باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده، معرفتِ توحیدی است که کارساز است. ذکر، برای زندهنگهداشتنِ آن معارف است برای قلب. حدیث ۱۲ «چهل حدیث» امام خمینی متذکر همین امر است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که اسلام حقیقت تاریخِ بشریتِ آخرالزمانی است، و حجابهای آن حقیقت، موجب انصراف از آن نمیشود، انقلاب اسلامی حقیقتِ تاریخ ما است و آنچه موجب بهحجابرفتنِ آن میگردد نباید ما را از حقیقت آن محروم نماید. سخنان 19 دیماه اخیرِ نایبالإمام در تذکر به این امر، فوقالعاده بود. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نکتهای که میفرمایید نکتهی قابل قبولی است که انسان در عین آنکه ذاتش به حضرت حق متصل است و از او «وجود» میگیرد، در اتصالِ ذاتی با عوالم بالا، معارف بدیهی را دریافت کند و برای دریافت معارف غیر بدیهی، تفکر نماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً هر چیزی که عین وجود و عین علت نباشد، در حوزهی معلولیت قرار دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: معجزات، تنها وسیلهی اثبات نبوت پیامبران است و پس از آن انسانها باید با عقل و ایمان خود و با اختیارشان به پرستش خدا بپردازند. و ملاحظه کردید که تعداد زیادی از بنیاسرائیل نتوانستند به حضرت موسی«علیهالسلام» ایمان بیاورند و یا با آن حضرت همراهی کنند. با این حال، معجزات سایر پیامبران با رحلت آنها در صحنه نماند مگر معجزهی آخرین پیامبر که همچنان در صحنه است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مورد رمان، در عین آنکه معتقدم نیاز است با خواندن رمانهای مهم روحِ تاریخیِ فرهنگ مدرنیته را از طریق دانشمندان غربی بشناسیم؛ متخصص این امر نیستم. نقداً میتوانید با رمانهایی مثل «بینوایان» و «برادران کارامازوف» شروع کنید تا با صاحبنظری موضوع را در میان بگذارید 2- سیر مطالعاتی روی سایت را بد نمیدانم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب مذکور را مطالعه نکردهام. ولی این موضوع که برای کائنات نقشی قائل باشیم، یک امر مبهم و بیدلیل است. آنچه ما میتوانیم بر آن تکیه کنیم، نقش خدا در تجلی اسماء الهی در زمانهای مختلف است در عالم. به اعتبار آنکه در قرآن داریم: «کلّ یومٍ هُو فی شأن» شاید بحث زمانشناسی که در کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» مطرح شده است، در این رابطه برای شما حرف داشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده برداشتهای خوبی از معرفت نفس داشتهاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه خودخواهیها و تکبّر و مشغول خودشدن، این مشکلات را ایجاد میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت چون موضوع، به جنبهی تاریخی انقلاب اسلامی ربط دارد؛ چندان به پیشنیازیِ خاص نیاز نداشته باشد. البته بحثی است در رابطه با سلوکِ اجتماعی خاصی که در این تاریخ باید نسبت به انقلاب اسلامی مدّ نظر داشت. موفق باشید
