بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
28082
متن پرسش
سلام علیکم: در پاسخ اخیرتان به یکی از سوالات نوشتید به شرطی که سیاسیون ما فکر نکنند ما از آن به بعد می‌خواهیم این چنین شویم و جای آنها را بگیریم. به یاد دارم خودتان زیبا در کتاب مبانی معرفتی مهدویت می فرمودید که اگر انقلاب اسلامی را در مقیاس عصر ظهور و در راستای ظهور که اوج سلوک و تجلی اسماء الهیه در زندگانی بشریت است، نبینیم و فکر کنیم می‌خواهیم هلند یا ژاپن یا سوئیس شویم، به انقلاب اسلامی و مهدویت رنگ و بوی غیر اصیل و حتی در جهت لیبرال دموکراسی داده ایم. واقعا امروز اگر بخواهیم مانند بعضی کشورها مثلا چین، فکر کنیم که دوره آمریکا و پرچمداری و محوریت آن در نظم عالم و طراحی نظم نوین جهانی که خود را مدعی آن می‌داند، معلوم است روح انقلاب را نفهمیده ایم و بسیار غافلیم که حضرت امام فرمود ما بر آنیم تا پرچم لا اله الا الله که اصل وجودی بشریت و خلاصه جمیع حکمت های عالم است و سعه وجودی عالم را عظیم می‌کند، را بر قلل عزت و کرامت انسانها ببینیم. اگر قرار بود ما هم به همان شیوه و استعمار نوین برویم و فکر بشود که چنین باید بکنیم و خود یک ابرقدرت تصمیم ساز شویم، معلوم است که صدای تاریخی انقلاب و عطیه الهی بودن آن و اینکه اشراقی ناشی از عبودیت و تولی به اولیاء الله برای امت و امام هست را نفهمیده ایم. حتی کسینجر که کهنه استراتژیست و طراح برنامه های استحاله انقلاب در طول سالیان بوده است، در کتاب اخیر خود می‌نویسد که انقلاب اسلامی و رهبری آن، سیطره نظم وستفالی و توسعه دموکراسی در نظم نوین را به چالش کشید و عصر و افقی را مقابل آن و در برابر آن گشود و اساسا نظم وستفالی و توسعه دموکراسی در مواجهه جدی با انقلاب قرار گرفت. تمدن نوین اسلامی و راه مقاومت آن نیست که مانند لیبرال دموکراسی و نظم وستفالی رقم بخورد و عمده همان چیزیست که حضرت آقا سال گذشته در سخنرانی ۱۴ خرداد فرمودند مقاومت چیزی نیست که ما صادر کنیم و بفرستیم به جاهای دیگر و بخواهیم به شیوه تغلب ببریم، خیر؛ مقاومت یک راه است و فکر اگر ملتی رفت و سایر مردم و جوامع دیدند آن را می پسندند و انتخاب می‌کنند. ولی من بشخصه استاد، با وجود رهبری عزیز و بصیرت ایشان معتقدم حتی اگر متولیان و مسئولینی چنین باشند و چنین افکاری در ذهننشان نقش ببندد، انقلاب چنین مسیری را نخواهد رفت و مسیر گام دوم همانیست که ان شاء الله آقا در بیانیه گام دوم ذکر کرده اند و این گونه مسائل جایی و اصالتی نخواهد داشت و ما بحمدالله از آنها در گذاریم و بشریت بتدریج دارد می فهمد باید خود را از اسارت و ولایت غیر الهیه عبور کند و راه در العبودیه کنه ها الربوبیه و مسیر شهدا و آزادگانی مثل ابومهدی المهندس و شیخ زکزاکی است که گوهر تابناکی را در دل این نهضت یافته اند. من یکی بسیار امیدوارم و ان شاء الله این انقلاب مسیری را که باید باز کند باز می‌کند ورای این بحثها و نکات و اتفاقا ما خیل مشکلات و بحرانهای تمدنی مان ناشی از اینست که خواسته ایم بستر توسعه و نظم مدرن و زیر نظام های موجود را بیاوریم تا حدی که با مبانی اسلام و ظواهر احکام شرع مخالفت و تعارض نداشته باشد و گزینشی بکنیم و با مبانی اسلامی همراه کنیم که یک وضع آشفته را برای ما ساخته است و فکر می‌کنیم با همین گزینش‌گری کار حل می‌شود ولی عبور انقلاب از این دیدگاه ها و بحرانها بحول و قوه الهی نزدیک است و آینده، طلوع دیگری است. ان شاء الله
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! واقعی‌ترین واقعیات این است که در توحیدِ انقلاب اسلامی خود را جای دهیم و در معرض عطایی قرار گیریم که هویت قدسی ما را به ما برمی‌گرداند. مطمئناً امیدواریِ شما در ادامه‌ی انقلاب و حضور جهانیِ آن، واقع‌بینی کاملی است. عرایضی در مرکز «سرای هنر و اندیشه» در رابطه با شخصیت امام به مناسبت رحلت آن بزرگوار تحت عنوان «در معرض عطایی که با حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به ظهور آمد» شد که متن مورد بحث ذیلاً خدمتتان ارسال می‌شود. موفق باشید

در معرض عطایی که با حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به ظهور آمد

باسمه تعالی

۱. «تفکر»، راهي است به سوي حقيقت، بدون آن‌که گمان کنيم حقيقت در دست ما قرار دارد. زيرا تفکر از جايي آغاز مي‌شود که ندايي ما را به سوي خود فرا خواند و آن «ندا» به عنوان اراده‌ي الهي در جلوه‌ي شخصیت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و انقلاب اسلامي به صدا در آمده و همان‌طور که شهداء را به خود دعوت کرد و آن‌ها پذيرفتند؛ ما را نيز به خود دعوت مي‌کند تا پس از دفاع مقدس از نقشي که بايد ايفاء کنيم، غافل نمانيم.

۲. با تفکر نسبت به شخصیت اشراقی امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» رخصت مي‌يابيم تا وارد ساحتي شويم که انقلاب اسلامي مجال نماياندن خود را مي‌يابد. بايد بياموزيم که چگونه به حقيقت، مجالِ به ظهورآمدن بدهيم.

۳. باید در جستجوي انديشه‌اي باشيم که متذکر عطاي الهي است و عطاي الهي را براي ما قابل فهم مي‌کند، آن‌چه در اين زمانه عطاي الهي را به صورتي اصيل و نه انتزاعي به ما مي‌دهد، تفکري است که ما را متوجه‌ي راز تاریخی حضور امام در این زمانه می‌نماید.

۴. ولي به نظر مي‌آيد بسي اندک تفکر کرده‌ايم زيرا آن‌چه خداوند براي انديشيدن به ما عطا کرده - يعني حقيقت، در مظهري به نام امام و انقلاب اسلامي- طوري است که در عين «ظهور»، به «خفا» مي‌رود، در نتيجه نمي‌توان به راحتي با آن ارتباط برقرار کرد مگر با انديشه‌اي که حقيقت را در تشکيکي‌بودنِ آن چشيده باشد.

۵. با شناخت اراده‌ي الهي در اين عصر با جهانی روبه‌رو می‌شویم که همه‌چیز در آن معنای دیگری پیدا می‌کند، زیرا بودن انسان معنای دیگری به خود می‌گیرد.

۶. نظر به شخصيت قدسي حضرت امام خميني «رضوان‌اللّه‌تعالي‌عليه» و تفکر در بسترِ تاريخي انقلاب، آيا روحِ تازه‌ای نخواهد بود که در مواجهه با غرب، ولي در بستر اسلام شيعي، در حال تولد است؟

۷. مي‌توان گفت انقلاب اسلامي رخدادي است که مي‌خواهد گذشته‌ي توحيدي بشر را در تاريخي بين دو جهان به ظهور آورد، جهاني بين جهان توحيدي و جهان مدرن. و شخصیت حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» نیز چنین جایگاهی داشت و سبب نگه‌داري ما در این تاریخ شد.

در مواجهه با شخصیت امام سه نوع رویکرد پیش آمد: ۱. رویکرد استادهای اخلاق ۲. رویکرد آقای هاشمی و آقای سید حسن خمینی ۳. رویکرد رهبر معظم انقلاب که در عین توجه به دو رویکرد قبلی سبب نگه داری ما نیز خواهد بود.

 

۸. با حضور امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این تاریخ چيزي براي انديشيدن به انسان داده شده تا نسبت به زمانه‌ي خود فکر کند و از بن‌بست‌هايي که روبه‌روي خود مي‌شناسد عبور نمايد، تنها از طريق انديشه‌اي که در مواجهه با شخصیت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» پیش آمد مي‌توانيم از تنگناهاي تاريخي، چه در امور اخلاقي و چه در امور اقتصادي و اجتماعي، عبور کنيم. مشکل آن است که ما هنوز به امام و انقلاب اسلامي آن‌طور که لازم است نمي‌انديشيم و براي گوش‌سپردن به نداي تاريخي آن -که عين تفکر است- تلاش نمي‌کنيم.

۹. تا زماني که ما نسبت به آن‌چه از طرف خداوند در اين تاريخ به ما روي آورده، نينديشيم؛ ياراي عبور از تنگناهاي موجود را نداريم مگر آن‌که بتوانيم تعلقِ ذاتي خود را در اين زمانه متوجه‌ي انقلاب اسلامي و حضرت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و اهداف اصيل آن قرار دهيم و اجازه ندهيم با انواع کاهلي‌ها، اين عطاي الهي از ما روي برگرداند، در حالي‌که همه‌ي ما متوجه هستيم ذات ما کششي دروني نسبت به آن دارد و به همين جهت راه شهدايي که براي تحقق و بقاي انقلاب اسلامي آن‌طور فداکاري کردند را پاس مي‌داريم و حاج قاسم را می‌فهمیم.

۱۰. ما از طريق انقلاب اسلامي در شخصیت امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» و نه در شخصیت سیاسیون طرفدار انقلاب، به حکم تقدير الهي به راهي کشيده شده‌ايم که هرچند آن راه چندان روشن نيست، ولي شواهد فراواني حکايت از آن دارد که آن راه، راهِ آينده‌ي ما است، هرچند هنوز اهداف اصيل آن از ما دور است. ولي اگر بخواهيم به خالص‌ترين تفکر رجوع کنيم، نمي‌توان خود را در معرض تندبادِ آن قرار نداد، زيرا هر ملتي که بخواهد آن تقدير بلند را براي خود محقق کند گريزي ندارد که خود را در پناه تندبادهاي شديدِ دوران خود قرار دهد. گويا ما در اين تاريخ خودمان نشانه‌ي آن تندباد هستيم.

۱۱. اين يک سؤال اساسي است که در فهم انقلاب اسلامي و شخصیت تاریخی حضرت امام، چه ابعادي از آن ناانديشيده مانده است و ما هنوز نتوانسته‌ايم به اهدافی که آن بزرگوار مدّ نظر داشت، دست يابيم؟ جز اين است که حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»، حقيقي‌ترين انديشه در اين تاريخ را در افق جان ما قرار داد تا ما انساني شويم که آن انديشه براي او آرامش‌بخش باشد؟ هرچند ممکن است در برهه‌اي از زمان، افقِ روبه‌روي ما تيره و تار گردد و «وقت» گم شود. ولي در هر حال، «وقتِ» ما در اين زمانه، با حضرت امام متولد می‌شود که بودنِ اصیل ما است.

۱۲. زباني نیاز است تا به بودنی متذکر باشد. زبانی که از هر امر حاضر ديگري، رساتر باشد و بر انسان وارد ‌شود.

