سلام علیکم خدمت استاد گرامی: دوست دارم نظر جنابعالی را در خصوص تفسیر نمونه و جایگاه آن در مقایسه با تفسیر المیزان بدانم. رویکرد تفسیر نمونه در مقایسه با تفسیر المیزان در خصوص عرفان و فلسفه چیست و آیا می توان بهره لازم را در خصوص عرفان و فلسفه از تفسیر نمونه برد؟ آیا در خصوص برخورد با مسائل قرآنی همچون نواسخ و محکمات و متشابهات بین این دو تفسیر اختلاف وجود دارد؟ اگر بخواهید شیوه تفسیر و تسلط بر مطالب تفسیری آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله جوادی آملی را مقایسه کنید رویکرد کدام بزرگوار را بهتر میدانید؟ نظرتان در رابطه با تفسیر راهنما چیست و آیا مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را می توان مفسر قرآن دانست؟ از این که وقتتان را برای پاسخ می گذارید. ممنونم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: تفسیر «المیزان» متذکر ظرایفی از معارف هست که قابل مقایسه با هیچکدام از تفاسیری که نام بردید، نیست. ولی آن تفاسیر هم برای عموم مردم که نیاز به آن نوع دقتها را ندارند، لازم است. موفق باشید
سلام جناب استاد: بیش از ۶ ساله که بنده در خانه اجاره ایی که دارم زندگی میکنم و الان چهارمین خانه ایی هست که نقل مکان کرده ایم. شاهد گم شدن و بعد پیدا شدن وسایلی از قبیل کارت بانکی، دفترچه بیمه، کنترل تلوزیون و قفل شدن درب و... هستم یعنی گم میشن و بعد بطور ضایع توی کابینت و یا ٱپن آشپزخانه پیدا میشن... مورد آزار و اذیتی هم نیستیم و برای خانواده قطعی شده که هرجا نقل مکان کنیم دوستانی هم همراه ما هستند. ناگفته نماند که عیال اهل زیارت عاشورا و حدیث شریف کساء هستند. خواستم نظرتون رو بدونم.. خدا پشت و پناهتون باشه
باسمه تعالی: سلام علیکم: با قراردادن آیت الکرسی در خانه و ارتباط با عالِمان سادات و دعوت آنها به منزل و خواندن ۲۱ مرتبه آیت الکرسی در هر روز، إنشاءالله رفع موانع میشود. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم. سلام استاد جان. اگر میشد چند برگ مدح و شکر وجود شما رو میگفتم ولی نمیخوام وقتتون رو بگیرم. ۱- دو تا مشکل بسیار عذاب آور دارم. خیلی اذیتم میکنه. یکیاش مالی است. باید به جایی پولی بدم که روم نمیشه. بخوام برم اونجا بیشتر عذاب میشم. ۲- در کارم موفق نمیشم و سر در نمیارم چرا. و فشار روحی بسیار زیاد و به تبعش مشکلات مالی و ازدواج نکردن هم مزید بر علت شده. خیلی هم تلاش دنیوی و دعا میکنم ولی همچنان راهم بسته است. و بدتر این که این موضوع گاهی به کمایمانی و یاس و غم و بدگمانی و خرافهگرایی و گناهان دیگر منجر میشه. عقلم قد نمیده. دیگه واقعا موندم باید چه کار کنم. خسته شدم. از شما کمک میخوام. (به راهنمایی... یا دعای خیر...) ۳- من رابطه خدا با دنیا رو مثل رابطه یک انسان در حال خواب (یا خیال) با دنیای درون ذهنش میدونم. (شبیه «مغز دورن خمره».) اگه این مدل درست نیست، «چرا» نیست؟ اگه هست، رابطه خدا با یکی از مردمان این دنیا باید برجسته و متفاوتتر از دیگران باشه. یعنی دقیقا با من. با «این من». و بقیه «فرعی» و غیر مهم و دور (از خدا) و مبهم و «بیجان» میشن. (همانگونه که در عالم خواب فقط «یک» موجود نماینده «من» است و بقیه فرعی هستن.) بلکه همه نیست میشن الا آن یکی. به عبارت دیگه اگه من (یعنی اصل من) اون ذهنی باشم که این جسم و جسمهای دیگه رو در بر گرفته، دیگه «دیگرانی» وجود نخواهند داشت. و (مشکل دیگه) این که هرچند بسیاری از بخشهای متنهای دینی (اگر نگویم اکثرش) این موضوع را تصدیق میکنند ولی علنا در «هیچ» متن دینیای این موضوع به صراحت مطرح نشده. و فلاسفه هم حتی در موردش چیزی نگفتهاند. بهویژه فلاسفه اسلامی. (شاید فقط امثال حلاج. آن هم به شیوه دیگری.) ۴- «چرا» عالم مثال را به متصل و منفصل تقسیم میکنند؟ (منظورم این است که با چه دلیلی «اثبات» میکنند که دو تا هستند و یکی نیست.) سپاس بسیار فراوان. از خدایی که شما رو سر راه ما قرار داده.
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بشود آنجایی که میفرمایید باید پولی بدهید و در زحمتید، شماره کارت آنجا را به دست آورید و به حسابشان بریزید و یا کارتهای هدیهای را که عموماً در بانکها هست برایشان پست کنید 2- با صبر و توکل إنشاءالله خدا مشکل را حل میکند 3- در این مورد به حیات یک گیاه در نسبت با بقیه اعضای آن گیاه فکر کنید 4- به اعتبار آنکه موجوداتی مثالی مثل فرشتگان منقطع از ما در عالَم خودشان هستند، بحث مثال منفصل پیش میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چنین تقسیمبندیهایی در کتابها صورت نگرفته. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب است در این مورد به جواب سوالهای شماره 29854 و 29816 و جلسهی آخر «بنیانهای حکمت حضور در جهان بین دو جهان» رجوع شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: یعنی با قرائت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» جناب ملاصدرا مربوط به این تاریخ میباشد وگرنه آثار او، آثار آموختنی میشود و بس. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل حرف در روحیهای است که در غرب با سیطرهی گشتل، ماهیت تکنولوژی به انحراف کشیده شد. حال با هر ادبیاتی گفته شود ارزش آن را دارد که روی آن تفکر شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید این دو نگاه، یکی باشد. زیرا وجه الله همان مظاهری هستند که اسمای حسنای خداوند را مینمایانند. موفق باشید
باسمه تعالی:سلام علیکم: شماره پرسش را مشخص کنید تا پیگیری شود. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به صورت شخصی اینطور جواب داده شد: 29393- باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال این افراد، طیفی از نیروهای انقلاب هستند با شرایط خاصی که برای خود تعریف کردهاند. از نظر بنده ما باید این افراد را در عین نگاه متفاوتی که نسبت به ما دارند، از خودمان و از انقلاب جدا ندانیم. البته این بستگی به شما دارد که میخواهید در کجا قرار گیرید. آیا آمادگی پذیرفتن این طیف را دارید یا نه؟ در حالیکه بالاخره باز تأکید میشود این طیف خود را از انقلاب جدا نمیدانند،در عین تفاوت سلیقهای که با امثال ما دارند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید آن نکته که میفرمایید جا دارد، از آن جهت که مؤمنین در مصائب هم به برکاتی میرسند که بعضاً در راحتیها بهدست نمیآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جواب همان است که خودتان حدس زدید. آیا همینکه صدام نیستید و نمیخواهید ترامپ باشید؛ افقی نیست که در مقابلتان گشوده شده است؟ اینکه به قول خودتان میخواهید از گناه، متنفر باشید، راهِ گشودهای در مقابلتان نیست که به جهت انجام دستورات شرعی بهوجود آمده است؟ موفق باشید
