باسمه تعالی: سلام علیکم: تا آنجا که در ذهن دارم بنا به توصیهی خود مقام معظم رهبری، تصمیم بر آن بود که رسانهای نشود. ولی رهبر انقلاب در اول فروردین ۹۳ متذکر آن جلسه شدند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیتوان نظر خاصی داد بستگی به حال و فکر خود افراد دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خود شریعت الهی بر اصیلبودن نماز، آنهم به صورت جماعت تأکید دارد و در همین رابطه حکمت متعالیه بحث «هویت تعلّقی انسان را به میان میآورد که انسان در ذات خود عین ربط به حضرت حق است و این با عبودیت الهی او تحقق بالفعل پیدا میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره صد هزاران خلق در زنار شد / تا که عیسی محرم اسرار شد. اصلاح نفس کار میبرد؛ پیشنهاد بنده، دنبال کردن کتاب «شرح حدیث جنود عقل و جهل» از امام خمینی رضوان الله علیه کار ساز است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فرهنگ انتخابات به روشی که امروز تحت عنوان دموکراسی در دنیا معمول است همیشه همینطور بوده است و عموماً عدم شرکت بقیه به آن معنا نیست که آن نامزد را قبول نداشته باشند، با اینهمه نظام اسلامی است که بستر نامزدشدن آن فرد شده است و او نسبت به نظام اسلامی متعهد است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ولیّ فقیه متکفلِ اظهار ولایت الهی است و نقش ولایت الهی «یخرجهم من الظلمات الی النّور» است. در این مورد خوب است به کتاب «ولایت در قرآن» آیت اللّه جوادی رجوع فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نظری به کتاب «معرفتِ نفس و حشر» بیندازید، بد نیست. ۲. عدم پذیرش هیولایِ اولی، هیچ خللی به سلوک انسان وارد نمیکند. زیرا یک فرضِ ذهنی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصحیح بحث آن مفصل است و در جزوهی «عدل الهی» که بر روی سایت هست نکاتی در این مورد عرض شده است. عمده آن است که متوجه باشیم اگر ما در کسب کمالات تلاش نکنیم، به چه دلیل آن کمالات از آنِ ما باشد و بتوانیم از آن بهره ببریم؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. کتاب گرانسنگ «حماسهی حسینی» یکی از الطاف خدا به مرحوم شهید مطهری و به خوانندگان آن کتاب است. ۲. به حکم وظیفه و رسالت باید در همین دنیایِ مجازیِ مجازی جلو رفت و آنچه لازم است را انجام داد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید آن ترتیب کمک کند تا مقدمات توحیدی که در سورهی زمر هست، در ابتدا قرار گیرد و بحث نبوت که در سورهی شوری میباشد، بعداً. ولی در هر حال آنطور هم نیست که رعایت آن ترتیب ضروری باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینطور جواب داده شد:
۲۳۶۳۷. باسمه تعالی: سلام علیکم: در منزل استخاره نمیکنم. موفق باشید
۲۳۶۴۹. باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. در این موارد بیش از استخاره باید با صاحبنظران آن فن مشورت کرد که به اصطلاح میگویند باید به «بیّنه» رجوع شود. ۲. بنده در منزل استخاره نمیکنم. موفق باشید
۲۳۶۵۰. باسمه تعالی: سلام علیکم: محبت به خلق و رعایت حقوق آنها و صلهی رحم، کارساز است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را شکر کنید که علاقهمند به روایت شدهاید. پیشنهاد میکنم از کتاب ارزشمند و مبناییِ «اصول کافی» شروع کنید و سعی کنید با حوصله با روایات آن مأنوس گردید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت علی «علیهالسلام» قبلاً ایمان آورده بودند، پس صحنه، صحنهی تقدم یا تأخر ایمان نیست، بلکه بیشتر صحنهای است تا رسول خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» خبر از آیندهای بدهند که باید افرادِ آن جمع بدانند رهبری و جانشینی پیامبر چه کسی باید باشد، با توجه به اینکه پیامبر خدا «صلواتاللّهعلیهوآله» میدانند در آینده اکثر آن جمع ایمان خواهند آورد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه در روایات هست کراهتِ خوردن گوشت گاو میباشد. شاید در آن شرایط چنین اقتضاء میکرده است و در جریان درمان برص از طریق گوشت گاو نیستم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید به جهت آن باشد که در ابتدای آیه موضوع علم در میان است که با سمع و بصر و قلب محقق میشود و نه با زبان. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: توفیق، یکی از واژههای بسیار مهم و دقیق در فرهنگ اسلامی است. وقتی به کسی گفته میشود موفق باشید و آرزوی توفیق برای او دارید، نظر به آن موقعیتی میکنید که حضرت حق برای آن شخص مقدّر مینماید و اینطور نیست که در فرهنگ غربی معادلی برای آن بوده باشد که ما بر مبنای آن این سخن را بگوییم، بر عکسِ صبح بهخیر. پس موفق باشید.
