بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
11468
متن پرسش
سلام علیکم: نظر جناب عالی در مورد فرمایشات جناب عباسی که در زیر می آید چیست؟ «... یکی از مهم ترین تفاوت های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهرنشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا در قرآن از واژه «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟! پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که : «(ان الذین امنوا و هاجروا…»(۱) طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون، شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین (ع) این انحراف را ایجاد کرده است...» _____________________________________________________________ متن کامل: ویژگی‌های جامعه هجری و مدنی ویژگی های جامعه هجری (اسلامی) و جامعه مدنی (غربی) را پس از مطالعه با وضع موجود جامعه خودمان مقایسه کنید... تبیین جامعه ای که حضرت مهدی (عج) خواهد ساخت، گزاره ای است که باید در بعد عقلانی به آن بپردازیم. افق نمایی این جامعه در سیاست استراتژیک و در گزینه های آینده شناسی، بحث بسیار مهمی می باشد. جامعه ای که امام زمان (عج) محقق می کند چیست؟ یا بهتر بگویم، چه چیز نیست؟ مگر این طور نیست که بسیاری از گزینه ها که امروز وجود دارد بدعت است و باید از بین برود؟ مگر مهم ترین کارکرد حضرت مهدی (عج) در حرکت مقدسش بدعت زدایی نیست؟ تبیین جامعه مهدوی یکی از شاخص های حرکت استراتژیک در تبیین آینده است. شاخص نظام متمدن امروز در تبیین حرکت اجتماعی، مفهوم جامعه مدنی است که این جامعه مدنی، نقطه مقابل جامعه مهدوی است و از دو مفهوم تشکیل می شود؛ یک: جامعه ؛ دو: مدنیت. مدنیت و تاریخ از منظر جامعه مدنی و جامعه مهدوی از کنار هم جمع شدن انسان ها جامعه تشکیل می شود که یا به صورت ساده و بدوی و صحرایی است و یا روستایی و شهری. تبیین مدرنیته به این معناست که محیط روستایی، که محیطی عاطفی است به سمت محیط و جامعه شهری پیچیده – که هر چیزی در آن برای خودش تعریفی دارد – حرکت کند. اما مفهوم کلمه مدنیت به معنای شهرنشینی است؛ یعنی آرام آرام شهرنشینی موضوعیت پیدا کند و افراد جامعه، علاقه مند به شهر نشینی شوند، ارزش های شهر نشینی در جان و دل آنان رسوخ کند و به تمدن برسند و متمدن شوند. در جامعه مهدوی شهرنشینی وجود دارد؛ ولی با آن شهرنشینی که در نظام غرب حاکم است، تفاوت دارد. بدوی نیست؛ ولی پیچیدگی مدرن را ندارد. چون در جامعه مهدوی، مبانی، درست گذاشته شده اند، لذا انسان ها کج حرکت نمی کنند تا برای آنها هزاران سیستم کنترلی نصب شود. تاریخ بشر را به دو بخش غارنشینی و شهرنشینی، متمدن و غیرمتمدن تقسیم می کنند. اما تاریخ در دکترین مهدویت با ویژگی های جامعه مدنی تفاوت دارد. تاریخ در دکترین مهدویت، برخلاف جامعه مدنی، به دو بخش عمده تقسیم می شود، یکی از ابتدای خلقت تا بعثت پیامبر اسلام (ص) و دیگری از هجرت پیامبر (ص) تا مهدویت. این دو بخش، سه مقطع را در بر می گیرد مقطع اول: از حضرت آدم (ع) شروع می شود و با حضرت ابراهیم (ع) که در زمان او ادیان ابراهیمی آغاز شدند- اوج می گیرد و در زمانی که آخرین دین ابراهیمی می آید، تمام می شود؛ یعنی با بعثت پیامبر (ص) اسلام که خاتم النبیین است. مقطع دوم: از زمان هجرت پیامبر (ص) و با ولایت حضرت علی (ع) در غدیر خم شروع می شود. و تا ظهور حضرت مهدی (عج) استمرار دارد؛ یعنی از ابتدای امامت تا انتهای ولایت. مقطع سوم: از ظهور حضرت مهدی (عج) تا روز قیامت. ویژگی های جامعه مدنی غرب برخی ویژگی های جامعه مدنی را در اینجا مورد بررسی قرار می دهیم. این ویژگی ها را در اروپا و مخصوصاً امریکا می توان مشاهده کرد. اولین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «اومانیسم» است. اومانیسم، یعنی انسان محوری؛ یعنی انسان محور می باشد نه خداوند. دومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «سکولاریزم» است؛ یعنی فکر کردن برای آخرت، تعطیل، یعنی همه چیز باید برای همین دنیا برنامه ریزی شود. سومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «لیبرالیزام» است، که به معنای اباحی گری است؛ یعنی همه چیز مباح است و می توان آن را انجام داد. چهارمین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «ایندویژالیزم» است؛ یعنی فردیت انسان مهم است نه چیزی دیگر. ویژگی پنجم عبارت است از «امورالیزم» که به معنای نپذیرفتن اخلاق اجتماعی است و بی اخلاقی گری، ماهیت اصلی آن جامعه را شکل می دهد. این بی اخلاقی گری به خاطر وجود ویژگی ششم در آنجا است که عبارت است از «هدونیزم»؛ یعنی اصالت شهوت، یعنی بشر مجاز است که از تمام لذت های دنیوی بهره مند شود. ویژگی هفتم در آنجا این است که روابط بر اساس منافع می باشد و منافع نیز برای به دست آوردن سود بیشتر است، لذا دانشی که انسان در آنجا می آموزد، دانشی است که نفع مادی به او برساند گزاره اصلی جامعه مدنی در نظام معرفتی و علمی «سایتنیزیسم» است، علمی که به باور تبدیل نمی شود. ویژگی دیگر عبارت است از جهان شمولی، یعنی نگاه جهان وطنی. آنها جهان را وطن خودشان می دانند؛ لذا تلاش می کنند جهان را غربی کنند و تمام ارزش ها و ویژگی های جامعه خودشان را در جهان ترویج دهند و همه مردم را مجبور کنند که آن مفاهیم و ویژگی ها را قبول کنند. ویژگی بعدی عبارت است از «نسبی گرایی»؛ چون در تمدن غربی، انسان محور است و برداشت های انسان هم نسبی است. پس هیچ چیز قطعی و هیچ گذاره یقینی، در جامعه مدنی جایگاهی ندارد. ویژگی های جامعه مهدوی (جامعه هجری) یکی از مهم ترین تفاوت های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهرنشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا در قرآن از واژه «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟! پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که : «(ان الذین امنوا و هاجروا…»(۱) طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون، شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین (ع) این انحراف را ایجاد کرده است. در جامعه مهدوی، هجرت کردن و رفتن موضوعیت دارد. این که به حضرت مهدی (عج) می گوییم صاحب الزمان، ریشه در همین مسئله دارد. زمان در حرکت است و هجرت نوعی حرکت است؛ این که به وضع موجود قانع نباشیم و به سمت جلو حرکت کنیم. جامعه پست مدرن غربی، به پایان تاریخ معتقد می باشد، ولی در تفکر مهدوی این امر باطل است. ما می رویم و مدام در هجرت هستیم. پس مشخصه اساسی جامعه مهدوی این است که یک جامعه هجری است و اولین ویژگی آن «اخلاق و اخلاق محوری» می باشد. چون پیامبر اسلام (ص) درباره بعثت خود فرموده اند: «من مبعوث نشدم مگر برای تکمیل اخلاق.» و اخلاق تکمیل نمی شود مگر به این که حضرت مهدی (عج) بیاید و اخلاق را در جامعه مجسم کند. پس بر خلاف جامعه مدنی که بی اخلاقی گری در آن موج می زند – جامعه مهدوی یک جامعه ایمانی است و شهروند اصلی جامعه مهدوی، مؤمن است. غیر مؤمن در جامعه مهدوی جایی ندارد؛ لذا طبق این ویژگی، مفاهیم سکولاریزم و بی دینی و لیبرالیزم و اباحی گری که در جوامع مدرن و پست مدرن وجود دارند کنار گذاشته می شود. ویژگی دوم جامعه مهدوی «موحد بودن» آن است. در آن جامعه کفر و تثلیث جایگاهی ندارد، اصالت از آن خدا است. ولی در جامعه مدنی آنچه اصالت دارد، انسان است و بس. ویژگی سوم جامعه مهدوی این است که «متکثر» نیست. پلورالیزم و تکثرگرایی در آن راه ندارد، توحید گرا است، یک قبله دارد و یک قرائت دارد نه قرائت های متعدد. ویژگی چهارم جامعه مهدوی «ارزش مدار» بودن آن است. ضد ارزش نیست و اساسی ترین ارزش آن، مهاجر بودن است. هم هجرت در درون و هم هجرت در بیرون (آفاقی و انفسی). ارزش دیگری است که در جامعه مهدوی موج می زند «جهاد» است جهاد اکبر و جهاد اصغر. لذا دفاع فقط بر عهده نظامی ها نیست؛ بلکه تمام افراد جامعه باید این وظیفه را عملی کنند. ارزش بعدی «ذبیح» بودن و آمادگی برای شهادت است که بزرگترین ذبیح در اسلام، حسین بن علی (ع) است. در جوامع غربی دین را برای انسان می خواهند؛ ولی در مکتب مهدویت، این اسماعیل و حسین (ع) هستند که باید برای دین کشته شوند. البته ارزش شهادت طلبی بعد از ارزش هجرت قرار دارد. ویژگی پنجم جامعه مهدوی «عزت مداری» است. در این جامعه، بین ذلت و عزت، مرز وجود دارد. این ارزش در مکتب عاشورا به اوج خود رسید. در جامعه مهدوی نیز زیر بار حکومت های ظالم رفتن معنایی ندارد. جامعه مهدوی، جامعه مسجد محور است، کانون اجتماعی، مسجد است. در جامعه مهدوی مشارکت معنا ندارد؛ بلکه تعاون معنا دارد. جامعه مهدوی در حج خلاصه می شود، فردی که حج می رود تمرین مهدویت می کند در سعی بین صفا و مروه، در آن طوافی که می کند، در آن قربانی ای که می دهد و پاک می شود و برمی گردد. وظیفه ما به عنوان یک منتظر در رسیدن به ویژگی های جامعه مهدوی – که به برخی از آن ها اشاره شد – چیست؟ حرکت، پایه زمان است و پایه حرکت، هجرت است. پس وظیفه یک شیعه منتظر این نیست که دم درب خانه بایستد تا میهمانش بیاید. وظیفه اصلی ما این است که حرکت و هجرت کنیم و برویم تا لایق هم رکاب شدن بشویم. برخلاف برخی ها که می گویند، باید دست روی دست بگذاریم تا خود آقا بیاید و کارها را انجام بدهد. استاد حسن عباسی پی‌نوشت‌ها: 1. سوره انفال، آیه ۷۲: کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنها یاران یکدیگرند http://mkeivan.blog.ir/1392/10/13/Civil%20Society
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نکات خوبی را جناب آقای دکتر عباسی در مورد جامعه هجری می‌فرمایند ولی فراموش نفرمایید که ما از حضور در جامعه‌ی مدنی گریزی نداریم و از همین جهت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و علی«علیه‌السلام» در زمان حاکمیت خود جامعه را در حالت مدنیّت به هم نزدند بلکه به کمک اسلام کاری کردند که ضعف‌های جامعه‌ی مدنی کم شود و برکات آن زیاد گردد. موفق باشید

