باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام معظم رهبری «حفظهاللّه» در فتوای خود میفرمایند فرقی بین زن و مرد ندارد اگر صوت آن فرد موجب فتنه و فحشاء نباشد، اشکال ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم با نگاه عمیق فلسفی- عرفانی مثل نگاهِ شهید آوینی باید در تاریخ انقلاب حضرت روح اللّه «رضواناللّهتعالیعلیه» وارد شد و در آن بستر به این عرصهها ورود کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده بد نیست به راهکارهایی که در کتابهای «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» و «ادب خیال و عقل و قلب» پیشنهاد شده، سری بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همهی انسانها از جمله انسان کامل از جهتی ازلی و ابدیاند، تفاوت در کمال و نقص آنها است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جزوهای بر روی سایت در نقد نظر دکتر سروش هست که میتواند بهکار آید. در ضمن آقای دکتر عبدالکریمی در نقدِ «رؤیای رسولان» از دکتر سروش مقالهی مفصلی دارند که از این جهت میتواند مفید باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم در اصل موضوع، با شما همراه هستم. در مورد دوم هم، چرا امیدوار نباشید؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت حق به رسول خود میفرماید دیدی که هیچ راهی برای شناخت حق در مقابلت نبود و خداوند راههای هدایت را در مقابلت گشود، پس از این به بعد نیز تنهایت نمیگذاریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر نمیکنم درست باشد که ایشان را لعن کرد همچنانکه نباید مرید ایشان شد و سخنانشان را بدون تحقیق و تفکر پذیرفت. باید در مورد سخنان ایشان فکر کرد و آنچه محققانه است را پذیرفت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است. کانت به این نتیجه رسیده بود که تنها با فنومنها ما میتوانیم ارتباط داشته باشیم که عین واقعیتها یعنی نومنها نیست و مفاهیم استعلایی و پیشینی بر روی آنچه از خارج درک میکنیم، تأثیر میگذارد. موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز: در پاسخ سوال 31935 مطالبی رو عنوان کردین، هنوز اون اشکال از ذهن من برطرف نشد - جزوه شما و مطالب پرسش و پاسخ های قبلی در مورد رجعت رو خونده بودم، بعضی مواقع بسیاری از بزرگان مطالبی رو از راه غیر استدلال متوجه می شوند و درک می کنند و برای انتقال اون دلیل می تراشند، که ممکنه دلیل برای ما منطقی نباشه ولی با عظمت شخصیت اون شخص موضوع رو می پذیریم، گاهی هم دلیل ها رساست ولی ایراد عدم درک صحیح از طرف ماست. به هرحال تو این موضوع من دقیق متوجه نشدم چرا حتما رجعت باید مادی و فیزیکی باشد، دو تا ابهام برای این مسئله داشتم اول اینکه رجعت مومنین نظام طبیعی عالم رو به هم می ریزه، در همین نزدیکی ها ظهور واقع بشود برای مثال فرض بفرمایید سردار بزرگ اسلام شهید قاسم سلیمانی به دنیا رجوع فرمایند، امام خمینی رجوع فرمایند، نظام دنیا کلا به هم می خوره، خدا اگر می خواست با معجزه های در این سطح مردم ایمان بیارن که ... به راحتی این امر میسر بود مورد دوم هم که مقداری ذهنم رو مشغول کرده، خب چه ایرادی داره با بازگشت روح تکامل افراد رخ بده چیزی شبیه همون مطالب که در شرح فصوص بیان کرده اید من مطلب رو از کتاب شما نقل می کنم : " در مورد راز قتل کودکان، شیخ اکبر معتقد است تا این ابناء به قتل نمیرسیدند حضرت موسی پدید نمیآمد. لذا ارواح مقتولین دست به دست هم دادند تا روح حضرت موسى از طريق والدین متكوّن شد و مقدمات تقدير الهی چنین باید میبود که علاوه بر والدین حضرت، امداد ارواحِ ابناءِ به قتل رسیده هم باید در میان میآمد. اما حکمت قتل أبناء به دست فرعون برای آن بود که حیات و روحانیت همهی مقتولین که به خاطر موسی کشته شدند، به سمت حضرت موسى جهت امداد، عود و برگشت نماید. زیرا هر طفلی به