باسمه تعالی: سلام علیکم: همهی امید بنده آن است که فکر و ذهن مخاطبان خود را جهت فهم اندیشههای امثال آیت اللّه جوادی و حضرت علامه«رحمتاللّهعلیه» و نهایتاً حضرت امام«رضواناللّهتعالیعلیه» کرده باشم. به آثار آن بزرگان رجوع کنید، إنشاءاللّه خدا کمک میکند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در قیامت، دیگر امکان عمل نیست. لذا شخصیتهایی که به جهت شرایط زندگیشان نهایت ارادهی خود را نتوانستهاند به فعلیت برسانند، امکان این کار برایشان در رجعت هست. به همین جهت میفرماید مؤمنین محض و کافرین محض که ارادههای نهایی کفر و ایمان را دارند، در رجعت برمیگردند تا آن ارادهها را صورتِ فعلیت بدهند و جبههی نهایی تقابل حق و باطل نیز، ظهور کامل نماید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم اگر بعد از مطالعهی کتاب «ده نکته» و شرح صوتی آن به شرح کتاب معاد رجوع فرمایید، موضوع مورد سؤال بهخوبی برایتان حلّ میشود. موفق باشید
سلام علیکم استاد گرامی: خدا شما را حفظ کنه. نظرتان را درباره حرفهای زیر میفرمایید؟ «در قرآن آیاتی پیرامون یک شخصیت ناشناس وجود دارد، وقتی به آیاتی که پیرامون اوست دقیقتر نگاه میکنیم در واقع به یک محافظ بزرگ در زمین برمیخوریم که با نام مستعار خاصی از او یاد میشود و او کسی نیست جز ذوالقرنین» در آیات ۸۶ تا ۸۸ سوره کهف چیزی که به خوبی دیده میشود مقام ذوالقرنین است که دارای ولایت الهی بوده است. قرآن درباره ملکه سبا میفرماید: «و اوتیت من کل شیء» اما در مورد حضرت ذوالقرنین میفرماید: «از هر چیزی سببی را به او عطا کردیم.» دقت کنید سببا یا سبب، دلیل پدید آمدن اتفاقات و برهانِ بودن اشیا و ایجاد اجسام هست ولی داشتن شیء به تنهایی مزید بر امتیاز نیست، کسی که سبب در دست داشته باشد می تواند پدید آورنده باشد، ذوالقرنین سبب ساز بود و مرکز اسباب. جواب ذوالقرنین در آیه ۸۷ سوره کهف به خدا جالب است، چگونه میشود خداوند به یک نفر این قدر اختیار میدهد که عذاب کردن یا مدارا کردن با قومی فاسد را به مصلحت آن شخص واگذار میکند؟ مگر آن شخص که بوده که چنین عظمتی در پیشگاه خداوند داشته؟ در مورد تعجیل بر عذاب قوم فاسدی خوانده ایم که چه بر حضرت یونس گذشت اما ذوالقرنین هم کاملا بر عذاب مخیر بود و هم مصدر ورود عذاب بود! و از همه مهمتر داشتن علم غیب است. همگی میدانیم که حتی پیامبران همگی علم غیب نداشتند مثلا در مورد مواجهه پیامبری بزرگ چون حضرت موسی با یک شخص خاص در سوره کهف وقتی آن شخص کشتی را سوراخ کرد و یا دیواری را تعمیر کرد حضرت موسی در حالی که متعجب بود دلایل انجام این کارها را از آن شخص سوال کرد، اما در ماجرای ساخت سد محافظ در قرآن میخوانیم: (ذوالقرنین پس از ساخت سد) گفت این رحمتی ست از پروردگار من، ولی زمانی که وعده پروردگارم فرا رسد آن را در هم کوبد و وعده پروردگارم حق است. سوال اینجاست ذوالقرنین از کجا میدانست هزاران سال بعد، این سد قرار است به اذن الهی کوبیده شود؟ جز با علم غیب؟ این شخص کیست که هم مرکز اسباب بود هم علم لدنی الهی داشت ولی پیامبر نبود، علم غیب هم داشت و بینیاز از گنج ها و ثروت ها بود؟ برخی ها تصور میکنند که سخنان ذوالقرنین در آیه ۹۸ سوره کهف تمام شده است در حالی که اگر به ادامه آیات نگاه نماییم هنوز سخنان ایشان را می توان با همان ادبیات قبلی مشاهده کرد و این امر برای درک بهتر شخصیت ذوالقرنین تعیین کننده است، آیه ۹۹ سوره کهف : و در آن روز که برخی با برخی دیگر درهم و مخلوط، موج میزنند رهایشان میکنیم و در صور دمیده شود پس همه آنان را گرد می آوریم و آیه ۱۰۰ سوره کهف: و دوزخ را در آن روز برای کافران آشکار می کنیم. این شخص که بود که تقسیم کننده جهنم و بهشت است؟ مگر ذوالقرنین چه کسی بود که از طرف خودش می گوید «و سنقول له من امرنا یسرا» چه کسی بوده است که تقسیم کننده پاداش است؟ و چه کسی ست که از پیش خود وعده تکلیفی آسان را به دیگران میدهد؟ سوره کهف که در مورد ذوالقرنین صحبت کرده است ۱۱۰ آیه دارد و سوره انبیا که در آن در مورد گشوده شدن سد ذوالقرنین صحبت میکنند ۱۱۲ آیه دارد، ابجد واژه "علی" عدد ۱۱۰ می باشد و ابجد واژه "ولی الله" عدد ۱۱۲ می باشد. ترکیب این دو "علی ولی الله" می شود. در حدیث صحیح السندی که معروف به حدیث نورانیت میباشد حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: منم معلم سلیمان بن داوود، منم ذوالقرنین و منم قدرت خدای عز و جل پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم فرمودند: «یا علی کنت مع الانبیاء سرا و معی جهرا» این حدیث به خوبی نشان می دهد که حضرت علی علیه السلام با قدرتی که پروردگار متعال به ایشان عطا کرده بودند، صاحب تمام دورانها و زمانها بودند و در همه ادوار بشری در کنار همه پیامبران الهی برای یاری و نصرت ایشان بوده اند. در حدیث نورانیت امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمایند: هیچ کس ایمان را به حد کمال خویش نمی رساند تا آنکه مرا به عمق معرفتم بشناسد، سپس آنگاه که مرا به این معرفت شناخت هر آینه خداوند قلب او را با ایمان آزموده سینه اش را برای اسلام گشاده ساخته و عارفی روشن بین گردیده است. مرا با روح عظمت تایید کرده اند، من یکی از بندگان خدایم مبادا ما را خدا بنامید، درباره فضل ما هر چه مایلید بگویید ولی به کنه فضل ما نخواهید رسید و حتی مقداری از یک دهم آن را نمی توانید بیان کنید چون ما آیات و دلائل خداییم و حجت و خلیفه و امین و امام و وجه الله و عین الله و لسان الله هستیم. من و حضرت محمد نور واحدی بودیم از نور خداوند عز و جل پس خدای تبارک و تعالی به آن نور فرمود که دو نیمه شود پس به نیمی فرمود محمد (ص) باش و به نیمی فرمود علی باش، پس از همین جاست که پیغمبر فرمود علی از من است و من از علی هستم و کسی جز علی از جانب من ماموریت انجام نمی دهد، من همان کسی هستم که نوح را به امر پروردگار در کشتی حمل کرد، من همان کسی هستم که به امر پروردگار یونس را از شکم ماهی بیرون آورد، من همان کسی هستم که به اذن پروردگار ابراهیم را از آتش بیرون آورد، من همان کسی هستم که به اذن پروردگار نهرها را جاری ساخت و چشمه ها را شکافت، منم معلم سلیمان بن داوود، منم ذوالقرنین و منم قدرت خدای عز و جل، منم آن کتابی که شک و ریب در آن نیست، مفاتیح غیب نزد من است و بعد از رسول الله کسی جز من به آنها آگاه نیست، منم آن ذوالقرنین که در صحف اولی یاد شده، منم صاحب انگشتر سلیمان، انا ولی الحساب، انا صاحب الصراط و الموقف، انا قاسم الجنه و النار بامر ربی، انا آدم الاول، انا حجه الله فی السموات و الارض، انا الصیحه بالحق، انا الساعه لمن کذّب بها، انا ذلک النور الذی یقتبس منه الهدی، انا صاحب الصور...»
