بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
10699
متن پرسش
سلام علیکم: می خواستم نظر جناب عالی را در مورد این مطلب و صحت گزاره های بیان شده از نگاه ملاصدرا و تفکر نویسنده آن بدانم. با تشکر «تقدم روح بر جسم یا جسم بر روح؟ یکی از شایع ترین سوالات درباره زندگی مادی، وجود روح و در صورت وحود آن تقدم روح بر جسم یا جسم بر روح می باشد. ملاصدرا یکی از فلاسفه اسلامی بود که در این باره جمله معروفی دارد که به قاعده «جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا» مشهور شده است و یکی از مشخصه های حکمت صدرایی هم هست. ملاصدرا می گوید: نفس در ابتدا موجودی بالقوه و عاری از هر کمالی است و شباهت زیادی به جسم دارد. به عبارتی دیگر، آخرین مرحله جسمانی و اوّلین مرحله روحانی است که در این مرحله نه جسم محض و نه روح محض است، بلکه کمال جسم و قوه روح بوده و نهایتاً به تجرد محض رسیده و از جسم بی نیاز می‌گردد. در این نظریه برخلاف عقیده حکما و فلاسفه پیشین اشراقی، که معتقد بودند نفس انسانی غیرمادی است و پیش از بدن در ملکوت زندگی می کند و پس از شکل یافتن بدن کودک به کالبد او وارد می شود و زندگی را با جسم مادی آغاز می کند، گفته می شود که نفس در مراحل نخستین آفرینش خود مادی است و از ماده تراوش می کند، ولی به تدریج راه جداگانه ای در پیش می گیرد و رو به تجرد از ماده می نهد و به اوج تجرد خود (از ماده) می رسد. ملاصدرا در همه آثار و کتب خود مانند فلاسفه دیگر مسلمان، نام این موجود را «نفس» می گذارد، ولی از آنجا که در منابع فلسفی و مذهبی گاهی کلمه «روح» نیز به همین معنا (یا نزدیک به آن) به کار رفته است و گاهی در تعبیرات، جای این دو کلمه با هم عوض می شود و آنها را به جای یکدیگر به کار می برند، این پرسش پیش می آید که آیا روح، همان نفس است یا معنای دیگری دارد و اگر روح اشاره به مفهوم غیرمادی دیگری است آن مفهوم چیست و با نفس چه رابطه ای دارد. در آثار و کتب ملاصدرا علاوه بر کلمه نفس، گاهی روح نیز با معانی گوناگون بکار رفته و می توان آن را به چهار معنی محدود کرد. اول، همان که در میان فلاسفه مشائی و پزشکان، به «روح بخاری» معروف بوده است. ملاصدرا در این باره در بیشتر کتب خود آن را جرمی لطیف و شاید امری غیرمادی در مرتبه بین جسم و نفس و واسطه و رابط میان آن دو دانسته و در یکی از کتب خود پس از ذکر اقسام قوای ذهنی و ادراکی انسان، چنین می گوید: آنچه به آن روح حیوانی می گوئید، این روح ملکوتی نیست، بلکه مربوط به این جهان است و زود از بین می رود و به جهان آخرت نمی رسد. دوم فرشته بزرگ و توانایی که رابط میان اراده الهی و مخلوقات و موجودات است و به آن «روح القدس» هم گفته می شود و در قرآن و حدیث نیز آمده و گاهی به همین معنا به کار رفته است. ملاصدرا گاهی آن را تعبیری از مجموعه «عقول» یا فرشتگان دانسته و می گوید: عقول به سبب کمال و فعالیت خود همچون شی واحدی می باشند و از این شیء واحد که در واقع اشاره به همه عقول بی شمار است، گاهی با کلمه روح تعبیر می شود. سوم، به همان معنای نفس و به صورت دو کلمه مترادف نیز به کار رفته است و ملاصدرا نیز «روح» و «نفس» را به یک معنا به کار برده و گاهی روح را ادامه نفس و مرحله ای از کمال و تجرد کامل آن دانسته است. چهارم، روح به معنای موجودی از نفس؛ که برخلاف نفس، آن حقیقت غیرمادی فعلیت یافته ای است که از مرتبه ملکوتی خود به عالم ماده فرود می آید و در جسم انسان اقامت می کند و پس از مرگ و جداشدن از بدن، اگر شایستگی خود را حفظ کرده باشد دوباره به جایگاه خود می رود یا در صورت ناشایستگی و گناه، به جایی دیگر فرستاده می شود. این همان روح مصطلح نزد حکمای اشراقی و معروف تر از همه، سقراط و افلاطون است و موضوع بحث ما در این نوشته نیز همین نظر ملاصدرا است. اعتقاد به این روح آسمانی، از نظر فلسفی، به ظاهر نقطه مقابل نظریه معروف ملاصدرا و اعتقاد وی به «جسمانیه الحدوث» بودن نفس است. اگر نفس همان روح باشد و روح را موجودی مجرد بدانیم که با وجود کمال خود از آسمان به زمین می آید و به تن داخل می شود، دیگر معنی ندارد که آن را زاییده تن بدانیم که با حرکت جوهری ماده بوجود آمده است و با همان حرکت ذاتی پیوسته به اوج تجرد می رسد و با مرگ از تن جدا و رها می شود.»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت ما قبول داریم که نفسِ یک عالم عامل، در ذات خود غیر از نفس یک انسان معمولی است نه این‌که این دو در مقام نفس یکسان‌اند و تنها کمالات آن عالم عامل عارض نفس شده زیرا در این صورت ذات عالم که حقیقت آن شخص است در حدّ یک انسان عامی است و هیچ‌کس این را در خود وجدان نمی‌کند و حرکت جوهری نیز روشن می‌کند که از آن‌جایی که نفس به جسم تعلق دارد حالات جسم که حرکت ذاتی آن است بر نفس سرایت می‌کند و مابالقوه‌ی آن به فعلیت می‌رسد. حال آیا واژه‌ی نفس و روح همیشه به‌جای هم به‌کار می‌رود آری در بسیاری موارد این طور است و از خود جمله می‌توان فهمید آیا منظور از روح همان نفس ناطقه است یا مقام متعالی‌تر آن مدّ نظر است. موفق باشید
10440
متن پرسش
سلام علیکم: نظر جناب عالی در مورد مقاله اخیر سعید حجاریان با عنوان «فرهنگ عاشورا فرهنگ اربعین» چیست؟ http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_63228.aspx
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: این نوع نگاه به نهضت امام حسین«علیه‌السلام» در کربلا حاکی از عدم اعتقاد به قدسی‌بودن آن است و لذا می‌گوید: «هرکس عاشورای خود را می‌سازد» نه این‌که هرکس سعی می‌کند به حقیقت قدسی کربلا که همه‌ی انبیاء به آن نظر داشتند، نزدیک شود. و خبر از آن دارد که نه‌تنها آقای حجاریان هیچ‌گونه اعتقادی به الهی‌بودن و قدسی‌بودن کربلا ندارد، حتی اطلاعات مختصری هم از واقعه و قبل و بعد از آن ندارد و این مصیبت تاریخ ما است که روشنفکران ما تا این اندازه از حقایق عالم و تاریخی که در آن زندگی می‌کنند، بیگانه‌اند. آقای حجاریان معتقد است حضرت سیدالشهداء«علیه‌السلام» یک کاری کرد و تمام شد، و به زعم آقای حجاریان ما شیعیان بعداً آن را رها نکردیم و تبدیل به اربعین نمودیم و ما می‌خواهیم با آن نظام‌سازی کنیم. پاسخی هم که در سایت رجانیوز تحت عنوان «عقل دینی در برابر عقل مدرن» در جواب آن داده‌اند، نکات خوبی را در این رابطه متذکر شده‌اند. موفق باشید
10417
متن پرسش
با سلام: نظر شما در رابطه با تفسیر بیان السعاده که گویند تنها تفسیر عرفانی شیعه است، چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: تفسیر خوبی است بنده هم استفاده کرده‌ام ولی نمی‌توان به آن بسنده کرد. موفق باشید
5493
متن پرسش
سلام استاد عزیز مقام معظم رهبری با شروع انقلاب های شمال افریقا اعلام آغاز بیداری اسلامی کردند. منتها بر اساس برداشت متعارف سیاسی مشخص است که آن چه در کشورهای شمال افریقا اتفاق افتاده از جنس بیداری اصیل اسلامی نیست. سرنوشت این انقلاب ها نشان می دهد که با آن چه ما آرزوی آن را داشتیم بسیار فاصله دارند. انقلاب های منطقه عملا زمینه را برای جولان سلفی ها و تکفیری ها و جنگ مسلمان کشی فراهم کرده که نفعش نصیبب اسرائیل و امریکا می شود. لذا به نظر میرسد تنها راه توجیه این اعلام مقام معظم رهبری با همان نگاه فلسفی که از حضرت عالی به تاریخ آموختیم میسر است. یعنی در واقع امر آغاز بیداری اسلامی قیام 15 خرداد حضرت امام بود که منجر به انقلاب اسلامی سال 57 شد و از آن زمان تا به حال عصر جدیدی و تاریخ جدیدی آغاز شده که قرار است دوره انتقال به نقطه نهایی بیداری اسلامی یعنی ظهور امام عصر (ع) باشد. بر این مبنا میتوانیم بگوییم که هر اتفاقی ولو و خوب و بد که بیفتد در راستای تحقق آن نقطه نهایی است. تحولات ظاهرا نامیمونی هم که در مصر و دیگر کشورهای اسلامی میفتند گرچه شرایط سختی را برای مسلمین ایجاد میکنند اما زمینه ساز رشد و آگاهی مسلمانان و رسوایی مسلمان نماهای زمان میشود و زمینه برای شناخت امام عصر (عج) بیش از پیش مهیا میشود. لذا به نظر من تنها به این معنا میتوان انقلاب های منطقه را که از دخالت بیگانگان مصمون نبودند را به «بیداری اسلامی» تعبیر کرد. آیا این تفسیر درست است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه هستید جریان رجوع به اسلام و عبور از غرب روح ملت‌های مسلمان را فراگرفته و از طرفی با سوء استفاده از این زمینه جریان‌های افراطی از یک طرف و جریان‌های غربی از طرف دیگر در صدد‌اند که جهت انقلاب‌های منطقه را تغییر دهند غافل از این‌که تقدیری را خدا رقم زده که باید در سیر تحقق آن تقدیر همین موانع نیز رسوا می شوند و حذف می گردند. ملاحظه کنید چگونه در راستای همان تقدیر جبهه‌ی اخوان المسلمین در مقابل وهابی‌ها شکل گرفته تا از یک طرف اخوانی‌ها از آلودگی‌های غرب‌زدگی پاک شوند و هم وَهابی‌ها به بهترین نحو توسط یک گروه سنی‌مذهب اهل فکر از صحنه‌ی تاریخ جهان اسلام نفی گردند. موفق باشید
12463
متن پرسش
واقعا نارحتم وقتی برخی رسانه ها را می دیدم که به دروغ و به تهمت می نویسند می خواهند شهدا را محاصره کنند؟ چرا برخی آفتاب را نمی بینند؟ چرا دیدن زیبایی و حقیقت برای عده ای سخت است؟ چرا هر نوع راه هدایت را بر خود می بندند؟ با اینها چه باید کرد و بهترین کار چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به قول مولوی: «از همه محروم‌تر، خفاش بود / که عدوی آفتابِ فاش بود». نوری از خدا در این عالَم، درخشش گرفته است و شهداء نه‌تنها آن را یافتند و با تمام وجود چون پروانه خود را به آن آتش زدند که نورانیت آن نور افزوده شود و ادامه‌ی آن‌ها در ادامه‌ی نور امکان یابد، حتی با جسد منوّر خود انعکاس نوری شدند که با تمام وجود چشیده بودند بلکه بقیه نیز بدانند چگونه خدا در این تاریخ از طریق امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ظهور کرده است. گفت: «مه فشاند نور و سگ عو عو کند / هر کسی بر طینت خود می‌‏تند». موفق باشید