امید این که موسی است به قتل رسید و آن قتلها این جا از سر جهل نبود. - بلکه به یک معنا هر کدام موسایی بودند - پس ناچار باید حيات و روح مقتول، به موسی برگشت کند. حیات مقتولی که به جهت موسی به قتل رسید و آن حیات مقتول به جهت موسی، حیاتی طاهر بر اساس فطرت است که أغراض نفسانی آن را آلوده نکرده است. بلکه، بر فطرت «بلی» است. و موسی مجموع حیات کسانی بود که به عنوان موسی بودن کشته شدند و همهی آنچه به عنوان استعداد و توانایی برای مقتول مهیا بود در حضرت موسى جمع شده است، مثل شجاعت و تدبیر و غیره. اول چیزی که در مکاشفهی حضرت محمدیّه که از این باب یعنی باب فصّ موسوی به طور شفاهی مخاطب شدم اتحاد أرواح أبناء به قتل رسیده و عود آن أرواح در مادهی موسویّه بوده است. پس موسی متولد نشد مگر این که او مجموع أرواح كثيره و قوای فعّاله بود. به همان معنایی که عقل کلی همهی عقول جزئی را به صورت جامع در خود دارد، مثل مدد به مؤمنین توسط فرشتگان
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید باید بحث «رجعت» را در آمادگی شرایطی دانست برای بالفعلشدنِ روحهایی که به کمال خود نرسیدهاند. حال با توجه به این امر چرا میفرمایید با این رجعت نظام عالَم به هم میخورد؟ از طرفی شرایط حضرت موسی «علیهالسلام» هنوز شرایط بلوغ عالَم که با حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجه» به ظهور میآید، نمیباشد بلکه مقدمه ظهور آن بلوغ است ولی شرایط حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجه» شرایطی است تا همه ابعاد انسانی اعم از ابعاد غضبیه و شهویه از یک طرف، و ابعاد الهی از طرف دیگر به ظهور آیند. و در همین رابطه حتی بحث رجعت همه انبیاء و امامان در میان است. اینجا است که میتوان گفت خود آنها باید به میان آیند تا فعلیتِ خود را در خود احساس کنند. میماند که آیا میشود آنها فعلیت خود را در شخصیت حضرت مهدی «عجلاللهتعالیفرجه» دریابند؟ والله اعلم. ظاهراً در این حالت شاید برای بعضی از آنها اجمالشان به تفصیل در نیاید و اصرارِ بر رجعت حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» گویا از این جنس است. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخی: رضایت خدا نصیبتون ان شاالله، استاد ۲ تا سوال در رابطه با دعا داشتم خدمتتون در شرح نامه ۳۱ در مبحث دعا فرمودین که ما بدون هیچ واسطه ای با خدا میتونیم مرتبط باشیم و نیازی به واسطه نداریم (نقل به مضمون) اما برخی از بزرگان میفرمایند که ما نمیتونیم مستقیما با خداوند مرتبط باشیم و فقط ایمه میتونن بدون واسطه با خداوند این ارتباط رو داشته باشن، حالا چه جوری میشه بین فرمایش شما و ایشان ارتباطی برقرار کرد؟ و مطلب دوم اینکه شما در پاسخ سوالی در رابطه با دعا فرمودین که دعا حتما تاثیر داره و ما باید دعا کنیم، باز بعضی از بزرگواران اظهار میدارند به اینکه اصل و نفس دعا برای ارتباط با خداست، وگرنه خداوند هر جور که خودش صلاح بدونه عمل میکنه و دعای ما تاثیری نداره، چه اینکه خیلی از دعاهای ما برآورده نشده و کلا درصد کمی از دعاها اجابت میشه و دعای ما در تحقق خواست ما خیلی نقشی نداره. استاد ممنون میشم این ۲ ابهام رو پاسخ بفرمایید. خیر ببینین
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! آنجا که فرمود: «وَإِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَإِنّي قَريبٌ ۖ أُجيبُ دَعوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ ..» نظر به نسبت حضرت حق با ما در میان است که بین او و ما حجابی نیست. لذا فرمود: « فَإِنّي قَريبٌ ۖ». ولی آنجایی که نسبت ما به سوی او است، اینجا است که واسطهها در میان هستند به همان معنایی که فرمود: «وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» که مصداق تامّ و تمام وسیلهای که ما را به سوی او میبرد و میرساند، ائمه «علیهمالسلام» هستند.
