باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده بهترین شکلی که این موضوع را میتوان دنبال کرد، منزل 99 «منازلالسائرین» میباشد به معنای منزل «جمع». بنده سعی کردهام در جلسهی پنجم سورهی فتح نکاتی در این رابطه مطرح شود به این معنا که:
این همان درکِ آرامآرام وحدت وجود است که هر چقدر سالک جلو برود با عمق بیشتری در آن حاضر میشود و جناب خواجه عبدالله انصاری در منزل «جمع» که نود و نهمین منزل از منازل صدگانهی سلوک است، از آن سخن میگوید و میفرماید: «و اَمَّا جمع الوجودِ: فهو تلاشى نهايةِ الاتّصالِ في عين الوجود مَحْقاً.» و جمعُ الوجود عبارت است از تلاشی و فناءِ نهایت اتصال در عین وجود به صورت محق شدن آن علوم در عین وجود. و سپس میفرماید: «و الجمعُ غايةُ مقاماتِ السالكين، و هو طَرَفُ بحرِ التوحيد.» مقام جمع، غایت مقامات سالکین است و آن کرانهی دریای توحید میباشد.
مقام جمع مقامی است که وحدت شخصی وجود در آن جریان مییابد و تمام ریاضتها برای همین است که برای سالک جز خدا نماند و هیچ مانع و حجابی در میان نباشد.
خوب است که به اصل جلسه که در بنر سایت هست، رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید همینطور باشد زیرا «چونکه صد آید نود هم پیش ماست» و از آن مهمتر «با کریمان کارها دشوار نیست». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر ظاهری آری، ولی انقطاعِ تعلق روح از بدن کمی طول میکشد که حتی طرف متوجه شود مرده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به نظر آیت اللّه بهجت که میفرمایند در این زمانه علم ما میتواند استاد ما باشد؛ پیشنهاد میشود با «معرفت نفس» شروع کنید مثل کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با شرح صوتی آن و کتاب «آشتی با خدا». کتابها روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. واقعاً: «شراب آنگه شود صافی که در شیشیه بماند اربعینی». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل حرف در قرآن است که توحید، عامل بقای هر حرکت توحیدی است که تعبیر «بالحقّ» در آن بهکار برده میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم کسی در وحدت وجود گوشش بدهکارِ این حرفها باشد. حقیقتی را مییابند و مطابق آن حیات توحیدی خود را دنبال می کنند، حال بقیه خود را محروم کردهاند، خود را باید ملامت کنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده دعاگو هستم، فرصتم برای دیدن آن نوع کلیپها کم است. اگر موضوع خاصی برایتان پیش آمده، بفرمایید در خدمت هستم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتش نباید این موارد را از بنده و امثال بنده بپرسید که نمیتوانیم در آن فضا تنفس کنیم. بحث بد و خوب نیست؛ فضای ما، فضای دیگری است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی تقدیری مشخص در صحنه است، با دعا تغییر نمیکند ولی شرایط دعا فراهم میشود تا زمینهی اُنس با خدا شکل بگیرد و آن مرحوم هم در سیر خود بهتر سیر کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اواخر کتاب «ده نکته در معرفت نفس» مطالبی است که میتواند در این مورد برای شما کمک فکری باشد که عیناً خدمتتان ارسال میشود: موفق باشید
- قرآن در مورد روح انسان مي گويد: «فَاِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ روُحي...( ۷۲/ص) يعني چون بدنش را آمـاده كـردم و از روح خود در آن دميدم، به ملائكه گفتم به او سجده كنند.
از اين آيه نتيجه ميگيريم كه:
الف - انسـان «از روح خـداست» و نـه «روح خـدا». چـون فرمـود: « مِنْ روُحـي» و نفرمود: «روُحي»، يعني روح انسان صورت نازله اي از روح خداست.
