بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
13763
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: چند وقتی است که بعضی قوانین اسلام ذهن بنده را درگیر کرده. در بعضی قوانین می‌گویند چند شاهد عادل مومن که باشند و قسم یاد کنند، آن قضیه به نفع آنان تمام می‌شود. اولاً از کجا عادل و مومن بودن این افراد مشخص می‌شود؟ دوماً آیا این قسم‌ها مورد قبول می تواند باشد؟ اگر کمی در مورد این قبیل قوانین توضیح دهید، ممنون می شوم. یاحق
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اسلام در یک بستر طبیعی راه‌های اصلاح امور را پیشنهاد می‌کند و این بدین معنا نیست که انسان‌ها بعضاً نتوانند از قوانین الهی سوء استفاده کنند همان‌طور که از سخت‌ترین قوانین الهی می‌توان سوء استفاده کرد. لذا برای به نتیجه‌رسیدن قوانین الهی راه‌کار صحیح، آن نیست که آن قوانین را نادیده بگیریم بلکه راه‌کار صحیح آن است که تلاش کنیم تا تقوای جامعه بیشتر شود و این یک غفلت بزرگ در دنیای جدید است و در نتیجه قوانینی را تصویب می‌کنند که گویا همه جنایتکار و بزهکارند. موفق باشید

12999
متن پرسش
سلام علیکم استاد: آیا عمل انسان چه خیر و چه شر به محض انجام دادن جز نفس انسان می شود؟ اگر اینگونه است در دنیا یا در آخرت؟ 2. در یکی از پرسش و پاسخ ها دیدم فرموده بودید زبان مقدر است. اگر در فکر باشد و به زبان جاری نشد مقدر نیست درست است؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- از آن‌جایی که فطرت انسان با خوبی همراه است عمل خیر او سریعاً در شخصیت او تثبیت می‌شود و عمل شرّ او بنا به روایت، 24 ساعت همچنان هست تا اگر او توبه نکرد و بر آن اصرار داشت جزء شخصیت او می‌گردد 2- با توجه به این‌که حضرت حق در حدیث قدسی می‌فرماید: «انا عند ظنّ عبدی» پس آن‌چه هم در گمان ما می‌گذرد می‌تواند منشأ تحقق باورهای‌مان گردد. موفق باشید

12757

کدام علی؟بازدید:

متن پرسش
ضمن عرض سلام و تشکر بابت پاسخگویی به پرسش سابق بنده. استاد عزیز بنده در آخر به جواب قطعی «بله یا خیر» نرسیدم. پرسشم را بنحوی دقیقتر عرض می کنم: آیا مخلوقات این جهان (مانند درخت، دریا و سایر مخلوقات) را امام علی (ع) خلق فرموده اند؟ منظور سوال چیزی فراتر از واسطه فیض بودن است. خواهش می کنم به این شبهه واضح پاسخ دهید. با سپاس فراوان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کدام علی؟! آن علی‌ای که غذا می‌خورد و می‌خوابد، نه! و آن علی‌ای که در مقام نور عظمت، واسطه‌ی فیض الهی است، آری. پیشنهاد می‌کنم کتاب «حقیقت نوری اهل‌البیت» را که بر روی سایت هست را مطالعه فرمایید. موفق باشید

