سلام وقتتون بخیر: ببخشید راهیان نور با کاروان خودتون امسال هم هست؟ و اینکه شرایطش چجوریه
باسمه تعالی: سلام علیکم: سعی بر آن است که ان شاءالله آن سفر برقرار شود. هنوز زمان آن دقیقاً مشخص نشده است. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم: متأسفانه یک صفت زشتی که بنده دارم اینه هرموقع یه نفر باهام بحث و جدل میکنه و حق هم با من هست، اینقدر ناراحت میشوم که باید حتماً با یه نفر درددل کنم تا آروم بشم، و این باعث غیبت شخص میشه، چکار کنم از این صفت زشت بیرون بیام؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با وسعتدادن به خود سعی بفرمایید در مباحثات و مذاکرات در عین آرامش، حق را به میان آورید و در آغوش حضرت حق خود را احساس کنید. موفق باشید
عنوان: کتابشناسی و توبه. با سلام. ۲ سوال دارم. ۱. لطفا کتابی که مطالب فصوص الحکم را شسته و رفته و آسان کرده باشد به صورت آموزشی باشد، معرفی بفرمایید. ۲. در موضوعی که از روی جهل، اشتباه بفهمی و عمل کنی و خراب کنی؛ چه کار باید کرد؟ هر چقدر هم توبه کنم فقط خدا می تواند آن را درست کند. افتضاح کردم و گرفتار عذاب وجدان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. کتاب «فصوص الحکم» کتابی است که باید با استاد دنبال شود و آن استاد نیز سینه به سینه از استاد و یا استادهایی گرفته باشد. ۲. باز توبه و باز توبه و جبران مافات. موفق باشید
سلام آقا: من گله دارم از خودم، از زندگیم، از وضعیتی که دارم و از اوقاتی که در فضای آموزش و پرورشی ام. من فکر می کنم مسخره ی زمین و آسمون شدم یه نفر نیست به من بگه برا چی چی من باید وقتم رو تلف کنم. آموزش و پرورش خیلی غلط کرد که خودش رو مسئول من دونست، خیلی بی جا کرد فکر کرد باید برا من کاری کنه. ناراضی هستم و هیچ کس هم جواب گو نیست که چرا باید این شکلی وقت کشی کرد. این شکلی که میگم از جنس غر نیست و باید معلوم بشه آخه. حالا میگیم به هرکی هم میگیم میگه خب من چیکار کنم. این که نشد که ما این گونه باشیم و بگیم خب چیکار کنیم. حالا میگیم که باید از خود شروع کرد، به قرآن قسم که دل میخواد، حال میخواهد ، یار میخواهد، نسیم سنبلستان میخواهد ، فرصت میخواهد. همون چیزی که باید ایجاد بشه و من هم نمیدونم کار چه کسی هست، به گمانم باز هم خودم. چرا کسی اینو نمی فهمه که اگه کشور مشکلی هم داشته باشه همین سال های جووناشه که داره به فنا میره با تخیل مدرک. چرا یکم نمیتونیم مثل کشورهای جهان اولی باشیم البته مثل هم نه باید باشیم. باز با هر کس این حرف رو میزنیم میگه پسرم، عزیزم، تو باید از خودت شروع کنی. ولی آخه این پا هام که رو هوا هست و این مسخره بازی بی مزه و زشت، اوقاتی که در مدرسه میگذرونم رو چیکار کنم. مثالی برای شما عرض کنم اون هفته ما یک روز سه زنگ مون با یک دبیر بود که اون هر مشکلی داشت نیامده بود من هم همه ی این سه زنگ رو بی کار بودم، مدرسه همین طورش هم غیر قابل تحمل هست در وقت هایی هم که دبیر بالا سرمون هست؛ حالا شما فکر کنین معلم هم نباشه. چرا کشور مسئله اصلیش نشده وضعیت جوونا و محصل ها. ما را میفرستن مدرسه برای این که ور دل مامانامون نباشیم، فقط با همین عقل کور و بسته. من آرزوم هستش که یک روز برم آلمان یا انگلیس و فرانسه و همه ی اون کشورهایی که مدرن هستن ببینم وضعیت یه جوونی که میخواد توانمند باشه، چجوره؟ نمیخوام بگم اونا عالین ولی یه سوال هستش که آیا اونا درس خوندن براشون چه معنی میتونه داشته باشه، در همه ی اقشار جامعه، چجور؟ من که نمیتونم دل خودم رو خوش کنم که جامعه ی ما اسلامی هست و تو مطمئن باش که جات تو بهشته، نمیشه که بگم در انقلاب امام هستم و چه تعالی روحی پیدا میکنم، به به. تموم شد کارم. تموم شاخه های وجودم یخ زد رفت. کسی هست یکم منطقی صحبت کنه تا ما هم بفهمیم. من فقط میخوام بفهمم، درصد بالایی هم داره که اگه حتی جای دیگه هم برم نتونم کاری کنم ولی حداقلش اینه که بفهمم و با کور دلی نرم جلو. من نمیگم اسرائیل بشیم که همه چیش خوبه، اسرائیل یعنی فرانسه، آمریکا، انگلیس و آلمان. خود این کشورها هم دیگه فناوری، علم و توسعه براشون مسئله ای نیست، البته پیگیرش هستن بیشتر از همه ی ما ها، ولی کارشون یه چیز دیگه شده. اگه انقلابی میشه در طول تاریخ چیزی نیست جز همان صدایی محمّد وار که آن را بر پا میسازد. حالا بعضی وقت ها فکر میکنم جایی خبری هست و همین میشه که ما را جدا میکنه از مسیر اصلی مون. مگه تموم عمر چند تا بهاره، باقی مونده جز مختصری نیست، این جور که گواهی میده قلبم، این شام سیاَه را سحری نیست، ببین چند تا بهار رفته و از تو خبری نیست، ببین چه کرده غم با دل من و از اثری نیست. خلاصه مطلب اینه که من هیچی نیمیدونم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: متفکر واقعی کسی است که تنگناهای تاریخی خود را تجربه کرده باشد و با خودآگاهی نسبت به آنها به افقی دیگر نظر کند و اینجاست که میتوانید با توجه به این مشکلات که در نظام آموزشی ما هست و البته مسئولان باید برای آن فکری بکنند، و تا حدّی هم دارند کارهایی هرچند کُند انجام میدهند؛ میتوان آوینی و حسن باقری شد به همان صورتی که خود را ذیل حضور تاریخی احساس کرد که با انقلاب اسلامی پیش آمده. و در همین راستا نکاتی در جواب سؤال شماره 36906 عرض شد. موفق باشید
