باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان گشوده شود و چیزی از او پنهان نماند، همهی ابعادش ظاهر میگردد پس باید در این دنیا طوری خود را بسازد که چون به ظهور آمد زیباییها به ظهور آید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور مختصر اینطور میتوان گفت که این یک قاعده در این عالم است که وقتی هر ملتی با فرهنگ ایثار و شهادت به صحنه آمد، آن ملت صاحب سرنوشت خود میشود. مقام معظم رهبری«حفظهالله» فرمودند: شما فشار را از مردم بردارید ببینید چگونه همه به حاکمیت حق رجوع میکنند. این را یک قاعده بدانید اگر حقی آمد، حتماً باطل می رود، این قاعده لایتغیر است. قرآن میفرماید وقتی مؤمنین صدر اسلام با احزاب یعنی اتحاد کفر جهانی روبهرو شدند که بنا داشتند ریشهی اسلام را بکنند؛ گفتند: «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليماً» (احزاب/۲۲) این است آن وعدهی خدا و رسول خدا (ص)، و خدا و رسولاش وعدهی صادقی دادند، و در مسیر مقابله با جمعِ کفار متحد، نهتنها خود را نباختند، بلکه ایمان و دلسپردگیشان به اسلام افزون شد. زیرا متوجه بودند وقتی همهی کفر به میان میآید، با شکستی که میخورد هویت تاریخیاش را از دست میدهد و تاریخ دیگری ظهور میکند. آن مؤمنین با نظر به چنین آیندهای، توانستند امروزِ خود را درست تحلیل کنند و در آن مأوا گزینند. موفق باشید
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: چرا ماها عهد الست را به خاطر نداریم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه به صورت حضوری نزد انسان هست و به اصطلاح به آن علم حضوری میگویند و نه علم حصولی؛ مربوط به حافظه نیست که در حافظه بماند! موفق باشید
با سلام: پس از آن که من مباحث ده نکته در معرفت نفس را مطالعه و شرح صوتی آن را گوش دادم و از طریق تجربی متوجه من (خودم) شدم، سوال ۱. آیا در این تجربه من با معلوم زنده (منظورم من است)، ارتباط برقرار کرده ام؟ سوال ۲. آیا این تجربه کردن نفس در سوال یک که گفتم علم حضوری بود؟ با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آنجایی که در علم حضوری، وجودِ معلوم نزد عالِم است پس خود معلوم زنده، خودتان هستید نه آنکه دوگانگی بین خودتان و معلومتان باشد تا بحث ارتباط به میان آید. موفق باشید
سلام و عرض تبریک به مناسبت اعیاد خدمت استاد عزیز: با توجه به شرایط جامعه اسلامی ایران از لحاظ فرهنگی و اقتصادی، برای بنده دوگانگی ایجاد شده است. بنده پسری ۳۰ ساله هستم که به شغل وکالت در تهران مشغولم و درآمدی معمولی در حد کارمندی ( توانایی ارتقاء درآمد به ماهیانه ۷۰ میلیون تومان) دارم و به علاوه سابقه ۱۵ ساله در کار تربیتی نوجوانان دارم. به نظر شما با توجه به شرایط، پرداختن به فعالیت به قصد الهی با جنبه تربیتی ارجحیت دارد یا با جنبه اقتصادی و اشتغال جامعه اسلامی؟ بسیار ممنون
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال انسان با حضور در فعالیتهای فرهنگی و تبیین حقایق انقلاب اسلامی که صورت توحید این زمانه است، وسعت خوبی پیدا میکند و از آن طرف خداوند فرموده است رزق هرکس از قبل تعیین شده است، کافی است ما خودمان رزق خود را با اخلاق بد و یا دوری از دستورات الهی، تنگ و تنگتر نکنیم. موفق باشید
