باسمه تعالی: سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و گرانقدر؛ ان شاء الله در پناه لطف خدا و عنایات امام زمان (عج) سلامت و موفق باشید. شرمنده ام که با وجود برنامه ها و مشغله های زیادی که دارید، در اینجا مصدع اوقات شریف شدم. به هر حال توفیقی شد تا در اینجا مطلبی که در حد فهم و درک خودم درباره وصایای سیاسی شهید حاج قاسم سلیمانی (ره) نوشته ام را محضرتان ارسال کنم و بخواهم با توجه به وسعت نظرتان درباره این شهید والامقام، چنانچه وقت و فرصت داشتید، لطف فرمایید و نکات و نقدها و نظرات تان را درباره این متن ناقص بفرمایید و ما را هم بهره مند بفرمایید. ان شاء الله ما را هم در ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره (س) از دعای خیرتان محروم نفرماييد. وجود مقدس نبی اکرم (ص) در روایتی فرمودند: {مَنْ أخْلَصَ لِلّهِ أرْبَعينَ صَباحاً ظَهَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلى لِسانِه؛ هرکس که چهل روز اعمال خویش را برای خداوند خالص سازد، چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری میگردد}. آری! جز این نیست که ثمره اخلاص و تقوا و عبودیت بر لسان سید شهيدان مجاهدان بی مرز نشست و او وصیتنامه ای به این میزان عمیق و سرشار از عرفان، حکمت، سیاست و تربیت را نگاشت و میثاق نامه ای برای مکتب خویش بجا گذاشت. درباره شخصیت و منش و سلوک او در چنین روزهایی که سالگرد فراق ما از او و پرگشودنش بسوی ملکوت حق است، بحمدالله زیاد گفته و شنیده و تدبر کرده ایم؛ اما شاید بشود گفت حق وصیتنامه و شناخت هویت او از طریق وصیتنامه اش همچنان مغفول یا در آغاز راه است. وصیتنامه او چند بعدی و چند جهتی است؛ دقیقا مانند شخصیت خود او که جامع الاطراف بود و توانست وجوه مختلفی را در خود جمع کند. شروع وصیتنامه او، تجلی عرفان و حکمت ناب شیعی و اشراب شده از انوار ثقلین است و یقینا جز یک سالک واصل و راه یافته به باطن عالم، کس دیگری قادر به بیان چنین معارف و حکمت هایی نیست. اما بندهای میانی وصیتنامه او، قطعا مختص سیاست ورزی حکیمانه و متعالی و آسیب شناسی از بسیاری منش ها و الگو و نسخه های سیاستمداران در طول چهل و سه سال گذشته است که در صورت تدبر در این بندها میتوان به قطع گفت، این سخنان شهید سعید، منشور سیاست ورزی در تراز جامعه و تمدنی انقلابی و در مقیاسی ناظر به اهداف و آرمانهای رهبران انقلاب اسلامی است. او در ابتدا، نقد و تلنگری برخاسته از عمق یک نگاه نافذ و واسع را درباره منش ها و برنامه های سیاسی بیان کرده و میفرماید: «آنچه پیوسته در رنج بودم، اینکه عموما ما در دو مقطع، خدا و قرآن و ارزشها را فراموش میکنیم؛ بلکه فدا میکنیم. عزیزان، هر رقابتی با هم میکنید و هر جدلی با هم دارید، اما اگر عمل شما و کلام شما یا مناظره هايتان، به نحوی تضعیف کننده دین و انقلاب بود، بدانید شما مغضوب نبی مکرم اسلام و شهدای این راه هستید؛ مرزها را تفکیک کنید». این بیانات، مشخص میکند که چه میزان عمیق و ژرف، آسیبها و توالی فاسد در فعالیتها و کنشگری های سیاسی را تشخیص داده است و میکوشد تذکر دهد که سیاست ورزی انقلابی، هویت و باطنی مجزا از آنچه در جهان امروز و عالم تجدّد بعنوان سیاست ورزی و سیاستمداری مطرح است، دارد و چگونه باید در این دوران و وضع تاریخی، حضوری توحیدی و متعالی در سیاست داشت. این حضور توحیدی در سیاست، همان چیزی است که عالم فرزانه آیت الله العظمی جوادی آملی از آن تعبیر به سیاست متعالیه ميکنند و آنرا لازمه حکمرانی تراز اسلام بر می شمردند و جلوه ای حقیقی از این سیاست متعالیه، به يقين شهید سلیمانی است. اصل و رکن این سیاست ورزی، وفاق و اتحاد بر اصول و حاکمیت وحدتی الهی بر جامعه و تکثرات اجتماعی است چنانچه سردار شهید در وصیتنامه اش ميفرمايد: «اگر میخواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح حول اصول است.» علامه طباطبایی (ره) در ذیل تفسیر آیه پایانی سوره آل عمران، مطالبی مهم درباره حکمت سقوط و بقای امت ها و جوامع میفرمایند و اساسی ترین نکته ایشان در آنست که اگر وحدت بر کثرات حاکم شد و وحدانیت توانست تکثرات را تدبیر کند، آنگاه فرد و جامعه بشری در وحدت و بقا و در مسیر صعود و تعالی قرار میگیرد؛ مانند اینکه نفس مجرد انسان بر اجزاء مختلف جسم حاکم است و تا زمانیکه نفس انسان حاکم بر جسم است، هر کدام از اجزاء جسم به فعالیت خویش با نظم و وحدت ادامه میدهند و وقتی که نفس، بدن را دیگر تدبیر نکند، اجزاء بدن متلاشی و مرگ انسان رخ میدهد و دیگر اجزاء بدن فعالیتی نخواهند داشت. این ماجرا، یقینا امتدادی اجتماعی نیز دارد و اگر ولایت الله و اولیاء الله بر جامعه ای حاکم نشود و زمام امور در اختیار دیانت الهی قرار نگیرد، جامعه درگیر تکثر و تشتت و بدور از وحدت است زیرا که اساسا توحید، متضمن یک جهت واحد کلی و شرک، متضمن جهت گیری های مختلف و منکسر و متفاوت است. حال باید راز تاکیدات مکرر سردار سلیمانی در وصیتنامه اش جهت وحدت و پاسداری از اصول را دریافت و دقت کرد چرا او در توصیه هایش به آحاد مسلمین، مردم ایران، کرمان و سیاسیون، مدام بر وحدت و وفاق حول اصول تاکید دارد؟ و جز این نیست که او پس از سالها مجاهدت در جهاد اکبر و جهاد اصغر، سر بقای جوامع را دریافته بود و مصداقی از این روایت عجیب حضرت زین العابدین (ع) درباره مردمان آخرالزمان شده بود: {إنّ الله عزّ و جلّ علم أنَّه يكون في آخر الزّمان أقوام مُتعمِّقون}. اما در ادامه وصیتنامه، خود او در نقش آموزگاری دلسوز و آینده نگر، در صحنه آمده و سیاست ورزی مکتب سلیمانی را به آحاد مشتاقان می آموزد و مولفه های سیاست متعالیه را بر می شمرد: «اول آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی اینکه نصیحت او را بشنوید؛ با جان و دل به توصیه و تذکرات او بعنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی، عمل کنید. کسی که در جمهوری اسلامی میخواهد مسئولیتی را احراز کند، شرط اساسی آن اعتقاد حقیقی و عمل به ولایت فقیه داشته باشد. من نه میگویم ولایت تنوری و نه میگویم ولایت قانونی؛ هیچ یک از این دو، مشکل وحدت را حل نمیکند؛ ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیرمسلمان است اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است که میخواهند بار مهم کشور را بر دوش بگیرند؛ آن هم کشور اسلامی با این همه شهید!». کمتر کسی است که در وصیتنامه و مرام و منش شهید عزیز ما، تدبر کند و نشانی از ولایت و لزوم اتصال به ولايت را نیابد و نداند که او تا چه حدی، بر این مسئله حساس و نکته سنج بود. او، سیاسیون و آحاد امت را دعوت به وفاق بر اصول کرد تا سر بقای جوامع را یادآور شود و حال میگوید، لب لباب و اصلی ترین رکن این اصول، همان ولایت مجتهد جامع الشرایط است که مظهر ولایت وحدانی در عصر غیبت ولی معصوم (ع) قلمداد میشود و چنانچه ولایت فقیه نبود، آیا راه انقلاب اسلامی اساسا در این تاریخ، گشوده میشد و تداوم می يافت و حاج قاسم ها به صحنه می آمدند؟ ولایت فقیه، در حد یک نقش حقوقی و اداری نیست؛ ولایت فقیه مظهر وحدت و جهت گیری وحدانی مسئولین و اقشار مختلف است تا مبادا جهت گیری ها و سوگیری های متشتت، جامعه را از بقا به فنا سیر دهد و روح عبودیت رب العالمین، از عرصه اجتماعی کنار زده شود و بهترست بگوییم، ولی فقیه، بستر سلوک در انقلاب اسلامی و صراطی است که سُبُل انقلاب در آن جاری میگردد. و مگر جز این بود که شهید سلیمانی، عاشقانه و از عمق حکمت و محبت، لحظه ای دست از دست رهبران انقلاب جدا نکرد و تا همیشه تکیه گاه و یاوری امین برای آنان ماند و مگر اشک های رهبر انقلاب در نماز میت او، گواه این دلدادگی و شور دو طرفه نیست؟ اصل دوم در سیاست متعالیه ای که سردار بی مرز به ما آموخت، اینست: «اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و ارزشها تا مسئولیتها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام.» شهید بزرگوار که خودش مظهر وعده صادق در مسئولیت و نمونه بارز تعهد از عمق جان به تمام مبادی و مبانی این انقلاب است، در این بند، از خطر نفاق و عدم صداقت در تعهد و باور به جمهوری اسلامی میگوید و نمایان میسازد هر تحول و مسئولیت و سیاست ورزی در این انقلاب بر اصلی واحد استوار است: جمهوری اسلامی. اصلی که به فرمایش رهبر انقلاب، سرّ تمام توفیقات و دستاوردها در چهار دهه گذشته است و چنانچه این اصل در مجاری دیگر هم پیاده میشد، چه بسیار استعدادهای نهفته ای که به فعلیت می رسیدند و چه بسیار معضلاتی که پیشامد نمیکردند. جمهوری اسلامی را بسیاری گفتند و میگویند و خواهند گفت ولی همانها اساساً یا نفهمیدند جمهوری اسلامی چه معنایی دارد و یا فهمیدند و هواجس نفسانی مانع شد تا در مسیر آن به درستی گام بنهدند. خواستند جمهوریت را از اسلام جدا کنند و گفتند مگر اسلام دعوت به مشارکت مردم نموده و مگر اساساً اسلام توانایی فراهم سازی بستر مردم را دارد و اساسا مشارکت مردم تنها در دموکراسی قابل توجه است و اسلام را چه کار به این حرف ها. از طرفی دیگر برخی گفتند مشارکت سیاسی مردم، پر ریسک است و بالقوه میتواند منشأ اختلافات و معضلات حکمرانی شود و وقتی ولی فقیه بعنوان مظهر دیانت بر جامعه حاکم است، دیگر نیازی به همراهی عمومی نیست و خود ولی، امور را به پیش میبرد و سیره ثقلین نیز در همین است. اما سردار شهید و دو مقتدای او که سردار، سخت دلباخته و تحت تاثیر نظام اندیشه آنان بود، همواره گفتند و در عمل خویش اثبات نمودند که جمهوری اسلامی حقیقتی برخاسته از دیانت و حکومتی با هویت و غایات و ذاتیات و عالَمی اسلامی است و ظاهر و قالبی از حضور و مشارکت و نظارت مردمی دارد که همان هم مُنتِج از اسلام ویژه مکتب اهل البیت (ع) است و پشتوانه اقتدار و امتداد آن حکومت، در امتی برخاسته و قیام کرده در ظاهر باطن است. و حاج قاسم چه خوب این دو را در مکتب خود جمع کرد و رکن اسلام و ولایت را به حقيقت آن و انس و الفت و همراهی با ملت را آنچنان که بایسته بود، به نمایش گذاشت و ما خوب دریافتیم که ولایت و اسلام، اصلی ترین پشتوانه صیانت از ملت و رشید کردن آنان است و الا که امر فراعنه، هیچگاه رشد دهنده امت نیست ولو در نقاب جامعه مدنی و حقوق بشر و حکومت دموکراتیک خود را پنهان ساخته باشند: [وَ ما اَمرُ فِرعونُ بِرَشید]. اصل سوم و چهارم سیاست متعالیه در وصیتنامه سردار، ناظر به ارزشهایی فطری و جوشانی است که بیش از پیش جامعه و مدیران ما امروزه به آن نیازمندند: «بکارگیری افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزاری به ملّت؛ نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطره خانهای سابق را تداعی میکنند. مقابله با فساد و دوری از فساد و تجمّلات را شیوه خود قرار دهند.» حاج قاسم، از همان نسلی است که در دوکوهه و اروند و هویزه، معنای خدمت و پاکدستی و پشت پا زدن به تمام دنیای دنیا طلبان و مفسدین و مترفین را عرضه کردند و در تحول انفسی خود، از هرچه رنگ نفاق و طمع و حرص در آن باشد، گذار کردند که اگر چنین نبود، هرگز آینه وجود او چنین صیقل یافته نبود تا حقایق و باطنی ترین ابعاد مسائل این دوران را انعکاس دهند: گر طمع در آینه برخاستی/ در نفاق آن آینه چون ماستی گر ترازو را طمع بودی به مال/ راست کی گفتی ترازو وصفِ حال و چقدر ما، لطمه از مترفین و دنیا دوستانی خورديم که به تعبیر سردار، اگر حتی میز مسئولیت یک دهستان به آنها میرسید، خاطره خان های سابق را تداعی میکردند و چه حق فرمود پیر خمین که تنها آنانی تا آخر با ما خواهند ماند که طعم محرومیت و مشقت را چشیده باشند و الا این مترفین، چنانچه به