بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
1551

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم سلام استاد اگر فلسفه به این جایی که رسیده نمی رسید، ما می تونستیم از احادیث توحیدی ائمه برداشت هایی که الان داریم رو داشته باشیم؟ اگر فلسفه نداشتیم چه می شد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: امامان به شیعیان خود فرموده‌اند:«عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَیْکُمْ وَ عَلَیْکُمُ التَّفَرُّع‏» جز این نیست که بر ما است اصول و ریشه‏ها و پایه‏ها را بسوى شما بیافکنیم و براى شما بیان کنیم و بر شما است که شعبه شعبه و دسته دسته نموده مطالب را از آن ها بیرون آورید و علماء دین از جمله فلاسفه‌ی اسلامی و فقها تلاش کرده‌اند با تدوین علم فقه و فلسفه و کلام،شرایط تبیین سخنان ائمه را فراهم کنند. موفق باشید
735

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام؛راهکار بیشنهادی شما برای اگاهی به مسایل زمانه ازجنبه مذهبی،سیاسی و...؛وایجاد درک صحیح برای«اسیب سناسی» مسایلی که با ان روبرو میشویم چیست؟ (البته متناسب با نیاز جوان امروزی ،و با درنظر گرفتن شرایط اینده جهان جواب دهید)
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی توجه و پیگیری سخنان رهبری فوق العاده در فهم درست مسائل زمانه به شما کمک می‌کند. سعی بفرمایید با دقت زیاد سخنان رهبری را دنبال کنید.
18721
متن پرسش
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد گران قدر: استاد موضوعی ذهنم را مشغول کرده و آن مطرح کردن بحث تمدن ذیل شخصیت و عرفان امام خمینی و انقلاب اسلامی است. راستش لازمه این تمدن جامعه ای سرشار از صدق و راستی، عدالت و معنویت، همبستگی قلبی و خودسازی تک تک افراد جامعه به دور از فاصله طبقاتی هست، که طرح این بحث توسط یک شخص که استاد بزرگوارمان باشید به مانند یک دست می ماند که صدایی ندارد و نیاز به یک جریان سازی ملی دارد، و مانند حرکت مدرس ها و شیخ فضل الله نوری ها کم رنگ جلوه کردن و به هدف غایی نرسیدن آن دور از انتظار نیست. تمدنی که باید همه دلبستگی ها و راحتی ها و تکنولوژی ها را دور زد و تقریبا از صفر شروع کرد، عرفانی که نیاز یا حداقل پیش زمینه دست یافتن به آن به مراتب بسیار سخت تر از زمانی شده که بزرگان عرفان ما در نجف اگر طلبه ای آن کرامات را نداشت متعجب می شدن و امروزه داشتن آن جای تعجب شده، دست یافتن به این تمدن را بسیار دور دست نمایانده. خواستم بدانم این هدف که بیشتر به رؤیا شبیه است، چگونه آن گرمی و روحیه دست یافتن به اینگونه تمدنی را در ما یا بهتر بگم در بچه حزب اللهی ها حفظ کند و ما را در حرکت به جلو تشویق کند؟ زمانی که دولت یا رسانه یا سیستم آموزش یک ملت با این هدف کاملا بیگانه باشند و کوچک ترین خبر از این بیداری نداشته باشند و در خواب زمستانی باشند...، برای نابودی زحمت دانشمندانمان و بتن کردن تمام دانشمان جشن و مدال فتح بگیرند و حتی تشویق به تدریس آن در دروس ابتدایی کنند، از رسانه و دولتی که مرگ هاشمی را بزرگ تر از مرگ یک امام زاده جلوه دهند، چه انتظاری ما داشته باشیم؟ پوزش می طلبم بابت اطاله کلام، ممنونم از بذل توجه گرانقدرتان.
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: عنایت داشته باشید وقتی تاریخی شروع شود تا منجر به تمدن گردد سال‌ها در قبض و بسط خواهد بود تا از یک طرف آرام‌آرام و با افتان و خیزان‌ها از عهد قبلی به‌در آید؛ و از طرف دیگر آرام‌آرام و با افتان و خیزان‌ها به سوی هدف مدّ نظر جلو رود. بخواهند و نخواهند تاریخی که با انقلاب اسلامی شروع شده است، جلو می‌رود. و هر اندازه نسبت به درست‌جلورفتن حساس‌تر باشیم با آسیب کم‌تری روبه‌رو می‌شویم ولی همان‌طور که رهبری انقلاب اخیراً در صحبت با مردم آذربایجان فرمودند: «اگر با همین سبک حرکت و به تعبیر رایج با همین فرمان جلو برویم، قطعاً پیروزی متعلق به ملت ایران است». پس بحث در پیداکردن راه نیست، بحث در بهترطی‌کردنِ راه است. و بحث «سلوک ذیل شخصیت امام» راه نمی‌گشاید، بلکه متذکر راهی است که گشوده شده تا با دقت بیشتر طی کنیم و خود را نسبت به راهی که گشوده شده، بیگانه نپنداریم. قبلاًها عرض شد این دولت، میهمان ناخوانده‌ای است که از جنس اهداف انقلاب اسلامی نمی‌باشد و باید حضور انقلاب را در جای دیگر جستجو کرد، نه در آینه‌ی حرکات چنین دولتی. اگر انقلاب اسلامی رویداد حقیقت در این تاریخ است‌. باید درستی انقلاب اسلامی را به افراد معرفی کرد. مردم به‌خوبی متوجه‌ می‌شوند چگونه حقیقت در این دوران پوشیده می‌شود وقتی آمریکا و آل ‌سعود که پدیدآورنده‌ی داعش و جبهة‌النصره هستند تا با ایران مقابله کنند، ایران را به عنوان بزرگ‌ترین کشور تروریست معرفی می‌کنند؛ مردم، وارونگی تاریخی را به عنوان حقیقت تاریخ احساس می‌کنند و عملاً متوجه می‌شوند علاج واقعه‌ی فلاکتِ این زمانه، رجوع به حقیقتی است که انقلاب اسلامی در مقابل آن‌ها گشوده است. موفق باشید   

