باسمه تعالی: سلام علیکم: 1ـ به نظر بنده همان طور که بنده در رابطه با استاد عرفان اعتقاد دارم جنابعالی برداشت فرمودهاید. 2ـ عنایت داشتهباشید وقتی آیتالله بهجت میفرمایند «علم تو استاد تو است»، در شرایطی این سخن را میگویند که واردین به این وادی خودشان در مقابل نوارد حالات سلوکی تکلیف خود را میشناسند و به نحوی به خود استادی رسیدهاند به خصوص که کتاب «منازل السائرین» در این مورد میتواند کمک کند که جایگاه اذکار لسانی را و حتی اذکار متقابله را سالک بشناسد در آن حد که قلب توحیدی او ظرفیت هر دو را دارد. این را خدمت شما عرض میکنم که وقتی حضرت استاد آیت الله حسن زاده قسمت خلاصهی منازل السائرین را ـ که مرحوم فناری در ابتدای مصباح الانس آوردهاست ـ شرح دادند چه افقی بر روی این حقیر گشوده شد و چگونه معرفت النفس در این جا کار خود را کرد. 3ـ بنده کاملا مطمئنهستم که حضرتعالی از سر مسئولیت و دلسوزی چنین نکاتی را متذکر میشوید ولی عرض بنده آن است که اگر طالب حقیقت بتواند از یک طرف با رسالةالولایه از مرحوم علامه مأنوس گردد و از آن طرف در عمل سلوکی کتاب منازل السائرین را در افق کار خود قرار دهد در این زمان از سلوکی که اراده کردهاست، محروم نخواهد شد البته اگر استاد ره رفتهای بیابد که چه بهتر ولی متونی اینچنین که عرض شد امروز کارساز است و به همین امید اساتیدی مانند استاد حجةالاسلام والمسلمین آقای یزدان پناه به شرح منازل و یا آیت الله جوادی به شرح رسالةالولایه دست میزنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- شاید در کنار کتاب «فروغ ابدیت»، مغازی واقدی هم خوب باشد. 2- بنده از ایشان اطلاع ندارم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با مطالعات آخرین نظرات آقای منتظری متوجه میشویم که این بندهی خدا نمیدانسته است که در کدام تاریخ زندگی میکند! گمان ایشان در همین حدّ است که در این تاریخ هم میتوان مثل پانصدسال پیش و هزارسال پیش زندگی کرد که این عملاً یکنوع سلفیگریِ خطرناکی را به همراه دارد. در رابطه با اصل انقلاب و جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی باید چند چیز را در نظر گرفت: اولا؛ ببینیم اگر این انقلاب با همهی مشکلاتی که به همراه دارد، اگر واقع نمیشد کشور ما که مسلّم در آن صورت در ذیل آمریکا میبود، در چه شرایطی قرار میگرفت؟ و آیا روحیهی حرّیت و آزادگی شیعه که وامدارِ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیهالسلام» هست، راضی میشد؟ ثانیا؛ آیا دشمن با انواع چالشهاییی که برای انقلاب ایجاد کرده است نمیخواهد ما به این نتیجه برسیم که انقلاب توانایی جوابگویی به نیازهای مردم را ندارد؟ در این صورت باید بر عهد خود با انقلاب تأکید کنیم، حتی اگر به مشکلاتی بدتر از این گرفتار شویم؟! یا با خواری تمام تسلیم پروژهی دشمن اسلام شویم؟ ثالثاً؛ ما در تعریفی که از انسان و انسانیت داریم باید جایگاه انقلاب را و نسبت خود را با آن بررسی کنیم که آیا در فضای چنین انقلابی تنفسکردن به انسانیت خود معنا دادهایم یا چشم خود را هم بگذاریم تا هر ظلمی به هر شکلی در هرجایی واقع شود؟! رابعاً؛ فراموش نکنید که بسیاری از مشکلاتی که جهان بشری امروز را فراگرفته است لازمهی فرهنگ مدرنیته است و خود مدرنیته تلاش دارد با طرح موضوعات «پُستمدرنیسم» و «ترانسمدرنیسیم» بلکه خود را از این مهلکههایی که خود ایجاد کرده است رهایی دهد. بزرگان اندیشمند غربی میگویند مدرنیته همهی سنتها را ویران کرد تا خودْ بماند، حال خودْ در حالِ ویرانی خود است. سؤال بنده از جنابعالی آن است این موضوع جهانی را باید مثل عوام به پای انقلاب اسلامی بنویسیم؟! یا آگاهانه متوجهی تاریخی باشیم که در آن بهسر میبریم؟ موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که اسلام را باید در خانهی علی «علیهالسلام» جستجو کرد و نه در سقیفه، انقلاب اسلامی نیز حضور ارزشهای الهی در این تاریخ است و در هرجایی میتوان وجهی از آن را یافت و در همانجا میتوان حجابهای مانع حضور انقلاب اسلامی را مشاهده کرد. انقلاب اسلامی در مجلس شورای اسلامی وجود دارد آنجایی که نمایندگان روحیهی مقاومت را دامن میزنند و در مجلس شورای اسلامی وجود ندارد وقتی بعضی از نمایندگان با وادادگیِ تمام و تحقیر کامل ملت ایران عکس سلفی با کسی میگیرند که هیچ نسبتی با اهداف انقلاب اسلامی ندارد. آنجایی که خداوند میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ الْيَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِيَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ»؛[1]