7946
متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم استاد گرامی بنده دختری سی ساله هستم که هنوز ازدواج نکردم و تمایلی برای ازدواج ندارم . با این مباحث و سیر مطالب شما هم فکر می کنم ازدواج راه رسیدن به کمال نیست . آیا تقدیر بنده این است که مجرد باشم در صورتیکه خواستگار هم زیاد داشتم اما همیشه دچار اضطراب می شدم . آیا این امر جز واجبات دین است و تخطی از آن ناسپاسی در مقابل خداست؟ یا اینکه امیدوار باشم که گره از مشکل باز می شود و هنوز موقع این امر نشده و حضرت حق تقدیر خوبی و ازدواج مناسبی برای بنده رقم می زند ؟آیا دعایی دراین مورد مناسب حال وروز من هست ؟اگر امکان دارد به ایمیل پاسخ را بفرستید .البته با این همه شرح که دادم ناامید از درگاه خدا نیستم .اجرکم عندالله
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: شما به خدا بگویید: «من در هرحال راضی به رضای تو هستم» و در این راستا اگر خواستگار مناسبی آمد بدون دلیل ردّ نکنید و اگر هم خواستگار مناسب نیامد مطمئن باشید خداوند زندگی دیگری برای شما تقدیر کرده و خودش ترتیب بقیه‌ی امور را هم می‌دهد. دعای خاصی نیاز نیست، همین اذکار عام مثل صلوات و «لا اله الاّ اللّه» و «آیت‌الکرسی» با رویکرد رفع حاجت خاص، کارساز است. موفق باشید
24859
متن پرسش
استاد گرامی سلام علیکم: آیا واقعا وحدت وجود مد نظر امام خمینی این متن زیر است؟: وحدت وجود از دیدگاه امام خمینی مساله «وحدت وجود» اُس اساس عرفان و فلسفه صدرایی، حکمت متعالیه است و اگر بخواهیم نمونه‌هایی را که امام در لابلای کتبشان (البته کتب غیر فقهی و اصولی) در این مورد بیان فرموده‌اند ذکر کنیم در واقع باید تمامی اوراق آن کتب را در این مقاله جای دهیم، زیرا مذاق نگاشته‌های امام اکثراً عرفانی (و نه حتی فلسفی) و ناظر به بیان ذات و صفات و اسماء حق تبارک و تعالی و رابطه خالق و مخلوق، رازق و مرزوق، عالم و معلوم، فاعل و مفعول و ... است که همه این مراتب بیانگر نشئه‌ای از نشئات وجود و یا به عبارت ادق‌ «وحدت وجود» است؛ زیرا وجود، یک چیز بیش نیست و با رجوع به اولین فصول کتب فلسفه صدرایی ضمن اثبات اشتراک معنوی، اصالت و تشکیک وجود می‌توان دریافت که هر آنچه هست یک چیز است و همه‌ «اوست» تبارک و تعالی، چرا که در مقابل «وجود» چه چیز دیگر می‌تواند باشد جز «عدم»؟ بدین جهت این نوشتار تنها اشاراتی کوتاه و موجز به نمونه‌هایی چند از بیانات و نوشته‌های ایشان در باب «وحدت وجود» خواهد داشت. در «شرح دعای سحر» که شاید اولین اثر ایشان باشد ذیل توضیح این قسمت از دعای شریف سحر‌ «اللهم انی اسئلک من جمالک باَجمله، و کل جمالک جمیل...» می‌فرمایند: بدان که وجود هر چه بسیط‌تر و به وحدت نزدیکتر باشد کثرات را شامل‌تر و احاطه‌اش بر اشیاء متضاد تمامتر خواهد بود و اشیایی که در عالم زمان متفرق‌اند و از یکدیگر جدا هستند در عالم دهر مجتمعاتند و در گردهم، و اشیایی که در عالم خارج متضاد و ضد یکدیگرند، در وعاء ذهن ملائم همدیگرند و اشیایی که در نشئه اولی با یکدیگر اختلاف دارند در نشئه آخرت با هم متفقند. همه اینها به آن جهت است که ظرفها هر چه به عالم وحدت و بساطت نزدیکتر باشد وسعتشان بیشتر خواهد بود. بنابراین، آن حقیقت وجود که از همه تعلقات مجرد است و عین وحدت و صرف نور است؛ بسیط الحقیقه و عین وحدت و نور محض است که هیچ گونه شائبه ظلمت، عدم و کدورت نقص در او نیست و از این رو همه اشیاء است و هیچ یک از آنها هم نیست. و صفات متقابله به وجود واحدی که از کثرات عینی و علمی مقدس است در حضرت کبریاییش موجودند و از تعین خارجی و ذهنی منزه، پس او (تعالی) در عین ظهورش بطون است و در بطونش ظهور، در رحمتش غضب نهان است و در غضبش رحمت، پس او است لطیف قاهر و ضار نافع. از امیرالمومنین(ع) نقل شده که فرمود ‌«منزه است خدایی که رحمتش دوستانش را فراگرفته در حالی که شدیدترین نقمت نیز هست و نقمتش بر دشمنانش شدید شده در عین حالی که رحمت واسعه نیز هست». پس خدای تعالی به حسب مقام الهیت همه صفات متقابله را مانند رحمت و غضب، بطون و ظهور، اولیت و آخریت، سخط و رضا مستجمع است و انسان که خلیفه او است به واسطه قربش به آن حضرت و نزدیک بودنش به عالم وحدت و بساطت با دو دست لطف و قهر حضرت حق آفریده شده است و به همین جهت است که خلیفه الله هم چون حضرت باری تعالی که «مستخلف عنه» است مستجمع صفات متقابله است و ... جمالک فی کل الحقایق سایر و لیس له الا جلالک ساتر پس ظهور عالم و نورانیتش و بهایش از جلوه جمال است و مقهوریت او در شعاع نور آن حضرت و سلطنت کبریائی حق از جلوه جلال است و جلال بوسـیله جمال ظاهر شده و جمال بوسیله جلال مختفی است» (1). همان طور که ملاحظه شد امام در شرح این قسمت از دعای سحر به صراحت هر چه تمامتر به مساله «وحدت وجود» اشاره فرموده و آن را شرح و بسط داده‌اند که بی‌نیاز از هرگونه توضیح و تفسیر است. تنها اشاره به این نکته می‌توان داشت که نظر امام درباره وحدت وجود دقیقاً مطابق بیان ملاصدرا در حکمت متعالیه است که در اسفار از راه قاعده «بسیط الحقیقه کل الاشیاء و لیس بشی منها» به بهترین وجه مطلب را بیان کرده‌اند. نمونه دیگر از همین مطلب در همان کتاب و به دنبال عبارت «اللهم انی اسئلک من اسمائک باکبرها و کل اسمائک کبیره ...» چنین است «بدان ای دوست (که خدایت به معرفت اسماء و صفاتش موفق گردانیده و تو را از متدبرین در اسرار آیاتش قرار دهد) که اسماء حسنای الهی و صفات علیای ربوبی همگی حجابهای نوری هستند از برای ذات احدیت که همه تعین‌های اسمائی در آن ذات احدی مستهلک‌اند و همه تجلی‌های صفاتی در آن حضرت پنهان است زیرا غیب هویت و ذات احدیت برای هیچ کس به جز در حجاب تعین اسمی ظهور نمی‌کند و در هیچ عالمی به جز در نقاب تجلی صفتی ظاهر نمی‌شود. او را در این مرتبه غیب هویت، نه اسمی است و نه رسمی، نه تعینی برای او هست و نه از برای حقیقت مقدسش حدی است، در صورتی که اسم و رسم خود حدی و تعینی است، و جز او چیزی نیست تا اسم و رسمش گردد. منزه است خداوندی که از تحدید اسمی منزه و از تعین رسمی مقدس است و عالم همگی خیال‌ اندر خیال است و ذات مقدسش حقیقتی است قائم به ذات خویش و چنین حقیقتی با خیال، امکان انکشاف ندارد چنانچه مردان آزاده گفته‌اند. پس همه مفاهیم اسمایی و تمام مراتب حقایق عینی کشف از مقام ظهور او و تجلی او و اطلاق و انبساط او می‌کنند و وجود منبسط و مفهوم عام وجود عبارت‌هایی هستند که فقط از مقام اطلاق او کاشف می‌باشند» (2). سپس در توضیح کلمه «اسم» می‌فرماید «اسم عبارت است از ذات با صفت معینی از صفاتش و تجلی مخصوصی از تجلیاتش مثلاً الرحمن عبارت است از ذاتی که با رحمت منبسط تجلی کرده باشد و ... منتقم آن ذاتی است که با انتقام تعین یافته باشد و این تعین به «اسم» نخستین تکثری است که در دار وجود واقع شده و این تکثر در حقیقت تکثر علمی است که در دار وجود واقع شده و حضرت حق تعالی ذات خود را در آیینه صفات و اسماء شهود فرموده و در عین علم اجمالی کشف تفصیلی شده است و با این تجلی اسمایی و صفاتی درهای وجود باز و غیب به شهود مرتبط گردید و رحمت خدا بر بندگانش گسترش یافت و نعمت او بلاد را فرا گرفت و اگر این تجلی اسمائی نبود جهان همگی در تاریکی عدم و کدورت فناء و وحشت اختفاء باقی می‌ماند. زیرا برای هیچ کس از جهانیان بلکه به قلب هیچ سالکی از سالکان تجلی ذاتی جز در حجاب اسمی از اسماء و یا صفتی از صفات امکان ندارد» (3). آن گاه نتیجه می‌گیرند که «سلسله وجود و مراتب آن و دایره شهود و مدارج و درجات آن، همگی اسماء الهی می‌باشند زیرا اسم به معنای علامت است و هر آنچه از حضرت غیب، قدم به عالم وجود گذاشته‌ علامتی است از برای خالق خود و مظهری است از مظاهر پروردگارش، پس حقایق کلی از امهات اسماء الهی هستند و اصناف و افراد موجودات از اسماء محاطه می‌باشند و اسماء الله تعالی قابل شمارش نیستند و هر یک از اسماء عینیه در تحت اسماء الله تعالی قابل شمارش نیستند و هر یک از اسماء عینیه در تحت ربوبیت یکی از اسماء که در مقام الهیت و احدیت است می‌باشد و مظهری است از مظاهر آن اسم. چنانچه در روایت کافی با سند خود از امام صادق(ع) نقل می‌کند که آن حضرت در تفسیر آیه شریفه «ولله الاسماء الحسنی فادعوه بها» فرمود «به خدا قسم اسماء حسنی ما هستیم». عارف کامل کمال الدین عبدالرزاق کاشانی در تاویلاتش گفته که اسم هر چیزی عبارت از آنست که با آن شناخته شود پس اسماء الله تعالی عبارتند از صور نوعیه‌ای که با خصایص هویاتشان بر صفات خدا و ذات او دلالت دارند و با وجودشان بر وجه او و با تعینشان بر وحدت او، زیرا همین صور نوعیه‌اند که ظواهر خدای تعالی هستند و او با اینها شناخته می‌شود» (4). شارح دعای سحـر در این بخش با بیانـی دقیقتر رابطـه موجودات عالـم هستی بـا ذات احدیت را توضیـح داده‌اند. زیرا در فـراز قبلی ایشان بـا تمسک به قاعده «بسیط الحقیقه کل الاشیاء ...» رابطه خداوند تبارک و تعالی با موجودات و مخلوقاتش را تبیین فرمودند، اما در این بخش گامی فراتر نهاده و موجودات و مخلوقات را هیچ در هیچ دانسته و جز «ظهورات» و «اسماء الهی» هیچ موجود دیگری را در جهان نمی‌بیند و وحدت اسماء و ذات و ظهورات و مظهر نیز نیازی به شرح و بیان ندارد. پس «وحدت وجود» به این تعبیر پا را از فلسفه فراتر نهاده به بیان عرفا نزدیکتر شده و به همین سبب، راه درک آن نیز تهذیب نفس و سیر و سلوک روحانی است. از همین رو در جایی دیگر از این کتاب شریف و در شرح «اللهم انی اسئلک من مشیتک بامضاها و کل مشیتک ماضیه ...» چنین می‌فرماید: به این حقایق دسترسی نتوان یافت مگر آنکه از پوشش‌های رقیق که به روی آنها است عبور کنی و این حقایق را به آسانی نمی‌شود درک کرد مگر آنکه علاقه‌های دنیوی را از خود به دور انداخته و بار سفر به باب الابواب انسانیت بر بندی و از همه مراتب انانیت بیرون روی و همه شهوتهای نفسانی را ترک گویی که جز با ترک قیدها مقام اطلاق را شهود نتوان کرد و جز با الغاء حدود، وصول به دروازه ارسال و بی‌حدی آسان نگردد ... و کسی که لباس جسمانیت پوشیده و ردای هیولای ظلمانی را بر دوش افکنده است نمی‌تواند مقام مشیت الهی و کیفیت سریان مشیت و نفوذ و بسط و اطلاق آن را شهود نماید. پس باید با توفیق الهی بداند که تمام سلسله وجود از عوالم غیب و شهود همگی از تعین‌های مشیت و مظاهر آنند و نسبت مشیت به همه آنها، یک نسبت مساوی است هر چند نسبت آنها به مشیت مختلف است و بنابر طریقه عرفاء شامخین رضوان الله علیهم مشیت نخستین صادر از مصدر غیب است و سایر مراتب وجود به توسط مشیت موجود شده است چنانچه در روایت کافی است از ابی عبدالله(ع) «خلق الله المشیه بنفسها ثم خلق الاشیاء بالمشیه» بلکه مقتضای دقت در مضمون روایت شریف و تحقیقات اصحاب سرّ و حقیقت و ارباب سلوک و طریقت آنست که در تمام مراتب خلقی، به جز مشیت الهی موجودی نیست و موجودی که بالذات موجود است و از همه تعین‌ها مجرد است همان مشیت است و وحدت حقه ظلی که ظل وحدت حقه حقیقیه است مخصوص مشیت است و اما تعینات پس بوی وجود به مشامشان نرسیده بلکه همگی سرابی هستند که تشنه، آن را آب می‌پندارد «و ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آبائکم ما انزل الله بها من سلطان، و کل شی هالک الا وجهه» چنان که شیخ کبیر فرموده «العالم خیال فی خیال فلا ظهور الا ظهورها و لاشان الا شانها» (5). سپس تاکید می‌فرمایند «اکنون که برای تو به تحقیق پیوست که همه مراتب موجودات از عالی و سافل با اختلافی که در شرافت و پستی دارند و با تفاوتی که در افعال و ذوات دارند و با همه تباینی که در آثار و صفات با همدیگر دارند. با همه این اختلافها جملگی یک حقیقت الهیه هستند که آن عبارت است از مشیت مطلقه الهی و موجودات با درجه‌های مختلف و طبقه‌های متفاوتی که دارند همگی در عین مشیت مستهلک‌اند و آن مشیت با نهایت بساطت و کمال وحدت و احدیتی که دارد همه اشیاء است و این کثرت اعتباری به وحدت او آسیبی نمی‌رساند بلکه بیشتر آن وحدت را تاکید می‌کند و نورش در زمینهای پست و آسمانهای بلند نفوذ می‌کند و هیچ حقیقتی از حقایق را شانی نیست به جز شان او و هیچ طَوری ندارند به جز طَور مشیت» (6). «و مشیت است که ریسمان محکمی است میان آسمان الهیت و زمین‌های خلقی و دستاویز استواری است که از آسمان واحدیت متدلی شده و متحقق به مقام واحدیت گشته و کسی که افقش با افق مشیت یکی است حقیقت محمدیه و علویه صلوات الله علیهم است و او است خلیفه الله بر اعیان ماهیات، او است مقام واحدیت مطلقه و اضافه اشراقیه‌ای که زمین‌های تاریک را روشن نموده و فیض مقدسی که به واسطه او بر مستعدهای تاریک افاضه شده و آب زندگی است که ساری در همه چیز است. «جعلنا من الماء کل شی حی» و او نور آسمان‌ها و زمین است و مقام الهیت را دارد «الله نور السموات و الارض». با آسمان، آسمان است و با زمین، زمین و او است مقام قیومیت مطلق بر اشیاء «ما من دابه الا هو اخذ بناصیتها» و او است نفس رحمانی و او است فیض منبسط و وجود مطلق و مقام قاب قوسین و مقام تدلی و افق اعلی و تجلی ساری و کلام مسطور و کلمه «کن وجودی» و وجه الله باقی که خدا می‌فرماید «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام» و دیگر از القاب و اشارات که عبارات ما متکثر است هر چند حسن تو واحد است «عبارتنا شتی و حسنک واحد» و چه نیکو گفته شده: جامه‌ای کش تار و پود از بیست و نه حرف آید آخر کی رسد بر قامت بالا بلند سرو نازش(7) «و این مقام، مقامی است که جهت خلقی در وجه الرب مستهلک می‌گردد و نعلین امکان و تعین خلع می‌شود و ... به این مقام اشاره است آنچه در روایت وارد شده که ما را با خدا حالتهایی است که در آن حالت ما اوئیم و او ما و او، او است و ما، ما هستیم و به این کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت حق تعالی هستند و او تعالی و تقدس (با علّو شانی که دارد و مقدس‌تر از آنست که با مخلوقات خودش هم جنس باشد و منزه‌تر از آنکه لباس تعین به خود بپوشد) در مظاهرخلقیه در آیینه بندگانش ظاهر است و او است اول و آخر و ظاهر و باطن و همچنین افعال و حرکات و تاثیرات همگی از حق تعالی است در مظاهر خلق، پس فاعل حق است به فعل عبد و نیروی عبد ظهور قوت حق است. پس همگی ذات‌ها و صفت‌ها و مشیت‌ها و اراده‌ها و اثرها و حرکت‌ها و همه از شوون ذات و صفت حق بوده و سایه مشیت و اراده اویند و بروز نور او و تجلی او می‌باشند و همگی سپاهیان او و درجه‌های قدرت اویند و در عین حال حق‌ همان حق و خلق همان خلق و او ظاهر در مخلوقات است و مخلوقات مرتبه ظهور او هستند. ظهور تو بمن است و وجود من از تو و لست تظهر لولای لم اکن لولاک(8) در ادامه حضرت امام به جمع میان دو قسمت سابق می‌پردازد که دو روی یک سکه است که به دیدی کثرت را در وحدت می‌نگرد و با دیدی دیگر از وحدت کثرت را متجلی می‌بیند. با نگاهی همه جهان غیر از هیچ در هیچ نیست و همه خیال محض، و با نظری دیگر همه موجودات را آیینه ظهور حق می‌بیند و کثراتی که برای ظهور آن وحدت بحت بسیط مختفی، خلق شده‌اند. پس به واقع خلقی ا‌ست و خالقی و ظهوری هست و بطونی، مراتبی و ذومراتبی و ... و این همان مقام امر بین الامرین است که به قول حضرتش «این مقام جز برای اولیاء کامل میسور نیست و آنان که به باب الابواب رسیده و جمال محبوب را بی‌حجاب مشاهده می‌کنند و به مقام ولایت مطلقه متحقق گشته‌اند، افرادی هستند که از دنیا و آخرت بیرون شده‌اند و از غیب و شهادت مجردند» (9). سخن را با ذکر نمونه‌هایی دیگر به پایان می‌بریم «اللهم انی اسئلک من عظمتک با عظمها، و کل عظمتک عظیمه، اللهم انی اسئلک بعظمتک کلها». آیا هنوز بسوید‌ای قلب و دیده عقلت منکشف نشده که همه موجودات از آسمانهای عوالم عقول و ارواح گرفته تا زمین‌هایی که مسکن اجساد و ارواح است همگی از حضرت رحموت الهی است که همه چیز را فرا گرفته و با سایه رحمت‌اش همه ظلمت عالم ماهیات را روشن نموده و با نور منبسط‌ خود شبهای تاریک هیکلهایی را که آماده پذیرش بودند نورانی کرده و هیچ یک از عوالم عقول مجرده و انوار اسفهبدیه و مُثُل نوریه و طبیعت سافله را طاقت آن نیست که نور عظمت و جلال را مشاهده کند و نظاره‌گر حضرت کبریای متعال شود و اگر خدای غفار به نور عظمت و هیبت بر آنها تجلی فرماید انیت‌های همه در نور عظمت و قهر او جل و علی از هم پاشیده و ارکان بلند آسمان‌ها متزلزل و همه موجودات در پیشگاه عظمت او بی‌روح می‌افتند و روزی که نور عظمت او مستهلک شود آن روز، روز رجوع تام و روز بروز احدیت و مالکیت مطلقه است که در آن روز می‌فرماید «لِمَن الملک» پس به واسطه تابش نور جلال و ظهور سلطنت مطلقه کسی نباشد تا پاسخ گوید پس خود حضرت ربوبی پاسخ گوید و فرماید:‌ «لله الواحد القهار» (10). کتاب «مصباح الهدایه الی الخلافه و الولایه» نیز به نوبه خود واجد نمونه‌هایی از این دست است که به قدر وسعت این تحقیق مواردی نقل می‌گردد. شایان ذکر است که این کتاب با بیانی بسیار صعب‌تر از کتب دیگر ایشان تحریر شده و چون مترجم محترم این کتاب به دلائلی چند که در مقدمه کتاب ذکر نموده‌اند قصدی به جز ترجمه نداشته و تقریبا هیچ گونه توصیفی بر مطالب امام (قدس سره) نیاورده‌اند، نگارنده نیز بدون هرگونه دخل و تصرفی مطالب ایشان را نقل قول می‌کند و فقط در مواردی که لازم باشد ربط مطلب را به موضوع مورد نظر اشاره می‌‌کند. «هویت غیبی احدی و عنقاء مغرب که در غیب هویت جایگزین است و حقیقتی که در زیر سراپرده‌های نور و حجاب‌های ظلمانی هست در مقام عماء و بطون و نهان خانه غیب و کمون است. در همه عوالم ذکر حکیم، نه اسمی از او هست و نه رسمی، و از آن حقیقت مقدسه در همه عوالم ملک و ملکوت نه اثری و نه نشانی است، و دست آرزوی عارفان از آن کوتاه، و پای سالکان در راه سراپرده‌های جلال آن حقیقت لغزان است. دلهای اولیاء کامل از ساحت قدسش در حجاب و برای