سلام استاد عزیز: جنابعالی در کتاب «رمضان دریچه رؤیت» در صفحه ۷۱ به بعد می فرمایید:«در اين ماه گناهان و حتی استحقاقها را در نظر ندارند، بدون در نظر گرفتن این موانع شروع میکنند تا انسانها را متوجه حقایق عالم بنمایند. ثالثاً: این ماه داراي «مغفرت» است. به طوری که گذشتهها را میبخشند تا انسانها سبکبال بتوانند به سیر خود ادامه دهند. گاهی تجربه کردهاید که در تاريكي هستيد، هيچ حال معنوي در خود احساس نمیکنید طالب حالتی هستید که شرایط را عوض کنید، پیش خود میگوئید: بُوَد آيا كه درِ ميكدهها بگشايند؟! گره از كار فرو بستهی ما بگشايند؟! گشودن درِ میکده به معنی بازكردن درِ مغفرت است. ما در اين دنيا گير افتادهايم، بايد درِ ميكدهها را بگشايند تا گره از كار فروبسته ما باز بشود. مغفرت الهی موجب میشود که افق جان انسان آنچنان متوجه حق شود كه گناهان، مزاحم ارتباط او با حق نگردد و حجاب گناه را از سر راه انسان برمیدارند. در مناجات معجزهآساي ابوحمزه از خداوند تقاضا ميكنيد: «فَرِّقْ بَيْنِي وَ بَيْنَ ذَنْبِيَ الْمانِعِ» خدايا بين من و بين گناهی که مانع ارتباط بين من و خودت هست، جدایی بینداز. مغفرت، رفعِ آن ذنبِ مانع است، و با رفع حجاب بين عبد و ربّ از طريق «مغفرت»، مانع از ميان برداشته ميشود و ماوراء گناهان، مسیر ارتباط با حق را براي ما باز ميكنند. آری اینطور نیست که فكر ميكنيد بناست ما تا آخر همينطور در تاريكي زندگي كنيم، مغفرت او میآید و راه را روشن میکند تا بتوانیم با نشاط و سرور جلو برویم، گفت: اينكه بيني مرده و افسردهاي زان بُوَد كه ترك سَرْوَر كردهاي سَروَر را با اسمِ غفّار بخوان و بگو «يا غفّار» زیرا او در اين ماه با غفّاريتش بهميدان آمده است تا ما را از تاريكيهای روحمان نجات دهد. وقتی حضرت پيامبر(ص) ميفرمايند: در اين ماه بركت، رحمت و مغفرت به سراغ شما میآید باید آماده بود که بیشترین بهره را در آن راستا ببریم. سعي كنيد به نتایج بسنده نکنید. گفت: هرچه در اين راه نشانت دهند گر نستاني، بِه از آنت دهند. از خدا مغفرت بخواهید تا حضرت ربّ هم با غفاریتش با شما برخورد کند، خداوند به دنبال بهانه است که رحمت و مغفرت و برکتِ خود را سرازیر نماید. بچّه وقتي بهانه ميگيرد و هر اسباببازي که به او بدهند رد میکند، آخرش بابا خودِ بچه را بغل ميكند، در اين ماه میتوان تا مقام قرب الهی پیش رفت، کمتر از قرب الهی طلب نکنید تا رحمت و برکت و مغفرتِ او به نتیجهی نهایی برسد. مغفرتِ خدا را از آن جهت بخواهيد تا حجاب بين شما و خودش را برطرف كند و در مقام قربِ با حضرت حق قرار گيريد. آري: از جمع كتب نميشود رفع حُجُب در رفع حجبكوش، نه در جمع كتب» پایان مطلب پرسش بنده فقط در اینجاست که «تا چه اندازه» موانع را از سر راه ما بر میدارند؟ آیا به طور کامل گناهان و موانع را برمیدارند؟ نادیده گرفتن گناهان و موانع به معنای محو است یا گناهان در شخصیت ما هست ولی موقتاً نادیده می گیرند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بحرِ رحمت حق به جوش آمده تا انسان را به میهمانیاش وارد کند، چرا امیدوار نباشیم که او با مغفرت خود، قصه: «شتر دیدی، ندیدی» را به میان نیاورد؟ و برای همیشه آن را نادیده نگیرد؟ مگر حقّ الناس را که آن نیز به عهده خود ما میباشد که زمینه رفع آن را فراهم نماییم. در کتاب «رمضان؛ دریچه رؤیت» همه سخن آن است که متوجه رحمت واسعه باشیم. و به گفته جناب مولوی: «چون تقاضا میکند دریا تو را ... پس چه استادی و واماندی هلا؟» موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرامی: ۱. چگونه نور اعتکاف از بین نرود و در دل باقی باشد و بتوانیم آن نور را نگه داریم؟ ۲. این گفته که در قرآن بیان شده از جمله پل صراط یا شب اول قبر، عذاب قبر، آیا تقریب به ذهن ما هست چون آنجا پل نیست مثل دنیا نیست و یا مثالی مثل دنیا آورده اند برای فهم ما از این مفاهیم هست؟ چون آن عالم با این عالم فرق می کند برای بیشتر فهم این مفاهیم قرآن درک آنها مثل عذاب قبر، فشار قبر، تنگی لحد و عذابها باید چه کنیم؟ با خواندن آیات عذاب یک ترسی و وحشتی وجودمان را می گیرد چه کار کنیم که این ترس را داشته باشیم؟ چه کنیم بیشتر اسما الهی را در زندگی حس کنیم و از کجا بفهمیم اسما جلال و یا جمال در ما تجلی کرده و اسما و صفات در دل آمده یا نه؟ ۳. آیا درست است اگر انبیا علیه السلام ولایت حضرت علی پذیرفتند به مقام انبیا رسیدند یا از اول پذیرفته بودند حدیثی هست جعلی که می گوید چون حضرت نوح و یا حضرت یونس که در ماهی رفت وقتی پذیرفت نجات یافت در صورتی که پذیرفته بودند واین درست نیست آیا شما تأیید می کنید؟ بعضی مواقع آقایان مداح ها و واعظین نسبت ناروا می دهند به حضرت انبیا و اهل بیت مثلا می گویید حضرت زینب سرش را به محفل زد یا حضرت ابا عبدالله حضرت علی اصغر علیه السلام را به میدان آورد برای آب در صورتی این گونه نیست. حضرت آیت الله فاطمی نیا این موارد را رد می کردند و صحیح آن را بیان می کردند. نظر حضرتعالی را می خواستم. یا حضرت علی علیهالسلام سر در چاه کردند می گفتند در هیج جا سندی برایش نندیدند و یا حضرت قاسم اسبش رفت در بین دشمن زیر دست و پای دشمن قرار گرفت آن را هم رد کردند گفتند اسبش نرفته و از طرف دشمن به این طرف آمده اند و یا قضیه مرد نابینا که آمد خانه حضرت زهرا علیه السلام گفتند آن هم صحیح نیست. ما باید چه کنیم با این روضه های دروغ؟ آیا کتاب القطره و کتاب بحار الانور مجلسی چون حدیث ضیعف زیاد دارد چون دست بردند در احادیث مجلسی و کتب تعبیر خواب و کتب طب رضا را هم رد کردند، گفتند راوی آن یکی هست هیچ وقت حضرت رضا علیه السلام برای مأمون علیه لعنت طب نگفتند، مأمون کوفت بخورد لعنت خدا بر او باد. نظر حضرت عالی را می خواستم. چه کتب حدیثی و کتبی برای عاشورا و وقایع تاریخی همچون از انبیا بخوانیم؟ این درست است حضرت یوسف صدیق علیهالسلام گفت در زندان به آن شخص گفت سفارش به حاکم مصر بکند؟ آیا حضرت یوسف علیه السلام معصوم مگه نبودند؟ مگه عصمت نداشتند که نباید به غیر خدا بگویند فقط از خداوند متعال استمداد می گرفتند و اینکه دیرتر به پدرش رسید مقام انبیا را از او گرفتند آیا اینها درست هست؟ یا حضرت آدم علیه السلام و تمام انبیا هیچ وقت خطا و اشتباه نداشتند می گویند حضرت آدم ترک اولی کردند. آیا این کلمه درست است یا نه چون آنها عصمت داشتند ولی اهل بیت مقامشان از انبیا بالاتر هست؟
باسمه تعالی،سلام علیکم: ۱. با هرچه دقیقتر در رعایت تقوای الهی، إنشاءالله آثار نوری اعتکاف میماند. ۲. آری! پلی است که با صورت برزخی خود نمادِ عبور ما از دنیا به سوی بهشت است مثل عبوری که از غرب به سوی جهان انقلاب اسلامی میتوان داشت و صورت برزخی آن حقیقتاً پلی خواهد بود از جنس قیامت. ۳. بالاخره همینکه میفرمایید آری! بعضی از این گفتهها یا ساختگی و یا ذوقی است و بعضی از آنها با استنباطهای ما تطبیق نمیکند. به نظر میآید با مطالعه آثار عالمانی دقیق همچون حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» و علامه طباطبایی و شهید مطهری میتوانیم سره را از ناسره باز یابیم. اتفاقاً در مورد حضرت یوسف «علیهالسلام» علامه طباطبایی میفرمایند وظیفه آن حضرت بود تا از ابزارهایی که خداوند برای رهایی او بهوجود آورده است، استفاده کند و این امر، هیچ منافاتی با عصمت آن حضرت ندارد. زیرا صراحت آیه قرآن است که میفرماید: «قَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ» و به جهت آنکه شیطان از یاد آن طرف که بنا بود به عزیز مصر، مظلومیت حضرت یوسف را متذکر شود؛ برد، حضرت یوسف همچنان در زندان ماندند. نه آنکه شیطان از یاد حضرت یوسف ربوبیت ربّ را به فراموشی رساند!! زیرا در چند آیه قبل میفرماید: «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» (یوسف/۲۴) و معلوم است که شیطان بر مخلَصین تصرفی ندارد. و این عظمت تفسیر قیّم «المیزان» است که قرآن را با قرآن تفسیر میکند و اینجا است که ایشان میفرمایند کلیه روایاتی که حکایت از آن دارد که شیطان یاد ربّ را از حضرت یوسف «علیهالسلام» برد، به کلّی مردود است. زیرا با قرآن نمیخواند. موفق باشید