۱۳. بگذاريم انوار الهي از طريق جمال امام خمینی «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به سوي‌مان ظاهر شود تا تفکری به ما عطا شود که بر روح حضرت امام عطا شد و آغازي شد براي تاريخ ما.

۱۴. پيام آن مردي که در وصيت‌نامه‌ي خود فرمود: «با دلي‌آرام ‌و قلبي‌مطمئن‌ و روحي‌شاد و ضميري ‌اميدوار به ‌فضل ‌خدا از خدمت ‌خواهران ‌و برادران ‌مرخص‌، و به‌سوي ‌جايگاه ‌ابدي ‌سفر مي‌كنم‌...» این پیام خبر از آن مي‌دهد که او راهِ آرامش در اين تاريخ را در سُکني‌گزيدن در سايه‌ي انقلاب اسلامي و صيانت از آن در مقابل ما قرار داد.

۱۵. امید است سلوک ذیل شخصیت إشراقیِ حضرت روح اللّه «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» راهی باشد که در آن راه بتوانیم با عطایایی روبه‌رو شویم که هرگز با فکر به دست نمی‌آید و تنها باید خود را در معرض آن قرار داد. آری! در معرض «جمالی» که «جلال» الهی را نمایان می‌کند.      

24995
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد بزرگوار: استاد نفس هیچگاه بدون بدن نبوده و نخواهد بود، در دنیا با بدن مادی به گونه ای که وقتی اینجاست آنجا نمی تواند باشد مثلا وقتی در اتاق است در کوچه نیست چون در عالم ماده است، بعد از مرگ در برزخ با بدن برزخی (مثالی) و در آخرت هم با بدن اخروی است، و همیشه محدود و وابسته به بدن است و باید حتما بدنی داشته باشد و بدنی باشد تا با آن سیر کند، و دردها و لذت ها را با بدن درک کند چه در دنیا چه در برزخ و چه در آخرت که بهشت و جهنم و نعمتهای بهشتی و عذاب جهنمی با بدن درک می شود، حال چگونه تجرد از این نفس وابسته و محتاج به بدن درک می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بدن برزخی و قیامتی، وسعتش در حدّ آن عالَم بیکرانه است چون در آن‌جا بُعدی در میان نیست که بدن ما جایی باشد و جایی نباشد، بلکه در عین تشخص، هویتی بیکرانه دارد و جایی او را محدود نمی‌کند. مثل صورت‌های ذهنی است که صورتِ ذهنی شهر اصفهان، مانعِ توجه و حضور صورت ذهنی شهر تهران نمی‌گردد. موفق باشید

24868
متن پرسش
استاد عزیزم سلام: آیا شیطان می تواند بر عقل انسان تسلط پیدا کند و او را دچار زوال عقل کند به گونه ای که هذیان گویی و افکار و عقاید پوچ و ضد عقل بر او چیره شود؟ آیا واقعا عقل زایل می شود و یا نه شیطان بر وهم تسلط پیدا می کند و توهم و موهومات بجای تعقل بر نفس چیره می شود و در اصل عقل بر اثر چیره شدن وهم پوشیده شده و اینگونه هر فکر بیهوده و پوچ یا وسوسه ای که شیطان بر او القا کند را می‌پذیرد و دچار هذیان گویی و حرف ها و عقاید دیوانه وار می شود، به گونه ای که انگار دچار جنون شده و عقلش را از دست داده. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حدّ حضور شیطان در خیال و وَهم است. اگر کسی مقیّد به نور عقل باشد، تحت تأثیر شیطان قرار نمی‌گیرد. موفق باشید

24732

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی: خواستم در مورد علم اسماء یه منبع خوب معرفی کنید. چون چند سالی هست (بخاطر اسمی که متناسب با من نیست) در زندگیم مرتب بد بیاری دارم. ممنوم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بد بیاری یا خوش بیاریِ انسان‌ها ربطی به اسم‌شان ندارد. در این مورد عرایضی در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» شده است. موفق باشید

22224
متن پرسش
با سلام: سوالی از خدمتتان داشتم: علامه طباطبایی در نهایه برای حل مشکل بین نظریه صورت ارسطو و نظریه اتمیزم، راهکاری را ارائه کرده است که بر این شرح است: علامه می گوید: «به دلیل اینکه علمای طبیعی با مشاهدات دقیق دریافته اند که جسم از ذراتی بنام اتم تشکیل شده اند و در مقابل آن نظریه صورت ارسطو می گوید که جسم یک هویت یکپارچه دارد که از ماده و صورت تشکیل شده برای حل این تعارض می توانیم صورت نوعیه که فعلیت شیء به آن است و کمال اول برای جسم است را به سطح اتم تنزل دهیم و بگوییم که این اتم است که از ماده و صورت تشکیل شده است.» 1. حال اگر صورت نوعیه را به سطح اتم تنزل دهیم، کشف منشاء اختلافِ آثارِ انواع، که هدفِ تبیینِ صورت نوعیه بوده است چه می شود؟ چون در اینصورت: صورت نوعیه یک اتم بیانگر اختلاف آثار اتم ها با یکدیگر می شود نه بیانگر اختلاف آثار انواع! 2. حال اگر با این دقت فلسفی به این مسئله نگاه کنیم می بینیم که نظریه صورت ارسطو می تواند اختلال جدی داشته باشد. حال با تبعات بعدی آن در بحثهای دیگر از جمله حرکت جوهری و نفس و ... باید چه کنیم؟ یعنی وقتی نظریه صورت ارسطو رد بشود دیگر تمام بحثهایی که بر اساس این نظریه بنا شده اند، پا در هوا خواهند شد. چون در تعریف نفس هم مثلا می گوییم: کمال اول برای جسم های طبیعی آلی! و کمال اول همان صورت نوعیه است! آیا شما این نزاع بین اتمیزم و نظریه صورت ارسطو را قبول دارید؟ و اگر دارید راه شما برای رفع این نزاع چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ اگر بر اساس اصالت وجود به موضوع نگاه کنیم، وجود در هر مرتبه‌ای نحوه‌ی خاص خود را دارد چه در ماده با هویت حرکت جوهری آن و چه در غیر ماده و چه آن‌که آن ماده، اتم باشد و چه یک درخت؛ در هر صورت با توجه به نظریه‌ی حرکت جوهری ظهور ماده به صورت‌های مختلف به اندازه‌ی حرکت آن‌ها بستگی دارد. 2ـ اگر پدیده‌ی روبروی ما اتم باشد، عملا ماده‌ای است در شرایط خاص که می‌تواند مطابق آن شرایط صورت خاص خود را داشته باشد و تفاوت آن‌ها در ظهور حرکت جوهری آن‌ها است. 3ـ در مورد نفس ناطقه هم می‌گوییم جسم در شرایط خاص خود آماده است جهت تدبیر نفس و در همه‌ی حالات باز ما هیولا و صورت را می‌توانیم در تئوری‌های خود محفوظ داشته باشیم. موفق باشید

20827

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: کسی که می خواهد قرآن بخواند اصلا حالش نیست و قلبش اعراض می کند و پشت کرده آن هم شدیدا، چه کند؟ برای نماز و مطالعه چه کند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آرزوهای بلند دنیایی و پرحرفی و کینه نسبت به افراد و ظلم به مظلوم، موجب چنین بلیه‌هایی است و همین امر موجب غفلت از وظیفه و ایجاد تنبلی می‌شود. موفق باشید

20467
متن پرسش
با سلام مگر نه اینکه موهبت اختیار از حضرت احدیت است؟ پس هر کار خیری از ما سر زند در واقع از او سر زده است؟ چون فعل خیر با اختیار افاضه شده از جانب او سر زده. پس بهشت هم برای اوست. آیا این نظر درست است؟ یعنی او خود به خودش پاداش (بهشت) می دهد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اختیار عبارت است از انجام فعل و ترک فعل، و هرکدام را شما ترجیح دهید آن، فعلِ شما می‌شود هرچند انسان در مختاربودن مجبور است ولی نه در انجام فعل. بد نیست سری به جزوه‌ی «جبر و اختیار» که بر روی سایت هست، بزنید. موفق باشید

20448

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
1. اسم الله جزو اسماء وصف است؟ 2. کشف ذوقی ظهور چه اسمی است؟ 3. برای داشتن این کشف تا کجا باید بالا رفت؟ 4. شنیدن تسبیح ملائکه مربوط به کدام عالم و چه مرتبه ای از کشف است؟ همینطور تسبیح موجودات 5. اینکه معرفت به ذات نه در توان عقل است و نه در توان قلب بالاخره ما در این حد که ذاتی هست که جامع صفات است و نامحدود که شناخت داریم. مقصود از عدم شناخت چیست؟ شناخت بی واسطه است؟ یعنی بر خلاف اسماء که امکان شناخت بی واسطه اما نسبی را دارند امکان شناخت بی واسطه اینجا نیست. درست است جناب استاد؟ می شود توضیح بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اسم اللّه اسمی است که جامع همه‌ی اسماء است. پس در هر صورت، اسم اللّه نیز اسم است 2- «کشف ذوقی» همان کشف است که در مسیر سلوک، به نور اسم ظاهر برای سالک پیش می‌آید 3- این ربطی به ما ندارد، خدا باید ما را جلو ببرد 4- در هر مرحله از «کشف» این پیش می‌آید که وحدت بر کثرت همچنان غالب می‌شود 5- منظور، معرفت حضوری است. موفق باشید

19943

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: می گویند پیامبر بعد از عهد شکنتی یهودیان بنی قریظه حدود 900 نفر از آنان را کشت یا اینکه سعد کشت و پیامبر کار او را تائید کرد. سوال: 1. آیا گفته ی بالا و امثال این آمار کشته ها صحت دارد؟ 2. در صورت واقعیت داشتن چرا پیامبر که رحمت للعالمین است این همه آدم کشت؟ 3. اگر این قضیه صحت ندارد، پس ما که می خواهیم به حقیقت برسیم از کجا بدانیم که کدام نقل تاریخی صحیح و مطابق واقع است؟ و چگونه باید به آن اعتماد کنیم و مطمئن شویم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب آقای حجت‌الاسلام مصطفی صادقی در کتاب «پیامبر» دلایلی می‌آورد که این موضوع را یهود به این شکل مطرح کرده مثل کاری که برای هولوکاست انجام دادند. موفق باشید

19080
متن پرسش
سلام به محضر شریف استاد: پیرو سوالی که حضورا پرسیدم و قرار شد سیر تکاملی تمدن غرب دکتر زرشناس را برای بنده ارسال بفرمایید. دعا بفرمایید بنده سلیمان صرد خزایی انقلاب اسلامی نباشم. ممنونم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نه‌تنها دعا می‌کنم که سرنوشت شما سرنوشت سلیمان صرد نشود که تاریخ خود را در وقتِ خود نشناخت، بلکه دعا می‌کنم شما در زمره‌ی چمران‌های تاریخ خود باشید که در عین شناخت پوچی‌ها و ظلمات دوران، افق گشوده‌ای که در این تاریخ از طریق انقلاب به روی بشر باز شد را، به نحوی آگاهانه و نه مرتجعانه، بشناسید. بنده با تمام وجود قصّه‌ی دورانی را که چون زوزه‌ی سگی نیمه‌شبان عالم را فراگرفته می‌شنوم. تذکر شما به پوچیِ دوران، استقبال از تذکری است که روح و روحیه‌ی جنابعالی، به یک معنا متذکر آن است و انعکاسِ حالتی است که خود را در آینه‌ی گفتار و احوال شما تجربه می‌کنم. از این‌که انسان‌ها به خود دروغ می‌گویند و با خودِ دروغین خود به‌سر می‌برند؛ آگاه می‌باشم. ولی خطاب بنده به انسان‌ها، ماورای چهره‌ای است که آن‌ها از خود می‌نمایانند. بنده گمگشته‌ای را در پشت ماسک این انسان‌ها می‌یابم و آن را مورد خطاب قرار می‌دهم. سخن آقای دکتر زرشناس را عیناً در ذیل خدمتتان ارسال داشتم. موفق باشید