اى مؤمنان به يهود و نصارى اعتمادى همراه با محبت نداشته باشيد، و محبت آنها را در دل خود جاى ندهيد، آنها خودشان نسبت به هم محبت و ولايت متقابل دارند و در بين خودشان بعضى ولى بعض ديگرند، و با همه فاصله اى كه دارند عليه شما متحد مى شوند و به شما نمى گروند و خودشان را رها كنند. هركس به آنها محبت داشته باشد از آنهاست - در واقع با اين محبت، روح و روحيه انسان با آنها يكى مى شود - و همچنان كه آنها ظالمند و خداوند هدايتشان نمى كند آنهايى هم كه محبتِ يهود و نصارى را در دل بپرورانند به راه هدايت نمى روند و به مقصدى كه مى خواهند نمى رسند. در ادامه مى فرمايند: «فَتَرَى الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِى بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِى أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»؛[2] مى بينى آنهايى كه در قلبشان بيمارى عدم هدايت واقع است و به همين جهت ظالم ماندند، در جهت نزديكى به يهود و نصارى سرعت مى گيرند و مى گويند: مى ترسيم در اثر جدايى از آنها به ما گرفتارى برسد و بدين شكل محبت خود را به يهود و نصارى توجيه مى كنند، اميد است با رسيدن فتح و يا امرى از جانب خداوند، پشيمان شوند و دروغشان بر مؤمنين آشكار شود. اينها در دلشان خاموشى اسلام را پنهان كرده بودند تا بتوانند با ارتباط با يهود و نصارى و نابودى تفكر اسلامى مانعى براى شهوات دنيوى خود نداشته باشند، و وقتى فتحى نصيب مسلمانها شد افسوس مى خورند.
خداوند فرمود: «بيمار دلان، در جهت محبت به يهود و نصارى سرعت مى گيرند» بيمار دل كسى است كه از سلامت فطرى خارج شده و از اخلاص و توحيد بيرون آمده باشد و به همين جهت گفته اند؛ بيمارى دل باعث مى شود كه انسان با هر بادى بجنبد و با هر سختى از مسير توحيدى خود به شك فرو رود، لذا چون در جاى ديگر فرمود: منافقان قلبشان مرده است، منظور از اين بيمار دلان منافقان نيستند بلكه همان مسلمانان بى تفكرِ ظاهربين مى باشند. سپس ادامه مى دهد: «وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُواْ أَهَؤُلاء الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِينَ»؛[3]
آنگاه كه فتح رسيد، مؤمنان به سست ايمانانِ بيمار دل گويند: آيا اين يهود و نصارى همانهايى هستند كه سوگندهاى سخت خوردند كه با شما باشند؟ كارها و تلاشهاى اين محبت ورزان به يهود و نصارى، همه هدر رفته و زيانكار شدند. در ادامه مى فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لآئِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ»؛[4] اى مؤمنان (بدانيد) كسى كه از دوستى مؤمنين به دوستى يهود و نصارى بر گردد، به زودى خداوند عده اى را به جاى آنها مى آورد كه محبتشان متعلق به خداوند است و دشمنيشان به يهود و نصارى، آنها به خاطر خداوند نسبت به مؤمنين فروتن و نسبت به كافرين بى اعتنا و گردن فرازند، و خداوند كه ياور حقيقى دين است دوستداران يهود و نصارى را كه ظاهراً مسلمانند، مى بَرد و چنين مؤمنانى را مى آورد كه در راه خدا قيام مى كنند و خداوند در اين قيام كه براى يارى دين است كمكشان مى نمايد و از اوصاف آنها اين كه هيچ نگران نيستند كه كسى در راه احياء دين و قيام براى دين سرزنششان كند و با نظام ارزشى خودش بخواهند حركت آنها را ارزيابى كنند، اين روحيه و قيام، فضل الهى است كه به هر كس خواست مى دهد - مسلم به كسانى مى دهد كه قصدشان تماماً قيام براى خدا باشد - و خداوند واسع و عليم است.