خدایا! گفتی «خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ» و حال آنکه این خلقت را در جهانی از زیبایی و حیرت آفریدی که در هر چه نگاه میکنیم حیرتی و شعفی بر پیش افزوده میشود؛ خدایا اگر اینهمه زیبایی را چاشنی زیست «کَبَد» کردی، زیست رحیمانه ابدیتت آیا چقدر و چطور سرشار از زیبایی و شوق آفرینی خواهد بود؟ خدایا حتی در پست ترین جهانی که بنده را قرار دادی، حتی در خلقت کبد، دلت نیامد دلمان از اینهمه زیبایی محروم بماند؟ خدایا باران تویی ولی تو باران نیستی ابر تویی، چشمه، نسیم، عطر گلها، مروارید دریاها، خدایا درخشش ستاره ها، همه و همه خودت هست و تو هیچکدام از اینها نیستی، خدایا نغمه ی زیبا تویی، زلالی اشک تویی، خدایا نگاه عاشقانه تویی، لبخند تویی افسوس تویی. خدایا! تو چه هستی؟ هستی که همه چیز هستی، و هیچ چیز نیستی؟ خدایا! مثل دامن دامن برگی که در پاییز میریزد، بر هر چه نگاه میکنیم دامن دامن، دسته دسته زیبایی به چشم میآید آی ای خدا! انگار عهد کردهای تا دیوانهام نکنی دست از سرم برنداری... خدایا! چطور تو را اینقدر واضح میتوانم ببینم و خودم که همواره نزد خودم هستم اینقدر برایم در ابهام است و در پرده! خدایا! من که وسعت تو را ندارم، و نه سعه تو را. خدایا! مگر اینهمه ضعفم را نمیبینی؟ اینهمه بیقراریام را؟ اینهمه دست بستگی و دل بستگی و دلبستگیام را؟... خدایا! دنیای قشنگت را برای خودم در کالبد یک زندگی زیبا نیافریدم، عجب ستمی به خودم کردم! خدایا! پروازم بده دلم خیلی تنگ شده... مادر، عجب عجیب است هرچه التماسش کردم برایم دعای شهادت نکرد! یعنی دلش نمیآمد، خدایا! تو دلش را بیاور... خدایا! تو دیوانگی هستی، عاقلی هستی. خدایا! هم دیوانهام کن و هم عاقل، هم دلم را بسوز و هم بنواز.. خدایا! حیران و بیابانگرد خودت کن این «خودم» را... مادر عجب آفرینش عجیبی است... خدایا! مادر هم انگار جزء رازهایی است که هنوز بنا نداری افشایش کنی... مادر که دعا بکند حتی نفهمیدنیها را هم میشود فهمید! فقط کاش دعا بکند... خدایا من که استقلال وجودی ندارم پس من کیستم؟ آیا جز اینکه من تو هم هستی و تو من هم هستی؟ ... خدایا مادر عجب خلقت عجیبی است، انگار همه وجودش خلقتی مادی است جز دلش! باور کن راست میگویم خدایا، با حساب کتاب عقل و منطق نمیتوان در یک کالبد کوچک، دل به این بزرگی را جا داد وقتهایی که کسی حوصله این اخلاقهای خسته کنندهام را ندارد؛ حتی خودم هم حوصله خودم را ندارم جز مادر و جز پدر چه کسی میتواند اینقدر بزرگ باشد که بیمنّت اینقدر تاب بیاورد همچو منی را! خدایا! دیگر به سرم زده... دنیا هم انگار حوصلهاش از من سررفته... خدایا! تو صاحب اختیار منی، اما خدای خوب من، راستش اگر قرار است زنده بمانم این نوع بودنم خیلی رنجورم کرده، خدایا! بودنم را یک طور دیگری کن، از همان طورها که به جای زندگی حیات داشته باشم... خدایا چشمم را رسول خودت قرار بده. گوشم را زبانم را سکوتم را لبخندم را همه بودنم را رسول خودت بکن... خدایا مرا بمیران و مرا بی منم زندگی بده... بوی این تعفن بد اخلاقیها بوی این نفاقم دارد مرا میکشد دعا کنید از خودم بریده شوم و متولد بشوم... التماس دعای بسیار دارم... راستی من هم میشود شهید بشوم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگفتم و عرض نکردم، بوی تولد دیگری نسبت به جوانان این دوران به مشام میرسد؟!! امری را انقلاب اسلامی برای این نسل پیش آورده که جوانان ما با خودآگاهیِ خاصی جهان گشودهای را مقابل خود احساس میکنند که جهان دیروز برای آنها تنگ میباشد و همچون حاج قاسم به بودنی به وسعت انسانیت انسان نظر دارند که آن دقیقاً همان قلب و روح «مادری» است. آری! با درک مادری، همه نیروهای انقلاب همچون حاج قاسم، بنای مادریِ این نسل را دارند. سخنان شما مرا به یاد شعر مشهور مرحوم یحیی دولتآبادی در مورد «مادر» انداخت که میگوید:
مادری پیر و پریشان احوال / عمر او بود فزون از پنجاه
زنِ بی شوهر و از حاصل عمر / یک پسر داشت شرور و خود خواه
روز و شب درپی اوباشی خویش / بی خبر از شرف وعزّت و جاه
دیده بود او به برِ مادر پیر / یک گره بستۀ زر، گاه به گاه
شبی آمد که ستاند آن زر / بکند صرف عملهای تباه
مادر از دادن زر کرد ابا / گفت رو، رو، که گناه است، گناه
این ذخیره ست مرا، ای فرزند / بهر دامادیت ان شاءالله
حمله آورد پسر تا گیرد / آن گره بستۀ زر، خواه مخواه
مادر از جور پسر شیون کرد / بود از چاره چو دستش کوتاه
پسر افشرد گلوی مادر / سخت، چندان که رخش گشت سیاه
نیمه جان پیکر مادر بگرفت / بر سر دوش و بیفتاد به راه
برد، در چاه عمیقی افکند / کز جنایت نشود کس آگاه
شد سرازیر پس از واقعه او / تا نماید به ته چاه، نگاه
از ته چاه به گوشش آمد / نالۀ زار حزینی ناگاه
آخرین گفتۀ مادر این بود / آه! فرزند نیفتی در چاه!
در ضمن، بحثی در رابطه با مادر در کانال «سها» رفقا انجام دادهاند که خوب است سری به آن مطالب نیز بزنید. موفق باشید
سلام استاد عزیز وقت شما بخیر: نظر حضرت عالی رو در باره صحبت های آیت الله علوی بروجردی می خواستم در چند ارسال پیش هم در باره آزادی رسانه صحبتی شد و پاسخی فرمودین --------------------------------------------------------------------------------- متن سخنان استاد برجسته فقه و اصول حوزه علمیه قم در درس خارج فقه خود مورخ ۲۷ مهرماه سال جاری به شرح زیراست: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم اوصاف متقین در نهجالبلاغه در کلام نورانی وجود مقدس امیرالمؤمنین صلواتالله و سلامهعلیه در خطبۀ متقین، مؤمن چنین وصف شده است: «خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَهً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَکلُهُ سَهْلاً أَمْرُهُ». مؤمن این خصوصیات را دارد: قلبش خشوع دارد، نفسش قانع است و زیادهطلب نیست. «منزوراً أکلُه»؛ یعنی برداشت او کم است، اما پرداختش زیاد. آنچه از نِعَم دنیا استفاده میکند، کم و بیمقدار است. «منزور» را «کم و بیمقدار» معنا میکنند. در اینجا منظور مبارک حضرت این است که مؤمن اینطور نیست که برای خورد و خوراکش آسمان و ریسمان را به هم بزند و حلالوحرام کند. نه، مؤمن آنچه برسد، استفاده میکند؛ یعنی همّش اکل او نیست. در اینجا «اکل» هم ممکن است معنای عام داشته باشد، یعنی بهرهبرداری. مؤمن از امکانات این دنیا حداقلِ بهرهبرداری در عین حال که بیشترین بازدهی را دارد. بهعکسِ کسانی که بالاترین بهرهوری را دارند، اما یا هیچ بازدهیای ندارند یا خیلی کم دارند. مؤمن خصوصیتش این است که مثل بقیه میخورد، میآشامد و از نعم این دنیا بهرهبرداری میکند، اما این نعم برایش موضوعیت ندارد و به آنها دلبسته نیست. هَمّش اکلش نیست. همّ او استفادهای نیست که در ظاهر میخواهد ببرد. قانع است. قناعت و زهد در معنا، به هم نزدیکاند. در واقع مؤمن آنچه در اختیارش هست، استفاده میکند و بعد کار خودش را انجام میدهد. تو مگو ما را بِدان شه بار نیست، با کریمان کارها دشوار نیست! «سهلاً أَمْرُهُ حَرِیزاً دِینُهُ». «سَهلاً أَمْرُهُ» یعنی کار با مؤمن سهل است. در شعر فارسی خودمان میگوییم: «با کریمان کارها دشوار نیست». کار با مؤمن سخت نیست؛ یعنی وقتی با مؤمن سروکار داریم، خیالمان راحت است. مؤمن سختگیری ندارد، فشار نمیآورد، اذیت نمیکند، نمیرنجاند. فرض کنید بنده اشتباهی کردم و به او صدمهای زدم. اگر بروم سراغ او، آسان میگیرد و میگوید خدا میبخشد، من هم بخشیدهام. مؤمن از شخص کینه به دل نمیگیرد تا بعد زندگی او را به باد بدهد! فرض کنید در کار من مشکلی پیدا شده. اگر سراغ مؤمن بروم و به او بگویم، یا میتواند برای من کاری بکند یا نمیتواند؛ اما پذیرش او ساده و آسان است: «سَهلاً أَمْرُهُ». همین شعری که خواندم، «با کریمان کارها دشوار نیست»، در بین عرب ضربالمثل است که روزی شخصی با کسی مشکلی داشت. پرسید او چطور آدمی است؟ گفتند شخص کریمی است. مرد عرب گفت پس دیگر مشکلی ندارم، چون کریم است. مؤمن چنین حالتی دارد. کارها را سخت نگیریم. یک وقت کارهای شخصی خودمان است، و یک وقت نه، کار با مردم است. کار با مردم را سخت نگیریم، آنها را اذیت نکنیم. با مردم راحت میشود کار کرد. پای تحریک دشمنان خارجی یا عملکرد ناقص مسئولان؟! در خصوص همین قضایای اخیر که پیش آمده و اعتراضاتی شکل گرفته ـالبته برخی از آقایان میگویند اغتشاش است، برخی هم میگویند که نه، اعتراض استـ یک واقعیت را هیچ وقت نباید فراموش کنیم و آن اینکه دخالت نیروهای خارجی در امور مسلمانها و شیعیان و بهخصوص در امور کشور ایران، مسئلهای انکارناپذیر است. اگر نیروهای خارجی خودشان هم آغازکننده نباشند و اصل ماجرا توطئۀ خودشان نباشد، بلکه ماجرا ریشۀ داخلی هم داشته باشد، آنها سعی میکنند سوءاستفاده کنند. در این موضوع شکی نیست. آمریکا منافع خودش را میخواهد و برای منافع خودش حاضر است پدر و مادرش را هم فدا کند چه برسد به ایران. اسرائیل هم همین طور. چنین مسائلی هست، اما یک مطلب دیگر هم در این میان هست و آن اینکه جوانهایی که بیرون میآیند و سروصدا میکنند و میگوییم تحریکشدۀ آنها هستند، عملکرد ما چه چگونه بوده که در این جوانها ایمان و اعتقاد قوی و محکم و با صلابت درست نکردهایم که بازیچۀ آنها بشوند؟! اشکال به ما برنمیگردد؟! اینهایی که اغتشاش میکنند، خارجی نیستند. از خود ما هستند! بچههای خود ما هستند! چرا ما نتوانستیم در بین اینها تأثیرگذار باشیم تا بازیچۀ خارجیها نشوند؟! آن خارجی که در کشور دیگری نشسته، دائم مشغول است و این دفعۀ اول او نیست، بلکه دائم مشغول است؛ اما مثل مگسی است که روی زخم مینشیند. او زمانی ورود میکند که زخمی ایجاد شده باشد. چرا زخم ایجاد میکنیم؟! ما نباید زخم ایجاد کنیم. نفوذ خارجیها در کیست؟ در این بچههاست. چرا ما در قبال این بچهها به وظایفمان عمل نکردیم؟! مگر مدارس این کشور دست ما نبوده است؟! بدحجابی را در تلویزیون ترویج نکنیم! خدا آقای شیخ عباسعلی اسلامی را رحمت کند. ایشان از وعاظ معروف تهران بود و در مسجد پدر ما در تهران منبر میرفت. سال ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ بود. اوایلِ حوادث پانزده خرداد ۱۳۴۲، ایشان بالای منبر خطاب به شاه میگفت: «این رادیو تهران را یک ساعت دست ما بدهید، ببینید چهکار میکنیم!» خدا عنایت کرد و بعد از ۱۴۰۰ سال، نظامی اسلامی شکل گرفت. نه یک رادیو تهران، بلکه همۀ رادیوها و تلویزیونها، همه به دست ما افتاد. چهکار کردیم؟! فرصت دارید گاهی اوقات برنامههای صداوسیما را ببینید؟ آیا همان چیزی که ما در بیرون در خصوص حجاب مؤاخذه میکنیم، در سیمای خودمان نشان داده نمیشود؟! با افرادی مصاحبه میکنند ـنه فقط دربارۀ انتخابات، در هر مراسمیـ که روسریشان در وسط سرشان است! چون آن زن دارد تعریف و تمجید میکند! این کارها ترویج بیحجابی است. بگذارید بیحجابی را تلویزیونهای بیرونی ترویج کنند، نه شما! شما چرا ترویج میکنید؟! به دشمنان فرصت بهرهبرداری ندهیم! ما منکر این نیستیم که خارجیها در مسائل ما دخالت دارند. در این موضوع شکی نیست. خارجیها اگر خودشان هم فتنه ایجاد نکرده باشند، از هر فتنه ای در داخل کشور ما حمایت و از آن بهرهبرداری میکنند. اما ما نباید اجازه بدهیم که بهرهبرداری کنند. این بچهها در مدارس ما هستند. چرا به صداوسیمای خودمان توجه نکنند؟ چرا ساخته وپرداختۀ صداوسیمای عربستان یا آمریکا و انگلیس را ببینند و بشنوند؟! چرا؟! آیا ما نباید به این مسائل دقت کنیم؟! اگر ما اجازه میدادیم همۀ این افکار و همۀ این بحثها از طریق صداوسیمای خودمان مطرح شود، شاید وضعیت اینگونه نمیشد؟ وزارت کشور برای انتقاد و اعتراض فضایی فراهم کند من جداً از همه مسئولان کشور و بهویژه مقام معظم رهبری حفظه الله تقاضایی دارم و آن اینکه برای این جوانان، این دانشگاهیان که حرف دارند ـ حالا حرف درست یا غلطـ جایی را در نظر بگیرید که بتوانند حرفشان را بزنند. چرا به اغتشاش کشیده شود؟! کسی به سراغ این جوانان و دانشجویان برود و حرف آنها را بشود. این جزء قانون اساسی کشور ماست که وزارت کشور اجازه بدهد مردم و احزاب در جایی با حفاظت خود وزارت کشور جمع بشوند و حرف خود را بزنند تا تجمعات به اغتشاش کشیده نشود. در این حوادثی که گذشت، بسیاری از حرمتها شکسته شد. یک اعتراض سادۀ کارگری به بدگفتنِ به دین و ایمان و همهچیز میکشد! نگذارید این بیحرمتیها اتفاق بیفتند! اعتراض و انتقاد حق مردم است! اعتراض و انتقاد حق مردم است. من بارها گفتهام که «النصیحه للائمه المسلمین». در منابع ما جزو حقوق حاکم این است که باید مردم او را نصیحت کنند. یعنی اگر شما مردم حاکم را نصیحت نکنید، حق حاکم را ادا نکردهاید. نصیحت چیست؟ انتقاد. چه انتقاد بهحق باشد، چه انتقاد ناحق. ما باید امکانی ایجاد کنیم که مردم بتوانند اظهارنظر کنند. چرا در کشور ما اظهارنظر و اظهار مشکلات همیشه باید به اغتشاش کشیده شود؟! قربانی از هر طرفی که باشد، برای ما خسارت است در این درگیریها از هر قشری که از بین میرود، ما غصه میخوریم؛ تفاوتی ندارد که از مردم باشد یا از بسیج یا از نیروی انتظامی. همۀ آنها فرزندان ما هستند. چرا باید یک اعتراض به درگیری منتهی بشود که اینطور قربانی بدهد؟ قربانی از هر طرفی که باشد، برای ما خسارت است. این فرد قربانی سرپرست یک خانواده است، زن دارد، بچه دارد، برادر دارد، مادر دارد، پدر دارد. اینها فرزندان ما هستند که یکی اینطرف ماجرا واقع شده و دیگری آنطرف. ما باید آنچه را که دست خودمان است، قدری مدیریت کنیم. در کلام وجود مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام میخوانیم که مؤمن «سهلاً أَمرُه». باید با مردم راه بیاییم. باید برای مردم دقیق تشریح بکنیم و بگوییم ما الان در تحریمیم، که این تحریم را هم به ما تحمیل کردهاند. باید به مردم بگوییم که ما مشکل داریم و نمیتوانیم همۀ خواستهها را عملی کنیم، اما میتوانیم این خواستهها را طبقهبندی کنیم؛ برخی را میتوانیم عملی کنیم و برخی را اگر شرایط بهتر شد. این مردم همان مردمی هستند که چهل سال با ما بودهاند. اینها مردمی هستند که خودشان و فرزندان آنها در این جبههها با دست خالی در مقابل عراق جنگیدند. حضور مبلّغان در شهرها و قصبات کمرنگ شده است جنگ عراق را که یادمان هست! از آن روز اول، قبل از اینکه شما مسئولان کشور از آنها بخواهید، اینها مردانه آمدند و جنگیدند. من سالها پیش از انقلاب، برای تبلیغ در ایلام منبر میرفتم؛ همین تبلیغی که الان دیگر بساط آن جمع شده و در این دو سال اخیر کرونا هم اضافه شد تا بساط تبلیغ جمع شود. قبلاً همۀ روحانیون در حوزهها برای تبلیغ میرفتند و با مردم سروکار داشتند. الان دیگر این ارتباط خیلی کمرنگ شده. پیشتر، بزرگان حوزه برای تبلیغ میرفتند و با جوانها سروکار داشتند. الان به من میگویند بزرگان و اساتید حوزه دیگر تبلیغ نمیروند. چرا وسیلۀ تبلیغ آنها را در حوزه فراهم نمیکنند؟ طوری تشویق کنید که همه برای تبلیغ بروند. باید در مساجد شهرستانها و قصبات همیشه یک روحانی بالای منبر باشد و این جوانها جمع بشوند. همین جوانها هستند که در دوران جنگ ما را کمک کردند. جانفشانی مردم را در جنگ با عراق فراموش نکنیم! من هیچ وقت یادم نمیرود. همان اوایل انقلاب که هنوز جنگ رسماً شروع نشده بود ـچون جنگ قبل از اینکه بهطور رسمی شروع بشود، شروع شده بود و مقداری از خاک ما از دست رفته بودـ من ایلام بودم. عراق مهران را گرفته بود و تا صالح آباد جلو آمده بود، چون هیچ کس در آنجا نبود. لشکر عراق وقتی به پای کوه رسیده بود، ترسیده بود که داخل منطقۀ کوهستانی بشود. نه اینکه ما آنجا مقاومتی داشتیم، بلکه آنها ترسیده بودند جلو بیایند. تا جایی که زمین صاف بود و دشت بود، جلو آمده بودند. من آن زمان برای تبلیغ ایلام بودم و وضع ایلام هم به هم خورده بود، چون نزدیک عراق بود و هنوز هم رسماً اعلام جنگ نشده بود. اعلام رسمی شروع جنگ با بمباران فرودگاه مهرآباد بود. به ما خبر دادند از خرمآباد شما، و استان لرستان، یک عده به اینجا آمدهاند و میخواهند شما را ببینند. ما دیدیم بیشتر از دویست نفر از خرمآباد آمدهاند و میخواهند بروند از ایران دفاع کنند. هیچ کس هم از آنها نخواسته بود چنین کاری کنند، چون هنوز شروع جنگ اعلام نشده بود. اینها خودشان شنیده بودند که عراق تعرض کرده و جلو آمده است، به خرج خودشان برای دفاع آمده بودند. اسلحهای هم جز تفنگهای برنوی قدیمی نداشتند. این افراد سراغ ما آمدند، ما هم مسجد جامع آنجا را در اختیارشان قرار دادیم و غذایی برایشان مهیا کردیم. شب را در مسجد خوابیدند و صبح برای جنگ رفتند. آن زمان نه فراخوانی بود، نه کسی از آنها خواسته بود. خودشان آمده بودند. اینها مردم ما هستند. قدر این مردم را بدانیم. پای این مردم را باید بوسید. بعدها که من به قم برگشتم، شنیدم از آن دویستوخوردهای، فقط هفتاد نفر از جنگ برگشتهاند و بقیه شهید شدهاند. مردم ما چنیناند. آن زمان آمریکا و شوروی به عراق اسلحه میداد، اما مردم ما اسلحه نداشتند. ما به جبههها رفتهایم و دیدهایم که این جوانها با دست خالی جلو میرفتند، روی مین میرفتند و کشتار عظیم میدادند، اما نگذاشتند یک سانتیمتر مربع از این خاک اسلامی دست دشمن بیفتد. درست است یا درست نیست؟! واقعیت دارد یا ندارد؟! اینها همان مردم هستند. مگر این جوانها همان جوانها نیستند؟! حاصل کار شما در مدارس چیست؟! مدارس در اختیار ماست. وسائل تبلیغی در اختیار ماست. چون به ما دشنام میدهند، حساسیت داریم و برنامهها را گاهی اوقات دنبال میکنیم! با این بودجههایی که اول سال به امور دینی و تبلیغی و مؤسسههای مختلف و… اختصاص میدهند چه میکنید؟ چون وقتی این بودجهها در مجلس اعلام میشود، فحش و ناسزایش مال ماست. ما سهمی از این بودجهها نداریم، ولی فحش آن را میخوریم! اینهمه بودجه برای تبلیغات مؤسسات مختلف دارید، با آن چه میکنید؟! پس این حاصل کار شما کجاست؟! پس برای این جوانهای مدارس، این دختران مدارس چه کاری انجام دادهاید؟ این مدارس تحت نظر آموزشوپرورش فرانسه بودهاند یا انگلیس؟! اینها زیرنظر آموزشوپرورش شما هستند. چه کاری برای اینها انجام دادهاید؟ در این آموزشوپرورش چه اتفاقی میافتد؟ قدری به کار مردم برسیم! اگر مردم اعتراضی دارند، باید زمینهای فراهم کنیم که به مسائل دینی و اعتقاداتشان گره بخورد. جوان مخلص ایرانی، آنکه در جنگ میجنگیده، کسی نیست که عمامۀ من را بیندازد. او کسی نیست که پرچم امام حسین را آتش بزند و قرآن بسوزاند. اگر چنین اتفاقاتی میافتد، منشأش جای دیگر است و در آن هیچ شکی نیست. اگر کسی وسط این جمعیت یک نفر را میکشد ـ چه نیروی انتظامی باشد، چه بسیج باشد، چه از خود مردمـ یا کسی به سمت مسجد یا به سمت مدرسۀ علمیه آتش پرتاب میکند، مشکل ما این است که چرا آن مردمی که آنجا جمع شدهاند او را دوره نمیکنند تا به او اعتراض کنند؟ مگر اینها همان مردم ما نیستند؟ پس ما قدری هم بپذیریم که خودمان هم مشکل داریم. قدری به کار مردم برسیم. ما مردم را رها کردهایم. کاش کار فرهنگی را از غربیها یاد بگیریم! ما ده سال قبل از انقلاب در همین حوزه بودیم. یادم هست یکی از دغدغههایی که آن زمان داشتیم، فعالیت مؤسسهای در ایران به نام فرانکلین بود. این مؤسسۀ انتشاراتی ظاهر بسیار پاکیزهای هم داشت، اما در واقع زیرمجموعۀ وزارت خارجۀ آمریکا بود. یعنی سرمایه گذاشته بودند و در ایران در سطح بالا مشغول کار فرهنگی بودند. یعنی کتاب سفارش میداد که ترجمه کنند. بیشتر هم ترجمه بود و تألیف، کم داشت. انواع رمانها و کتابهایی که نویسندگان انگلیسی و آمریکایی مینوشتند، این مؤسسه برای جوانهای ایران ترجمه میکرد. در ظاهر، کار این مؤسسه فرهنگی بود. اینکه مؤسسهای آثار مطرح و روزِ دنیا را ترجمه کند و در اختیار ملتی قرار بدهد، کار فرهنگی است؛ اما پشت این کار ایدئولوژی بود. یعنی میخواستند آن ارزشهای آمریکایی خودشان را با این کتابها در اذهان جوانان ما رسوخ بدهند و آن باورهایی را که در اذهان جوانهای ما هست، از بین ببرند. بسیاری از کتابهای آنها را خود ما هم میخریدیم و میخوانیدم و کتابهای خوبی هم بود؛ اما در لابهلای آنها آنچه خودشان میخواستند، اعمال میکردند. حتی یک نفر آمریکایی هم در کل این مجموعۀ ایران نبود. حتی اسم آمریکا هم نبود. آن زمان با این مظاهر فرهنگی غربی مبارزه میکردیم و میگفتیم که فرانکلین پشتش چنین است. دانشجو طرفدار آن بود، استاد طرفدار آن بود. مردم ایران از پشتپرده خبر نداشتند. آنها هم بلد بودند و خوب کار و تبلیغ میکردند، بدون اینکه اسم آمریکا یا پول آمریکا در میان باشد. کاش ما از آنها یاد بگیریم! کاش ما برای شیعه اینطور کار کنیم، بدون اینکه اسممان در میان باشد. کاش بدون اینکه ظاهری نشان بدهیم، در این مجامع اسلامی کار میکردیم. ما تا قدم پیش میگذارم، هنوز کار را شروع نکرده و به جایی نرسیده، لو میرویم! چون میخواهیم اسم و عنوان بگذاریم. یهودیها چگونه قدرت پیدا کردهاند؟ بعضی از عملکردها را از دیگران باید یاد بگیریم. کمااینکه از خود همین یهودیها و صهیونیستها که دستشان همهجا هست، برخی کارها را باید بیاموزیم. کل جمعیت یهودی در دنیا به ۲۵میلیون نفر نمیرسد. به این نکته دقت کنید که تمام حکومتها، از حکومت آمریکا گرفته تا اروپا را لابیهای صهیونیست محاصره کردهاند. شما ببینید در کل این آمریکا و اروپا اگر یک کلمه علیه اینها گفته شود، چه جنجالی بهپا میشود! در همین کشورهایی که آزادی بیان هست، حرفزدن دربارۀ جنگ جهانی دوم و کشتار یهودیها ممنوع است. استاد دانشگاه فرانسه دربارۀ هلوکاست حرف زد، او را گرفتند و زندانی کردند؛ اگر تصویر نبی اکرم صلواتالله و سلامهعلیه را آتش بزنند یا قرآن بسوزانند و قرآن پاره کنند، مسئلهای نیست! اما اگر به یهودیها حرفی زده بشود، جنجال به راه میافتد! چرا؟! چون قدرت دارند. چطور این ۲۵میلیون نفر اینطور قدرت پیدا کردهاند؟ برای اینکه خوب فکر کردهاند، زمام اقتصاد دنیا را در دست گرفتهاند و آدمهای ساعی بودهاند. شرکتهای بزرگ را، چه شرکتهای تجاری و چه شرکتهای رسانهای که دهها و صدها تلویزیون و رادیو دارند، همۀ اینها را یهودیها اداره میکنند. این کارهایشان هم آشکار نیست. اگر بسیاری از این تلویزیونها را نگاه کنید، حتی یک کلمه عنوان یهودی ندارد، اما مال آنهاست و سرمایهگذار آنها هستند. یهودیها اهدافی دارند و الان در دنیا به این اهدافشان هم رسیدهاند. تمام کشورهای اسلامی دوروبر ما فخر میکنند که با یهودیها رابطه دارند. همان کشورهایی که قبلاً میگفتند میخواهیم با یهودیها بجنگیم، دارند با آنها کار میکنند. این ممالک اسلامی میبینند اگر اقتصاد آنها بخواهد رونق بگیرد، باید با یهودیها رابطه داشته باشند. لذا یهودیها زمام امر اقتصادی را به دست میگیرند. چرا ما بلد نیستیم چنین کارهایی بکنیم؟ جمعیت شیعه در دنیا چقدر است؟ ۵۰۰میلیون؟ ۴۵۰میلیون؟ چند کشور داریم که اکثریت آنها شیعه هستند؟ در بین جامعۀ شیعه، امکانات مالی چقدر است؟ این امکانات چطور مصرف میشود؟ این امکانات هم در همان بساط یهودیها مصرف میشود! ما خودمان بلد نبودیم کار بکنیم. با ایرانیهای مهاجر ارتباط داشته باشیم! اینطور که میگویند، ایرانیهای مهاجر هشت میلیون نفر هستند. این مهاجرت هم درد است، چون نخبههای ما مهاجرت میکنند. سال گذشته خبر عجیبی خواندم که امیدوارم این آمار دروغ باشد. سه هزار پزشک متخصص مهاجرت کردهاند و از ایران رفتهاند. رقم بسیار قابل توجهی از پرستاران از ایران رفتهاند. چرا نمیتوانیم آنها را نگه داریم؟ هشت میلیون ایرانی در تمام ممالک دنیا داریم که نوعاً متخصص هستند و اکثراً هم وضع مالی آنها خوب است. بسیاری از آنها سرمایههای کلان دارند. زمانی میگفتند اگر آنها این سرمایهها را داخل ایران سرمایهگذاری کنند، ایران به هیچ سرمایهگذاری دیگری احتیاج ندارد. الان ما با کسانی که مهاجرت کردهاند، چه ارتباطی داریم؟ الان باید این مهاجرت را که تهدید است، به یک فرصت تبدیل بکنیم برای حضور بینالمللی و برای شیعۀ بینالمللی. این مهاجرت فرصت است. اصلاً با مهاجران ارتباط داریم؟! اصلاً کاری برای آنها میکنیم؟! عذر میخواهم که این مسائل را میگویم. ممکن است آقایان از من برنجند؛ اما وقتی این مهاجران میخواهند به ایران بیایند و بروند، گذرنامۀ آنها را میگیریم و اذیتشان میکنیم تا این سفر سالی یک بار به ایران را هم دیگر نیایند! ما دنبال ارتباط با اینها هستیم! اینها فرزندان ما هستند که به کشورهای دیگر رفتهاند. با هر عقیدهای که پیدا کردهاند، از این فرزندان که نمیشود دست برداشت. ما باید اتصال آنها به خودمان را حفظ کنیم؛ «در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد». انسانها تشنۀ محبتاند یک آقای بزرگواری هست که خدا به ایشان توفیق بدهد و او را یاری کند. ایشان در یکی از شهرهای آمریکا یک مدرسۀ شیعه ساخته است. من میدانم مدرسه ساختن خیلی هنر است، چون خودم هم دستاندرکار بعضی از مؤسساتی هستم که مدرسه دارند. ایشان همراه با عدهای از شاگردانشان پیش ما آمدند و میگفتند: «ما در آمریکا مدرسۀ شیعه ساختهایم؛ اما بیشتر، آقایان افغانستانی میآیند.» این آقایان افغانستانی هم در کشورهای دیگر یک فرصت فوقالعادهای هستند و شیعیان خیلی خوبی دارند. افغانیها در بسیاری از مجالس سیدالشهدا که در ماه محرم عربها یا خوجهها و… برپا میکنند، شرکت دارند؛ آن آقایی که در آمریکا مدرسه ساخته است، میگفت آقایان افاغنه به این مدرسه میآیند، از ملیتهای دیگر هم میآیند، اما ایرانیها خیلی کم میآیند و به این مدارس توجه نمیکنند. درحالیکه آنها هم بچه دارند. در آن شهر هم ایرانی زیاد است. به او گفتم، اگر کاری به تو بگویم، انجام میدهی؟ گفت بله. گفتم: «شما امسال شب چهارشنبهسوری ایرانیها را دعوت کن، آتش درست کن، جشن بگیر و یک چلوکباب ایرانی هم به آنها بده.» خیلی تعجب کرد و گفت: «چهارشنبهسوری مناسبت اسلامی نیست.» گفتم: «مسئلۀ ما این است. این چهارشنبهسوری در بین ایرانیها جاافتاده است. به این بهانه آنها را باید به اینجا بیاوریم و راه اینجا را به آنها یاد بدهیم. دفعۀ بعد، عید نورزو که شد، هفتسین بچین و بگو تحویل سال را اینجا برگزار میکنیم. اگر توانستی، یک دعایی هم بخوان. نتوانستی هم نخوان. بگذار آنجا شادی کنند. بعد بگو اصلاً ما هیچ کاری به کار شما نداریم، فقط بیایید و زبان فارسی یاد بگیرید. با آنها ارتباط ایجاد کن. آنها را به این مدرسه بیاور. وقتی آوردی، آن وقت شب عاشورا هم که میشود، به عنوان نذری، شام درِ خانۀ آنها ببر و بگو امشب شب عاشورای امام حسین است. ما در این مرکز نذری داریم. یک مدت این کار را بکن، همۀ آنها میآیند.» «الانسان عبید الاحسان». اینها تشنۀ محبت هستند. این ایرانیها در نسل خودشان به چهارپنج واسطه یک روحانی و عمامهبهسر دارند. یا کسی را دارند که در بساط مذهبی دخیل بوده و هیئتی بوده است. ایرانیها به دین ربط دارند، اما این ربط گم شده. این گمشده را ما احیا کنیم. با مردم با رحمت رفتار کنید! عزیزان، روزگاری است که مسئولیت ما خیلی سنگین است، چه در داخل چه در خارج. در خصوص این حوادث پیشآمده، امیدوارم و دعا میکنم که مسئولان آن را مدیریت کنند. ما هم اغتشاش را محکوم میکنیم، اما اعتراض و انتقاد را نه. «النصیحه لائمه المسلمین» را نهتنها محکوم نمیکنیم، بلکه میگوییم لازم است و از شما عزیزان هم میخواهیم زمینۀ آن را برای مردم فراهم کنید. این مردم اینجا حرف دارند و با این کاری که شما میکنید موافق نیستند. این حرف را باید جایی بیان کنند. روزنامهها را آزاد بگذارید تا مطالب را بنویسند. مطبوعات آزاد باشد. افکار مختلف به تلویزیون بیایند و حرف بزنند. حرفها یکجانبه نباشد. آن بحثی که بخواهد در دانشگاه به اغتشاش بکشد، در تلویزیون و در قالب یک مناظره، تمام مسئله حل میشود. چرا تدبیر نمیکنیم؟ آقا امیرالمؤمنین میفرمایند: «سهلاً امره». امر مؤمن سهل است. عدهای الان دستگیر شدهاند و در زندان هستند. حوادث زندان را شنیدهاید. با اینها با رحمت برخورد کنید. میگویید این فرد از سران اغتشاش است. بسیار خب، این سران اغتشاش را جلب بکنید و بنشینید با او حرف بزنید که چرا اینطور شد. با او رفیق بشوید و از طریق این سران، خود اغتشاشگرها را جذب بکنید. مگر نمیشود؟! درسی که میتوان از سلطان قابوس گرفت از سلطان قابوس، پادشاه عمان، ماجرایی نقل کردهاند. عمان یک منطقهای به نام ظفار دارد که هممرز با یمن است. در آن زمان در یمن، کمونیستها حکومت را به دست گرفته بودند و از مرزها تعدی میکردند و به ظفار میآمدند و میجنگیدند. سطان قابوس خودش نمیتوانست از کشورش دفاع کند، لذا از شاه ایران کمک خواسته بود. از ارتش ایران به عمان رفتند تا به او کمک کنند. سران خارجی کمونیستها هم در داخل عمان یک عده از جوانها و دانشجویان مخالف را جذب کرده بودند. درنهایت، عمانیها بر اینها غلبه کردند و عدهای را گرفتند و محاکمه کردند. عدهای محکوم به اعدام شدند و عدهای هم حبس شدند. با آنهایی که محکوم به اعدام بودند، سلطان قابوس جلسهای گذاشت تا با آنها حرف بزند. سلطان قابوس به آنها گفت: «شما به هر حال این کارها را کردهاید و کار به اینجا کشیده. الان اسیر من و در زندان من هستید. سه تا راه پیش پای شما میگذارم: یا اینکه از عمان بروید و ما هم کاری به کار شما نداریم. به شما کمک هم میکنیم و پولی هم به شما میدهیم تا ما را رها کنید. یا اینکه بمانید و مجازات خود را در زندان یا هر مجازات دیگری که هست بگذرانید. پیشنهاد سوم هم این است که شما اشکال به ما دارید. اشکالات ما را بگویید و خودتان جلو بیایید و با ما این اشکالات را حل کنید. مگر اشکال نمیکنید اقتصاد اینطور است و سیاست خارجی شما اینطور؟» این محکومان تحصیلکرده و دانشگاهرفته بودند. از این راه سوم استقبال کردند و جلو آمدند. یکی از آنها وزیر خارجۀ عمان شد، یکی از آنها وزیر اقتصاد شد و همه، وزرای عمان شدند. همان عمانی که در زمان سلطان سعید، پدر همین سلطان قابوس، یک بیابان بود و امکانات اولیه را هم نداشتند، به دست همین اغتشاشگرها و رؤسایشان ساخته شد! خدا با گناهکار کریمانه رفتار میکند «با کریمان کارها دشوار نیست». با مردم کریمانه برخود کنید، حتی با گناهکارها. خدا با گناهکار کریمانه برخورد میکند. «التائب ان ذنب به کمن لاذنب له». ائمۀ طاهرین علیهمالسلام با گناهکارها کریمانه برخورد کردند. قصۀ حربنیزید ریاحی را مگر نداریم؟ ما هم کریمانه برخورد کنیم. اینها را فرصت قرار بدهیم و بهرهبرداری کنیم. با کسانی که اشکال به ما دارند، ارتباط بگیریم و مذاکره کنیم. به هر حال ما هر آنچه میگوییم از روی دلسوزی و قصدمان راهنمایی است. گاهی مسئولان نزد من میآیند. من حرفهای خودم را میزنم، نامه مینویسم و آنی را که وظیفۀ خودم میدانم اجرا میکنم. ما به این کشور علاقهمندیم. اگر به اسم تندرو و… دشنام بدهند، این دشنامها برای من ارزش و قیمت ندارد. ما به این کشور و به این نظام علاقهمندیم. ما بارها گفتهایم که خدا بعد از ۱۴۰۰ سال منت بر ما گذاشته تا حکومتی از خودمان داشته باشیم. ما به رهبر علاقهمندیم؛ اما درست کار کنید! درست عمل کنید! در کارها مشورت کنید! نگذارید مسائل ساده تبدیل به جنجال بشود. دربارۀ همان خانم که آن قضایا برایش پیش آمد، بنده ملاقاتی با اساتید دانشگاه داشتم. من یک کلمه حرف زد؟: که ما از این ماجرایی که برای این خانم پیش آمده ناراحتیم. این خانم دختر ماست، مثل همۀ دختران ایران. مگر آقا رسولالله نفرمودهاند: «انا و علی ابوا هذه الامه»؟ اینها دختران ما هستند و فرزندان ما هستند. این قصه هرچه بوده، من کار ندارم. گزارش رسمی این است. همان وقت اگر یک عذرخواهی صورت میگرفت، اصلاً کار به اینجا نمیکشید. نگذاریم هر حادثهای در این کشور جنجال بشود. درد ما بیتوجهی به نهجالبلاغه است مردم مشکل دارند؛ مسائل زندگیشان لنگ است؛ وضع درآمدی ناجور است؛ ارزش پول پایین است؛ حقوق را هرچه اضافه میکنید، باز هم جوابگو نیست، چون ارزش پول از آنطرف با تورم پایین میآید. این مردم مشکل دارند. وقتی مشکل دارند، گاهی اوقات منتظر بهانهای برای جنجال هستند. این بهانه را به دست آنها ندهیم تا جنجال نشود. جا برای اعتراض بگذارید. این کارگرها اعتراض دارند. وقتی شش ماه، نه ماه حقوق یک کارگر را ندهید، این اعتراض نکند، چه کند؟ داد نزند، چه کند؟ زن دارد، بچه دارد. ما خودمان را جای آنها بگذاریم. ما از اعتراض استقبال کنیم. اما اگر میخواهیم اعتراض و اغتشاش قاطی نشود، زمینۀ سلامت اعتراض را در بین اقشار مختلف فراهم کنیم از جمله در داخل حوزۀ خودمان. کتابهای درسی را آقایان تغییر دادند. وقتی میخواهید دست در کفایه ببرید، جایگزین کنید، دست در رسائل ببرید، از این کسانی هم که رسائل میگویند، مکاسب میگویند، چهل سال، پنجاه سال کارشان این است و کفایه گفتهاند، از اینها هم سؤال کنید! از اینها هم یک مشورت بگیرید! اینها اهل این حوزه هستند. اگر اعتراض درستی دارند، انتقادی دارند، توجه کنید! گوش بدهید! اینجا بزرگترین حوزۀ دنیای اسلام است، اینجا مرکزیت شیعه است. مگر میشود همین طور سلیقهای و فردی بگوییم این کتاب نباشد، آن کتاب باشد؟! تمام شد رفت! کار باید پخته باشد، با مشورت باشد. اگر کسی اعتراض دارد، زمینه برای اعتراض فراهم بکنیم، گوش به حرف بدهیم. اگر ما بر اساس آنچه مولایمان آقا امیرالمؤمنین برای ما در این نهجالبلاغه گفته عمل کنیم، مشکل پیدا نمیکنیم. اما درد ما این است که آقای جرج جرداق، آقای عبدالفتاح عبدالمقصود، شیخ محمد عبده میگویند دویستبار یا صدبار این نهج البلاغه را مرور کردهاند؛ اما منِ عمامهبهسر چند دفعه نهجالبلاغه را مرور کردهام؟! والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچند که سخن عزیزان سخنان با ارزشی است، ولی عنایت داشته باشید این متن ابعاد مختلفی دارد که هر کدام قابل بحث است. اگر سؤال کلّی نسبت به نکتهای از نکات متن دارید آن متن و آن نکته را بفرمایید، امید است بتوانم در خدمتتان باشم. موفق باشید
سلام: ارزش پول در كشور ما هر روز تنزل مي كند. اين مشكل براي همه مردم زيان آور است. موجب ناراحتي - اختلاف - پريشاني - ....... مي شود. البته عده قليلي هم از اين آشفته بازار سوءاستفاده كرده مال مردم و بيت المال را تصاحب مي كنند. در حاليكه در شرع مقدس طلا و نقره ملاك ارزش پول است. عقل و عرف هم حكم مي كند كه در مبادلات مالي و پولي بين مردم و همچنين بانك ها و دولت اين امر مهم رعايت شود. سپرده مردم نزد بانك ها بايد با ارزش سكه طلاي رسمي به ايشان باز گردانده شود. ابر بدهكاران بانكي بايد مطابق ارزش سكه طلاي رسمي اموال به تاراج برده را به بيت المال و خزانه كشور برگردانند. در قراردادهاي خصوصي و دولتي مبلغ با ارزش سكه طلا باشد كه طرفين قرارداد متضرر نشوند. چنانچه مهريه زن ها عموما با سكه طلا شده است. اين روش حق و حقوق ايشان را حفظ مي كند. قرض الحسنه با اين شرط رونق مي يابد كه طرفين با ارزش سكه طلاي رسمي متعهد شوند. چرا امر بديهي اين چنيني از نظرها دور مانده و علما و مراجع به صراحت نظر نمي دهند. اميد است پول اسلامي احيا شده = ريشه ربا خواري و حرام خواري خشكانده شود. ان شاءالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: تلاش خوبی است که رفقا در این مورد به خرج میدهند، هرچند موانع زیادی در پیش است. ولی بالاخره امید هست که در بستر نظام انقلاب اسلامی باب این موضوع گشوده شود و ارزش پول، همان طلا و نقره باشد. موفق باشید
سلام جناب استاد :عید فطر را تبریک عرض میکنم از نظر شما نقد آقای رائفی پور در فضای مجازی به مصلحت هست؟ یکی از حوزویان کانال زدند ایشان را نقد میکنند و طرفداران ایشان هم به شدت دلخور شدند. نقدها هم به نظر من موارد جزئی به نظر میرسه. اشکال من همیشه این بوده که این همه منبری ضعیف ما داریم چرا از همه جا بگردیم یک منبری قوی تر و جذاب تر را بخواهیم نقد کنیم. اگر نه آقای پناهیان را هم بخواهیم نقد کنیم ده ها نقد میشود کرد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکته بسیار مهمی را مطرح میفرمایید. مسلّماً جناب آقای رائفیپور یکی از سربازان انقلاب اسلامی در جبهه جنگ نرم در مقابل دشمن میباشند و نباید گرفتار آن نوع تنگنظریها شد و متّه روی خشخاش گذاشت و از برکات جناب آقای رائفیپور که به حق، با بصیرت انقلابی در صحنه هستند؛ غفلت کرد. امید است خود ایشان نیز متوجه باشند و حتماً متوجه هستند که: «گر شوم مشغول اشکال و جواب / تشنگان را کی توانم داد آب». موفق باشید
سلام علیکم: طاعات و عبادات شما قبول باشه بنده طی چند سوال متذکر مطالبات به حق بخشی از جامعه که نسبت به تصمیمات ستاد کرونا و نوع واکسیناسیون در جامعه شکل گرفته شدم و هر بار شما به نوعی پاسخ دادید که من تصمیم گرفتم پیگیر ادامه این موضوع نشم ولی امروز که دیدم به مناسبت شهادت استاد حاج نادر طالب زاده همگی به سوگ نشستند و فغان از دست دادن ایشان سرداده اند و جلسات مختلف در سوگ چشمان آبی تدارک دیده اند خواستم این مساله گوشزد شود که ما به طور سلیقه ایی و تحریف شده با شخصیت ایشان مواجه نشویم خصوصا در قبال مساله روز ایران و جهان که بحث کرونا و مسائل پیرامون آن است و برخلاف تلقی عوام تازه اول ماجرا هستیم. ایشان بارها از تبعیت بی چون و چرا از نهادهای بین المللی بهداشتی انتقاد کرده و در این دو سال گذشته تقریبا تمام هم خود را به آن اختصاص داده بودند و همچنین مطالبه از ستاد کرونا را مطالبه گری مقدس نامیدند و مستند رمزگشایی از یک پاندمی را ساختند که تحت همین عنوان در فضای سایبر قابل دسترسی ست. ایشان نقد جدی به بحث واکسیناسیون اجباری داشتند و دائما پیگیر راهکارهای طب سنتی در این موضوع بودند براستی چرا وقتی در کتاب هایمان با اشاره به فرمایشات حضرت امام خمینی اذعان به این کرده ایم که تمام نهادهای بین المللی توسط فراماسون ها درست شده است، اکنون روزه سکوت گرفته ایم ایشان حقیقتا مصداق این آیه از قرآن است که میفرماید «یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق بنبا فتبینوا ان تصیبوا قوما بجهالة فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین» اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، روشن گری و "تبیین" كنيد، مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد،] از آنچه كردهايد پشيمان شويد. خداوند این مجاهد و شهید راه تبیین را با یاران شهیدش محشور کند و به ما توفیق ادامه راه ایشان را بدهد ، آمین