11118

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی: اوقات شریف بخیر! جسارتا می خواستم بدانم که آیا آثار آقای عبدالله شهبازی مورخ تاریخ سیاسی ایران و جهان با محوریت زرسالاران یهود و استعمار معرف حضور عالی هست یا خیر؟ آثار ایشان که حاصل بیش از 20 سال تحقیقات پیگیر ایشان است اطلاعات ذی قیمت و ناگفته ای را از تاریخ پنهان غرب جدید از منابع زبان اصلی و ایرانی گرد آوری می کند. از نقطه نظر تاریخ تحلیلی نیز یک سری قواعد کلی بسیار جالب و مهم به دست می دهد که آنها را به نظر حقیر می توان سنت شیطانی تاریخ در برابر سنت الهی تاریخ دانست! این قواعد را ایشان البته نه تحت چنین عنوانی در مقدمه اثر پنج جلدی خود با عنوان تاریخ زرسالاران یهود و پارس که از این لینک زیر قابل دانلود است بیان کرده اند. البته آقای شهبازی سابقه عضویت در حزب توده دارند و طی یک دهه اخیر نیز از لحاظ سیاسی شخصیت جنجال سازی بودند اما با این حال تحقیقات شگرف ایشان در تاریخ بنی اسرائیل و زرسالاران یهود در قرون وسطی و جدید از حیث یافته های بکر و جامعیت یگانه و بی نظیر است. البته از حیث معرفتی آنچه که حداقل در آثار ایشان برای بنده غیر از اطلاعات ذی قیمت اش مفید است همان چیزی است که تحت عنوان سنن شیطانی تاریخ می نامم. یعنی روش ها و قواعد عینی و انضمامی اعلاء ترین صحابی شیطان برای انقیاد و سیطره بر بشر که قرن ها سابقه دارد و نسل اندر نسل منتقل می شود. لذا مطالعه آثار ایشان را در کنار آن نگاهی که ما به فلسفه تاریخ داریم بسیار مفید می دانم. لذا مناسب دیدم که مطالعه آثار ایشان را به دوستانی که در زمینه تاریخ غرب مطالعه می کنند توصیه کنم. http://ketabnak.com/comment.php?dlid=10851 با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید باید از آثار آقای عبداللّه شهبازی استفاده کرد، ولی با نگاهی که در دل حوادث تاریخ به حضور خدا و سنت‌های الهی نظر داشت، همان‌طور که قرآن در نگاه به حادثه‌ها به ما می‌آموزد. موفق باشید
66
متن پرسش
سلام علیکم بنده به خوبی واقفم که سوالی که در پی می اید بسیار کلی است ولی استدعا دارم تا انجا که ممکن است جنبه های مختلف ان را برایم توضیح دهید سوال این است :من در مقطع کارشناسی رشته فلسفه غرب تحصیل می کنم حال چگونه باید همسو با تحصیل خود در جهت تحقق فرج تلاش کنم
متن پاسخ

جواب: زمینه‌ی تحقق تمدن اسلامی و ظهور فرج نهایی در راستای تحصیل جنابعالی به نظر بنده علاوه بر نقد غرب، مجهزشدن به فلسفه‌ی حکمت متعالیه است. خوب است که نظر رهبری«حفظه‌الله‌تعالی» را در مورد فلسفه‌ی ملاصدرا«رحمة‌الله‌علیه» در سمینارهایی که به این منظور تشکیل شد دنبال بفرمایید. بنده نکاتی از آن را در بحث «آیات قرآن و پلورالیسم» که در سؤال و جواب‌های سایت هست آورده ام، به آنجا رجوع کنید. موفق باشید