17791
متن پرسش
بسمه تعالی. محضر مبارک استاد طاهر زاده سلام علیکم: نظر جنابعالی در مورد شخصیت آیت ا... صافی گلپایگانی و آثار ایشان چیست؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در فقه، از ارادتمندانِ ایشان هستم ولی در فلسفه و عرفان، حرف حضرت امام را بیشتر می‌فهمم. موفق باشید

17458
متن پرسش
سلام استاد بزرگوار: وقت عالی بخیر. سوال بنده از خدمت شما این است که رابطه علم به غیب اهل بیت (ع) و انجام اعمالی همچون خوردن زهر توسط این بزرگواران چطور است؟ گاهی بچه ها سوال می کنند که چطور ائمه علیهم السلام با وجود اینکه می دانستند این غذا مسموم است باز هم آن را می خوردند. آیا در این موارد به اذن خدا علم بالفعل به این قضیه نداشته اند یا بنا به مصلحت این کار را انجام می داده اند و اشکالی متوجه آن نبوده است؟ متشکرم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث علم امام بحث مفصلی است با زاویه‌های مختلف که در کتاب «مبانی نظری نبوت و امامت» تا حدّی بدان پرداخته شده است. قسمتی از آن متن را که بتواند چشم‌اندازی در مقابل شما بگشاید، از آن کتاب که بر روی سایت هست خدمتتان ارسال می‌دارم؛ آن قسمت عبارت است از  «علم‏ امام‏: وقتى كسى خواست هدايت كلى جامعه ‏اى را به عهده بگيرد بايد علمى تضمين شده داشته باشد كه خطا در آن راه نيابد، و لذا آن علم، نه علم تجربى است و نه علم قياسى و فكرى. قرآن در مورد خصوصيت كسى كه بايد انسان‏ها را هدايت كند مى‏ فرمايد: «افَمَنْ يَهْدي الي الْحَقِّ احَقُّ انْ يُتَّبَعَ امَّنْ لا يَهِدّي الّا انْ يُهْدي ...»[1] آيا آن‏كس كه به سوى حق هدايت مى‏ كند، شايسته پيروى است يا آن‏ كسى كه نمى ‏تواند راه به جايى ببرد مگر هدايتش كنند و تعليمش دهند؟ يعنى آن كس كه شايسته است مردم از او هدايت گيرند غير از آن‏ كسى است كه علمش اكتسابى است. زيرا اگر علم‏ امام‏ كامل نباشد، هدايتش كامل نيست. و اگر علمش را به تدريج به‏ دست آورده باشد، به همان اندازه كه هنوز از بقيه ‏ى ابعاد آن علم بى‏ بهره است، انسان‏ها را در گمراهى قرار خواهد داد. پس تنها آن كسى كه هدايت ذاتى دارد و علمش لدنى است، شايسته‏ ى هدايت‏ كردن است. و طبق اين آيه تنها كسانى شايستگى دارند عهده‏ دار هدايت ديگران شوند كه خودشان بدون آن‏كه به هدايت‏شدن از طرف افراد ديگر نياز داشته باشند، هدايت شده ‏اند؛ يعنى كسانى كه تنها از هدايت بى ‏واسطه‏ى الهى برخوردارند. و آن‏ كسى كه از چنين هدايتى برخوردار نيست، خواه گمراه باشد و يا هدايت يافته به واسطه‏ ى ديگرى، هيچ‏ كدام شايستگى اين را ندارند كه عهده ‏دار امر هدايت ديگران گردند مگر آن‏كه هدايتِ خود را از كسانى بگيرند كه آن‏ها علم لدّنى دارند.[2] با توجه به آيه‏ ى مذكور وقتى به شخصيت‏هاى دنيا نظر كنيم، فقط انبياء و ائمه ‏ى معصومين (ع) را مى‏ يابيم كه اولًا: از هيچ ‏كس علمى نياموخته ‏اند. ثانياً: از همه‏ ى مردم داناترند. پس مصداق آيه براى هدايت ‏كردن مردم، اين بزرگان بايد باشند و بقيه هم كه بخواهند مردم را هدايت كنند بايد از علم لدنّى انسان‏هاى معصوم استفاده كنند، نه اين‏كه نظرات خودشان را در عرض سخنان انسان‏هاى معصوم ارائه دهند. ثالثاً: به ما مى‏ فرمايد: بايد از كسانى تبعيت كنى كه بدون آموزش‏هاى معمولى به حق هدايت مى‏ كنند. يعنى راه و رسمى در بين اين افراد هست كه اگر از آن ‏راه و رسم تبعيت كنى راه هدايت را رفته ‏اى، و راه و رسم ائمه (ع) دستوراتى است كه به ما مى‏ دهند و پيروى از آن‏ها براساس سيره و سنت آن‏ها و دستوراتشان ما را به نورانيتى مى‏ رساند فوق آنچه كه با درس و بحث‏هاى معمولى مى ‏توان به آن رسيد. آيه‏ ى فوق به ما پيشنهاد مى‏ كند كه در انديشه و روش زندگى از ائمه ‏ى معصومين (ع) تبعيت كنيم و به عالمانى رجوع نمائيم كه متذكر معارف اهل البيت (ع) هستند و با تدبّر در سيره و سخنان آن‏ها ما را هدايت مى‏ كنند، حال چه فقه و چه در فلسفه و كلام و تفسير.