سلام علیکم خدمت استاد گرامی: دوست دارم نظر جنابعالی را در خصوص تفسیر نمونه و جایگاه آن در مقایسه با تفسیر المیزان بدانم. رویکرد تفسیر نمونه در مقایسه با تفسیر المیزان در خصوص عرفان و فلسفه چیست و آیا می توان بهره لازم را در خصوص عرفان و فلسفه از تفسیر نمونه برد؟ آیا در خصوص برخورد با مسائل قرآنی همچون نواسخ و محکمات و متشابهات بین این دو تفسیر اختلاف وجود دارد؟ اگر بخواهید شیوه تفسیر و تسلط بر مطالب تفسیری آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله جوادی آملی را مقایسه کنید رویکرد کدام بزرگوار را بهتر میدانید؟ نظرتان در رابطه با تفسیر راهنما چیست و آیا مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را می توان مفسر قرآن دانست؟ از این که وقتتان را برای پاسخ می گذارید. ممنونم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: تفسیر «المیزان» متذکر ظرایفی از معارف هست که قابل مقایسه با هیچکدام از تفاسیری که نام بردید، نیست. ولی آن تفاسیر هم برای عموم مردم که نیاز به آن نوع دقتها را ندارند، لازم است. موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز: دانشجوی دکتری علوم قرآنی و حدیث در دانشگاه آزاد نجف آباد هستم. استاد آیا تفاوت قابل توجهی آراء و نظرات استاد جوادی آملی با علامه طباطبایی در تفسیر وجود دارد اگه چنین است به نظر شما می تواند به عنوان رساله دکتری اینجانب انتخاب شود. اگر پیشنهادی از طرف جنابعالی نیز برای موضوع رساله دکتری مطرح نمایید ممنون می شوم راهنمایی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم آن اندازه تفاوت باشد که موضوع یک تحقیق قرار گیرد. زیرا تفسیر «تسنیم» عموماً شرح «المیزان» است مگر در تفاوتهای جزئی. آری! در فلسفه، علامه جوادی در کتاب «شمس الحق تبریزی» تفاوت نظرهایی نسبت به نگاه علامه طباطبایی دارند. در رابطه با رساله دکترا، چون درگیر این موضوعات نیستم، نظری ندارم. موفق باشید
سلام خدمت استاد: چه میشود که طلب ها تغییر میکند؟ برای مثال چگونه فردی که در مسیر مبانی معرفتی در حال حرکت است و به قول خودمان سیروسلوک میکند به فردی تبدیل میشود که دچار امیال دنیوی شده و دچار دنیا زندگی میشود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره به گفته جناب مولوی: «ای بردار عقل یک دم با خود آر / دم به دم در تو خزان است و بهار». انسان باید بتواند در خزانِ روح خود، خود را حفظ کند و منتظر حضوری باشد بالاتر از حضور گذشته. ولی متأسفانه بعضیها چون در خزانِ روح خود قرار میگیرند این گونه عمل نمی کنند. به سخن جناب مولوی در دیوان شمس نظر کنید و رازِ ریزشهای از انقلاب اسلامی را در عین بیصبری نسبت به دولت آقای رئیسی که تازه کار را شروع کرده است، بیابید که چگونه قصه بعضی چنین است:
اندک اندک روي سرخش زرد شد
اندک اندک خشک شد چشم ترش
وسوسه و انديشه بر وي در گشاد
راند عشق لاابالي از درش
اندک اندک شاخ و برگش خشک گشت
چون بريده شد رگ بيخ آورش
اندک اندک ديو شد لاحول گو
سست شد در عاشقي بال و پرش
عشق داد و دل بر اين عالم نهاد
در برش زين پس نيايد دلبرش
خواجه مي گريد که ماند از قافله
ليک مي خندد خر اندر آخرش
عشق را بگذاشت و دم خر گرفت
لاجرم سرگين خر شد عنبرش
ملک را بگذاشت و بر سرگين نشست
لاجرم شد خرمگس سرلشکرش
خرمگس آن وسوسه ست و آن خيال
که همي خارش دهد همچون گرش
موفق باشید
با سلام: آیا میتوانیم کتاب برگزیده ترجمه تفسیر المیزان را مطالعه کنیم اگر بله ترجمه چه کسی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده کتاب «خلاصه تفاسیر» که جناب آقای عباس پورسیف زحمت آن را کشیدند، کتاب ارزشمندی است و حقیقتاً ایشان در نسبت با المیزان دقتهای خوبی داشتهاند. موفق باشید