29330
متن پرسش
سلام استاد: سؤالی خدمتتان داشتم که ضمن بیان دو مقدمه می‌پرسم: ابتدا دو مقدمه: مقدمه اول: از طرفی، در قرآن کریم آیات ۴٣ و ۴۴ سوره طه، خدای سبحان به موسی (عليه السلام) می‌فرماید که با برادرت هارون بسوی فرعون برو، و وقتی رفتی سراغ آن فرعون طغیانگر، با قول نرم و لیّن با او سخن بگو بلکه قلبش خاشع شود و تذکر یابد: سوره طه: اذهَبا إِلىٰ فِرعَونَ إِنَّهُ طَغىٰ، فَقولا لَهُ قَولًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَو يَخشىٰ (۴٣ و ۴۴) *** مقدمه دوم: از طرف دیگر، در روایات کثیری داریم که با فرد متکبر باید تکبر ورزید، تا استکبارش بشکند و ذلیل و خوار شود، بلکه خاضع شده و دست از تکبر بردارد: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: «اذَا رَأَیتُمُ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْ امَّتِی فَتَوَاضَعُوا لَهُمْ، وَ اذَا رَأَیتُمُ الْمُتَکبِّرِینَ فَتَکبَّرُوا عَلَیهِمْ، فَانَّ ذَلِک لَهُمْ مَذَلَّهٌ وَ صَغَارٌ» «آن گاه که در میان افراد امت من، به انسان های مؤمن متواضع برخوردید، با آنان تواضع کنید، ولی اگر به انسان های متکبر برخورد نمودید با آنان تکبر ورزید. زیرا این روش، برای آنان خواری و حقارت می آورد». [جامع السعادات، ج 1، ص 363.] قال النبی (صلی الله علیه و آله): تَواضَعُوا مَعَ المُتَواضِعینَ فَإنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعینَ صَدَقَهٌ وَتَکَبَّرُوا مَعَ المُتَکَبِّرینَ فَإنَّ التَّکَبُّرَ مع المُتَکَبِّرینَ عِبادَةٌ. با اهل تواضع متواضع باشید که این فروتنی صدقه است، و با متکبرین تکبر کنید که این تکبر عبادت است. (الحکم الزاهرۀ، آثار الکبر، ص 578) قال أمیرالمومنین (علیه السلام): التَّکَبُّرُ علَی المُتَکَبِّرینَ هو التّواضُعُ بِعَیْنِهِ. «تکبّر کردن با افراد متکبّر، خود عین تواضع است». (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج٢٠ ص٢٩٨ کلمه ۴١٠) *** حالا سؤال : جمع بین این دو طرف چطور می‌شود؟ از طرفی باید با مستکبرین به روش متکبرانه برخورد داشت، و از طرفی خدای سبحان به موسی می‌فرماید که با فرعون نرم و لیّن سخن بگو بلکه دلش نرم و خاشع شود. عجیب هم اینکه فرعون از بس متکبر بوده که نامش نماد تکبر (تفرعن) و ضرب المثل درمیان متکبربن است. آن فرعونی که هم شدت ظلم داشت در کشتن ٢۵ هزار نوزاد پسر و به بردگی و بیگاری گرفتن مردان و زنان بنی اسرائیل، و هم شدت تکبر و استکبار داشت که ندای ربوبیت خودش بر تمام شئون زندگی مردم را سر می‌داد و «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی» می‌گفت (بمانند مستکبرین آمریکای امروزی). آن‌هم خدای سبحان این دستور بر گفتار نرم با مثل چنان فرعونی را دارد به حضرت موسایی می‌فرماید که اگر بنا بود دستور به گفتار سخت و متکبرانه با فرعون بدهد از موسی بیشتر ساخته بود، چرا که موسی از شدت ابهت و غضبش بخاطر خدا ضرب المثل و مظهر در هیبت و غیرت و بطش و شدت است. + وَ مِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ لَهُ هَيْبَةُ مُوسَى + مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ، وَ إِلَى نُوحٍ فِي حِكْمَتِهِ، وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي حِلْمِهِ، وَ إِلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا فِي زُهْدِهِ، وَ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ فِي بَطْشِه، وَ إِلَى سُلَيْمَانَ فِي قَضَائِهِ، وَ إِلَى أَيُّوبَ فِي صَبْرِهِ، وَ إِلَى إِسْمَاعِيلَ فِي صِدْقِه‏‏ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب‏. - همین مضمون در مناقب مولا در روایاتی دیگر: + و إِلَى مُوسَى فِي بُغْضِ كُلِّ عَدُوٍّ لِلَّهِ وَ مُنَابَذَتِهِ + و إِلَى مُوسَى فِي هَيْبَتِهِ + و إِلَى مُوسَى فِي شِدَّتِه ... آخرالکلام، با امثال فرعون که در رأس مسندهای نظام سلطه و استکبارند، ولو به هیبت و شدت موسوی باشیم اما باید نرم و لیّن سخن بگوییم، یا نه باید در برابر مستکبرین تکبر کنیم و سخت و متکبرانه سخن بگوییم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر می‌آید این‌که حضرت حق به حضرت موسی و هارون «علیهماالسلام» فرمودند با این‌که فرعون طغیانگر است با او رفتار نرم و لیّن داشته باشید؛ دو وجه دارد: یکی وجهی که مرحوم شهید مطهری در تفسیر آن آیه متذکر هستند بدین معنا که شاید بر اساس فطرت انسانی‌اش به خود آید وقتی اینچنین نرم و دلسوزانه با او برخورد شود؛ و وجه دیگر می‌تواند این باشد که آن دو بزرگوار نشان دهند فرهنگ ایمانی چه فرهنگی است تا درباریان که بعضاً آمادگی لازم را داشتند، به خود آیند. مثل مؤمن آل فرعون یا همسر خود فرعون. در ضمن از روایات خوبی که در رابطه با تواضع در مقابل اهل ایمان و تکبر در مقابل متکبرین فرستادید، تشکر می‌کنم. آری! تکبر در مقابل متکبر وقتی معنا می‌دهد که حق برای او روشن شده باشد و او به جهت خودخواهی‌اش آن را نپذیرد. موفق باشید

5154
متن پرسش
سلام لطفا به سوالی که پرسیدم با نام عادت زده جواب بدین خیلی میخوام بدونم شما چجور بین ازدواج وادامه تحصیل اونم برای کسی که بی نظمی وتنبلی کرده وعقب شده جمع میبندید اجرتون با مادرم حضرت زهرا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءالله با برنامه‌ریزی و قراردادن هرکاری در جای خود کار جلو می‌رود. موفق باشید
8370

رزقبازدید:

متن پرسش
سلام ایا این حرف درسته؟ با تلاش بسیار بیش از حد معمول،روزی بیشتر نمیشه یعنی روزی من مشخصه و من در دو شیفت کار میکنم که هزینهی بچه ای را بدهم کار بیهوده ایست؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: وقتی ما در حدّ وظیفه تلاش کنیم و با خوش‌رویی و صله‌ی رحم کار را جلو ببریم رزقی که باید به ما برسد می‌رسد. موفق باشید
4696
متن پرسش
باسمه تعالی باسلام وخداقوت خدمت استادگرامی بنده بحمدلله ازتوضیح وتبیین های جنابعالی درموردسخنان امام خامنه ای بسیاربهره می برم .اماسئوالی که برایم مطرح است ونتوانسته ام ازلابلای کلام شما پاسخش رابیابم نظرتان درموردجبهه پایداری ومواضع سیاسی علامه مصباح است این جبهه ومواضعشان تاچه حدموردتاییدجنابعالی می باشدچون جبهه پایداری که همه جانبه تحت حمایت علامه هست واستادمصباح هم بابرداشتی که من ازسخنان رهبری درموردایشان داشته ام موردتوجه وعنایت خاص رهبری هستندبه طوری که درموردشخص دیگری کمتراین عنایت خاص رهبری مشاهده می شودمستندبنده سخنان رهبری درزمانها ومناسبتهای مختلف هست که چون جنابعالی بطوردقیق از فرمایشات ایشان اطلاع داریدلازم به ذکرآنها نمی باشد.لذاباتوجه به اینکه متاسفانه ماازاصفهان فاصله زیادی داریم وتوفیق درک حضوری محضرتان رانداریم فقط ازطریق سایت وآثارجنابعالی ازنظراتتان بهره می بریم وازطرفی من طبق تفسیرشمادرباره سخنان رهبری دیدگاه ایشان رادرحوزه شهرمان برای دوستان توضیح می دهم بنابراین خواهش می کنم بطورواضح ومشخص نظرخودرادراین موردبفرماییدتابنده سخنان رهبری درموردشخص علامه مصباح وبه تبع آن جبهه پایداری راآنطوری که مطابق واقع باشدبفهمم وبیان کنم درضمن اگرامکان طرح درسایت رانداردلطفا پاسخ رافقط به ایمیل بنده ارسال فرمایید ازاینکه وقت شمارامی گیرم عذرمی خواهم ودراین ماه عزیزالتماس دعادارم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در یکی از جواب‌ها عرض کردم؛ جبهه‌ی پایداری نه‌تنها مثل بعضی از جریان‌ها که حجاب انقلاب‌اند، حجاب انقلاب نیست بلکه همه‌ی تلاشش آن است که جهت‌گیری انقلاب در نظام ارزشی‌اش به حاشیه نرود و تلاش و دلسوزی طاقت‌فرسای حضرت علامه آیت الله مصباح در این راستا است. هنر جبهه‌ی پایداری باید آن باشد که در ذیل شخصیت آیت‌الله مصباح، یک جبهه‌ی فکری فرهنگی شود و نه یک حزب سیاسی. زیرا ما شدیداً نیاز داریم که جامعه به رشد فکری فرهنگی برسد تا مشکلاتمان حل شود و این رسالت بزرگی است که باید فراموش نگردد. موفق باشید
17064
متن پرسش
سلام استاد خسته نباشید و خدا قوت: 1. فایلی که عرض کردم طرح جامع طلبگی است، به ایمیلتان ارسال شد، اگر صلاح دانستید نگاهی انداختید، به بنده بفرمایید که حالا که حضرت آقا هم این طرح را تایید کرده اند، آیا می شود ما به طور شخصی از آن طرح جامع استفاده کنیم؟ 2. بنده وقتی محضر اساتید و اولیا الهی می رسم، بعضا اصلا دلم نمیاید سوال بکنم یا جلو بروم، مثلا همین دیدار اخیر با که با استاد جوادی آملی داشتیم، همه جلو می رفتند و مسايل کوچک و بزرگ می پرسیدند، و بیشترشان در شان ایشان نبود ولی ایشان هم جواب می دادند، ولی بنده اصلا دلم نمی آمد سوال بپرسم، در دلم می گفتم وقتشان را نگیرم، گرچه جلسه عمومی بود. 3. چطور می شود که امثال حضرات آیات جوادی آملی و حسن زاده آملی ها هم ریاضی می دانند، هم حکمت، هم عرفان، هم قرآن، هم بقیه علوم؟ اصلا چگونه وقت کرده اند اینگونه ممحض بشوند در علوم زیاد؟ آن نکته ای که باعث شده ایشان بدنبال علوم مختلف باشند چیست؟ مگر نه این است که توحید خالص علم «نقطه» را به انسان خواهد داد؟ پس چرا در زندگینامه علامه حسن زاده می خوانیم که ایشان ریاضیات هم خواندند، نجوم هم خواندند، مطمئنا این خواندن با خواندن های دیگران فرق دارد، ولی نمی دانم چه فرقی، اگر می شود راهنمایی کنید. التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علوم عقلی اعم از ریاضیات و هیئت، ذهن را برای فهم دقایق عالم منظم و آماده می‌کند و علم طبّ به آن صورتی که حضرت آیت اللّه حسن‌زاده دنبال فرموده‌اند، موجب می‌شود که بتوانند به بهترین شکل از بدن خود استفاده کنند. موفق باشید

