بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
2937

ولایت فقیهبازدید:

متن پرسش
با سلام. یکی از سخنرانان مطرح کشوری در یکی از جلسات مربوط به ولایت فقیه اعتقاد داشتند که ما بلافاصله پس از غیبت کبری ولی فقیه داشته ایم (ابن قولویه) و تا به امروز هم همچنان یکی پس از دیگری این کار ادامه داشته است و نام تک تک این افراد را که 61 نفر بودند خواندند تا رسیدند به آیت الله بروجردی و امام و مقام معظم رهبری. حال سوال اینجاست که 1- آیا این موارد صحیح است 2- کیفیت تعیین این افراد خصوصا قبل از امام خمینی چگونه بوده است ؟ آیا خود امام زمان(ع) در آن نقش دارند؟ 3- رفتار ما با کسی که ولایت فقیه را صراحتا قبول ندارد و یا در برخی از موارد به این منصب اهانت می کنند باید چگونه باشد؟ آیا می توان به این افراد دختر داد یا به خواستگاری دختر آنها رفت؟ اگر فامیل باشند آیا باید در رفت و آمد با آنها و نشستن بر سر سفره هایشان مداقه به خرج داد؟ آیا باید به امر به معروف و نهی از منکر پرداخت یا سعی شود بدون توجه از کنار آنها عبور کنیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: ولایت فقیه به آن معنا که همیشه در جهان تشیع فقه آل‌محمد«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» حاکم بوده است و زعمای دین در هر مرحله مسئول حاکمیت دین بوده است، همیشه بوده ولی ولایت فقیه به این معنا که حاکمان هم باید در ذیل ولیّ فیقه ادامه‌ی کار دهند از زمان مرحوم نراقی در دوره‌ی قاجار مطرح شد و حضرت امام آن را به صورت کاربردی در سال 1347 در نجف مطرح کردند. بنده در مقدمه‌ی جزوه‌ی «نقد سخنان آقای کدیور» عرایضی در این مورد داشته‌ام 2- عموماً مردم با هدایت الهی و به حضرن مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» متوجه زعیم دوران خود می‌شدند. 3- بنده نظرم را در این مورد در جواب سؤال 2935 عرض کرده‌ام، اگر از افراد فامیل مخالف ولی فقیه باشند نمی‌توان ترک رحم کرد و یا بر سر سفره‌شان ننشست. ولی اگر زمینه‌ی امر به‌معروف هست باید کوتاهی نکرد هرچند اگر آمادگی ندارند نباید به مشاجره پرداخت. موفق باشید
294