نكته ‏ى ديگر در مورد علم‏ امام‏ آن است كه گاهى امام بنا به مصلحتى در موضوعى اصلًا نظر به عوالم غيبى نمى‏ كنند و اظهار بى ‏اطلاعى مى‏ نمايند و سعى مى ‏نمايند از طريق عادى اقدام به تحقيق نمايند، پس اگر سؤال شود: اگر پيامبر و امامان (ع) علم غيب داشتند، چرا رفتارشان آنچنان عادى است كه گويا هيچ اطلاعى از غيب ندارند، آيا اگر واقعاً علم غيب داشتند نبايد خودشان را در معرض هلاكت قرار نمى ‏دادند؟ در جواب بايد گفت: قرار نيست امامان از علم غيبى كه خداوند در اختيار آن‏ها گذارده‏ تا بشريت را هدايت كنند، در زندگى عادى و به نفع شخصى خود استفاده كنند و نظام زندگى خود را از مجارى عادى خارج كنند. به همين جهت با اين‏كه منافقين را مى ‏شناختند با آن‏ها با حفظ ظاهر برخورد مى‏ كردند و يا در قضاوت هرگز از علم غيب استفاده نمى ‏كردند. از طرفى علم غيب، مسير حوادث را تغيير نمى‏ دهد بلكه علم به مسير حوادث است از طريقى كه واقع مى‏ شود. يعنى امام علم دارد كه فلان حادثه با چه عللى حادث مى‏ شود، در واقع علم غيب، علم به سلسله ‏ى زنجيره‏اى علل است كه اراده ‏ى خود فرد يكى از اجزاء اين سلسله است و علم به سلسله و زنجيره‏ ى علل مسير سلسله و زنجيره را تغيير نمى‏ دهد، امام پى مى ‏برند كه فلان حادثه به طور حتم در فلان زمان واقع مى‏ شود. علم به غيب، علم است به آنچه پيش خواهد آمد و اين علم، مسير حوادث را تغيير نمى‏ دهد و تكليفى هم نمى ‏آورد تا امام براى تغيير آن واقعه تلاش كنند زيرا آن علم، علم به نظام تكوينى و غيبى عالَم است، مى ‏بينند كه اين فرد به خاطر اعمالش طبق نظام تكوين سرنوشتش چنين مى‏ شود. زيرا علم امام، علم است به آنچه در لوح محفوظ هست و حتمى ‏الوقوع مى‏ باشد و لذا آنچه حتمى ‏الوقوع است تكليف به آن تعلق نمى ‏گيرد. امرى را انسان در موردش تلاش مى‏ كند كه امكان شدن و نشدن دارد، پس علم امام ربطى به تكاليف خاصه او ندارد. و چون امام به مقام رضا به قضاى الهى رسيده، دوست دارد آنچه را خدا اراده كرده است واقع شود. لذا چون در قضاى الهى رانده شده كه مثلًا حضرت على (ع) به دست ابن‏ ملجم شهيد شود، امام جز اين مطلب را طلب نمى ‏كند، و اين غير از آن است كه انسان در شرايط عادى بايد از مهلكه خود را رها كند، چون اين مهلكه‏ ها را در نظام عالمِ تكليف، براى او ايجاد مى‏ كنند و او هم بايد با اراده و اختيار خود در رفع آن‏ها تلاش كند.[3] برعكسِ آن حقايق غيبى كه براى امام از طريق علم غيب مى‏ نمايانند و خبر از نظام حتمى و قضاى رانده شده به او مى ‏دهند تا در هدايت مردم به آن حقايق آگاهى كامل داشته باشد و هدايتش همه‏ جانبه باشد، نه اين‏كه اين علوم غيبى براى او تكليف و موضع‏گيرى شخصى در برداشته باشد.

سؤال: حدّ علم امام در علوم معمولى چقدر است؟ و امام چقدر از اين علوم معمولى را بايد دانا باشد؟

جواب: نصاب علم امام، كليه‏ ى علوم و معارف و احكامِ شريعت و مطالبى است كه براى زمامدارى و هدايت مردم لازم است و اصولًا مقام امام اقتضاء دارد كه هرگاه مصلحتى در ميان بود، هرچيزى را بخواهد برايش روشن شود.

از نمونه‏ ى اعمالى كه نشان مى‏ دهد پيامبر و ائمه (ع) مأمور به حكم به ظاهر بودند اين‏كه علامه ‏ى عسگرى مى‏ فرمايد: ابن ‏ملجم از اسكندريه با گروهى جهت تبريك و بيعت، خدمت اميرالمؤمنين (ع) رسيدند. حضرت به ابن‏ ملجم نگاه كردند و چون بيرون رفت فرمودند: «اريدُ حَياتَهُ وَ يُريدُ قَتْلي»[4] من مى‏ خواهم او زنده بماند و او مى ‏خواهد مرا به قتل برساند. عده ‏اى گفتند پس او را بكش. فرمودند: «اذاً قَتَلْتُ غَيرَ قاتِلي» در اين‏ صورت غير قاتل خود را كشته‏ ام.[5] ملاحظه مى ‏كنيد علم غيبى امام موجب تكليف خاص براى حضرت نشد تا اراده كنند ابن‏ ملجم را به قتل برسانند». موفق باشید

 


[1] ( 1)- سوره‏ى يونس، آيه‏ى 35.