14029
متن پرسش
با سلام: مدتی ست که پس از خواندن بحث حرکت در حکمت متعالیه در تلاشم تا مقاله ای در مورد قوه و انرژی در فیزیک و فلسفه بنویسم به همین خاطر نیاز به راهنمایی دارم. سوال من این است، همان طور که می دانید ملاصدرا در بحث حرکت در نهایت اثبات می کند که حرکت از مجرای صورت نوعیه و از سوی مفارق افاضه می گردد و حال آن که در فیزیک منشا حرکت به خود ماده نسبت داده می شود. اگر دقت شود مسئله ی مهمی است چرا که اگر اثبات شود که حرکت از سوی مفارق و ماورای ماده افاضه می گردد تمام تغییرات در این دنیا را باید به مفارق نسبت داد و این چیزی است که فیزیک خلاف آن را سالها و سالها در ذهن مردم جهان نشانده و به همین دلیل مردم چیزی جز ماده را منشا اثر نمی دانند. سوال این است که در فلسفه منشا حرکت مشخص است در فیزیک منشا حرکت چیست؟ نیرو است یا انرژی یا؟
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: آن معنا از حرکت که در فلسفه‌ی صدرایی مطرح است؛ تبدیل ذاتیِ قوه به فعل است که با إفاضه‌ی فیض از طرف عالَم معنا محقق می‌شود و این غیر از آن است که تصور شود حرکت از عالم معنا پدید می‌آید، بلکه تنها إفاضه‌ی فیض یا تجلیِ وجود در میان است و در علومی مثل فیزیک، اساساً بحث در ذات عالم ماده در میان نیست بلکه بحث در حرکت‌های نسبی است مثل حرکت الکترون به گِردِ هسته. موفق باشید

6704
متن پرسش
با سلام آیا از نظر شرع درست است که یک دختر خاستگار مذهبی و خوب خود را برای آمدن خاستگار بهتر رد کند تا با کسی ازدواج کند که در مورد مسایل معرفتی و انقلابی و ... همانند خودش به تفضیل رسیده باشد و یا به صرف قبول داشتن انقلاب و مذهب و مقید بودن به آن تکلیف شرعی دختر میشود که با خاستگار خود ازدواج کنیم ؟ با توجه به اینکه احتمال آمدن چنین خاستگاری در آینده 50-50 است
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر خداوند خواستگار خوبی بفرستد که دلیل منطقی بر نپذیرفتن آن نداشته باشید خداوند بعد از آن امور ما را به خودمان وامی‌گذارد و عملاً ناکام می‌شویم. موفق باشید
3613

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم - اینجانب موضوع تحقیقی دارم در ابطه با ایات انفسی در نهج البلاغه ( روح وفطرت وخلقت انسان ) از جناب عالی درخواست دارم که بنده را دراین زمینه راهنمایی کنید - معرفی کتاب و سایت ومطلب در این موضوع و.... با تشکر از جناب عالی
متن پاسخ
- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به این شکل روی نهج البلاغه کار نکرده‌ام. موفق باشید
186

بدون عنوان*بازدید:

متن پرسش
با عرض سلام لطفا بفرمایید ایا اگر کسی دین خود را از اسلام به ادیان دیگر تغییر دهد مجازات او اعدام است ؟ اگر جواب مثبت است لطفا دلایل آن را ذکر کنید . التماس دعا
متن پاسخ

سلام علیکم :
باسمه تعالی
اصل موضوع یک موضوع فقهی است و بنا به حکم الهی انجام می‌شود، و مسلّم پروردگارخیر خواهی که تمام شرایط را برای کمال بشر فراهم کرده وقتی حکم اعدام برای شخصی تشریع می‌فرماید نظر به جنبه‌ی کمالی جامعه دارد، و در همان راستا برای بشر دین ‌آورده تا انسان‌ها در ظلمات زندگیِ دنیایی پوچ و بی‌ثمر نگردند. پس شاید بتوان گفت کسی که با روبه‌روشدن با اسلام و این‌همه زیبایی که این دین با خود دارد، به اسلام پشت کند در اوج فساد و پستی است و چنین انسانی نبودنش برای خود و دیگران بهتر از بودنش است. والله اعلم
موفق باشید