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. بنده مباحث مربوط به ملک شما را گوش دادم و سوالات زیر برایم مطرح شد: 1- آیا توسل و توجه به ملائکه و استمداد گرفتن از آنها کفر است یا در واقع ملائکه همان خدا هستند مثلا اگر با 2 ملکی که همراهمان هستند صحبت کنیم و یا از ملک رزق طلب روزی حلال کنیم تاثیری دارد؟ 2- با توجه به بی اختیار بودن ملائکه روایت فطرس ملک چگونه توجیه می شود؟ 3- من واقعا سر این موضوع مانده ام که دلیل آفرینش ملائکه چیست؟ به نظر می رسد آنها دست های خدا (بلا تشبیه) برای انجام دادن کارها می باشند یعنی مثل ما که اراده می کنیم و با دستمان چیزی را بر می داریم آنها هم دست های خدا هستند ولی بلافاصله سوال دیگری پیش می آید که مگر خدا قدرت کن فیکنی ندارد پس دست دیگر به چه کار می آید؟ این مسئله هم به ذهنم رسید که شاید وجود ملک توازنی باشد در مقابل وجود اجنه. ولی با توجه به اینکه کتاب جن و جادوگری را هم خواندم دلیل وجود اجنه را هم نمی دانم. ممنون می شوم اگر در مورد این 3 سوال بنده را راهنمایی نمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام 1- ملائکه مظاهر اسماء الهی هستند و اگر با توجه به این امر برای آنها دعا کنیم و از آن‌ها کمک بگیریم انشاءالله نتیجه بخش خواهد بود. 2- در مورد فطرس ملک آیةالله جوادی "حفظه‌الله" می‌فرمودند، نه از نظر سند، سند معتبری دارد و نه با معارف و آیات قرآن تطبیق می کند، چرا که در قرآن در وصف ملائکه یم‌فرماید: "لایعصون ما امر الله" آن‌ها هیچ عصیانی در مقابل امر الهی ندرارند. 3- وقتی ملائکه را حقایق فعّال و زنده ای بدانیم که مظهر اسماء الهی هستند، مثل این‌که حضرت میکائیل (علیه‌السلام) مظهر اسم رزّاق پروردگار است و حضرت عزرائیل (علیه‌السلام) مظهر اسم قابض الهی می‌باشند. و عنایت داشته باشید که قبول فیض الهی به شرایط قابل بستگی دارد و همین امر موجب تحقق واسطه‌هایی بین خداوند به عنوان فاعل فیض و مخلوقات به عنوان قابل فیض می‌گردد. دیگر این سؤال پیش نمی آید چرا خداوند مستقیما عمل نمی کند،همان‌طوری که شما حرارت 30 درجه سانتیگراد را نمی‌‌توانید مستقیما از خورشید بگیرید. مرحوم شهید مطهری در کتاب عدل الهی در این مورد شرح مبسوطی دارند، می‌توانید به آن‌جا رجوع کنید. در مورد خلق اجنّه، موضوع برمی‌گردد به فلسفه خلقت همه‌ی مخلوقات، که هر مخلوقی که امکان خلقت داشته باشد، خداوند نسبت به ایجاد آن بخل نمی‌ورزد.
20094
متن پرسش
20094- سلام علیکم استاد گرامی: این متن از جناب دکتر سید مهدی ناظمی از اساتید جوان فلسفه کشور است. خواستم به نظر عالی برسانم. با تشکر سیاست رومانتیک و آپولوژیسم ایرانی سید مهدی ناظمی قره باغ نوآم چامسکی در مقدمه بحث برانگیزی که برای یکی از آثار فریسون، منتقد هولوکاست، نگاشته است، اذعان می کند که هرچند تخصصی در ماجرای تاریخی هولوکاست ندارد، اما وضع آزادی بیان منتقدان هولوکاست در فرانسه به شدت سؤال برانگیز است. چامسکی در علت یابی برای نقض حقوق این منتقدان به نکته ای اشاره می کند که شاید قبلاً کمتر کسی به آن توجه کرده بود. اغلب روشنفکران فرانسوی در زمان حمله آلمان به فرانسه و جنگ جهانی دوم نتوانستند در زمان مناسب خود، موضع گیری درستی علیه نازی ها داشته باشند. آنها تازه بعد از پایان این جنگ ویرانگر بود که متوجه شدند چقدر از تاریخ تحولات عقب مانده اند و این عقب ماندگی چه خسارتهای سنگینی ایجاد کرده است. این امر، نوعی حالت روانی پرخاشگرانه در آن ها به وجود آورد تا این راه گذشته شرم آور خود را با اقداماتی تند و قاطع جبران کنند. از نظر چامسکی حداقل یکی از دلایل فشارهایی که علیه منتقدان هولوکاست انجام می شود، همین رویکرد عذرخواه و پشیمان از گذشته روشنفکران فرانسه است. وضعی که چامسکی توصیف می کند نباید فقط محدود به فرانسه در زمان جنگ دوم باشد، این وضع را می توان در هر جایی که فاجعه بزرگی رخ داده است و گروههای مرجع مسؤولیت خود را به درستی انجام نداده اند، جستجو کرد. حداقل این است که در کشور خودمان که تحولات سیاسی بزرگی پی در پی رخ می دهد و روشنفکران و سایر طوایف مسؤول، موضع گیریهای مبهمی از خود نشان می دهند، می توان به این فرضیه فکر کرد که تا چه حد موضع گیریها، موضع گیریهای واکنشی در برابر گذشته خود است. برای مثال و قبل از آن که وارد موضوع اصلی درباره سیاست امروز بشویم، به برخورد کسانی که خود را روشنفکر دینی می خوانند توجه کنید. نگارنده در تمام طول زندگی خود، از هیچ یک از طوایف فکری، بیشتر از طیف خشونت کلامی و قاطعیت نظری ندیده است. از ناسزاگویی های زنجیره ای گذشته و اکنون «روشنفکری دینی» عبدالکریم سروش بگیرید تا برخوردهای عاطفی تند مصطفی ملکیان و بسیاری از دیگران. در واقع اگر نگوییم همه، قطعاً اکثر شخصیتهای روشنفکری دینی، یعنی کسانی که دفاع از سکولاریسم را برای مراقبت از دین، یک رسالت دینی یا اخلاقی می دانند، دارای سوابق مذهبی بلند مدت هستند و همان قاطعیت و تحکمی را که در تفسیر قبلی خود از دین داشتند، امروز در تفسیر خود در دفاع از سکولاریسم بکار می گیرند. این افراد، یعنی این متدین های حامی سکولاریسم و یا سایر ارزشهای مدرن، معمولاً تند مزاج ترین همه مدافعان هستند. علت، واضح است، آنها در واقع به گذشته خود حمله می کنند و بی آنکه موفق شده باشند این گذار از گذشته به امروز خود را از مرحله برخورد احساسی به فهم عقلانی منتقل کنند، در یک جبهه گیری جدید قرار می گیرند. این جبهه گیری به این خاطر شدید و غلیظ است که آنها از گذشته خود سخت شرمسار هستند و شجاعت یا توان رویارویی عقلانی با این گذشته را از دست داده اند. بسیاری از موضع گیریهای سیاسی امروز ایران هم مصادیق همین شرمساری از گذشته و دفاع احساسی و بی بنیاد از امور پیش آمده است. همه می دانیم که بسیاری از اصلاح طلبان امروز، در واقع از تندترین انقلابی ها بوده اند و برای ارزشهایی که امروز به آن حمله می کنند، همه چیز خود را داده اند. در واقع به نظر می رسد بین این تندی در رد نظام ارزشی جمهوری اسلامی و آن تندی در دفاع از آن، رابطه ای باید نهفته باشد. بررسی اصلاح طلبی در ایران را به مقاله دیگری در آینده می سپاریم و اینجا به اصولگرایان توجه می کنیم. اصولگرایان در زمانی که جناح راست نام گرفته بودند، قدرت را از دست دادند و هشت سال فرصت داشتند تا قبل از سال 84 یک تحزب استاندارد و مبتنی بر تئوری یا ایدئولوژی های روشنی را سامان دهند. علی رغم اتفاقات خوبی که برای اصولگرایی رخ داد و معرفی برخی چهره های قابل اتکار در مجلس و برخی نهادهای اجرایی، ایشان نتوانستند به آن مهم دست پیدا کنند و همچنان از نظر تئوریک و ایدئولوژیک و بنابراین تحزب، در سردرگمی و ابهام غوطه ور بودند. در چنین شرایطی ظهور شخصیتی مانند احمدی نژاد و سوار شدن او بر موج انفعال اصلاح طلبان و نارضایتی عمومی مردم – آن نارضایتی که بخشی از آن هم مدیون سالها نقادی اصولگرایان اعم از سنتی و جدید بود - باعث شد یک شبه ره صد ساله طی شود و احمدی نژاد به مثابه پرچمدار احیای همه ارزشهای از