مناصب برسند، حاضرند برای مطامع خود و اتراف و طمع هر چه بیشترشان چه بسا تمام ارزشها و مصالح را فدا کنند و اگر این نبود، پس چرا صدیقه طاهره (س) در خطبه فدکیه، یکی از علل حوادث پیرامون سقیفه را، دنیا دوستی و عافیت طلبی مردمان خواند: {أَلا وَ قَدْ أَریٰ أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَی الْخَفْضِ وَ أَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ وَ أَغْواهُمْ عَلَیْهِ وَ خَلَوْتُمْ بِالدِّعَةِ وَ نَجَوْتُمْ مِنَ الضِّیقِ بِالسَّعَةِ؛ آگاه باشید که همانا شما در راحت طلبی، فرو رفته اید و آنرا که به امر و نهی سزاوار بود، از عرصه دور نمودید و با عافیت طلبی خلوت نموده اید و خودتان را از سختی و مضیقه بسمت عافیت و راحتی سوق دادید}. پنجمین اصل مُلک داری سلیمانی، از جان سوخته و نگران او برای ارزشها برخاسته است که چنین نوشت: «در دوره حکومت و حاکمیت خود در هر مسئولیتی، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بدانند و خود خدمتگزار واقعی، توسعهگر ارزشها باشند؛ نه با توجیهات واهی، ارزشها را بایکوت کنند». ارزشها در یک جامعه، نُمود و بروز و تعیّن هویت و تفکر و فرهنگ آن امت و جامعه است و ارزشهای اجتماعی هر امتی، در رفتارها و کنشگری ها و افعال آن امت تجلی می یابد چنانچه خداوند متعال در قرآن، شعائر حج را مظهر هویت تقوا مدارانه جامعه اسلامی بیان میفرماید: [وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ]. سردار ما در عالم و دورانی، سخن از ارزشها و توسعه ارزشها و عدم بایکوت آن سخن میگوید که به تعبیر بسیاری از متفکران، عصر مرگ ارزشها و نیست انگاری بشر است؛ آن هم نیست انگاری که تنها به اکنون فکر میکند و چنان غرق حریق شده که ازغیر اکنون و وضع فعلی خویش، تصوری ندارد و در گیر و دار غضب و شهوت، اسیر حال است و قانون، آبرو، اندیشه، سیاست و تربیت دیگر آنچنان اهمیتی ندارد و این، جز افسار گسیختگی نفس اماره نیست. در عصر فعلی، در اغلب بشریت، تنها مصرف است که اولویت دارد و انسان، اسیر مصرف است و حتی خودش را هم مصرف میکند. عصر فعلی، عصر بی خودی انسانها از خود و در حکم آخرین مرحله هبوط بشر محسوب میشود و دیگر بشر، حتی خود را هم ندارد و توفیق خلوت و انس با خود و خدای خود را هم آنچنانکه باید، کسب نمیکند و قفس های آهنینی که از سلطه نیست انگاری ایجاد شده است. بی دلیل نیست که برخی اهل بصیرت، از دوران فعلی بعنوان دوره امپراطوری تاجرانِ سودانگارِ بی رحمِ بورس باز یاد می نمایند و با این همه، این دوران هم دورانی از آخرین نفس های حیات حوزه فرهنگی و تمدنی غرب متجدد است و آخرین تکاپوهای آن در قرنی است که آنرا آغازی بر یک پایان میتوان نامید. از سویی در دل همین عصر، ما با انقلاب اسلامی و انسانهایی نظیر شهید قاسم سلیمانی مواجه هستیم که در عین دلنگرانی و دغدغه از وضع فعلی بشر، در تاریخ و جایگاهی ماورای وضع فعلی، سکنا گزیده اند و دلداده انقلابی هستند که برخاسته از یک طلوع مشرقی است و چه زیبا سید مرتضی آوینی نوشت که: [حتی اگر هیچ برهان دیگری در دست نداشتم، ظهور انقلاب اسلامی و بهتر بگویم، بعثت تاریخی انسان در وجود مردی چون حضرت امام خمینی (ره) برای من کافی بود تا باور کنم که عصر تمدن غرب سپری شده است و تا آن وضع موعود که انسان در انتظار اوست فاصله ای چندان باقی نمانده است. حقیقت دین را باید نه در عوالم انتزاعی، که در وجود انسانهایی جست که خلیفه اللهی مبعوث شده اند]. و اصل پایان بخش وصایای سیاسی سردار سربدار، ناظر بر کانون اساسی جامعه یعنی خانواده و تربیت اشخاص و وظایف دولت و نظام اسلامی در قبال آنهاست: «مسئولین همانند پدران جامعه میبایست به مسئولیت خود پیرامون تربیت و حراست از جامعه توجه کنند؛ نه با بیمبالاتی و بخاطر احساسات و جلب برخی از آرای احساسی زودگذر، از اخلاقیاتی حمایت کنند