10686
متن پرسش

سلام استاد عزیز: نظرتان راجع با این مطلب چیست؟ جدیدا چیزی که خیلی ناراحتم می کند شور و شوق رفقای حزب الهی!! برای ثبت نام و شرکت در پیاده روی اربعین است. بدعتی است که تقویت گفتمان اسلام آمریکایی و به حاشیه راندن اسلام ناب و ضد استکباری اولین نتیجه آن است. و عجیب هم موفق بوده. مناسک جدید التاسیس (اگر شیخ انصاری را خیلی قدیم نگیریم) یا لااقل جدیدالحیاتی که با موفقیت طراحان آن و استقبال گسترده عشاق زیارت کربلا حتی حزب الهی ها!!! مواجه شده. چند کد لااقل برای شک کردن به درستی حرکت میلیونی عشاق امام حسین: 1- اجتماع اربعین بزرگتر از اجتماع عاشورای کربلاست. و عاشورا سالروز جهاد و شهادت است و اربعین، سالروز اولین زیارت! برجسته تر شدن اربعین از عاشورا یعنی چربیدن «اسلام زیارتی» بر «اسلام جهادی» در یک ساحت. مثلا اجتماع مردمی. مثلا چرا پیاده روی عزاداران را در عاشورا با این عرض و طول نداریم ولی در اربعین داریم؟ عاشورا که هم حس و حال و فضا آماده تر است و هم تعطیلات بیشتری داریم؟ 2- جهاد علیه ظلم و شهادت امام حسین مقوله ایست جهانی که می تواند همه آزادیخواهان را زیر بیرق امام حسین (علیه السلام) جمع کند. گاندی هندو و گلسرخی مارکسیست و ... اما زیارت مختص شیعه است و جدیدا در تقابل با بعضی قرائت های اهل سنت که آن را مثلا کفر می دانند توسط کسانی که دشمن خویش را سنی ها گرفته اند در حال پررنگ شدن است. عاشورا و جهاد و شهادتش برای طرد استکبار و ظلم است و همه مظلومین را در گفتمان خود وارد می کند اما برجسته سازی «زیارت»، تقویت گفتمان شیعه در تخاصم با گفتمان سنی است. پیاده روی و تجمع میلیونی اربعین در سالروز اولین زیارت قبر امام حسین، کارکردی ندارد جز اینکه استمرار و بیشتر شدن «زیارت» را در چشم مثلا وهابیت کند. چه در چشم کردنی! بزرگترین اجتماع جهان! 20 میلیون سال گذشته و احتمالا امسال خیلی بیشتر از پارسال. مانور و قدرت نمایی شیعه در برابر اهل سنت یا به بیان حضرات وهابیت و ایجاد رعب در این دشمنی که باید اصلی باشد! بازتولید گفتمان شیعه در تخاصم با غیریتش؛ گفتمان تسنن. تضاد کامل با آرمان وحدت.... 3- فلذا همین است که می بینیم سردمدار دعوت به پیاده روی اربعین در میان مراجع، سید صادق شیرازی است. (لینک نمی دهم، خودتان در گوگل سرچ کنید). حتی وحید هم خیلی کمتر از شیرازی به آن تاکید دارد. اصلا خیلی کم اشاره کرده. شیرازی است که اربعین را روز جهانی «لبیک یا حسین» نام نهاده. 4- ولی رهبری که در مورد حرکت های خیلی کوچک تر مانند اردوهای جهادی بارها صحبت و آن را تایید کرده اند و از اهمیت و فایده آن گفته اند، تا کنون کلامی درباره این حرکت عظیم! نگفته اند. عجیب نیست؟ حرکتی عظیم و میلیونی و پر از معنویت و زیبایی عشق پیر و جوان به امام حسین و به جان خریدن غایت دهن سرویسی برای «زیارت» امام حسین.. 5 - در ادامه مناسک سازی ها و پررنگ کردن مناسک های از پیش موجود است. روندی که تپه هایی تولید می کند و بر تپه های قبلی خاک می ریزد تا کوه شوند و قله عاشورا دیگر شاخص و راهنما نباشد... پهن کردن فاطمیه تا 20 روز و جدیدا پیشنهاد پهن تر شدن تا یک ماه (بگذریم از اینک در زمان امام اصلا در تقویم نبود و ...)، دهه نو پدید صادقیه، محسنیه، دهه جعلی کرامت، دهه بزرگداشت امام هادی (ع)، هفته برائت .... (تفصیل این مورد را قبلا گفته ام و شاید بعدا هم بگویم) اجمالا ارجاع به صحبت آقا درباره لزوم انحصار راه انداختن دسته عزاداری به عاشورا (این هم برای ولایتمداران بی تحلیل که لااقل آقا را قبول دارند).

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: زیبایی‌های حرکت شیعه همیشه حیرت‌آور است. اعمال امّ داود را که در 13 تا 15 ماه رجب می‌توان انجام داد با آن همه برکات که شرط آن روزه‌داری است با اعتکاف در این ماه همراه می‌کند تا نورٌ علی نور باشد. پیاده به زیارت امام حسین«علیه‌السلام» رفتن که در روایات ما هست از یک طرف، و در اربعین به زیارت حضرت‌رفتن که حضرت امام عسکری«علیه‌السلام» بر آن تأکید دارند و آن را نشانه‌ی تشیع می‌دانند، از طرف دیگر را در حماسه‌ی پیاده‌روی اربعین جمع می‌کند تا هویت تشیع را که حقیقت اسلام است به نمایش بگذارد. بنده در متنی که روی سایت تحت عنوان «حضور تاریخی ما در راستای اربعین حسینی» به عنوان سرفصل سخنرانی‌ام هست، عرایضی داشته‌ام، شاید کمک کند. این‌که امسال ملاحظه می‌فرمایید در موضوع اربعین سازمان حج و زیارت وارد شد به جهت تأکید مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» بود و اساساً وقتی از عاشورا سخن گفته می‌شود شامل لوازم آن از جمله اربعین نیز می‌شود. شما از حرکت جابربن عبداللّه انصاری آن صحابه‌ی صاحب اسرار پیامبر خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌واله» و تلاشش برای زیارت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» در اولین اربعین غافل نباشید زیرا او متوجه است که با حفظ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» اسلام در فضای خفقان اموی محفوظ می‌ماند و امیدی را که امویان با شهادت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» داشتند را، ناامید کرد و نگذاشت کربلا فراموش شود. بنده در کتاب «کربلا؛ مبارزه با پوچی‌ها» بحثی را صرفاً در رابطه با زیارت اربعین کرده‌ام تا جایگاه اربعین جهت حفظ نهضت حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» و به بارنشستن حرکت آن حضرت معلوم شود. موفق باشید

4213
متن پرسش
سلا علیکم امکان دارد چند کتاب مفید در رابطه با تربیت فرزند معرفی کنید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه با کارشناسان رادیو معارف که در این موضوعات کار کرده‌اند تماس بگیرید. موفق باشید
1979
متن پرسش
سلام علیکم! با تشکر از پاسخ شما به سوال بنده در مورد احتلام و رابطه آن با آلودگی ذهن. اما این استاد بنده در واقع می گفت قطعا در احتلام قوه خیال نیز نقش دارد و پدیده احتلام یک پدیده و فرآیند جسمانی صرف نیست. لذا اگر کسی قوه خیالش پاک محض و مطلق باشد و از هر گونه آلودگی پاک باشد محال است محتلم شود. لذا ائمه ع محتلم نمی شدند. حتی این استاد بنده داستانی را از حضرت آیت الله بهجت ره نقل کرد و سپس نتیجه گرفت که ایشان نیز محتلم نمی شدند. در واقع ایشان می گویند اگر قوه خیال پاک پاک باشد اولا خود بدن تولید منی را به حداقل میزان ممکن کاهش می دهد. ثانیا منی اضافی جذب بدن می شود. همچنین این استاد بنده می گفت احتلام اگر همراه با دیدن خواب باشد که دیگر قطعا و بلاشک نشانه آلودگی ذهن و خیال است. اینکه هم فرمودید احتلام پاداش به جوانانی است که عفت خود را حفظ کرده اند. این استاد بنده می گفت عفت فقط به استمناء نکردن و زنا نکردن نیست. عفت یعنی اینکه حتی انسان زنای عملی که هیچ حتی زنای ذهنی نیز نکند. عفت تام یعنی اینکه حتی انسان به فکر نامحرم نیز نباشد. البته با این تعریف می شود گفت جوانانی که عفت تام و کامل داشته باشند خیلی خیلی اندک هستند به قسمی که به راحتی می توان از آنها صرف نظر کرد. البته ایشان می گفت عفت تام و کامل داشتن بخشی اش اختیاری است اما بخش مهم تر آن به یک استعداد اولیه و ذاتی برمی گردد که خوب هر کسی ندارد. در واقع بیان فلسفی اش اینچنین می شود که کسانی که کنترل کامل بر قوه خیال دارند قوه خیال خویش را از إنشاء صورت باز می دارند. خوب با این تفصیلات نظر شما نسبت به این مطلب چیست!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در هر حال موضوع آن‌طور نیست که بتوانیم با چنین شواهدی نتیجه بگیریم هر نوع احتلامی ریشه در آلودگی ذهن دارد. کنترلِ قوه‌ی خیال، خیال را از خیال‌بودن و صورت سازی خارج نمی‌کند، گاهی خیال تحت تأثیر صعود ش به سوی عقل در خود صورتی مطلوب ایجاد می‌کند و آن صورت موجب تحریک قوه‌ی شهوانی می‌گردد و انسان محتلم می شود. موفق باشید
10899
متن پرسش
با سلام و ادب. درباره سوال 10837، خیلی زشت است که ما هرکس را که مثل ما فکر نمی کند، کافر بدانیم و این از کم خردی است. چه بسا علمای دین که سر مسائل خیلی اساسی تر از اینها با هم اختلاف نظر داشتند ولی به دلیل تقوایی که داشتند هرگز به خود جرئت ندادند دیگران را زیر سوال ببرند، بعد آنوقت ببینید نسبت هایی که در این سوال به خانم هایی داده شده که در عین احترام به اصول همسرداری و احکام دین، قرائت دیگری از دین دارند که با ما متفاوت است: 1) غرب زده اند 2) دچار حقه برابری زن و مرد هستند 3) لذت زن بودن را نمی برند 4) تحت تأثیر مجله ی روز نمی دونم چی هستند 5) بی اطلاعند 6) کتاب "زن ... " را نخواندند 7) جمله شان پوچ است ... 8) تکلیف عفت جامعه و غرایز مرد را نمی دانند 9) مهم تر از همه مشکل جسمی دارند که نیاز به درمان دارند 10) به خاطر مشکل جسمی شان این نظرات را دارند 11) با همه ی احکام و افراد مشکل دارند 12) متوجه تاریخ ... نیستند چون تحت تأثیر دشمن اند 13) حرفهاشان به وفور یافت می شود 14) به خدایی که بنده شان است ایمان دارند 15) دچار انحراف اند ... 16) مثل بچه دو ساله ای که کلمات را اشتباه بگوید و نمی دونم چی ... 17) دین خودساخته دارند که تمکین و زن دوم به قرائت ما درش نیست 18) نگاه انحرافی به دین دارند 19) در سوالشان بی احترامی می کنند 20) دوستداران استاد را ناراحت می کنند آیا نسبت دادن این 20 وصف به خانم یا آقایی که نظرات متفاوتی با ما دارد، به جای طرح چند استدلال، صرف احساساتی شدن یک خانم است یا اینکه از یک نوع نگاه به مسائل دینی نشأت می گیرد؟؟؟؟ نگاهی که فکر می کند نظرات در حوزه ی مسائل دینی منحصر می شود به آنچه که ما می اندیشیم؟؟؟؟ "تکفیر" به همین معنی است که ما هنگام مواجه شدن با نظرات متفاوت، به جای تفکر و تعامل و پاسخ های درخور و منطقی، به وصله پینه کردن نسبت هایی به طرف مقابلمان رو بیاوریم. آیا انتظار نداریم کسی که خودش مذهبی است و این نسبت ها را در قبال نگاهی به انسانیت زن، به خود می شنود ما را بی سواد فرض کند که فقط دو تا کتاب خوانده ایم و با آن همه کس را کافر می بینیم؟ بویژه موارد 9 و 10 و 11 ، واقعا زشت نیست برای یک مسلمانی که داعیه ی غمخوار بودن نسبت به مسائل دینی را دارد؟ یعنی هر زنی که با طرح مسئله ی تمکین به شکلی خاص موافق نباشد مشکل جنسی و جسمی دارد؟ این منطق امامان بزرگوار است؟ یا پیامبر اسلام؟ و برای استاد بزرگوار زشت نیست که به جای تذکر به چنین برخوردهایی، به بیان مطالبی بپردازند که زیر بار این همه نسبت توخالی، دیگر شنیده نمی شود؟؟ بهتر نبود که یکی یکی استدلال ها و دیدگاه های خود را درعین احترام به طرف مقابل طرح می کردند و اگر فکر می کردند به استاد بی احترامی شده نهایتا یک تذکر دوستانه می دادند؟؟؟ باشد که همدیگر را تحمل کنیم تا ظهور حضرت حجت. یا علی.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که در این موارد سعی کنیم دغدغه‌ی طرف را پیدا کنیم و مواظب باشیم در فضای جدال و مراء موضوع اصلی گم نشود. موفق باشید
7754
متن پرسش
سلام علیکم استاد . من خودم از مباحث حکمی و عرفانی لذت زیادی میبرم . اما به نظر میرسید که ما یک وظیفه ی دیگر هم داریم و آن هم شناختن روحیه ی غرب است شما هم در یکی از سوالات به آن اشاره کردید که باید غرب را شناخت . از همین حیث مباحث جناب دکتر عباسی و استاد رائفی پور را که یکی در زمینه ی غرب شناسی و دیگری در زمینه یهود شناسی تبحر خاصی دارند دنبال میکنم . اما وقت زیادی از من میگرند که دیگر به مطالب حکمی و عرفانی کمتر میتوانم بپردازم .خودم هم از این موضوع ناراحت هستم . چون احساس وظیفه میکنم . چون بنده روی بچه های پایگاه بسیج کارهای تربیتی انجام میدهم و از طرفی هم همه ی آنها به نوعی درگیر و گره خورده با شالوده های فکری تمدن غرب هستند (‌بازی ‌فیلم ‌سریال ‌خانواده های مبتذل و....)احساس میکنم باید روی شناخت غرب و حیطه ی جنگ نرم بیشتر وقت بگذارم . اما استاد نمیدانم چکار کنم ؟ دل ام برای آن روزهای پر از حلاوت عبادت تنگ شده . من در مهرماه که نامه ی 31 را کار میکردم سرم تو لاک خودم بود و به کسی کار نداشتم وقتی اساتیدی مثل شما ودیگر بزرگان مثل آقای پناهیان سلوک اجتماعی را مطرح کردند و بنده آگاه شدم تصمیم گرفتم سلوک اجتماعی داشته باشم . اما همیشه هوای نفس بر من غالب میشود . دل ام برای بیانات شیرین صدرا و علامه طباطبائی و خلوت های شبانه تنگ شده است . نمیدانم شیطان است یا خیر ؟ وقتی میخواهم مطالعه ی غرب شناسی را کمتر کنم میگوید تو وظیفه داری نسبت به این بچه ها . و باید تمام غرب را بشناسی تا بتوانی برای آنها شرح بدهی . این برای خودم یک تجربه است و در این موضوع به یقین رسیده ام شیطان از طرق های مختلفی سعی در این نموده که من از حکمت صدرائی دست بردارم . این را واقعا میگویم چون به وضوح حس کردم . حال من نمیدانم چه کنم؟ من فقط میخواهم مولا صاحب الزمان راضی باشد .من اگر روزی 5 ساعت مطالعه داشته باشم به نظر شما چقدر آن روا روی مباحث غرب شناسی بگذارم . و سوال دوم اینکه دکتر عباسی و آقای رائفی پور برای شناختن روحیه ی غرب مفید است یا شما استاد بهتری سراغ دارید . ؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- در مورد غرب‌شناسی آقای شهید آوینی و مدد پور و دکتر داوری را که ما را با فلسفه‌ی غرب آشنا می‌کنند مفیدتر می‌دانم 2- برای غرب‌شناسی یک‌ساعت کافی است آن‌هم با رویکردی که در جواب سؤال شماره‌ی7746 عرض شد. سعی کنید با حکمت اسلامی کار را جلو ببرید. موفق باشید
2222