سلام استاد عزیز: نظر حضرتعالی در خصوص این متن چیست؟ به گزارش رجانیوز، حجت السلام دکترحسین سوزنچی ازدانش آموختگان ممتاز امام صادق ع... در این باره می نویسد: در میان ما به غلط معروف شده که اسم حضرت علی علیهالسلام در قرآن نیامده است؛ ادعایی که بقدری تکرار شده، همه باور کردهایم و هرجا اسم ایشان را در قرآن ببینیم، آن را ترجمه میکنیم! در روز ۱۹ رمضان سال جاری (۱۴۳۵ ق) در مسجد دانشگاه بوعلیسینای همدان مطلبی درباره اینکه اسم حضرت علی علیهالسلام صریحا در همین قرآنی که در دست ماست آمده، ارائه کردم که به نظرم رسید شاید مفید باشد مستندات آن را در اینجا بیاورم و هدیهای باشد به شیعیان و محبان آن حضرت: مقدمات بحث: ۱) یادمان باشد بنیامیه هزار ماه بر جامعه اسلامی مسلط شد و در این ایام تمام تلاش خود را برای محو نام و یاد علی علیهالسلام در پیش گرفت، از جعل روایات فراوان گرفته تا تحریف معنوی قرآن (قرآن کریم قطعا مصون از تحریف ظاهری بوده است؛ اما تحریف معنوی به معنای اینکه در شأن نزول آیات ادعاهای دروغین کنند یا معنای متن را واژگونه جلوه دهند، قطعا رخ داده است) ۲) کسانی که در خصوص تورات و انجیلی که امروزه در دست ماست تحقیق کردهاند نشان دادهاند که در زبان اصلیِ این کتب آسمانی، نام پیامبر خاتم، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است، اما علمای مغرض این شرایع، به جای اینکه اسم را به همان صورتی که هست باقی بگذارند، اسم را ترجمه میکنند تا ادعا شود نام حضرت در این کتب نیست. مثلا به جای کلمه «محمد» در ترجمهها از کلمه «پسندیده» استفاده میکنند و مثلا در ترجمه، به جای جملهی «محمد از کوه فاران [= کوه نور] آمد» مینویسند: «پسندیده از کوه فاراد آمد» تا کسی نفهمد که نام حضرت محمد (ص) در کتب آسمانی آنها آمده است. ۳) در هزار ماه حکومت بنی امیه (لااقل تا زمان عمربن عبدالعزیز) بردن نام علی علیهالسلام و ذکر فضایل او از بزرگترین جرایم بود و علمای درباری بنیامیه چون جرأت تغییر دادن متن قرآن و امکان حذف نام علی علیهالسلام از قرآن کریم را نداشتند همین ترفند را در مورد نام حضرت علی علیهالسلام در قرآن انجام دادند و علیرغم تلاشهای امامان شیعه و اصحاب ایشان، غلبه رسانهای بنیامیه و فرهنگسازیای که توسط علمای درباری بنیامیه، و بعد از آن، بنیعباس، انجام شد، به گونهای شد که کمکم این ترفند به عنوان تفسیر درست آیات قلمداد شد و بعدها حتی بسیاری از علمای شیعه در دام این ترفند افتادند؛ لذا الان که کسی بخواهد خلاف این فضا حرف بزند، از ابتدا ممکن است متهم شود. با توجه به این مقدمات، قبل از ارائه شواهد تاریخی در تفسیر آیات، ابتدا از مخاطب میخواهم خالیالذهن به موارد زیر توجه کنند، بعد نشان خواهم داد که در تفاسیر اهل بیت و اصحابشان، کاملا این معنا رواج داشته است. مورد اول: در سوره شعرا، آیه ۸۴ این دعای حضرت ابراهیم را نقل میفرماید که: « وَاجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» (یعنی: در میان آیندگان [امت آخرالزمان] «لسان صدق»ی [= زبانِ حقیقت] برای من قرار بده.» خداوند در سوره مریم (آیات ۴۹-۵۰) خبر از استجابت این دعا میدهد و میفرماید: « فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلّاً جَعَلْنَا نَبِیّاً؛ وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» «پس هنگامی که از آن بتپرستان و آنچه میپرستیدند کناره گرفت، به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همگی را پیامبر قرار دادیم؛ و از رحمت خود به آنها بخشیدیم و برای آنها لسان صدق را علی قرار دادیم.» متاسفانه، اغلب مفسران اهل سنت بهتبعِ یکی از علمای درباری بنیامیه (به نام مجاهد) جمله « وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً» را به صورت «برای آنها ثنای نیکویی قرار دادیم»[۱] (مثلا در معانی القرآن، نوشته ابوزکریا الفراء (متوفی ۲۰۷)، ج۲، ص۱۶۹؛ بیروت: عالم الکتب، ۱۴۰۳) تفسیر کردهاند. اگر دقت شود در این تفسیر، «علی» به عنوان صفت برای «لسان صدق» قلمداد شده که به لحاظ دستور زبانی