بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
4088
متن پرسش
وقتی شما می‌فرمایید که استدلال عقلیِ کلامی بر وجود امام زمان حیّ در این عالم را می‌توان به وجود نائب عام حضرت هم تعمیم داد و لذا معتقدید که این استدلال، وجود یک نائب عام زنده را اثبات می‌کند، چگونه معتقدید مصداقِ این استدلال امروزه امام‌خمینی است در حالی که از دنیا رفته است؟!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: روش و سیره‌ی حضرت امام هنوز زنده است و تاریخ جدیدی به وجود نیامده تا سیره‌ی دیگری ظهورکند. هنوز ما در تاریخ عبور از غرب و رجوع به حضرت مهدی«عجل‌الله‌فرجه‌الشریف» به روش حضرت امام هستیم. موفق باشید.
8367
متن پرسش
سلام علیکم استاد. آیه الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ به نظر می رسد که اشاره به این امر دارد که زنان و مردان پاک سهم یکدیگرندو مردان و زنان ناپاک هم همینطور. استاد آیا واقعا اینگونه است؟در عمل مشاهده می شود برخی زنان مومن همسران فاسد بلحاظ اخلاقی دارند و بالعکس؛ چگونه قابل جمع است؟
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: این آیات از ایات فقهی قرآن است و می‌خواهد تکلیف مؤمنین را روشن کند تا مؤمنین به سراغ زنان فاسد جهت همسری خود نروند. موفق باشید
7129
متن پرسش
باسلام درجواب سئوال عین ثابته فرموده اید:همواره انتخاب‌کردن با او است و هر لحظه می‌تواند به جای انتخاب‌های بد، انتخاب‌های خوب داشته باشد، سئوال این است که همین انتخاب بدیاخوب را هم که می کند در عین ثابته اش آمده که انتخاب خوب می کنم یا بد؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: ولی خودش بالاخره انتخاب می‌کند، مگر اگر خداوند از قبل بداند بنده فردا چه‌کار می‌کنم جبر پیش می‌آید؟ یا چون من فردا با انتخاب خود کاری را انجام می‌دهم خداوند از قبل می‌داند؟ عین ثابته‌ی ما که چیزی جز خودِ ما نیست. موفق باشید
4360
متن پرسش
سلام.مردی هستم 26 ساله.یبه امور دینی در حد واجبات ومحرمات پایبند هستم.یازده ماه که عقد کردم.تقریبا همیشه گرفتار نگاه به نامحرم بودم.ولی هیچگاه غرض خاصی از این کار نداشتم.مدتی ست به دلیل حساسیت همسرم روی این موضوع و همچنین آگاهی بیشتری که نسبت به اثرات و بزرگی این گناه از طریق همسرم که حوزوی ست پیدا کردم,قصد کردم که این گناه رو ترک کنم ولی موفق نشدم.لطفا راه های عملی ترک این عادت ناپسند و همچنین ذکر و یا دعا و یا سوره ای از قرآن که خواندن و تکرار آن به من کمک کند رو بیان کنید.نگران ادامه ی این گناه هستم .چون علاوه بر اثرات اخروی همسرم که دلیل اصلی ازدواج با من رو اطمینانی میدونه که از نجابت من به اون اطلاع داده بودن,بسیار از این موضوع ناراحت . خودش ابراز می کنه که ادامه ی این مسئله قلب ش رو از من آزرده وسرد خواهد کرد.لطفا به من کمک کنید.با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: نگاه به نامحرم راه ورود شیطان را به قلب می‌گشاید و از آن به بعد شیطان که دشمن اصلی انسان است عنان انسان را به‌دست می‌گیرد. باید خیال خود را با مطالعه حدیث و معارف الهی مشغول کنید تا خیالات شما، شما را مشغول نکند. پیشنهاد می‌کنم کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» را مطالعه کنید تا إن‌شاءالله بهتر از آن‌چه می‌خواهید در نگاه به نامحرم پیدا کنید خداوند در همسر خودتان به شما نشان دهد. موفق باشید
15555
متن پرسش