محبت "غیر"بازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم ، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما من به پدر و مادرم علاقه شدید دارم.علاقه ای که تقابلا آنها نیز به من دارند. به گونه ای که شاید طاقت دوری آنها را نداشته باشم. خواهشمند است بفرمایید علاقه به والدین تا چه حد ممدوح است؟ می ترسم پس از مرگ ، این علاقه من را اذیت کند. آیا واقعا این علاقه ممکن است پس از مرگ روح را اذیت کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: دل خود را به خدا و اهل‌البیت‌«علیهم‌السلام» بدهید تا محبت خود را درست مدیریت کرده‌باشید و در کنار آن، محبت والدین را نحوه‌ای از محبت خدا ببینید و در عین محبت، به آن‌ها احترام بگذارید ولی بنا نیست فکر و ذکر شما والدینتان باشید و گرنه همین‌طور که می‌گویید وقتی در برزخ آنچه را محبوب دل قرار‌داده‌اید ندارید و آن خلأ را با محبوب‌های حقیقی پر نکرده‌اید چه‌کار می‌کنید؟ موفق باشید.
3142

حجامتبازدید:

متن پرسش
انجام حجامت از چه سنی باشد خوب است؟ آیا زیر 1 سال مشکلی ندارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نمی‌دانم. موفق باشید
15615
متن پرسش