جناب استاد شهريار زرشناس در رابطه با اين‌که هر انقلابي طي يک فرايند تاريخي شکل مي‌گيرد، در مورد ادوار تاريخي مدرنيته مي‌فرمايد:

«عهد مدرن که تقريباً از اواخر قرن چهاردهم ميلادي آغاز شده است در تاريخِ بسط و تطور خود ادواري را طي کرده است. اين مراحل را مي‌توان اين گونه فهرست کرد: دوره‌ اول: آغاز مدرنيته يا دوران رنسانس، زمان تقريبي آن از نيمه قرن 14 تا نيمه‌ي قرن 16 ميلادي است . دوره‌ دوم: دوران بسط رفرماسيون مذهبي و تکوين فلسفه مدرن است که زمان تقريبي آن از نيمه قرن 16 ميلادي تا نيمه قرن هفدهم که مصادف با رحلت دکارت مي‌باشد. دوره سوم: دوران مهم کلاسيسيسم و عصر روشنگري و آغاز انقلاب صنعتي است و زمان تقريبي آن از نيمه‌ي قرن هفدهم تا آغاز قرن نوزدهم يعني تا سال 1800 است . دوره چهارم: دوره‌ي اعتراض رمانتيک به عقل‌گرايي و کلاسيسيسم عصر روشنگري است که زمان تقريبي آن از آغاز قرن نوزدهم تا نيمه قرن نوزدهم يعني سال‌هاي 1850 - 1800 مي‌باشد. دوره پنجم: روزگار بروز بحران‌هاي گسترده‌ي اقتصادي - اجتماعي و بسط انقلاب صنعتي در اروپا و گسترش آن به ايالات متحده و ظهور زندگي و توليد صنعتي- شهري مدرن به عنوان وجه غالب معاش و سلوک مردمان در غرب و آغاز ترديدها نسبت به مباني مدرنيته است که زمان تقريبي آن از 1850 تا 1900 مي‌باشد. دوره ششم: آغاز زوال مدرنيته و سرعت‌گرفتن سير انحطاطي آن و بسط وضعيت پست مدرن به عنوان نحوي خود آگاهي نسبت به بحران است که از آغاز قرن بيستم تا حدود سال 1980 ميلادي است . دوره هفتم: عصر موسوم به فراصنعتي، تداوم و تعميق رويکرد پست مدرن‏، قدرت گيري نئوليبراليسم راست گرا در کشورهاي اصلي غربي و گسترش دامنه و نفوذ رويکرد معنوي در جوامع غربي است و زمان تقريبي آن از 1980 ميلادي است تا به امروز.

در قرن پانزدهم و باشکوفايي رنسانس در ايتاليا، «لورنزو والا» (1457)، «نيکولاي کوزايي» (1464) و به ويژه «پيکودلا ميراندولا» (1494) و «مارسيليو فيچينو» (1499) هر يک به طريقي شؤوني از روح اومانيستي رنسانس را با خود جلوه‌گر ساخته‌اند. «لورنزو» داعيه‌دار لذت‌طلبي جسماني و دنيوي و «هدونيسم» فارغ از قيود اخلاقي و ديني بود. «مارسيليو فيچينو» روح سيطره جويانه بشر مدرن را در رساله «الهيات افلاطوني درباره جاودانگي روح»‌ منعکس کرده و آشکارا از بشر سالاري نام مي‌برد. در نگاه «فيچينو» بشر، سالار هستي بود و مصداق بشر نيز در اين زمانه بيشتر در اَشراف و به ويژه بورژواهاي اروپايي جستجو مي‌شد. اين نگرش خودبنيادانه به آدمي به عنوان دائر مدار عالم به نحوي ديگر در «پيکودلا ميراندولا» خودنمايي مي‌کند. نيکولاي کوزائي اگرچه گرايش‌هاي پررنگ نوافلاطوني داشت اما با اهميت ويژه‌اي که براي «عقل» و «حس» و تفسير «نوميناليستي» مفاهيم «کلي» قائل بود و نيز تأکيدي که بر دور کردن فلسفه از صبغه ديني و بخشيدن صبغه طبيعي بدان داشته است از پيشروان تفکر مدرن غربي است. پيکودلا ميراندولا، مارسيليو فيچينو و به ويژه نيکولاي کوزايي هيچ يک آشکارا ملحد نبودند و حتي ظاهري مذهبي و مسيحي داشتند اما تفسيري که از عالم و نسبت بشر با خود و جهان و جايگاه و حقيقت بشر ارايه مي‌دادند (به ويژه فيچينو و ميراندولا) به گونه اي بود که نحوي خودبينانه‌ي نفساني در آن غلبه داشت و اين چيزي نبود مگر بيان روح عهد مدرن. در اين ميان هنرمنداني چون «لئوناردو داوينچي» {1519}، «رافائل» {1520} و «ميکل آنژ»{1564} در گستره نقاشي و پيکره سازي به ارائه تصويري بشرانگارانه از آدمي و حتي موضوعات و روايت‌هاي مذهبي پرداختند. لئوناردو داوينچي به ويژه تفسيري رياضي و کمّي‌انديشانه از طبيعت داشت و نگاه او به شدت تکنيکي بود. مارتين لوتر روح فرد گرايي بورژوايي رنسانس را به حوزه تفکر مسيحي وارد کرد. در واقع ژروتستانتيسمِ او نحوي تداوم روح رنسانس در قالبي به ظاهر مذهبي‌تر در اروپاي شمالي بود. اگر کاتوليسم مذهب مطلوب قرون وسطاي غرب و مورد حمايت و پذيرش فئودال‌ها، پادشاه و روستاييان تنگدست بود، پروتستانتيسم، صورتي از مذهب مدرن شده‌اي بود که مورد حمايت و استقبال شاهزادگان و بورژواهاي نوظهور آلماني بود.

دوره‌ي دوم از تاريخ تطور غربِ مدرن را مي‌توان دوره‌ي پيدايي فلسفه مدرن دانست. بزرگ‌ترين نماينده و سخنگوي اصلي و پدر معنوي اين فلسفه جديد رنه دکارت است که روح عصر جديد و افق مدرنيته بيش از هر فيلسوف اين دوره در آراء او به صورت يک دستگاه منسجم فلسفي ارايه گرديده است. هرچند مي‌توان از «مونتني» (1598) و «جوردانو برونو» (1600) نيز به عنوان چهره‌هايي که پيشتاز و نماينده برخي افق‌هاي فلسفه جديد بوده‌اند نام برد. اما فلسفه سياسي مدرن در آغاز قرن شانزدهم و با «نيکولو ماکياولي» آغاز گرديده است. ماکياولي به بيان اجمالي مباني انديشه سياسي غربِ مدرن در دو کتاب معروف «شهريار» و «گفتارها» پرداخته است. به راستي جالب است که در بحث‌هايي که ماکياولي در خصوص مفاهيمي نظير «آزادي»، «وحدت ملي» و «قدرت سياسي» کرده است، به روشني گرايش‌هاي سلطه طلبانه و امپرياليستي و نفسانيت مدار مشهود است. با ماکياولي، فلسفه سياسي غرب مدرن براي خود ماهيت و مبنايي غيرديني و غيراخلاقي تعريف مي‌کند و تفکر سياسي در اين افق سير مي‌کند. دوره‌ي سوم: کلاسيسيسم و عصر روشنگري تدوين جهان‌بيني مدرن از نيمه قرن هفدهم ميلادي در تاريخ غرب مدرن آغاز مي‌شود و تا قرن نوزدهم ادامه دارد و «عصر روشنگري» و دوران غلبه‌ي کلاسيسيسم ناميده مي‌شود، شايد مهم‌ترين مقطع در پي ريزي بناي تمدن مدرن بوده است. اين دوران از چند نظر اهميت دارد: اولا از نظر تدوين جهان بيني مدرن و اين که اصالت عقلِ منقطع از وحي خود بنيادِ نفسانيت مدارِ ابزاري و در عبارت کوتاه‌تر «عقل‌گرايي اومانيستي» يا «راسيوناليسم دکارتي» در عصر روشنگري از صورت معرفت‌شناختي و مابعدالطبيعي خارج شده و در هيأت انديشه‌ها و تئوري‌هاي سياسي و نظريات اقتصادي و نظام‌هاي حقوقي، بسط و تفصيل مي‌گيرد. در اين دوره مباني نظري ليبراليسم در آراء «جان لاک» و «منتسکيو» تدوين مي‌گردد و «فرانسوا ماري ولتر» درباره تساهل و تسامح ليبرالي و سکولاريسم و ضديت با تفکر ديني به بحث مي‌پردازد و «ژان ژاک روسو» با طرح نظريه «اراده اجتماعي» خود، مباني تئوريک دموکراسي‌هاي مدرن را بيش از پيش بسط مي‌دهد. جهان‌بيني روشنگري تفسيري مکانيکي از عالم ارايه مي‌کرد و با تکيه بر روش‌شناسي تجربي- حسي طرح شده توسط بيکن و جان لاک و ديويد هيوم، ارکان تئوريک علوم جديد، به ويژه بر پايه فيزيک نيوتوني، تدوين گرديد. ».[1] (پايان سخنان آقاي زرشناس)

در مورد فرايندي بودن انقلاب اسلامي نسبت به مسيري که بايد به اهدافش برسد، نيز نبايد غفلت کنيم، مگر يک تمدن يک شبه به دست مي‌آيد؟ بنده معتقدم حرکت ما به سوي اهدافي که بايد با آن روبه‌رو شويم خيلي خوب بوده و وعده‌هاي رهبري در رابطه با نزديکي اهداف متعالي انقلاب، يک واقعيت انکارناپذير است. به همان صورتي که خداوند به رسولش در سوره‌ي نصر وعده داده است که «إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا» (نصر/1و 2) مثل فرآیند رشد یک کودک که در ابتدا حتی نمی‌تواند دست خود را به‌سوی دهان خود هدایت کند ولی در مسیر بلوغ خود تا آنجا همه‌ی اعضایش با هم هماهنگ می‌شود که در یک لحظه ده‌ها عضو او به کار است، در حالی که در ابتدا که راه رفتن را شروع کرده بود اگر شما او را صدا می‌زدید و او روی خود را به طرف شما برمی‌گرداند، زمین می‌خورد.

