بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9368
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم محضر استاد طاهرزاده سلام علیکم و رحمة الله با توجه به اینکه در دین شریف اسلام و اخلاق اسلامی به عفو و بخشش و مهرورزی تأکید فراوانی شده که از آن نمونه است آیات و روایات ذیل: وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأجْرُهُ عَلَى اللّه ِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (الشوری :409) إنْ تُبْدُوا خَیْرا أوْ تُخْفُوهُ أوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإنَّ اللّه َ کانَ عَفوَّا قَدِیرا (النساء :149) الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللّه ُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (آل عمران :134) یأَیهُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَ أَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِن تَعْفُواْ وَ تَصْفَحُواْ وَ تَغْفِرُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ( التغابن : ١٤ ) قل لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ یَغْفِرُواْ لِلَّذِینَ لَا یَرْجُونَ أَیَّامَ اللَّهِ لِیَجْزِىَ قَوْمَا بِمَا کاَنُواْ یَکْسِبُونَ الجاثیة (الجاثیة : ١٤) خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الجْاهِلِینَ (الأعراف : 199) وَ لْیَعْفُواْ وَ لْیَصْفَحُواْ أَ لَا تحُبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکمُ‏ْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (النور : ٢٢) - رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله : أ لا اُخبِرُکُم بِخَیرِ خَلائقِ الدّنیا و الآخِرَةِ ؟ : العَفوُ عَمَّن ظَلَمَکَ ، و تَصِلُ مَن قَطَعَکَ ، و الإحسانُ إلى مَن أساءَ إلَیکَ ، و إعطاءُ مَن حَرَمَکَ (میزان الحمه/ج7/ح13292) - عنه صلى الله علیه و آله : إذا اُوقِفَ العِبادُ نادى مُنادٍ : لِیَقُمْ مَن أجرُهُ عَلَى اللّه ِ و لْیَدخُلِ الجَنَّةَ . قیلَ : مَن ذا الّذی أجرُهُ عَلَى اللّه ِ؟ قالَ : العافُونَ عَنِ النّاسِ (میزان الحمه/ج7/ح132939) ادعیه ی شریفه ای که در آن دشمنان مورد نفرین و بدخواهی قرار گرفته اند مانند: واجعل من أرادنی بسوء من جمیع خلقک تحت قدمی (دعای ابوحمزه) اللهم ومن أرادنی بسوء فارده ومن کادنی فکده (دعای کمیل) "و ترد عنی کید الکیدة و مکر المکرة اللهم من أرادنی فأرده و من کادنی فکده و اصرف عنی کیده و مکره و بأسه و أمانیه و امنعه عنی کیف شئت وانی شئت اللهم اشغله عنی بفقر لا تجبره و ببلاء لاتستره و بفاقة لا تسدها و بسقم لا تعافیه و ذل لا تعزه و بمسکنة لا تجبرها اللهم اضرب باذل نصب عینیه وأدخل علیه الفقر فی منزلیه و العلة و السقم فی بدنه حتی تشغله عنی بشغل شاغل لا فراغ له و أنسه ذکری کما أنسیته ذکرک و خذ عنی بسمعه و بصره ولسانه و یده ورجله وقلبه وجمیع جوارحه و أدخل علیه فی جمیع ذلک السقم و لا تشفه حتی تجعل ذلک له شغلا شاغلا به عنی و عن ذکری "(دعای صفوان معروف به دعای علقمه) چگونه تحلیل و تفسیر می شوند و خصوصا فرازهای دعای صفوان (علقمه). آیا غیر از این است که انسان مؤمن خصوصا انسان کامل برای تمامی آحاد بشر جز خیر و نیکی چیزی آرزو نمی کند آنگونه که مشی عملی او نیز اینگونه است و مظهر رحمت بر همگان مگر بر دشمنان حق (که آنان مغضوب حق اند) چگونه ممکن چنین انسانی هر گونه بدی و بیماری و بلا را برای دیگری خواستار باشد و حال آنکه قرار بود در مقابل بدی خوبی کند. پیشتراز راهنمایی شما متشکرم 26تیر1393 نوزده رمضان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در فضای نظام اسلامی همواره توصیه به عفو مطرح است زیرا وقتی افراد در زیر سایه‌ی اسلام قرار دارند ضعف‌هایی که از آن‌ها سر می‌زند آنچنان نیست که قابل گذشت نباشد زیرا مسیر توجه در چنین فضایی به بهترین شکل فراهم است، کافی است ماه رمضانی یا محرمی پیش آید و طرف مقابل ما از نظر اخلاقی تغییر کند. ولی وقتی تقابل تمدنی در میان است موضوع فرق می‌کند، دیگر این‌جا دشمنی با حق و حقیقت در میان است و نه‌تنها هرگز نباید تا وقتی دشمن اسلام از مواضع خود برنگشته با او سازش کرد، بلکه جای هیچ گذشتی نیست و از خدا می‌خواهیم آن‌ها را دفع کند زیرا وجود چنین افرادی با چنین افکاری مانع کمال کل بشریت است. موفق باشید
7370
متن پرسش
سلام علیکم آیا منظور از بال داشتن ملائکه تواناییهای مختلف یک ملک و به عبارت دقیقتر جلوات مختلف یک ملک است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بال فرشتگان ظهور برزخی انوار اسماء الهی است و هرچه فرشته جامع‌تر باشد ظهورات برزخی آن اسماء به صورت بال بیشتر است. موفق باشید
3414
متن پرسش
باسلام -دریک تشکل اسلامی فعالیت میکردم ازبدو ورودبامسائلی همچون دروغ،تهمت،زیرآب زنی،عدم رعایت حقوق مادی ومعنوی افراد،تحقیرو...ازناحیه مسئولان این تشکل مواجه بودم اگرهم اعتراضی میکردیم برچسب منتقدبه مامی زدندبعضی هاگفتندبایدسکوت کنیدوصبرداشته باشیدیااینکه ازاین تشکل خارج شوید به نظرشماآیااین امرصحیح است؟لطفاراهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: اگر محیط نامناسب باشد بنده خارج می‌شدم. موفق باشید
458

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. استاد، پیرو مطالبی که در کتاب از برهان تا عرفان از شما خوانده ام، و نیز فایل های صوتی شرح این کتاب که شنیدم، سوالاتی به ذهنم خطور کرد که بدین ترتیب آن ها را مطرح می کنم. 1- نوشته اید عین وجود عین کمال است، چرا که هرجا پای نقص در میان باشد پایه عدم در میان است و حال آن که عین وجود هیچ جنبه ی عدمی در آن راه ندارد. مثل عین شوری که تمام شوری را دارد. سوال من اینجا است که آیا این کامل مطلق و عین کمال بودن برای عین وجود، از یک قاعده بدیهی نشئت گرفته یا برای آن استدلالی اقامه شده. اگر بدیهی است که از نظر حقیر بدیهی نیست. چه اشکالی دارد اگر ما وجودی داشته باشیم که در مرتبه وجودی خود عین وجود باشد. یعنی در همان مرتبه قائم به خودش باشد. بعنی عین وجود باشد ولی کامل مطلق نباشد. در خصوص مثال شما در مورد عین شوری یا عین شیرینی هم باید بگویم که عین شیرینی لزوما تمام مراتب شیرینی را ندارد. توضیح آنکه عین شیرینی (برعکس عین وجود که از کامل مطلق بودن آن یکتایی آن نتیجه گیری می شود، عین شیرینی یا عین گرما یا عین تری ...، یکتا نیست) مثل قند و شکر و حتی برخی میوه ها که همه، مراتب مختلفی از شیرینی دارند و در عین حال هم شیرینیشان به خودشان است. بنده ادله های فلسفه ی مشا را برای اثبات کامل مطلق بودن واجب الوجود، نگاه کردم و برخی از آنها مورد تایید حقیر است اما می خواهم بدانم که ملاصدرا در فلسفه خود برای این قسمت چه استدلالی اقامه کرده است. 2- اگر شخصی در این برهان بگوید من این قاعده ی «کل ما بالعرض لابد ان ینتهی الی ما بالذات» را نمی پذیرم، چه کار باید بکنیم؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی اگر تصور کنید که هرجا پای نقص هست به نحوی پای عدم هست، تصدیق می‌کنید که پس هرجا پای عین وجود هست، پای عین کمال در میان است. در مثال عین شیرینی باید موضوع را از آن جهت که مثال دنبال می‌کند، دنبال کرد و لذا می‌فرمایند در مثال مناقشه نباید کرد. آری؛ هر نوع شیرینی که از ساکاروز است، حتماً به ساکاروز ختم می‌شود، ولی اگر شیرینی از لِوُلوز بود، حتماً به لِوُلوز ختم می‌شود که هرکدام در موضوع خود یکتا است. تصدیق قاعده «کُلّ ما بالعرض لابُدّ أن ینتهی إلی ما بالذّات» در خودش است، چون می‌گوید هر آنچه صفتش بالعرض است و از خودش نیست، باید آن صفت مربوط به چیزی باشد که آن صفت از خودش است، و لذا اگر کسی درست تصور کند، تصدیق‌کردن آن در خود همان تصور نهفته است، دو موضوع نیست که یکی مقدمه‌ی دیگری باشد و نیاز به تفکر داشته باشد.
32

ادیانبازدید:

متن پرسش
بسمه تعالی سلام علیکم آقای دکتر نصر در بعضی از آثار خود از جمله در جستجوی امر قدسی بیان می کند که لازم نیست بودایی مسیحی شود یا یهودی مسلمان بلکه همه این ادیان راهی به حقیقت دارند و باید میراث خود را حفظ نمایند و اینکه ما اصرار داشته باشیم همه مسلمان شوند نه لازم است نه صحیح(البته به این مضمون). ایرادی به این حرف وارد است به این صورت که این حرف زمانی درست است که تمام این ادیان و مکاتب دارای یک انسان کاملی که جامع اسماء و صفات الهی باشد ،باشند و به وسیله آن کامل بتوانند در تمام ابعاد خود به کمال برسند طبق فرمایش شما در سوره ق . ولی اگر ما معتقد باشیم که در هر زمانی فقط یک نفر دارای چنین مقامی است و آن کامل هم به شریعت خاصی منتسب است پس لازم می آید تمام انسانها متوجه آن کامل شوند و به شریعت مورد رضای او روی آورند.به نظر جنابعالی این حرف تا چه حد درست است ؟
متن پاسخ
جواب: به نظر این‌جانب فرمایش شما درست است. بنده در شرح کتاب «فرهنگ مدرنیته و توهّم» در جلسه‌ای که پاورقی صفحه 114 را بحث کردم و بحث خرد جاودان مطرح شد، عرایضی در تأیید سخن جنابعالی داشته‌ام که چرا با عنوان خرد جاودان نمی‌توان تمام مناسبات جهان بشری را تحت حاکمیت انسان کامل یعنی حضرت مهدی«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در آورد، مگر آن‌که خرد جاودان را طوری معنی کنیم که همه‌ی حکمت‌های خالده را سیر به سوی حاکمیت انسان کامل بدانیم.