[2] ( 1)- حضرت سجاد( ع) در رابطه با آيه‏ى فوق مى‏فرمايند:\i« نَزَلَتْ فِينا»\E اين آيه در مورد ما نازل شد.( بحارالانوار، ج 24، ص 147)

[3] ( 1)- مثل آن‏جا كه امام على( ع) از سايه‏ى ديوار كج بلند شده و جاى ديگرى مى‏نشينند.

[4] ( 2)- ارشاد، ترجمه‏ى ساعدى، ص 16.

[5] ( 1)- در رابطه با علم غيبى امامان« بحارالانوار، ج 58، ص 138» به نقل از« بصائر الدّرجات» با سند متّصل خود از بعضى از اصحاب أميرالمؤمنين( ع) نقل كرده است كه: عبدالرّحمن ‏بن‏ ملجم مرادى با جماعتى از مسافرين و وافدين مصر در كوفه وارد شد و آن‏ها را محمّد بن‏ أبى‏ بكر فرستاده بود، و نامه‏ ى معرّفى‏ آن مسافرين و وافدين در دست عبدالرّحمن بود. چون آن حضرت نامه را قرائت مى‏ كرد و مرورش به نام عبدالرّحمن‏ بن‏ ملجم افتاد، فرمود: تو عبدالرّحمانى؟ خدا لعنت كند عبدالرّحمن را! عرض كرد: بلى اى اميرمؤمنان! من عبدالرّحمن هستم! سوگند به خدا اى أميرمؤمنان من تو را دوست دارم! حضرت فرمود: سوگند به خدا كه مرا دوست ندارى! حضرت اين عبارت را سه بار تكرار كرد. ابن‏ ملجم گفت: اى اميرمؤمنان! من سه بار سوگند مى‏ خورم كه تو را دوست دارم؛ آيا تو هم سه مرتبه سوگند ياد مى‏ كنى كه من تو را دوست ندارم؟ حضرت فرمود: واى بر تو! خداوند ارواح را دو هزار سال قبل از اجساد خلق كرده است، و قبل از خلق اجساد، ارواح را در هوا مسكن داده است. آن ارواحى كه در آنجا با هم آشنا بودند در دنيا هم با هم انس و الفت دارند، و آن ارواحى كه در آن‏جا از هم بيگانه بودند در اينجا هم اختلاف دارند؛ و روح من روح تو را اصلًا نمى ‏شناسد! و چون ابن‏ ملجم بيرون رفت حضرت فرمود: اگر دوست داريد قاتل مرا ببينيد، او را ببينيد. بعضى از مردم گفتند: آيا او را نمى‏ كشى؟ يا آيا ما او را نكشيم؟ فرمود: سخن از اين كلام شما شگفت ‏انگيزتر نيست؛ آيا شما مرا امر مى‏كنيد كه قاتل خود را بكشم؟

16465

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت استاد فرزانه و عزیزمان: جناب استاد همه مي دانيم كه ريشه مشكلات فرهنگی و اقتصادی این مملکت بر می گردد به دولت سازندگی و اقتصاد لیبرالی آن و براستی باید عدول از ارزشهای انقلاب بی توجهی به فرهنگ و فقر و فساد و تبعیض موجود و شکاف عمیق طبقاتی و قربانی شدن عدالت و له شدن محرومین زیر چرخ توسعه را در آن دوران و سیاستهای دولت سازندگی و حزب کارگزاران جستجو کرد. به عنوان مثال مگر نه این است که آنچه امروز تحت عنوان فیش های چند ده ملیونی افشا می شود ریشه در، سیاست رسیدگی به مدیران آن دوران دارد که حتی «ماهنامه صبح» آن روز فیشهایی را در همان زمان چاپ کرد. خود جنابعالی و بسیاری از صاحب نظران همواره به آن انحراف عمیق اشاره کرده اید تا جایی که استاد فرامرز رفيع پور در کتاب توسعه و تضاد به خوبی مسئله را تبیین نموده اند و حقیقتا تغییر آنچه در آن دوران نهادینه شد کار بسیار دشورای بود چنانچه دیدم وقتی احمدی نژاد خواست با آن مبارزه کند چگونه به زمین خورد و خود گرفتار شد گرچه اشتباهات و بی تدبیری های هر دولت در جای خود قابل بررسی است. حال با این مقدمه چرا رهبر معظم انقلاب مشكلات را متوجه سياستهاي دولت فعلي و دولت سابق و دولت اسبق مي داند و حداقل نفرمودند دولتهای اسبق تا اشاره به ریشه انحراف هم شده باشد انحرافی که در دولت هاشمی نهادینه شد، به قول دکتر حسن عباسی یکی از جرایم هاشمی نهادینه کردن اقتصاد لیبراستی است آن وقت چطور رهبر انقلاب به لایه های روین اشاره می کند و از ریشه و باطن ایجاد کننده و زمینه ساز مشکلات سخن نمی گوید؟ با تشکر و التماس دعا
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید حضرت آقا بخواهند متذکر همین مشکل بشوند که از دولت سازندگی شروع شد و متأسفانه دولت‌های بعدی نیز، همان مسیر را ادامه دادند و حتی دولت آقای احمدی‌نژاد با مشغول‌شدن به حاشیه‌ها، مسیر جدیدی را باز نکردند هرچند که به گفته‌ی خود حضرت آقا؛ دولت ایشان شعارهای اصیل انقلاب را در ابتدای امر، بازخوانی نمود. موفق باشید