با سلام: نظردون در مورد سخنان آقای مهدی نصیری در مورد پیامد های مقدس سازی یک نظام سیاسی، چیست؟ پیشتر در پی سخنان آقای رییسی در مورد قدسی بودن جمهوری اسلامی، نوشتم (اینجا) که هیچ نظام سیاسی ای حتی حاکمیت معصوم، به دلیل خطاهایی که ممکن است از سوی کارگزاران غیر معصوم رخ دهد، قدسی نیست و هیچ حاکمی نمی تواند با مقدس دانستن حاکمیتش، باب انتقاد و اعتراض را بر مردم ببندد. در زمان حاکمیت امیرمومنان علیه السلام - که شخصا تجسم عصمت و عدالت و تقدس بود - فردی یهودی (یا مسیحی) از آن حضرت به قاضی شکایت می برد و زرهِ حضرت را از آن خود می داند و از آنجایی که حضرت برای اثبات مالکیت خود شاهدی نداشت، قاضی حکم به مالکیت یهودی می دهد و علی (ع) می پذیرد. (احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص ۵۳۴) مقدس دانستن نظام سیاسی، پیامدهای سنگینی برای مردم و امر مقدس (خداوند و دین او) دارد و از این رو جامعه اسلامی باید در برابر قدسی سازی حکومت و حاکمان حسّاس باشد. از جمله این پیامدها عبارت است از: 🔻۱. حکومت مقدس، خویش را معیار حق و باطل قرار می دهد و اگر سخن از دین و شرع هم بگوید، قرائت خویش را ناب و غیرقابل چون و چرا می انگارد. 🔻۲. نظام مقدس به نحوی خودمعیار، تولید معرفت و حقیقت می کند و مرز حق و باطل و علم و شبه علم را به هم می ریزد. 🔻۳. حاکمیت مقدس در هر چالش و اختلافی، خود را محق می داند و طرف مقابلش را و لو اکثریت مردم و جامعه جهانی باشند، گمراه، فریب خورده و فاقد بصیرت اعلام می کند. 🔻۴. تقدس یک نظام با جمهوریت و دموکراسی ـ که امری زمینی و البته مورد توصیه دین است ـ قابل جمع نیست و اگر بین تمایل و خواست مردم با خواست نظام تعارضی پیش بیاید، حق با نظام است. 🔻۵. در نظامهای مقدس، تک صدایی، تک خوانشی، تک حزبی و انواع تکها، ارجحیت و سیطره پیدا می کنند. 🔻۶. نظام مقدس برای حفظ هژمونی خود، توجه ویژه به مظاهر، مناسک و پوسته های دینی دارد و بعضا از تحریف و دستکاری مناسک به نفع خویش ابائی ندارد و تا آنجا که بتواند افراد و آثار مقدس جعل و خلق می کند. 🔻۷. انسانها یا نظامها به میزانی که خود را زمینی و در معرض خطا و اشتباه بدانند، به همان میزان به استفاده از خرد جمعی احساس نیاز می کنند اما اگر خویش را در هاله ای از تقدس بدانند، نیازی به استفاده از تجربه و اندیشه دیگران نمی بینند. 🔻۸. نظام مقدس میل وافری به تولید دشمن دارد، چرا که وجود دشمن حقیقی یا فرضی، برای او در دوگانه حق و باطلی که او در آن نمایندگی تام الاختیار جبهه حق را دارد، مشروعیت آفرینی مداوم می کند. 🔻۹. در نظامهای مقدس، نظارت و حسابرسی از افراد و نهادهایی که در کانون تقدس قرار دارند و یا به آن وابسته اند، غیرضروری و بعضا جسارت به امر مقدس اعلام می شود. 🔻۱۰. حکومت مقدس، کنترل، مداخله و صیانت اجتماعی حداکثری را برای خود قائل است، چرا که نگاهی از بالا به پایین داشته و طبیعتا هر گونه کنترلی را موهبتی الهی در حق مردم می داند. 🔻۱۱. در نظامهای مقدس، نهادها و شیوه های امنیتی و مسائل را امنیتی کردن، جایگاه ویژه ای می یابد، چرا که هر حرف و حرکت مخالف، تعرض به امر مقدس محسوب شده و مستوجب سرکوب و مجازات دنیوی و اخروی است. 🔻۱۲. در نظامهای مقدس چون حاکمان خود را از خطا و فساد منزه می دانند، مساله موقت بودن قدرت، ضرورت خود را از دست می دهد و میل شدیدی به دائمی بودن ریاستها وجود دارد. 🔻۱۳. نظام مقدس می تواند بدترین فسادها و ناکارآمدیها را به استناد قدسی بودن خود کم رنگ و غیر مهم جلوه دهد و با پمپاژ تقدس بر آنها رنگ بپاشد . 