باسمه تعالی: سلام علیکم: الحمداللّه تاریخِ رجوع به خدا شروع شده است. تنها باید مواظب بود که ذیل ارادهی الهی که در این تاریخ ظهور کرده است، این رجوع انجام گیرد که آن جز انقلاب اسلامی نمیباشد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حرکت جوهری نظر به جوهر و ذات عالم ماده دارد و دیگر در این نگاه فرقی بین حرکت اعراض یک سیب و یا عدم تغییر ظاهری یک سنگ نیست، زیرا هر دو مادهاند و ذات عالم ماده عین حرکت است. سعی بفرمایید صوت شرح بحث حرکت جوهری را دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی خدایی را در مقابل خود دیدید که حقیقتاً همهی آمال و آرزوی ما است و او بیقید و مطلق است؛ در خود مییابیم برای نزدیکی به آن آمال حقیقی باید از قیدها و محدودیتها فاصله گرفت و همچنان نزدیک شد و به گفتهی مولوی: «گر تو خواهی حرّی و آزادگی/ بندگی کن، بندگی کن، بندگی». موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: شخصیتِ فوقالعاده حِکمی و عرفانیِ ایشان را باید در لابهلای آثار ایشان مثل مقدماتی که بر کتابهای «رحیق مختوم» دارند؛ میتوان جستجو کرد. حضرت ایشان، بسیار در نشاندادنِ احوالات عرفانی خود از ترس آنکه شخصیت علمی و تمدنسازِ ایشان به حاشیه رود؛ احتیاط میکنند و از این جهت بسیار مکتوماند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه عالم و عارف واقعی همیشه از باطل متنفر و به حق گرایش دارد، حرفی نیست، منتها شرایط تاریخی و خصوصیات روحی و محیط پرورشی آنها منجر میشود که موضعگیری آنها متفاوت باشد. سه جلد زندگینامه و سخنان آیت اللّه بهجت را تنظیم شده. شما در آنجا ملاحظه خواهید کرد که آیت اللّه بهجت نسبت به زمانهی خود و مشروطیت موضعگیریهای خوبی داشتهاند و تا آنجا که من میدانم نسبت به حضرت امام و مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» ارادت کامل داشتهاند در مورد انتصاب مقام معظم رهبری در سال 68 به رهبری نظام، عده ای به آیت الله بهجت گفتند: آقای خامنه ای جوان است برای رهبر شدن! آیت الله بهجت در جواب آن عده فرمودند: «همان یک بار که گفتند حضرت علی علیه السلام جوان است و ایشان را از خلافت منع کردند برای ما کافیست.»
حجت الاسلام و المسلمین مرتضی آقا تهرانی در پاسخ به سوالی در خصوص ارتباط مقام معظم رهبری و آیت الله بهجت می گوید: «ما مشهد بودیم که حاج آقا مصباح برای بیعت با آقا به تهران آمده بودند و از آن جا هم به مشهد آمدند. ما خدمتشان رسیدیم و از وضع و اوضاع پرسیدیم. حاج آقا فرمودند که برای بیعت خدمت آقا رفته بودم ولی خدا را شکر دست خالی نرفتم، چون آیت الله بهجت یک نامه چهار صفحه ای برای حضرت آقا که تازه رهبر شده بودند، نوشتند. شروع نامه هم این بود که بنده انتصاب حضرت عالی را به سمت مقام ولایت و رهبری تبریک عرض می کنم. بعد آقا به آیت الله مصباح فرموده بودند که تا حالا خیلی ها از مردم و مسئولان با من بیعت کردند ولی هیچ کدام دلم را آرام نکرد که من در این جایگاه باید باشم یا نه؛ الا این نامه که خیالم را راحت کرد. چون می دانم که ایشان اصلا بر مبنایی که دیگران ممکن است بنویسند و حرف بزنند، نمی نویسند و صحبت نمی کنند.