15180

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: حاج آقا لطفا چند کتاب مثل کتاب کریشنامورتی (نگاه در سکوت) به من معرفی کنید. بنده تجربه کردم که خیلی فکر می کنم یک موضوع که پیش می آید تا دل و روده موضوع را بیرون نکشم ول کنش نیستم چه در موضوعات بیخود چه موضوعات عالی علت این امر چیست؟ به خاطر مطلب فوق قوه ی خیالم خیلی فعال است با دیدن طرز تفکر کریشنامورتی فکر کردم بتوانم فکر و خیالم را که خیلی آزارم می دهد از بن بست در بیاورم. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مترجم کتاب مذکور یعنی آقای مصفّا، کتابی دارند تحت عنوان «همراه با پیرِ بلخ»، ان‌شاءاللّه می‌تواند در این رابطه مفید باشد. موفق باشید

14216

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: در سئوال 14186 فرمودید: به طوری‌که دختر حضرت امام می‌فرمودند از یک طرف حضرت امام به ما سخت می‌گرفتند در رعایت حفظ حریم محرم و نامحرم؛ و از طرف دیگر اجازه می‌دادند در مباحث مربوط به مسائل اجتماعی و انقلاب، ساعت‌ها با مردان نامحرم به بحث بنشینیم. می شود اگر حضور ذهن دارید منبع این سخنان رامعرفی کنید؟ قسمت دوم جمله رو می شود شرح دهید؟!!
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل مطلب در مصاحبه‌ای که دختر حضرت امام داشتند و سایت رجانیوز حدود دو سال پیش آورده بود؛ ملاحظه کردم 2- نمی‌دانم ابهامی که می‌فرمایید در جمله‌ی دوم هست، چیست؟ موفق باشید

13812

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: استاد تعریف دانشمندان فیزیک از نفس یا من چیست؟ کدام فیزیک دان به نظر معرفت النفسی توانسته نزدیک بشود؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: امثال آیان‌باربر در کتاب «علم و دین» و یا وایتهد در مجردبودن نفس مشکلی ندارند. بحث در دقایق موضوع است که آن‌ها ورود پیدا نکرده‌اند. موفق باشید

13381
متن پرسش
با عرض سلام و ادب: در سوال قبلی اینجانب فرمودید معنای مرگ فرشتگان، برگشت از ظهور به بطون است. خواهشمندم در این زمینه بیشتر توضیح بفرمایید. یا منبعی را برای مطالعه معرفی فرمایید. با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: إن‌شاءاللّه با مطالعه‌ی کتاب‌های «معاد» و «خویشتن پنهان» موضوع برای جنابعالی روشن می‌شود. موفق باشید

13035
متن پرسش
سلام علیکم استاد: از پاسخ های کریمانه شما سپاسگزارم: 1. در پاسخ سوال قبل ابهامم برطرف شد فقط چون در یک پرسش و پاسخ فرموده بودید از آن‌جایی که فطرت انسان با خوبی همراه است عمل خیر او سریعاً در شخصیت او تثبیت می‌شود اینطور در ذهن ایجاد می شود که عمل خوب فورا اثر خودش را می گذارد این با حالت خوف و رجایی چگونه قابل جمع است؟ ۲. سوالات قبلی ام در مورد ثواب اعمال خیر بود ولی ترک گناه ثوابش قطعی است یا آن هم حالت خوف و رجا حاکم است. با سپاس و معذرت فراوان حلال فرمایید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! عمل خوب فوراً اثر خود را می‌گذارد. عمده آن است که متوجه باشیم شخصیت انسان، شخصیت گسترده‌ای است و هرگز نباید سوء ظن نسبت به خود را در عین کریمانه‌دیدنِ حضرت حق، فراموش کنیم و جایگاه خوف و رجاء در این‌جا است. موفق باشید

12779

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: استاد شنیدم مختار کیّس بود. مومن کیّس (زیرک) است. آیا راهی وجود دارد من به مقام کیس بودن برسم؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: کیس در این‌جا به معنی سیاستمدار است ولی کیس در متون دینی ما به معنای هوشیاری است که همه‌ی جوانب را در نظر بگیرد که مصداق کامل آن اهل‌البیت«علیهم‌السلام»اند و در تاریخ امروز، امثال حضرت امام کیس واقعی هستند و با تأمل در سیره‌ی آن‌ها و نظر به معارف اسلامی انسان منوّر به کیس‌بودن می‌شود. موفق باشید

11128
متن پرسش
سلام: من یک مرتبه دیگه سوال فرستادم. درخواست کرده بودم راهنمایی کنید که چطور می تونم با خیالم مواجه بشم. خیالات زیادی دارم و مرتب در فکر هستم هر فکری دیگران در مورد من می کنند و هر برخوردی تصمیم دارند بکنند را در خیالاتم می بینم و از قبل اکثرا با خبر هستم. فضای فکرم پر از این افکار است. البته با آقای موسویان صحبت کردم و یک مقدار این مشکلم حل شد اما هنوز قسمت عمده این امر باقی هست. برای اینکه خودم رو تغییر بدم احتیاج به کمک دارم. اصلا نمی دونم این حد از خیالات آیا خوبه یا نه؟ یعنی هر چیزی در خیالم بیاد معمولا می‌دونم که اتفاقی هست که قراره بیافته. آیا این مسئله بدی هست و من نباید اجازه بدم ذهنم مشغول این ها باشه؟ نمی دونم چه کار باید بکنم. لطفا راهنمایی کنید. ممنونم
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نباید به این نوع خیالات و افکار توجه داشت وگرنه قوه‌ی واهمه همه‌ی شخصیت شما را اشغال می‌کند. موفق باشید
9705
متن پرسش
سلام استاد: 1. تفاوت کتاب «فرزندم این چنین باید بود» چاپ های قبلی با ویرایش آن را می خواستم بدانم؟ 2. هم صوت شما را داریم و هم کتاب شما را به نظرتان کدام را کار کنیم تا بیشتر استفاده کنیم؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: مباحث اخلاقی و تذکرات سلوکی چیزی نیست که با رجوع مجدد به بهره‌ای بیشتر نرسید. اگر در ویرایش جدید حول سخنان حضرت مولی‌الموحدین«علیه‌السلام» بیشتر بچرخید به نتایج بیشتری نایل می‌شوید. موفق باشید
9324