14453
متن پرسش
سلام: معمولا شاید حدود 90 درصد از مذهبی ها حضرت آیت الله جوادی را با شهره ی علمیشان می شناسند. این قضیه موجب شده این شخصیت جامع منقول و معقول و مشهود فقط به دوتای اول شناخته شود. استاد اگر می شود کمی در مورد شخصیت عرفانی جناب استاد جوادی آملی حفظه الله تعالی به بنده و دیگر کاربران سایت توضیح بفرمایید. مطمئنا این سوال بسیاری از کاربران خواهد بود. یا حداقل برایشان مفید خواهد بود. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شخصیتِ فوق‌العاده حِکمی و عرفانیِ ایشان را باید در لابه‌لای آثار ایشان مثل مقدماتی که بر کتاب‌های «رحیق مختوم» دارند؛ می‌توان جستجو کرد. حضرت ایشان، بسیار در نشان‌دادنِ احوالات عرفانی خود از ترس آن‌که شخصیت علمی و تمدن‌سازِ ایشان به حاشیه رود؛ احتیاط می‌کنند و از این جهت بسیار مکتوم‌اند. موفق باشید

11690
متن پرسش
سلام علیکم: حقیر به لطف الهی به گونه ای مباحث پایه ای شما را کار کرده ام که حدودا از نظر کلمات نقصی در فهمیدن در خود نمی یابم اما هنوز برای عمل کردن به این حقایق قدم عملی برنداشته ام. مشخصا سوالم اینست که چطور می توانم هنگامی که می خواهم میلهای پستم را با دانسته هایم به مبارزه بکشم موفق شوم؟ مثلا چطور خود واقعیم را با ناخودم اشتباه نگیرم؟ و برای نگاه نکردن؟ و نخوردن؟ و مغرور نشدن به حرفهایی که گوینده اش شمایید و من در جمع مردم به خود منتسب نکنم؟ و نخوابم؟ و چطور می توانم سیلی نقد را به حلوای نسیه ندهم؟ و شهوت چرب را با تزکیه استخوان خرد کن عوض کنم؟ و ....؟ حتی این را هم تا اینجا آمده ام که می شود همینجا قیامتی شد و آن موضوع نسیه تبدیل به حلوای نقد شود. ما با شهواتمان خوش بودیم سر کله شما از کجا پیدا شد کاسه کوزه ما را به هم ریخت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی خدایی را در مقابل خود دیدید که حقیقتاً همه‌ی آمال و آرزوی ما است و او بی‌قید و مطلق است؛ در خود می‌یابیم برای نزدیکی به آن آمال حقیقی باید از قیدها و محدودیت‌ها فاصله گرفت و همچنان نزدیک شد و به گفته‌ی مولوی: «گر تو خواهی حرّی و آزادگی/ بندگی کن، بندگی کن، بندگی». موفق باشید

10170
متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیز و گرانقدر: مدت ها پیش، درست آن زمانی که دوران اضطراب و پوچی خود را سپری می کردم آرام آرام خود حقیقی خویش را یافتم و هر روز با نزدیکتر شدن به شاگردان شما که امروز اساتید من هستند بیشتر و بیشتر احساس حیات و آرامش نمودم. در واقع من پاسخ سوال از کجا آمده ام را یافته بودم و حالا نوبت به این سوال رسیده بود که اینجا چه می کنم؟ همین سوال باعث شد سیر مباحث را ادامه دهم و ابتدا از رشته فنی به هنر و سپس به حوزه روی آورم. چرا که تا اینجا به این نتیجه رسیده بودم که راه همین است که می روم. اما وقتی وارد حوزه شدم فاصله ای عمیق بین آنچه می خواستم و آنچه وجود داشت یافتم که این سوال مرا جدی تر کرد. اما این بار بجای اینجا چه می کنم؟ از خود پرسیدم ما این جا چه می کنیم؟ پاسخ این سوال باعث شد به تمام آنچه امام و رهبری در مورد حوزه و روحانیت گفته بودند علاقه مند شوم و سیر مطالعاتی خود را در این زمینه آغاز کنم. بخصوص پس از شرکت شما در برنامه گره و اینکه فرمودید خداوند امام (ره) را چون پیغمبران برای هدایت امروز بشر پروریده و پس از انتشار کتاب سلوک ذیل اندیشه امام (ره) یقیین کردم که راه سعادت را در کلام امام و رهبری باید جست و کاوید و با تمام قلب باور کردم و پذیرفتم که آنچه امام عصر (عج) از ما می خواهند پیروی از مقام ولایت است که حالا بهتر آن را درک می کردم. آرام آرام و با نزدیک شدن به مباحث غرب و انقلاب اسلامی و تمدن زایی و سلوک دریافتم که خبری هست بسیار بزرگتر و عظیم تر از آنچه تصور می کردم. حالا بهتر می فهمیدم چرا رهبر انقلاب می فرمودند نسل شما از عظمت و مجد اسلام چیزهایی را خواهد دید که سابقه نداشته است. فرمودند جهان از این رو به آن رو خواهد شد و جالب آنکه فرمودند این تحولات را نسل ما خواهد دید. حالا احساس می کنم فضای هم سن و سالان خود در دوران انقلاب را کم کم بیشتر احساس می کنم و آن شور را بهتر می فهمم ولی: آنچه فکر و دغدغه جدی من شد این جمله رهبر انقلاب بود که انقلاب آغاز راهی است که باید به تمدن اسلامی ختم شود تا دین به تمامه به صحنه بیاید و امکان تعالی بشر به تمامه فراهم شود. تا جهان ظرفیتی پیدا کند تا توحید به تمامه با ظهور حجت ظهور یابد و اینچنین ظرفیتی زمانی ایجاد می شود که حوزه های علمیه به عنوان شالوده های این انقلاب و ستون های نظام اسلامی و به عنوان کارگزاران فکر و اندیشه در تمدن نوین اسلامی به صحنه بیایند و در تاریخ خود حضوری جدی داشته باشند. به همین جهت بود که اولین مقاله خود را بر اساس مباحث شما و به زبان معرفت النفس نوشتم و با این برنامه که : 1- توحید را به علم حضوری درک کنیم. 2- بدانیم انقلاب به صحنه آمدن توحید است. 3- متوجه شویم اگر در تاریخ خود حضور نداشته باشیم از حقیقت دور خواهیم شد و در خیال به سر خواهیم برد. 4- حوزه های علمیه اساس حرکت انقلاب و شکل گیری تمدن اسلامی است. مباحث را پیش ببرم. مقاله اول را به آدرس زیر تقدیم می کنم: http://uplod.ir/y2jfhsb6tmaz/01_-_جایگاه_تمدن_اسلامی_در_حیات_تاریخی.pdf.htm استاد عزیز با این توضیحات در این جا چند سوال دارم که محضر شما طرح می کنم؟ 1- آیا تحلیل من از آنچه واقعیت امروز است نگاه درستی است و می توان آن را دنبال کرد؟ 2- آیا این توانایی را در مقاله حاضر که تقدیم شد احساس می کنید تا بنده آن را ادامه دهم؟ 3- با توجه به ضعف های علمی و روحی که دارم برای تحقق این هدف (که شاید بتوان مباحث نوشته شده را در کتابی به نام (هویت تاریخی طلبه عصر انقلاب) برای رهانیدن صدها طلبه جوان از سردرگمی اینکه چه باید بکنیم؟ گرد آورد)، چگونه می توانم به پیش بروم؟ چرا که امروز با آنکه می دانم سعادت بشر زمانی محقق خواهد شد که از مسیر شریعت تمام تشریع او با تکوینش به واحد برسد و یگانه شود اما در عمل از این اعتقاد فاصله بسیار دارم. 4- چگونه امروز خود را از عالم بی عمل بودن رها سازم و امروز که نگاهی دقیق تر و صحیح تر و گسترده تر به هستی و حیات خود یافته ام خود را از خطر معرفت بدون عمل نجات دهم تا در ابدیت خود دچار پوچی نشوم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با آن‌که نتوانستم آدرس مربوطه را باز کنم - گویا باید عضو شویم تا فایل‌ها را باز کند - ولی از طرز نگارش مطالبی که در همین نوشته ارائه فرموده‌اید حقیقتاً به وجد آمدم، این‌همه نظم و دقت و حضور در عالَمی ماوراء این عالم بر شما گوارا باد، بحمداللّه در جای خوبی دست گذاشته‌اید. چهار نکته‌ای که مطرح کرده‌اید باطل‌السحر دنیای مدرن است. با همین روح، جلو بروید تا کالبدی بس عظیم‌تری را بیابید که در آن کالید تاریخی چهره‌ای قابل تصور به صحنه می‌آید. نگو چگونه باید پیش بروم؛ «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس/ خود راه بگویدت که چون باید کرد». در چنین حضوری است که افق نمایان می‌شود و آرام‌آرام انسان به عهدی که با خدا بسته برمی‌گردد و عمل‌اش در مسیر اعتقاد توحیدی‌اش قرار می‌گیرد. پیروزی انقلاب اسلامی در آن شرایط خاص که عملاً عبور از نظام استکباری به‌حساب می‌آمد، چیزی نبود جز نوید پیروزی بزرگی که محدوده‌ی آن از مرزهای ایران بیرون است و لذا باید یاد بگیریم خود را در میدانی به وسعت انقلاب اسلامی ظاهر کنیم با همه‌ی مشکلاتی که در پیش روی ما است. ولی باید بدانید انقلاب اسلامی و ایران اسلامی در تار و پود آینده‌ی سایر کشورها تنیده شده و نمی‌توان به انقلاب طوری نگاه کرد که گویی تنها محدود به جزیره‌ای است به نام ایران، کشورهای دیگر آینده‌ی خود و جهان را در آینده‌ی انقلاب اسلامی جستجو می‌کنند و این انتظار، کار را برای انقلاب اسلامی و برای ما مشکل‌تر می‌کند. این‌ها همه موضوعاتی است که با انقلاب اسلامی به وقوع پیوسته و ما به ندرت می‌توانیم عظمت این موضوع را درک کنیم. ولی این زمان نه وقت سرمستی است و نه وقت جشنِ پیروزی، وای به حال کسی که در حال حاضر که تنها جهان آماده‌ی تحولی بزرگ می‌باشد، خود را در آغوش پیروزی احساس کند. ما تنها در نفی نظام شاهنشاهی پیروز شده‌ایم، در حالی‌که ظرفیت انقلاب اسلامی برای پیروزی‌های با شکوه‌تر بسیار بیشتر است. موفق باشید
8896
متن پرسش
