باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر میشود از وجهِ آسمانیِ خود که در عهد الست با خداوند مأنوس شده، غافل شد؟! پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» آمدهاند تا با زبان خدا به ما بفرمایند: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد زيرا وى دشمن آشكار شماست(یس/60). موفق باشید
سلام استاد عزیز وقت شما بخیر: نظر حضرت عالی رو در باره صحبت های آیت الله علوی بروجردی می خواستم در چند ارسال پیش هم در باره آزادی رسانه صحبتی شد و پاسخی فرمودین --------------------------------------------------------------------------------- متن سخنان استاد برجسته فقه و اصول حوزه علمیه قم در درس خارج فقه خود مورخ ۲۷ مهرماه سال جاری به شرح زیراست: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم اوصاف متقین در نهجالبلاغه در کلام نورانی وجود مقدس امیرالمؤمنین صلواتالله و سلامهعلیه در خطبۀ متقین، مؤمن چنین وصف شده است: «خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَهً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَکلُهُ سَهْلاً أَمْرُهُ». مؤمن این خصوصیات را دارد: قلبش خشوع دارد، نفسش قانع است و زیادهطلب نیست. «منزوراً أکلُه»؛ یعنی برداشت او کم است، اما پرداختش زیاد. آنچه از نِعَم دنیا استفاده میکند، کم و بیمقدار است. «منزور» را «کم و بیمقدار» معنا میکنند. در اینجا منظور مبارک حضرت این است که مؤمن اینطور نیست که برای خورد و خوراکش آسمان و ریسمان را به هم بزند و حلالوحرام کند. نه، مؤمن آنچه برسد، استفاده میکند؛ یعنی همّش اکل او نیست. در اینجا «اکل» هم ممکن است معنای عام داشته باشد، یعنی بهرهبرداری. مؤمن از امکانات این دنیا حداقلِ بهرهبرداری در عین حال که بیشترین بازدهی را دارد. بهعکسِ کسانی که بالاترین بهرهوری را دارند، اما یا هیچ بازدهیای ندارند یا خیلی کم دارند. مؤمن خصوصیتش این است که مثل بقیه میخورد، میآشامد و از نعم این دنیا بهرهبرداری میکند، اما این نعم برایش موضوعیت ندارد و به آنها دلبسته نیست. هَمّش اکلش نیست. همّ او استفادهای نیست که در ظاهر میخواهد ببرد. قانع است. قناعت و زهد در معنا، به هم نزدیکاند. در واقع مؤمن آنچه در اختیارش هست، استفاده میکند و بعد کار خودش را انجام میدهد. تو مگو ما را بِدان شه بار نیست، با کریمان کارها دشوار نیست! «سهلاً أَمْرُهُ حَرِیزاً دِینُهُ». «سَهلاً أَمْرُهُ» یعنی کار با مؤمن سهل است. در شعر فارسی خودمان میگوییم: «با کریمان کارها دشوار نیست». کار با مؤمن سخت نیست؛ یعنی وقتی با مؤمن سروکار داریم، خیالمان راحت است. مؤمن سختگیری ندارد، فشار نمیآورد، اذیت نمیکند، نمیرنجاند. فرض کنید بنده اشتباهی کردم و به او صدمهای زدم. اگر بروم سراغ او، آسان میگیرد و میگوید خدا میبخشد، من هم بخشیدهام. مؤمن از شخص کینه به دل نمیگیرد تا بعد زندگی او را به باد بدهد! فرض کنید در کار من مشکلی پیدا شده. اگر سراغ مؤمن بروم و به او بگویم، یا میتواند برای من کاری بکند یا نمیتواند؛ اما پذیرش او ساده و آسان است: «سَهلاً أَمْرُهُ». همین شعری که خواندم، «با کریمان کارها دشوار نیست»، در بین عرب ضربالمثل است که روزی شخصی با کسی مشکلی داشت. پرسید او چطور آدمی است؟ گفتند شخص کریمی است. مرد عرب گفت پس دیگر مشکلی ندارم، چون کریم است. مؤمن چنین حالتی دارد. کارها را سخت نگیریم. یک وقت کارهای شخصی خودمان است، و یک وقت نه، کار با مردم است. کار با مردم را سخت نگیریم، آنها را اذیت نکنیم. با مردم راحت میشود کار کرد. پای تحریک دشمنان خارجی یا عملکرد ناقص مسئولان؟! در خصوص همین قضایای اخیر که پیش آمده و اعتراضاتی شکل گرفته ـالبته برخی از آقایان میگویند اغتشاش است، برخی هم میگویند که نه، اعتراض استـ یک واقعیت را هیچ وقت نباید فراموش کنیم و آن اینکه دخالت نیروهای خارجی در امور مسلمانها و شیعیان و بهخصوص در امور کشور ایران، مسئلهای انکارناپذیر است. اگر نیروهای خارجی خودشان هم آغازکننده نباشند و اصل ماجرا توطئۀ خودشان نباشد، بلکه ماجرا ریشۀ داخلی هم داشته باشد، آنها سعی میکنند سوءاستفاده کنند. در این موضوع شکی نیست. آمریکا منافع خودش را میخواهد و برای منافع خودش حاضر است پدر و مادرش را هم فدا کند چه برسد به ایران. اسرائیل هم همین طور. چنین مسائلی هست، اما یک مطلب دیگر هم در این میان هست و آن اینکه جوانهایی که بیرون میآیند و سروصدا میکنند و میگوییم تحریکشدۀ آنها هستند، عملکرد ما چه چگونه بوده که در این جوانها ایمان و اعتقاد قوی و محکم و با صلابت درست نکردهایم که بازیچۀ آنها بشوند؟! اشکال به ما برنمیگردد؟! اینهایی که اغتشاش میکنند، خارجی نیستند. از خود ما هستند! بچههای خود ما هستند! چرا ما نتوانستیم در بین اینها تأثیرگذار باشیم تا بازیچۀ خارجیها نشوند؟! آن خارجی که در کشور دیگری نشسته، دائم مشغول است و این دفعۀ اول او نیست، بلکه دائم مشغول است؛ اما مثل مگسی است که روی زخم مینشیند. او زمانی ورود میکند که زخمی ایجاد شده باشد. چرا زخم ایجاد میکنیم؟! ما نباید زخم ایجاد کنیم. نفوذ خارجیها در کیست؟ در این بچههاست. چرا ما در قبال این بچهها به وظایفمان عمل نکردیم؟! مگر مدارس این کشور دست ما نبوده است؟! بدحجابی را در تلویزیون ترویج نکنیم! خدا آقای شیخ عباسعلی اسلامی را رحمت کند. ایشان از وعاظ معروف تهران بود و در مسجد پدر ما در تهران منبر میرفت. سال ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ بود. اوایلِ حوادث پانزده خرداد ۱۳۴۲، ایشان بالای منبر خطاب به شاه میگفت: «این رادیو تهران را یک ساعت دست ما بدهید، ببینید چهکار میکنیم!» خدا عنایت کرد و بعد از ۱۴۰۰ سال، نظامی اسلامی شکل گرفت. نه یک رادیو تهران، بلکه همۀ رادیوها و تلویزیونها، همه به دست ما افتاد. چهکار کردیم؟! فرصت دارید گاهی اوقات برنامههای صداوسیما را ببینید؟ آیا همان چیزی که ما در بیرون در خصوص حجاب مؤاخذه میکنیم، در سیمای خودمان نشان داده نمیشود؟! با افرادی مصاحبه میکنند ـنه فقط دربارۀ انتخابات، در هر مراسمیـ که روسریشان در وسط سرشان است! چون آن زن دارد تعریف و تمجید میکند! این کارها ترویج بیحجابی است. بگذارید بیحجابی را تلویزیونهای بیرونی ترویج کنند، نه شما! شما چرا ترویج میکنید؟! به دشمنان فرصت بهرهبرداری ندهیم! ما منکر این نیستیم که خارجیها در مسائل ما دخالت دارند. در این موضوع شکی نیست. خارجیها اگر خودشان هم فتنه ایجاد نکرده باشند، از هر فتنه ای در داخل کشور ما حمایت و از آن بهرهبرداری میکنند. اما ما نباید اجازه بدهیم که بهرهبرداری کنند. این بچهها در مدارس ما هستند. چرا به صداوسیمای خودمان توجه نکنند؟ چرا ساخته وپرداختۀ صداوسیمای عربستان یا آمریکا و انگلیس را ببینند و بشنوند؟! چرا؟! آیا ما نباید به این مسائل دقت کنیم؟! اگر ما اجازه میدادیم همۀ این افکار و همۀ این بحثها از طریق صداوسیمای خودمان مطرح شود، شاید وضعیت اینگونه نمیشد؟ وزارت کشور برای انتقاد و اعتراض فضایی فراهم کند من جداً از همه مسئولان کشور و بهویژه مقام معظم رهبری حفظه الله تقاضایی دارم و آن اینکه برای این جوانان، این دانشگاهیان که حرف دارند ـ حالا حرف درست یا غلطـ جایی را در نظر بگیرید که بتوانند حرفشان را بزنند. چرا به اغتشاش کشیده شود؟! کسی به سراغ این جوانان و دانشجویان برود و حرف آنها را بشود. این جزء قانون اساسی کشور ماست که وزارت کشور اجازه بدهد مردم و احزاب در جایی با حفاظت خود وزارت کشور جمع بشوند و حرف خود را بزنند تا تجمعات به اغتشاش کشیده نشود. در این حوادثی که گذشت، بسیاری از حرمتها شکسته شد. یک اعتراض سادۀ کارگری به بدگفتنِ به دین و ایمان و همهچیز میکشد! نگذارید این بیحرمتیها اتفاق بیفتند! اعتراض و انتقاد حق مردم است! اعتراض و انتقاد حق مردم است. من بارها گفتهام که «النصیحه للائمه المسلمین». در منابع ما جزو حقوق حاکم این است که باید مردم او را نصیحت کنند. یعنی اگر شما مردم حاکم را نصیحت نکنید، حق حاکم را ادا نکردهاید. نصیحت چیست؟ انتقاد. چه انتقاد بهحق باشد، چه انتقاد ناحق. ما باید امکانی ایجاد کنیم که مردم بتوانند اظهارنظر کنند. چرا در کشور ما اظهارنظر و اظهار مشکلات همیشه باید به اغتشاش کشیده شود؟! قربانی از هر طرفی که باشد، برای ما خسارت است در این درگیریها از هر قشری که از بین میرود، ما غصه میخوریم؛ تفاوتی ندارد که از مردم باشد یا از بسیج یا از نیروی انتظامی. همۀ آنها فرزندان ما هستند. چرا باید یک اعتراض به درگیری منتهی بشود که اینطور قربانی بدهد؟ قربانی از هر طرفی که باشد، برای ما خسارت است. این فرد قربانی سرپرست یک خانواده است، زن دارد، بچه دارد، برادر دارد، مادر دارد، پدر دارد. اینها فرزندان ما هستند که یکی اینطرف ماجرا واقع شده و دیگری آنطرف. ما باید آنچه را که دست خودمان است، قدری مدیریت کنیم. در کلام وجود مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام میخوانیم که مؤمن «سهلاً أَمرُه». باید با مردم راه بیاییم. باید برای مردم دقیق تشریح بکنیم و بگوییم ما الان در تحریمیم، که این تحریم را هم به ما تحمیل کردهاند. باید به مردم بگوییم که ما مشکل داریم و نمیتوانیم همۀ خواستهها را عملی کنیم، اما میتوانیم این خواستهها را طبقهبندی کنیم؛ برخی را میتوانیم عملی کنیم و برخی را اگر شرایط بهتر شد. این مردم همان مردمی هستند که چهل سال با ما بودهاند. اینها مردمی هستند که خودشان و فرزندان آنها در این جبههها با دست خالی در مقابل عراق جنگیدند. حضور مبلّغان در شهرها و قصبات کمرنگ شده است جنگ عراق را که یادمان هست! از آن روز اول، قبل از اینکه شما مسئولان کشور از آنها بخواهید، اینها مردانه آمدند و جنگیدند. من سالها پیش از انقلاب، برای تبلیغ در ایلام منبر میرفتم؛ همین تبلیغی که الان دیگر بساط آن جمع شده و در این دو سال اخیر کرونا هم اضافه شد تا بساط تبلیغ جمع شود. قبلاً همۀ روحانیون در حوزهها برای تبلیغ میرفتند و با مردم سروکار داشتند. الان دیگر این ارتباط خیلی کمرنگ شده. پیشتر، بزرگان حوزه برای تبلیغ میرفتند و با جوانها سروکار داشتند. الان به من میگویند بزرگان و اساتید حوزه دیگر تبلیغ نمیروند. چرا وسیلۀ تبلیغ آنها را در حوزه فراهم نمیکنند؟ طوری تشویق کنید که همه برای تبلیغ بروند. باید در مساجد شهرستانها و قصبات همیشه یک روحانی بالای منبر باشد و این جوانها جمع بشوند. همین جوانها هستند که در دوران جنگ ما را کمک کردند. جانفشانی مردم را در جنگ با عراق فراموش نکنیم! من هیچ وقت یادم نمیرود. همان اوایل انقلاب که هنوز جنگ رسماً شروع نشده بود ـچون جنگ قبل از اینکه بهطور رسمی شروع بشود، شروع شده بود و مقداری از خاک ما از دست رفته بودـ من ایلام بودم. عراق مهران را گرفته بود و تا صالح آباد جلو آمده بود، چون هیچ کس در آنجا نبود. لشکر عراق وقتی به پای کوه رسیده بود، ترسیده بود که داخل منطقۀ کوهستانی بشود. نه اینکه ما آنجا مقاومتی داشتیم، بلکه آنها ترسیده بودند جلو بیایند. تا جایی که زمین صاف بود و دشت بود، جلو آمده بودند. من آن زمان برای تبلیغ ایلام بودم و وضع ایلام هم به هم خورده بود، چون نزدیک عراق بود و هنوز هم رسماً اعلام جنگ نشده بود. اعلام رسمی شروع جنگ با بمباران فرودگاه مهرآباد بود. به ما خبر دادند از خرمآباد شما، و استان لرستان، یک عده به اینجا آمدهاند و میخواهند شما را ببینند. ما دیدیم بیشتر از دویست نفر از خرمآباد آمدهاند و میخواهند بروند از ایران دفاع کنند. هیچ کس هم از آنها نخواسته بود چنین کاری کنند، چون هنوز شروع جنگ اعلام نشده بود. اینها خودشان شنیده بودند که عراق تعرض کرده و جلو آمده است، به خرج خودشان برای دفاع آمده بودند. اسلحهای هم جز تفنگهای برنوی قدیمی نداشتند. این افراد سراغ ما آمدند، ما هم مسجد جامع آنجا را در اختیارشان قرار دادیم و غذایی برایشان مهیا کردیم. شب را در مسجد خوابیدند و صبح برای جنگ رفتند. آن زمان نه فراخوانی بود، نه کسی از آنها خواسته بود. خودشان آمده بودند. اینها مردم ما هستند. قدر این مردم را بدانیم. پای این مردم را باید بوسید. بعدها که من به قم برگشتم، شنیدم از آن دویستوخوردهای، فقط هفتاد نفر از جنگ برگشتهاند و بقیه شهید شدهاند. مردم ما چنیناند. آن زمان آمریکا و شوروی به عراق اسلحه میداد، اما مردم ما اسلحه نداشتند. ما به جبههها رفتهایم و دیدهایم که این جوانها با دست خالی جلو میرفتند، روی مین میرفتند و کشتار عظیم میدادند، اما نگذاشتند یک سانتیمتر مربع از این خاک اسلامی دست دشمن بیفتد. درست است یا درست نیست؟! واقعیت دارد یا ندارد؟! اینها همان مردم هستند. مگر این جوانها همان جوانها نیستند؟! حاصل کار شما در مدارس چیست؟! مدارس در اختیار ماست. وسائل تبلیغی در اختیار ماست. چون به ما دشنام میدهند، حساسیت داریم و برنامهها را گاهی اوقات دنبال میکنیم! با این بودجههایی که اول سال به امور دینی و تبلیغی و مؤسسههای مختلف و… اختصاص میدهند چه میکنید؟ چون وقتی این بودجهها در مجلس اعلام میشود، فحش و ناسزایش مال ماست. ما سهمی از این بودجهها نداریم، ولی فحش آن را میخوریم! اینهمه بودجه برای تبلیغات مؤسسات مختلف دارید، با آن چه میکنید؟! پس این حاصل کار شما کجاست؟! پس برای این جوانهای مدارس، این دختران مدارس چه کاری انجام دادهاید؟ این مدارس تحت نظر آموزشوپرورش فرانسه بودهاند یا انگلیس؟! اینها زیرنظر آموزشوپرورش شما هستند. چه کاری برای اینها انجام دادهاید؟ در این آموزشوپرورش چه اتفاقی میافتد؟ قدری به کار مردم برسیم! اگر مردم اعتراضی دارند، باید زمینهای فراهم کنیم که به مسائل دینی و اعتقاداتشان گره بخورد. جوان مخلص ایرانی، آنکه در جنگ میجنگیده، کسی نیست که عمامۀ من را بیندازد. او کسی نیست که پرچم امام حسین را آتش بزند و قرآن بسوزاند. اگر چنین اتفاقاتی میافتد، منشأش جای دیگر است و در آن هیچ شکی نیست. اگر کسی وسط این جمعیت یک نفر را میکشد ـ چه نیروی انتظامی باشد، چه بسیج باشد، چه از خود مردمـ یا کسی به سمت مسجد یا به سمت مدرسۀ علمیه آتش پرتاب میکند، مشکل ما این است که چرا آن مردمی که آنجا جمع شدهاند او را دوره نمیکنند تا به او اعتراض کنند؟ مگر اینها همان مردم ما نیستند؟ پس ما قدری هم بپذیریم که خودمان هم مشکل داریم. قدری به کار مردم برسیم. ما مردم را رها کردهایم. کاش کار فرهنگی را از غربیها یاد بگیریم! ما ده سال قبل از انقلاب در همین حوزه بودیم. یادم هست یکی از دغدغههایی که آن زمان داشتیم، فعالیت مؤسسهای در ایران به نام فرانکلین بود. این مؤسسۀ انتشاراتی ظاهر بسیار پاکیزهای هم داشت، اما در واقع زیرمجموعۀ وزارت خارجۀ آمریکا بود. یعنی سرمایه گذاشته بودند و در ایران در سطح بالا مشغول کار فرهنگی بودند. یعنی کتاب سفارش میداد که ترجمه کنند. بیشتر هم ترجمه بود و تألیف، کم داشت. انواع رمانها و کتابهایی که نویسندگان انگلیسی و آمریکایی مینوشتند، این مؤسسه برای جوانهای ایران ترجمه میکرد. در ظاهر، کار این مؤسسه فرهنگی بود. اینکه مؤسسهای آثار مطرح و روزِ دنیا را ترجمه کند و در اختیار ملتی قرار بدهد، کار فرهنگی است؛ اما پشت این کار ایدئولوژی بود. یعنی میخواستند آن ارزشهای آمریکایی خودشان را با این کتابها در اذهان جوانان ما رسوخ بدهند و آن باورهایی را که در اذهان جوانهای ما هست، از بین ببرند. بسیاری از کتابهای آنها را خود ما هم میخریدیم و میخوانیدم و کتابهای خوبی هم بود؛ اما در لابهلای آنها آنچه خودشان میخواستند، اعمال میکردند. حتی یک نفر آمریکایی هم در کل این مجموعۀ ایران نبود. حتی اسم آمریکا هم نبود. آن زمان با این مظاهر فرهنگی غربی مبارزه میکردیم و میگفتیم که فرانکلین پشتش چنین است. دانشجو طرفدار آن بود، استاد طرفدار آن بود. مردم ایران از پشتپرده خبر نداشتند. آنها هم بلد بودند و خوب کار و تبلیغ میکردند، بدون اینکه اسم آمریکا یا پول آمریکا در میان باشد. کاش ما از آنها یاد بگیریم! کاش ما برای شیعه اینطور کار کنیم، بدون اینکه اسممان در میان باشد. کاش بدون اینکه ظاهری نشان بدهیم، در این مجامع اسلامی کار میکردیم. ما تا قدم پیش میگذارم، هنوز کار را شروع نکرده و به جایی نرسیده، لو میرویم! چون میخواهیم اسم و عنوان بگذاریم. یهودیها چگونه قدرت پیدا کردهاند؟ بعضی از عملکردها را از دیگران باید یاد بگیریم. کمااینکه از خود همین یهودیها و صهیونیستها که دستشان همهجا هست، برخی کارها را باید بیاموزیم. کل جمعیت یهودی در دنیا به ۲۵میلیون نفر نمیرسد. به این نکته دقت کنید که تمام حکومتها، از حکومت آمریکا گرفته تا اروپا را لابیهای صهیونیست محاصره کردهاند. شما ببینید در کل این آمریکا و اروپا اگر یک کلمه علیه اینها گفته شود، چه جنجالی بهپا میشود! در همین کشورهایی که آزادی بیان هست، حرفزدن دربارۀ جنگ جهانی دوم و کشتار یهودیها ممنوع است. استاد دانشگاه فرانسه دربارۀ هلوکاست حرف زد، او را گرفتند و زندانی کردند؛ اگر تصویر نبی اکرم صلواتالله و سلامهعلیه را آتش بزنند یا قرآن بسوزانند و قرآن پاره کنند، مسئلهای نیست! اما اگر به یهودیها حرفی زده بشود، جنجال به راه میافتد! چرا؟! چون قدرت دارند. چطور این ۲۵میلیون نفر اینطور قدرت پیدا کردهاند؟ برای اینکه خوب فکر کردهاند، زمام اقتصاد دنیا را در دست گرفتهاند و آدمهای ساعی بودهاند. شرکتهای بزرگ را، چه شرکتهای تجاری و چه شرکتهای رسانهای که دهها و صدها تلویزیون و رادیو دارند، همۀ اینها را یهودیها اداره میکنند. این کارهایشان هم آشکار نیست. اگر بسیاری از این تلویزیونها را نگاه کنید، حتی یک کلمه عنوان یهودی ندارد، اما مال آنهاست و سرمایهگذار آنها هستند. یهودیها اهدافی دارند و الان در دنیا به این اهدافشان هم رسیدهاند. تمام کشورهای اسلامی دوروبر ما فخر میکنند که با یهودیها رابطه دارند. همان کشورهایی که قبلاً میگفتند میخواهیم با یهودیها بجنگیم، دارند با آنها کار میکنند. این ممالک اسلامی میبینند اگر اقتصاد آنها بخواهد رونق بگیرد، باید با یهودیها رابطه داشته باشند. لذا یهودیها زمام امر اقتصادی را به دست میگیرند. چرا ما بلد نیستیم چنین کارهایی بکنیم؟ جمعیت شیعه در دنیا چقدر است؟ ۵۰۰میلیون؟ ۴۵۰میلیون؟ چند کشور داریم که اکثریت آنها شیعه هستند؟ در بین جامعۀ شیعه، امکانات مالی چقدر است؟ این امکانات چطور مصرف میشود؟ این امکانات هم در همان بساط یهودیها مصرف میشود! ما خودمان بلد نبودیم کار بکنیم. با ایرانیهای مهاجر ارتباط داشته باشیم! اینطور که میگویند، ایرانیهای مهاجر هشت میلیون نفر هستند. این مهاجرت هم درد است، چون نخبههای ما مهاجرت میکنند. سال گذشته خبر عجیبی خواندم که امیدوارم این آمار دروغ باشد. سه هزار پزشک متخصص مهاجرت کردهاند و از ایران رفتهاند. رقم بسیار قابل توجهی از پرستاران از ایران رفتهاند. چرا نمیتوانیم آنها را نگه داریم؟ هشت میلیون ایرانی در تمام ممالک دنیا داریم که نوعاً متخصص هستند و اکثراً هم وضع مالی آنها خوب است. بسیاری از آنها سرمایههای کلان دارند. زمانی میگفتند اگر آنها این سرمایهها را داخل ایران سرمایهگذاری کنند، ایران به هیچ سرمایهگذاری دیگری احتیاج ندارد. الان ما با کسانی که مهاجرت کردهاند، چه ارتباطی داریم؟ الان باید این مهاجرت را که تهدید است، به یک فرصت تبدیل بکنیم برای حضور بینالمللی و برای شیعۀ بینالمللی. این مهاجرت فرصت است. اصلاً با مهاجران ارتباط داریم؟! اصلاً کاری برای آنها میکنیم؟! عذر میخواهم که این مسائل را میگویم. ممکن است آقایان از من برنجند؛ اما وقتی این مهاجران میخواهند به ایران بیایند و بروند، گذرنامۀ آنها را میگیریم و اذیتشان میکنیم تا این سفر سالی یک بار به ایران را هم دیگر نیایند! ما دنبال ارتباط با اینها هستیم! اینها فرزندان ما هستند که به کشورهای دیگر رفتهاند. با هر عقیدهای که پیدا کردهاند، از این فرزندان که نمیشود دست برداشت. ما باید اتصال آنها به خودمان را حفظ کنیم؛ «در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد». انسانها تشنۀ محبتاند یک آقای بزرگواری هست که خدا به ایشان توفیق بدهد و او را یاری کند. ایشان در یکی از شهرهای آمریکا یک مدرسۀ شیعه ساخته است. من میدانم مدرسه ساختن خیلی هنر است، چون خودم هم دستاندرکار بعضی از مؤسساتی هستم که مدرسه دارند. ایشان همراه با عدهای از شاگردانشان پیش ما آمدند و میگفتند: «ما در آمریکا مدرسۀ شیعه ساختهایم؛ اما بیشتر، آقایان افغانستانی میآیند.» این آقایان افغانستانی هم در کشورهای دیگر یک فرصت فوقالعادهای هستند و شیعیان خیلی خوبی دارند. افغانیها در بسیاری از مجالس سیدالشهدا که در ماه محرم عربها یا خوجهها و… برپا میکنند، شرکت دارند؛ آن آقایی که در آمریکا مدرسه ساخته است، میگفت آقایان افاغنه به این مدرسه میآیند، از ملیتهای دیگر هم میآیند، اما ایرانیها خیلی کم میآیند و به این مدارس توجه نمیکنند. درحالیکه آنها هم بچه دارند. در آن شهر هم ایرانی زیاد است. به او گفتم، اگر کاری به تو بگویم، انجام میدهی؟ گفت بله. گفتم: «شما امسال شب چهارشنبهسوری ایرانیها را دعوت کن، آتش درست کن، جشن بگیر و یک چلوکباب ایرانی هم به آنها بده.» خیلی تعجب کرد و گفت: «چهارشنبهسوری مناسبت اسلامی نیست.» گفتم: «مسئلۀ ما این است. این چهارشنبهسوری در بین ایرانیها جاافتاده است. به این بهانه آنها را باید به اینجا بیاوریم و راه اینجا را به آنها یاد بدهیم. دفعۀ بعد، عید نورزو که شد، هفتسین بچین و بگو تحویل سال را اینجا برگزار میکنیم. اگر توانستی، یک دعایی هم بخوان. نتوانستی هم نخوان. بگذار آنجا شادی کنند. بعد بگو اصلاً ما هیچ کاری به کار شما نداریم، فقط بیایید و زبان فارسی یاد بگیرید. با آنها ارتباط ایجاد کن. آنها را به این مدرسه بیاور. وقتی آوردی، آن وقت شب عاشورا هم که میشود، به عنوان نذری، شام درِ خانۀ آنها ببر و بگو امشب شب عاشورای امام حسین است. ما در این مرکز نذری داریم. یک مدت این کار را بکن، همۀ آنها میآیند.» «الانسان عبید الاحسان». اینها تشنۀ محبت هستند. این ایرانیها در نسل خودشان به چهارپنج واسطه یک روحانی و عمامهبهسر دارند. یا کسی را دارند که در بساط مذهبی دخیل بوده و هیئتی بوده است. ایرانیها به دین ربط دارند، اما این ربط گم شده. این گمشده را ما احیا کنیم. با مردم با رحمت رفتار کنید! عزیزان، روزگاری است که مسئولیت ما خیلی سنگین است، چه در داخل چه در خارج. در خصوص این حوادث پیشآمده، امیدوارم و دعا میکنم که مسئولان آن را مدیریت کنند. ما هم اغتشاش را محکوم میکنیم، اما اعتراض و انتقاد را نه. «النصیحه لائمه المسلمین» را نهتنها محکوم نمیکنیم، بلکه میگوییم لازم است و از شما عزیزان هم میخواهیم زمینۀ آن را برای مردم فراهم کنید. این مردم اینجا حرف دارند و با این کاری که شما میکنید موافق نیستند. این حرف را باید جایی بیان کنند. روزنامهها را آزاد بگذارید تا مطالب را بنویسند. مطبوعات آزاد باشد. افکار مختلف به تلویزیون بیایند و حرف بزنند. حرفها یکجانبه نباشد. آن بحثی که بخواهد در دانشگاه به اغتشاش بکشد، در تلویزیون و در قالب یک مناظره، تمام مسئله حل میشود. چرا تدبیر نمیکنیم؟ آقا امیرالمؤمنین میفرمایند: «سهلاً امره». امر مؤمن سهل است. عدهای الان دستگیر شدهاند و در زندان هستند. حوادث زندان را شنیدهاید. با اینها با رحمت برخورد کنید. میگویید این فرد از سران اغتشاش است. بسیار خب، این سران اغتشاش را جلب بکنید و بنشینید با او حرف بزنید که چرا اینطور شد. با او رفیق بشوید و از طریق این سران، خود اغتشاشگرها را جذب بکنید. مگر نمیشود؟! درسی که میتوان از سلطان قابوس گرفت از سلطان قابوس، پادشاه عمان، ماجرایی نقل کردهاند. عمان یک منطقهای به نام ظفار دارد که هممرز با یمن است. در آن زمان در یمن، کمونیستها حکومت را به دست گرفته بودند و از مرزها تعدی میکردند و به ظفار میآمدند و میجنگیدند. سطان قابوس خودش نمیتوانست از کشورش دفاع کند، لذا از شاه ایران کمک خواسته بود. از ارتش ایران به عمان رفتند تا به او کمک کنند. سران خارجی کمونیستها هم در داخل عمان یک عده از جوانها و دانشجویان مخالف را جذب کرده بودند. درنهایت، عمانیها بر اینها غلبه کردند و عدهای را گرفتند و محاکمه کردند. عدهای محکوم به اعدام شدند و عدهای هم حبس شدند. با آنهایی که محکوم به اعدام بودند، سلطان قابوس جلسهای گذاشت تا با آنها حرف بزند. سلطان قابوس به آنها گفت: «شما به هر حال این کارها را کردهاید و کار به اینجا کشیده. الان اسیر من و در زندان من هستید. سه تا راه پیش پای شما میگذارم: یا اینکه از عمان بروید و ما هم کاری به کار شما نداریم. به شما کمک هم میکنیم و پولی هم