بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
5656
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله خدمت استاد محترم بنده همان فردی هستم که سوال 5606 را در مورد تعدد زوجات از شما پرسیده بودم. فرد دیگری که احتمال زیاد باید خانم باشند در سوالی به شماره 5635 از شما پرسیده اند؛ که به عرایض بنده انتقاداتی داشته اند. خواهش می کنم هم این مطلب بنده را منتشر بفرمائید هم اگر نظری شخص خودتان در این زمینه دارید بفرمائید. ایشان گفته اند: «باید عرض شود که اولا ایشان هیچ دلیلی اقامه نکردند که مخالفت زنان با زن دوم ریشه ی حسادت دارد و فقط نظر خودشان را گفتند، لذا ما هم می توانیم مثلا بگوییم چون مردان تنگ نظر هستند نمی توانند ببینند زنشان از مرد دیگری تعریف می کند.» خب ظاهراً یا ایشان متن بنده را دقیق و کامل مطالعه نکرده اند؛ یا حدیث معصومین(ع) را جزء ادله نمی دانند که گفته اند هیچ دلیلی اقامه نکرده ام. بنده ادعا نکرده ام که مخالفت زنان حسادت است؛ بلکه ائمه(ع) معصومین هستند که می فرمایند این امر حسادت است. مجدداً احادیث مربوطه را اما این بار با ترجمه می گذارم تا هم ایشان هم سایرین بیشتر دقت بفرمایند: بَابُ غَیْرَةِ النِّسَاءِ 1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ بَعْضِ‏ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَیْسَ الْغَیْرَةُ إِلَّا لِلرِّجَالِ وَ أَمَّا النِّسَاءُ فَإِنَّمَا ذَلِکَ مِنْهُنَّ حَسَدٌ وَ الْغَیْرَةُ لِلرِّجَالِ وَ لِذَلِکَ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النِّسَاءِ إِلَّا زَوْجَهَا وَ أَحَلَّ لِلرِّجَالِ أَرْبَعاً وَ إِنَّ اللَّهَ أَکْرَمُ أَنْ یَبْتَلِیَهُنَّ بِالْغَیْرَةِ وَ یُحِلَّ لِلرِّجَالِ مَعَهَا ثَلَاثاً. امام صادق علیه السلام می فرماید: غیرت ورزی روا نیست مگر برای مردان. و اما غیرت زنان در حقیقت حسادت است. و چون غیرت تنها مخصوص مردان است به همین دلیل خداوند بر زنان جز. شوهرشان را حرام کرده است ولی بر مردان چهار زن را حلال نموده است.و خداوند کریم تر از آن است که از سویی به زن غیرت بدهد و از سوی دیگر برای مرد سه زن دیگر را علاوه بر آن زن حلال کند! 2- عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ سَعْدِ بْنِ الْجَلَّابِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَجْعَلِ الْغَیْرَةَ لِلنِّسَاءِ وَ إِنَّمَا تَغَارُ الْمُنْکِرَاتُ مِنْهُنَّ فَأَمَّا الْمُؤْمِنَاتُ فَلَا إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ الْغَیْرَةَ لِلرِّجَالِ لِأَنَّهُ أَحَلَّ لِلرَّجُلِ أَرْبَعاً وَ مَا مَلَکَتْ یَمِینُهُ وَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْمَرْأَةِ إِلَّا زَوْجَهَا فَإِذَا أَرَادَتْ مَعَهُ غَیْرَهُ کَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ زَانِیَةً. امام صادق (ع) فرمود: خدای بلند مرتبه غیرت را در وجود زنان قرار نداد. و تنها زنان نا شایست غیرت می ورزند ولی زنان مومنه[حقیقی] نه! همانا خداوند غیرت را تنها در مردان قرار داد از اینرو برای مرد چهار زن را حلال فرمود ولی برای زن جز شوهرش را حلال نکرد. پس زنی که علاوه بر شوهرش مرد دیگری را اراده کند نزد خداوند زناکار است. قَالَ وَ- رَوَاهُ الْقَاسِمُ بْنُ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فَإِنْ بَغَتْ مَعَهُ غَیْرَهُ‏ . 3- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ رَفَعَهُ قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَاعِدٌ إِذْ جَاءَتِ امْرَأَةٌ عُرْیَانَةٌ حَتَّى قَامَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی فَجَرْتُ فَطَهِّرْنِی قَالَ وَ جَاءَ رَجُلٌ یَعْدُو فِی أَثَرِهَا وَ أَلْقَى عَلَیْهَا ثَوْباً فَقَالَ مَا هِیَ مِنْکَ فَقَالَ صَاحِبَتِی یَا رَسُولَ اللَّهِ خَلَوْتُ بِجَارِیَتِی فَصَنَعَتْ مَا تَرَى فَقَالَ ضُمَّهَا إِلَیْکَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْغَیْرَاءَ لَا تُبْصِرُ أَعْلَى الْوَادِی مِنْ أَسْفَلِهِ. روزی حضرت رسول صلوات الله علیه و آله نشسته بودند که زنی عریان نزد ایشان آمد و ایستاد! و گفت ای رسول خدا من مرتکب فجور شدم پس مرا پاک گردان!(بر من حد جاری ساز). در اینحال مردی از راه رسید و لباسی بر بدن آن زن افکند.حضرت پرسید با این زن چه نسبتی داری؟ مرد گفت : او همسر من است ای رسول خدا! من امروز با کنیز خود خلوت کرده بودم [که او دید] و [برای انتقام از من] مرتکب زنا شد!! حضرت فرمود:او را به خانه بازگردان! سپس فرمود : زنی که غیرت می ورزد بالای بیابان را از پایین آن تشخیص نمی دهد. 4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ یُوسُفَ بْنِ حَمَّادٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ غَیْرَةُ النِّسَاءِ الْحَسَدُ وَ الْحَسَدُ هُوَ أَصْلُ الْکُفْرِ إِنَّ النِّسَاءَ إِذَا غِرْنَ غَضِبْنَ وَ إِذَا غَضِبْنَ کَفَرْنَ إِلَّا الْمُسْلِمَاتُ مِنْهُنَّ. امام باقر علیه السلام فرمود:غیرت زنان حسد است و حسد ریشه کفر است. زنان وقتی غیرت می ورزندخشمگین می شوند و وقتی خشمگین شدند کفران می ورزند مگر زنان مسلمه! 5- عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ خَالِدٍ الْقَلَانِسِیِّ قَالَ: ذَکَرَ رَجُلٌ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع امْرَأَتَهُ فَأَحْسَنَ عَلَیْهَا الثَّنَاءَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَغَرْتَهَا قَالَ لَا قَالَ فَأَغِرْهَا فَأَغَارَهَا فَثَبَتَتْ فَقَالَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی قَدْ أَغَرْتُهَا فَثَبَتَتْ فَقَالَ هِیَ کَمَا تَقُولُ. مردی نزد امام صادق علیه السلام از زن خود بسیار تعریف و تمجید کرد. حضرت فرمود:تا به حال غیرت او را آزموده ای؟ مرد گفت :نه! حضرت فرمود غیرتش را بیازما! پس آن مرد چنین کرد و زنش هم ثابت قدم ماند.[و حسادت نورزید.] خبر را به امام داد و حضرت فرمود: زن تو حقیقتا همانگونه است که تعریف کردی![چون حسود نیست و چشم دیدن هوو و یا سایر شریکهای جنسی حلال شوهرش را دارد.] حال هم فردی که سوال 5635 را پرسیده بودند؛ هم سایر خوانندگان توجه بفرمایند که این بیانات ائمه(ع) ما است که ریشه در وحی و علم لدنی آنان دارد. در روایت اول و دوم صراحتاً فرموده خدا غیرت را در زنان قرار نداده است و فرموده خدا کریمتر از آن است که غیرت به زن بدهد اما بر مرد نیز تا 4 زن را حلال کند. همچنین در روایت 1 و 5 صرحتاً فرموده این مخالفت حسد است نه غیرت. ایشان فرموده اند: «درحالی که "نگاه" مهم است، با نگاه زمان شناسانه به زعم آن خانوم، به این منابع ممکن است نتایج دیگری گرفته شود. ایشان هم نگفتند که باید منابع فقه را تغییر داد، می گویند باید با نگاه زمان شناسانه به این منابع نظر کرد.» خب شما اگر بیشتر از تمامی مراجع و فقهای از گذشته تا کنون می دانید خب بفرمائید ببینیم چطور میخواهید از آیات و روایات مطلبی را استخراج بفرمائید که تاکنون هیچ فقیه و مرجعی همچین مطلبی استخراج نکرده است. ببینید برخی مسائل در فقه است که بین تمامی فقها حالت اجماع دارد و به مرتبه ضروری مذهب میرسد. این بحث حلال بودن تعدد زوجات بدون هیچ شرط خاصی نیز اینگونه است. هیچ فقیه و مرجعی نگفته مثلاً با اجازه حاکم شرع باشد یا با رضایت زن اول باشد یا سایر شرایط. تنها شرطی که برای تعدد زوجات لازم است یکی این است که بتواند نفقه همه زن ها را بدهم و دوم رعایت حق هم خوابگی. حالا بماند که برخی فقها تعدد زوجات را نه تنها جائز بلکه مستحب می دانند که در سوال قبلی نیز موجود بود اما مجدداً تکرار می کنم. فقیه بزرگ و نامی صاحب عروه که فرموده اند: ««الاستحباب لایزول بالواحدة بل التعدد مستحب أیضاً؛ استحباب ازدواج، با نکاح یک‌همسر، رفع نمی‌شود بلکه نکاح همسرانی دیگر نیز مستحب است» (العروةالوثقی، کتاب النکاح، م2)» ایشان در ادامه فرموده اند: «در سوال 5579 درمورد زمانه ی امروز بحث شده نه کل تاریخ که آقای سوال 5606 فرمودن ایشان به نواب خاص و فقهای کل تاریخ لعن کرده اند!» اتفاقاً متن آن خانم گویای چیز دیگری بود. متن آن خانم این است: «خدا لعنت کند کسانی رو که بدون داشتن نگاه زمان شناسی ، حکم به حلال بودن زن دوم می دهند.» این یعنی چه!؟ آیا جز به معنی لعن کل فقهاء در طول تاریخ از گذشته تا امروز است؟! اما در مورد سایر موارد که فرموده اید ما گشتیم و شرایط اضطراری برای ازدواج مجدد پیدا نکردیم؛ اولاً که بفرض که هیچ شرایط خاصی نباشد؛ خب هیچ فقیه و مرجعی نگفته که ازدواج مجدد برای شرایط خاص است و گرنه مشکل دارد. حتی فتوا به کراهت ازدواج مجدد بدون دلیل نیز کسی نداده است چه رسد فتوا به حرمت. ثانیاً شما گشته اید پیدا نکرده اید. ممکن است افراد دیگری گشته باشند و پیدا کرده باشند. در مورد ازدیاد نسل ممکن است کسی دوست داشته باشد نسل خودش زیاد شود. خودش دوست داشته باشد صاحب اولاد کثیره شود. آنگاه چه می فرمائید؟! در ادامه سوال کننده فرموده اند: «اما اگر فقها با نگاه زمان شناسانه "مثلا" این حکم ابتدایی را می دادند که " ازدواج مجدد حرام است مگر در شرایطی که شهوت به مردان غلبه کند و در این صورت با اجازه ی حاکم شرع ازدواج مجدد بلامانع است" و در صورت نیاز چند تبصره هم به آن اضافه می کردند .» خب اولاً پس حداقل شما تا اینجا پذیرفته اید که برای کسی که شهوتش زیاد است و همان یک زن کفافش را نمی دهد؛ ازدواج مجدد مشکلی ندارد. خب تا اینجا هم خوب است. چون برخی ها هستند که تا این حد هم نمی پذیرند. ثانیاً خب شهوت که قند و چربی نیست که با آزمایش بشود فهمید شهوت بر کسی غالب است یا خیر؟! مگر ما دستگاه شهوت سنج داریم که به افراد بزنیم بعد حکم صادر کنیم مثلاً هر کسی شهوتش از 60 بیشتر بود اجازه دارد برود زن دوم بگیرد. شهوت یک امر شخصی است که فقط خود فرد می فهمد و لا غیر. ممکن است یک مرد ادعا کند من شهوتم بالا است و زنم کفاف مرا نمی دهد پس باید بروم زن دوم بگیرم. حالا دادگاه و حاکم شرع چطور میخواهد بفهمد واقعاً این حرف مرد درست است یا خیر؟! ثالثاً خوب این شرائط و تبصره ها را که الکی نمی شود به شرع اضافه کرد. باید مبتنی بر ادله متقن فقهی باشد. اگر بنا به این باشد به خیلی از مسائل دیگر می توان خیلی شرائط اضافه کرد. مثلاً می توان گفت اگر زنی خودش شاغل است یا وضع مالی خوبی دارد دیگر نفقه دادن به این خانم واجب نیست. و کلی مثال دیگر. در ادامه ایشان فرموده اند: «در این صورت دیگر شهوت رانی به اسم اسلام نمی شد. مردی که ازدواج مجدد می کرد برای خود و همسرش واضح بود که به خاطر شهوت رانی دست به این کار می زند. درحالی که شخصا موارد زیادی در دوستان دیدم که به اسم اسلام و تکلیف شرعی، شهوت رانی می کنند و مشکلات زیادی را برای خود و خانواده و فرزندانشان ایجاد می نمایند.» این شهوترانی دقیقاً یعنی چه؟! آیا ارضای شهوت از طرق مشروع و حلال الهی بد است یا خوب؟! چرا اگر کسی زن اول را گرفت به او نمی گویند؛ شهوتران. اما اگر زن دوم و سوم و چهارم گرفت یا رفت متعه کرد می شود شهوتران؟؟!!
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بحمداللّه این نوع تبادل نظرها در جای خود برکات زیادی دارد و چون موجب می‌شود عزیزان هرکدام با تفکر بیشتر در موضوعات نظر بدهند بنده نیز موافقم که این مباحث در معرض نگاه دوستان قرار گیرد ولی باز پیشنهادم آن است که بعد از این‌که طرفین حرف های همدیگر را شنیدیم، ادامه‌ی موضوع متوقف شود تا هرکس خودش فکر کند. چون حقیقتاً همان‌طور که قبلاً عرض کردم باید جوانب زیادی را مدّ نظر قرار داد از جمله هدف و افقی که روایات مدّ نظر دارند. به این معنا که سعی کنیم هدف امام معصوم را که تنها و تنها برای سعادت دنیا و آخرت ما است بفهمیم و جامعه‌ی خود را و روح و روان خود را نیز در راستای تحقق توصیه‌های امامان معصوم آماده و تربیت کنیم. مشکل آن است که ما هنوز نتوانسته‌ایم خود و جامعه را در راستای توصیه‌های امامان معصوم«علیهم‌السلام» تربیت کنیم همچنان‌که نتوانسته‌ایم عمیقاً اهداف عالیه‌ی رهنمودهای معصومین«علیهم‌السلام» را با نگاه فقهی و فقاهتی درست تبیین نماییم وگرنه محال است سخنانی که دقیقاً مطابق فطرت انسانی است مورد بی‌محلی و انکار قرار گیرد. یا بد گفته‌ایم ، یا بد عمل کرده‌ایم. موفق باشید.
4424

