باسمه تعالی: سلام علیکم: نورِ عزّت حضرت حق، نوری است که همهچیز مقهور اوست و در این فراز تقاضای رسیدن به احساسی است که انسان قاهریّت حضرت حق بر همهچیز را ادراک و احساس نماید که این حالت در اُنس با پروردگار عالم بس نشاط آور و بهجتانگیز است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ضمن تشکر فراوان از توصیههای فوقالعاده دلسوزانهتان. بگذارید به رسم درد و دل عرض کنم: روزی که به بنده پیشنهاد مدیر کلی آموزش و پرورش استان اصفهان را در سال 1369 دادند مدتها گریه کردم زیرا میدانستم از محبوبهای دلم که کتاب بود و کتاب بود و خلوت! جدا میشوم ولی عهدی با انقلاب داشتم که آن عهد شرعی اجازه نمیداد از زیر بار آن مسئولیت شانه خالی کنم. در مورد موضوعات سیاسی که به سرنوشت انقلاب گره خورده است باز قصّه از همین قرار است. آری همینطور که متذکر شدهاید جبههی فرهنگی انقلاب نباید در قوارهی یک حزب وارد مسائل سیاسی شود، ولی آیا واقعاً میتوان نسبت به مباحث سیاسی انقلاب در موضعگیریهایی که منجر به تحقق اهداف رهبری میشود کوتاه آمد؟! به نظرم موضوع برادر عزیزمان جناب آقای دکتر جلیلی از این جنس بود و وقتی احساس میشود رفقای اصولگرا در موضوع قرارداد هستهای تا حدّ زیادی رهنمودهای رهبر عزیز«حفظهاللّه» را در راستای همدلی و همزبانی با دولت نادیده میگیرند، آیا وظیفهی فرهنگی اقتضا نمیکند متذکر موضوع باشم؟ میدانم متأسفانه فضا آنقدر غبارآلود است که این نوع تذکرات با نگاه سیاسی دیده میشود و یک نحوه ضربه به آبروی فکری فرهنگی بنده میزند، ولی مگر انسان آبرو را برای کجا میخواهد؟! اینکه در نهایت دلسوزی میفرمایید ثقل سؤال و جواب سایت این اندازه سیاسی نباشد، توصیهی کاملاً درستی است و خدا را شکر میکنم که در این سایت با چنین کاربرانی مثل شما و یا سؤالکنندهی شمارهی 11773 مرتبط هستم، ولی روی این مسئله هم فکر کنید که نباید از یگانگی بین دیانت و سیاست که روح تاریخی است که حضرت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» ظهور دادند غفلت کرد و در عین عدم ورود در موضوعات موسمی و زودگذر سیاسی از حضور ابعاد سیاسی شریعت الهی بازماند که میدانم البته و صد البته منظور شما این نیست. ما هم مخلصیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خراباتی کسی است که جذبهی الهیه بر او غلبه دارد و مناجاتی سعی میکند به آن جذبه برسد. خواجه عبداللّه انصاری در کتاب منازل السائرین پس از مقدمهای عرفانی میفرماید: کتاب منازل السائرین را در صد مقام تنظیم کردم که در ده بخش جای میگیرد.[1] و متذکر میشود هرچند سالکان در این مقامات مختلفاند و بعضی «محبوبِ مراد»اند و بعضی «محبّ مُرید»[2] ولی در هر صورت با اینهمه در این نوشتار حال محبی در نظر گرفته شده که استعدادی متوسط دارد.
عرفا به طور کلی متفقاند که نهایات تصحیح نمیشود مگر با تصحیح بدایات و تصحیح بدایات عبارت است از 1- امتثال امر الهی 2- مشاهده اخلاص و اینکه انسان در خود ببیند برای خدا خواسته 3- رعایت سنت 4- تعظیم نهی در عین مشاهده خوف از عقاب الهی 5- شفقت بر عالم با بذل خیرخواهی و این که بار خود را بر روی دوش مردم نیندازد 6- دوری از همنشینی که وقت را تباه میکند 7- دوری از هر سببی که دل را مفتون و شیفته مینماید.
میفرماید: مردم در این بیان و شأن سه دستهاند: آنکه بین خوف و رجاء عمل میکند، با توجه به محبت و همراه با حیاء، که چنین کسی را «مرید» گویند.[3] و آنکه از وادی تفرقه و پراکندگی به وادی جمع ربوده شده که او را «مراد» نامند[4] و غیر از این دو هرکه هست مدعی و نیرنگباز است.
