بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2391
متن پرسش
سلام دختری دارم 12ساله که با وجود شرایط مذهبی در خانه گاهی اوقات جلوی مادرش میرقصد و ارایش میکند از ما تقاضای مبایل کرده وما نخردیم درضمن اهل نماز وروزه است لطفا طریقه درست برخورد بگویید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: این را از کارشناسان تعلیم و تربیت دینی که عموماً در رادیو معارف تشریف می‌اورند و مشاوره می‌دهند سؤال بفرمایید. موفق باشید
337
متن پرسش
بسط انقلاب اسلامی، چگونه است؟ راهکار این تحول چیست؟ چکار باید کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام در موضوع بسط انقلاب اسلامی مباحث طولانی ضرورت دارد که در حدّ سوال و جواب نمی‌توان بدان پرداخت. ولی بنده سلسله‌ بحث‌هایی را تنظیم کرده‌ام که اولین کتاب آن تحت عنوان « انقلاب اسلامی ،باز گشت به عهد قدسی» نزدیک به چاپ است. إن‌شاءالله جواب شما خواهد بود.
15103
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزيز. خواستم تحليل شما از نتايج خبرگان، مجلس شوراي اسلامي (كل كشور) و مجلس شوراي اسلامي (تهران) را بدانم. ظاهراً رفتار انتخاباتي مردم تهران با ساير نقاط كشور تفاوت داره. سپاس
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد انتخابات خبرگان که در کلّ کشور حتی در تهران، جهت‌گیریِ غالب با نظر به روح اصول‌گرایی به صحنه آمده است حتی همان‌هایی که در لیستی بودند که آقای هاشمی در رأس آن قرار داشت. و در مورد اصلاح‌طلبان و روح اصلاح‌طلبی؛ باید چند نکته را از هم تفکیک کرد. اول این‌که این نوع گرایش به اصلاح‌طلبی که امثال آقای دکتر عارف سرلیست آن است، غیر از آن اصلاح‌طلبی است که نظر به امثال آقای میرحسین موسوی دارد. و از این جهت می‌توان گفت جریان اصلاح‌طلبی از آن روحیه عبور کرده است، ولی نه به معنای آن‌که از وضعیتِ سکولاریته‌ی تاریخی که جهان را فرا گرفته است، آزاد شده باشد. نکته‌ی دوم موضوع اصول‌گرایی ما است که از یک طرف در همان وضعیت سکولاریته قرار دارد با کمی چاشنیِ تدیّن، و از طرف دیگر در دوره‌های قبل نشان دادند آن‌طور که شایسته‌ی انقلاب است، پرورش لازم نداشته‌اند و گرفتار یک نوع فقر فکری و عدم احساس حضور تاریخی هستند. و سومین نکته که از همه مهم‌تر است روبه‌روشدن با وضعیتی است که سکولاریته‌ی پنهان، به‌خوبی در کلیّت انقلاب توسط اصحاب فکر و فرهنگ تبیین نشده است و ما به خودآگاهیِ تاریخی نسبت به آن، دست نیافته‌ایم در آن حدّ که وضعیت خود را درست درک کنیم و به مردم خود افقی ماوراء وضعیت روحِ سکولاریته‌ی جهان معاصر را نشان دهیم تا در مقابل وعده‌های جریان‌های متجددمآب، از خود شیفتگی نشان ندهند. ما هنوز متوجه نیستیم که نگاه سکولاریته یک موضوع تاریخی است و باید با نظر به امکان‌های خود و بدون عجله و با برنامه‌ریزی‌های عمیق از آن عبور کنیم. هنوز نمی‌دانیم در چه محدوده‌هایی برای تحقق انقلاب اسلامی باید عمل کرد؛ وضعیت خود را درک نکرده‌ایم و متأسفانه امید به نتایج زودبازده داریم.  باید نسبت به وضعِ موجود خود که بین انقلاب اسلامی و فرهنگ تجدد قرار گرفته‌ایم، به طور جدّی فکر کنیم. ما نمی‌توانیم چشمِ خود را بر روی جذبات فرهنگ غربی ببندیم مگر آن‌که مردم خود را به جذباتی بس عالی‌تر آشنا کنیم. امروز در مقابل آتشفشانی از امیالِ نفس امّاره قرار داریم که به قول شهید آوینی: در مقابل این آتشفشان هر خانه‌ای امکان مقاومت ندارد، باید «خانه‌ای در دامنه‌ی آتشفشان بنا کرد» تا سنگ‌بناهای آن خانه در مقابل توده‌های مذاب آتشفشان، بتوانند مقاومت کنند، وگرنه همواره ما خواسته یا ناخواسته در ادامه‌ی زندگی غربی روزگار می‌گذرانیم و طعم خوش آزادگی از مناسبات دنیای غرب را به جان خود نمی‌رسانیم. ما از آن جهت مأیوس نیستیم که انقلاب اسلامی بابِ تفکر نسبت به غرب را به ما آموخته است و راهِ عبور از زمستانِ نیهیلیسم را در مقابل ما باز گذاشته. تندبادهایی در حالِ وزیدن است، ولی مقاومت نیز فراموش نگشته. با حضور در تاریخی که از طریق انقلاب اسلامی شروع شد نه‌تنها از دوقطبی‌های القایی عبور می‌کنیم بلکه معنای زندگی در انقلاب اسلامی را اصالت می‌دهیم. در ضمن نظر جنابعالی را به جواب سؤال‌های شماره‌ی 15090 و 15100 جلب می‌نمایم. موفق باشید

5760
متن پرسش
سلام علیکم چند سوال پیرامون ازدواج داشتم اول : آیا این فرض صحیح است که انسان بدون هیچ پس انداز مالی و نداشتن کار برای ازدواج اقدام کند . ما استاد تاریخی داشتیم . ایشان میفرمود یکی از دلایلی که پیامبر دیر ازدواج کرد چون پس انداز مالی و پول برای تامین یک زندگی دونفره را نداشت .ومشغول بکارشده بود تا بتواند مبلغی را پس انداز کند و اصولا بتواند خرج دونفر را بدهد. میخواستم بپرسم این گفته صحیح است وآیا ما با دست خالی و نداشتن کار از لحاظ شرع مقدس بایدبرای ازدواج اقدام کنیم ؟.اگر میخواهید بگویید نه , این کار صحیح نیست , پس احادیث زیادی که در خصوص ازدواج داریم را چه میشود که معمولا مضمون آنها این است که ازدواج کنید روزی رسان خداست ونترسید و ....... پس آن نگاه توحیدی چه میشود ؟ پس آن کلام ابوذر به حضرت امیر که فرمود من به جایی رسیدم که اگر زمین مس شود خدا روزی بنده را میرساند چه میشود . دوم : بزرگی به من فرمود با نگاه جنسی محض به سمت ازدواج نرو.و این همیشه برای من سوال است که خب : دوچیز انسان را به سمت ازدواج سوق میدهد اول بحث نیاز جنسی و دوم خلا عاطفی و احساسی .اگر بحث احساس و عاطفه است و خلا روحی روانی مد نظر انسان است که قرآن فرموده الا بذکر الله تطمئن القلوب . و من هم تجربه اش کردم و واقعا حس عجیبی است جایی که به هیچ کس فکر هم نمیکنی و استاد خودتان بیشتر واقف هستید انسان که به آنجا میرسد اصلا حال و هوای افکارش طوری دیگر است همیشه به فکر بدست آوردن معشوق حقیقی که ذات مقدس احدیت هست می اندیشد , دیگر فکر نمیکند که خب چه خوب بود یک دختر خانمی به من فکر میکرد و از من خوشش میومد و من تو ذهن اش مینشستم و جز من کسی رو دوست نداشت و از این قبیل حرفها .خب کسی که به اون جا رسید قلب اش از همه طرف آرومه , و دیگر لازم نیست که بخواد برای نیاز احساسی برود ازدواج کند ( البته این نظر شخصی من است ) . پس فقط یک بحث جنسی می ماند دیگر . پس چرا میگویند با نیاز جنسی تنها جلو نروید ؟ مگر چه اشکال دارد که با نیاز جنسی تنها جلو برویم و بشرط اینکه زیاده خواه و تنوع طلب نباشیم .من الان فکر میکنم اگر برای ازدواج اقدام کنم هیچ فکری جز نیاز جنسی ندارم .آیا در زندگی به مشکل میخورم سوم : من یک پسرهستم و 24 سال سن دارم . دانشجو هستم , موقعیت ازدواج هم ندارم . خانواده ام هم به هیچ وجه برای ازدواج من راضی نمیشوند .گاهی اوقات بحث جنسی خیلی اذیت ام میکند . وقتی هم موقعیت ازدواج ندارم سعی میکنم طبق فرموده عفت بورزم . و تا جایی که توان دارم این عمل را انجام میدهم . بحث صیغه را با اینکه قبول دارم ولی رغبتی به آن ندارم . چون میترسم تنوع طلبی و زیاده خواهی بیاورد و فردا روز نتوانم با یک نفر زیر یک سقف آنطوری که مدنطرم هست زندگی کنم. برای تداوم زندگی آینده ام و برای اینکه همیشه در زندگی ام یک نفر باشد سعی میکنم منتظر همان یک نفر بمانم . و اراده و مشیت خدا را با جان دل میپذیرم و به آن اعتقاد دارم .ولی الان فقط بحث جنسی هست . خواهشمندم نگاه اسلام را در این خصوص بیان بفرمایید . نگاه خیلی از آقایان شرعی مطلق است و من میدانم چون شما همیشه نگاه عرفانی به قضایا دارید از شما سوال کردم . اگر میشود سوالات من را (شرعی – عرفانی ) پاسخ دهید . خدا حفظ اتان کند .
