بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
14029
متن پرسش
با سلام: مدتی ست که پس از خواندن بحث حرکت در حکمت متعالیه در تلاشم تا مقاله ای در مورد قوه و انرژی در فیزیک و فلسفه بنویسم به همین خاطر نیاز به راهنمایی دارم. سوال من این است، همان طور که می دانید ملاصدرا در بحث حرکت در نهایت اثبات می کند که حرکت از مجرای صورت نوعیه و از سوی مفارق افاضه می گردد و حال آن که در فیزیک منشا حرکت به خود ماده نسبت داده می شود. اگر دقت شود مسئله ی مهمی است چرا که اگر اثبات شود که حرکت از سوی مفارق و ماورای ماده افاضه می گردد تمام تغییرات در این دنیا را باید به مفارق نسبت داد و این چیزی است که فیزیک خلاف آن را سالها و سالها در ذهن مردم جهان نشانده و به همین دلیل مردم چیزی جز ماده را منشا اثر نمی دانند. سوال این است که در فلسفه منشا حرکت مشخص است در فیزیک منشا حرکت چیست؟ نیرو است یا انرژی یا؟
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: آن معنا از حرکت که در فلسفه‌ی صدرایی مطرح است؛ تبدیل ذاتیِ قوه به فعل است که با إفاضه‌ی فیض از طرف عالَم معنا محقق می‌شود و این غیر از آن است که تصور شود حرکت از عالم معنا پدید می‌آید، بلکه تنها إفاضه‌ی فیض یا تجلیِ وجود در میان است و در علومی مثل فیزیک، اساساً بحث در ذات عالم ماده در میان نیست بلکه بحث در حرکت‌های نسبی است مثل حرکت الکترون به گِردِ هسته. موفق باشید

476

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم. چرا کشور آمریکا اینقدر پیشرفته است ؟ ولی کشور ما انیقدر عقب افتاده است؟ خواهشمندم کتاب یا جزوه معرفی نننننننکنید و خودتان جواب بنده را بفرمایید. چرا کشور های اسلامی تا این حد عقب افتاده هستند ؟ سوال دیگر من این است که با وجود این که شوروی هم کمتر از آمریکا به ایران جنایت نکرده است پس چرا اینقدر " مرگ بر آمریکا" میگوییم و مرگ بر شوروی نمیگوییم . چرا از شرق محصولات قراضه میگیریم ولی از غرب نه ؟
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی در این‌که غرب بعد از رنسانس با دست‌یابی به اسلحه و نظم دنیایی توانست از یک طرف ثروت سایر ملل را تصاحب کند و از طرف دیگر یک نظم دنیایی برای اهداف دنیایی خود به دست آورد بحثی نیست، ولی نمی‌دانم چرا اسم این را پیشرفت گذاشته‌اید؟ آیا ماشین‌های غول‌آسایی ساختن که محیط زیست را این‌گونه تخریب می‌کند، پیشرفت است؟ آیا این‌که انسان در غرب به ماشینِ بی‌عاطفه تبدیل شده و راه آسمان معنویت را به روی خود بسته، پیشرفت است؟ به نظر بنده اگر زندگی و انسان را درست تعریف کنیم نمی‌توان زندگی غربی را پیشرفت گذاشت، و همان‌طور که دانشمندان حکیم غرب اظهار می‌دارند غرب یک جهنم لوکسِ بهداشتی است. البته این بدین معنی نیست که کوتاهی‌های خود را توجیه کنیم و از سرمایه‌های انسانی و الهی خود همچنان غافل بمانیم. در مورد آمریکا؛ مشکل در روحیه‌ی استکباری آن است که منافع خود را در سرمایه‌ی سایر ملل تعریف کرده وگرنه به قول حضرت امام: «آمریکا از شوروی بدتر، و شوروی از آمریکا بدتر، ولی فعلاً سر و کار ما با آمریکا است». آمریکا در رویارویی با انقلاب اسلامی مستقیماً وارد شد ولی سایر کشورها به این صورت وارد نشدند و فرهنگ غربی نمی‌تواند با انقلاب اسلامی که نظر به حق دارد، رفاقت کند. موفق باشید
2222

محبت "غیر"بازدید:

متن پرسش
باسمه تعالی سلام علیکم ، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما من به پدر و مادرم علاقه شدید دارم.علاقه ای که تقابلا آنها نیز به من دارند. به گونه ای که شاید طاقت دوری آنها را نداشته باشم. خواهشمند است بفرمایید علاقه به والدین تا چه حد ممدوح است؟ می ترسم پس از مرگ ، این علاقه من را اذیت کند. آیا واقعا این علاقه ممکن است پس از مرگ روح را اذیت کند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: دل خود را به خدا و اهل‌البیت‌«علیهم‌السلام» بدهید تا محبت خود را درست مدیریت کرده‌باشید و در کنار آن، محبت والدین را نحوه‌ای از محبت خدا ببینید و در عین محبت، به آن‌ها احترام بگذارید ولی بنا نیست فکر و ذکر شما والدینتان باشید و گرنه همین‌طور که می‌گویید وقتی در برزخ آنچه را محبوب دل قرار‌داده‌اید ندارید و آن خلأ را با محبوب‌های حقیقی پر نکرده‌اید چه‌کار می‌کنید؟ موفق باشید.
18004
متن پرسش
18004- سلام علیکم بدنبال ساخت فیلم بادیگارد، آخرین ساخته ی ابراهیم حاتمی کیا. دوستان در مسجد امام علی (ع) تحلیلهایی رو در مورد این فیم به قلم در آوردند که برای شما می فرستیم! نظر جنابعالی برای ما ارزشمند و راه گشا است!! ممنون نقد اول بسم الله الرحمن الرحیم بادیگارد مقدمه اگر کسی اهل فیلم دیدن باشد متوجه می شود که بعضی از فیلم ها تماما، نگاه و پرسش های کارگردان فیلم است و به قول معروف فیلم خود کارگردان است و اگر این را به علاوه ی خوش فکر بودن کارگردان کنیم آن وقت با فیلم هایی روبرو می شویم که حرف برای گفتن دارند و با دیدنشان در فکر فرو می رویم، با دیدنشان احساس درک از پرسش های زنده در زمان خود می کنیم. به نظر من آقای حاتمی کیا از اون دسته کارگردانانی هستند که فیلم هایشان حرف برای گفتن دارند، و اگر کسی بتواند فیلم و شخصیت های آن را درست تحلیل کند و ورای بحث تکنیک به محتوای فیلم بپردازد به حرف ها و پرسش های شخص کارگردان رسیده است خود ایشان در مصاحبه های پشت صحنه ی فیلم بادیگارد به این موضوع با جدیت و احساس اشاره دارند که من فیلم بدون حرف نمی سازم. و به حرف ها و پرسش های زنده ی در زمان خود رسیده است. سعی بر آن ست که در بررسی فیلم حول یک محور، که همان شخصیت اصلی فیلم است پیش بروم، تا جایی که دیگر شخصیت ها و اتفاقات اطرافشان را هم در نسبت با دغدغه شخصیت اصلی نگاه شوند. ابتدا آنچه از هر شخصیت فهمیده می شود، بیان می کنم و در آخر بررسی هر شخصیت، با نکته و پرسشی آنچه که بیان فیلم بود را به ابهام می برم. متن • حاج حیدر احساس می کنم تمام جزئیات یا به قول استاد اصغر طاهرزاده در جلسه نمایش و گفت و گو پیرامون فیلم بادیگارد 7/8/95 " مفردات فیلم " به حول یک روحیه یا شخصیت که همان شخصیت حاج حیدر فیلم است، می گردد؛ و آن شخصیت هم، حیات و کمال خود را به تعهد به نظام اسلامی ای گره زده است که اولا و بذات دارای حقیقت و تقدس است - انقلاب اسلامی یکی از پدیده های الهی در دوران ماست، از الطاف خداوند به قلب حضرت امام (ره) می باشد که دارای یک حقیقت زنده در عالم است مثل حقیقت اهل بیت علیهم السلام در عالم - و ثانیا و بالعرض دچار تغییر و حجاب می شود. و ظرف این تعهد گاهی حفاظت از شخصیت های اوایل انقلاب و گاهی رفتن در جبهه های جنگ و گاهی حفاظت از سیاسون پس از جنگ و گاهی ... حاج حیدر می کوشد که در زمانه ای که ارتباط با حقیقت نظام اسلامی سخت تر از زمانه های قبل شده راهی برای عبور از حجاب های نظام اسلامی و رسیدن به حقیقت آن پیدا کند ؛ و در واقع ظرف تعهد جدید زمانی که در آن است، را پیدا کند. این بی قراری های مستمر در شخصیت حاج حیدر در طول زمان فیلم نشان از دو مطلب دارد ؛ یکی احساس خطر حاج حیدر نسبت به ارتباط اش با حقیقت نظام اسلامی و دیگر تغییر زمانه ای که حاج حیدر در آن قرار گرفته زمانه ای که حقیقت نظام اسلامی در ظروفی ظهور دارد و موانع ارتباط با نظام اسلامی در ظروفی ... و حاج حیدر که برای زنده نگه داشتن این ارتباط از تعهد به ظروف کمک می گیرد، حال باید مسیر خود را عوض کند و ظرفی را بیابد که تعهد به آن ، واسطه ارتباط او با حقیقت انقلاب می شود. تعهد، تکیه گاه حاج حیدر است و تعهد یک امر قلبی است به این معنا که اتصال و عشق در آن حکم فرماست، حال حاج حیدر احساس می کند که دیگر آن تعهد را در ظرف قبلی احساس نمی کند پس مسیر خود را عوض می کند و در ظرف جدید ، خود و ارتباط خود را می یابد و در همین راه هم حتی بدون اسلحه سکانس آخر فیلم داخل تونل و ظیفه ی خود را انجام می دهد. یک نکته و یک پرسش از شخصیت حاج حیدر انس و علقه حاج حیدر با ظرفی که سالیان متمادی با آن هویت انقلابی خود را زنده نگاه می داشته، باعث می شود وقتی این ظرف را محجوب می بیند، چنان دچار حیرانی شود که به مرز انزوا و انحطاط نسبت به اصل انقلاب می رود و ناگهان سکانس صحبت با فرمانده اشرفی ... آیا این حیرانی ذاتا فرج است یا یک نقص؟ • راضیه چطور می شود یک همسر تا این حدود از ایثار و خدمت پیش بیاید ... تا جایی که اتفاقات غیر قابل تحمل زخمی شدن حاج حیدر در قضیه انتحاری که می افتد، او را به گلایه و حتی پرسش وا نمی دارد، بلکه او تنها وظیفه نگهداری و پرورش و همراهی را در حد ایده آل ایفا می کند تا آخرین گام های کمالی همسر خود. راضیه را در فیلم بدون حاج حیدر نمی شود معنا کرد، بدون آن تعهد حاج حیدر راضیه ای این چنینی بوجود نمی آید. اما یک نکته و یک پرسش از شخصیت راضیه در جایی از فیلم سکانس صحبت کردن راضیه با حاج حیدر در مورد انتخاب دخترشان و گرفتن مدال افتخار افکار و نظرات حاج حیدر متفاوت با نظرات راضیه ی این چنینی بود و راضیه حرف از انتخاب آزاد که معنایش دیدن هرکس در جایگاه خود بود زد که جای تامل دارد! آیا راضیه دچار تغییر شده بود و زمانه او را همرنگ خود کرده بود یا حاج حیدر دچار کوری نسبت به اطراف و زمانه شده بود؟ • مامور پیگیری داستان انتحاری مامور در فیلم مظهر شخصیتی است که در ظرف محجوب انقلاب قرار گرفته و طبق آن ظرف محجوب عمل می کند. ظرف محجوب ، ظرفیست که از معنای ظرف بودن خارج شده و خودش شده است اصل در صورتی که قرار بود ظرف باشد به طور مثال شما وقتی تشنه می شوید نیاز دارید که آب بخورید حال برای خوردن آب نیاز به ظرف شیشه ای دارید حال اگر همه ی توجه شما شد ظرف شیشه ای ، زیبایی ، فرم ، جنس ، رنگ و ... دیگر از آب خوردن باز میمانید ...در فیلم مامور تمام توجه اش به فرم اداری و ... است و ملاکی برای سنجش تعهد واقعی حاج حیدر به نظام اسلامی ندارد. یک نکته و یک پرسش از مامور پیگیری در جایی از فیلم مامور به حاج حیدر میگوید که آیا وظیفه شما تغییری کرده( با فرض اینکه ما دچار انحراف در اصل داستان شده ایم) سکانس بازجویی از حاج حیدر با حضور اشرفی آیا محجوب بودن ظرف تعهد حاج حیدر توجیه قابل توجهی برای کم کاری و اشتباه وی بود یا اینکه این کم کاری بستری برای وسعت نگاه حاج حیدر بود؟ • دیگر شخصیت ها مثل دختر حاج حیدر – نامزد مهندس میثم- داماد حاج حیدر نیز دارای نکاتی هستند اما به همین سه شخصیت ذکر شده بسنده میکنم حرف پایانی در پایان هم اشاره به یک مطلب آن هم ، تعامل با موانع یک حقیقت یک نوع نگاه نافذ نیاز دارد که در آن ،نه موانع خیلی انسان رو سردر گم میکند و نه حقیقت ناقص، دیده میشود ، آیا چنین نگاهی موجود است و اگر هست چگونه میتوان آن را بدست آورد؟ الحمدالله مکتوبیان11/09/95 ..... نقد دوم بادیگارد یا محافظ ابراهیم حاتمی کیا در بی رحمانه ترین انتخاب نه در مقابل انتخاب ظالمانه در حکم عقل،! قهرمان خودش را به مسلخ درگیری بین جامعه ی آرمانگرا و مُحجَّبِ در حجاب های شِبه واقعیتی می برد. میدان جنگی که نه میتوانی از آرمانهای انقلابی ت یا بهتر بگویم معنای زندگی ت دست بکشی و نه می توانی آنها را بیرون از این کشاکش بلا آمیز در وجودت محقق کنی! حاج حیدر بعد از سالها مبارزه ی در این میدان سودای رفتن دارد: حاج حیدر: دکتر کی میتونم بخوابم کارگردان از همان اول فیلم نشان می دهد که اصلا قصد کنایه و استعاره ندارد، و از طرفی بدنبال نشان دادن مستند گونه ی یک زندگی درام نیست. حاج حیدر بسیجی دوران ما یا دوران از دست رفته در نگاه بازرس ویژه ی شورای امنیت ملی در التهابات تغییر زمانه ی خود باید در محل کار با فرمانده ی خود و در خانواده با همسر و دختر خود و در تنهایی با احوالاتش راه رهایی را بیابد! حاج حیدر در وظیفه ی سِپر قرار دادن جان خود برای دکتر صولتی، از سَرِ اراده ی قلبی و جانی عمل نمی کند تا جایی که شخصیت نظام را به ورطه ی کشتن می کشاند! بازرس ویژه ی شورای امنیت و فرمانده ی حاج حیدر به خوبی از این واقعیت باخبرند اما مشکل در چگونگی تفسیر انتخاب و عمل حاج حیدر است. انتخاب او از دریچه ی نگاه یک انقلابی مغلوب در خواسته ی زمانه ش یا انقلابی با عقل متافیزیکی. اشرفی با اردت قلبی به حاج حیدر میخواهد او را در این زمانه زنده و سربلند نگه دارد حتی اگر حاج حیدر بادیگارد شود! اشرفی: حاجی ما ربات نیستیم انسانیم ی موقع تو شوریم ی موقع تو شک ی موقع خوبیم ی موقع ناخوش حیدر: ولی من خطا کردم اشرفی: این احوالات باطنی مال خودته به بنده ها هیچ ربطی نداره... حیدر: ما داریم می شیم بادیگارد! و قیصری بازرس ویژه ی شورای امنیت می خواهد نظام را با عبور از حاج حیدر مصون بسازد. قیصری: الان صحبت درباره ی محافظی که باید فدایی شخصیت نظام میشد ولی در لحظه ی خطر شخصیت رو فدای خودش کرد این جرم بزرگیه آقای ذبیحی اشرفی و قیصری که خود حتی از اهالی انقلابیون هستند و شاید جانباز ویلچرنشین، از درک او عاجزند! عقل گوید شش جهت حد است و دیگرراه نیست عشق گوید راه هست رفته ایم ما بارها از طرفی دیگر شخصیت حاج حیدر باید نسبت خود را با قواعد زمانه اش و همسرش _ معلمی که آشنای به افکار جوانان امروزش هست _ و دخترش پیدا کند. برای همین در کارِ یارِ 30 ساله ی خود در می ماند حیدر: چی شده راضیه از طرفی میخوای بمن مدال بدن و از طرفی بدت نمیاد دخترت با الیاس ازدواج نکنه مرضیه: سالها پیش پدر و مادر من ..... به انتخاب من در ازدواجم احترام گذاشتن امروز هم من به انتخاب دخترم احترام میذارم تا اونم به انتخاب دخترش احترام بذاره و دختری که در به کَف گذاشتن بزرگترین سرمایه زندگی یعنی جان انسان برای هدفی سوال دارد و حاج حیدر که جواب آن را در سالهای انقلاب و جنگ در خود پیدا کرده است باید دخترش را بفهمد. و این پربُلا ترین زمانه ای است که ابراهیم حاتمی کیا قهرمان بسیجی اش را در کربلای هویت امروزش کشانده! حاج حیدرها در سلوک خود می دانند در این راه جان دادن راحترین تحفه ای ست به جانب دوست و حال آنکه نقص های بیشتری از انسان نظر کرده به شجره ممنوعه ی دنیا در این زمانه نمایان شده، و دوست بدنبال کشاکش عمیق تری بین قلب و عقل است. و تو به حکم عقل به حاج حیدر نظر میکنی؟ یا به حکم عشق؟ عقل میگوید: کار او وظیفه ی اوست، و او در وظیفه ش درمانده! عشق میگوید: راه عشق پُر پیچ و خطر است، و او خطر کرده! عقل میگوید: کاری جز عمل به وظیفه نیست! عشق میگوید: او برای عشق عمل میکند! عقل میگوید: پس برای همین است که محافظ هرکسی بوده به شهادت یا جانبازی رسیده است! عشق گوید: محافظ از شهیدان دورانش هست! عقل گوید: پس در این زمانه میخواهد چه کند!؟ عشق گوید: او بسیجی ست ، در نمی ماند. ابراهیم حاتمی کیا در آخر هم حاج حیدر را برهنه از همه ی موانع ظاهری _ اسلحه ای که اشرفی از او می گیرد_ و موانع باطنی _ به مجلس ختم دکتر صولتی میبرد_ تا حجاب آبرو و خود بینی را هم از او بگیرد و با قصد رفتن به سمت تنها یادگار هم رزم شهیدش همسر حاج میرزا راهی قتلگاهش در تونل می کند و این بار او را از سَر شوق قلبی و نشاط باطنی به شهادت می کشاند ابراهیم حاتمی کیا قهرمانش را زنده ی در تاریخ می داند آنجا که حیدر میگوید: حیدر نه اولین نفره نه آخریش... و زیر چادر مرضیه های زمانش او را حفظ میکند تا در دل تاریخ پرورش یابند! اما به رسم همیشگی، کارگردان سوالاتی را برای مخاطب میگذارد: آیا سودای رفتن حاج حیدر در اول فیلم با دیالوگ _کی میتونم بخوابم_ از به آخر رسیدن توان و امید اوست؟ در چنین زمانه ای نا امید شدن و پریشان شدن حق حاج حیدر است؟ حاج حیدر در عمل خود به هنگام دفاع از دکتر صولتی اشتباه عمل کرد؟ این اشتباه عمل کردن از کدام نگاه اشرفی یا قیصری یا حاتمی کیا درست است؟ حاج حیدر چگونه باید جایگاه افکار و انتخابهای دخترش را در این زمانه بشناسد؟ حاج حیدر اگر مهندس میثم را نمیافت چگونه می شد؟ در پریشانی خود دست به اعمال اشتباه انگیز بیشتری نمیزد؟ قیصری بازرس ویژه ی شورای امنیت ملی چرا حاج حیدر را نمیفهمد؟ اگر جای حاج حیدر ،بسیجی مومن انقلابی بگذاریم، و جای بسیجی مومن انقلابی، ابراهیم حاتمی کیا .... آیا متن را باید یکبار دیگر بخوانیم؟ در مورد شخصیت راضیه و... کمتر صحبت شد! علی جزینی 95/9/14 .......... نقد سوم هو المصّوِر 《《بجای نقد 》》 از آنجائیکه یک اثر هنری سینمائی ،تجلی نگاه و فکر و دغدغه خالق آن است من برای تحلیل فیلم بادیگارد ابراهیم حاتمی کیا ، به بررسی تطورات شخصیتی خود او که در آثارش نمایان است می پردازم: . مرحله اول: ابراهیمِ امام او چون هزاران جوان انقلابی دیگر با اعجاز روح الله در بزرگترین رویارویی حق و باطل قدم گذاشت و هویت خود را در حراست از انقلاب اسلامی یافت. انان به رهبری روح الله انقلاب کردند و نقطه عطفی را در تاریخ حیات بشر رقم زدند و مستقیم بر قلب اومانیسم تاختند. . مرحله دوم :ابراهیمِ جبهه جبهه دانشگاه انسان سازیی شد که امثال ابراهیم را در کوره بلا گداخت و آزمود و ایثار و توکل و رضا آموخت. امّا مرحله سوم :ابراهیمِ نظامِ اسلامی و این شاید حساسترین و پیچیده ترین بخش شخصیت او باشد. فیلم #بادیگارد تجلی این برهه حساس از زندگی حاتمی کیاست. انسانی که درانقلاب و جبهه سرباز امام بود در زمانه کنونی باید سرباز نظام اسلامی باشد. باید انسان معاصر را بشناسد، درد جامعه را لمس کند ،اقتضاءات زمانه و فرهنگ و سیاست و... را بشناسد. در این مرحله ابراهیم با چند دسته از مردم مواجه می شود. دسته اول انسانهای آرمانگرا و انقلابی که هنوز بر عهد خود مانده اند و دسته دوم آنهایی که بدنبال سهم خود از سفره انقلاب بودند و هستند. و اینک ابراهیم باید نسبت خود را با انسانهای که از انقلاب جامانده اند و یا میخواهند از انقلاب پشمی برای کلاه خود جمع کنند مشخص کند..بالاخره سرباز انقلاب(ابراهیم یا همان حاج حیدر) با امثال دکتر باید تکلیفش مشخص شود..ولذا دعوای بین محافظ و بادیگارد شکل میگیرد. پس حاتمی کیا در بادیگارد بدنبال مشخص نمودن این نسبت است. و به نظر من او در حالی که از مردم عبور نمی کند و آنها را می فهمد ولی با قاطعیت از امثال دکتر عبور میکند....
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده هرتحلیل ها نکات بسیار دقیق و ظریف و هوشیارانه‌ای نسبت به فیلم داشت که روی هرکدام از آن‌ها می‌توان متمرکز شد. عمده این حساسیت است که متوجه‌ی زبان فیلمی باشیم که تهیه‌کننده‌ی آن برای ما در دلِ آن سخن‌هایی دارد که اگر در زبانِ عبارت بگوید، سختْ آن مطلب از جایگاه خود سقوط می‌کند. به امید آن‌که به جایی برسیم تا به جایِ جمله‌پردازی برای رساندن مطلب خود، به شخصیت‌های داستان و فیلم‌ها اشاره کنیم تا زبان‌مان بارور و بارورتر شود. موفق باشید 