2- اما اینکه وظیفه ما دعاکردن است به همان معنا میباشد که فرمود: «قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ ۖ» بگو که اگر دعای شما نبود خدا به شما هیچ توجه و اعتنایی نداشت. آری! اگر مصلحت ما نبود که آن دعا مستجاب شود، فرمودند ثواب آن دعا برای ما میماند و در قیامت چیزی بهتر از آنچه به ما در این دنیا به جهت دعایمان ندادند؛ عطا میکنند. پیشنهاد بنده آن است که سری به کتاب «دعا در آغوش خدا» بزنید. موفق باشید
سلام با عرض پوزش سلام میکنم به محضر استاد طاهرزاده: در خصوص کار فرهنگی در بستر انقلاب اسلامی تقریبا اکثر فعالان و جوانان انقلابی عرصه فرهنگی شهر قائل به این هستن که حیطه ما بیشتر در حوزه تئوری خوب- شعاری حرف زدن - انتزاعی و ذهنی و در حیطه عمل نمی باشد بر این باورند آنچه در ظاهر جامعه حاکم است اصل است و اگر میخواهید کار فرهنگی کنید روشی عملی اجرا کنید. القصه گوشی برای شنیدن مبانی انقلاب. مکتب حاج قاسم یا اصلا چنین مباحثی را فقط در حد ثواب و کتابخوانی می دانند و بر این باورند که این روش شما کاری از پیش نمی برد و کار فرهنگی یعنی اقدام عملی. شاید انتزاعی صحبت میکنم ولی بر این روش باور داریم. نمی دانم اشکال کجاست از طرفی با وضع موجود و فرهنگ حاضر حق دارند. تقاضای راهنمایی و کمک از شما استاد دلسوز دارم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کوتاهیها و تنگنظریها کار را از نظر فرهنگی به اینجا کشانده. اگر امروز آرامآرام بر اساس همان روشی که رهبر معظم انقلاب به عنوان «تبیین» مطرح فرمودند جلو برویم، إنشاءالله فاصلهها کم میشود و ورق برمیگردد. جناب آقای محسن مهدیان در کانال تلگرامی خود نکات خوبی را میفرمایند که ذیلاً آدرس آن خدمتتان ارسال میشود. موفق باشید
https://t.me/mahdian_mohsen/1158
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد خوب است سری به کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» که روی سایت هست بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. پیشنهاد میشود جزوه «روش سلوکی آیت الله بهجت» که روی سایت هست را مطالعه فرمایید. ۲. http://lobolmizan.ir/leaflet/1361/ - مباحث «معرفت نفس» رویهمرفته در رشد عقاید میتواند کمککننده باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده اگر به کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» با همین رویکرد خوبی که در نظر دارید، رجوع کنید نکات خوبی به دست میآید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: طبق آیهی قرآن که میفرماید: «لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا ۖ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ ۚ» (نساء/۳۲) آنچه را که مردان کسب میکنند از آن خودشان است و آنچه را که زنان کسب میکنند نیز از آن خودشان میباشد. منتها مرد در نسبت به خانوادهی خود تأمین لباس و مسکن و غذا را به عهده دارد و از این جهت نباید مرد به درآمد همسر خود چشمداشت داشته باشد مگر اینکه دوستانه به تفاهم رسیده باشند. البته زن خانواده وظایفی نسبت به همسر خود دارد که نباید از آن کوتاهی کند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر صورت نباید مصرف کرد. اگر نمیتوانیم آن را برگردانیم و به یک