به شما میدهیم تا ما را رها کنید. یا اینکه بمانید و مجازات خود را در زندان یا هر مجازات دیگری که هست بگذرانید. پیشنهاد سوم هم این است که شما اشکال به ما دارید. اشکالات ما را بگویید و خودتان جلو بیایید و با ما این اشکالات را حل کنید. مگر اشکال نمیکنید اقتصاد اینطور است و سیاست خارجی شما اینطور؟» این محکومان تحصیلکرده و دانشگاهرفته بودند. از این راه سوم استقبال کردند و جلو آمدند. یکی از آنها وزیر خارجۀ عمان شد، یکی از آنها وزیر اقتصاد شد و همه، وزرای عمان شدند. همان عمانی که در زمان سلطان سعید، پدر همین سلطان قابوس، یک بیابان بود و امکانات اولیه را هم نداشتند، به دست همین اغتشاشگرها و رؤسایشان ساخته شد! خدا با گناهکار کریمانه رفتار میکند «با کریمان کارها دشوار نیست». با مردم کریمانه برخود کنید، حتی با گناهکارها. خدا با گناهکار کریمانه برخورد میکند. «التائب ان ذنب به کمن لاذنب له». ائمۀ طاهرین علیهمالسلام با گناهکارها کریمانه برخورد کردند. قصۀ حربنیزید ریاحی را مگر نداریم؟ ما هم کریمانه برخورد کنیم. اینها را فرصت قرار بدهیم و بهرهبرداری کنیم. با کسانی که اشکال به ما دارند، ارتباط بگیریم و مذاکره کنیم. به هر حال ما هر آنچه میگوییم از روی دلسوزی و قصدمان راهنمایی است. گاهی مسئولان نزد من میآیند. من حرفهای خودم را میزنم، نامه مینویسم و آنی را که وظیفۀ خودم میدانم اجرا میکنم. ما به این کشور علاقهمندیم. اگر به اسم تندرو و… دشنام بدهند، این دشنامها برای من ارزش و قیمت ندارد. ما به این کشور و به این نظام علاقهمندیم. ما بارها گفتهایم که خدا بعد از ۱۴۰۰ سال منت بر ما گذاشته تا حکومتی از خودمان داشته باشیم. ما به رهبر علاقهمندیم؛ اما درست کار کنید! درست عمل کنید! در کارها مشورت کنید! نگذارید مسائل ساده تبدیل به جنجال بشود. دربارۀ همان خانم که آن قضایا برایش پیش آمد، بنده ملاقاتی با اساتید دانشگاه داشتم. من یک کلمه حرف زد؟: که ما از این ماجرایی که برای این خانم پیش آمده ناراحتیم. این خانم دختر ماست، مثل همۀ دختران ایران. مگر آقا رسولالله نفرمودهاند: «انا و علی ابوا هذه الامه»؟ اینها دختران ما هستند و فرزندان ما هستند. این قصه هرچه بوده، من کار ندارم. گزارش رسمی این است. همان وقت اگر یک عذرخواهی صورت میگرفت، اصلاً کار به اینجا نمیکشید. نگذاریم هر حادثهای در این کشور جنجال بشود. درد ما بیتوجهی به نهجالبلاغه است مردم مشکل دارند؛ مسائل زندگیشان لنگ است؛ وضع درآمدی ناجور است؛ ارزش پول پایین است؛ حقوق را هرچه اضافه میکنید، باز هم جوابگو نیست، چون ارزش پول از آنطرف با تورم پایین میآید. این مردم مشکل دارند. وقتی مشکل دارند، گاهی اوقات منتظر بهانهای برای جنجال هستند. این بهانه را به دست آنها ندهیم تا جنجال نشود. جا برای اعتراض بگذارید. این کارگرها اعتراض دارند. وقتی شش ماه، نه ماه حقوق یک کارگر را ندهید، این اعتراض نکند، چه کند؟ داد نزند، چه کند؟ زن دارد، بچه دارد. ما خودمان را جای آنها بگذاریم. ما از اعتراض استقبال کنیم. اما اگر میخواهیم اعتراض و اغتشاش قاطی نشود، زمینۀ سلامت اعتراض را در بین اقشار مختلف فراهم کنیم از جمله در داخل حوزۀ خودمان. کتابهای درسی را آقایان تغییر دادند. وقتی میخواهید دست در کفایه ببرید، جایگزین کنید، دست در رسائل ببرید، از این کسانی هم که رسائل میگویند، مکاسب میگویند، چهل سال، پنجاه سال کارشان این است و کفایه گفتهاند، از اینها هم سؤال کنید! از اینها هم یک مشورت بگیرید! اینها اهل این حوزه هستند. اگر اعتراض درستی دارند، انتقادی دارند، توجه کنید! گوش بدهید! اینجا بزرگترین حوزۀ دنیای اسلام است، اینجا مرکزیت شیعه است. مگر میشود همین طور سلیقهای و فردی بگوییم این کتاب نباشد، آن کتاب باشد؟! تمام شد رفت! کار باید پخته باشد، با مشورت باشد. اگر کسی اعتراض دارد، زمینه برای اعتراض فراهم بکنیم، گوش به حرف بدهیم. اگر ما بر اساس آنچه مولایمان آقا امیرالمؤمنین برای ما در این نهجالبلاغه گفته عمل کنیم، مشکل پیدا نمیکنیم. اما درد ما این است که آقای جرج جرداق، آقای عبدالفتاح عبدالمقصود، شیخ محمد عبده میگویند دویستبار یا صدبار این نهج البلاغه را مرور کردهاند؛ اما منِ عمامهبهسر چند دفعه نهجالبلاغه را مرور کردهام؟! والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچند که سخن عزیزان سخنان با ارزشی است، ولی عنایت داشته باشید این متن ابعاد مختلفی دارد که هر کدام قابل بحث است. اگر سؤال کلّی نسبت به نکتهای از نکات متن دارید آن متن و آن نکته را بفرمایید، امید است بتوانم در خدمتتان باشم. موفق باشید
با سلام: ارتباط مقام جامعیت موجود مجرد با قاعده بسیط الحقیقه کل الشیاء و لیس بشئ منها چیست؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. بحث در آن است که «بسیط الحقیقه» در عین کثرت، در وحدت است و این از عالیترین معارفی است که جناب صدرا تحت عنوان قاعده شریف «وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت» به میان آورده است. نگاهی است که تا انسان در حکمت اسلامی خود را نپروراند، به این راحتی در جمع این موضوع نمیتواند وارد شود. موفق باشید
سلام: ارزش پول در كشور ما هر روز تنزل مي كند. اين مشكل براي همه مردم زيان آور است. موجب ناراحتي - اختلاف - پريشاني - ....... مي شود. البته عده قليلي هم از اين آشفته بازار سوءاستفاده كرده مال مردم و بيت المال را تصاحب مي كنند. در حاليكه در شرع مقدس طلا و نقره ملاك ارزش پول است. عقل و عرف هم حكم مي كند كه در مبادلات مالي و پولي بين مردم و همچنين بانك ها و دولت اين امر مهم رعايت شود. سپرده مردم نزد بانك ها بايد با ارزش سكه طلاي رسمي به ايشان باز گردانده شود. ابر بدهكاران بانكي بايد مطابق ارزش سكه طلاي رسمي اموال به تاراج برده را به بيت المال و خزانه كشور برگردانند. در قراردادهاي خصوصي و دولتي مبلغ با ارزش سكه طلا باشد كه طرفين قرارداد متضرر نشوند. چنانچه مهريه زن ها عموما با سكه طلا شده است. اين روش حق و حقوق ايشان را حفظ مي كند. قرض الحسنه با اين شرط رونق مي يابد كه طرفين با ارزش سكه طلاي رسمي متعهد شوند. چرا امر بديهي اين چنيني از نظرها دور مانده و علما و مراجع به صراحت نظر نمي دهند. اميد است پول اسلامي احيا شده = ريشه ربا خواري و حرام خواري خشكانده شود. ان شاءالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: تلاش خوبی است که رفقا در این مورد به خرج میدهند، هرچند موانع زیادی در پیش است. ولی بالاخره امید هست که در بستر نظام انقلاب اسلامی باب این موضوع گشوده شود و ارزش پول، همان طلا و نقره باشد. موفق باشید