بسمه تعالي. سلام استاد: به مناسبت شهادت شهید آوینی و به لطف خدا متن زیر را نوشتم لطفا اگر نکته‌ای دارید بفرمایید. «آئينه‌اي به نام آويني»: قرار شد در مورد کسی سخن گفته شود، که گفتن از او، جز به‌حجاب بردنش حاصلی ندارد، چرا که اینقدر بر امروزه‌ی ما مشهورات و روزمرّگی‌ها استعلا پیدا کرده که دیدن چون آویی در این مشهورات و با عینک همین مشهورات که انگار ندیدن است. و بلکه باید گفت حضور حقیقی او را به حجاب بردن است، بدبختی ماجرا اینجاست که ندیدن‌های امروز، از جنس نادانی نیست بلکه ندیدنِ امروز از جنس دانایی‌هاست. فرا گیرشدن دانایی‌ای که بشر امروز را از عالم معنا دور کرده و در زیر خروارها از حرف های فلسفی دفن کرده و او را وادار کرده که امور غیر اصیل را اصیل پندارد. در این فضا سید شهیدان می‌فرماید: «تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید.» بنابر این به تبع در این وضع است که آدمی گرفتار تجربه‌های مادی می‌شود و از عالم معنا غافل مي‌شود و به تبع نسبتی با حقیقت در تاریخ خود پیدا نمی‌کند و دیگر طلبی در مسیر آن حقیقت اصیل نخواهد داشت. شهید آوینی نیز چنین می‌گوید: «باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.» حال وقتی وضع این دوران را می‌بینیم از گفتن چیزی در وصف او ناامید می‌شویم. اما از طرفی چاره‌ای هم نیست جز این که به اشاره سخن بگوییم شاید اهل تامل و تذکر از این حجاب، خود به حضوری دست يابند. و یک نکته این‌که امیدوارم از این چیزی که ‌می‌نویسم گمانِ مشتی شعارگویی نشود چرا که سخن از غیر عادات‌گفتن در امروز، به ظاهر مضحک و شعاري است، اما چاره‌ای هم جز تذکرش نداریم. محدود‌کردنِ حقیقتی به نام آوینی در یک جسد شناسنامه‌ای به نام «سید مرتضی آوینی» جفایی است به این حقیقت. آوینی را فقط یک شخص نباید دانست او آیینه ی نمایانگر تاریخ امروز ماست او بشر امروز را خارج از روزمرگی های رایج امروز متذکر حقیقتی فراتر می کند شاعران در هر تاریخ آن هویت اصیل تاریخ خود را متذکر می شوند چرا که ایشان گرفتار هوای مسموم غیر ملموس زمان خود که از شدت آمیختگی با محیط خود برای عموم بدیهی شده،نشده اند و باید گفت آوینی بیرون از لجن زار عادات تاریخ خود و با نفی هر «من» و تعینی برای خود، همان شاعرِ هویت یابی است که انسانِ گرفتار و غافل زمان خود را، با آن شأن شاعرنه‌ی خود متذکر اصالت‌هاي تاریخ خود مي‌كند. «... شاعر، هرگز دعوت به خاک نکرده است ... او به ترک عادات می‌خواند و عالم خلافِ عادات هم، عالَمِ وَهم است و هم عالَمِ عشق...» آويني اگر از نفسانیت غرب و مدرنیته سخن می‌گفت همراه با یک نحوه خودآگاهی بود است، چرا که او خود سالکِ سیرِ از نفسانیت به سوي فناست او جنس روشنفكري‌اي كه خود را در دخمه‌هاي فلسفيدن‌های مملو از پُز و ژست و کوری از حقیقت گم کرده به‌خوبی لمس کرده. اما باسلوکی عارفانه و ذیل حقیقتی به نام انقلاب که چشمان روشنفكريِ فلسفي امروز از ديدنش عاجزند به آن حضور اصيل نايل آمد و خود، آيينه براي ديگری شده. شهید آوینی خود را چنین از زبان خود می‌شناساند: «تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شب‌های شعر و گالری های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام. ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و تظاهر به دانایی، بسیار زیسته‌ام. ریشِ پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را - بی‌آن‌که آن زمان خوانده باشم‌اش - طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند: «عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم ...» پس اگر از انقلاب و حضرت روح الله با تمام جان دم می‌زند نه اینکه دم از ایدئولوژی خاصی زده باشد و نه این‌که در فضای سیاست زده‌ای سخن گفته باشد، چرا که آخرِ خاستگاه ایدئولوژی‌ها، قدرت‌خواهی و سیاست است و قدرت به درد کسی می‌خورد که مرگ‌اندیش نباشد و به دردِ کسی می‌خورد که دچار نفسانیت‌های خود باشد. اوخود از مرگ این‌گونه می‌گوید: «... حقیقت آن است که زندگی انسان با مرگ در آمیخته است و بقائش با فناست... مرگ پایان زندگی نیست. مرگ آغاز حیات دیگری است، حیاتی که دیگر با فنا درآمیخته نیست، حیاتی بی مرگ، مطلق...» آوینی همان طور که گفتم همان سالک راهی ست که مرگ اندیشانه دغدغه ی حقیقت دارد و با این مشی و مرام خود را ذیل انقلاب و امام قرار می‌دهد و در این مسیر جان خود را نثار می‌کند تا ابدی شود و چه زیبا بارها و بارها مستانه و شیدایی با شهادت، عشق‌بازی می‌کند و فریاد حسرت دم می‌دهد: «ای شقایق‌های آتش‌گرفته، دلِ خونین ما شقایقی است که داغ شهادتِ شما را بر خود دارد. آیا روزی خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟» آويني؛ ذيل امام روح الله نفيِ همه‌ي تعينات و تعلقات كرد، او هم شاعر و اديب و هنرمند بود، هم اهل تفكر و فلسفه بود هم يك بسيجي جهادگر؛ و باز صدها توصیف دیگر نیز می‌شود از او گفت اما در عین حال هیچ‌یک از این‌ها هم نبود، بلکه فراتر از هر "من"ی و فراتر از هر قید و قیودی،...". در یک کلام؛ آوینی، آوینی بود." و ما مثلا دوست‌داران سید مرتضی در فضای ایدئولوژی‌های منفعت‌طلبانه‌ی خود، او را به حجابِ تعاریفِ ناقصِ خود برده‌ایم. در پایان؛ امیدوارم هر چه کمتر ایشان را در این الفاظ پراکنی‌هایم پنهان کرده باشم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آوینی؛ ماوراء تاریخِ متافیزیک‌زده‌ی ما، طلوعی است برای نشان‌دادنِ تاریخ قدسی ما، تا پس از 1400 سال باز به فرهنگ وجودیِ اهل‌البیت«علیهم‌السلام» رجوع نماییم و از بن‌بست‌های تاریخیِ خود رها شویم. تعجب نباید کرد که هنوز تفکرِ مناسب آن تاریخ، ظهور نکرده است تا آوینی را در زمره‌ی متفکرترین انسان‌ها بدانیم. اگر هایدگر معلّم بزرگِ سؤال از متافیزیک است، که هست؛ و اگر فردید متذکر رجوعِ از تفکر متافیزیکی به تفکرِ اسلامیِ تشیع ایرانی است، در تاریخی که حضرت روح اللّه خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» ظهور داد؛ شخصیت آوینی تجسمِ بزرگِ عبور از متافیزیک به سوی حقیقتِ قذسیِ ما می‌باشد. آوینی آن بزرگ‌راهی است که تمام راه‌های زلال شهیدان را در این زمانه برای ما معنا می‌کند تا چشمی را بیابیم که چشمِ درست‌دیدنِ انقلاب اسلامی و شهدای بزرگِ این راه است، وگرنه باز شهیدان را به موزه می‌سپاریم و باز تاریخِ ظلمات و نفهمیدنِ اصیل‌ترین سخنان ِ این زمانه یعنی سخنان حضرت امام خامنه‌ای«حفظه‌اللّه». موفق باشید

19

لذت حلال**بازدید:

متن پرسش
یا سلام با توجه به جوابی که به سؤال قبلی داده اید ،لطفا چند مورد از لذتهای حلال که میتواند مورد استفاده افراد مجرد باشد که آنها را در انجام وظائف دینی و علمی آنها یاری کند را نام ببرید
متن پاسخ

باسمه تعالی
: همچنان‌که می‌دانید انسان ابعاد مختلفی دارد که بعضی از آن ابعاد، ابعاد اصلی انسان است، و عدم جواب‌گویی به آن ابعاد موجب نقص همیشگی روح و روان انسان خواهد شد که در تعبیر دین به آن «فطرت» گفته می‌شود. اما ابعاد فرعی انسان که به آن «غریزه» گفته می‌شود، آنچنان است که اولاً: عدم جواب‌گویی به آن ها موجب نقص کلی نخواهد شد. ثانیاً: می‌توان نیازهای این‌چنینی را جایگزین، به این صورت که اگر شرایط جواب‌گویی به یکی از آن‌ها نبود، با جواب‌گویی به دیگری روح را در شرایط عادی خود جلو برد.