سلام و ادب و ارادت. در رابطه با جناب استاد داوری سوالات و مطالبی داشتم که همین مطالب باعث شده بود نتوانم با دل قرص و بدون حجاب با کتب و بیانات و نظرات ایشان روبهرو شوم. سه فصل اول کتاب انقلاب اسلامی طلوع جهانی بین دو جهان و گفتوگو هایی که در آن جلسات شده بود را هم مطالعه کردم لکن گرهگشا نبود. سخن این است که وقتی که سخنان استاد را در رابطه با «خرد» میخوانیم و در طلب آن خرد بر میآییم، سوالی که پیش میآید این است که این خرد در عمل چیست و به راستی خردمند در نزد استاد داوری کیست؟ و انسانی که دارای این خرد میشود چه شکلی است؟ با رجوع به پیام تسلیت استاد داوری برای مرحوم هاشمی و همچنین پیام استاد برای برجام، این نتیجه را میگیریم که خرد مدنظر استاد، خردی است که مرحوم هاشمی دنبال میکرد زیرا چندین مرتبه نام خرد را برای ایشان بکار میبرند، همچنین برجام را یک کار خردمندانه و حتی منتقدان برجام را معاف از خرد یاد میکنند. اما حاج قاسم نه خردمند است و نه تفکرتاریخی، ما را به تفکر در رابطه با تشیع جنازه ایشان رهنمون نیست....! به راستی راهی که به سوی ساخت کشور داریم چگونه پیش میآید؟ آیا آن راه، راه بیسر و سامانی و از مشهورات دوری کردن و عافیت طلبی را بدرود کردن نیست؟ پس چرا خود استاد که ما و همه را به این راه دعوت میکنند، دخترانشان ساکنان آمریکا و انگلیس هستند و چرا در تعطیلات نوروزی باید در کیش به همراه جناب هاشمی تعطیلات را بگذراند (از خاطرات مرحوم هاشمی) جدا از این مطالب، استاد، در جاهای مختلفی از جمله کتاب اخیرشان، دائما به منتقدان خود میگویند که چرا به ایشان تهمت همراهی با حکومت را میزنند. به راستی مگر همراهی با جمهوری اسلامی، کار بیشرفانهایست که آن را تهمت بدانیم و خود را از آن مبرا؟ .همچنین استاد بارها گفتهاند: «میگویند که من برای قبول جایگاه و منصب بعضی سخنها را گفتهام در حالیکه من هیچ منصب سیاسی نداشتهام.» نمیدانم چگونه استاد خود را همراه با حکومت نمیدانند (از منظر قبول مسئولیت) در حالیکه هم در شورای عالی انقلاب فرهنگی بودهاند و هم رییس فرهنگستان. واقعا معذرت میخوام اگر نابجا سخن گفتم، این گرهها، باعث شده بود نتوانم با حضرت استاد داوری روبه رو شوم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مورد آقای دکتر داوری در راستای قبول و ردّ ایشان حقیقتاً سخنگفتن بسیار مشکل است و هر سخن و عمل ایشان را به نحوی میتوان توجیه کرد. با اینهمه، تنها میتوان گفت نمیتوان دکتر داوری را نادیده گرفت و در عین حال باید خودمان فکر کنیم. موفق باشید
سلام و ارادت خدمت استاد محترم و دست اندرکاران مجموعه. بنده خانمی هستم با تحصیلات در یکی از رشته های مهندسی و به دلایلی فعلا مشغول کاری نیستم. مدتی است شاید چند سال و این اواخر به لطف خدا بیشتر مشغول مطالعه تفسیر المیزان هستم. از طرفی علاقه به یادگیری فلسفه و حکمت متعالیه دارم. با توجه به اینکه تحصیلات مقدماتی این رشته را ندارم. فقط مطالعاتی پراکنده دارم. و هیچ استادی ندارم. خواهش میکنم راهی و یا سیر مطالعاتی و یا موسسه آموزشی آزاد به من معرفی کنید تا بتوانم به صورت درست و اصولی این مطالب را بیاموزم. چون شروع تحصیل از کارشناسی در دانشگاه برایم مقدور نیست. و سوال دیگر اینکه آیا بدون یادگیری این مطالب میتوانم درک درستی از تفسیر داشته باشم یعنی آیا بهتر نیست به جای صرف وقت برای یادگیری اینها از اول یک دوره کامل تفسیر المیزان بخوانم. مدتی است سرگردانم بین کارکردن در رشته ای دیگر یا ادامه مطالعه در زمینه تفسیر و حکمت متعالیه. ممنون از توجه شما
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» همراه با شرح صوتی آنها میتواند مقدمهای برای درک تفکر صدرایی باشد. ۲. به هر حال برای فهم قرآن با نظر به تفسیر قیّم «المیزان» چنین مقدماتی لازم است. موفق باشید
سلام وقت بخیر: زرتشت هنگامی که اهورا مزدا عبادت میکرده منظورش از اهورا مزدا خدایی که در ذهن خودش ساخته بوده یا خدای یکتاست؟ وقتی زرتشت اهورا مزدا میپرستید احترام و پرستش آب و خاک و آتش چگونه شکل گرفت؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت زرتشت «علیهالسلام» یکی از پیامبران خدا بودهاند و مانند دیگر پیامبران، یکتاپرستند و احترام به مظاهر طبیعی غیر از پرستش آنها است که ظاهراً بعداً پیش آمده. موفق باشید