آقاتهرانی ادامه می دهد: چند سال پیش که رهبری یک هفته ای تشریف آوردند قم، جمعیت زیادی برای استقبال آمده بودند در خیابان ها. آیت الله بهجت هم آمدند جزء جمعیت استقبال کنندگان. حالا یک مرجعی در سن حدود نود سال! ایشان هم آمدند در جمع استقبال کنندگان. شخصی به ایشان گفت که حاج آقا شما با این سن و سال آمدید وسط این جمعیت استقبال کنندگان؟ آیت الله العظمی بهجت فرمودند: اگر مردم می دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی نشست. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده هم با شما موافقم و کشورهای پیشرفته فرزندان خود را گرفتار خواندن زبان انگلیسی نمیکنند. همینطور که میفرمایید هرکدام که احساس نیاز کردند خودشان آن را دنبال میکنند، نه روسی انگلیسی میخواند و نه چینی و نه فرانسوی و نه اسپانیائی و ...... موفق باشید
جواب: علیک السلام؛
بنده فکر میکنم عزیزان فرهنگستان اگر عمیقتر فلسفهی صدرایی را مطالعه کنند متوجه میشوند فلسفهی «شدن» یکی از ابعاد حکمت متعالیه است. چون وقتی مکتبی اصالت را به «وجود» داد، دیگر نظر به «وجود» دارد از آنجهت که در خارج هست و عملاً دیگر از حدّ مفهوم پا را جلوتر گذاشته، نکتهی دیگر نگاه هیدگر به غرب است که اگر دوستان فرهنگستان به اندیشههای این دانشمند بزرگ نیز عنایت بفرمایند و متوجه نگاه وجودی این متفکر بزرگ در نقد غرب بشوند، میپذیرند که حرف آنها در گسترهی بیشتری در جهان مطرح است و با بهرهگیری از اندیشههای دیگران بهتر میتوان کار را جلو برد. در جلسه اول «تمدنزایی شیعه» موضوع فوق، بیشتر شرح داده شده.
موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این سؤال را از امثال دکتر موسی نجفی یا آقای دکتر رهدار باید بپرسید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: نمیدانم صدای تو را میشنوم یا هنوز زمان شنیدن آن فرا نرسیده است؟ من بخواهم یا نخواهم این «صدا» صدایِ آیندهی تاریخِ ما است و اگر امروز شنیده و فهم نشود، فردایِ تاریخ ما، فردایِ تقابلِ کَرانی است که این صداها، آنها را عصبانی میکند زیرا خوابشان را آشفته کرده است.
آنچه باید با تو در میان بگذارم بیشتر از آنی که گفتهای و یا فریاد زدهای و یا نه! ناله کردهای، نیست. نالهی هوشیارانهای که امید دارد که با تاریخی که شروع شده است سخنی از جنسِ فرونشاندن عطش بشنود.
این پیرمرد که با تو سخن میگوید نمیخواهد خود را به خواب خرگوشی بزند، اما میخواهد به رسمِ نصیحت پیران، آری! به رسم نصیحت پیران که میدانند راهی بس ژرف در پیش دارید، چند کلمه بگوید،تا وقتی با هزار امید بنا دارید با مرغِ ماهیخوار که با یک شیرجه، دهها ماهی چون شما را در کیسهی منقار خود اسیر میکند تا ببلعد، روبرو میشوید،خود را نبازید و گمان نکنید دیگر راهِ گشودهای برای شما نیست.
1- گفتی از دین رسمی به تنگ آمدهای! گوارایت باد. ولی از خود پرسیدهای آنهایی که به ظاهر از دین رسمی به وجد میآیند، در دلِ آن سخنان چه چیزی میجویند که اینچنین جانشان گرم میشود؟! و در چه تاریخی خود را احساس میکنند که اینچنین اشک میریزند و جان خود را برای دفاع حرم دختر پیامبر«صلواتاللّهعلیهوآله» ایثار میکنند؟!
2- در این ظلمات چه کسی در را به سوی انسانها میگشاید؟
میدانم که دشمنیِ تو با فیلسوفان، از چه جنسی است. مسلّم از جنسِ دشمنیِ آنهایی که با فردیدِ بزرگ دشمن بودند و هستند؛ نیست. عیب فردید این بود که می دانست «ما که هستیم و کجا هستیم و چرا پایِ ناتوان خود را نمیبینیم». آیا او به جرم ناتوانایی پاهایما دستور داد آنها را ببرند؟
3- جامعه را نمیتوان مضطرب کرد، باید با همین نالهها و همین سوزهای امثال شما ها ، راهی را گشوده . آیا راهی هست که ما به آن نظر کنیم؟ من با تمام وجود و قسم به اشکهایی که مادران شهداء و همسران شهداء در فقدان شهیدشان ریختند، آن راه را راهِ خمینی میدانم؛ نه یک کلمه بیشتر، و نه یک کلمه کمتر! و چقدر سخت است در زیر غبارهای رسمیتیافتهی دوران، این راه را پیدا کرد و نشان داد. با تمام وجود به ناتوانی و اَلْکنیِ سخن خود اقرار میکنم، ولی:
گرم سنگآسیا بر سر بگردد
دل آن دل نیست کز آن رَه بگردد
4- به من بگو از آنچه که داریم کدام را اگر نداشتیم، بهتر بود؟! اگر ما صدرا و محیالدین و خمینی نداشتیم، از متفکران بزرگی محروم نبودیم؟!!