جناب طاهرزاده سلام: اولین بار اسم شما و مطالبتون رو در نشریه فرهنگ عمومی دیدم. مطالبتون عمیق بود. هفت ماهی است که کتابهای شما رو تهیه کردم. دو ماهی است که فهمیدم سایت دارید. جزواتی که نداشتم رو دانلود کردم. چند روزی است که از مطالب سایتتتون خصوصا سخنرانی تون در خصوص چیستی، راز پایداری و استحاله انقلاب رو گوش کردم. به مباحث متعددی اشاره کردید از جمله سروش، خط فکریش، قوچانی، مهرنامه، آوینی، دغدغتون در خصوص فقدان تفکر، هم‌جهت نبودنِ دست و زبان‌ها، تلاش برای ادراک حقیقت و نه تراشیدن استدلال برای اون و ... هم‌ذات پنداری عجیبی با مباحثتون داشتم، اما غرضم از این وجیزه گفتن این مطالب نبود بلکه این بود که براتون بگم چرا با شما هم ذات پنداری دارم تا در راهی که درپیش گرفتید ثابت قدم تر باشید و بدونید حرف شما میتونه مخاطب خودش رو ولو در یک روستای دور افتاده (خودم) پیدا کنه. جناب طاهرزاده، من در یک روستا زاده شدم، علائق مذهبی داشتم، عضو بسیج بودم، از وابستگان شهدا بودم، امام خامنه ای رو می پرستیدم، تا اینکه دانشگاه رفتم. به دلیل حس کنجکاوی که داشتم به مباحث سیاسی علاقمند بودم اما شناختی به مبانی و ریشه ها و خط فکری ها نداشتم و صرفا شناختم یک شناخت سطحی در حد اسم از احزاب بود. اما ظرف دو سال با مطالعه نشریات اصلاح طلبان از جمله شهروند امروز با مدیریت محمد قوچانی، اعتماد ملی، دنبال کردن مطالب تئوریک، آشنایی با سروش و کتابهاش، نهایتا مسحور دلبری های کلامی سروش شدم. به نسبیت حقیقت رسیده بودم. و از سروش به شبستری، ملکیان، و سایر ایدولوگ های جریان استحاله رسیدم. و در یک برهه‌ی زمانیِ دو ساله، زیربناهای اعتقادیم نسبت به انقلاب، ولایت فقیه، و خیلی امور دیگه سست شد و به طور کلی جهان‌بینی و معرفت شناسیم و هستی شناسیم دگرگون شد. امروز که نگاه می‌کنم می‌بینم فردی کاملا مغایر خط امام، انقلاب، و شهدا بودم اما اون روزها کاملا با اعتقاد کامل و نه از روی بازیگری، تمام این‌ها را با شبهاتی که از طریق رسانه‌های مزبور به ذهنم وارد شده بود زیر سوال می بردم، ولایت فقیه رو دیکتاتوری میخوندم، انقلاب رو بیهوده می دونستم، حزب‌اللهی را دگم می‌دونستم، اهل انگ‌زدن بودم، کلا با مفاهیم انقلابی درگیر بودم، شعارهایی نظیر دموکراسی، حقوق بشر، و ... باور کرده بودم. بحث می کردم، جدل می‌کردم، مخالفتم با احمدی نژاد از منظر روشنفکران بود نه از منظر انقلاب اسلامی. درهرصورت به شدت و علی رغم اینکه در دور اول، رای به احمدی نژاد دادم ناراحت بودم چون هنوز تغییر نکرده بودم و در دام دانه روشنفکران بودم. این موضوع امتداد پیدا کرد تا فتنه 88. در ایام انتخابات برای میر حسین تبلیغ می کردم. به ایشون رای دادم. با خیلی ها بحث می کردم و با هیچ استدال عقلی راضی نمی شدم. به تقلب باور داشتم. اما و اما و اما یک روز حسب اتفاق واقعه عجیبی برام رخ داد و این شد نقطه عطفی برای زندگی من و باعث شد از منجلاب روشنفکری که توش رفته بودم بیرون بیام اما نه با استدلال بلکه با اداراک یک حقیقت مطلق. ماجرا از این قرار بود که یک مستند به نام The Arrivals که در رابطه با فراماسونری بود به دستم رسید. صرف نظر از اینکه بخواهم به فراماسونری تا حدی که این مستند بهش پرداخته بود بهش بها بدم یا نه اما آخرین قسمت این مستند باعث تحولی عظیم از جنس یک انقلاب در من شد تا حدی که در لحظه ای فکر کردم گمشده ام رو پیدا کردم و این همون چیزی بود که من گمش کرده بودم و این حرف چیزی نبود جز اینکه این دنیا قرار است به منجی به نام مهدی (عج) منجر شود. این دنیا غایتی دارد و مبنایی. پس نباید وضع موجود که دوره حاکمیت تمدن غرب و ظهور حاکمیت نفس اماره است رو به رسمیت بشناسم. ظهور امام زمان (عج) را می دانستم اما هیچ وقت به نسبتی که با این دنیا، خودم، انقلاب، تمدن غرب و کارکردی که می تونه داشته باشه فکر نکرده بودم اما این مستند صرفا همان جرفه اعتقاد به منجی رو در من با بیانی هنری و نه استدلالی بیدار کرد و باعث حرکتم شد تا هر چی بیشتر گرد و غبار تعصبات و مفاهیم و اندوخته و پیش فرضها رو از روی گوهر حقیقت که در اون لحظه برام بیشتر یک حس شکل نگرفته بود رو کنار بزنم اما نمی دونم شاید خداوند و ولی عصر ارواحنا فداه به خاطر اینکه با خودم صادق بودم شهید سید مرتضی آوینی رو سر راهم گذاشت. کسی که جنس حرفاش دیگه از جنس استدلال نبود اما در عین حال بود. قرآن و آیاتش در کلام اون شهید برام رنگ دیگری پیدا کرده بود. مطالبش دیگه از فیلتر عقلم عبور نمی کرد تا من تجزیه و تحلیل کنم تا نفی شون کنم. انگار داشت رو یک موج دیگه با من صحبت می کرد. نمی دونم شاید بشه اسمش رو زبان فطرت گذاشت. به هرحال هرچی که بود تمام حجاب های تعصب داشت یکی یکی فرو می ریخت و حقیقت آهسته آهسته برام بیشتر رخ عیان می کرد. کاری که اگر ساعت ها سعی می کردید در قالب استدلال انجام بدید من باهاش مواجهه می کردم. کتاب مبانی نظری تمدن غربش رو که خوندم اون احساس خام که داشتم داشت آرام آرام شکل می گرفت و تمام مفروضات من نسبت به خودم، انقلاب، تمدن غرب، نسبت اینها با هم جایگاه انقلاب و علت این همه گرفتاریهاش برام به هم ریخت. با مطالعه کتب دیگر شهید این خط فکری تقویت شد. علت هجمه به این انقلاب از جانب روشنفکران رو با حلزونهای خانه به دوش فهمیدم. آسیب های پیش روی انقلاب رو درک کردم که این انقلاب ممکن است از کجا ضربه بخورد و توسط چه خط فکری. دیگه اظهار نظرهای سطحی سیاسی برام جذاب نبود و همه مسائل و پدیده های اجتماعی فرهنگی اقتصادی سیاسی رو از منظر انقلاب تفسیر می کردم. امام رو با کتاب حیات باطنی شناختم، کلام امام و افق نظری امام برام خیلی روشن شد. وقتی که می گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد یعنی چی. آمریکا شیطان بزرگ است یعنی چی، دیگه همه چی رو از دریچه مادیت ت نمی سنجدیم و منافع ملی که قبلا ازش تعریفی صرفا مادی داشتم کنار گذاشتم. راز و رمز پیروزی در دفاع مقدس رو فهمیدم. فتح خون برای من جایگاه کربلا و نسبتش با انسان رو برام نشون داد که آری قافله کربلا هنوز در زمان سفر می کند و فریاد هل من ناصر آن امام عشق هنوز به قوت خود باقی است. فهمیدم کربلا نه یک شهر یا یک واقعه بلکه یه افق فکری است که نمی گذاره شما به ورطه پوچی و نیهیلیسم برسید. فهمیدم کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا یعنی چی. دیگه عزاداری ها و محرم برام رنگ یک عادت مذهبی نداشت بلکه ریشه در یک حقیقت قدسی داشت. محرم اون سال برام با تمام محرم هایی که تجربه کردم متفاوت بود تا حدی که هر سال با خودم عهد بستم در دهه اول محرم کتاب فتح خون رو بخونم. خلاصه فهمیدم عیب کارم کجاست. یک حالت بی قراری عجیبی در من به وجود اومده بود. به تمام گذشته خودم کافر شدم و با آوینی زندگی کردم. در یک کلام آوینی رو زیست کردم. شاید علتش همون تجربه های مشابهی بود که ایشون در قبل انقلاب داشتند که در واقع من هم داشتم. و ایشون به بهترین وجه ممکن در قالب کلمات بیان کرده بودند در جایی که می گفتند (دارم از یک راه طی شده حرف می زنم) ... (تظاهر به دانایی هیچ وقت جای دانایی رو نمی گیره). و همه اینها در حالی بود که کتب شهید مطهری علی رغم خوب بودنش هیچ وقت نمیتونست من رو از این منجلاب بیرون بکشه. آوینی برای من شده بود یک متر و معیار که به هر مسئله ای می زدم جواب می داد. انگار آوینی شده بود زبان غیب. یک واسطه برای گفتن اسرارِ مگو در قالب کلمات. داشت رازهای عالم رو فاش‌گویی می کرد. والا بیان مثل اینکه رازهایی در این جهان است که جز با خون فاش نمی شود رو چطور باید تفسیر کرد. اما آوینی مامور شده بود رشحاتی از این رازها رو در کالبد کلام و جسم نحیف کلمات بیاره. و چقدر هنرمندانه این کار رو کرد. و شاید به خاطر همون فاش گویی هایی که از عالم داشت با شهد شهادت مجبور به سکوت شد و چه زیبا بود آن اجبار و این سکوت. به همین خاطر تکلیف خودم رو فهمیدم. شروع کردم به مطالعه بیشتر. با داوری، زرشناس، شما ، خسروپناه و بسیاری دیگر از اندیشمندان، آشنا شدم و علت مخالفت ها با این بزرگوران از جمله از سوی سروش برام بیشر تیین شد. کانه اغراض و اهداف اظهار نظرها برام زودتر از خود کلامشون آشکار می شد و اینکه این جریان استحاله از چی ناراحت هستند. راز توجه رهبری به علوم انسانی رو فهمیدم. و اینکه چرا مجلات روشنفکری در این هجم وسیع منتشر می شوند و با شما هم کلام میشم که این مجلات چه بلاهایی سر مخاطبان خودشون میارن و اونها رو به ورطه بی عملی و تن به وضع موجود دادن می کشند. لاجرم چون این انقلاب مخالف وضع موجود است پس به طور طبیعی باهاش مخالفت خواهند کرد که نهایتا این مخالفت ها در زمینه های فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی ظهور پیدا میکنه. آقای طاهر زاده علی رغم اینکه کتب آن‌ها را با رویکردی منتقدی نگاه و مطالعه می‌کنم، دیگه به دام اونها نمی افتم چراکه در حصن حصین آوینی هستم که من رو به ترسیم دو جبهه‌ی حق و باطل می‌برد. دست به قلم شدم و برای این منظور مطالعه ام را زیاد کردم و امروز هم وقتی با مخالفین گاهی بحث می کنم می بینم اونها دارن همان حرفهایی رو میزنن که خودم یک روزی همون حرف ها رو شدیدتر هم می‌گفتم. دقیقاً همون جنس استدلال‌ها، همون ایرادات، همون تعصبات، وهمون دام روشنفکری و درعین حال دلم براشون می‌سوزه. اما جناب طاهرزاده نمی‌دونم دیگه چرا هرچقدر که مطالعه می‌کنم احساس می‌کنم جان مطلب همان بوده که آوینی گفته و بقیه‌ی مطالب، توضیح و شرح همان مفاهیم است که به قول معروف اگر در خانه کس است یک حرف بس است. همه اینها رو گفتم تا بهتون بگم استاد! از کلام شما بهره می‌برم و کتب شما رو با جان می‌خوانم. دغدغه‌هایتان را از عمق وجود حس می‌کنم. اما ازتون تمنا دارم شما که مخاطبی دارید، از آوینی غافل نشید و سعی کنید ایشون رو بیشتر به جوان‌ها بشناسانید، چراکه احساس می‌کنم بلا تشبیه، آوینی در مقایسه با مطهری و یا هر بزرگوار دیگر، مثل امام حسین«علیه‌السلام» و سایر ائمه رو داره که کشتی آوینی ما رو زودتر به ساحل نجات رهنمون میشه. اگر دقت بکنید آوینی داره از اون مهجوریتِ زمان خودش خارج می‌شه و افراد زیادی رو دارم می‌بینم که به‌واسطه‌ی آشنایی با این شهید متحول شدند. و همین موضوع باعث شده تا جریان مقابل درصدد بر بیاد تا آوینی رو در وهله‌ی اول انکار کنه و چون دید نمیشه و آوینی داره تکثیر میشه، در صدد براومدند تا اون رو تحریف کنند. همون بلایی که می‌خواند علیه خط امام بیارن، و به اسم امام علیه خط امام شورش کنند. نمونه‌اش مناظره جناب یامین پور با امید روحانی در برنامه‌ی 20 فروردین شبکه سه برنامه هفت پیرامون مرتضی آوینی. یا برنامه صد و هشتاد درجه‌ی شبکه افق با آقای امید روحانی و مهدی نصیری. و در این برهه حساس وظیفه امثال حضرتعالی که تریبونی دارید سنگین تر است تا از تحریف این شهید جلوگیری شود چراکه آوینی برای مباحث کلان حضرتعالی حکم مقدمه را دارد کما این‌که این وجیزه‌ی امروز من به شما، محصول تحولی است که از قبل آوینی دارم و إلاّ شما در گوشه‌ای از اصفهان داشتید کار خود می‌کردید و من هم کار خودم. و هنر آوینی همین بود که از قبل جریان شبه روشنفکری افراد را بیرون می کشید و إلاّ کسانی که دائماً ما را تصدیق کنند و فکر کار فرهنگی باشند اما ندانند محل نزاع کجاست، به قول شما مخاطب اون کتابتون می‌شوند با عنوان «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شوند» لذا تا طرف جایگاه خودش رو در دنیا، جایگاه این انقلاب را در دنیا، نسبتش با تمدن غرب و ... رو نشناسه این انتظار که مباحث کلان نتیجه دهد بسیار بعید خواهد بود. پس علیکم به آوینی. با سپاس مجدد

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 15555 تحت عنوان «آوینی؛ بزرگ‌راهِ به معناآوردنِ رهنمودهای امام خامنه‌ای«حفظه‌اللّه» عرض شد: تعجب نباید کرد که هنوز تفکرِ مناسب آن تاریخ، ظهور نکرده است تا آوینی را در زمره‌ی متفکرترین انسان‌ها بدانیم. اگر هایدگر معلّم بزرگِ سؤال از متافیزیک است، که هست؛ و اگر فردید متذکر رجوعِ از تفکر متافیزیکی به تفکرِ اسلامیِ تشیع ایرانی است، در تاریخی که حضرت روح اللّه خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ظهور داد؛ شخصیت آوینی تجسمِ بزرگِ عبور از متافیزیک به سوی حقیقتِ قدسیِ ما می‌باشد. در ضمن خوب است که نیم‌نگاهی به جواب سؤال‌های 3739 و 6155 و 6251 و 11717 و 7292 و 14125 بیندازید. انتظار بنده آن است که کاربرانِ محترم با دقت هرچه بیشتر، متن نوشتاریِ فوق را دنبال بفرمایند.