ارتداد فكرى در جامعه ى اسلامى
حضرت علامه طباطبايى «رحمةالله عليه» در تفسير الميزان در ذيل چهار آيه فوق بحث مفصلى دارند كه خلاصه آن عبارت است از: «قرآن به چيزهايى تأكيد مى كند كه اگر انسان مواظب نباشد عوامل و شرايط موجود دست به دست هم داده مسلمين را به پرتگاه سقوط مى كشاند، قرآن به محبت به اهل البيت (ص) دستور داده و در آن تأكيد و مبالغه نموده ولى بعدها چنان ستم هايى به اهل البيت نمودند كه اگر واقعاً از طرف قرآن مأمور بودند به اهل البيت (ص) ستم كنند بيش از آنچه كردند نمى توانستند بكنند. يعنى خداوند مردم را به آنچه محبت به آنها موجب سعادتشان بود دعوت كرد و آنها عكس آن عمل كردند، و از طرف ديگر مسلمانان را از دوستى كفار و اهل كتاب نهى نمود و آنها درست عكس آن عمل كردند و هيچ نهى اى در هيچ يك از موارد شرعى مثل نهى از دوستى كفار و اهل كتاب تشديد و تأكيد نشده است، در حدى كه ملاحظه مى كنيد در سوره مائده آيه 51 فرمود: «هر كه با آنها دوست است از آنهاست». و در سوره آل عمران آيه 28 باز همين سخن را با مضمونى ديگر فرمود.[5]
وقتى امر به معروف كه حافظ سيره و سنت پيامبر و ائمه (ص) است مختل شود، شعائر عمومى و جلوه هاى اجتماعى سقوط نموده، سيره كفار به جايش مى نشيند و پايه هاى خود را محكم مى كند، تمام چيزهايى كه اجتماع مسلمانان را احاطه نمود و امروز در بين ما جارى است همانهايى است كه از كفار گرفته ايم، اينكه در آيه مورد بحث مى فرمايد: كسانى را مى آورد كه هم آنها خدا را دوست دارند و هم خدا آنها را ... شما امروز عكس آن را مى بينيد به طورى كه ما يهود و نصارى - كه امروز در غربِ تحت تأثير يهود تجلى كرده - را دوست داريم، ما خدا را دوست نداريم كه در مقابل كفار ذليل و بر مؤمنين سركش هستيم، از جهاد در راه خدا هراس داريم و از هر سرزنشى كه از طرف آنها به ما شود، جا مى خوريم. اين همان است كه در سوره مائده آيه 54 خداوند مى فرمايد: «اجتماع مؤمنين مرتد مى شود». يعنى به جاى علاقه به خدا علاقه به يهود و نصارى پيدا مى كند، ارتداد در اين آيه يعنى برگشتِ محبت آميز به يهود و نصارى، يعنى گرايش قلبى به آنها، كه خدا آن را به منزله كفر مى داند، مى گويد مردمى را مى آورد كه خدا آنان را دوست دارد ... و از سرزنش ملامتگرى نمى هراسد. و صفاتى را براى آنها برشمرده كه در عده قليلى از مردم اجتماع ما موجود است».
ما براى نجات خود از فرهنگ ظلمانى غرب مى توانيم به همين چهار آيه از سوره مائده تمسك بجوئيم كه خلاصه آن عبارت بود از:
1- عدم محبت و اعتماد به يهود و نصارى كه شاخصه ى امروزين آن فرهنگ غرب است، با همان تصورى كه يهود از عدم قدرت تصرف خدا در عالم و آدم دارد.
