بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
17678

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام استاد گرامی: در زیارت ائمه علیه السلام آیا می شود به نیت امام دیگری به زیارت امام دیگر برویم، مثلا به نیابت از امام زمان (عج) به زیارت امام رضا علیه السلام برویم و همچنین زیارت امامزادگان را نیابتی می شود انجام داد؟ نیابت پدر یا مادر فوت شده چطور؟ در کل زیارت نیابتی بهتر است یا شخصی؟ اجرتان با سیدالشهدا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- با نیابت امام زمان«علیه‌السلام» به زیارت‌رفتن، بسیار خوب بوده و برکت چندین برابر دارد 2- انجام عبادات به نیابت والدین و اموات بسیار خوب و با برکت است. موفق باشید

17491
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد بزرگوار: رهبر عزیز انقلاب در بیانی انقلاب اسلامی را اینگونه توصیف می نمایند: «انقلاب مثل يك كوره‏ ى گدازنده است؛ تغييردهنده ‏ى شكل‏ و نظم‏ عناصرِ موجودات‏ است. انقلاب يك چنين حالتى است؛ مثل آنچه كه قديمى ‏ها مى ‏گفتند: اكسير، كيميا، كه عنصر مس را به عنصر طلا تبديل مى‏ كند. اين البته حالا ممكن است در ذهن بعضى ‏ها افسانه به نظر برسد؛ افسانه هم نيست؛ واقعيت داشته و دارد. انقلاب يك چنين چيزى است؛ تغيير دهنده است، دگرگون‏ كننده است. اين دگرگون ‏سازى فقط در سطح مناسبات اجتماعى نيست، بلكه در درجه‏ ى اول، در لايه ‏ى درون انسانها و ذهنيت ‏هاست. اولين تغيير، اينجا داده مى‏ شود؛ در دلها.» (07/ 07/ 1387) نسبت حقیقت انقلاب اسلامی با هستی چیست؟ آیا انقلاب اسلامی در تکوین تأثیرگذار است؟ نسبت حقیقت انقلاب اسلامی با نفس انسان چبست؟ بیان فوق چگونه با آیاتی مانند«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري‏ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا يَکْسِبُونَ-96 اعراف» و «ظهر الفساد في البر و البحر بما کسبت ايدي الناس ليذيقهم بعض الذي عملوا لعلهم يرجعون- 41 روم» قابل توضیح است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در رابطه با چیستی انقلاب عرایضی شده که صوت آن بر روی سایت هست. خوب است که در این مورد به آن‌جا رجوع فرمایید.عنوان بحث هست «راز ماندگاری انقلاب اسلامی و خطر نفوذ و استحاله» در قسمت یاد داشت ویژه.  موفق باشید

17111

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: استاد عزیز من در جمع گروهی قرار گرفتم که پس از اینکه مدتی در این جمع بودم احساس می کنم که از دیگران عقب ماندم ( افراد گروه حداقل 5 سال از من بزرگتر هستند) ایده ها و نظرات و برداشت هایی می کنند که من غبطه می خورم که چرا این سوالات به ذهن من نرسید و احساس می کنم که در کارهای فرهنگی فوق العاده عقبم. با توجه به این که من از مهر ماه در شهر دیگری دانشگاه می روم و می دانم که با برنامه ریزی می شود در آن زمان هم مطالعه کرد ولی خب زمان کمتری نسبت به تابستان دارم. به نظر شما با مطالعه مشکلم حل می شود؟ اگر حل می شود چه کتابی مناسب است؟ آیا راه حل دیگری به جز مطالعه هست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فعلاً سیر مطالعاتی روی سایت پیشنهاد می‌شود. إن‌شاءاللّه راه‌هایی گشوده می‌شود که جبران مافات خواهد بود. موفق باشید

14706
متن پرسش
با سلام: حضرت استاد ما تماما با موجودات محدود در عالم ماده سر کار داشتیم و عقل ما هم محدود هست پس مفهوم بی نهایت رو از کجا انتزاع یا درک می کنیم؟ که خداوند رو یک موجود بی نهایت و لایتناهی می گیریم. آیا لایتناهی بودن رو فقط به صورت سلبی می فهمیم؟ یعنی همین قدر می فهمیم که محدود نیست؟
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: مفهوم بی‌نهایت یک مفهوم انتزاعی است و همین‌طور که می‌فرمایید با نفیِ محدویت‌ها آن را می‌فهمیم. ولی عقل می‌تواند با دلایل لازم، مصداقی برای آن بیابد. موفق باشید

14326
متن پرسش
سلام: 1. این جمله آیت الله سعادت پرور (ره) چقدر درست است؟ چرا عرفای دیگر را نام نبردند؟ ایشان در مقدمه کتاب ارزشمند «سرالاسراء» در رابطه با دو استاد خود مرحوم امام (ره) و علامه طباطبائی می نویسند: «خداوند متعال در عصر ما با خلق دو حجت بالغه و نشانه هدایت‌گر بر مردم منت نهاد و راه رسیدن به حقیقت را به نوری ظلمت شکن روشن ساخت، یکی از آن دو حجت، بزرگ‌مرد میدان علم و عمل، میدان‌دار توانای علوم عقل و نقل، عارف بالله، محبوب خدا و اولیاء خدا، احیاگر دین و ایمان و برپادارنده ولایت و حکومت اسلامی، و نجات دهنده کشور از چنگال پادشاهان پس از قرن‌ها ستمگری، آیت اعظم پروردگار و حجت خدا بر اهل زمین در این زمان، حضرت امام سید روح الله موسوی خمینی (رضوان اله تعالی علیه) است. و دیگری نابغه زمان، گشاینده گره های فهم سنت و قرآن، شناگر بی بدیل دریای معارف الهی و آموزگار آنها، بزرگ‌مرد میدان علم و عمل، میدان دار توانای علوم عقلی و نقلی، زنده کننده حوزه های علمیه، مایه فخر اهل تحقیق و معرفت، صاحب تفسیر شریف المیزان و کتابهای ارزشمند دیگر، آیت حق و دین و حجت خدا بر اهل فهم و یقین، سید محمد حسین قاضی طباطبایی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) است. این دو بزرگوار مصداق فرمایش حضرت علی ابن الحسین(علیهما السلام) هستند که فرمود: «خداوند – عز و جل – می دانست که در آخرالزمان ژرف اندیشان خردمندی خواهند آمد و از همین دو سوره «قل هو الله احد» و آیات اول سوره حدید «و هو علیم بذات الصدور» را نازل فرمود. 2. ظاهرا شما هم دقیقا همین عقیده را دارید استاد؟ بله؟ التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چقدر خوب و عالمانه آن استاد عزیز تشخیص داده‌اند که آن دو بزرگوار یعنی حضرت امام و علامه«رحمت‌اللّه‌علیهما» در این زمانه جهت ظهور تاریخ توحیدی، اصل‌اند و سایر عزیزان به نحوی در سایه‌ی آن‌ها معنا دارند. موفق باشید

13976
متن پرسش
سلام: جناب محی الدین فرموده اند: «العالم متوهم ما له وجود خارجی.» استاد بنده بعد از کار کردن روی کتاب از برهان تا عرفان برداشتهایی داشته ام از این جمله. ولی می خواستم از استاد خواهش کنم اگر بتوانند در چند خط منظور آن را بفرمایند بنده سعی می کنم روی آن کار کنم. التماس دعا
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: این بحث مهمی است که محی‌الدین در فصّ یوسفی به میان آورده است و شاهد خود را روایت مشهور پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» قرار می‌دهد که حضرت می‌فرمایند: «النَّاسُ نِيَامٌ‏ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» مردم در حال حاضر در خواب‏اند وقتى مردند، تازه بيدار مى‏ شوند. بيدار مى‏ شوند و مى‏ بينند عالم اطرافشان طورى شده كه نسبت به دنيا برايشان يك نحوه بيدارى است. به همين جهت قرآن در رابطه با قيامت به شخص گناهكار مى‏ فرمايد: «لَقَدْ كُنْتَ في غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ» حقيقتا تو از اين عالم در غفلت بودى ما پرده را از مقابل تو عقب زديم و حالا چون چشمت تيزبين شده اين‏ها را در اطراف خود مى‏ بينى ولى در دنيا نديدى در حالى‏كه در دنيا هم اين‏ها اطراف تو بود. محی‌الدین دنیا را نسبت به عالم بالا دارای وجود اصیل نمی‌داند، ولی نه این‌که آن را غیر واقعی بداند. سعی بفرمایید مطلب را در فصّ یوسفی دنبال فرمایید. موفق باشید

 


[1] ( 2)- بحار الأنوار، ج 50، ص 134.

[2] ( 3)- سوره‏ى ق، آيه‏ى 22.