عفاف و حجاببازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد بزرگوار می خواستم از جنابعالی درخواست کنم اگر صلاح می دانید در تبیین نظر رهبر معظم نسبت به موضوع عفاف و حجاب ما را یاری کنید: آقا برای حل مسئله بد حجابی به چه راهکاری نظر دارند؟ ایشان موانع رفع نشدن این مسئله را در چه چیزی می بینند؟ توصیه جنابعالی برای حل این مسئله چیست؟ با تشکر از وقتی که می گذارید..... یا حسین علیه السلام
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به طور خاص در این مورد کار نکرده‌ام به نظرم مجامعی که خواهران در سطح کشور دارند بهتر می‌توانند جواب شما را بدهند. موفق باشید
16312
متن پرسش
سلام: 1. در جواب سوال 16268 حدیث امام باقر (ع) به جابر بن ‏يزيد جعفى به روح من جلا داد. استاد ممنون،خیلی کیف داد، استاد یه حدیث یا یه کتاب درباره این موضوع برای اطمینان قلب. 2. استاد با وجود جوابتون در سوال 16268 و احساس ؛رامش موقت، اما بعضی اوقات از این که خدا من را در فقر آفریده و من در این فقر بد تربیت شده ام و با این که تلاش کردم و الان مدرک ارشد دارم اما به خاطر والدین و محیط نامناسب در سن 25 سالگی هیچ هنری ندارم و احساس تنهایی و بی خودی بودن می کنم. این شرایط باعث شده من با خدا درگیری پیدا کنم (زورم که بهش نمیرسه اما لفظی چرا) از طرف دیگر به خاطر این شرایط به روانشناسی پناه بردم و از این طریق مطالبی شنیدم مبنی بر این که انسان به خاطر ضعفش و جنگ ها نیاز به پناهی داشته و بنابراین خدایی ساخته و دینی برای آرامش و همین دین وسیله ای شده برای قدرتمندان برای بهره کشی از مردم، از طرفی هم شرایط اقتصادی و فرهنگی ایران با تمدن غرب مقایسه می کنم و رفتار دولتمردان ایرانی و دروغ هایشان را با فکر شیعه مقایسه می کنم یکم فکرهای ضد انقلابی و ضد دینی به ذهنم خطور میکنه، احساس می کنم خدایی نیست و کلاهی بزرگ سال به سرم گذاشته اند. استاد برای این مشکل چه کنم؟ این تنهایی، فقر، بی عرضگی و عدم جذب شدن توسط جامعه داره بنیان عقایدم را متلاشی میکنه و من دارم آثارش را توی نمازم می بینم. 3. استاد یه پیشنهاد داشتم اونهم اینکه تفکرات و اندیشه های دینی را تبدیل به جدول نمودار و شکل و نمودار ذهنی بکنید.مثل کتابهای روانشناسی. به مغز و عقاید نظم میبخشه و جایگاه همه اعمال و عقاید دینی را مشخص میکنه. در دنیای امروز این کار هم به افراد دیندار برای عیب یابی روند دینداریشون کمک میکنه و به حرکتشون سرعت می بخشه و در یک لحظه یه بچه شیعه تمام عقاید و رفتارها و افکار دینی و عکس العمل های دینی که از یک فرد مسلمان انتظار هست به چشم می بینه و درک کاملی از دین پیدا میکنه و در واقع با این کار یه حسابرسی سریع و کامل از خودش میکنه و هم افراد بیرون از دین را با مفاهیم دینی به سهولت آشنا می شوند. 4. استاد انتظار دیدن امام عصر داشتن و گفتگو با ایشان و حتی زندگی در جوارشان آیا نوعی طلبکاری برای منی که فاصله بسیار (بی نهایت) با ایشان دارم محسوب میشه و یا باید با همین عصر غیبت ساخت؟ در جایی دیدم که آیت الله بهجت به زائر امام رضا (ع) فرموده بودند رفتی مشهد امام رضا را هم دیدی؟ گویی این اتفاق حتما باید برای زائر امام بیفتد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: انسان وقتی که با عقل خود معارف حقه‌ی الهیه را تصدیق کرد و از طریق رعایت دستورات الهی، قلب خود را آماده‌ی احساس حقایق قدسی نمود، و در عالَمی وارد شد که هر آن‌چه دین گفته است را به نحوی دریافت کرد، متوجه می‌شود راهی که خداوند از طریق انبیاء در مقابل ما گشوده است چه اندازه حقیقی، منطقی و مفید خواهد بود در آن وقت است که ملاحظه می‌کنید مکاتب روان‌شناسانِ مادی چه اندازه پوچ و بی‌معنا و پریشان است. به قول جناب فیض کاشانی: «گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی / گفتم ز غم خمیدم، گفتا خمیده باشی. گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی / گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی. گفتم جفات تا کی، گفتا همیشه باشد / از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی. گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد / گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی. گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن / جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی. گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی؟ / گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی. خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی / کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی. آری به قول فیض؛ شاید رسیده باشی! از کجا می‌گویی از نور ایمان برخوردار نیستید؟ ثانیاً: بشتر برکات تبعیت از شریعت الهی در زندگی ابدی سراغ انسان می‌آید. همه‌ی فکر و ذهن خود را در راستای اطاعت از حکم خدا برای آبادانی قیامت باید به‌کار برد. در آن صورت است که می‌بینید آن‌چنان هم بی‌عضه و دست و پا چُلفتی هم نیستید، بلکه راه را عوضی رفته‌اید. موفق باشید

11512
متن پرسش
سلام علیکم: استاد گرامی چرا شخصی مثل دیوید هیوم اینقدر شکاک بود و در همه چیز شک می کرد؟ مگر عقلی که همه دارند و شک نمی کنند را نداشت؟ مشکل دیوید هیوم چه بود و چه چیز باعث شد که به اینجا رسید و در دام شکاکیت افتاد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هیوم مثل اکثر فیلسوفان انگلیسی خود را در ادراک حسّی متوقف کرده بود. موفق باشید

179

بدون عنوان*بازدید:

متن پرسش
با سلام. جناب استاد بنده در زمینه ی برنامه ریزی عبادی و عادی زندگی یک اراده ی راستینی ندارم .راهنمایی شما در این زمینه را خواستارم. با تشکر
متن پاسخ

جواب: سلام علیکم :
باسمه تعالی
در رابطه با مطالعه، آنچه نقش تعیین‌کننده دارد موضوعی است که باید مورد مطالعه قرار گیرد و اگر موضوع مورد مطالعه یک موضوع حقیقی بود جانِ حقیقت‌طلب انسان خود به خود جهت خود را به سوی هرچه بیشتر نزدیک‌شدن به آن فراهم می‌کند. در این رابطه بحمدالله به طور مفصل در جزوه‌ی «ضرورت مطالعه و نحوه‌ی آن» بحث شده که إن‌شاءالله با ویراستاری جدید تا یک‌ماه دیگر در اختیار عزیزان قرار می‌گیرد. فکر می‌کنم جواب کاملی از سؤال جنابعالی در آن مطرح شده و می‌تواند کمک خوبی در موضوع مطالعه و روش آن باشد.
موفق باشید

13728
متن پرسش
سلام خدمت استاد: من 18 سالمه الحمدلله، زندگیمو بر اساس اندیشه ها مهدوی چیندم و فک می کنم هدفم درسته و راه درستی رو برای ایندم انتخاب کردم. با توصیه های شما و استاد رائفی پور اما یه سد بزرگی که جلوی خودم می بینم، ارضا نشدن جنسیم هست. چند سال پیش به گناه افتادم و توبه و توبه تا اینکه الان که خیلی پیشرفت کردم، رسوندمش به دو ماه یه بار، و تو این دو ماه با این وضع جامعه خیلی سختی می کشم، اما مقاومت شیرینی خیلی خوبی داره که فوق العادس؛ اما امان از روزی که سر دو ماه میرسه و من هر سریع دژ خودمو محکم می کنم تا قصه دو ماه پیش تکرار نشه و اندازه بال مگسی دل امام زمانو شاد کنم اما امان از غفلت؛ ینی خداوکیلی یه لحضسا، یه لحظه. و بعد ساعت ها و روز ها حسرت. "کسایی که کوچکترین گناه هم نمیکردن به قافله اما حسین نرسیدن، من که نمیتونم جلو خودمو بگیرم میخام مهدی رو یاری کنم؟" تلاش دو ماهه رو به باد دادی، همه سختی ها و تحمل کردن ها به باد رفت" و ... جملاتیه که به خودم میگم و باعث سرشکستگیم میشه. سرتونو درد آوردم، غرض از مزاحمت می خواستم بپرسم چه میشه کرد؟ نگرش من درباره ازدواج موقت درسته؟: ازدواج موقت برای جوانی که شرایط ازدواج نداره گذاشته شده تا نیاز خودشو ارضا کنه. خب خدا که این قانون رو گذاشته پس ینی اینکه واقعا مقاومت حداقل 6-7 ساله ما (از بلوغ تا ازدواج) یه کار غیر ممکنه و کسی که شرایط ازدواج دائم نداره باید اینطوری (ازدواج موقت) خودشو ارضا کنه. این نیاز مگه مثه نیاز به غذا نیست؟ کسی که غذا نخوره میمیره، حالا هر چقدر هم تحمل داشته باشه، توانش تا یه حده. نیاز جنسی هم مگه همین طور نیست؟ حالا ما چطور میتونیم 7 سال تحمل کنیم؟ که از قضا بدبختانه راهی که خدا گذاشته (ازدواج موقت) هم شرایطش برای من و امثال من فراهم نیست!!! حالا تو این اوضاع که این جور مسائل به من فشار میاره من باید برا کنکور بخونم تا دانشگاه خوب قبول شم تا برا مملکت امام زمان مفید باشم و ان شاءالله یه گوشه ای رو بگیرم، چیزیه که مادرم از بچگی دم گوشم خونده و خدا شاهده، تمام ارزوم اینه، ینی همین الان بمیرم ناراحت نیستم الا بخاطر اینکه نتونستم کاری واسه امام زمان و نایبش انجام بدم، ولی مشکلی که عرض کردم ... امان امان امان از سرشکستگی (نمیگم نا امیدی چون هنوز خدا امام حسینو ازم نگرفته)، امید هست اما سرشکستگی بهترین واژه ایه که برای حالم پیدا کردم. به این امید اومدم اینجا که راهکاری برای مشکل بزرگم باشه، پاسخی برای سوالم باشه تا ببینم مشکلم به وسیله شما حل میشه یا نه. الان راهی که خدا گذاشته صیغه موقت هست، راستشو بخواید من اصلا بهم بگن هم و شرایطشم فراهم کنن دوست ندارم. من پس فردا میخوام به امید خدا با یه دختر خانم ازدواج دائم کنم، چطور میتونم برای رفع نیاز جنسیم با یکی دو ساعت ازدواج کنم بعد تموم؛ پس فردا تو جلسه خواستگاری چی بگم؟ اگه اون این کارو کرده باشه بهم بگه من قبولش نمیکنم، چطور خودم به این کار رضایت بدم. پس ازدواج موقت هم شرایطش اصلا اصلا نیست و هم این دلیل که عرض کردم. پس چی می شود کرد؟ قبول دارید به گناه افتادن یه ثانیس، بخدا قسم یه ثانیه، یه ثانیه غفلت واقعا کار سختی نیست من 6-7 سال یه ثانیه هم غفلت نکنم؟ خواهشی دارم، جواب منو مثل یه پدر بدید؛ فک کنید پسرتون ازتون سوال کرده! باهاتون درد و دل کردم، به همه مشکلاتم پاسخ بدید، با هام حرف بزنید، نصیحتم کنید، به یکی دو خط اکتفا نکنید. میدونم 15-20 دیقه وقت گذاشتن برا سوال یه پسر جوون معمولی زیاده، ولی فک کنید من با بقیه فرق دارم، واقعا هم دارم، من اوضاعم خیلی خطریه، اگه ضعفمو ترمیم نکنم ممکنه بکلی دژم فرو بریزه، پس این 15-20 دیقه رو به من هدیه بدید و صرف خوندن درد و دل طولانیم و پاسخ دادن بهم بکنید. یاعلی
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم:  1- در هر صورت حرف، دو کلمه بیش نیست: یکی توبه‌کردن و باز توبه‌کردن و دیگر این‌که وقتی شیطان شما را گرفتار گناه کرد تا مأیوس کند، مأیوس‌نشدن. خدا را شکر کنید که گناه، به کام شما شیرین نیامده است 2- منطق‌تان برای ازدواج موقت، صحیح نیست. خداوند طوری عالم را شکل داده که زن در هرحال آماده‌ی ازدواج است، ولی مرد را تحریک برای ازدواج کرده است و در إزای این تحریک است که اگر مرد نتواند ازدواج دائمی داشته باشد، ازدواج موقت انجام دهد و لازم نیست که بعد از ازدواج دائم آن را با همسر خود در میان بگذارید. دژی که برافراشته‌اید با این نقشه‌های ضعیف شیطان فرو نمی‌ریزد. سعی کنید با خدا معامله‌ای را صورت دهید که شما در انجام عبادات کوتاهی نکنید و او یا مسئله‌ی ازدواج‌تان را حل کند و یا این میل را به عقب بیندازد. موفق باشید