11576
متن پرسش
با سلام و احترام: آیا سوالات برزخ از آخرین سطح سیر فرد سوال می‌شود یا تمام سوالاتی که در هر لخظه از عمر دنیوی از خود می‌پرسیم (که باطن آن، سوال ملکین است) در برزخ دوباره به ظهور ملکین سوال می‌شود؟ و آیا سوال ملکین که باعث سیر فرد در برزخ می‌شود، آیا در برازخ بعدی نیز وجود دارد یا دیگر همان آخرین مرحله سیر فرد تثبیت شده است و دیگر همان دستاوردها عمیقتر می‌شود و دیگر مراحل بالاتری از سوال ملکین بدست نمی‌آید و سوال نکیر و منکر در برازخ دیگر وجود ندارد؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در مسیر سیر إلی اللّه همواره باید بتوانیم رفع حجاب کنیم، همان‌طور که در دنیا از شبهات عبور کرده‌ایم و به توحید الهی نزدیک شده باشیم و در این رابطه تا یوم‌الحساب که بعد از حشر است به نحوی با سؤالات روبه‌رو می‌شویم مگر کسی که در همین دنیا به توحید ناب و وحدت شخصیه‌ی وجود به صورت بالفعل رسیده باشد که او ‌اکنون قیامت‌اش بر پا شده. موفق باشید

11468
متن پرسش
سلام علیکم: نظر جناب عالی در مورد فرمایشات جناب عباسی که در زیر می آید چیست؟ «... یکی از مهم ترین تفاوت های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهرنشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا در قرآن از واژه «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟! پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که : «(ان الذین امنوا و هاجروا…»(۱) طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون، شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین (ع) این انحراف را ایجاد کرده است...» _____________________________________________________________ متن کامل: ویژگی‌های جامعه هجری و مدنی ویژگی های جامعه هجری (اسلامی) و جامعه مدنی (غربی) را پس از مطالعه با وضع موجود جامعه خودمان مقایسه کنید... تبیین جامعه ای که حضرت مهدی (عج) خواهد ساخت، گزاره ای است که باید در بعد عقلانی به آن بپردازیم. افق نمایی این جامعه در سیاست استراتژیک و در گزینه های آینده شناسی، بحث بسیار مهمی می باشد. جامعه ای که امام زمان (عج) محقق می کند چیست؟ یا بهتر بگویم، چه چیز نیست؟ مگر این طور نیست که بسیاری از گزینه ها که امروز وجود دارد بدعت است و باید از بین برود؟ مگر مهم ترین کارکرد حضرت مهدی (عج) در حرکت مقدسش بدعت زدایی نیست؟ تبیین جامعه مهدوی یکی از شاخص های حرکت استراتژیک در تبیین آینده است. شاخص نظام متمدن امروز در تبیین حرکت اجتماعی، مفهوم جامعه مدنی است که این جامعه مدنی، نقطه مقابل جامعه مهدوی است و از دو مفهوم تشکیل می شود؛ یک: جامعه ؛ دو: مدنیت. مدنیت و تاریخ از منظر جامعه مدنی و جامعه مهدوی از کنار هم جمع شدن انسان ها جامعه تشکیل می شود که یا به صورت ساده و بدوی و صحرایی است و یا روستایی و شهری. تبیین مدرنیته به این معناست که محیط روستایی، که محیطی عاطفی است به سمت محیط و جامعه شهری پیچیده – که هر چیزی در آن برای خودش تعریفی دارد – حرکت کند. اما مفهوم کلمه مدنیت به معنای شهرنشینی است؛ یعنی آرام آرام شهرنشینی موضوعیت پیدا کند و افراد جامعه، علاقه مند به شهر نشینی شوند، ارزش های شهر نشینی در جان و دل آنان رسوخ کند و به تمدن برسند و متمدن شوند. در جامعه مهدوی شهرنشینی وجود دارد؛ ولی با آن شهرنشینی که در نظام غرب حاکم است، تفاوت دارد. بدوی نیست؛ ولی پیچیدگی مدرن را ندارد. چون در جامعه مهدوی، مبانی، درست گذاشته شده اند، لذا انسان ها کج حرکت نمی کنند تا برای آنها هزاران سیستم کنترلی نصب شود. تاریخ بشر را به دو بخش غارنشینی و شهرنشینی، متمدن و غیرمتمدن تقسیم می کنند. اما تاریخ در دکترین مهدویت با ویژگی های جامعه مدنی تفاوت دارد. تاریخ در دکترین مهدویت، برخلاف جامعه مدنی، به دو بخش عمده تقسیم می شود، یکی از ابتدای خلقت تا بعثت پیامبر اسلام (ص) و دیگری از هجرت پیامبر (ص) تا مهدویت. این دو بخش، سه مقطع را در بر می گیرد مقطع اول: از حضرت آدم (ع) شروع می شود و با حضرت ابراهیم (ع) که در زمان او ادیان ابراهیمی آغاز شدند- اوج می گیرد و در زمانی که آخرین دین ابراهیمی می آید، تمام می شود؛ یعنی با بعثت پیامبر (ص) اسلام که خاتم النبیین است. مقطع دوم: از زمان هجرت پیامبر (ص) و با ولایت حضرت علی (ع) در غدیر خم شروع می شود. و تا ظهور حضرت مهدی (عج) استمرار دارد؛ یعنی از ابتدای امامت تا انتهای ولایت. مقطع سوم: از ظهور حضرت مهدی (عج) تا روز قیامت. ویژگی های جامعه مدنی غرب برخی ویژگی های جامعه مدنی را در اینجا مورد بررسی قرار می دهیم. این ویژگی ها را در اروپا و مخصوصاً امریکا می توان مشاهده کرد. اولین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «اومانیسم» است. اومانیسم، یعنی انسان محوری؛ یعنی انسان محور می باشد نه خداوند. دومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «سکولاریزم» است؛ یعنی فکر کردن برای آخرت، تعطیل، یعنی همه چیز باید برای همین دنیا برنامه ریزی شود. سومین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «لیبرالیزام» است، که به معنای اباحی گری است؛ یعنی همه چیز مباح است و می توان آن را انجام داد. چهارمین ویژگی جامعه مدنی غرب، مفهوم «ایندویژالیزم» است؛ یعنی فردیت انسان مهم است نه چیزی دیگر. ویژگی پنجم عبارت است از «امورالیزم» که به معنای نپذیرفتن اخلاق اجتماعی است و بی اخلاقی گری، ماهیت اصلی آن جامعه را شکل می دهد. این بی اخلاقی گری به خاطر وجود ویژگی ششم در آنجا است که عبارت است از «هدونیزم»؛ یعنی اصالت شهوت، یعنی بشر مجاز است که از تمام لذت های دنیوی بهره مند شود. ویژگی هفتم در آنجا این است که روابط بر اساس منافع می باشد و منافع نیز برای به دست آوردن سود بیشتر است، لذا دانشی که انسان در آنجا می آموزد، دانشی است که نفع مادی به او برساند گزاره اصلی جامعه مدنی در نظام معرفتی و علمی «سایتنیزیسم» است، علمی که به باور تبدیل نمی شود. ویژگی دیگر عبارت است از جهان شمولی، یعنی نگاه جهان وطنی. آنها جهان را وطن خودشان می دانند؛ لذا تلاش می کنند جهان را غربی کنند و تمام ارزش ها و ویژگی های جامعه خودشان را در جهان ترویج دهند و همه مردم را مجبور کنند که آن مفاهیم و ویژگی ها را قبول کنند. ویژگی بعدی عبارت است از «نسبی گرایی»؛ چون در تمدن غربی، انسان محور است و برداشت های انسان هم نسبی است. پس هیچ چیز قطعی و هیچ گذاره یقینی، در جامعه مدنی جایگاهی ندارد. ویژگی های جامعه مهدوی (جامعه هجری) یکی از مهم ترین تفاوت های جامعه مهدوی با مدنیت مفهوم «هجر» می باشد. هجر یک کلمه حبشی و به معنای شهرنشینی است. سؤالی که در اینجا مطرح می شود، این است که چرا در قرآن از واژه «هجر» استفاده شد، نه از واژه مدنیت؟! پاسخ این است که چون مدنیت، نوعی ایستایی و سکونت و ساکن شدن را در درون خود دارد، ولی در مهدویت، سکونت موضوعیت ندارد، بلکه «هجر» موضوعیت دارد. مهاجر بودن ارزش است. در این که مبدأ تاریخ در اسلام، هجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه شد، نکاتی نهفته است. هجرت ارزش دارد. در قرآن هم همواره بیان شده است که : «(ان الذین امنوا و هاجروا…»(۱) طبق معارف قرآن، هجرت کردن ارزش دارد، نه ایستایی و سکون، شهرنشینی در جامعه مهدوی همراه با حرکت و متعالی شدن است. پس هجرت و مهاجرت در مقابل تمدن می باشد. چه کسی گفته است که اسلام دنبال تمدن است؟ عدم درک درست از کلمات قرآن و معصومین (ع) این انحراف را ایجاد کرده است. در جامعه مهدوی، هجرت کردن و رفتن موضوعیت دارد. این که به حضرت مهدی (عج) می گوییم صاحب الزمان، ریشه در همین مسئله دارد. زمان در حرکت است و هجرت نوعی حرکت است؛ این که به وضع موجود قانع نباشیم و به سمت جلو حرکت کنیم. جامعه پست مدرن غربی، به پایان تاریخ معتقد می باشد، ولی در تفکر مهدوی این امر باطل است. ما می رویم و مدام در هجرت هستیم. پس مشخصه اساسی جامعه مهدوی این است که یک جامعه هجری است و اولین ویژگی آن «اخلاق و اخلاق محوری» می باشد. چون پیامبر اسلام (ص) درباره بعثت خود فرموده اند: «من مبعوث نشدم مگر برای تکمیل اخلاق.» و اخلاق تکمیل نمی شود مگر به این که حضرت مهدی (عج) بیاید و اخلاق را در جامعه مجسم کند. پس بر خلاف جامعه مدنی که بی اخلاقی گری در آن موج می زند – جامعه مهدوی یک جامعه ایمانی است و شهروند اصلی جامعه مهدوی، مؤمن است. غیر مؤمن در جامعه مهدوی جایی ندارد؛ لذا طبق این ویژگی، مفاهیم سکولاریزم و بی دینی و لیبرالیزم و اباحی گری که در جوامع مدرن و پست مدرن وجود دارند کنار گذاشته می شود. ویژگی دوم جامعه مهدوی «موحد بودن» آن است. در آن جامعه کفر و تثلیث جایگاهی ندارد، اصالت از آن خدا است. ولی در جامعه مدنی آنچه اصالت دارد، انسان است و بس. ویژگی سوم جامعه مهدوی این است که «متکثر» نیست. پلورالیزم و تکثرگرایی در آن راه ندارد، توحید گرا است، یک قبله دارد و یک قرائت دارد نه قرائت های متعدد. ویژگی چهارم جامعه مهدوی «ارزش مدار» بودن آن است. ضد ارزش نیست و اساسی ترین ارزش آن، مهاجر بودن است. هم هجرت در درون و هم هجرت در بیرون (آفاقی و انفسی). ارزش دیگری است که در جامعه مهدوی موج می زند «جهاد» است جهاد اکبر و جهاد اصغر. لذا دفاع فقط بر عهده نظامی ها نیست؛ بلکه تمام افراد جامعه باید این وظیفه را عملی کنند. ارزش بعدی «ذبیح» بودن و آمادگی برای شهادت است که بزرگترین ذبیح در اسلام، حسین بن علی (ع) است. در جوامع غربی دین را برای انسان می خواهند؛ ولی در مکتب مهدویت، این اسماعیل و حسین (ع) هستند که باید برای دین کشته شوند. البته ارزش شهادت طلبی بعد از ارزش هجرت قرار دارد. ویژگی پنجم جامعه مهدوی «عزت مداری» است. در این جامعه، بین ذلت و عزت، مرز وجود دارد. این ارزش در مکتب عاشورا به اوج خود رسید. در جامعه مهدوی نیز زیر بار حکومت های ظالم رفتن معنایی ندارد. جامعه مهدوی، جامعه مسجد محور است، کانون اجتماعی، مسجد است. در جامعه مهدوی مشارکت معنا ندارد؛ بلکه تعاون معنا دارد. جامعه مهدوی در حج خلاصه می شود، فردی که حج می رود تمرین مهدویت می کند در سعی بین صفا و مروه، در آن طوافی که می کند، در آن قربانی ای که می دهد و پاک می شود و برمی گردد. وظیفه ما به عنوان یک منتظر در رسیدن به ویژگی های جامعه مهدوی – که به برخی از آن ها اشاره شد – چیست؟ حرکت، پایه زمان است و پایه حرکت، هجرت است. پس وظیفه یک شیعه منتظر این نیست که دم درب خانه بایستد تا میهمانش بیاید. وظیفه اصلی ما این است که حرکت و هجرت کنیم و برویم تا لایق هم رکاب شدن بشویم. برخلاف برخی ها که می گویند، باید دست روی دست بگذاریم تا خود آقا بیاید و کارها را انجام بدهد. استاد حسن عباسی پی‌نوشت‌ها: 1. سوره انفال، آیه ۷۲: کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند، و آنها که پناه دادند و یاری نمودند، آنها یاران یکدیگرند http://mkeivan.blog.ir/1392/10/13/Civil%20Society
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم نکات خوبی را جناب آقای دکتر عباسی در مورد جامعه هجری می‌فرمایند ولی فراموش نفرمایید که ما از حضور در جامعه‌ی مدنی گریزی نداریم و از همین جهت رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» و علی«علیه‌السلام» در زمان حاکمیت خود جامعه را در حالت مدنیّت به هم نزدند بلکه به کمک اسلام کاری کردند که ضعف‌های جامعه‌ی مدنی کم شود و برکات آن زیاد گردد. موفق باشید