مشکل دارد زیرا فعل «جعلنا» (= قرار دادیم) فعلی است که دو مفعول میگیرد؛ یعنی مثلا جملهای که به صورت مبتدا و خبر است را به عنوان دو مفعول این فعل قرار میدهند (مثلا جمله «این تابلو عمودی است» را به صورت «این تابلو را عمودی قرار دادم» میتوان تعبیر کرد.) در آیه ۸۴ سوره صافات، جضرت ابراهیم (ع) از خدا میخواهد که «برای من لسان صدقی در میان آیندگان قرار بده»، و در این آیه خداوند میفرماید «برای ایشان، لسان صدق را علی قرار دادیم» اما مفسر درباری این جمله را این طور تفسیر کرده که خدا فرموده باشد: «برای ایشان ثنای خوبی قرار دادیم». (یعنی فعل «جعل» را یک مفعولی در نظر گرفته و «علی» را صفتِ «لسان صدق» قلمداد نموده است) بعدیها دیدند که این مشکل هست و گویی در تعبیر «ثناءا حسنا» کلمه «علی» کاملا حذف شده و وی فقط کلمه لسان صدق را تفسیر کرده، «علی» را به «مرتفع» تفسیر کردند تا این مشکل هم حل شود. مثلا واحدی (متوفی ۴۶۸) در «الوسیط فی تفسیر القران المجید» (بیروت: دارالکتب العلمیه) میگوید: « وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ» ثناء حسنا فِی الناس، «عَلِیّاً» مرتفعا سایرا فِی الناس، فکل أهل الأدیان یتولون إبراهیم وذریته، ویثنون علیهم.» جدای از این اشکال دستور زبانی، آیا واقعا معنای مورد ادعای اینها با سوال حضرت ابراهیم تطابق دارد، یا همان صریح آیه که «لسان صدق درخواستی تو در میان آیندگان، همان علی علیهالسلام است» معنای آیه است؟ اگر این مفسر درباری تابع بنیامیه اصرار دارد که از ادبیات عرب تخطی کند تا اسم علی، اسم علی محسوب نشود، ما چرا از او پیروی کنیم؟ اکنون برای اینکه متهم به تفسیر به رای نشوم اشاره میکنم این مطلب که اینجا «علی» اسم امیرالمومنین است، مطلبی است که بسیاری از علمای بزرگ شیعه از ائمه اطهار روایت کردهاند. مثلا ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام (بحار الانوار، ج۳۵، ص۵۹)، یونس بن عبدالرحمن از امام رضا علیهالسلام (بحارالانوار، ج۳۶، ص۵۷) و علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از امام حسن عسگری (بحار الانوار، ج۱۲، ص۹۳) صریحا این مطلب را نقل کردهاند که در اینجا فقط به بیان یونس بن عبدالحمن بسنده میکنیم: «یونس بن عبدالرحمان به امام رضا علیهالسلام عرض کرد: گروهی از من اسم علی در کتاب الله عزوجل را طلب کردند؛ برای آنها این آیه را خواندم که خداوند میفرماید: « وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیّاً». امام به من فرمود: «صدقت، هو کذا» (درست گفتی، این همان است) مورد دوم: یکی از مطالبی که اغلب ما در توضیح اینکه «چرا اسم علی علیهالسلام در قرآن نیامده؟» توضیح میدهیم که «چون ایشان دشمنان زیادی داشتند و احتمال این بود که به خاطر اسم ایشان در قرآن دست ببرند و قرآن را تحریف کنند و لذا خدا رسما اسم ایشان را نیاورد.» خداوند صریحا این مطلب را رد کرده و بعد از اینکه اسم حضرت را آورده، فرموده: «آیا شما گمان میکنید که چون یک عده آدم افراطی وجود دارد ما مطلب به این مهمی را در قرآن نمیآوریم؟» اما طبق معمول، ما اسم علی (ع) را ترجمه کردهایم و لذا آیه قبل و بعد آن کاملا بیمعنا و بیارتباط با این آیه شده است. خداوند در آیات ۴ و ۵ سوره زخرف میفرماید: « وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ ؛ أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ» معنای آیه این است: «قطعا او در امالکتاب [= سوره حمد] نزد ما همان علیِ حکیم است؛ آیا اگر شما گروهی افراطکار هستید، [گمان میکنید که در نتیجه] ما از بیان بخشی از ذکر [= قرآن] خودداری میکنیم؟» لازم به ذکر است که «ام الکتاب» یکی از نامهای سوره حمد است، و در این سوره آمده است که «اهدنا الصراط المستقیم» و در مورد اینکه این صراط چیست، مطلب، از طریق «شخص» معرفی شده نه با اوصافی مانند کارهای خوب و …؛ یعنی در بیان صراط، به گروهی اشاره شده: « صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ» یک سوالی که برای هر مسلمانی پیش میآید این است که مقصود از این «الذین» کیست؟ (ابتدا یادآور میشوم که قرآن در موارد متعددی در مورد انجام کاری، از تعبیر جمع (مانند «الذین») استفاده کرده که همه مفسران قبول دارند که فقط یک نفر آن کار را انجام داده است، مانند آیه ۸ سوره منافقون و آیه ۵۵ سوره مائده، که چرایی این گونه تعبیر بحث مفصلی دارد.) اکنون در این آیه میفرماید آن کسی که نزد ما در سوره حمد مورد نظر بوده، قطعا علیِ حکیم (تعبیر علی حکیم همانند تعبیر لقمان حکیم است) است؛ و شما هم گمان نکنید که چون یک عده آدم افراطی هستید، ما از بیان چنین مطلبی در قرآن خودداری میکنیم. البته «ام الکتاب» در قرآن به گونهای هم به کار رفته که به معنای مرتبهای از قرآن که در لوح محفوظ است باشد (مثلا: سوره رعد، آیه ۳۹: یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْکِتَابِ) و اغلب مفسران هم چون خواستهاند همانند برخی از علمای بنیامیه (مثل مقاتل بن سلیمان بلخی، متوفی ۱۵۰)[۲]«علی» را به معنای «مرتفع» ترجمه کنند همین معنا را مد نظر قرار داده و این آیه را به آیه قبل آن ارتباط دادهاند که ضمیر «ه» اشاره به قرآن باشد. جملات قبلی این سوره چنین است: « حم وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ؛ إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ » و با توجه به اینکه ام الکتاب را «لوح محفوظ» و علی به «مرتفع» ترجمه شود ظاهرا معنای آیات چنین میشود: «حم، قسم به کتاب مبین، ما آن را قرآن عربی قرار دادیم تا شاید بیندیشید، و آن [=قرآن یا کتاب مبین] در لوح محفوظ نزد ما قطعا مرتفع (بلندمرتبه) و حکیم است.» اما چنین ترجمهای چند اشکال دارد. مهمترین اشکال در مرجع ضمیرهاست. در این تفسیر، ابتدا میگوید کتاب مبین، قرآنِ عربی قرار داده شده، بعد میگوید همان در لوح محفوظ، بلندمرتبه و حکیم است. اکنون آیا کتاب مبین همان ام الکتاب است یا نیست؟ در هر دو صورت مشکل پیش میآید. اگر کسی بگوید کتاب مبین همان ام الکتاب و مرتبه آسمانی قرآن است (که از تعبیر جعلناه قرآنا عربیا) چنین برداشت میشود، آنگاه لازم میآید طبق این تفسیر از آیه ۳، ام الکتاب درون ام الکتاب باشد (انه فی ام الکتاب …)! و اگر هم بگوییم کتاب مبین، همان مرتبه قرآن عربی و چیزی پایینتر از لوح محفوظ (ام الکتاب) است، آنگاه آیه ۲ (که کتاب مبین را به صورت قرآن عربی درآوردیم) بیمعنا میشود. (اگر کتاب مبین همان قرآن عربی باشد تبدیل آن به قرآن عربی، اصطلاحا تحصیل حاصل و لذا محال است) جالب است که عموم مفسرانی که «علیّ» در این آیه را به معنای «مرتفع و بلند مرتبه» گرفتهاند ناخواسته به یکی از دو حالت فوق لغزیده و متوجه این پارادوکس نشدهاند که باید بین معنای آیه ۳ و آیه ۲ با هم جمع کرد (حتی بزرگانی همچون علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۸۵-۸۳؛ ابتدا به گونهای بحث میکنند که گویی کتاب مبین همان قرآن عربی است سپس به گونه ای بحث میکنند که کتاب مبین همان مرتبه ام الکتاب و لوح محفوظ است) اما اگر علیّ را همان اسم حضرت علی بدانیم، چه امالکتاب را نام سوره حمد بداینم و چه اشاره به لوح محفوظ، در هر دو حالت مشکلی پیش نمیآید. فقط قبل از فهم مطلب، باید توجه شود که طبق روایت متواتر حدیث ثقلین که شیعه و سنی آن را روایت کرده، حقیقت باطنی ثقلین، یعنی حقیقت ماواریی قرآن و اهل بیت یکی است و از هم جداییناپذیر است (انهما لن یفترقا)؛ و این آیات در مقام بیان همین حقیقت است: ترجمه آیات بر اساس تفسیر امالکتاب به معنای سوره حمد: «حم، قسم به [حقیقت ماوراییِ] کتاب مبین، ما آن [حقیقت ماورایی] را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و همان [حقیقت ماورایی که] در سوره حمد [بدان اشاره شده] علیِ حکیم است.» ترجمه آیات بر اساس تفسیر امالکتاب به معنای لوح محفوظ: «حم، قسم به [حقیقت ماوراییِ] کتاب مبین، ما آن [حقیقت ماورایی] را به صورت قرآن عربی درآوردیم تا شاید بیندیشید؛ و [جلوه دیگرِ] آن [حقیقت ماورایی] در لوح محفوظی که نزد ماست، همان علیِ حکیم است.» چنانکه دیده میشود بر اساس اینکه کلمه «علی» همان