وظيفه‌اي براي آينده

وقتي در آينده‌اي نه چندان دور، مردم دل از فرهنگ مدرنيته کندند و با تمام وجود به سوي انقلاب اسلامي و وعده‌هاي آن روي نمودند اگر ما زيرساخت‌هاي درستي از نظر فکري و فرهنگي نداشته باشيم آن‌‌وقت است که مردم حيران و سرگردان مي‌شوند. همين‌طور که اگر ما آثار شهيد مطهري را نداشتيم کمونيست‌ها در ابتداي انقلاب، انقلاب را به نفع خود مصادره مي‌کردند و جوانان را تحت تأثير افکار خود قرار مي‌دادند، اگر بعد از پشت‌کردن به غرب، مردم جهان با تمدني روبه‌رو نشوند که جواب‌گوي همه‌ي نيازهاي مادي و معنوي آن‌ها باشد عده‌اي فرصت‌طلب از زحمات شما به نفع خود بهره مي‌گيرند و باز تحقق تاريخ توحيدي به عقب مي‌افتد. با توجه به اين امر است که بنده تأکيد دارم در آينده‌اي نه چندان دور که منحني رجوع به غرب تغيير خواهد کرد، اگر ما شخصيت عرفاني امام را در صحنه نداشته باشيم و اگر معناي زندگي با جنبه‌ي ملکوتي امام، به عنوان يک راه‌کار عملي، نهادينه نشده باشد، کم مي‌آوريم و آن انقلابي که بايد آماده بشود تا به مهديu ختم گردد به زحمت مي‌افتد. رهبري عزيز«حفظه‌اللّه» در جمع فرماندهان سپاه فرمودند:

«ما ترديدى نداريم كه آينده‌ى روشنى داريم؛ البتّه اين‌كه اين آينده زود باشد يا دير باشد، دست من و شما است: اگر خوب حركت كنيم، آينده زودتر خواهد رسيد؛ اگر چنانچه تنبلى و كوتاهى و خودخواهى و دنياپرستى و دل دادن به اين ظواهر، چشم ما را يك قدرى پُر كند، ما را ساقط كند، در درون خودمان ريزش - چه ريزش شخصى در درون، چه ريزش اجتماعى - پيدا بكنيم، البتّه ديرتر به دست خواهد آمد؛ امّا بدون ترديد به دست خواهد آمد و اين به بركت مجاهدت ها و فداكارى‌ها است».[2]

 


[1] - http://www.bashgah.net/fa/content/show/22391

[2] - بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى در تاريخ ۱۳۹۲/۰۶/۲۶.

14890
متن پرسش
سلام و ارادت: استاد فاضل و گرانقدر برخی از آشنایانم که در اروپا زندگی می کنند می گویند: در اروپا صمیمیت و دلسوزی مردم نسبت به یکدیگر و ما بالا است و در اروپا نظم بالایی است در جواب چه بگویم. سپاس فراوان پاسخ: باسمه تعالی: سلام علیکم: عموماً همین‌طور است. ولی فراموش نکنید که این نوع نظم و دلسوزی در مسیر ارضای نفس امّاره است و در این رابطه شیطان هیچ مشکلی برای آن‌ها ایجاد نمی‌کند. شیطان قسم خورده است هرکس در صراط مستقیم قرار دارد، او را وسوسه کند و به همین جهت حضرت صادق«علیه‌السلام» در خطاب به ابن‌جندب می‌فرمایند که بیشترین تلاش شیطان در مقابل شیعیان ما است. موفق باشید. سلام و درود: استاد فاضل و ارجمند با توجه به مطالب فوق همانطور که مستحضرید عدم آشتی با خود راستین و خدا باعث اضطراب می شود و کسی که اضطراب دارد در ارتباط با خود و دیگران دچار اختلال روحی می شود. پس چطوری اروپایی ها در ارتباط با دیگران نه تنها دچار اختلال روحی نمی شود بلکه صمیمت هم دارند. کسی که اضطراب دارد حوصله خودش را ندارد چه برسد دیگران. پس بنابر این چطوری مردم اروپا صمیمی هستند و نظم دارند؟ سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌رسد شیطان در مورد عقل دنیایی اهل دنیا، مشکلی برای آن‌ها ایجاد نکند و بتواند در امور دنیایی در کنار هم باشند ولی چون این نوع رعایت‌ها ذیل اراده‌ی الهی و در راستای آبادانی قیامت نیست، از آرامش بنیادین محرومند به طوری که به قول اریک‌فروم، معضل غربْ امروز روان‌های مضطرب است که برای دوری از آن به هر کاری دست می‌زند. موفق باشید

14464

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام عليکم: نفرموديد بطور موضوعی از چه کلمه قرآنی شروع کنم و کتابهای حضرت استاد را به غير از يکی مطالعه کرده ام بيشتر راهنمايی کنيد. آيه 10 سوره فاطر فرق دو کلمه «يصعد» و «يرفعه» چيست؟ ممنونم
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به صورت موضوعی قرآن را دنبال نکرده‌ام. بیشتر در دستگاه هر سوره سعیِ بر تدبّر دارم. در مورد دو کلمه‌ی «یصعد» و «یرفعه» وقتی به سوره‌ی فاطر نظر کنید روشن می‌نماید که عقیده‌ی پاک به خودی خود صعود به سوی حق دارد و عمل صالح نیز آن صعود را تسریع می کند و رفعت می‌بخشد. موفق باشید

7638

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام استادی میگفت عالم ذر وجهی از عالم امر الهی است و تنها شامل فطرت نمیشود.بلکه جنبه امری ما انسانهاست.اگر درست است میشود در مورد ربط عالم ذر به عالم امر توضیح دهید؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: ما در مورد عالم ذر چیزی جز همان عهد الست که مقام عهد فطری انسان با خدا است و در عالمی مجرد از عالم ماده انجام شده قائل نیستیم. موفق باشید
4521

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام استاد ما مباحث شرح تفسیر سوره حمد را مجازی گوش می دادیم دلیل اینکه مباحث شما تعطیل شده چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کلیه‌ی جلساتی که در سالن‌های شهرداری اصفهان برقرار می‌شد تا بعد از انتخابات تعطیل شده. موفق باشید
29362
متن پرسش
علم غیب: سلام با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف «قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» چگونه علم غیب پیامبر و امامان توجیه می‌شود؟ ممنون از پاسخ شما.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خود ائمه «علیهم‌السلام» می‌فرمایند هر آنچه خدا می‌خواهد ما می‌دانیم و به همین جهت گفته می‌شود علمِ امام ذاتی نیست، علم خداوند ذاتی است. عرایضی نسبتاً مفصلی در شرح سوره‌ی اعراف نسبت به این آیه شد. خوب است اگر بتوانید به آن بحث رجوع فرمایید و یا در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» که روی سایت هست، به قسمت «علم امام» رجوع فرمایید. موفق باشید

27086
متن پرسش
سلام خدا قوت و برکت. سالیان سال متوالی قرآن تلاوت داشتم ولی راضی نیستم دلم گواه عدم رضایت است با توجه به اینکه اهل صوت نیستم تفاسیر‌ یه جلدی المیزان و بهرام پور را دارم. دو بحث آیا تلاوت باید جدای از شرح تفسیر باشد؟ خواهشمندم با توجه به رخدادهای زمانه و نحوه برخرد با قرآن را جهت دستورالعمل عنایت بفرمایید. در خصوص نماز و نحوه برخورد با آن کتبی از علما‌، آیات عظام ملکی تبریزی، جوادی عاملی و مطهری در دستور کار قراردادم در این باره هم قبول زحمت‌ و رهنمایم باشید. و چه کنم که باطن تکوین لایقف حقیقت خود را با امور یاد شد منطبق با تشریع هماهنگ کنم. ملتمس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. عمده نوع رویکردی است که باید به قرآن داشت، وگرنه همان «خلاصة التفاسیر» خوب است. مقدمه‌ی بحث سوره‌ی جاثیه که در آن توجه به رویکرد قرآن شده است را با جلسه‌ی اول آن سوره، ذیلاً خدمتتان می‌فرستم. ۲. به نظر بنده هر دو کتاب و از جمله «آداب الصلواة» از امام، راه‌گشاست. ۳. باید سعی کرد با احساسِ حضور در جهان هستی، نماز خواند تا با خدایی که در همه‌ی عالم حاضر است رابطه برقرار شود. موفق باشید

زبان قرآن، اصیل‌ترین زبان

باسمه تعالی

1- اگر زبان اصیل، گزارش‌گر حقیقت است و دورانِ ما دوران تکنیک و به حجاب رفتن حقیقت می‌باشد، در این زمانه بهترین راه که ما در مقابل خود داریم، زبان قرآن است و هوشیاری و تفکر اقتضا می‌کند که مواظب باشیم زبانِ قرآن را گم نکنیم؛ زیرا گر زبانی اصیل نباشد، گزارش‌گر آن حقیقتی که راه نجات را نشان دهد، نخواهد بود.

2- وظیفه‌ی ما با آگاهی از جایگاه زبان قرآن، نسبت به روح زبان قرآن پاسبانی است تا کلام الهی نسبت به رسالتی که دارد محفوظ بماند و گرفتار زبان روزمرّه نگردد.

3- قرآن، آینه‌ی گشوده‌ای است که با هنرمندیِ تمام تلاش شده نگاه ما را به عالم تسهیل کند تا بتوانیم رابطه‌ای بین آن‌چه در روبه‌روی خود داریم، با عالم مثال برقرار کنیم و این، با نگاه درست انجام می‌گیرد و این‌که بی‌واسطه‌ی محفوظات ذهنی با عالَم زندگی کنیم و نه با آن نوع آگاهی‌ها که درآن، انسان با مفهومی از واقعیتِ عالم به‌سر می‌برد.

4- در آیات قرآن حقیقت به صورت کلماتی شاعرانه به ظهور آمده‌است تا روح انسان را در بر بگیرد و انسانیت نسبت به آن‌چه آن کلمات متذکر آن هستند، احساس دوگانگیِ سوبژه و اُبژه نکند و بی‌عالم شود.

5- آیات قرآن آن‌چنان است که عالَمی را در مقابل انسان می‌گشاید  تا انسان نسبت خود را با خدا و اسماء ‌او به صورت یگانه احساس کند و از این جهت قرآن، آینه‌ی رخداد حقیقت است، حقیقتی که در همه‌ی موجودات به خصوص در  تاریخ، قابل احساس است و انسان‌ها را در برگرفته.

6- زبان قرآن، زبانی است که انسان می‌تواند به کمک آن زبان با حضور خدا در عالم نسبت برقرار کند واین، وقتی صورت می‌گیرد که با تدبّر در قرآن، به لایه‌ها‌ی زیرینِ زبان قرآن نزدیک شویم که آن نزدیکی به بنیاد روحی است که این زبان از آن برآمده‌است و از آن گزارش می‌دهد و ما را متذکرِ نسبتِ خود با سایر چیزها می‌کند.

7- زبان قرآن از آن جهت که زبان فطرت است، جایگاه وجود ما است و می‌توانیم بودنِ خود را در آن جستجو کنیم و در رجوع به قرآن به کمتر از آن قانع نباشیم و بتوانیم همواره بین خود و آن‌چه قرآن در مقابل ما می‌گشاید، در رفت و آمد باشیم که این نحوه‌ای از انس و نزدیکی با خود و با حقیقت است، از آن جهت که زبان قرآن موجب بسط وجودِ انسان می‌گردد تا خود را نسبت به همه چیز گشوده نگه دارد و این چیزی است که امکان تحقق آن با اُنس با قرآن فراهم می‌شود و در آن صورت نحوه‌ی زیست ما را شکل می‌دهد.

8- قرآن، پیام «وجود» است که در هر جایی و به‌خصوص در تاریخ با آن روبه‌رو هستیم و در عین حال نسبت به آن غفلت داریم، زیرا عموماً از گشودگیِ خود و این‌که هستی دارای ظهور است، غفلت می‌کنیم و متوجه‌ی مجاورت و قرب حقیقت با خود نیستیم آن‌طور که فرمود «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد».