2- عدم نگرانى از ضررى كه فكر مى كنيم با بريدگى از يهود و نصارى براى ما پيش مى آيد.
3- اميدوارى به فتح و رحمت خدا در ازاء عقيده توحيدى و عمل الهى، در مقابل تهديدهاى غرب.
گزينش تكنولوژى از دريچه بينش توحيدى، ص: 161
4- ارزشگذارى به مؤمنين و بى اعتنايى به ارزشهاى غربى و دوستداران آنها.
5- زنده نگه داشتن عشق الهى در قلب خويش و جامعه، و تلاش براى اينكه نگذاريم محبت به خداوند در ما خاموش شود.
6- تقويت روحيه قيام در خود براى يارى دين خدا.
7- عدم نگرانى از ملامت فرهنگ ها و تفكرات غير دينى در راه ايجاد حيات و روش دينى.
تفاوت غرب با مسيحيت
در آخر لازم است خدمت عزيزان عرض كنم كه نبايد روحيه مسيحيت موجود را با بعضى از آموزه هاى حضرت عيسى (ع) كه بعضى از مسيحيان به صورت فردى از آنها مت أثرند اشتباه كرد و تصور نمود بايد نقد غرب را از نقد مسيحيت جدا كرد. آرى در تحليل عقلى مسيحيت يك چيز است و غرب چيز ديگر و به ظاهر غربِ موجود با پشت كردن به مسيحيتِ مطرح در قرون وسطى شكل گرفت. ولى با تحليل دقيقتر روشن مى شود كه مسيحيتِ قرون وسطى در درون خود عنصر جسمانى كردن حقايق معنوى را از يهوديت پذيرفته، و اين همه ى انحرافى است كه يك دين مى تواند پيدا كند. يهوديت معتقد است خداوند از آسمان پائين مى آيد و با پيامبرش كشتى مى گيرد و يك بار زمين مى خورد و يك بار هم پيامبر را زمين مى زند و به آسمان بر مى گردد.[6] همين تفكر منجر مى شود كه مسيحيت معتقد شود خدا در عيسى حلول مى كند و مى شود مسيح، يعنى از آن جهت كه پيامبر است، عيسى است و از آن جهت كه تجسم خدا در زمين است، مسيح است. چنين مسيحيتِ يهودى زده در عمل نمى تواند راهى جز همان راهى را كه يهوديت مى رود، طى كند. فرض میکنیم که امثال خانم موگرینی نمایندهی فرهنگی نیست که گروگانِ صهیونیسم است و تنها یک مسیحی است؛ آیا این نوع شیفتگی، مصداقِ دوستیگرفتنِ اهل کتاب نیست؟ مطمئن باشید انقلاب اسلامی آزاد از سقیفه و سقیفهسازان، راهِ خود را میرود و مسیر مجلس شورای اسلامی مسیری نیست که سقیفهسازان بتوانند آن را منحرف کنند. اینان حتی اگر از کار زشت خود توبه هم بکنند، صلاحیت تصمیمگیری برای این ملت را ندارند و اگر خودشان استعفا ندهند، باید به جهت عدم صلاحیتِ نمایندگی، شورای نگهبان اینان را سلب صلاحیت کند. زیرا انقلاب زنده است و نهتنها استکبار را از نابودیِ آن مأیوس کرده، حضورِ خود را در منطقه طوری به اثبات رسانده است که موجب سرافرازیِ آنهایی شده است که خود را شیفتهی غرب و غربیان نکردهاند. در چنین شرایطی چارهاندیشی برای جلوگیری از افول جایگاه رفیع مجلس وظیفهای ملی است که هم احزاب سودبرنده از گسیل داشتن چنین افرادی به مجلس میبایست برای آن چارهای بیندیشند و هم ساختارهای فراجناحی. اما در این میان ساختار مجلس بیشترین مسئولیت را در قبال صیانت از جایگاه رفیع خود به عهده دارد، تا کنون این قوه کمتر در مقام پالایش کژیهای درونی خود برآمده؛ از این رو امید است این حساسیت را در واکنشی مناسب به مردم نشان دهد تا نقطه آغاز شایستهای برای صیانت از چنین جایگاه رفیعی باشد. موفق باشید.