اسم حضرت علی باشد، هم ارتباط آیه با آیات قبل درست میشود و هم ارتباط آیه با آیات بعد؛ اما اگر «علی» به معنای مرتفع و بلندمرتبه باشد، اولا ارتباطی بین آیه و آیه بعد نمیماند و ثانیا ارتباط آیه با آیات قبل، تکلفآمیز میشود. مجددا برای اینکه متهم به تفسیر به رای نشوم در پایان اشاره میکنم که در روایات متعددی صریحا این آیه در توصیف و معرفی حضرت علی علیهالسلام به کار رفته است (مانند روایت حماد بن عیسی از امام صادق علیهالسلام که امام فرمود:صراط مستقیم در قرآن همان علی علیهالسلام است و دلیل بر این مطلب همین آیه است که فرمود او (صراط مستقیم) در ام الکتاب (سوره حمد) همان علی حکیم است) [۳] و نیز در بسیاری از زیاراتنامههای حضرت علی (ع) (مانند این زیارتنامه از امام صادق علیهالسلام که در روز غدیر خوانده میشود: … خدایا، شهادت میدهم که او امام هدایتگر ارشادکننده رشدیافته است یعنی علی امیرمومنان که در کتابت این گونه از او یاد کردی که او ر امالکتاب، علی حکیم است …) [۴]. *** با این اوصاف آیا نباید اذعان کرد که ما تحت فرهنگسازی بنیامیه قرار گرفتهایم که باورمان شده که اسم علی در قرآن نیامده است.(لازم به ذکر است که موارد متعدد دیگری نیز وجود دارد که اگر خداوند توفیق داد شاید در فرصتی دیگر بدانها بپردازم. فقط اشاره میکنم که دست بر قضا چندی قبل یکی از دوستان از کتابی عربی نام برد که ترجمه عنوانش چنین است: «چرا اسم علی (ع) این اندازه زیاد در قرآن آمده است؟» بنده هنوز فرصت مطالعه این کتاب و اینکه استدلالاتش چه اندازه محکم است پیدا نکردهام، و شاید اگر مطالعه کنم دیگر نیازی به ادامه این بحث نباشد) والسلام علیکم و علی من اتبع الهدی شب ۲۱ رمضان ۱۴۳۵ [۱] . عَن مُجاهد، فِی قوله: «وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ» قَالَ: ثناء حَسَنًا [۲] . تفسیر مقاتل، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۳: ج۳، ص۱۸۵: «(وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ) یقول لأهل مکة: إن کذبتم بهذا القرآن، فإن نسخته فی أصل الکتاب، یعنی اللوح المحفوظ، (لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ) یقول: عندنا مرفوع، (حَکِیمٌ) یعنی محکم من الباطل.» [۳] . حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ جَدِّی عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ قَالَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ مَعْرِفَتُهُ وَ الدَّلِیلُ عَلَى أَنَّهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ- «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» وَ هُوَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع فِی أُمِّ الْکِتَابِ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم» معانی الأخبار، ص۳۳ [۴] . …فَأَشْهَدُ یَا إِلَهِی أَنَّهُ الْإِمَامُ الْهَادِی الْمُرْشِدُ الرَّشِیدُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِی ذَکَرْتَهُ فِی کِتَابِکَ فَقُلْتَ «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ»… تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۴۵
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته شواهدی که استاد سوزنچی آوردهاند، آنطور نیست که نتوان آن را به صورت دیگری توجیه کرد. و در این رابطه علامه طباطبایی دلایلی در مورد عدم نامبردن صریح نام حضرت علی«علیهالسلام» را نکات دیگری میدانند که بنده طیّ یک سؤال و جواب در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تنظیم نمودهام و آن سؤال و جواب ذیلاً ارسال میگردد. موفق باشید
سؤال: با توجه به اهميت مسئلهی امامت و اهميت مصداق آن يعني علي(ع)، چرا در قرآن ذكري از حضرت اميرالمؤمنين(ع)به طور صريح نيامده؟
جواب: براي پاسخگويي به اين مسئله ابتدا لازم است مواردي روشن شود:
1- تاريخ گواه است که در زمان نزول قرآن، اختلاف قومي و قبيلگي به قدري قوي است كه همه چيز حتي دين را تحتالشعاع قرار داده است و با اندک بهانهاي اختلافها سر بر ميآورد.