🔻۱۴. آنان که منتقد و یا مخالف نظام مقدس می شوند در اذهان حامیان نظام، دشمن خدا و دین قلمداد می شوند و گاه در معرض بدترین قضاوتها قرار می گیرند. 🔻۱۵. تظاهر و ریاکاری در نظامهای مقدس و جامعه تحت حاکمیت آن، سکه ای رایج می شود. 🔻۱۶. استبداد دینی ـ که به تعبیر فقیه والا مقام نایینی (متوفی 1355 ق) در رساله سیاسی شاهکارش «تنبیه الامه و تنزیه الملة»، بدترین نوع استبداد و از مصادیق الحاد و زندقه است ـ محصول نظامهای سیاسی مقدس است که خود را از تقید به موازین عقلی، شرعی و عرفی آزاد و مالک الرقاب مردم می دانند. 🔻۱۷. تن ندادن و یا سخت تن در دادن به تغییر و بازنگری، از دیگر ویژگیهای نظام سیاسی مقدس است، چه آن که بازنگری و تغییر به معنای پذیرش اشتباه است؛ و مگر نظامهای مقدس اشتباه می کنند که تن به تغییر بدهند؟! 🔻۱۸. و بالاخره، یک نظام مقدس می تواند موثرتر از هر نظام عرفی، سکولار و لاییک، مقدسات حقیقی مانند خداوند، دین، پیامبران و رهبران معصوم را بی اعتبار کند و جامعه را برای شورش علیه هر امر مقدس واقعی و غیر واقعی آماده سازد، نظیر آنچه در غرب و اروپا در واکنش به حاکمیت و مرجعیت مقدس کلیسا و پاپها در قرون وسطی رخ داد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: این عین مشکلی است که آقای دکتر سروش نیز به میان آوردهاند که چون مثلاً المیزان، قرائت بشر است از یک متن مقدس، پس المیزان و امثال المیزان مقدس نیست. در صورتی که به قول صاحبنظران آیا جملات علامه طباطبایی و نسبتی که با قرآن دارد، با جملهای که مثلاً شخصی بگوید: «آنکه در جوی میرود آب است»؛ در یک حدّ و اندازه میباشد؟ یا با اینکه جملات علامه قرائت ایشان است از قرآن، نسبتی با قداست متن قرآنی دارد که آن جمله آن قداست را ندارد. در موضوع نظام مقدس جمهوری اسلامی بحث در نسبتی است که آن نظام با قرآن و توحید و سیره اولیای الهی دارد در مقایسه با نظامهای سکولارِ دنیا. و اتفاقاً در همین رابطه مقام معظم رهبری «حفظهالله» در صحبتی که با شرکتکنندگان کنفرانس اسلامی داشتند به صورت عالمانهای در نقد چنین نگاههایی فرمودند: «از نظر این گرایشِ باطناً سیاسی و ظاهراً فکری، عرصههای مهمّ زندگی و مناسبات اجتماعی از دخالت اسلام باید خارج بشود؛ در مدیریّت جامعه و تمدّنسازی، اسلام در مورد تولید تمدّن و ساخت تمدّن بشری نقشی ندارد، وظیفهای ندارد، امکانی ندارد؛ در مدیریّت جامعه نقش ندارد، در تقسیم قدرت و ثروت در جامعه، اسلام نقشی ندارد؛ اقتصاد جامعه، مسائل گوناگون جامعه مربوط به اسلام نیست؛ یا مسئلهی جنگ، مسئلهی صلح، سیاست داخلی، سیاست خارجی، مسائل بینالمللی. گاهی میشنوید گفته میشود که «دیپلماسی را ایدئولوژیک نکنید»، با ایدئولوژی مربوط [نکنید] یعنی اسلام در مسئلهی سیاست خارجی و مسائل بینالمللی بایستی اظهار نظری نکند؛ در مسئلهی اشاعهی خیر، اقامهی عدل، مقابلهی با شُرور، مقابلهی با ظلم، جلوگیری از اَشرار عالم، در این زمینهها، اسلام کارهای نیست. در این عرصههای مهمّ زندگی بشری، اسلام نه مرجع فکری باشد، نه راهنمای عملی باشد؛ این اصراری است که دارند. حالا علّت این اصرار چیست، منشأ آن چیست، از کجا شروع شده، اینها دیگر بحثهای مربوط به صحبت امروز من نیست».