سلام علیکم. بهشت زیر پای مادران است یعنی چه؟ مقام مادر مقام حقیقی است یا اعتباری؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام‌علیکم: بنده عرایضی در این رابطه در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» آورده‌ام که مختصر آن‌را این‌جا عرض می‌کنم: در حالى بهشت‏ زیر پاى مادران‏ است که اگر مادرانِ جامعه درست عمل نکنند؛ جامعه به جهنمى تبدیل مى شود که نه مرد مى تواند ادامه‌ی حیات دهد و نه زن. این‏که پیامبر خدا (صلى‌اللّه‌علیه‌وآله) مى‏فرمایند: «الْجَنَّةُ تَحْتَ اقْدامِ الْامَّهات»؛ بهشت‏ زیر پاى مادران‏ است. چون موضوع وظایف مادرى نسبت به فرزند، یک موضوع تربیتى و معنوى است و از این جهت ارزش خاص خود را دارد. در جامعه‏اى که زنان از وظیفه مادرى خارج شوند و نقش پدرى به عهده گیرند، افراد آن جامعه از بهشت محروم مى‏شوند. این نکته را از آن جهت عرض کردم که عزیزان عنایت داشته باشند که از منظر اسلام روى‏هم‏رفته مسیر حقیقى زن به کدام سمت است تا بتوان مسیر غیرحقیقى او را نیز معلوم کرد. با توجه به این نکته است که ائمه اطهار (علیهم‌السلام) در توصیه‏هاى خود مى‏خواهند شرایطى فراهم شود تا بستر وظیفه‏ى مهم مادرى زنان به‏خوبى فراهم گردد، و این رسالت اجتماعى که در چهاردیوارى خانه انجام مى‏شود ضایع نگردد. اگر زنان نقش پدر را به عهده گرفتند و خانواده داراى دو پدر شد خسارت اصلى که همان غفلت از نقش مادرى است سر بر مى‏آورد. در این راستا دو مشکل پیش مى‏آید ممکن است مهدهاى کودک بتوانند از نظر نظمِ رفتار و گفتار کودکان ما را راهنمایى کنند ولى از آن جایى که انسان‏ها با دلشان زندگى مى‏کنند باید مادران‏ با دلسوزى خاص خود دل‏هاى کودکان را جهت دهند و این کار از هیچ‏کس و هیچ‏جا به معنى خاص آن بر نمى‏آید. تربیت حقیقى انسان‏ها، مخصوص مادران است و فقط مادرانند که با غریزه‏ى مادرى عمل مى‏کنند. همان‏طور که کودک با هدایت باطنى و الهى مى‏داند چگونه پستان مادرش را بمکد، اگر مادران‏ در بستر طبیعى خود قرار گیرند به کمک همان هدایت باطنى و الهى به بهترین نحو وظیفه خود را انجام مى‏دهند . وقتى زندگى، مغلوب نظر به ناکجا آبادهاى خیالى شد و انسان‏ها به‏وسیله‏اى براى پول‌درآوردن تبدیل شدند، خانواده به چیزى تقلیل مى‏یابد که دیگر خانه امن نیست و مسلّم در چنین شرایطى اصل حیات انسانى به خطر مى‏افتد و از ایمنى پایدار که در خانه مى‏توان به آن دست یافت محروم مى‏شود.دگرگونى در معنى خانواده موجب از بین رفتن سُکناى حقیقى شده و دیگر بشر مسکن ندارد، چون خانواده از معنى دینى خود بیرون رفته، دیگر کسى بهشت‏ را در زیر پاى مادران‏ جستجو نمى‏کند. همه اعضاء به یکدیگر به‏عنوان یک ابزار مى‏نگرند و هیچ‏کس آرامش خود را در دیگرى نمى‏یابد، و هیچ‏کس نمى‏خواهد منشأ آرامش دیگرى باشد. هیچ‏کس تلاش نمى‏کند نور «مودّت و رحمت» را که خداوند به والدین داده است، پاس دارد و به اندک حادثه‏اى آن مودّت و رحمتِ خدادادى زیر پا گذارده مى‏شود و نگران قهر و غلبه کدورت در فضاى خانه نیستند و هیچ‏کس نگران فرو ریختن سراى بقاء و خانه سُکنى نیست، آیا بشر نیاز به بقاء و سُکنى ندارد؟ آیا در جایى غیر از خانواده مى‏توان آن را سراغ گرفت؟ موفق باشید
5450
متن پرسش
با عرض سلام حضور استاد گرانقدر. استاد سالها پیش در دوره کارشناسی، سر کلاس معارف، استاد در خصوص واقعه «افک» در قرآن صحبت می کرد و شأن نزول آیه را اشاره نمود که یکی از دانشجویان پرسید : اصلا چرا پیغمبر اسلام اینقدر ازدواج کرد که این همه مکافات داشته باشد؛ استاد پاسخ داد: ازدواجهای پیامبر در آن روزگار امری عادی بود و یک مساله جاافتاده بود و نزد مردمان آن روز امری اعجاب انگیز نبود.بهرحال من آنروز از سخن آن دانشجو ناراحت شدم؛ بعدها به خاطر اینکه سعی بر این داشتم که سلوک دینی در زندگی داشته باشم، بارها از من هم این سوال شد که چرا پیامبر اسلام این تعداد ازدواج داشت؟استاد عزیز، از نظر من آن شخصیت والا و مافوق فهم بشرِ حضرت رسول روحی و ارواح العالمین له الفداء ، متعالی تر از آن است که در معرض اتهامی قرار گیرد اما من با دقتی که در 2آیه قرآن کریم در سوره احزاب داشتم سوالی برایم پیش آمد؛ آیه اشاره داشت به اینکه پیامبر از این پس دیگر ازدواج نکن و زنی جایگزین نکن حتی اگر از زیبایی زنی به تعجب بیافتی، قبل از این آیه هم آیه ای در خصوص بودن با زنان و.. آمده بود. خب استاد، اگر بنده هیچ شناختی از شخصیت رسول الله نداشتم و این آیه را می خواندم به نظرم می رسید لابد حضرت رسول مدام ازدواج می کرده اند و زنی را جایگزین زنی می کردند و هرکس به نظرشان زیبا می آمد را به عقد در می آورند تا اینکه خداوند فرمود دیگر این امر ادامه داده نشود. استاد از شما خواهش دارم اصلا چرایی تعدد زوجات پیامبر و ازدواجهای ایشان را شرح دهید و این آیه چرا نازل شد. (باتوجه به اینکه خود شما اصلا را بر تک همسری می گذارید)حضرتعالی می فرمایید این شک ها خوب است چون اگر در سکرات شیطان این شکها به شما القا کند مصیبت و ...فلذا خواهشمندم با آنکه مصدع اوقاتتان شدم پاسخم را بدهید. خداوند خیر کثیرتان دهد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: با دقت در شخصیت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» که در دوره‌ی جوانی و میانسالی یک همسر داشتند و با نظر به این‌که عموم ازدواج‌ها در شرایطی است که حضرت در صدد حاکمیت اسلام می‌باشند باید جایگاه ازدواج‌های رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را ماوراء موضوع جنسی بررسی کرد و در همین راستا در آخر عمر رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» که تا حدّی شرایط عادی شده و حاکمیت اسلام تثبیت شده قرآن نگرانی رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را تخفیف می‌دهد و می‌فرماید دیگر نیاز نیست به آن نوع ازدواج‌ها ادامه دهی. برای بهتر روشن‌شدن موضوع عنایت داشته باشید به دلیل فقر مادی و دست و پاگیری دختران در محیطی که همیشه آتش جنگ برافروخته بود و نیز به جهت اسیر شدن آنان به دست دشمنان در جنگ ، و به فحشا کشیده شدن به دختر علاقه ای نداشتند و برخی نیز آن ها را زنده به گور می کردند . با وجود وضعیت ناگوار اقتصادی ، گزینش همسر نوعی کمک به خانواده ی دختر و یا زن محسوب می شد درچنین محیطی ، زن بیوه اگر شوهر نمی کرد، زشت تلقی می شد . به مجرد آن که شوهرش می مرد یا از وی طلاق می گرفت و عده ی وفات یا طلاقش سپری می شد ، شوهری دیگر انتخاب می کرد ؛ همانند اسماء بنت عمیس که اول همسر جعفربن ابی طالب و بعد از شهادت وی همسر ابوبکر و پس از درگذشت وی ، به همسری علی بن ابیطالب (ع) درآمدعلاوه بر این در آن روزگارازدواج مهم‌ترین عامل وحدت و پیوند بین قبایل به‌شمار می‌آمد. با پیوند ازدواج بسیاری از درگیری ها فروکش می کرد. از جمله اهداف ازدواج‌های پیامبر(ص)، کسب قدرت سیاسی و اجتماعی برای تبلیغ ، رشد و گسترش اسلام بود . آن حضرت به دلیل تحصیل موقعیت های بهتر اجتماعی و سیاسی ، و پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیری از کارشکنی های آنان و حفظ سیاست داخلی و ایجاد زمینه ی مساعد برای مسلمان شدن قبایل عرب ، به برخی از این ازدواج ها روی آورد ؛ در راستای این اهداف با عایشه دختر ابوبکر از قبیله تیم ، حفصه دختر عمر از قبیله عدی، ام حبیبه دختر ابوسفیان از بنی امیه ، ام سلمه از بنی مخزوم ، سوده از بنی اسد ، میمونه از بنی هلال و صفیه از بنی اسراییل پیوند زناشویی برقرار کرد . پیوند ازدواج مهم ترین پیوند اجتماعی به ویژه در محیط و فرهنگ عرب جاهلی بود .در آن محیط که جنگ و خون ریزی و غارتگری رواج داشت ، بلکه ـ به تعبیر «ابن خلدون» ـ جنگ ، خون ریزی و غارتگری خصلت ثانوی آنان شده بود ، پیوند ازدواج بازدارنده از جنگ ها ، کارشکنی ها و عامل وحدت و الفت بود . پیامبر(ص) با قبایل مختلف پیوند خویشاوندی برقرار می کند ، تا به این ترتیب اتحاد و الفت میان قبایل و پیامبر(ص) بیشتر، و دشمنی و کارشکنی آنان نسبت به مسلمانان و دعوت پیامبر(ص) کمتر گردد . اعراب جاهلی با همه تعصب و لجاجت ، خصلتی جوانمردانه داشتند . وقتی در برابر بت سوگند می خوردند ، به آن عمل می کردند ؛ اگر به کسی پناه می دادند ، با همه ی قبیله از او دفاع می کردند . آنان جنگ با دو نفر را ننگ می دانستند ؛ جنگ با هم قبیله و فامیل به این ترتیب پیامبر(ص) با چند قبیله بزرگ فامیل شد و از این راه توانست بررشد و گسترش اسلام بیافزاید. کوتاه سخن این که ازدواج های متعدد پیامبر(ص) یکی از عوامل رشد و گسترش اسلام در آن محیط به شمار می آمد و به ازدواج های پیامبر(ص) هدف سیاسی بخشید .رسول خدا با قبایل انصار و مسلمانان مدینه که روگردانی از حمایت پیامبر (ص) در مورد آنان مطرح نبود ، پیوند زناشویی برقرار نساخت ، «گیورگیو» نویسنده ی مسیحی می نویسد : محمد ام حبیبه را به ازدواج خود درآورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان ، یعنی دشمن اصلی خود شده ، از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد . در نتیجه این وصلت ، پیامبر(ص) با خاندان بنی امیه و هند زن ابوسفیان و سایر دشمنان خونین خود ، جنبه ی فامیلی و خویشاوندی پیدا کرد . ام حبیبه عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ اسلام در خانواده های مکه بود . اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله، در جهت آزادی اسیران گام نهاد . رسول خدا (ص) از شیوه های خوب و متعدد برای آزادی اسیران استفاده کرد که ازدواج از جمله ی آن است . جویریه و صفیه کنیز بودند و پیامبر این دو را آزاد کرد ؛ سپس با این دو ازدواج نمود ـ تا به این وسیله مسلمانان بیاموزد که می توان با کنیز ازدواج نمود. جویریه در غزوه بنی مصطلق اسیر شده بود و در سهم غنیمتی رسول خدا (ص) قرار گرفت. آن حضرت وی را آزاد و سپس با وی ازدواج نمود. این کار حضرت به الگویی برای یاران و صحابه تبدیل شد و آنان تمامی اسیران غزوه بنی مصطلق را که حدود دویست نفر بودند ، آزاد کردند ..