سلام خدا قوت: من تو برنامه رىزى موندم. اگه راهنماییم کنىد خیلى ممنونتون میشم؟ من بیىست و هفت سالمه متاهلم و یه فرزند دارم. قرآن حفظ میکنم و خیلى دلم میخواد کنار حفظ قرآن تمام کتاب ها و مطالب استاد رو تماما گوش کنم و مطالعه کنم. از یه طرف عاشق منطق و فلسفه هستم یعنى سیر مطالعه منطق و فلسفه هم داشته باشم دلم میخواد همه ى اینها منتهى بشه به قرآن یه سیر فلسفى اى داشته باشم و قرآن رو از نظر فلسفه اسلامى مطالعه کنم سیر انفسى داشته باشم و پیادش کنم روى قرآن کنار همه ى اینها عربى قرآن بخونم آیا میشه تا سى سالگیم در تمام این موضوع ها پیشرفت کرده باشم و حافظ قرآن باشم و یه مسئله دىگه که خیلى اذیتم میکنه آیا این موضوع هایى که دوست دارم توشون تحصیل کنم آیا مناسب با زمان ما هست و امام زمان راضى هستش من الان در حال حاضر توى اىن موضوع ها فعالیت بکنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید چنانچه مدتی با قرآن به روشی که در جزوه «جایگاه تفسیر المیزان و روش استفاده از آن»https://lobolmizan.ir/leaflet/182?mark=%D8%A7%D9%84%D9%85%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D9%86 پیشنهاد شده، به سر ببرید، راه های گشودهای را تجربه خواهید کرد. موفق باشید
سلام: هرشب چشم هایم را باز میکنم به امید این که صبح است. آه صبح نیست صبح نمیشه، دلتنگم، اَمان از این شب های سرد. چشمام بی تابی میکنه برای نور؛ اعتمادی نیست از طرف چشمم برایم من میدونم الکی دارم میارمش دنبال خودم. شدن و نشدن، اگر خوشم آمد می شود، نیامد نمی شود. این گونه می لرزد پیکره ام و به باده میرود این شقایق های ناز دار که سال ها ناز آن ها را کشیدم. هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله، اما من هوس ماندن دارم و هوای سوختن شده آرزویم در خوابهای بی کسی و تنهایی. سخت است داشتن و دیدنِ خواب روزهای به فنا رفتنم را. بس کُن در گفتار و نوشتارِ تو با همۀ ادعاهایِ پوچ، بویی از حق نیست! پس این قلم را که در دست ابلیس است عفو کن و راه خود پیش گیر، ولی از رحمت خداوند متعالی مأیوس مباش که آن سرحلقۀ همۀ خطاها است. اگه که من بدم، اگه که خدا زده ام، اگه تو میری بهشت این باشه سر نوشت تو خوب ما بد و زشت، اگه حق و رفیقت این جوری نوشته من گند زدم به عشقت که فقط واسه رفتن به بهشته. اگه ما بدا خواستیم مثل شما خوب باشیم نشد بشه نشد، نشد ما تر و تمیز و گل و محجوب باشیم! نشد بشه، چه انتظاری از یه آدم محکومه که خواست خوب باشه، نشد بشه، زدنِ سرشو کردن وصله ناجور تنش، نشد بشه، روزنه های زندان را می شکافم. از پشت میله ها دریا را نگاه میکنم. یاران همه رفتند، افسوس که این جامانده منم. میمیرم و میمیرم در این عشق میمیرم در این عشق چو مردم همه روح پذیرم. «بمیرید بمیرید وزین مرگ مترسید/ کز این خاک بر آیید سماوات بگیرید» . وصف حالم می آید از روزهای در غروبم را از روزها تاریکی. هوایم بسمت تو می تابد و وزش دارد به سمت نمی دانم کجا آهای مردم بدونین من اگه روزی دونستم خیال کردم، روزهای درخششم رقص نوری بود در استودیو، آن روز میدیم که توی استودیو رقص نور من رو مشغول به خودش کرده، نورهای رنگین رنگین چه زیباست جذاب و مثل همیشه دیو و شکست ناپذیر. در آن روز خورشید عالی می تابید من نور میساختم. الان میبینم که میشد با بمب هایی که بر پیکره نحیف و غیوردلان غزه میخورد چقدر سوزاننده و داغ است از شدت گرما، آنها این گونه راهشان را انتخاب کردند تا خدا آنها را برگزید برای خودش، هر دم میبینیم یاران خمینی در قنداق هایشان و عده حق داده شده اند، هر دم و هر دم و هر دم. میان باد و مه میبینم پرستوهای عاشق را که در آسمان چطور دیواره های دلم را با حرکتشان می شکنند و نفوذ میکنند. حرکتشان را خورشید تعیین میکند آنها هستند و من میبینمشان، غبطه میخورم که نشستهام و آنها را نگاه میکنم . ما جذب نور شده ایم و نور هم راه پرستوهای عاشق را نشان میدهد. رها باید شد! چقدر سختم شد ناراحتم که انگار اگه این نباشه، نیستم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر ما در این زمانه نیستانگاری را به عنوان تقدیر تاریخی که در جهان مدرن در آن هستیم، نفهمیم و نسبت به آن تأمّل نکنیم و راههای گشودهای که ما را به سویی دعوت میکند که در آن سیطره نیستانگاری قدرت خود را از دست داده است؛ درک نکنیم، همچنان سرگردانی است و همچنان برای نجات از نیستانگاری، مخالفت با نظام جمهوری اسلامی و کشف حجاب برای نجات از نیهیلیسم، و باز فرورفتن بیشتر در نیستانگاری و رأیندادن برای فرار از نیستانگاریِ آزاردهنده و باز عمیقتر فرورفتن در نیستانگاری. این است که بنده ماورای نگاه صرفاً سیاسی به حضور راهپیمایی ۲۲ بهمن و حضور در انتخابات را، راهی میدانم برای بیشتر به خودآمدن. و عرایضی تحت عنوان «انتخابات، بودنی در نزد خود به وسعت تاریخ» قبلاً عرض شدhttps://eitaa.com/matalebevijeh/15933 و در ادامه، امشب نیز در همین رابطه عرایضی خواهد شد. موفق باشید
با سلام: در ده نکته در معرفت نفس در بحث جامع بودن مجردات، می خواستم بدانم که این بحث در برزخ هم جاری است؟ لطفاً اگر امکان دارد کمی توضیح دهید! با تشکر!
باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام مجردات به اعتبار آزادبودن از زمان و مکان نسبت به کمالاتی که دارند، آن کمالات به صورت جامع میباشد در عین شدت و ضعف. مانند نور بیرنگ که در عین بیرنگ بودن و جامعبودن نسبت به هفت رنگ، دارای شدت و ضعف است. موفق باشید
سلام استاد عزیزم: باز زحمت براتون دارم. صوتی پر کرده ام تخصصی، خطاب به نامزدهای کل کشور. و به نمایندگی از همه مردم خواسته هایی از آنها دارم. خواسته هایی برای حوزه انتخابی خودشان و خواستهها ایی برای کل کشور. استدعا دارم دوباره قبول زحمت فرمایید و گوش کنید و نظرتان را بفرمایید. با تشکر فراوان صوت در کانال «شور انتخاب» قرار داده شده است. صوت شماره سوم
باسمه تعالی: سلام علیکم: با عرض معذرت به جهتِ زمانبر بردنِ آن صوت حقیقتاً بنده را معذور دارید. زیرا از کارهایی که مدّ نظر دارم، باز میمانم. موفق باشید
سلام استاد: خیلی با خودم درگیر بودم که این پیام رو بفرستم یا نه ولی به این فکر کردم که از باب تحدیث به نِعم الهی لازمه این رو بهتون بگم. رفیقی داشتم که از وقتی می شناختمش آدم متدینی بود، یعنی اهل مسجد بود و نماز و تا دلتون بخواد کنجکاو و حقیقت جو. یادمه لیستی از نماز قضاهاش چسبونده بود روی در یخچال. یه دوره ای از هم فاصله گرفتیم و غرق زندگی روزمره شدیم تا اینکه یه روز در مسجد محلّ باباش رو دیدم و این بزرگوار به من اعتراض کرد که چه نشسته ای که ایمان رفیقت از دست رفته. رفتم سراغش نه یک بار و دو بار، بارها و دیدم کلا آدم دیگه ای شده، متوجه شدم در اثر برخورد با بعضی آدم ها و حضور در بعضی کانال های تلگرامی که شبهات الحادی متاثر از فیزیک مدرن و علوم تجربی باشه اصلا به همه چیز دین از صدر تا ذیلش بی باور شده بود یه نمونش این بود که توی خیابون به یک کارتون افتاده روی زمین که ماشینا از روش رد می شدن اشاره کرد و گفت این کارتون در نظر من ارزشش از قرآن تو بیشتره! نماز نمی خوند و روزه هم نمی گرفت و غرق در شبهات بود، به شکلی که هر شبهه ای رو در حدّ توان جواب می دادم یه شبهه دیگه ای سبز می شد، با خودم فکر می کردم جلّ الخالق این دیگه چه وضعشه مگه مدلش این شکلی نیست که این شبهه رو جواب بدیم یه کم باید مشکلش حل بشه و نفس راحتی بکشه؟! ولی اصلا این شکلی نبود. گذشت تا توی پاییز ۱۴۰۰ سه کتاب شما رو براش فرستادم، یه مدت صبر کردم و در کمال تعجّب دیدم که تقریبا تموم شد، یعنی این آدم زندگیش تقسیم شد به قبل و بعد این کتاب ها و بعدش باز بعضی از کتاب های شما رو بهش رسوندم و الان خدا رو شکر همه چیز براش تموم شد، امّا باز من درگیر بودم و بزرگترین سوالم این بود که شما تو هیچ کدوم از آثارتون به جواب این شبهات اشاره نکردین ولی چرا این آدم انگار کلید مشکلاتش رو توی این کتابها پیدا کرده و از خلاء و پوچی در اومده، تا اینکه اخیرا فهمیدم خیلی جاها اصلا مشکل جواب به شبهه نیست، مشکل بحث چشیدنه یعنی اگه ما بتونیم یک تجربه وجودی و یک تحرک درونی برای حرکت به سمت معنا برای فردی ایجاد کنیم بقیه موضوعات براش حلّ می شه. مثل اینه که یک زمین برای راه رفتن بهش میدیم که دیگه زیستش روی هوا و پوچی نباشه، نهایتش اینه که توی این فضا برایش شبهه ای هم پیش اومد، این اطمینان براش هست که این شبهه جواب داره و کسی بهش جواب داده و اگه لازم شد میره به سراغش امّا ماها لقمه رو از بد جایی به دهان می رسونیم شاید هم این روش بخاطر سختی هاش زیاد طالب نداره ولی به هر حال خواستم تشکر کنم، ممنون از زحماتتون، این رو هم عرض کنم که این فقط یه تجربه بود از تجاربی که از وقتی با آثار شما آشنا شدم برام پیش اومده و چه خوبه که اینها تجمیع بشه. یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: و باز آیندهای که برای تعالی بیشتر ما با برهوتی نسبت به آنچه تا کنون بر آن باقی ماندهایم، در پیش داریم. اگر به جهان گشوده نسبت به جان خود سر نزنیم و به گستردگیِ بشر امروز در عین قدسیبودن نیندیشیم؛ به حرارتی که در دینداری به آن نیاز داریم، به راحتی نخواهیم رسید. عرایضی در جلسه «انتخابات و بشر جدید و جهان جدید» https://eitaa.com/matalebevijeh/15953 و در نوشتهای تحت عنوان «بررسی شیوههای تبیین معارف دین» https://eitaa.com/matalebevijeh/15887 شده است، خوب است به آن نکات توجه شود. موفق باشید
سلام استاد خسته نباشید. خوب هستید استاد؟ سوال اول این هستش خداوند غیور هستش و دوست ندارد در دل مومن هیج کس و هیچ چیز جز او در دل مومن باشد و در واقع عاشق او باشد و در واقع جز عشق به اون هیچ چیز را در دلمان جا ندهیم و... خب پس چرا میگن باید عشاق اهل بیت باشی؟ مگه خداوند غیور نیستش چطور میشود در دل مومن ۲ معشوق وجود داشته باشد و اگرعشق به اهل بیت زیاد شد باعث انحراف نمیشود مثل غالیان باشیم!؟ پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و پيشوايان معصوم ـ عليهم السّلام ـ ما را از هر گونه مبالغه و غلوّ دربارة خود نهي كرده اند، به اين معنا كه نبايد پيامبر و پيشوايان معصوم ـ عليهم السّلام ـ را بالاتر و فراتر از خداوند متعال قرار داد و يا حتي در عرض و هم سطح با خداوند بزرگ قلمداد شوند. حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين باره مي فرمايد: «به هوش باشيد كه غلوكنندگان، جوانان شما را فاسد و تباه نكنند، زيرا غلوكنندگان بدترين خلق خدا هستند، عظمت خدا را كوچك پنداشته و براي بندگان خدا ادعاي ربوبيت مي كنند، به خدا قسم! كه غلوكنندگان از يهود، نصاري، مجوس و مشركان بدترند» سوال دون این هستش که من شیعه از لحاظ اعتقاد ضعیف هستم و آیا میتونم برای تقویت ایمان از مبحث مهدویت و امامت شروع کنم برای مطالعه کتاب شما یا نه باید حتما از توحید معاد عدل ایمان خوبی داشته باشتم تا در بتونم در امامت هم ایمان زیاد بشه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: داستان عشق به اولیای الهی، داستان نظر به آینههایی است که انوار الهی را مینمایانند به همان معنایی که جناب مولوی می فرماید: «دیده آن باشد که باشد شهشناس / تا شناسد شاه را در هر لباس» خداوند فرموده: «و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها» خدای را اسماء حسنایی است و او را به اسمای حسنایش بخوانید و امام صادق علیهالسلام فرمودند «نحن والله الاسماء الحسنی» به خدا قسم ماییم اسماء حسنای خداوند. یعنی با توجه به شخصیت و سیرهی آن عزیزان رجوع انسانها به اسماء حسنای خداوند عملی میشود زیرا شخصیت امامان آینهی نمایش جمال و جلال خداوند میباشد. موفق باشید