3870
متن پرسش
عرض سلام خدمت استاد عزیزم ، مدت هاست که سوالی فکرم را مشغول کرده ، با وجود مطالعات فراوان و پرسش از اساتید باز هم به یقین نرسیده ام. می ترسم دلم مریض شده باشد ... خواهشمندم جواب مرا مفصل پاسخ دهید : استاد بزرگوارم ، من وقتی خطاهای پیامبران را مطالعه می کنم با وجودی که می دانم خطا نیست و ترک اولی است ، باز هم نسبت به معصوم بودن آنها تردید پیدا می کنم گویا انتظارم نسبت به رفتار یک فرد معصوم براورده نمی شود.... علاوه بر این وقتی زندگینامه ی حضرات معصوم را مطالعه می کنم نسبت به داشتن علم غیب آنها تردید پیدا می کنم، و همیشه برایم این سوال مطرح بوده که اگر ایشان اول صادر از مصدر وجود هستند(مانند اول شعاع خورشید) و همانطور که در ادعیه می خوانیم که فرقی بین آنها و خداوند نیست جز آنکه آنها ممکن هستند و خداوند واجب ، پس چطور می شود که گاها نیاز به دانستن دارند؟؟ و اگر در جواب من خواهید گفت که از علم (ستون نوری) بهره مند هستند که گاهی از آن استفاده می کنند ، باید بپرسم که اگر علم به عنوان یک حقیقت بسیط در وجود آدمی است ، مگر می شود گاهی علم داشت و گاهی به صورت ارادی علم نداشت؟؟ مثلا در روایتی از امام معصوم داریم که به دنبال کنیز خود می گشتند و چون نیافتند فرمودند: " تعجب می کنم از مردمی که ما را صاحب علم غیب می دانند در حالی که من از یافتن کنیز خود درمانده ام" که اگر منظور ایشان وجه الخلقی خود بوده ، چرا اصلا اینطور بیان کرده اند؟؟ یا مثلا وقتی حضرت زهرا پرده زینتی آویخته بودند و پیامبر از این امر ناراحت شدند، آیا حضرت زهرا که ام وجود هستند نباید خودشان از ابتدا اینطور عمل نمی کردند؟؟ استاد بزرگوار ، از این مثال ها در ذهن زیاد پیدا می شود ، آیا دل من مرض دارد؟ گاهی تصور می کنم که ائمه بشر فوق العاده بوده اند و نه فوق بشر ،چه کنم به یقین برسم ؟ من کتاب های فلسفی شما را در مورد معرفت نفس و حقیقت نوری ائمه خوانده ام ، آیا حضرات هم مباحث حرکت حبی ، حرکت جوهری و وحدت وجود را تایید کرده اند ؟ یا اینکه این مباحث را صرفا دانشمندان اسلامی طرح کرده اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مورد سؤالاتی که نسبت به علم ائمه«علیهم‌السلام» دارید سعی بفرمایید بین علم حضوری و علم حصولی و اقتضائات هرکدام مطالعاتی انجام دهید و از طرفی پیشنهاد می‌کنم کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» را که همین روزها از چاپ خارج می‌شود بررسی بفرمایید تا بین حالت حضوری ائمه و نسبت آن‌ها با غیب در حقیقت نوری خودشان و با نفس ناطقه و جنبه‌هایی که باید در امور شخصی به آن بپردازند تفکیک بفرمایید. و این‌که از این جهت یک بشر فوق‌العاده‌ای بوده‌اند را غیر از آن جنبه‌ای بدانید که فوق بشرند و هنوز آدم خلق نشده که حقیقت نوری آن‌ها در عالم بوده. در همین مورد آن پرده‌ی زینتی را ارزیابی کنید که زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» در شرایط بشری خود به چنین کاری اقدام فرموده‌اند و رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» تشخیص می‌دهند ممکن است این اقدام مانع تجلی حقیقت نوری آن ذوات مقدسه بر جانشان شود 2- با تدبّر در عالم متوجه حرکت حبّی و حرکت جوهری و وحدت وجود می‌شویم، در یک بحث علمی باید به دلایل آن موضوع رجوع کرد. موفق باشید
1979
متن پرسش
سلام علیکم! با تشکر از پاسخ شما به سوال بنده در مورد احتلام و رابطه آن با آلودگی ذهن. اما این استاد بنده در واقع می گفت قطعا در احتلام قوه خیال نیز نقش دارد و پدیده احتلام یک پدیده و فرآیند جسمانی صرف نیست. لذا اگر کسی قوه خیالش پاک محض و مطلق باشد و از هر گونه آلودگی پاک باشد محال است محتلم شود. لذا ائمه ع محتلم نمی شدند. حتی این استاد بنده داستانی را از حضرت آیت الله بهجت ره نقل کرد و سپس نتیجه گرفت که ایشان نیز محتلم نمی شدند. در واقع ایشان می گویند اگر قوه خیال پاک پاک باشد اولا خود بدن تولید منی را به حداقل میزان ممکن کاهش می دهد. ثانیا منی اضافی جذب بدن می شود. همچنین این استاد بنده می گفت احتلام اگر همراه با دیدن خواب باشد که دیگر قطعا و بلاشک نشانه آلودگی ذهن و خیال است. اینکه هم فرمودید احتلام پاداش به جوانانی است که عفت خود را حفظ کرده اند. این استاد بنده می گفت عفت فقط به استمناء نکردن و زنا نکردن نیست. عفت یعنی اینکه حتی انسان زنای عملی که هیچ حتی زنای ذهنی نیز نکند. عفت تام یعنی اینکه حتی انسان به فکر نامحرم نیز نباشد. البته با این تعریف می شود گفت جوانانی که عفت تام و کامل داشته باشند خیلی خیلی اندک هستند به قسمی که به راحتی می توان از آنها صرف نظر کرد. البته ایشان می گفت عفت تام و کامل داشتن بخشی اش اختیاری است اما بخش مهم تر آن به یک استعداد اولیه و ذاتی برمی گردد که خوب هر کسی ندارد. در واقع بیان فلسفی اش اینچنین می شود که کسانی که کنترل کامل بر قوه خیال دارند قوه خیال خویش را از إنشاء صورت باز می دارند. خوب با این تفصیلات نظر شما نسبت به این مطلب چیست!؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: در هر حال موضوع آن‌طور نیست که بتوانیم با چنین شواهدی نتیجه بگیریم هر نوع احتلامی ریشه در آلودگی ذهن دارد. کنترلِ قوه‌ی خیال، خیال را از خیال‌بودن و صورت سازی خارج نمی‌کند، گاهی خیال تحت تأثیر صعود ش به سوی عقل در خود صورتی مطلوب ایجاد می‌کند و آن صورت موجب تحریک قوه‌ی شهوانی می‌گردد و انسان محتلم می شود. موفق باشید
9767

کدام زن؟بازدید:

متن پرسش
سلام: در حدیثی آمده است که مرد می تواند به زن وعده بدهد در حالی که قصد انجام آن را ندارد. استاد من که زن هستم از اینکه چنین رفتاری با من بشود بسیار ناراحت می شوم. منظور روایت چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: فراموش نکنید این نوع روایات در چه شرایطی و در مقابل با چه زنانی گفته شده. زنانی که دائماً در آرزوهای وَهمی به‌سر می‌برند و اصلاً معنای جدّی‌بودن زندگی را به جهت حاکمیت نظام جاهلی نمی‌فهمند و اساساً نظام جاهلی برای زن جایگاهی قائل نبود تا زنان رشد کنند، مدّ نظر است؛ نه بزرگ‌زنانی چون حضرت زینب«سلام‌اللّه‌علیها» که تحمل فهم اساسی‌ترین موضوعاتی را دارند که مردانِ مرد از تحمل آن کمر خم می‌کنند و عمان سامانی در مورد آن حضرت می‌گوید: «زن مگو مردآفرینِ روزگار.... زن مگو بنت الجلال اُختُ الوقار × زن مگو خاک درش نقش جبین .... زن مگو دست خدا در آستین × همتی باید قدم در راه زن .... صاحب آن خواه مرد و خواه زن × غیرتی باید به مقصد ره نورد .... خانه‌پردازِ جهان چه زن چه مرد × شرط راه‌آمد نمودن قطع راه .... بر سر رهرو چه مِعجَر چه کلاه». آیا انقلاب اسلامی چنین زنانی به صحنه نیاورد و چنین زنانی را در آینه‌ی وجود مبارک مادران و همسران شهداء نشان نداد؟ موفق باشید
5511
متن پرسش
با سلام.استاد سوالی در مورد نظام کلی عقل و استناد به آن دارم و در کل برای فهم مفاهیم اعتقادی طوری که به خطا نرفت باید بر چه چیزی تکیه کنیم؟اصلا ما روی چه اصلی باید بر حرف دیگران اتکا کنیم.مگر ما بیش از عقل چیزی با خود داریم.مگر ما امامی دیده ایم.مثلا اگر(مثال کلی) همه بگویند پانصد سال پیش امامی در فلان منطقه بود و همه ی خوبی ها را به او نسبت دهند و گفت اینکار را همه باید انجام دهند.آیا باید انجام داد(مانند نماز خواندن و... سنی ها و امثال..).مانند برخی احکام اسلامی که ما دلیلشان را در حال حاضر نمیفهمیم آیا باید فردی که در آن حوزه زندگی میکند پی دلایل نباشد.مانند یک جوان غربی که یکسره بمباران اطلاعاتی میشود.برای نمونه به او میگویند نعوض بالله پیامبر مسلمانان آدم عیاشی بوده چون چندین همسر داشت.آیا باید همانطور که در اطرافش میبیند افرادی که پی چندین جنس مونث هستند افراد عیاشی هستند قبول کند یا بر اساس حرفهای اطرافش...اصلا از متون تاریخی که آنها هم سراسر راست نیستند داستان اولیا را دانستیم. ولی از کجا جنبه الهی بودن آنها را بفهمیم.استاد من نمیخواهم مانند بقیه(قصد کم کردن ارج آنها راندارم)چون میگویند امام حسین آنگونه بود برایشان اشک بریزم چون یقین دارم در آن صورت اگر در آمریکا به دنیا می آمدم معلوم نبود چه فاسدی شوم چون آنجا رابطه جنسی یک امر جا افتاده و معمولی است.میخواهم امامت امام حسین(ع) را با قلبم درک کنم تا آنوقت بتوانم از حق مظلوم دفاع کنم و... نه فقط اشک بریزم.یا مثلا میگویند شب قدری است و چنان و چنون.آخر من از کجا بدانم.آیا در آخرت برای صرف تکرار ارزشی قائل هستند.اصلا من از کجا به الهی بودن امامت و صدق آن پی ببرم؟خلاصه برای راه سعادت چگونه باید بر عقل متکی بود که آخرش مانند آقای قرائتی نفرمایند مگر شما که دکتر میروید میپرسید که چرا این دارو را به من دادید.پس شما نیز نباید انتظار داشته باشید از همه چیز اسلام سر دراورید و باید به مراجع اعتماد کنید.اگر اینگونه باشد که مردم اروپا در قرون وسطا باید تا ابد به حرف روحانیونشان گوش میدادند صرف اینکه آنها روحانیون بزرگ ما هستند و سالها درس خوانده و ریاضت کشیده و ...آنها باید بر چه چیزی استدلال میکردند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید ما تنها می‌توانیم به عقل خود اعتماد کنیم و تا آن‌جایی که عقل ما موضوعی را تصدیق کرد بدان اعتماد نماییم ولی بالاخره باید راه بیفتید و در هرچیزی که شک کردید اعم از موضوعات عقیدتی یا موضوعات تاریخی، با تحقیقات عقلی موضوعات را دنبال کنید مطمئن باشید به هرچه رسیدید همان حق است. آری به جایی می‌رسید که عقل شما به شما می‌فهماند که قرآن حق است در آن صورت اگر تابع نظر قرآن می‌شوید به دلیل آن است که عقل شما حقانیت آن را تصدیق کرده. موفق باشید
3782
متن پرسش
سلام خدمت استاد عزیز با توجه به مطالعه ی کتب از برهان تا عرفان و معاد و سیر مهدویت و .... بنده به عرفان علاقه پیدا کردم و با توجه که این استعداد را در خودم میبینم میخواستم راهنماییم کنید و یک سیر مطالعاتی برای شروع عرفان و خود عرفان ، بفرمایید. بنده طلبه پایه پنج هستم استاد از این که افق زندگی را برایم روشن کردید و بنده را با حضرت علامه طباطبایی و دریای معارف المیزان آشنا کردید ممنونم و دعاگوی شما هستم .
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ابتدا باید به فلسفه‌ی صدرایی رجوع کنید که مقدمه‌ی فهم عرفان است و در ابتدا با «بدایه» و «نهایه» علامه طباطبایی می‌توانید کار را شروع بفرمایید تا از تمحض در دروس پایه عقب نمانید. موفق باشید
2612
متن پرسش
باسلام خدمت استاد گرامی با عرض پوزش بابت اینکه وقت شما را میگیرم چند سوال داشتم که اگر لطف کنید جوابی دهید ممنون می شوم 1- امام خامنه ای در یکی از سخنرانی ها در بین طلاب فرمودند که امام خمینی هم از لحاظ فلسفی و از لحاظ عرفانی در مکتب ملاصدرا هستند ولی طبق آنچه ما از شما و دیگران شنیده ایم امام در عرفان محی الدینی بودند آیا این تناقض است؟ 2- بعضی از کارشناسان مانند آقای دکتر فیاض معتقدند عرفان محی الدین و مولوی بازتولید عرفان مسیحیت و یهودیت در اسلام است و عرفان این دو با عرفان حافظ در تناقض است مولوی از کثرت به وحدت میرسد ولی حافظ برعکس از وحدت به کثرت می رسد اگر میشود پیرامون این صحبت ها منابع مطالعاتی ارائه فرمایید 3- یک بحث خیلی مطرح است بر ضد ملاصدرا اینکه شارحان ملاصدرا مانند علامه طباطبایی و مرحوم آشتیانی و علامه حسن زاده و... فعالیتی برای انقلاب و مبارزات انجام نداده اند پس فلسفه صدرایی در اندیشه امام خمینی تاثیری نداشته است مثلا به این جملات امام خامنه ای توجه کنید : «پدرم با مرحوم علامه طباطبایی خیلی دوست بودند، ساعتها در منزل پدرم می‌نشستند و با یکدیگر صحبت می‌کردند ... من به عنوان یک طلبه جوان، درباره مسایل مبارزه با ایشان بحث می‌کردم و می‌گفتم: شما چرا در این فضای مبارزه وارد نمی‌شوید؟ ... ایشان می‌گفتند: ... ما در برهه‌ای از زمان می‌توانستیم تأثیر بگذاریم - مرادشان زمان مشروطه و بدو ورود تمدن جدید بود- ولی گناه بزرگی واقع شد که آن وقت، این کار تعفیب نشد؛ اما دیگر حالا وقت گذشته است و فایده‌ای ندارد ... این مبارزات به نتیجه‌ای نخواهد رسید و این نظامی که ما می‌بینیم بر سر کار است، با این حرفها و با این یک‌ذره و دو ‌ذره، از بین نخواهد رفت". شما ببینید، عالم روشن‌بیی مثل علامه طباطبایی - که دیگر در مورد روشن‌بینی و اگاهی ایشان، هیچ‌کس شک ندارد... - تعبیرش از واقعیت جامعه این طوری بود که می‌گفت فایده‌ای ندارد" حوزه و روحانیت، ج1، ص56. 4- شما خیلی روی ملاصدرا مانور میدهید ولی امام خامنه ای اصلا روی ایشان و اندیشه هایش مانور نمی دهد وحتی در استفتایی میفرمایند : س 1325: آیا تدریس و تحصیل فلسفه در حوزه‏هاى علمیه دینیّه جایز است؟ ج: یادگیرى و تحصیل فلسفه براى کسى که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینى‏اش نمى‏شود اشکال ندارد و بلکه در بعضى از موارد واجب است. یا امام در سخنرانی هاشان از ملاصدرا حرفی نمی زدند و فقط در مقابل کمونیست از فلسفه ی اسلامی صحبت می کنند که بعضی می گویند این برای آن بود که آنها در کفر محض بودند ولی ما در توحید هستیم و این امر(توصیه ی فلسفه اسلامی به کمونیست) دلیل نمی شود که ما بخواهیم بر مبنای فلسفه ی اسلامی برنامه ریزی کنیم و استراتزی بنویسیم 5- چرا امام علی سلام الله علیه در دعای کمیل عباراتی مانند " پوست بدنم نازک است و بدن من ضعیف است" را در مورد عذاب الهی بکار میبرند در حالی که غذاب آخرت به بدن دنیایی ربطی ندارد؟ (در آشتی با خدا گفتید که بدن آخرتی از جنس بدن این دنیا نیست) ببخشید که سرتان را درد آوردم اگر هم وقت پاسخگویی نداشتید این امر را به یکی از شاگردان محول کنید که وقت کمتری از شما گرفته شود با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- هرکس صدرایی شد عملاً با عرفان محی‌الدین نیز مأنوس می‌شود چون خودِ ملاصدرا همه‌ی تلاشش به گفته‌ی خودش آن بوده که سخنان عرفانی محی‌الدین را در دستگاه فلسفی تبیین کند 2- حضرت آیت‌الله جوادی در شرح فصوص‌الحکم محی‌الدین به‌خوبی ثابت می‌کردند تمام سخنان محی‌الدین مبتنی بر قرآن و روایات نبوی است و به هیچ‌وجه قبول نمی‌کردند که گفته شود این عرفان از بیرون از اسلام آمده باشد. کتاب «احیاگر عرفان» از آقای محمد بدیعی در این رابطه نکات خوبی دارد. در مورد مولوی مقام معظم رهبری«حفظه‌الله‌» جلسه‌ای که در سال 1387 با شعرا داشتند فرمودند: «مثنوی همان طورکه مولوی می‌گوید: «هو اصول اصول اصول الدین» است و فرمودند موحوم مطهری هم با من هم‌عقیده بودند 3- حضرت امام در مصاحبه‌شان با حسنین هیکل می‌فرمایند مبانی من در انقلاب، در فلسفه، ملاصدرا و در فقه، مرحوم جواهر و در حدیث، اصول کافی بوده 4- برعکس این فرمایش شما تأکید رهبری بر روی آموزش فلسفه توسط طلاب در حد تکرار و تأکید است و تعبیرات حضرت امام در مورد ملاصدرا خیلی بیش از این‌ها است. بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» سخنان رهبری و حضرت امام را در مورد فلسفه‌ی صدرایی آورده‌ام. مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» می‌فرمایند: «... به گمان ما فلسفه‌ی اسلامی در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشه‌ی انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت... می‌فرمایند: مکتب فلسفی صدرالمتألهین همچون شخصیت و زندگی خودِ او مجموعه‌ی در هم تنیده و به وحدت رسیده‌ی چند عنصر گرانبهاست. در فلسفه‌ی او از فاخرترین عناصرِ معرفت یعنی عقل منطقی و شهود عرفانی و وحی قرآنی، در کنار هم بهره گرفته شده و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانی و ذوق و مکاشفه‌ی عرفانی و تعبد و تدین و زهد و اُنسِ با کتاب و سنت، همه با هم دخیل گشته». 5- شاید نظرشان به بدن برزخی و مثالی باشد. موفق باشید
206