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1- قرآن در آیه‌ی 33 سوره‌ی نور می‌فرماید: «وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یَجِدُونَ نِکاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» آن‌هایی که شرایط ازدواج برایشان نیست باید عفت بورزند تا خداوند از فضل خودش آن‌ها را غنی کند و بتوانند ازدواج کنند. بنابراین روح توصیه‌هایی که در روایات هست با این فرض است که انسان بتواند حداقل نیاز زندگی همسرش را تهیه نماید و در این بستر که انسان کاری و کسبی دارد نگران روزی‌اش نباشد، چون روزی‌رسان خدا است و سیره‌ی بزرگان نیز همین را نشان می‌دهد. اباذر در تجربه‌ی خودش و در بستری که بالاخره کاری برای کسب درآمد داشت تجربه‌ی خود را اظهار می‌دارد که اگر انسان به وظیفه‌ی خود بپردازد می‌یابد در هرحال روزی‌رسان خدا است 2- در هر حال یکی از انگیزه‌های ازدواج حفظ عفت است و این‌که ذهن انسان گرفتار موضوع جنسی‌اش نباشد 3- بالاخره وقتی شرایط ازدواج ندارید، طبق آیه‌ای که عرض شد باید عفت بورزید و در راستای این عفت‌ورزیدن منتظر فضل الهی باشید که به یک نحو شما را به استغنا می‌کشاند، یا در بُعد مادی و یا در بُعد معنوی و یا هر دو. از برکات عفت‌ورزیدن غافل نباشید. موفق باشید
3039
متن پرسش
سؤالات شمارة 13 و 14 و 20 را پاسخ نداده اید، دریافت نشده؟ دوباره بفرستم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: سوالات رادوباره بفرستید تابررسی شود.
2251

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز یکی از اساسی ترین آموزه های شما که به نحوی از انحاء در تمام کتابهایتان مشهود است «تطابق تکوین و تشریع» است . اصولا در نظرگاه جناب عالی یکی از مقدمه های نضج و گسترش تفکر مدرن (و شاید اصلی ترین علت آن) نگاه قرار دادی به احکام الهی بود این شیوه نگرش بعدها به نحوی مدون تر و با زیربنایی فلسفی ارمغان مدرنیته نیز شد. شما در طی حدود هشت سال آشنایی همواره به ما آموزش دادید که اختلاف اصلی میان دو نحله بزرگ مسلمانان(شیعه و سنی) را باید در لایه های عمیق تری از به قدرت رسیدن شخصی وبر کنار ماندن شخص دیگر جستجو کنیم و اصولا ریشه اصلی غم فاطمه سلام الله علیها نه از دست رفتن فدک و یا قدرت نگرفتن شوهرش که حذف امام معصوم از زندگی مسلمین است. در حقیقت بدبختی مسلمین از آنجا شروع شدکه گمان کردند احکام الهی احکامی قراردادی است و لذا برای اجرای این احکام معصوم و غیر معصوم مساوی اند. شما به ما آموزش می دهید که فریادگران غدیر آنهایی هستند که طالب استمرار حکم الهی در زندگی بشر به واسطه ی حکومت معصوم بر تمام صحنه های زندگی بشر هستند و اندیشه مقابل (سقیفه)را که در صدد جایگزین کردن حکم انسان به جای حکم خداست بر نمی تابند. به عبارت دیگر ریشه اصلی خدا محوری و انسان محوری را باید در غدیر و سقیفه جست جو کرد. تفکر سقیفه (و به طبع تفکر اهل سنت امروزی) تفکری است که آگاهانه یا نا آگاهانه با طرح مسئله«اجتهاد» به انسان و عقل ناقص او بها می دهد و لامحاله جامعه و تاریخ را با نقصانی عظیم روبرو می کند . پس تکوین و تشریع تطابق دارد و همه این نتایج فرع بر پذیرش یا عدم پذیرش آن است. من در طول این هشت سال نشانه هایی پیدا کرده ام که به ظن قوی تشریع مد نظر حضرت عالی شریعت شیعی است. و شما عقیده ای جازم دارید که جز جز این شریعت حتی کوچکترین فرامین آن و حتی احکام مستحبی و مکروهات همه و همه تطابق نعل به نعل با تکوین دارد و شخص به نسبت التزام به آنها خود را با جریان هستی مطابق کرده و امید فلاح و رستگاری در او شدت می یابد. گویی در نظرگاه شما این حرکات قالبی از اسرار و رموزی مخفی برخوردارند که توسط کشف تام محمدی صلوات الله علیه و آله برای ما مکشوف شده است و لذا تمام همت ما برای همنوا و هم جهت شدن با قلب محمدی صلوات الله علیه و آله باید مصروف اجرای این احکام و تکالیف شود. درقرائت شما اصولا این دستورات برای مبتدیان تکلیف هستند و الا برای کسانی که با تزکیه به حقایق این احکام رسیده اند اینها راههای یگانه برای استمرار جضور پروردگار در قلب و انس با محبوب است. مثلا در یکی از جلسات شرح خطبه متقین که در سال 81 ایراد شده است(بنده به فضل الهی توفیق ا ستماع همه این خطبه را داشته ام و این قلم چگونه می تواند مراتب بندگی و خضوع خود را در مقابل آن همه صفایی که در کلام جناب عالی موج می زند ابراز کند) خاطره ای را نقل می کنید که شخصی از علما آن قدر ناتوان شده بود که نمی توانست وضو بگیرد و لذا وضویش می دادند.در این حین متوجه شدند که گویی با اشاره چیزی می گوید از همسرش پرسیدند چه می خواهد همسرش گفته بود می گوید مو ها و ریشم را شانه کنید، شما پس از نقل این خاطره این سوال را مطرح می کنید که براستی چرا او این چنین ملتزم است و جوابش این است که او می داند این شانه کردن چه تاثیری در عالم دارد! البته این تحلیل و عقیده خاص شما نیست مثلا گویی همین ماه پیش وقتی روزنامه کیهان به مناسبت سومین سالگرد وفات آیت الله بهجت به نقل خاطرات اطرافیان پرداخته بود شخصی از ایشان سوال می کند که طریق سیر و سلوک چیست؟و ایشان جواب می دهند: اول این که خدا را حاضر و ناظر ببینی و دوم اینکه رساله عملیه را از اول تا آخر عمل کنی. من به عنوان کوچکترین شاگرد شما اذعان دارم که براستی تحلیل و تبیین جالبی است زیرا هم زیربنای محکمی برای اعتقادات است هم اخلاق و سیر و سلوک را مدد می دهد و هم می توان از آن برای برداشتهای خاص سیاسی بهره برد و اصولا اعتقادم این است که تمام کتب و اندیشه شما را می توان به نحوی به این اندیشه بازگرداند چنانکه سالهای سال نه تنها به من آرامش میداده و مبنای عمل و حتی موضع گیری های سیاسی من قرار می گرفته بلکه بارها آن را تبلیغ و بیان کرده ام و حالا که فکر میکنم این اندیشه سالیان دراز بر جز جز حرکات و سکنات من حتی آب خوردن و به مستراح رفتنم سیطره داشته است و لذا حتما به من حق می دهید که اکنون که در بعضی از زوایای آن به ابهاماتی رسیده ام منقلب شوم و خیلی جدی و مطمئن از استادم بخواهم که مسئولیت تعالیم خود را بپذیرد و به صورت مستفی با کمترین شاگردش به بحث بنشیند زیرا با اطمینان می گویم که جواب سوالات کنونی بنده در هیچ یک از کتب جناب عالی یافت نمی شود والا وقت گرانبهایتان را نمی گرفتم. با در نظر داشتن این مقدمه یک یک به سوالات وابهاماتم می پردازم بعونه و قوته تعالی. 1.ابتدا اینکه شاعر این شعر بلند والبته زیبا به حتم در قافیه در می ماند. زیرا شاعر هر چه زبردست باشد قافیه ها به هر حال محدود است و این شعر به بلندای همه تاریخ. اندیشه ای چنین فقط 250 سال و با احتساب غیبت صغری 324 سال تاب می آورد و آنگاه که معصوم برای مدتی نامعلوم غایب می شود و هیچ رد پایی از خود باقی نمی گذارد و هر مدعی ارتباط را دروغگو(و احتمالا متعلق به جریان انحرافی!) خطاب می کند چگونه باید حکم مطابق با تکوین را در اختیار داشت؟ آیا فرمان رجوع به فقیهان و روات حدیث که به هر حال حکمی ظنی و ماخوذ از اجتهاد خود را عرضه می کنند فرو غلطیدن در سیره شیخین و اهل سقیفه نیست؟ 2.آیا تمام دغدغه جماعت اخباری که حکم به احتیاط می دادند و اصول اصولیون را ضال و مضل خطاب می کردند حفظ آموزه های غدیر نبود.درواقع اخباریون هنوز در عطش حکومت معصومانه می سوختند و نمی توانستند شاهد باشند که گروهی با وضع اصول ماخوذ از عقل جزیی و ناقص به جای معصوم بنشینند و بر جان و مال مردمان حکومت کنند و لذا بنظر می رسد دعوای اصولی و اخباری مایه هایی از نزاع قدرت را نیز داشته باشد؟ 3.حتی می توان عمر این اندیشه را به نیم آنچه آمد تقلیل داد. جعفربن محمد سلام الله علیهما 148 سال پس از هجرت وفات کرد د رحالیکه چهار هزار طلبه هر روز خوشه چین معرفتش بودند. شیخ الائمه در طی 40 سال تدریس روش اجتهاد فقیهانه را به انها اموزش داده بود و هریک از آنها را به مفسرانی قابل وثوق از کتاب و سنت بدل کرده بود. در روایت می خوانیم که شخصی بصری پس از آن که سوالات فقهی اش را می پرسد از طولانی بودن راه و هجوم مسائل جدید می نالد ،حضرت او را به زراره بن اعین ارجاع می دهند و می فرمایند زین پس همه سوالات خود را از او سوال کن. شخص مراجع که گویی به تطابق تکوین و تشریع معتقد است می پرسد و اگر او اشتباه کرد چه کنیم و جواب می شنود که در هر صورت تکلیف از شما ساقط است و عمل شما مجزی است. حال سوال این است که اگر اعمال قالبی خاصی با تکوین مطابق است و اگر عدم تطابق اعمال با آن قالب حتی به صورت نا آگاهانه اثر و ضعی خاصی بر روح میگذارد، چگونه امامی که رحمه للعالمین است و همه همّ خود را مصروف صعود جان انسانها کرده است، راضی می شود شخص مراجع ولو قلیلا از حکمی ناصواب پیروی کند؟ وعاظ مذهبی امروز کار را به جایی رسانده اند که از اثر وضعی نافرمانی های شرعی حتی به صورت نا آگاهانه سخن می گویند و مثال سماوری در حال جوش را می زنند که پوست در تماس با آن می سوزد چه شخص از داغی آن آگاه باشد و چه نباشد؟ 4.اما گزارش هایی از جنس روایات فوق سوالات هولناک تری را نیز بر می انگیزد و آن اینکه اگر حکم مجتهد غیر معصوم مجزی و ساقط تکلیف است پس اساسا وظیفه معصوم چیست؟ به عبارت دیگر اگر معصومی شیوه ای قابل قبول برای صید حکم الهی از کتاب و سنت را آموزش دهد و خود را در شاگردانش تکثیر کند و اگر آنگونه که از حدیث بالا بر می آید حکم شاگرد برابر اصل باشد دیگر چه نیازی به وجود معصوم است و فلسفه وجود امامان پس از جعفربن محمد سلام الله علیهما چه می تواند بود؟ این سوال بر ای مکلفین امروزی بغرنج تر است زیرا اگر زراره را توان آن بود که در مسائل جدید به معصوم رجوع کند و اگر می توانست حکمش را به معصوم مستند کند، امروز هر دوی این راهها مسدود است و ادعای هرگونه ارتباطی به ننگ دروغگویی آلوده است. و براستی زنده بودن مهدی علیه السلام چاره کدام گره فروبسته ماست.به عبارت دیگر آیا اگر ما نیز مانند برادران اهل سنت خود به مهدی متولد نشده معقد بودیم به کدام مشکل فقاهتی برمی خوردیم .آیا تمام مشکلات ما را امثال بروجردی و گلپایگانی و بهجت حل و فصل نمی کردند؟ 5. اندیشه مذکور با ظاهر بعضی از ایات مصحف شریف به سختی جمع می شود، برای مثال خوب است به آیه 160 سوره نساء نگاهی بیندازید. باء اول این آیه را تمام ترجمه ها سببیت معنی کردند و این یعنی آنکه شرع با وقایع تاریخی نسبتی همدلانه دارد و چه بسا گاهی به نفع تاریخی انعطاف هایی بنیادی از خود نشان دهد تا آن جا که حلال خدا حرام شود و حرام ها جای حلالهای دیروزین بنشیند حال این نسبیت تاریخی کجا و آن قرائت قالبی کجا؟ 6. اندیشه مذکور باید برای احکام منسوخ شده چاره ای بیندیشد حتی اگر برخی بوجود نسخ در قرآن تن ندهند، این شیوه در اعمال و گفتار معصومین نمونه هایی فراوان دارد. حتی به نظر می رسد مثلا معصوم پنجمین حکمی را ابتداً جعل می کند.و معلوم نیست مردان و زنانی که تا قبل از صدور این حکم به آن مبتلا بوده اند چه می کردند؟ مثلا حکم زنی که خون می بیند چیست و او چگونه باید از این فرصت استفاده کرده و به خداوند تقرب جوید(امام صادق علیه السلام در حدیثی پس از توضیح تکلیف زن استحاضه آن را سری از اسرار خداوند می داند) 7. از حق نباید گذشت که برخی برای سوالات فوق جواب هایی را آماده کرده اند برخی دست در دامان «منطقه الفراغ» و «ولایت مطلقه فقیه» زده اند اما به نظر می رسد این تئوری ها نه تنها چاره کار نیست بلکه اشکال عدم اطمینان به عقل غیر قدسی را به شیوه ای آسان تر پذیرا می شود. به خصوص ولایت فقیه با قرائت حضرت امام روح الله که قلمرو اختیارات فقیه را از« امور حسبه» به «اصول» می کشاند و صراحتا حکم به تعطیلی نماز در صورت صلاحدید فقیه می دهد و از سوی دیگر عنصر زمان و مکان را عاملی اساسی در صدور حکم شرعی می داند 8. برخی درصدند تا با تفسیرهای خاص از تئوری ولایت فقیه لکه چنین اشکالاتی را از دامن آن بزدایند. اینان به انسانی هایی اشراقی معتقدند که هر چند سال یک بار ظهور می کنند و عصاره اسلام را در قلب خود دارند و عمل و گفتار آنها به واسطه ی نور اشراقی که تجربه کرده اند بالضروره حکم الهی را متجلی می کند در حقیقت عمل آنها تفصیل آن نور اجمالی است که در قلب متجلی شده است. این البته قرائت آکادمیک آن است، در قرائت های مبتذل تر از همین دست، ولی فقیه زمان در خلال خاطراتی از اطرافیانش مرتبط با ولی عصر معرفی می شود گویی حکمش را مستقیما از امام معصوم اخذ کرده است. در مقابل چنین اظهاراتی شرط تقوا سکوت است چرا که تمام راههای ابطال آن بر ما بسته است و لذا در ردیف گزاره های صرفا ادعایی طبقه بندی می شود و نه یک راه حل علمی مستدل و منطقی. گذشته از این چنین راه حل هایی عموما از سوی مریدان دلسوخته پیشنهاد می گردد که چه بسا شخص مراد از چنین نسبت هایی اعلام برائت کند(به حکم مطایبه حکایت می کنند که مریدی مراد خود را صاحب علم غیب خواند صحت آن را از مراد جویا شدند اعلام برائت کرد، آن را به گوش مرید رساندند گفت خواجه غلط کرده است!) 9.برخی در کسوت متکلمان حسن و قبح را ذاتی می دانند و مدعی اند که عقل انسان به درک این حسن و قبح قادر است و سپس با ایجاد ملازمه میان حکم عقل و حکم شرع (لازم بذکر است ملازمه کلّما حکم به العقل حکم به الشرع یک قاعده اصولی جعل شده است و نه آنگونه که عموما تصور می شود حدیثی مستند) به حکم عقول ناقص خود رنگ شرعی و قیامتی می دهند. حال براستی باید پرسید آیا حسن و قبح ذاتی اعمال است؟ بیاد بیاوریم آن هنگام را که موسی علیه السلام غضب آلود و اسفناک به قوم خود مراجعت کرد و آنان را گوساله پرست یافت. وحی آمد که برای بخشش گناه باید شمشیر بدست گیرند و یکدیگر را بکشند حال سوال این است که آیا قبل از صدور این حکم، قتل عمد نفس ذاتا چه حکمی داشت. آیا مغبوض و قبیح و حرام نبود؟ و حال بعد از صدور حکم و جعل پروردگار قتل عمدی نفس محبوب و حسن و حلال شده است. آیا این خود سندی برای ملاک شرعی و قراردادی حسن و قبح نیست؟ بعضی در جواب می گویند حسن و قبح به نیات تعلق می گیرند و نه افعال، و لذا فعل قتل نفس حتی پس از حکم الهی قبیح است اما چون نیت، فرمانبرداری از مولاست حسن می گردد. این افراد به خیال خود از نسبیت گریخته اند غافل از آنکه اگر ملاک را نیت البته متفاوت افراد قراردهی البته تن به نسبیتی صد چندان داده ای درحقیقت آنها زیرکانه از موضع خود عقب نشسته اند. بعضی اشکال می کنند که اگر ملاک حسن و قبح را شرع بدانیم آنگاه شرع را با چه چیزی اثبات کنیم. جواب این پرسش آسان است و آن اینکه کسانی که حسن و قبح شرعی را تبلیغ می کنند آن را درگونه موجبه جزییه می خواهند. به عبارت بهتر آنان واقع بینانه میدان داری عقل را تا لایه های نظری دین پذیرفته اند و از آن پس میدان را به شرع می دهند در واقع مستشکل توجه ندارد که حیطه مسائل حسن و قبح بالاصاله عقل عملی است و بالعرض به دایره عقل نظری کشیده شده است. سخن در این باب بسیار است اما نامه ای این چنین تاب تحمل آن را ندارد. تقریر عوامانه همین جواب متعلق به کسانی است که سعادت را در «عبودیت» می دانند. اینان وقتی داستان مرد بصری و امام صادق علیه السلام را می شنوند ابتدا اندکی با ریش خود بازی می کنند بعد آثار شعفی مضاعف در چهره آنان نمایان می شود و هیجان زده جواب می دهند که فرد بصری به سعادت مقدر خود رسیده است چرا که اصل با عبودیت است و از آن جا که فرد بصری به نیت اطاعت از مولا عمل می کند اهل نجات است. سپس هیجان آنان دو چندان می شود و ادامه می دهند حتی امروز یهودیان و مسیحیان و بوداییان اگر به موجودی متعالی ایمان داشته باشند و با قصد خضوع در مقابل او عملی که به آن یقین دارند را انجام دهند ماجور هستند. در واقع سعادت انسان وقتی تهدید می شود که به یقین حکمی را منتصب به مولا بدانند و در مقابل آن علم طغیان برافرازد. به گمانم شرح این تقریر تا همین جا کافی است تناقض صدر و ذیل این تقریر(از به کار بردن واژه اندیشه برای آن اکراه دارم ) واضح است. به یاد داشته باشیم چنین جواب هایی قصد دفاع از قالب دین را باخود داشت، اینان می خواستند سخن آقای بهجت که تنها راه سیر در عوالم قدس عمل نعل به نعل به توضیح المسائل است را به کرسی بنشانند. و عجبا که اکنون به این بی قالبی تن داده اند. صاحب این قلم معتقد است که چنین پاسخ های شتابزده ای حاصل مواجهه ناگهانی دین با عالم و آدم مدرن است. در واقع اینان چه بسا اکثرا افرادی دلسوز و متشرع باشند اما تنها راه تنفس دین در فضای کنونی رادر بی قالبی و بی رنگی آن دیده اند. اما گفت و گو با این گروه چندان هم بی فایده نیست کمترین ثمرش این است که این سوال فوق العاده مهم برای انسان پر رنگ می شود که اعتقاد صرف در مسیر تکامل انسانی چه جایگاهی دارد. چرا جهنم و بهشت اعتقادات بسی سوزنده تر و سرسبز تر از جهنم و بهشت اعمال است آیا براستی گوهر و بن مایه دین، عبودیت(صداقت و خضوع در برابر علم یقینی هر چند جهل مرکب باشد) است. این تقریر چگونه با جایگاه تکوینی شریعت راست می افتد. آیا می توان با انجام اعمالی خلاف تکوین(شریعت شیعی) به سعادت و بهجت رسید. 10.