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم در جریان سخنان ایشان و آنچه ایشان به آن استناد میکنند هستم و بحث در انکار کلی این امور نیست، بحث در مسیری است که ما در مواجه با آن امر باید پیش میآوردیم که به نظر بنده آن مسیر، مسیری بود که رهبر معظم انقلاب طرح کردند و عملاً به نتایج بهتری رسیدیم. موفق باشید
با سلام وعرض ادب: استاد بزرگوار برای حل شدن گره های کور زندگی چه توصیه ای میفرمایید؟ تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان رجوع به دستورات اخلاقی مثل کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه». موفق باشید
سلام استاد عزیز: استاد عزیز شخصیت حقیر طوری است که در کنار بحثهای فکری به کارهای اجرایی فرهنگی هم می پردازم ولی گاهی انسان با کوه مشکلات و موانع روبرو میشود که آدم کم می آورد از طرفی به حضرت آقا نگاه می کنیم می بینیم با این اطلاعات وسیعی که از مشکلات دارند خود را نمی بازند و به اصطلاح کم نمی آورند این رویکرد از چه طریقی حاصل می شود و چه باید کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! بسی مهم است که انسان وسعت خود را بشناسد بخصوص در این تاریخ که انسان، جهانی شده است و اگر به حضور جهانی خود فکر کند، میتواند در همه آنجاهایی که باید حاضر شود، حاضر گردد بدون آنکه کاری او را از کاری باز دارد. گویا اگر تا دیروز ۵ پیامبر اولیالعزم داشتیم، امروز بسیاری از انسانها میتوانند اولیالعزم باشند. آیا به قول خودتان به رهبر انقلاب و حضرت امام و علامه طباطبایی نظر نکردهایم که چگونه در جهان خود حاضر بودند؟ موفق باشید
سلام استاد عزیز: میخواستم بدونم یک مومن تا کجا میتونه پل های پشت سرش رو خراب کنه؟ اگر شخصی مومن بوده و حتی مقام بالایی داشته ولی در حال حاضر بگونه ای کار رو خراب کرده [با غفلات] که با اینکه ته دلش میدونه خدا میبخشه ولی میدونه که دیگه آب از سرش گذشته. نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه. ولی سوال آخر اینکه الان که شخص پل های ماقبلش رو خراب کرده و مدتی به سبب آن بگونه ای از رحمت خدایی دور بوده چگونه با اینکه ضعیف النفس هست بتواند تمام گذشته را جبران کنه؟ گاهی دچار این میشم کا واقعا اعتقادم به «انت اکرم من ان تضیع من ربیت و الی اخر» رو از دست میدم. چون میبینم خیلی زحمت کشیدم ولی بازم خدا اونجوری که باید، راضی نشده. آهی میکشم و باز ادامه میدم. حال میخوام بگم شما راهی بس محکم و سریع به من نشان دهید که استارت بزنم و دیگر به عقب نگاه نکنم. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به ما فرمودهاند که هرگز از رحمت حضرت معبود مأیوس نباشید. فرمودهاند: «قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيم» بگو ای بندگان من که در مورد خود تندروی کردهاید و از مرز بندگی خدا خارج شدهاید! از رحمت خدا مأیوس نگردید. به تعبیر «أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» نظر بفرمایید تا روشن شود چه اندازه خداوند متوجه نحوه لغزشهای ما میباشد و در همان راستا تذکر میدهد راه جبران بسته نیست. اسرافِ بر جان، یعنی روح و روان و جان خود را از تعادل و یگانگی خارجکردن. یعنی یک بُعدیشدن و در اموری که مهم نیست افراط و تفریط به خرجدادن. گاهی انسان نمیفهمد مشکلش چیست، وقتی خداوند به آن مشکل اشاره میکند تازه میفهمیم دردمان و مشکلمان و جهت و ریشهی آن کجاست و چرا کارمان به انتخاب اموری کشیده شده که ربطی به شخصیت اصیل انسانیمان نداشته و عملاً گرفتار نوعی از خودبیگانگی شدهایم، در آن حدّ که نمیدانیم چگونه باید باشیم و چه نوع شخصیتی را در رابطه با خود باید دنبال کنیم؟ احساس میکنیم که نمیدانیم چه هستیم و آن انضباط قلبی را که راحت با آن با خدا بتوانیم ارتباط پیدا کنیم را گم کردهایم. حسرت افرادی را میخوریم که در عالمِ روحانی خود بهسر میبرند و ما آن کیفیتی را که به کمک آن بتوانیم ماورای زمان، با روح تاریخی که اولیای الهی در آن زندگی میکردند، زندگی کنیم از دست دادهایم.
خداوند دقیقاً در آیهی فوق به چنین انسانی پیغام میفرستد که ای پیامبر به همانهایی که در به کارگیری خود جانب افراط را طی کردند بگو راه بسته نیست و میتوانید به همان نقطهی کمالی که در طلب آن بودید برسید. مگر تحت تأثیر دامهای دنیای مدرن زندگیت را خراب نکردهای و انضباطی را که باید در بندگی داشته باشی از دست ندادهای؟ از رحمت الهی مأیوس نباش، باز هم آن حالات روحانی رزمندگان، باز مناجاتهای شبانهی دلسوختگان، باز ایثار و محبت همهی آنها در سعهی رحمت الهی، در پیش است. چرا یأس؟
۲. ظرفیت انسان آنچنان گسترده است که راهزنانی چون فُضیل بن عیّاضها را تا مرز اولیای الهی پیش میبرد که خوب است سری به زندگینامه او بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به نظر بنده نباید به راحتی از شخصیت حاج آقا علیاکبری و اعتمادی که به ایشان باید داشت در مورد تصمیمی که گرفته شده؛ عبور کرد. ۲. موضوع عدالتخواهی باید در بستری بس عمیقتر انجام گیرد تا سنتهای اصیل پایهگذاری شود به همان معنایی که نباید برای آبادکردن دهی، شهری را خراب کرد. تجربهي سالهای گذشته بنده آن است که با عمقدادن به روحیه جامعه و گشودهشدن جهان معنوی در کنار جهان مادی به آن نوع عدالتخواهی که مورد نظر اسلام است میتوان رسید. ۳. روح نظام به سوی حضور در وجدان عمومی مردم است و هرچه بیشتر حساسیتها را در کیفیکردن زندگیها قرار دهیم، خود به خود حقارت طلب دنیا بیشتر روشن میشود و این، کار اساسی است و البته آری! باید قوانین طوری باشد که اهل دنیا نتوانند از آن استفاده کنند. ای کاش امام جمعه محترم لواسان با حکمت بیشتری کارهای عدالتخواهی را جلو میبردند. عنایت داشته باشید که حرکت عدالتخواهانه اگر با عمق معرفتی و توجه به نظام تکوینیِ عالم انجام نشود، آنچنان سطحی میگردد که جریان عدالتخواهی را در مقابل کلیّت نظام میبرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این موارد صاحبنظر نیستم. البته در دستورات دینی داریم که مواردی مثل خوشخلقی و صدقه دادن و صله رحم، موانع اینچنینی را از بین میبرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور نیست که ما تلاش نکنیم. بحث در آن است که اگر بدون حرص تلاش خود را انجام دادیم و احساس کردیم گویا تقدیر دیگری برای ما رقم خورده، به همان تقدیر راضی باشیم به همان معنایی که در آخر دعای «ابوحمزهی ثمالی» از خداوند تقاضا میکنیم: «اللَهُمَّ إنِّى أَسْأَلُکَ إیمَانًا تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِى، وَ یَقِینًا حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَنْ یُصِیبَنِى إلَّا مَا کَتَبْتَ لِى، وَ رَضِّنِى مِنَ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِى؛ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»
بار خدایا! من از تو مسألت دارم ایمانى را به من بدهى که خودت بواسطه آن ایمان در دل من بیائى و بالمباشره قلب مرا تصرّف نمائى، و یقینى را که با آن بدانم که هیچ گزندى و واردهاى به من نمىرسد مگر آنچه را که تو براى من مقدّر نمودهاى، و مرا از زندگانى به مقدارى که براى من معیّن نمودهاى و بهره دادهاى راضى و خشنود گردانى؛ اى خداوند أرحم الرّاحمین! موفق باشید