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام ، لطفا توضیحات روشن و کامل خود را که روشن کننده تمامی زوایا و مراتب توکل است را بفرمایید ، بسیار برای من مهم است . یا علی
متن پاسخ
باسمه تعالی علیک السلام: وقتی انسان خود را با تمام وجود بنده دید و تمام مناسبات خود را به او سپرد، وارد وادی «توکل» می‌شود و از این به بعد خداوند لحظه به لحظه خود را به او می‌نمایاند. بزرگان دین زحمت کشیده‌اند و ابعاد توکل را در روایات و آیات تحلیل نموده‌اند، از جمله کتاب «معراج‌السعادة» از مرحوم نراقی است. همت کنید مقداری روی آن وقت بگذارید تا إن‌شاءالله خداوند مزه‌ی توکل را به کام‌ شریفتان بچشاند. موفق باشید
7754
متن پرسش
سلام علیکم استاد . من خودم از مباحث حکمی و عرفانی لذت زیادی میبرم . اما به نظر میرسید که ما یک وظیفه ی دیگر هم داریم و آن هم شناختن روحیه ی غرب است شما هم در یکی از سوالات به آن اشاره کردید که باید غرب را شناخت . از همین حیث مباحث جناب دکتر عباسی و استاد رائفی پور را که یکی در زمینه ی غرب شناسی و دیگری در زمینه یهود شناسی تبحر خاصی دارند دنبال میکنم . اما وقت زیادی از من میگرند که دیگر به مطالب حکمی و عرفانی کمتر میتوانم بپردازم .خودم هم از این موضوع ناراحت هستم . چون احساس وظیفه میکنم . چون بنده روی بچه های پایگاه بسیج کارهای تربیتی انجام میدهم و از طرفی هم همه ی آنها به نوعی درگیر و گره خورده با شالوده های فکری تمدن غرب هستند (‌بازی ‌فیلم ‌سریال ‌خانواده های مبتذل و....)احساس میکنم باید روی شناخت غرب و حیطه ی جنگ نرم بیشتر وقت بگذارم . اما استاد نمیدانم چکار کنم ؟ دل ام برای آن روزهای پر از حلاوت عبادت تنگ شده . من در مهرماه که نامه ی 31 را کار میکردم سرم تو لاک خودم بود و به کسی کار نداشتم وقتی اساتیدی مثل شما ودیگر بزرگان مثل آقای پناهیان سلوک اجتماعی را مطرح کردند و بنده آگاه شدم تصمیم گرفتم سلوک اجتماعی داشته باشم . اما همیشه هوای نفس بر من غالب میشود . دل ام برای بیانات شیرین صدرا و علامه طباطبائی و خلوت های شبانه تنگ شده است . نمیدانم شیطان است یا خیر ؟ وقتی میخواهم مطالعه ی غرب شناسی را کمتر کنم میگوید تو وظیفه داری نسبت به این بچه ها . و باید تمام غرب را بشناسی تا بتوانی برای آنها شرح بدهی . این برای خودم یک تجربه است و در این موضوع به یقین رسیده ام شیطان از طرق های مختلفی سعی در این نموده که من از حکمت صدرائی دست بردارم . این را واقعا میگویم چون به وضوح حس کردم . حال من نمیدانم چه کنم؟ من فقط میخواهم مولا صاحب الزمان راضی باشد .من اگر روزی 5 ساعت مطالعه داشته باشم به نظر شما چقدر آن روا روی مباحث غرب شناسی بگذارم . و سوال دوم اینکه دکتر عباسی و آقای رائفی پور برای شناختن روحیه ی غرب مفید است یا شما استاد بهتری سراغ دارید . ؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: 1- در مورد غرب‌شناسی آقای شهید آوینی و مدد پور و دکتر داوری را که ما را با فلسفه‌ی غرب آشنا می‌کنند مفیدتر می‌دانم 2- برای غرب‌شناسی یک‌ساعت کافی است آن‌هم با رویکردی که در جواب سؤال شماره‌ی7746 عرض شد. سعی کنید با حکمت اسلامی کار را جلو ببرید. موفق باشید
4481
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: مدتی توفیق نماز شب به بنده دست داد اما نمی دانم چه می شود مثل نمودار های سینوسی می شود.یه ماه می شود و یک ماه نمی شود.به نظر شما مشکل کجاست؟ بنده با توجه به اینکه می دانم رخوت و سستی بد است اما نمی توانم چه طور خودم را به جایی برسونم که رخوت و سستی بر بنده غلبه نکند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: طوری در روز عمل کنید که روح شما آمادگی توفیقات را داشته باشد. از نظر خوردن غذا نیز باید مدیریت لازم را در خوردن غذا داشته باشید. موفق باشید
4213
متن پرسش
سلا علیکم امکان دارد چند کتاب مفید در رابطه با تربیت فرزند معرفی کنید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در این رابطه با کارشناسان رادیو معارف که در این موضوعات کار کرده‌اند تماس بگیرید. موفق باشید
3142

حجامتبازدید:

متن پرسش
انجام حجامت از چه سنی باشد خوب است؟ آیا زیر 1 سال مشکلی ندارد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: نمی‌دانم. موفق باشید
12283
متن پرسش
سلام: ببخشید یه سوال داشتم، لطفا راهنمائیم بفرمائید. باتوجه به اینکه جهت کسب فیض بیشتر در مسیر معرفت و خود شناسی، رسیدن به محضر ائمه (ع) یا امام زادگان یا زیارت قبور علما و اهل دل، به مدت ها و هفته های مشخص رو توصیه می فرمایند و از طرف دیگر با عنایت به فرمایش حضرت زهرا (س) مبنی بر اینکه بهترین حالت برای زن را ندیدن نامحرم یا دیده نشدن توسط نامحرم توصیف می فرمایند ... و در شرایط فعلی اجتماعی که لازمه تشرف به این اماکن مقدس و بهره گرفتن، رفتن مسیرهای طولانی و جابجایی با وسایل نقلیه عمومی هست و واقعا در مواردی نه به لحاظ جسمی بلکه به لحاظ روحی اذیت و آزارهایی رو به همراه دارد، آیا با نیت عمل به این فرمایش حضرت و به حداقل رساندن این ترددها، زیارت و توسل در منزل می تواند همان فواید و آثار روحی و نزول برکات رو داشته باشه؟!!!
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: توصیه‌ی ارزشمند حضرت زهرای مرضیه«سلام‌اللّه‌علیها» برای زنان از یک طرف در همه‌ی تاریخ‌ها کارساز است و عامل حفظ و بقای روح قدسی آن‌ها خواهد شد، ولی شرایط تاریخی را هم نباید فراموش کرد زیرا در آن زمان اکثر بالاتفاق کارها در خانه انجام می‌شد و حضور زنان در کوچه و بازار امری لغو و پوچ بود در حالی‌که شرایط امروز ما فرق کرده است، لذا باید حضور در کوچه و بازار را به‌کلّی ترک نکرد بلکه به حداقل رساند. از طرفی زیارت ائمه و اولیای الهی آن‌قدر برکت دارد که مختصر مواجه‌شدن با نامحرمان لطمه‌ای به آن نمی‌زند به طوری‌که خود حضرت بعد از شهادت حضرت حمزه«سلام‌اللّه‌علیه» مکرراً به زیارت ایشان می‌رفتند با این‌که فاصله‌ی قبر جناب حمزه با منزل حضرت نسبتاً طولانی است. موفق باشید  

421

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی آقای طاهرزاده جناب استاد با عنایت به اینکه جنابعالی به اندیشه های آیت الله جوادی آملی شناخت کامل دارید علت حمایت ایشان از آقای رفسنجانی چیست ؟ اگر ایشان از نام بردن هاشمی در مناظرات ناراحت می باشند باید خیلی بیشتر از نامه بدون سلام و والسلام هاشمی به مقام معظم رهبری و از اقدامات فائزه و مهدی در جریانات اخیر ناراحت باشند و جا داشت در برابر آن نامه هم ایشان عکس العمل نشان دهند.
متن پاسخ
علیکم السلام باسمه تعالی فکر می‌کنم حضرت آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» نظرشان این است که نقش آقای هاشمی در مدیریت کشور باید به صورت فعّال باقی باشد و ضعف‌های آنچنانی را در مقابل نقش مدیریتی آقای هاشمی به چیزی نمی‌گیرند. ولی در هرحال جنبه‌ی علمی و انقلابی حضرت آیت‌الله‌جوادی«حفظه‌الله‌تعالی» نباید فراموش شود و این‌که ایشان یکی از پشتیبانان اصلی ولایت فقیه و شخص حضرت آیت‌الله خامنه‌ای«حفظه‌الله‌تعالی» هستند امر مسلمی است. موفق باشید
17756
متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید: ببخشید استاد خواستم راهنمایی ام کنید. حقیقتا بنده در دوره جوانی هستم. من در حدود 13 سالگی که زمانِ بلوغ و احساسات جنسی است، بر اثر عدم شناخت به خود ارضایی و استمنا و انجامِ تصورِِ فکرهای شهوانی و تحریک کننده، مبتلا به این گناهِ شنیع و زشت شدم. و پس از چند ماه که بر اثر حرف های معلم پروشی مدرسمون، فهمیدم که چیزی که من آن را انجام میدهم،فعلی گناه و بسیار زشت است و عوارض بدی دارد. بدین صورت بنده، دفعتا در همان وقت توبه کردم که دیگه این کارو نکردم و این عمل را متوقف کردم. و خواندنِ نماز و قرآن و گرایش به عرفان و معنویت و خواندنِ زندگی عرفا و ...خیلی در موفق شدنم در ترکِ این عمل، تاثیر داشت و شاید بگم که از اون وقت تا الان که بیش از چهار سال می گذرد تا کنون بیش از 5 بار، گمان نمی کنم آن عمل را انجام داده باشم. اما متاسفانه الان که در اوجِ نیازهای جنسی یعنی سن 17 ، 18 سالگی قرار دارم، دوباره آتش ِِ شهوتم زبانه کشیده و مرا اسیرِ خود کرده است و میل جنسی و و نیاز به ارضاء جنسی در من به حدی شدت یافته که تاب و توان را از من ربوده و سرگردان و بیچاره و سر در گم ام کرده. و متاسفانه و متاسفانه - ان شاءالله خداوند مرا ببخشد - در این چنده روزه که اوج ِِ زبانه کشیدنِ شهوت و نیاز های جنسی ام بود با مراجعه به اینترنت و عکس های تحریک کننده، در طول این 20 یا 30 روز گذشته، 3 بار دچار این عمل شده ام. و هربار هم توبه می کنم که دیگه به هیچ وجه سراغ این عمل نروم. اما متاسفانه چنان این شهوت و غریزه جنسی قوی است که بی اختیار مرا به دنبال خود می کشد و مرا همراهِ خودش در باتلاقِ کثافات و معاصی غرق می کند. حالا آقای طاهرزاده چنان تحتِ فشارهای جنسی قرار دارم که دیگر نمی دانم چه باید کنم. الان هم مدت اندکی است که از آخرین توبه ام می گذرد و خدا رو شکر که تا کنون دوباره سراغِ آن عمل نرفته ام. اما استاد می ترسم که دوباره به آن عمل کشیده شوم. آخه به هیچ وجه امکانِ ازدواج برایم مهیا نیست چون هم سن ام کمه و تازه سالِ دیگه میرم دانشگاه و همچنین به هیچ وجه روم نمیشه که به خانواده ام بگم که من زن می خواهم. آقای طاهرزاده گهگاهی که خیلی این حس بهم فشار می اورد، سراغِ احادیثِ اهلبیت (ع) می روم که در موردِِ مذمت شهوت و استمنا و ... صحبت کرده اند. و بدین طریق مقداری آرام می شوم، اما فایده و دوامِ زیادی ندارد و من دوباره به اون عمل دست می زنم. حالا سرگردان و متحیر شدم و نمی دانم چه کنم استاد. آخه از طرفی امسال کنکور دارم و می ترسم گه اگه جلوی این مساله گرفته نشود، با مشغولیت های فکری و روانی و جسمی که برام ایجاد میکنه، باعثِ عدم موفقیت من در کنکور شود. خلاصه دیگه نمیدونم چه باید کنم. آقای طاهرزاده خواهش می کنم که کمکم کنید که چه بکنم تا از این شهوت و از این معاصی و از این کثافات و لجن ها بیرون بیایم. با تشکر.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اولاّ: سعی کنید خودتان با دست خودتان مسیر گرفتاریِ خودتان را فراهم نکنید و آن نگاه‌کردن به جنس مخالف است، حتی به صورت او نباید نگاه کرد چه رسد بخواهید به آن عکس‌های مستهجن نگاه کنید و صورت‌های قدرتمندی را به جان خود بیندازید. ثانیاً: اگر جلو خود را گرفتید و به آن عکس‌ها و فیلم‌ها نگاه نکردید، بعد از مدتی آن‌چنان قدرتِ  صورت‌های ذهنی آن‌ها در تحریک شما کم می‌شود که تصورش را هم نمی‌کردید که چنین عفتی در شما هست، در آن حد که گویا اصلاً زنی در عالم وجود ندارد که شما طالب ارتباط با او باشید. در این سن به این «عفت» فکر کنید که سخت به آن نیاز دارید. حتماً در جریان صحبتی که با علامه محمدتقی جعفری«رحمة‌اللّه‌علیه» شده، هستید که  از ایشان می پرسند چی شد كه به این كمالات رسیدید؟!

