باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در جواب مذکور عرض شد اجل هرکس دقیقاً در علم خداوند است که به چه نحوی و در چه زمانی فرا میرسد. ولی وقتی به آیهی: «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ (۲/ انعام) نظر کنیم و بحث اجل مسمی را که بعد از اجل آورده است را به تدبّر بنشینیم، سخن بزرگان تفسیر قابل توجه میشود که قبل از آن به سخن حضرت جواد (ع) نظر میکنیم که میفرمایند: ««مَوْتُ الْإِنْسَانِ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِنْ مَوْتِهِ بِالْأَجَلِ وَ حَيَاتُهُ بِالْبِرِّ أَكْثَرُ مِنْ حَيَاتِهِ بِالْعُمُرِ» مرگ آدمی به سبب گناهان بیشتر از مرگ به واسطهی اَجَل است، و ادامهی حیاتش به سبب نیکوکاری بیشتر از حیاتش به واسطهی عمر طبیعی است.
علامهی طباطبایی اینطور میفرمایند: اجل دو گونه است: يكى" اجل مبهم"، و يكى" اجل مسمى"، يعنى معين در نزد خداى تعالى، و اين همان اجل محتومى است كه تغيير نمى پذيرد. و به همين جهت آن را مقيد كرده به" عنده نزد خدا" و معلوم است چيزى كه نزد خدا است دستخوش تغيير نمى شود، به دليل اينكه فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» و اين همان اجل محتومى است كه تغيير و تبديل برنمى دارد. خداى متعال مى فرمايد: «إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ». پس نسبت اجل مسمى به اجل غير مسمى نسبت مطلق و منجز است به مشروط و معلق، به اين معنا كه ممكن است اجل غير مسمى به خاطر تحقق نيافتن شرطى كه اجل معلق بر آن شرط شده تخلف كند و در موعد مقرر فرا نرسد، و ليكن اجل حتمى و مطلق راهى براى عدم تحقق آن نيست، و به هيچ وجه نمى توان از رسيدن و تحقق آن جلوگيرى نمود.
و اگر آيات سابق به ضميمه آيه شريفه «لِكُلِّ أَجَلٍ كِتابٌ، يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ» مورد دقت قرار گيرند بدست مى آيد كه اجل مسمى همان اجل محتومى است كه در «أُمُّ الْكِتابِ» ثبت شده، و اجل غير مسمى آن اجلى است كه در «لوح محو و اثبات» نوشته شده است،- و ان شاء اللَّه- بزودى خواهد آمد كه ام الكتاب قابل انطباق است بر حوادثى كه در خارج ثابت است، يعنى حوادثى كه مستندند به اسباب عامى كه تخلف از تاثير ندارد، و لوح محو و اثبات قابل انطباق بر همان حوادث است، ليكن نه از جهت استناد به اسباب عامه بلكه از نظر استناد به اسباب ناقصى كه در خيلى از موارد از آنها به" مقتضى" تعبير مى كنيم، كه ممكن است برخورد با موانعى بكند و از تاثير باز بماند و ممكن است باز نماند.
مثالى كه با در نظر گرفتن آن، اين دو قسم سبب يعنى" سبب تام" و" سبب ناقص" روشن مى شود نور خورشيد است، زيرا ما در شب اطمينان داريم كه بعد از گذشتن چند ساعت آفتاب طلوع خواهد كرد و روى زمين را روشن خواهد نمود، ليكن ممكن است مقارن طلوع آفتاب كره ماه و يا ابر و يا چيز ديگرى بين آن و كره زمين حائل شده و از روشن شدن روى زمين جلوگيرى كند، هم چنان كه ممكن هم هست كه چنين مانعى پيش نيايد كه در اين صورت قطعا روى زمين روشن خواهد بود.
پس طلوع آفتاب به تنهايى نسبت به روشن كردن زمين" سبب ناقص" و به منزله" لوح محو و اثبات" در بحث ما است و همين طلوع به ضميمه نبود مانعى از موانع، نسبت به روشن كردن زمين" علت تامه" و به منزله " أُمُّ الْكِتابِ" و" لَوْحٍ مَحْفُوظٍ" در بحث ما است.
همچنين است اجل آدمى، زيرا تركيب خاصى كه ساختمان بدن آدمى را تشكيل مى دهد با همه اقتضاءات محدودى كه در اركان آن هست اقتضا مى كند كه اين ساختمان عمر طبيعى خود را كه چه بسا به صد و يا صد و بيست سال تحديدش كرده اند بكند. اين است آن اجلى كه مى توان گفت در لوح محو و اثبات ثبت شده، ليكن اين نيز هست كه تمامى اجزاى هستى با اين ساختمان ارتباط و در آن تاثير دارند، و چه بسا اسباب و موانعى كه در اين اجزاى كون از حيطه شمارش بيرون است با يكديگر برخورد نموده و همين اصطكاك و برخورد باعث شود كه اجل انسان قبل از رسيدن به حد طبيعى خود، منقضى گردد، و اين همان" مرگ ناگهانى" است.