با سلام: مراد از حائل شدن خداوند بین مرء و قلب چیست؟ آیا منظور از «یحول بین ....» به کمال رسیدن است، همانطور که یک سال «حول کامل» است؟ اگر منظور مانع شدن باشد مراد از این منع چیست؟ آیا مراد از مرء نفس انسان است یا روحیه شجاعت و غیرت و حمیت او؟ و آیا قلب مرکز احساسات و اداراک عاطفی؟ اگر چنین باشد چگونه می توان این دو را با هم تلفیق کرد؟ و آیا این حیلوله قهری است؟ آیا همگانی است و یا برای افراد خاصی حاصل می شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه قرآن میفرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه» بدانيد خداوند ميان انسان و قلب او حايل مىشود، میخواهد متذکر نزدیکی خدا به انسان شود از آن جهت که فرمودهاند : «یار نزدیکتر از من به من است» زیرا از آن جهت که وجود ما در قبضه حضور حق است، قبل از آنکه امری را در درون و قلب خود به ظهور آوریم و یا مدّ نظر قرار دهیم، نزد حضرت ربّ العالمین قرار داشته و او از آن آگاه میگردد. موفق باشید
با سلام: استاد چطور سوء تفاهمات را رفع کنیم طوریکه به اشتباه نیفتیم؟ گاهی حتی با گفتن حقیقت کسی حرف ما را باور نمی کند!
باسمه تعالی: سلام علیکم: با ارتباطی نرم و با برخوردی شیرین و با صفا، إنشاءالله سوء تفاهمها از بین میرود.
فرهنگ «مدارا» که در متون دینی و روایات بر آن تأکید میشود، حکایت از آن دارد که انسانها میتوانند با حضور در سنتی خاص و تاریخی معین به فهمی نائل شوند که محصول و برآیند گفتوگوی طرفین است، بدون آنکه نتیجه نهایی گفتوگو از قبل قابل پیشبینی باشد. بلکه رابطهای دیالکتیکی در میان است و از این جهت گفته میشود «فهم»، یک رخداد است که به گفته جناب گادامر با ادغام افقها پیش میآید.
معلوم است که در سنت مدارای مدّ نظر دین، هرکدام از افراد افقهایی را مدّ نظر دارند که آن مدارا از سنت و تاریخی که افراد در آن هستند شکل گرفته و در بستر گفتوگویی که پیش میآید «فهم» رخ میدهد و بدین لحاظ فهم، امری است تاریخی و همواره رو به جلو.
با توجه به این امر نظر میکنیم به روایات وارد شده از طریق رسول خدا و ائمه معصومین.
روايت شده كه خداوند تبارك و تعالى به رسول گراميش «ص» وحى نمود؛ همچنان كه در برابر فرائض و واجبات مسئوليت دارى و نسبت به آنها مؤاخذه ميشوى، در باره مدارا كردن با مردم مؤاخذه خواهى شد. (بحار الأنوار، ج68، ص: 90)
رسول خدا«ص» فرمودند: «مُدَارَاةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِيمَانِ وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَيْشِ» (الكافى، ج 2، ص 117.) مدارا با مردم نيمى از ايمان است و نرمش با آنها نيمى از زندگانى. این بدان معنا است که باید اندازه فهم مردم را از دین و وظایف دینی رعایت کرد.
رسول خدا«ص» میفرمایند: «رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ- مُدَارَاةُ النَّاسِ فِي غَيْرِ تَرْكِ حَقٍّ وَ مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ خِفَّةُ لِحْيَتِه» ريشه خِرد پس از ايمان به خدا، مدارا كردن با مردم است در غير ترک حق، و از خوشبختى مرد است كمىِ نزاع و جنگ.
از حضرت باقر «ع» هست که: «إِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ قُفْلًا وَ قُفْلُ الْإِيمَانِ الرِّفْقُ» براى هر چيزى قفلى است، و قفل ايمان نرمش است. و یا میفرمایند: «مَنْ قُسِمَ لَهُ الرِّفْقُ قُسِمَ لَهُ الْإِيمَان» هر كه را نرمش بهره دادند، برای او بهرهای از ایمان را مقرر کردهاند.