13620
متن پرسش
با عرض سلام و عرض تسلیت این ایام: اینجانب اعتقاد و نگاهی به امام حسین و عاشورا دارم که می خواهم خدمت شما عرضه کنم تا درستی یا نادرستی آن را بفرمایید: باور من این است که امام حسین علیه السلام برای خدا و به خاطر عشق به خدا از همه چیزش گذشت و برای امام حسین اینگونه به شهادت رسیدن یک افتخار است و دیگر یاران امام حسین علیه السلام هم خودشان را فدای امام خویش کردند و به خاطر عشق به امامشان اینگونه شهادت را پذیرفتند و برای آنها هم یک افتخار است و گریه های حضرت زینب (س) را گریه خواهر برای برادر نمی دانم بلکه گریه در فراق ولی و رهبر خویش است. و معتقدم اگر به ما دستور دادند که هر ساله به یاد این مصیبت عظمی باشیم برای این است که ما هم این چنین درس عشق را یاد بگیریم و در حقیقت چگونه زیستن را یاد بگیریم که هر لحضه باید فدایی امام خویش باشیم اما گریه برای آن حضرت گریه برای عقب ماندگی خودمان است گریه ای است که چرا نبودیم و در رکاب او شهید شویم نه گریه برای اینکه چرا امام را شهید کردند یا برای اینکه آبش ندادند. و اگر می گویند مصیبت عظما به خاطر این است که عده ای که تعدادشان هم کم نیست با کمال بی شرمی در مقابل امام خود ایستادند و حرمتش را شکستند و نفهمیدند که این امام از جان خودشان هم عزیز تر است و این هم جای گریه دارد. به خاطر این اعتقادم نمی توانم پای هر روضه ای بنشینم و هر نوحه ای را گوش دهم از نوحه های صرفا عاطفی و اینکه فقط به زخم های حضرت اشاره می کند بدم می آید یعنی اینقدر حالم بد می شود که تا چند روز نمی خواهم پای مجلس امام حسین علیه السلام بروم. سوال دیگری از محضر شما دارم من قلبا خدا و پیامبر، ائمه و امام خمینی و حضرت آقا را دوست دارم هنگام پخش صوت قرآن، دعا، و مجلس امام حسین احساس کنده شدن از جایی را دارم که به شدت بی تابم می کند و دوست دارم به آنجا بروم و آرزویم هم رسیدن به آنجاست. حتی گاهی به خدا می گویم من دنیا را نمی خواستم و تو برای آمدن من به دنیا عشق امام حسین را در دلم نهادی تا بیایم و اینجا انتقام آن عزیز را بگیرم قلبم می گوید تو باید جوری بمیری که این هزار و چند صد سال عقب ماندگی را جبران کنی. اما در مقام فکر و تفکر نمی دانم چرا به همه چیز شک می کنم و وقتی هم به سراغ استدلال می روم آن اطمینان قلبی که خودم دارم را به من نمی دهند و خلاصه دچار تعارض شدم. راهنمایی بفرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نگاه خوبی است. سعی کنید خودتان با شنیدن آن نوحه‌ها، نظرتان را به وَجه قدسیِ آن حادثه معطوف دارید 2- این شک خوب است از آن جهت که وجه متعالی موضوعات مدّ نظرتان قرار گیرد. پیشنهاد می‌کنم «مقالات» آیت اللّه شجاعی را برای خود به‌عنوان یک مبنای فکری مدّ نظر قرار دهید. بنده نیز مختصراً آن را شرح داده‌ام. موفق باشید

13464
متن پرسش
سلام علیکم: در یکی از سخنرانی ها فرمودید مومن کسی است که قلبش با خدا آشناست. 1. آیا این درست که مومن الزاما به کسی که عادل است (گناه کبیره نمی کند و بر صغیره اصرار نمی ورزد) محصور نمی شود؟ شخصی می گفت در حدیث داریم شخصی که فلان گناه را می کند از ایمان خارج است این یعنی مومن هنگام گناه کلا از مومن بودن جداست یا منظور این است که از آن قرب به خدا دور می شود؟ 2. اگر مومنی گناه کبیره ای کرد و در توبه اش تاخیر ایجاد کرد آن لحظاتی که توبه نکرده عنوان مومن ندارد؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به طور اجمال در همه‌ی موارد فوق فرد مورد نظر جهت قضاوت ما یک فرد مؤمن است هرچند که گناه کرده باشد. ولی مطابق روایات نسبت قلبی او با خدا در هنگام گناه به شرطی که بداند آن گناه مقابله با خدا است، به هم می‌خورد و تا توبه نکرده است از الطاف الهی محروم است. ولی این ربطی به رابطه‌ی ما با او ندارد مضافاً که معلوم نیست تصور او از آن گناه، مقابله و تمرّد با حضرت حق باشد. موفق باشید

12919
متن پرسش
با سلام: 1. می توانیم بگوییم معراج پیامبر (ص) اتحاد مقام نفس ایشان با مقام نوریشان است و مقام نوری همان مقام او ادنی است؟ 2. آیا می توانیم بگوییم امامان هم مثل پیامبر (ص) معراج دارند؟ 3. آیا حقیقت قرآن بدون واسطه جبرائیل بر ائمه (ع) نازل می شود؟ 4. آیا ما می توانیم در سیر تکاملی مان به مقام روح برسیم و اگر اینچنین است که دیگر فرقی با معصومین نخواهیم داشت؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- به نظرم حرف خوبی است 2- تصریحی در معراج ائمه به چشم نمی‌خورد 3- بلی! در روایت داریم که حضرت صادق«علیه‌السلام» از سر شب تا نزدیک صبح آیه‌ای را تکرار کردند و سپس مدهوش شدند و فرمودند از خود حق آیه را دریافت کردم 4- در هر صورت صاحب مقام روح پیامبر و ائمه«علیهم‌السلام» هستند و ما در ذیل آن‌ها و تابع آن‌ها می‌توانیم معنای حقیقی خود را بیابیم. موفق باشید

12701
متن پرسش
با سلام استاد بزرگوار: با توجه به حدیث مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ. دگر چه نیازی به خواندن کتاب هست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره باید با خواندن کتاب و تدبّر در متون مقدس علمی پیدا کنیم که اگر مطابق آن عمل نماییم با نور علمی برتر زندگی را مدیریت می‌نماییم. موفق باشید