108

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد طاهرزاده بنده چندی است که مطالعات اندکی در زمینه فلسفه در قرون وسطی مسیحی وبه خصوص فلسفه ابای اولیه کلیسا از جمله اگوستین آغاز کرده‌ام. در این حین به جمله مشهوری از اگوستین برخورکردم « من نمی‌فهم تا ایمان بیاورم بلکه ایمان می‌آورم تا بفهم » راستش را بخواهید بلافاصله بعد از خواندن این جمله آن را خیلی نزدیک به تعالیم شخص شما و کلا آنچه امروز از طریق وعاظ مذهبی در کشور ما تبلیغ می‌شود یافتم . من حدود 5-4 سال است که با مباحث و کتب و سی دی‌های شما آشنا هستم و اگرمنظور شما را خوب فهمیده باشم و بخواهم جمله اگوستین را به زبان شخص شما به خصوص، و دیگر وعاظ فعال مذهبی عموماً ترجمه کنم جمله‌های زیر نمودارمیشود. 1- اولین قدم در راه خود سازی و سعادت و جذب حکمت ناامیدی از خود است2- هی نگویند می‌دانم می‌دانم و احساس استغنا نکنید باید فقیر بود تا خداوند دریای حکمت خود را به روی قلب ما بگشاید3- حقیقت عقل و حکمت را با تفکر و مطالعه و استدلال صرف نمی‌توان بدست آورد بلکه در این راه عقل و شرع ، کوشش در مطالعه و تزکیه دو بال برای رسیدن به حکمت هستند4- آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آب از بالا و پست5- در مکالمه تلفنی به شخص بنده فرمودید : ملاصدرا را به دلیل توسل به کشف و و شهود بیناتر از بزرگانی می‌دانیم که برای درک حقیقت به صرف عقل متوسل شده‌اند. 6- البته مکتب‌های مثل مکتب تفکیک که اصولا مخالف فلسفه و عرفان و کاربرد عقل هستند و به روایت و حدیث صرف بسنده می‌کنند و آن را کافی می‌دانند نمی توانندبه نحوی درست به آیات و روایات برسند، بلکه فلسفه ملاصدرا و عرفان محیی الدین راه و وسیله خوبی است برای رسیدن به حکمت قرآنی و فهم احادیث ذات صمدانی، راه درست این است که ابتدا باید فلسفه خواند و بعد عرفان را شناخت تا راه برای فهم قرآن و روایات باز شود. همه بیانات فوق را می‌توان به نحوی از انحنا در بین سطور کتب و جزوات شما یا احیاناًَ سی دی‌هایی که از شما موجود است پیدا کرد. حال سوال اصلی این است که تفاوت ما با حکمت مسیحی که به بارزترین وجه در فلسفه و کلام اگوستین تجلی پیدا کرده است چیست و با توجه به اینکه حکمت مسیحی در مقابل هجوم ویران گر مدرنیته کمر خم کرد مگر ما چه چیز بیشتر از آن داریم، که داعیه مقابله با آن را داریم. قصد بنده در این نوشتار این است که با توجه به شناختی نسبی که از مباحث شما و روح کلی حاکم به آن دارم جواب‌های احتمالی شما را پیش بینی کنم و با ناکافی دانستن آن (البته به زغم خودم) در انتظار جواب تازه‌ای از طرف شما باشم 1- ممکن است شما بفرمایید که تفاوت حکمت شیعی و حکمت مسیحی فرهنگ غنی انتظار و پرچم سبزرنگ آن است که باعث می شود تا شیعه هیچگاه در خود احساس رخوت و ناامیدی نکند و همیشه به دنبال تغییری اساسی در اوضاع کنونی جهان باشد و به عبارت بهتر هیچگاه در فرهنگ کنونی ذوب نشود. متاسفم که بگویم فرهنگ انتظار که شما آنرا متعلق به حکمت شیعی می دانید، باذات بشر ممزوج شده است و هرگاه که بشر بوده است در پی شرایطی بهتر با ظهور منجی آسمانی بوده است که این منجی در یهود «مشیاه» و در مسیحیت شخص حضرت مسیح و کلمه الهی نامیده می‌شود. و تاریخ گواهی می‌دهد که کشیشان مسیحی با توسل به همین فرهنگ، مسیحیان را برای جنگهای صلیبی آماده می‌کردند. و وعده ظهور منجی در بیت المقدس را می‌دادند. و روح مبارزه جویی و مقابله همیشگی با کفر و استکبار را که به نظر آنها در مسلمانان جلوه‌گر شده بود همیشه در بین مسیحیان زنده نگه می‌داشتند. 2- ممکن است شما بگویید که تفاوت ما در دارابودن فرهنگ سرخ حسینی است که در صحرای کربلا عارفانه ترین و عاشقانه ترین و حکیمانه ترین رفتار و عبودیت محض را به نمایش می‌گذارد و شعار جاویدش همیشه در گوش شیعیان طنین انداز است، که کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و جوان شیعی می‌داند که هیچگاه و در هیچ زمان توقف جایز نیست و در راه رسیدن به مطلوب باید از همه چیز گذشت و خود را وقف اعتلایی احکام اسلام ناب در تمام نقاط کره خاکی کرد و همین اندیشه است که لرزه بر اندام مستکبرین عالم انداخته است و خواب راحت را از چشم آنها ربوده است. پس فرهنگ حماسه یکی از مهمترین آوردها و داشته‌های تشیع است. باید بگویم که فرهنگ مسیحی از این جنبه هم بی بهره نیست. کدام حماسه قدرتمنند تر از اعتقاد عمومی مسیحیان مبنی بر مصلوب شدن کلمة اللة بر صلیب است و کدام واقعه می‌تواند غم بارتر از این باشد که خدا خودش را برای برون رفت جامعه از گناه، یعنی همان که حسین ابن علی احیای سنت جدش خواند ، مصلوب می‌کند. و تاریخ گواهی می‌دهد که امثال پولس قدیس و یوستین شهید با اقتدا به همین واقعه و در راه پیشبرد کلمه اللة در جامعه به فجیع ترین وضع ممکن کشته شدند وسرهایشان از بدنشان جدا شد تا عبرت سایرین گردندو تا حدود 400سال (یعنی تا رسمیت یافتن کلیسا و مسیحی شدن کنستانتین) چه بسیار انسانهای شریفی که قدم در همین راه گذاشته و جان خود را از دست دادند و یا در ورزشگاه آپوپولیس و تحت انظار رومیان وحشی خوراک شیران و پلنگان امپراطور شدند ولی دست از مبارزه برنداشتند آنها همه به مسیح مصلوب اقتدا می‌کردند. باید گفت که اگر ما یک حادثه دراماتیک چون کربلا داریم تعداد این حوادث در فرهنگ مسیحی در طی 400سال بسیار است. البته باید دانست که افول تدریحی تفکر دینی و حکمت مسیحی را نباید در قرن چهاردهم میلادی و به دنبال زر اندوزی کشیشان جستجو کرد (هر چند که این حوادث چون شعله‌ای بر انبار باروت بود) باید برای جستجوی علت این افول ده قرن به عقب‌تر بر گردیم، یعنی قرن چهارم میلادی و مسیحی شدن کنستانتین و ورود عالمان دینی به دستگاه سیاست و جاه طلبی و کسب قدرت که پای بزرگترین قدیسان را می‌لغزاند و این حکمت را از درون تهی می‌کند و اتفاقات بعدی پی آمد ضروری آن است . 3- ممکن است بگویند که برتری ما در دا شتن معجزه همیشه جاوید یعنی قرآن است که به اذعان همه متخصصان و مورخان و برخلاف اناجیل چهارگانه مسیحیان از دست برد تحریف درامان مانده است و حال ما می‌توانیم افتخار کنیم که این همان کلام حق است که بر صفحه نقش بسته است ونه نوشته‌های چهار انسان غیرمعصوم و خاکی که معلوم نیست چه مقدار از آن حقیقت است و چه مقدارش دروغ، به خصوص اینکه شیعه از وجود راسخون فی العلم که همان مفسرین این کلام هستند نیز برخوردار است. گذشته از استدلالات نسبتاَ قابل قبولی که مسیحیان برای توضیح تکثر اناجیل دارند باید عرض کنم که آنچه شما آن را بزرگترین افتخار و فرصت می‌خوانید که همان تحریف ناپذیری و اصالت قرآن است و افتخار داشتن مفسرین آن را نیز برای شیعه محفوظ نگاه می‌دارید ، برعکس بزرگترین خطر و تهدید برای آن است . مثال شخصی که بند مدال افتخار دور گردنش گره خورده و آن را خفه می‌کند. چرا که اگرچه مدال افتخار عدم تحریف بر گردن ما است ولی از خطر گره‌هایی کور تفسیرهای نادرست وتفسیر به رای چگونه می‌توان خلاص شد زیرا هر اندیشه‌ای بنا به موقعیت علمی خود فهمی از این کتاب که البته تحریف ناشده است دارد و آن را به جامعه عرضه می‌کند و از انجا که تفسیر کتاب تحریف ناشده است گویی همه زبانها برای انتقاد لال و همه چشمها