بنابراین، یکی از حکمت های ازدواج های متعدد پیامبر (ص) آزادی کنیزان بود. پیامبر (ص) با این کار به مسلمانان یاد داد که می توان کنیز را آزاد و سپس با وی ازدواج کرد .ابن اسحاق، که کهن ترین سیره نویس است، : می نویسدهمسران آن حضرت را سیزده نفر برشمرده که با دو نفر تنها به برگزاری عقد اکتفا نمود و یازده نفر را به خانة خویش برد. دو نفر در هنگام حیات آن حضرت دار فانی را وداع کردند و در هنگام رحلت آن بزرگوار نه زن به نام های «عایشه»، «حفصه»، «ام حبیبه»، «ام سلمه»، «سوده»، «زینب دختر جحش»، «میمونه»، «صفیه» و «جویریه» در خانه آن حضرت بودند. ( سیرت رسول خدا (ص) ، ترجمه سیره ابن اسحاق، رفیع الدین اسحاق بن محمد همدانی، ص 549) بدون شک نظر اسناد قدیمی تر برای ما معتبرتر است پس باید تعداد کل ازدواجها را ۱۳ بدانیم که حضرت محمد(ص) دو تن از ایشان را نیز بدون نزدیکی بازگرداندند. با توجه به آن چه ذکر شد، بدون کوچکترین تردید می توان فهمید که همسرگزینی های پیامبر(ص) جنبه ارضای غرایز نفسانی و خوش گذرانی نداشت، زیرا: 1. اگر پیامبر(ص) در پی ارضای غرایز نفسانی بود، می باید در سنین جوانی به این کار مبادرت می کرد؛ این غریزه از آغاز بلوغ خودنمایی می کند و کم کم قوی تر می شود و از سن سی و پنج یا چهل سالگی رو به کاهش می نهد، در حالی که پیامبر اسلام (ص) تا سن بیست و پنج سالگی همسری انتخاب نکرد و پس از آن نیز با زنی که در گذشته دوبار شوهر کرده بود، و از آن دو فرزندانی داشت و پانزده سال از وی بزرگ تر بود، ازدواج کرد و تا آخرین لحظه عمر این همسر، حدود بیست و پنج سال با وی زندگی نمود، بدون آن که با زن دیگری رابطه زناشویی برقرار سازد و تا سن پنجاه و سه سالگی، جز یک همسر نداشت؛ این در شرایطی بود که تعدد زوجات در آن محیط امری عادی محسوب می شد. پیامبر (ص) در دورة جوانی، همة آن چه موجب جلب توجه زنان می شود مانند زیبایی، شخصیت فامیلی، شهرت و ... دارا بود. با این همه حضرت در پی کام گیری از زنان نبود و در طول زندگی خویش عفیف و پاکدامن بود. این پاکدامنی و اکتفا به زنی بیوه و بزرگسال در عهد جوانی، با واژه هایی چون زن بارگی و... ناسازگار است.علاوه بر این، اگر رسول گرامی اسلام (ص) در این باره کوچک ترین ضعفی می داشت، دشمنان آن حضرت برای ضربه زدن به وی، از توسل به آن فرو گذار نمی کردند. پاکدامنی و خویشتن داری پیامبر(ص) به اندازه ای آشکار بود که حتی دشمنان نیز به خود اجازه نمی دادند تا ایشان را به خلاف آن متهم نمایند. «جان دیون پورت» می گوید: «آیا ممکن است مردی که به شهوت توجهی بسیار دارد، در چنان کشوری که تعدد زوجات عمل عادی محسوب می شد، برای مدت بیست و پنج سال به یک زن قانع باشد، آن هم پانزده سال از او بزرگ تر؟! ( فرازهایی از اسلام، ص 1749 2. اگر آن حضرت زنباره بود، باید جهت گیری وی در گزینش همسر رنگ رخسارة آنان می بود و با زیباترین دوشیزگان که در اوان جوانی به سر می بردند، ازدواج می کرد، نه زنان بیوه و یتیم دار. همة زنان پیامبر(ص) ـ به جز «عایشه» ـ بیوه بودند و برخی چون ام سلمه به دلیل بزرگسالی علاقه ای به ازدواج و شوهرداری نداشت. براساس گزاراش های تاریخی، آن حضرت در حالی با «ام سلمه» ازدواج نمود که وی پیرزن بود که به ازدواج رغبتی نداشت و از شوهر درگذشتة خویش فرزند یا فرزندانی داشت. نیز آن حضرت با زینب بنت جحش پنجاه ساله یا با میمونه پنجاه و یک ساله ازدواج نمود. 3. ماهیت زندگی کسانی که با انگیزة ارضای غرایز حیوانی و کامیابی از زنان به ازدواج های متعدد رومی آوردند، این است که به زرق و برق و تجملات و زینت زنان و رفاه و مانند آن رو می آورند، در حالی که سیرة و روش زندگی رسول خدا(ص) خلاف این است. پیامبر(ص) در برابر درخواست همسران خویش درباره زرق و برق زندگی و زینت زنان، نرمشی از خود نشان نمی داد. و آنان را بین ادامه زندگی ساده با پیامبر (ص) و طلاق مخیر می کرد. (ترجمه مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص286 )علامه طباطبایی در این باره می نویسد: «داستان تعدد زوجات پیغمبر(ص) را نمی توان بر زن دوستی و شیفتگی آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود؛ چه آن که برنامة ازدواج آن حضرت در آغاز زندگی که تنها به خدیجه اکتفا نمود و هم چنین در پایان زندگی که اصولاً ازدواج بر او حرام شد، با بهتان زن دوستی آن حضرت منافات دارد». (محمد پیامبری که از نو باید شناخت، ص 207، به نقل از همسران رسول خدا (ص)، عقیقی بخشایشی) 4. دو نفر از زنان پیامبر(ص) کنیز بودند؛ اگر هدف پیامبر از ازدواج، لذت بردن بود، لذت بودن از این دو کنیز بدون ازدواج نیز ممکن بود؛ با این تحلیل ازدواج بی فایده بود. بنابر آن چه ذکر شد، در تفسیر و تحلیل ازدواج های پیامبر اسلام(ص) جایی برای شهوت گرایی و میل به خوش گذرانی وجود ندارد. برخی از این روایت پیامبر(ص) که فرمود: من از دنیای شما سه چیز را دوست دارم، بوی خوش، زنان و نماز که نور چشم من است، نتیجه گرفته اند که ازدواج های پیامبر(ص) در سنین آخر زندگی، جنبه شهوانی داشت، در حالی که این برداشت و تحلیل، با شواهد تاریخی همسو نیست، بلکه وضع اجتماعی ـ فرهنگی شبه جزیره عربی به گونه ای بود که زن را خوار و بی ارزش می پنداشتند، و علاقه ای به دختر نداشتند و هرگاه از تولد دختری خبردار می شدند، به سوی زنده به گوری دختران گام بر می داشتند. (سوره احزاب، آیه37) نسل دختری خویش را قبول نداشتند و ...، آن حضرت در برابر این همه ظلم و ستم به زنان، به مبارزه برخاست، زنده به گوری دختران را گناهی بزرگ و نابخشودنی بر شمرد، به زنان ارزش و احترام داد و در پیشگاه خداوند معیار تقرب و برتری را تقوا قرار داد، نه جنسیت، و کوشید تا با طرق ممکن آن وضع ناشایسته را برطرف نماید. آن حضرت در همین مسیر تبعیض زدایی و شخصیت دادن به زنان می فرماید که من زنان را دوست دارم و این دوستی را در کنار دوستی و علاقه به نماز قرار می دهد.بنابراین نباید این دوستی را با شهوت گرایی و زنباره بودن خلط نمود. افزون بر این، رسول گرامی اسلام (ص) خواسته است که با این روایت و روایات مشابه به مسلمانان بقبولاند که آیین اسلام با رهبانیت و ترک زنان همسو نیست، بلکه یک مسلمان، هم باید ازدواج کند و از بوی خوش استفاده کند و هم به عبادت خداوند بپردازد و نماز بخواند.در گزارش های تاریخ اسلام آمده است که چند نفر از اصحاب به منظور تزکیه نفس و و جلب رضای خداوند، آمیزش با زنان را برخود حرام نمودند، ام سلمه همسر پیامبر(ص) از تصمیم آنان با خبر شد و جریان را به اطلاع پیامبر (ص) رسانید، حضرت به میان اصحابش رفت و فرمود: «اترغبون عن النساء انی اتی الناس و آکل بالنهار و انام باللیل فمن رغب عن سنتی فلیس منی»؛ آیا زنان خود را ترک گفته اید و از آنان اعراض کرده اید؟ من نزد زنان می روم، روز غذا می خورم و شب را می‌خوابم و هرکس از سنت من روی گرداند، از من نیست.(الابطال، ص108، به نقل از همسران پیامبر(ص)،ص81 کوتاه سخن این که روایات مربوط به محبت زنان را می توان با دو هدف ترک رهبانیت و طرد فرهنگ جاهلی تفسیر نمود. کوتاه سخن این که ازدواج های متعدد پیامبر(ص) یکی از عوامل رشد و گسترش اسلام در آن محیط به شمار می آمد و به ازدواج های پیامبر(ص) هدف سیاسی بخشید. با دقت در چند نکته، این سخن را بهتر می توان پذیرفت. در شرایط سخت و بحرانی، رسول خدا(ص) به ازدواج های متعدد روی آورد؛ به ویژه پس از جنگ احد که نتیجة آن برای مسلمانان بسیار ناگوار بود، پیامبر (ص) پس از این جنگ به چند ازدواج مبادرت کرد.پس از فتح مکه که نقطة پیروزی درخشان مسلمانان، بلکه نقطة عطفی در تاریخ صدر اسلام محسوب می شود، پیامبر اسلام(ص) دیگر ازدواج نکرد و آخرین ازدواج پیامبر(ص) در جریان عمرة القضا در سال هفتم هجری بود. رسول خدا (ص) تنها با زبان و گفتار مسلمانان را به این امر خدا پسندانه تشویق ننمود، بلکه در عمل نیز به تشویق مسلمانان اقدام نمود و خود در نگهداری از یتیمان و بیچارگان پیشگام شد و زنان بیوه و بی سرپرست و یتیم دار را با پیوند زناشویی به خانة خویش برد و در این کار برای دیگران الگوی پسندیده ای شد. این بهترین راه برای حل مشکل زنان محسوب می شد؛ چرا که زنان مؤمن بی سرپرست به حکم شرع مقدس اسلام، نمی توانستند به نکاح مردان کافر در آیند. و همچنین ماندن پیش خانوادة خود که کافر بودند، به مصلحت نبود.