با این مقدمه عرض می‌کنم؛ لذّاتی مثل کوهنوردی، اُنس با دوستان، بازی های نشاط‌افزا، نگاه به مناظر زیبا و دشت و صحرا و دریا، همه و همه لذّاتی است که روح را ارضاء می‌کند. علاوه بر این، لذّت حفظ عفت بسیار بیشتر از لذّت گناهی است که مجبور باشیم آن عفت را زیر پا بگذاریم. همچنان که لذّت راست‌گویی و ارضاء قلب، بسیار بیشتر از لذّت دروغ و ارضاء قوه‌ی واهمه است، مضافاً آن‌که لذّت‌های وَهمی و گناه‌آلود موجب عذاب آخرتی و ابدی خواهد بود. انشاء الله موفق باشید

9564

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم: استاد گرامی بنده سوالی مبتنی بر سوال 9542 داشتم. من خودم دختر مجردی هستم که با مباحث شما آشنا. دوستی سوالی از من پرسید که نتوانستم پاسخ مناسبی بدهم. و سوال این بود که چرا پیامبر (ص) باید چند زن بگیرد تا برای سایر مردها هم دلیل موجه باشد. من به ایشون گفتم حتما مصلحت ایجاد می کرده و در مورد سایری مردها هم این برمی گردد به اختلاف زن و مرد از لحاظ مکانیسم جنسی و نیز اینکه مومنین چون نمی خواهند به گناه بیفتند و دچار زنا شوند این کار را شرعی انجام می دهند و سایرین اهمیتی قائل نیستند. حال از شما تقاضا دارم پاسخ مناسب را بفرمایید.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که در جواب سؤال شماره‌ی 9562 اشاره شد و به طور مفصل در تفسیر سوره‌ی احزاب آیات 50 تا 52 عرض شد موضوع تعدد زوجات رسول خدا«صلواة‌اللّه‌علیه‌وآله» هیچ ربطی به موضوع چند همسری که در آیات سوره‌ی نساء مورد بحث است، ندارد. (در ضمن به عرض جنابعالی و سایر کاربران عزیزی که آدرس الکترونیک و یا ایمیل خود را ثبت نمی‌کنند می‌رسانیم که این سایت از آن‌جایی که بنا دارد سؤالاتی را در معرض دید کاربران قرار دهد که بیشتر در رابطه با معارف اسلامی و سلوک اخلاقی و یا مربوط به مبانی انقلاب اسلامی است، چنانچه ایمیل خود را ثبت نفرمایید از جواب‌دادن معذوریم) موفق باشید
2300
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید خدمت استاد من طلبه ای هستم که چند وقتی است در زمینه تبلیغ تلاش می کنم وهمین روش تبلیغ سنتی را خیلی جذاب می بینم اما مشکلی که هست این است که گاهی می بینیم مردم از جایی دیگر (سینما وتلویزیون) چنان اثرات عمیقی گرفته اند که اصلا انگار حرفهای ما هیچ گاه در دل آنها کمترین اثری هم نخواهد داشت. گرچه کم اثری حرف از بی عمل بودن ما هم هست حالا می خواهم بدانم آیا وقتی با دین وفرهنگ ما اینجور مبارزه می شود آیا ما برای حفظ دین همین فعالیت حد اقلی را باید داشته باشیم یا اینکه ما هم باید مقابله به مثل داشته باشیم وما هم وارد عرصه فیلم سازی ویا ساخت بازی های کامپیوتری شویم که فوق العاده در روان کودک امروز تاثیر دارد بشویم. اگر جواب مثبت است چکار باید کرد که گرفتار ظلمات مدرنیته در این عرصه نشد؟ بطور کلی آیا اصلا فیلم وتلویزیونی که فرهنگ اسلامی را عرضه کند قابل تصور است؟ بسیار ممنون