ایشان در جواب خاطره ای از دوران طلبگی تعریف میكنن و اظهار می كنند كه هر چه دارند از كراماتی ست كه بدنبال این امتحان الهی نصیبشان شده: ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم. خیلی مقید بودیم که در جشن ها و ایام سرور، مجالس جشن بگیریم و ایام سوگواری را هم، سوگواری می‌گرفتیم. یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهراi اول شب نماز مغرب و عشا می‌خواندیم و یک شربتی می‌خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می‌دادیم. یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی، که نجف آبادی بود، معدن ذوق بود. او که می‌آمد مَنْ بِه اَلکفایه، قطعا به‌وجود می‌آمد جلسه دست او قرار می‌گرفت.

آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرماپزان می‌گوییم. نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می‌شد. آن سال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه‌هایی بوجود آمده بود که عرب‌های بومی را اذیت می‌کرد ما ایرانی‌ها هم اصلا خواب و استراحت نداشتیم. آن‌سال آنقدر گرما زیاد بود که اصلا قابل تحمل نبود. نکته‌ی سوم این‌که حجره‌ی من رو به شرق بود. تقریبا هم مخروبه بود. من فروردین را در آن‌جا به‌طور طبیعی مطالعه می‌کردم و می‌خوابیدم. اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود. گرما واقعا کشنده بود، وقتی می‌خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که با دست نان را از داخل تنور بر می دارم، در اقل وقت و سریع.

با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع، در بغداد و بصره و نجف، گرما تلفات هم گرفته بود، ما بعد از شب نشستیم، شربت هم درست شد، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که کتابی هم نوشته به نام «شناسنامه‌ی خر» آمد. مدیر مدرسه‌مان، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود، به آقا شیخ علی گفت: آقا شب نمی‌گذره، حرفی داری بگو، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود «اجمل بنات عصرها» زیباترین دختر روزگار. گفت : آقایان من درباره‌ی این عکس از شما سوالی می‌کنم؛ اگر شما را مخیر کنند بین این‌که با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید - از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد-  و هزار سال هم زندگی کنید. با کمال خوشرویی و بدون غصه، یا این‌که جمال علی (علیه السلام) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید. کدام را انتخاب می‌کنید؟ سوال خیلی حساب شده بود. طرف دختر حلال بود و زیارت علی (علیه السلام) هم مستحبی.

گفت آقایان واقعیت را بگویید. جا نماز آب نکشید، عجله نکنید، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت: سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی‌ها؟

معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا «مدیر مدرسه» این‌طور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می‌افتاد. نفر سوم گفت: آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (علیه السلام) معروف است که فرموده‌اند: «یا حارث حمدانی من یمت یرنی» ای حارث حمدانی هر کس بمیرد مرا ملاقات می کند. پس ما إن‌شاالله در موقعش جمال علی (علیه السلام) را ملاقات می‌کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعاً سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت: بلی گفت: والله چه عرض کنم. (باز هم خنده‌ی حضار) نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم: من یک لحظه دیدار علی (علیه السلام) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی‌دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت چنین حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره‌ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه‌ای که شیعه و سنی درباره امام علی (علیه السلام) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت: این آقا خود علی (علیه السلام) است. من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده بود دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت: آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی‌خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون به هم می‌خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل (مدیر) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت: آقا دیگر از این شوخی‌ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است.

امید است که این نوع عفت‌ها و تقواها به جامعه‌ی ما برگردد تا جامعه‌ی اسلامی رهِ صدساله را یک‌شبه طی کند. موفق باشید.

10899
متن پرسش
با سلام و ادب. درباره سوال 10837، خیلی زشت است که ما هرکس را که مثل ما فکر نمی کند، کافر بدانیم و این از کم خردی است. چه بسا علمای دین که سر مسائل خیلی اساسی تر از اینها با هم اختلاف نظر داشتند ولی به دلیل تقوایی که داشتند هرگز به خود جرئت ندادند دیگران را زیر سوال ببرند، بعد آنوقت ببینید نسبت هایی که در این سوال به خانم هایی داده شده که در عین احترام به اصول همسرداری و احکام دین، قرائت دیگری از دین دارند که با ما متفاوت است: 1) غرب زده اند 2) دچار حقه برابری زن و مرد هستند 3) لذت زن بودن را نمی برند 4) تحت تأثیر مجله ی روز نمی دونم چی هستند 5) بی اطلاعند 6) کتاب "زن ... " را نخواندند 7) جمله شان پوچ است ... 8) تکلیف عفت جامعه و غرایز مرد را نمی دانند 9) مهم تر از همه مشکل جسمی دارند که نیاز به درمان دارند 10) به خاطر مشکل جسمی شان این نظرات را دارند 11) با همه ی احکام و افراد مشکل دارند 12) متوجه تاریخ ... نیستند چون تحت تأثیر دشمن اند 13) حرفهاشان به وفور یافت می شود 14) به خدایی که بنده شان است ایمان دارند 15) دچار انحراف اند ... 16) مثل بچه دو ساله ای که کلمات را اشتباه بگوید و نمی دونم چی ... 17) دین خودساخته دارند که تمکین و زن دوم به قرائت ما درش نیست 18) نگاه انحرافی به دین دارند 19) در سوالشان بی احترامی می کنند 20) دوستداران استاد را ناراحت می کنند آیا نسبت دادن این 20 وصف به خانم یا آقایی که نظرات متفاوتی با ما دارد، به جای طرح چند استدلال، صرف احساساتی شدن یک خانم است یا اینکه از یک نوع نگاه به مسائل دینی نشأت می گیرد؟؟؟؟ نگاهی که فکر می کند نظرات در حوزه ی مسائل دینی منحصر می شود به آنچه که ما می اندیشیم؟؟؟؟ "تکفیر" به همین معنی است که ما هنگام مواجه شدن با نظرات متفاوت، به جای تفکر و تعامل و پاسخ های درخور و منطقی، به وصله پینه کردن نسبت هایی به طرف مقابلمان رو بیاوریم. آیا انتظار نداریم کسی که خودش مذهبی است و این نسبت ها را در قبال نگاهی به انسانیت زن، به خود می شنود ما را بی سواد فرض کند که فقط دو تا کتاب خوانده ایم و با آن همه کس را کافر می بینیم؟ بویژه موارد 9 و 10 و 11 ، واقعا زشت نیست برای یک مسلمانی که داعیه ی غمخوار بودن نسبت به مسائل دینی را دارد؟ یعنی هر زنی که با طرح مسئله ی تمکین به شکلی خاص موافق نباشد مشکل جنسی و جسمی دارد؟ این منطق امامان بزرگوار است؟ یا پیامبر اسلام؟ و برای استاد بزرگوار زشت نیست که به جای تذکر به چنین برخوردهایی، به بیان مطالبی بپردازند که زیر بار این همه نسبت توخالی، دیگر شنیده نمی شود؟؟ بهتر نبود که یکی یکی استدلال ها و دیدگاه های خود را درعین احترام به طرف مقابل طرح می کردند و اگر فکر می کردند به استاد بی احترامی شده نهایتا یک تذکر دوستانه می دادند؟؟؟ باشد که همدیگر را تحمل کنیم تا ظهور حضرت حجت. یا علی.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تصور بنده آن است که در این موارد سعی کنیم دغدغه‌ی طرف را پیدا کنیم و مواظب باشیم در فضای جدال و مراء موضوع اصلی گم نشود. موفق باشید
9753
متن پرسش
با سلام. از اونجایی که نماز ستون دین است و اقامه ی اون به بهترین شکل و با حضور قلب بیشتر خیلی به سلوک دینی و ارتباط بیشتر با عالم معنا کمک میکنه و از اونجایی که یکی از را های افزایش معرفت و بصیرت نسبت به نماز، مطالعه کتاب های بزرگان درباره نماز است، بزرگانی که با نمازشون به جایی رسیدند و این راه رو قبلا رفتند، می خواستم ازتون درخواست کنم تعدادی از این کتابها که بیشتر موثر است رو معرفی کنید. ممنون.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظرم کتاب «آداب الصلات» از حضرت امام و کتاب «اسرار الصلات» از آیت‌اللّه ملکی و کتاب «راز نماز» از آیت‌اللّه جوادی خوب باشد. موفق باشید
2760
متن پرسش
مرحوم علامه می فرمودند برادر من شاگردی داشت که به او درس فسلفه می گفت و آن شاگرد احضار ارواح می نمود ، یعنی قدرت داشت که بعضی از ارواح را حاضر کند و از آنها سؤالاتی کند. آن شاگرد، قبل از شروع به درس روح ارسطو را احضار می کند.ارسطو می گوید: « کتاب اسفار ملاصدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمد حسن الهی بخوان.» او هم کتاب را می گیرد و پیغام ارسطو را - که حدود سه هزارسال پیش زندگی می کرده؛ به آقای الهی می دهد، ایشان هم قبول می کنند.مرحوم علامه طباطبایی می فرموند: برادرم می فرمود: « ما به وسیله این شاگرد با روح بسیاری ازبزرگان ارتباط برقرار می کردیم و سؤالاتی می نمودیم، مثلاً مشکلاتی که در عبارات افلاطون حکیم داشتیم، از خود او می پرسیدیم یا اینکه روح ملاصدرا را حاضر می کردیم و مشکلات« اسفار» را از خود او می پرسیدیم.» ایشان می فرمود: « روزی روح افلاطون را حاضر کردیم. افلاطون گفت: « شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین می توانید «لا اله الا الله» بگویید. ما در زمانی بودیم که بت پرستی آن قدر غلبه کرده بود که یک «لا اله الا الله» نمی توانستیم بر زبان جاری کنیم. با عرض سلام و ادب خدمت جنابعالی: همانطور که حضرتعالی مستحضرید جملات بالا را مرحوم علامه طهرانی در معاد شناسی خود نقل مینماید و در انتساب انها به مرحوم علامه طباطبایی شکی نیست با عنایت به اینکه نه مرحوم طهرانی نه مرحوم علامه و برادر بزرگوارش عوام نبودند همه از علما و از عرفا مطلب نقل شده خیلی مهم است سوال بنده این است که چرا ارسطو امر میکند برو اسفار بخوان چرا نگفت برو مثلا عرفان بخوان چرا نگفت برو سمت علم حضوری چون الان بحثی که عده ای مطرح میکنند خواندن کتبی مانند اسفار را بی فایده و انتزاعی و وقت تلف کردن میدانند و اعتقاد به علم حضوری و تفکر قرانی دارند واقعا سوال است چرا ارسطو امر میکند برو نزد مرحوم الهی عارف وارد در ساحت حضور اسفار بخوان یا مثلا چرا وقتی ملاصدرا را احضار میکنند از او مشکلات اسفار را بپرسند چرا نمیگوید حیف از وقتی که صرف این امور میکنید بروید تفکر قرانی کنید یا حرفهایی که عده ای میزنند.یا اصلا چرا عرفایی مانند علامه اینقدر وقت صرف فهمیدن متون فلسفی نمودند کسانی که سالها با ساحت حضور اشنا بودند؟ استاد عزیز نقش علوم عقلی فلسفی در زندگی دینی جامع چیست البته قبلا صحبتهایی فرموده اید ولی اگر ممکن است بازهم توضیح بفرمایید. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: به نظر بنده افلاطون در آن عالم متوجه است امروزه از طریق حکمت متعالیه‌ی ملاصدرا می‌توان با دو بال عقل و قلب جامع‌ترین سیر را به سوی معارف اهل‌البیت«علیهم‌السلام» داشت. همان‌طور که حضرت امام«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» چنین کردند و بنده در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی«رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» ضرورت رجوع به حکمت متعالیه را عرض کرده‌ام و تأکید رهبری بر فلسفه‌ی صدرایی را نیز گوشزد نموده‌ام. موفق باشید
11393
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی: آیت الله محمد شجاعی در کتاب معاد جلد اول بحث اتحاد بدن دنیوی (قیامتی شده همراه زمین) با نفس انسان در قیامت را مطرح می نماید و اینکه بدن و نفس در نهایت به هم می رسند. من در حال مطالعه کتاب معاد شما به همراه فایل های صوتی هستم (فایل صوتی 20) به نظرم از سخنان شما سخن آیت الله محمد شجاعی استنباط نمی شود. لطفا توضیح دهید
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طوراست که فهمیده‌اید نمی‌دانم مبنای آیت اللّه شجاعی بر مبنای نگاه ملاصدرا به معاد، در این موضوع که می‌فرمایند چیست؟ زیرا ملاصدرا روشن می‌کند نفس انسان جسم مناسب خود را در قیامت می‌سازد و از طرفی تمام دنیا از جمله بدن ما به قیامت تبدیل می‌شود با مرتبه‌ی وجودی خاص قیامت. پس معنا نمی‌دهد که انسان در قیامت با بدن دنیایی‌اش متحد شود. بدن قیامتی را اخلاق و عقاید می‌سازد. موفق باشید