دست رفته از جمله عدالت، مطرح گردد. موج ظهور احمدی نژاد با همه تغییراتی که در وقایع سیاسی و پیدایش رجال جدید سیاسی در کشور رخ داد، چنان اصولگرایان را «قدرت» سبب نشد تا اصولگرایان به دنبال رفع ابهامهای سابق خود بروند. در واقع مناسبات به خود مشغول کرده بود که از اغلب نقاط بحران زای خود غافل می نمودند. احمدی نژاد هم تصادف خوش یمنی نبود و چه مشکلات ذاتی که خودش ایجاد کرد و چه تصویر رسانه ای که علیه او در داخل و خارج شکل گرفت، تبدیل به رمزی شد علیه اصولگرایان. اینک، اصولگرایان به صرافت طبع یا آگاهانه تر، دو چیز را دریافته اند و این دریافت سنگین، آنها را دچار بحرانی روانی و تلخکامی شدید کرده است. نخست این که – برخی دیرتر و برخی زودتر، ولی بالاخره اغلب آنها - دریافتند که احمدی نژاد آنی نبود که می پنداشتند و کشور با وجود او دچار بحرانهای بزرگی شده است که خلاصی از آنها به سادگی ممکن نیست. از بین رفتن بسیاری از ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، در کشوری که در آن بسیار دشوار است و از سنتی برای مدیریت مدرن بهره نمی برد، خسارت قابل جبرانی به نظر «ساختن» نمی رسد. آنها دریافته اند که شعارهای احمدی نژاد بیشتر از آنکه واقعیتی را تولید کند، گفتاری را تولید کرده است و هر چند باید از این گفتار بهره برد، اما نباید دوباره به ساحت واقعی احمدی نژاد نزدیک شد. شرمساری از آن هشت سال، در پس اغلب چهره های غمزده ایشان هویداست. دوم این که فهمیده اند، ظهور دولت عجیب و غریب کنونی هم، باز مدیون همان حفره هاست. دولتی که بیشترین تنفر را نسبت به دولتهای قبلی ایجاد کرده است و شانس اصولگرایان برای گرفتن دوباره قدرت به این دلیل از دست می رود که آنها شبیه به دولت احمدی نژاد تفسیر می شوند. پس در واقع، هم خسارتهای دولت قبلی و هم خسارتهای هنوز تمام نشده دولت کنونی، هر دو، از یک سرآغاز نشأت می گیرند و آن بی بنیادی و سستی نظری و ایدئولوژیک و برنامه ای و اجرایی خود اصولگرایی است. چنین واقعیت تلخ و گزنده ای، رویکردی عمومی را بین طیف وسیع اصولگرایان به وجود آورده است که می توان نام آن را رویکرد منفعلانه و رومانتیک گذاشت. البته رومانتیک بودن و حتی تا حدی منفعل بودن، یکی از مهمترین ویژگی های سیاست ما حداقل در صد سال گذشته است و بحث و بررسی هر یک از آن دو مفهوم را باید به فرصت دیگری واگذار کنیم. اما واضح است که منظور نگارنده اینجا نسبی است. یعنی اصولگرایان هر نوع طرح و فکری را نسبت به وضع موجود از داده اند و توان تحلیل شرایط موجود و پیش رو را ندارند. این انفعال و رومانتیک بودن از همان زمانی آغاز شد که سعی کردند نقد دولت جدید را در اوج محبوبیت خودش با همان ادبیات قدیم ادامه دهند. در واقع اصولگرایان دقت نداشتند که چنین شدت عملی در نقد، آنها را بیش از پیش محدود و مطرود می کند و اینک زمان آن است که با عقب نشینی، برخوردهای محتاطانه تری انجام دهند. درست و در زمانی که سرمایه لازم برای نقد جناح حاکم فراهم شده است و در شرایطی که کشور در یک قدمی نابودی بر اثر سیاستهای نابخردانه دولت قرار دارد، اصولگرایان در لاکی به شدت محافظه کارانه فرو رفته اند. بخشی از جوانان این طیف که تحلیل دقیق تری از اوضاع دارند این اشتباه را به این صورت مرتکب می شوند که بجای توجه به وجوه سیاسی رخدادها، که وجوه ذاتی آنهاست، به وجوه احساسی و شبه - اخلاقی آنها توجه می کنند. این امر از آنجایی شبه - اخلاقی است که به دلیل کنار گذاشتن امور عامه، دست بر قضا نابودکننده منافع عمومی و بنابراین به شدت ضداخلاقی است. مثلاً در ماجرای آزاده نامداری، از آنجا که نامبرده بطور طبیعی توانایی برانگیختگی احساسات را دارد و این کار را نیز قبلاً با افشای مسائل خانوادگی خود انجام داده است، موجی از برخوردهای رومانتیک و ضدعقلانی اصولگرایان مشاهده شد. در این ماجرا، طیفهای سکولارتر برخورد عاقلانه تری انجام دادند و بعضاً به صراحت اعتراض کردند که کار نامداری یک توهین آشکار به مردم و ترویج علنی تزویر و ریاکاری است. مشابه این اتفاق در زمانی رخ می دهد که دو فوتبالیست خام کشور، براحتی با امتیاز سیاسی کشور در ممنوعیت بازی با اسرائیل، بازی می کنند و آن را می سوزانند. اینجا هم یک اتفاق ملی رخ داده است. صرف نظر از این که چنین قراردادی در صدر انقلاب درست بوده باشد یا نه، به هر حال این امر شبیه به ماجرای مذاکره با آمریکا، تبدیل به یک امتیاز اعتباری در سیاست کشور شده است و در کشوری که اساساً چیز زیادی برای معامله سیاسی در اختیار ندارد، وجود چنین امتیازات اعتباری بسیار مهم است و کسانی که آن را می سوزانند کم از خائن ندارند، ولو این که خود ندانند و نخواهند. باز هم اینجا همزمان و همزبان با افراد ذی نفع با غرب، برخی از هموطنان از جمله اصولگرایان دچار احساسات رومانتیک شده اند و براحتی حکم به غلط بودن مجازات می دهند تا هزینه مدیریت سلبریتی ها برای نظام افزایش یابد. در هیچ کجای دنیا، سلبریتی بجای سیاستمدار تصمیم نمی گیرد. سلبریتی هر چقدر هم محبوب باشد، هر زمانی که دست از پا خطا کرد، مانند مایکل جکسون، یک شبه نابود می شود و با سلبریتی دیگری جایگزین می گردد. چهره هایی مانند جرج کلونی یا آنجلیانا جولی، به دقت توسط بخش سیاسی نظارت و مدیریت می شوند و در فعالیتهای خود، اشخاصی آزاد و رها نیستند. سیاست رومانتیک کلی ما و برخوردهای رومانتیک و منفعلانه اصولگرایان، باعث شده است تا تقریباً چیزهای چندانی برای از دست دادن باقی نماند. کسی بخاطر زیر پا گذاشتن اصول و هنجارهای کلان کشور، هزینه نمی دهد و فعالان سیاسی و اجتماعی و ارباب رسانه ها، احساس نمی کنند که باید در قبال این در هم ریختگی، کاری را بر عهده بگیرند. در واقع، خاطره احمدی نژاد، اصولگرایان را در خوابی سنگین فروبرده است. آنها نمی توانند این ماجرا را هضم کنند و مسؤولیت آن را بر عهده بگیرند و درست به همین خاطر، تابع جو احساسی برساخته شبکه‌های اجتماعی شده اند و از یاد برده اند که فعال سیاسی، وظایفی سیاسی بر عهده دارد که اگر آن را انجام ندهد، کشوری باقی نخواهد ماند که در آن نگرانی های اخلاقی و عاطفی ما پیگیری شود. اصولگرایی امروز لازم است هر چه سریع تر خود را بفهمد و خود را بازسازی کند و از برخوردهای هیجانی و همراهی های عاطفی با فضاهای مهندسی شده اجتناب کند، عملکردهای نادرست گذشته، به معنای درست بودن انفعال و بی عملی نیست.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نکات خوبی در آن نوشته مطرح شده است و این نشان می‌دهد زمان تعقل جریان اصول‌گرایی فرا رسیده است ولی نه تعقل اصول‌گرایی حزبی، که به هیچ‌وجه نمی‌توان به آن نوع اصول‌گرایی امید تعقل و تفکر داشت؛ ولی اصول‌گرایی به معنای هویتِ اصلی یاران انقلاب در مقابل جریانی که همّت عبور از  هویتِ غرب‌زدگی به سوی تاریخ جدید را دارند. این نوع اصول‌گرایی در حال به‌خودآمدن است تا نه بر تحجر و تنگ‌نظریِ گذشته‌ی خود به اسم دیانت پافشاری کند و نه از ترس تجدد، به گشودگی و آزادی که غذای مردم این جهان است بی‌حرمتی نماید. موفق باشید