7724

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و ادب خدمت استاد ابتدا از حضرتعالی در خصوص ارسال بایسته های اقدام کلان فرهنگی تشکر می کنم و چند سوال مهم : بنده بعد از اتمام دانشگاه وارد بر حوزه شدم و در حالی پایه اول را سپری می کنم که کمتر بهره ای از این بخش نصیبم گشته است. از آن شور و حالی که 5 سال پیش از مباحث معرفت نفس گرفتم و حس حضوری که درک کردم در اینجا خبری نبود. هر چه خودم نگاه می کنم متوجه می شوم طریق من روش داشمندی نیست که انبار اطلاعات باشم بلکه آنچه روح مرا ارضا می کند روش اندیشمندی و طهارت باطن است که با درک حضور حضرت رب العالمین جلا و علا حاصل می گردد. و در این بین ازدواج را بسیار برای خود لازم می یابم چرا که اقتضای شرایط سنی ام (28 سال) و آنچه که در این بین از انس نصیبم می شود را موثر در تمرکز و جمع حواس می دانم . بر این اساس در خصوص معرفت نفس و ازدواج برنامه جدی دارم. بنده با یک هدف بسیار متعالی وارد بر حوزه شده ام اما متاسفانه تا کنون شاید 10 درصد آن محقق نشده باشد و شور و رغبت را از من در مطالعه جدی و مباحثه ربوده است. گویی نوعی افسردگی برای من ایجاد شده و قلب من محبوب خود را گم کرده و لذا در جستجوی این محبوب به همسری صالح و معرفت حضوری پروردگار می اندیشم. در نظر دارم در تابستان امسال برخی دروس را ارتقائی بخوانم تا در سال تحصیلی جدید فرصت بیشتری برای پیگیری آنچه تشنه آنم داشته باشم. نظر حضرت عالی در این خصوص چیست؟! بنده در مسیر ورود به حوزه فشار زیادی را تحمل می کنم و لذا نمی توانم خود را با بی ثمری مواجه ببینم. از اینکه بنده را راهنمایی می فرمائید سپاسگزارم.
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: این‌که می‌فرمایید می‌خواهید بعضی دروس را ارتقائی بخوانید اشکالی ندارد، ولی در مورد ادبیات عرب کوتاهی نکنید و نیزانتظار نداشته باشید در ادبیات عرب هم مثل معرفت نفس در حال حضور باشید. ادبیات عرب جنبه‌ی «راه» را دارد برای رسیدن به مقصد. راه؛ مقصد نیست که انتظار حال حضور از آن دارید. در موضوع ازدواج هم بنده دعا می‌کنم به بهترین نحو موفق باشید. موفق باشید
7682
متن پرسش
سلام.بنده سوالی داشتم در رابطه با صرف کردن وقت در کسب معارف دینی.با توجه به رشته سنگین دانشگاهی اینجانب.(پزشکی)تقریبا میشه گفت تمام وقتم صرف درس خوندن میشه. میدونم اگه با نیت الهی و خدمت به خلق باشه خوبه.ولی با این حال دوست دارم فرصت بیشتری داشته باشم برای مباحث دینی.متاسفانه فقط وقت میکنم نمازهای یومیه رو به جا بیارم
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: در هرحال باید طوری برنامه‌ریزی کنید که در همین دوره‌ی سنی، قلب خود را با معارف عالیه‌ی الهی آشنا کنید. این هنر شما است که بتوانید این دو کار را جمع کنید. موفق باشید
7581
متن پرسش
با سلام در جایی میخواندم که روح استفاده از ماشین ظرفشویی رفاه طلبی است.در نظر شما در این مورد چیست؟آیا تا جایی که میشود از خرید و استفاده آن باید خودداری کرد؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: حتماً این ابزارها بر اساس روح رفاه‌طلبی ساخته شده ولی زندگی امروزین ما طوری شکل گرفته که در استفاده از بعضی آن‌ها مجبوریم تا سبک زندگی خود را إن‌شاءاللّه تغییر دهیم. موفق باشید
6875
متن پرسش
سلام علیکم پیرو سوال 4549 یکی از اصول اساسی مدیریت غرب بحث سازماندهی است. در سازماندهی، وظایف و اختیارات و مسئولیتهای واحدها و پستها مشخص و نحوه هماهنگی و ارتباط بین آنها مشخص می شود (سیدمهدی الوانی، مدیریت عمومی، ص 95) یکی از اجزا اصلی سازماندهی تخصص گرایی است. تخصص گرایی به گروهبندی دقیق وظایفی که به وسیله یک فرد انجام می شود بر می گردد. (استیفن رابینز ترجمه الوانی و دانایی فر، تئوری سازمان، ص 82) البته همانطور که استحضار دارید این تخصصی شدن در حوزه وظایف است و با تخصصی شدن علوم متفاوت است. سوال بنده از حضرتعالی اینست که ریشه تخصص گرایی به این سبک که در مدیریت غربی مطرح است در تمدن غرب چیست؟ نظر اسلام در این مورد چگونه است؟ اگر لطف بفرمایید و به صورت مبسوط پاسخ دهید ممنون می شوم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در امور عقیدتی و دینی همه باید رجوع الی اللّه داشته باشند و استعدادهای مختلف روش‌های مختلفی را اقتضا می‌کند ولی تغییری در هدف ایجاد نمی‌کند. معلوم است که در امور دنیایی باید سازماندهی داشت و به طور طبیعی تخصص‌گرایی به میان می‌آید حال چه رویکرد ما تمدن غربی باشد و چه تمدن اسلامی. موضوع چیزی نیست که نیاز به بحث مبسوط داشته باشد، مگر در چگونگی سازماندهی و تخصص‌گرایی که در رابطه با هدفی که در این امور دنبال می‌شود متفاوت است. شاید کتاب «تمدن‌زایی شیعه» نکاتی در این مورد در اختیارتان بگذارد. موفق باشید
6395
متن پرسش
سلام.حضرت استاد در باب دیدن خواب برای افراد نابینای مادرزاد سوال داشتم که آیا آنها هم خواب می بینند ویا خیر ؟واگرمی بینند محدوده ی خواب آنها چه مقداراست وآیا رویای صادقه هم می بینند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در خواب هرکس با صورت‌هایی که در خیال خود دارد مرتبط می‌شود و شخص نابینا نیز با سایر حواس خود صورت‌هایی را در خیال ایجاد کرده و در رؤیای صادقانه نفس انسان با عالم بالا مرتبط می‌شود و مطابق صُور مأنوسی که دارد آنچه از عالم بالا به‌دست آورده است را صورت می‌دهد. موفق باشید
6354
متن پرسش
سلام.با توجه به این که زمان مربوطبه عالم ماده می باشد وبعد از مرگ ودربرزخ زمان موجود نیست وهرکس هم با توجه به امیال وتعلقاتی که به عالم برزخ داشته درآن می ماند ومثلا برخی 70هزارسال یا بیشتر.با این مقدمات حضرات معصومین(ع)بعداز شهادتشان به برزخ می روند ودرآنجا توقفی دارند ویا یک سره به قیامت می روند ویا فوق این حرفها می باشند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از آن‌جایی که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌فرمایند: «اَلآنَ قیامتی قائم» و همین حالا آن حضرت از برزخ گذشته‌اند، می‌توان گفت حضرات معصومین به یک معنا خودشان صاحب قیامت‌اند که در سوره‌ی اعراف تعبیر «وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجال‏» را کرده که امام صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: مائیم آن‌هایی که بر اعراف‌اند. زیرا رجالی که بر اعراف‌اند اذن می‌دهند چه کسی به بهشت برود و چه کسی به بهشت نرود. موفق باشید
5616
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیز وآرزوی سلامتی 1.میخواستم درباره جایگاه سیر شما ونحوه ی نگاه ورجوع ما توضیح بیشتری بدهید؟ 2.میخواستم مخصوصا درباره انسان شناسی هندسه ذهنی تان راترسیم بکنید؟ ببخشید اگرسوالات جواب آن خیلی طولانی میشود ولی یه دفعه توی سیرتون وسوسه ای میادکه ایناراه رو ایینقدرطولانی باشرح و...که اراده ام کمی سست میشود طولانی بودن راه را میبینم ممون اگربه دو سوال جواب کامل وتوصیه ای به مطلب اخیر بکنید. باتشکرفراوان...
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده جایگاه مباحث خود را در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» عرض کرده‌ام که مختصر آن به این شرح است: اگر کسی رسید به این که در مقابل خدا بنده است، افق جان او متوجه حقیقت می‌شود. دیگر میل او در راستای تحمیل ذهنیاتش به عالم نیست، بندِ حق است یعنی رجوع او به چیزی بالاتر از خودش است، این دیگر از غرب عبور کرده است. با توجه به این امر است که تأکید می‌شود باید «منِ» خود را بنده دید و بقیه را نیز متوجه این حقیقت کرد و سیر الی الحق جز این نیست، هرچند این سیر، ساز و کارهای مفصلی دارد که ما در حدّ توان محدود خود به آن می‌پردازیم ولی ارزش کار به باز شدن افقی است که بتوان آن افق را در منظر خود نگه داشت. بنده سعی می‌کنم در رابطه با سیر الی الله جایگاه مباحث را عرض کنم تا إن‌شاءالله دوستان متوجه باشند با چه رویکردی باید مباحث و کتاب‌ها را دنبال کرد. اگر معلوم شد مقصد و مقصود ما «سیر الی الله» است تا جان ما در معرض پرتو انوار الهی قرار گیرد، جایگاه تمام مباحث در راستای چنین هدفی مشخص می‌شود و اگر غیر از این است، خواننده یا شنونده را گرفتار پوچی کرده‌ایم زیرا ما از آن گروه‌هایی نیستیم که بگوئیم هر کتاب به یک بار خواندنش می‌ارزد. این یک حیله‌ی سوبژکتیویته است تا سرگردانی انسان‌ها پنهان شود. وقتی راه ما سیر الی الله شد برنامه‌ها و راه‌کارهایی که متوجه این سیر است نیز مطلوب ما خواهد بود. حتی اگر آن برنامه‌ها برای به‌دست‌آوردن انرژی هسته‌ای باشد تا استکبار نتواند ما را محتاج خودش بکند و از عزت اسلامی ما بکاهد. به هرحال باید جای هر برنامه‌ای در راستای مقصد اصلی مشخص باشد. وقتی جای مباحث مشخص شود هرکس می‌تواند نسبت به هدف اصلی جلو برود و مباحث مطرح‌شده إن‌شاءالله برکات خود را به همراه می‌آورد وگرنه آن مباحث و آن فعالیت‌ها هر چند با رنگ مذهبی باشد مزاحم حیات ما می‌شوند. در رجوع «الی الله» - در بستر بندگی خداوند- مقصد ما رجوعِ به حق خواهد بود و در راستای رجوع به حق باید به اسماء الهی نظر کرد و رجوع به اسماء در ذیل رجوع به حق قرار می‌گیرد. از آن طرف مظهر کامل اسماء الهی، اهل‌البیت«علیهم‌السلام»‌اند که به‌طور مشخص در این زمان حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» می‌باشند و باید دائماً وجود و ظهور آن حضرت مدّ نظر باشد. ملاحظه کنید در این مکتب هم هدف مشخص است هم راه. هدف رجوع به «وجود» است به عنوان «حق» و راه رجوع به حق است با نظر به اهل‌البیت«علیهم‌السلام» که صورت کاربردی رجوع به حق هستند. هدف را باید در ابتدا به عنوان یک حقیقت واقعی - و نه ذهنی- شناخت و در راستای رجوعِ الی الله باید نظر به حقیقتِ «وجود» داشت تا گرفتار خدای انتزاعی و مفهومی و ذهنی و اعتباری نگردیم. وقتی متوجه شدیم نظر به «وجود» یک کار اساسی است تا از یک طرف «سیر الی الله» برای ما درست انجام گیرد و از طرف دیگر از روح سوبژکتیویته آزاد شویم، عرض می‌کنم مباحث معرفت نفس با توجه به این که نظر به جنبه‌ی «وجودی» نفس ناطقه دارد، این کار را ممکن می‌کند. «برکات رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» در راستای رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه»، موضوعِ ضرورت شناخت انقلاب اسلامی از یک طرف و نفی غرب از طرف دیگر به میان می‌آید. در ابتدای کتابِ «آشتی با خدا از طریق آشتی با خودِ راستین» بحث «پوچی چرا؟» مطرح می‌شود و با توجه به آن مباحث موضوع معرفت نفس دنبال می‌گردد. در راستای رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه»، موضوع اثبات انقلاب اسلامی و نفی غرب در میان می‌آید، چون غرب حجاب رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است، زیرا سوبژکتیویته به هیچ حقیقتی رجوع ندارد تا بتواند به «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» نظر کند و مباحث نقد غرب با این رویکرد مطرح شده تا حجاب نور مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» شناخته شود وگرنه نقد غرب به خودی خود هیچ دردی را دوا نمی‌کند و صرفاً یک ژست پُست‌مدرن است. ما نقد غربی که در ذیل شخصیت حضرت امام، موجب رجوع به مکتب اشراقی حضرت امام می‌شود و نهایتاً ما را به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» رهنمون می‌کند، می‌پذیریم، ما غربی را نفی می‌کنیم که حجاب رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است و انسان‌ها را گرفتار سوبژکتیویته کرده است. عرض شد مباحث مربوط به انقلاب اسلامی چشم ما را متوجه عالَمی می‌کند که در آن امکان عبور از غرب برای جامعه‌مان فراهم گردد و از آن طرف مقدمه‌ی ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» شود، مباحث مربوط به انقلاب اسلامی و امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌‌علیه» را با توجه به این امر دنبال می‌کنیم و شما نیز مواظب باشید مباحث را بیرون از این جایگاه مطالعه نفرمائید. مباحثی مثل «برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» و «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» و «اسماء حسنا؛ دریچه‌ها‌ی نظر به حق» کمک می‌کنند تا تصور صحیحی از حضور حضرت حق در هستی داشته باشیم، چیزی که حضرت امام بر آن تأکید فراوانی داشتند که باید حجاب‌هایی که تصور ما را از رجوع به حضرت حق مختل می‌کند بشناسیم و از آن نجات یابیم. همان‌طور که می‌دانید: «وجود»، حقیقتی است که در هر صحنه‌ای یک وجهش نمایان می‌شود. وقتی بنا است در رابطه با غرب صحبت شود از آن زاویه‌ای به غرب نظر می‌شود که حجاب غرب کنار رود و «وجود» رخ بنمایاند و ظلمانی‌‌بودن غرب نسبت به درخشش نور «وجود» معلوم شود. نور جمال وجود در مظاهر مختلف، متفاوت است و در هر موطنی جمالی از آن ظاهر می‌شود به جهت تشکیکی‌بودن، از وجهی رخ می‌نمایاند و از وجهی در حجاب می‌رود و باز دوباره به صورتی دیگر رخ می‌نمایاند. این است که ما باید همواره بتوانیم در ابتدای هر موضوعی نظر به «وجود» داشته باشیم و با توجه به آن چهره و آن جلوه‌ای که در آن موضوع دارد، موضوع را بررسی نمائیم. بحث‌هایی مثل «برهان صدیقین» در جهت اثبات وجود و بحث‌هایی مثل «آنگاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» در جهت نفی مفهومِ «وجود» و رجوع به اسماء الهی با جنبه‌ی قلبی تدوین شده است. با نظر به «وجود» ساحتی از استعدادِ ما به صحنه می‌آید که می‌توانیم «وجود» را در مظاهر اسماء الهی بنگریم و یا اسماء الهی را از جنبه‌ی وجودی به تماشا بنشینیم. چون حقیقتاً وقتی ما بخواهیم در عالم با «وجود» روبه‌رو شویم با ظرف ظهور اسماء الهی که انوار کمالی وجود مطلق هستند روبه‌رو می‌شویم که اعیان مخلوقات‌اند و از آن‌جایی که عالی‌ترین اعیان که مظهر کامل اسماء الهی هستند، اهل البیت«علیهم‌السلام»اند، ما در رجوع به وجود مطلق با اهل‌البیت«علیهم‌السلام» روبه‌رو می‌شویم. ولی ابتدا جهت چنین رجوعی باید درکی از وجود داشته باشیم که از طریق معرفت حضوری به نفس، چنین درکی حاصل می‌شود و از این جا آغاز می‌کنیم، سپس با نظر به «وجود»، نظر بر اسماء الهی را که معنای کمالی وجود مطلق‌اند در خود احساس می‌کنیم، مثل آن‌که علم و حیات را به علم حضوری در خود احساس می‌کنیم، پس با نظر به جنبه‌ی کمالی وجود، به اسماء الهی مثل علم و حیات نظر می‌کنیم. مباحث سلوکی و اخلاقی در این مرحله کمک می‌کنند تا ما در رجوعِ به حق - به اعتبار اسماء حسنایش- محجوب به حجاب منیت و انانیت نباشیم، یعنی ما با نظر به این که می‌خواهیم