باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید با فردی که میخواهید امر به معروفش کنید مأنوس باشید لذا قرآن میفرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ » یعنی زنان و مردان مؤمن که رابطهی محبت و دوستی دارند به همدیگر در انجام معروف امر میکنند و منکر را نهی مینمایند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در کلیّت با شما موافقم و همهی عرض بنده آن است که ما گرفتار یکنوع تفکر «ژورنالیستی» که عین بیفکری است شدهایم. در مورد آقای دکتر جلیلی هم آن عرض بنده در مقابل رقبای ایشان بود، آیا در مقایسه با رقبای ایشان، آن عنوان را بیجا میدانید؟! موفق باشید .
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید دستگاهِ منطق ارسطویی است که مطرح میکند هرچیزی باید بر اساس جنس و فصل آن تعریف شود. تعریف حیوان ناطق بر اساس آن منطق، تعریف درستی است یعنی انسان از نظر جنس، به معنای منطقی آن نه جماد است و نه فرشته. و از نظر فصل هم، ناطق است یعنی قدرتِ درک دارد حتی اگر آن را متألّه بدانیم، از آن تعرف، خارجش نکردهایم؛ میماند که اگر دستگاه خود را تغییر دهیم مثلاً با دستگاه اصالت وجود به موضوع بنگریم، دیگر آن تعریف، تغییر میکند و با موجودی روبهرو هستیم که ظهوری از وجود است. و یا اگر انسان را مانند هایدگر و گادامر عین فاهمهی تاریخی بدانیم، دیگر جایی برای تعریف ارسطو که بر اساس اصالتدادن به ماهیتِ موجودات آنها را تعریف میکند؛ نمیماند هرچند به هر صورت تعریف منطقیِ پدیدهها در جای خود باقی است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: سیر خوبی را در نظر گرفتهاید. اگر بشود دوستان، قسمتی از هر کتابی که مورد بحث است در ابتدا مطالعه کنند و به جلسه وارد شوند و پس از ارائهی آن قسمت، جنابعالی مطلب را جمعبندی کنید؛ خوب است. منتها ممکن است در ابتدا، آمادگی این کار را نداشته باشند. موفق باشید
استاد جانم سلام: متن زیر را خواندم در دلم با شما سهمیمش شدم .. ▪️ دلنوشتهای بهبهانۀ سیوچهارمین سالگرد آغاز رهبری حضرت آیت الله خامنهای از آقای سید محمدحسین دعائی که میفرمایند:
دیروز، پیر پیلافکن ما، در هشتاد و چهار سالگی، هفتاد دقیقه در مراسم بزرگداشت رحلت امام بزرگوار سخنرانی کرد و البته صدایش گرفت. میخواهم از همین صدای گرفته بنویسم؛ همین صدای گرفتهای که شنیدنش دلمان را باز میکند؛ همین صدای گرفتۀ راهگشا. صدایی که از سالها تکرار حق گرفته، نه از خستگی. صدایی که گرفتگیاش عجین با پختگی است. صدایی که در عین گرفتگی، دروازههای حکمت را به روی بشر امروز گشوده است. صدایی که در پیچ و خم کوچههای شلوغ دهکدۀ جهانی، حامل پیغامهای مهمی از هفت شهر عشق است. صدایی که به رغم بدخواهان عنود و حسود، اگرچه گرفته، اما همچنان در جهان طنینانداز است. آری؛ این صدای حقیقت، صدای اصالت و صدای معنویت است؛ این صدای انقلاب اسلامی است. صدایی که قرآنگونه، غبارروب قلب مؤمنان است و آیینۀ دق منافقان. صدایی که بهسان نسیم، دل تفتیدۀ مستضعفان را خنک میکند. صدایی که همچون گردباد، بساط مستکبران را در هم میپیچد. صدایی که درسها داده است، سخنها رانده است، خطبهها خوانده است و یادگارهایی ماندگار آفریده است. صدایی که شجاعت و مظلومیت علوی را، هیبت و حکمت حسنی را و عزت و غربت حسینی را با هم دارد. صدایی که شبها نالیده است و روزها غریده. صدایی که به رنگ خداست. صدایی که هیچوقت کمفروشی نکرده؛ چه قبلها ـ در اوج جوانی ـ که لاجرعه گوش را سیراب