اما اختلاق نسبتی با حقیقت ندارد. خلقی که با امیال نفسانی صورت می گیرد و نه انسانیت. از طرفی روح بخشی بنیان هنر است و مصنوعی بودن صفتی است که هنرمند از آن دوری می کند، و چنین اثری اگر آراسته هم بشود، تکلّف است و زمینه ی روح بخشی نمی شود. آیه 86 سوره ی صاد می فرماید: «بگو: من از متکلفین نیستم که خود را به چیزی آراسته سازم که در من نیست. و از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم و به خدا نسبت دهم.» و تکلّف یعنی آراسته شدن اثر به چیزی که حقیقتاً در اثر نیست. و اینکه چگونه سینما و انیمیشن می تواند از تکلّف به دور باشد و فقط تکلیفش را انجام دهد اهمیت دارد. وقتی رجوع حقیقی در مسیر فرایند وجود داشته باشد، خود حقیقت در صحنه است و خلاقیت تجلی اوست و در هر تجلی، غیر از خود او در صحنه نیست و هنرمند فقط تکلیفش را انجام می دهد. از طرفی تصاویر ضبط شده توسط دوربین واقعی نحوه ایی از حضور روح در جهان تکوین و تشریع را به نمایش می گذارد و دوربین «هست» را تصویر برداری می کند. اما دوربین در فضایِ نرم افزاریِ انیمیشن از «نیست» تصویر برداری می کند. دوربین با فضای کمیت گرا و اطلاعات محور نرم افزار درگیر است. و از جهان سراسر کمیّت و کد نویسیِ نرم افزار الهام می گیرد. هر چند می تواند از شبیه سازی تصویر برداری کند، اما با شبیه سازی کمّی نیز به دنبال روح بخشی و جان بخشی کیفی است و شبیه سازی میتواند، چشم اندازی بر ساحت تدبیر روح باشد. اما بر مبنای «لیس کمثله شیء» اثر هنری حقیقی فراتر از شبیه سازی است و تجلی و خلاقیت در جلوه ای نو، ظهور می کند. از طرفی یک اثر انیمیشن که بر مبنای کمیّت استوار است برای اینکه به بیان کیفیّت نزدیک شود، می تواند با صفت مبالغه ظاهر شود و در صفتِ بسیار و بی نهایت روح را تجسم بخشد، تا نور حقیقت در او تجلی کند. و همین صفت بی نهایت است که اغراق آمیز جلوه می کند. اغراق نه به معنای افراط و تفریط در ظاهر و باطن که نشان از عدم تعادل دارد، بلکه به معنای غرق کردن در وحدت و تعادلی بی نظیر، که ساحت مخاطب را از کثرت عبور می دهد و به وحدت می رساند. هر چند انیمیشن تلاش می کند از ضرب آهنگ شعر هم استفاده کند تا بر شدت وحدت بیافزاید، اما تعادل صفتی است که در انسانیت و جامعیت تجلی می کند. اغراق در تعادل، به معنی شدت بخشیدن به کمالات انسانی و غرق شدن در حضرت حق که غرق شدنِ حقیقی است. در حرکت شوقیِ عبودیت و حرکت حبّی حضرت حق، عبد فانی می شود و نور «یا خلّاق» تجلی می کند. نگاهی مستغرق در طلبِ تجلیات، افقی را برای خلاقیت حقیقی می گشاید. خلاقیتی از جنس محبّت. و انعکاس چنین محبتی، روح هنرمند را در بیان به جوشش در می آورد و جلوه ایی از حقیقت رخ می نمایاند. و جنس محبت یعنی آیات سوره ی انسان «سه روز روزه داری اهل بیت و اطعام یتیم، مسکین و اسیر با افطار در هر سه روز، فقط به خاطر محبّتِ حقیقت» و چنین محبتی خیال انگیز است و مصرعِ «خیالش لطف های بیکران کرد» از حافظ، نشانی از خلاقیت چنین خیالی است. از طرفی شدت و ضعف از خصوصیاتِ حرکت حبّی است. مانند تجلی حقیقت برای حضرت یعقوب در استشمام بویِ پیراهن از دور و ندیدن چاه کنهان. به هر صورت هنرمند از روحی که در خود میشناسد خلق میکند و وقتی با نور جامعیت در روح خود آشنا باشد خلاقیت حقیقی رخ میدهد. و غرق شدن ضرب آهنگ حقیقی به خود می گیرد. و مخاطب در مواجهه با اثر از خودِ جزئی و یا ناخودش