سوالات بالا تنها وقتی نمود دارد که در باره موضوعی حدیث وارده ای وجود داشته باشد اما فقهای معاصر ما گاهی با شرایطی هولناک تر نیز مواجهند. آیا وقت آن نیست که بپذیریم بعضی از موضوعاتی که امروز از ما طلب فتوا می کنند اساسا در عصر معصوم سالبه به انتفا موضوع بوده اند. مشهورترین مثال آن «تدخین» است که اصولیون برای آن قائل به برائت می شوند و میرزای شیرازی آن را ردع می کند. توجه کنید به گمانم در فتوای شیرازی بزرگ نکته ای ظریف پنهان است سوال این است که در صورتی که هیچ حدیث مستقیمی برای ردع یا تایید تدخین تنباکو وجود ندارد میرزا چگونه به خود اجازه می دهد آن را ردع کند. برخی برای چنین سوالی جوابی سر راست دارند و آن اینکه در فقه قواعدی کلی مانند« نفی سبیل» و «لزوم حفظ وحدت» و... وجود دارد که مانع توقف است و فقیه را در صدور احکام ثانویه یاری می کند. حال گذشته از چند و چون وضع چنین قواعدی باید پرسید که آِیا صلاحدید فقیه و تشخیص او در این فتوا موثر است یا نه؟ و سوال بعدی این است که اواین تشخیص را از کجا بدست آورده است؟ مثلا آیا اینکه تدخین تنباکو موجب فساد جامعه اسلامی است و یا مثلا خرید کوکاکولا موجب تسلط کفار بر مسلمانان است، از غور در روایات بدست آمده و یا از غور در شرایط جامعه مسلمین؟ و اگر جواب شق دوم است آیا نباید مجوز صدور چنین حکمی را به یک استراتژیست مسائل منطقه و یا جامعه شناس مسلمان داد بلکه فتوای اینان را مقدم داشت. سر راست تر این که اگر صدور چنین فتاوایی با چندین واسطه به قاعده ای کلی ماخوذ از احادیث می رسد آیا نمی توان آن قواعد کلی را به آحاد جامعه آموخت و آنها را در تشخیص و تطابق موضوع آزاد گذاشت. 11. برخی چاره را درآن دیدند که قدمی به عقب نهند و «معاملات»را به کلی از حوزه اوامر الهی خارج کنند به عبارت زیر توجه کنید «حوزه اوامر مولوی بیشتر عبادات است که عقل از درک مصالح آن قاصر است اما در موره معاملات اوامر از نوع ارشادی است . فایده ی این که فقیه بفهمد که اوامر معاملات ارشادی است این است که به سراغ عقلا برود» در مورد این عبارت سوالات بسیاری دارم. اما قبل از آن مقدمه ای را لازم می دانم . شما در دروس معاد به ما آموختید که آن چه عذاب روز بازپسینش خوانند همه و همه از نا هماهنگی ارواح با شرایط ملکوتی و تعلق خاطر آنها به نشئه طبیعت بر می خیزد و فیرزومند کسی است که از تخته بند تن و طبیعت خلاصی یابد و روح خود را به انوار قدسیه پیوند دهد و شریعت اصالتا برای این هدف تکوین یافته است. آنگونه که من می فهمم این نگاه به شریعت تعبیر«حق الله » را بر نمی تابد و عنوان «حق عبادالله» برای آن زیبنده تر است به عبارت سرراست تر مصالحی که در شریعت هست به بنده بازگشت می کند و نه به مولا. همچنین با این تقریر از شریعت مرزی میان معاملات و عبادات نمی ماند و اوامر اعم از معامله ای و عبادی همه چون ارشادی است که از ذات رحیم حق نسبت به بندگان برخاسته است. و این چقدر تفاوت می کند با نگاه فقیهانه ای که شریعت را حق خداوند بر گردن بندگان می پندارد که باید فروگزارده شود تا عبد برئ الذمه شود. نکته دیگر این است که وقتی موجودی مختار و عاقل را ارشاد می کنید و آن موجود به حکمت و خیر خواهی شما ایمان راسخ دارد باید او را آزاد بگذارید تا بیندیشد که نسبت به زمان و مکان مختلف چگونه ارشاد شما را به کار بنددتا از آن بهره ای وافر تر ببرد. اگر این دیدگاه پذیرفته شود آنگاه دینداران ما به راحتی متقاعد می شوند که اگر چه روزگاری مصلحت بندگان در اخذ زکات از طلا و جو و گندم و ... بود امروز مصلحت ایجاب می کند که از سرمایه های انبان شده در بورس هم زکات اخذ شود و بر همین سبق مصلحت آن است که ازدواج های مکرر با اجازه همسر اول صورت گیرد و مصلحت آن است که حکم سنگسار در ملا عام لغو شود، مصلحت آن است که بر اسب زکات تعلق گیرد و مصلحت آن است که حی علی خیر العمل از اذان حذف شود. بعبارت دیگر نگاه ما از نص محوری به عقل محوری با سنجیدن تمام شرایط در حد توان تغییر می یابد. حال شاید به خوبی درک کنیم که نگاه خلیفه دوم به پیامبر چگونه بوده است. او برخلاف بسیاری از متکلمین و فقهای امروز ما برای پیامبر دو جنبه قائل بود جنبه ملکوتی و جنبه ملکی. او به وضوح می دید که وجود ملکی پیامبر محدود به قواعد طبیعت است او می دید که پیامبر می خورد، می خوابد، قضاوت می کند، ازدواج می کند، احکامی صادر می کند که همه و همه از جنبه ملکی او برآمده است او به خوبی درک می کرد که همانگونه که پیامبر نمی تواند نخوابد و زناشویی نکند به همان مقدار دشوار است که بدون حکم قطع ید عرب وحشی بیابانگرد را از دزدی مانع شود. و شاید آرزو می کرد که روزگاری بشر به این حد از شعور برسد که بدون این همه خشونت بتوان او را برای زندگی بدون سرقت تربیت کرد . او آرزو می کرد روزی جامعه بتواند درک کند که رنگ پوست و یا اسارت درجنگ دلیل برتری یکی بر دیگری نیست و نژاد پرستی از القائات شیطان است ولی جامعه او قدرت هضم این معنا را نداشت و پیامبر مجبور بود حداقل برای بهبود وضعیت بردگان احکامی صادر کند. جامعه ای که تا چندی پیش زن را جز ما یملک خود محسوب می کرد و او را اجاره می داد و می فروخت چگونه باید به یکباره برای او حقی همپای خود قائل شود. مگر می توان شتران وگاوان و خوکان را با خود برابر دانست لذا پیامبر با امید به جامعه ای متکامل تر که این برابری را درک کند در شرایط فعلی تنها باید حداقل نصف حقوق او را به او باز پس دهد. 11. اما خوش دارم پایان این نامه را به درد دلی خاضعانه بسپرم. گویا خود را سربازی می بینم که روزگاری نه چندان دور به امر فرمانده اش به قلب دشمن زد تا او را به عقب براند و افسوس که از بد حادثه اسیر دشمن شد و حال با آخرین رمق فرمانده را به یاری می طلبد. یادم می آید سه سال پیش آن گاه که سرمستانه سودای حوزه آمدنم بود دو بار استخاره کردم هر دو بد آمد! شاید امروز حکمت آن را می فهمم .قبل از آن که طلبه شوم تصورم از اسلام به گونه ای خنده دار بسیط بود در نظرگاه ما اسلام چون هلویی پوست کنده بود و منتظر برای گلویی که آن را قورت دهد. ما تصور میکردیم به حوزه می آییم چندین سال درس می خوانیم و بعد یک اسلام شناس می شویم و می توانیم در هر زمینه نظر اسلام را ارائه کنیم. و امروز با عمیقترین لایه های جانمان می فهمیم که« اسلام شناسی » یک شوخی است. اصولا نه امروز که از همان طلیعه بحث و فحص دینی همواره اسلام ها در صحنه بوده اند نه اسلام،و شیعه ها ظهور داشته اند نه شیعه. آری در عرصه بحث دینی غلغله ای عظمی به پاست که به قول آن شاعر: گفت و گو هاست در این راه که جان بگذارد هر کسی عربده ای این که مبین وانکه مپرس وقتی صحبت از اسلام ها و شیعه ها می شود برخی ذهنشان به اسلام امریکایی و غیر آن منصرف می شود. نه نه!مسئله بسیار ریشه ای تر از این حرفهاست. هر کس اندک آشنایی با علوم متداول حوزه داشته باشد اذعان دارد که در هر یک مکاتبی مجزا جدالی بی پایان دارند .از ادبیت و عربیت بگیر تا اصول و فقه و فلسفه و حتی رجال. آری اگر چه غریب می نماید اما ما مکاتب رجالی مختلفی داریم. نجاشی و کشّی کسی را ثقه می دانند که مامقانی و خویی ردش می کنند و خویی کسی را ردع می کند که مامقانی او را می ستاند. حال با حسابی ساده جایگشتی از این مکاتب ترتیب دهید تا گوشه ای از مصائب اسلام شناسی رخ بنماید. استادی داشتیم که با طنزی زهر آگین می فرمود ما قبل از طلبگی قرآن را می خواندیم و براحتی می فهمیدیم و حالا پس از تامل طولانی بر یک آیه به فهم خود از آن اطمینان نداریم. آری ما قبل از طلبگی به سادگی گمان می کردیم اگر سیستانی فرو بردن سر زیر آب را مبطل روزه نمی داند و آن دیگری مبطل می داند احتمالا به خاطر حدیثی است که به یکی رسیده است و دیگری از آن محروم است. ما در دنیای دانشجویی خود چه نفرین ها نثار اهل سنت بی چاره نکردیم که عجب آدم های بی شرف و نفهمی هستند که وقتی آیه به صراحت می گوید وضو را اینچنین بگیرید آن ها آنچنین می گیرندو وقتی آیه ای صریح درباره خمس هست نادیده گرفته می شود و قس علی هذا. و امروز از سر این فتاوی متشتت اندکی آگاهیم. 12. واپیسن عبارات این نامه تلخ ترین قسمت آن است. این که چرا در روضه های مرسوم هیچ یک از آخوندها حوصله افاضات دیگری را ندارد و این که چرا طلبه ها بعضا پس از چندی در حوزه ماندن به موجوداتی نفرت انگیز تبدیل می شوند که تمام دغدغه شان تصرف منبر و محرابی است که عمری را به خوبی و خوشی زیست کنند تا آنجا که گاهی برای تصاحب آن بر روی هم چماق می کشند(مسجد چماقی شهر ما هنوز به همین نام خوانده می شود) و اینکه چرا معصومیت و روحانیت طلاب جوان با بالا رفتن پایه درسی آنها نسبت معکوس دارد، سوالاتی بود که مدت ها مانند خوره ای روح مرا می خورد اما امروز برای آن جواب های قانع کننده ای دارم. والسلام 11/5/91 11 رمضان المبارک 1433 Talabe26@gmail.com