آری با دقت و تامل در فرهنگ آن عصر و ارزشهای اسلامی، پیامبر(ص) بهترین راه حل ممکن را برگزید؛ در حالی که دشمنان پیامبر (ص) به رهبری ابوسفیان، تلاش می کردند با طلاق دادن دختران رسول خدا (ص) مشکل اقتصادی پیامبر(ص) را بیشتر کنند، رسول خدا(ص) دختر بیوه ابوسفیان را به خانة خویش برد. گیورگیو دانشمند مسیحی می نویسد: محمد(ص) با جویریه ازدواج کرد؛ یارانش به این عمل با تعجب نگریستند و رفتار پیامبرشان را نپسندیدند، از فردای آن روز عده ای کم کم به اصل اقدام پی بردند و وقتی پیامبر(ص) یاران و جنگجویان را خواست و از آنان سؤال کرد که آیا روا می دانند که پدر زن رسول خدا (ص) برده باشد؟! سپس تمام افراد بنی مصطلق آزاد شدند. (سوره احزاب، آیه37) برخی زنانی که مسلمان بودند، به دلیل مرگ، شهادت یا ارتداد شوهران بی سرپرست می شدند و زندگی برای آنان بسیار مشکل بود و در وضع بسیار آشفته ای به سر می بردند، همانند ام حبیبه دختر ابوسفیان. رسول خدا(ص) وقتی از مشکل وی با خبر شد، با وساطت نجاشی پادشاه حبشه با وی ازدواج کرد و در حالی که مهریه دیگر زنان پیامبر چهارصد درهم مقرر شده بود، مهریة ام حبیبه را چهار صد دینار، یعنی ده برابر مهریه دیگر زنان قرار داد که این خود نشان می دهد که پبامبر (ص) می خواست با این ازدواج وی را نجات بدهد و از غلتیدن وی به دامن بستگان مشرک و کافر جلوگیری کند و از شدت نگرانی وی، از مصیبت های رسیده بکاهد. در اسلام پسرخوانده حکم پسر واقعی را نداردو زن پسرخوانده بر مرد محرم نیست، در حالی که در جاهلیت احکام پسر واقعی را به پسر خوانده سرایت می دادند و زن وی بر مرد محرم بود، اسلام این حکم را باطل کرد. (تفسیر المنار، ج4، ص370، به نقل از همسران رسول خدا(ص)، ص77) رسول خدا (ص) به دستور خداوند سبحان با زینب بنت جحش، همسر مطلقة زید بن حارثه پسر خواندة خود، ازدواج کرد تا مسلمانان به روشنی تمام بدانند که این حکم جاهلی باطل اعلام شده است؛ (تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص 116 به بعد) چه بسا ممکن بود که اگر این ازدواج رخ نمی داد، زیدبن حارثه بعد از رحلت پیامبر(ص) به عنوان پسر پیامبر (ص) مطرح می شد و مسیر وراثت، امامت و خاندان پیامبر تغییر می کرد. ممکن بود که به زید بگویند تو وارث رسول خدا هستی و تو باید خلیفة مسلمانان بشوی یا خلافت حق تو است وبه هر کس می خواهی محول کن ویا... . از جمله فواید این ازدواج، افزون بر جلوگیری از خطر احتمالی مذکور این است که دو حکم و سنت جاهلی را باطل کرد؛ یکی حرمت ازدواج با همسر مطلقة پسرخوانده و دیگری سنت زشت شمردن ازدواج با همسر مطلقه یک غلام آزاد شده. کوتاه سخن این که ازدواج های پیامبر(ص) به دلایلی که ذکر شد، به هیچ عنوان جنبة خوش گذرانی و شیفتگی به جنس مخالف نداشت، بلکه آن حضرت ازاین ازدواج ها اهداف والایی را دنبال می کرد؛ برای نمونه: ـ ازدواج با خدیجه به دلیل آینده، ایمان و فداکاری خدیجه و بهترین ثمره، این پیوند وجود اطهر صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) و بقای نسل آن حضرت از این طریق بود. ـ ازدواج با سوده دختر زمعه به دلیل رفع پریشانی و نجات وی از افتادن در دامن قبیله کافر، حفظ ایمان و رهایی از آزار خانواده مشرک.ـ ازدواج با عایشه به دلیل جلب توجه ابی بکر و تحکیم روابط با قبیله بزرگ تیم.ـ ازدواج با حفصه به دلیل وصلت با قبیله بزرگ عدی و رفع نگرانی عمر برای بی سرپرستی دخترش حفصه.ـ با زینب بنت خزیمه ، برای حفظ آبرو و مفتخر شدن وی به مقام ام المومنین؛ چرا که وی از زنان نیکوکار بود، به همین دلیل در جاهلیت وی را ام المساکین (مادر مسکینان). لقب داده بودند.ـ ازدواج با ام سلمه به منظور جبران زحمتهای وی و رفع نگرانی و سرپرستی از یتیمان او.ـ با زینب بنت ججش، به دلیل طرد و باطل کردن حکمی از احکام نادرست جاهلی، درباره زنان پسرخوانده.ـ با جویریه به دلیل تحکیم مبانی اسلام در قبیله بنی مصطلق، آزادی اسیران جنگی به صورت داوطلبانه و تعلیم این روش که می شود کنیز را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود. ـ با ام حبیبه دختر ابوسفیان، به جهت رفع پریشانی، سرپرستی و جلوگیری از غلتیدن وی در دامن خانواده مشرک و دشمن با مسلمانان و نیز هدف سیاسی کاستن از دشمنی آنان با مسلمانان.ـ هدف از ازدواج با صفیه به منظور نجات زن، وصلت با بنی اسراییل، تعلیم این روش که می توان کنیز را آزاد کرد و با وی ازدواج نمود و به گفتة رشید رضا، حکمت عمومی ازدواج های آن حضرت، براساس مصالح و حکمت هایی بود که در انجام ماموریت الهی به آنها نیازمند بود و اگر هدف عیش و نوش و شهوت رانی بود، همانند ملوک و سلاطین امرای جهان، به جای این همه زنان سالخورده و بیوه، از دختران دلربا و زیباروی اختیار می کرد. (تاریخ تمدن اسلام و عرب ، ص124( پرفسور آنه ماری شیمل می گوید: «اغلب فراموش می کنیم که محمد بیشترین بخش عمر خود را با یک همسر و آن هم با خدیجه ای بسر برد که 20 سال از او بزرگتر بود.» هم او می گوید: «ازدواج های چند گانه پیامبر، نه تنها دلیل بر ضعف او در برابر نفس که نشانه فطرت سروری اوست پیامبر قدیسی نیست که از دنیا کنار گرفته باشد محمد بدین طریق زندگی دنیوی را قداست بخشید.». موفق باشید
3650
متن پرسش
استاد سلام علیکم -امیدوارم سایه شما بر سر ما مستدام باشد. برای بنده سوالی پیش آمده که مدت ها ست درگیر هستم اما بلاخره راهنمای شما بعنوان استاد ما انشالله راهگشاست . من جوانی 25 ساله و متاهل می باشم بنا به شرایطی پیش مادرم زندگی می کنیم و پدرم نیز مرحوم شده اند .مادرم با من و عیالم بسیار ناسازگاری می کند و دایما بر سر هر چیزی دعوا درست میکند و شروع به نفرین کردن میکند و این تا جایی است که بنده و عیالم بسیار مراعات حال او را میکنیم اما اگر ما به جلسات شما ، راهپیمایی ،کوهنوردی و ... برویم آنقدر پشت سرمان و در روی مان بد و بیراه می گوید و خلاصه خلق مان را تنگ و زندگی را تلخ میکند و این در حالی است که با رفتن ما به بیرون او در هیچ عسر و حرجی نمی افتد و زحمتی برایش ندارد .استاد شما بقرمایید من با مادرم چه کنم ؟آیا ناراحتی های او برای سیر و سلوک مان ضرری ندارد؟خداوند حافظ شما التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر عیال‌تان آمادگی داشته باشد که برای خدا مادر شما را تحمل کند در این حال رعایت چنین مادری حتماً برکات دنیوی و اُخروی دارد ولی به شرطی که حقوق عیال‌تان رعایت شود و از ترس مادرتان وظایفی که نسبت به همدیگر دارید را ترک نکنید. موفق باشید
2978
متن پرسش
با سلام اینجانب نزدیک 4 سال است ازدواج کرده ام. معیارهای اصلی من برای ازدواج خوش اخلاقی مذهبی بودن، زرنگ و با هدف بودن و زیبایی بود. روز اول که با همسرم صحبت کردم از اهداف بلند مذهبی اش می گفت و مادرش هم از اخلاق خوب دخترش. ولی بعد از ازدواج به سرعت متوجه شدم ایشان فقط معیار زیبایی و مذهبی بودن را دارد. بینهایت تنبل است. هیچ هدفی در زندگی ندارد. من ادامه تحصیل همسرم برایم مهم بود ولی ایشان بعد از گرفتن لیسانس کلا از درس بدش می آید در صورتی که قبل ازدواج به من گفت می خواهد ادامه تحصیل بدهد. از بس تنبل است و حال درس ندارد. حتی بعد از ازدواج گفت من لیسانسم رو هم به زور بابام گرفتم و اگر فشار ایشان نبود درس نمیخواندم. همین تنبلی باعث شده بداخلاق هم باشد. هم بداخلاق و هم جوشی و عصبی است. و من همیشه باید با احتیاط با او حرف بزنم. به شدت از این امر ناراحتم. و همیشه به ازدواج مجدد با دختری زرنگ و خوش اخلاق فکر می کنم. ولی میدانم او بینهایت من را دوست دارد. و ضربه سختی از ازدواج مجدد من می خورد. ولی هر چه به او میگویم درس بخوان از صبح تا شب نخواب. اینقدر تلویزیون نبین مطلقا گوش نمی کند. چه کنم استاد؟؟؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: چرا از همسرتان انتظاری دارید که با روح او هماهنگی ندارد؟ چرا باید این درس‌های رسمی را دنبال کند؟ چرا از این جهت به او گیر می‌دهید که ناراحت شود و شما تصور کنید بد اخلاق است؟ شوهر کرده است یا در کلاس ادامه‌ی تحصیل وارد شده؟ همسر شما وظایفی نسبت به شما دارد و شما هم همان اندازه از او انتظار داشته باشید. إن‌شاءالله مادر می‌شود و انگیزه‌های رشد و تربیت فرزندش او را از بی‌انگیزگی در می‌آورد. حواستان باشد همسر گرفته‌اید و نه همکار. سخن پیامبر خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» را فراموش نکنید که فرمودند آنچه در زنان دیگر سراغ دارید در همسر خودتان هست. منظور گوهر زن‌بودن است. چرا این را در همسر خود نمی‌بینید؟
16543
متن پرسش
با سلام: 1. ببخشید آیا در حال فنای ذاتی، عین ثابت باقی می ماند یا نه؟ آخه علامه حسن زاده و آیت الله رمضانی نظرشون اینه که باقی می ماند ولی متوجه شدم که علامه طهرانی میگه در حال فنا، حتی عین ثابت هم باقی نمی ماند و حتی در این مساله با علامه طباطبایی چند جلسه بحث داشتند چون علامه طباطبایی هم موافق با باقی ماندن عین ثابت بودند که در نهایت علامه طباطبایی نظر ایشان را قبول کردند. به هرحال بنده گیج شدم. لطفا بفرمایید کدام درست است؟ 2. در کتابی خواندم که حضرت ابراهیم (ع)، فنای اسماء و صفات یا به عبارتی توحید اسماء و صفات برایش به صورت مقام و ملکه شده بود ولی فنای ذاتی به صورت حال برایش پیش می آمد و مقام نشد. البته در آن دنیا، مقام فنای ذاتی برای ایشان حاصل می شود. خواستم بپرسم آیا این حرف درست است؟ 3. پیامبران امت های گذشته تا چه درجه ای رشد می کردند؟ آیا به پایان سفر اول یا فنای ذاتی می رسیدند؟ مقام بقاء چطور؟ ممنون