ب - روح، مخلوقي است از مخلوقات خداوند و نزديك ترين مخلوق به خداوند است و حتي از ملائكه هم بالاتر است. و در همين رابطه قرآن مي فرمايد: «يُنَزِّلُ الْمَلائِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ اَمْرِه» (۲/نحل) يعنـي خداوند ملائكه را به كمك روحي كه از «امر» خداست نازل ميكند. بنابراين نبايد براي خدا مثل انسان يك روح قائل شويم و تصور كنيم روح خدا يعني خود خدا، چرا كه خود خداوند در قرآن «روح» را يكي از مخلوقات معرفي ميكند و ميفرمايد: از روح خودم در جسم انسان دميدم. و اينكه ميفرمايد: از روح خودم؛ يعني روحي كه يكي از مخلوقات من است، ولي چون مرتبه اين روح بسيار بلند است خداوند آن را به خودش نسبت داد، همانطور كه خانه كعبه را به خودش نسبت داد، اين به جهت شرافت آن مكان است، نه اينكه خداوند واقعاً خانه داشته باشد. پس:
اولاً: ملائكه به كمك روح نازل مي شوند، يعني روح اصل است و ملائكه تجلي آن روح هستند.
ثانيـاً: روح از «امر» الهي است و مقامش مقام «كُنْ فَيَكُون» است چون خداوند درآيه ۸۲ سوره مباركه يس فرمود: «انّمااَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَيْـئاً اَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون»، يعني: («امر» خدا آن است كه چون اراده كند چيزي را ايجاد كند، ميگويد بشو، و ميشود). پس روح كه از امرالهي است، نظام مادي و تركيبي و تدريجي ندارد.
ثالثـاً: اصل اساسي انسان هميـن روح است كـه فوق ملائكه است و جلوه مستقيـم حـق است و حامل همة اسماء و صفات الهي و همان وجهالله است و خليفة او در عالم وجود است، و چون آن روح مخلوقِ بيواسطة حق است، جامع همة كمالات الهي است، برعكسِ ملائكه كه هركدام كمال خاصي از حق را ظاهر ميكنند، به طوريكه يك ملك مظهر اسم عليم خدا است مثل جبرائيل، و يكي مظهر اسم مميت خدا است مثل عزرائيل ولي مقام روح كه حقيقت انسان نيز هست جامع همه اسماءالهي است، منتهي به ايجاد حق موجود است و از خود وجودي ندارد.
رابعـاً: اين سوي دنيايي انسان «اسفل سافلين» و مقام بدن و ماده است و آن سوي انسان، روح است و مقام قرب بي واسطه، و لذا انسانها از جهت روح خود به خدا نزديكاند، ولي به واسطة جسم خود كه از گِل آفريده شده، از او دورند. حال هرطرف را انتخاب كند، آنجايي خواهد شد.
۳. آخرين و پايينترين مرتبه و منزل روح، جاي گرفتن در بدنِ تسويه و تصفيه[1] شده است كه در اين مرتبه كه روح در بدن جاي ميگيرد آنقدر روح تنزّل يافته است كه تقريباً از آن مقام اصلي اش خبري نيست. به طوريكه در اين حالت فراموش ميكند اصل و منزل اصلياش كجاست. آنچه در بدن انسان دميده شده، صورت تنزّليافته روح است.
۲۵- تسويه يعني متعادل شده و تصفيه يعني از ناخالصيها پاك گشته
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد شده است، ولی کار بسیار سنگینی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته همینطور است که میفرمایید و به همین جهت کتاب «عقل و ادب ادامهی انقلاب اسلامی در این تاریخ» تدوین شد. عرایض نسبتاً مفصلی در شرح آیات ۱۱ سورهی جاثیه برای توجه به این ضعف شده است که صوت آن را در جلسات ۴ و ۵ آن سوره میتوانید دنبال بفرمایید. راهِ حل همان است که قرآن در آن آیه به ما متذکر شده است. در ضمن خوب است به توصیهی امام سجاد «علیهالسلام» به یکی از یارانشان که ذیلاً خدمتتان میآورم توجه بفرمایید که چگونه حضرت آن بندهی مؤمن را که گویا گرفتار همین سختگیریها بوده است؛ متذکر راه دیگری میشوند که آن، گشودگی نسبت به خلق خدا است. موفق باشید
«دَخَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ شِهَابٍ الزُّهْرِيُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ «عليه السّلام» وَ هُوَ كَئِيبٌ حَزِينٌ فَقَالَ لَهُ زَيْنُ الْعَابِدِينَ«عليه السّلام» مَا بَالُكَ مَغْمُوماً؟ قَالَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ غُمُومٌ وَ هُمُومٌ تَتَوَالَى عَلَيَّ لِمَا امْتُحِنْتُ بِهِ مِنْ جِهَةِ حُسَّادِ نِعَمِي وَ الطَّامِعِينَ فِيَّ وَ مِمَّنْ أَرْجُو وَ مِمَّنْ أَحْسَنْتُ إِلَيْهِ فَيُخْلِفُ ظَنِّي فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع احْفَظْ عَلَيْكَ لِسَانَكَ تَمْلِكْ بِهِ إِخْوَانَكَ قَالَ الزُّهْرِيُّ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّي أُحْسِنُ إِلَيْهِمْ بِمَا يَبْدُرُ مِنْ كَلَامِي قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ إِيَّاكَ أَنْ تُعْجَبَ مِنْ نَفْسِكَ بِذَلِكَ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا يَسْبِقُ إِلَى الْقُلُوبِ إِنْكَارُهُ وَ إِنْ كَانَ عِنْدَكَ اعْتِذَارُهُ فَلَيْسَ كُلُّ مَنْ تُسْمِعَهُ شَرّاً يُمْكِنُكَ أَنْ تُوَسِّعَهُ عُذْراً ثُمَّ قَالَ يَا زُهْرِيُّ مَنْ لَمْ يَكُنْ عَقْلُهُ مِنْ أَكْمَلِ مَا فِيهِ كَانَ هَلَاكُهُ مِنْ أَيْسَرِ مَا فِيهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُهْرِيُّ أَمَا عَلَيْكَ أَنْ تَجْعَلَ الْمُسْلِمِينَ مِنْكَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ بَيْتِكَ فَتَجْعَلَ كَبِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَالِدِكَ وَ تَجْعَلَ صَغِيرَهُمْ بِمَنْزِلَةِ وَلَدِكَ وَ تَجْعَلَ تِرْبَكَ مِنْهُمْ بِمَنْزِلَةِ أَخِيكَ؟ فَأَيَّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَظْلِمَ وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَدْعُوَ عَلَيْهِ وَ أَيُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَهْتِكَ سِتْرَهُ وَ إِنْ عَرَضَ لَكَ إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ بِأَنَّ لَكَ فَضْلًا عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَانْظُرْ إِنْ كَانَ أَكْبَرَ مِنْكَ فَقُلْ قَدْ سَبَقَنِي بِالْإِيمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَهُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ إِنْ كَانَ أَصْغَرَ مِنْكَ فَقُلْ قَدْ سَبَقْتُهُ بِالْمَعَاصِي وَ الذُّنُوبِ فَهُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ إِنْ كَانَ تِرْبَكَ فَقُلْ أَنَا عَلَى يَقِينٍ مِنْ ذَنْبِي وَ فِي شَكٍّ مِنْ أَمْرِهِ فَمَا لِي أَدَعُ يَقِينِي لِشَكِّي وَ إِنْ رَأَيْتَ الْمُسْلِمِينَ يُعَظِّمُونَكَ وَ يُوَقِّرُونَكَ وَ يُبَجِّلُونَكَ فَقُلْ هَذَا فَضْلٌ أَخَذُوا بِهِ وَ إِنْ رَأَيْتَ مِنْهُمْ جَفَاءً وَ انْقِبَاضاً فَقُلْ هَذَا لِذَنْبٍ أَحْدَثْتُهُ فَإِنَّكَ إِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ سَهَّلَ اللَّهُ عَلَيْكَ عَيْشَكَ وَ كَثُرَ أَصْدِقَاؤُك وَ فَرِحْتَ بِمَا يَكُونُ مِنْ بِرِّهِمْ وَ لَمْ تَأْسَفْ عَلَى مَا يَكُونُ مِنْ جَفَائِهِمْ وَ اعْلَمْ أَنَّ أَكْرَمَ النَّاسِ عَلَى النَّاسِ مَنْ كَانَ خَيْرُهُ عَلَيْهِمْ فَائِضاً- وَ كَانَ عَنْهُمْ مُسْتَغْنِياً مُتَعَفِّفاً وَ أَكْرَمَ النَّاسِ بَعْدَهُ عَلَيْهِمْ مَنْ كَانَ مُتَعَفِّفاً وَ إِنْ كَانَ إِلَيْهِمْ مُحْتَاجاً فَإِنَّمَا أَهْلُ الدُّنْيَا يَتَعَقَّبُونَ الْأَمْوَالَ فَمَنْ لَمْ يُزَاحِمْهُمْ فِيمَا يَتَعَقَّبُونَهُ كَرُمَ عَلَيْهِمْ وَ مَنْ لَمْ يُزَاحِمْهُمْ فِيهَا وَ مَكَّنَهُمْ مِنْ بَعْضِهَا كَانَ أَعَزَّ وَ أَكْرَمَ ( الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ۲، ص: ۳۲۰)
امام باقر «علیه السلام» می فرمایند: ابن شهاب زهرىّ بر امام سجّاد «عليه السّلام» وارد شد در حالى كه بسيار محزون و غمبار بود، پدرم بدو فرمود: تو را چه شده كه اين چنين محزونى؟! گفت: اى زاده رسول خدا، غمها و غصّه هايى است كه پيوسته از جهت حسودان بر نعمت و طمعكاران در موقعيّتم بر من وارد مى شود، تا جايى كه ديگر به هيچ كس اعتماد ندارم.