از حضرت صادق «ع» هست که فرمودند: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: «رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ فَمِنْ رِفْقِهِ بِعِبَادِهِ تَسْلِيلُهُ أَضْغَانَهُمْ». (اصول كافى، ترجمه كمرهاى، ج4، ص: 359) به راستى خدای تبارك و تعالى اهل نرمش است نرمش را دوست دارد و از نرمشِ او با بنده ها است كه كينه ها را از سينه هاى آنها در كشد. مسلّم یکی از موارد رفق با مردم همان است که انتظار نداشته باشیم همه آنطور که ما دین را میفهمیم آنها هم به همان صورت بفهمند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ «ص»: «الرِّفْقُ يُمْنٌ وَ الْخُرْقُ شُؤْم» نرمش ميمنت دارد و سختگيرى شوم است. و همچنان حضرت میفرمایند: «إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يُوضَعْ عَلَى شَيْءٍ إِلَّا زَانَهُ وَ لَا نُزِعَ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا شَانَهُ» نرمى روى هر چه گذاشته شد، آن را زينت داد و از هر چه برداشته شد، زشتش ساخت. پس در واقع با رفق و مدارا بهتر میتوان افراد را با خود همراه کرد و نسبت به آنچه حق میدانیم وارد نمود.
پیامبر خدا «ص» میفرمایند: «إِنَّ فِي الرِّفْقِ الزِّيَادَةَ وَ الْبَرَكَةَ وَ مَنْ يُحْرَمِ الرِّفْقَ يُحْرَمِ الْخَيْر» در نرمى، زيادى و بركت است و هر كه از نرمى محروم شد از خير محروم گشت. این نشان میدهد اگر علامه دهر هم باشیم ولی اهل مدارا نباشیم برکتی برای خود و دیگران نداریم.
امام صادق «ع» فرمودند: «مَا زُوِيَ الرِّفْقُ عَنْ أَهْلِ بَيْتٍ إِلَّا زُوِيَ عَنْهُمُ الْخَيْر» از هر خاندانى كه نرمى دور شد، خير از آنها دور گشت. (الكافي، ج2، ص: 119) و رسول خدا «ص» میفرمایند: «أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِأَدَاءِ الْفَرَائِض» خداوند به همانگونهای که به من در مورد واجبات امر کرده، در مورد مدارا با مردم نیز امر فرموده. زیرا در چنین فضایی است که انسانها احساس میکنند میتوانند وارد تاریخی شوند که با انقلاب اسلامی شروع شده و انقلابیون به آنها سختگیری نمیکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با محبت و سعه صدر و در حدّ آمادگی مخاطبانتان مطالب را با آنان در میان بگذارید و بدون اصرار، تنها چشماندازی برای آنها بگشایید به امید آنکه آرامآرام در آینده متوجه تاریخی شوند که با انقلاب اسلامی به ظهور آمده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده در آن جواب آن بود که عموماً کافران ذیل یک تمدن با پیامبران مقابله میکردند و تحت تأثیر یک جریان فکری قرار داشتند وگرنه بسیار بعید است که افراد منفرد با دین الهی مقابله کنند. مثل همینکه در این تاریخ نیز ذیل تمدن سکولار غربی با دین مقابله میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده وزیری تحولخواه بود. فکر نمیکنم وزیر بعدی که مجلس عملاً مجبور میشود به او رأی دهد، بهتر از ایشان باشد. موفق باشید
- باسمه تعالی: سلام علیکم: سوال شده بود:
"""سلام علیکم وقتتون بخیر استاد گرانقدرم. نظرتون راجع به این متن چیست؟ به نظرم خیلی زیبا بود. خاطره ای از دکتر زرین کوب:
روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد:
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید؟
گفتم: استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم.
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند.
همین طور که صحبت می کرد، دقیق نگاهش می کردم، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته، متین و سنگین و باوقار.
می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه، و چه زیبا غزل حافظ را می خواند.
پرسیدم: حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید؟
گفت: سؤالی داشتم
گفتم: بفرما
پرسید: شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟
گفتم: خب بله، صددرصد
گفت: ولی من اعتقاد ندارم
پرسیدم: من چه کاری میتونم انجام بدم؟ از من چه خدمتی بر میاد؟ (عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم)
گفت: خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید؟
گفتم: اگر از دستم بر بیاد، حتما، چرا که نه؟
گفت: یک فال برام بگیرید
گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم. بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: بفرما
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم، نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت: برای خودم نمی خوام، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز (روز عاشورا) چی می گه؟
برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال.