کور می‌شد. مضاف بر اینکه بعد تاریخی ما از آن ذوات معصوم که مفسران حقیقی این کلامند لاجرم ما را در دائم بحث‌های بی‌پایان فلسفه تاریخ و علم رجال و درایه‌ می‌اندازد که در اخر نیز دست ما خالی است و حتی اگردست پر هم باشیم و اثبات کنیم که این کلام حتما از معصوم است باز در دام تفسیرهای مختلف و حتی متناقض می‌افتیم که از این کلام می‌شود و قص علی هذا. و لازم به تذکر نیست که گاهاً این تفسیرهای گوناگون از کلام معصوم و نص قرآن به خاطر بار معنوی و انتصاب به کلام تعریف ناشده‌ای که یدک می‌کشیده‌اند چه خسارات جبران ناپذیری بر ما وارد کرده اند که تبعیدهای امثال ملاصدرا و آوارگی‌های او در بیابانهای قم و ظهور متحجرین قشری صفت و حتی امروز ظهور اسلام امریکایی و اسلام انگلیسی و اسلام مارکسیت و اسلام هزار کوفت و زهرمار دیگر از نمونه های آن است. و اگر بیان شود در این عصر باید به عالمان ربانی و فقیهان صمدانی رجوع شود باید بگویم که دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر ... لازم به تذکر می‌د‌انم که امروز گروهی در جواب به این سوال که چرا غرب غرب شد به این جواب راحت الحلقوم بسنده می‌کنند که کتابشان قدرت و کشش تطابق با زمان را نداشت و لذا در فرهنگ رومی غرب غرق شد و ابلهانه به این نکته بی‌توجهند که اگر اینگونه است چرا این بلا به سر هند و چین نیامد که اپانیشادها و سرودهای مذهبیشان که سراسر شعر و افسانه است. و چرا مسلمانانی که قرآن را دارند برای کرواتی شدن سرو دست می‌شکنند. 4- محتمل ترین جواب شما را در آخر می‌آورم. و آن اینکه شاید شما بگوئید شیعه دارای یک فرهنگ حکمی- حضوری خاصی است که آن را در هیچ فرهنگی نمی‌توان سراغ گرفت. من هیچگاه معنی درست این عبارت را نفهمیدم. و لذا نقد اکنون من نقد به فهم خودم از این عبارت است و نه نقد به اندیشه شما. آنچنان که من فهمیده ام ما دارای فرهنگی هستیم که در آن حضور و اتصال به غیب و ملکوت و حضور حق در همه مناسبات و توحید در همه جوانب هستی بشری در آن حرف اول را می زند و البته این فرهنگ در قرآن و کلام خاندان وحی متجلی شده است. من هرگز در وجود چنین فرهنگی شک ندارم من حتی منکر تعلق بی چون و چرای آن به امامان معصوم و تمام انبیا و الیای الهی نیستم. چیزی که من در آن شک دارم به این است که در مقابل هجوم سهمگین مدرنیته و ظهور بشر غربی شده، از این فرهنگ کاری برآید. زیرا معتقدم که حضرت رب العالمین به اقتضایی ذات رحمیش نسبت به بندگان این فرهنگ نه تنها به ما بلکه به همه اقوام در همه تاریخ ارزانی داشته است من معتقدم که قدیسان و متفکران واقعی مسیحی از این فرهنگ بی‌بهره نبوده اند چنانکه طلبه‌ای ساعی، جازم و معتقد به فرهنگ اهلبیت به من می‌گفت که من هیچ جمله‌ای از اکهارت المانی نخواندم مگر اینکه به یاد یکی از احادیث امامان معصوم افتادم و باز من خودم شخصاً هرگاه در اندیشه مقدسانی چون اگوستین، آنسلم، اسکات اریژن، دیونو سیوس، اکهارت یا حتی امروز کی یرکگور و هایدگر به جمله‌ی زیبا برمی‌خورم چه بسا که بی‌اختیار اشکم جاری می‌شود، کتاب را رها می کنم، چشم‌هایم را می‌بندم و اجازه می‌دهد تا شیرینی و عمق این کلام را جانم با تمام وجود لمس کند. آری طوفان مدرنیته و فرهنگش سهمگین‌تر از آن است که این عوامل را یارای مقابله با آن باشد و همین جاست که در جواب این سوال که به راستی چرا غرب در غرب غرق شد نوشتاری دیگر لازم است. والسلام 14/9/1387
متن پاسخ
جواب: باسمه تعالی؛ علیکم السلام: خدا را شاکرم که چنین جوانانی را با این‌گونه دغدغه‌ها در این دوره به صحنه آورده است تا زمینه‌ی هرچه محکم‌تر ظهور حق فراهم گردد. با این وسعتی که جنابعالی بحث را در شقوق مختلف طرح فرمودید جواب همه‌ی آن شقوق برای بنده با داشتن فرصت محدودمشکل است، ولی چون همه‌ی این دغدغه‌ها را می‌شناسم فکر کنم در مباحث مطرح‌شده در کتاب ها و جزوات در شرایطی مختلف به وجهی از وجوه آن پرداخته شده است. از این‌که باید تأکید کنم بنده امثال حضرت علامه‌طباطبایی«رحمة‌الله‌علیه» و حضرت علامه حسن‌زاده«حفظه‌الله‌» را ادامه‌ی مکتب برهان و عرفان صدرایی می‌دانم که بگذریم. باید عرض کنم فراموش نفرمایید که روح فهم آگوستینوس که شما هم جمله‌ی او را نقل کردید و گویا از اشعیای نبی نقل شده، با ظهور توماس‌آکوئیناس به حاشیه رفت و آکوئیناس رجوع به ارسطو را پیشه‌ی خود کرد و گفت : «من این کافر را غسل تعمید دادم» و بزرگان بررسی تاریخ غرب معتقدند نقش آکوئیناس در نزدیک‌کردن غرب به غرب جدید نقش بارزی است. نکته‌ی دیگر؛ همان‌طور که متوجه‌اید مطالب بسیار ارزشمند در متون همه‌ی ادیان هست و دانشمندانِ معتقد به آن متون بهره‌های زیاد از آن ها برده‌اند و نیز به بشریت ارائه فرموده‌اند. ملاحظه بفرمایید غربی می‌خواهد مدیریت جهان را به عهده بگیرد که هیچ‌کدام این‌ها نیست، نه اندیشه‌ی بوکهارت است و نه اندیشه‌ی هایدگر، این‌ها همه راه‌های عبور از مدرنیته را به مردم خودشان توصیه می‌کنند بدون آن‌که جز آماده‌گری کار دیگری بتوانند انجام دهند. در حالی‌که به گفته‌ی مرحوم «فردید»« اگر در زمان تحقق انقلاب اسلامی هایدگر زنده بود، تحقق اهدافش را به او نشان می‌دادم »که چگونه می‌توان با مدیریت خاصی که فرهنگ تشیع در خود دارد بر خلاف اراده فرهنگ مدرنیته انقلابی با «الله اکبر» به جای« غرب اکبر» به‌پا کرد. اجازه بدهید بی‌انصافی شما را نسبت به تفاسیر قرآن؛ پای شور جوانی‌تان بگذارم و متذکر شوم نگاه نهادینه‌ای که در روح تشیع توسط امامان معصوم«علیهم‌السلام» شکل گرفته، موجب شده تفاوت تفاسیر اصیل به جهت ظرفیت کلمات قدسی قرآن باشد و با سیری عمیق در تفاسیر قرآن هرگز به متناقض بودن آن‌ها نمی‌رسیم. از بزرگی های آگوستین و بوکهارت و هایدگر گفتید،آری چرا وقتی متوجه این‌همه سرمایه برای عبور از مدنیته در جهان هستیم امیدوار نباشیم با مدیریت مکتب تشیع می‌توان معادله‌ی جهان را به نفع فکری بالاتر از فرهنگ مدرنیته به‌هم زد؟ مگر بنا ست ایران به تنهایی چنین کاری را به دوش بکشد؟ ما امروزه امثال هایدگر را در کنار ملاصدرا پتانسیلی بزرگ برای آینده‌ی جهان می‌دانیم. عنایت داشته باشید به گفته‌ی دکتر داوری: «وقتی از عظمت یا انحطاط تمدن‌ها و کشورها می‌گوییم می‌دانیم که عظمت یک‌باره حاصل نشده و انحطاط اتفاقی نبوده» موفق باشید
23431
متن پرسش
https://www.jamaran.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-5/588194-%DB%8C%D8%A7-%D8%AE%D9%85%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%A8%DB%8C-%D8%AA%D9%88-%DA%AF%D9%84%D8%B4%D9%86-%D8%A8%DB%8C-%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%B3%D8%AA سلام استاد: نظرتون راجع به شعر بالا چیست؟من که منقلب شدم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! قصه‌ی سوک امام، قصه‌ی جدایی بهترین انسان دوست‌داشتنی است در آن حدّ که «کز سنگ ناله خیزد وقت وداعِ یاران». شعر مرحوم احمد عزیزی ناله‌ی بزرگی بود که از جان همه‌ی انسان‌های حق‌شناسِ آن زمانه ظهور کرد و به حق، همان‌طور که او در سوک آن مرد الهی در خطاب به او می‌گوید: «ای لب آیینه حیرت گوی تو / خاک بر چشمان ما بی روی تو». خدا احمد عزیزی را رحمت کند چه خوب آن شعر را سروده است. موفق باشید