و سپس با مطرح کردن آیات قرآن به صورت بسی عالمانه روشن نمودند که اگر کسی معتقد به قرآن باشد نمیتواند از حضور نظامی که بر دستورات الهی تأکید دارد، منصرف گردد. در جلسه اخیر مربوط به سوره «دهر» در این مورد عرایضی شده است که إنشاءالله میتواند مفید باشد[1] از آن جهت که این مسئله مهمی است و به نظر میآید بعضیها به جهت ضعف فکری که منجر به بریدن آنها از نظام اسلامی شده است، هم اکنون به جای آنکه خود را ملامت کنند، نظام اسلامی را بدهکار میدانند. موفق باشید
[1] - https://eitaa.com/matalebevijeh/8392
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. هرکس در هرجایی که هست با توجه به شخصیت و توانایی که دارد، حقیقتاً در این روز و روزگار باید در مسیر رضای خداوند قدم بردارد، ولی مطابق تشخیص و توانی که دارد. ۲. شاید آن تعداد، به اعتبار یاران رسول خدا «صلواتاللهعلیهواله» در جنگ بدر، نماد باشد از آن جهت که با آن تعداد، اسلام به فتح تاریخی خود رسید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است که در این مورد سری به آرشیو سؤالات، قسمت «حوزه یا دانشگاه» بزنید، بهتر جواب خود را دریافت میکنید. موفق باشید
با سلام یکی از کاربران محترم در تکمیل عرایض بنده این طور فرموده :
سلام علیکم.
استاد بزرگوارم در خصوص سوال آن نوجوان ۱۸ ساله در پرسش۲۷۸۶۰ بر خود لازم دانستم که عرض کنم دانشگاه امام صادق علیه السلام در رشته فلسفه اسلامی بسیار قوی است، البته من فارغ التحصیل واحد خواهران دانشگاه هستم اما واحد برادران هم معمولا قوی عمل می کند. خوب است این بزرگوار یک تحقیقی هم راجع به دانشگاه امام صادق علیه السلام داشته باشند چون تلفیق حوزه و دانشگاه است. فرصت را مغتنم می شمارم و از خدا میخواهنم رحمت و نغفرت واسعه خود را نثار روح آیت الله مهدوی کنی نماید. الهی آمین
باسمه تعالی: سلام علیکم: اینکه اطرافیان دلسوز جنابعالی متذکر اشکالات روش شما میشوند را؛ بپذیرید. پیشنهاد میشود توصیههای امیرالمؤمنین «علیهالسلام» به فرزندشان را دنبال کنید. موضوع در کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: دلایل دیگر اثبات حرکت جوهری، جای خود دارد ولی به هر حال همینکه اعراض به هر دلیلی پذیرندهی تغییر و انفعال هستند، باید علت آن را به چیزی که اساس آن عرایض است، دانست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اختیار تکوینی مربوط به ذاتِ وجودی انسان است و ربطی به این شخصیتی که ما فعلاً داریم، ندارد. پیمان «الست» تکوینی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نگاه صدرا افقی است به سوی آینده تا ما در مواجه با جهان مدرن، توانِ ارائهی معارف عالیهی شیعه را داشته باشیم و معطل مخالفانِ فلسفه و عرفان که تاریخِ آنها گذشته است، نشویم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم. اصل سخن مبتنی بر مناجات شعبانیه است در فرازی که میفرماید: «إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ» پروردگارا نهايت جدايى از غير خودت را به من ببخش و چشمهاى دلم را با نظر به خودت، روشن فرما تا آن حدّ كه چشمهاى دل بتواند حجابهاى نور را بشكافد، پس متصل گردم به معدن عظمت و در نتيجه روحهاى ما آويزان به عزّ قدس تو گردد. ولی نکاتی در این مورد در کتاب «انسان از تنگنای بدن تا فراخنای قرب الهی» در صفحهی ۱۳۹ و در کتاب «آنگاه که فعالیتهای فرهنگی پوچ میشود» صفحهی ۲۱۲ عرض