در محضر حق قرار بگیریم از رذائل فاصله می‌گیریم و به فضائل اخلاقی متخلق می‌شویم. اخلاق در حکمت متعالیه صفتی نیست که عارض بر نفس ما بشود، بلکه با فاصله‌گرفتن از پرخوری و پرحرفی و آرزوهای بلند دنیایی، نفس خود را به وحدت الهی نزدیک می‌کنید و موجب شدیت آن می‌شوید تا در مرتبه‌ی بالاتری از وجود قرار گیرد. به تعبیر ملاصدرا، نفس با اُنس با معارف حقّه و اخلاق فاضله شدید می‌شود، مثل سنگی که طلا می‌گردد نه مثل سنگی که طلا بگیرند. زیرا تا انسان معرفتی صحیح و سجایایی شایسته پیدا نکند رجوعی به حضرت حق نخواهد داشت. همچنان که در مورد رجوع به اهل البیت«علیهم‌السلام» عموماً و حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» خصوصاً باید شایستگی عقیدتی و اخلاقی لازم برای انسان حاصل شود. شایستگی لازم در امر عقیده و اخلاق، موجب می‌شود تا جهت روح از کثرت و ماهیت و اعتباریات به سوی وحدت سیر کند و انسان با رویکرد به وجود، به جنبه‌ی کمالی آن که همان اسماء الهی است نظر ‌کند و اسماء را در آینه‌ی اعیان بنگرد، و به هر چه می‌نگرد نور حق را در آینه‌ی اعیان ببیند، مباحث حب اهل البیت«علیهم‌السلام» بر این موضوع تأکید دارد و مباحث حقیقت نوری اهل البیت«علیهم‌السلام» تکمیل همین موضوع است. جمع بین حب اهل البیت«علیهم‌السلام» و حقیقت نوری را باید بتوانیم با مباحث مهدویت در حضرت مهدی«علیه‌السلام» بنگریم، مباحث «مبانی معرفتی مهدویت» و «جایگاه واسطه‌ی فیض در هستی» و «بصیرت و انتظار فرج» و «عوامل ورود به عالم بقیت اللهی» و «آخرالزمان، شرایط ظهور باطنی‌ترین بُعد هستی» در راستای نظر به مظاهر اسماء الهی در عالی‌ترین اعیان طرح شده است. «جایگاه شناخت غرب » در راستای نظر به ظهور مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» و عبور از ظلمات غرب، شناخت غرب موضوع بسیار حساسی است زیرا شناخت ذات غرب در حالی که ما فعلاً در عالم غربی قرار داریم، مثل احساس هوا است که نه به راحتی احساس می‌شود و نه می‌توان منکر آن بود، چون تمام اطراف ما را فرا گرفته، با توجه به این امر اولاً: سعی شده از طریق کتاب‌هایی مثل «فرهنگ مدرنیته و توهم» و «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» و «علل تزلزل تمدن غرب»، فرهنگ غربی فهمیده شود -که البته بنده انتظار ندارم به‌زودی این مباحث تأیید و تصدیق گردد- ثانیاً: با تبیین روح غربی و جهت‌گیری آن معلوم شود غرب چه چیزی را از ما گرفته و چه چیزی به ما داده است. این موضوعی نیست که به راحتی بتوان تبیین کرد. به‌خصوص اگر سیره و سخنان امام«رضوان‌الله‌علیه» را در منظر خود نداشته باشیم فکر نمی‌کنم بتوانیم بفهمیم غرب چه چیزی را از ما گرفته است. بسیجیانِ شهید خوب فهمیدند حضرت امام چه اهداف و افقی را بناست به تاریخ ما برگردانند که حاضر شدند خود را فدای آن اهداف بکنند، چون با تمام جانِ خود احساس کردند عالَم غیر غربی، در ذیل اسلام، چه عالَمی است. اگر مردم بفهمند غرب چه چیزی را از ما گرفته است مطمئن باشید به راحتی متوجه عظمت عالَم اسلامی می‌شوند و برای تحقق آن حاضرند همه‌ی زندگی خود را فدا کنند. کتاب‌هایی مثل «تمدن‌زایی شیعه» و «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» و «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» و «عالَم انسان دینی» متکفل تذکر به عالَمی هستند که اسلام در صدد تحقق آن است. ممکن است دوستان در ابتدای امر گمان کنند کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» کتابی است اخلاقی و توصیه‌هایی است برای زنان و مردانی که بنا است یک زندگی دینی داشته باشند، درست است که کتاب جواب‌گوی این نیاز هم هست، ولی هدف اصلی کتاب آن است که معلوم کند خانواده‌ی ما در فضای اسلامی، چه عالَمی دارد و به کدام بُعد از ابعاد انسانی در عالَم هستی نظر می‌کند. تماماً تلاش ما در این کتاب آن بوده که بتوانیم روشن کنیم خانواده یک عالَمی است که این عالَم گم شده است و با نشان‌دادن جایگاه زن در فضای دینی، به آن گمشده اشاره می‌کنیم. برگشت به آن عالَم مقدمات خود را می‌خواهد و چیزی نیست که سریعاً محقق شود. ما در کتاب «عالَم انسان دینی» سعی کردیم از نظر تئوری عرض کنیم مبانی فلسفی و عرفانی عالَم دینی چیست ولی در کتاب «زن؛ آن‌گونه که باید باشد» و کتاب «کربلا مبارزه با پوچی‌ها» سعی بر این بوده که به‌طور عملی نشان داده شود چگونه باید از نیهیلیسم عبور کرد و با حقیقتی که ماوراء گذشته و آینده است، مأنوس شد. در مباحث مربوط به انقلاب اسلامی، نه‌تنها متوجه حیات فعّالی خواهیم شد که انقلاب اسلامی بستر آن را فراهم کرده است، بلکه می‌توانیم جایگاه تاریخی خود را نسبت به پشت کردن به غرب احساس کنیم و بدانیم اگر ما خود را از انقلاب اسلامی بیرون بکشیم گرفتار پوچ‌ترین نحوه‌ی حیات خواهیم شد. انقلاب اسلامی یک تحفه‌ی فوق‌العاده ارزشمندی است که زندگی ما با قرارگرفتن در سایه‌ی آن به بهترین نحو هدف‌دار می‌شود. از طریق نظر به انقلاب اسلامی از یک طرف به تاریخ انبیای گذشته متصل می‌شویم و از طرف دیگر انقلاب حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» را در منظر خود قرار ‌می‌دهیم. گذشته از این‌که جایگاه تاریخی خود را به عنوان جایگاه عبور از غرب نیز در خود احساس می‌نمائیم. سعی بنده در کتاب‌های مربوط به انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» آن بوده که جدا از مباحث فلسفی در نقد غرب، بتوانم از طریق این کتاب‌ها احساس متعالی عبور از غرب را به مخاطب متذکر شوم تا متوجه شود در مسیر انقلاب اسلامی از یک طرف از غرب عبور می‌کند و از طرف دیگر به مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» وصل می‌شود. به همین جهت بنده عقیده‌ام این است که عزیزان می‌توانند از طریق کتاب‌های انقلاب اسلامی، یک بحث غرب‌شناسی لطیفی را به مخاطب متذکر شوند به طوری که مخاطب به‌خوبی احساس ‌کند غرب؛ ظلماتِ زندگی تعالی‌بخش است. از آن‌جایی که تمام تلاش ما آن است که عالَم مخاطبان به سوی حق تغییر کند و معارف دینی در فضای ابژکتیویته‌ی حاکم بر اندیشه‌ها طرح نشود، مجبور شده‌ایم در کتاب‌های متعدد و مثال‌های فراوان، عالَمِ مدّ نظر خود را در افق زندگی مخاطبان قرار دهیم و مخاطبان نیز باید با چنین رویکردی مطالب را دنبال نمایند تا إن‌شاءالله حقیقت رخ بنمایاند. ما چاره‌ای نداریم که مثال‌های فراوانی را در کتاب‌ها مدّ نظرِ مخاطَب خود قرار دهیم تا خواننده‌ی کتاب‌ها، خود را در عالَمِ مدّ نظرِ کتاب احساس کند و إن‌شاءالله موضوع مورد نظر به عنوان جلوه‌ای از حقیقت رخ بنمایاند. می‌توان کل مباحثی که در راستای سلوک ذیل شخصیت امام«رضوان‌الله‌علیه» عنوان شده و کمک می‌کند تا شروعی باشد تا هرچه بیشتر اندیشه‌ی حضرت امام بروز کند را در پنج عنوان طرح کرد، که البته این ترتیب، ترتیب خواندن کتاب‌ها نیست بلکه نظر به اولویت مقاصدی است که ما باید دنبال کنیم. پنج عنوانِ مورد نظر عبارتند از: 1- رجوع به حضرت «الله» به عنوان حقیقتی که هم مبدأ همه‌ی عالم است و هم مقصد همه، به همان معنایی که شما در آیه‌ی «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» متذکر آن هستید، این مقصد را باید بتوانیم به صورت کاربردی در زندگی خود پیاده کنیم و حضرت امام«رضوان‌الله‌علیه» مسیر کاربردی رجوع به حضرت «الله» را در مقابل ملت ما قرار دادند، ما قبل از انقلاب که بی‌امام بودیم، نمی‌دانستیم راه‌کارِ رجوع به حضرت الله چگونه است. عملاً حضرت امام شیخ و راهنمای آگاه به مسیر سعادت ملت ما شدند به طوری که حق و حقیقت را از عالم غیب گرفتند و به صورت کاربردی به این ملت دادند و تأکید ایشان بر روی اصالت وجود و حکمت متعالیه و عرفان محی‌الدین در همین راستا است. 2- دومین نکته‌ای که باید در راستای مقصد مورد نظر به آن توجه کنیم نظر به ائمه‌ی معصومین«علیهم‌السلام» است به طور خاص و نظر به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است به طور اَخص، زیرا که آن ذوات مقدسه وسیله‌ی رجوع به حق‌اند از طریق اسماء الهی و اسماء الهی در آن‌ها متعین است و بر این مبنا به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» به‌عنوان واسطه‌ی فیض الهی و حقیقی‌ترین واقعیات در عالم امکان نظر می‌شود و همان‌طور که عرض شد در همین رابطه حضرت باقر«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا یَکُونَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ یَنْظُرَ اللَّهُ إِلَیْهِ فَلْیَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ یَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ یَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا کَانَ کَذَلِکَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه‏» هرکس مایل است‌بین او و خدا حجابى نباشد تا خدا را ببیند و خداوند نیز او را مشاهده کند باید آل محمّد را دوست بدارد و از دشمنانشان بیزار باشد و پیرو امامی از این خانواده گردد. اگر چنین بود خدا را مى‏بیند و خدا نیز او را مى‏بیند. برای هرچه بیشتر کاربردی‌شدنِ رجوع به حق باید پس از نظر به وجود، به مظهر کمالی وجود یعنی اسماء الهی نظر کرد و اسماء الهی را در مظاهر کاملی که همان سیره‌ی اهل البیت«علیهم‌السلام» باشد به تماشا نشست، و در همین رابطه از معرفت نفس شروع می‌کنیم. 3- با نظر به معرفت نفس، راه شناخت و ادراکِ «وجود» گشایش می‌یابد تا راهِ رجوع به حضرت حق معلوم شود و همان‌طور که عرض شد در راستای رجوع به حضرت حق است که با مقام حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» به عنوان واسطه‌ی فیض الهی، روبه‌رو می‌شویم. در یک دستگاه مطمئن می‌توان با معرفت نفس و ادراکِ «وجود» شروع کرد تا امکان ادراک مقام واسطه‌های فیض که مظهر اسماء الهی است فراهم ‌شود و با نظر به آینه‌ی وجودِ مظاهر الهی، به حضرت حق نظر ‌شود. برای رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» دو نکته باید مدّ نظر باشد؛ یکی نظر به انقلاب اسلامی به عنوان واسطه‌ای که ما را به شرایط ظهور حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» می‌رساند و دیگر عزم عبور از غرب که حجاب رجوع به مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» است، زیرا در راستای رجوع به حق باید از جایگاه انقلاب اسلامی با رویکردِ رجوع به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» غافل نبود و از جایگاه فرهنگ مدرنیته به عنوان حجابِ رجوع به حق آگاهی کامل داشت. «زندگی در فرهنگ انتظار » 4- نظر به انقلاب اسلامی و ولایت فقیه و اندیشه‌ی امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه»، نظر به مرحله‌ی گذار است تا در زمان غیبت، رجوع ما به حاکمیت امام معصوم مورد غفلت قرار نگیرد و در این راستا به جامعه‌ای نظر داریم که جامعه‌ی منتظِر است و آن را یک زندگی می‌دانیم که باید در فرهنگ انتظار به آن بپردازیم. آن‌هایی که می‌گویند منتظر بمانیم تا امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» تشریف بیاورند و بعد ببینیم چه باید کرد، ابداً امام زمان را نمی‌شناسند. زیرا امام زمانِ غایب یعنی امامی که در عین غیبت، راه‌کاری برای ادامه‌ی دینداری برای ما گذاشته‌اند تا در زمان غیبت چون منتظران زندگی کنیم، نه همچون نشستگان. سبک و سلوک حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» یعنی حیات دینی، با رویکرد انسان منتظِر. کسی که می‌خواهد بنشیند تا بعداً امام زمان بیایند و کاری بکنند دروغ می‌گوید که منتظر است چون به فکر ساختار جامعه‌ی منتظِر نبوده است. شیعه در راستای انتظارِ امام زمان به جامعه‌ای نظر دارد که جامعه‌ی منتظِر است با هویت خاصی که جامعه‌ی منتظِر دارد. جامعه‌ی منتظر برای خود شخصیت خاصی دارد که باید به آن بپردازیم و این تهمت است به شیعه اگر بگویند منتظر امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» معطل و بیکار است، جامعه‌ی منتظر دارای مکتب خاصی است که به ولایت فقیه نظر دارد. تفاوت این جامعه با جامعه‌ی آرمانی شیعه آن است که در جامعه‌ی آرمانی، امام معصوم حاکم است و ساختار خاص خود را دارد ولی در جامعه‌ی منتظِر، حاکمیت با ولی فقیه است که سعی دارد حکم خدا و رسول و امام«علیهم‌السلام» را حاکم کند و این بهترین شرایط برای زندگی در زمان غیبت است. یکی از اشتباهات بزرگی که ما داریم این است که فکر می‌کنیم در جامعه‌ی منتظر امکان حیات متعالی نیست و باید دست روی دست بگذاریم تا اماممان بیایند، در صورتی که حضرت صادق«علیه‌السلام» می‌فرمایند: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ کَانَ کَمَنْ کَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِی فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ کَانَ کَالضَّارِبِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بِالسَّیْف‏»؛ هرکس با انتظار ظهور امام زمان«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» بمیرد مانند کسی خواهد بود که در خیمه‌ی قائم با او باشد، نه، بلکه مثل کسى است که در خدمت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» شمشیر زده باشد. این‌ها همه نشان می‌دهد همان‌طور که ظهور امام زمان‌«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ظهور انقلابی بزرگ است، فرهنگ انتظار هم نمی‌تواند از آن حالتِ حماسی جدا باشد. به همین جهت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ» برترین عبادت، انتظار فرج است. و بدانیم انتظار فرج در حال حاضر به همان معناست که امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» در تبیین آن فرمودند: «شکستن فرهنگ شرق و غرب، بی‌شهادت میسر نیست». پس می‌توان همین حالا در یک حیات متعالی به سر برد. 5- در راستای نظر به حق در مسیر نظر به مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه»، باید متوجه‌ی غرب بود و نقد مدرنیته به عنوان نقد حجاب ظهور حقیقت، چیزی نیست که بشود از آن غافل شد و از عاملی که به واقع مانع تجلی ظهور حقیقتِ انقلاب اسلامی می‌شود به راحتی گذشت. این بود آن‌چه ما به عنوان راه‌کار زندگی ذیل شخصیت حضرت امام خمینی«رضوان‌الله‌علیه» بدان اعتقاد داریم و امید داریم اگر عزیزان نکات پنجگانه‌ی فوق را رعایت کنند به لطف الهی شخصیت خود را در معرض پرتو شخصیت اشراقی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌علیه» قرار می‌دهند و کار را شروع کرده‌اند. خداوند به حقیقت اولیاء و انبیائش افتخار پیروی از حضرت امام‌خمینی«رضوان‌الله‌علیه» را جهت بهترین رجوع به حضرت حق، به ما عنایت بفرماید. موفق باشید
1368