2760
متن پرسش
مرحوم علامه می فرمودند برادر من شاگردی داشت که به او درس فسلفه می گفت و آن شاگرد احضار ارواح می نمود ، یعنی قدرت داشت که بعضی از ارواح را حاضر کند و از آنها سؤالاتی کند. آن شاگرد، قبل از شروع به درس روح ارسطو را احضار می کند.ارسطو می گوید: « کتاب اسفار ملاصدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمد حسن الهی بخوان.» او هم کتاب را می گیرد و پیغام ارسطو را - که حدود سه هزارسال پیش زندگی می کرده؛ به آقای الهی می دهد، ایشان هم قبول می کنند.مرحوم علامه طباطبایی می فرموند: برادرم می فرمود: « ما به وسیله این شاگرد با روح بسیاری ازبزرگان ارتباط برقرار می کردیم و سؤالاتی می نمودیم، مثلاً مشکلاتی که در عبارات افلاطون حکیم داشتیم، از خود او می پرسیدیم یا اینکه روح ملاصدرا را حاضر می کردیم و مشکلات« اسفار» را از خود او می پرسیدیم.» ایشان می فرمود: « روزی روح افلاطون را حاضر کردیم. افلاطون گفت: « شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین می توانید «لا اله الا الله» بگویید. ما در زمانی بودیم که بت پرستی آن قدر غلبه کرده بود که یک «لا اله الا الله» نمی توانستیم بر زبان جاری کنیم. با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی: همانطور که حضرتعالی مستحضرید جملات بالا را مرحوم علامه طهرانی در معاد شناسی خود نقل مینماید و در انتساب انها به مرحوم علامه طباطبایی شکی نیست با عنایت به اینکه نه مرحوم طهرانی نه مرحوم علامه و برادر بزرگوارش عوام نبودند همه از علما و از عرفا مطلب نقل شده خیلی مهم است سوال بنده این است که چرا ارسطو امر میکند برو اسفار بخوان چرا نگفت برو مثلا عرفان بخوان چرا نگفت برو سمت علم حضوری چون الان بحثی که عده ای مطرح میکنند خواندن کتبی مانند اسفار را بی فایده و انتزاعی و وقت تلف کردن میدانند و اعتقاد به علم حضوری و تفکر قرانی دارند واقعا سوال است چرا ارسطو امر میکند برو نزد مرحوم الهی عارف وارد در ساحت حضور اسفار بخوان یا مثلا چرا وقتی ملاصدرا را احضار میکنند از او مشکلات اسفار را بپرسند چرا نمیگوید حیف از وقتی که صرف این امور میکنید بروید تفکر قرانی کنید یا حرفهایی که عده ای میزنند.یا اصلا چرا عرفایی مانند علامه اینقدر وقت صرف فهمیدن متون فلسفی نمودند کسانی که سالها با ساحت حضور اشنا بودند؟ استاد عزیز نقش علوم عقلی فلسفی در زندگی دینی جامع چیست البته قبلا صحبتهایی فرموده اید ولی اگر ممکن است بازهم توضیح بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده افلاطون در آن عالم متوجه است امروزه از طریق حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا می‌توان با دو بال عقل و قلب جامع‌ترین سیر را به سوی معارف اهل‌البیت«علیهم‌السلام» داشت. همان‌طور که حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» چنین کردند و بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» ضرورت رجوع به حکمت متعالیه را عرض کرده‌ام و تأکید رهبری بر فلسفه‌ی صدرایی را نیز گوشزد نموده‌ام. موفق باشید
349

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم در مسیر سیر و سلوک اراده ها و انگیزه ها متفاوت است به عبارتی یک فرد ممکن است قوی تر در این زمینه عمل کند و یک فرد هم ضعیف تر یا حتی ممکنه یک نفر در طی مسیر خسته شود و دیگه تا مدتی کار را ادامه ندهد. برای جبران چنین نقصی چه کار باید کرد تا فرد ضعیف قوی عمل کند و فردبا اراده قوی سست نشود؟ حدود یک سال است که سیر مطالعاتی خود را کنار گذاشتم مجدد می خواهم کار را ادامه دهم پیشنهاد شما چیست ؟ روان شناسها معتقدند که هر انسانی برای ترک یک عادت بد یا جذب چیزی مثل پول یا بدست آوردن یک اخلاق خوب هر روز به خود تلقین کند اگر واقعا تلقین تاثیر مثبت دارد روش پیشنهادی شما برای تلقین چیست؟ دانلود درسهای صوتی شما به صورت ناقص انجام می شود یا اصلا دریافت مطالب صوتی امکان پذیر نیست قبلا این نکته را یاد آوری کرده بودم اما ترتیب اثر داده نشده است با تشکر و التماس دعا 20/7/88
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام به اندازه‌ای که معرفت انسان به حقایق بیشتر باشد همت او در کسب فضائلی که منجر به ارتباط با حقایق شود بیشتر است و بدن او بیشتر در اختیار او قرار می‌گیرد و لذا سعی بفرمایید در کسب معارف حقّه و تدبّر در قرآن و روایات برنامه‌ریزی کنید. سیر مطالعاتی مجدد را اگر مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» و «معاد» را با سی‌دی کار کرده‌اید به سوره‌ها بپردازید و از سوره‌ی عنکبوت شروع کنید و سپس سوره‌ی زمر و شوری را ادامه دهید. «تلقین» اگر مبتنی بر مبانی فطری باشد همان «تذکر» است و تأثیر دارد وگرنه یک نحوه وَهم‌سازی است و بعد از مدتی نقش خود را از دست می‌دهد. در مورد ضعف دانلود درس‌ها، با مسؤل سایت مکاتبه بفرمایید تا إن‌شاءالله جبران کنند.
283

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
باسلام و آرزوی توفیقات روزافزون استاد در مبحث شرح جنود عقل و جهل فرمودید آیات آخر سوره حشر برای تلقین به قلب بسیار مفید است امکان دارد توضیحی در مورد آیه آخر سوره و به خصوص وجه تمایزات صفات خالق،باری و مصور بفرمائید. پیشاپیش متشکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام آیات مذکور قلب را متذکر حضور همه‌جانبه‌ی حق در تمام مراتب عالم وجود می‌کند تا آن‌که انسان همه‌چیز را مظاهر حضرت «الله» ببیند. در مورد جزئیات آیات به تفاسیر مراجعه فرمایید. موفق باشید
11393
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: آیت الله محمد شجاعی در کتاب معاد جلد اول بحث اتحاد بدن دنیوی (قیامتی شده همراه زمین) با نفس انسان در قیامت را مطرح می نماید و اینکه بدن و نفس در نهایت به هم می رسند. من در حال مطالعه کتاب معاد شما به همراه فایل های صوتی هستم (فایل صوتی 20) به نظرم از سخنان شما سخن آیت الله محمد شجاعی استنباط نمی شود. لطفا توضیح دهید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طوراست که فهمیده‌اید نمی‌دانم مبنای آیت اللّه شجاعی بر مبنای نگاه ملاصدرا به معاد، در این موضوع که می‌فرمایند چیست؟ زیرا ملاصدرا روشن می‌کند نفس انسان جسم مناسب خود را در قیامت می‌سازد و از طرفی تمام دنیا از جمله بدن ما به قیامت تبدیل می‌شود با مرتبه‌ی وجودی خاص قیامت. پس معنا نمی‌دهد که انسان در قیامت با بدن دنیایی‌اش متحد شود. بدن قیامتی را اخلاق و عقاید می‌سازد. موفق باشید

30971

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و خسته نباشی: با توجه به جملات و اشعار زیر می‌توان نتیجه گرفت می‌تواند حکمی برای شخصی حرام و همان چیز برای شخصی دیگر حلال باشد و منظور از جملات زیر چیست؟ از مولانا پرسیدند: «شراب؛ حلال است یا حرام؟» جواب فرمود: «تا که خورَد!» باده  نی در هر سری شر می‌کند     آنچنان را آنچنان تر می‌کند گر بود عاقل نکوتر می‌شود          ور بود بد خوی، بدتر می شود لیک چون اغلب بدند و بد پسند    بر همه، می را محرم کرده اند حکم غالب راست چون اغلب بدند  تیغ را از دست رهزن بستدند مولانا      مـِی گرچه حرام است، ولی تا که خــورَد     آنگـــاه چــه مقـدار و دگــر بــا کــه خــورَد     هرگاه که این سه شرط شد راست، بگو     مـِـی را نـَـخــورَد مــردم دانــا، کــه خــورَد با تشکر 
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع شراب، در آموزه‌های اهل سنت با آنچه ما در فرهنگ اهل‌البیت داریم متفاوت است. آن‌ها علت حرمت آن را «سُکر» می‌دانند و جناب مولوی با توجه به آن‌که در فضای اهل سنت سخن می‌گوید، به بهانه‌ای آن موضوع را مطرح کرده است وگرنه بعد از مدتی در خود آموزه های اهل سنت هم حرمت شرب خمر به طور مطلق مطرح شد. موفق باشید