شده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. اصل را بر تدبّر در قرآن بگذارید که ما مأمور به آن هستیم آنجایی که میفرماید: «افلا یتدبّرون القرآن» ۲. شاید بیش از این شأن خواب نباشد زیرا خواب در موطن خیال است و موطن خیال، ثبات ندارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مبنای آنکه «جسم، همان روح است» غیر از آن است که «روح، علتِ جسم باشد». فلاسفه در تعريف نفس ناطقه مى گويند: «النفس كمال الأول لجسم طبيعي آلي ذي حيوة»[1] يعنى نفس، كمال اول براى جسمِ زنده اى است كه با آلات و ابزار- مثل دست و چشم- فعاليت مى كند. در اين تعريف نظر به جسم دارند از آن جهت كه داراى حيات است، يعنى نفس را بايد در همين جسمِ زنده ملاحظه كرد وگرنه در يك انتزاع ذهنى با مفهوم نفس سر و كار داريم و نه با وجود آن. يعنى همين بدنِ زنده ى شما نفس است، اشكال مرحوم شهيد مطهرى به افلاطون اشكال به جايى است. چون افلاطون مى گويد حضور نفس در بدن مثل حضور روغن در كنجد است. اشكال مرحوم مطهرى اين است كه سخن افلاطون يك نوع دوگانگى بين نفس و بدن را در عالم خارج القاء مى كند در حالى كه چنين نيست، همينطور كه بين حضرت حق و مخلوقات، جدايى و دوگانگى نيست، مگر در انتزاع ذهنى. نفس ناطقه همان جسم آلى ذى حياتى است كه شما با آن روبه روئيد. جسم آلى يعنى دست من كه شما مى بينيد در حركت است، اين جسم آلى، «نفس است در اين موطن». درست است كه در تحليل ذهنى مى گوئيد كه نفس است كه اين دست را به حركت مى آورد، اما اين در تحليل ذهن است، در خارج اينطور نيست. همينطور كه در خارج اينطور نيست كه يك خدا داشته باشيم و يك مجموعه آيات الهى در كنار خدا. خداوند در اين موطن به اين آيات ظهور مى كند هرچند خداوند محدود به موطن عالم ماده نيست. اميرالمؤمنين (ع) مى فرمايند: «مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ»[2] هركس بگويد خدا در كجاست، خدا را در ضمنِ مخلوق قرار داده و اگر كسى بگويد خدا بر كجاست، درون آن شيئ را خالى از خدا پنداشته است. در حالى كه خداى بى نهايت نه در ضمن مخلوقات است و نه درون مخلوقات از حضور خداوند خالى است. حضرت حق وجود مطلقى است كه تمام اين عالم، مظاهر او است. مواظب باشيد افلاطونى فكر نكنيد. متوجه باشيد عالَم مظاهر و آيات خدا است به اين معنا كه حق با اسماءاش به جمال مخلوقات در صحنه است، نه اينكه كنار مخلوقات باشد، به تعبير حضرت امام خمينى «رضوان الله تعالى عليه»: نفس تمام منازل وجود را سير نموده و در مرتبه ى ادنى با دانى است و در مرتبه ى فوق و غيب با آنچه غيب است، غيب است و در نهايت دنائت و در نهايت اعلائيت است؛ چون نمونه اى از توحيد «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْمَاءَ كُلَّهَا» است و متعلم به تمام اسماء حق؛ اعم از تنزيهيه و تشبيهيه است. پس چنانكه او عالم غيب الغيوب است، هكذا نفس هم چنين است و چنانكه او «يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأعْيُنِ»،[3] هكذا نفس چنين است و چنانكه او به مخلوقاتش عالم بالرضاست، هكذا نفس چنين است و چنانكه لا يعزب عنه شىء، نفس نيز چنين است و چنانكه يكى از اسماء حق اين است كه: «يا مَن عَلا في دُنوّه و يا مَن دنا في عُلوّه» هكذا النفس عالٍ في دُنوّه و دانٍ في عُلوّه، و اصل محفوظ در سير اين سلسله قوا و عمود جميع مراتب وجود، نفس است.[4] موفق باشید
[1] ( 1)- محمد على التهانو، كشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج 2، ص 1716.