تمامی انبیاء مرسلین هم چنان ناشناخته مانده و مورد پرستش احدی از عبادت کنندگان و رهروان راه قرار نگرفته است و مقصد و مقصود اصحاب معرفت و صاحبان کشف و یقین نشده است تا آن جا که اشرف مخلوقات عرض کرد ما تو را آن چنان که شایسته شناسایی است نشناختیم و آن چنان که شایسته پرستش است نپرستیدیم. عنقا شکار کس نشود دام بازگیر کان جا همیشه باد به دست است دام را(11) «بطون و غیبی که ما آن را به این حقیقت غیبی نسبت دادیم نه آن بطون و غیبی است که در مقابل ظهور می‌باشد یعنی همان ظهوری که در مقام واحدیت و حضرت جمع، از صفات است و نه آن باطنی است که از اسماء الهیه است و از امهات اسماء حقیقیه است زیرا آن بطونی که از اوصاف قدسی است عبارت است از تجلی در مقام صفات، و آن باطنی که از اسماء ربوبی است عبارت است از تجلی در مقام اسماء و این هر دو از آن حضرت غیبی متاخرند. و بلکه با این اوصاف و اسماء نیز از آن مقام تعبیر کردن، از تنگی قافیه و نارسایی الفاظ است زیرا حقیقتی را که قلوب اولیاء از توجه به آن حقیقت محروم است چگونه می‌توان با الفاظ که از مقوله مفاهیم است تعبیر نمود» (12). «اسماء و صفات الهیه نیز بر حسب کثرات علمی که دارند با این مقام غیبی ارتباط ندارند و بدون وساطت چیزی نمی‌توانند از این حضرت فیضی، دریافت کنند حتی اسم اعظم الله به حسب مقام تعین که یکی از دو مقام او است و در این مقام که اسماء را جامع است جامعیت‌اش از قبیل جامعیت کل است اجزاء خود را و مخصوصاً مقام ظهور اسم اعظم در مرآت‌های صفات و اسماء، زیرا میان اسماء و صفات و این مقام غیبی حجابی است از نور که در این هویت غیبیه که هیچ گونه تعینی ندارد و به هیچ صفتی موصوف نیست ذات آنها مقهور و هویتشان مندک است بنابراین چاره‌ای جز آن نبود که برای ظهور و بروز اسماء و کشف اسرار کنوز آنها خلیفه‌ای الهی تعیین شود تا جانشین آن حقیقت غیبی باشد در ظهور اسماء، و نور آن خلیفه در این آیینه‌ها منعکس گردد تا بدین وسیله درهای برکات گشوده گردد و چشمه‌های خیرات سر زند و صبح ازل بدمد و آغاز به انجام بپیوندد. پس با زبان غیبی از مصدر غیب حجاب اکبر و فیض اقدس انور، امر صادر شد تا در لباس اسماء و صفات ظهور نموده و جامه تعینات را بر تن بپوشد او نیز امر او را فرمان برد. این خلیفه الهی و حقیقت قدسی که پایه و مایه ظهور است به ناچار می‌باید یک روی پنهانی به هویت غیبی داشته باشد که با آن رو هرگز ظهوری ندارد و یک رو به عالم اسماء و صفات که با این رو در عالم اسماء و صفات تجلی می‌کند و در حضرت واحدیت جمع با این رو در آیینه اسماء و صفات ظهور می‌کند... این خلیفه الهی در همه آیینه‌های اسماء ظهور دارد و نورش در همه آنها منعکس است بر حسب مقدار استعدادی که آیینه راست و به اندازه‌ای که آمادگی پذیرش آن نور را دارد و سریان این نور در آن آیینه‌ها همانند سریان نفس است در قوای خود و با تعین آن خلیفه الهی متعین هستند؛ مانند حقیقت لابشرطی که با شرطی که به همراه دارد تعین می‌یابد (13). «نخستین تکثری که در عالم وجود واقع شد همین کثرت اسمایی و صفاتی بود که در حضرت علمی و مقام واحدیت جمعی واقع گردید و این خلیفه الهی در صورت تعین‌های اسمایی ظهور نمود و لباس کثرت را پوشید و جامه صفات را بر خود بیاراست و این کثرت بود که مبدا المبادی همه کثرات در عین حقیقت و اصل اصول اختلاف مراتب وجود در دنیا و آخرت گردید» (14). «هر اسمی که افقش نزدیک‌تر به افق فیض اقدس باشد وحدتش تمامتر و جهت غیبی‌اش شدیدتر و محکم‌تر و جهات کثرت و ظهور در آن اسم ناقص‌تر خواهد بود و عکس مطلب نیز چنین است یعنی هر چه اسم از حضرت فیض اقدس دورتر و از مقام قرب بازمانده‌تر باشد کثرت در او ظاهرتر و جهات ظهور در او بیشتر است و از این جا است که بر دل عارف روشن ضمیر کشف می‌گردد و هر سالک عارفی درک می‌کند که اسم اعظمی که مستجمع همه اسماء و صفات است با آنکه همه کثرات را شامل و همه رسوم و تعینات را جامع است به افق وحدت نزدیک‌تر است و این اشتمال بر کثرات از جهتی منزه از کثرات حقیقی است بلکه حقیقت او با فیض اقدس و مقام غیب آمیخته با ظهور، متحد است و اختلاف اسم اعظم با فیض اقدس اختلافی است اعتباری، مانند اختلافی که مشیت و فیض مقدس با تعین اول که در اصطلاح حکما از آن به عقل اول تعبیر می‌شود دارد» (15). در این فرازهای بسیار عمیق که از کتاب «مصباح الهدایه» ذکر شد، امام خمینی به زیباترین و دقیق‌ترین بیانات عرفانی تا سر حد امکان مراحل ظهور حضرت حق و رابطه ظهورات را با مقام غیب الغیوب، و اسماء و صفات را با ذات احدیت بیان فرمودند و در لابلای این بیانات به خوبی چگونگی صدور کثرات از ذات احدیت و جمع بین کثرات و وحدت در تمامی مراحل اسماء و صفات را شرح دادند، و اینکه تمامی این ظهورات در واقع خود حجابی برای مقام غیب الغیوب حقند و الفاظ و معانی بسیار قاصرتر از آن است که وحدت آن مقام را توصیف کنند، زیرا آنچه غائب علی الاطلاق است چگونه به وصف در آید و از همین روست که خداوند تبارک و تعالی برای ظهور و تجلیش، مخلوقات را در وهله اول فیض اقدس و خلیفه الله اعظم، نور محمدی(ص) را خلق فرمود و به واسطه او کثرات به منصه ظهور رسیدند. همان گونه که در حدیث شریف قدسی فرمود ‌«کنت کنزاً مخفیا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف». امام خمینی در فراز دیگری از «مصباح الهدایه» می‌فرماید «چون حب ذاتی تعلق یافت که ذات خود را در آیینه صفات مشاهده کند عالم صفات را ظاهر کرد و با تجلی ذاتی در حضرت واحدیت تجلی کرد. نخست در آیینه تمام‌نما و سپس در آیینه‌های دیگر به ترتیبی که استحقاق آن را داشتند در جهت وسعت و تنگنایی که هر چه وسعت آیینه بیشتر استحقاقش برای تجلی در آن زیادتر بود و پس از این حب ذاتی تعلق یافت تا ذات خود را در عین مشاهده کند لذا از پشت پرده‌های اسماء در آیینه‌های خلقی تجلی کرد و در اثر این تجلی بود که عوالم با ترتیب و نظمی خاص در آیینه‌های وجود تجلی کرد نخست در آیینه اتم اعظم تجلی به اسم اعظم شد و بعد از آن در آیینه‌های دیگر بر حسب ترتیب وجودی که داشتند از فرشتگان مقرب و ملائکه نیرومند که به صف و منتظر فرمان‌اند گرفته تا آخرین مرتبه نزولی عوالم ملک و شهود. نخستین چیزی که افق صبح ازل را شکافت و تجلی خود را یکی پس از دیگری آغاز نمود و حجاب‌های اولیه را درید عبارت بود از مشیت مطلقه و ظهور غیر متعین که از آن گاهی به فیض مقدس تعبیر می‌شود و گاهی وجود منبسطش می‌گویند از آن جهت که بر هیکل‌های آسمان جان‌ها و زمین تن‌ها منبسط است و ...» (16). «حضرت مشیت مطلق از آن نظر که در ذات احدیت فانی و در حضرت الوهیت مندک و در پرتو تابش نور ربوبیت مستهلک است به خودی خود دارای هیچ حکمی نیست، بلکه اصلاً خودیتی از خود ندارد زیرا او عبارت است از ظهور ذات احدی در هیکل ممکنات به اندازه استحقاقشان و بروز جمال سرمدی است در آیینه کائنات به قدر صفای هر یک از آنها، و این جمال الهی است که بواسطه همین آیینه‌ها جامه امکان در بر نموده و به لباس اکوان در آمده است. پس هم ظهور کرد و هم در پرده نهان شد، هم نمایان است و هم پنهان، هم مجرد است و هم در قالب مثال، هم یکتایی از آن اوست و هم تکثر را داراست و خدای تعالی به این مطلب اشاره‌ای در کمال لطافت فرموده و رمزی چنانچه شاید آورده، آن جا که می‌فرماید «الله نور السموات و الارض» (17). امام (ره) در این کتاب نیز به جمع بین دو دیدگاه وحدت و کثرت تصریح نموده و به دنبال مطالب مذکور می‌فرماید «با توجه به آنچه برای تو بیان کردیم و پرده‌ها را از دیده بصیرت تو بر داشتیم سپاس خدای قادر منان را که خواهی توانست میان کلمات اصحاب کشف و معرفت ذوقی و سخنان حکیمان و رهروان راه برهان هماهنگی ایجاد کنی و به هوش باش که سخنان اینان در حقیقت اختلافی با هم ندارند، هر چند که گویندگان آن سخنان هر کدام راهی را می‌پیموده است غیر آن راهی که دیگری رفته است. و نحوه‌ هماهنگی در میان گفتار این دو گروه آن است که گروه اول در این مقام گفته‌اند که خدای تعالی و تقدس در آیینه‌های تعینات و لباس مخلوقات و جلوه‌گاه حقایق و فرودگاه رقایق ظهور فرموده است چنانچه خدای تعالی فرماید «هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله» و از پیغمبر(ص) «لو دلیتم بحبل الی الارض السفلی لهبطتم علی الله» و ... و گروه دیگر می‌گویند که سلسله موجودات که از دو عالم امر و خلق ایجاد می‌شوند همگی مراتب فعل حضرت حق و درجه‌های خلق و امر او است و او تعالی و تقدس از جهان و جهانیان، منزه است و از فرود آمدن به محفل فرومایگان مقدس که خاک را با رب الارباب چه نسبت؟ و تو با تایید رحمانی و نفس الرحمان که از جانب یمن القدس می‌رسد دانستی که مقام مشیت مطلق و حضرت الوهیت از آن جایی که در ذات احدیت مستهلک است و در انیّت صرف مندک است هیچ حکمی ندارد و یک معنای حرفی و غیر مستقل است که به عزت قدس خدای تعالی تعلق دارد و اکنون که موجودات خاصی که در هر نشئه‌ای از نشئات، ظاهر بدان شده‌اند و انوار متعینی که در هر مرتبه‌ای از مراتب بروز کرده‌اند همگی در حضرت الوهیت مستهلک‌اند، زیرا مقید همان ظهور مطلق است بلکه عین مطلق است و قید امری است اعتباری؛ چنانچه گفته شده است «تعین‌ها امور اعتباری است» و جهان عبارت است از تعین کل. پس جهان آفرینش در نظر آزادگان اعتبار اندر اعتبار و خیال اندر خیال است. پس وجود از ناحیه خودش و از نزد خود بر حسب ذاتش هیچ حکمی ندارد. بنابراین، بر حکیم الهی لازم است که تعینات را در حضرت احدیت مستهلک ببیند نه آنکه چشم راست خود را بر هم نهاده و تنها با چشم چپ به جهان وجود بنگرد هم چنان که عارف صاحب شهود را باید که به کثرات توجه نموده و با دیده چپ، تعینات را نیز ببیند و اجمال مطلب آنکه هر چند حقیقت مرام این دو طایفه یک چیز است و مقصدشان یکی است لیکن غلبه حکم و سلطنت وحدت بر دل عارف، او را از کثرت محجوب می‌سازد و در دریای توحید غرق نموده و از جهان و جهانیان غافلش می‌کند و مقام‌های تکثیر و حکم کثرت که بر حکیم چیره است او را از اظهار حقیقت مانع گشته و از وصول به کمال توحید و حقیقت توحید محجوب می‌سازد و هر دو نظر، بر خلاف آن عدالتی است که آسمانهای هفت‌گانه لطیفه انسانیت به آن بر پا است» (18). «پس حقی را که شایان پیروی است پیروی کن و حقیقتی را که لایق تصدیق است تصدیق نما و آن اینکه حضرت مشیت مطلق که مستهلک در ذات است و ظل الله اعظم و حجاب اقرب اکرم است و نخستین ظهور و تمام‌ترین نور است، این مشیت مطلق که با تمام حقیقتش مستهلک در حضرت احدیت است به عوالم پایین و صحرای ظلمات نزول فرموده است و او است که مقام الوهیت حضرت حق اول است در آسمانهای بالا و زمین‌های پایین و آن را به خودی خود هیچ حکمی نیست بلکه خودی از برای او نیست. پس با توجه به این معنی اگر گویی که خدای تعالی در همه اکوان ظاهر است و متلبس به لباس اعیان است درست گفته‌ای و اگر گویی که او تعالی از همه جهان و جهانیان، مقدس است باز درست گفته‌ای. پس تو را لازم است که این پایه و اساس را استوار نموده و باین مقام متحقق شوی» (19). امام خمینی(ره) در این ‌جا جان کلام و جمع بین مقامین عرفان و فلسفه را بیان فرموده‌اند و به صراط مستقیم که پیامبر به استقامت در آن امر شده‌اند اشاره‌ای کامل نموده، مشکل‌ترین مباحث فلسفی و عرفانی را جامه‌ای جامع و جمع الجمع پوشانیده و عارف و فیلسوف را در حیرت قرار داده‌اند. شایسته بود از اطاله کلام پرهیز شود و مطلب بدین جا تمام گردد، اما برای آنکه استفاده از افاضات ایشان اتم گردد و به بیشتر کتب ایشان اشارتی رفته باشد از تفسیر سوره حمد و بعضی کتب دیگر سطوری را برای مزید فایده متذکر می‌شوم. «بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین» محتمل است که در تمام سوره‌های قرآن این «بسم الله»ها متعلق باشد به آیاتی که بعد می‌آید. «ب» یعنی به اسم خدای تبارک و تعالی، حمد برای اوست. اسم علامت است. اینکه بشر برای همه چیز یک اسمی گذاشته است، برای این است که این علامت یک شناسایی اسمی باشد. زیرا آدم (بتواند) بفهمد (منظور) کیست. اسماء خدا هم برای آنست که انسان از ذات مقدس حق اطلاع ناقصی پیدا کند. خود ذات مقدس حق تعالی یک موجودی است که دست انسان از او کوتاه است، حتی دست خاتم النبیین که اعلم و اشرف بشر است. آن مرتبه ذات را کسی نمی‌شناسد غیر از خود ذات مقدس. آن چیزها که بشر می‌تواند به آن دسترسی پیدا کند «اسماء الله» است که این «اسماء الله» هم مراتب دارد. بعضی از مراتب را ما می‌توانیم بفهمیم و بعضی از مراتبش را اولیاء خدا و پیغمبر اکرم و کسانی که معلم به تعلیم او هستند می‌توانند ادارک بکنند. همه عالم «اسم الله» است. تمام عالم چون اسم نشانه ذات مقدس حق تعالی است و همه موجوداتی که در عالم هستند اینها نشانه ذات مقدس حق تعالی هستند، منتهی نشانه بودنش را بعضی‌ها می‌توانند به عمقش برسند که این چه جور نشانه است، و بعضی هم به طور اجمال می‌توانند بفهمند که نشانه است» (20). «این از ضروریات عقول است. این مقداری که همه موجودات عالم اسم خدا هستند، این یک مقدار اجمالی است که همه عقول این را می‌توانند بفهمند. اما آن معنای واقعی مطلب را که این جا مساله اسم گذاری نیست (بلکه) این یک واقعیتی است که از یک موجود غیر متناهی در همه اوصاف کمال، یک چنین موجودی مبدا یک ایجاد و مبدا یک وجود می‌شود. تمام موجوداتی که به مبدئیت او وجود پیدا می‌کنند مستجمع همان اوصاف به طریق نفس هستند، منتهی مراتب دارد. یک مرتبه اعلی است که در او همه اوصاف حق تعالی است منتهی به اندازه‌ای که می‌شود یک موجودی واجد باشد. آن اسم اعظم است (21). «این موجوداتی که دنبال آن اسماء اعظم می‌آید اینها هم واجد کمالات هستند منتهی به اندازه سعه هستی خودشان تا برسد به همین موجودات مادی. این موجودات مادی را که ما خیال می‌کنیم یک موجودی است که علم ندارد، اینطور نیست. ما در حجاب هستیم که نمی‌توانیم ادراک کنیم. همین موجودات پائین هم که از انسان پائین‌تر هستند و از حیوان پائین تر هستند... این جا هم باز آن کمالات منعکس است منتهی به اندازه سعه وجودی خودشان «و ان من شی الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم» (22). «عالم پر از هیاهو است. تمام عالم زنده است. همه هم «اسم الله» هستند. همه چیز اسم خدا است. شما خودتان از اسماء الله هستید... اسم در مسمای خودش فانی است. ما خیال می‌کنیم که خودمان یک استقلالی داریم یک چیزی هستیم لکن این طور نیست. اگر آنی آن شعاع وجود که موجودات را با آن شعاع، با آن اراده، با آن تجلی موجود فرموده، اگر آنی آن تجلی برداشته شود؛ تمام موجودات از حالت وجودی خارج می‌شوند و به حالت اولیه خودشان بر‌می‌گردند. برای آنکه ادامه موجودیت هم به همان تجلی اوست. با تجلی حق تعالی همه عالم وجود پیدا کرده است و آن تجلی و نور اصل حقیقت وجود است. یعنی اسم الله است «الله نور السموات و الارض» یعنی جلوه خداست. یعنی نور هر چی هست از خداست، یعنی هر چه یک تحققی دارد آن نور است. هر چه ظهوری دارد، نور است. همه موجودات نورند و همه هم «نور الله» هستند...یعنی وجود سموات و ارض که عبارت از نور است از خداست و این قدر فانی در اوست که «الله نور السموات و الارض» نه اینکه «بالله یتنور السموات و الارض» آن یک نحوه جدایی می‌فهماند این «الله نور السموات و الارض» یعنی اینها هیچ نیستند، هیچ موجودی در عالم نداریم که به یک نحو استقلالی داشته باشد.» (23). اگر اسم رب را از اشیاء جدا کنند به یک معنا هیچ‌اند و هیچ می‌شوند. همه چیز با اسم رب چیز است. همه آغازها از خداست و عالم با اسم رب شروع شده است و با اسم رب ختم می‌شود. ما باید این معنا را ادراک کنیم و بفهمیم که همه از اوست و همه به او رجوع می‌کنند. «انا لله و انا الیه راجعون» از او هستیم، اوست همه چیز. دیگران نیستند، هیچ‌اند، هر چه هست اوست» (24). چه خوش ختمی آمد از کتاب «تفسیر سوره حمد» امام (ره) که خود هر آنچه فرمود پس از سالها مجاهده و ریاضت در تمامی عرصه‌های حیات یافت و عمل کرد و به رب خود با بهترین حالات و مقامات و در بالاترین درجات پیوست و فانی شده و به مانند قطره‌ای که به دریا بپیوندد دریا شد. فطوبی لهم ثم طوبی لهم هنیئا لارباب النعیم نعیمهم در پایان متذکر می‌شوم که کتب دیگر امام هم همگی متضمن معانی بلند و عمیق عرفانی، فلسفی است که از متن قرآن و سنت اخذ شده و تمامی معانی مذکور در این وجیزه را در بر دارد لکن چون موضوع اصلی آنها از قبیل عرفان حکمت عملی و آداب عبادات و سیر و سلوک است مثل کتب «آداب الصلاه»، «پرواز در ملکوت» و «سر الصلوه» (صلاه العارفین و معراج السالکین). به جهت رعایت اختصار از ذکر نمونه‌هایی از این کتب صرف نظر شده است. این نوشتار را به یکی از اشعار عارفانه آن پیر سالک و شیر میدان مبارزه و عالم بی‌بدیل ختم می‌کنم و در انتها نیز همان طور که در ابتداء آمد زبان حال و عمل حضرتش را گویاترین زبان برای بیان سر عالم ملک و ملکوت و وحدت وجود می‌دانم. همان طور که خود نیز می‌فرماید: در حـلقــه درویـش نـدیـدیـم صفایـی در صـومعــه از او نشنیــدیـم نــدایـی در مـدرسه از دوسـت نخـواندیـم کتابی در مـاذنـه از یـار نـدیـدیــم صـدایـی در جمـع کتـب هیـچ حجـابی نـدریدیم در درس صحـف راه نبـردیـم بجـائـی در بتکـده عمـری بـه بطالـت گذراندیـم در جمـع حریفان نـه دوائی و نـه دائی در جـرگـه عشـاق روم بـلـکه بیــابــم از گـلشـن دلـدار نسیمــی رد پایــی این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است در خلوت مستان نه ‌منی هست و نه مایی ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جمع‌بندیِ مطالب فوق نه‌تنها نکات ظریفی در رابطه با وحدت شخصی وجود را با ما در میان می‌گذارد؛ بلکه نکات عرفانیِ بسیار ظریفی را در بر دارد که می‌تواند برای کاربران قابل استفاده باشد. موفق باشید  