میتوان گفت: همهی مقامات در سه مرتبه جمع میشوند. رتبهی نخست که مساوی است با آغاز کار سالک در سیر سلوک. رتبهی دوم با داخلشدن سالک در غربت شروع میشود و رتبهی سوم دستیابی سالک به مشاهدهای است که او را به سوی عین توحید در طریق فنا میکشاند و جذب میکند.
در معنای رتبهی نخست که آغازکردن کار سالک در سیر و سلوک بود، در روایت از رسول خدا (ص) داریم: «سیروُا سَبَقَ الْمُفْرِدون» سیر کنید که مُفْرِدون پیشی گرفتند. مردم سؤال کردند ای رسول خدا مفردون چه کسانی هستند؟ فرمودند: «المهترّون، الذين يهترّون في ذكر الله عزّ و جلّ، يضع الذّكر عنهم أثقالهم فيأتون يوم القيامة خفافا» متحیرون آنهایی که در یاد خدا سرگشتهاند و یاد خدا بارهای گران را از ایشان برمیدارد، از این روی در قیامت سبک بال خواهند آمد. (ترمذی، کتابالدعویات، باب 129)
در رابطه با مرتبهی دوم که واردشدن در غربت است از رسول خدا (ص) داریم «طَلَبُ الْحَقِّ غُرَبةٌ»[5] طلبکردن و خواستن حق، غربت است. و در رابطه با مرتبهی سوم که دستیابی به مشاهده است در روایت داریم که جبرائیل از رسول خدا (ص) پرسید: «مَا الإحْسان؟» احسان چیست؟ حضرت فرمودند: «اَنْ تَعْبُدَ الله کَاَنَّکَ تَراه فَاِن لَمْ تَکُن تَراه فَاِنَّه یَراک»[6] احسان آن است که خدا را به گونهای عبادت کنی که گویا او را میبینی و اگر او را نمیبینی پس بدان او تو را میبیند. که این حدیث اشاره جامعی است به مذهب عرفا و متصوفه.
خواجه عبداللّه انصاری میفرماید: من درجات هر مقام را به تفصیل برایت باز میگویم تا درجهی عامه و سالک و محقق را در هر مقام بشناسی زیرا برای هر یک نشانی است که به سوی آن برانگیخته میشود. موفق باشید
[1] - آن ده بخش عبارتاند از: 1- بدایات 2- ابواب 3- معاملات 4- اخلاق 5- اصول 6- اودیه 7- احوال 8- ولایات 9- حقایق 10- نهایات.
[2] - «محبوبِ مراد» پیش از آن که قدم در راه سلوک گذارد با جذبه ربوده میشود و در نتیجه نهایات او پیش از بدایات او خواهد بود، برعکس «مُحب مرید» که باید قدمقدم منازل را طی کند.
[3] - مرید همان سالک مجذوب است که جز خدا را اراده نکرده و مراد همان مجذوب سالک است که خداوند او را اراده و جذب کرده.
[4] - حافظ در رابطه با عبور از تفرقه میگوید: «از فکر تفرقه باز آی تا شوی مجموع» که عبور از خلق به حق است و به حق اشتغالیافتن.
[5] - تاریخ دمشق، ج 51، ص 832- کنز العمال، ج 1، ص 239
[6] - صحیح مسلم، کتابالإیمان، ج 1، ص 37.
باسمه تعالی
پس از سلام همچنانکه مستحضرید ریشه وسواس تحریک قوه وَهمیه است و شیطان نیز جهت انحراف انسان از طریق همین قوه عمل میکند.
به عنوان یک اصل، جهت تضعیف قوه واهمه، باید قوه عاقله را تقویت نمود.
مواردی که میتوان قوه عاقله را تقویت و قوه واهمه را تضعیف نمود، عبارتند از:
1- تدبّر در امور عقلی مثل تدبّر در کتب علمای دین و از همه مهمتر تدبّر در قرآن از طریق مطالعه تفاسیر.
2- تقویت بدن از طریق غذاهای کمحجم و مقوی و خواب مناسب، چون در شرایطی که بدن ضعیف یا خسته باشد قوه واهمه فعالتر است.
3- ورزش جهت تقویت اراده و پیادهروی.
4- اجتناب از جلسات و شرایطی که موجب تحریک احساسات و قوه واهمه میشود، حتی برای چنین افرادی جلسات مذهبی که دارای شرایط مذکور باشد تا زمانی که بهبود نیافتهاند قابل اجتناب است.