بسم رب المودة و الرحمة. سلام استاد عزیز: دیروز در جلسه بشنو از زن با عنوان راز جانهای یگانه، صحبتی در مورد ولایت نداشتن مرد بر زن فرمودید، بنده همان موقع جستجو کردم و شوکه شدم. خب بعد از این سن و سالی که از ما گذشته، شوکه غریبی بود و تازه بعضی ابهامات برایم باز شد و هرچی فکر کردم فقط به این رسیدم که اسلام چه جایگاهی برای زن قائل است و واقعاً زن را در جایگاه نرم افزاری حیات جامعه بشری قرار داده است. آری اسلام زن (البته بهتر است بگویم هر انسانی که پای ودیعه وجود خویش ایستاده) را زندگی بخش خانواده و جامعه میبیند، نه یکی کنار دیگری. با اینکه سالهاست پای صحبت تان بودم اما انگار اتفاق دیگری افتاد، تازه متوجه شدم اگر حضرت زینب (سلام الله علیها) (به استناد کتاب شیر زن کربلا خانم بنت شاطی) در آن حرکت عظیم که با همراهی امام حسین (علیه السلام) شروع کرد و در کل لحظات آن حادثه عظیم، طول سفر، شب عاشورا و روزش و شام غریبان، اسارت، کوفه و شام و برگشت به مدینه و عجیبتر باز سفر، بدون همسرشان به شام و مصر با چه یافتی از حقیقت اسلام حرکت کرد! آری ایشان با حضور مقتدرانه و نرم خاص شان در همه این عرصهها بدون اندکی تعلل و بدون درگیر شدن در حواشی غیر توحیدی با نوری که از امام خویش گرفتند، حرکت کردند، و چون مادرشان ایستادند و کربلا و آن خونهای ریخته شده را با تمام وجود در عالم هستی سریان دادند. حال شاید بتوان گفت آتش به اختیار حرکت کردن یعنی چه! آتش به اختیار هم خرد و جان آماده ای میخواهد که به تاسی امام زمان خویش بایستد نه به تقلید صرف، گویا نوعی هم افقی و هم منظر شدن با امام را میخواهد. آری قلب و عقل حاضر در محضر حق مییابد آتش به اختیار یعنی حضرت زهرا (سلام الله علیها) پشت در و در مسجد و آنگاه که از دو نفر روی برگرداند و درخواست تشیع و تدفین شبانه و بدون حضور غیر را داشتند، آتش به اختیار یعنی حضرت زینب (سلام الله علیها) و همراهی امام حسین (علیه السلام) و شام و برگشت به شام، تاریخ سازی ابدی، آتش به اختیار یعنی حضرت معصومه (سلام الله علیها) و دعوت به حرکت آل الله برای زیارت امام رضا (علیه السلام) در طوس و قیامی بی عَلَم و کتل. آری آتش به اختیار یعنی مادران ما و حضور عجیب در راهپیمایی ها و در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و امروز در خدمت به انقلاب اسلامی و حضور در انتخابات. آری اسلام زن را متفکری آزاد اندیش و صاحب خرد و تصمیم میبیند البته او را مقتدری نرم و لطیف میپسندند که از ودیعه الهی در جان خویش کوهی مقاوم و سرسبز بسازد که جانها در آن راهی سوی قله بیابند. چقدر معناها تغییر کرد! الان میشود فکر کرد چرا خانههای ما و کارهای فرهنگی مان بدون یافت حقیقت جامع لنگ میزند!؟ البته مهم است فهم حقیقی این موضوع، این موضوع سخن از وجود است نه تنشهای مرسوم جنسیتی و بکش بکش در خانواده و جامعه و تازه جایگاه امام زمان و ولایت و ولایت فقیه که خانم حضرت زهرا (سلام الله علیها) میفرمایند «جَعَلَ اللَّهُ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ اَلْفُرْقَةِ» پیدا میشود. چقدر حرف دارم. استاد در مسیر زندگی به اسم ولایتپذیری از آقایون خیلی جاها زمین گیر شدم و همیشه برایم سؤال بود، چرا!؟ و اخیراً فکر میکردم تضاد در ولایتهاست که کار را دچار معضل میکند و باید افرادی را به ولایت انتخاب کنم که ذیل ولی زمانم باشند و کاملاً هم منش، وای استاد چه وهمی به خواستگار آخری ام دادم😭😢، خدا به دادش و به دادم برسد. حتی در مجموعهای که فعالیت فرهنگی داشتم به اسم ولایتپذیری که چه سختیهای عبثی کشیدم و چه به سر بچهها آمد. الآن حس پرندهای را دارد که پر پرواز یافته ولی چه دامها که بوده و هست. به نظرم تا خود ما انسانها به معنای حقیقی و یقینی این معنا را درک نکنیم، بسیار زمین گیریم. حالا تازه اول راه است، تذکر مدام و تفکر و اندیشه میخواهد تا از دام مشهورات جامعه و عادات خودمان آزاد شویم. اول به نظرم، خود خانمها باید بتوانند این موضوع را به معنای واقعی درک و باور کنند، چالشی که بر سر عنوان کردن خیلی قلیل ترش مورد سرزنش بعضی دوستان فعال قرار گرفتم و تازه یکم برام پیدا شد که چقدر یافت درست در زبان موثر است و مهم. ببخشید شاید ابهام داشته باشد، چون خواستم طولانی نشود. یافتم درست است؟ ممنون میشوم نظرتان را بگویید. اما میشود بیشتر این موضوع را تبیین کنید؟ نیاز است روشن شود تا آنچه لازمه گام دوم انقلاب اسلامی است شکافته شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاحظه فرمودید بنده در آن جلسه سخنانی عرض نکردم که کلامی باشد برای دانایی رفقا، تنها سعی شد نسبت به آنچه هستیم، غافل نباشیم. به هستی خود نظر کنیم و میدانی که برای بودن در عین شدن مقابلمان گشوده شده است و چنین حضوری را احساس کنیم به عنوان جهانی گسترده و آرام و در عین حال، مصمم نسبت به آنچه تنها کوره راهی هست به سوی آنچه در هستی خود متوجه اجمال آن هستیم. به این شعر مولوی بسیار فکر کنید که میگوید:
چون گهر در بحر گوید بحر کو وآن خیال چون صدف دیوار او
گفتن آن کو، حجابش میشود ابرِ تابِ آفتابش میشود
بند چشم اوست هم چشم بدش عین رفع سدّ او گشته سدش
بند گوش او شده هم هوش او هوش با حق دار، ای مدهوش او
این یعنی همان آتش به اختیار در بیابانی که هر قدمی که بر آن گذاشته شود، قدمی است به سوی خود، هرچند آن قدم به ظاهر ناچیز باشد. مثل کارهای نرمِ مادر که با حضور در خود، جلو میرود و باز جلو میرود بدون آنکه مانند آن گهر در درون آن صدف از دریا بپرسد، غافل از آنکه در دریا حاضر است. موفق باشید
محاله تو دنیا زندگی کنم، اگر در شانم نباشه. بسیار راحت به خود کشی فکر میکنم زیرا آزادگی بِه از کثافت و برای چنین چیزی از کسی اجازه نخواهم گرفت.