2- اكثريت مردم هنوز ايماني که در برابر توحيد و حکم خدا تسليم شوند را بهدست نياوردهاند تا تنها به آنچه حکم خدا است تسليم باشند که نمونهي آن را قبلاً در مورد حرث بن نعمان و اعتراضي که به انتصاب حضرت علي(ع) کرد ملاحظه فرموديد.
3- حضرت علي(ع) با اكثر تازه مسلمانانِ آن روز ، يعني سركردههاي شركِ ديروز جنگيدهاست و چندين و چند از پدران و برادران آنها را به قتل رساندهاست و ايمان اين تازه مسلمانان آنچنان قوي نشده كه از شرك پدرانشان متنفر باشند ، بلكه از علي(ع) ناراحتاند و عظمت علي(ع) هم به همين رعايت نكردن ميل و رضاي سران شرك بوده و هست، به طوري كه طبق اسناد تاريخي نصف كشتههاي بدر به دست علي(ع) بوده است.
4- روش سخنگفتن قرآن و هر مكتب تربيتي كه بخواهد بشر را در طول تاريخ هدايت كند آن است كه اصول كلي را مطرح كند تا بشريت براساس شرايط تاريخي خود ازآن اصول و قواعد كلي استفاده كند و با تفكر خود، تكليف مخصوص به زمان خود را بيابد تا تفكر در دين تعطيل نشود و تحجر جاي آن را نگيرد زيرا تأکيد مکتب الهی بر روي شخصيت است نه اشخاص.
در نتيجه با توجه به نکات فوق، اگر نام علي(ع)در قرآن برده شده بود، با توجه به آنهمه تعصب، ديگر دو دسته مسلمان نداشتيم به نام شيعه و سني، بلكه گروه كثيري از تازه مسلمانان مقابل اصل دين ميايستادند و در چنان شرايطي ادامهي اصل اسلام به خطر ميافتاد به همين جهت با تصريح نکردن به نام علي(ع)در قرآن كاري شد كه لجاجت و استكبار بعضي از تازه مسلمانان متعصب نسبت به نفي کلي اسلام برانگيخته نشود.
امام صادق(ع)در جواب سؤال فوق که چرا نام علي(ع)در قرآن نیامده، فرمودند : تعداد نمازها هم در قرآن نيست و يا مثل «بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَيْک» كه معلوم نيست خداوند چهچيزي به پيامبر ابلاغ کرده و به عهدهي پيامبر است که آن را روشن کنند، زكات را هم قرآن نگفت به چه چيزهايي تعلق ميگيرد و پيامبر(ص) روشن كردند، همچنان كه گفت حج بهجا آوريد، ولي كيفيت را نگفت، جايگاه پيامبر تبيين آيات است.
آيا جريانات بعدي از جمله كشتن شيعيانِ حضرت علي(ع) به صِرف شيعهبودن و حتي كشتن فرزند حضرت فاطمهزهرا(س)در صحراي كربلا، نشان نداد كه عدهاي در عين ادعای اسلاميت به هر قيمتي حاضر به پذيرفتن خط زلال اسلام در مسير اهل البيت(ع) نبودند؟ و لذا اگر نام علي(ع)در قرآن آمده بود براساس كينه با آن بزرگوار با اصل قرآن مقابله ميكردند و حريم قرآن را ميشكستند. و خداوند با عدم طرح نام علي(ع)در قرآن، قرآن را از چنين تجاوزاتي حفظ كرد.
از طرفي پيامبر خدا(ص)با تأييد علي(ع) در موارد مختلف، حجت را بر مردم تمام فرمودند. پيامبر(ص)ميفرمايند: «اَنَا مَدينَةُ الْعِلْم وَ عَليٌ بابُها، فَمَن اَرادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبابَ»[1] من شهر علم ميباشم و علي دروازهي آن شهر است، پس كسي كه طالب علم است بايد از دروازهي آن وارد شود تا به علم برسد.
روايت فوق در متون علماء اهل سنت مورد پذيرش آنها است و قبول دارند كه چنين سخني از پيامبر(ص)صادر شده به طوري كه احمد حنبل از هشت طريق آن را روايت كرده. اين روايات ميرساند كه همهي امت بايد به اميرالمؤمنين(ع) رجوع كنند و وصول به علم پيامبر(ص)از ناحيهي علي(ع)ممكن است و ميرساند كه علي(ع) اَعلَم جميع امت است و مسلم چنين كسي بايد بعد از پيامبر(ص) ولايت جامعهي اسلامي را به عهده داشته باشد تا امت را در جميع امور به هدايت برساند.