5- چنانچه وسواس فرد مذکور بیش از حدّ رشد کرده باشد، استفاده از داروی روانپزشکان در صورت رعایت امور فوق قابل استفاده است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده اهل تشخیص نیستم ولی طبق تحقیقاتی که انجام دادهام و از خبرههای این فن پرسیدهام، میتوان گفت سفارش به تقلید از آیتالله سیستانی بین اهل خبره، قدر متیقّن است به این معنی که هر یک از اهل فنی که میشناختم در پاسخ به این سوال که کدام مرجع را اعلم میدانید یا آیتالله سیستانی را به تنهایی معرفی میکردند و یا درکنارشخصی دیگر و یا حدّاقل این بود که ایشان را ردّ نمیکردند و نظر منفی نمیدادند. البته آنچه قابل تأمّل است، نگاهی است که به موقعیّت مقام معظّم رهبری باید داشت که از نظر کشف حکم خدا به عنوان یک فقیه هیچ گونه کمبودی در ایشان نیست و از طرفی در رابطه با عالِم به زمانه بودن، مسلّم اعلم هستند و از این مهمتر پرداخت سهمین است که رسیدن آن به دست حضرت آقا در راستای اهداف اسلام بیشتر موجب اطمینان خاطر و طیب نفس میشود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با کشف و شهود افراد موضوع، بسیار حساس و دقیق است و تشخیص تفاوت آن با توهّماتِ افراد کار سادهای نیست. همینقدر میتوانم آنچه که در پاورقی صفحهی 321 کتاب «جايگاه و معنى واسطه فيض» عرض شده است را خدمتتان عرضه میدارم به امید آنکه گشایشی در فهم موضوع برای جنابعالی باشد. در مقدمه كتاب «آيةالحق» مرحوم حسين غفارى از قول حاج شيخ عباس قوچانى (وصى مرحوم سيد على آقا قاضى (ره)) نقل مى كنند كه يكى از افراد مشهور به كرامت به در منزل مرحوم قاضى آمد و گفت: من حالى داشتم كه تمام گياهان، خواص و آثار خود را به من نشان مى دادند، مدتى است حجابى حاصل شده و ديگر به من نمى نمايانند، از شما تقاضا دارم كه عنايتى بفرماييد تا آن حال به من بازگردد. مرحوم قاضى (ره) به او فرمود: دست من خالى است. او رفت و پس از زيارت عتبات، به نجف برگشت، يك روز كه جميع شاگردان نزد مرحوم قاضى گرد آمده بودند، در منزل ايشان آمد و از بيرون در، سرش را داخل نموده، گفت: آنچه را كه از شما مى خواستم و به من نداديد، از حضرت صاحب الأمر گرفتم و حضرت فرمود: به قاضى بگو بيايد نزد من، با او كارى دارم. مرحوم قاضى سر خود را بلند كرد و گفت: بگو قاضى نمى آيد. نويسنده در ادامه مى گويد: اوّلًا ميان راه توحيد و طريق معرفت نفس كه روش تربيتى عرفاى بالله است با راه تقويت نفس كه شيوه ارباب رياضات و اصحاب مكاشفات و كرامات است، فرق هست. وقتى گفته مى شود كه اصحاب كرامات و مكاشفات و رياضات به دنبال تقويت نفس هستند و نه عبور از آن، چه بسا به ذهن افرادِ خام، از كلمه تقويت نفس، خداى ناكرده اشتغال به امور لهو و لعب متبادر شده و از اين جهت انتساب بسيارى از بزرگانِ صاحب كرامت و دعاوى باطنى را به اين طريقه، غيرقابل قبول بشمارند، ولى خوب نظر كن كه فرد مذكور يكى از اصحاب مكاشفه بوده و در چاره گشايى امور مادى و معنوى خلايق اشتهار داشته و حتى در اين سالهاى اخير، بعضى وى را در زمره عرفاى عظام شمرده، و عبرت بگير كه چنين شخصى غايت خواسته اش كه عمر گرانبها را صرف آن كرده و از اين شهر به آن شهر و از اين امام به آن امام و از مرحوم قاضى تا صاحب الأمر را مورد سؤال قرار داده، بازگشت حالى است از حالات نفس و قوايى از قواى باطن كه مثلًا بتواند كشف خواص دارويى گياهان بكند. و بدان كه لذّت بهره مندى از اين قواى نفسانى و لذت استفاده و بروز كرامات، گاه آنچنان قوى است كه صدها برابر لذّات ظاهرى حسّى است و شخص واجد اين حالات ابداً نمى تواند از آنها عبور نمايد و البته با