عبور می کند و در جامعیتِ حقیقیِ اثر غرق می شود و خود حقیقی اش را به جامعیت می یابد. و خلاقیت روح بخش و نور بخش انقلاب اسلامی می تواند این چنین باشد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! به گفته جناب مولوی: «غرق حق خواهد که باشد غرقتر». و در این رابطه میتوان گفت در بستر انقلاب اسلامی شهدا مظاهر فرارفتنِ هرچه بیشتر به سوی حقیقت بودهاند هرچند که متهم به اغراق شوند. آری! اینجا اغراق به معنای غرقشدن غیر از اغراق به معنای افراط است و در خلق اثر هنری وقتی که هنرمند اثری را در وجه نهایی آن خلق میکند میخواهد بنیانهای آنچه ما در پیش رو داریم را به ظهور آورد، هرچند که مانند شهدا متهم به اغراق شود. نه! این اغراق نیست، این همان بیشتر حضوریافتن است و همانطور که متوجهاید شعر و یا انیمیشن و یا داستان، بنای توجه به آن حضورِ بیشتر را دارا هستند و اگر شاعر فرمود: «در شعر مپیچ و در فنِ او/ چون اکذب اوست احسن او». همین مطلب را که به یک معنا نفی شعر است با سرودن شعر به ما میرسانند و البته شاعر وقتی در حضوری برتر سخن خود را به میان میآورد سخن کذبی نگفته است، بلکه وجه متعالی و باطنی موضوع را با ما در میان گذاشته است تا خیال ما را بپروراند همان خیالاتی که «عکس مهرویان بستان خدا است». موفق باشید
با عرض سلام و ادب: جناب استاد برای کسی که تصمیم دارد سیر مطالعاتی آثار شهید مطهری و نیز تفسیر المیزان را مطالعه کند (مطالعه دقیق و اصولی)، از نظر جنابعالی ابتدا کدام یک را پیش ببرد؟ مطالعه کتابهای از برهان تا عرفان و ده نکته در معرفت نفس برای فهم دقیق المیزان کفایت میکند یا کتابهای دیگری هم (از کتابهای خودتان مخصوصا) پیشنهاد میکنید که قبل از المیزان بخوانیم؟ و سوال آخر اینکه برای آثار شهید مطهری اگر ترتیب خاصی مد نظر جنابعالی هست لطفا راهنمایی بفرمایید. با سپاس فراوان از شما.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده واقعاً حیف است که ما با جدیّت تمام و همّت بلند، گذری نه چندان طولانی بر کتابهای آن دانشمند فرهیخته و دلسوز و متعهد نداشته باشیم. ۲. بعد از آن یا در کنار آن میتوان به تفسیر قیّم المیزان رجوع کرد. پیشنهاد میشود در این رابطه ابتدا سری به جزوه «جایگاه تفسیر المیزان و روش استفاده از آن» بزنید و سپس اگر صوت چند سوره روم و عنکبوت و زمر را دنبال بفرمایید و بعداً به تفسیر رجوع کنید بهتر است. آری! آن مقدمات که میفرمایید کافی است. موفق باشید
سلام علیکم استاد عزیزم: در سوال 32122 سوال کننده محترم سوال «سلام: تطهیر اهل البیت از رجس شامل نجاست ظاهری هم می شود؟» ودر پاسخ بیان فرموده اید «باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! درست است که تطهیر در آیه مذکور، اطلاق دارد ولی به نظر بنده با طرح این نوع موضوعات، مقصد اصلی آیه را به حاشیه میبریم. زیرا بحث در اسوه و الگوبودنِ اهلالبیت «علیهمالسلام» است برای بهترین زندگی. موفق باشید» حالا سوال این حقیر این است که بعضی دوستان خصالت ها و یژگی های بشری را چون حدث اکبر و اصغر و... را از این ذوات نورانی منکر می شوند از خود آیات قرآن و احادیث چنین بر نمی آید. البته سوال حاشیه ای است ولی این عزیزان می خواهند برای تطهیر اهل البت ویژگی طبیعی و بشری و جسمانی را منکر شوند در صورتی که این ذوات نورانی در عین داشتن مقام خلافت الهی در همین دنیا مثل ما زندگی میکردند و