با سلام خدمت استاد گرانقدر: فردی پشت سر هم خواب های وحشتناک میبیند به طوری که دیگر میترسد شب ها تنها بخوابد. خواب میبیند اجنه دنبال وی میکنند. راه حل رهایی چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: إنشاءالله با تعمّق در معارف توحیدی و با صله رحم و خوشخُلقی و خوشبرخوردی با انسانها و دلسوزی و خدمت به آنها و حضور در فعالیتهای انقلابی و ورزش؛ مشکل حلّ میشود. موفق باشید
سلام استاد: شرمنده از مزاحمت مجدد درباره سوالی که داشتم در سوال ۳۰۹۵۲ تا حدودی پاسخم را پیدا کردم. اما مسئله ام اینست که گویی جنگ بین دنیا و آخرتم مرا سخت گرفتار و ملول کرده، ازطرفی نمی دانم بعنوان یک خانم در جمع ها و جامعه مثلا لباسهای مشکی و ساده باید بپوشم که نظر نامحرم جلب نشود یا لباسی بپوشم که مثلا قشر نوجوان را هم جذب کند و دلزده نکند؟ که در اینصورت حکم آن را در نظر نامحرمان نمی دانم، البته گویا آنچه باید افراد را جذب کند منزلت من باید باشد نه این امور؛ اما من نمی توانم تعادل را دریابم نهایتا این مسئله ی لباس، گاهی برایم وسواس فکری پیش می آورد و خودش غفلتی برایم شده که مزاحم شما شدم راستش حتی مثلا با چادر که هستم روسری غیر از رنگ مشکی جلوی نامحرمان سختم هست و نمی دانم درست است و مشکلی ندارد یا نه، یا من وسواس دارم؟ افسوس ها دارم که چرا اینقدر به جای تعالی، ارزش سیر و بودنم را تخفیف داده ام و می دهم، که به جای کسب لباس تقوی و پیروی از صاحبان سیره، خودم را اسیر خودم کرده ام ، که ندانستم «ان العزه لله جمیعا» استاد اگر بطور مثال عفو کامله ی الهی به من برسد آیا در آنصورت خجلت زدگی کارها و غفلت هایم نابود می شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! نباید تا این حدّ حساس بود بالاخره مؤمنین باید خوشسلیقه باشند و در ظاهر آنها، آن زیباییِ طبیعی و خوشسلیقگی معلوم شود. آنچه مورد تأیید نیست حالتی است که به طور غیر طبیعی رنگهای لباس ذهنها را به خود مشغول کند مثل آنکه کسی به جای روسری روشن به رنگ صورتی، روسری روشن به رنگ قرمز جیغ داشته باشد. در این موارد خوب است به جزوات مربوط به «زن» که روی سایت هست رجوع شود. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد گرامی و آرزوی توفیقات روزافروزن برای شما؛ از آنجایی که مخاطب سینما قلب بیننده است، در مورد نحوه ی حرکت در این مسیر لطفا راهنمایی بفرمایید. خیلی ممنون. سینما و قلبِ مخاطب سینما قلب ها را در عالم قصه حاضر می کند و عالم قصه که در اصل، در هم تنیده با نحوه ی بیان آن است، سفری را برای مخاطب خود رقم میزند که مخاطب از این سفر نفع می بیند و یا ضرر می کند؛ و در بیان سینماییِ قصه، این مسأله چندین برابر می شود. در بیانِ قرآنی قصه ها، آیه ی «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً»، تأییدی است نه تنها بر اینکه قصه ها سود و ضرر دارند، بلکه مخاطب مؤمن و ظالم هم، دو نوع بهره مندیِ متضاد دارند؛ البته این مسأله در مورد قصه های فطرت است که تجلی گاه نور اسماء الهی هستند. و انفطار صورت در بیان سینمایی انقلاب اسلامی در جستجوی حضور در چنین عالمی است تا مخاطب را به رؤیت عید فطر برساند و بازگشت. ولی قصه ایی که نور حضرت حق ندارد و دنیایی است، عالم تاریکی است از افسردگی، خشونت و طمع کاری. و اینکه مخاطب سفری برود و در بیراهه ها راه را گم کند، عالم قصه های کثرت است. و مخاطبی که اهل ایمان به غیب است و نور را میشناسد از تاریکی قصه آزرده میشود. در حالی که قصه های قرآن اگر فرعون در امواج طغیانش غرق میشود و یا قارون با سنگینی ثروتش به عمق زمین کشیده میشود، موسی در قصه حاضر است و جایگاه اتصال با حقیقت مشخص و توحید برای چنین مخاطبی تجلی می کند. ولی چگونه سینما از ویژگی به این مهمی یعنی ایمانِ قلبِ مخاطب به حضرت حق، غافل است و در نحوه ی بیان قصه، به مؤمنین بی پروا خسارت می زند. «سُبْحانَ مَنْ يَعْلَمُ جَوارِحَ الْقُلُوبِ» قلب جریحه دار می شود و سنگینی عالم قصه بر روح مخاطبِ مؤمن تا مدتی می ماند و مخاطب در یگانگی با عالم قصه دنیایی و جِرم دار می شود. و یگانگی مجرمانه در ولایت تکنیک فیلمنامه نویسی و کارگردانی صورت می گیرد. زیرا جذابیّت در این تکنیک ها، متأثر کردن و درگیر کردن روان مخاطب است به منظور همراهی کردن او با عالم قصه. و این در حالی است که سینمای انقلاب اسلامی، حضور و بودنی است از جنس شفا و رحمت برای مؤمنین. از طرفی سینمای انقلاب اسلامی ظهور زیبایی هاست و زیبایی ها در دل زشتی ها ظهور می کند. به همین دلیل در عبور از حجاب تکنیک سینما؛ در نحوه ی نشان دادن شخصیت های خاکستری، بدی ها را بد دیدن و خوبی ها را خوب دیدن، البته بدون اینکه آدم ها خوب و یا بد نشان داده شوند اهمیت پیدا می کند و مُحِقّ بودن همذات پنداری ها و دلسوزی ها نسبت به جایگاه حق و باطل مشخص می شود. اگر وقتی که می بینیم حضرت نوح (ع) از دلسوزی برای پسرش نهی می شود، در نحوه ی بیان سینمایی غافلانه همذات پنداری با پسر نوح صورت بگیرد، سفر با کشتی نوح از دست می رود. این در حالی است که در همذات پنداری با اولیاء الهی و در یگانگی با آنها، حضوری فراتر از احساسات ادراک می شود. زیرا وقتی امام خمینی (ره) در دستگیری توسط ساواک و انتقال به بیرون از شهر، در رجوع به قلبشان ترسی نمی بینند و به ساواکی های ترسیده هم آرامش می دهند و یا در هواپیمای بازگشت به ایران، در پاسخ به خبرنگاری که از احوالات ایشان می پرسد مشخص میشود هیچ احساسی ندارند، نحوه ی بیان قصه ها در تکنیک متفاوت است و می تواند حضور در لحظاتی متعالی را رقم بزند و شخصیت را به آسمان نزدیک کند.
- باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که میفرمایید حقیقتاً در تاریخی وارد شدهایم که بیش از پیش سینما میتواند جبهههای حق و باطل را در قالب قصهها و یا صحنهها به نمایش آورد تا هرکس نسبت خود را با شخصیتهای مطرح در قاب سینما مشخص کند. مهم، اشاراتی است که نویسنده و کارگردان در بهخودآمدنِ تماشاگر به عهده میگیرد تا تماشاگر بفهمد در کجا باید وجه آرمانی خود را دنبال کند تا در این تاریخ آخرالزمانی، انسانی متوسط نماند وگرنه هرچند گمان میکند با خوبیها ارتباط دارد، ولی در «دیروزِ» خود حاضر است و به همان اندازه از نوعی پوچی رنج میبرد بدون آنکه بداند باید راه را عوض کند. ملاحظه کردید که خسرو در فیلم «موقعیت مهدی» به نظر خود میخواهد نسبت به ممد، وفای به عهد بکند و زحمات دیروزِ ممد را که او را در آن سختی به دوش کشید، جبران کند. غافل از آنکه اینجا صحنه، صحنه مهدیِ باکریبودن است هرچند در شرایط عادی کارِ خسرو یک کار اخلاقی است و باز با همان روحیه به ظاهر اخلاقی، حاضر نیست جعبههای مهمّات را از روی بدنهای شهدا عبور دهد و به خط اول برساند؛ غافل از اینکه اینجا کاری بزرگتر از آن عاطفههای اخلاقی فردی نیاز است. یا توصیههای زهرا به برادرش مهدی، به عنوان یک کار فردی توصیههای خوبی است که میگوید مگر حمید برادر تو نبود، چرا جسد او را به عقب برنمیگردانی؛ غافل از آنکه صحنه، صحنه یگانگی انسانها است که در اینجا به اوج خود رسیده است و همه برادرِ همدیگرند. و از آن پیچیدهتر، یگانگیِ مهدی باکری با رزمندگانی است که آن طرف آب ماندهاند و این، کاری است فوق اخلاقِ عرفی. و سینما میتواند به اموری اشاره کند که امروز ما را و تاریخ امروزین ما را برای ما معنا کند وگرنه در «دیروز»ماندن و به صورت خوبانِ دیروز، امروزْ خود را جستجوکردن، غفلت از زمانه است. در حالیکه ما در روایت متعدد متذکر این امر هستیم که باید در زمانه خود زندگی کنیم و راه سلوکیِ امروز ما، رهنمودهای رهبر معظم انقلاب«حفظهاللهتعالی» است. آیا آنچه که ایشان در 23 فروردین با مسئولان نظام در میان گذاردند، راستترین سخن و سلوکیترین رهنمود برای استقرار در این زمانه نبود؟ موفق باشید
سلام استاد عزیز....
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور جواب داده شد:
32364- باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت دارید که در این موارد امثال بنده کاری نمیتوانم بکنم. مگر اینکه جنابعالی با یکی از بزرگان فامیل آن خانواده صحبت کنید تا آن خانم را راهنمایی نمایند. موفق باشید
با سلام وعرض ادب و احترام: جناب استاد بنده واقعا دغدغه ظهور را دارم و به طور جدی تصمیم گرفته ام خود را برای ظهور آماده کنم. شاید اشتیاق بنده را به پای جوانی و... بگذارید اما بنده بارها روی این موضوع دقیق شده ام و فکر کرده ام و متوجه شده ام که نمیتوان بیشتر از این بدون حضور شخص امام (عج) به زندگی ادامه داد. و وقتی دنیا از اساس مشکل دارد و انحراف دارد، و سبکزندگی و تفکرمان از پایه ایراد دارد، نمیتوان بی تفاوت به زندگی ادامه داد و مشغول اهداف شخصی شد. جناب استاد بنده به لطف خدا رتبه سه رقمی در کنکور کسب کردم و اکنون در رشته و دانشگاهی درس میخوانم که آرزوی خیلیهاست. و اطمینان دارم اگر توفیق باشد و بر روی درس رشته خود متمرکز شوم، تا آخرین درجات میتوانم پیش بروم. اما این اهداف و دغدغهها در برابر دغدغه ظهور بسیار کوچک و ناچیزند... خلاصه بگویم، از آرزوهای شخصی خود گذشته ام اما نمیدانم چطور باید برای ظهور آماده شوم و مهمتر از آن، چطور در امر ظهور موثر باشم؟ البته بنده کسی نیستم و از حد معمول هم توانم کمتر نباشد، بیشتر نیست. اما میدانم اگر انسان خودسازی صحیحی داشته باشد، میتواند تا حد فوقالعادهای در اطراف و اطرافیان اثر بگذارد؛ مانند شهید بهشتی میتواند «یک ملت» باشد و مانند شهید سلیمانی «یک مکتب» . بیشتر از عمر و توان و استعدادم هم چیزی ندارم که در این راه بگذارم. اما همینها را نمیدانم چطور به کار بگیرم که به درد ظهور آقا بخورد. بارها سیر مطالعاتی یا مراقبه جدی را شروع کرده ام اما از ترس اینکه مبادا راه را اشتباه بروم، متوقف شده ام. آن طور هم که شواهد نزدیکبودن ظهور را نشان میدهند، زمانی برای آزمون و خطا ندارم. متاسفانه در رشته سخت و پرکاری هم درس میخوانم و با اینکه نسبت به دروس دانشگاه بیاعتنا شده ام و به «پاس کردن» قناعت میکنم (تا بتوانم زمانم را صرف مطالعه و ... کنم) اما باز هم نمیتوانم تمام وقتم را خالی کنم. به همین دلیل میترسم کند پیش بروم و دیر شود... از خودخوری و سرگردانی خسته شده ام و آمدم از شما راهنمایی بگیرم. لطفا لطفتان را از بنده دریغ نفرمایید و بفرمایید که اکنون دقیقا باید چه کنم؟ مطالعه کنم یا ابتدا به مراقبه و خودسازی اخلاقی بپردازم؟ اگر بناست مطالعه کنم تا چه حد جلو بروم و اگر بنا به مراقبه است با چه روشی؟ و در مورد مطالعه، استاد بنده متوجه شده ام که استعداد کلامی و فلسفی دارم. به همین خاطر گفتم شاید بهتر باشد قبل از یک سیر مطالعه اسلامی، یک سیر مطالعه برای فلسفه اسلامی داشته باشم و با صوت تدریس اساتید پیش بروم. آیا شما این رویه را تایید میکنید؟ و از آنجایی که فلسفه خواندن به هر حال زمان میبرد، به نظرتان برای ظهور «دیر نمیشود؟!» با سپاس فراوان از اینکه راهمان را روشن میکنید. اجرتان با خدا
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده در دنبالکردن دقیق قرآن است با کمکگرفتن از تفسیر المیزان تا بستر حضور انسانی که تمام وجودش ظهور قرآن است، فراهم شود و او «فهم» گردد و تنها نماند. سیر مطالعاتی سایت میتواند مقدمه ورود به فهم تفسیر المیزان باشد. دنبالکردن کامل رهنمودهای رهبر معظم انقلاب به عنوان نایب امام بسیار کارساز است. موفق باشید
سلام جناب استاد: بیش از ۶ ساله که بنده در خانه اجاره ایی که دارم زندگی میکنم و الان چهارمین خانه ایی هست که نقل مکان کرده ایم. شاهد گم شدن و بعد پیدا شدن وسایلی از قبیل کارت بانکی، دفترچه بیمه، کنترل تلوزیون و قفل شدن درب و... هستم یعنی گم میشن و بعد بطور ضایع توی کابینت و یا ٱپن آشپزخانه پیدا میشن... مورد آزار و اذیتی هم نیستیم و برای خانواده قطعی شده که هرجا نقل مکان کنیم دوستانی هم همراه ما هستند. ناگفته نماند که عیال اهل زیارت عاشورا و حدیث شریف کساء هستند. خواستم نظرتون رو بدونم.. خدا پشت و پناهتون باشه
باسمه تعالی: سلام علیکم: با قراردادن آیت الکرسی در خانه و ارتباط با عالِمان سادات و دعوت آنها به منزل و خواندن ۲۱ مرتبه آیت الکرسی در هر روز، إنشاءالله رفع موانع میشود. موفق باشید
سلام استاد: به نظر شما آیا برای هر انسانی منحصرا هدفی وجود دارد یا بهتر یگویم مسیری برای رشد وجود دارد؟ یعنی مثلا خداوند از قبل تقدیر کرده است که مسیر رشد من از تحصیل در فلان رشته مهندسی میگذرد؟ چگونه بین چندین راهی که مسیر آینده زندگی را مشخص میکند و همه آن ها شرعی هستند میتوانم بهترین را انتخاب کنم؟ اصولا آیا به عنوان مسلمان وظیفه دارم دنبال مسیری که خداوند برای رشد من قرار داده بگردم یا با توجه به عقل معاش و محاسبات مادی دنبال آینده خود باشم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه رعایت تقوا بشود و عقل و شرع مدّ نظر باشد، خود به خود آنچه تقدیر انسان است و موجب کمال او میشود، به قلب او القاء میگردد، به حکم آنکه حضرت حق فرمودند: «وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا» هر آنچه شما در درون خود طلب میکنید، ریشه در اراده و خواست حضرت حق دارد. خداوندی که میداند که چگونه عمل کند و کجا نقشآفرینی نماید. موفق باشید
سلام استاد: در رابطه با سؤال 31871 شما اختیار دارید. اگر آن مطالب میتواند برای کاربران عزیز مفید باشد، بسیار خوشحال میشوم که در اختیار آنان قرار گیرد. فقط دعا کنید آنچه نوشته ام در قلبم حیات پیدا کند و اگر در این حد نشود دستکم سقوط نکنم، که من از عاقبتم میترسم و در اینباره شدیدا و عمیقا به دعا محتاجم
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه عرض شد صفای خاصی در تکتکِ آن نوشته هست که توصیه میکنم کاربران عزیز هر نکتهای را به صورت عکسنوشته در آورند و در اختیار رفقا در فضای مجازی قرار دهند.