9- زبان قرآن، زبان اشاره به «وجود» یا حقیقت است و با تذکرات آن می‌توان با حقیقت نسبتِ وجودی برقرار کرد و در این مسیر که ظهور حقیقت به حضور ما است، همواره با حضور مجددی روبه‌رو هستیم و اگر نوعی گشودگی در میان نباشد چگونه می‌توان پیام قران را یافت؟ آن نوع گشودگی که گشودگی متقابل انسان نسبت به آیات الهی و گشودگی آیات الهی نسبت به ما است. این یعنی به روی هم گشوده‌بودن و در آینده و در امکاناتِ روبه‌رو نیز حاضرشدن و همواره امور والا را در هر چیز مدّ نظرقراردادن.[1]

10- زبان قرآن، از آن جهت که زبان آشکار کردن حقیقت است و وجود و جایگاه عالَم را منعکس می‌کند، به ما امکان رابطه برقرارکردن با عالَم و آدم را می‌دهد، به شرطی که با همان روحیه‌ی شاعرانه‌ی قرآنی با همه‌چیز رابطه برقرار کنیم و در زبان قرآن سُکنی گزینیم.

11- زبان قرآن، زبانِ به ظهورآوردنِ عالَمی است که ما را فرا گرفته و با آن زبان می‌توان در همه‌ی عالم حاضر شد، بدون احساسِ دوگانگی بین خود و عالَم. درست به همان اندازه که آن زبان، آشکار می‌کند، رازگونه و ناآشکار است. تابلویی است که حقیقت در آن آشکار می‌‌شود، در حالی‌که حقیقت هیچ‌وقت آشکار نیست. از سنن عالم سخن می‌گوید، سنت‌هایی که ظاهری دارند و باطنی و به کمک آن زبان می‌توان نحوه‌ی زندگی‌کردنِ اصیل را که زندگی‌کردن در سنن الهی است، به‌دست آورد.

12- زبان قرآن، ظهور واژه‌هایی است که حامل قداست‌اند و وجوه پنهانی آن زبان متذکر حقایق بزرگی است که ما را فرا می‌خوانند و می‌توان با آن‌ها روبه‌رو شد و با آن‌ها زندگی کرد. معرفتی است برای زندگی‌کردن و نه صِرف دانایی؛ بلکه نوعی بصیرت عملی است، زیرا انسان با عمل‌اش انسان است و تا ایمانِ خود را به عمل نکشاند،‌ حقیقت از طریق او به ظهور نمی‌آید تا او را در بر بگیرد و آن حقیقت از آنِ انسان شود و انسان سرمستِ حقیقتی گردد که عالم را فراگرفته‌است.

آن‌چه بنده سعی کرده‌ام در مباحث قرآنی دنبال نمایم، حاضرکردنِ خود و مخاطبان در عالمی است که قرآن در مقابل بشر گشوده ‌است و بشرِ امروز بیش از پیش به آن نیاز دارد تا به بودنِ گشوده و گسترده و متعالیِ خود دست یابد.

13- زبان قرآن، زبان قوام‌دهنده به «بودنی» است که هرکس برای اُنسِ با حقیقت باید در آن ورود کند تا وجودش بسط یابد و درکرانه‌ی وجودِ هستی حاضر شود و بتواند همه چیز را به هم پیوند دهد. از آن جهت که خداوند پیامبر خود را برانگیزاند تا محلّ ظهور زبان قرآن شود و تفکر، همان احساس حضور می‌باشد که انسان در وجودِ گسترده و گشوده‌ی خود می‌یابد. این همان پیداشدنِ نسبت انسان با «وجود» است. پیداشدنِ نسبت با وجودِ خود و وجود دیگر موجودات و دیگر انسان‌ها. در این راستا است که عالَمِ انسان گسترده می‌شود. آری! زبانِ قرآن عالَم‌ساز است و بدبخت انسانی که عالم ندارد تا در پیام وجود، سکنا گزیند و در تاریخ خود که آینه‌ی ظهور اراده‌ی خاص الهی است، حاضر شود.

14- با نظر به لایه‌های زیرینِ زبان قرآن که زبان حقیقت است، از طرف آن زبان چیزی به انسان داده می شود که تمامِ وجود انسان را در بر می‌گیرد و بدین لحاظ انسان سرمست می‌گردد و آن کلمات را قصه‌ی وجود خود احساس می‌کند. در واقع در این حالت زبان قرآن، دارد قصه‌ی جان انسان را تکلّم می‌کند و به انسان قوام می‌دهد تا در موجود هم به سراغ وجود برود و در همه چیز پیام وجود را بشنود.

15- وقتی انسان متوجه می‌شود که قرآن تکرار ناپذیر است که متوجه باشد در آن کلمات قرآن حقیقت است که رخ داده‌است و به عنوان رخداد، هبه‌ای است به بشرِ آخرالزمان برای آغاز آن نوع جریانِ توحیدی که مناسب این زمانه است و تا این زمانه بنیاد پیدا کند.

16- رجوع به قرآن برای حلّ بحرانی است که امروزه بشریت گرفتار آن شده‌است و آن، احساس پوچی و تنهایی یعنی نیهیلیسم است. درک پوچی دوران موجب می‌شود تا در قرآن به دنبال کشفِ نسبت خود با خداوند برآییم و از آن طریق نسبت به همه چیز گشودگی خاصی برقرار کنیم که آن، پیدا کردن وجهی از انسانیت گمشده‌ی ما است و برگشت به نسبتی که از دست داده‌ایم؛ نسبتی واقعی با خود و با وجود، یعنی با حقیقت. همه‌ی همّت بنده با نظر به آن‌چه گفته ‌شد برگشت به خدایی است که در قرآن به ظهور آمده و عالم را فرا گرفته است. امید است در راستای رجوع به قرآن از این نگاه غفلت نشود.

طاهرزاده

سوره مبارکه جاثیه – جلسه‌ی 1- سوره‌ی جاثیه و تجلی اسم عزیز حکیم

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

 

]حمتَنْزيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ & إِنَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِلْمُؤْمِنينَ[

هر سوره‌ی جدید‌ی که نازل می‌شود شروع آن با بسم اللّه الرّحمن الرّحیم است.

وقتی آیاتی برجان پیامبرf نازل می شد. حضرت بر اساس آن آیات و نورانیتی که بر قلب مبارک‌شان تجلی می‌کند، با آن آیات زندگی می‌کردند. پیامبرf در عالَم آیاتی که برای‌شان نازل می‌شد، زندگی وجودی و روحانی و معنوی قدسی خود را داشتند.

یک مرتبه نسیمی جدید از عالم بالا به قلب حضرت می‌وزید که ظهورش با کلمه‌ی مبارکه‌ی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بود. در نظر بگیرید این بسم اللّه همین‌که به جان پیامبرf می‌وزید، چه احوالاتی برای جان و قلب حضرت ایجاد می‌کرد. این فرق می‌کند با این‌که آدم خودش بخواهد صحبت کند، رسول خداf تمام وجودشان آماده‌ی شنیدن می‌شد و در نتیجه وَحی الهی به ظهور می‌آمد، به همان معنایی که در سوره‌ی شعرا داریم: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ»(شعرا/۱۹۳ و ۱۹۴) قرآن از طریق روح الامین بر قلب تو نازل شد، تا بشریت را از انحراف‌ها برحذر داری. صوت قرآن را گوش رسول اللّهf می‌شنید و جانشان آن را درک ‌می‌کرد و عقل‌شان می‌فهمید. یعنی وَحی الهی با تمام ابعادش، تمام ابعاد رسول خداf را در بر می‌گرفت. به گفته‌ی حضرت علامه طباطبایی«رحمۀالله‌علیه» هم جان‌شان حس می‌کرد و هم می‌فهمیدند و هم قلبشان به نور وَحی منوّر می‌شد و هم گوش‌شان می‌شنید. یکی از معارف خوبی که در مسلمانان هست همین است که متوجه هستند همین قرآن کلام الهی است و صوتی از عالم بالا بر قلب رسول خداf جاری شده است. حتماً آن صوت چون همراه با معانی قدسی است، قلب پیامبرf را متحول می‌کرده است، این‌که جان انسان آن‌چنان سعه و وسعتی پیدا کند که صوتی قدسی محور معارف عالی بشود، چیز مهمی است.

نمی‌خواهم مقایسه کنم، ولی در شرح حال سقراط داریم که در معبد دِلفی می‌رفته، تمرکز می‌کرده و به قول خودش پیام‌هایی را دریافت می‌نموده است. شنیدن صوتِ حقایق آمادگی خاص می‌خواهد. سقراط هم متوجه بود اگر می‌خواهد سقراطی فکر کند باید گوش بسپارد. حقیقت آنقدر وسعت دارد که تا موطن قوه‌ی سامعه نازل شود و با خودش محتوا و معنا را به همراه آورد. نمی‌خواهم روی این مطلب زیاد بمانم، هر چند بحث مهمی است یکی از افتخارات ما مسلمانان آن است که متوجه‌ی این معارف هستیم که قرآن کلام الهی است. معارفی که الحمدالله ما معتقدیم از عظیم‌ترین مبانی تفکر بشر است. امروز هم فیلسوفان زبان بر روی آن بحث می‌کنند. در این رابطه عرایضی در کتاب «گوش‌سپردن به ندایِ بی‌صدای انقلاب اسلامی» شده است. لازم است بر روی این موضوع فکر کنیم که قلب چه اندازه باید وسیع باشد که حقیقت از موطن عقل و قلب تا موطن درک صوتی، انسان را فرا بگیرد و خطورات قلبی مانع نزول حقیقت تا این‌جاها نشود.

چه احوالاتی بر رسول خداf گذشت وقتی یک مرتبه ندایی از عالم ملکوت آمد و گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» قبل از آن‌که سوره‌ای با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» شروع شود با آیات و سوره‌های قبلی که برایشان شناخته شده بود به‌سر می‌بردند. آری! همه‌ی قرآن به شکل اجمالی در شب قدر بر پیامبرf نازل شده است و این یعنی روح کلی قرآن در نزد آن حضرت هست ولی باز منتظرند تا آن روح کلّی به صورت تفصیلی ظهور کند. نمی‌دانم برای خود شما پیش آمده است که چیزهایی را می‌فهمید اما توان ارائه‌ی آن‌ها را ندارید، به‌خصوص شعراء بهتر متوجه می‌شوند. شاعر می‌داند چیزی باید بگوید اما اراده‌ی او کافی نیست، تا یک‌مرتبه برایش حالتی پیش می‌آید که صورت حقیقی آن معنا در الفاظ مناسب آن معنا به «گفت» می‌آید و احساس خوبی را تجربه می‌کند. در صحن مطهر حرم حضرت امیرالمومنینu نشسته بودم آقایی هم کنارم بود که یک‌مرتبه به من گفت، گرفتم و بلند شد تا برود. قلم و کاغذی در دست داشت به بنده گفت مدتی بود شعری می خواستم بگویم و حالا امیرالمومنینu کمک کردند.

به‌خوبی می‌توان متوجه بود که الفاظ قرآن، صورت معانی و حقایق متعالی است که پیامبر خداf کلیات آن را به صورت اجمالی می‌دانند ولی منتظرند تا به تفصیل در آید، زیرا آن معانی برای اظهار به بشریت کافی نیست و قلب خودشان هم با تفصیل آن بیشتر در شعف می باشد.

شاعر با این‌که اجمال آن‌چه را می‌خواهد بگوید؛ احساس می‌کند، ولی وقتی آن شعر را می‌سراید خودش هم حیرت می‌کند. مثل یک نقاش که وقتی تابلو را به عالی‌ترین شکل کشید، خودش را هم در آن پیدا می‌کند. البته گفت:

خاک بر فرق من و تمثیل من                   ای برون از گفت و قال و قیل من

 این مثال‌ها کجا و وَحیِ الهی کجاست!