12788
متن پرسش
باسمه تعالی: سلام و تحیت خدمت استاد محترم : ان شاءالله به فضل خدا، در سال جاری عازم حج تمتع هستم. با توجه به ظرفیت معنوی بسیار بالای حج و منابع متنوعی که در این خصوص منتشر شده و اینکه احتمال دارد اولین و آخرین سفر حج بنده باشد از حضرتعالی استدعای راهنمایی دارم. «تمام الحج لقاء الامام» در افق سفر قرار گرفته است اما فقیر تر از آنم که چنین طلبی داشته باشم، حتی نمی دانم چگونه خود را آماده کنم، لطفا هر نوع دستگیری که می توانید از بنده بفرمایید. در خصوص مطالعه ای، مراقبه ای، ذکری، آمادگی جسمی و روحی... هر نوع تمهیدی برای این سفر لازم است اگر بفرمایید منت ویژه ای است که در راه خدا بر یکی از بندگانش می گذارید. در پناه حق.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل روایت فوق در شرایطی بوده است که ائمه در قید حیات بوده‌اند و وظیفه‌ی حجاج آن بوده که پس از انجام حج به خدمت امام برسند و در زمان غیبت اگر انسان طالب چنین مطلبی باشد إن‌شاءاللّه قلب او منوّر به انوار وجودی امام خواهد شد. موفق باشید