معنا نعمت خداوند است، شاید بتوان آن را به نیازمندی رساند که هم نعمت خدا کفران نشده باشد و هم ما آلوده به گناه نشویم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفتهی مرحوم شهید مطهری در کتاب «عدل الهی» شرور، یا عدمیاند، یا منشأ عدماند. منشأ عدم مثل تگرگ که خودش آبِ منجمدشدهای است ولی شکوفه ها را از بین میبرد. در همین رابطه آن ضعفهایی که منجر میشود تا بدن این نوزاد در مسیر تدبیر صحیح روحش قرار نگیرد، شرّی میباشد از نوع دوم، که منشأ عدم شده است و آنچه بایدبشود را مانع گشته. موفق باشید
فیزیک، فلسفه، عرفان و آنگاه خون حسن رحیمپور ازغدی دیشب به لطف یکی از دوستان، یادداشتهایی از شهید بنیانگذار، استاد فخریزاده را دیدم. پیشتر ندیده ونخوانده بودم. دیشب هم نخواندم، بلعیدم و افسوس خوردم بر بزرگمردی که جلوی بتهای ما زانو نزد، بزرگ در «فیزیک» و «فلسفۀ علم» و بزرگ در انسانیت و معنویت، مجاهدی ناشناخته برای ما و کاملا شناخته برای واشنگتن و لندن و تلآویو که او را پدر"تکنولوژی هستهای" و مغزمتفکر "هوافضا" نامیدند و کشتند. دهها نقشه ترور او نقش برآب شده بود. روشن است که چرا مردم آن نظریهپرداز عملگرا را قاسم سلیمانی «فیزیک هستهای» خواندند. شهادت فخریزاده، برای او «خیر» و برای ما «شر» بود، برای او قصۀ «پیله و پروانه» و برای ما غصۀ «ماندن میان درودیوار» است، و محرومیت از مردی که ندانستیم چه حقی بر امنیت و پیشرفت ایران دارد و اینک چون شهید تهرانیمقدم، شهدای هستهای و شهیدانی که پس از این خواهیم داد، دیگر از تاریخ ایران تفکیک نخواهد شد؛ چه خورشیدهای درخشان به تاریخ ما سنجاق نشدهاند بلکه خود تاریخ ما هستند. ضمن آنکه اهل تعارف نیستم و اگر برادر قاآنی فرمانده من در سالهای جنگ، ما را به عضویت سپاه قدس بپذیرد در هر عملیات انتقامی در هر جای عالم که باشد شرکت میکنم بهویژه اینک که گرفتار کوتولههایی هستیم که هوسی جز مذاکره باشیطان ندارند و نمیدانیم به کدام خدا نماز میبرند اما نقدا حیف است اگر با چند یادداشت به افکار شهید فخریزاده در حوزه فلسفه و علوم پایه اشاره نکنم: ۱. امکان و ضرورت احیای فلسفۀ اسلامی رابه حوزه ودانشگاه یادآوری کرده و آنان را به ظرفیتهای احیا نشده فلسفه اسلامی برای فلسفه علم توجه داده است. حیات فلسفه ، قدرت تعامل با محیط و رشدیافتن و رشددادن است؛ بهنحوی که با پرسشهای فلسفی اکنون رویارویی داده شود، چالشپذیر باشد و از مسیر فلسفۀ علم، تاثیر ملموس بر جهتگیری علم داشته باشد. فلسفه اسلامی هم نوع زنده و مرده دارد. ۲. شهید نظریه پرداز، ریشۀ چالش بزرگ فیزیک جدید را در "فلسفۀ فیزیک"میبیند واصل "عدم قطعیت" راکاملا ادامۀ نظریۀ معرفتشناختی امتناع در شناخت ذات واقعیات طبیعی با روشهای فیزیک میداند چه برخلاف ادعا کمیات وابسته به هم برای یک ذره فیزیکی بهطور همزمان بادقت صفر، همچنان غیرقابل اندازهگیری است. همچون اندازهگیری تکانه بادقت بالا در الکترون که سبب میشود نتوانیم اطلاعاتی روشن از مکان بدهیم و بهعکس.