پیامبر خداf اجمالاً می‌دانند حقیقتی در میان است و متوجه‌اند آن حقایقی که از طریق نزول وحی به ظهور آمده است همان‌هایی است که با هر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» شروع شده است. یعنی همین‌که نسیمی غیبی بر قلب آن حضرت می‌وزد ایشان متوجه می‌شوند چهره‌ای از آن حقایقی را که به صورت اجمال می‌شناختند، با شروع «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» به تفصیل در می‌آید. این نکته‌ی ارزشمندی است برای تفکر و خوب است رفقا بر روی آن فکر کنند. آیا اگر ما خودمان را وارسته و آماده کنیم، در بستر اسلام از آن نوری که اصلش برای پیامبر بوده، به‌کلّی بیگانه‌ایم؟

حضرت علامه طباطبایی در مورد سوره‌ی «جاثیه» می‌فرمایند این سوره شما را متذکر می کند به دین توحیدی و به جایگاه شریعت محمدیf و در مقابل شما ابدیتی ماورای این دنیا قرار می‌دهد و هرکس باید خود را در آن‌جا بیابد.

«حم». حروف مقطعه‌ی اول سوره‌ها هرچه هست، رمز و رازی است بین خدا و رسول خداf و معلوم است اشاراتی است که افقی را در مقابل رسول خداf می گشوده تا آماده پذیرش بقیه محتوای سوره باشند.

«تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» معنای ظاهری آیه روشن است، می فرماید آنچه بر تو می خوانیم قصه نزول کتابی است از طرف حضرت «اللّه» که عزیزِ حکیم است. فرو فرستادن کتابی از طرف خدا با مظهریت اسم عزیزِ حکیم. ای پیامبر! آن‌چه می‌شنوی، آن‌چه که صوتش را شنیدی و قلبت می‌خواهد درک کند و جانت می‌فهمد، قصّه نزول کتابی است از طرف حضرت اللّه که عزیزِ حکیم است. این از نظر فضای آیه. خود قرآن در جای دیگر می‌فرماید: ای پیامبر «أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(نحل/44) قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم تبیین و روشن کنی، آن‌چه را که بر مردم نازل شده است. پس بر قلب شما انسان‌ها هم چیزهایی نازل شده که پیامبر خداf مأمورند آن‌‌ها را تبیین کنند.

با توجه به نکته‌ی بالا متوجه می‌شویم این نور حضرت محمدf است که کمک می‌کند بفهمیم بر ما چه می‌گذرد و چه خبر‌هایی در درون ما هست و ما از آن‌ها غافلیم. این نکته را از این جهت عرض می‌کنم که با آمدن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» برای پیامبر گشودگی خاصی صورت می‌گیرد و برای دریافت سوره‌ای جدید آماده می‌شوند.

عرض شد؛ حقایق برای پیامبرf به صورت اجمالی بود. حال شروع می‌شود به تفصیلِ آن کلمه‌ی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» به عنوان سروش غیبی که چه روحانیتی را با خودش به همراه می‌آورد! «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم» چه غوغایی در جان رسول خداf به پا می‌کند که آماده‌ی پذیرش آن سوره می‌شوند.

«بسم الله» یعنی به اسم حضرت «اللّه، که جامع همه‌ی انوار کمالات و اسماء است، به جلوه‌ی خاصِ اخصِ رحمانی و به جلوه‌ی اَخصُّ الاخصّ و صورت نهایی رحیمی.

ملاحظه کنید در احساس وجودی‌تان با تجلی «بسم الله» و پیرو آن به صورت خاص «اسم رحمان» و در ادامه و در عمق بیشتر «اسم رحیم» چه احوالاتی سراغ‌تان می‌آید! یک مرتبه آن حقیقت با هویت این الفاظ چه معناهایی را به وزش در می‌آورد! اسمی از اسماء اللّه با خصوصیات رحمانی‌اش می‌خواهد بشریت را نجات دهد و وقتی با بشریت روبه‌رو می‌شود، دست آنها را می‌گیرد و اگر آماده بودند وارد نور رحیمی‌شان می‌کند.

آن لطف واسعه الهی را اسم «رحمان» می‌گویند که شامل کافر و مؤمن می‌شود و این قرآن به این اعتبار به جلوه رحمانی حضرت حق به سوی مردم آمده تا خداوند با آن‌ها صحبت کند و آن‌ها برای رحمت خاصه الهی آماده شوند. مثل آن‌که در شهر وارد می‌کنند تا به بالاخره به مهمان‌خانه ببرند‌شان. «اسم رحیم» تجلیات خاص است مثل پذیرایی در مهمان‌خانه. می‌فرماید: «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» کتابی به بشر ارائه شده تا متذکر اموری شود که از آن‌ها غفلت کرده است. روح و جایگاه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» از این قرار است وگرنه شما از من بهتر معنی آن را می‌دانید. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» روحانیتی با خود می‌آورد که خوب است آن روحانیت را بشناسیم که وقتی به سراغ‌مان آمد بگوئیم:

چون یافتمت جانان                بشناختمت جانان

هرچند وقتی به سراغ‌تان آمد خواهید گفت که:

دیر آمدی ای نگار سرمست                زودت ندهیم دامن از دست

برگردیم به آیات اولیه‌ی این سوره. «حم»: عرض شد رازی است بین خدا و پیامبر، بیش از این هم ما نمی‌فهمیم. ولی می‌شود روی آن فکر کنید که عجب این دو حرف، چه پیامی به پیامبر داد، چه اشاراتی بین پیامبر و خدا محقق شد؟ چه چیزی را گشود که پیامبر را آماده کرده تا سوره ادامه پیدا کند. ابن عربی در اوایل «فتوحات» بحث خوبی در مورد حروف دارد که بنده چیزی از آن نفهمیدم. بحث حروف را که مطرح می‌کند نکاتی دارد برای گفتن و این‌که در علم حروف اسراری نهفته است. همین «حم» بی‌حساب در ابتدای این سوره نیامده است. حتماً خبری در آن هست. خداوند سخن لغو نمی‌گوید پس معلوم است این حروف در نسبتی که بین خدا و پیامبرش هست، گشودگی‌های خاصی را به میان می‌آورد و اشاراتی دارد که عبارت‌ها نمی‌توانند معانی آن‌ها را ارائه دهند. در دل این رمز، بقیه‌ی مطالبی که در سوره هست قابل طرح است و آن آیه، یک حرف و دو حرف نیست، یک عالَم است. ملاحظه کنید خداوند چگونه با پیامبر خود صحبت می‌کند. می‌فرماید آن‌چه با نزول این سوره در حال شنیدن هستی، «تَنْزِيلُ الْكِتَاب...» فرودآمدن کتاب است از حضرت اللّه، مگر منتظر نبودی که آن‌چه شب قدر یافتی، باز و گشوده شود؟  

«تنزیل»، نزول تدریجی را می‌گویند که نوعی شکوفا شدن حقیقت را به همراه دارد. در «انزال»، نزولِ دفعی نهفته است به همان معنایی که در مورد نزول قرآن در شب قدر فرمود: «إِنَّا اَنزَلْناهُ...» آن‌چه در شب قدر به صورت اجمال نازل شد، هم اکنون آرام آرام در حال نزول است. چه حال خوشی به پیامبر خداf دست می‌دهد، وقتی با نور حقایق عالَم به صورت مشخص و به حالت تفصیلی روبه‌رو می‌شوند.

]تنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ«2»[

این «تنرِیلُ الکِتاب...» از بنیاد هستی یعنی «مِنَ اللّه...» است، از حضرت اللّه هست. اما حضرت اللّه به اعتبارِ «عزیزِ حکیم». حوصله کنید و مواظب باشید مطلب گم نشود. نفرمود کتابی است که از طرف خدا آمد و دیگر هیچ. بلکه حضرت اللّه به نور اسم «عزیزِ حکیم» در این سوره به ظهور و به صحنه آمده است. چه فهم و دریافتی باید با روبه‌روشدن با اسماء «عزیزِ حکیم» در این سوره از خود داشته باشیم؟ این کافی نیست که بفرمایید «تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّه» زیرا حضرت اللّه، هزاران جلوه و نور و اسم دارد. ای پیامبر! در سوره‌ی جاثیه حضرت اللّه با جلوه‌ی عزیزبودن و حکیم‌بودن به سراغ تو آمده است. «عزیز» را ترجمه می‌کنند: شکست ناپذیر. در زبان عرب زمینی را که بالا باشد و آب به آن نرسد «اَرضُ العَزیز» می‌گویند حضرت حق عزیز است یعنی کنارش کس دیگری امکان حضور ندارد که همسنگ خدا باشد.

می‌خواهد بفرماید وقتی خدا در صحنه است کس دیگری در صحنه نیست. در حقیقت مژده می‌دهد که با این سوره خدایی وارد تاریخ شده و دوران جهان‌های متکثر انسانی به پایان رسیده است. این‌که انسان‌ها هرکدام در جهانی جدایِ جهان دیگران در تنهایی به‌سر ببرند، و هرکس مشغول خودش باشد و همه پراکنده، بدون هویت یگانه زندگی خود را با پوچیِ تمام بگذرانند، با نور اسم «عزیز»، کثرتِ همه در وحدت محو می‌شود.

می‌فرماید با این سوره هدیه‌ای را برای بشریت می‌آورم که در این هدیه، بشریت با همدیگر هم‌خانه می‌شوند، با رفع منیّت‌ها، یگانگی خدا در تمام رابطه‌های بشر پیدا می‌گردد. این سوره چنین عطایی برای بشریت آورده، می‌ماند که حال آیابشریت می‌خواهد وارد چنین جهانی بشود که خدا به او عطا فرموده؟ یا نه.

بنده معتقدم رفقا هنوز عادت ندارند در آیات تعمق شود، انتظار دارند به آیات بعدی بپردازیم ولی گمان می‌کنم زمانه، زمانه‌ای نیست که از متون مقدسی مثل قرآن به سادگی بگذریم. اگر تصور می‌کردم با این اندازه گفتن، مطلب تا اندازه‌ای ظهور می‌کند؛ مطمئن باشید سراغ آیه‌ی بعدی می‌رفتم.

عادت نکرده‌ایم با «اسماء الهی» که حضرت حق در جلوی ما می‌گذارند، فهم تاریخی پیدا کنیم. به پیامبرش فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» و بعد گفت: «حم، تَنزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ» اگر آن دو اسم «عزیز و حکیم» را نفرموده بود پیامبر خداf تکلیف خود را نمی‌دانستند که باید به چه صورتی کار را ادامه دهند. خداوند می‌فرماید: کتاب با این هویت آمد که ای انسان‌ها! نور حضرت حق به جلوه‌ی «عزیز» در این تاریخ به صحنه آمده است. از آن جهت که «كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ»(الرّحمن/29) هر روز و روزگاری با شأنی می‌آید.

وقتی حضرت حق به شأن عزیز بودن تجلی کند، اسم وحدانی خداوند به ظهور می‌آید، وجه وَحدانی خداوند همه را در بر می‌گیرد، به همان معنایی که او «یکی می‌باشد که دو ندارد» یعنی عالَم را فرا گرفته و جایی برای غیر نگذاشته است. حال اگر حضرت حق به نور وحدانیتش به ظهور آید معلوم می‌شود هیچ‌کس در امور، استقلالی ندارد. دیگر این احساس که من این کار را کردم یا شما کردید در میان نیست. عملاً آن می‌شود که «خرمشهر را خدا آزاد کرد». آن وقت که نورِ عزّت حضرت حق به قلب یک ملت متجلّی شد، همه متوجه می‌شوند که این خداست که خدایی می‌کند.