باسمه تعالی: سلام علیکم: سخن، همان بود که عرض شد. گر به هر زخمی تو پر کینه شوی / پس کجا بیصیقل آیینه شوی. موفق باشید
«الهی اگر بخواهم شرمسارم، و اگر نخواهم گرفتار» سلام حاج آقا. تصور کنید پدر یا مادری بچه سه چهار ساله خودشان را به خاطر شیطنت هایش اینقدر کتک بزنند که استخوان هایش بشکند. نسبت من با خدا تقریباً اینگونه است. در این ده دوازده ساله اخیر اینقدر تحت فشارها و انواع بلاها به در و دیوار و زمین و آسمان کوبیده شده ام که استخوان هایم خرد شده اند و دیگر توان هیچ تصمیم و کار بزرگی ندارم. هر چه بگویند فلان کار را بکن نمی توانم. بر اثر خشم و غضبی که بر من رانده شد دیگر چندان امیدی به رحمت و رأفت الهی برایم باقی نمانده و آنچنان قلبم و استخوان های شخصیتم شکست برداشته که یارای هیچ کاری ندارم. تنها شده ام. نزد دوستان و دشمنان خدا آبرویم رفته. پرده ها کنار رفته. توفیقات زیادی ازم سلب شده و...در حیرتم که چرا خداوند از من راضی نمی شود؟ تا به کی «لک العتبی حتی ترضی»؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: «در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم / سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور». باید متوجه آن نوع حضور باشیم که: «در بلا هم میچشم الطاف او / مات اویم مات اویم مات او». موفق باشید
سلام و عرض ادب و احترام: سوالی داشتم از محضر استاد. اینکه سالهای جوانی رو در غفلت گذروندم و وقتی به خودم اومدم وارد طلبگی شدم ولی نتوانستم به فطرت خداجویم پاسخ درستی بدهم. و هنوز حتی آنطور که باید از عبادت لذت نمیبرم. احساس میکنم خدا استعداد بالایی در من قرار داده برای مباحث معرفت النفس و از طرفی هم برای کار فرهنگی. ندایی درونم میگه وارد مباحث قرآن و خودشناسی بشم و عاشق مطالعه و کار در زمینه قرآن هستم و حس میکنم هر راهی جز این راه بروم باختم. از طرفی بین این مورد و کار در مدرسه از طریق استخدام موندم که هم کار فرهنگی تربیتی است هم تا حدی استقلال مادی. میترسم با وجود وظایف مادری و همسری اگر بخوام به کار در مدارس فکر کنم از سیر در مباحث معرفت النفس و قرآن و تفسیر عقب بمونم و در آینده دچار حسرت بشم و اگر بخوام هر دو رو با هم داشته باشم (سلوک و کار در مدارس) دچار تشطط بشم و کمبود وقت و از راه باز بمونم. به راهنمایی شما نیاز دارم بسیار سردرگمم. آیا بهتر است تمرکز و هم و غمم را بگذارم روی خودسازی و معرفت النفس و با قرآن باشم و روزی بتوانم اثرگذاریاشم یا با همین پای لنگان تلاش کنم برای استخدام و سعی کنم در کنارش خودسازی کنم (که البته در این صورت دیگر وقت چندانی برای مطالعه و تفسیر و...ندارم)
باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان با وسعتی که دارد همه این امور را میتواند در خود جای دهد هرچند در ابتدا، گمان کند کاری از کارش باز میدارد ولی در دل کار، ظرفیتهای حضور در دیگر امور در او طلوع میکند. به همین جهت خوب است در کنار کار در مدرسه، نسبت به دیگر فعالیتها نیز فعّال باشیم. موفق باشید
سلام: درد، رنج، تنهایی، بَردگی، مُردِگی و هر آنچه بر هرکسی میگذرد با بی رحمی تمام در درونم گذشته و میگذرد تا جایی که باید از دنیا بپرسم چیزِ دیگری هم داری برای زجرم؟ زجرم چیزی نیست جز انتخاب معنایی برای روحم که این رنج آخر عاقبت و ذات آن راه است و به اعتراضمان کشانده؛ پس میفهمم این اتفاق زمانی رخ میدهد که معنای بهتری برایم پیدا شده است تا در ازای آن، ذات این نوع زیستنم را بر مَلا کرده و عاقبت انتخابم را به نام «حرکت زمانه به ذات پوچش» نشانم میدهد. پس پوچی و رنج مقدسی است چون آنکه معنای زندگی جدیدش را در تاریخ جدید یافته و ذات دو راه مقابل یعنی انقلاب اسلامی برابر آمریکا را شناخته توانسته بهترین انتخاب را داشته باشد در هر دو صورت سختی ها به خاطر رشد شدید بشر است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: «به همین جهت با مواجهه با این امر جناب مولوی میفرمایند: من چه غم دارم که ویرانی بود / زیر ویران، گنجِ سلطانی بود». گنج سلطانی همان تولد جدیدی است که انسان در مقابل سختیها خود را مییابد. موفق باشید
با سلام خدمت شما استاد عزیز: استاد گرامی بنده همیشه به شما زحمت میدهم و شما هم همیشه با لطفتان قبول زحمت میفرمایید. استاد عزیز در مورد انتخابات، صوتی ضبط کرده ام و در پیامرسان ایتا در کانال «شور انتخاب» قرار داده ام. با موضوع امتحان الهی امروز. درخواست دارم گوش فرمایید و نظر شریفتان را مرقوم فرمایید. با تشکر فراوان.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که میفرمایید حقیقتاً این انتخابات با توجه به شرایط خاصی که دارد، یک امتحان بزرگ الهی است از جنس امتحانی که برای مسلمانان صدر اسلام پیش آمد تا بین سقیفه و یا غدیر را انتخاب کنند تا در یک میدان در اوج معنویت در جهانی که مولایمان علی«علیهالسلام» در آن حاضر بودند، حاضرشوند و یا در جهانی که جهانِ ادامه جاهلیت بود هرچند ظاهراً به اسلام گرویده بودند. و اینجا است که وظیفه همگان است جدیّت این انتخابات را به خوبی روشن کنند. موفق باشید