متن پاسخ
- بسم الله الرحمن الرحیم. پس از سلام حتما به بنده حق می‌دهید که وارد جزء جزء مباحثی که مطرح فرموده‌اید نشوم ولی با دقتی که می‌دانم در موضوعات به خرج می‌دهید این سوال پیش می‌آید که مگر می‌توان از تطابق بین تشریع با تکوین در نظام ا لهی عدول کرد و از یک طرف خداوند را ربّ هستی بدانیم و ولایت او را تکویناً بر امور عالم معتقد باشیم و صورت آن ولایت تکوینی را برای موجود مختاری مثل انسان، تشریع ا لهی ندانیم؟ چرا با توجه به چنین حقیقت محکمی سعی نمی‌فرمایید امور متشابه را بر این اساس تبیین کنید؟ راستی وقتی امام‌صادق«علیه‌السلام» به مرد بصری می‌فرمایند به زراره رجوع کن به چه معنی است؟ آیا اگر آن مرد بصری بدون این‌که تأییدی از حضرت بگیرد به شخصی رجوع می‌کرد و به پاسخی که داده‌بود عمل می‌نمود (حتی در صورت تطابق فتوایش با فتوای زراره) تفاوتی نمی‌کرد؟ به روشنی پیداست که در صورت اول، عمل او منطبق با اراده‌ی شارع است که بر مبنای عقیده‌ی ما ریشه در نفس‌ا لامر دارد و در صورت دوم عمل مکلّف هیچ تطابقی با اراده‌ی شارع ندارد. بنابر این باید توجه داشت که تکوین در یکی از مراتبش همان اراده‌ی واقعی مولاست (حال به تعبّد و یا هر چیز دیگری که تعبیر شود). آیا زمانی که مولا اراده‌کرده باشد تا حکمش از فلان طریق بیان شود و در حقیقت فرموده باشد همین حکم را (به خاطر هر مصلحتی که باشد) اراده‌می‌کنم و سپس مکلّف بر همان اساس عمل کند، این حکم منطبق با اراده‌ی مولی که وجودی واقعی و تکوینی دارد، نیست؟ و یا آیا در اوامر امتحانی و همچنین در احکام توبیخی مانند وقتی که به خاطر ظلمِ صادر از مکلّف، شارع برخی امور را بر او حرام می‌کند و آن مصلحت اولیه‌ی واقعیه در نظر گرفته نمی‌شود، مصلحتی دیگر و اراده‌ای منطبق با شرائط خاص و تکوین دیگری محقق نشده؟ مثلا وقتی می‌فرماید «فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَ بِصَدِّهِمْ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ کَثیراً» و خبر از حرام‌کردن طیّبات حلالی می‌دهد که به‌جهت ظلم آن‌ها برایشان حرام شده، آیا در این آیه چیزی جز اجرای نظام تکوینی مطابق شرایط جدید جاری گشته‌است؟ بنابر این تفاوتی نمی‌کند؛ خواه اراده‌ی شارع این باشد که حکمِ تأسیسی صادر کند و اسمش را دایره‌ی عبادات بگذاریم و خواه بر رسم عقلاء صحه گذاشته و آن را امضاء نماید (و البته برای کشف امضای آن، دقت علمی به خرج دهیم) و آن را دایره‌ی معاملات بنامیم. و به قول بعضی طلاب که بنده موضوع را با آن‌ها در میان گذاشتم، حتی اگر صحبت از قاعده‌ی ملازمه به میان‌آید باز صحبت از همین قرار است (علی رغم این‌که اگر نگوییم کُبرویاً در فهم آن اشتباه کرده‌اید ـ‌از آن‌جهت‌ که تطابق آرای جمیع عقلاء بما هُم عقلاء شرط است‌ـ تطبیق این کبری بر صغرای ذکر شده مخدوش است‌) چراکه آن‌جا نیز صحبت از کشف قطعی و یقینی حکم شارع است، جدای از این‌که اولا: حتی در بین اصولیون، برخی مثل صاحب فصول منکر آن‌هستند و ثانیا: پذیرندگان آن قاعده به‌قدری احکام مستند به آن را تقلیل داده‌اند که اساسا فتاوی مستند به آن بسیار محدود است. به هر حال، باید توجه داشت تکوین را فقط به مصلحت و یا مفسده‌ای که در متعلق امر یا نهی است منحصر ندانیم بلکه چه بسا مصلحت، در اصل امر و یا نهی و صدور آن از خدای متعال موجود می‌باشد. پس از جانب خداوند اگر شرایط، محقق بود بر طبق مصلحت اولیه حکم می‌کند و گرنه طبق شرایط فعلی، اراده‌ای دیگر می‌نماید. همچنین از جانب مکلّفین اگر دسترسی به حکم واقعی پیدا کردند به همان مصلحت دست می‌یابند و در غیر این صورت حکمی را عمل می‌کنند که آن نیز متعلّق اراده‌ی واقعیه‌ی خدای متعال است که بر اساس مصلحت واقعیه شکل گرفته. عرض بنده آن است که با حضور امام معصوم و رجوع به او در کنار شریعت، رجوع به انسانی کرده‌ایم که «سبب متصل بین ارض و سماء» است و او در مقام تکوینیِ خود، انسانی است که دستورات شرعی را مطرح یا امضاء می‌کند و تشریع را به تکوین متصل می‌نماید. خواهش دوستانه‌ی بنده آن است که سعی نفرمایید زود قضاوت کنید و با یک نظر به مسجد چماقی‌ها این‌همه فضائلی که در حوزه‌های علمیه هست را نادیده بگیرید و تحت عنوان رسالت تاریخی برای آباد کردن دهی، شهری را خراب کنید. هنر ما در انجام رسالت تاریخیِ خود آن است که تنگناهای تاریخی‌مان را بشناسیم و با روشی حکیمانه سعی کنیم ملت را از آن عبور دهیم. موفق وموید باشید
1867
متن پرسش
باسلام خدمت استاد گرانقدر بنده دانشجوی رشته مهندسی هستم. پس از آشنایی با تفکرات و کتب حضرتعالی، اندکی نسبت به ادامه در این رشته دچار تردید شده ام. با اینکه استعداد و علاقه هم در خود نسبت به این رشته حس میکنم ولی تردید بوجود آمده این است که نکند با خواندن این دروس، آب در چاه مدرنیته بریزیم و جامعه اسلامی را از نورانیت و نیل به تمدن دور کنیم. و اصلاً شاید بهتر باشد که به تحصیل علوم حوزوی و فلسفه اسلامی بپردازیم. از آن طرف هم، در صحبت های حضرت آقا، دلیلی بر خروج از این رشته نمی بینم و حتی تا حدی برعکس است. لطفاً حقیر را راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: بنده در جواب شماره‌ی ........ عرض کرده‌ام ما برای رسیدن به تمدن اسلامی ابتدا باید علم موجود دنیا را بشناسیم و سپس به آن جهت دهیم. مباحث نقد مدرنیته دو نتیجه برای ما دارد یکی این‌که شیفته‌ی تمدن غربی نشویم و دیگر آن‌که نقص‌های تکنولوژی موجود را بدانیم تا زندگی خود را در افقی دیگر ادامه دهیم. پیشنهاد می‌کنم به جواب سؤال شماره‌ی ......... با دقت نظر بفرمایید. موفق باشید
5784
متن پرسش
با سلام.بنده وقتی به زندگی معصومین علیهم السلام نگاه می کنم سوالاتی برایم پیش می آید و یکی از ان ها این است که حداقل در نظر من رفتار و گفتار ان ها الف)زاهدانه است تا عارفانه ب)خوف و بیمناکی بر امیدواری رجحان دارد ج)از همه مهمتر عابدانه است نه عاشقانه. من نمی دانم ادبیات عاشقی و معشوق بودن خداوند چگونه وارد آموزه های ما شده است.اما هر چه می نگرم رابطع معصومین با خداوند مطلقا رابطه معشوق و عاشق نیست،چون این رابطه به نحوی یک هم شانی می خواهد که جل شان الله.همه حرف معصومین حول محور بندگی ذلت پایین دستی احتیاج خدمت گذاری اظهار ادب و خضوع می گردد نه چیز دیگریاگر هم محبتی است محبت بنده به ارباب است نه محبت من به عشقم!اما در سیره عرفا،شاعر و غیر شاعر عالم و غیر عالم اصلا زهد و خوف به ان معنا مشاهده نمیشود بلکه همه اش امیدواری و پیوستن و در جوار بودن باهم بودن و کیف و عشق و صفا است!این شیوه ائمه چگونه قابل فهم است؟من اشتباه می فهمم یا حرف های دیگر غلط است؟آیا این ها توهمات عرفاست و حق را ائمه می گویند و می کنند؟یا حریم عظمت الهی آن قدر ها هم دست نیافتنی نیست و ائمه ادب به خرج می دهند؟من چند روز است اتفاقی کتابی راجع به سیره امام هشتم می خوانم،یک زندگی فوق العاده معمولی با ترس و خوف از خداوند و امید رهایی از عذاب.نه شوق و سرمستی و هیجان و شور و سماعی در کار است نه حرف های قلمبه سلمبه.نه به وجد آمدن از چیزی وجود دارد(هنر شعر طبیعت وجود خودشان و...)فقط و فقط یک زندگی زاهدانه که غایات الغایاتشان این است خداوند به آن ها مرحمت کند و عذابشان نکند و بنده خوبی باشند.اگر این درست است که وای به حال ما که خدا را تا قد خودمان پایین کشیده ایم...اگر خداوند انقدر عظمت دارد که اینها اینجوری رفتار می کنند که وای به حال ما.اگر اینها خدا را به خاطر عظمت او می پرستند پس آقای طاهر زاده ما را به جای دیگری می خواند که می گوید بپرستید تا نور شوید تا قیامتی شوید تا در افقی که پیش رویتان گسترده می شود به ان بالا بالا ها و شایستگی محلیت برای تجلی اسما برسید.استاد نمی گوید خدا را چون خداست بپرستید.از خدا می خواهم آن گونه که خواستم و نوشتم حرف هایم را بفهمید و پاسخ دهید