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در فنای ذاتی، انسان از خود فانی و به حق باقی است و چنین احساسی حتماً با بقای عین ثابته‌ی سالک همراه است، ولی او خود را که همان عین ثابته‌اش می‌باشد، ابداً مدّ نظر ندارد ولی عین ثابته‌ی او به حقّ باقی است و او به نور حق می‌بیند و می‌شنود بدون آن‌که آن حالت را به خود نسبت دهد. اگر اختلافی هست، اختلاف در تعبیر است 2- با توجه به آن‌که در آیه‌ی 260 سوره‌ی بقره، حضرت ابراهیم مأمورند تا به اراده‌ی الهی آن 4 پرنده‌ی ذبح‌شده و مخلوط‌شده را بخوانند و آن‌ها به صورت زنده به سوی حضرت برگردند تا حضرت ابراهیم به مقام احساسی بشود که حضرت حق مردگان را زنده می‌کند؛ حضرت در مقام فنای ذاتی قرار دارند 3- ما در سوره‌ی واقعه در توصیف مقام مقربین که در مقام بی‌واسطه با حضرت حق هستند در توصیف امت‌های گذشته داریم: «ثلة من الاولین و قلیل من الاخرین» که مقربینِ در امت آخر، یعنی حضرت محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» اولیاء معصوم هستند. و سوره در توصیف امیرالمؤمنین«علیه‌السلام» است. از این جهت باید متوجه بود که مقربین در امت‌های گذشته، کم نبوده‌اند. موفق باشید

11010
متن پرسش
سلام علیکم: با توجه به پرسش شماره 10984 به نظر می رسد نیاز به پاسخ مبسوط‌تری از جانب شما درباره بحث تنها مسیر استاد پناهیان می‌باشد. در این بحث تنها راه رشد انسان مبارزه با نفس معرفی می‌شود و ارزش همه مولفه های دینی و سلوکی به میزان مبارزه ای که در شخص ایجاد می کند دانسته می شود. در این شکی نیست که مبارزه با نفس از اصلی‌ترین بخشهای دین ماست اما آیا می توان کل توصیه های دین را در یک کلمه مبارزه با نفس خلاصه کرد و به آن تنها مسیر گفت. مثلا در این بحث ارزش ولایت، نماز، اشک بر حسین (ع)، زیارت، تلاوت قرآن و.... همه و همه تنها از آن جهت است که هر کدام به شکلی که در بحث گفته می‌شود باعث کوچک شدن نفس انسان می‌شود. خود اطاعت از دستورات خدا هم از آن جهت اهمیت دارند که تبعیت از دستورات غیر است و نه من. آیا شما این نگاه و بخصوص انحصار این نگاه را می‌پسندید؟ لطفا اگر در این رابطه نکاتی در نظر دارید ما را محروم نفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده عزیزانی مثل آقایان پناهیان، ازغدی، میرباقری، حسن عباسی و سردار سعید قاسمی و بسیاری از این بزرگان را در جمع سربازانی برای انقلاب اسلامی می‌دانم که هرکدام در جای خود ارزشمند‌اند و اگر همه در میدان فکری انقلاب اسلامی حاضر باشند و جوانان ما از هر کدام بهره‌ی لازم را ببرند، ما وارد تاریخی می‌شویم که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در جلو ما قرار دادند و رهبری عزیز، سعی در به تفصیل‌درآوردن آن تاریخ دارند. موفق باشید
5900
متن پرسش
سلام استاد عزیز زیارت قبول. متاسفم از این که وقت شما را می گیرم متاسفانه دیگر اعتقادی به دعا ندارم جنس سوال من از نوع سوال 5499 است که در پاسخ به آن فرموده بودید«امامان نقطه‌های آرمانی ما هستند تا با نظر و محبت به آن‌ها خود را از تنگناهای دنیا و آرزوها آزاد کنیم و ..... ولی اگر مصلحت ما نبود و از امورات نوع اول نبود، چرا انتظار داریم اجابت شود؟ » خوب من جز اون دسته افرادی هستم که هیچ وقت دعام مستجاب نشده من چند صباحی است که موضوع دعا را برای خودم نمی توانم حل کنم جزوه دعا ی شما را مطالعه کردم اما افاقه ای نداشت واقعا استاد اگر کسی مثل سوال 5499 را می پرسد که دعایش مستجاب نمی شود به نظرم همین طور هست نمونه اش خود من شاید وسوسه باشد اما مگه می شود همه چیز را به حساب این بگذاریم که خدا نمی خواهد یا مصلحت نیست و یا ذخیره آخرت می شود و .... من دقیقا سوال 5499 را می پسندم و پاسخ شما به این سوال نمی تواند مرا قانع کند البته به عنوان فردی که کاملا با دعا مشکل پیدا کردم این حرف را میزنم چون تا که از جانب معشوق نباشد کششی *** کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد *** خوا هشا نفرمایید همین دعایی که ما می کنیم پاسخی است از جانب خداوند . البته شاید توقع بی جایی است که بخواهیم دعایمان مستجاب شود ولی چرا خداوند می فرماید بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را . آیا می شود باور کرد که همیشه دعاهای ما به صلاح ما نیست و یا گناهان ما مانع اجابت است پس اگر این گونه است ما برای چه دعا می کنیم . این طور که پیداست گاهی امورات ما طبق فرمایش شما بدون دعا حل می شود و گاهی با دعا حالا که دعا های ما مستجاب نمی شود پس چرا دلمون را خوش کنیم و دعا کنیم یه مثال بزنم؟ این همه دعای افزایش رزق روزی در این همه کتب مذهبی هست خوب وقتی رزق و روزی تعیین شده و گاهی با تلاش ما زیا د نمیشه آیا دعا برای روزی بیشتر بی معنی نیست؟ البته شما این جنبه را در نظر بگیرید فرد دعا می کنه تلاش می کنه و مستجاب نمی شه یا دعا برای فرزند دار شدن خوب این همه زوج در عالم هست که انتظار فرزند می کشن دعا می کنن اما مستجاب نمیشه و اطرافیانشان می گویند مصلحت این است اما جالب اینجاست خداوند به کسانی فرزند میده که باید به حال آن بچه تاسف خورد تا به حال دقت کردید افرادی که دعایشان مستجاب نمی شود به آنها می گویند به زور از خدا نخواهید چون زود ازتان می گیرد چرا؟ من با چنین خدایی مشکل دارم که عطا کند و بعد می گیرد چرا؟چون بنده اصرار بر دعا داشته استاد شرمنده وقت پر برکتتان را می گیرم ولی باور کنید هستند کسانی مثل من که با دعا مشکل دارن به من می گویند لابد خدا را نمی شناسی و یا بلد نیستی دعا کنی استاد من از شما می پرسم چند در صد این مردم کره خاکی خدا را می شناسند که دعایشان مستجاب می شود؟ واقعا اطاله کلام است اما پاسخ چنین سوالی را با تمام جوانب ابهامی که ممکن است برای هر کسی پیش بیاد بفرمایید این خیلی سخت است که یک فرد دردش را به کسی نتواند بگوید اما در خلوت خود جریان توبه نصوح را ملتمسانه به خدا بگوید ازش می خواهد همان طور که نصوح را نصوح کرد فقط یکبار بهش فرصت بدهد تا جبران اشتباهش را بکند اما این فرصت را به او داده نمی شود و چقدر بده که به خواهد بگوید حتا مصلحت بر این بوده شاید البته شاید . این جاست که به خود میگم دختر بی خود امیدواری !نصوح فقط داستانی در مثنوی بوده و بس . خواهش می کنم پاسخ سوال را بفرمایید من گاهی مجبور می شوم سوالاتم را تکرار کنم تا شاید پاسخی در یافت کنم علتش را نمیدانم ممنون از صبر و حوصله شما استاد گرامی
متن پاسخ
- باسمه تعالی‌: سلام علیکم: اول باید بدانی که: [ نفس دعا کردن و خواستن و تضرع و خضوع در برابر خدا یعنی این که حرف ما شنیده شده و ما در کمند لطف مدام و نفس رحمانی و لاینقطع خداوند افتاده ایم. نفس دعا کردن و خواستن و تضرع و خضوع در برابر خدا یعنی این که حرف ما شنیده شده و ما در کمند لطف مدام و نفس رحمانی و لاینقطع خداوند افتاده ایم. " رشته ای بر گردنم افکنده دوست / می برد آن جا که خاطرخواه اوست" او بهتر از هر کسی می داند ما را با خود به کجا می برد. اما اگر ما همچنان بعد از دعاها و یارب یارب هایمان احساس می کنیم اعتنایی به حال ما صورت نگرفته به خاطر این است که افق دیدمان محدود است و هر اندازه هم که هشیار باشیم همه اجزا و عناصر مصالح زندگی مان را نمی بینیم.مولوی بسیار زیبا می گویدکه: "آن یکی الله می‌گفتی شبی تا که شیرین می‌شد از ذکرش لبی گفت شیطان آخر ای بسیارگو این همه الله را لبیک کو می‌نیاید یک جواب از پیش تخت چند الله می‌زنی با روی سخت او شکسته‌دل شد و بنهاد سر دید در خواب او خضر را در خضر گفت هین از ذکر چون وا مانده‌ای چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای گفت لبیکم نمی‌آید جواب زان همی‌ترسم که باشم رد باب گفت آن الله تو لبیک ماست و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست حیله‌ها و چاره‌جوییهای تو جذب ما بود و گشاد این پای تو ترس و عشق تو کمند لطف ماست زیر هر یا رب تو لبیکهاست" این بیت ها با روایت و تفسیر شگفت مولانا در دفتر سوم مثنوی، بیان حال آدمی و گره خوردن این حال با نیایش و دعاست. کسی که - این فرد می تواند هر کدام از ما باشیم – نام مقدس خداوند را بر زبان می آورده ، الله الله می کرده و ذکر می گفته اما فرو غلتیدن در ظاهر خواستن و رویه خواسته ها قلب او را که می تواند قلب هر کدام از ما باشد با شیطان روبرو می کند. ما کی با شیطان و وسوسه گر درونمان روبرو می شویم. یکی از مواضع این روبرو شدن توقف در ظاهر پدیده ها و خواست هاست، توقف در ظاهر پذیرفته شدن. مرد چنان ذکر می گفته که زبانش شیرین می شده اما آن لحظه که شیطان در برابرش ظاهر می شود و می گوید "گفت شیطان آخر ای بسیارگو /این همه الله را لبیک کو" قلبش از ذکر حقیقی فرو می ماند و همین فروماندگی فرصتی بزرگ برای شیطان فراهم می کند که گام به گام جلوتر برود و بخش بیشتری از قلب مرد را برای وسوسه تسخیر کند و بگوید: "می‌نیاید یک جواب از پیش تخت / چند الله می‌زنی با روی سخت" اما از آن جایی که پروردگار بندگانش را در مواضع دشوار و پرتگاه های درون تنها نمی گذارد و به حال خودشان رها نمی کند در خواب بعد آن که پرسش ها و ابهام های مرد ته نشین می شود این ابیات بر قلب مرد الهام می شود که " گفت آن الله تو لبیک ماست/ و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست / حیله‌ها و چاره‌جویی های تو / جذب ما بود و گشاد این پای تو / ترس و عشق تو کمند لطف ماست / زیر هر یا رب تو لبیکهاست" همین که ما با درد و سوز، خداوند را صدا می زنیم و می خوانیم نشان دهنده آن است که حرف مان شنیده شده است. همین که هر لحظه نام مبارک خداوند بر زبان ما جاری می شود نشان دهنده آن است که خداوند ما را به حضور پذیرفته است و به تعبیر زیبای مولانا "زیر هر یارب تو لبیک هاست". همین که می گویی یارب یعنی کسی را با چشم سِر و نه چشم سَر در برابرت حی و حاضر می بینی و می خوانی، پس همین که دعا می کنی همین که می خوانی یعنی به حضور پذیرفته شده ای اتفاقی که برای این مرد می افتد فقط معطوف به دفتر سوم مثنوی نیست، بخشی از حال درونی همه ماست و این مرد می تواند هر کدام از ما باشیم. وقتی وسوسه گر درونمان بر ما بانگ می زند که این همه الله الله کردی این همه خدا را خواستی و جوابی نیامد ، نیازت را بر زبان آوردی اما نه نیازت رفع شد و نه حرفت خریدار داشت و شنیده شد، یعنی ما هم به همان گرهی مبتلا شده ایم که مرد داستان مثنوی. اما پاسخی که خضر به آن مرد و ما می دهد پاسخ فوق العاده ای است و مثل آفتاب گرم و دلپذیر یخ شرک را در قلب آدمی آب می کند. اما پاسخ این است : همین که ما با درد و سوز، خداوند را صدا می زنیم و می خوانیم نشان دهنده آن است که حرفمان شنیده شده است. همین که هر لحظه نام مبارک خداوند بر زبان ما جاری می شود نشان دهنده آن است که خداوند ما را به حضور پذیرفته است و به تعبیر زیبای مولانا "زیر هر یارب تو لبیک هاست". همین که می گویی یارب یعنی کسی را با چشم سِر و نه چشم سَر در برابرت حی و حاضر می بینی و می خوانی، پس همین که دعا می کنی همین که می خوانی یعنی به حضور پذیرفته شده ای.] بیا آن باش که خدا می‌خواهد نه آن‌که خودت می‌خواهی. موفق باشید