فیزیک کلاسیک در مورد انرژی و زمان با همین مشکل مواجه است. اندازهگیری دقیق یک کمیت، سبب عدم دقت در بینهایت کمیت وابسته دیگر میشود و تلاشهایی چون نظریه «متغیرهای پنهان» نتوانسته خطر ظاهری این اصل را جبران کند. ۳. ایشان اصل «عدم قطعیت» در فیزیک را اگر نفی علیت به مفهوم نیوتونی آن باشد، معقول وحتی عامل پیشرفت علم میشمارد اما این اصل نمیتواند نفی «علیت» با تبیین فلسفی باشد مگر کسانی به دلایل ایدئولوژیک و غیرفلسفی چنین استنتاج نادرستی بر آن تحمیل کنند. ۴. از همسر شهید نقل شد که وقتی در خون خود دست و پا میزده، بیشتر نگران محافظانش بوده و با فریاد از آنان خواسته جلو نیایند تا آسیب نبینند. همکارانش گفتند گرچه دو نخستوزیر رذل صهیونیست علنا نام دکتر فخریزاده را بعنوان هدف اعلام کرده بودند و آمریکا و کارگزارانش تشنه به خون او بودند، در داخل کشور نیز تحت فشار و ایذا بود. به نام برجام دستهایش را بستند و با دست بسته، هدف مسلسل تروریزم دولتی غرب قرار گرفت و مخالفان داخلی پروژه او نه حاضر به مناظره بودند و نه مسئولیت تصمیمهای خود را میپذیرند. ۵. شهید فخریزاده در نقاط ربط فیزیک با فلسفه و در حلقه وصل "فلسفه علم" و معرفتشناسی با مشکلات انسان و نیازهای حیات، درگیر تالیف کتابهایی بود و میپرسید چرا نهاد فلسفه اسلامی در صحنه نیست و تفریع فروع نو نمیکند؟ چرا تاثیر آن در علوم تجربی و علوم انسانی به درستی برای دانشجویان "فلسفه علم"، تبیین نشده و فیلسوفان این عصر، تن به رویارویی جدی با مسائل بنیادین علم نمیدهند؟ کجایند مقالاتی که با مبانی فلسفه اسلامی به نقد تفسیرهای فلسفی ناشی از علوم بپردازند؟ چرا فیلسوفان امروز غالبا به ذکر مصادیق و مثالهای تازه، اکتفا کرده و مثلا در تدقیق و تجزیه روایت فلسفی از هستی نکوشیدند؟ حال آنکه فلسفه غرب با مبانی متشتت معرفتشناختی در معرکه، حاضر و با علوم، در تعامل زنده و با هر چالشی، نحلهای زاده و صاحب اولاد مشروع و نامشروع بسیاری شد و بر روند علوم و تطبیق یافتهها با سبک زندگی، ایفای نقش کرد؟ انیشتین گفت نظریه "نسبیت"، آنقدر میوه میدهد که خود دیگر آن را نمیفهمم. در این لحظه به یاد آوردم اینها بخشی از سوالاتی بود که سال گذشته در فیضیه و در دانشگاه تهران پرسیدیم و یکی در قم آن را دروغ و تضعیف حوزه خواند و دیگری در تهران، آن را خارج از محدوده علم! و دانشگاه دانست. همچنین شهید محسن، فیزیک و فلسفه را به نحوی مرتبط میدید که اگر مرز آنها رعایت شود یکدیگر را خوراک داده و حتی اصلاح میکنند گرچه ابزارهایی کاملاً متمایز و حیطهای مستقل دارند. در رمزگشایی شهید دکتر فخریزاده، وقتی "ایدئولوژی" بر "جهان بینی" و جهان بینی بر "شناخت"، مبتنی است و وقتی موثرترین ابزار شناخت، تجربه حسی است (از تعبیر تعمیم یافته "مشاهده" برای حس بهره میبرد)، چرا نقش فیزیک در "شناخت"، دست کم گرفته شود؟ فیزیک، دریچهای راهگشا بسوی چشماندازی بینظیر در مشاهده آفاق است چنانچه زیستشناسی و علومشناختی که توسعهیافتهی علمالنفس است، شانی چون فیزیک دارند و البته این ارتباطها نباید مرز و وظایف علوم را در هم ریزد و نسبیتزدگی به معنای نادرست آن، مایه اغتشاش در علم و فلسفه شود. شهید محسن، دیدگاه امثال پوپر و پیروان ایرانیش را نه تنها غیر فلسفی بلکه منجر به فروپاشی علم میداند و تداخل بیمنطق و افراطی علوم و فلسفه در یکدیگر را اخلال در هر دو میشمارد و مینویسد گرچه هرگز نخواستهام با فیزیک به خدا برسم اما مگر با فلسفه(بدون نبوت)میتوان جز به خدایی ناقص رسید؟ او قاطعانه،فیزیک را بستری کارآمد(نه بیشتر و نه کمتر) برای عرفانی مستظهر به "طبیعتشناسی" میخواند و میگوید فیزیک در اندازه خود، جلوههایی زیبا و باشکوه از حضرت حق به نمایش میگذارد و من شخصا از فیزیک نه تنها لذت حل مسئله، بلکه لذت معنوی بردهام و بر ایمانم افزوده است. شهید محسن در شگفت است که چگونه کسانی در اروپا توانستند از یک"جهان منسجم"و"مکانیک معنادار"به الحاد یا بیمعنا دیدن هستی برسند؟و چرا به سهمیه تجربی و ریاضی از ذهن خود بسنده کردند؟ مگر عقل، بویژه وقتی مویدات علم، پشت آن میایستد، راهی برای"الحاد" یا"شکاکیت"(که دشمن خونی "عقل"است) بازگذارده است؟ اینان از کدام بیراهه رفتند که به بیغوله رسیدند؟ ۶. شهیدترور، سردار پاسدارمحسن فخریزاده، که او و همه شهدای هسته ای را باید ازجمله شهدای تمدن سازی معاصرایرانی اسلامی دانست در نقطه وصل فیزیک و فلسفه، نظریه پردازی کرده است. او به منظر اپیستمولوژی صدرایی در فلسفه علم و شباهتی میان "آزمایش فیزیکی" با "تعقل فلسفی" توجه میداد که چگونه فیزیکدان برای شناخت طبیعت، چارهای جز دخالت در آن ندارد و همین دخالت دانشمند، واقعیت را از موقعیت "ماقبل شناخت" یعنی از نفسالامر پیشین خارج میکند و بنابراین آنچه دانشمند در طبیعت، شناسایی میکند همان موجود قبل از شناسایی نیست. برای مشاهده الکترون باید از فوتون بهره برد اما به محض تماس فوتون با الکترون، وضعیت در هم میریزد و دیگر این الکترون، آن الکترون نیست. این نکته گرچه در فیزیک کلاسیک هم شناخته شده بود اما ارزش عملی آن را نمیدانستند. در فیزیک و در علوم آزمایشگاهی،امکان علم دقیق به واقعیت پدیده مادی با قطع نظر از دخالت دانشمند(که برای درک آن پدیده، ضروری است) وجود ندارد. در سطح سادهتر وقتی دماسنج را وارد آب میکنید تا دمای آن را اندازه بگیرید، از آب، انرژیهایی میگیرید و به آن انرژیهایی میدهید؛ پس آب اندازهگیری شده، آب دیگری است و در هیچ آزمایشگاهی،"آب پیش از اندازهگیری" عینا قابل اندازهگیری نیست و انحراف محاسبه هرگز به صفر نمیرسد. در فیزیک جدید نیز فوتون، کوچکترین ابزار مشاهده با کمترین تاثیر در واقعیت، نمیتواند مانع خطا شود و البته چارهای از این خطا در فیزیک نیست. برادر شهید میپرسد وقتی در فیزیک، "عالم و معلوم" بر یکدیگر تاثیری چنین متقابل میگذارند به حدی که واقعیت نفسالامری، جدا از دخالت فیزیکدان و فیزیکدان بدون تاثر از آزمایش، قابل آزمایش نیست چرا مثلا به معرفتشناسی ملاصدرا و علمالنفس حکمت متعالیه توجه نکنیم که چگونه در "نظریه تجرید" صدرایی، مراتب ادراک، وابسته به میزان تجرید است، یعنی با تجرید ناقصتر به "ادراک حسی" و وقتی بیشتر شود به "ادراک خیالی" و با تجرید کاملتر به "ادراک عقلی" میرسیم؛ بنابراین پابهپای مراحل ادراک، هم "درککننده" و هم "درکشونده"، هر دو ارتقا مییابند. آنچه مانع ادراک وجهی از حقیقت میشود از عوارض ماهیت نیست بلکه نحوه وجود و عینا خود واقعیت است که ماهیت با آن موجود میشود و این یعنی که سخن از یک مرتبه از یک حقیقت نیست بلکه با تجرید کمتر، به واقعیت محسوس، با تجرید بیشتر به صور خیالی و آنگاه به ادراک عقلی ارتقا مییابید. بنابراین شناخت حقیقت نفسالامری هم مستقل از ادراک فیلسوف ممکن نیست و این محدودیت، ناشی از محدودیت ابزار و امری عارضی نیست بلکه ذاتی و ناشی از