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: البته بنده هیچ تاکیدی ندارم که عرایض بنده را دنبال فرمائید، به همان چیزی که رسیده اید پای بند باشید ولی فکر می‌کنم با دقت در سخنان ائمه«علیهم‌السلام» باید بین خوف و رجاء جمع کرد تا آن‌جایی که هیچ‌کدام بر دیگری رجحان نداشته باشد بدین لحاظ نگاهی به مناجات‌های خمسه عشر یا مناجات شعبانیه که بیندازید آن ذوات مقدس را هم خائف از خدا می‌یابید و هم مُحبّ. و یا در مناجات شعبانیه می‌بینید تا آن‌جا جلو هستند که از خدا می‌خواهند در انقطاع کامل از غیر خودش قرارشان دهد و حاصل این انقطاع بازشدن چشم دلشان باشد تا با چشم حق عالم را بنگرند و از این هم بالاتر، متصل به معدن عظمت الهی گردند که با تجلی نور عظمت، فنای در فنا پیش می‌آید. از این روایت مشهور در اصول کافی غفلت نفرمایید که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «أَفْضَلُ النَّاسِ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أَحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلَى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى عُسْرٍ أَمْ عَلَى یُسْر» برترین انسان‏ها کسى است که عاشق عبادت باشد و با وى هم آغوش گردد، و از طریق بدن خود همراه آن باشد و خود را براى عبادات فارغ گرداند، در این حال چنین کسى دیگر نگران آن نیست که زندگى او به سختى بگذرد یا به آسانى. (کافى، ج 2، ص 83) و یا این‌که در وصف اصحاب امام حسین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «هَذَا مُنَاخُ رِکَابِهِمْ وَ هَذَا مُلْقَى رِحَالِهِمْ- وَ هَاهُنَا تُهَرَاقُ دِمَاؤُهُمْ- طُوبَى لَکِ مِنْ تُرْبَةٍ عَلَیْکِ تُهَرَاقُ دِمَاءُ الْأَحِبَّة» : اینجا محل پیاده شدن ایشان است. اینجا محل اثاث و خیمه‏گاه آنان میباشد، اینجا خونشان ریخته خواهد شد، خوشا بحال تو خاکى که خونهاى محبوب‏ها روى تو ریخته خواهد شد.‏ درست است که عبادات هم در حدّ خوف از جهنم و یا طمع به بهشت مورد قبول است ولی رجحان عبادت احرار را نباید در روایات مورد غفلت قرار داد و یا امثال این آیه «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد» که می‌فرماید: انسان‌هایی هستند که نفس خود را تماماً با خدا در ازای رضوان الهی معامله می‌کنند. موفق باشید
3838
متن پرسش
با سلام استاد بزرگ: 1- از بین این کتاب ها کدامیک را برای مطالعه و سیر عرفانی پیشنهاد می کنید؟ الف- عرفان اسلامی شیخ حسین انصاریان2-معراج السعاده3- راه روشن ملا فیض کاشانی 2-پیشنهاد می کنم کتب های حضرتعالی بصورت مجموعه و با کیفیت بالا چاپ شود.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی کتاب‌ها که فرمودید خوب است، راه روشن که ترجمه‌ی مهجة البیضاء است کتاب اصلی جهت اخلاق و عرفان عملی است ولی عرفان نظری را باید در جای دیگر جستجو کرد. موفق باشید
3254

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز- بعضی از مردان از نظر فیزیولوژیکی از داشتن محاسن به شکل مطلوب بی بهره اند.1- آیا راجع به این افراد روایتی از اهل بیت وجود دارد؟ 2- اخیرا پزشکان مدرن، محلول هایی شیمیایی(که مثل همه داروهای شیمیایی بعضا عوارض جانبی نیز دارند) را برای رشد مو تجویز میکنند. برخی از دوستان از این محلول برای رشد محاسن خود استفاده کرده اند و نتیجه گرفته اند. نظر جنابعالی راجع به استفاده از این محلولها چیست؟ 3- آیا بطور کلی حل این معضل(؟)، کاری پسندیده است یا مذموم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظرم اشکال ندارد انسان در این مورد اقدام کند. موفق باشید
2031

عفت جنسیبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم! با تشکر از پاسخ شما به سوال بنده در سوال شماره 1986 اما شما از شهید مغنیه مثال آوردید. بله بنده نیز می دانم افرادی هستند که پاک مانده اند و یوسف وار زندگی کرده اند. اما تعداد این افراد چقدر هست!؟ بنده گفتم در میان دوستانم افراد زیادی هستند که می دانم پاک مانده اند. یعنی همه آنها یوسف وار زندگی می کنند!؟ اگر این است که پس یوسف بودن خیلی هم کار شاقی نیست. اما اگر یوسف بودن واقعا خیلی سخت و دشوار است پس پاکی اینهمه افراد نشانه چیست!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: إن‌شاءالله که دوستان شما هم یوسف‌وار زندگی می‌کنند ولی بنا شد به جواب بنده با دقت نظر بفرمایید که چگونه برای شهید مغنیه همچون حضرت یوسف«علیه‌السلام» شرایط گناه را فراهم کرده بودند و به آن پشت کرد، این غیر از آن است که انسان سراغ گناه نرود و پاک بماند. آیا اگر آن‌طور که برای حضرت یوسف«علیه‌السلام» گناه به سراغ حضرت آمد به سراغ ما آمد از مهلکه فرار می‌کنیم؟ رَبّنا و لا تُحَمِلنا ما لا طاقة لنا به: پروردگارا شرایطی را برای ما فراهم نکن که طاقت آن را نداشته باشیم. موفق باشید
214

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
" باسمه تعالی از جمله نکاتی که فوق‌العاده در اصلاح نفس مؤثر می‌باشد تعادل و مدیریت شادی‌هاست، تا از یک طرف روانِ انسان گرفتار افسردگی و غمزدگی نگردد و از طرف دیگر روحیة خوشگذرانی و بذله‌گویی آنچنان در جانب افراط نیفتد که انسان از وقار و حکمت خارج گردد. مسلم انسانی که نتواند غمزدگی خود را کنترل کند، غم‌های وَهمیْ آرام‌آرام تمام روح و روان او را به تصرف خود در می‌آورد. چنین انسانی در زندگی خود از اراده‌های نقش‌افرین محروم می‌گردد و به انسانی ناامید مبدل می‌شود، زیرا ریشة غم‌های وَهمی را که عدم توکل به خدا و کبر و خودبزرگ‌بینی است، نشناخته و در نتیجه از نشاط طبیعی و متعادل که در قلب و روان هر انسانِ مؤمنی جاری است محروم می‌گردد، همان نشاطی که خداوند در وصف آن می‌فرماید: «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ »[1] آگاه باشید که اولیاءالهی را نه بیمى است و نه اندوهی....” با سلام و آرزوی قبولی طاعات ابتدا لازم می دانم که از مطالب مفیدی که درسایت قرار می دهید و دسترسی آن را برای عموم فراهم می سازید تشکر و قدردانی کنم با توجه به بحث بالا که بخش ابتدایی از جزوه "تعادل در شادی" است این سئوال را می خواستم مطرح کنم که اگر به دلیل مشکلات در زندگی که ناشی از امتحانات الهی است غم های وهمی به انسان حمله ور شدن و نفس عماره انسان چنان از آن بهره جست که دیگر رمق نگاه به الطاف الهی را نداشت و با علم به اینکه این مشکل تنها ناشی از لطف خداست و سختی این مشکل و امتحان وعده الهی است و این امتحان با توجه به ذات ربوبی پروردگار جهت رشد و به کمال رساندن انسان است و رحمت الهی در این سختی نهفته است... با علم به تمامی این موضوعات و درک و حس بخشی از آن ، نفس عماره من رمق از جسمم گرفته،‌ تمام توجه ام را به این مشکل معطوف کرده، لذت و حتی توجه در عبادت را از من گرفته، بی حوصله با اطرافیانم و در امورات زندگی همچنون عبادت و درس خواندن را ازمن گرفته و دردهای جسمانی را بر من روا داشته توان ذکر گفتن را دیگر ندارم توصیه ای داشتم برای ذکر "قوی" خداوند که من را در مجاهدت با نفس یاری دهد،‌یا دیدن رحمت خداوند با ذکر "یا رحمان" اما من دیگر خدایی را در این همه لطف او حس نمی کنم، قلبا حس می کنم که او هست اما وجود او را در هیچ چیز حس نمی کنم نمی دونم چه دعایی بخونم؟ مثلا چند روز پیش خواستم بخش هایی از ابوحمزه بخوانم که احساس کردم قلبم درد گرفته و مجبور به رها شدن ان شدم دعاهایی که مربوط به ظلم نفس به انسان است، خودم را از خودم متنفر تر می کند ، حالم را بدتر و رفتارم را با دیگران بدتر از قبل دعاهایی مانند مناجات محبین را که می خوانم برای خودم بزرگ و غیرواقع می پندارم،‌هرچند می دانم خداوند به ان قادر است... و از خواندن صفات الهی مانند جوشن کبیر با اینکه لذت می برم اما احساس می کنم هیچ درکی از این خدا ندارم حوصله و توان مشورت گرفتن را ندارم، حتی توان بیان مشکلم را برای دیگران ندارم لطفا راهنمایی بفرمایید ومن الله التوفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» می‌فرمایند: از آن‌جایی که قلب گاهی در «اقبال» است و گاهی در «إدبار»، آن‌گاه که قلب در اقبال است و آمادگی دارد «علیکم بالنّوافل» به مستحبات بپرداز، و آن‌گاه که در إدبار است، «علیکم بالفرائض»، فقط در حدّ واجبات اعمال خود را انجام بده. سعی کنید با معارف الهیه قلب را به راه بیاورید. کار روی کتاب «ده نکته در معرفت نفس» همراه با سی‌دی. در ابتدا خوب است. اگر بتوانید روی کتاب «هدف حیات زمینی آدم» کار کنید خوب است. از کتاب‌ها و تفسیر آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» غافل نباشید. موفق باشید