578

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی،بنده کتاب های بسیار خوب شما را مطالعه می کنم و اخیرا کتاب "جایگاه جن ،شیطان و جادوگر در عالم " را مطالعه کردم و سوالها و اشکالاتی برایم بوجود آمده که احتیاج به صبر و جواب حضرتعالی دارم: 1- تمام علما و مراجع بالاتفاق میگویند یادگیری سحر برای دفع سحر اشکال ندارد و بعضی میگویند واجب کفایی است و مراجعه به ساحر برای این امور نیز خالی از اشکال است. 2- اینکه شما میفرمایید که ما توجهی به سحر نداشته باشیم پس چرا مراجع بزرگوار میفرمایند برای ابطال سحر حتی میتوان از سحر استفاده کرد(به اصطلاح فقهی دفع سحر به سحر و یا حتی دفع مفسده به سحر،کتاب فقه الصادق جلد 14 این موضوعات را کاملا از دید فقهی واشکافی کرده است) و بزرگان این قضیه را به بیماری و مراجعه به پزشک که اسباب است تشبیه کرده اند (تصاویر استفتائات موجود است) 3- چرا بعضی بزرگان مانند ابن سینا ، میرداماد ، ملا حسین کاشفی (اسرار قاسمی)و ... کتاب درباره علم طلسمات و تسخیرات دارند؟ 4- نقش چیزهایی که بعنوان طلسم چال می کنند که متشکل از چیزهای عجیب (مانند استخوان مرده ،موی مرده ،اب غسالخانه و ...)است چیست؟ 5- شما که فرموده اید احضار روح حرام است چرا خودتان در جلسه احضار ارواح شرکت می کنید؟(در سخنرانی حضرتعالی در بحث معاد و قضیه رجعت و سوال از روح درباره امام خمینی(ره)) و یا امثال شاگرد برادر علامه (ره) و از کجا معلوم کسی که به شما درباره رجعت اطلاعات داده شیطان نبوده؟ 6- با هیپنوتیزم میتوان به عالم برزخ سیر کرد؟ 7- اگر کسی بخواهد واقعا با روح مرده ای ارتباط برقرار کند (حداقل از احوالاتش آگاه شود) از چه روشی میتواند بهره بگیرد؟( از روش های شرعی) 8- در صفحه 97 به بحث دنبال خواب رفتن پرداخته اید و آنرا خیلی درست نمیدانید در صورتیکه در مفاتیح چند دستور دینی برای خواب دیدن فرد یا موضوع موردنظر داریم، این دو چطور با هم تفسیر میشوند؟ 9- ایا جنیان قابلیت تغییر در جسم مثالی خود دارند،مثلا در جایی فرمودید که دو وجب قد دارند و در جای دیگر در هنگام تشرف خدمت معصوم فرموده اید به هیبت انسانهای هندو بوده اند
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: به گفته‌ی شیخ انصاری در مکاسب محرمه، یکی از اعمالی که فی‌نفسها تحریم‌شده و فاعل آن معاقب است، سحر است و همان‌طور که فرمودید در ابطال سحر به کمک سحر استفاده از جادو تجویز شده، ولی باز تأکید می‌کنند که حرام‌بودن سحر از ضروریات دین است و کسی که آن را حلال بداند محکوم به کفر است. امیرالمؤمنین در خطبه 79 می‌فرمایند: « ِ الْمُنَجِّمُ کَالْکَاهِنِ وَ الْکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ وَ السَّاحِرُ کَالْکَافِرِ وَ الْکَافِرُ فِی النَّارِ » کاهن چون ساحر، و جادوگران همانند کافران و کافر در آتش است. و نیز حضرت فرمودند: هر آن‌کس جادوگری را فرا بگیرد کم باشد یا زیاد، کافر شده است.(وسائل‌الشیعه، ج 12، ص 107). آنچه بنده در آن کتاب عرض کردم تأکید بر روی آیه‌ی102 سوره‌ی بقره است که تأکید دارد ساحر به خودی خود نمی‌تواند نقشی در سرنوشت انسان‌ها داشته باشد مگر به اذن خداوند که خداوند بخواهد کسی را از طریق جادوگر تنبیه کند. می فرماید:« ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ ‏ »پس راه اصلی مقابل سحر ساحران توسل به خداوند و توکل به اوست و به نظرم این بهتر است از این‌که بخواهیم سحر بیاموزیم تا سحر ساحران را خنثی کنیم. آیه‌ی مذکور به ما کمک می‌کند که عمرمان را صرف این امور نکنیم ، زیرا در مورد آن می‌فرماید: « وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُم » چیزی را می‌آموزند که نه ضرری به آن‌ها می‌رساند و نه نفعی. اما در مورد علم طلسمات که امثال میرداماد به آن دست زده‌اند، علم به علوم غریبه است که علم مخصوصی است و از حوزه‌ی اطلاعات بنده بیرون است و موضوع کتاب مذکور نیست، ولی طلسم به همان معنایی که بعضی از جادوگران به آن دست می‌زنند مثل همان‌که فرمودید از استخوان مرده و امثال آن استفاده می‌کنندة در حوزه‌ی جادو است و به کمک شیاطین انجام می‌شود و حرف در این موارد همان حرفی است که در مورد جادو و جادوگری زده شد که هیچ نقش استقلالی ندارند و با توسل به خداوند توکل به او به‌کلی بی‌اثر خواهند بود. در مورد احضار روح، حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» احضار ارواح را از قبیل سحر می‌دانند که تعلیم و تعلّم و عمل به آن را حرام می‌دانند(تحریرالوسیله، ج 2، ص 352، مسئله‌ی 16). ولی آنچه آیت‌الله حسینی تهرانی در کتاب «معادشناسی» در مورد برادرِ علامه طباطبایی«رحمه‌الله‌علیه» می‌فرمایند؛ که شاگردی داشتند که با روح علماء ارتباط پیدا می‌کرد و یا آن جلسه‌ای که بنده عرض کردم که روح علامه یا شاگردان علامه انتخاب کرده بودند از طریق یک جوانی پیام‌هایی را به افراد بدهند و یا پرسش‌هایی را جواب دهند، هیچ ربطی به احضار روح ندارد و هیچ‌کس در آن جلسه برنامه‌ای برای احضار روح نداشت و از شواهد می‌توان احتمال داد که جریان شیطانی نباشد، ولی هرگز چنین مواردی نمی‌تواند مبنای فکر و تصمیم کسی باشد. هیپنوتیزم هیچ ربطی به سیر به عالم برزخ ندارد و از طرف ما راهی جهت ارتباط با ارواح مردگان وجود ندارد، مگر آن‌که آنان اذن داشته باشند و در خواب به سراغ ما بیایند که اولاً: قابل اعتماد نیست. ثانیاً: عموماً پیام‌ها با احوالات کسی که خواب می‌بیند مخلوط می‌شود. در مورد این‌که جنّیان می‌توانند صورت‌های مختلف به بدن خود بدهند، ظاهراً قضیه از همین قرار است. موفق باشید
169

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم آقا لطفی کنید و در مورد این دو بیت حافظ توضیحی بفرمایید: زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست/راه هزار چاره گر از چارسو ببست/یارب چه غمزه کرد صراحی که خون خم / با نعره های قلقلقش اندر گلو ببست.
متن پاسخ
جواب: سلام علیکم : باسمه تعالی حافظ«رحمة‌الله‌علیه» در مناجات خود با خدا عرضه می‌دارد زلف یا جلوات عالم کثرت هزار دل را با توجه به یکی از پدیده‌های آن عالم مشغول می‌کند و از این طریق درحالی که هزاران جهت به سوی تو دارد، با غفلت از این‌که جلوات عالم کثرت جنبه‌ی آیت و نشانه‌ی او را دارند، از همه جهت نظر به محبوب را می‌بندند و انسانی که می‌توانست با هر جلوه‌ای راهی به سوی پروردگارش بیابد، چون منظر خود را عوض می‌کند و پدیده‌ها را مستقل می‌بیند، از همه جهات راهش به‌سوی خدا بسته می‌شود. ولی اگر منظر خود را تغییر می‌داد و غمزه‌ی ربّانی را از جلوات عالم می‌یافت، تمام وجودش شور عشق می‌شد و آنچنان انانیت او را می‌سوزاند که امکان خودنمایی برایش نمی‌ماند. موفق باشید
8964
متن پرسش
سلام علیکم. استاد گرامی مرحوم علامه طباطبایی در بحث معرفت النفس می فرمایند: نفس (من یا خودم) مانند امور جسمانی دستخوش تغییر و... نمی شود؛ استاد گرامی؛ سوالی برای من پیش آمده و آن اینکه این نفس (یا من) با الان، با 6سالگی من، با 14 سالگی من و با 20 سالگی من فرق دارد؛ من در مثلا 5 سالگی اینقدر معرفت نداشتم، خدا را اینگونه نمی شناختم، دنیا را اینگونه نمی دیدم و با بزرگ شدن بدنم، عقل و درکم هم بزرگ شده، آیا جسم و نفس و روح ارتباطی با هم ندارند؟ پس چرا فهم من در دو سالگی با الانم فرق دارد اگر دستخوش تغییر نمی شود؟ تشکر استاد
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس انسان از یک جهت در طول زندگی همیشه ثابت است و از این جهت شما همان کودک 6 ساله هستید و از جهت دیگر که بدن خود را تدبیر می‌کند به حرکت جوهری بدن، دارای حرکت و تغییر است. موفق باشید
5881
متن پرسش
با سلام منع ورود بچه ها به مساجد و مکانهایی که ذات دارد را لطفاً برای ما بفرمایید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: در یکی از سی‌دی‌ها عرایضی داشته‌ام. چون باید در محل عبادت آرامش کامل حاکم باشد و چون شیاطین بیشتر می‌توانند دیوانگان و بچه‌ها را تحریک کنند در روایت داریم دیوانگان و صغار را از مساجد دور کنید مگر این‌که در کنترل والدین‌شان باشند. موفق باشید
4121
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام : پله اول سلوک و رکن رکین آن چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا انسان باید بیابد که عوالمی در این عالم هست که می‌تواند به آن عوالم سیر کند و حقیقت خود را در وسعتی بالاتر از عالم ماده حسّ نماید. بعد از آن متوجه می‌شود پروردگارش برای به فعلیت‌رساندن این استعدادهای انسانی شریعت خود را از طریق انبیاء به او هدیه کرده و لذا به نور شریعت با رعایت حرام و حلال الهی اولین قدم‌های سلوک را برمی‌دارد تا هرچه جلوتر رود با نور بیشتری به احکام الهی مقید می‌شود. موفق باشید
2365