5656
متن پرسش
سلام علیکم و رحمة الله خدمت استاد محترم بنده همان فردی هستم که سوال 5606 را در مورد تعدد زوجات از شما پرسیده بودم. فرد دیگری که احتمال زیاد باید خانم باشند در سوالی به شماره 5635 از شما پرسیده اند؛ که به عرایض بنده انتقاداتی داشته اند. خواهش می کنم هم این مطلب بنده را منتشر بفرمائید هم اگر نظری شخص خودتان در این زمینه دارید بفرمائید. ایشان گفته اند: «باید عرض شود که اولا ایشان هیچ دلیلی اقامه نکردند که مخالفت زنان با زن دوم ریشه ی حسادت دارد و فقط نظر خودشان را گفتند، لذا ما هم می توانیم مثلا بگوییم چون مردان تنگ نظر هستند نمی توانند ببینند زنشان از مرد دیگری تعریف می کند.» خب ظاهراً یا ایشان متن بنده را دقیق و کامل مطالعه نکرده اند؛ یا حدیث معصومین(ع) را جزء ادله نمی دانند که گفته اند هیچ دلیلی اقامه نکرده ام. بنده ادعا نکرده ام که مخالفت زنان حسادت است؛ بلکه ائمه(ع) معصومین هستند که می فرمایند این امر حسادت است. مجدداً احادیث مربوطه را اما این بار با ترجمه می گذارم تا هم ایشان هم سایرین بیشتر دقت بفرمایند: بَابُ غَیْرَةِ النِّسَاءِ 1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ بَعْضِ‏ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَیْسَ الْغَیْرَةُ إِلَّا لِلرِّجَالِ وَ أَمَّا النِّسَاءُ فَإِنَّمَا ذَلِکَ مِنْهُنَّ حَسَدٌ وَ الْغَیْرَةُ لِلرِّجَالِ وَ لِذَلِکَ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النِّسَاءِ إِلَّا زَوْجَهَا وَ أَحَلَّ لِلرِّجَالِ أَرْبَعاً وَ إِنَّ اللَّهَ أَکْرَمُ أَنْ یَبْتَلِیَهُنَّ بِالْغَیْرَةِ وَ یُحِلَّ لِلرِّجَالِ مَعَهَا ثَلَاثاً. امام صادق علیه السلام می فرماید: غیرت ورزی روا نیست مگر برای مردان. و اما غیرت زنان در حقیقت حسادت است. و چون غیرت تنها مخصوص مردان است به همین دلیل خداوند بر زنان جز. شوهرشان را حرام کرده است ولی بر مردان چهار زن را حلال نموده است.و خداوند کریم تر از آن است که از سویی به زن غیرت بدهد و از سوی دیگر برای مرد سه زن دیگر را علاوه بر آن زن حلال کند! 2- عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ سَعْدِ بْنِ الْجَلَّابِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَجْعَلِ الْغَیْرَةَ لِلنِّسَاءِ وَ إِنَّمَا تَغَارُ الْمُنْکِرَاتُ مِنْهُنَّ فَأَمَّا الْمُؤْمِنَاتُ فَلَا إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ الْغَیْرَةَ لِلرِّجَالِ لِأَنَّهُ أَحَلَّ لِلرَّجُلِ أَرْبَعاً وَ مَا مَلَکَتْ یَمِینُهُ وَ لَمْ یَجْعَلْ لِلْمَرْأَةِ إِلَّا زَوْجَهَا فَإِذَا أَرَادَتْ مَعَهُ غَیْرَهُ کَانَتْ عِنْدَ اللَّهِ زَانِیَةً. امام صادق (ع) فرمود: خدای بلند مرتبه غیرت را در وجود زنان قرار نداد. و تنها زنان نا شایست غیرت می ورزند ولی زنان مومنه[حقیقی] نه! همانا خداوند غیرت را تنها در مردان قرار داد از اینرو برای مرد چهار زن را حلال فرمود ولی برای زن جز شوهرش را حلال نکرد. پس زنی که علاوه بر شوهرش مرد دیگری را اراده کند نزد خداوند زناکار است. قَالَ وَ- رَوَاهُ الْقَاسِمُ بْنُ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فَإِنْ بَغَتْ مَعَهُ غَیْرَهُ‏ . 3- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ رَفَعَهُ قَالَ: بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَاعِدٌ إِذْ جَاءَتِ امْرَأَةٌ عُرْیَانَةٌ حَتَّى قَامَتْ بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی فَجَرْتُ فَطَهِّرْنِی قَالَ وَ جَاءَ رَجُلٌ یَعْدُو فِی أَثَرِهَا وَ أَلْقَى عَلَیْهَا ثَوْباً فَقَالَ مَا هِیَ مِنْکَ فَقَالَ صَاحِبَتِی یَا رَسُولَ اللَّهِ خَلَوْتُ بِجَارِیَتِی فَصَنَعَتْ مَا تَرَى فَقَالَ ضُمَّهَا إِلَیْکَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ الْغَیْرَاءَ لَا تُبْصِرُ أَعْلَى الْوَادِی مِنْ أَسْفَلِهِ. روزی حضرت رسول صلوات الله علیه و آله نشسته بودند که زنی عریان نزد ایشان آمد و ایستاد! و گفت ای رسول خدا من مرتکب فجور شدم پس مرا پاک گردان!(بر من حد جاری ساز). در اینحال مردی از راه رسید و لباسی بر بدن آن زن افکند.حضرت پرسید با این زن چه نسبتی داری؟ مرد گفت : او همسر من است ای رسول خدا! من امروز با کنیز خود خلوت کرده بودم [که او دید] و [برای انتقام از من] مرتکب زنا شد!! حضرت فرمود:او را به خانه بازگردان! سپس فرمود : زنی که غیرت می ورزد بالای بیابان را از پایین آن تشخیص نمی دهد. 4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ یُوسُفَ بْنِ حَمَّادٍ عَمَّنْ ذَکَرَهُ عَنْ جَابِرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ غَیْرَةُ النِّسَاءِ الْحَسَدُ وَ الْحَسَدُ هُوَ أَصْلُ الْکُفْرِ إِنَّ النِّسَاءَ إِذَا غِرْنَ غَضِبْنَ وَ إِذَا غَضِبْنَ کَفَرْنَ إِلَّا الْمُسْلِمَاتُ مِنْهُنَّ. امام باقر علیه السلام فرمود:غیرت زنان حسد است و حسد ریشه کفر است. زنان وقتی غیرت می ورزندخشمگین می شوند و وقتی خشمگین شدند کفران می ورزند مگر زنان مسلمه! 5- عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ خَالِدٍ الْقَلَانِسِیِّ قَالَ: ذَکَرَ رَجُلٌ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع امْرَأَتَهُ فَأَحْسَنَ عَلَیْهَا الثَّنَاءَ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَغَرْتَهَا قَالَ لَا قَالَ فَأَغِرْهَا فَأَغَارَهَا فَثَبَتَتْ فَقَالَ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی قَدْ أَغَرْتُهَا فَثَبَتَتْ فَقَالَ هِیَ کَمَا تَقُولُ. مردی نزد امام صادق علیه السلام از زن خود بسیار تعریف و تمجید کرد. حضرت فرمود:تا به حال غیرت او را آزموده ای؟ مرد گفت :نه! حضرت فرمود غیرتش را بیازما! پس آن مرد چنین کرد و زنش هم ثابت قدم ماند.[و حسادت نورزید.] خبر را به امام داد و حضرت فرمود: زن تو حقیقتا همانگونه است که تعریف کردی![چون حسود نیست و چشم دیدن هوو و یا سایر شریکهای جنسی حلال شوهرش را دارد.] حال هم فردی که سوال 5635 را پرسیده بودند؛ هم سایر خوانندگان توجه بفرمایند که این بیانات ائمه(ع) ما است که ریشه در وحی و علم لدنی آنان دارد. در روایت اول و دوم صراحتاً فرموده خدا غیرت را در زنان قرار نداده است و فرموده خدا کریمتر از آن است که غیرت به زن بدهد اما بر مرد نیز تا 4 زن را حلال کند. همچنین در روایت 1 و 5 صرحتاً فرموده این مخالفت حسد است نه غیرت. ایشان فرموده اند: «درحالی که "نگاه" مهم است، با نگاه زمان شناسانه به زعم آن خانوم، به این منابع ممکن است نتایج دیگری گرفته شود. ایشان هم نگفتند که باید منابع فقه را تغییر داد، می گویند باید با نگاه زمان شناسانه به این منابع نظر کرد.» خب شما اگر بیشتر از تمامی مراجع و فقهای از گذشته تا کنون می دانید خب بفرمائید ببینیم چطور میخواهید از آیات و روایات مطلبی را استخراج بفرمائید که تاکنون هیچ فقیه و مرجعی همچین مطلبی استخراج نکرده است. ببینید برخی مسائل در فقه است که بین تمامی فقها حالت اجماع دارد و به مرتبه ضروری مذهب میرسد. این بحث حلال بودن تعدد زوجات بدون هیچ شرط خاصی نیز اینگونه است. هیچ فقیه و مرجعی نگفته مثلاً با اجازه حاکم شرع باشد یا با رضایت زن اول باشد یا سایر شرایط. تنها شرطی که برای تعدد زوجات لازم است یکی این است که بتواند نفقه همه زن ها را بدهم و دوم رعایت حق هم خوابگی. حالا بماند که برخی فقها تعدد زوجات را نه تنها جائز بلکه مستحب می دانند که در سوال قبلی نیز موجود بود اما مجدداً تکرار می کنم. فقیه بزرگ و نامی صاحب عروه که فرموده اند: ««الاستحباب لایزول بالواحدة بل التعدد مستحب أیضاً؛ استحباب ازدواج، با نکاح یک‌همسر، رفع نمی‌شود بلکه نکاح همسرانی دیگر نیز مستحب است» (العروةالوثقی، کتاب النکاح، م2)» ایشان در ادامه فرموده اند: «در سوال 5579 درمورد زمانه ی امروز بحث شده نه کل تاریخ که آقای سوال 5606 فرمودن ایشان به نواب خاص و فقهای کل تاریخ لعن کرده اند!» اتفاقاً متن آن خانم گویای چیز دیگری بود. متن آن خانم این است: «خدا لعنت کند کسانی رو که بدون داشتن نگاه زمان شناسی ، حکم به حلال بودن زن دوم می دهند.» این یعنی چه!؟ آیا جز به معنی لعن کل فقهاء در طول تاریخ از گذشته تا امروز است؟! اما در مورد سایر موارد که فرموده اید ما گشتیم و شرایط اضطراری برای ازدواج مجدد پیدا نکردیم؛ اولاً که بفرض که هیچ شرایط خاصی نباشد؛ خب هیچ فقیه و مرجعی نگفته که ازدواج مجدد برای شرایط خاص است و گرنه مشکل دارد. حتی فتوا به کراهت ازدواج مجدد بدون دلیل نیز کسی نداده است چه رسد فتوا به حرمت. ثانیاً شما گشته اید پیدا نکرده اید. ممکن است افراد دیگری گشته باشند و پیدا کرده باشند. در مورد ازدیاد نسل ممکن است کسی دوست داشته باشد نسل خودش زیاد شود. خودش دوست داشته باشد صاحب اولاد کثیره شود. آنگاه چه می فرمائید؟! در ادامه سوال کننده فرموده اند: «اما اگر فقها با نگاه زمان شناسانه "مثلا" این حکم ابتدایی را می دادند که " ازدواج مجدد حرام است مگر در شرایطی که شهوت به مردان غلبه کند و در این صورت با اجازه ی حاکم شرع ازدواج مجدد بلامانع است" و در صورت نیاز چند تبصره هم به آن اضافه می کردند .» خب اولاً پس حداقل شما تا اینجا پذیرفته اید که برای کسی که شهوتش زیاد است و همان یک زن کفافش را نمی دهد؛ ازدواج مجدد مشکلی ندارد. خب تا اینجا هم خوب است. چون برخی ها هستند که تا این حد هم نمی پذیرند. ثانیاً خب شهوت که قند و چربی نیست که با آزمایش بشود فهمید شهوت بر کسی غالب است یا خیر؟! مگر ما دستگاه شهوت سنج داریم که به افراد بزنیم بعد حکم صادر کنیم مثلاً هر کسی شهوتش از 60 بیشتر بود اجازه دارد برود زن دوم بگیرد. شهوت یک امر شخصی است که فقط خود فرد می فهمد و لا غیر. ممکن است یک مرد ادعا کند من شهوتم بالا است و زنم کفاف مرا نمی دهد پس باید بروم زن دوم بگیرم. حالا دادگاه و حاکم شرع چطور میخواهد بفهمد واقعاً این حرف مرد درست است یا خیر؟! ثالثاً خوب این شرائط و تبصره ها را که الکی نمی شود به شرع اضافه کرد. باید مبتنی بر ادله متقن فقهی باشد. اگر بنا به این باشد به خیلی از مسائل دیگر می توان خیلی شرائط اضافه کرد. مثلاً می توان گفت اگر زنی خودش شاغل است یا وضع مالی خوبی دارد دیگر نفقه دادن به این خانم واجب نیست. و کلی مثال دیگر. در ادامه ایشان فرموده اند: «در این صورت دیگر شهوت رانی به اسم اسلام نمی شد. مردی که ازدواج مجدد می کرد برای خود و همسرش واضح بود که به خاطر شهوت رانی دست به این کار می زند. درحالی که شخصا موارد زیادی در دوستان دیدم که به اسم اسلام و تکلیف شرعی، شهوت رانی می کنند و مشکلات زیادی را برای خود و خانواده و فرزندانشان ایجاد می نمایند.» این شهوترانی دقیقاً یعنی چه؟! آیا ارضای شهوت از طرق مشروع و حلال الهی بد است یا خوب؟! چرا اگر کسی زن اول را گرفت به او نمی گویند؛ شهوتران. اما اگر زن دوم و سوم و چهارم گرفت یا رفت متعه کرد می شود شهوتران؟؟!!
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: بحمداللّه این نوع تبادل نظرها در جای خود برکات زیادی دارد و چون موجب می‌شود عزیزان هرکدام با تفکر بیشتر در موضوعات نظر بدهند بنده نیز موافقم که این مباحث در معرض نگاه دوستان قرار گیرد ولی باز پیشنهادم آن است که بعد از این‌که طرفین حرف های همدیگر را شنیدیم، ادامه‌ی موضوع متوقف شود تا هرکس خودش فکر کند. چون حقیقتاً همان‌طور که قبلاً عرض کردم باید جوانب زیادی را مدّ نظر قرار داد از جمله هدف و افقی که روایات مدّ نظر دارند. به این معنا که سعی کنیم هدف امام معصوم را که تنها و تنها برای سعادت دنیا و آخرت ما است بفهمیم و جامعه‌ی خود را و روح و روان خود را نیز در راستای تحقق توصیه‌های امامان معصوم آماده و تربیت کنیم. مشکل آن است که ما هنوز نتوانسته‌ایم خود و جامعه را در راستای توصیه‌های امامان معصوم«علیهم‌السلام» تربیت کنیم همچنان‌که نتوانسته‌ایم عمیقاً اهداف عالیه‌ی رهنمودهای معصومین«علیهم‌السلام» را با نگاه فقهی و فقاهتی درست تبیین نماییم وگرنه محال است سخنانی که دقیقاً مطابق فطرت انسانی است مورد بی‌محلی و انکار قرار گیرد. یا بد گفته‌ایم ، یا بد عمل کرده‌ایم. موفق باشید.
5209
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد عزیز و آرزوی قبولی طاعات و عبادات میخواستم نظرتون درباره مباحث دکتر بیژن عبدالکریمی بدونم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی نمی‌دانم. لطفا در این موارد ایمیل خود را بفرستید تا وفت کار بران در دیدن این نوع جواب ها کرفته نشود. موفق باشید
421