با اين بيان تصور و فرض اينكه نظام كون محتاج به هر دو قسم اجل، يعنى مسمى و غير مسمى باشد آسان مى شود. و نيز روشن مى شود كه منافاتى بين ابهام در اجل غير مسمى و تعيين آن در مسمى نيست، چه بسا اين دو اجل در موردى در يك زمان توافق كنند و چه بسا نكنند، و البته در صورت تخالف آن، اجل مسمى تحقق مى پذيرد نه غير مسمى. ترجمه تفسير الميزان، ج 7، ص: 10
بهگفته علامه طباطبایی اجل مُسَمّیٰ، زمان حتمی یعنی تغییرناپذیر مرگ انسان است که تنها خدا آن را میداند. اجل مُعَلَّق در برابر آن قرار دارد و بهمعنای زمان طبیعی مرگ انسان است که تغییر میپذیرد. بهباور وی اجل معلق، زمان مرگ فرد براساس شرایط بدنی اوست؛ یعنی فردی که براساس شرایط بدنیاش، مثلاً میتواند صد سال عمر کند، اجل معلق او (یعنی زمان مرگش) در صدسالگی است؛ اما ممکن است همین فرد بر اثر عواملی، مرگش زودتر یا دیرتر روی دهد و این اجل مسمای او است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوب بود نام استاد صفاییِ عزیز را به میان آوردید که خدا رحمتشان کند. ببین آن مرد خدا چه اندازه گشوده بود و در عین رعایت تقوا در هر صحنهای که صحنهی خدمت به مردم بود، حاضر میشد. امروز، روزِ دستیابی به وسعت انسانیِ انسانها است با این رویکرد باید به میدان آمد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما چه کار به صفحهی شطرنج یزید «لعنتاللّهعلیه» داریم؟!! شطرنج یک بازی است و به اندازهی بازیبودن، قابل قبول است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در ذهنم هست که مرحوم آیت اللّه شجاعی در سه جلد کتاب «مقالات» خود برای ذکر عام، عدد قائل نیستند و ذکر «لا إله إلاّ اللّه» از اذکار عام است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. نباید خود را به زحمت بیاندازید. إنشاءاللّه فرزندانتان در مدارس دولتی وسیلهی خیر برای سایر دانشآموزان میشوند. ۲. چیزی که برای بهدستآوردن آن انسان به زحمت زیاد میافتد، رزق انسان نبوده است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: جزوهای در سایت هست با این آدرس http://lobolmizan.ir/leaflet/1304/%D9%87%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%B2%D8%A7%D8%A6%D8%B1-%D8%B9%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%AA
إنشاءاللّه میتواند کمککار باشد. التماس دعا. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ورود کنید تا مزهی آنها را بچشید. هرکدام، نوری هستند برای زندگی در این دنیایِ پر از ظلمات. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مباحث مربوط به «برهان صدیقین» روشن میشود که جسمداشتن از نقص است. وقتی موجودی ناقص باشد، جسم دارد و چون خدا کامل است، جسم ندارد. بنابراین لازم نمیاید که خداوند جسم را به موجودی داده باشد، همانطور که شوری نمک مربوط به مرتبهی ناقص آن موجود است و لذا لازم نمیآید که خداوند شور باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: تمام انبیاء و اولیاء (علیهم السلام) غبطهی نحوهی حضوری را میخورند که مولایمان حضرت سیدالشهداء «علیهالسلام» به ظهور آوردند. آری! اگر آنها هم در آن صحنهی تاریخی قرار میگرفتند همان کار را میکردند که حضرت اباعبداللّه «علیهالسلام» کردند ولی بالاخره امام حسین «علیهالسلام» آن را متعیّن نمودند و به صحنه آوردند و در مقابل بشریت چیزی را قرار دادند که هرکس در نهاییترین نحوهی وجودش و در دورترین افق شخصیتش آن را میطلبد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در آیهی مذکور میفرماید: «تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» (21) یعنی ما باید در آینهی رخدادهای تاریخی تفکر را دنبال کنیم به همان معنایی که در آیهی 44 سورهی نحل فرمود: ای پیامبر! اگر متذکر نوری از رخدادِ تاریخیِ اسلام که بر قلب مردم تابیده است بشوید، امید است که آنها به تفکر آیند. همهی این سخنان حکایت از آن دارد که تفکر حقیقی، تاریخی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ با مطالعهی کتاب «معاد» و شرح صوتی آن جواب این سوال را خواهید یافت. 2ـ آری بهشت و جهنم مربوط به انسانها است ولی در عالمی خاص که ظرفیت ظهور افکار و اعمال انسانها را دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه مشکلی برای ما خواهد بود. ما به حکم وظیفه و مطابق ظاهر عمل میکنیم، حال اگر معلوم شد آنها انسان نیستند، تکلیف ما متفاوت میشود. به همین جهت به ما فرمودهاند مطابق ظاهر عمل کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خردمندانِ هر تاریخ کسانیاند که متوجهی ظرفیت زمانهی خود میباشند، ظرفیتی که در زمانی دیگر غایب میشود[1] و تفاوت «شهادت» با «انتحار» در همین جا است. در انتحار، احساساتی کور و بیآینده در میان است ولی در شهادت، خردمندی خاصی در راستایِ فهم ظرفیت تاریخی به میان آمده است و به همین جهت شهادت، تاریخساز است. زیرا شهید، خردمندترین انسان روزگار خود میباشد و بیش از همه به مسائل روزگار خود فکر کرده است.