6017
متن پرسش
سلام استاد عزیز و با عذرخواهی از تصدیع مجدد اوقات بنده میدانم عمده عذاب های اخروی که ما مسلمانان و به خصوص شیعیان با آن رو به رو می شویم مربوط به جهنم اخلاق و اعمال است نه جهنم عقاید چون بحمدالله با وجود گنجینه هایی مثل حکمت متعالیه میتوانیم صحیح ترین عقاید را کسب کنیم و از بهشت عقاید بهره مند شویم اما نگرانی من با توجه به گذشته پرگناهم بابت نجات یافتن از جهنم اخلاق و اعمال است. به نظر می رسد بنا به همراهی وجود برزخی و وهمی انسان در طول زندگی دنیایی او، عذاب هایی که انسان قرار است در برزخ و جهنم با آن ها رو به رو شود را میتواند از طریق توبه و ریاضات در همین دنیا ببیند تا پاک شود و فلسفه توبه و ریاضات نیز همین است. در اسلام پشیمانی از گناهان و در خواست بخشایش از خدا و ریاضات معتدل به عنوان راه های توبه و پاک شدن از گناهان پیشنهاد شده است اما تردید بنده این است که آیا تمام راه ها و موثرترین راه های توبه همین ها است؟ چون که به نظر میرسد از این طریق انسان آن تحول بنیادینی که برای پاک شدن از گناهان تجربه کند را نمی تواند به دست آورد. امام خمینی هم در چهل حدیث میفرمایند که قیام به شرایط توبه اگر محال نباشد بسیار مشکل است. اما در بحث هایی که با پیروان عرفان های شرقی مثل بودا داشتم آن ها حالات بسیار دردآور و سختی را در اولین مراحل تهذیب نفس تجربه میکنند. درد شدید قلب، به هم ریختگی کارکردهای طبیعی بدن، رویاهای بسیار وحشتناک و ... چیزهایی است که چندی از پیروان ادیان شرقی از احوالات خود برایم بازگو کرده اند. این عذاب ها بعد از مدتی مداومت بر گفتن مانتراها (اذکار خاص) و مدیتیشن و یوگا به طور غیرارادی برایشان پیش می آید نه این که خودشان عامدانه خودشان را ریاضت دهند. آن ها میگویند در این مرحله آن ها عذابهای سخت جهنم را تحمل میکنند تا پاک شوند و از این مرحله به بعد که ممکن است تا سه-چهار سال طول بکشد روزگار خوششان آغاز میشود که همان بهجت معیت با ملائکه و آن موجودی است که آن ها "کوندالینی" مینامند که خصوصیاتش بسیار شبیه جبرئیل و روح القدس در دین ما است. حالا این سوال برایم مطرح شده است که آیا روش این ها برای توبه و رها شدن از رذائل اخلاقی موثرتر از روش های دین اسلام نیست؟ در دین اسلام قیام به شرایط توبه هیچ گاه منجر به چنین دردها و رنج هایی که برای رهایی از جهنم اخلاق و متعاقبا چنان احوالات خوشی که ناشی از ادراک مستقیم حقایق غیبی است نمی شود و بنده مردد هستم که به توبه شرعی اکتفاء کنم و یا از روش های یوگا که به نظرم خیلی موثرتر اند استفاده کنم؟ خیلی متشکرم از توجهتان، و مجددا عذرخواهم از سوالات مکرر و التماس دعای خیر دارم
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه بنده از «توبه» می‌دانم عبارت است از رجوع عبد به رب، که اگر این امر همراه با لوازم آن و به طریقی که شریعت الهی روشن کرده است، انجام شودآثار فوق‌العاد‌ه‌ای دارد و انسان را از مسیر علم الیقین تا عین الیقین و در نهایت به حق الیقین می‌رساند. در این‌جا مقداری از یادداشت‌های خود را از شرح فرقانی بر منازل السایرین خواجه عبداللّه انصاری در رابطه با باب توبه خدمتتان ارسال می‌کنم. به امید آن‌که افقی در مقابل شما گشوده باشم. می گوید: (نفس انسان به حکم اطوارِ زندگی و روی‌آورد به لذّات عالمِ حسّ مثل انسانی خفته‌ای است که از محسوساتِ ثابت روی گردانده و به خیالات فانی‌شونده روی آورده، از اصل فطرت خود محجوب و غافل شده و این غفلت شامل حقیقت سرّ الهیِ وجودی انسان و حقیقت اثر روحانی او و حقیقت نفس انسانی حیوانی او می‌باشد. به حکم غلبه‌ی احکام کثرت، اخلاق و اوصاف او به سوی افراط یا تفریط کشیده شده و اثر قلبِ وحدانیِ اعتدالی او پنهان گشته. در این رابطه آن‌هایی که نور وجودی قلب‌شان از بین نرفته سه امر مهمِ ذیل را بر خویش لازم می‌شمرند؛ اول: سیر و سلوک نفس از مقرّ عادات و لذّات فانیِ طبیعی به ملازمیتِ دستورات الهی که این متعلق به مقام اسلام است. چنین فردی در بین مردم هست و در بین مردم نیست. این مرتبه‌ی نخستینِ احسان از قسم بدایات است. دوم: واردشدن نفس به باطن خویش است که موجب غربت او می‌شود. با انفصال از مقرّ قبلی و اتصال به احکام وحدت باطنی از اخلاق مَلکیِ روحانی که این مقام، مقام ایمان است و مرتبه‌ی دومِ احسان که همان مقام «کَاَنّک تراه» است می‌باشد. سالک در این مرتبه در باطن به‌سر می‌برد و از این جهت غریب است و مصداق «طوبی للغربا» است. چون وارد مرحله‌ی روحی شده در عالم غریب است. مرتبه‌ی دومِ احسان همان مرحله‌ی اخلاق و اصول در منازل السائرین است. سوم: حصول نفس است از حیث سرّ نفس بر مشاهده‌ی آنچه عامل جذب به عین توحید است به طریق فنا - فنا از احکام حجاب‌ها و قیودی که حین نزول پیش می‌آید- و این متعلق به مقام احسان است که دیگر کَاَنّ نیست بلکه مقام «اَنَّ» است که حضرت مولی‌الموحدین(ع) در گزارش خود نسبت به این مقام فرمودند: «لم اَعْبُد رباً لَمْ اَره» پروردگاری را که نمی‌بینم عبادت نمی‌کنم و به اعتباری می‌توان گفت: هرکس به سهم هستی خود - که همان مقام سرّش می‌باشد - پی برد به حق پی برده و از این جهت فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» و شناخت عینِ توحید در «لا إله إلاّ هو، وَحْده وَحْده وَحْده» در توحید ذات و در توحید صفات و در توحید افعال برایش محقق می‌شود. سیر به سه قسمت تقسیم می‌شود که هر قسمتی دارای امور کلیه‌ای است به نام مقامات و احوال گویند. علت تقسیم‌شدن نفس به سه بخش آن است که نفس سه چهره دارد. یکی جهت توجه‌ نفس به قوایی که بدن را تدبیر می‌کند و آماده می‌کند آن را جهت آنچه در دنیا و آخرت برایش مفید است بر اساس شریعت که این وجه را بدایات گویند به جهت شروع در استعداد سیر با رعایت آداب شرعی. وجه دیگر؛ چهره‌ی نفس توجه نفس است به خودش با تعدیل صفاتش و تسکین تیزی و زبری‌اش و ثباتش که این دروازه‌ی واردشدن به باطن است که به آن قسم ابواب گویند چون باب ورود به ایمان است. و وجه دیگرِ چهره‌ی نفس توجه نفس است به باطن‌اش یعنی روح و سرّ ربانی و استمداد از روح در ازاله‌ی حُجب و این‌که نفس مدد روح و سرّ ربانی را می‌پذیرد و بدین لحاظ به آن قسم، قسم معاملات گویند که مقام معامله‌ی بین نفس و باطن‌اش می‌باشد و ملاک هر قسمی سه مرحله است و باقی از ده قسم که خواجه عبدالله انصاری گفته متممات است جهت تکمیل آن سه قسم. مهم‌ترین بخش بدایات، توبه است و آن رجوع از مخالفت به موافقت و از ظاهر به باطن است و در آن داخل است یقظه و انابه و محاسبه – قرآن در توصیف این مرحله می‌فرماید: «خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیب‏» - پس یقظه داخل در توبه است مثل آن‌که انابه و محاسبه داخل در توبه می‌باشد. دومین قسمِ بدایات؛ اعتصام بحبل‌الله می‌باشد که آن تمسّک به امر و نهی الهی و قراردادن اساس گفتار و افعال و احوال است بر یقین نسبت به شریعت و در این بخش وارد می‌شود تفکر و تذکر و سماع - شنیدن از خدا - و اعتصام بحبل الله با چنگ‌زدن به خودِ خدا و اُنس با اسماء و صفات – که این اعتصام بالله است- که تعلقی است در اسلام و تخلقی است در ایمان و تحققی است در احسان – سالک در این حالت در حق الیقین قرار می‌گیرد. ارکان این بخش ملازمت بر ذکر «لا إله إلاّ الله» است برای رفع همه‌ی حجاب‌ها و بدون تعداد خاص و یا ملازمت با ذکری خاص جهت إزاله‌ی حجابی معین با تلقین مرشد - که آن مرشد اقتضای عین ثابته‌ی او را می‌شناسد- برای آن‌که اثر تلقین مرشد در إزاله‌ی حجب اَقوی است و إزاله‌ی حجاب از هر حضوری و دفع هر خاطری حتی خاطر حق - چون حق بالاتر از خواطر و پندارهای اوست، خاطر حق رهزن او می‌شود- و دفع هرگونه تفرقه‌ای و توجه خالص بر اعتقاد بر اساس آنچه حق هست و آن‌گونه که خدا و رسولش هست و اعتقاد بر آنچه رسول خدا(ص) ما را تفهیم کرده و در این مقام وارد می‌شود. باب فرار- که خداوند در این رابطه می‌فرماید: فَفِّروا الی الله- پیش می‌آید که همراه است با مجاهده و مکابده- مکابده آن رنج و سختی است که به جگر و کبد برسد، مکابده از مجاهده سخت‌تر است-). ملاحظه می‌فر مایید که ما در نظر با سایر مکاتب و ادیان به بزرگان آن‌ها نظر می‌کنیم ولی وقتی به دین خود نظر داریم آن را در حدّ عرف مؤمنین معمولی در نظر می‌گیریم وگرنه بزرگان شریعت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» یقیناً راه‌هایی را رفته‌اند و به نتایجی از نظر توحیدی‌شدن رسیدند که بنده در مقایسه با سایر صاحبان اهل سلوک قابل مقایسه نمی‌دانم و ملاک هم در همه‌ی مقایسه‌ها باید درجه‌ی فنای فی‌اللّه و فنای از فنا باشد. موفق باشید
5425
متن پرسش
سلام علیکم استاد 1. در مورد رهایی از کثرات و رسیدن به وحدت و آرامش تنهایی و درونی، چه راهکار عملی دارید؟ من خیلی از این مساله رنج می برم که حتا نمی تونم یک ساعت با آرامش خاطر درس بخونم تو تنهایی، انگار همه ش ی حس فرار دارم، بی قرارم از کتابای شما در این مورد زیاد خوندم و خودم می دونم مشکلم چیه، از شما راهکار عملی می خوام 2. آبا بر زیبایی و آراستگی زن و نمایش آن برای شوهر، (با توجه به تاکید دین بر این مساله) اثرات مثبتی از نظر سلوکی مترتب هست یا خیر؟ (مثلا اینکه خداوند حب جمال را در آن ها قرار داده، آیا نمی خواسته بذین شکل جمال خود را حلوه گر کند) آیا این مساله باغت توجه آن ها به ذخارف دنیوی نمی شود و مانع آن ها برای سلوک نخواهد شد؟ آیا توجه شوهر به جمال ظاهری زن، نشان از سطحی بینی مرد و پایین آوردن شان زن نیست؟ 3. اینکه زن -عموما و با توجه به انچه دیده ام- به دنبال جلب رضایت همسر است. مثلا از آشپزی و خانه داری و آراستگی خود تا اطاعت از شوهر به دنبال رضایت اوست، مانع رشد او و عدم توجه تام به رضایت خداوند نخواهد شد؟ چرا خداوند زن را -عموما و براساس آنچه دیده ام- اینگونه آفریده است؟ چه طور می شود ازدواج کرد اما توجه تام را به خداوند داد در عین حال همسر شایسته ای هم بود؟ آیا می شود از این ها (وظایف زن، خانه داری و...) -به طور تام و واقعا- رضایت خدا را طلب کرد؟ التماس دعا باتشکر پیشاپیش از راهنمایی تان
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- راه‌کار عملی برای رهایی از کثرات توجه کامل به خداوند است و این‌که بدانید تمام امور در مدیریت او است پس جایی برای دیگری نمی‌ماند که ذهن شما را به خود مشغول کند 2- آرایش زن برای شوهر اگر با این رویکرد انجام گیرد که نعمت‌های الهی را می‌نمایاند تا از یک طرف نشان دهد آمادگی در پرورندان فرزند را دارد و از طرف دیگر مأمور ایجاد آرامش در خانه است تا شیاطین به بهانه‌ی ارضای شهوت، زن و مرد را از مسیر بندگی خدا بیرون نیندازد. اگر زنان متوجه چنین رسالتی نسبت به خود و همسرشان بشوند نه‌تنها با نمایش زیبایی‌های خود برای همسرشان ازسلوکش باز نمی‌مانند بلکه به تعبیر امام صادق«علیه‌السلام» با مدیریت لذّات جنسی، مسیر صحیح شوق عبادت الهی را در خودش و همسرش ایجاد می‌کند 3- یک زن مؤمن در مسیر رعایت بندگی ازدواج می‌کند و در همان مسیر رسالت ایجاد آرامش در خانه را به عهده می‌گیرد. در کتاب «زن؛ این‌گونه باید باشد» عرایضی داشته‌ام. موفق باشید
11569
متن پرسش
با عرض سلام و خدا قوت خدمت استاد گرامی: آیت ا... رحیقی از اساتید برجسته فلسفه و عرفان - شرح بدایه و نهایه ایشان خیلی عالی است - از قول مرحوم علامه جعفری نقل می کرد هیوم در جایی بیان کرده اصل علیت را انکار کردم تا مشهور شوم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در مباحث علمی وظیفه‌ی نقد علمی داریم، تا حیطه‌ی علم در تاریخ و جامعه گسترش یابد. بحث نفی علیّت توسط هیوم و جواب آن یک موضوع مهم فلسفی است و اگر ما جواب هیوم را به‌درستی ندهیم در یک ضعف تاریخی به‌سر می‌بریم. موفق باشید