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی آقای طاهرزاده جناب استاد با عنایت به اینکه جنابعالی به اندیشه های آیت الله جوادی آملی شناخت کامل دارید علت حمایت ایشان از آقای رفسنجانی چیست ؟ اگر ایشان از نام بردن هاشمی در مناظرات ناراحت می باشند باید خیلی بیشتر از نامه بدون سلام و والسلام هاشمی به مقام معظم رهبری و از اقدامات فائزه و مهدی در جریانات اخیر ناراحت باشند و جا داشت در برابر آن نامه هم ایشان عکس العمل نشان دهند.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی فکر می‌کنم حضرت آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» نظرشان این است که نقش آقای هاشمی در مدیریت کشور باید به صورت فعّال باقی باشد و ضعف‌های آنچنانی را در مقابل نقش مدیریتی آقای هاشمی به چیزی نمی‌گیرند. ولی در هرحال جنبه‌ی علمی و انقلابی حضرت آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» نباید فراموش شود و این‌که ایشان یکی از پشتیبانان اصلی ولایت فقیه و شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای«حفظه‌الله‌تعالی» هستند امر مسلمی است. موفق باشید
17756
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: ببخشید استاد خواستم راهنمایی ام کنید. حقیقتا بنده در دوره جوانی هستم. من در حدود 13 سالگی که زمانِ بلوغ و احساسات جنسی است، بر اثر عدم شناخت به خود ارضایی و استمنا و انجامِ تصورِِ فکرهای شهوانی و تحریک کننده، مبتلا به این گناهِ شنیع و زشت شدم. و پس از چند ماه که بر اثر حرف های معلم پروشی مدرسمون، فهمیدم که چیزی که من آن را انجام میدهم،فعلی گناه و بسیار زشت است و عوارض بدی دارد. بدین صورت بنده، دفعتا در همان وقت توبه کردم که دیگه این کارو نکردم و این عمل را متوقف کردم. و خواندنِ نماز و قرآن و گرایش به عرفان و معنویت و خواندنِ زندگی عرفا و ...خیلی در موفق شدنم در ترکِ این عمل، تاثیر داشت و شاید بگم که از اون وقت تا الان که بیش از چهار سال می گذرد تا کنون بیش از 5 بار، گمان نمی کنم آن عمل را انجام داده باشم. اما متاسفانه الان که در اوجِ نیازهای جنسی یعنی سن 17 ، 18 سالگی قرار دارم، دوباره آتش ِِ شهوتم زبانه کشیده و مرا اسیرِ خود کرده است و میل جنسی و و نیاز به ارضاء جنسی در من به حدی شدت یافته که تاب و توان را از من ربوده و سرگردان و بیچاره و سر در گم ام کرده. و متاسفانه و متاسفانه - ان شاءالله خداوند مرا ببخشد - در این چنده روزه که اوج ِِ زبانه کشیدنِ شهوت و نیاز های جنسی ام بود با مراجعه به اینترنت و عکس های تحریک کننده، در طول این 20 یا 30 روز گذشته، 3 بار دچار این عمل شده ام. و هربار هم توبه می کنم که دیگه به هیچ وجه سراغ این عمل نروم. اما متاسفانه چنان این شهوت و غریزه جنسی قوی است که بی اختیار مرا به دنبال خود می کشد و مرا همراهِ خودش در باتلاقِ کثافات و معاصی غرق می کند. حالا آقای طاهرزاده چنان تحتِ فشارهای جنسی قرار دارم که دیگر نمی دانم چه باید کنم. الان هم مدت اندکی است که از آخرین توبه ام می گذرد و خدا رو شکر که تا کنون دوباره سراغِ آن عمل نرفته ام. اما استاد می ترسم که دوباره به آن عمل کشیده شوم. آخه به هیچ وجه امکانِ ازدواج برایم مهیا نیست چون هم سن ام کمه و تازه سالِ دیگه میرم دانشگاه و همچنین به هیچ وجه روم نمیشه که به خانواده ام بگم که من زن می خواهم. آقای طاهرزاده گهگاهی که خیلی این حس بهم فشار می اورد، سراغِ احادیثِ اهلبیت (ع) می روم که در موردِِ مذمت شهوت و استمنا و ... صحبت کرده اند. و بدین طریق مقداری آرام می شوم، اما فایده و دوامِ زیادی ندارد و من دوباره به اون عمل دست می زنم. حالا سرگردان و متحیر شدم و نمی دانم چه کنم استاد. آخه از طرفی امسال کنکور دارم و می ترسم گه اگه جلوی این مساله گرفته نشود، با مشغولیت های فکری و روانی و جسمی که برام ایجاد میکنه، باعثِ عدم موفقیت من در کنکور شود. خلاصه دیگه نمیدونم چه باید کنم. آقای طاهرزاده خواهش می کنم که کمکم کنید که چه بکنم تا از این شهوت و از این معاصی و از این کثافات و لجن ها بیرون بیایم. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاّ: سعی کنید خودتان با دست خودتان مسیر گرفتاریِ خودتان را فراهم نکنید و آن نگاه‌کردن به جنس مخالف است، حتی به صورت او نباید نگاه کرد چه رسد بخواهید به آن عکس‌های مستهجن نگاه کنید و صورت‌های قدرتمندی را به جان خود بیندازید. ثانیاً: اگر جلو خود را گرفتید و به آن عکس‌ها و فیلم‌ها نگاه نکردید، بعد از مدتی آن‌چنان قدرتِ  صورت‌های ذهنی آن‌ها در تحریک شما کم می‌شود که تصورش را هم نمی‌کردید که چنین عفتی در شما هست، در آن حد که گویا اصلاً زنی در عالم وجود ندارد که شما طالب ارتباط با او باشید. در این سن به این «عفت» فکر کنید که سخت به آن نیاز دارید. حتماً در جریان صحبتی که با علامه محمدتقی جعفری«رحمة‌اللّه‌علیه» شده، هستید که  از ایشان می پرسند چی شد كه به این كمالات رسیدید؟!

ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میكنن و اظهار می كنند كه هر چه دارند از كراماتی ست كه بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده: ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم که در جشن ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری می‌گرفتیم. یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهراi اول شب نماز مغرب و عشا می‌خواندیم و یک شربتی می‌خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می‌دادیم. یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی، که نجف آبادی بود، معدن ذوق بود. او که می‌آمد مَنْ بِه اَلکفایه، قطعا به‌وجود می‌آمد جلسه دست او قرار می‌گرفت.

آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرماپزان می‌گوییم. نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می‌شد. آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه‌هایی بوجود آمده بود که عرب‌های بومی را اذیت می‌کرد ما ایرانی‌ها هم اصلا خواب و استراحت نداشتیم. آن‌سال آنقدر گرما زیاد بود که اصلا قابل تحمل نبود. نکته‌ی سوم این‌که حجره‌ی من رو به شرق بود. تقریبا هم مخروبه بود. من فروردین را در آن‌جا به‌طور طبیعی مطالعه می‌کردم و می‌خوابیدم. اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود. گرما واقعا کشنده بود، وقتی می‌خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور بر می دارم، در اقل وقت و سریع.

با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع، در بغداد و بصره و نجف، گرما تلفات هم گرفته بود، ما بعد از شب نشستیم، شربت هم درست شد، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که کتابی هم نوشته به نام «شناسنامه‌ی خر» آمد. مدیر مدرسه‌مان، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود، به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمی‌گذره، حرفی داری بگو، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» زیباترین دختر روزگار. گفت : آقایان من درباره‌ی این عکس از شما سوالی می‌کنم؛ اگر شما را مخیر کنند بین این‌که با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید - از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد-  و هزار سال هم زندگی کنید. با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا این‌که جمال علی (علیه السلام) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید. کدام را انتخاب می‌کنید؟ سوال خیلی حساب شده بود. طرف دختر حلال بود و زیارت علی (علیه السلام) هم مستحبی.

گفت آقایان واقعیت را بگویید. جا نماز آب نکشید، عجله نکنید، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت: سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی‌ها؟

معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا «مدیر مدرسه» این‌طور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می‌افتاد. نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (علیه السلام) معروف است که فرموده‌اند: «یا حارث حمدانی من یمت یرنی» ای حارث حمدانی هر کس بمیرد مرا ملاقات می کند. پس ما إن‌شاالله در موقعش جمال علی (علیه السلام) را ملاقات می‌کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعاً سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی گفت: والله چه عرض کنم. (باز هم خنده‌ی حضار) نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم: من یک لحظه دیدار علی (علیه السلام) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی‌دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت چنین حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره‌ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه‌ای که شیعه و سنی درباره امام علی (علیه السلام) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت: این آقا خود علی (علیه السلام) است. من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده بود دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت: آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی‌خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون به هم می‌خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل (مدیر) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت: آقا دیگر از این شوخی‌ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است.

امید است که این نوع عفت‌ها و تقواها به جامعه‌ی ما برگردد تا جامعه‌ی اسلامی رهِ صدساله را یک‌شبه طی کند. موفق باشید.

15214
متن پرسش
سلام علیکم استاد: این متن را در یکی از شبکه های مجازی دیدم آیا درست است ؟ لطفا توضیح دهید؟ صوفیان معتقدند عشق به صورت ها و مظاهر و مخلوقات زیبا، به خصوص پسران امرد و نوجوانان، همچون پل و صراطی برای رسیدن به خدا می باشد و اصطلاحا می گویند: #المجاز_قنطرة_الحقیقة یعنی عشق مجازی (عشق به مخلوقات زیبا) پلی به عشق حقیقی ( خدا) است. جلال الدین همائی در این رابطه می گوید: حقير معتقد است كه عشق صورتى، در صورتى آبستن عشق حقيقى الهى است كه حالت مرآتيت و بقول علما جنبه «ما به ينظر» داشته باشد نه جنبه «ما فيه ينظر»؛ و شايد آنچه به شيخ اوحد الدين ابو حامد احمد كرمانى متوفى 635 ه- ق و اصحاب و پيروان او نسبت مى‏ دهند كه خداپرستى و كمال انسانى را در جمال‏پرستى و شاهدبازى و عشق‏ورزى با خوب‏رويان مى ‏دانستند، محمول بر همين نظر «ما به ينظر» باشد كه بدان اشاره كرديم؛ يعنى جمال جميل حق را در آينه حسن صنع مى‏ ديدند. مولوى نامه ؛ مولوى چه مى گويد؟، ج‏2، ص: 824 اکنون به بعضی از شاهدان اقطاب و بزرگان صوفیه اشاره می شود: ابن عربی عاشق صدرالدین قونوی بود. بایزید بسطامی، عاشق احمد بن خضرویه بود. حسین بن منصور حلاج عاشق پسر معتضد خلیفه بود. ابوالحسن خرقانی عاشق جوانی خوش سیما بوده که ابریق وضوی او را مهیا می داشت. ابوسعید ابوالخیر عاشق شاگرد امردش شده بود. خواجه عبدالله انصاری در زمانی که مشغول تحصیل علوم بود به جوانی زیباروی به نام ابواحمد دلبسته شد و جهت او اشعار بسیاری گفت. احمد جام یا ژنده پیل به پسر امیر نیشابوری تعلق خاطر داشت. اوحدی مراغه ای عاشق جوانی از دراویش حیدری بود که معرکه می گرفت و شعر عرفانی می خواند. شهاب الدین یحیی سهروردی (شیخ اشراق) عاشق پسر شهاب الدین عمر سهروردی صاحب کتاب عوارف المعارف و رئیس طریقت سهروردیه شده بود. سعدالدین حموی شیفه و دلباخته عین الزمان گیلانی بود . عطار نیشابوری صاحب کتاب مشهور تذکرة الاولیاء، شیفته پسر کلانتر نیشابور بود. نجم الدین رازی صاحب مرصاد العباد در همدان به جوان زرگری دلداده بود. سیف باخرزی عاشق پادشاه زیبای بخارا گردده بود. عزیز نسفی دلداده پسر یکی از امرای سلطان جلال الدین شده بود. جلال الدین محمد بلخی (مولوی) عاشق صلاح الدین زرکوب بود. شمس تبریزی عاشق سلطان ولد، فرزند مولوی شده بود و صریحاً او را از پدرش درخواست کرد! محمود شبستری را عاشق ابراهیم منظور نامی می دانند. سعدی به جوانی قصاب وابسته شده بود. سید علی همدانی (قطب کبرویه و ذهبیه) را عاشق صاحب جمالی و بهاءالدین نقشبند را دلباخته ترک تندخویی و حافظ شیرازی را عاشق پسر مفتی شهر دانسته اند. احمد غزالی علاوه بر عین القضات همدانی، به نوجوانان ترک و امرد علاقه بسیار داشت. عین القضات همدانی عاشق جوانی زرگر بود و در کتاب تمهیدات ص74می گوید: جانم فدای کسی باد که پرستنده شاهد مجازی باشد که پرستنده شاهد حقیقی، خود نادر است. شارح شطح یعنی روزبهان بقلی شیرازی در کهن سالی عاشق کودکی امرد شده بود که به او خدمت می کرد و عراقی در این رابطه می گوید: پیر شیراز شیخ روزبهان / آن به صدق و صفا فرید جهان داشت او دلبری فرشته نهاد / که رخش دیده را جلا می داد دیوان عراقی ص 366 منبع : مجالس العشاق/سلطان حسین بایقرا شاهد بازی در ادبیات فارسی/ شمیسا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید که اولاً: علاقه‌مندی به انسان‌های وارسته و جوانان با ادب و طالب حقیقت، غیر از عشقی است که در این دوران مورد نظر است. ثانیاً: فرهنگ خاص عرفان، فرهنگ خاصی است، نه آن‌طوری که ذهن انسان‌های معمولی از زیبایی‌ها، تنها زیبایی‌های جسمانی را می‌یابند و فرشتگانِ مدبّر آن زیبایی‌ها را نمی‌نگرند. به هر صورت به قول مولوی: «کارِ نیکان را قیاس از خود مگیر». موفق باشید