میکرد؛ و چه حالا ـ در پختگی پیری ـ که پیالهپیاله مینوشاند. آری؛ ما با این صدا بزرگ شدهایم. ما ـ جوانهای انقلاب ـ چهل سال است که داریم با این صدا زندگی میکنیم. این صدا، موسیقی متن زندگی ماست. تُن این صدا، طنین این صدا، جوهر این صدا، رنگ این صدا، مردانگی این صدا، پختگی این صدا، ملاحت فارسی این صدا، لحن عربی این صدا، گویش معیار این صدا، لهجۀ خراسانی و آذری این صدا و خلاصه جذابیت و نورانیت این صدا، همۀ عشق ماست. ما در تمام این سالها، با طنازی این صدا خندیدهایم و با بغض آن گریستهایم. با وقار آن آرام شدهایم و با شور آن به هیجان آمدهایم. با طمأنینۀ آن بر بالش امنیت آرمیدهایم و با نهیب آن از خواب غفلت پریدهایم. با لرزش آن لرزیدهایم و در آغوش غرش آن غنودهایم. ما درس دین و دنیا را با این صدا آموختهایم. صدایی که صلابت خمینی و لطافت طباطبائی، در آن به هم رسیدهاند. صدایی که هم ترنّم عرفان را دارد و هم طنین حماسه را. این صدا شاید گاهی بگیرد، اما هیچوقت گم نمیشود؛ چون در حافظۀ تاریخی جهان ثبت است؛ چون صدای سخن عشق است. پس برای همیشه ماندن، باید در این صدا گم شد؛ و شدهایم. این صدا ـ این صدای سحرآمیز و خاطرهانگیز ـ همۀ هویت ماست. این صدا، تصویر حقیقی پروفایل ما در دنیای لبریز از مجاز امروزی است. این صدا، نه فقط صدای ملت ایران، که صدای امت اسلامی است؛ صدای همۀ مظلومان و مستضعفان جهان. آری؛ دیروز این صدا گرفته بود؛ و چرا نگرفته باشد؟ اصلا اگر نگرفته بود تعجب داشت. کسیکه سالهاست حنجرهاش را خنجر کرده است و تیزی کلامش را بر قلب تاریک اهریمن فرومیبرد، باید هم صدایش بگیرد. تازه این گرفتگی صدا چه اهمیتی دارد، وقتی پیرنامرد مفلوک و خرفت حاکم بر مثلا ابرقدرت دنیا، تا یک مزخرف نامربوط نگوید یا زمین نخورد، روزش شب نمیشود؟ الغرض، گرفتگی صدای رهبر عزیزتر از جان ـ که عمرش دراز و پرچمش همیشه بر فراز باد ـ عجیب نیست؛ بلکه این صافی صداهای ماست که عجیب است. آری؛ باید مجروح جهاد تبیین شد که اجرش از شهادت اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین اندازه میتوانم در استقبال از این نوشته فاخر عرض کنم چه زیباسخنی که حکایت تماشاگریِ راز است و گرفتگی صدای رهبر معظم انقلاب را به زیبایی تماشا کرده و آن را گزارش داده. این کلمات، انعکاس دیدن حقیقت است در بوستان خداوند به عنوانِ راستترین کلمات. هرچه در رابطه با این کلمات بگویم حجابی میشود نسبت به اشاراتی که این کلمات بدان حقایق اشاره دارد. آری! به گفته جناب آقای دعایی، «باید مجروح جهاد تبیین شد» که در اینجا آنچه زخم برمیدارد حنجره است برای حضور در جان همه جوانان. باید بنگریم در جان جوانانمان چه میگذرد و سپس با آنها گفتگو کرد حتی با حنجرهای خسته. و این است آنچه در کلمات رهبر معظم انقلاب استشمام میشود و معلوم است که صدای هرکس که باشد میگیرد زیرا از دریا سخنگفتن آنهم برای جوانانی که جانهای دریایی دارند، کار آسانی نیست. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: علاوه بر آنچه در جواب سؤال 20441 عرض شد که خوب است نظری به آن بیندازید، عرض بنده از زاویهی دیگری است و آن، درکِ تنگناهای تاریخیِ خودمان است و نسبت حضور رهبری و انقلاب با توجه به این تنگناها باید معنا شود. معلوم است که ساختار فکری و فرهنگیِ غربزدگیِ 200 سالهی ما برای امثال دولت آقای روحانی و یا نهادهای کشور که رویهمرفته با نگاهِ غربی شکل گرفته است؛ تنگنا نیست، ولی چرا حزب اللّهیها متوجه نیستند که