4400
متن پرسش
باسلام استاد آیا کتاب معراج السعاده هم جزء اخلاق اعتباری است لطفا توضیح بدهید؟ و چگونه از این کتاب استفاده کنیم؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بستگی به رویکرد ما دارد وگرنه کتاب «معراج السعاده» بسیار کتاب خوبی است در صورتی‌که ما با قلب خود به آن رجوع کنیم. موفق باشید
6227
متن پرسش
باسلام وعرض ادب شخصی کتاب های چهاراثر از فلورانس اسکاول شین و راز را به عنوان کتاب های اثرگذار به من معرفی کرده است. بنده فیلم مستند راز را دیده ام و بخشی ازچهاراثررا خواندم.با توجه به پیشینه ذهنی که ازمباحث شما و دیگر سخنرانان اسلامی درباره دین داشتم، به این نتیجه رسیدم که چنین کتبی با بخشی ازدین که توصیه به مثبت اندیشی وخوش بینی و خوش رفتاری و عدم سوء ظن به خدا و اینگونه مسائل میکند تطبیق دارد وازبخش خوفی دین و جهاد و ظلم ستیزی و خشم دربرابر ناحقی وغیره یا سخنی به میان نمی آورد یا توصیه به خلاف آن می کند. به عبارتی انسان را تبدیل به یک موحد سازشکار یا بدتر از آن یک اومانیست می کند که هیچکدام اسلام نیست. حال سوال من این است که اولاً چنین برداشتی از اینگونه مطالب صحیح است؟ ثانیاً چگونه میتوان با کسانی که به چنین مطالبی پناه آورده اند بحث کرد وچه کتابی مشابه اینها در دین اسلام وجوددارد که به دیگران هم بتوان توصیه کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم درست فهمیده‌اید. ما باید در یک نظام اسلامی متخلق به اخلاق باشیم وگرنه آن خصوصیات فردی در کنار تمدنی به‌شدت غیر الهی بهره‌ای برای ما ندارد. بنده شرح دعای مکارم‌الأخلاق را که چند ماهی است شروع کردم به این قصد شروع کردم تا روشن شود چگونه در متون اسلامی توصیه‌های اخلاق با رویکرد نظام‌سازی مطرح است. موفق باشید
11064

فرزند آوریبازدید:

متن پرسش
قسمت دوم: توصیه‌ استاد آقاتهرانی به جوانان در مورد ازدواج و بچه‌دار شدن: (خیلی مهم) از حدود یک ماه پیش و پس از دیدار دست‌اندرکاران همایش «تغییرات جمعیتی» با رهبر معظم انقلاب، مسأله ازدواج و بچه‌دار شدنِ جوانان به یکی از دغدغه‌ها‌ی اصلی استاد آقاتهرانی تبدیل شده است. ایشان پس از آن دیدار، طرح افزایش جمعیت را در کمیسیون فرهنگی مجلس به صورت جدی پیگیری کردند که نسخه نهایی آن جهت بررسی و اظهار نظر، در سفرِ دو روز پیش اعضای کمیسیون فرهنگی به قم، در اختیار حضرات آیات جوادی آملی و مصباح یزدی قرار گرفت. این روزها، کمتر جایی است که ایشان با جوانان بنشینند و این مسأله را مطرح نکنند. اخیراً، ایشان در مراسم هفتگی هیأت فاطمیون قم و پیش از شروع سخنرانی، با تکیه بر بیانات حضرت آقا در آن دیدار، خطاب به جوانان در مورد ازدواج و بچه‌دار شدن توصیه‌هایی کردند که AGHATEHRANI.IR متن و صوت این سخنان را منتشر می‌کند: حدود یک ماه پیش خدمت حضرت آقا بودم. ایشان فرمودند که یک عده‌ای به ما تعبد دارند. وقتی ما یک حرفی را می‌زنیم، انجام می‌دهند. زمانی که ما گفتیم که تکثیر نسل کنند و باروری را زیاد کنند، این‌ها به حرف ما عمل می‌کنند و ما از آن‌ها متشکریم؛ دعای‌شان هم می‌کنیم. حتماً زود زن بگیرید. خانم‌های هیأت حتماً زود ازدواج کنید. بی‌جهت خودتان را معطل نکنید. می‌خواهم لیسانس بگیرم، میخواهم دکترا بگیرم و این‌ها را می‌شود زمانی که ازدواج کرد هم دنبال کرد. چرا که ما همین کار را کردیم. اول زن گرفتیم، بعد یکی‌یکی مدرک‌های‌مان را هم گرفتیم. اگر این‌گونه عمل کنید مشکلی پیش نمی‌آید. ما در آینده جامعه‌ی پیری خواهیم داشت و اگر جامعه‌مان پیر شود، قاعدتاً نمی‌توانیم انقلاب را حفظ کنیم. بنابراین به نسل جوان نیاز داریم. کشور ظرفیت و گنجایش صد و پنجاه میلیون نفر را دارد و قابل اداره هم می‌باشد، ولی مدیریت می‌خواهد. به هر حال سریع ازدواج کنید و بچه‌دار شوید. در این جهت بخل نورزید. مخصوصاً از آن جهت که توازن جمعیتی در ایران در حال به هم خوردن می‌باشد و این موضوع بسیار برای کشور خطرناک است. ترس از این است که در آینده‌ای نه چندان دور، نسل شیعه با مشکل مواجه شود. نگاه کنید در عراق، افغانستان، پاکستان، سوریه و بحرین، در سراسر دنیا، شیعیان را ترور می‌کنند. تنها کشور ما می‌ماند که اگر در کشور ما هم این توازن به هم بخورد، مشکل پیدا می‌کنیم. این حرف‌ها را جدی بگیرید و شوخی نگیرید. حرف حضرت آقا را که می‌فرمودند: «بعضی به ما تعبد دارند» را جدی بگیرید و به ایشان تعبد داشته باشید. ما آقا را از چشمان‌مان بیشتر می‌خواهیم. فرمان ایشان و خواست ایشان باید عملیاتی شود تا که إن‌شاءالله امام عصر ارواحنا فداه از ما راضی شوند. به یکی و یا دو تا بچه هم قناعت نکنید. این مدل، مدل غربی و حاصل مدرنیته است که برای ما آمده است و از آفات غرب می‌باشد. این کار اشتباهی است که نه با سنت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و نه با سخنان ائمه علیهم‌السلام، هیچ‌کدام سازگاری ندارد. از جنبه تربیتی هم که گاهی بعضی افراد می‌گویند که ما یک فرزند را هم نمی‌توانیم تربیت کنیم. درست است، یک بچه را نمی‌توانی تربیت کنی، ولی هنگامی که سه یا چهار تا بشوند، تربیت‌شان هم ساده‌تر می‌شود. دلایل مختلفی دارد که این حرف را زدم. من رشته‌ام هم روان‌شناسی است. اگر کسی بخواهد می‌تواند مباحث روان‌شناختی‌اش را هم دنبال کند و آن این است که زمانی که شما در حدود سی و پنج سالگی زن می‌گیرید، قاعدتاً سی و هفت یا هشت سالگی هم بچه‌دار می‌شوید. تنها فرزندی که شما دارید، با شما حدود چهل سال تفاوت سنی دارد. نه شما می‌فهمید او چه چیزی می‌خواهد و نه او می‌فهمد شما چه چیزی می‌خواهید. این دو با هم جفت و جور نیستند و به همین دلیل نمی‌توان بچه را تربیت کرد. اما زمانی که زود ازدواج کنید، به عنوان مثال من نوزده سالگی ازدواج کردم، بیست سالگی بچه‌ی اولم به دنیا آمد. وقتی بچه‌ی دوم هم به دنیا می‌آید، دومی اولی را درک می‌کند. همین‌طور دومی، سومی را درک می‌کند و سومی چهارمی را. وقتی نگاه می‌کنید، می‌بینید که خودشان هم‌دیگر را پوشش می‌دهند. البته این‌گونه نیست که همه چیز دست شما باشد. چون بحث‌های دیگری هم وجود دارد. شما اگر کودک را در کودکستان هم بگذارید، آن‌گونه که باید و شاید نمی‌شود. البته برای اجتماعی شدن کودک تا مقداری مؤثر است؛ اما معلمی که غریبه است، با مادر فرق می‌کند. شیر مادر با شیرخشک و... تفاوت دارد. این مطالبی که در اسلام آمده، کم‌کم از لحاظ علمی هم در حال ثابت شدن است و آن‌ها هم دارند می‌فهمند. فریب این روشن‌فکربازی‌ها را نخورید و اشتباه نکنید. بعضی‌ها اشتباه کردند و بعداً هم پشیمان شدند و پشیمانی هم دیگر فایده‌ای ندارد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این تذکرات خوبی است جهت کاربران عزیز. موفق باشید
4980
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید من روزگار خوبی داشتم قبل از اینکه دچار شک بشم هرچند که باعث اصلیش شاید خودم بودم من هم مثل همه شیعه به دنیا اومدم وقبولش داشتم ودارم اما یه روز با کتاب از یقین تا یقین آقای یثربی که مال انتشارات بوستان کتاب(حوزه علمیه) بود آشنا شدم وحقیقتا حرف های درستی داخلش بود اینکه همه ی افراد به دینی که در جامعه خودشون هست اعتقاد دارند وعده کمی به این شک می کنند ویاحداقل درمورد حق بودن دینش تحقیق می کنند من هم به شک افتادم که شاید مذهب من حق نباشه وشاید در اون غلو بشه امیدوارم درک کنید چی میگم همون طور که یک سنی که با هیچ یک از ادیان ومذاهب دیگه آشنا نیست ودر برحق بودن مذهب خودش شک نمی کنه ماهم نمی کنیم وقتی میخوای قضاوت کنی نباید به طرف قضاوت کنی مثلا ما میگیم پیامبر حدیث داره انی تارک ... کتاب الله وعترتی اهل بیتی اهل تسنن می گن و سنتی مامیگیم بر اساس صحاح خودتون ویا کتب دیگرتون اهل بیتی درسته ولی من به صحاح دسترسی ندارم ویااگرداشته باشم عربی آنچنان درستی ندارم ویا چیزهایی شبیه این امیدوارم کمکم کنید باتشکر