سلام استاد: وقتتون بخیر. استاد یه سوال داشتم چه موقع هایی گوش دادن موسیقی حرام میشه؟ الان مثلا موسیقی که هم خوانندش ایرانی بی حاشیه باشه منظورم اینکه توهین به مقدسات و نظام و اینا نکرده باشه اشکال داره گوش دادنش؟ ولی خب ریتم تندی داشته باشه در کل من نمیفهمم منظور مجالس لهو و لعب و فاسد دقیقا چی میتونه باشه واقعا گیج شدم میشه بهم توضیح بدین.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به فتوای مقام معظم رهبری توجه کنید که میفرمایند موسیقی اگر موجب لهو و لعب شود حرام است. یعنی آن نوع موسیقی که موجب گرایش به فساد در ما گردد و یا زندگی ما را گرفتار بیمعنایی خود کند. حال چه تند باشد و چه تند نباشد. موفق باشید
با سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار: اسعد الله ایامکم. منظور جناب سعدی در غزل ۵۶ که سه بیت از آن را در ادامه آوردم، چیست؟ با عنایت به کلام ائمه در مورد جبر و اختیار و موثر بودن انتخاب انسان در سرنوشت او، ابیات زیر را چگونه با ادبیات دینی، عرفانی می توان توضیح داد؟ و این که آیا این نوع نگاه سعدی اساسا صحیح است؟ زهدت به چه کار آید، گر راندهٔ درگاهی؟ / کفرت چه زیان دارد، گر نیک سرانجامی / بیچارهٔ توفیقند، هم صالح و هم طالح / درماندهٔ تقدیرند، هم عارف و هم عامی / جهدت نکند آزاد، ای صید که در بندی / سودت نکند پرواز، ای مرغ که در دامی
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر بیچاره توفیقند، هم صالح و هم طالح، پس باید در صداقت خود نسبت به توجه به او که عین حقیقت است، زمینه توفیق فراهم شود. در آن صورت کافر هم که باشی در کنار حاج قاسم، راه را یافتهای وگرنه با زُهد و متوقفشدن در ظاهر دین کاری حاصل نمیشود. باید به سوی حقیقت پر کشید و تازه در این مسیر است که عبادات، معنای خود را مییابند و میفهمیم خداوند چه تقدیری را برای ما مقدّر کرده است. مثل آن است که اگر امروز انسانها متوجه تقدیر الهی که قرنِ نابودی ابرقدرتهااست نباشند، مقدسان احمقی هستند که حضرت روح الله از شرّ آنها به خدا پناه می برد. موفق باشید
سلام: نمی تونم بگم حفره های قلبم گرفته با واژه های رنگین و جلو. آه ! ... ای یار ای دل راهم دهید، راهم بسته مسدود است. نوری نیست در دل این تاریکی در این فضای خفه در سلول بیماران، فضا یک دست شده و تاریک دلباز است تنوعی ندارد. مثلا عادی به نظر میرسد، مثلا همه چی همونیه که باید می بود. هست، هستم، هستیم، خواهیم بود. سال هاست از این انفرادی در نیامده ام به جرم عشق، می شنوم خمینی ظهور کرده درها یکی یکی شکسته میشوند اما من نمیتونم بیرون بیام مبتلا شدم به سوختن، مگه سال ها جور این را نمی کشیدم که زندانی ام... ولی اگه این سوختن نبود که من، نمی دونم... چشمانم عادت کرده به تاریکی زندان. دلم عادت کرده بر جراهت هایش. یعنی من داشتم میسوختم و درد می کشیدم که حالم خوب بشه؟! ببین این خدای تو رفیق ما هم بوده، بپرس ازش حالا که بات جوره، بگو همون دیوونه و مجنونه، بگو اون که هر کاری کرد خودش رو آب کشید وایساد جلوت گفت ممنونت، بگو طاها رو حلال کنه اون شب خیلی مست بوده، اون میشناسه، بگو بیای میام پیشوازت، نشونیم هم خواست بگو ته جهنم خونه دلبازه. ببین من خدام خیلی بچه لاته، خیلی بچه لاته. الو، الو الو خدا / منم یه بنده خدا / بگیر منو / چرا آنتن نمیده ، الو خدا / الان غبته روز های زندانی ام را می خورم. من انقلابی ام درد انقلاب را دارم. پس دردم کو! بگو! انقلابی :) شوق دارم که آزاد شده ام. نشسته ام در توصیف بهاران در حالی که زمستان است. به سیگار اکتفا نمی کنم و بلند میشم تا بهتر بشم. در سیمای هنر و اندیشه ام در حالی که صبح تا شب شوق آزادی دارم. همه چیز عالیه. با سها کاری ندارم. با هنر و اندیشه بودن به معنای واقعی کلمه همه چیز منم، تویی، حالا فکرش باشه که من سیمای اون باشم. «هرکه ز غوغا از سر سودا سر کشد اینجا سر ببریدش، عام بیاید خاص کنیدش خام بیاید هم بپزیدش، معتدل است او متصل است او» سیمای هنر و اندیشه مجموعه نیست. حال است. عشق است. شمعیست که میسوزه تو روز های تاریک و سرد. جنگ اقتصادیه اشکالی نداره ! من و هم سن سال هام هستیم که با وجود پتانسیلی که داریم جنگ رو کنتراتی از جا می کنیم می بریم. توی این میدون کت تن ماست؛ اما میدون زیر این همه گرد و غبار پیدا نیست مثل این که بزرگ تر های ما زیادی شلوغش کردن باید بگذارن ما هم ببینیم. این جور موقع ها که مینویسم احساس میکنم دورم از درد چون ریختم رو صحنه، درگیر صحنه ام، تو لحظات عادی که میرم مدرسه میام کارام رو انجام میدم این درده انگار گم هست ولی یک جا هایی میفهمم درد کجا بود و دوباره پیش میاد. قبلا این کار رو نمی کردم که بیارم جلوی خودم ولی الان همین کار هم یک حالی داره. مجالی به آدم میده. آه! الو الو خدا! کجایی شما!
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر آن خدا که به او زنگ میزنید، در دست بود که خدا نبود!! خدایی که بیش از پیش، بودنِ ما را به ماندن تبدیل نمیکند و ما را، آری! ما را در سرگردانیمان نسبت به خودش دوست دارد؛ خدایی است که خدایی می کند.