فرشتگان همه دست به دست هم دادهاند که شما و امثال شما را بپرورانند. گوش سپردن به ندایِ بیصدایِ فرشتگان از طریق انقلاب اسلامی و صحنههای بس عظیم آن در جلوه رهبر معظم انقلاب، راهِ گشودهای است که به گفته جناب حافظ:
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی تا کیمیای عشق بیابیّ و زر شوی
گر نور عشق حق بدل و جانت اوفتد بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
وجه خدا اگر شودت منظر نظر زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
گر در سرت هوای وصالست حافظا باید که خاک درگه اهل هنر شوی
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه بعضی از رفقا آنطور که شایسته است به جوابها دقت نمیکنند. بحث در وجود اسلام است که تا قیام قیامت، مأوای انسانهایی است که بنا دارند زیر سایه خدا زندگی کنند و در این تاریخ، ذیل اسلام مأوای ما انقلاب اسلامی میتواند باشد وگرنه گرفتار انواع پوچیها و افسردگیها خواهیم شد. عرایضی در کتاب «کتاب آینده دینداری ما چگونه محقق می شود؟» شده است و إنشاءالله کتاب، این روزها از زیر چاپ در میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! قصه شهدای عزیز ما اینچنین است با مأموریتهایی متفاوت و رجعتی که هرکدام به صورتی در پیش دارند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این موارد، به خود افراد مربوط است. نهایتش اگر زمینه داشته باشند میتوان به آنها تذکر داد. ولی خداوند به پیامبر خود نیز میفرماید: «إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ ۚ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» (قصص/56) هرکه را که دوست داشته باشی هدایت شود نمیتوانی هدایت کنی، ولکن هرکس را خداوند بخواهد هدایت میشود و خداوند است که مییابد چه کسی شایسته هدایت است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن و کتاب «آشتی با خدا» در این رابطه إنشاءالله مفید خواهند بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مفصلاً در جاهای مختلف بخصوص در مباحث «انقلاب اسلامی؛ طلوع جهانی بین دو جهان» به آن پرداخته شده است. زیرا یک بحث، بحثِ فرهنگ مدرنیته است که به هیچوجه قابل پذیرش نیست، و همان اشکالاتی را دارد که جنابعالی متذکر شدهاید. ولی یک بحث مربوط به عقل و خرد تاریخ مدرن است که امثال کانت و هگل و هایدگر برای نجات بشر مدرن مطرح کردهاند و ما برای تحقق تمدن نوین اسلامی در مواجهه با نظرات آنها بهتر میتوانیم جایگاه داشتههای خود را بفهمیم و جهان خود را بسازیم. این مباحث در کتاب «جهان بین دو جهان» که در دست چاپ است تا حدّی به صورت تفصیل بیان شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال، چه از طریق «برهان لمّی» و چه از طریق «برهان إنّی»، میتوان عقلاً وجود مطلق را فهم کرد. ولی نظر به او از طریق مظاهر، امر دیگری است که باید قلب در میان باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نسبت به تعبیر خواب آگاهی ندارم. بزرگان پیشنهاد میکنند قبل از خواب ۱۲ مرتبه سورهی توحید را خواندن، خوب است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در سیر مطالعاتی سایت در کنار وظایف زندگی إنشاءالله شما را به نتایجی که میخواهید میرساند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اعتراض غیر از براندازی است. اعتراضاتی که در آمریکا در حال وقوع است شبیه اعتراضات اولیهی بود که در رابطه با بنزین به میان آمد که حتی مقام معظم رهبری نیز آن را حق مردم دانستند؛ ولی بعداً جریان، تبدیل به حضور اشراری شد که برنامهی براندازی داشتند. هر نظامی که باشد در مقابل جریان برانداز، باید شدیدترین برخورد را داشته باشد و این حق مردم است. موفق باشید
سلام و ادب خدمت استاد گرامی: حوالی ۲۳ سال و اندی سن من است. در رشته دانشگاهی مطالعه دارم اما در حدود ۱ ماه است در وجود احساس پوچ گرایی دارم از این جهت که چه باید کنم طریق وصال حق چیست؟ بنده اهل ولایت و احکام و همه اصول هستم اما خلایی وجود مرا گرفته و آن این است من باید که بشوم و چگونه در این اقیانوس بی انتها سیراب شوم و ترسم از این است که کتب های مختلفی مطالعه می کنم کتب رهبری و شخصیت های دیگر و هر کدام کراماتی دارد و امتیازی اما با وجود تکثر زیاد اساتید نمی دانم با کدام ها و چند نفر از آنها باید انس بگیرم و وجود من چقدر پذیرای آنان است و اینکه مثلا استاد انصاری همدانی یک استاد اخلاقی بوده است. آیت الله شاه آبادی یک استاد ملکی تبریزی هم یک استاد، برای اینکه ثابت بشم و استوار می خواهم آثار رهبری و شهید مطهری را کامل بخوانم اما گیجم بعدش چه کنم پای درس چند درس اخلاق بروم و نیاز به چند استاد دارم کلا خلایی دارم و بسی گریه ام گرفته است که چه کنم هم دین و اسلامم قوی شود هم طریق سلوک را یاد بگیرم و در کل شاگرد خوبی بشوم برای خدا و اهل بیت (ع). و سوال دیگرم این است هر کس کرامت خاص خودش را در علما داشته ما بگوییم کدام از کدام بهتر است حرف درستی زدیم یا هر کس دلیلی برای وجودش بوده!؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. معرفت نفس، شروع خوبی است و در این مورد میتوانید به سیر مطالعاتیِ سایت رجوع فرمایید. ۲. به نظرم وجه دومی درست باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیز خاصی نمیدانم. باید موردش مشخص شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: متذکر این امر باشید که «هرعنایت که داری ای درویش / هدیهی حقّ بُود نه کردهی خویش». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: معرفت الهی، عبادتِ ربّانی، نداشتن حرص و کینه؛ إنشاءاللّه راهگشا خواهند بود. موفق باشید