تاثیر متقابل ناظر و منظور در یکدیگر است. برادر محسن به حوزه و دانشگاه یادآوری میکند که بسیاری سرفصلها در فلسفه اسلامی اعم از سینوی و صدرایی و اشراقی و حتی عرفان نظری وجود دارند که هنوز در مورد اثرگذاری و اثرپذیری آنها در فلسفه علم و از جمله فیزیک بحث جدی و پیگیر نشده است. ۷. شهید محسن سپس به چالشهایی اشاره میکند که گفته میشد فیزیک جدید در حوزه معرفت تجربی،فلسفی و حتی عرفانی به وجود آورده که علاوه بر اینکه توسط پارهای نحلهها برای اثبات حقانیت خود به غلط، سوءاستفاده شده، هر دسته از فیلسوفان فیزیک نیز در باب مهمترین چالش به وجود آمده پاسخی متفاوت دادند. یکی "نقض علیت"، دسته دیگر، تغییر در مفهوم "نظریه اندازهگیری" و... اما برادر فخریزاده، چالش عمده به وجود آمده را خودزنی و زیرسوال بردن فیزیک از طریق ضربه به "ارزش معلومات تجربی" میداند، چه از این پس، معلوم نخواهد بود که یافتههای علوم تجربی تا چه میزان بازنمود واقعیت هستی و هستی واقعی است؟ نظریه پرداز شهید، مثال میزند که اینشتین بر اساس یافتههای ماکس پلانک برای نور، ماهیتی دوگانه قائل بود و آن را از سویی ذره و "فوتون" و از طرفی "موج" دانست و این یک چاله معرفتی است زیرا وقتی در یک آزمایش، خاصیت موجی نور و در دیگری خاصیت ذرهای آن مشاهده شود یعنی بسته به نوع ترتیبات آزمایش، "نور" هربار یکی از خواص خود را بروز میدهد و این پدیده در کل طیف الکترومغناطیس جاری است. فخری زاده یادآوری میکند که "دوبروی" نیز تأسی به "اینشتین" می کند حال آنکه سؤال مهمتر این بود که اصولا فوتون چیست؟ و ذره مادی الکترون در واقع و نفسالامر چیست؟ موج است یا ذره یا حالتی دیگر از وجود؟ ماهیت الکترون چیست پیش از آنکه به مشاهده درآید؟ نه فیزیک و نه فلسفه پاسخی ندادند و با آنکه حدود صد سال از تکامل این دو نظریه میگذرد حتی یک پیشنهاد تجربی هم ارائه نشده است. شهیدمحسن در مثالی دیگر این وضعیت را در تئوریهای آرایش ذرات در هسته اتم به پرسش میگذارد. کدام مدل هستهای، جامع نظریهها و قادر به توجیه همه آزمایش هاست؟ پاسخ این است که هیچ کس نمی داند. ۸. پرسش بعدی برادر محسن این بود که چرا فیزیک کوانتومی نمیداند وضعیت الکترون موجود در اتم در گذر از یک تراز به تراز دیگر چگونه است؟ چرا تنها از واقعه، خبر میدهد. چرا برای نحلههای عملگرا و پوزیتیویست نیز اساسا مهم نیست که الکترون در جریان این گذر چه وضعی دارد و تنها تشنه فایده عملی آن است؟ جان ما تشنه دانایی است اما در هیچ یک سیراب نمیشود. حال آنکه طرح همین پرسشهای جواب نداده، تضمین پیشرفت علم است و همین چالش اساسی در هر دو مکتب فیلسوفان علم است که فیزیکدان را به سکون و قناعت میکشاند، همان اتهامی که اینان دیگران را بدان متهم میکردند. علم بی این سؤالات، رشد نمیکند و هر چه مانع تحقیق بیشتر در علم شود محکوم به شکست است. اما البته شهید هستهای ما همین “نمیدانم”های انبوه فیزیک جدید را درعین حال، حسن بزرگ آن نسبت به فیزیک نیوتنی میداند که مدعی”همه چیزدانی” و صد البته ناشی از جهل مرکب و مفرط بود. اما این “نمیدانم”ها همان “نمیدانم” هایزنبرگی نیست که اصالت آن هنوز مشکوک باشد مگر به طریقی بتوان این دو را به هم مربوط کرد که این هم بنظر ایشان، شدنی است. شهید محسن مینویسد تشریح چگونگی