11161
متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم: استاد گرامی مدتی قبل در مورد افق دید آقای صادق زیبا کلام از شما سوال پرسیدم و شما به خوبی مرا روشن فرمودید. حال در مورد دو نفر دیگر همین سوال را دارم.1)خواهشمندم در مورد آقای هاشمی رفسنجانی و نقش ایشان در زمان قبل از انقلاب، انقلاب و حال را فرموده و افق دید ایشان را برای ما روشن فرمایید. 2) خواهشمندم در مورد آقای رحیم مشایی لطفا مورد اقدامات و فعالیتهایشان و در انتها افق دیدشان را برای من و مخاطبان بازگو بفرمایید. التماس دعا یاحق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیلی لازم نیست که وارد جزئیات شویم. شخصى آمد گفت یا على! شما حق هستید یا کسانى که در جنگ جمل دارند با شما مى‏جنگند؟ از یک طرف شما حق هستید چون یار پیامبر و داماد او هستید. از طرفى آن‏که مقابل شما است، عایشه همسر پیامبر است، او هم به اصطلاح خیلى همراه پیامبر بوده است، من از کجا متوجه شوم کدام یک از شما بر حق هستید؟ حضرت فرمودند: چرا مى‏خواهى حق را براساس آدم‏ها بشناسى؟ تو در ارزیابى اشخاص مى‏گویى این طبقه خوبند من هم دنبال این طبقه مى‏روم، آن طبقه بدند، من هم به دنبالشان نمى‏روم. امیرالمؤمنین علیه السلام مى‏گویند این نوع ارزیابى‏ها تو را به نتیجه نمى‏رساند، بلکه‏ «اعْرفِ الحَقّ تَعْرفْ‏ اهْلَه» یعنى حق را بشناس- ملاک شناخت حق را داشته باش- بعد هر کس را بر اساس حق‏ بشناس. گروه و خط نمى‏گذارد حق را بشناسى و نفاق هم بستر حضور خود را در آن شرایط به راحتى مى‏گستراند، چون مى‏تواند بر اساس ذوق این گروه داخل این گروه شود و بر اساس ذوق آن گروه داخل آن گروه برود.. موفق باشید
9081
متن پرسش
بنام خدا و با سلام خدمت استاد گرامی: عطف به سوال 9056 پس از تحقیق در کلیه آیات معادی و جستجوی بسیاری از روایات معادی در جوامع روایی و مطالعه و بحث چند ماهه با دوستان و مطالعه آثار شما در این رابطه مخصوصا (چگونگی بدن اخروی) به این نتیجه رسیدم: ظاهر هیچیک از آیات و روایات نظر صدرا را در مورد مثالی بودن زمین اخروی تامین نمیکند و همگی قابل خدشه اند اگر چه بواطن و تاویلات آیات و روایات موید است و هدایت خوبی برای اهل ذوق است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به این نتیجه ای که می فرمائید نرسیده‌ام. وقتی قرآن می‌فرماید «وَ نُنْشِئَکُمْ فی‏ ما لا تَعْلَمُون‏» شما را در عالمی ایجاد می‌کنیم که از قبل نسبت به آن آگاه نبودید. بنده این‌طور می‌فهمم که عالم قیامت عالم دیگری است با صورت هایی غیر از جنس صورت هایی که ما در دنیا با آن آشناییم وگرنه نمی‌فرمود شما از آن عالم آگاهی ندارید. اگر مثل این عالم باشد که ما آن را خواهیم شناخت و نشناختن معنی ندارد. موفق باشید
6488
متن پرسش
سلام استاد.در مباحث معاد از قول ملاصدرا مثال تیشه و در را مطرح کردید؛ 1.خوب استاد فردی که به علت بیماری دیگر این بدنش نمی تواند پذیرای روحش باشد؛ و این روح از بدن خارج می شود حال تکلیف این روح که هنوز تمام بالقوه هایش بالفعل نشده چیست؟2.سوال دوم اینکه استاد گرامی، آیا زمان رحلت هر فرد، زمانی است که آن فرد دیگر نه بهتر می شود و نه بدتر؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بالاخره بنا به انتخاب‌هایی که آن شخص داشته چنین تقدیری برایش جاری شده و در قیامت بر اساس همان انتخاب‌هایش با او برخورد می‌شود 2- ظاهراً باید این‌طور باشد. موفق باشید
3549
متن پرسش
با سلام. شما در کتاب "مبانی نظری و عملی حب اهل بیت "در جواب این سوال که اگر خدا در شخصیت ائمه تصرف کرده پس کمال شان به چه چیزی است فرمودید:آن ها باید عصمت موهبتی را با انواع عبادت ها و مراقبت ها نگه دارند چون به آن ها عصمت کامل داده شده بدون اینکه سائر صفات انسانی مثل شهوت وغضب و اختیار گرفته شود. یکی از دوستانم دادن عصمت کامل به اهل بیت را (بلاتشبیه) به برنامه کامپپیوتری تشبیه میکند که در صورت دادن آن به کامپیوتر هیچ تخلفی از آن سر نمی زند.یعنی طبق آیه ای در قران خظاب به پیغمبر که ظاهرا میگوید در صورت تخلف رگ تو را میزنیم ائمه امکان هیچ تخلفی ندارند.واگر امکان ارتکاب ذره ای خطا داشتند چگونه می شد به آن ها اعتماد کامل کرد و بدون احتمال خطا از آن ها پیروی کرد.؟ لطفا ما را راه نمایی بفرمایید با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: غفلت نفرمائید که ائمه«علیهم‌السلام» انسان هستند و لذا تمام امکانات انسانی از جمله اختیار را دارند پس نمی‌توان آن‌ها را به کامپیوتر تشیه کرد که یک برنامه به او می‌دهند و آن فقط آن برنامه را اجرا می‌کند. موقعیت ائمه«علیهم‌السلام» مثل موقعیت یک انسانی است که عقل او موضوعات را می‌شناسد و می‌تواند مطابق آن عمل کند و می‌تواند عمل نکند. منتها آن‌ها دقیقاً مطابق آن نور الهی عمل می‌کنند و چون خداوند می‌دانسته آن‌ها چنین انسان‌هایی هستند مقام عصمت را به آن‌ها داده تا بشریت از الگوهای کامل محروم نباشد. موفق باشید
2941
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار:‌جملاتی که در پیش می آید بخشی از سخنان آقای دستغیب نماینده مردم شیرازدر خبرگان و از شاگردان آقای نجابت که ایشان نیز از عرفای نامی و از شاگردان آاقی انصاری همدانی و اقای قاضی بودند. که همه عارف بودند.خواستم ببینیم نظر حضرتعالی در باره آن چیست چون مدتی است دچار شک و تردید شدم . ممنونم استاد آقایان حضرت حجة الاسلام خاتمی، مهندس میر حسین موسوی و حجة الاسلام کروبی، واقعاً انسانهای صادقی هستند و دم از اسلام و اجرای قانون اساسی می زنند. بنده این مطلب را بارها در مجلس خبرگان به سمع اعضا رسانده ام که آقای خاتمی شخص صادقی است و خلاف صدق عمل نکرده است ؛که خود اعضا هم به این امر پی بردند به جهت این که در مدت مسئولیتش در پی جمع آوری مال نبود، که اگر خلاف این امر به اثبات رسیده بود عده ای جنجال به راه می انداختند و همه جا می گفتند. بنده از آقای میر حسین موسوی جز صداقت سراغ ندارم. بارها مرحوم آیت اللّه نجابت که خود اهل معرفت بود از ایشان تعریف می ‌کرد و بعنوان شخصی که می خواهد خودش را فدای اسلام کند از ایشان سخن به میان می آورد. همچنین آقای کروبی.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: وقتی ما با ملاکی که از سخنان مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» در دست داریم ، نامبردگان را بازی‌خورده‌ی فتنه‌ای می‌دانندکه آن فتنه تا براندازی نظام اسلامی جلو آمد و آقایان فوق‌الذکر هیچ برائتی از آن‌ها اظهار نکردند، چه جای استناد است به سخنان آقایی که نشان داد در تشخیص فتنه بصیرت لازم را ندارد، احتمال دهید در نقل قول سخنان جناب آقای نجابت نیز حق مطلب را اداء نکرده‌اند. موفق باشید
2180
متن پرسش
در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»» شما تقابل مکتب امام و غرب را نشان داده‌اید در این راستا تفکر علامه را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
متن پاسخ
همان‌طور که قبلاً ملاحظه فرمودید علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» به‌خوبی روح اعتباری و سوبژکتیویته‌ی غرب را می‌شناسند و با نظر به آن روح، نور قرآن را به صحنه می‌آورند تا با نور قرآن شما را از ظلمات دوران عبور دهند به همین جهت وقتی شما مدتی با تفسیر المیزان مأنوس شدید به‌خوبی در خودتان احساس عبور از غرب ظهور می‌کند.