خلیفه اولبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی در جزوه غدیر حجت گویا از عمر با تعبیر شمشیر زن قاطع یاد کرده اید این تعبیر درست نیست زیرا این تعبیر برای کسی بکار می رود که در جنگها از خود رشادتی نشان داده باشد ولی عمر تا جایی که بنده اطلاع دارم در هیچ یک از جنگها نه بدر نه احد نه حنین هیچگونه رشادتی از او به ثبت نرسیده است اگر کسی این لقب را برای خالد بن ولید یا زبیر بکار برد درست است ولی برای عمر نه او یک فرد خشن بی منطق بوده است و معروف است تازیانه او از شمشیر حجاج ترسناک تر بوده است این تعبیر در جزوه باید اصلاح شود.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: پیشنهاد درستی است ولی عنایت داشته باشید شخص خلیفه‌ی دوم قبل از اسلام به عنوان شخص جسوری مشهور بوده است ولی همین‌طور که می‌فرمایید و مرحوم علامه امینی هم روشن می‌کنند هرگز آن جسارت در جبهه‌های جنگ با کفار از خلیفه‌ی اول و دوم دیده نشده. موفق باشید
16552
متن پرسش
با سلام: 1. مگر نه که همه پیامبران به تجلیات ذاتی یا وصال رسیده اند، پس چطور در جریان اگر اشتباه نکنم حضرت شعیب آمده که ایشان آنقدر گریه می کرد که چشمانش کور شد و چند بار این اتفاق افتاد و.... تا وقتی که به خدا گفت که این دل من تا به وصال تو نرسد آرام نمی شود! البته بنده خلاصه ماجرا رو گفتم. پس این قضیه چطور بوده؟ آیا ممکن است که این ماجرا قبل از حصول کمال برای ایشان بوده باشد؟ 2. اگر ممکن است به طور خلاصه بفرمایید که چه فرقی بین تجلی ذاتی در مقام واحدیت با تجلی ذاتی در مقام احدیت است؟ 3. آیا واقعا تجلی ذاتی، فنا در کنه ذات است؟ یعنی همان ذاتی که هیچ کس به آن دست نمی یابد و در مقام احدیت ذاتیه است؟ یا نه بلکه تجلی ذاتی در زبان اهل عرفان به معنای فنا در اسماءذاتی ِ خداوند مثل احد یا واحد و... است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مقام اُنس و قرب الهی مراتبی دارد. حضرت شعیب مقامی را طلب می‌کردند که ارزش آن‌همه اشک‌ریختن را داشت تا بالاخره حضرت حق، کلیمِ خود را آینه‌ی آن رؤیت نمود. 2- تجلی ذاتی در مقام واحدیت، موجب منوّرشدن قلب سالک به انوار اسماء الهی می‌شود و با تجلی ذاتی در مقام احدیت، همه‌چیز در منظر سالک مستهلک می‌گردد حتی اسماء الهی 3- در تجلی ذاتی وجود هر موجودی و حتی ذات سالک، مستهلک است و سالک حتی ذات خود را به حق می‌بیند و نه ذاتی در کنار حق. موفق باشید

11447
متن پرسش
سلام علیکم: 1. استاد شما به چه می خوانید؟ 2. این سوال تکراری که تمام کسانی که حال خوبی داشته اند بد جور خراب می کنند طبیعی است یا به واقع اگر بر این حالشان با فشاری کنند به این زودی ها حالشان بد نمی شود؟ 3. شما را به جان حضرت زهرا (س) غیر از توحید درشت و سخت یک دستور برای عمل کردن کثیری از توحید ندارها برای مداومت حداقل برای 1سال بیاورید در صحنه. استاد اینقدر دل سنگ نباشید شما را چه می شود که ما هم با دستوری نمی بخشیم. از دریای خدا که کم نمی شود. آیا صدای ما فقرا را نمی شنوید که در نبود محرم و رجب کارد به استخوانمان رسیده؟؟ آیا اخرین باری که بر بالین محتضری رفته اید را به یاد می آورید؟ من به شما عده زیادی محتضر نشان می دهم که چشمان به گود نشسته شان در دم مرگ به شماست و شما باز هم نمی گویید یاسینی بخوانید و تلقینی و ... استاد دستوری بدهید. این خواهش این محتضر را رد نکنید. شما را چه می شود. ای کسی که آنچه داری با آن خوشی صدای من جوان مقهور شهوت را بشنو حال خوبی نداریم! اگر به من ادب یاد نداده بودید نعره می زدم خدای آفریننده استاد. دل استاد بر ما نرم نیست خودت به فریاد برس. ببخشید شقشقیه....
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوندا! به نور همان آتش حرمان و عطشی که به دل این جوانان و این سالکانِ شکسته‌دل انداخته‌ای، یادشان ده که سادگی نکنند و نخواهند با گفتن چند ذکر به گوشه‌ی خلوتی و محل عافیتی پناه ببرند و از حضور در جبهه‌ای که البته با تلفات فراوان همراه است خارج شوند. در سیره‌ی حضرت روح اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» دادن ذکر مرسوم نبوده، ایجاد تاریخی بود که شیطان با همه‌ی بندها و وسوسه‌هایش به اغماء می‌رود. راه حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ذکرِ امروز ما است و معلوم است شیطان بزرگ برای سربازان این جبهه انواع اسلحه‌های خود را به صحنه آورده تا سربازان این جبهه را با دام‌های شهوانی، یا زخمی و یا شهید کند و یا منزوی نماید تا از جبهه حضور توحید زمانه به خلوت عافیت پناه ببرند. این عزیزان زخم های کاری برمی‌دارند ولی پس از بهبودی با توبه‌، دوباره راهی جبهه‌ها می‌شوند حتی اگر ده‌ها بار زخمی شوند مثل او که در جواب سؤال شماره‌ی 11406 مکرر توبه می‌کرد باز به جبهه دینداری در این عصر بر می گشت. وقتی ذکر شما مسیر حضرت روح‌اللّه«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» شد در تحقق نظام اسلامی، این «ذکر» به خودی خود عبادت است همان‌طور که فرمودند: «ذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَة». امروز ذکر شما فراموش‌نکردن راهی است که سیدعلی خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» جلوی شما می‌گذارد؛ خودت را بکشی راهِ دیگری نیست، بقیه‌ی راه‌ها راه شیطان است.