این ارتباط در برنامههای کاری اینجانب است که به حول و قوه الهی به آن خواهم پرداخت. سردار شهید فخریزاده از نسبیت انشتین میگوید که چگونه نسبیت نیوتنی را که ناظر به مکان و سرعت بود به نسبیت زمان، تعمیم داد و اینکه در این جهان بینی، دیگر زمان، ترازوی ثابتی نیست که حوادث با آن سنجیده شود. بلکه نوع حرکت، چگونگی زمان را مشخص میکند پس دیگر “زمان مرجع” نداریم مگر بتوانیم چارچوب مرجع اینرسی را بیابیم ولی ایشان میپرسد مگر چنین چارچوبی در جهان مادی در دست داریم؟ با این محاسبه، هر ناظر در دستگاه مختصات خاص خود، زمان خاص خود را دارد و حوادث را از منظر خود بیان می کند که با ناظر مستقر در چارچوب مرجع دیگر و با شرایط دیگر متفاوت میشود و این اساس حتی در فیزیولوژی موجودات مادی هم اثر می کند. حال از میان دو روایت دو ناظر متفاوت از حادثه واحد، کدام درست است؟ ایشان میگویند برای من جالب است که میان نسبیت انیشتین و آنچه جناب ملاصدرا سه قرن قبل از انشتین و همزمان با نیوتن، بازبان فلسفی استنباط و طرح کرده چه نسبتی دارد وقتی میگوید برای هر حرکتی، زمانی ویژه همان متحرک است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب استاد رحیمپور چه اندازه سردار فخریزاده را در رابطه با ارتباط بین فیزیک و فلسفه خوب میفهمند و چه اندازه خوب توانستهاند آن شهید را در جایگاه علمیاش معرفی کنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. در زمانی هم که بنا بود نماد شهداء را در شهر اصفهان بگذارند، نهایتاً به این نتیجه رسیدند که به طور کامل، حالتِ مجسمه نداشته باشد بلکه بر روی سنگ حکاکی شود. موفق باشید
بسمه تعالی: سلام علیکم: مقام ایجاد همان إنشاء است یعنی مقام «کن». به همین جهت نمازگزار قدم در ساحتی که پیش است میگذارد و نماز را قیام میکند تا در معرض آن قرار گیرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جهانی در پیش رو داریم که در بستر تحقق تمدن نوین اسلامی به ظهور میآید. جهانی که انسان معنای گستردهتری از آنچه در خود گمان میکرد پیدا میکند و نسبتهای او در امور قدسی بسی عمیقتر خواهد شد، در آن حدّ که آیات ۱ تا ۶ سورهی حدید و اشارات سورهی توحید برایش به میان میآید و در چشمانداز او حضوری از توحید قرار میگیرد که مخصوص انسانهای آخرالزمانی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید در مسیر عبادات هر اندازه معارف توحیدی ما عمیقتر باشد، به همان اندازه نتایج اعمال عبادی بیشتر خواهد بود. پیشنهاد میشود با سیر مطالعاتی موجود در سایت کار را جلو ببرید. انشاءالله مفید خواهد بود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید نتوان یک کتاب را معرفی کرد و یا ممکن است بنده در جریان نباشم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن میفرماید: «وَلَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ» اگر ببینی که چگونه کفار فزع میکنند در حالیکه فوت و نابودی برای آنها نیست بلکه از مکانی قریب یعنی از همان بُعدِ مجردشان که فوقِ مکان و زمان است، گرفته میشوند. با توجه به این امر بهتر است که لغت «فوت» را که بیشتر به معنای از بینرفتن است، به کار نبریم و واژهی «رحلت» را که به معنای کوچ از دنیا به آخرت است، به کار ببریم. موفق باشید