با اندكي تفكر در قرآن و توجه به سخنان پيامبر(ص) به راحتي روشن ميشودكه عاليترين مصداق بعد از رسولالله(ص)، براي ادامهي ولايتِ ديني بر مسلمانان، علي(ع) است. مسلم با حذف علي(ع) از حاکميت جامعهي اسلامي بعد از رحلت رسول خدا(ص) جامعه در مسيري بهتر قرار نگرفت و به گفتهي مورخان اهل سنت، آن چند سالي كه حضرت علي(ع) برسركار آمدند مردم دوباره اسلام زمان پيامبر(ص) را به ياد آوردند. به عنوان نمونه در تاريخ داريم که پس از جنگ جمل بعد از 25 سال كه صحابهي پيامبر(ص)از علي(ع)فاصله گرفتهاند بعضي از صحابه که همراه علي(ع)بودند به امامت آن حضرت نماز ميخوانند. عمرانبنحصين از صحابهي پيامبر(ع)ميگويد: «صَلّی عَلیٌّ عَلَيْنا بِالْبَصْرةِ فَقال: ذَكَّرَنا هذا الرّجل صَلاةً كُلُّنا نُصَلِّيها مَعَ رسولالله(ص)» با علي(ع) در بصره نماز خوانديم، نماز او طوري بود كه يادمان آمد نمازي را كه با رسولخدا(ص) ميخوانديم.[2] چون در اين مدتي كه گذشته بود نماز هم به آن معني واقعياش از صحنهي زندگي مردم خارج و به فراموشي سپرده شده بود، به طوري كه شهابالدّينزهري از علماء اهل سنت و از تابعين ميگويد: «دخلتُ علي اَنَسِبنمالك بدمشق وَ هُوَ وَحْدَة يَبْكي»؛ در شهر دمشق به انس بن مالک [خدمتگذار رسول خدا] وارد شديم و او به تنهايي در حال گريه بود. پرسيدم چرا گريه ميكني؟ گفت: «لا اعرفُ شَيْئاً مِمّا كانَ علي عهدالنّبيf الاّالصّلاة وَ قد ضُيِّعَت» از آثار رسولخدا(ص) چيزي جز نماز نميديدم كه آن را هم از بين بردند.[3] و اعتراف دارد نمازي كه در آن روز خوانده ميشد سنخيتي با نماز پيامبر(ص)نداشته. محمدبنادريسشافعي از وهببنكيسان نقل ميكند كه ميگويد: «كُلّ سُنَّةٍ مِنْ سُنَنِ رسولالله قَد خُيِّلت حَتَّي الصَّلاة»[4] در طول دوران خلفا، تمام سنتهاي پيغمبر دستخوش تغيير شد، حتي نماز.
آنچنان همه چيز تغيير كرد كه وقتي اميرالمؤمنين(ع)در هنگام خلافت، امام حسن(ع) را ميفرستند كه مردم را متذكر كند نماز تراويح را كه به جماعت ميخوانيد بدعت است و ريشه در كتاب و سنت ندارد، مردم فرياد ميكنند: «وا سُنّتا عمرا، وا سُنّتا عمرا» حضرت علي(ع) امام حسن(ع) را ميخوانند كه رها كن. ملاحظه فرماييد چگونه با وجود حضرت علي(ع)، در حاليکه حجت الهي براي همه تمام بوده ولي جامعه حاضر نبود از آنچه در زمان خلفا به آن عادت کرده دست بردارد.
[1] - به الغدير، ج 6، ص 114 رجوع شود.
[2] - صحيح بخاري، ج1 ، ص200، حديث 784.
[3] - موطأ مالك، ج1، ص93.
[4] - الاُم، ج1، ص 208.