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد: اذکار سبعه چیه، می شه راهنمایی بفرمایید؟ با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در مجامع روایی خود چیزی به نام اذکار سبعه نداریم. موفق باشید
9164
متن پرسش
باسمه تعالی با سلام و تشکر پرسیدم: «چگونه میتوان از طریق «غایت مفقود، محال است.»، وجود امام زمان حیّ را ثابت کرد؟»، شما در جواب فرمودید: «وقتی نبوت به صورتی کامل در شخص حضرت محمد «صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» ظهورکرد، ولایت که باطن نبوت است، باید در شخص ولیّ کامل ظهورکند.». اگر مصداق این ولی کامل پیغمبر باشد، کاملاً حرف متینی است. ولی اگر قرار باشد مصداقش امام دیگری باشد، این که «آن ولی کامل بدون هیچ انقطاعی از آن پیغمبر خواهدبود» صرفاً یک ادعاست؛ احتمال دارد ظهور باطن نبوت استمرار نداشته باشد، و شما دلیلی بر استحالة چنین احتمالی نیاوردید و این که بعدش فرمودید: «و در راستای ظهور نبوت، آن ولایت همچنان در اشخاص مختلف به ظهور خود ادامه می‌دهد.»، همان تکرار مدعای شماست. ادبیات فرمایش شما در این پاسخ، از آن استدلال اولی که حقیر در صدد اشکال بر آن بودم، بسیار فاصله گرفته. طوری نیست، با همین ادبیات بحث را ادامه میدهیم: چه اشکالی دارد که پس از ظهور کامل نبوت، باطن نبوت (ولایت) ابتدا در حضرت علی ظهورکند، آنگاه ظهور این باطنْ استمرار نداشته و هزار سال بدون امام باشیم آنگاه امامی به دنیا بیاید که دوباره آن باطن را در مرتبة اعلایش ظاهرکند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: دلیلی ندارد وقتی زمینه‌ی ظهور ولایت کامل فراهم شد در حالی‌که نبوت ختم شده، ادامه‌ی آن ولایت در سایر ائمه«علیهم‌السلام» ادامه نیابد. موفق باشید
9135
متن پرسش
در کتاب «مبانی معرفتی مهدویت» در بحث «نحوة حضور حضرت حجت» میفرمایید که: «ما به آنها (مسیحیها که معتقدند منجیِ عالم بعداً به دنیا میآید) می‌گوییم؛ چیزی که غایت عالم است، اگر محقق نباشد، جهان چگونه دارد به سوی آن پیش می‌رود؟!»، و میفرمایید که دلیلتان این است که: «غایت مفقود محال است». آیا منظور از غایت، همان غایت خارجی است؟ یا منظورتان «علت فاعلی» است که در نفس فاعل محقق است و همان آرزو و علم و ارادة فاعل است؟ صورت اول (که منظور غایت خارجی است)، واضح است که مقصود نیست؛ چرا که اگر غایت در خارج موجود بود، فاعل اصلاً به سمت آن حرکت نمیکرد. خصوصاً (از اینجا هم مطمئن میشویم که منظورتان این نیست) که بعد میفرمایید: «هر غایت حقیقی باید در عالم غیب محقق باشد.». احتمالاً مقصود شما صورت دوم (که منظور علت فاعلی است) میباشد؛ چرا که بعد در مثال مولوی میفرمایید: «پس میوه اول است، اما در عالم غیب و در عالم ذهنِ باغبان.». اگر منظورتان از غایت این باشد، نیازی نیست امام زمان (عج) در بیرون محقق باشد، و کافی است که بعداً به دنیا بیایند، کما این که قبل از ولادت پیغمبر اسلام (ص)، با این که «پیغمبر در دنیا» محقق نبودند، جهان به سمتش پیش رفت. ممکن است بگویید: «ولی مقام پیغمبر (که قبل از خلقت حضرت آدم (ع) به وجود آمده بود) موجود بود»، خُب همین جواب را ما میتوانیم اینجا بدهیم؛ که مقام امام زمان (عج) موجود است، اما خود حضرت به دنیا نیامده اند و بعداً در این دنیا محقق میشوند. لذا از طریق عقلی نمیتوان وجود امام حیّ را ثابت کرد.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: به همان معنایی که سایر پیامبران متوجه وجود مقدس رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» بودند و از آن حضرت در راستای نبوتشان بهره می‌گرفتند ما در آن کتاب نظرها را متوجه حضور انسان کامل در هستی کرده‌ایم با توجه به این نکته که حقیقت محمدی«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در طول تاریخ در جمال انبیاء ظهور خارجی داشته تا آن‌که ظهور تامّ و تمام آن در جمال محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» به صحنه آمد. در مورد حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» نیز قضیه از این قرار است که حقیقت ولایت محمدی که در جمال علی«علیه‌السلام» با همه‌ی انبیاء سراً حاضر است – مثل حقیقت محمدی که با همه‌ی انبیاء بود- با ظهور حقیقت محمدی، در جمال علی‌بن‌ابی‌طالب ظاهر شد و از آن‌جایی که بر عکس نبوت که ختم شد، این ظهور باید در حوزه‌ی عمل به ظهور تامّ برسد، ولایت در ائمه«علیهم‌السلام» ادامه پیدا کرد و به حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» ختم شد و بدین لحاظ حضرت مهدی«عجل‌اللّه‌تعالی‌فرجه» وجود خارجی دارند، زیرا با ظهور محمد«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» که ولایت نیز ظهور کرد زمینه‌ی ظهور تامّ و تمام ولایت کلی فراهم شد ولی به غایت خود که اِعمال ولایت الهی به صورت بالفعل در کل جهان است، محقق نشده؛ به همان معنایی که ولایت مهدی صورت ولایت کامل الهی است که باید در نهایت عالم بالفعل محقق شود ولی نبوت یک مأموریت است که با نبی خاتم به انتها می‌رسد. بنابر این از یک طرف بحث ختم نبوت است و از طرف دیگر بحث ختم ولایت. ختم نبوت با ظهور بالفعل نبی مکرم محقق شد ولی ختم ولایت که با حضور حضرت امیرالمومنین به نحو محمدی شروع شد، با ظهور مهدی به انتهای خود می‌رسد در حالی که با ظهور علی علیه‌السلام آن ولایت، حامل خاص در شخص خاص پیدا کرد و همان با ائمه علیهم السلام ادامه پیدا کرد و به مهدی علیه‌السلام رسید. در این راستا قاعده‌ای را که متذکّر می‌شود هر حقیقتی صورت خاص مناسب خود را در عالم مادون دارد فراموش نشود و از این لحاظ حقیقت ولایتی که با نور محمد«صلوات‌الها‌علیه‌وآله» از طریق امیرالمومنین«علیه‌السلام» ظاهر شد حتما آن ولایت در حال حاضر صورت خاص در انسان خاص را می‌طلبد و این غیر از صورت ولایتی است که در انبیاء گذشته و در کنار آن‌ها سرّاً محقق بود. موفق باشید
8153