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی انسان با عقل خود جلو برود و عقاید خود را با عقل خود ارزیابی کند جای شک نمی‌ماند. پیشنهاد بنده آن است که کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» را به‌عنوان شروع یک تحقیق در این امر مطالعه فرمایید. از طرفی مرحوم امینی در کتاب «الغدیر» در رابطه با دلایل عقاید شیعه تماماً مستندات خود را از کتاب‌های اصلی اهل سنت آورده‌اند، خلاصه‌ی کتاب الغدیر را مطالعه کنید موضوعات برایتان روشن می‌شود. موفق باشید
3674
متن پرسش
باعرض سلام خدمت استاد:خواستم نظرجنابعالی رادرخصوص حرکت سازماندهی شده برخی از طرفداران رییس جمهوردرجریان سخنرانی رییس مجلس درقم درروز22بهمن که منجربه حرکت زشت پرتاب کفش به سوی ایشان شده وباعث اختلال درسخنرانی شدکه با توجه به اینکه خودبنده درآنجاحضورداشم بااعتراض شدیدمردم مواجه گردید؟همچنین میخواستم نظرتون راجع به اینکه به نظرمیادکه درگیریهای لفظی داره به طرفداران دوگروه کشیده میشه ودرپی انتقام جویی وتلافی کردن کارهای هم و کینه ورزی ازهمدیگه دارن،نظرتون رابفرمایید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مسلّم کار درستی نبود و همین‌که می‌فرمایید دشمن دو گروه متدین به انقلاب را دارد به جان هم می‌اندازد، باید ما تلاش کنیم بین آن‌ها مودت ایجاد شود. بر همین اساس بنده در آخر جواب به سؤال شماره‌ی3583آن پیشنهاد را کردم. موفق باشید
2284
متن پرسش
سلام علیکم.طاعاتتان قبول.دریکی ازکلاسهایی که زیرنظرحوزه دانشجویی دردانشگاه برگزارمیشدشرکت میکردم دراین مدت کم کم به یکی ازاساتیدانجاعلاقه مندشدم باورکنیدبه خاطرمسایل ظاهری و...نبودمن دختری هستم که سعی میکنم همیشه تحت نظرعقلم عمل کنم امامعرفت وعلم وتفکرایشان منوبه خودجذب کردوتمام ملاکهای معنوی وشخصیتی که برای ازدواج درنظردارم درایشان بودبااینکه درابتدادرموردایشان زودقضاوت کردم امابعدازچندجلسه متوجه شدم کاملااشتباه کردم تاحالابااینکه بااساتیدزیادی کلاس داشتم اماایشان باهمه انهاازنظرسطح علم وتقوافرق میکردندوازاونجایی که دل حرم الله هست وجزاونبایددرقلب باشدعذاب وجدان رهایم نمیکردبااینکه سخت بودامابه یمن وجودماه مبارک ویاری خداوندتونستم محبتشوازدل بیرون کنم امامشکلی که هست این کلاسهاروندتحقیقی داره وخیلی هم ازاین کلاسها استفاده کردم وبایدبعدماه مبارک گزارشات خودراتحویل دهم بااینکه ازخداخواستم منوفقط عاشق خودش کنه وتصمیم دارم سرعهدم بایستم به نظرجناب عالی من چه کنم من میتونم باشرکت درکلاس سرعهدم بمونم یانه چه صلاح میدانیدانجام دهم؟.التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:‌ اگر هنوز قوه‌ی واهمه در صحنه است و شما را مشغول می‌کند از خیر آن تحقیق بگذرید چون طرز نجات انسان از واهمه، میدان ندادن به آن است و از هر شرایطی که موجب میدان دادن به آن می‌شود باید پرهیز کرد. موفق باشید.
1886

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام و خدا قوت. از پاسختان به سوالم ممنونم. میخواستم بدونم این کاری که جدیدا میکنن و برای انتخاب اسم به افرادی رجوع میکنند و میگویند نام فرزند باید با حروف ابجد نام پدر و مادرش همخوانی داشته باشد اگرنه در آینده دچار مشکلات متعددی میشود سندیت دارد.واقعا چنین چیزی هست؟من شنیده ام افرادی بر این اساس نامشان را از طریق افرادی که اینکاره اند تغییر داده اند و بکلی روند زندگی شان در جهت مثبت تغییر کرده.آیا واقعا چنین است؟ ضمنا هزینه های فراوانی هم جهت این عمل گرفته می شود. چرا جواب سوال هایم بین جوابهای قبلی گم میشه؟!نمیتونم جوابمو بگیرم.اگر ممکنه شماره سوالم رو به ایمیلم ارسال کنید تا پیداش کنم. ممنون.التماس دعا.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- در کتاب جایگاه جن و شیطان و جادوگر درص 99 عرض شده. اما این‌که عده‌ای با محاسبه‌های غیر قابل اعتماد می‌آیند بر اساس حروف اَبجد عدد مربوط به اسمی را تعیین می‌کنند و سپس آن عدد را نسبت به امری دیگر مثل عددِ مربوط به اسم همسر آن فرد، مقایسه می‌کنند و ادعا می‌نمایند این دو عدد همخوانی ندارد، پس باید اسم‌هایشان را عوض کنند تا همخوانی پیدا کنند؛ نه‌تنها حرف بی‌پایه و اساسی است، بلکه پشت‌کردن به عقل و دستور شریعت الهی است. و این‌که چرا بعضاً با تغییر اسم، مشکلات فرد یا خانواده مرتفع می‌شود و یا بیماری طرف بهبود می‌یابد، پای شیطان در میان است. آری شیطان برای هلاکت انسان مشکلاتی را ایجاد می‌کند تا او را از خدا باز دارد و به غیر خدا متوسل شود و عملاً از دین الهی فاصله بگیرد و لذا در این راستا راه‌های موفقیت‌های ظاهری را برای او می‌گشاید ولی در زیر این موفقیت‌ها ایمان طرف را از او می‌گیرد و سپس همان موفقیت‌های ظاهری را نیز از آن فرد دریغ می‌کند.. موفق باشید
10105

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ازدواج مرد سنی با دختر شیعه حرام است یا نه؟ لطفا حکمش رو بگید و بیشتر توضیح بدید و دلیلشو بیان کنید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرام نیست ولی ائمه‌ی ما«علیهم‌السلام» فرموده‌اند می‌توانید از آن‌ها زن بگیرید یا دختر به آن‌ها بدهید. ولی بنده در امور فقهی تخصص ندارم بهتر است از مرجع تقلیدتان سؤال کنید. موفق باشید
8685
متن پرسش
سلام و خسته نباشید ارسال مجدد سوال با توجه به اینکه در حال نگارش مقاله ای با عنوان فاطمه (س) و تربیت زن امروز هستم. سوالات زیر در مورد این بانوی بزرگوار برایم مطرح است: اگر به زن امروز پیشنهاد کنیم که در راستای رفع معضل اجتماعی دختران جامانده از ازدواج و زنان بیوه و مطلقه، راضی به ازدواج مجدد همسرش شود. این شبهه مطرح میشود که چرا حضرت علی (ع) و پیامبر (ص) این کار را در زمان حیات همسران اولشان انجام ندادند. با توجه به اینکه این ضرورت در آن دوره هم وجود داشته است. و نمیتوان به صرف استناد روایت امام صادق (ع) که فرموده اند حضرت علی (ع) به علت اینکه فاطمه (س) از خون حیض پاک بوده است. از داشتن همسر دوم نهی شده اند. چرا که هنوز ضرورت اجتماعی آن منتفی نمیشود و همچنین در مورد حضرت خدیجه (س) اینگونه نبوده است. و اساسا آیا میتوان در زمینه ازدواج دوم به زنانی استناد نمود که خود این اتفاق در زندگیشان رخ نداده است؟ سوال دوم: اینکه حضرت زهرا (س) فرموده اند برای زن بهتر است که نه مردی او را ببیند و نه او مردی راببیند. آیا واژه بهتر را میتوان حمل بر استحباب کرد که در صورت مواجهه با امر واجب، مثلا لزوم حضور در عرصه های سیاسی و اجتماعی زن، الویت دوم قرار بگیرد؟ سوال سوم: داستان داشتن گردنبد و پرده از جانب حضرت زهرا (س) و دیدن پیامبر (ص) و ترک خانه زهرا (س) را چگونه توجیه کنیم که حمل بر ترک اولی از جانب معصوم (ع) نباشد؟ آیا معرفت پیامبر را حضرت زهرا (س) نداشتند که ابتدائا اقدام به این عمل ننمایند. حتی اگر مال، مال خودشان بوده است. سوال چهارم: آیا غیر از سیره حضرت زهرا (س) کلامی از ایشان مبنی بر داشتن فرزند زیاد هست که توصیه به زن امروز برای فرزندآوری بیشتر باشد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- با توجه به این که فرهنگ چند همسری به‌راحتی در آن زمان رواج داشته و با توجه به مسئولیت خاصی که رسول خدا«صلواه‌اللّه‌علیه‌وآله» و حضرت علی«علیه‌السلام» در ابتدای کار داشتند صلاح نبوده کاری که از طریق بقیه به راحتی در حال انجام‌دادن بوده، به عهده بگیرند. 2- همین‌طور که متوجه‌اید اگر شرایط اجتماعی طوری باشد که بتوان به آن توصیه عمل کرد که زن با هیچ نامحرمی روبه‌رو نشود خوب است، ولی این توصیه هرگز به این معنا نیست که زنان از آنچه باید انجام دهند عقب‌نشینی کنند. 3- قبلاً هم عرض کردم ظاهراً رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» متوجه بودند این خانواده می‌توانند در موقعیتی از عصمت باشند که حتی توجه به پرده‌ی گل‌دار و یا داشتن آن گردن‌بند برایشان مانع راه خواهد بود و به حضرت زهرا«سلام‌اللّه‌علیها» متذکر شدند. مثل آن‌که قرآن برای رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» نماز شب را واجب می‌کند. 4- نمی‌دانم ولی همین‌طور که ملاحظه می‌فرمایید سیره‌ی ایشان نشان می‌دهد که در این سنّ کم چگونه وظیفه داشتند از فرزندآوری غفلت نکنند. موفق باشید
7633
متن پرسش
با سلام با توجه به تساوی من زن و مرد چرا از 14 معصوم فقط یکی از انها زن بوده و مابقی شان مرد می باشند؟ همچنین بروز و ظهور خصوصیاتی همچون ترس و ... در زن و مرد متفاوت بوده در حالی که من همگی آنها یکی و متعلق به خدا می باشد؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- از آن‌جایی که امام باید در امور اجتماعی از جمله در جهاد شرکت داشته باشد و جبهه را فرماندهی کند اقتضا می‌کند که باید امام مرد باشد. ولی در اسلام از نظر مقام قدسی بین زن و مرد تفاوتی نیست که بنده در این مورد در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» عرایضی داشته‌ام 2- اگر انسان‌ها اعم از زن و مرد در زیر سایه‌ی اسلام قرار گیرند ضعف‌هایشان برطرف می‌شود وگرنه بعضی ضعف‌ها در مردها هست که در زن‌ها نیست و بالعکس. موفق باشید
نمایش چاپی