هین مگر هنگام هیجا آمده

یا مسیحا بر چلیپا آمده

هین مگر این زلزله تنزیل بود

یا طنین بال میکائیل بود

پاره شد چون فرق حیدر مه مگر

قبض شد روح رسول الله مگر

این خروش خون خیرالناس بود

یا کریوه یا اخی عباس بود

ای تو سکان سکینه مؤمنین

نوح امت، کشتی حق، قطب دین

ای ز صرع عشق تو غلیان خلق

رعشه ی ایمان تو در جان خلق

ای یل نفس پلید انداخته!

ای حسین با یزید انداخته!

ای بقا نوشیده پیر فانیان

خرقه پوش حلقه ی روحانیان

ای حسن پیموده ی راه حسین

پرچم خون بر گلوگاه حسین

معنی بیگانه با حرف آمده

یکه مرد الف در الف آمده

ای نفیر پنج تن آل عبا

چار قطب ارض را زیر قبا

ای به تو، روح خدا در گل شده

لامکان تا لامکان نازل شده!

ای به اوج لافتی شهپر زده

حیدر این دوره ی خیبر زده

ای به خندق بیرق فریاد ما

تیغ تو بر ذوالفقار آباد ما

ای سیه پوش تو خیل انس و جن

بهترین تفسیر نفس مطمئن

ای به نور مصطفی آیینه دار

ای نخستین حیدر بی ذوالفقار

ای غریو نینوا در هی هی ات

زینبستان زینبستان در پی ات

ما مرید بیدل راه توییم

ما ز هر آیینه خون خواه توییم

ای خم و می را به نی انداخته

خلق را در های و هی انداخته

هین مرو خلقی سقیم خود مکن

امت ما را یتیم خود مکن

ای گل حق این چه لالا کردن است

این چه وقت کوچ بالا کردن است

ای لب آیینه حیرت گوی تو

خاک بر چشمان ما بی روی تو

ما همه آیینه یاد تو ایم

بچه های نازی آباد تو ایم

ای صدای سرخ مظلومان مرو

یا خمینی جان محرومان مرو

دیگر آن قرآن ناطق، آه نیست

نقطه ای از باء بسم الله نیست

شیعیان! نالنده و مویان روید

در پی اش یا بن الحسن گویان روید

گرچه این عصر ظهور نایب است

قائم آل محمد غایب است

یا خمینی بی تو گلشن بی صفاست

داغ تو همرنگ داغ مصطفاست

بی تو یک دانگ رسالت مانده است

قسط در برج عدالت مانده است

وای بر ما بی تو می میریم ما

قسط خود را از که می گیریم ما

یا خمینی کفه ی ایمان تویی

در ترازوی خدا میزان تویی

یا علی شیر دغل گیرت کجاست؟

یا ولی عصر شمشیرت کجاست؟

یا علی مقداد کو عمار کو

استخوان مردی ابوذروار کو

آنکه بشکافد ز هم وقت فرود

کعبه  الاحباری آل سعود

وای بر ما قافله ی فرصت گذشت

چارده قرن از پی هجرت گذشت

پی به پی پیک بهاران می رود

هشت قرن از سر بداران می رود

هادی گم کرده را هان پس کجاست

مهدی ما بی پناهان پس کجاست

ای ولی مؤمنین لب باز کن

کعبه را از نو طنین انداز کن

لاله در تمثیل این غم نارس است

مهدیا داغ خمینی مان بس است

شیعیان زنجیر باید زد به خون

تا بهشت سرخ زهرا لاله گون

از چمن سبزی گذشت از لاله جوش

چون تهی شد جام پیر زهر نوش

فتنه چرخ مقرنس را ببین

آتش بیت المقدس را ببین

ای گروه مؤمنین وقت عزاست

حضرت صاحب زمان صاحب عزاست

قلب عرفان بی تپش در سینه شد

وه چه خاکی بر سر آیینه شد

ای ز عطر پاک عرفان دامنت

باغ کنعان در گل پیراهنت

بی تو وهمی از بهاران مانده است

سایه ای از سر بداران مانده است

شب شد و من همچنان دم می زنم

دم از آن خورشید عالم می زنم

جاده جاری گشته و ما می دویم

شب شد و ما بی خمینی می رویم

دشت تفصیل سواران می دهد

باغ بوی سر به داران می دهد

ما شب خود را شبانی می کنیم

در عدم ها دشتبانی می کنیم

دختران چون اشک در آیینه اند

مثل داغی کودکان بر سینه اند

کودکان این لاله های تازه جوش

گریه می نوشند از جام خروش

روح مجروح خدا تندیس شد

قطب ما امروز مغناطیس شد

شاعری پرسید از من در صعود

بی خمینی می توان آیا سرود

من برایش حیرتی آتش زدم

تکیه بر ابری تجلی وش زدم

می توان بر تیغه ی لا لانه کرد

می توان در خنجرستان خانه کرد

می توان زنجیر غربت را جوید

می توان تا بوسعیدستان دوید

می توان بر ملک ری نخجیر زد

می توان تا جور هم زنجیر زد

می توان آری به صحرا شن گریست

لیک باید لال در باطن گریست

پیر از چنگ مریدان رفته است

رو به شاباش شهیدان رفته است

ای مریدان ما دچار هیبتیم

حق تجلی کرده و در غربتیم

یاد داری بر مصلای صلیب

ناله ی آن صد نیستان عندلیب

ما که بیرق دار بودا نیستیم

امت وهم یهودا نیستیم

این فغان آیینه دار ساز ماست

این تشنج سنت آواز ماست

ما دلی داریم از خون ریش ریش

ما عزاداریم از ده قرن پیش

شیعیان تیغ جلالی می خورند

برگ خشک خشک سالی می خورند

زخم می نوشند اینان مست مست

شیعیان شیرند حتی در شکست

رخ مپوش از داغ محمل های ما

ذوالفقار اینجاست در دل های ما

هر کجا شور حسینی می شود

یک خمینی صد خمینی می شود

رفت از خوف خمینی شب به غار

این فقط یک تیغه بود از ذوالفقار

تیغ اول رقص ربانی کند

تیغ دوم ظلم را فانی کند

تیغ اول تا دل کفار رفت

نایب آمد هول استکبار رفت

تیغ دوم کعبه را رقصان کند

آنچه حیدر کرد با بت، آن کند

وه چه خبطی آن سلاله ی بید کرد

شیر ما را در نجف تبعید کرد

بیشه هرگز هیبت شیری نکاست

از نجف جز شیر هرگز برنخاست

ای سد راه سکندر بازگرد!

ای قلاووز ای قلندر بازگرد!

ما ظهورستان نامت می شویم

کاسه ی راه کلامت می شویم

ای خدا نوشیده و فانی شده

رخت فانی افکنده ربانی شده

بی تو ما را سایه ما را سوره نیست

دامن البرز را اسطوره نیست

بی تو زخم کهنه افیون می خورد

شیعه می نالد، زمین خون می خورد

آه ای آیینه داران سنگتان!

جاده های بی خمینی ننگتان!

بوی خون در شیعیان بیدار شد

باز تاریخ زمین تکرار شد

روح ها بر شطی از تن می روند

دختران شیون به شیون می روند

آه این روح بلند آب هاست

این همان عصیانگر خیزاب هاست

از عدم می خورده پیر مست رفت

عاشقان انگار عشق از دست رفت

از خروس قریه بانگی مانده است

این ولایت را دو دانگی مانده است

بی خمینی خانقاه نور نیست

بی خمینی هیچ کوهی طور نیست

ای عدم پیمودگان خنجر کجاست

ای ز شب برگشتگان! حیدر کجاست

ابر می گرید بیابان نیز هم

کوچه می نالد خیابان نیز هم

(احمد عزیزی، شرجی آواز، صفحه 81)

18172
متن پرسش
سلام: مطلبی از جناب استاد حسن زاده آملی خواندم که آنچنان متوجهش نمیشم میشه لطفا برای من توضیحش دهید نمیدونستم از چه کسی بپرسم ممنون میشم جوابمو بدین چون به شدت برام مهمه توحــید صَـــمَدے قــــرآنـــے: هو
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: توحید صمدی قرآنی یعنی توحیدی که حضرت حق را «صمد» بدانیم به آن معنا که او در همه‌ی عالم به خودْ حاضر است و در مخلوقاتْ به اسماء الهی ظاهر می‌باشد. پیشنهاد می‌شود کتاب «ده نکته در معرفت نفس» را همراه با شرح صوتی آن مطالعه فرمایید تا این معانی برایتان روشن شود. کتاب و شرح صوتی آن بر روی سایت هست. موفق باشید

11590
متن پرسش
سلام: لطفا بگویید تزکیه چیست؟ چه نوع تزکیه ای کنم تا بیشترین ثمره را بگیرم؟ سخت ترین تزکیه چیست؟ خواهشا یک کتاب درباره تزکیه معرفی کنید؟ (هم از خودتان و هم از دیگران) ده نکته را خوانده ام.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آیت اللّه شجاعی سه جلد کتاب تحت عنوان «مقالات» دارند، در این مورد بسیار مفید است، بنده نیز آن را شرح کردم. سی‌دی شرح صوتی آن را می‌توانید از مسئول این کار در گروه فرهنگی المیزان یعنی جناب آقای مهندس نظری بگیرید. شماره‌ی ایشان 09136032342 می‌باشد. موفق باشید