حضرت سجّاد عليه السّلام فرمودند: زبانت را حفظ كن تا دوستانت را بدست آورى.
زهرىّ گفت: اى زاده رسول خدا، من در كمال خوش زبانى با اينان رفتار مى كنم.
حضرت فرمود: هيهات هيهات! مبادا مبتلا به عجب شوى، و نكند كلامى گويى كه مخالف دلشان باشد، هر چند عذر آن نزد تو باشد، چون تو قادر نخواهى بود به تمام مخالفين خود عذرت را بنمايى و حرف را روشن كنى.
سپس فرمود: اى زهرىّ، كسى كه از نظر عقل به كمال نرسيده، زودتر به وادى هلاكت مى افتد.
زهرىّ! چرا أهل اسلام را همچو أهل و خانواده خود نمى بينى؛ كه بزرگشان را همچون پدر، و كوچكشان را همچون فرزند، و همسانشان را همچون برادر در نظر بگيرى، در اين صورت بكداميك از ايشان حاضرى ستم كنى، يا نفرين نموده يا آبرويش را ببرى؟!!.
اگر مبتلا به وسوسه ابليس شدى كه تو از ديگران برترى، ببين اگر آن بزرگتر از تو بود بگو: او پيش از من أهل ايمان شده و كردار صالحش بيشتر از من است. و اگر كوچكتر از تو بود بگو: من بيش از او مرتكب معصيت شدهام پس او بهتر از من است. و اگر همسان تو بود بگو: من به گناه خود يقين دارم ولى در باره او شكّ دارم، چرا يقين خود را با شكّ عوض كنم.
اگر ديدى أهل اسلام تو را تعظيم مى كنند و مورد احترام خود قرار مى دهند بگو:
اين فضل را آنان قائلند، و اگر از اينان ستم و ناراحتى به تو رسيد بگو: اين بخاطر گناهى است كه مرتكب شده ام. كه اگر تو اين گونه رفتار كنى خداوند زندگى را بر تو آسان گرفته و دوستانت را بسيار مى نمايد، و از اعمال نيك اينان خوشحال شده و به هيچ وجه از ستم اينان تأسّف نخواهى خورد. و بدان كه كريم ترين فرد بر مردم كسى است كه خيرش بسيار و از اينان بى نياز بوده و عفيف باشد، و پس از او كسى است كه عفيف باشد هر چند بديشان نيازمند باشد، زيرا أهل دنيا به اموال خود عشق مى ورزند، پس هر كه مزاحم معشوقه اينان نشود بر ايشان كرم كرده، و هر كه علاوه بر عدم مزاحمت چيزى به اموالشان نيز اضافه كند عزيزتر و كريمتر بر ايشان مى باشد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجهاید خداوند سرنوشت بندگان را در دست بقیه قرار نمیدهد. هرچه ما چوب خوردهایم، از خودمان است که رجوع واقعی به معارف الهیه و عبادات شرعی نداریم. باید بشر به این بصیرت برسد که روز به روز، دشمنان انسانیت در مسیر نابودی خودشان قرار میگیرند و نابود میشوند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده از کتاب «آشتی با خدا» بگیر تا حالا، سعیام در همین روش است. تبیین دین، همان حساسیت نسبت به این موضوع است که افقِ جهانی که انسانها در آن زندگی میکنند را مدّ نظر قرار دهیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بدن اخروی دارای شدتِ وجودی بیشتری است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همین جهت عرض شد برای بنده عجیب است. زیرا در هر حال روح انسان با وجهِ تجرد خود که شامل همهی موقعیتهایش میباشد، بدن خود را میسازد. زیرا همان هیپوفیزِ مغز هم که قسمتی از بدن است را همان روح ساخته، حالا چرا ساز دیگری میزند؟ واللّه اعلم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین آنکه نباید به او سختگیری کرد زیرا ممکن است استعداد لازم را در آن امور نداشته باشد و سرخورده شود؛ روشی که پیشنهاد میکنیدممکن است نتیجهبخش باشد. در هر حال، رفاقتتان را حفظ کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم. شاید بتوان توجیهی دیگر برای آن داشت. از آن مهمتر آن قسمتی را که قانوناً اجبار کرده است به اعتبار رعایت قانون باید انجام داد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور جواب داده شد: ۲۴۱۵۱. باسمه تعالی: سلام علیکم: راهنمایی بنده آن است که در این موارد باید سکوت کرد مگر اینکه مطمئن باشیم وظیفهی ما تذکر است. موفق باشید
سلام علیکم: ۱. آقای فاطمی نیا فرمودند: آقا مقدس نباشید، مقدس هارو نمیخرن، مشتی ها رو میخرن. سر بسته بگم؛ افعال نجاتتون نمیدن، صفات نجاتتون میدن. ۲. استاد در رابطه با هویت انسانی و طلبگی رجوعاتی بفرمایید ۳. بنده یک شخصیتی دارم که اهل حرف نیستم به خصوص که اطرافیان حرف مغز داری ندارند و به حرف های روز مره و سبک مشغولند، بسیار حساسم و جویای عقل و به همین جهت زیاد فکر میکنم، انقدر مشغول فکر و مطالعه و هدف و... هستم که اصلاً فرصت اینکه بخوام به رفاقت های سطحی بپردازم، ندارم. یه دوستی میگفت رفاقت بر روی هدف مشترک شکل میگیره. میخواستم بدونم ضرورت دوستی چی هست؟ در شرایطی که دوستی جز لغو گذرانی نیست و از طرفی ندرتاً پیش میاد که احساس تنهایی و نیاز به تعامل برایم اذیت کننده میشود ( نمی دانم می توانم منظورم را برسانم یا نه) آیا جز اینست که انسان باید نسبت به آگاهی های خود تلاش کند و برنامه ریزی کند و در این مسیر هر چه پیش راه آمده را بپذیرد و اکنون که موقع دوستی و رفاقت نیست بیخود، خود را خسته نکند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این که فعلاً خداوند میل شما را به مطالعه و عمق بخشیدن به عقایدتان سوق داده است، جای شکر دارد و نباید کوتاهی کرد و از آن طرف چنانچه شرایطی پیش آید که در جمع دوستان متوجه نکاتی شوید که نیاز است در مورد آن ها نیز فکر کنید، آن جمع و آن حضور را به فال نیک بگیرید و یا اگر پیش آمد که با افرادی روبرو باشید جهت رشد معرفتی آن ها، آن را نیز باید به فال نیک گرفت و میدانی دانست برای رشد شخصیت خودتان. موفق باشید
سلام استاد عزیز و گرانقدر: طاعات قبول. استاد جان سوالی برایم مطرح شده، ممنون میشم پاسخ دهید: استاد جان، شما میفرمایید اینکه در ماههای رمضان و شعبان و رجب، شرایط خاصی به لحاظ معنوی حکم فرماست، قراردادی نیست و یک پدیده واقعی و حضوری است، حال با توجه به اینکه زمان این ماه ها قراردادی است، یعنی از این هلال تا آن هلال رمضان است، آیا تاثیری ندارد؟ در واقع ببینید در ماه های شمسی، فروردین همیشه یک موقع است ، دی همیشه یک موقع خاص است اما رمضان و...چرخشی است و این چرخش قرارداد است، پس چطور حالات واقع شده در آن قراردادی نیست و حقیقی است؟ مثلا شب عید فطر که آنقدر مقام دارد، خب اگر ما مقلد حضرت آقا باشیم بصورت قراردادی وضع کردن که استهلال با چشم مسلح هم قبول است و لذا نظرشان با مراجعی که به چشم غیرمسلح فقط عقیده دارند فرق میکند بنابراین مثلا بعضا یک روز زودتر از بقیه عید فطر اعلام می کنند، خب حالا من و همسایه ام که یکی مقلد رهبری و دیگری مثلا مقلد آقای مکارم است، هر دو در یک افق و مکان زندگی میکنیم چطور عید فطر من یک روز زودتر است؟ آنوقت آن برکات و انوار شب عید فطر برای عید من نازل می شود و یا عید ایشون که فرداست؟ پس این برکات و معنویات قراردادی می شود، یعنی برای من امشب است برای همسایه دیوار به دیوارمون فرداشب، وگرنه چطوری است؟ بعد من چطور به قول شما مثل امام سجاد علیه السلام با ماه رمضان وداع کنم و رمضان رو وجودی در نظر بگیرم که مقابلم است و با او خداحافظی میکنم، در حالی که ما قرار گذاشتیم نهمین حلول را رمضان نام بگذاریم؟ کاش تونسته باشم سوالم رو درست و کامل مطرح کنم. رحم الله لوالدیک
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در ظرفیت زمانها میباشد و آن هم در کلیت آنها به همان معنایی که روح و ارادهای در پشت این زمانها نهفته است و اولیای الهی و انبیای ربّانی از آن به ما خبر دادهاند. مثل آنکه قوه بینایی در پشت عضوی به نام چشم حاضر است و آن غیر از قوه شنوایی است که در پشت عضوی به نام گوش حاضر میباشد، با اینکه هر دو عضو، مادی هستند. پس بحث در ظرفیت زمانها در میان است آنهم به صورت کلی، و تلاش برای آنکه آن زمانها را – مثل عید فطر- پیدا کنیم. به همین جهت هم این عمل را به عهده امام مسلمین گذاشتهاند و مسلّماً خداوند او را در این امر مدد میرساند. حال اگر عدهای در این مورد آنطور که میفرمایید تلاش لازم را نمودند ولی موفق نشدند، بالاخره خداوند با رحمت خود نقص کار آنها را جبران میکند. موفق باشید
با سلام و احترام خدمت استاد عزیز: آیا می توان گفت که برای اشخاصی که تجربه نزدیک به مرگ پیش می آید، بعلت قطع نسبی تعلق روح از بدن مکاشفه روی می دهد؟ نکته بعدی به نظر شما مشاهده تونل نورانی برای تعداد زیادی از تجربه کنندگان به چه علتیه؟ آیا در روایات و یات اشاره ای به مشاهده این تونل نورانی در هنگام مرگ شده است؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته این نوع انقطاع، غیر از شهودی است که با روشهای سلوکی برای عرفا پیش میآید و مباحثی مثل مشاهده تونل نورانی، امر عادی در رابطه با موضوعی است که نفس ناطقه انسان با خودش برایش پیش میآید و اینطور نیست که با حقیقتی و یا واقعیتی در بیرون از خود با آن روبهرو شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این زمانه پذیرفتن ولایت نایب امام که در جواب سؤال 31418 نقش ایشان مطرح شد، عملاً نوعی بیعت با رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» است. تصور بنده آن است که آن نوع قطببازیها بیشتر نوعی بیعت باید باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است به چند جلسه اول کتاب «آشتی با خدا» که روی سایت هست، سری بزنید. بخصوص قسمتی که میگوید: «خدا چرا ما را خلق کرد؟». انسان در فرزندآوری با نوعی بسط خود در عالم هستی روبهرو میشود در آن حدّ که فرمودهاند فرزندان مؤمن انسان در قیامت از والدینشان شفاعت میکنند و این بر مبنای نیّتی است که والدین در تربیت فرزندانشان دارند. اشکال در آن جا است که ما گمان میکنیم در تأمین زندگی و تربیت فرزندانمان همه کارها به عهده ما است؛ غافل از آنکه همان خداوندی که آنها را خلق کرده، رزق و تربیت کلّی آنها را به عهده گرفته است. موفق باشید