23133
متن پرسش
سلام: استاد لطفا با توضیح بیان بفرمائید که آیا نظریه وحدت تشکیکیه وجود منافی با نظریه وحدت شخصیه است یا خیر؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وحدت تشکیکیِ وجود در مظاهر قابل قبول است. یعنی حقیقت وجود بر اساس ظرفیت و آمادگی ما برای ما ظهور می‌کند. ولی وجود نسبت به خودش یک حقیقت بیش نیست و در ذات خود نمی‌تواند تشکیکی باشد که البته بحث آن مفصل است. موفق باشید

22238

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام: ۱. یکی از اساتید در مورد تذکره الولیا می فرمودند که روش عرفای آن مشی ائمه نیست اما به نظر بنده کنار ریاضت شرعی هم ریاضت علمی و هم فرمایشاتشان خوب است نظر حضرتعالی؟ ۲. در مدرسه آوای توحید می خواستیم «رساله الولایه» را با استاد حلوائیان بخوانیم به صورت مجازی یکی از اساتید مخالفت کردندکه بهتر است مبانی ما قوی شود علاوه بر کتب حضرتعالی مشغول خواندن نهایه ام ضمن اینکه بنده با اجازه و تشخیص دکتر کاکایی در کلاس عرفان نظری دکتریشان شرکت داشتم صلاح می دانید ورود پیدا کنم؟ یا کتاب «انسان در عرف عرفان» با تدریس استاد ضیایی؟ ۳. برخی تشکلهای مذهبی خیلی خودشان را قبول دارند هر چه روح سطحی بودن در برنامه ها را تذکر می دهیم فایده ندارد هرچه هم می گوییم از اساتید متخصص در فلسفه و عرفان استفاده کنید علی رغم هزینه رایگان حاضر نمی شوند. آیا ما مجبوریم در چنین محلهایی که واقعا آزار دهنده اند کار کنیم؟ در صورتی که می توانیم مستقلا تفکرات حضرتعالی را دنبال کنیم. همانطور که این کار را کرده ایم و موفق بوده ایم. ۴. اینکه کتابهایی که در کشف و خواب به حقیر داده می شود به سرعت باز نمی شوند ناشی از ضعف بنده است؟ ببخشید مقداری گرفتار یاس شده ام. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. زبان عرفا، زبان خاصی است و نمی‌توان گفت که روش آن‌ها جدای از ائمه می‌باشد. حضرت امام «رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در نامه‌ای که به مرحوم احمدآقا نوشته‌اند همین توصیه را دارند که اگر ظاهر کلام آن‌ها با سخن دین متفاوت است، ولی حقیقتاً همان سخن اولیاء دین را می‌گویند. ۲. بعد از «معرفت نفس» و «برهان صدیقین» می‌توانید با «رسالة الولایه» مرتبط شوید. ۳. نباید رابطه‌ی خود را با تشکل‌های دینی در دانشگاه قطع کنید، منتها همه‌ی وقت خود را نباید آن‌جا صرف کرد. موفق باشید

21651
متن پرسش
سلام علیکم: متشکر از وقتی که می گذارید. یکی از علماء در درس خارج فرمودند که «عطار نیشابوری» و نیز «مولوی» و «ملا رومی» از صوفیان هستند و آراء واقعا بدی دارند. ایشان استناد به مقدس اردبیلی (ره) کردند که خود در آن زمان بوده اند و فرمودند که ایشان در کتاب «حدیقه الشیعه، صفحه ۵۶۷ تا ۵۶۹» در مورد صوفیان نکاتی را ذکر کرده اند. همان طور که مستحضرید صوفیان قائل به «وحدت وجود» و «حلول» هستند. ایشان نیز بیان کردند که شیخ عطار خیلی گناهش بزرگ است، او در کتاب تذکره الاولیاء بسیار از صوفیان سخن گفته و حتی روایاتی از اهل بیت (ع) را به نام صوفیان قالب می زند. ایشان فرمودند که: شیعه و سنی نقل کرده اند که شیخ عطار هنگام مرگ به دست یکی از مغولان، می گوید: کلاه تتاری بر سر می گذاری و در این صورت خود را به من می نمایی و قصد قتلم می کنی، گمان داری که من تو را نمی شناسم، بکش که هزاران جان من فدای شمشیر تو باد. این قضیه به وضوح اعتقاد باطل شیخ عطار را بیان می کند‌. یا مثلا مولوی گفته است: چون که بی رنگی اسیر رنگ شد / موسی با موسی در جنگ شد چون به بی رنگی رسی کان داشتی / موسی و فرعون دارند آشتی (یعنی حضرت موسی را با فرعون، یکی می دارند) باز خود مولوی می گوید: ما همه شیران ولی شیر علم / حملشان از باد باشد دم به دم حمله شان پیدا و نا پیداست باد / جان فدای آنکه نا پیداست باد (ممکن است شعر را اشتباه نوشته باشم). با این تفاسیر، لطفا نظرتان را مستدل بفرمائید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در این مورد بسیار زیاد است. دلیل شیعه‌بودن عطّار آن‌قدر است که حتی او را به اتهام شیعه‌بودن از شهر هرات اخراج کردند. در مورد مولوی می‌توان همان نظری را داشت که برای محی‌الدین هست. آقای بدیعی در کتابی که در مورد محی‌الدین نوشته‌اند، نظر علمای مختلف را در مورد شیعه‌بودن و تقیّه‌کردن و یا سنی‌بودن آورده‌اند. در قسمت ارشیو سوالات نکاتی در مورد محی الدین هست. موفق باشید

21544

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد عزیز: در یک کانال تلگرامی حرفی را از علامه حسن زاده نقل کرده بود که خیلی بعید است ایشان چنین حرفی را گفته باشند. هر چی هم گشتم تو اینترنت هیچ جا این حرف را ندیدم. آن حرف این است: علامه حسن زاده: چنین نیست که ما را از طلا و نقره آفریده باشند و شما را از آهن و چدن. شما انسانید و سرمایه ی کسب به شما داده اند؛ ما را ببینید و به راه بیفتید: تعالوا؛ بالا بیایید. استاد من شنیدم که هر چقدر معرفت بالاتر برود تواضع بیشتر می شود. این حرف بوی خودستایی می دهد. ایشان چرا خودشان را طلا معرفی کرده؟ اصلا چرا خودشان را الگو قرار داده و می گوید: ما را ببینید و به راه بیفتید؟ به خاطر همین است که می گویم بعید است علامه چنین حرفی را زده باشند.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از جمله‌ای که از قول آیت‌الله می‌فرمایید بر نمی‌آید که ایشان بگویند من طلا هستم. به نظرم اگر این سخن از ایشان باشد می‌خواهند بگویند از امثال ما عبرت بگیرید که چگونه در راه مانده‌ایم و شما نمانید؛ زیرا این‌گونه سخن‌های تواضع‌ آمیز بیشتر به ایشان می‌خورد. در اولین جلسه‌ای که خدمتشان رسیدم و تقاضای دستگیری نمودم، فرمودند: «آقا شما مانند همان دزدی هستید که به کاه‌دان زده‌اید و مرا عوضی گرفته‌اید، من چیزی ندارم که بخواهم به کسی بدهم». موفق باشید