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نکات خوبی در این نوشتار در میان است، لذا از حضرت ولايت مدار على بن ابى طالب وارد شده است كه: «كُنْتُ مَعَ الْانبياء سِرّاً و مع محمد جَهْرَاً» [1] من با همه ى انبياء در باطن و با پيامبر اسلام در ظاهر همراه بوده ام. مولانا نيز اين حقيقت را چنين بيان كرده است:
تا صورت پيوند جهان بود، على بود
تا نقش زمين بود و زمان بود على بود
شاهى كه ولى بود و وصى بود على بود
سلطان سخا و كرم و جود على بود
هم آدم و هم شيث و هم ادريس و هم ايوب
هم يونس و هم يوسف و هم هود على بود
هم موسى و هم عيسى و هم خضر و هم الياس
هم صالح پيغمبر و داود على بود
عيسى به سخن آمد و در مهد سخن گفت
آن نطق و فصاحت كه در او بود على بود
مسجود ملايك كه شد آدم زعلى شد
در كعبه محمد بُد و مسجود على بود
از لحمك لحمى بشنو تا كه بدانى
كان يار كه او نقش نبى بود على بود
آن شاه سرافراز كه اندر شب معراج
با احمد مختار يكى بود على بود
محمود نبودند كسانى كه نديدند
كاندر ره دين احمد و محمود على بود
آن معنى قرآن، كه خدا در همه قرآن
كردش صفت عصمت و بستود على بود
اين كفر نباشد سخن كفر نه اين است
تا هست على باشد تا بود على بود
سر دو جهان جمله زپيدا و ز پنهان
شمس الحق تبريز كه بنمود على بود
عبدالكريم جيلى مى گويد: انسان كامل، قطبى است كه افلاكِ وجود از اول تا به آخر بر محور او دور مىزنند و او در آغاز و انجام هستى يكى بيش نيست، لكن در چهره هاى مختلفى ظاهر مىشود كه اسم اصلى او محمد، كنيه اش ابوالقاسم و وصفش عبدالله و لقبش شمس الدين است.[2] درباره ى تجلى حقيقت انسان كامل در چهره هاى متعدد، تنها انسان معصوم مى تواند جلوه گاه انسان كامل باشد كه بعد از رسول خاتم تنها اهل بيت عصمت و طهارت (ع) به اين مقام بار يافته اند و هرگز كسى قابل مقايسه با آن ذوات مقدسه نيست. موفق باشید
[1] - سيد جلال الدين آشتيانى، شرح مقدمه قيصرى بر فصوص الحكم ابن عربى، ص 668.
[2] - شيخ عبدالكريم جيلى، الانسان الكامل فى معرفة الاواخر و الاوايل، باب 60، ص 210.
باسمه تعالی: سلام علیکم: رُمانهای بزرگی مثل بینوایان و یا برادران کارامازوف، قصه نیست تذکر به روحی است که در آن جامعه جاری بوده است و نویسنده راه حلهای عبور از آن را متذکر میشود. آری! اگر با این رویکردها رُمانها خوانده شود، مفید خواهد بود و خواندن خاطرات شهداء نیز، قصهی عزمی است که خداوند در این مردم ایجاد کرده و در شهداء به عالیترین شکل به ظهور آمده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از خود روایت برمیآید که در آن زمان اهلالبیت«علیهمالسلام» تنها به پنج تن آل عبا گفته میشده. ولی در حال حاضر با حاکمیت فرهنگ شیعه موضوع، فرق کرده. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: حتماً با توجه به اینکه به این خوبی به میدان آمدهاید میدانید هدف از خلقت در آن آیهی مشهور، هدف مخلوق است نه هدف خالق که میفرماید جنّ و انس را خلق کردیم برای عبادت؛ بدین معنا که هدف جنّ و انس برای یافتنِ مقامی برتر عبادت است زیرا که خود حضرت حق، هدف است نه آنکه دنبال هدفق باشد. غنیِ مطلق چیزی کم ندارد که بخواهد به آن برسد. ثانیاً: آیا وقتی موجودی امکان خلقشدن دارد، حضرت حق باید بخل بورزد و خلقتِ او را به او ندهد؟ یا اینکه خلقتِ آن شیئ را به آن شیئ میدهد به همان معنایی که حضرت موسی و حضرت هارون«علیهماالسلام» فرمودند: «ربُنا الذّی اعطی کلّ شیئٍ خلقه ثم هدی» و بعد از خلقکردنِ چیزی به نام انسان و هدایت او، آیا جز این است که او را با آنچه او کسب کرده روبهرویش میکنند؟ پس در واقع همانطور که در بحث «خدا چرا ما را خلق کرد» در ابتدای کتاب «آشتی با خدا» عرض شد در اینگونه سؤالها ما ناخودآگاه با اعتراض درونی به خودمان روبهروئیم و راهش هم مأیوسشدن نیست، بلکه به خودآمدن را باید پیشه کرد، زیرا که «با کریمان کارها دشوار نیست». بد نیست سری هم به شمارهی سؤال 18636 بزنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: عرایضی در جزوهی «روش کار با تفسیر المیزان» در این مورد شده است. پیشنهاد بنده آن است که تلاش بفرمایید آن جزوه را مطالعه کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: لوح محفوظ که مقامِ ثابتات است – مثل مقام عقل انسانی – با لوحِ محو و اثبات که محل تغییرات است – مثل ذهن انسان – فرق دارد و بحث آن تخصصیتر از آن است که در محدودهی سؤال و جواب روشن شود. إلاّ اینکه در اسفار ملاصدرا به طور خاص و در المیزان به طور موردی آن مطلب را دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- اگر بحث ده نکته کار نشده حتماً به نحوی رفقا آن بحث را کار کنند 2- وقتی بحث کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» را با ایشان در میان بگذارید و از قسمت دوم آن شروع کنید یعنی از قسمت «من کو؟»، خود به خود وسعت خود را در نظر خواهد داشت و عملاً به اموری که او را محدود به دنیا کند تن نمیدهد 3- از زندگی شهداء بهخصوص شهدای منطقه و شهید برونسی که اهل مشهد بوده است برایشان بگویید 4- کتاب «چه نیازی به نبی؟» و قسمت دوم کتاب در مورد «فلسفهی تقلید» نکاتی دارد 5- یک طوری نشان دهید دوستشان میدارید 6- اگر رسیدید به کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» سری بزنید. موفق باشید
بسمه تعالي. سلام عليكم: بعد از مطالعهي كتاب خويشتن پنهان با مطالعهي كتاب معاد همراه با شرح صوتي آن انشاءالله مبهمات بحث برايتان روشن ميشود. موفق باشيد.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه به عنوان بهترین هدیه میتوانم در جواب سؤال جنابعالی عرض کنم سخن جناب مولوی است که در خطاب به ما میگوید: «هیچ خمری بیخماری دیدهای / هیچ گل بیزخم خاری دیدهای. در گلستان جهان آب و گل / بی خزانی نوبهاری دیدهای. چونک غم پیش آیدت در حق گریز / هیچ چون حق غمگساری دیدهای. کار حق کن بار حق کش جز ز حق / هیچ کس را کار و باری دیدهای. هیچ دل را بیصقال لطف او / در تجلی بیغباری دیدهای. بی جمال خوب دلدار قدیم / جز خیالی دل فشاری دیدهای. از نشاط صرف ناآمیخته / شرح ده ای دل تو باری دیدهای. در جهان صاف بیدرد و دغل / بی خطر ایمن مطاری دیدهای. چون سگ کهف آی در غار وفا / ای شکاری چون شکاری دیدهای. لب ببند و چشم عبرت برگشا / چونک دیده اعتباری دیدهای. شمس تبریزی بگیرد دست تو / گر ز چشم بد عثاری دیدهای». شرح این سخنان شرح زندگی آنهایی است که در متن سختیها، چشم در گشایشِ افقهای متعالی دارند. افقهایی که آسان بهدست نمیآید ولی دستیافتنیاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر بتوانید لااقل از طریق حوزه، ادبیات عرب و تا حدّی فقه را دنبال کنید و سپس به حکمت و عرفان و قرآن و حدیث بپردازید؛ بهتر است. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- إنشاءاللّه به توفیق الهی و در صورت وجود عمر 2- حرف خوبی است ولی متوجه باشید که مقصد اصلی مولوی و حافظ، عشق الهی است و تمام فلسفهی حیات را آن عشق میدانند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: ملاک برای رهبری کشور ایران، مطابق قانون اساسی، فقاهت است که عموماً فقیهان مجتهد در آن حدّ که عالِم به ابعاد فقه حکومتی نیز باشند، در کسوت روحانیت ظهور دارند. موفق باشید