3853
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی، در زمینه تعبیر خواب چه منابع یا اساتیدی را معرفی می نمایید. با تشکر از توجه حضرت عالی و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این مورد چیزی نمی‌دانم. موفق باشید
556
متن پرسش
با عرض سلام.آیا این جهان همیشه بوده است یا اینکه از یک زمانی به بعد خلق شده است؟(شاید همان مفهوم حادث و قدیم).اگر همیشه بوده است آیا لازم نمی آید که واجب الوجود باشد؟(نیازی به خدا نباشد). لطفا توضیح مفصلی مرحمت فرمایید چون من با فلسفه آشنایی ندارم.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: چون خداوند دائم‌الفیض است، همین‌که خداوند هست، تجلیات و مخلوقات او نیز از او متجلی می‌شود، می‌ماند که وجود بعضی از مخلوقات در عالم ماده منوط به وجود علت آن است که مقدم بر آن می باشد. ولی از آن‌جایی که مخلوقات دارای وجود فقری هستند و عین وجود نیستند، واجب‌الوجود نمی‌باشند، حال قدیم زمانی باشند یا نباشند قرق نمی کند. در بحث برهان صدیقین دلیل آن‌که موجودات عین وجود نیستند را دنبال بفرمایید. موفق باشید
15615
متن پرسش

جناب طاهرزاده سلام: اولین بار اسم شما و مطالبتون رو در نشریه فرهنگ عمومی دیدم. مطالبتون عمیق بود. هفت ماهی است که کتابهای شما رو تهیه کردم. دو ماهی است که فهمیدم سایت دارید. جزواتی که نداشتم رو دانلود کردم. چند روزی است که از مطالب سایتتتون خصوصا سخنرانی تون در خصوص چیستی، راز پایداری و استحاله انقلاب رو گوش کردم. به مباحث متعددی اشاره کردید از جمله سروش، خط فکریش، قوچانی، مهرنامه، آوینی، دغدغتون در خصوص فقدان تفکر، هم‌جهت نبودنِ دست و زبان‌ها، تلاش برای ادراک حقیقت و نه تراشیدن استدلال برای اون و ... هم‌ذات پنداری عجیبی با مباحثتون داشتم، اما غرضم از این وجیزه گفتن این مطالب نبود بلکه این بود که براتون بگم چرا با شما هم ذات پنداری دارم تا در راهی که درپیش گرفتید ثابت قدم تر باشید و بدونید حرف شما میتونه مخاطب خودش رو ولو در یک روستای دور افتاده (خودم) پیدا کنه. جناب طاهرزاده، من در یک روستا زاده شدم، علائق مذهبی داشتم، عضو بسیج بودم، از وابستگان شهدا بودم، امام خامنه ای رو می پرستیدم، تا اینکه دانشگاه رفتم. به دلیل حس کنجکاوی که داشتم به مباحث سیاسی علاقمند بودم اما شناختی به مبانی و ریشه ها و خط فکری ها نداشتم و صرفا شناختم یک شناخت سطحی در حد اسم از احزاب بود. اما ظرف دو سال با مطالعه نشریات اصلاح طلبان از جمله شهروند امروز با مدیریت محمد قوچانی، اعتماد ملی، دنبال کردن مطالب تئوریک، آشنایی با سروش و کتابهاش، نهایتا مسحور دلبری های کلامی سروش شدم. به نسبیت حقیقت رسیده بودم. و از سروش به شبستری، ملکیان، و سایر ایدولوگ های جریان استحاله رسیدم. و در یک برهه‌ی زمانیِ دو ساله، زیربناهای اعتقادیم نسبت به انقلاب، ولایت فقیه، و خیلی امور دیگه سست شد و به طور کلی جهان‌بینی و معرفت شناسیم و هستی شناسیم دگرگون شد. امروز که نگاه می‌کنم می‌بینم فردی کاملا مغایر خط امام، انقلاب، و شهدا بودم اما اون روزها کاملا با اعتقاد کامل و نه از روی بازیگری، تمام این‌ها را با شبهاتی که از طریق رسانه‌های مزبور به ذهنم وارد شده بود زیر سوال می بردم، ولایت فقیه رو دیکتاتوری میخوندم، انقلاب رو بیهوده می دونستم، حزب‌اللهی را دگم می‌دونستم، اهل انگ‌زدن بودم، کلا با مفاهیم انقلابی درگیر بودم، شعارهایی نظیر دموکراسی، حقوق بشر، و ... باور کرده بودم. بحث می کردم، جدل می‌کردم، مخالفتم با احمدی نژاد از منظر روشنفکران بود نه از منظر انقلاب اسلامی. درهرصورت به شدت و علی رغم اینکه در دور اول، رای به احمدی نژاد دادم ناراحت بودم چون هنوز تغییر نکرده بودم و در دام دانه روشنفکران بودم. این موضوع امتداد پیدا کرد تا فتنه 88. در ایام انتخابات برای میر حسین تبلیغ می کردم. به ایشون رای دادم. با خیلی ها بحث می کردم و با هیچ استدال عقلی راضی نمی شدم. به تقلب باور داشتم. اما و اما و اما یک روز حسب اتفاق واقعه عجیبی برام رخ داد و این شد نقطه عطفی برای زندگی من و باعث شد از منجلاب روشنفکری که توش رفته بودم بیرون بیام اما نه با استدلال بلکه با اداراک یک حقیقت مطلق. ماجرا از این قرار بود که یک مستند به نام The Arrivals که در رابطه با فراماسونری بود به دستم رسید. صرف نظر از اینکه بخواهم به فراماسونری تا حدی که این مستند بهش پرداخته بود بهش بها بدم یا نه اما آخرین قسمت این مستند باعث تحولی عظیم از جنس یک انقلاب در من شد تا حدی که در لحظه ای فکر کردم گمشده ام رو پیدا کردم و این همون چیزی بود که من گمش کرده بودم و این حرف چیزی نبود جز اینکه این دنیا قرار است به منجی به نام مهدی (عج) منجر شود. این دنیا غایتی دارد و مبنایی. پس نباید وضع موجود که دوره حاکمیت تمدن غرب و ظهور حاکمیت نفس اماره است رو به رسمیت بشناسم. ظهور امام زمان (عج) را می دانستم اما هیچ وقت به نسبتی که با این دنیا، خودم، انقلاب، تمدن غرب و کارکردی که می تونه داشته باشه فکر نکرده بودم اما این مستند صرفا همان جرفه اعتقاد به منجی رو در من با بیانی هنری و نه استدلالی بیدار کرد و باعث حرکتم شد تا هر چی بیشتر گرد و غبار تعصبات و مفاهیم و اندوخته و پیش فرضها رو از روی گوهر حقیقت که در اون لحظه برام بیشتر یک حس شکل نگرفته بود رو کنار بزنم اما نمی دونم شاید خداوند و ولی عصر ارواحنا فداه به خاطر اینکه با خودم صادق بودم شهید سید مرتضی آوینی رو سر راهم گذاشت. کسی که جنس حرفاش دیگه از جنس استدلال نبود اما در عین حال بود. قرآن و آیاتش در کلام اون شهید برام رنگ دیگری پیدا کرده بود. مطالبش دیگه از فیلتر عقلم عبور نمی کرد تا من تجزیه و تحلیل کنم تا نفی شون کنم. انگار داشت رو یک موج دیگه با من صحبت می کرد. نمی دونم شاید بشه اسمش رو زبان فطرت گذاشت. به هرحال هرچی که بود تمام حجاب های تعصب داشت یکی یکی فرو می ریخت و حقیقت آهسته آهسته برام بیشتر رخ عیان می کرد. کاری که اگر ساعت ها سعی می کردید در قالب استدلال انجام بدید من باهاش مواجهه می کردم. کتاب مبانی نظری تمدن غربش رو که خوندم اون احساس خام که داشتم داشت آرام آرام شکل می گرفت و تمام مفروضات من نسبت به خودم، انقلاب، تمدن غرب، نسبت اینها با هم جایگاه انقلاب و علت این همه گرفتاریهاش برام به هم ریخت. با مطالعه کتب دیگر شهید این خط فکری تقویت شد. علت هجمه به این انقلاب از جانب روشنفکران رو با حلزونهای خانه به دوش فهمیدم. آسیب های پیش روی انقلاب رو درک کردم که این انقلاب ممکن است از کجا ضربه بخورد و توسط چه خط فکری. دیگه اظهار نظرهای سطحی سیاسی برام جذاب نبود و همه مسائل و پدیده های اجتماعی فرهنگی اقتصادی سیاسی رو از منظر انقلاب تفسیر می کردم. امام رو با کتاب حیات باطنی شناختم، کلام امام و افق نظری امام برام خیلی روشن شد. وقتی که می گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد یعنی چی. آمریکا شیطان بزرگ است یعنی چی، دیگه همه چی رو از دریچه مادیت ت نمی سنجدیم و منافع ملی که قبلا ازش تعریفی صرفا مادی داشتم کنار گذاشتم. راز و رمز پیروزی در دفاع مقدس رو فهمیدم. فتح خون برای من جایگاه کربلا و نسبتش با انسان رو برام نشون داد که آری قافله کربلا هنوز در زمان سفر می کند و فریاد هل من ناصر آن امام عشق هنوز به قوت خود باقی است. فهمیدم کربلا نه یک شهر یا یک واقعه بلکه یه افق فکری است که نمی گذاره شما به ورطه پوچی و نیهیلیسم برسید. فهمیدم کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا یعنی چی. دیگه عزاداری ها و محرم برام رنگ یک عادت مذهبی نداشت بلکه ریشه در یک حقیقت قدسی داشت. محرم اون سال برام با تمام محرم هایی که تجربه کردم متفاوت بود تا حدی که هر سال با خودم عهد بستم در دهه اول محرم کتاب فتح خون رو بخونم. خلاصه فهمیدم عیب کارم کجاست. یک حالت بی قراری عجیبی در من به وجود اومده بود. به تمام گذشته خودم کافر شدم و با آوینی زندگی کردم. در یک کلام آوینی رو زیست کردم. شاید علتش همون تجربه های مشابهی بود که ایشون در قبل انقلاب داشتند که در واقع من هم داشتم. و ایشون به بهترین وجه ممکن در قالب کلمات بیان کرده بودند در جایی که می گفتند (دارم از یک راه طی شده حرف می زنم) ... (تظاهر به دانایی هیچ وقت جای دانایی رو نمی گیره). و همه اینها در حالی بود که کتب شهید مطهری علی رغم خوب بودنش هیچ وقت نمیتونست من رو از این منجلاب بیرون بکشه. آوینی برای من شده بود یک متر و معیار که به هر مسئله ای می زدم جواب می داد. انگار آوینی شده بود زبان غیب. یک واسطه برای گفتن اسرارِ مگو در قالب کلمات. داشت رازهای عالم رو فاش‌گویی می کرد. والا بیان مثل اینکه رازهایی در این جهان است که جز با خون فاش نمی شود رو چطور باید تفسیر کرد. اما آوینی مامور شده بود رشحاتی از این رازها رو در کالبد کلام و جسم نحیف کلمات بیاره. و چقدر هنرمندانه این کار رو کرد. و شاید به خاطر همون فاش گویی هایی که از عالم داشت با شهد شهادت مجبور به سکوت شد و چه زیبا بود آن اجبار و این سکوت. به همین خاطر تکلیف خودم رو فهمیدم. شروع کردم به مطالعه بیشتر. با داوری، زرشناس، شما ، خسروپناه و بسیاری دیگر از اندیشمندان، آشنا شدم و علت مخالفت ها با این بزرگوران از جمله از سوی سروش برام بیشر تیین شد. کانه اغراض و اهداف اظهار نظرها برام زودتر از خود کلامشون آشکار می شد و اینکه این جریان استحاله از چی ناراحت هستند. راز توجه رهبری به علوم انسانی رو فهمیدم. و اینکه چرا مجلات روشنفکری در این هجم وسیع منتشر می شوند و با شما هم کلام میشم که این مجلات چه بلاهایی سر مخاطبان خودشون میارن و اونها رو به ورطه بی عملی و تن به وضع موجود دادن می کشند. لاجرم چون این انقلاب مخالف وضع موجود است پس به طور طبیعی باهاش مخالفت خواهند کرد که نهایتا این مخالفت ها در زمینه های فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ظهور پیدا میکنه. آقای طاهر زاده علی رغم اینکه کتب آن‌ها را با رویکردی منتقدی نگاه و مطالعه می‌کنم، دیگه به دام اونها نمی افتم چراکه در حصن حصین آوینی هستم که من رو به ترسیم دو جبهه‌ی حق و باطل می‌برد. دست به قلم شدم و برای این منظور مطالعه ام را زیاد کردم و امروز هم وقتی با مخالفین گاهی بحث می کنم می بینم اونها دارن همان حرفهایی رو میزنن که خودم یک روزی همون حرف ها رو شدیدتر هم می‌گفتم. دقیقاً همون جنس استدلال‌ها، همون ایرادات، همون تعصبات، وهمون دام روشنفکری و درعین حال دلم براشون می‌سوزه. اما جناب طاهرزاده نمی‌دونم دیگه چرا هرچقدر که مطالعه می‌کنم احساس می‌کنم جان مطلب همان بوده که آوینی گفته و بقیه‌ی مطالب، توضیح و شرح همان مفاهیم است که به قول معروف اگر در خانه کس است یک حرف بس است. همه اینها رو گفتم تا بهتون بگم استاد! از کلام شما بهره می‌برم و کتب شما رو با جان می‌خوانم. دغدغه‌هایتان را از عمق وجود حس می‌کنم. اما ازتون تمنا دارم شما که مخاطبی دارید، از آوینی غافل نشید و سعی کنید ایشون رو بیشتر به جوان‌ها بشناسانید، چراکه احساس می‌کنم بلا تشبیه، آوینی در مقایسه با مطهری و یا هر بزرگوار دیگر، مثل امام حسین«علیه‌السلام» و سایر ائمه رو داره که کشتی آوینی ما رو زودتر به ساحل نجات رهنمون میشه. اگر دقت بکنید آوینی داره از اون مهجوریتِ زمان خودش خارج می‌شه و افراد زیادی رو دارم می‌بینم که به‌واسطه‌ی آشنایی با این شهید متحول شدند. و همین موضوع باعث شده تا جریان مقابل درصدد بر بیاد تا آوینی رو در وهله‌ی اول انکار کنه و چون دید نمیشه و آوینی داره تکثیر میشه، در صدد براومدند تا اون رو تحریف کنند. همون بلایی که می‌خواند علیه خط امام بیارن، و به اسم امام علیه خط امام شورش کنند. نمونه‌اش مناظره جناب یامین پور با امید روحانی در برنامه‌ی 20 فروردین شبکه سه برنامه هفت پیرامون مرتضی آوینی. یا برنامه صد و هشتاد درجه‌ی شبکه افق با آقای امید روحانی و مهدی نصیری. و در این برهه حساس وظیفه امثال حضرتعالی که تریبونی دارید سنگین تر است تا از تحریف این شهید جلوگیری شود چراکه آوینی برای مباحث کلان حضرتعالی حکم مقدمه را دارد کما این‌که این وجیزه‌ی امروز من به شما، محصول تحولی است که از قبل آوینی دارم و إلاّ شما در گوشه‌ای از اصفهان داشتید کار خود می‌کردید و من هم کار خودم. و هنر آوینی همین بود که از قبل جریان شبه روشنفکری افراد را بیرون می کشید و إلاّ کسانی که دائماً ما را تصدیق کنند و فکر کار فرهنگی باشند اما ندانند محل نزاع کجاست، به قول شما مخاطب اون کتابتون می‌شوند با عنوان «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شوند» لذا تا طرف جایگاه خودش رو در دنیا، جایگاه این انقلاب را در دنیا، نسبتش با تمدن غرب و ... رو نشناسه این انتظار که مباحث کلان نتیجه دهد بسیار بعید خواهد بود. پس علیکم به آوینی. با سپاس مجدد