همین باعث الگو بودن آنها برای ما است هرچند شان این بزرگواران اجل ازاین سوالات است. و بنده هم شرم داشتم که چنین سوالاتی در وصف آن ذوات نورانی مطرح کنم. اگر صلاح دانستید جواب بفرماییید. دعاگوی شما هستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چون روایاتی که در مورد طهارت ذوات مقدسه مطرح شده، در این امور هم مسئله را وسعت داده. ولی همینطور که عرض شد عمده وجوه قدسی و معنوی شخصیت آنها است تا انسانها جهت رجوع به بهترین انسان، اسوه و الگو داشته باشند. موفق باشید
سلام علیکم وقت بخیر: ۱. با توجه به اینکه ما وقتی یک قاعده را بدست آوردیم و تونستیم ازش استفاده کنیم نیازه که مثلا مساله ی تکبر را از زبان امام خمینی خواندیم یا در صوت شما گوش دادیم از بیان علما و نویسندگان دیگر هم استفاده کنیم؟ ۲. اگر یک نفر مبانی حوزه را کامل خودش با مطالعه بدست بیاره و سوالاتش را بره از اساتید حوزه بپرسه و مبلغ یا مفسر یا... بشه، آیا جای حوزه رفتن را میگیره؟ یا اینکه رفتن به حوزه و برنامه ریزی برای آن سریعا برنامه ریخت در صورت داشتن شرایط؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. ظاهراً وقتی موضوع برایمان روشن شد، دیگر نباید وسواس به خرج داد. ۲. در هر حال حضور در حوزه و روحی که در آن جریان دارد، مهم است، ولی تنها راه نیست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً همین طور است وقتی ارادتمندان آن ذوات مقدس چنیناند. حتماً جریان بدن مبارک شهید یوسف الهی را شنیدهاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما فرمودهاند: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد». عمده آن است که در عین دلسوزی برای مردم و سختنکردن زندگی برای آنها و دخالت نکردن در امورات مردم، یار و یاور آنها باشیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث دلخوشی بیجا نیست، ولی فراموش نکنید که: «تو مگو ما را بدان شَه راه نیست / با کریمان کارها دشوار نیست». مائیم و خدایی که رحمت آن بیکرانه است. پیشنهاد میشود اگر با حوصله کتاب «شرح سوره جاثیه» را دنبال بفرمایید، إنشاءالله نکات ظریفی در رابطه با معاد روبهروی شما به ظهور میاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. حتماً شنیدهاید که آیت الله بهجت پشت سرِ خود را میدیدند. مسلّم، آن دیدن با چشم سر نبوده، با احاطه نفس ناطقه است ماورای اعضایی که با آنها رؤیت و شنیدن انجام میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که عرض شد خود صاحبنظران معتقدند نمیتوان به این نوع غربالگری که فعلاً در میدان هست، اعتماد کرد. زیرا موارد نقض آن کم نبوده. حال آیا علم میتواند تا آنجا پیشرفت کند که از چنین ضعفهایی مبرّا شود؟ إنشاءالله. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آیهی فوق «يُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ» اصطلاحی است حاکی از اینکه افرادی با خودستایی بخواهند خود را پاک و بیعیب نشان دهند و در ادامه میفرماید این خداوند است که با الطاف خود، انسانها را پاک و برجسته میکند، نه اینکه هرکس خودش برای خودش دکان باز کند و خداوند به کسی کوچکترین ظلمی روا نمیدارد از آن جهت که اگر شایستهی بزرگی و پاکی است از او دریغ کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید کلّ کتاب خوانده شود زیرا مکرراً به این موضوع پرداختهایم. موفق باشید