محملهاى كمك به خلق و دستگيرى و غيره، آنها را براى خود توجيه مى كند، ولى مهم اين است كه همه اينها كمالات و آثار نفس است و هدف عرفان، فناى تمامى آثار و شوائب نفسانى از پايين ترين درجات تا بالاترين مراحل آن، كه با نورانيت بسيار شديد توأم است. ثانياً؛ بنگر به كلام قاضى كه به آسانى و سردى مى گويد: دست ما خالى است، آرى نه دست او كه دل و جان او از هر گونه خواست و قواى منتسب به انّيَت نفس خالى است. ثالثاً؛ بنگر به گفتار آن شخص در اخذ خواست خود از امام زمان (ع) و پيام معاتبه آميز از جانب حضرت به مرحوم قاضى كه به قاضى بگو: بيايد با او كار دارم، كه حكايت دارد كه آن شخص به زعم خود به شرف ملاقات امام عصر (ع) نائل شده و حضرت خواسته او را برآورده ساخته اند و گفته اند به قاضى هم بگو بيايد. و ديدى كه قاضى هم گفت: بگو قاضى نمى آيد! كه اين جواب قاضى، نشان تشخيص قاضى است از سستى توهمات و دعاوى كثيره مدعيان ملاقات با امام زمان (ع). اين پاسخ قاضى يعنى امامِ زمان مورد ادعاى شما، چيزى جز امر خيالى و نفسانى و توهّمى و ساخته نفس شما يا شيطان نيست. در ادامه مى فرمايد: در محضر آيت الله طهرانى (ره) به مناسبتى سخن از همين دعاوى مربوط به رؤيت حضرت صاحب الأمر (ع) شد. ايشان از قول حضرت آقاى هاشم حدّاد مستقلًا يا از ايشان به نقل از حضرت آقاى قاضى (قدس سرهما). فرمودند كه «غالب اين ادعاهاى رؤيت در طول تاريخ به جز چند موردِ محدود و معدود، امور خيالى و نفسانى بوده و حداكثر از قبيل مكاشفات روحيه است كه صاحب آنها آن را امر عينى و حقيقى مى پندارد ... مؤلف محترم از قول مرحوم آيت الله قاضى نقل مى كند كه شيخ احمد احسايى روزى به شاگردان خود گفت: من هر وقت به حرم مشرف مى شوم به حضرت سلام مى كنم، حضرت بلند جواب مى دهند، به طورى كه اگر شما هم آنجا باشيد مى شنويد، يك مرتبه با من بياييد تا بفهميد. روزى شاگردان وى به حرم مشرف شدند، شيخ سلام كرد، بعد رو كرد به شاگردان و گفت: جواب شنيديد؟ گفتند: نه! دومرتبه سلام كرد و گفت: شنيديد؟ گفتند: نه! پس شاگردان و خود او دانستند كه شيخ در اين موضوع اشتباه كرده است (صدايى را كه نفس خودش ايجاد كرده است، مى شنيده و تصور مى كرده آن صدا از خارج است)» نقل از كتاب آيةالحق، تأليف سيد محمد حسن قاضى، صفحات 100- 102. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عنایت داشته باشید همانطور که حضرت امام خمینی در کتاب «ولایت فقیه» میفرمایند ولایت فقیه یک موضوع کلامی است در راستای موضوعِ امامت. و مثل سایر موضوعات علم کلام، باید دلایل حقانیت آن را دنبال کرد، یک موضوع فقهی نیست که بخواهیم نظر فقها را بدانیم 2- بنده از نظر همهی فقهای مذکور خبر ندارم ولی رویهمرفته همهی آقایان با مبانی مختلف، حاکمیت جامعهی اسلامی در زمان غیبت را به عهدهی فقها میدانند 3- همانطور که علامهی طباطبایی میفرمایند: اولیالأمر که در قرآن آمده و اطاعت آن واجب است، مربوط به انسانهای معصوم است، نه آنطور که بعضی از مفسرین اهل سنت میگویند مربوط به علمای اهل سنت باشد و تصور کنیم خداوند خواسته است مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه را آنها حل کنند، مگر مجتهدین و فقهایی که توانایی کشف سخن معصوم را داشته باشند 4- در قسمت سوم کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» از صفحهی 195 به بعد تحت عنوان «مبانی حکومت دینی» دلایل حقانیت حاکمیت ولیّ فقیه را میتوانید بیابید. کتاب بر روی سایت هست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: خداوند چنین تواناییهایی را در نفس ناطقهی بعضی قرار میدهد. موفق باشید