می دانم فعلاً خدا خواسته به حکم «يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ» در ظاهر، ظلماتِ شهوت بر نورِ ایمان غلبه کند تا فرهنگ شهوت با مدیریت فرهنگ غربی در تمامیت خود، همه‌ی قدرت خود را به صحنه آورد و با عرفان امام خمینی«رضوان‌اللّه‌‌تعالی‌علیه» این سنگر که آخرین سنگر کفر است نیز فتح شود؛ و می‌دانم تیرهای شهوت، سربازان حضرت روح اللّه را نشانه گرفته، زخمی هم می‌دهیم، شهید هم می‌دهیم، ولی با مقاومتی که در شما هست پیروزیم. مأیوس نباشید! انقلابی بمانید و با استکبار در همه‌ی صورت‌هایش مبارزه کنید، تسلیم نشوید! دیوارهای فرهنگ مدرنیته تَرَک برداشته. این تحریک شهوات، آخرین بمباران اوست، ظاهراً شهر را به ویرانه تبدیل می‌کند ولی چون نتوانسته است با پیاده‌نظام خود یعنی تفکر غربی، شهر را فتح کند بمباران می‌کند و فرار می‌کند. نگو جوانان از دست رفتند، بگو به زودی زمان ساختن شهر و شکست نهایی دشمن فرا می‌رسد. محتاج تأمل تاریخی هستیم. موفق باشید

 

10231
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: من طلبه ای هستم که چند سالی است در قم زندگی می کنم. مدتی است که به دلیل اجاره زیاد منزل و مسائل دیگر وضعیت اقتصادی برایم مشکل شده و خیلی اوقات مجبور به قرض کردن و یا حتی نماز استیجاری می شوم و این مسائل و دغدغه ها گاهی خیلی ذهنم را مشغول می کند. مطالب کتاب رزق شما را هم کم و بیش مطالعه کردم. سوالم این است که آیا با این وضعیتی که دارم به ایمان خودم در مورد رزق باید شک کنم و تجدید نظر کنم و یا اینکه به دنبال راه حل هایی برای آزاد کردن فکرم باشم از جمله اینکه در شهرهای کوچکی به کارهای حوزوی مشغول باشم و دروس قم را هم از طریق صوت دروس پیگیری کنم و بدون دغدغه زندگی ام را ادامه دهم؟ بطور کلی در موارد این چنینی که راه حلی برای این مشکلات هست آیا ماندن در قم و سختی را به خود تحمیل کردن درست است با اینکه با ابزارهای امروز می توان کاری کرد که به طور کامل از دروس محروم نبود و شاید بزرگان ما که در نجف یا قم می ماندند و با مشکلات فقر دست و پنجه نرم می کردند راه دیگری برای استفاده از اساتید نداشتند و لذا هم درس می خواندند و هم کار می کردند؟ آیا همین کار بزرگان که در کنار درس وقتی را برای کار کردن می گذاشتند برای تامین رزق با سخنان شما در کتاب مذکور تنافی نداره؟ لطفا جوابم را فقط به ایمیلم بفرستید خیلی ممنون و تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یک طلبه باید همّت اصلی‌اش درس باشد و تلاش برای رزق در حدّی که به درس لطمه نزند قابل قبول است. با این‌همه همین‌طور که متوجه شدید باید مطابق رزقی که از طرف خدا می‌رسد زندگی را شکل دهیم و یکی از راه‌کارها همین است که به نظر شما رسیده. ای کاش همه‌ی مردم متوجه می‌شدند زندگی خود را مطابق رزقی که از طرف خدا می‌رسد، شکل دهند و مدیریت کنند. این یک مسئله‌ی عمومی است، اجازه دهید در منظر سایر کاربران محترم نیز قرار گیرد. موفق باشید
9348
متن پرسش
سلام علیکم. در سوال 9333 منظورم این نبود که با بدن مادی حضور پیدا کند بلکه سوالم این بود که یک شخصی در این دنیا باشد و نیاز نداشته باشد به خواب رود تا با حقیقت غیبی یک حادثه ارتباط برقرار کند و آن را ببینید بلکه در بیداری و در حالت اختیار با صورت غیبی حادثه ای که در آینده رخ میدهد ارتباط بر قرار کند. آیا این امکان وجود دارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی که انسان بتواند در عالم مثال و باطن عالم مثال حاضر شود مسلّم است که بدون آن‌که در خواب بخواهد حقایق غیبی را ببیند در بیداری و در حالت اختیار با آن حادثه‌ها روبه‌رو می‌شود و این را نه‌تنها در پیامبران و امامان معصوم حتی در اولیاء الهی نیز می‌یابیم. نمونه‌ی آن را در نگاه آیت‌اللّه بهاء‌الدین به رهبریِ مقام معظم رهبری درست در زمانی‌که همه متوجه قائم‌مقامیِ آقای منتظری بودند، داریم. موفق باشید
7798
متن پرسش
با سلام به فلسفه دان گرامی ...بین مرتبط ومرتبط الیه ارتباط وجود دارد ...حقیقت "ربط " چیست ؟خود ربط نمی تواند بدون وجود مرتبط الیه وجود داشته باشد .حقیقت مرتبط الیه چیست ؟ از این گفته ها می توان نتیجه گرفت که که حقیقت جهان همان ربط است واین حقیقت را باید با علم حضوری دریافت نه علم حصولی ...بله همان هویت تعلقی را می توان نتیجه گرفت !ولی بالاخره حقیقت ربط کدام است ؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: تا این‌جا را خوب آمدید که حقیقت معلول، همان ربط است، ولی نمی‌دانم چرا در انتها باز سؤال می‌کنید بالاخره حقیقت ربط کدام است؟ آدم حسابی! حقیقت ربط همان ربط است دیگر به دنبال چه هستید؟ مگر وقتی متوجه می‌شوید حقیقت شما بندگی است و خود را عین بندگی احساس می‌کنید باز می‌پرسید حقیقت بندگی چیست؟ گفت: «ماهیان ندیده غیر از آب ... پرس‌پرسان ز هم که آب کجاست؟» می‌گویی حقیقت را باید با علم حضوری درک کرد ولی باز در حوزه‌ی علم حصولی به دنبالش می‌گردی. موفق باشید
6608
متن پرسش
بسمه تعالی با سلام خدمت استاد گرانقدر و عزیزم بنده بعنوان یک پزشک و فیزیولوژیست که بخاطر مسولیتم در مرکزی تحقیقاتی در مورد گیاهان دارویی و طب سنتی تجربیاتی دارم وظیفه خود می دانم مواردی را بیان کنم: * تجربه ما و سایرین در تحقیقات کاملا آکادمیک و علمی معمولا موارد مطرح در طب سنتی و احادیث پزشکی را تایید میکند. مثلا در حدیثی پیامبر (ص) برای درمان سوختگی پای مبارکشان از خرفه استفاده کرده اند. مقالات جدید هم خواص التیام بخشی، ضد دردی و ضد التهابی خرفه را ثابت کرده. و یا مثلا امام صادق (ع) میفرمایند: در روی زمین گیاهی والاتر و سودمند تر از خرفه نیست، و آن سبزی فاطمه (س) است (کافی ج 6، ص367) و در مطالعاتی راز طول عمر در روستایی که توجه محققین را بخود جلب کرده بود وجود امگا سه در خرفه دانستند. این گیاه دارای خواص ضد توموری ضد ویروسی ضد میکروبی کاهندگی چربی و قند، ضد آسمی و ... میباشد. همچنین شواهد بسیار جالب علمی جدید در مقالات خود غربیها در خصوص خود-درمانی حیوانات با گیاهان دارویی (self medication) وجود دارد. * مبانی طب سنتی بر پایه سردی و گرمی و تری و خشکی استوار است که بر مبنای ارکان آب، خاک، آتش و هوا است. ابن سینا کنکاش در مورد اصل و فلسفه سردی و تری و گرمی و خشکی را خارج از حیطه طبیب میداند و انرا به جای دیگری ارجاع میدهد. بنده تاکنون ندیده ام کسی تبیین روشن و قابل قبولی از اصل قضیه داشته باشد که بدون تعبد و ... قابل پذیرش باشد. در واقع مبنای علمی طب سنتی تا حدود زیادی مبهم است و ربطش هم به برخی موارد اثبات شده علم امروز مشخص نیست. مثلا مرحوم مترجم قانون سعی کرده گرمی را به متابولیسم پایه و نیز میزان فعالیت تیروئید نسبت دهد که این امر اولا اثبات نشده و ثانیا به احتمال زیاد شواهدی بر خلاف آن وجود دارد و بعید به نظر میرسد که هر ماده غذایی گرمی مثلا باعث افزایش ترشح هورمون تیروئید شود. و درحالیکه طب سنتی منشا بسیاری از بیماریها را غلبه سردی میداند؛ موارد کم کاری تیروئید زیاد شایع نیستند و اگر هم باشند خودشان بعنوان بیماری مستقل مطرحند و لزوما با این لیست طولانی از بیماریهایی که دلیلشان سردی است مرتبط نیستند. * نوعی آشفتگی و تشت آراء در طبیبان فعلی طب سنتی وجود دارد و هیچ مرجعی برای سنجش صحت گفته های آنان که در موادری متناقض هم هستند وجود ندارد. مبانی آنان هم با طب امروزی بطور کامل متفاوت است و نمیتوان با علم طب جدید در خصوص فلسفه درمان در طب سنتی نفیا یا اثباتا سخنی گفت. * با لحاظ مسائل فوق به نظر میرسد بهترین رویکرد، اثبات تجربی اثر بخشی طب سنتی و احیانا کشف عدم اثربخشی آن در موارد دیگر است. یعنی بصورت کاملا علمی اثراتش بر دسته ای از بیماران سنجیده و گزارش شود تا هم طب سنتی ما در موارد اثر بخشیش جهانی شود و هم مبنایی برای سنجش نظرات متضاد وجود داشته باشد. خود تجربه کردن اثرات دارو بر بیمار و انسان و حتی حیوانات سنت طبیبان سنتی ما بوده و به وضوح در قانون به آن اشاره شده است. خصوصا اینکه میان اساتید حقیقی طب سنتی و شاگردان آنها چند نسل فاصله افتاده است. * در خصوص مبانی طب سنتی و سردی و گرمی از نظر فلسفی و فیزیکی نیاز به کار جدی است. بالاخره نسبت این موارد با فیزیک جدید چیست. اگر نسبتی هم ندارد مبنای اصلی آن چیست؟ * نباید از طب سنتی و نیز احادیث پزشکی امری قدسی و غیر قابل خدشه درست کرد چراکه خود طب سنتی دچار اختلاف نظرهایی و بعضا اشتباهاتی است که به هیچ وجه نمیتوان آنرا توجیه کرد (در کنار اثرات مفیدی که به هیچ وجه قابل انکار نیستند و با تجربه امروزی نیز به اثبات رسیده اند)؛ مثلا طب سنتی دیابت را ناشی از سوء مزاج کلیه میداند چون ادرار افراد دیابتی مانند آب رقیق و فراوان میشود؛ حال آنکه امروزه بی هیچ شک و تردیدی ثابت شده که کلیه در این مورد بی تقصیر است و کاهش انسولین لوزالمعده یا کاهش پاسخ به آن مسوول دیابت است. بطوریکه با تزریق انسولین رقت و افزایش حجم ادرار بطور کامل برطرف میشود. در واقع زیاد بودن قند خون بدلیل کاهش انسولین و دفع این قند اضافه از ادرار که دفع آب را هم بدنبال دارد دلیل علائم دیابت است و کلیه سالم بوده و کار خود را درست انجام میدهد؛ بلکه برعکس اگر کلیه قند اضافه را دفع نمیکرد فرد زودتر دچار کاهش سطح هوشیای و مرگ به دلیل افزایش فشار اسمزی خون میشد. در خصوص احادیث نیز جناب ری شهری از قول محدثین کهن نقل میکنند که اکثر احادیث پزشکی سند ضعیفی دارند و در ضمن دلالت عام انها در مواردی محل بحث است و مثلا ممکن است منظور امام از مفید بودن فلان دارو برای دل درد خصوص دل درد سوال کننده بوده و استفاده از همان دارو برای دیگری بی فایده و حتی مضر باشد. * تیم ما در خصوص نسبت سردی و گرمی با مواد متشکله غذاها (آب، کربوهیدارت، پروتئین، چربی، ویتامینهاو مواد معدنی) کار با ارزشی انجام داده که نتایجش به زبان انگلیسی در حال جمع بندی است. ولی بد نیست اشاره کنم که هر چند بین میزان انرژی مواد غذایی و اکثر مواد معدنی موجود در آن با درجه گرمی و نیز میزان آب مواد غذایی با درجه سردی رباطه مستقیمی وجود دارد ولی این روابط چندان قوی نبوده و فعلا راهی برای پیش بینی درجه سردی یا گرمی ماده غذایی از روی میزان مواد متشکله آن مطابق علم شیمی و تغذیه امروزی پیدا نکرد ه ایم. که البته این امر خدشه ای به طب سنتی محسوب نمیشود
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید باید داده‌های طب سنتی را در یک کار روش‌مند منسجم کرد تا مردم نیز با اطمینان بیشتر به آن روی آورند و این حرف هم حرف درستی است که نباید به طب سنتی جنبه‌ی قدسی داد و از برخورد علمی و به صورت تجربی با آن کوتاهی کرد. موفق باشید
4595