عجله نکن، و از دست من عصبانی مشو!! ما همه، چوبِ رسمیشدنِ این فریادها را می خوریم. اگر سورنکی یرکگور از دستِ استادان دانشگاه عصبانی است که سخنان او را تبدیل به درس میکنند و گرمی آن سخنان را میکُشند، صدرا و محیالدین نیز به همین بلا دچار شدند!!
راهی که در جادهی گذشتهی ما گشوده شده است، انکار شدنی نیست. این افکار آنچنان نیستند که در مواجه با آنها با آنها دشمنی کنیم که این دشمنی با خودمان است و این، بیرونافتادن از دایرهی تفکری است که میتواند معنایِ فردای تو و ما باشد.
مطمئن باش اگر راه خمینی گم شود، هیچکس صدای تو و امثال تو را نخواهد شنید، به دیوانگی متهمت میکنند و تو در بنبستِ تاریخیِ تحمیلشده بر روزگاران، یا دیوانه میشوی و یا خودکشی میکنی!!
این حرفها را به حساب پیرمردی و محافظهکاری من بگذار! ولی فکر کن. همهچیز را بر هم بزن، ولی مواظب باش ضرر نزنی.
من از کلمات تو ذرهای از ضرر و زیان نمیبینم، ولی باز مواظب باش ضرر نزنی.
مشکل، غربتِ فکر است و با پسندیدن و نپسندیدنِ آنچه بر ما میگذرد، مشکل حل نمیشود.
باید حماقتها را تشخیص داد و بر آن نهیب زد و به آرامش دروغینِ حماقتها، دلخوش نبود.
بایدپیامبر بود که بارِ امانت را بتوان کشید. هرکسی تاب تحمل آن را ندارد، خواه مَلک باشد و خواه کوه و دشت و بیابان!!!
آری! به قول آن مرد بزرگ، وقتی بادِ تفکر میوزد تا حماقتها را بسوزاند، هرکس سعی میکند در پناهی قرار گیرد و سنگری برای خود دست و پا کند. و چقدر اندکاند آنانی که در مقابل آن باد، پیراهن از تن بیرون آورند و سینهی خود را در مقابل آن قرار دهند.
همانطور که میگویی چه اندازه واژهی تفکر زشت و آلوده شده است و ما را از نگاه رومانتیکها که در زیباییها تفکر را میجستند، محروم کرده است.
آیا امروز «تفکر» را جز در پیران و جوانانی که به تشییع شهدای مدافع حرم آمدهاند، در جای دیگر میتوان جستجو کرد؟! خدا میداند اگر با شیلر و هولدرلین در تاریخ خودشان، هماحساس شویم، آنوقت چقدر به تشییعکنندگان شهدای مدافع حرم، این متفکرانِ بزرگ تاریخ امروزی، خود را نزدیک میبینیم.
5- بگو! توقع خود را در چه کسانی جستجو میکنی؟ مگر میشود انسانها حتی انسانهای بزرگ، همهی موازین را رعایت کنند؟!! همانطور که از شاعر، باید طلبِ شعر کرد و نه، اخلاق، باید از دینِ رسمی و یا عرفانِ رسمی و یا عزاداریِ رسمی، آنچه را میتوان گرفت، بگیری و پاسدار فکر باشی و حرمت فکر و متفکران را رعایت کنی.
آنکه انقلاب اسلامی را بسطِ مدرنیته و نیهیلیسم میداند، چگونه میتوان او را به عنوان یک متفکر پاسداشت؟! آیا این مثل همانهایی نیست که هایدگر را چون رئیس دانشگاه فرایبورگ در زمان نازیها بود، نمیفهمند و متوجه نیستند با هایدگر، چه چیزی پیش آمد؟ آیا با انقلاب اسلامی، بسطِ مدرنیته و نیهیلیسم پیش آمد؟! یا تفکری به وسعت همهی تاریخِ بشر در جان مردمانی که هیچوقت توسط متفکرانِ رسمی دیده نشدند.
چقدر دیدنی بود آنچه آوینی دید و بقیه ندیدند. وای! اگر از این تاریخ، شهید خرازی و کاظمی و همت و باکری و علمالهدیها دیده نشوند!!!!
اینکه ما امروز و در این شرایط آشفته چه اندازه میتوانیم به حقیقت انقلاب اسلامی نزدیک شویم، بحث دیگری است. ولی آیا میتوان بدون طیکردنِ این راهِ گشوده، به حقیقتی رسید؟
اگر امروز به هولدرلین به جهت فهمی که از حضرت ابراهیم یافت، سجده میکنی که حقیقتاً سجدهکردنی است! فردا که این راه گشوده میشود، اگر به این شهداء سجده نکنیم، سر بر سنگ کوبیدهایم! و این انجمادی است سرد و بیروح، خواه از هایدگر سخن بگوییم، خواه از هگل. موفق باشید .