باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل آقای دکتر سروش همانطور که در مصاحبهی با میشلهوبینگ خبرنگار بخش عربی رادیو جهانی هلند، مطرح میکند، تصور بسیار غلطی است که از وَحی دارد و متوجه نیستند که حقیقت وحی به شکل حصولی و مفهومی بر قلب مبارک پیامبر خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» شکل نگرفته است، بلکه یک کشف وجودی و حضوری است. از این جهت در هر صحنهای آن حقیقت وجودی، ظهور خاص خود را آشکار میکند. در حالیکه به شکل جامع در شب قدر آن حقیقت بر قلب مبارک پیامبر«صلواتاللّهعلیهوآله» نازل شده است. پس اشکالی پیش نمیآید که از یک طرف وجهِ جامع آن در نزد پیامبر وَحی شده و در هر صحنهای به نور حضرت جبرائیل، آن حقیقت جامع، مطابق شرایط زمانی و مکانی، نمایانده شود و بشریت در متن آن شرایط زمانی و مکانی، متوجهی سنن و قواعد کلّی عالم بگردد. مثل آنکه وقتی شما قاعدهی 2+2 را برابر 4 دانستید، دیگر شمائید که متوجه میشوید هم 2 گردو با 2 گردو میشود 4 گردو، و هم 2 انسان با 2 انسان میشود 4 انسان. آری! متکلمانِ مسلمان هرگز خدا را محل حوادث نمیدانند، ولی در راستای ظهور حقایق عالم کثرت، حضرت حق حقایقی در «لوح محفوظ» متجلی نموده است که سیر رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» به نور جبرائیل برای تطبیق عالم کثرت، مطابق عالم وحدانی صورت میگیرد. و بنابراین ظهور گاهگاهِ احکام الهی به معنای تغییر ارادهی الهی نیست.
2 و 3- بشریت در حیات زمینی خود قواعدی دارد و برای آنکه آن قواعد، جهت الهیِ خود را حفظ کند، باید مطابق حقایق عالم وجود که به صورت جامع و وجودی در عالم «امر» محقق شده است، شکل بگیرد و حیات رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» در آن حدّ است که در متن سالهای نبوت خود در ظرف حوادث مختلف، آن سنن را متذکر شود تا بشر در هر حادثهی جدیدی نیز بتواند مطابق آن سنن عمل نماید. لذا است که جبرائیل در آخرین سفر حج رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» خبر اتمام این مأموریت را به حضرت داد. همچنانکه قرآن نیز فرمود: «وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ (115)/انعام» ای پیامبر! کلمات پروردگار تو که در اوج صدق و عدل قرار دارد به انتها رسید و این کلمات، حقایق پایداری است که تغییرپذیر نیست و خدایی که تقاضای انسانها را میشنود و عالِم است به آنچه آنها نیاز دارند، این قرآن را به انتها رساند. بنابراین جایی ندارد که بگوییم اگر عمر رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» بیشتر میشد بر قرآن افزوده میگشت؛ این سخنان حکایت از تصور غلط دکتر سروش دارد. 4- تعجب بعدی از این سخن آقای سروش است که میپرسد مخاطب قرآن کیست و میگوید خبری که قرآن از پیروزی بر رومیها در سورهی روم داده است، ربطی به امروزِ تاریخ ما ندارد. غافل از اینکه خداوند با این نوع اخبار اولاً: در صدر اسلام، حقانیت سخن پیامبر را اثبات مینماید تا معلوم شود رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» مأمور پروردگاری است که عالَم را مدیریت میکند ثانیاً: برای این تاریخ، این پیام را دارد که با واقعشدنِ خبری که قرآن داد ما اطمینانی کامل به صدق سخن رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» پیدا میکنیم.
میگوید اگر به زبان عربی مبین نازل شده، چه ربطی به بقیهی ملتها دارد. غافل از آنکه بالاخره پیام خدا باید به زبان بشر نازل شود. حال اگر زبانی با توجه به نظر زبانشناسان، ظرفیت پیامهایی را دارد که ماوراء زبانهای رسمیِ گرفتار مفهومزدگی است و بیشتر به زبان شعر نزدیک است، بهترین راه گفتگو با بشر نیست؟! مگر همین امروز امثال هایدگر برای عبور از افکار متافیزیکی، زبان شعر را توصیه نمیکند؟ و منظورشان البته از زبان شعر، کلمات دارای قافیه در شعر مصطلح نیست، بلکه کلماتی است که با آهنگ خود اشاراتی حضوری را در مخاطب ایجاد میکند.