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام خدمت استاد عزیزم در مورد مسأله ای که با همسرم اختلاف نظر داریم سوال داشتم. ما در مورد میزان نظافت منزل گاهی با هم مشکل داریم ایشان به حدی می خواهند تمیز باشد که حتی اگر یک لکه روی چیزی ریخت باید حتما آن را بشوند من هم فکر می کنم که این وسواس است ولی قبول ندارند که وسواس است وحتی در مورد کسی که جایی را کثیف می کند بسیار ناراحت می شوند و گاهی حرفهای بدی هم به آن شخص می زنند حتی من. از اینکه اینقدر خودشان را برای چنین مسأله ای اذیت می کنند من هم اذیت می شوم وگاهی مرا برای رعایت نکردن بعضی مسائل نظافتی به شدت دعوا می کنند گرچه من اصلا موضع نمی گیرم ولج به لج نمی گذارم می خواهم بدانم اولا حد وسواس چیست وثانیا راه مقابله با این مشکل چگونه است؟ از توجه شما بسیار تشکر دارم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: تمیزبودن به آن است که انسان نگذارد چیزی که مزاحم سلامت اوست وارد زندگیش شود و محیط زندگی نیز آراسته و منظم باشد که روح انسان در آن زندگی آرامش داشته باشد ولی اگر نسبت به بعضی چیزها حساس بودیم در حالی‌که نقشی در بیماری ما ندارند و یا اختلالی در نظم زندگی ایجاد نمی‌کنند، آن وسواس است و موجب ایجاد زحمت می‌شود. نظم و آراسته‌بودن برای آن است که انسان راحت‌تر به معنویت خود بپردازد حال اگر همه‌ی فکر و ذکر ما نظم و آراسته‌بودن شود این همان وسواس است. موفق باشید
908