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد ببخشید یک سوال پیش امده من حدود دو سال است شب ها زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلامش می خوانم ولی بدون توجه یعنی زیارت را که خواندم بعدش مثلا در کارهایم می گویم و توجهی به ذکر ندارم و حدود 30 الی 40دقیقه وقتم را می گیرد می خواستم ببینم این کار را ادامه دهم و یا این که مثلا صبح بخوانم تا شب هر چند دقیقه چند تایش را بگویم و یا اینکه نگویم من طلبه پایه دو هستم با تشکر
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: چون بنده خودم این کار را نکرده‌ام و تجربه‌ای در این موارد ندارم نمی‌توانم نظر دهم. بنده سالی یک‌بار آن‌هم روز عاشورا زیارت عاشورا را اگر توفیق یاری‌ام کند با صد لعن و صد سلام می‌خوانم. موفق باشید
6494
متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد گرامی با عنایت به اینکه فرموده اید:چقدر خوب بود اگر مذهبی‌های ما که می‌خواهند اهل تفکر باشند با اندیشه‌ی دکتر داوری آشنا بودند برای مطالعه کتب ایشان راهنمایی بفرمایید از کجا شروع کنیم چون بنده زیاد با کتب ایشان اشنا نیستم اگر سیری برای مطالعه کتب ایشان بیان بفرمایید بهتر میتوان سراغ اندیشه ایشان رفت . با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: دکتر داوری نوشته های خود را که حاصل خوب فکر کردن اوست برای فکر کردن نوشته لذا فکر نمی کنم بتوانیم ترتیبی برای کتاب های او قائل شویم باید برای فکر کردن به آن کتاب ها رجوع کرد از باب نمونه می توان این کتاب ها را برشمورد: رساله در باب سنت و تجددو فلسفه معاصر ایران و اندیشه و تمدن غربی و انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم و فلسفه چیست؟و وضع کنونی تفکر در ایران و اوتوپی و عصر تجدد و مبانی نظری تمدن غربی و شاعران در زمانة عسرت و چند نامه به دوست آلمانی (ترجمه) ووووو. موفق باشید
6099
متن پرسش
سلام.آیا در جریان داستان حضرت موسی و حضرت خضر،جناب خضر بر حضرت موسی ولایت داشت؟آیا حضرت موسی در آن زمان پیامبر بود؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: از نظر تشریعی در همان زمان هم حضرت موسی«علیه‌السلام» به عنوان پیامبر آن زمان بر حضرت خضر ولایت داشتند ولی از جهت تکوینی حضرت خضر توانایی‌هایی داشتند که اگر حضرت موسی«علیه‌السلام» از خود آمادگی نشان می‌دادند از آن جهت تصرفاتی در حضرت موسی«علیه‌السلام» می‌کردند که ربطی به نبوت حضرت موسی«علیه‌السلام» نداشت، بلکه علوم خاصی بود برای شخص خود حضرت موسی«علیه‌السلام». موفق باشید
5840
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز در جواب سوال 5809 فرموده اید ((همان واجبات را انجام دهید به لطف الهی از پل صراط دنیا و آخرت عبور می‌کنید و راه اُنس با خدا را در مقابل خود می‌گشایید.))استاد انسان چکار کند که در هنگام عبور از پل صراط دچار اضطرابهای عظیم روز قیامت نشود روزی که خداوند میفرماید حتی کودکان از اضطراب پیر میشوند یعنی نتنها از این پل رد شود بلکه حتی دچار اضطراب نباشد.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: هر اندازه انسان از تعلقات دنیایی آزادتر باشد با سرعت بیشتری پل صراط را طی می‌کند. در کتاب معاد عرایضی در این مورد داشته‌ام. موفق باشید
5285
متن پرسش