نیت معتکفبازدید:

متن پرسش

سلام استاد من روز بعد از این که اعتکاف تمام می شود امتحاناتم شروع می شود . با خود گفتم که کتاب های درسیم را به مسجد ببرم و همین طور که معتکفم درس هایم رو هم بخوانم ولی شما گفتین که معتکف باید از حوائج دنیایی خودش رو خلاص کنه حالا من چه کار کنم؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با این نیت معتکف شوید که به آن دروس جهت الهی بدهید و برای خدمت به اسلام و مسلمین این دروس را بخوانید. موفق باشید

4189
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید و تشکر از پاسخگویی شما به سؤالات کاربران سؤال من این است که چرا سؤالات و پاسخهای آن به ترتیب شماره در سایت درج نمیشود تا در دفعه بعد که رجوع میشود بقیه آن را لود کرده و در کامپیوتر خود ذخیره نماییم با اینکه من تمام پرسشها و پاسخها را جهت مطالعه بعدی دریافت کرده ام موقعی که دوباره به این قسمت رجوع میکنم گیج میشود نمیدانم تکراری لود میکنم یا بعضی پرسشها را لود نمیکنم بهتر نیست شماره پرسشها به ترتیب باشد که خیال ما راحت شود و نظم منطقی حاکم شود و خیال ما در اینکه پرسشها و پاسخها را کامل میگیریم راحت باشد(لازم به ذکر است چون موضوع خاصی جهت اینگونه پرسش تعبیه نشده در قسمت متفرقه قرار دادم موفق باشید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسئول محترم سایت با طراح سایت موضوع را مطرح کرده‌اند و موضوع در حال بررسی است. موفق باشید
11000
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم جناب استاد طاهر زاده سلام علیکم و خدا قوت چند تا سوال می خواستم از شما بپرسم اگر وقت داشتید جواب بدهید ممنون میشم *یه گروه مردمی امر به معروف هست که بنده عضو کوچکی از این گروه هستم برنامه گروه اینطور هستش که: هفته ای 1 بار میریم بیرون واسه امر به معروف و ... شرایط امر به معروف و اینکه چطور باید بگیم رو برامون توضیح میدن ولی حس بدی دارم از اینکه باید برم تو خیابون بگردم و نگاهم مدام اینور و اونور باشه با خودم میگم اشکالی نداره یه دختر بره تو خیابون بگرده واسه امر به معروف؟ بعضی وقتها هم یه حالتهایی بهم دست میده که فکر می کنم اگر این کار رو ادامه بدم تو اون حس و حال غرق میشم و ممکنه نیت اصلیم رو فراموش کنم. این گروه یه وظیفه دیگه هم بهمون داده و اون امر به معروف و نهی از منکر تو فضای مجازیه و شرایط و نحوه کار رو بهمون یاد میدن ما برای گرفتن نحوه کار باید عضو یکی از شبکه های اجتماعی مثل (لاین، وایبر، بیسفون و..) بشیم که فکر نمی کنم فضای مناسبی باشه و همچنین مسئولیت کار توی کلوب با بنده هست و ممکنه برام مشکل ساز باشه علاوه بر این خیلی وقتمو میگیره و از مدت زمان مطالعه ام باید وقت بزارم برای این کار. بعضی وقتها که مشغول امر به معروف و نهی از منکر ، چه توی خیابون و چه توی فضای مجازی هستم متوجه میشم که نحوه کارم، برخورد، نگاه، کلام و... درست نبوده و شاید مرتکب گناه شدم. و بشدت ناراحت میشم سوالم از شما این هست که: 1- امر به معروف و نهی از منکر خیابونی رو برم یا نه؟ اگر نه در قبال دینم و ... کوتاهی نکردم؟ 2- امر به معروف و نهی از منکر تو فضای مجازی رو با شرایطی که توضیح دادم انجام بدم یا مسئولیت این کار رو به کسی که از من بهتره واگذار کنم؟ لازم میدونم که این مطلب رو هم بگم در حال حاضر اولین چیزی که برام مهمه بالا بردن سطح تقوا، ایمان، اخلاق و خلاصه بگم دارم تلاش می کنم بنده بدی برای خدا نباشم و نمیخوام راه رو اشتباه برم. 3- در حال حاضر مطالعه و بالا بردن ایمان و... برام لازمه یا کارهای عملی که توضیح دادم؟ باتشکر از شما استادگرامی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- ابتدا اصل را بر تعمق‌بخشیدن به عقایدتان بکنید 2- در امر به معروف باید بتوانیم با طرف مأنوس شویم و از سر دل‌سوزی معروف را به او متذکر شویم که فکر نمی‌کنم این کار در خیابان ممکن باشد 3- امر به معروف در فضای مجازی در حدّی که خیلی روی آن وقت نگذارید و مجهز به معارف ارزشمندی باشید، کار خوبی است. موفق باشید
5610
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز روایتی وجود دارد که علی الظاهر حکم به حرمت مطلق موسیقی میدهد؟ آیا راهی برای تأویل این روایت وجود دارد که از آن اطلاق حرمت موسیقی استفاده نشود؟ مثلا علت این حکم را منحصر بودن کاربرد موسیقی در آن زمان به مجالس ملازم با گناه و لهو در نظر بگیریم و حالا که موسیقی کاربردهای مفید هم پیدا کرده از شمول این حکم خارج شده است؟ امام صادق (ع) فرمودند: جز این نیست که خداوند صنایعی را که از آن فساد محض ایجاد می‌شود حرام کرده است، مثل سازها و نی‌ها و همه آلات موسیقی و لهو و هرچه که شبیه به آن است، و باید از آن دوری کرد و در این وسایل و آلات و هر آنچه از آنها ایجاد می شود هیچ صورتی از صلاح و درستی نیست و لذا آموختن آن و آموزش آن و استفاده از آن و اجرت گرفتن برای آن و تمامی صورت‌های آن حرام است... (وسائل الشیعه ، ج 12 ، ص 57 ، به نقل از تحف العقول) .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه فقهای گرامی در مجموع نسبت به روایات حرمت موسیقی استنباط کرده‌اند آن است که حرمت موسیقی به محتوای آن مربوط است و بیشتر این نوع روایات را مربوط به زمانی می‌دانند که موسیقی عین لهو و لعب و فتنه و فحشاء بوده است. موفق باشید
5236
متن پرسش
سلام خسته نباشید . ببخشید کتاب معرفت نفس و الحشر را در سایت قرار نمی دهید ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: هنوز موفق نشده‌ایم. ایمیل خود را بدهید تا برایتان ایمیل شود. البته انتشارات لب المیزان بنا دارد بعد از ویرایش جدید این کتاب را مجددا چاپ کند .موفق باشید
565
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز.چرا دوست داشتن یک دختر(بدون ایجاد رابطه و بدون حتی یک برخورد با او)اشکال دارد؟ همانطور که ما به یک گل زیبا عشق می ورزیم آیا همین نوع عشق ورزیدن را نمی توان به یک دختر داشت؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: از آن جهت اسلام دوست‌داشتن نامحرم با همان شرایطی که فرمودید را نهی فرموده که در نسبت مرد با زن چیزی نهفته است که آن نسبت با دوست‌داشتن گل زیبا وجود ندارد و در ساختار وجودی زن و مرد آن نسبت نهفته است و لذا هراندازه هم که شما بخواهید خارج از آن نسبت به یک زن نامحرم بنگرید آن وجه با تحریک قوه‌ی واهمه کار خود را می‌کند، همان‌طور که یک تشنه نمی‌تواند به آب زلال به صرف زلالی و شفافی آن بنگرد، کشش او به جهت تشنگی‌اش به او اجازه نمی‌دهد که فقط به صرف زلالی و شفافی به آن بنگرد و لذا اگر کسی به واقع به دنبال نگاه‌کردن به زیبایی‌ها است چرا خود را به چنین خطری بیندازد. گفت: «در تو نمرودی است در آتش مرو..... گر که خواهی رفت ابراهیم شو». موفق باشید
121

بدون عنوان*بازدید:

متن پرسش
جناب آقای طاهرزاده سلام علیکم آیا اجازه چاپ مقالات، پرسش ها و ... سایت و در اختیار قرار دادن آنها برای سایر همکاران فرهنگی را داریم؟
متن پاسخ

علیک السلام ،آری اجازه چاپ وهرگونه استفاده ازمقالات، پرسش ها را دارید.

13674
متن پرسش
سلام علیکم: دلیل مرتد شمردن و واجب القتل شدن کسی مثل سلمان رشدی چیست؟ مرتد بودن بجای خود، چرا مثل ائمه ی اطهار (ع) اینگونه افراد را با بحث علمی رسوا نمی کنند؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جریان واجب‌القتل‌بودنِ کافرِ بالفطره در رابطه با یک توطئه‌ی سیاسی است که قرآن در آیه‌ی 72 سوره‌ی آل‌عمران متذکر آن است از آن جهت که می‌فرمایند: «وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» گروهی از اهل کتاب برای آن‌که روشن کنند اسلام یک دین واقعی نیست، نقشه کشیدند که ابتدا به عنوان دینی که از قبل در کتاب‌های خودشان از آن خبر داده شده، به اسلام بگروند و سپس اعلام کنند ما تحقیق کردیم و معلوم شد این دین آن دینی نیست که در کتاب پیامبر قبلی از آن خبر داده شده است و از این طریق با برگشت از اسلام به دین قبلی عملاً یک مقابله‌ی مستقیم با دین خدا را در پیش گیرند. از این جهت اسلام این نوع توطئه‌گران را که با آگاهی کامل برای ضربه‌زدن به اسلام ارتداد پیشه می‌کنند واجب‌القتل می‌داند. این غیر از آن است که کسی بخواهد در مورد اسلام تحقیق کند در این مورد قرآن در سوره‌ی توبه در آیه‌ی 6 می‌فرماید: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ» اگر یکی از مشرکان از شما فرصت خواست که سخن خدا را بشنود و در آن تأمل کند، او را پناه دهید و آن‌چه از نظر علمی می‌طلبد در اختیارش بگذارید سپس با امنیت کامل او را برگردانید به محلی که می‌خواهد برگردد، تا هرطور خواست تصمیم بگیرد. موفق باشید

11430
متن پرسش
با سلام و خسته نباشید: آیا قرآن قدیم است یا مخلوق؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: قرآن از نظر حقیقت، قدیم است زیرا از آن جهت چیزی جز حقیقت اسماء الهی نیست، ولی از جهت الفاظ و به آن صورت که به سمع مبارک رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» رسید حادث و مخلوق است. موفق باشید

نمایش چاپی