میگوید: همهی مسلمانان قرآن را نمیفهمند؛ غافل از آنکه قرآن بنا است فرهنگی را بیاورد که بشریت در زیر سایهی آن فرهنگ زندگی خود را معنا بخشد. مگر در فرهنگهای دیگر که مردم مطابق آن فرهنگها عمل میکنند، همه متوجهی مبانیِ آن فرهنگها هستند؟! آری! توصیهی قرآن آن است که مردم، فهم قرآنی پیدا کنند و جامعهی اسلامی بستری را فراهم نماید تا هرکس در کنار زبان مادری خود، زبان قرآن را نیز متوجه شود چیزی که در بعضی از مراحل تاریخی واقع شده است ولی جنبهی تمدنسازیِ قرآن را که موجب میشود در زیر سایهی آن سخنانی همچون سخن مولوی ظهور کند که به تعبیر او: «هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْيقين». آیا این هنر قرآن نیست که به زبان قرآنشناسانِ دلشیفتهی همچون محمد بلخی با زبان قرآن با فارسیزبانان سخن میگویند؟ ملاحظه میکنید که مشکلات آقای سروش نهتنها در نفهمیدن معنای وَحی است، حتی نسبت به جایگاه تاریخی قرآن به عنوان وحی الهی چشم برهم گذاشته و اینهمه تأثیر کتاب وحی را بر همهی ملتهای مسلمان با هر قوم و قبیله و زبانی، نادیده میگیرد! و در این فرصت کم بیش از آن نمیتوان به ضعفهای تصور غلط ایشان از وحی بپردازیم. در ضمن عرایضی در جزوهی «غفلت از مقام نبوت در پوشش تمجید از حضرت محمد صلی الله علیه و آله» در نقد مصاحبهی آقای سروش با میشلهوبینگ خبرنگار بخش عربی رادیو جهانی هلند، شده است که میتوانید آن را در قسمت جزوات همین سایت مطالعه فرمایید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در حدّ تئوری در کتاب «از برهان تا عرفان» در قسمت حرکت جوهری عرایضی در این مورد داشتهام، از نظر عملی هم چیزی نمیدانم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: کلیسا پس از چندی از جوابگویی به بشری که باید با نور حضرت محمد«صلواتاللّهعلیهوآله» و مکتب اسلام تغذیه کند، باز ماند و با بعثت حضرت پیامبر«صلواتاللّهعلیهوآله» بدون بهرهگیری از اشارات توحید محمدی«صلواتاللّهعلیهوآله» بر همان آموزههای قبلی خود تأکید نمود و عملاً به مدت چند قرن مسیحیانی را مدیریت میکرد که زندگی را در تشبه به حضرت مسیح به صورت تارک الدنیا میفهمیدند و با جنگهای صلیبی و به انتهارسیدنِ آن، که داستان بسیار پیچیدهای دارد اروپا با صورت دیگری از زندگی خواست، خود را شروع کند و این اروپا، اروپایی است که دیگر معنی زندگی را در سادگی گذشته دنبال نمیکرد و لذا نتوانست به کلیسایی که با غفلت از اسلام از زمانه عقب افتاده بود، هماهنگی داشته باشد. همچنانکه نتوانست به آموزههای جامع اسلامی رجوع کند و در مقابل آن تفریط یعنی دنیاگریزی، افراطِ دنیاطلبی را پیشه کرد و این همان روحی است که امثال فرانسیسبیکن در دل آن تولد میشود و جلو میرود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نفس ناطقه همان حقیقت انسان است که حال یا ما آن حقیقت را گرفتار میلهای بد میکنیم در آن حال آن نفس، نفس أَمَّارَةٌ بِالسُّوء میشود و یا آن نفس را در ذیل اعتماد به خدا قرار میدهیم، که میشود نفس مطمئنه. و در فارسی عموماً وقتی میگویند «روح»، منظور همان نفس ناطقه است و این غیر از روح به معنای مقام فوق ملائکه و یا روح الأمین است. 2- ابتدا کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را با شرح صوتی آن دنبال کنید، سپس کتاب «خویشتن پنهان» را و در آخر کتاب «معرفتِ نفس و حشر» را. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نفس ناطقهی انسان دارای قدرت بسیاری است که با ورزش آن قدرت را در بدن ظاهر میکنیم ولی اولیاء الهی با اُنس با حضرت حق به قدرت الهی کارها را انجام میدهند. در مورد تقویت توحید و سلوک قلبی سعی کنید سیر مطالعاتی روی سایت را دنبال کنید. موفق باشید
سلام علیکم اینجانب با رضایت قلبی همسرم می خواهم در اعتکاف شرکت کنم اما دوستی گفته برای تو شوهرداری از هر مستحبی واجب تر است بین امر خوب و خوب تر - خوب تر را انتخاب کن و در خلوت با خدا مناجات کن این مسئله را به همسرم گفتم ولی وی ترجیح می دهد به اعتکاف بروم سوال من این است که آیا در هر مسئله عبادی و حتی رفتن به زیارتگاهها که همسرم شرایط برایش فراهم نمی شود و ازاین لحاظ با رفتن من مشکلی و مخالفتی ندارد اینجانب نباید شرکت کنم2- چرا ما زنها نباید پیشنهاد دهنده امور مستحبی و یاد آوری اعمال واجب به همسرمان باشیم؟3- گاهی گناهانی مرتکب می شوم و بعد زود پشیمان می شوم از این رفتارم خسته شدم چه کار کنم ؟ با تشکر
باسمه تعالی علیک السلام: 1- در هر صورت وقتی مطمئن هستید شوهرتان راضی است که به اعتکاف بروید، چرا از عملی اینچنین با برکت استفاده نکنید؟ ولی عنایت داشته باشید که رضایت قلبی شوهر برای شما کارساز است، لذا اگر احساس کردید بیشتر دوست دارند در کنارشان باشید این به سرازیزی رحمت خدا برای شما نزدیک تر است. 2- این طور نیست که زنان نباید به همسرشان امور مستحب و واجب را متذکر شوند، بلکه بهترین زنان، زنانی هستند که در امور آخرت به شوهرانشان کمک کنند. 3- همینکه پس از گناه زود پشیمان میشوید لطف خدا است. شیطان شما را گرفتار گناه میکند تا از ادامهی دینداری مأیوس شوید، شما متوجه لطف خدا شوید که نمیخواهد گناهکار بمانید، شما را متذکر بدی گناه میکند تا مفتخر به توبه شوید. موفق باشید