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 15555 تحت عنوان «آوینی؛ بزرگ‌راهِ به معناآوردنِ رهنمودهای امام خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» عرض شد: تعجب نباید کرد که هنوز تفکرِ مناسب آن تاریخ، ظهور نکرده است تا آوینی را در زمره‌ی متفکرترین انسان‌ها بدانیم. اگر هایدگر معلّم بزرگِ سؤال از متافیزیک است، که هست؛ و اگر فردید متذکر رجوعِ از تفکر متافیزیکی به تفکرِ اسلامیِ تشیع ایرانی است، در تاریخی که حضرت روح اللّه خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ظهور داد؛ شخصیت آوینی تجسمِ بزرگِ عبور از متافیزیک به سوی حقیقتِ قدسیِ ما می‌باشد. در ضمن خوب است که نیم‌نگاهی به جواب سؤال‌های 3739 و 6155 و 6251 و 11717 و 7292 و 14125 بیندازید. انتظار بنده آن است که کاربرانِ محترم با دقت هرچه بیشتر، متن نوشتاریِ فوق را دنبال بفرمایند.

7500
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید من خدا رو شکر از وقتی با آثار شما آشنا شدم رغبت زیادی به فلسفه اسلامی پیدا کرده ام و آثار بزرگان را در حد بضاعت خود دنبال میکنم . چند روز پیش دوستی گفت ببین ابن سینا در یک جمعی برای عده ای توسط براهین عقلی اثبات کرد که الان روز است در حالی که شب بود و این قضیه را در شب باز انجام داد و با براهین عقلی اثبات کرد که الان روز است در حالیکه شب بود. در جایی دیگر شیخ الرئیس عده ای را کنار حوض آب جمع کرد و استدلال کرد که درون حوض هیچ آبی نیست . و در حالیکه درون حوض آب بود . این عزیز معتقد بود فلسفه خیلی حساس است و ممکن است شما را به نتایجی بر خلاف عقیده ی معصوم سوق دهد.حال دوتا سوال داشتم و اول اینکه انسان توسط چه خط کشی میتواند بفهمد حاصل براهین عقلی اش مماس با عقید ی معصوم است یا خیر؟ اینکه بیایی شب را بگویی روز است و روز را بگویی شب است و آن هم با براهین عقلی به نظرتان نشان از خطا رفتن عقل نمیدهد؟و سوال دوم اینکه آیا روایتی هست که مضمون آن تفکرات فلسفی و برهانی را به ما گوشزد کند و ما را دعوت به تعقل عمیق(فلسفه اسلامی )‌کند یا خیر ؟ آخر بعضی از روایات اهل بیت که معمولا علامه مجلسی هم اگر اشتباه نکنم به آنها استناد میکند بر این مفاد است که عقل فقط حسن و قبح و امثال مسائل در این سطح را میفهمد و از درک مسائل هستی و عمیق عاجز است.حال اگر شما روایتی میدانید که ماا را دعوت به تفکر عمیق فلسفی کند به من بدهید . در ضمن من کتاب منزلت عقل در هندسه معرفت دینی را هم نگاهی کردم ولی زیاد متوجه نشدم . کمی دشوار بود . با تشکر برای شنا استاد گرامی
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نسبت‌دادن سخنانی این‌چنان سخیف به بزرگانی مثل ابن‌سینا که در پیروی از عقل آنچنان محتاط است که مواظب است با شعر که عموماً از مقام خیال صادر می‌شود، حریم انضباط عقلی محفوظ بماند و حفظ حریم عقل را برای شخصیت خود واجب می‌داند چه رسد که بخواهد با پشت‌کردن به احکام عقل مباحث تناقض‌آمیز را که در دل آن یک نحوه مغالطه و فرونشاندن عقل است را دامن بزند. در مورد جایگاه عقل فلسفی در روایات در آثار حضرت آیت‌اللّه حسن‌زاده نکاتی هست که باید به آن‌جا رجوع شود و فراموش نکنیم که در زمان ائمه عموماً معتزله خود را مدعی فلسفه می‌دانسته‌اند که ائمه«علیهم‌السلام» با نگاه آن‌ها مخالف بودند و این غیر از فلسفه‌ای است که از طریق جناب فارابی و ابن‌سینا ظهور کرد. موفق باشید
5115
متن پرسش
سلام خدمت استاد گرامی. آیا صلاح هست همزمان با سیر مطالعاتی کتاب هبوط در کویر شریعتی هم بخونم. یا انسان بیخود. ومیخواستم بدونم که آیا انسان بیخود دکتر شریعتی با مباحث مطرح شده در ده نکته (منظورم همه ی مفاهیم اون کتاب نیست ) ولی تا حدودی ارتباط داره یا خیر؟ ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌هایی که نام بردند،‌ نظر به روحی دارد که انسان را در نسبت به عالَمی که در آن باید قرارگیرد مدّ نظر قرار می‌دهد در عین آن که کتاب‌های خوبی است و نیاز است که انسان با آن روح آشنا شود و انسان را ماوراء یک نگاه انتزاعی به تماشا بنشیند، به حوزه‌ی معرفت نفس که نظر به انسان از نظر وجودی می‌کند ندارد. موفق باشید.
11575
متن پرسش
با سلام و احترام: در مباحث معاد داشتیم که فردی که در دنیا بر خلاف تکوین خود که رو به خدا دارد عمل کند در آخرت نیز در مسیری خلاف لقای پروردگار خویش حرکت خواهد کرد و این موضوع که وی افق کمال خود و لقای پروردگارش را می بیند و از آن فاصله می گیرد در حالی که نمی‌خواهد، خود عذاب آن شخص است. آیا بر این اساس می‌توان گفت که جهنم از درون افراد شعله می‌گیرد و یک امر ذاتی مستقل نیست و در درون هر فرد است؟ اگر اینگونه است پس روایاتی که در مورد خطاب قرار گرفتن جهنمیان توسط جهنم ذکر شده یا روایتی که می‌فرماید اگر همه مردم بر ولایت حضرت علی(ع) اتفاق داشتند خداوند جهنم را خلق نمی‌کرد چگونه توجیح می‌شود؟ و اگر اینگونه نیست آیا جهنم خود یک امر ذاتی است یا از عدم بهشت نشئت می‌گیرد، مانند تاریکی که از نبود نور است؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: جهنم از درون انسان ظهور می‌کند ولی در نظام قیامت که ظرفیت ظهور بهشت را برای بهشتیان و جهنم را برای جهنمیان دارد. حال وقتی قیامت نظام و عالَمی است با آن ظرفیت، اگر همه بر ولایت علی«علیه‌السلام» بودند در آن نظام، جهنم ظهور نمی‌کند. از این جهت می‌توان گفت جهنم از عدم بهشت ظهور می‌کند. موفق باشید