راهِ عبور از این تنگناها بسیار ظریف و حساس است؟! وگرنه برای آبادکردنِ دهی، شهری را خراب میکنیم و انقلاب اسلامی این پدیدهی نو پا را یاری نخواهیم کرد. تمام روحِ کتاب «عقل و ادب ادامهی انقلاب اسلامی» برای آن است که بفهمیم ما در این تاریخ در نسبت با انقلاب اسلامی چه باید بکنیم و این کارِ بسیار سختی است، هرچند کاری است عملی و غیرممکن نیست به شرطی که بتوانیم با سعه صدر جایگاه جریان ها را در نظر به گیریم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید هرگز نمیتوانید جواب این سؤالات خود را با خواندن یک جزوه بهدست آورید و هیچ نویسندهای هم همهی اصول موضوعیهی سخن خود را در یک نوشته مطرح نمیکند و سپس نتیجه بگیرد. بسیاری از مبانی این جزوه در دو کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و «امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» و سلوک در تقدیر توحیدی زمانه» مطرح است و آنهم تازه در صورتی قابل استفاده خواهد بود که با نگاهِ وجودی به آن متون رجوع شود و نه با نگاه مفهومی و بهدستآوردن علم حصولی. مخاطبان این جزوه طلبههایی بودند که مبانی را میشناختند. از طرفی مگر مطالبی که ملاصدرا و ابن عربی میگویند بر اساس همان آیات و روایاتی نیست که بدان استناد مینمایند؟ و مگر روایات ما نمیگوید قرآن هفتصد بطن دارد؟ علامه طباطبایی در کتاب «رسالة الولایه» با دقت تمام نشان میدهند که این خودِ دین است با ابعاد مختلف، نه آنکه عرفا و حکما چیزی بر دین افزوده باشند. از طرفی بنده معتقدم بهترین کار در رابطه با مطالعهی چنین کتابها و جزوات آن است که تلاش کنید خودتان جواب سؤالاتتان را از فضای متون بهدست آورید نه اینکه با اندک مجهولی که پیدا میکنید سریعاً یک سؤال برای خود ایجاد کنید و متوقف شوید. در این رابطه و در رابطه با این متون مولوی میگوید:
چون گهر در بحر گويد بحر كو |
وآن خيالِ چون صدف ديوار او |
|
گفتن آن كو، حجابش مىشود |
ابرِ تابِ آفتابش مىشود |
|
با اینهمه اگر احساس کنید نمیتوانید با متن ارتباط پیدا کنید و اشارات متن شما را معطوف به نکتهای نمیکند سعی کنید وقتتان را در مسیر دیگری صرف کنید. بنده در مورد خودم هم اینطور بوده که اگر میخواستم با اندک سؤالی که این نوع متون برایم پیش میآورد سؤال برای خود ایجاد کنم بسیاری از اینگونه کتابها را مطالعه نکرده بود! حتی فکر کنم قرآن هم نمیتوانستم بخوانم. باید تلاش کرد بیش از آنکه به مفاهیم جملات نظر شود به جایگاه و اشارات آنها نظر نمایید مثل اینکه در مورد آیت اللّه شجاعی در رابطه با عرایض بنده در آن جزوه طوری با سؤال روبهرو شدهاید که میفرمایید نتوانستید موضوع را با نظر به حرکات رزمندگان جمع کنید، در حالیکه وقتی ملاحظه کنید آیت اللّه شجاعی متوجه شدند باید برای ادامهی انقلاب زیربنایِ یک کار اخلاقی و سلوکی را شکل دهند تا رسالت خود را در این تاریخ انجام دهند، دیگر جنابعالی نتیجه نمیگیرید که سخن دو پهلویی در کار است بلکه موضوع «مداد العلماء افضل من دماء الشّهداء» پیش میآید. متونی در دست تهیه است که إنشاءاللّه بعد از آن دو کتاب میتواند کمککار باشد. در هر صورت سخت معتقدم تاریخی شروع شده است که ما برای ادامهی حیات دینی در این ظلمات غلیظ دنیای مدرن باید نگاه عرفانی را در سطح عموم به میان آورد و بر قلهی خدمات عرفای گذشته در جادهای که حضرت امام روح اللّه«رضواناللّهتعالیعلیه» گشودهاند، کار را جلو برد و زیرساختهای فکری این نوع ورود را باید فراهم نمود. موفق باشید