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام و عرض ارادت و ادب خدمت استاد طاهرزاده - اینجانب با مطالعه و گوش دادن به سخنان {فایلهای صوتی} شما در خصوص معرفت النفس و آشتی با خدا و....... سوالاتی برایم پیش آمده که امیدوارم پاسخ مناسب آنرا از حضرتعالی دریافت نمایم : 1-با توجه به اینکه فرموده اید هیچ اسم و صفتی از او از اسم و صفت دیگرش سبقت نگرفته است، بلکه تماماً با تمام اسماء حسنایش در صحنه حاضر است و این حدیث قدسی که میفزماید" سبقت رحمتی غضبی" چگونه تفسیر میشود؟ 2-آیا میتوان گفت تجلی خدا و ظهور او در انسان همان من و نفس انسان است ؟ 3-انسانهایی که معلوم است به کمال موردنظر در زندگیشان نرسیده اند چطور نفس یا روح تن آنها را رها میکند که معمولا عموم مردم چنین اند!آیا منظور شما از کمال کمال معنوی نیست ؟ 4-آیا خلق و خو و رفتار انسانها جز حقیقت آنها نیست اگر بلی پس چگونه میفرمایید که پدر در حقیقت فرزند نقشی ندارد در حالیکه فرزند از خلقیات والدین ارث میبرد و اصطلاحا علاوه بر خلق – خلق او هم به آنها میرود ؟ 5- چرا نگوییم بدن قیامتی همان من انسان است ؟ 6-گاهی اوقات انسان خواب دزدی را میبیند که وارد خانه اش شده و او برای کمک گرفتن از دیگران با تمام تلاش سعی میکند فریاد بزند اما نمیتواند – اگر این همان من انسان است که حقیقت گفتار از اوست پس چرا نمیتواند داد بزند مگر من هم لال میشود؟ 7- فرق صحبت کردن با ارواح و احضار ارواح در چیست ؟ آیا شخصی که با ارواح صحبت میکند با اراده خود و با میتی خاص ارتباط برقرار میکند یا اینکه با هر میتی بخواهد میتواند صحبت کند !آیا دارای مراتب است و از سلسله ریاضتهای خاص پیروی میکند توضیح کامل بفرمایید؟ وفقناالله لما تحب و ترضی
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: 1ـ در مقام ذات، صفات خداوند عین ذات است یعنی عین علم و حیات است چون دوگانگی نقص است و نقص در خداوند راه ندارد ولی همان ذات در صفات فعل یعنی نسبت به مخلوق با رحمت برخورد می‌کند. 2ـ وجود نفس انسان تجلّی الهی است همان طور که الهاماتی که به قلب شما می‌شود تجلّیات الهی است. 3ـ این قسمت در شرح ده نکته بحث شده به آن‌جا رجوع فرمایید. 4ـ حقیقت انسان همان نفس ناطقه‌ی اوست که در هر شرایطی که ظهور کند از آن شرایط تأثیر می‌پذیرد مثل خلقیّات والدین؛ ولی آن‌طور نیست که آن خلقیّات جزء ذات او باشد و نتواند آن را تغییر دهد. 5ـ اشکالی ندارد ولی فراموش نکنید که نفس انسان حالتی جسمانی به خود می‌گیرد. 6ـ چون ملکه‌ی به کار بردن دهان بدن مادی بر او حاکم است و در خواب از آن به راحتی نمی‌تواند استفاده کند. 7ـ بنده بیش از آن‌چه در کتاب «جایگاه جنّ و شیطان و جادوگر» چیزی جهت جواب این قسمت از سؤال ندارم. به آن کتاب رجوع فرمایید،‌ انشاءالله جواب خود را می‌گیرید. موفق باشید.
849

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام. 1- دعا برای سلامتی امام زمان(ع) به چه معناست؟ مگر ممکن است برای حضرت مشکلی پیش آید که در سرنوشت ظهور تاثیر گذار باشد؟ 2- آیا منتظر ظهور بودن قبل از دیدن 5 نشانه حتمی ظهور با معناست؟ یعنی قبل از دیدن سفیانی، نفس زکیه و ... آیا باز هم می توان مثلا جمعه این هفته منتظر ظهور آقا باشیم؟ 3- آیا حضرت منتظر 313 نفر یار هستند تا ظهور کنند؟ در بسیاری از منابر یا روضه ها گفته می شود در بین این همه شیعه 313 نفر آدم خیلی مومن هنوز یکجا پیدا نشده و گرنه حضرت ظهور می کردنند. این تفکر درست است؟ 4- آیا مصداق سازی شخصیت هایی مثل سید خراسانی، سید یمانی، سفیانی و ... با افرادی که الان در قید حیاتند به مصلحت است؟ بسیاری بر این باورند که گسترش این مصادیق و تطابق سازی ها ممکن است باعث بدا شود. نظر شما چیست؟ 5- اصولا بدا در حوزه آخرالزمان و ظهور ممکن است در چه مواردی رخ دهد و چه مواردی مبرا از بدا هستند؟ 6- اخیرا جریاناتی در کشور به راه افتاده است که کلیه نظام های غربی و حاکمان و پادشاهان آنها را بلا استثنا ماسون یا شیطان پرست اثبات می کنند (حتی پاپ و پادشاهان برخی از کشورهای اطراف) و می گویند آنها تحت الامر شخص ابلیس هستند. مستندی هم به نام مستند ظهور (که ساخته چند جوان مسلمان آمریکایی است) گفته آنها را تصدیق می کند. می خواستم بدانم آیا این تفکر بدبینانه است یا واقع بینانه و آیا باید به اشاعه آن به عنوان یک وظیفه کمک کرد و یا اینکه تنها خودمان اطلاعات آنها را تحلیل یا نگه داری کنیم؟ 7- آیا پیشرفت های علمی دول غربی را می توان با شیطان یا سحر مرتبط دانست؟ (مانند علوم پیشرفته فراعنه مصر) یا اینکه این مسائل فقط نتیجه زحمات خودشان است؟ و آیا اصلا شیطان یا ساحر می تواند انسان را به سمت فلان اختراع راهنمایی کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: 1- شاید این نوع دعاها جهت سلامتی در ظهور باشد و بهتر انجام‌شدن ظهور. 2- بسیاری از نشانه‌های ظهور تأویل‌پذیر و بداءپذیرند. یعنی هم ممکن است به معنی باطنی رجوع داشته باشد و هم ممکن است شرایط تاریخی طوری تغییر کند که نیاز به آن نشانه‌ها نباشد. موضوع در کتاب «جایگاه واسطه‌ی فیض در هستی» تا اندازه‌ای روشن شده 3- اگر 313 نفر انسان تاریخ‌ساز در صحنه‌ باشند زمینه‌ی ظهور و هم‌زبانی با حضرت فراهم می‌شود 4- مصداق‌سازی به هیچ‌وجه کار درستی نیست، مگر با احتمالات می‌توان زندگی کرد؟ 5- در کتاب مذکور نکاتی در این مورد عرض شده و آقای مصطفی صادقی در کتاب «تحلیل تاریخی نشانه‌های ظهور» به طور مفصل و عالمانه بحث کرده‌اند 6- حقیقت آن است که حاکمیت موجود جهان در اختیار ابلیس است حال مستند مذکور نمونه‌هایی را ارائه داده ولی ریشه‌یابی موضوع را باید در مباحث غرب‌شناسی جستجو کرد. جواب قسمت هفتم سؤال شما نیز با پیگیری مباحث غرب‌شناسی داده می‌شود که مبنای این نوع اختراعات و تکنولوژی، تفکری بوده است که می‌خواسته عالم و طبیعت را هماهنگ هوس انسان‌ها کنند، در حالی‌که وظیفه‌ی انسان آن بود که هماهنگ با عالم به قرب الهی برسد. موفق باشید
839

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خدمت شما استاد گرامی خواستم بپرسم تفسیر فرمایش حضرت زهرا مبنی بر اینکه هیچ چیز برای زن بهتر از این نیست که نه او مردی را ببیند و نه مردی او را ببیند در دنیای امروز که نیاز حضور بانوان در جامعه احساس میشود چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: در آن روز هیچ نیاز نبود که زنان با مردان ارتباط داشته باشند مگر آن موقعی که حضرت مجبور شدند برای دفاع از ولایت به صحنه بیایند. امروز هم فقط در آن حدّ که نیاز است باید با نامحرم ارتباط داشت. موفق باشید
711

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت گروه المیزان و استاد عزیز بنده مشکل خیلی بزرگی در بحث ازدواج دارم. قریب به 1 سال است که بنده امادگی خود را نسبت به متاهل شدن به خانواده ام اعلام داشته ام. البته آنها نیز استقبال خوبی داشته و تحقیقات را به خوبی انجام می دادند ولی جواب رد از خانواده دختر می گیریم مبنی بر اینکه دخترمان می خواهد درس بخواند و قصد ازدواج ندارد. حدود10 مورد اینچنین داشتیم. حال بنده با این وضعیت کم کم رو به ناامیدی خواهم رفت و همیشه این فکر در ذهنم بوده که مشکل از طرف من است. خواهشمندم نظر خود را بدهید و در صورت امکان راه حل و چاره مناسبی را برای بنده پیشنهاد کنید. با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیکم السلام پیشنهاد می‌کنم ملاک‌های خود را عوض کنید و به سراغ خانواده‌های دیگری بروید که بیشتر ایمان داماد برایشان ارزش دارد و در هنگام روبه‌روشدن با دختر طوری سخن نگویید که از شما یک سخصیت سخت‌گیر و متعصب تصور کنند. موفق باشید
21560
متن پرسش
سلام علیکم: سوالاتی از محضرتان داشتم: ۱. در بحث «علم امام» در این موضوع که آیا ائمه اطهار (ع) آگاهانه آن جام زهری را که به ایشان می دادند می نوشیدند یا نه، اختلاف نظر است. بعضی می گویند که امام عالم به عمل خود بوده امام علم غیب تکلیف نمی آورد برخی هم چنین نظری ندارند، بفرمائید که نظر و دلیل نظر شما چیست؟ "در این موضوع نیاز است که جمع بین روایات گفته شود چرا که: از طرفی در روایات آمده که امام (ع) «علم ما کان و ما یکون و ما هو کائن» رو دارند، از طرفی در روایات دیگری آماده که امامان هرگاه اراده بر یادگیری کنند خدا به آنها می آموزد، از این طیف دوم روایات برداشت می شود که در آن حالت که امام می خواسته جام زهر را بنوشد یا اراده نکرده و یا از جانب خدا اجازه اراده نداشته برای آگاهی به زهر در جام، که در هر دو صورت برداشت می شود که امام به خواست خدا عالم به این فعل نبوده، حالا آخر جمع بین این روایات چه می شود؟ همان طور که گفتم علماء نظرات متفاوتی دارند اما بالاخره یک نظر درست. لطفا توضیح دهید. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحثی را در کتاب «مبانی نظر نبوت و امامت» داشته‌ایم؛ عیناً آن را خدمتتان ارسال می‌داریم.

حدود علم غيب امام‏

علم غيب امام به ميزانى است كه خدا بخواهد. راوى مى‏ گويد از امام صادق (ع) پرسيدم: آيا امام غيب مى ‏داند؟

«قَالَ: لَا وَ لَكِنْ إِذْ أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‏ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِك»[1]

حضرت فرمود: نه، ولى هرگاه بخواهد چيزى را بداند خدا آن را به او بياموزد.