6017
متن پرسش
سلام استاد عزیز و با عذرخواهی از تصدیع مجدد اوقات بنده میدانم عمده عذاب های اخروی که ما مسلمانان و به خصوص شیعیان با آن رو به رو می شویم مربوط به جهنم اخلاق و اعمال است نه جهنم عقاید چون بحمدالله با وجود گنجینه هایی مثل حکمت متعالیه میتوانیم صحیح ترین عقاید را کسب کنیم و از بهشت عقاید بهره مند شویم اما نگرانی من با توجه به گذشته پرگناهم بابت نجات یافتن از جهنم اخلاق و اعمال است. به نظر می رسد بنا به همراهی وجود برزخی و وهمی انسان در طول زندگی دنیایی او، عذاب هایی که انسان قرار است در برزخ و جهنم با آن ها رو به رو شود را میتواند از طریق توبه و ریاضات در همین دنیا ببیند تا پاک شود و فلسفه توبه و ریاضات نیز همین است. در اسلام پشیمانی از گناهان و در خواست بخشایش از خدا و ریاضات معتدل به عنوان راه های توبه و پاک شدن از گناهان پیشنهاد شده است اما تردید بنده این است که آیا تمام راه ها و موثرترین راه های توبه همین ها است؟ چون که به نظر میرسد از این طریق انسان آن تحول بنیادینی که برای پاک شدن از گناهان تجربه کند را نمی تواند به دست آورد. امام خمینی هم در چهل حدیث میفرمایند که قیام به شرایط توبه اگر محال نباشد بسیار مشکل است. اما در بحث هایی که با پیروان عرفان های شرقی مثل بودا داشتم آن ها حالات بسیار دردآور و سختی را در اولین مراحل تهذیب نفس تجربه میکنند. درد شدید قلب، به هم ریختگی کارکردهای طبیعی بدن، رویاهای بسیار وحشتناک و ... چیزهایی است که چندی از پیروان ادیان شرقی از احوالات خود برایم بازگو کرده اند. این عذاب ها بعد از مدتی مداومت بر گفتن مانتراها (اذکار خاص) و مدیتیشن و یوگا به طور غیرارادی برایشان پیش می آید نه این که خودشان عامدانه خودشان را ریاضت دهند. آن ها میگویند در این مرحله آن ها عذابهای سخت جهنم را تحمل میکنند تا پاک شوند و از این مرحله به بعد که ممکن است تا سه-چهار سال طول بکشد روزگار خوششان آغاز میشود که همان بهجت معیت با ملائکه و آن موجودی است که آن ها "کوندالینی" مینامند که خصوصیاتش بسیار شبیه جبرئیل و روح القدس در دین ما است. حالا این سوال برایم مطرح شده است که آیا روش این ها برای توبه و رها شدن از رذائل اخلاقی موثرتر از روش های دین اسلام نیست؟ در دین اسلام قیام به شرایط توبه هیچ گاه منجر به چنین دردها و رنج هایی که برای رهایی از جهنم اخلاق و متعاقبا چنان احوالات خوشی که ناشی از ادراک مستقیم حقایق غیبی است نمی شود و بنده مردد هستم که به توبه شرعی اکتفاء کنم و یا از روش های یوگا که به نظرم خیلی موثرتر اند استفاده کنم؟ خیلی متشکرم از توجهتان، و مجددا عذرخواهم از سوالات مکرر و التماس دعای خیر دارم
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: آنچه بنده از «توبه» می‌دانم عبارت است از رجوع عبد به رب، که اگر این امر همراه با لوازم آن و به طریقی که شریعت الهی روشن کرده است، انجام شودآثار فوق‌العاد‌ه‌ای دارد و انسان را از مسیر علم الیقین تا عین الیقین و در نهایت به حق الیقین می‌رساند. در این‌جا مقداری از یادداشت‌های خود را از شرح فرقانی بر منازل السایرین خواجه عبداللّه انصاری در رابطه با باب توبه خدمتتان ارسال می‌کنم. به امید آن‌که افقی در مقابل شما گشوده باشم. می گوید: (نفس انسان به حکم اطوارِ زندگی و روی‌آورد به لذّات عالمِ حسّ مثل انسانی خفته‌ای است که از محسوساتِ ثابت روی گردانده و به خیالات فانی‌شونده روی آورده، از اصل فطرت خود محجوب و غافل شده و این غفلت شامل حقیقت سرّ الهیِ وجودی انسان و حقیقت اثر روحانی او و حقیقت نفس انسانی حیوانی او می‌باشد. به حکم غلبه‌ی احکام کثرت، اخلاق و اوصاف او به سوی افراط یا تفریط کشیده شده و اثر قلبِ وحدانیِ اعتدالی او پنهان گشته. در این رابطه آن‌هایی که نور وجودی قلب‌شان از بین نرفته سه امر مهمِ ذیل را بر خویش لازم می‌شمرند؛ اول: سیر و سلوک نفس از مقرّ عادات و لذّات فانیِ طبیعی به ملازمیتِ دستورات الهی که این متعلق به مقام اسلام است. چنین فردی در بین مردم هست و در بین مردم نیست. این مرتبه‌ی نخستینِ احسان از قسم بدایات است. دوم: واردشدن نفس به باطن خویش است که موجب غربت او می‌شود. با انفصال از مقرّ قبلی و اتصال به احکام وحدت باطنی از اخلاق مَلکیِ روحانی که این مقام، مقام ایمان است و مرتبه‌ی دومِ احسان که همان مقام «کَاَنّک تراه» است می‌باشد. سالک در این مرتبه در باطن به‌سر می‌برد و از این جهت غریب است و مصداق «طوبی للغربا» است. چون وارد مرحله‌ی روحی شده در عالم غریب است. مرتبه‌ی دومِ احسان همان مرحله‌ی اخلاق و اصول در منازل السائرین است. سوم: حصول نفس است از حیث سرّ نفس بر مشاهده‌ی آنچه عامل جذب به عین توحید است به طریق فنا - فنا از احکام حجاب‌ها و قیودی که حین نزول پیش می‌آید- و این متعلق به مقام احسان است که دیگر کَاَنّ نیست بلکه مقام «اَنَّ» است که حضرت مولی‌الموحدین(ع) در گزارش خود نسبت به این مقام فرمودند: «لم اَعْبُد رباً لَمْ اَره» پروردگاری را که نمی‌بینم عبادت نمی‌کنم و به اعتباری می‌توان گفت: هرکس به سهم هستی خود - که همان مقام سرّش می‌باشد - پی برد به حق پی برده و از این جهت فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» و شناخت عینِ توحید در «لا إله إلاّ هو، وَحْده وَحْده وَحْده» در توحید ذات و در توحید صفات و در توحید افعال برایش محقق می‌شود. سیر به سه قسمت تقسیم می‌شود که هر قسمتی دارای امور کلیه‌ای است به نام مقامات و احوال گویند. علت تقسیم‌شدن نفس به سه بخش آن است که نفس سه چهره دارد. یکی جهت توجه‌ نفس به قوایی که بدن را تدبیر می‌کند و آماده می‌کند آن را جهت آنچه در دنیا و آخرت برایش مفید است بر اساس شریعت که این وجه را بدایات گویند به جهت شروع در استعداد سیر با رعایت آداب شرعی. وجه دیگر؛ چهره‌ی نفس توجه نفس است به خودش با تعدیل صفاتش و تسکین تیزی و زبری‌اش و ثباتش که این دروازه‌ی واردشدن به باطن است که به آن قسم ابواب گویند چون باب ورود به ایمان است. و وجه دیگرِ چهره‌ی نفس توجه نفس است به باطن‌اش یعنی روح و سرّ ربانی و استمداد از روح در ازاله‌ی حُجب و این‌که نفس مدد روح و سرّ ربانی را می‌پذیرد و بدین لحاظ به آن قسم، قسم معاملات گویند که مقام معامله‌ی بین نفس و باطن‌اش می‌باشد و ملاک هر قسمی سه مرحله است و باقی از ده قسم که خواجه عبدالله انصاری گفته متممات است جهت تکمیل آن سه قسم. مهم‌ترین بخش بدایات، توبه است و آن رجوع از مخالفت به موافقت و از ظاهر به باطن است و در آن داخل است یقظه و انابه و محاسبه – قرآن در توصیف این مرحله می‌فرماید: «خَشِیَ الرَّحْمنَ بِالْغَیْبِ وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیب‏» - پس یقظه داخل در توبه است مثل آن‌که انابه و محاسبه داخل در توبه می‌باشد. دومین قسمِ بدایات؛ اعتصام بحبل‌الله می‌باشد که آن تمسّک به امر و نهی الهی و قراردادن اساس گفتار و افعال و احوال است بر یقین نسبت به شریعت و در این بخش وارد می‌شود تفکر و تذکر و سماع - شنیدن از خدا - و اعتصام بحبل الله با چنگ‌زدن به خودِ خدا و اُنس با اسماء و صفات – که این اعتصام بالله است- که تعلقی است در اسلام و تخلقی است در ایمان و تحققی است در احسان – سالک در این حالت در حق الیقین قرار می‌گیرد. ارکان این بخش ملازمت بر ذکر «لا إله إلاّ الله» است برای رفع همه‌ی حجاب‌ها و بدون تعداد خاص و یا ملازمت با ذکری خاص جهت إزاله‌ی حجابی معین با تلقین مرشد - که آن مرشد اقتضای عین ثابته‌ی او را می‌شناسد- برای آن‌که اثر تلقین مرشد در إزاله‌ی حجب اَقوی است و إزاله‌ی حجاب از هر حضوری و دفع هر خاطری حتی خاطر حق - چون حق بالاتر از خواطر و پندارهای اوست، خاطر حق رهزن او می‌شود- و دفع هرگونه تفرقه‌ای و توجه خالص بر اعتقاد بر اساس آنچه حق هست و آن‌گونه که خدا و رسولش هست و اعتقاد بر آنچه رسول خدا(ص) ما را تفهیم کرده و در این مقام وارد می‌شود. باب فرار- که خداوند در این رابطه می‌فرماید: فَفِّروا الی الله- پیش می‌آید که همراه است با مجاهده و مکابده- مکابده آن رنج و سختی است که به جگر و کبد برسد، مکابده از مجاهده سخت‌تر است-). ملاحظه می‌فر مایید که ما در نظر با سایر مکاتب و ادیان به بزرگان آن‌ها نظر می‌کنیم ولی وقتی به دین خود نظر داریم آن را در حدّ عرف مؤمنین معمولی در نظر می‌گیریم وگرنه بزرگان شریعت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» یقیناً راه‌هایی را رفته‌اند و به نتایجی از نظر توحیدی‌شدن رسیدند که بنده در مقایسه با سایر صاحبان اهل سلوک قابل مقایسه نمی‌دانم و ملاک هم در همه‌ی مقایسه‌ها باید درجه‌ی فنای فی‌اللّه و فنای از فنا باشد. موفق باشید
نمایش چاپی