سلام.جناب استاد شما به کرات بیان کرده اید که در غرب انسان محور است اما در اسلام خدا محور می باشد وانسان بنده ی خدا می باشد.آیا می توان با تعریف صحیح و همه جانبه انسان از منظر اسلام انسان تعریف شده را محور هستی دانست و دیگر به آن انسان محوری اومانیسم نگفت وبه معنای ولقد کرمنا بنی آدم ویا الم تر ان الله سخر لکم ما فی السموات ومافی الرض گرفت واساسا آیا شعار انسان محوری که غرب می دهد مصادره به مطلوب کردن شعاری اسلامی نیست چون اساسا اومانیسم به معنای حقیقی انسان خدایی است ونه انسان محوری ومسلمین در شعار انسان محور هستی دادن از تمامی مکاتب وادیان اولی تر می باشند کدام مکتب بیان می کند که مسیر کمال تمامی موجودات از طریق انسان است واگر بخواهد به ایده آل خود برسد از مسیر انسان استویا تمامی هستی برای انسان آفریده شده است و...واین تعبیر حضرت آقا نیز بدین معناست که ...رکن دوم ،تکریم انسان است یا می توانیم به ان بگوییم انسان محوری .البته انسان محوری در بینش اسلامی ،به طور کلی با اوانیسم اروپای قرن 18و19 متفاوت است .آن یک چیز دیگر است این یک چیز دیگر .آن هم اسمش انسان محوری است اما این ها فقط در اسم شبیه همند.79/09/12
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اومانیسم نسبت به خلیفة اللهی انسان غفلت می‌شود در حالی‌که در نظر به خلیفة‌اللهی‌بودن انسان، تماماً نظر به خدا و اسماء الهی مطرح است. درکتاب «انسان از تنگنای بدن تا فراخنای قرب» عرایضی در مورد تفاوت انسان در منظر اسلام با اومانیسم داشته‌ام. موفق باشید
2856
متن پرسش
با سلام.قیم به چه معناست؟و آیا ولی فقیه قیم مردم است؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: قیّم به کسی می‌گویند که قیام کسی با تکیه بر او ممکن است، مثل قیم یتیمان خردسالی که امکان ادامه‌ی زندگی آن‌ها به قیم آن‌ها است و ولیّ فقیه قیّم مردم نیست بلکه ولیّ فقیه مسیر اظهار ولایت الهی است. زیرا بنا به آیه‌ی 257 سوره‌ی بقره خداوند ولیّ مؤمنین است و خداوند از طریق فرستادن پیامبر و شریعت الهی امور مؤمنین را سر و سامان می‌دهد و ولیّ فقیه در زمان غیبت رسول خدا«صلواة‌الله‌علیه‌وآله» و ائمه«علیهم‌السلام» احکام الهی را در جامعه‌ی مؤمنین جاری می‌نماید. در رابطه با دلایل حقانیت ولایت فقیه می‌توانید به جزوه‌ی «ولایت الهی» رجوع فرمایید. موفق باشید
2721
متن پرسش
با سلام خدمت استاد گرامی.اینکه جنابعالی می فرمایید غرب یک کلیت واحد است و اگر قسمتی از غرب را گرفتیم ان قسمت فرهنگش را به دنبال خود می آورد را کمی توضیح دهید. و اینکه الان ما هزاران الگو از غرب گرفته ایم
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: کتاب «گزینش تکنولوژی از دریچه‌ی بینش توحیدی» و «علل تزلزل تمدن غرب» را مطالعه بفرمایید. موفق باشید
1689
متن پرسش
باسلام خدمت استاد عزیزتر از جان .استاد عزیز بنده را از دعای خیرتان فراموش نفرمایید .درسوره حدید و گفتگوی مومنین ومنافقین چطور منافقین میتوانند نور مومنین راببیند وتقاضابدهند مگر کور نیستند ولازمه دیدن اتحاد با آن چیز نمیباشد؟.سوال دوم چرا در حالیکه فرمود کور محشور میشوند ولی در آیه آمده فبصرک الیوم حدید
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام منافقین و کفار باید چشم دیدن حق را در این دنیا در خود ایجاد کنند و چشم دل خود را بینا گردانند تا حق را ببینند و لذا نسبت به دیدن حق کورند چون چشم دنیایی خود را در دنیا بینا کردند، در حالی‌که در برزخ و قیامت، دنیا نیست. پس از این جهت کورند. ولی از آن جهت که با فطرت خود حق را می‌بینند ولی به مابالقوه‌های خود هیچ فعلیتی نبخشیده‌اند، جای خالی فطرت را می‌بینند، و لذا نور را در مؤمنین می‌بینند که صورتِ فعلیت‌یافته‌ی فطرت آن‌ها است ولی در خود نمی‌بینند و با خلأ آن نور متحدند، پس با اتحاد با خلأ آن نور متوجه عدم ملکه‌ی آن می‌شوند و از مؤمنین تقاضا می‌کنند بهره‌ای از آن نور را به آن بدهند. موفق باشید
نمایش چاپی