با توجه به روايت فوق آنچنان نيست كه علم غيبى امام ذاتى باشد و امام بدون اذن الهى همواره از آن علم برخوردار باشد، بلكه هرچه حكمت خدا اقضاء كند كه امام بداند مى‏ داند. امام هم به عنوان انسانى كه تنها به بندگى خدا راضى است، خواست خدا را مى‏ پسندد. البته آنچه در هدايت مردم لازم است كه امامان بدانند، خداوند به ايشان مى‏دهد به همين جهت مى ‏فرمايند:

«بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِيَةٌ لِمَشِيَّةِ اللَّه»[2]

دل‏هاى ما ظروف مشيت و خواست الهى است و آنچه خدا مى‏ خواهد ما مى‏ خواهيم.

نكته ‏ى ديگر در مورد علم امام آن است كه گاهى امام بنا به مصلحتى در موضوعى اصلًا نظر به عوالم غيبى نمى‏ كنند و اظهار بى‏ اطلاعى مى ‏نمايند و سعى مى‏ نمايند از طريق عادى اقدام به تحقيق نمايند، پس اگر سؤال شود: اگر پيامبر و امامان (ع) علم غيب داشتند، چرا رفتارشان آنچنان عادى است كه گويا هيچ اطلاعى از غيب ندارند، آيا اگر واقعاً علم غيب داشتند نبايد خودشان را در معرض هلاكت قرار نمى‏ دادند؟ در جواب بايد گفت: قرار نيست امامان از علم غيبى كه خداوند در اختيار آن‏ها گذارده‏ تا بشريت را هدايت كنند، در زندگى عادى و به نفع شخصى خود استفاده كنند و نظام زندگى خود را از مجارى عادى خارج كنند. به همين جهت با اين‏كه منافقين را مى ‏شناختند با آن‏ها با حفظ ظاهر برخورد مى‏ كردند و يا در قضاوت هرگز از علم غيب استفاده نمى‏ كردند. از طرفى علم غيب، مسير حوادث را تغيير نمى ‏دهد بلكه علم به مسير حوادث است از طريقى كه واقع مى ‏شود. يعنى امام علم دارد كه فلان حادثه با چه عللى حادث مى‏ شود، در واقع علم غيب، علم به سلسله‏ ى زنجيره‏اى علل است كه اراده‏ ى خود فرد يكى از اجزاء اين سلسله است و علم به سلسله و زنجيره‏ ى علل مسير سلسله و زنجيره را تغيير نمى‏ دهد، امام پى مى ‏برند كه فلان حادثه به طور حتم در فلان زمان واقع مى‏ شود. علم به غيب، علم است به آنچه پيش خواهد آمد و اين علم، مسير حوادث را تغيير نمى‏ دهد و تكليفى هم نمى‏ آورد تا امام براى تغيير آن واقعه تلاش كنند زيرا آن علم، علم به نظام تكوينى و غيبى عالَم است، مى‏ بينند كه اين فرد به خاطر اعمالش طبق نظام تكوين سرنوشتش چنين مى‏ شود. زيرا علم‏ امام‏، علم است به آنچه در لوح محفوظ هست و حتمى‏الوقوع مى‏باشد و لذا آنچه حتمى‏ الوقوع است تكليف به آن تعلق نمى‏ گيرد. امرى را انسان در موردش تلاش مى ‏كند كه امكان شدن و نشدن دارد، پس علم‏ امام‏ ربطى به تكاليف خاصه او ندارد. و چون امام به مقام رضا به قضاى الهى رسيده، دوست دارد آنچه را خدا اراده كرده است واقع شود. لذا چون در قضاى الهى رانده شده كه مثلًا حضرت على (ع) به دست ابن‏ ملجم شهيد شود، امام جز اين مطلب را طلب نمى ‏كند، و اين غير از آن است كه انسان در شرايط عادى بايد از مهلكه خود را رها كند، چون اين مهلكه ‏ها را در نظام عالمِ تكليف، براى او ايجاد مى‏ كنند و او هم بايد با اراده و اختيار خود در رفع آن‏ها تلاش كند.[3] برعكسِ آن حقايق غيبى كه براى امام از طريق علم غيب مى‏ نمايانند و خبر از نظام حتمى و قضاى رانده شده به او مى‏ دهند تا در هدايت مردم به آن حقايق آگاهى كامل داشته باشد و هدايتش همه‏ جانبه باشد، نه اين‏كه اين علوم غيبى براى او تكليف و موضع‏گيرى شخصى در برداشته باشد.

سؤال: حدّ علم امام در علوم معمولى چقدر است؟ و امام چقدر از اين علوم معمولى را بايد دانا باشد؟

جواب: نصاب علم امام، كليه‏ ى علوم و معارف و احكامِ شريعت و مطالبى است كه براى زمامدارى و هدايت مردم لازم است و اصولًا مقام امام اقتضاء دارد كه هرگاه مصلحتى در ميان بود، هرچيزى را بخواهد برايش روشن شود.

از نمونه‏ ى اعمالى كه نشان مى‏ دهد پيامبر و ائمه (ع) مأمور به حكم به ظاهر بودند اين‏كه علامه ‏ى عسگرى مى ‏فرمايد: ابن ‏ملجم از اسكندريه با گروهى جهت تبريك و بيعت، خدمت اميرالمؤمنين (ع) رسيدند. حضرت به ابن‏ ملجم نگاه كردند و چون بيرون رفت فرمودند: «اريدُ حَياتَهُ وَ يُريدُ قَتْلي»[4] من مى‏ خواهم او زنده بماند و او مى‏ خواهد مرا به قتل برساند. عده‏ اى گفتند پس او را بكش. فرمودند: «اذاً قَتَلْتُ غَيرَ قاتِلي» در اين‏ صورت غير قاتل خود را كشته‏ ام.[5] ملاحظه مى‏ كنيد علم غيبى امام موجب تكليف خاص براى حضرت نشد تا اراده كنند ابن‏ ملجم را به قتل برسانند.


[1] ( 1)- تفسير نورالثقلين، ج 5، ص 633.

[2] ( 2)- بحارالأنوار، ج 52، ص 51.

[3] ( 1)- مثل آن‏جا كه امام على( ع) از سايه‏ى ديوار كج بلند شده و جاى ديگرى مى‏نشينند.

[4] ( 2)- ارشاد، ترجمه‏ى ساعدى، ص 16.

[5] ( 1)- در رابطه با علم غيبى امامان« بحارالانوار، ج 58، ص 138» به نقل از« بصائر الدّرجات» با سند متّصل خود از بعضى از اصحاب أميرالمؤمنين( ع) نقل كرده است كه: عبدالرّحمن‏بن‏ملجم مرادى با جماعتى از مسافرين و وافدين مصر در كوفه وارد شد و آن‏ها را محمّدبن‏أبى‏بكر فرستاده بود، و نامه‏ى معرّفى‏آن مسافرين و وافدين در دست عبدالرّحمن بود. چون آن حضرت نامه را قرائت مى‏كرد و مرورش به نام عبدالرّحمن‏بن‏ملجم افتاد، فرمود: تو عبدالرّحمانى؟ خدا لعنت كند عبدالرّحمن را! عرض كرد: بلى اى اميرمؤمنان! من عبدالرّحمن هستم! سوگند به خدا اى أميرمؤمنان من تو را دوست دارم! حضرت فرمود: سوگند به خدا كه مرا دوست ندارى! حضرت اين عبارت را سه بار تكرار كرد. ابن‏ملجم گفت: اى اميرمؤمنان! من سه بار سوگند مى‏خورم كه تو را دوست دارم؛ آيا تو هم سه مرتبه سوگند ياد مى‏كنى كه من تو را دوست ندارم؟ حضرت فرمود: واى بر تو! خداوند ارواح را دوهزارسال قبل از اجساد خلق كرده است، و قبل از خلق اجساد، ارواح را در هوا مسكن داده است. آن ارواحى كه در آنجا با هم آشنا بودند در دنيا هم با هم انس و الفت دارند، و آن ارواحى كه در آن‏جا از هم بيگانه بودند در اينجا هم اختلاف دارند؛ و روح من روح تو را اصلًا نمى‏شناسد! و چون ابن‏ملجم بيرون رفت حضرت فرمود: اگر دوست داريد قاتل مرا ببينيد، او را ببينيد. بعضى از مردم گفتند: آيا او را نمى‏كشى؟ يا آيا ما او را نكشيم؟ فرمود: سخن از اين كلام شما شگفت‏انگيزتر نيست؛ آيا شما مرا امر مى‏كنيد كه قاتل خود را بكشم؟