[2] ( 2)- نهج البلاغه، خطبه ى 1.
[3] ( 1)- سوره ى غافر، آيه ى 19.
[4] ( 2)- ر. ك: تقريرات فلسفه، ج 1، صص 291- 292.
باسمه تعالی: سلام علیکم: روحیهی پستمدرنیسم، روحیهی بازخوانیِ مدرنیته است و افرادی مثل میشل فوکو را میتوان در این مورد مدّ نظر قرار داد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده اگر خارج از نظام آموزش و پرورش عمل نشود، با همین جوانانِ آزموده ولی دارای شور و عطش خدمتگذاری، بیشتر کارها جلو میرود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرکس به اندازهی توحیدی که دارد، رستگار میشود. میماند بهائیت که یک حزبِ در اختیار استکبار و صهیونیسم است که به عنوان یک بمب در کشور ما هروقت که آنها خواستند منفجر میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحثی که تحت عنوان «یابن الجندب» کانال مطالب ویژه شروع کرده است، میتواند راهکارهای خوبی را در مقابل شما قرار دهد. از آن جهت که حضرت صادق «علیهالسلام» با عبدالله بن جندب که شخصیتی است نزدیک به شخصیتهای امثال شما، چنین راهکارهایی را در میان گذاشتند. موفق باشید.
سلام و درود: آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند این روزها که قدم به قدم با (بنیان های حکمت حضور در جهانی بین دو جهان) حضرتعالی جلو می آیم و لحظه لحظه به آن فکر میکنم و تمام لحظاتم را پر کرده است؛ هر کاری که میخواهم بکنم آن افق گشوده را جایی جز شهدا و مکتب سردار شهید حاج قاسم سلیمانی پیدا کنم؛ نمی توانم که نمی توانم. و اینجاست که این روزها به این می اندیشم که زبان انقلاب اسلامی جز شهادت و جز حاج قاسم کجا می تواند باشد؟ که آن هم در وصیت نامه ایشان به ظهور کامل می رسد. حال با پذیرش اینکه وصیت نامه سردار شهید در قله تفکر زمانه جهان بین دو جهان قرار دارد و زبان گم شده انقلاب است باید پرسید حاج قاسم را چه شده که به این زبان رسیده است که این چنین شیوا و بلیغ اشارات را بازگو می کند؟ آیا حاج قاسم در استقرار صدرا و ابن عربی با دیالوگ با متفکرینی چون هایدگر و گادامر دارای زبان شده یا نه؟ این لسان الغیبی حاج قاسم که امام جامعه تعبیر به مکتب میکنند ناشی از مسیر دیگری است که هر کسی که هم هایدگر و صدرا را نمیفهمد و با زبان آنها مرتبط نیست اما می تواند با زبان سردار شهید و افق گشوده سردار شهید همراه شود و خود را در مسکن تفکر انقلاب مستقر کند و مستقر بیابد؟ اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی وآنگه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرض بنده آن است که در این تاریخ یا باید حاج قاسم شد به همان معنایی که او در جای خود مکتبی است برای حضور در این تاریخ و یا باید آوینی بود و گرنه هیچ چیز نیستیم. در مباحث «جهان بین دو جهان» عرض شد اگر متوجه حضور تاریخی خود نباشیم نه حاج قاسم خواهیم بود و نه آوینی بلکه یا کدیور میشویم و یا امجد زیرا اولی خود را در جهان غرب معنا کرد و دومی در اخلاق فردی. آری در اخلاق فردی، آنکه محکوم است ولیّ فقیه است زیرا او متوجه حضور تاریخی ما میباشد ولی در اخلاق فردی به مسائل جزئیِ فردی توجه میشود نه به حضوری که باید با حیات قدسی در این تاریخ داشت. این همان اشکالی است که آقای منتظری نیز گرفتار آن شد و آن نامهها را به حضرت امام نوشت و عملاً حضرت امام را مقصّر آن ضعفها دانست غافل از آنکه برای آبادکردن دهی نباید از آباد کردن شهری غافل بود. موفق باشید