11345

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و احترام محضر جناب استاد سوال بنده پیرو سوال زیر می باشد (مردم و مشروعیت ولایت فقیه ( 10907 ) س: به نام خدا سلام علیکم بنده این سوال را یک ماه پیش مطرح نمودم ولی جوابی برایم ارسال نشد سوال درباره حکومت یک ولی فقیه در جامعه است. اگر در جامعه ای در دوره ای از زمان با رای اکثریت مردم یک حکومت مردم سالارانه دینی (مثلا ولایت فقیه شیعی) شکل گرفت اما پس از چندین سال مثلا 40 سال بعد به علت فساد در بخش های مختلف کشور اکثریت مردم (مثلا با یک رفراندوم) راضی به ادامه این سیستم حکومتی نبودند تکلیف چیست؟ آیا این حکومت باید به آراء مردم احترام گذاشته و کنار برود یا مستبدانه به حکومت خود ادامه دهد. با تشکر فراوان از زحمات استاد و دوستان عزیز ج: باسمه تعالی: سلام علیکم:. ابن‏اثیر نقل مى‏کند که بعد از قتل عثمان، در روز بیعت با على (ع) که روز جمعه بود، مردم در مسجد حاضر شدند و على (ع) بالاى منبر رفت و فرمود: «ایُّهَا النّاس! انَّ هَذَا امْرُکُمْ لَیْسَ لِاحَدٍ فِیهِ حَقٌّ الّا مَنْ امَرْتُمْ وَ قَدِ افْتَرَقْنَا بِالْأَمْسِ عَلَی امْرٍ وَ کُنْتُ کَارِهاً لِأَمْرِکُمْ فَأَبِیتُمْ الّا انْ اکُونَ عَلَیْکُمْ، الّا وَ انَّهُ لَیْسَ لِی دُونَکُمْ الّا مَفَاتِیحُ مَا لَکُمْ وَ لَیْسَ لِی انْ آخِذٌ دِرْهَماً دُونَکُمْ»؛0 (الکامل، ج 3 ص 193 تاریخ طبرى، ج 4، ص 435.) اى مردم، حکومت‏ از آن‏ شماست، هیچ کس را در آن حقّى نیست مگر کسى که شما او را به حکومت تعیین کنید، ما هم دیروز در حالى از یکدیگر جدا شدیم که من از قبول حکومت شما کراهت داشتم، مگر آن که بر شما مسئول باشم، بدانید که هیچ چیز به من اختصاص پیدا نمى‏کند، مگر همین که کلیدهاى اموال شما را در دست دارم و یک درهم بیشتر از شما نمى‏توانم بردارم. مقام معظم رهبرى «حفظه‏الله» در سخنانشان بابى را باز کردند مبنى بر این‏که؛ مشروعیت حاکمیت ما به خواست مردم است و اگر مردم ما را نخواهند، ادامه‏ى کار ما از نظر شرعى مشروع نیست، چون حق انتخاب مردم همواره جاى خودش محفوظ است، حال مردم وظیفه‏ى الهى‏شان را انجام دادند یا ندادند، موضوع دیگرى است.( بیانات مقام معظم رهبرى« حفظه‏الله» در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوى، 1/ 1/ 89:« یقیناً حضور مردم در مشروعیت یک نظام نقش دارد. آن کسانى که در غرب، مشروعیت خودشان را اساساً ناشى از حضور مردم میدانند و هیچ عامل دیگرى را در آن دخیل نمى‏دانند، آنها یک چنین حضورى را الان ندارند».. موفق باشید) اگر مشروعیت حکومت دینی (نظام) به حضور مردم است، در نظام ولایت فقیه کشورمان، در صورت نارضایتی عمومی مردم از نظام، چه ساز و کار قانونی و جامعی برای این مشکل طراحی شده است. اگر روزی اکثریت مردم (مثلا در یک رفراندوم) به دلیلی (مثلا فسادهای اخلاقی، سیاسی، اقتصادی و غیره) خواهان کناره گیری این نوع حکومت دینی بودند تکلیف نظام چیست؟ آیا پافشاری نظام بر ادامه حکومت، نظام را به استبداد دینی نمی کشاند؟ آیا عدم برگزاری رفراندم عمومی (مثلا هر 8 سال یک بار) در کشور مشروعیت حکومت را زیر سوال نمی برد؟ آیا مدل حکومتی کشور ترکیه (البته خارج از عملکرد حاکمان آنها) بهتر نیست؟ نمی دانم ولی به نظرم می رسد حکومت دینی می تواند روح تدین اجتماعی (دعای شریف مکارم الاخلاق) را در جامعه حکمفرما کند که به شیوه مردم سالارانه روی کار بماند برای این منظور هرچند سال یکبار نظر مردم در ارتباط با عملکرد نظام گرفته شود اگر مردم راضی بودند حکومت دینی به کار خود ادامه دهد در غیر این صورت احزاب یا گروههایی (هرچند غیر دینی) به شیوه دموکراتیک روی کار بیایند تا یک حکوکت دینی به استبداد دینی منتهی نشود. با تشکر از جناب استاد
متن پاسخ

باسمه تعالی

سلام علیکم: چون هنوز چنین فضایی پیش نیامده پیش‌بینی آن هم نشده به‌خصوص که در تظاهراتی مثل 22 بهمن یا انتخابات، تعهد مردم به اصل نظام ظهور می‌کند و علی‌القاعده انسان‌ها فطرتاً طالب نظام دینی هستند، اگر مردم انتقاد دارند به نحوه‌ی اجراء مسئولان اشکال دارند و نه به اصل نظام دینی، بنابراین رفراندمی که برای پذیرش یا عدم پذیرش اصل چنین نظامی باشد خیلی معقول به نظر نمی‌رسد. موفق باشید

9753
متن پرسش
با سلام. از اونجایی که نماز ستون دین است و اقامه ی اون به بهترین شکل و با حضور قلب بیشتر خیلی به سلوک دینی و ارتباط بیشتر با عالم معنا کمک میکنه و از اونجایی که یکی از را های افزایش معرفت و بصیرت نسبت به نماز، مطالعه کتاب های بزرگان درباره نماز است، بزرگانی که با نمازشون به جایی رسیدند و این راه رو قبلا رفتند، می خواستم ازتون درخواست کنم تعدادی از این کتابها که بیشتر موثر است رو معرفی کنید. ممنون.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم کتاب «آداب الصلات» از حضرت امام و کتاب «اسرار الصلات» از آیت‌اللّه ملکی و کتاب «راز نماز» از آیت‌اللّه جوادی خوب باشد. موفق باشید
3860

افسردگیبازدید:

متن پرسش
باسلام میخواستم بدانم افسردگی دردین راه دارد؟افسردگی از سست بودن ایمان نیست؟چرا کسی که در اغوش خداست باید افسرده شود؟شما درمانی سراغ دارید لطفا راهنمایی کنید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: چند جلسه‌ی اول کتاب «آشتی با خدا» إن‌شاءالله مفید خواهد بود. کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را نیز نگاه کنید. موفق باشید
3544

«شح نفس»بازدید:

متن پرسش
سلام استاد. معنای شح نفس چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نفس انسان به طور طبیعی یک نوع بخلی دارد و دوست ندارد چیزی از آن کم شود و به دیگری برسد این حالت را «شح نفس» می‌گویند و با بخشش و ایثار باید آن را از بین برد تا با لذتی که بخشش در انسان ایجاد می‌کند از آن حالت خارج شود. موفق باشید
2289
متن پرسش
باسلام ببخشید وقت گرانبهایتان را می گیرم می خواستم نظرتان را درباره دکتر نصر بدانم ؟ آیا کتب ایشان با توجه به سابقه سیاسی ایشان و عقاید صوفیانه ایشان واینکه صریحا ولایت فقیه را امری میدانند که ابداع علما است و در اسلام چنین چیزی نیست می تواند مفید باشد؟(با توجه به انکه کتب ایشان خیلی تبلیغ میشود حتی توسط دستگاه های فرهنگی و در کتب درسی)
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده آثار دکتر نصر در رابطه با نقد غرب و ضرورت رجوع به علم مقدس می‌تواند مفید باشد ولی ما در نقد غرب به دنبال مدینه‌ی فاضله‌ای هستیم که با نظر به حضرت مهدی علیه‌السلام و فرهنگ انتظار و ولایت فقیه محقق می‌شود که فکر نمی‌کنم چنین دستگاهی مدّ نظر آقای دکتر نصر باشد و حکمت خالده‌ای که ایشان می‌فرمایند چنین شاخصه‌هایی داشته‌باشد. از طرفی بنده ندیده‌ام که ایشان در مورد ولایت فقیه گفته‌باشند «آن، ابداع علماء‌است». موفق باشید.
10023
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز: حتما حضرتعالی با مباحث استاد محمدرضا حکیمی آشنا هستید. منظورم جریان تفکیک نیست. منظورم مباحث عدالت، خصوصا عدالت اقتصادی و این دست مسائل است. یا مثلا در جایی می گفتند چرا رساله های عملیه همیشه از طهارت نجاست شروع می شود نه از عدل و ظلم. به نظر شما چرا این نوع مباحث که ظاهرا دغدغه های اصیل هم هستند در حوزه اینقدر مهجور است؟ مثلا حوزه و غالب علما اینقدر به بدحجابی حساس اند اما به مفاسد اقتصادی و بی عدالتی خیر؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یکی از ضعف‌های ما است و انصافاً استاد محمدرضا حکیمی به معنای واقعی یک متفکر اصیل اسلامی است که حق ایشان اداء نشده. موفق باشید
نمایش چاپی