11674
متن پرسش
باسلام و احترام خدمت استاد: دو سالی هست که در گیر این مسأله هستم که من کیم؟ آشتی با خدا و چند کتاب دیگر از شما را مطالعه نمودم در حال حاظر هم فرزندم این چنین باید بود را می خوانم ولی نمی فهمم که آخر من کیم؟ اصلا نمی توانم استعدادهای مربوط به شخصیتم را کشف کنم خیلی هم در گیر این هستم که کاری که انجام می دهم به خاطر توجه و نظر دیگران نباشد اما نمی شود و این مسأله مرا خیلی آزار می دهد. تحصیلاتم سطح سه حوزه در رشته تفسیر می باشد و علاقه عجیبی به آیة الله جوادی آملی و تفاسیر ایشان دارم. از شما بزرگوار می خواهم که مرا راهنمایی کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در جواب این که می خواهید بدانید چه کسی هستید، شما همان کسی هستید که علاقه به آیت اللّه جوادی آملی دارید. می‌ماند که می‌خواهید در خودشناسی به لایه‌های عمیق‌تری دست بیابید، هراندازه خود را از تعلقات مادی آزاد کنید و خدا را همه‌کاره‌ی امور بدانید بیشتر خود را به معنای حقیقی آن می‌یابید تا إن‌شاءاللّه به وقت‌اش «رسالة الولایه» علامه طباطبایی«رحمة‌اللّه‌علیه» را با شرح جناب حجت‌الاسلام یزدان‌پناه دنبال کنید. موفق باشید

11594

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز خواهش می کنم شرح کتاب معاد و آداب اصلاه را همچون گذشته در سایت قرار دهید. من غیر از سایت دسترسی به آثار شما ندارم لطفا تقاضای مرا بی پاسخ نگذارید. 2- از یکی از کارشناسان دینی در تلویزیون شنیدم در راویت آمده اگر فرزند پسر می خواهید دعا کنید تا خدا به شما عطا کند و اگر فرزند صالح می خواهید معلوم نیست که خداوند به شما پسر عطا کند لطفا در خصوص این روایت توضیح کامل دهید و سند آن را اگر می دانید عنوان کنید. متشکرم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مسئول محترم سایت 2- سند آن روایت را نمی‌دانم ولی حرف درستی است زیرا ممکن است فرزند صالح ما دختر باشد و او منشاء خیر و برکات زیادی شود. موفق باشید

10647

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
می خواستم نقدی در مورد چارچوب کلی اندیشه های آقای ملکیان برایم بنویسید. ساختارهای اندیشه ایشان چیست و را ه رهایی و تسلط بر این نوع اندیشه ها چیست؟ سخنرانی های ایشان انسان را به بن بستی می برد که راه رهایی گویا وجود ندارد. چرا این نوع اندیشه ها در کشور ترویج می شود که انسان را از زندگی متعادل خود خارج کنند و افقی از تاریکی را جلوی چشم خود ببینی. 2. آیا فلسفه تحلیلی در همان ساختار سوپژکتیویته طرح ریزی شده و چرا دغدغه ای برای متعالی شدن در این نوع فیلسوفان دیده نمی شود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظرم اگر با مطالعه‌ی کتاب‌هایی مثل «مدرنیته و توهّم» و یا «علل تزلزل تمدن غرب»، غرب را بشناسید جایگاه اندیشه‌ی آقای ملکیان را که سعی می‌کنند یک غرب بهداشتی را به ملت ما توصیه کنند، می‌شناسید. باید مردم با سطح فکریِ رشد یافته‌ی خودشان این تفکرات را بشناسند 2- قسمت دوم سوال برایم مبهم است. موفق باشید
10175
متن پرسش
سلام علیکم: رب مطلق و رب مقید یعنی چه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ربّ مقیّد مثل رزاق که ربوبیت خود را در رزاقیت خود ظهور داده یا مثل هادی که ربوبیت خود را به نور هادی ظهور داده و ربّ مطلق یعنی پروردگاری که حامل همه‌ی کمالات است جهت ربوبیت بشر. موفق باشید
9542
متن پرسش
سلام: پیرو جلسه دیشب که فرمودید 1 سال است بخاطر مسئله تعدد زوجات نبی (ص)جرأت نداشتید تفسیر سوره احزاب رو شروع کنید! حال حساب کنید این اثبات فایده تعدد زوجات پیامبر بود نه مومنین، در حالیکه امروز باید سطح فکری جامعه مومن ما آنقدر بالا می بود که براحتی شما و دیگران ذیل این آیات به فواید تعدد زوجات و خطرات مجرد ماندن دختران در جامعه می پرداختید و چقدر جامعه ی حتی مؤمن ما عقب است که انسان جرأت نمی کند ازین مسائل صحبتی کند. استاد اگر قرار باشد منتظر باشیم این هم مثل بدحجابی با کار فرهنگی درست شود چشم باز کنیم با بلای پیری جمعیت و پیرزنان مجرد مواجه خواهیم شد. بحث اینه که لاأقل بشه با دختران مؤمنه این مسایل رو راحت مطرح کرد ولی آنها هم همان جبهه ای را می گیرند که عوام میگیرند. البته شاید کم باشند مردان مومنی که بتوانند عدالت کاملی رو بین دو زن برقرار کنند بطوری که نگرانی همسر اول مبنی بر احتمال کم شدن عاطفه نسبت به خود رو تضمین کنند، ولی همان تعداد کم حداقل کاش میشد خدمتی به خودشان و اسلام میکردند. البته با توجه به جنجال هایی که در گذشته در سایت پیش آمد شاید شما نتوانید راحت جواب بدید!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث ما در تبیین آیات 50 تا 52 سوره‌ی احزاب از آن جهت لازم بود که نسبت تعدد زوجات رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه وآله» را با نظام‌سازی روشن می‌کرد و بنده چون این آیات را بیرون از بحث نظام‌سازی نگاه می کردم متوجه جایگاه مهم این آیات نبودم و از این جهت احساس می‌کردم نتوانم حق آیات مذکور را در آن حدّ مختصری که بدان معتقد بودم اداء کنم. موفق باشید
8686

شجره ممنوعهبازدید:

متن پرسش
با سلام: به نظر می آید معنایی که در کتاب هدف حیات زمینی آدم از شجره فرموده اید که منظور دنیاست با روایتی از عیون اخبارالرضا در تضاد باشد: از امام رضا (ع) روایت شده که فرمودند: آدم با خود گفت آیا خداوند بشری بهتر از من خلق کرده است؟ خداوند فرمود: به ساق عرش بنگر. آدم دید نوشته است: لااله الا الله محمد رسول الله، علی ابن ابیطالب امیر مومنان (ع) همسر او سرور زنان عالمین (س) و حسن (ع) و حسین (ع) سرور جوانان بهشت. آدم گفت پروردگارا اینان کیستند؟ فرمود: اینان از نسل تو هستند آنان از تو و همه آفریدگانم بهترند... مبادا به دیده حسد به آنان بنگری که ترا از جوار خود بیرون میکنم. آدم به دیده حسد به آنان نگریست شیطان بر او مسلط شد تا از آن درخت خورد. گویا درخت همان حسد آدم به مقام اهل بیت (ع) بوده. این تفسیر با تفسیر درخت به دنیا چگونه جمع میشود؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: از این نوع موارد زیاد داریم که یک موضوع با موضوعات زیادی تطبیق می‌کند. نمونه‌ی این‌ها را در تفسیر المیزان ملاحظه خواهید کرد که به آن اصلاحاً «جَرْی» می‌گویند. موفق باشید
5886
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز جسارتا آیا در مورد عرفان بودایی و یوگا و روش های آن مطالعه کرده اید؟ مفاهیمی مثل کوندالینی (انرژی معنوی که یوگی های مبتدی مدت زیادی می کوشند با تمرین های ذهنی و نفسی آن را بیدار کنند) و فعال کردن چاکراهای 8 گانه بدن که نقاط انرژی هستند؟ یوگی ها قائل به وجود ارتباطی وثیق بین نیروی معنوی و فیزیولوژی بدن انسان هستند لذا شناخت نقاط انرژی جسم انسان از مبانی اصلی یوگا است. بعد از فعال شدن کوندالینی میتون انرژی آن را از چاکراهای 8 گانه عبور داد و انرژی های مختلف بدن را به طور ارادی کنترل کرد. انرژی شهوت را میتوان به شوق قلب و به نور عقل تبدیل کرد و بر عکس. کسانی که کوندالینی را بیدار کرده اند حالات عرفانی عجیب غریبی دارند. بعضی در درون خود موسیقی میشنوند، در رویا موجودات مختلفی را میبینند اعم از زیبا یا ترسناک، رقص های عارفانه دارند و ... بنده هر چه بیشتر در این زمینه مطالعه میکنم بیشتر مجذوب آن میشوم. نقاط اشتراک فراوانی هم با عرفان اسلامی دارد. این نحله عرفانی امروز در دنیا بسیاری محبوبیت پیدا کرده به خصوص در بین غربی ها که در به در دنبال معنویت و فرار از پوچی زندگی مدرن میگردند.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بنده مدتی بر روی یوگا و کمی هم روی چاکراها وقت گذاشتم آن ها برای آن‌که بتوان نفس را قدرتمند کرد و به ابعاد عمیق‌تر نفس دست یافت کار کرده‌اند ولی عرفان اسلامی برای نفی نفس است در محضر حق. عرفان هندی بیشتر شبیه کارهای اهل کرامت است و نه کارهای عرفا. در عرفان نظر به توحید حق است و فنایِ در فنا. موفق باشید
نمایش چاپی