که طلاق و فساد را در جامعه توسعه دهد و خانوادهها را از هم بپاشاند. حکومتها عامل اصلی در استحکام خانواده و از طرف دیگر عامل مهم از هم پاشیدن خانواده هستند.» عجب کلام نغز و عمیق و سرشار از یک نگاه جامع و کلان، بر لسان سیدالشهدای جبهه مقاومت جاری شده است؛ او از خانواده و تربیت و نقش حکومتها در مسیر آن میگوید حال آنکه خانواده و تأدیب و پرورش بشر در این دوران چه میزان مغفول و مظلوم واقع شده است و چقدر تأسف بار است که جوامع بشری در بازگشت به رفتارهای قوم سدوم و مفاسد اخلاقی گذشتگان که انبیاء الهی تمام همت خود را بر زدودن آنان مصروف نمودند، با یکدیگر مسابقه گذاشته و در حال ربودن گوی انهدام بنیادهای خانواده و تأدیب و پرورش انسان از همدیگر اند. متاسفانه علیرغم توفیقات انقلاب اسلامی در حوزه مسائل خانواده و در صیانت از خانواده که بحمدالله نقشه سالانه جهانی خانواده که حتی بر اساس مولفه های سازمان ملل و مؤسسات غربی تدوین میشود، گویای ظرفیت عظیم انقلاب در حوزه خانواده برای فائق آمدن بر معضلات و پیشروی و فتح دستاوردهای دیگر فرهنگی و تربیتی است، دعواهای سیاسی جهت جذب آراء زودگذر و ایجاد هیاهو و جنجالهای کاذب و البته کم کاری ها و غفلتها و ساده انگاری بسیاری از صاحبان نظر و متولیان امر، در خدشه دار شدن ارزشهای ناظر به خانواده و بروز بعض هنجار شکنی ها و کژراهه هایی در سبک زندگی شده است و این مورد از چشم حاج قاسم هم دور نمانده و او هم نسبت به دعاوی و رفتارهایی که خطرات اجتماعی ناظر به ضربه دیدن کیان خانواده و تربیت اجتماعی میگردد، هشدار داده و حکومت دینی و صاحب منصبان آنرا در مقام پدران جامعه و نه تشدید کنندگان گسل ها و معضلات می بینید. پدر در خانواده، سعی میکند بستر تالیف قلب و تربیت فرزندان را فراهم کند و آنها را با محبت و ارائه ظرفیت های طبیعی، در جهتی حرکت دهد که استعدادهای فرزندان آشکار شود و در واقع ستون وفاق و اجماع خانواده است؛ چنانچه او نیز خود را در مقام پدری برای جامعه دید و از دو قطبی سازی ها و موج سازی ها و دسته بندی های کاذب و غیر حقیقی گلایه کرد و سعی نمود آحاد جامعه را به وحدتی حول اصول و محبت و شفقت جریان دهد و حضور عمومی در تشییع پیکر او و یارانش، حجتی بر این مدعاست. و پایان بخش جالب سخنان سردار درباره سیاست، نکته ای جالب است که نمیتوان از آن گذشت: «اگر به اصول عمل شد، آنوقت همه در مسیر رهبر و انقلاب و جمهوری اسلامی هستند و یک رقابت صحیح بر پایه همین اصول برای انتخاب اصلح صورت میگیرد.» اگر بگوییم این بند، خلاصه و عصاره تمام وصایا و مولفه های سیاست متعالیه در وصیتنامه مجاهد کبیر انقلاب است، مبالغه نکرده ایم. آری! در مکتب سلیمانی، وحدت و وفاق روی اصول، سر بقا و وحدت و رشد امت و در عین حال، بستر رقابتها و ارائه برنامه ها و انتخاب اصلح از بین صالحان است. در این مکتب، حول اصول هم وحدت میشود و هم رقابت؛ البته اگر بر اصول وفاق شد، انتخاب و مشارکت سیاسی_اجتماعی هم برای گزینش اصلح از بین صالحان است که حکمت مردمسالاری دینی به تعبیر ولی فقیه بزرگوارمان، دقیقاً همین است و تفاوت لیبرال یا سوسیال دموکراسی با مردمسالاری و جمهوری اسلامی، در همین اصول و وفاق بر اصول و گزینش بهترین فردی است که راهبرد ارائه اصول را دارد و به اصول از بُن جان باور داشته و توانایی و سابقه عملی ساختن آنها در حد ظرفیت خود را هم داشته است. و اگر این سیاست ورزی و افق سیاسی که سردار قلوب، ما را به آن فرا میخواند، سياستی متعالیه نیست و در حکم پشتوانه ای برای تداوم راه این نهضت تا طلوع تمدن آینده کره ارض نیست، پس باید آنرا چه نامید و چه خواند؟ البته سخنها درباره منش و روش و وصایای سیاسی این شهید حکیم، هنوز مانده است که امیدواریم بتوانیم به تدریج، آنان را درک و فهم نمائیم و به آنها ملتزم باشیم بعون الله و فضله.