حافظ، عاشورا، اگه جواب نداد چی؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد.
متوجه تردیدم شد، گفت: چی شد استاد؟
گفتم: هیچی، الان، در خدمتتان هستم.
چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم:
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می تواند باشد، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل، از این زاویه نگاه نکرده بودم، این غزل، ویژه برای همین مناسبت سروده شده. بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود. متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم.
بلند شدم، دستم را گرفت می خواست ببوسد که مانع شدم، خم شدم، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم. گفت معتقد شدم استاد، معتقد بووودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد آن روز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند.
پیشنهاد می کنم هر وقت حال خوشی داشتید، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد، این غزل را بخوانید."""
و بنده در جواب سوال عرض کردم:
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم هیچ راهی جز آنچه آن پیرمرد از آن دریافت کرد، نیافتم که همان اشک ریختن است با دیدن این غزل و با توصیفی که در آن شرایط پیش آمدهاست. راستی را آیا جز این است که جناب حافظ لسان الغیب است و غیب، چیزی است که هر جا ظهور کند همهی آنچه باید به ظهور آید به میان میآورد و چه چیزی زیبا تر از قصهی حضرت سیدالشهدا «علیهالسلام» وقتی که لسان الغیب از ابعاد غیبیِ آن سخن بگوید؟ موفق باشید
----------------------------------------
حال عرض بنده آن است که این موارد، سند معتبر نمی خواهد بهانه ای است تا با حضور جناب حافظ به کربلا نظر شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: لطف بفرمایید و متن عربی آن حدیث شریف را ارسال کنید. با تشکر. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آری! اگر انسان در بستر توحید و با افقی که شخصیت انسانهای معصوم همچون علی «علیه السلام» در مقابل انسان می گشایند قرار نگیرد همچنان خود را ناکام احساس می کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره این قبض و بسطها را گریزی نیست. فرمود: «ای بردار، عقل یکدم با خود آر / دَم به دم در تو خزان است و بهار». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه انسان قبل از آنکه بمیرد متذکر مرگ شود و احوالات آن را بشناسد، با روبهروشدن با مرگ، غافلگیر نمیشود و آن را میشناسد. به همین جهت به ما فرمودهاند: «موتوا قبل أن تموتوا». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این فکر باشید که نفس ناطقهی انسان میتواند روح گرسنگی را بشناسد در آن حدّ که حتی موجب میشود با فهمِ بیشتر با موضوعات برخورد کند. پیشنهاد میشود کتاب کوچک «روزه؛ دریچهای به عالَم معنا» در این رابطه خوانده شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کثرت شهود، منافی وحدت شهود نیست. کثرت شهود یعنی او را در مظاهر متکثر مییابیم. آری! او جلّ جلاله است که با نور اسماء در مظاهر مختلف به ظهور آمده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور میشود با مطالعهی کتاب که هنوز به منصهی ظهور نیامده، جهانی گسترده مقابل انسان گشوده میشود و سایر انسانهایی که به نحوی به دنبال حقیقتاند، از آنِ ما خواهند شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: گاه و بیگاه بنا به شرایطی عرایضی شده است بخصوص در مباحثی که امسال در رابطه با کربلا در جلسهی عاشورائیان شد؛ این امر در میان آمد. نکاتی در شرح سورهی فتح، در جلسات ۱۵ تا ۱۷ هست که میتوانید در قسمت تفاسیر سورهها در سایت دنبال کنید. موفق باشید
http://lobolmizan.ir/sound/1291
باسمه تعالی: سلام علیکم: در نسبت با انسانها، این انسانها هستند که باید جهان خود را خدایی کنند. همیشه طاغوتها مزاحم بودهاند و مبارزه با طاغوت که حجاب حضور خداوند است به عهدهی مؤمنین است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» مباحثی در رابطهی «دریچههای اعجاز» دارد. إنشاءالله میتواند مفید افتد. موفق باشید