سوره‌ی جاثیه نازل شد تا با تجلی اسم عزیزِ حضرت اللّه، کثرت‌گرایی و خودخواهی‌ها برود، خودخواهانی که برای ثروتمندشدن خودشان حاضرند بقیه به نان شب محتاج شوند و از آن بدتر کاری بکنند که گمان شود نظام اسلامی کارایی اداره‌ی جامعه را ندارد و عملا ًبا این کار خون شهداء را زیر پا بگذارند.

وقتی من غیر شما شدم یک نوع زندگی شکل می‌گیرد و وقتی من و شما همه در مأوای نور حضرت حق خود را یافتیم نوع دیگری زندگی شکل می‌گیرد و سوره‌ی جاثیه برای زندگی دوم به بشر عطا شد. در آن صورت رزق من آن اندازه است که خدا مقدر کرده نه آن اندازه که از جیب شما خالی کنم تا جیب خود را پُر کنم. با تجلی نور اسم «عزیز» منیّتی نمی‌ماند. در نتیجه همان شکوه در صدر اسلام به ظهور آمد.

در صدر اسلام کار به جایی کشید که مردم مدینه یعنی انصار، تمام زندگیشان را با مهاجرین نصف کردند. بعداً هم که به خاطر فتوحات، وضع مهاجرین خوب شد و خواستند آن‌چه را انصار داده بودند، پس بدهند؛ انصار نپذیرفتند. آن‌چنان در صفای آن ایثار، مأوا گزیده بودند که هرگز نمی‌خواستند از آن خارج شوند.

وقتی نور اسم «عزیز» تجلّی کرد و جامعه را فرا گرفت و هرکس را از خودخواهی‌اش آزاد کرد، دیگر این‌که هرکس جهانی داشته باشد و در جهانش تنها شود، از میان می‌رود. همه یک جهان پیدا می‌کنند و آن، جهانِ اسلام و اهل بیتh است. منتها این هم کافی نیست بلکه حضرت حق در کنار نور اسمِ عزیزش، حکیم‌بودنش را هم می‌آورد.

نورِ اسم «حکیم» نور عجیبی است. فرموده‌اند: با جلوه‌ی عزتش قهر خودش را بر کفر و بر منیّت ظاهر کرد و با جلوه‌ی نورِ حکیم‌بودنش، حقیقت را به تفصیل آورد؛ حرف خوبی از جناب عبدالرزاق کاشانی است. می‌فرماید: وقتی اسم حکیم به ظهور آید، حقیقت را از اجمال به تفصیل می‌آورد تا انسان متوجه‌ی جایگاه حقیقی هر چیزی باشد. اگر به نور اسم «عزیز» منیّت را از ما گرفت، با نور اسم «حکیم»، خودش را در همه‌ی مظاهر به ما داد تا معلوم شود تمام عالم پر از انوار الهی است، و هرچیز با حکمت خاصی در صحنه است. با توجه به آن‌چه گفته شد می‌فرماید: در سماوات و ارض به من نگاه کن و در آیه‌ی بعد می‌فرماید: در خلقت خودتان و جنبندگان زمین به من نگاه کن و در آیه بعد می‌فرماید: در این انضباطی که در عالم هست به من نگاه کن.

در این آیات سه گانه بحث و گفتگوی خدا با ما در میان است، زیرا در آیه‌ی 6 می‌فرماید ما آن‌ها را به نور حق بر تو خواندیم، یعنی آن‌چه در آسمان‌ها و زمین و در جنبندگان است گفتگوی خدا است با ما.

ابتدا فهمیدیم در این سوره بناست با خدای عزیزِ حکیم رابطه برقرار کنیم. در ادامه می فرماید بنا است در آسمان‌ها و زمین و در آینه جنبندگان و در انضباط عالَم، با من رابطه برقرار کنید. می فرماید:

]إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ«3»[

برای مؤمنین که باور به حضور حضرت حق و خالقیت او دارند، در آسمان‌ها و زمین آیاتی هست که چشم اندازند در نظر به خدا. از این زاویه مواظب باشید که تنها و روی این آیات فکر نکنید. نگاه کنید ببینید خداوند از طریق نظرانداختنِ ما به عالَم از این زاویه دارد با ما گفتگو می‌کند. مثل همین حالا که بنده دارم با شما سخن می‌گویم که ناخودآگاه با احوالات بنده ارتباط برقرار می‌کنید، صِرف  فهمیدن معنای کلماتِ بنده مسئله تمام نمی‌شود.

 «آیت»، یعنی چیزی که نشانه است. مثل گنبدِ مسجد که نشانه‌ی مسجد است. گنبد نمی‌گوید من مسجدم، بلکه با نشانه‌ای که به ظهور آورده، حرف خود را زده است. خداوند می‌فرماید در سماوات و ارض، برای مؤمنین اشاراتی است. اولاً: چرا فرمود مومنین؟ و چرا در آیه بعدی فرمود «لِقَوْمٍ يُوقِنُون» و در آیه بعد فرمود: «لِقَوْمٍ يَعْقِلُون». این معلوم است که باید با رویکردهای متفاوت با چهره‌های مختلفِ مخلوقات روبه‌رو شد و با آن‌ها گفتگو کرد. مؤمن کسی است که باور دارد این دنیا خداوند دارد. مؤمن کسی است که قبول دارد این عالم بدون هدف خلق نشده است. برای همین قرآن با کسی حرف می‌زند که در این حد از شعور برخوردار است که این عالم به خودی خود نمی‌شود موجود باشد و فهم این نکته چندان مشکل نیست. بنده همیشه عرض کرده‌ام شیطان هم این اندازه قبول دارد که به خدا می‌گوید: «خَلَقْتَنِي مِنْ نَار» این‌که بعضی‌ها می‌گویند خدا را قبول نداریم، خودشان هم می‌دانند دروغ می‌گویند. عموماً دنبال بهانه‌ای برای کارهای خلافی هستند که می‌خواهند انجام دهند. یا می‌گویند ما خدا را قبول نداریم چون از موضوعی ناراحت‌اند. علماء می‌فرمایند این‌ها عصبانی‌اند نه این‌که مرتد شده‌اند.

می‌فرماید: «إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» یعنی این عالَم، «بودنی» دارد که نمی‌تواند از خودش باشد و از این زاویه دارد خود را به تو نشان می‌دهد و با تو سخن می‌گوید. علامه طباطبایی دقت خوبی به شما می‌دهند می‌فرمایند در آسمان و زمین آیاتی هست برای مؤمنین، خودِ آسمان و زمین هم آیات است. یک وقت می‌گوییم کف مسجد را به خوبی مهندسی کرده‌اند، ولی یک وقت منظورمان کلّ مسجد است. به گفته‌ی علامه خود آسمان‌ها و زمین و جهات مختلف آن‌ها طوری است که اشاراتی به حضور یگانه‌ی حق دارند و برای مؤمنین تغذیه‌ی خوبی است که با خدا مأنوس باشند.

اگر کسی در این حدّ باور دارد که عالَم، خدا دارد؛ می‌توانیم با او این نکته را در میان بگذاریم که خداوند چه نوع «بودنی» را به عالَم داده است؟

با نظر به یگانگی که در عالم هست و هرچیز در جای خودش قرار دارد و انضباطی که دارد و بهتر از آن ممکن نیست؛ حضور خدا را در کلیّت عالَم به یگانگی می‌یابیم. یعنی:

یا سبو، یا خُم میّ، یا قدح باده کنند                یک کف خاک درین میکده ضایع نشود

ممکن است بفرمایید ما از این‌ها گذشته‌ایم. بنده هم قبول دارم که نسل موجود از این نحوه نگاه به عالم، گذشته است و روی‌هم‌رفته پذیرفته است که عالم را خدای یگانه خلق کرده است، ولی اگر می‌خواهید با این نسل در این رابطه گفت و گو کنید باید وجوه عمیق‌تری از حضور خدا در عالم را با او در میان بگذارید. بنده هم به همین جهت تأکید دارم فضایی که آیه می‌خواهد با شما در میان بگذارد بیش از این حرف‌ها است.

گفتگوی آیه با مؤمنین است و نه با کافران. می‌فرماید به این عالم نگاه کن، در این عالم اشاراتی برای وجه ایمانی‌ات می‌یابی. در واقع می‌خواهد تو را با وجه ایمانی‌ات آشنا کند، می‌گوید مگر مؤمن نیستید؟ پس نحوه‌ی نگاه‌تان را در خلقت آسمان‌ها و زمین و در راستای روبه‌روشدن با وَجه ایمانی‌تان شکل بدهید. در همین رابطه به آیه نگاه کنید. می‌فرماید: «إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ».

ممکن است بفرمایید وقتی از این زاویه به آیه نگاه کنیم از ابعاد دیگر مسئله غفلت می‌کنیم، بنده با شما موافقم، به همین جهت آیات بعدی را به میان می‌آورد. در این آیه ما را دعوت می‌کند که با فطرت‌مان که بر توحید نگاشته شده به صحنه بنگریم که خداوند در این آیه با تو در میان می‌گذارد که در کلّ آسمان و زمین می‌یابی، خداست که با یگانگی خود دارد خدایی می‌کند.

]وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ«4»[

اگر اهل یقین باشید و اگر وجه یقینی خود را بشناسید، در خلقت خودتان و خلقت جنبندگان نشانه‌هایی را می‌یابید که جوابگوی وجه یقینی شما و هر آن‌چه مربوط به اهل یقین است می‌باشد. وجه یقینی، همان وجه قلبی انسان است که متوجه‌ی ملکوت عالَم است. یعنی اگر قلبت را حفظ کرده باشی و در حسیّات منجمد نشده باشید، متوجه مقام تجرد خود و جنبندگان می‌شوید. در خلقت خودتان «فِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ» و در آن‌چه از موجودات جنبنده که در عالم پراکنده هستند، برای اهل یقین چیزهایی هست. یعنی اگر اهل یقین باشیم عالَم از زاویه بودن موجودات زنده اعم از خود ما و دیگر جنبندگان، با ما حرف دارد. این روزمرّگی‌ها است که نمی‌گذارد وَجه ملکوتی عالم را بنگریم و با آن وَجه رابطه برقرار کنیم. اگر بتوانیم در هویت اهل یقین قرار بگیریم می‌بینیم عالم پر است از اشاراتی که نشان می‌دهد چگونه عالم به خدا وصل است. به همان معنایی که قرآن می‌فرماید: «فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(یس/۸۳) منزه است خداوندی که ملکوت همه چیز به‌دست اوست و همه چیز به او ختم می‌شود. اهل یقین متوجه این نحوه «بودن»‌ برای عالم هستند و ابراهیم‌وار، ملکوتِ عالم را می‌نگرند و خود را در وَجه یقینیِ خود حفظ می‌کنند و مواظب‌اند روزمرّگی‌ها آن‌ها را از حضور در آن ساحت محروم نکند. خدا رحمت کند شهید حججی را که یک‌مرتبه در تاریخ ما ظهور کرد تا معلوم شود راه ملکوت بسته نشده است. بعضی‌ها فکر می‌کردند قصّه‌ی شهادت تمام شده است. یک‌مرتبه آن مرد الهی، ملت ایران را با ملکوت انقلاب اسلامی آشنا کرد. تشییع پیکر بی سر ایشان را دیدید چه غوغایی به پا کرد؟ عرایضی در این مورد در جزوه «شهید حججی وجدان تاریخی ما و انقلاب اسلامی» شد، إن‌شااللّه آن بحث متذکر امر ملکوتی ما باشد. شهید محسن حججی، وجدانِ تاریخی ما و انقلاب اسلامی شد تا ما ملکوت خود را که منجر به بازگشت به یقین می‌شود، فراموش نکنیم. مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» صبح زود به زیارت بدن مبارک او بروند که با هیچ سرداری این کار را نکردند. شهید حججی با ملکوت ما به گفتگو نشست و آیه‌ای شد تا انقلاب اسلامی را متذکر شود. خداوند می‌فرماید: «وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ» در خلقت شما، در ابعاد ملکوتی‌تان اشاراتی هست و در مواجهه با مقام یقین‌تان.