سلام علیکم: چه خوب توانستهاید ابعاد وصیتنامه سردار مقاومت را که بنده او را بنیانِ حضور تاریخی بشر امروز و فردا میدانم؛ تبیین کنید. بنده از دقتهای جنابعالی بهره بردم و مسرور گشتم. از زبان آن سردار بزرگ و آن مرد بصیر، متذکر جایگاه ولیّ فقیه به معنای حقیقی آن شدید از آن جهت که ما برای عبور از تنگناهای تاریخی خود، هیچ راهی جز همان راهی که انقلاب اسلامی مقابل ما گشوده است، نداریم. به نظر بنده این جمله شما را حکایتی از تفکر میدانم که میفرمایید: «از سویی در دل همین عصر، ما با انقلاب اسلامی و انسانهایی نظیر شهید قاسم سلیمانی مواجه هستیم که در عین دلنگرانی و دغدغه از وضع فعلی بشر، در تاریخ و جایگاهی ماورای وضع فعلی، سکنا گزیده اند و دلداده انقلابی هستند که برخاسته از یک طلوع مشرقی است» . فکر میکنم نکاتی را که متذکر شدهاید برای دیگر افراد نیز مفید خواهد بود و به همین جهت خوب است که آن مطالب در معرض دید کاربران سایت نیز قرار گیرد. موفق باشید
سلام خدمت استاد ارجمند: آیا شما دیدن فیلم و سریال هالیوودی یا انیمیشن را به قصد تنوع برای سالک خوب میدونید؟ البته هر دو سانسور شده باشند و به مقدار کم مثلا یک یا دوبار در هفته تماشا بشوند. یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد صاحبنظر نیستم زیرا بهکلّی در فضای این امور قرار ندارم تا بتوانم نظر بدهم. موفق باشید
سلام جناب استاد: در مورد گناهان جنسی که اخیراً مورد سوال قرار گرفته، خصوصاً در مواردی که حالت مزمن و اعتیاد پیدا کرده، اغلب با صرف توکل و مجاهدت معنوی قابل درمان نیست و ما بارها از نوجوانان و جوانان میشنویم که هیچ طور نمیتوانند بر این عادات غلبه کنند. این ها وقتی حالت بیماری پیدا کند جنبه های عصبی دارد، گاه مزاجی و ژنتیکی هم دارد. خصوصاً در صورت ضعف اعصاب مرکزی یا اعصاب تناسلی یا تندی مزاج عموما فقط از روش های طبی و تغییر سبک زندگی این اعتیادهای جنسی قابل درمان است و صرف توصیه به توبه و توکل حال بیمار را بدتر و فقط احساس گناه را در او تشدید میکند. بنا به اطلاع و تجربه بنده برخی اطبا سنتی نسخه های مفیدی برای درمان این بیماری های جنسی دارند که کسانی که گرفتارند حتماً باید رجوع کنند. البته به نظر من در نهایت وظیفه ارگان های نظام مثل مدرسه و دانشگاه و صدا و سیما است که با توجه به شیوع بیماری های رفتاری جنسی در این دوره به مقوله راهنمایی و درمان مبتلایان بپردازند. الان که نوجوانان و جوانان فعلا در آتش شهوات رها هستند و ظاهراً مسئولان فرهنگی هم برنامه ای برای این معضلات ندارند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! گناهان جنسی اگر بر اراده انسان غلبه کند، همانطور که میفرمایید باید به طبیب رجوع نماید. ولی همینکه طرف متوجه گناهبودنِ عمل خود است، نقش مؤثری در زیرپاگذاردن آن میل دارد. حتماً اطلاع دارید از عدهای که با همین توبهها بهکلّی راهشان تغییر کرد و خداوند آنها را متوجه زشتی گناهشان نمود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید شرایط امر به معروف را فراهم کرد وگرنه با امر به معروفهای مستقیم به بیحجابها ممکن است تأثیر لازم را همیشه نداشته باشد. به نظر میآید امروز باید با معارف الهی جایگاه احکام الهی را برای مردم مشخص نمود و در آن راستا امر به معروف جایگاه خود را پیدا میکند و تأثیر خود را میگذارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که متوجه شدهاید بنده و امثال بنده در افقی که خودمان مطالب را دنبال میکنیم در خدمت رفقا هستیم. ملاحظه کنید که در آیه 215 سوره بقره میفرماید: «يَسْئَلُونَكَ ما ذا يُنْفِقُونَ قُلْ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبينَ وَ الْيَتامى وَ الْمَساكينِ وَ ابْنِ السَّبيلِ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَليمٌ» ای پیامبر! از تو میپرسند چه چیزی انفاق کنند؟ ولی خداوند در جواب به جای اینکه مستقیماً سؤالِ سؤالدهنده را جواب دهد؛ مطلب را در میدان دیگری میبرد که آنچه انفاق میکنند کار خوبی است و اینکه به چه کسانی باید انفاق کنند. اساساً این سایت، جوابگوی سؤالاتی است که کاربران محترم در مواجهه با کتابهایی که بنده خدمت رفقا تألیف کردهام و یا مباحثی که شده است؛ وگرنه اگر بنا را بگذاریم که در مواجهه با دریای سؤالات کاربران، خود را جوابگو بدانیم نه توان آن را داریم و نه فرصت آن را. از اینکه از صراحت آیه عدول میفرمایید که میفرماید: «قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ» به آیهای که میفرماید: «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ» و حدیث را به معنای آیه میگیرید، باید تعجب کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد مولوی خوب است به سؤال و جوابهای شمارهی 25473 و 25735 و 27449 و 27468 و در مورد ابن عربی به سؤال و جوابهای 25311 و 26420 و 26811 و 28667 و 30108 رجوع فرمایید. در ضمن به نامهی حضرت امام خمینی به گوباچف فکر کنید که فرمودند مطالب ابن عربی، معارفی است که از مو باریکتر است. و از این جهت میتوان گفت هرکسی متوجهی ظرایف سخنان او نمیشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر صورت هر روحی اقتضای خاصی دارد و راه انس با خدا را باید در همان دعایی که با روح انسان میخواند، ادامه داد. در مورد زیارت عاشورا عرایضی در کتاب «زیارت عاشورا، اتحادی روحانی با امام حسین «علیه السلام» شده است. کتاب روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نه. ما به منافع خودمان و ملتمان و باور های دینی خود فکر میکنیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این طور جواب داده شد:
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا رحمتشان کند. او زندگی دیگری را شروع کرد و شما هم باید زندگی خود را ادامه دهید. إنشاءالله از برکات حضور ایشان بهرهمند خواهید شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نکتهی خوبی است و چون همواره ما در انتخابگری خود هستیم میتوانیم جوهر و ذات و عین ثابتهی خود را کامل کنیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این روایات که مثل روایات فقهی نیست تا به دنبال سند آن باشیم. به گفتهی حضرت امام خمینی «رضواناللّهتعالیعلیه» سند آن حقّانیت و محتوای آنها است که خبر از آن میدهد که از معصوم صادر شده است. اگر این سخنان از اولیای معصوم صادر نشده باشد، چه کسی می تواند تا این حدّ متعالی باشد؟ آری! این روایات عموماً سینه به سینه نقل میشود. مگر «مناجات شعبانیه» با آن همه محتوا و یا قسمت دوم «دعای عرفه» سند متصل دارد؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از یک طرف به نظر می آید ناخودآگاه بعضی از نکات و علوم توسط علمای اصولی ما رعایت شده. از طرف دیگر به هر حال علم هرمنوتیک متذکر این امر است که روح مدرنیته تاریخ گذشته را به نفع خود مصادره و فهم میکند و لذا باید با فهم روح تاریخی متون بخصوص متون مقدس از سیطره ی مدرنیته متون را آزاد کرد. اینجاست که هر اندازه متوجه ی روح تاریخی آیات و روایات بخصوص روایات فقهی بشویم بهتر میتوانیم با آن متون ارتباط برقرار کنیم. بعضا دیده ام که آقای آیت اللّه حیدری می خواهند این کار را بکنند ولی در بعضی موارد طوری افراط می کنند که عملا انسان از کار ایشان مأیوس می شود. به امید آنکه به روشی حکیمانه بتوانیم متون مقدس خود را بازخوانی کنیم تا در امروز تاریخ خود بهتر حاضر شویم بدون اینکه بخواهیم با عقل غربی آن متون را ارزیابی کنیم و گرفتار «قبض و بسط تئوریک شریعت» از دکتر سروش شویم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در جهان باید حاضر شد. فکر میکنم بعد از مدتی که در امر وکالت حاضر