از آنجایی که آیندهنگری آموختنی نیست تا کسی با درس و مدرسه بهدست آورد و آن با چشم و گوش بازِ کسانی که محرم راز زمانهاند حاصل میشود، میتوان شهدا را که متوجه راز زمانهی خود شدهاند، بصیرترین انسانهای تاریخ دانست از آن جهت که زمان و مقضیات زمانهی خود را میشناختند و میدانستند چه میتوانیم بکنیم و چه نمیتوانیم انجام دهیم، بصیرتی که در داعشیها نبود و نیست. موفق باشید
[1]- این همان غفلتی است که امثال توابین بعد از نهضت کربلا داشتند که دیگر آن ظرفیت که شهدا کربلا متوجه آن بودند برای آنها غایب شد و عملا به اسم شهادت، دست به خودکشی زدند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا ملاحظه نمیکنید که فراقِ دیروز به ملاقاتِ امروزین تبدیل شد تا باز او، رُخ بپوشاند تا با ملاقاتی دیگر به ظهور آید. آری!
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور ** در خلایق میرود تا نفخ صور
نیکوان را هست میراث از خوشآب ** آن چه میراث است أورثنا الکتاب
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمالاً خواستهاند ما با جامعیت بیشتری که وجه عقلانیِ جان ما است، در شب جمعه و روز جمعه بهسر ببریم. حال آیا اشعار قرآنی میتوانند چنین حالتی را در ما شکل بدهند؛ بستگی به وجود خودمان دارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعهی متونی که انسان را به اندیشههای علمی و دینی میرساند، إنشاءاللّه میتوانید نسبت به آن موضوعات که مطالعه کردهاید فکر کنید و سخن بگویید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقیدهی پاک یعنی عقیدهای که هیچ انگیزهای جز رجوع به حضرت حق در آن نیست و طبیعی است که به خودی خود، جهت حقّانی دارد و به سوی حق صعود میکند. آری! عمل مطابق آن عقیده موجب به فعلیتیافتن و به تفصیلیافتنِ هرچه بیشتر آن عقیده میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به ما فرمودهاند: «اول قدم آن است که او را یابی / دوم قدم آن است که با او باشی». روی این نکته فکر کنید راهی که در کسب معارف شروع میشود نیاز به صبر و پایداری دارد و در این مسیر، خود به خود حالِ انسان خوب است و موانع نمیتواند قدرت چندانی داشته باشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- خود حضرت سیدالشهداء «علیهالسلام» اذن داده بودند که اگر کسی خواست برود، برود. 2- مهم نیّت امام و مأموم است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر نفس ناطقه به دلیلی، عضوی را از دست بدهد ولی روحیهی تدبیرِ آن عضو را داشته باشد؛ اگر عضوِ از دسترفته را به صورتی سالم به بدن پیوند بزنند، نفس ناطقه سعی میکند آن را از آنِ خود کند و تدبیر خود را در آن عضو إعمال نماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: گاهی مصالحی از طرف حضرت حق هست که ما در درازمدت به آن میرسیم به همین جهت نمیدانیم خدا چه مصلحتی در موضوع فوق دارد. عمده آن است که ما وظیفهی خود را درست انجام دهیم، تا قصهی ما قصهی کسی شود که فرمود: «در بلا هم میچشم الطاف او/ مات اویم مات اویم مات او». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این موارد بنده ورودی ندارم زیرا اولاً: ائمه به ما فرمودهاند که خواب، حجّت نیست. ثانیاً: مگر سخنان آن بزرگان، بهترین ارتباط با آنها نیست، که به دنبال ارتباط با آنها در خواب باشیم؟!! موفق باشید