5511
متن پرسش
با سلام.استاد سوالی در مورد نظام کلی عقل و استناد به آن دارم و در کل برای فهم مفاهیم اعتقادی طوری که به خطا نرفت باید بر چه چیزی تکیه کنیم؟اصلا ما روی چه اصلی باید بر حرف دیگران اتکا کنیم.مگر ما بیش از عقل چیزی با خود داریم.مگر ما امامی دیده ایم.مثلا اگر(مثال کلی) همه بگویند پانصد سال پیش امامی در فلان منطقه بود و همه ی خوبی ها را به او نسبت دهند و گفت اینکار را همه باید انجام دهند.آیا باید انجام داد(مانند نماز خواندن و... سنی ها و امثال..).مانند برخی احکام اسلامی که ما دلیلشان را در حال حاضر نمیفهمیم آیا باید فردی که در آن حوزه زندگی میکند پی دلایل نباشد.مانند یک جوان غربی که یکسره بمباران اطلاعاتی میشود.برای نمونه به او میگویند نعوض بالله پیامبر مسلمانان آدم عیاشی بوده چون چندین همسر داشت.آیا باید همانطور که در اطرافش میبیند افرادی که پی چندین جنس مونث هستند افراد عیاشی هستند قبول کند یا بر اساس حرفهای اطرافش...اصلا از متون تاریخی که آنها هم سراسر راست نیستند داستان اولیا را دانستیم. ولی از کجا جنبه الهی بودن آنها را بفهمیم.استاد من نمیخواهم مانند بقیه(قصد کم کردن ارج آنها راندارم)چون میگویند امام حسین آنگونه بود برایشان اشک بریزم چون یقین دارم در آن صورت اگر در آمریکا به دنیا می آمدم معلوم نبود چه فاسدی شوم چون آنجا رابطه جنسی یک امر جا افتاده و معمولی است.میخواهم امامت امام حسین(ع) را با قلبم درک کنم تا آنوقت بتوانم از حق مظلوم دفاع کنم و... نه فقط اشک بریزم.یا مثلا میگویند شب قدری است و چنان و چنون.آخر من از کجا بدانم.آیا در آخرت برای صرف تکرار ارزشی قائل هستند.اصلا من از کجا به الهی بودن امامت و صدق آن پی ببرم؟خلاصه برای راه سعادت چگونه باید بر عقل متکی بود که آخرش مانند آقای قرائتی نفرمایند مگر شما که دکتر میروید میپرسید که چرا این دارو را به من دادید.پس شما نیز نباید انتظار داشته باشید از همه چیز اسلام سر دراورید و باید به مراجع اعتماد کنید.اگر اینگونه باشد که مردم اروپا در قرون وسطا باید تا ابد به حرف روحانیونشان گوش میدادند صرف اینکه آنها روحانیون بزرگ ما هستند و سالها درس خوانده و ریاضت کشیده و ...آنها باید بر چه چیزی استدلال میکردند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید ما تنها می‌توانیم به عقل خود اعتماد کنیم و تا آن‌جایی که عقل ما موضوعی را تصدیق کرد بدان اعتماد نماییم ولی بالاخره باید راه بیفتید و در هرچیزی که شک کردید اعم از موضوعات عقیدتی یا موضوعات تاریخی، با تحقیقات عقلی موضوعات را دنبال کنید مطمئن باشید به هرچه رسیدید همان حق است. آری به جایی می‌رسید که عقل شما به شما می‌فهماند که قرآن حق است در آن صورت اگر تابع نظر قرآن می‌شوید به دلیل آن است که عقل شما حقانیت آن را تصدیق کرده. موفق باشید
3870
متن پرسش
عرض سلام خدمت استاد عزیزم ، مدت هاست که سوالی فکرم را مشغول کرده ، با وجود مطالعات فراوان و پرسش از اساتید باز هم به یقین نرسیده ام. می ترسم دلم مریض شده باشد ... خواهشمندم جواب مرا مفصل پاسخ دهید : استاد بزرگوارم ، من وقتی خطاهای پیامبران را مطالعه می کنم با وجودی که می دانم خطا نیست و ترک اولی است ، باز هم نسبت به معصوم بودن آنها تردید پیدا می کنم گویا انتظارم نسبت به رفتار یک فرد معصوم براورده نمی شود.... علاوه بر این وقتی زندگینامه ی حضرات معصوم را مطالعه می کنم نسبت به داشتن علم غیب آنها تردید پیدا می کنم، و همیشه برایم این سوال مطرح بوده که اگر ایشان اول صادر از مصدر وجود هستند(مانند اول شعاع خورشید) و همانطور که در ادعیه می خوانیم که فرقی بین آنها و خداوند نیست جز آنکه آنها ممکن هستند و خداوند واجب ، پس چطور می شود که گاها نیاز به دانستن دارند؟؟ و اگر در جواب من خواهید گفت که از علم (ستون نوری) بهره مند هستند که گاهی از آن استفاده می کنند ، باید بپرسم که اگر علم به عنوان یک حقیقت بسیط در وجود آدمی است ، مگر می شود گاهی علم داشت و گاهی به صورت ارادی علم نداشت؟؟ مثلا در روایتی از امام معصوم داریم که به دنبال کنیز خود می گشتند و چون نیافتند فرمودند: " تعجب می کنم از مردمی که ما را صاحب علم غیب می دانند در حالی که من از یافتن کنیز خود درمانده ام" که اگر منظور ایشان وجه الخلقی خود بوده ، چرا اصلا اینطور بیان کرده اند؟؟ یا مثلا وقتی حضرت زهرا پرده زینتی آویخته بودند و پیامبر از این امر ناراحت شدند، آیا حضرت زهرا که ام وجود هستند نباید خودشان از ابتدا اینطور عمل نمی کردند؟؟ استاد بزرگوار ، از این مثال ها در ذهن زیاد پیدا می شود ، آیا دل من مرض دارد؟ گاهی تصور می کنم که ائمه بشر فوق العاده بوده اند و نه فوق بشر ،چه کنم به یقین برسم ؟ من کتاب های فلسفی شما را در مورد معرفت نفس و حقیقت نوری ائمه خوانده ام ، آیا حضرات هم مباحث حرکت حبی ، حرکت جوهری و وحدت وجود را تایید کرده اند ؟ یا اینکه این مباحث را صرفا دانشمندان اسلامی طرح کرده اند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در مورد سؤالاتی که نسبت به علم ائمه«علیهم‌السلام» دارید سعی بفرمایید بین علم حضوری و علم حصولی و اقتضائات هرکدام مطالعاتی انجام دهید و از طرفی پیشنهاد می‌کنم کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» را که همین روزها از چاپ خارج می‌شود بررسی بفرمایید تا بین حالت حضوری ائمه و نسبت آن‌ها با غیب در حقیقت نوری خودشان و با نفس ناطقه و جنبه‌هایی که باید در امور شخصی به آن بپردازند تفکیک بفرمایید. و این‌که از این جهت یک بشر فوق‌العاده‌ای بوده‌اند را غیر از آن جنبه‌ای بدانید که فوق بشرند و هنوز آدم خلق نشده که حقیقت نوری آن‌ها در عالم بوده. در همین مورد آن پرده‌ی زینتی را ارزیابی کنید که زهرای مرضیه«سلام‌الله‌علیها» در شرایط بشری خود به چنین کاری اقدام فرموده‌اند و رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» تشخیص می‌دهند ممکن است این اقدام مانع تجلی حقیقت نوری آن ذوات مقدسه بر جانشان شود 2- با تدبّر در عالم متوجه حرکت حبّی و حرکت جوهری و وحدت وجود می‌شویم، در یک بحث علمی باید به دلایل آن موضوع رجوع کرد. موفق باشید
3237
متن پرسش
ضمن سلام و احترام ، نظر جناب عالی راجع به آموزش های تشعشع دفاعی استاد طاهری (عرفان حلقه ) چیست ؟ یک نمونه از فیلم کامل سه ساعته ی آن را در آدرس...
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام:حیف من و شما نیست که مشغول این حرف‌ها شویم و سخنان متقن عرفای بزرگی مثل حضرت امام را رها کنیم و به این حرف‌های وَهمی بپردازیم؟ موفق باشید
690
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی بنده دانشجوی کارشناسی ارشد مهندسی هستم دررشته نانوفناوری. مدتی است که در انجام تکلیفم سرگردانم و اصولا برایم سوال شده که وظیفه من چیست. از طرفی در نویسندگی و مقاله نویسی دارای استعداد بسیار و سواابق خوب هستم همچنین علاقمند و با استعداد در زمینه علوم حوزوی. و از طرف دیگر در دروس دانشگاه هم خداروشکر تا حدودی موفق بوده ام. علاقه و استعداد به طرفین را دارم هم حوزه و هم دانشگاه. مایل به ادامه تحصیل دوره دکتری در داخل یا خارج کشور هستم. همچنین بسیار مشتاق به تحصیل علوم انسانی و مشارکت در زمینه ضروری تولید علم دینی هستم بلکه در جنبش نرم افزاری نقشی ایفا کنم. ولی حالا مانده ام چه کنم. از طرفی مقام معظم رهبری می فرمایند که اساتید دانشگاه فرمانده جنگ نرم هستند و دانشجویان افسر این جنگ. همچنین امام راحل فرمودند که دانشگاه مبدا تحولات است و از طرف دیگر تاثیر و ضرورت عالمان دینی بر ما پوشیده نیست. حال مانده ام چه کنم! دانشگاه بروم یا حوزه ؟ آیا جمع هردو ممکن است؟ چگونه؟ اگر بنابر ادامه تحصیل دکتری شد آیا خارج رفتن هم توصیه می شود یا نه؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، علیک السلام: سوال حساسی است و جوابی که به حضرتعالی می‌دهم منطبق بر امور هرکسی نیست ولی بنده دوستانی را می‌شناسم که با استعداد خوب در رشته‌ی فنی در عین آن‌که در دکترای فیزیک مشغول تحصیل هستند دروس حوزوی را نیز به‌خوبی ادامه می‌دهند و فکر می‌کنم شما بتوانید آن‌دو را جمع کنید. تماس بگیرید تا شماره تلفن یکی از عزیزان را که آن دو را جمع کرده‌اند را در اختیارتان بگذارم. موفق باشید
9781
متن پرسش
سلام علیکم استاد گرامی در رابط با سؤال 9742 در مورد طلسم شدن بدن مبارک پیامبر (ص)، علامه طباطبایی در تفسیر سوره فلق روایتی را از «الدر المنثور» نقل می کنند که به داستان طلسم شدن بدن پیامبر (ص) اشاره کرده و همچنین می گویند این رویات از طرق معصوم نیز از دیگر منابع نقل شده و ظاهرا صحت روایات را هم تأیید می کنند و در ادامه استدلال می کنند که این روایات با مصونیت و عصمت حضرت رسول (ص) منافات ندارد چرا که ما هیچ دلیلی نداریم که بدن پیامبر (ص) هم مثل ذهن و روح ایشان از سحر و طلسم مصون بوده است. آیا حضرت عالی نظر مرحوم علامه را قبول ندارید؟ اشکالی که به نظر بنده هم به نظر علامه می توان وارد کرد این است که اگر یهودیان یک بار قادر بودند بدن پیامبر (ص) را سحر کنند چرا مجددا این کار را نکردند به خصوص در موعدهای جنگ که زمین گیر شدن پیامبر (ص) می توانست نتیجه جنگ را به نفع آن ها دگرگون کند. البته این که چرا نتوانستند می تواند دلایل خاص خود را داشته باشد. همان طور که انسان بارها در برابر عوامل بیماری قرار می گیرد و بیمار نمی شود می توان گفت بدن پیامبر (ص) هم تنها یک بار مبتلا به سحر شد. سؤال دیگر این که آیا حضرت عالی دلیل متقن دارید که سحر فقط از طریق خیال عمل می کند؟ چه اشکالی دارد که فرضا اجنه به کار گرفته شوند و در غذای پیامبر (ص) چیزی بریزند که باعث بیماری ایشان شود؟ یا این که سحر از طریق تأثیر گذاشتن بر نفس بخاری باعث بیماری شود؟ و یا احتمالاتی دیگر با تشکر وافر از توجه استاد مکرم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- مسلّم اگر مشکلاتی برای بدن مبارک رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» پیش آید تأثیری بر عصمت آن حضرت ندارد. ولی بحث بر سر آن است که آیا ساحران می‌توانند رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را سحر کنند؟ این‌جا بود که عرض کردم چون حوزه‌ی کار ساحران تأثیر بر خیال است از طریق اوهامی که ایجاد می‌کنند، و خیال رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» از هرگونه اوهامی پاک است، آن‌ها نمی‌توانند رسول خدا «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» را سحر نمایند 2- ولی همین‌طور که شمشیر در بدن رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» تأثیر می‌کند سایر عوامل بیرونی نیز می‌توانند تأثیر کنند که البته این ربطی به سحر ندارد و همان‌طور که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» می‌توانند در حوزه‌ی نظام دنیایی از خود در مقابل دشمنان انسی دفاع کنند، در همان محدوده می‌توانند از تأثیر دشمنان جنّی دفاع کنند، با این تفاوت که دشمنان جنی نفوذ محدودی در زندگی انسان‌ها دارند 3- نفس بخاری با نظر به مزاج مطرح است که در حوزه‌ی بدن می‌باشد چیز جدایی نیست. موفق باشید
نمایش چاپی