با سلام و عرض ادب محضر استاد عزیز و تبریک ایام هفته وحدت و ولادت وجود مقدس حضرت خاتم الانبیاء و امام صادق (صلوات الله علیهما)؛ سوالی که از محضرتان داشتم این هست که این بخش روایت حضرت امام رضا (ع) که در مناظره با یک زندیق برای اثبات توحید فرمودند و در احتجاج شیخ طبرسی آمده: «وقتى به جسدم مینگرم و می بينم نمیتوانم در طول و عرض چيزى از آن كم كنم يا بر آن بيفزايم و سختىها را از آن دفع كنم و چيزى به سود آن انجام دهم، میفهمم كه اين ساختمان بناكننده اى دارد و به او معتقد میشوم»، دقیقا هنوز متوجه نشدم و دقیق برایم جا نیفتاده است که چگونه دلالت بر توحید دارد و این فرمایش امام رضا (ع) به چه شکلی اثبات کننده توحید هست چون خودم ابتدا فکر کردم این همان برهان حدوث هست ولی شک داشتم و خواستم از خدمتتان بپرسم چطور این برهان، دال بر توحید هست؟ با تشکر از لطف شما؛ التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: فدای آن حضرت بشوم! مگر میشود بهتر از این حرف برای حضور اراده حکیمانه الهی بزنیم که چگونه عالم با آن اراده حکیمانه شکل گرفته و اداره میشود به طوریکه نه میتوانیم چیزی به آن اضافه کنیم تا کاملتر شود و یا چیزی از آن کم کنیم تا بهتر گردد؟ برهان فوقالعاده دقیقی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور است که میفرمایید. بخصوص که هرکدام از این دو فرزند انقلاب صفای خود را دارا هستند و این هنر انقلاب اسلامی بوده که توانسته است چنین فرزندانی را در قامت ریاست جمهوری در تراز انقلاب اسلامی بپروراند و به همین جهت باز تأکید میشود با دقت به برنامهها و راهکارهای بخصوص این دو بزرگوار نظر شود و نباید به صرف تصمیمی که برای انتخاب یکی گرفتهایم، به نگاه دیگری در راستای مدیریت اجرایی کشور توجه نشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این روایات نکات خوبی را متذکر میشوند که اگر انسان در بستر یاد خدا و ذکر حضرت ربّ العالمین امورات خود را طی کند، حضرت حق متکفّل نیازهای او میشود. علاوه بر آن ملاحظه میکنید که ادعیهای مانند دعای «جوشن کبیر» چگونه انسان را مشغول اسمای حسنای پروردگار میکند و سراسر آن دعا ذکر حضرت محبوب است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکدام از آیات مذکور در جایگاه خود، پیام خود را دارا میباشند. در آیهی ۱۰۹ سورهی مائده نظر به علم مطلق الهی و علاّمالغیوببودنِ حضرت حق دارد که علم انبیاء در مقابل آن علم، علم به حساب نمیآید. به گفتهی علامهی طباطبایی این آیه نفی علم مطلق و همهجانبهی انبیاء را مدّ نظر میآورد و در آیهی ۱۱۷ سورهی مذکور حضرت عیسی «علیهالسلام» در محضر حق عرض میکنند من وظیفهی خود را طبق امری که فرمودید انجام دادم و در این رابطه ناظر بر حرکات آنها بودم، ولی چون مرا گرفتی، تو همواره در راستای حضور مطلق خود، ناظر بر آنها بودی از آن جهت که حضرت عیسی «علیهالسلام» نحوهی حضور مطلق خدا را در این آیه متذکر میشوند. و این غیر از آن است که انبیاء در آن حدّ که اذن دارند، شاهد بر اعمال پیروانشان نباشند. میماند که آیا اساساً بحث «شاهد اعمال» در چنین رابطهای باید مورد بحث قرار گیرد، یا جای و جایگاه دیگری دارد؟ در این مورد عرایضی در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم راهکارهای مطرحشده در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست، کارساز باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان طور که متذکر شده اید بحثی که ما بتوانیم نسبت خود را با غرب تعریف کنیم، هنر بزرگی است که امثال شهید آوینی ها میتوانند راهنمای آن باشند بخصوص که بین فرهنگ غربی و تکنیک غربی و خرد مدرن باید تفکیک کرد.
فرهنگ غربی چه خوب باشد و چه بد باشد، از آن ما نیست. و تکنیک غربی نوعی انحراف از انکشافی بود که باید بشر این تاریخ بدان وارد میشد و غرب با روحیه ی خودخواهی خود آن را از آن خود کرد و مشکلی برای جهان بشری به وجود آورد و انقلاب اسلامی در هویت خود مقابله ی اساسی با این غرب دارد و بحث «خرد مدرن» که رهبر معظم انقلاب تحت عنوان «العلم سلطان» از آن سخن می گویند، هیچ ربطی به دو قسمت قبلی ندارد و متأسفانه عده ای به بهانه ی سخن مقام معظم رهبری به قسمت اول و دوم می پردازند. زیرا از آن خردی که خرد حضور در سنن و قواعد و قوانین عالم است، بهره ی کافی ندارند و عقل تکنیکی در اینجاست که اگر در کنار فرهنگ شیعی - ایرانی قرار گیرد؛ روحانیتی را که همراه با علم است به بشر متذکر میشود. و این است آنچه بشر امروز به دنبال آن است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده ورود خوبی به آن جزوه داشتهاید و نتایج خوبی گرفتهاید. امید است با همّتی بلند هرکدام از عزیزان، جهانی باشند «بنشسته در گوشهای».
هر آنکس ز دانش برد توشه ای جهانی است بنشسته در گوشه ای
هر آنکس به دانش شد آراسته جهانی بود پر ز هر خواسته
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه خوبی است. بالاخره ما قدمقدم از «چیزها» و جلوات اسمایی آن، به «هستها» و جلواتِ احدی آن باید جلو برویم. موفق باشید