باز گوید رسم عاشق این بود
بلکه این معشوق را آیین بود
چون دل عشاق را در قید کرد
خودنمایی کرد و دلها صید کرد
امتحانشان را ز روی سر خوشی
پیش گیرد شیوۀ عاشق کشی
در بیابان جنونشان سر دهد
ره بکوی عقلشان کمتر دهد
در افقی که در گفتن از او تازه او خود را آرامآرام نشان میدهد مثل گفتنی که مولایمان علی «علیهالسلام» در کلماتشان بدان اشاره کردند تا باز سرگردانی. آن روز که از حضرت امام خمینی نوشتم تا گرم خدایی شوم که با او آغاز شد؛ روزگاری بود که هنوز در گرمیِ آن به دنبال دری هستم که گشوده شود از جنس «عشق» البته نه به معنایی که این واژه در زبانها افتاده است، بلکه از جنس حکمتی که جناب مولوی در غزل ۷۷۱ اینطور از آن میگوید:
دل و جان به آب حکمت ز غبارها بشوييد هِله تا دو چشم حسرت سوي خاکدان نماند
بنده در آن روزها اینطور نوشتم: اي امام! داشتيم به مرگ رضايت ميداديم، و زمين ما را به درون خود ميكشيد و چون سگي اين پارهاستخوانها را ميجويد و ميبلعيد. داشتيم ميرفتيم به غروبِ انسانيت يا به زمين؟ چه فرقي ميكرد؟ صدايي را يافتيم. صداي پيرمردي آشنا از جنس صداي دوردستهاي ۱۵ خرداد سال ۱۳۴۲. گفتيم: چيزي نيست، آن آخرين طلوع به غروبمان ميخواند. ما داشتيم به غروب ميرفتيم و طنين صداي او غروب را پر كرده بود، ولي انگار ما ديگر تن به مرگ داده بوديم و جز صداي گشوده شدن دهان خاك و جويده شدنِ همه انسانيتمان صدايي را نميخواستيم بشنويم. اصلاً به همين صداي سردِ پريأس عادت كرده بوديم؛ آري داشتيم غروب ميكرديم، و خاك ما را ميبلعيد، كه ديديم خورشيدي از غروب بالا ميآيد، گفتيم: نه؛ اين همان آفتاب است كه دارد ميميرد - مگر طلوع و غروب در نهايت همانند نيستند؟- خواستيم اميدوار شويم، پيش خود گفتيم: اميدواري در پايان، مردن را سنگينتر ميكند، اميد را برانيم و مرگِ تسكيندهنده را بپذيريم.
گفتيم: چشم ببنديم تا غروبي كه اميد طلوع را در ما انگيخته، كامل شود و شب، مرگ را بشارتمان دهد.
پلكهايمان گرم شد. چشم بستيم و به شبي انديشيديم كه بايد پشت پلكهايمان ميبود، كه ديديم نه! پلكهايمان گرم شد، گفتيم: اين مرگ است كه بر پلكهايمان ميگذرد و پايان را بشارت ميدهد، پلكهايمان داغ شد. گفتيم: اينك آرامش مرگ، پلكهايمان سوخت، خواستيم بگوييم: نفرين بر مرگ راحتكننده كه اين همه رنجآور است، كه ديديم طلوع! كه ديديم آفتاب! كه ديديم روز! آخر تو كجا بودي در آن غروب اميدزا؟! گفتيم: نه، ديوانگي است، طلوع در غروب ممكن نيست و همچنان بين يأس و اميد دست و پا ميزديم، چشم گشوديم، خيره شديم، هراسان نظاره كرديم، ديديم آري اين بار خورشيد طلوع كرد، درست در انتهاي روز كه همه چيز داشت تمام ميشد، خورشيد تابيدن را شروع كرد، هر خانهاي نوري از آن داشت، و نور «الله اكبر- خميني رهبر» از پنجره هر دلي به بيرون ميتابيد. گفتيم: اين همه خورشيد!
باز باورمان نشد، فكر كرديم اين خاصيت مرگ است، پايان دنياست. در پايان، دنيا پر از آتش ميشود و هر چه هست را ميسوزاند. اين همان آتش پايان است و ما داريم ميسوزيم. خورشيدي نيست، ناله و فغان مرگ است. يك شورش كور و مذبوحانه است تا همه چيز به نفع تاريكي تمام شود. چشم بستيم و گفتيم: تمام! صدايي محمّد وار امّا آن صدا در ما انقلابي بر پا ساخت، مثل صدايي كه بر موسي «عليهالسلام» در طور و بر محمّد «صلّياللهعليهوآلهوسلّم» در حراء ريخت، كه «تَعالَوْا»؛ بيا و بالا بيا... و ما بي آنكه ياراي اميدوار شدن داشته باشيم، از وحشت آكنده بوديم، گفته بوديم، يا داشتيم ميگفتيم: اين مرگ است كه ميوزد و اين ماييم، لقمهاي در دهان گرگ هميشه آدمها، مثل همه اعتراضهاي بيهدف.
دوباره چشم بستيم، و اين بار ما بوديم كه مرگ را صدا ميزديم چون او را پذيرفته و به آن عادت كرده بوديم، كه صدايي مثل صدايي در طور، مثل صدايي در حراء، ما را خواند، به قيام خواند؛ نه پلنگوار بر ستارگان، كه محّمدوار بر بتان پليد روزگار و شوريدن بر هر آنچه غير انساني است. موفق باشید
به نام حضرت دوست سلام علیکم و رحمة الله: اگر بخواهیم ولایت و امامت رو به صورت ریشه ای با کتب فلسفی و عرفانی حل کنیم چه کتابی رو معرفی میکنید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که روی سایت هست ان شاءالله برای شروع میتواند مفید باشد. موفق باشید
سلام استاد: بنده هر موقع خواب میبینم خودم رو نمیبینم خودم رو درک میکنم انگار صحنه ی خواب من جسمانیتی از من درش نیست من فقط هستم که صحنه رو میبینه میترسه میدوه و... ولی یکسری خودشون رو میبینن مثلا میبینه آدمی که از عرض خیابون رد شد خودشه علت این تفاوت چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد که بیشتر جنبه تعبیر خواب دارد، علمی و ورودی ندارم. موفق باشید
سلام استاد وقتتون بخیر: استاد راستش من کنکوریم و بخاطر اعمال البیض شب بیدار میموندم درس میخوندم و روز میخوابیدم و الانم عادت کردم. آیا ماه رجب و شعبان هم شب بیداری ثواب داره؟ یا فقط ماه رمضانه که برکت داره یا اینکه جدا از این سه ماه هم سیستم عادت کنه اشکالی داره؟ ممنون میشم توضیحی بدین بهم راجع به این ماه ها و اینکه راجع مهم بودن احترام والدین و ضرر کردن از اینکه حرفشون رو گوش ندیم یه پیشنهادی بهم بدین ممنونتون میشم. التماس دعا یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. تا میشود از خواب شب، غفلت نگردد مگر زمانی از آن ۲. احسان به والدین یعنی نظر به مسیری که خداوند از آن مسیر وجود ما را به ما داده است. بنابراین آنها یکی از راههای ارتباط ما با خداوند هستند و میتوان در آینه وجود آنها میدان انس با حضرت حق را تجربه کرد. موفق باشید