4494
متن پرسش
سلام علیکم با عرض ارادت استاد گرامی من دانشجوی ارشد هستم و می خواهم برم حوزه و باید از پایه یک شروع کنم که از عربی هم شروع می شه ولی من هم عربی ام در دبیرستان خوب بود و هم عربی در حوزه دانشجویی کمی یادگرفتم البته دست و پا شکسته و می دانم عربی سطح یک و دو با توجه به وقتی که می گذارند یه جوری برا من زیادی است به نظر شما خوب هست که من مباحث اولیه را با صوت گوش بدم و برم امتحان بدم و ارتقا بگیرم برای پایه های بعد یا نه! بهتره از همان اول به طور مبنایی بخوانم برم بالا؟ چون بعضی دوستان من این کار را می خواهند انجام دهند و به صورت خود خوان یا دعوت از فرد با جربه صوت و ..... کلا دوره مقدماتی را خودشان بخوانند و به اصطلاح وقتشان را روی مباحث عربی و ...که ابتدایی و ابزاری است نگذارندو مستقیم بروند برای دوره سطح به نظر شما دام بهتره (با توجه به اینکه من ارشدم و 25 سالمه و بخواهم دوباره از مقدمات شروع کنم!!)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به خودتان مربوط است، اگر واقعاً بعداً در ادبیات عرب کم نیاورید کار خوبی است. موفق باشید
372

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. دو سه هفته ی قبل چند سوال پرسیدم اما در ازای همه ی سوال ها به اشتباه یک جواب داده شده. سوال ها برایم مهم است لطفا در جواب و ارسال آن ها تجدید نظر فرمایید. با تشکر.
متن پاسخ
بسمه تعالی . علیک السلام سوالتان دو قسمت داشت که جواب داده شد .
11530
متن پرسش
سلام خدمت استاد: شما در بحث مدرنیته و توهم فرمودید از نظر فلسفه غرب تنها انسان موجود زنده محسوب می شود و مثال شاگردان دکارت را بیان کردید که یه سگ را می زدند و تعجب می کردند که چرا مانند موجودی بی جان واکنش نشان نمی دهد. از طرفی در غرب مدرن و به خصوص در قرن اخیر ما شاهدیم که غربیان به شدت این موضوع را دنبال و تبلیغ می کنند (به خصوص برای کودکان در قالب فیلمهای کودکان و کتب و غیره) که موجودات دیگر مخصوصا حیوانات همانند انسانها فکر، احساسات، غرایز و دیگر ویژگیهای انسانها را دارند و حتی در مواردی حیوانات به مراتب از انسانها متعالی تر هستند. البته این نگاه در چند دهه اخیر به اشیا نیز تعمیم داده می شود به عنوان مثال فیلمهای داستان اسباب بازی و یا فیلم ماشینها. سوال بنده اینست که جایگاه این قبیل رویکردها در نظام تربیتی غرب در حال حاضر چیست؟ با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع فیلم‌ها که نظر به حیوانات و محیط زیست دارند را رمانتیک‌ها می‌سازند که مخالف تفکرات امثال دکارت هستند مثل حزب سبزها، و از طرفی موضوع بحران محیط زیست آن‌ها را به فکر فرو برد، و در هرحال حرف دکارت در عموم مردم پذیرفته نشد ولی در اثر همان روحیه است که هنوز برخورد تخریبی با طبیعت می‌شود. موفق باشید

11214

شک فلسفی‌بازدید:

متن پرسش
با سلام و تشکر از جواب شما استاد گرامی: با توجه به جواب سوال 11202 بنده هم نظرم همین است که شما فرمودید، وقتی شخص شکاک به یقین خود در رابطه با شکش اعتراف کرد راه شناخت یقینی باز می شود و کم کم با استدلالهای دیگر می توان شک کننده را از شک بیرون کشید مانند استدلال زیر: کسی که به وجود شکّ خود یقین دارد، به مفهوم وجود و عدم و مفهوم درست و نادرست نیز علم دارد. چون وقتی من در وجود چیزی شکّ دارم یعنی در معدومیّت آن نیز شکّ دارم و نمی دانم که آیا آن چیز وجود دارد یا معدوم است؛ پس لازمه ی شکّ داشتن، معرفت داشتن به مفهوم وجود و عدم است که دو مفهوم بدیهی می باشند. همچنین وقتی من به وجود چیزی شکّ دارم یعنی نمی دانم که آیا این قضیّه که «فلان چیز وجود دارد.» درست است یا نادرست. پس لازمه ی شکّ داشتن، دانستن مفهوم درست و نادرست می باشد که اینها نیز از مفاهیم بدیهی می باشند و کسی را از آنها گریزی نیست. به این ترتیب انسان مفاهیم بدیهی و بنیادی معرفت را به دست می آورد؛ و راه باز می شود برای دست یابی به قضایای بدیهی. رابعاً اگر کسی در درستی و نادرستی یک قضیّه یا بود و نبود یک چیز شکّ دارد، پس به این قضیّه یقین دارد که «دو نقیض، در یک موضوع، نه با هم جمع می شوند و نه با هم از آن برداشته می شوند». چون وقتی من در این قضیّه که « فلان چیز وجود دارد.» شک می کنم ، به این معناست که من باور دارم که این قضیّه، در آنِ واحد نمی تواند هم درست باشد هم نادرست. کما اینکه نمی تواند نه درست باشد و نه نادرست. همچنین وقتی من شک می کنم که « آیا فلان چیز وجود دارد یا ندارد»، به این معناست که من یقین دارم که ممکن نیست آن چیز، در آنِ واحد، هم موجود باشد و هم معدوم؛ کما اینکه ممکن نیست در آنِ واحد، نه موجود باشد و نه معدوم. پس لازمه ی شکّ داشتن، این است که ما به درستی این قضایا یقین داشته باشیم که: الف ـ «یک قضیّه یا درست است یا نادرست.» ب ـ یک چیز و نقیض آن چیز (عدم آن چیز)، نه در یک موضوع جمع می شوند و نه با هم از یک موضوع برداشته می شوند. برای مثال یک چیز نمی تواند هم انسان باشد هم غیر انسان؛ کما اینکه یک چیز نمی تواند نه انسان باشد و نه غیر انسان؛ بلکه هر چیزی یا انسان است یا غیر انسان. به این طریق انسان بر اساس پاره ای ادراکات حضوری و غیر حسّی، اوّلین قضیّه ی عقلی بدیهی خود را به دست می آورد که انکار درستی آن ممکن نیست. چون از انکار آن نیز اثباتش لازم می آید. اگر کسی گفت که: «گزاره ی «یک قضیّه یا درست است یا نادرست.» نادرست می باشد»، به او گفته می شود که آیا خود این ادّعا درست است یا نادرست؟ هر گونه جواب دهد، تأیید درستی این قضیّه خواهد بود که: «یک قضیّه یا درست است یا نادرست.» خامساً اگر کسی این قضایا را هم قبول نمود آنگاه در پرتو اینها چندین قضیّه ی بدیهی دیگر را هم درمی یابد. مثلاً می یابد که: ـ تقدّم وجودی یک چیز بر وجود خودش ممکن نیست. چون از تقدّم شیء بر خودش، اجتماع نقیضین لازم می آید. ـ دور محال است؛ یعنی یک چیز نمی تواند علّت خودش یا علّتِ علّت خودش باشد. چون لازمه ی دور، تقدّم یک شیء بر خودش می باشد. ـ هر کلّ از جزء خودش بزرگتر است. ـ و الی آخر که نهایتا شخص به یقین وجود مستقل از ذهن می رسد و شکش برطرف می شود.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نکات دقیق که می‌فرمایید موجب می‌شود که طرف بفهمد ناخود آگاه به طور بدیهی متوجه واقعیات هست ولی از جهت تفکر فلسفی گرفتار شک شده و از این طریق که می‌فرمایید از شک فلسفی‌اش آزاد می‌شود و به فهم بدیهی خود برمی‌گردد. موفق باشید
666
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی وقتی در حال خواند ن نماز هستم متاسفانه گاهی حواسم پرت می شود به منظور جبران ، گاهی چندین بارمثلا نماز ظهر را تکرار می کنم تا حضور قلب به دست آورم.گرچه کمتر نتیجه می دهد اما می خواستم بدونم این روند درسته یا نه و اینکه همون یه دفعه نمازم رو بخونم و نیازی نیست چندین بار تکرار کنم تا حضور قلب رو به دست بیاورم؟سوال دیگه ای هم از محضرتون داشتم و اینه که آیا بحث های سیاسی با دوستانی که عقاید مخالفی با من دارند درسته یا نه؟ و خیلی وقتا احساس می کنم که واقعا غیر منطقی هستند و تنها آزارم می دهد. گاهی واقعا حرف هایی می شنوم که باعث تردید می شود و خیلی اذیتم می کند.در مورد ادامه تحصیل در مقطع ارشد کامپیوتر بعد از خواندن مباحث مدرنیته دچار تردید شدم اما جو خانوادگی به من اجازه ی ترک تحصیل و نشستن در خانه را نمی دهد. از طرفی اشتیاقم به تحصیل کمتر شده و نمی دانم آیا ادامه ی این رشته می تواند مفید باشد یا نه.خواهشمندم راهنمایی ام بفرمایید که آیا تحصیلم را ترک کنم یا نه.در مورد مباحث روزه خواستم بدونم بحث کمبود ویتامین ها و ... که پزشکان بیان می کنند توهم است؟ و اینکه بدن احتیاج داره به این موارد واقعا اما حضرت علی با قطعه ای نان این چنین قدرت داشتند؟ در چه حد می توان روی حرف پزشکان حساب کرد در مورد احتیاجات بدن؟با تشکر فراوان
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: اگر نماز را از نظر آداب فقهی درست انجام می‌دهید نباید به جهت نداشتن حضور قلب آن را تکرار کنید. به ما فرموده‌اند سعی کنید از طریق نافله‌ها عدم حضور قلب را جبران کنید و بیش از این نیاز نیست، خداوند إن‌شاءالله به وقتش کمک می‌کند. با کسانی که اهداف الهی مدّ نظرشان نیست اگر آمادگی آموختن مطالب را از شما ندارند، بی‌خود بحث نکنید چون ممکن است به جدال و مراء بکشد، در حالی‌که رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» فرمودند: «لا مِراءَ فی الإسلام» در اسلام مراء نداریم. اگر رسیدید قسمت مراء یا جدال از کتاب مصباح‌الشریعه را بخوانید. رشته‌ی کامپیوتر به عنوان یک وسیله‌ای که امروز جامعه به آن نیاز دارد رشته‌ی خوبی است، نیت شما از ادامه‌ی تحصیل شناخت آن است و نه ستایش از آن، ما در حال حاضر در شرایطی هستیم که باید بر کامپیوتر مسلط باشیم. در مورد روزه باید با خود مدارا کنید، آری نفس آن‌قدر قدرت دارد که مایحتاج خود را ایجاد کند ولی ما در آن حدّ نیستیم و لذا نه آنچنان به این حرف‌ها اعتماد کنیم که بدن با روزه ضعیف می‌شود و کمبود ویتامین پیدا می‌کند و نه به بدن خیلی سخت بگیریم. موفق باشید
10764
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد عزیز: ما شاگردان شما همواره دعاگوی شما هستیم و از شما نیز می خواهیم ما را دعا فرمایید تا در راهی که نشانمان دادید ثابت قدم بمانیم. ان شا الله. در رابطه با حضرت رقیه علیها السلام علاوه بر تشکر از زحمت شما باید بگوییم من به پاسخ نرسیدم می خواستم بدانم حضرتعالی با توجه به مطالبی که خودتان فرمودید آیا در حضور حضرت رقیه در شام و جریان شهادت ایشان به یقین رسیده اید؟ که ما نیز با دلگرمی بر تحقیقات شما به راحتی بتوانیم به روضه حضرت رقیه گوش دهیم آن سخنانی که در نقد شهید مطهری گفته شد به شدت قابل نقد می باشد این که سخنرانی های ایشان را نقد یک طرفه و با مخاطب ناآشنا لحاظ کنیم به نظر بی انصافی است چطور است که وقتی مطالبی را با مردم بگوییم و از آنها اشک بگیرم یک طرفه نیست ولی وقتی اندیشمندی بر اساس تحقیقات خود به انحرافی پی می برد ولو به اشتباه و آن را با مخاطبان واقعی عاشورا در میان می گذارد مخاطب ناآشنا می شود. وقتی ما می بینییم ایشان با فداکاری و پذیرفتن همه تبعات آن سخنرانی ها را بر تحریفات عاشورا ایراد می کند ولی با این حال روز به روز بسیاری از مداحان ما و بعضی از روحانیون بر انحرافات عزاداری و روضه خوانی می افزایند چگونه این زحمت ایشان را با مخاطب ناآشنا و نقد یک طرفه نام می نهند مگر مطلب علمی و آکادمیک بوده که ایشان با توده ها در میان گذاشتند از طرفی اگر بپذیریم شهید مطهری بدون در نظر گرفتن احادیث و .. و فقط با نگاه به تاریخ به نقد پرداخته از ارزش علمی ایشان بسیار می کاهد هر چند ما بخواهیم با تذکر احترام برای ایشان وصله پینه بکنیم و .... با تشکر التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در عین این‌که به تمامه خود را وام‌دار شهید مطهری«رحمة‌اللّه‌علیه» می‌دانم، وقتی کتاب علامه سید جعفر عاملی را خواندم احساس کردم در این مورد سخن علامه سید جعفر عاملی قابل توجه است. مضافاً این‌که معتقدم روح مردم اجازه نمی‌دهد جریانی مثل حضرت رقیه«سلام‌اللّه‌علیها» در قرن هفتم به آن‌ها تحمیل شود و آن‌ها آن را ادامه دهند. موفق باشید
2447
متن پرسش
سلام . مگر بعد از رحلت امام خمینی (ره) ، خود امام آقای منتظری را بعنوان رهبر پیشنهاد ندادند؟ چرا ایشان رهبر نشد؟ و مگر آقای خامنه ای را امام پیشنهاد دادند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در آخر عمر، اعضای مجلس خبرگان را خواستند و دستور دادند وظیفه‌ی ما است که آقای منتظری را – با توجه به مشکلاتی که دارند – از قائم مقام رهبری‌بودن عزل کنیم و خبرگان به اتفاق آراء آقای منتظری را عزل کردند و بعد از رحلت حضرت امام مجلس خبرگان آیت‌الله خامنه‌ای را به عنوان رهبر انقلاب انتخاب کردند. نظر جنابعالی را به نامه‌ی حضرت امام به آقای منتظری جلب می‌کنم که می فرمایند: بسم الله الرّحمن الرّحیم: با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمه ای برایتان می نویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشته اید که نظر تو را شرعا بر نظر خود مقدم می دانم ؛ خدا را در نظر می گیرم و مسائلی را گوشزد می کنم . از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین می سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام رااز دست داده اید. شما در اکثر نامه ها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که می گفتیددیکته شده منافقین بود که من فایده ای برای جواب به آنها نمی دیدم . مثلا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند ومی بینید که چه خدمت ارزنده ای به استکبار کرده اید. در مسئله مهدی هاشمی قاتل ، شمااو را از همه متدینین متدینتر می دانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام می دادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم . شما از این پس وکیل من نمی باشید و به طلابی که پول برای شما می آورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمدالله از این پس شما مسئله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً مقدم بر نظر خود می دانید - که مسلما منافقین صلاح نمی دانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی می شوید که آخرتتان را خرابتر می کند - با دلی شکسته و سینه ای گداخته ازآتش بی مهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت می کنم دیگر خود دانید: جناب آقای منتظری: 1- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین وگروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد. 2- از آنجا که ساده لوح هستید و سریعا تحریک می شوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد. والله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم ، ولی در آن وقت شما را ساده لوح می دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزه های علمیه بودید و اگر اینگونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و می دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی کنم . والله قسم ، من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می دانستم . والله قسم ، من رای به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم . 3- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند. 4- نامه ها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانه های گروهی به مردم می رسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان - روحی له الفدا - و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند. سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم : من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگزچشم پوشی نکنم . من با خدای خود پیمان بسته ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم ؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمی دارم . روح الله الموسوی الخمینی یکشنبه 6/1/68 در ضمن آقای هاشمی رفسنجانی خاطرات خود را در این رابطه نوشته‌اند که خبرگزاری فارس آن را آورده، به این آدرس رجوع فرمایید: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8801080186 موفق باشید
304

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام خسته نباشید .استاد با توجه به قدرت روح چگونه می توان مشکل آلرژی بدن را حل کرد آیا با تمرکز میتوان کاری کرد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام نفس در مقام اصلی خود بدون هرگونه نقص می‌باشد و در تعادل کامل قرار دارد و لذا خداوند در رابطه با آن می‌فرماید: «وَ نفسٍ وَ ما سَوّیها» یعنی سوگند به نفس و این‌که آن نفس در نهایت تعادل است، پس اگر نفس از نظر عقاید و اخلاق در بستر صحیحی قرار داشته باشد به‌خوبی می‌تواند بدن را تدبیر کند و از این جهت بدن نیز در تعادل قرار بگیرد، منتها یک وقت موانعِ پیش‌آمده از بیرون است، در این موارد باید نفس را در معرض آن موانع قرار نداد. از جمله عواملی که مانع می‌شود تا نفس بدن را تدبیر کند، پُرخوری و پُرحرفی و خواب زیاد است. موفق باشید
2184
متن پرسش
چرا به جای امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» شخصیت اشراقی علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» را مبادی تفکر در دنیای معاصر ندانیم؟
متن پاسخ
رویکرد علامه طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» به عالم معنا بر مبنای کشف راه‌کاری است که بتواند موانع فرهنگی فرهنگ مدرنیته را دفع کنند و مانع حاکمیت اندیشه‌های دیویدهیوم و امثال او باشد و خداوند نیز ایشان را مفتخر و منوّر به آن راه‌کارها می‌کند تا بشریت از طریق شخصیت و آثار ایشان خود را از موانع حاکمیت آن فرهنگ آزاد نماید ولی رویکرد حضرت امام رویکرد به عالم معنا است بر اساس تحقق نظامی که نفی نظام مدرنیته بکند و امروزه تنها با نظر به شخصیت اشراقی حضرت روح الله«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» می‌توان در نظامی قرار گرفت که در عین تفکر و تفاهم و وحدت ، بتوانیم از نظام سوبژکتیویته‌ی غربی عبور کنیم و این همه ی هویت اسلامی امروذین ماست همان طور که اگر قرآن و نبوت را بپذیریم ولی امام زمان خود را نشناسیم به مرگ جاهلیت مرده ایم و از هویت اسلامی بی بهره ایم.
313

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام. گاهی اتفاق می افتد که در خوابهایی می دانیم که خوابیم و از این رو احساس می کنیم که می توانیم آزاد از زمان و مکان به هرجا برویم. (هر چند غالبا فقط احساس می کنیم ولی در واقع به مکان و زمان خاصی نمی رویم) می خواستم بدانم این خوابها در دید معرفت النفسی چگونه توجیه می شوند و آیا در این خوابها هوشیاری بیشتری داریم که می دانیم خواب هستیم و یا نه همه این دانایی بازی خیال انسان است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام ظاهراً یک نوع هوشیاری و تجرد بیشتر در میان است که انسان علم به آن حالت دارد. موفق باشید
نمایش چاپی