21073
متن پرسش
به نام خدا با عرض سلام: در داستان حضرت یوسف (ع) و زلیخا وقتی که چشمشان زلیخا شفا پیدا کرده و جوان می شود و حضرت یوسف (ع) را می بیند چهل روز به عبادت می پردازد و وقتی حضرت یوسف (ع) می خواهد او را ببیند می گوید نه و می خواهم عبادت کنم. زلیخا که نه قرآن خوانده و نه نماز شب و نه زیارت عاشورایی چگونه به این مقام می رسد که حتی حضرت یوسف (ع) را هم نمی خواهد ببیند. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر از نور خدا غافلی که وقتی کسی قلبش در گرو محبت ولیّ الهی یعنی حضرت یوسف«علیه‌السلام» قرار گرفت و مورد عنایت الهی واقع شد، دل را متوجه‌ی حضرت محبوب می‌کند و می‌یابد: «آشنایی نه غریب است که جان‌سوزِ وی است» تا دیروز گمان می‌کرد یوسف را پسندیده است، و حالا در درون خود یافت اگر یوسف پسندیدنی است، خالقِ یوسف که پسندیدنی‌تر است! موفق باشید 

19472
متن پرسش
سلام و عرض ادب و ارادت خدمت جان دلم: از هنگامی که بارقه ی بی وصف آن وجود نازنین به قلب این حقیر سراپا فقر رسیده نمی توانم مطالعه ای انجام بدم اصلا انگار دیگر سوالی ندارم چه بگویم حضرت استاد که حال غریبی دارم و چه بگویم که هرچی می نگرم اوست این چه حالی است که اینگونه قالی را علت است چه کنم یا صاحب الزمان روحی فداک.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به گفته‌ی جناب مولانا جلال‌الدین رومی:

عاشق شده ای، ای دل سودات مبارک باد... از جا و مکان رستی، آنجات مبارک باد

از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور.... تا مُلک و مَلَک گویند، تنهات مبارک باد

ای پیشرو مردی، امروز تو برخوردی.... ای زاهد فردایی فردات مبارک باد

کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد.... حلوا شده ای کلی حلوات مبارک باد

در خانقه سینه غوغاست فقیران را.... ای سینه بی‌کینه غوغات مبارک باد

این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد.... دریاش همی‌ گوید دریات مبارک باد

ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد.... ای طالب بالایی بالات مبارک باد

ای جان پسندیده جوییده و کوشیده.... پرهات بروییده پرهات مبارک باد

خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی.... کالای عجب بردی کالات مبارک باد

موفق باشید

17875
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز: در مورد اینکه در قیامت ظاهر و جسم های هر کس ساخته شده ی اخلاقیات و ملکات اوست، کاملا صحیح، اما در مورد اینکه آیا مثلا کسی گرگ صفت بوده در آنجا کاملا شبیه گرگ احضار می شود؟ پس چگونه در آن عالم همدیگر را می شناسند که مثلا این فلانی است در صورت تغییر ظاهر کلی به حیوان و... دیگر قابل تشخیص نیست، در مورد این آیه از قران که می فرمایند در آن روز دست ها و پاها صحببت می کنند آیا صرفا صحبت کردن معمول است یا نمایششان به شکل مورد ملکه گویی که خود را معرفی کرده و صحبت می کنند؟ لطفا راهنمایی فرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که موجودات در عالم مجردات مانند عالم ماده محدود به یک ماهیت نیستند لذا در عین آن‌که طرف گرگ است، صدام است 2- آری! در قیامت شکل دست و پا نمایاننده‌ی صفت انسان‌ها است زیرا می‌فرماید: «نختم علی افواههم» یعنی گفتگوی زبانی در آن‌جا منتفی است. در این موارد خوب است که کتاب «معرفتِ نفس و حشر» را دنبال بفرمایید. موفق باشید

17689

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
حضرت استاد سلام، خدا رحمت کند امواتتان را. بنده فکر می کنم فضای وحشتناک امروز فضای شهوت پرستی و دنیا گرایی ست ولی به مومن می تواند آسیب نرساند اگر او خودش را در این مسابقه وارد نکند. اما پرسشم این است که اگر در این مسابقه جدی شرکت نکنیم، در ثروت اندوزی و شهرت پرستی و ... مردم ما را طرد و لعن می کنند. این موضوع را لطفا شرح بفرمایید‌.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین آن‌که نباید انزوا داشت، نباید خود را گرفتار فرهنگ مردمی کرد که تنها به دنیا می‌اندیشند. موفق باشید

15335
متن پرسش
سلام بر شما استاد عزیز تر از جان: جناب استاد بنظر شما صبر همان خروج از حصار زمان نیست؟ بنظر من صبر که از عزم الامور است دلیلش این است که اولا عاقبت هر چیزی مال خداست و خدا بی زمان و مکان است اگر انسان خودش را از حصار زمان آزاد کند یعنی مثلا درد و ناراحتی فعلی را توجه نکند و توجه اش به خدا باشد در واقع همین الان عاقبت خوب نهایی را حس می کند و در واقع مع الله است و خدا هم با اوست. پس اگر انسان صبور باشد یعنی خودش را از حصار زمان برهاند همیشه در عاقبت امور قرار دارد که عاقبت مال متقین است و بنفع اوست. پس صبر یعنی رهایی در وجود بی زمان. خواستم نظر شما را بدانم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده این نگاه، نگاه خوبی است زیرا حضرت حق ماوراء حادثه‌ها امور را مدیریت می‌کند و اگر ما، ماوراء حادثه‌ها در صحنه باشیم، حادثه‌ها و یا بگو زمان، نمی‌تواند اموری آن‌چنان برجسته باشند. موفق باشید

14794
متن پرسش
سلام استاد عزیز: «محبوب خدا» شدن آیا در سلوک می تواند برای سالک هدف قلمداد شود؟ لطف بفرمایید مجملا پیرامون این موضوع توضیحاتی مرقوم نمایید!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در کتاب «مبانی نظری حبّ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» در این مورد شده است. خود خداوند می‌فرماید: بنده‌ی من از طریق نوافل به جایی می‌رسد که محبوب من می‌شود و در این رابطه با گوش من می‌شنود و با چشم من می‌بیند و...... «لَا يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوَافِلِ مُخْلِصاً لِي حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ‏ سَمْعَهُ‏ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا»[1] بنده‏ ى من از طريق نوافل خالصاً همواره به من نزديك مى ‏شود تا آن‏جايى كه محبوب من مى‏ گردد و چون او را دوست داشتم، من گوش او مى‏ شوم كه با آن بشنود و چشم او مى ‏شوم تا به آن ببيند و دست او مى‏ شوم كه با آن بگيرد. موفق باشید

 


[1] ( 1)- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 91.

12820
متن پرسش
با سلام: اگر خداوند توفیق بندگی عنایت فرمایند کسی که از دسترسی حضوری یه استاد سیر و سلوک به دلیل دوری از شهرستان محروم است و فقط به ایتترنت دسترسی دارد با توجه به اهمیت و راهنمایی استاد در طی طریق چه دستور می فرمایید؟ هر چند بنده از نوشتار ها و گفتارها ی جنابعالی نهایت بهره را می برم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنان‌که آیت اللّه بهجت می‌فرمایند امروز شرایطی است که به گفته‌ی ایشان «علمِ تو استاد تو است». جزوه‌ی «روش سلوکی آیت اللّه بهجت» را مطالعه فرمایید خوب است. موفق باشید

11907

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: نظرحضرتعالی راجع به استاد پناهیان چیست؟ و اینکه صراحتا میگن سید خراسانی روایات، حضرت آقا هستند؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده خدا را شکر می‌کنم به جهت  نورانیتی که خداوند به جناب حجت‌الاسلام و المسلمین استاد پناهیان داده‌اند،  ولی در مورد این موضوع که می‌فرمایید باید عین سخن را بشنوم. آدرس صوت ایشان را بدهید تا دنبال کنم. موفق باشید

8509
متن پرسش
سلام علیکم اگر آدمیت همه انسانها به شجره ممنوعه نزدیک شده پس اهل بیت (ع)هم باید به شجره نزدیک شده باشند، این مطلب با اینکه اهل بیت (ع) عصمت تکوینی دارند چگونه جمع میشود؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: بین مقام نور عظمت اهل‌البیت«علیهم‌السلام» و مقام انسانی آن‌ها باید فرق گذاشت. به همین دلیل که آن‌ها در روی زمین آمدند و آمدن روی زمین به جهت نزدیکی به شجره بوده. پس آن‌ها نیز از جهت جنبه‌ی بشری به شجره نزدیک شده‌اند چون آدم به جهت آدمیت‌اش به شجره نزدیک شد نه از جنبه‌ی نبوتش که مافوق دنیا و مافیها است. موفق باشید
8203