شدید، آن حضور قلب و طمأنیهای که به دنبال آن هستید بهدست آورید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین طور است که فرموده اند در آن حد که کفار با تجلی اسم جلال از محل رحمت الهی رانده می شوند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی بدانیم خداوند در بستر اسلام در هر زمانی چه جهان گشوده و سراسر کیفی را مقابل ما قرار داده و تنها کافی است بر اطاعت او صبور باشیم؛ عبور از معصیت با آن رویکرد به راحتی فراهم میشود و قصهی «انتظار الفرج» به آن معنا نیز خود، فرجی برای انسان به میان میآورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به رویکردی که دارید إنشاءاللّه به مرور حل میشود. پیشنهاد میشود کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» در منظرتان باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه میفرمایند همهی آن ذوات مقدس از نور واحدند؛ مربوط به مقام ولایت و قرب است و به همین جهت مثلاً آنجا که قرآن میفرماید: «اولئک المقربون» مصداق آن را علی «علیهالسلام» میگیرند. با اینهمه وقتی امیرالمؤمنین «علیهالسلام» میفرمایند من بندهای از بندگان محمد هستم، نظر به مقام نبوت آن حضرت دارند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید از رفقایی که در این امور وارد هستند سراغ استاد محمد سلطانی را گرفت. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت: گرچه بهشتش نه به کوشش دهند / آنقدر ای دل که توانی بکوش
آنچه در پیش است ماه رحمت و برکت است، ماه ضیافت اللّه است برای حضور در جهانی فرایِ خوردن و خوابیدن تا لقمههای وصل، رُخ بنمایاند و جانها، مستعدّ شنوایِ ندایِ بیصدایی شوند که افق جان را در منظرشان قرار میدهد. چرا که: آدمی فربه شود از راهِ گوش / جانور فربه شود از راهِ نوش.
بد نیست با چند بحث بر روی سایت تحت عنوان «با دعا در آغوش خدا» رابطهای برقرار کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آرامآرام محرم میشوید تا به امکان رابطهی بدون حجاب برسید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از تفسیر ارزشمند «المیزان» و کتابهای ملکوتی حضرت امام، غافل نباشید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. چه اشکال دارد؟ مگر نداریم که پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله» فرمودند: «تَخَلَّقُوا بِاَخْلاقِ اللّه» ۲. نبوت ختم شده، ولی ولایت الهی همچنان در اولیاء الهی ادامه دارد ۳. چرا که نه؟! مگر مقام معظم رهبری ادعای استقلال از شریعت پیامبر دارند؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همینطور است. ۱. همینطور است. ۳. امروز ولایت نایب الامام یعنی ولی فقیه منظور است. ۴. امتحانات الهی برای رشد است ولی اگر توحیدمان ضعیف باشد در همان امتحان مردود میشویم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچند یکبار آشنایان و یا روحانیِ محل را به خانه دعوت کنید و همراه فرزندتان به نماز جمعه و جماعت تشریف ببرید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم کم و بیش به این مطالب فکر میکنم هر چند در این حد که می فرمایید نیست و عده ای مامورند این طور مطالب را مطرح کنند ولی با توجه به تجربیات اجرایی که دارم به نظر بنده بهترین راه برای عبور از این مشکلات، همین راهی است که رهبر معظم انقلاب پیشه کردهاند تا به مرور و با نجاتیافتن از فتنههای دشمن، مردم ما وارد آن نوع خودآگاهیِ لازم بشوند وگرنه نقشههایی که برای ما کشیدهاند، محقق میشود و در تقسیم ایران و قرارگرفتنِ هر قسمتی از آن زیر نظر اسرائیل و آل سعود، موفق میگردند. این است که مقام معظم رهبری بنا به قاعدهی «برای آبادکردن دهی نباید شهری را خراب کرد» با حکمتِ خاصِ خدایی، سعی دارند این کشتی را در این طوفان به ساحلِ امن و نجات برسانند. موفق باشید