[1] ( 1)- سوره مائده، آيه 51.
[2] ( 2)- همان، آيه 52.
[3] ( 1)- همان، آيه 53.
[4] ( 1)- همان، آيه 54.
[5] ( 1)- در سوره آل عمران، آيه 28 مى فرمايد:« لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُوْنِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِى شَيْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاة وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ»؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند و هر كه چنين كند در هيچ چيز او را از دوستى خدا بهرهاى نيست مگر اينكه از آنان به نوعى تقيه كند و خداوند شما را از خود مى ترساند و بازگشت [همه] به سوى خداست.
[6] ( 1)- از اين نمونه تحريفات را كتاب «اسلام آيين برگزيده» گردآورى كرده است مى توانيد به آن رجوع كنيد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه برای ما حجت است سخن حضرت امام«رضواناللّهتعالیعلیه» دروصیتنامهشان است که میفرمایند: «ما مفتخريم كه بانوان و زنانِ پير و جوان و خرد و كلان در صحنههاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان يا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند».. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنقدر مطالب مطرحشده در این نوشتار، درهم و برهم است! و آنچنان راست و دروغ و شایعه و واقعیت در هم تنیده شده که جایی برای جواب نگذاشته است!! خودش گفته و خودش هم نتیجه گرفته. این نوع گفتگوها مواردی نیست که طرف به دنبال جواب باشد، اشکال و سؤال باید حکیمانه و محققانه باشد تا در سؤال و جواب، آگاهیِ مخاطبان رشد کند نه آنکه بر توهّمات و ابهامات افراد افزوده شود! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جواب سؤال شمارهی 13450 اینطور عرض کردم: باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکل آقایان در غفلت از تقابل تمدنیِ اسلام با استکبار است. و اساساً روح دینی در إزاء تقابل با استکبار شکوفا میشود و مفتخر به مددهای الهی میگردد. به همین جهت خداوند شاخصهی روح شیطان را، استکبار و زیر بارنرفتنِ حق معرفی کرد و فرمود: «أبا واستکبر». و مسلّم امروز آمریکا مظهر تامّ و تمام استکبار و شیطانصفتی است و رئیس جمهور آمریکا نماد کامل شیطان در این دوران است و طبیعی است که دستدادن با رئیس جمهور آمریکا، یعنی دستدادن با شیطان و یعنی زیرپاگذاشتنِ همهی عهدی که ملت مؤمن ایران با خدا بستهاند آنجایی که خداوند فرمود: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ» (60/ یس) ای بنی آدم! مگر عهد نکردی که شیطان را نپرستی که او دشمن آشکاری برای تو میباشد؟ و لذا هرگز نباید به بهانهی رعایت احترام با شیطان دست داد. زیرا همهی انبیاء«علیهمالسلام» آمدهاند تا بنیآدم، شیطان را تحقیر کند و آن را زیر پا بگذارد. نه آنکه به بهانهی رعایت احترام به آن دست دهد و عملاً با اینکار، عهدی که همهی انبیاء و اولیاء و امامان با خدا بستهاند را، زیر پا بگذارند. البته جنابعالی نگران نباشید، همیشه نقشههای شیطان به ظاهر، پیچیده، ولی در باطن ضعیف و بینتیجه است به همان معنایی که قرآن عزیز فرمود: «الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً» (76/ نساء) كسانى كه ايمان دارند، در راه خدا پيكار مىكنند؛ و آنها كه كافرند، در راه طاغوت[ بت و افراد طغيانگر]. پس شما با ياران شيطان، پيكار كنيد! (و از آنها نهراسيد!) زيرا كه نقشه شيطان، (همانند قدرتش) ضعيف است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عقاید دو قسمت است: یک قسمت نکاتی که برای اثبات حقانیت مکتب خود علماء دین تنظیم میکنند که به آن علم کلام میگویند. حال چه آن را خواجه نصیرالدین طوسی بزرگ تنظیم کرده باشد، چه آخوند ملاصدرای فرهیخته. و یک قسمت از عقاید آن آیات و روایتی است که در قرآن و متون مقدس ما هست. در تعجبم که چرا سخنان خواجه نصیر، دین حساب میشود ولی سخنان ملاصدرا، دین حساب نمیشود. موفق باشید