21086
متن پرسش
با سلام: در پاسخ به مخاطبان سایت درباره نامه آقای جوادی آملی فرمودید باید در انقلاب جایگاه هر فرد و جریانی را مشخص کنیم، نه چون مثل ما فکر نمی کنند حذف کنیم، نیز فرمودید ایشان انقلاب و آینده انقلاب را طور دیگری می‌بیند. این بار اول نیست و همواره موضع شما در نسبت با آیت الله جوادی آملی و آقازاده محترمشان در نهایت احترام و با پذیرش نظر ایشان بوده و حتی اجازه ي نقد ایشان را نیز به خود نمی دهید و سالهای فتنه گفتید نمي دانيد علت این مواضع چیست، از طرفی هم اذعان کردید نگاه هاشمی سبب جام زهر به امام و برجام نافرجام و.... شده و اولین بار نیست که نگاه آقای هاشمی را در جایگاه انقلاب اسلامی بی تاریخ می دانید و اولین بار هم نیست که کاپ اخلاق از طرف آیت الله جوادی آملی به ایشان که اوج بی اخلاقی بودند داده می شود. سرتان را درد نياورم. آیا مواضع حضرتعالی در قبال اشتباهات فاحش بزرگان حوزه، و از طرفی طرد احمدی نژاد به انحاء مختلف، گویای نسبی بودن اخلاق و نسبی بودن احترام به افراد ذیل انقلاب و نسبی بودن تکفیر یا حذف و امثالهم در نسبت با خاندان هزار فامیل نظام و حوزه نیست؟ اگر آقای احمدی نژاد نظری کنار نظر رهبری دارد، هاشمی که علنی با رهبری زاویه داشت و هنوز يادمه شما چه تعبيری برای نامه ی بدون سلام هاشمی به آقا به کار برديد. اونوقت چطور آقای جوادی ذیل انقلاب معنی می‌شود ولی احمدی نژاد برود به جهنم، خودش نخواست ذیل زعیم باشد؟! خواهش و تمنا دارم جدای از نگاه های سیاسی، فرض کنید من تماما با شما هم نظرم، وجدانا نوع تعامل شما با آیت الله جوادی و آقازاده ایشان کجا و احمدی نژاد کجا! وجدانا بفرمایید اگر احمدی نژاد فرزند آیت الله جوادی یا آيت الله مصباح بود و اگر احمدی نژاد نسبت خویشاوندی با هر یك از بزرگان یا حلقه های بسته ی نظام یا حوزه داشت، باز هم نسبت به ایشان همانگونه موضع می‌گرفتید؟ آن هم کسی که بارها اعلام کرده برای آرمانهاي امام و انقلاب جان می‌دهد، آیا همانطور که آقای جوادی آملی به زعم شما آینده انقلاب را طور دیگری می‌بیند، احمدی نژاد نمي تواند آینده انقلاب را طور دیگری ببیند؟ ذیل انقلاب بودن برای خاندان فامیلی نظام و حوزه هست فقط؟ خواهش می کنم، التماس می کنم بنده رو ارجاع نفرماييد به پاسخ های نسبتا تکراری که تاکنون فرمودید و تمنا دارم به قول خودتون، باهام هم عالم بشید تا درک متقابل صورت بگیرد سپس پاسخ بدید، شاید روشن شود خون دل ما از چیست ... بنده خیلی روی حرفای شما فکر می کنم و ردشان نمی کنم، خواهش می کنم شما هم روی حرفای بنده فکر کنید، حضرت سلیمان از مورچه هم درس آموخت شاید بنده مورچه ی حضرتعالی باشم. این‌که گفتم شما نظر آیت الله جوادی را می پذیرید، اصلاح می کنم، منظورم قبول داشتن نظر ایشان نیست. منظورم اینه که شما نظر ايشون رو ذیل انقلاب محترم می‌شمارید و معتقديد به عنوان یه معلم میشه از ایشون تعلیم گرفت نه که تماما خودمون رو در اختیار ایشون بذاریم. چرا همین احترام و همین برخورد با آقای احمدی نژاد نمي شود؟ چرا در نسبت با احمدی نژاد نه مسایل اخلاقی و انسانی رعایت می‌شود (همان که در سوال هفته‌های گذشته نوشتم تمسخر شما و خنده و ذوق زدگی حضار و...) نه با احترام چنین تعابیری به کار نميره، شما قبلا گفته بودید ارزش احمدی نژاد به مباحث تئوری و مهدویت و سخنرانی هايش نیست، ارزش احمدی نژاد به این هست که تونست نگاه امام خمینی رو در «عمل» پیاده کنه. خب حالا که فکر می کنید احمدی نژاد ذیل زعیم نیست و نگاهی کنار نگاه آقا برای خودش دارد، بهتر نیست مثل برخوردتان با آقای جوادی، بگویید احمدی نژاد هم مي تواند به عنوان مدیری که با نگاه انقلابی سابقه هشت سال مدیریت کشور و آشنایی با پیچ و خم های مدیریتی کشور و جهان دارد، تعلیم‌گرِ ما باشد نه که تماما خودمان را به او بسپاریم؟ چرا احترام فقط برای آقای جوادی آملی و آقازاده شان و فقط برای آیت الله مصباح هست؟ بنده حقیر طلبه حوزه علمیه قم هستم و به این بزرگان ارادت دارم، ولی چرا بزرگان نظام و حوزه اگر اشتباهات فاحشی بکنند، صرفا یا روششان یا نظرشان نسبت به آینده انقلاب با نظر و روش ما متفاوت است و نباید حذف شوند ولی احمدی نژاد چه روشش متفاوت باشد چه نظرش، تقصیر خودش است و باید تکفیر و حذف شود؟ خواهش خواهش خواهش می کنم بفرمایید اگر احمدی نژاد به هاشمی کاپ اخلاق می داد، اگر روشش در برخورد با مسایل، مخالف روش رهبری و شهید بهشتی بود (اشاره به حرف ضمنی شما درباره آیت الله مصباح)، اگر احمدی نژاد کسی که نامه ی بدون سلام به رهبری داده و به تعبیر شما اعلان جنگ با رهبری کرده را مظهر تمام و کمال اخلاق می نامید، هزاران باره سیاه و سیاه و سیاه نمي دانستند؟ بازم خواهش، تمنا، التماس می کنم بفرمایید اگه آقای جوادی آملی صرفا نظراتی داشته باشند که مثلا کنار نظرات رهبری باشد (مثل نگاه به آینده انقلاب که خودتان اذعان کردید با نگاه آقا متفاوت است...) آیا جراتش هست ایشان را بیرون از ذیل زعیم الهی بدانید؟ به خدا دلم به عنوان طلبه ی دردمند خون است چرا کسی که به زبان خودمانی خارج از حلقه ی فامیلی نظام و حوزه باشد، نه احترام دارد نه ذیل زعیم است نه انقلابی است، سیاه سیاه است، ولی کسی که جزو حلقه‌ی بسته‌ی نظام و احیانا حوزه باشد، هرکه باشد از وزرای دولت روحانی تا آقازاده ی آیت الله جوادی، احترامشان واجب و ذیل انقلاب هستند... این زعیم کیست که سهم خاندان هزار فامیل است فقط. خدایا خدایا به حق گریه های حضرت زهرا (س)، به حق معصومیت حضرت معصومه (س)، حرفای پر از اشکال و نقص من رو هر طوری که صلاح هست به استادمان برسان و ما را کمتر از مورچه‌ای ندان که برای حضرت سلیمان حامل پیام بود. الهی آمین.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حتما می‌دانید آن‌چه را ما می‌توانیم در بیان آوریم بخش کوچکی است از آن چیزی که نمی‌توانیم در بیان آوریم، اما درون ما از آن باخبر است. پس هیچ‌گاه پرونده‌ی سخن در امور حقیقی بسته نمی‌شود، به‌خصوص ما در تاریخی واقع شده‌ایم که روح آن تاریخ ما را در برگرفته و باید تلاش کنیم خود را با آن هماهنگ سازیم تا فهم ما از یکدیگر و گفتگوی‌مان بیرون از تاریخ‌مان نباشد که در آن صورت عملاً از افق درونی خود فاصله گرفته‌ایم، و به جهت گسستی که پیش می‌آید سخنان‌مان برای همدیگر نامفهوم می‌شود. و تنها با فهمِ حضور تاریخی است که می‌توان از این گسست رهایی یافت، به شرطی که احساسِ حضور تاریخی را که همان «اگزیستانسِ» ما در این دوران است زنده نگه داریم، و ببینیم در درون گوینده‌ی متن چه می‌گذرد! که البته تا ما از «خود» بیرون نیاییم و به آن وجهِ بنیادین خود که در این تاریخ ما را در برگرفته، نظر نکنیم؛ نمی‌توانیم احساس هم‌سخنی و دیالوگ لازم را نزد هم داشته باشیم.

با توجه به آن‌چه در بالا عرض شد؛ نمی‌دانم چرا آن نوع سخن‌گفتن که در آن متن پیش آمد را، اخلاق نسبی قلمداد کردید؟! مگر حقیقت، در اخلاقی که مبتنی بر نشان‌دادن جایگاه افراد است، انکار می‌شود؟ فراموش نفرمایید آقای احمدی‌نژاد، فرزند انقلاب بود و در جایگاه خرازی و باکری قرار داشت و مقام معظم رهبری سخن او را گفتمان انقلاب معرفی کردند. حال چرا باید ایشان را با امثال آقای هاشمی مقایسه کنیم و بعد بخواهید جایی در عرض آن‌ها برایشان در نظر بگیرم؟! مگر این نوع مقایسه‌ها جایی برای تفکر و گفتمان باقی می‌گذارد؟ آیا اگر باکری، باکری نبود باید هاشمی باشد؟!

مگر می‌شود بنده از آن جهت که سخنان امثال شما را روح تاریخ خود می‌دانم و تاریخ خود را مظهر اراده‌ی الهی می‌شناسم، بر سخنان شما تأمل و تفکر نکنم؟

احمدی‌نژادِ اول، متذکر افق انقلاب به سوی تعالی انسان بود تا در آن بستر، عدالت ظهور کند و در حال حاضر تبدیل شده است به نوعی مطالبه‌گری اقتصادی، آن هم در ساحت اپوزوسیون و این با عقلانیتی که بتوان به کمک اهداف انقلاب آمد، نمی‌سازد مگر آن‌که آقای احمدی‌نژاد دیگر نخواهد احمدی‌نژاد باشد و بخواهد آقای هاشمی باشد.

چقدر امید داشتم که آقای احمدی‌نژاد آن سرمایه‌ای شود که شما به دنبال آن برای ایشان بودید.

انتظار بنده از شما، تفکری است که به صورت نرم و نه به صورت تخریبی، کار را جلو ببرد. آیا نباید به آخرین جمله‌ی جواب سؤال شماره‌ی21057 فکر می‌کردید تا این آخرین اعتراض را نمی‌نمودید؟! آن‌جا که عرض شد: «رفیق سالکی داشتم که انصافاً در بعضی از امور باطنی و صفای روحانی مورد حسرت بنده بود، با این حال به طریقی حضرت امام به ایشان خبر داده بودند که فرزندم را جهت تربیت به شما نمی‌سپارم ». موفق باشید

17877
متن پرسش
با سلام: استاد عزیز، با توجه به اینکه در این عالم دنیا تزاحم است و اگر مثلا دو سیب داشته باشیم و سه نفر انسان باشند اینجا داشتن سیب برای یک نفر برای داشتن دیگری تزاحم ایجاد می کند، و جنگ و نزاع ایجاد می شود، آیا این ویژگی تزاحم در عالم خیال هم وجود دارد؟ و با توجه به ویژگی بهشت که تزاحم نیست پس آیا بهشت موعود در عالم عقل است؟ لطفا راهنمایی فرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عالم برزخ و قیامت دارای درجه‌ی وجودی شدیدتری هستند و بدین لحاظ صورت‌ها در آن‌جا محدودیت‌های عالم ماده را ندارد. موفق باشید

نمایش چاپی