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم شرح کتاب معاد آیا فقط 50 جلسه است؟ اگر تعداد جلسات بیشتر است چرا مدتهاست که مطالب جدید آنرا در سایت نمی بینیم؟2- شرح دعای مکارم اخلاق جلسه 31 مدتهاست که منتظر بارگزاریش هستیم اما خبری از آن نیست و آیا همین 39 جلسه است؟3- تفسیر سوره حمد صرفا 16 جلسه است؟ 4- مباحث جنود عقل و جهل نیز کامل نیست لطفا در هر بحثی پس از اتمام جلسات بنویسید پایان تا شبه برای ما ایجاد نشود که آیا ادامه دارد یا خیر خواهشمند این اشکالات را بر طرف کنید چون فعلا در حال حاضر تنها راه دسترسی به مطالب شما برای من همین سایت است متشکرم
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- ظاهراً مشکل دارند. فرمودند دوستان باید با دی‌وی‌دی بقیه‌ی مطالب را دنبال کنند 2- هنوز ادامه دارد. از مسئول محترم سایت بخواهید چرا جلسه‌ی 31 بارگذاری نشده 3- بله 16 جلسه است مگر آن بحث‌هایی هم که در دانشگاه صنعتی شد و باید روی سایت می‌آمد را بخواهید دنبال کنید که بد نیست 4- این را نیز با مسئول سایت در میان بگذارید. موفق باشید
3169
متن پرسش
به نام خدا سلام از پرحرفی و وقت تلف کردن و بی برنامگی ام خسته شدم، میفهمم باید دست از خیالات و فکر مهمل و ... دور کنم. ولی راهش را نمی دانم. بارها شده، خواسته ام از بیهوده گویی ها و مهمل گویی رها شوم. حتی مدتی سکوت کردم. ولی برخی اوقات میبینم بعضی نقاط ضعف دانشکده و گروه و مشکلات را باید بگویم. ولی با گفتنشان باز درگیرم که چرا گفتم، اصلا حرفم به جا بود یانه؟ با اینکه همه تصدیق می کنند که باید گفت تا برطرف شود. خلاصه از دست کنترل نکردن زبانم و حرفهای زیادی زدن و ...خسته هستم. لطفا راهنمایی بفرمایید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: بنده مطالعه‌ی کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را پیشنهاد می‌کنم که راه‌کارهای مفیدی را مدّ نظر شما قرار می‌دهد. موفق باشید
3072

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم رب الحسین... با سلام و احترام آیا می توان عبارت قرآنی "لا تعلمون شیئا" را در آیه 78 سوره نحل* این گونه معنا کرد: به دنیا آمدید در حالیکه چیزی نبود که ندانید؟؟؟ *وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ ۙ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ﴿٧٨﴾ کمال سپاس را دارم اگر پاسخ را به ایمیلم ارسال فرمائید. از خداوند برای شما توفیقات روزافزون خواستارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: جمله‌ی «لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا» حال است برای «أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ» و لذا معنایش این می‌شود که شما از شکم مادرانتان خارج شدید در حالی‌که هیچ‌چیز نمی‌دانستید. که مفصل شرح آیه را آیت‌الله جوادی در کتاب «کرامت انسان» مطرح کرده‌اند. موفق باشید
789

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم.گاها هم اتاقی هایم خورده نان که در کاسه ی غذایشان ریخته اند یا دانه های برنج که به ته بشقاتشان چسبیده را در سطل ریخته یا در چاه ظرف شویی می کنند. آیا اشکالی دارد؟ وظیفه من چیست؟ یک دوستی دارم که خیلی شعار میدهد و گاها من را برای عیوب ساده که در خودش هم هست سرزنش کرده است،در واقع او برای کمک به من ، خصلت های من را با انسان کامل مقایسه کرده و فراموش کرده که خود من هم دائما جنگ درونی دارم . برا همین وقتی او در کنارم است خیلی احساس بی ایمانی دارم و این مسئله خیلی من را اذیت می کند. چگونه از این احساس خلاص شوم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: 1- شما خودتان مواظب باشید این نوع سهل‌انگاری‌ها را انجام ندهید و اگر بتوانید جلو اسراف‌کاری آن‌ها را بگیرید، ولی اگر شرایط به شما اجازه ندهد تکلیفی بر شما نیست. 2- همین طور که می‌دانید در امور اخلاقی خارج از امور واجب و حرام، هرکس باید با خودش درگیر باشد تا به مرور ضعف‌هایش برطرف شود پس تذکرات دوستان را به عنوان هدیه برای رفع عیوب بپذیرید ولی مأیوس نشوید. برنامه‌ی خودتان را داشته باشید تا إن‌شاءالله روز به روز بر فضائل اخلاقی شما افزوده شود. موفق باشید
30275
متن پرسش
با سلام و رحمت: تفصیلی بر این حکمت نهج البلاغه را از زبان استاد طاهرزاده طلب داریم. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «عُمِّرَت البُلدانُ بِحُبِّ اَلاَوْطان» « کشورها با میهن دوستی آباد شده اند» (میزان الحکمه , ج۱۴, ص ۶۸۷۰)
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقتی وطن‌ها با توحید الهی شکل گرفته باشند و موطن شود تا انسان‌ها مطابق فطرت خود به آن وطن‌ها علاقه‌مند شوند؛ بدان‌ها دل می‌سپارند و آن وطن‌ها را مأوای خود قرار می‌دهند و به آبادانی آن با تمام وجود می‌کوشند. دیگر دل به کانادا و آمریکا نمی‌سپارند تا جیب مردم را خالی کنند و نسبت به ارزش‌های ملی بی‌تفاوت باشند و به فکر فرزندان‌شان که در آن دیار هستند این ملت را به زحمت بیندازند و در خرابی وطن بکوشند. موفق باشید

25160
متن پرسش
با سلام استاد گرامی یکی از کارگردانان بنام این کشور تصمیم گرفته در مورد دو تن از مفاخر ایران مولوی و شمس فیلم سینمایی بسازد و دو تن از مراجع آقایان مکارم شیرازی و نوری همدانی فتوای حرمت ساخت فیلم در مورد ایشان را داده اند. لطفا نظرتان را در این خصوص و همچنین در مورد جریان تصوف در ایران بیان کنید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آن فتاوی و نظرات را دیدم. ای کاش آقایانی که بیشتر در فقه ممحض شده‌اند و در عرفان و حکمت صاحب‌نظر نیستند، در چنین مواردی نظر نمی‌دادند. در این موارد بهتر است امثال رهبر معظم انقلاب «حفظه‌اللّه» و مرحوم شهید مطهری که در کنار فقه و فقاهت، در حکمت و عرفان نیز قدم زده‌اند، نظر بدهند. به قول آيت‏ الله انصارى همدانى «رحمةالله‏ عليه» سالك تا آخر عمر به مثنوى مولانا نيازمند است. اخيراً كه مقام معظم رهبرى «حفظه‏ الله‏ تعالى» در جلسه‏ اى كه با شعرا داشتند فرمودند: مثنوى همان طور كه مولوى مى‏گويد:

«هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين»[1] و گفتند مرحوم مطهرى هم با من هم عقيده بود. موفق باشید

 


[1] ( 1)- مقام معظم رهبرى« حفظه‏ الله ‏تعالى» در ديدار با شعراء در سال 1387- مولوى در ديباچه‏ ى دفتر اول مى‏گويد: هذا كِتابُ الْمَثنَوى، وَ هُوَ اصولُ اصولِ اصولِ الْدّين، فى كَشْفِ أَسْرارِ الْوصولِ وَ الْيقين

24812
متن پرسش
با سلام خدمت استاد محترم: بنده سال هاست که در مسائل مختلف و موقعیت های مختلف از قرآن مشورت می گیریم. از قرآنی که همراه با تفسیر ها و توضیح هاست. همیشه خیلی خوب هدایت می گیرم و حتی در انتخاب هایم، در کارهایم نیز از قرآن کمک می گیرم، ولی وقتی دیگران می پرسند چرا آن کار را کردی یا آن تصمیم را گرفتی، می گویم با قرآن مشورت کردم می گویند نه این کار درستی نیست چون ممکن است درست برداشت نکنی. ولی وقتی با اساتید شهرمان هم مشورت می کنم به نظرم پاسخ مورد نظرم را نمی گیریم و به همین دلیل باز هم از قرآن مشورت می گیرم و پاسخ عالی می گیرم، به نظر شما مسیر درستی است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر حال نباید از این طریق زندگی را شکل داد. اساساً استخاره، مشورت با خدا و قرآن محسوب نمی‌شود باید با عقل و تدبّر در قرآن و مشورت با انسان‌های حکیم، زندگی را شکل داد. آری! بنده هم از استخاره بهره می‌برم ولی بر سر دو راهی‌هایی که بنا بر رجحان یک طرف است که برایم معلوم نیست. موفق باشید 

نمایش چاپی