اگر به ابعاد ملکوتی یعنی وجه مجرد و حیات خود و سایر موجودات زنده نظر کنید و قلب خود را به صحنه بیاورید، می‌یابید که چگونه «بودنی» هستید. به همین جهت وقتی به «گلستان شهداء» مشرّف می‌شوید، متوجه «بودنی» خاص از خود می‌شوید. این همان احساسِ بودن با وجه قلبی است که می‌فرماید اگر بُعد قلبی خود را به میان آورید، می‌یابید که در عالم چه خبرهایی هست. باور بفرمایید در آن زندگی که نتوانیم به ملکوت آیات الهی نظر کنیم آن زندگی، مرگ است. آن زندگی که نتوانیم جان‌مان را زنده نگه داریم و شهید حججی‌ها به عنوان اشاره‌ای به ملکوت انقلاب اسلامی به ظهور آیند، ولی ما نتوانیم رابطه برقرار کنیم و آن‌ها را نفهمیم و نسبت به شهادت آن‌ها بی‌تفاوت باشیم؛ این سیاه‌ترین مرگِ ممکن برای ما است، مرگی سیاه، می‌خواهی فیلسوف باش و می‌خواهی عارف. زندگی یعنی با جلوات الهی و مظاهر عالیه‌ی او زندگی‌کردن.

خدا علامه طباطبایی را رحمت کند می‌فرمایند چرا در آن آیه فرمود: «المؤمنون»، ولی این‌جا می‌فرماید: «لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ»؟ چون «یوقنون» یعنی آن‌هایی که همواره در یقین ادامه می‌یابند. مؤمن در حدّی است که معتقد است این دنیا خالق دارد، اما «یوقنون» یعنی کسانی که در یقین سیر می‌کنند. به تعبیر ایشان در «یوقنون» استمرار هست.

این‌ موضوع را که اهل یقین با ملکوتِ عالم مرتبط‌اند، می‌توانید در آیه‌ی 75 سوره‌ی انعام دنبال کنید که می‌فرماید: «وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» اهل یقین، ملکوت را می‌بینند.

جسم من، ناسوتِ من است. روح من، احوالات و احساسات و ملکوت من است. می‌فرماید اهل یقین با ملکوت عالم روبه‌رو می‌شوند. إن‌شاءاللّه شما در این دنیا با نظر به آیات الهی از وجه ملکوتی‌تان بهره‌مند شوید.

                                                                                    والسلام

 


[1] - وقتی انسان کلِّ «بودنِ» خود را تا آن‌جا که برایش ممکن است احساس کند، آنچه آینده است را که در اصل، «امکانِ» بودنِ اوست که به سوی او می‌آید. وقتی نسبت به آن گشوده باشد، احساس می‌کند و آنچه پیش روی اوست را نیز در خود احساس می‌‌نماید و در عین آن‌که در «حال» قرار دارد، «گذشته» و «آینده» نیز در نزد اوست.

25068

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: مگر رابطه خویشاوندی با پیامبر (ص) به تنهایی چه اندازه برتری است که امام حسین (ع) و پس از آن حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) از این رابطه برای نشان دادن برتری خود نسبت به یزید استفاده می کنند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! رابطه‌ی خویشاوندی به تنهایی مهم نیست، ولی چون اهل سنت نیز این روایت را از پیامبر خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» قبول دارند که احترام به یک فرد با احترام به خانواده‌ی او محقق می‌شود؛ حضرت می‌خواستند از این جهت آن‌ها را متذکرِ انحراف‌شان بنمایند. موفق باشید

24095

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و تهیت و آرزوی علو درجات دنیوی و اخروی برای شما و همه مومنان و التماس دعا برای هدایت بنده، استاد عزیز، گذشته بنده ویرانه، هیچ اثر مثبتی نداره، هیچ رابطه اصلاحی در نفسم ندیدم، مدتی هم بصورت مستمر و هر شب در آستانه چهل سالگی قمری، خواب آلودگی را می بینم که مبتلا شدم و غرق در آن و به یک صورت شبها تکرار می شود، راهش چیست؟ امیدم رحمت الهیست و خواستم، ولی دردم را نمی دانم. به نظر شما چکار کنم؟ لطفا خصوصی راهنمایی بفرمایید. تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. رجوع به معارف الهی و بازخوانی آن‌ها لازم است. پیشنهاد بنده آن است که بعد از مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» کتاب «آشتی با خدا» را دنبال کنید. هر دو کتاب بر روی سایت هست. ۲. نسبت به کنترل غذا و ورزش نیز برنامه‌ریزی کنید. موفق باشید

22627
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد از جان عزیزترم سلام علیکم و رحمة الله و برکاته: جانانم قصد اطاله کلام و تصدع اوقات ندارم. این روزها حس و حال عجیبی دارم، طوری که بعضی وقت ها احساس می کنم خیلی زود است که سکته کنم، موهایم به طرز عجیبی و بسرعت در حال سپید شدن می باشد و خواب و خوراک ندارم. تمام این موارد علتی جز وضعیت این روزهای اقتصاد مملکت اسلامی ندارد، در حالی که خدا شاهد است که ذره ای نگران این نیستم که مخارج زندگیم کفاف ندهد یا اینکه تجارتی که ندارم به ضرر و زیان مبتلا شود و ذره ای نگران این قبیل موارد و گرفتاری ها نیستم اصلا نمی‌دانم نگران چه هستم و نمی دانم از چه این چنین برآشفته و مشوش هستم؟! سوالم این است که حقیر می دانم که باید آرامش داشت این روزها و باید با توکل به خدا و نگاه به افق روشن انقلاب اسلامی این روزها را پشت سر گذاشت! حتی دیگران را به این موضوع سفارش و توصیه می کنم. اما احساس نفاق و مظلوم نمایی می کنم از عنوان کردن این موضوعات این حس و حالات را چگونه باید تفسیر و حلاجی کنم و برای رهایی از آنها و این احساس نفاق چه باید بکنم. استاد عزیز حقیقتاً قلب من درون سینه شما می‌تپد و این ها حوالی یک جسم بی جان و یک روح پریشان در جریان است. شما را به حقیقت لبخند آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام در کنج گودال قتلگاه قسم میدم نظر لطفی به حقیر داشته باشید و در دعاهای گاه و بیگاه تان بی نصیبم نگذارید. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده دعاگو خواهم بود. بگذارید تجربه‌ی این دلهره نیز برای شما پیش آید. مثل دلهره‌ی حمله‌ی صدام که برای نسل آن دوره پیش آمد و معلوم شد عطیه‌ی انقلاب اسلامی آغازی است که همچنان پایدار خواهد ماند. موفق باشید

22364
متن پرسش
استاد عزیز سلام: فسبح بحمده چگونه است؟ فرق تسبیحی که با حمد همراه است یا شاید در بستر حمد است با تسبیحی که به صورت مطلق در آیات قرآن به کار می رود چیست؟ بخصوص اگر با توجه به آیه ۱۳۰ سوره طه این مسئله را روشن بفرمایید بسیار لطف می کنید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در «تسبیح»، انسان متوجه جلال الهی می‌شود و در «تحمید»، نظر به جمال او دارد و زیباترین ارتباط، جمعِ بین جلال و جمال الهی یا تسبیح و تحمید اوست که آیه‌ی مذکور نیز به همین امر انسان‌ها را دعوت می‌کند. آری! بعضاً آیات می‌خواهد ما متوجه‌ی تنزیه و جلال او شویم آن‌جاست که بحث «سبحان اللّه» را به طور جداگانه به میان می‌آورد. مثل آن‌که می‌فرماید: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ» (صافات/ 159). موفق باشید 

21811

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: در بحث وسوسه آدم فرمودید که مقام آدمیت وسوسه شد. اگر اینگونه است مقام آدمیت ائمه را هم شامل می شود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وجه قدسی و مقام عصمت ائمه «علیهم‌السلام» غیر از وجه آدمیتِ آن‌ها است. آن‌ها نیز در وجه آدمیت غذا می‌خورند و در زمین زندگی می‌کنند ولی وجه قدسی آن‌ها فوق آدم و آدمیت است. موفق باشید

20438
متن پرسش
سلام: بنده امسال توفیق پیدا کردم بعد از چند سال به اردوی جهادی رفتم مناطق زلزله زده. نمی دونم حسم میگه اگر در دفاع مقدس نبودم اگر ترس از مرگ نمی گذاشت بروم سوریه ولی اردو جهادی هم ظرفیت حضور در تاریخی دیگر را دارد. این را در مدت اندکی که با بچه ها بودم حس کردم. نظر شما چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کار ارزشمندی است. فعالیت در اردوهای جهادی، مقدمه‌ی صفای روح و اقدام به کارهای بزرگ می‌شود. موفق باشید

19843
متن پرسش
با سلام خدمت شما: سوالی در مورد حرکت جوهری داشتم. کتاب از برهان تا عرفان شما را می خواندم. وقتی برای مثال یک انسان می میرد و نفس او از عالم ماده جدا می شود جوهر ماده بدن جسمی او چه می شود؟ آیا جوهر ماده که همان حرکت است هم به تجرد می رسد؟ در این فرایند چه بر سر هیولا می آید؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هیولای اولی همان ماده یا جوهری است که عین حرکت است و در اثر حرکت، قوه‌هایش به فعل تبدیل می‌شود و از حالت مادی‌بودن خارج می‌گردد. موفق باشید

19148

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: با توجه به انتخابات پیش رو و وظیفه ی هر انسانی برای انتخاب اصلح نظرتون رو در مورد جریان فکری آقای قالیباف که تاثیر در مدیریت دارد را چه طور می بینید و تحلیل می کنید؟ (فضای فکری مدیریتی ایشان). با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان خوبند ولی به تصمیم قطعی «جمنا» که انسان‌های قابل اعتمادی هستند، بهتر می‌توان اعتماد کرد. موفق باشید

19028
متن پرسش
سلام علیکم: آقای رحیم پور ازغدی در یکی از جلساتشان صحبتی به این مضمون داشتند که سه دسته و گروه، مخالف نظام سازی دینی اند. در بیان دسته گفتند کسانی که دنباله روی می کنند از آن هایی که از خود غرب برخاستند و بر علیه غرب صحبت کردند؛ مثل هایدگر. به صحت و سقم این ادعا کاری نداریم که وضعیت آن روشن است، اما به هر تقدیر این فکر در ذهن بسیاری از افراد و علی الخصوص افراد فعّال ما هست و ما با آن رو به روئیم. از نظر حضرتعالی خواستگاه این تفکرات و راه درمان آنها چیست؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً هم سخنی بدین مضمون از ایشان شنیدم. در نظر ایشان مصادیقی هست مثل سید حسین نصر که موجب تقویت و صدق نظر ایشان خواهد بود. ولی در مورد امثال آقای دکتر داوری، این سخن صدق نمی‌کند، بلکه برعکس، دکتر داوری معتقد است اگر بخواهیم نظامی بیرون از نظام غرب داشته باشیم، باید انسانی پدید آید که بیرون از تعریفی باشد که غرب برای انسان کرده. در این مورد شهداء نمونه‌ی خوبی هستند. موفق باشید

نمایش چاپی