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: هرکس در حوزه‌ی کار و توان خود باید در ارائه‌ی اندیشه‌ی اسلامی تلاش کند. مسلّم تصویر، ظرفیت ارائه‌ی معارف عمیق را ندارد ولی این بدین معنی نیست که ما امروز نباید از فیلم و تلویزیون برای ارائه‌ی اندیشه‌ی اسلامی استفاده کنیم. نکته‌ای که نباید از آن غفلت کرد ضعف‌هایی است که این تکنولوژی‌ها دارند که مرحوم شهید آوینی در کتاب «آینه‌ی جادو» متذکر آن شده است ولی با این همه شهید آوینی توانسته‌ است با خودآگاهی که از فیلم دارد روایت فتح را بسازد که بسیار مفید بود. شما در خود جستجو کنید ببینید در چه کاری موفق‌تر هستید وظیفه‌ی شما همان است. موفق باشید
19215
متن پرسش
بسمه تعالی سلام براستاد گرامی و عزیزتر از جانم: سالهاست خسته شده ام از این همه درد و رنجی که بر انقلاب تحمیل می شود از اینکه می بینم در انقلاب اسلامی عزیزم کسانی بر مسند ریاست هستند که یا از اشراف سیاسی هستند یا از اشراف اقتصادی. کسانی که درد و رنج محرومیت و نداری را نمی دانند و ثروتشان از پارو بالا می رود. من فرزند انقلابی هستم که از کل انقلاب هیچ انقلابی ندیدم جز چند سال حضور احمدی نژاد. نه جنگ را درک کردم و نه امام خمینی عزیز را. کاش بودم ولایق جهاد در راه خدا بودم و شهید می شدم و این روزهای پر از درد را نمی دیدم. دردهایی که بر عزیزتر از جانم رهبر معظم انقلاب تحمیل می شود. من از نسل سوخته ای هستم که از انقلاب هیچ چیز جز درد و رنجش را نفهمید. از زمانی که احمدی نژاد آمد احساس کردم دیگر وقت دیدن انقلاب است باید بنشینم و زیبایی های این تماشاگه راز را ببینم باورم شد انقلاب من طلوع کرده است و رنجهای مستضعفین به پایان رسیده است. اما وقتی دیدم آن مردی را که از میان دردها و رنجهای مستضعفین قیام کرد اینگونه زدند و او نیز بر حاشیه ها افزود و او را انگ انحراف زدند و مطمئن شدم انقلابی که فکر می کردم طلوع کرده است بزودی همانها که ادعای آوردنش را داشتند خاموشش کردند ناامید شدم و وقتی انقلابی را دیدم که حسن روحانی رئیس جمهورش شد ناامیدترم کرد. چه شد که امروز اینجاییم. مخالفان حزب اللهی احمدی نژاد ما را متهم به مخالفان ولایت و انقلاب می کنند گویی ما در جبهه انقلاب نیستیم آنها می خواهند عمدا ما را مقابل انقلاب و ولایت قرار دهند؟ می خواهند کاری کنند که دشمن انقلاب لقب بگیریم؟ به خدا قسم اگر احمدی نژاد را دوست داریم چون با دیدن او یاد مستضعفین، یاد انقلاب، یاد اسلام و امام و یاد شعارهای اصیل انقلابی می افتیم. ما امروز کجاییم؟ از طرفی دل در گرو انقلاب و رهبری داریم و از طرفی نمی توانیم باور کنیم عده ای مدعی انقلابی گری ما را از جرگه انقلاب خارج کنند. شرایطی در حال تحقق است که اگر فکری نشود جبهه طرفداران احمدی نژاد بدلیل اینکه از انقلاب در حال رانده شدن هستند تبدیل به یک اپوزیسیون شوند و من می بینم چه اتفاقی در حال رخ دادن است. حال سرگردانیم شما را به خدای امام خمینی و انقلاب اسلامی قسم بگویید چه شده؟ آیا خدا ما را تنبیه کرد که روزی عده ای را که از اصلاح طلبان بودند با عناوین ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه از دایره انقلاب به بیرون هول دادیم آیا ما چوب تندرویهای دیروز عده ای را می خوریم؟ آیا ما همان نسل سوخته انقلاب هستیم؟ چه شده کجای تاریخ هستیم؟ نکند ما را در ورطه ای اندازند که ندانیم جبهه علی حق است یا جبهه معاویه؟ ما کجای تاریخ ایستاده ایم؟ شما را به خدای امام خمینی قسم نگویید انقلابی باشید که ما همه از انقلابیون هستیم همانطور که همه از مسلمانان بودند و جبهه معاویه و علی را نتوانستند تشخیص بدهند. نگویید پشت سر رهبری حرکت کنید مگر تاکنون تخلف کرده ایم؟ بگویید درد جان ما چیست که انقلاب را دوست داریم، رهبری را دوست داریم، احمدی نژاد را دوست داریم. آیا ما از تاریخ انقلاب به جرم دوست داشتن نماد و اسطوره شعارهای انقلاب جدا شده ایم؟ ما کجای تاریخ ظهور مولایمان مهدی صاحب الزمان هستیم؟ خسته هستم با یک کوه از دردهای تمام تاریخ بشریت که گویی هیچ کس ما نسل سوخته تاریخ انقلاب را دیگر یاری نمی کند و رها شده در برهوت این تاریخ هستیم. صرفا درد و دلی بود شاید بتوانید بگویید ما چه دردمان شده آیا این تضاد است که ما انقلاب و رهبری و احمدی نژاد را با هم دوست داریم. نیازی به جواب نیست صرفا درد و دلی بود که بدانید سرگردان و خسته هستیم گویی هیچ چیز جز ظهور مولایمان ما را شاد نمی کند. والسلام علی من تبع الهدی. شاگرد کوچکی از شاگردانتان
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: «چه خوش صید دلم کردی، بنازم چشم مستت را». گفتنی‌ها را گفتی و در میان آن گفتنی‌ها متذکر حاشیه‌هایی شدی که دولت آقای احمدی‌نژاد ایجاد کرد و کمر رهبری و ما را که تمام‌قد از ایشان دفاع کردیم، شکست. فراموش کرد طلبه‌ها چگونه از پول شهریه‌های خود از او دفاع کردند و یک‌مرتبه همه را رها کرد و شخصی به نام آقای مشائی را قِدیس‌گونه جلوی همه قرار داد.

آقای احمدی‌نژاد به ما و به رهبری ظلم کرد و این شد حال و روزِ ما که شما در این زنج‌نامه از آن سخن گفتید.

ابتدا باید گذشته را بازخوانی کرد تا فردایی که دوباره نیروهای انقلاب کمر راست می‌کنند، حکیمانه عمل کنیم. چگونه می‌توان هنوز به آقای احمدی‌نژادی دل‌بست که قابل پیش‌بینی نیست؟! آیا شورای نگهبان می‌تواند کسی را به‌عنوان رئیس جمهور به مردم معرفی کند که هر روز باید منتظر یک حرکت غیر قابل پیش‌بینی از او بود؟! دوای دردِ ما امروز بازخوانیِ تاریخی است که بدان دل‌بستیم ولی گویا باید دقیق‌تر مسئله را دنبال می‌کردیم. شعارهای خوب اگر از زبان شخصیتی که ابعاد وجودی او مطابق آن شعارها نباشد، به گوش‌مان رسید؛ دیگر به‌راحتی به آن شخصیت دل نخواهیم بست. موفق باشید  

12439
متن پرسش
سلام بر استاد عزیز: می خواستم اگر ممکن است تاریخچه ای راجع به لباس روحانیت بدانم، مثلا این که بعضی می گویند در زمان پیامبر(ص)، حضرت دستار سبز داشتند و عبا و عمامه چیست؟ در حالت کلی از لحاظ سیر تاریخی (تأکید بیشتر بر تاریخچه است فعلا کاری به فلسفه اش نداریم) چگونه بوده است؟ آیا مثلا از زمانی خاص به بعد لباس ایشان تغییر بارزی کرده است یا خیر؟ هم چنین مسئله دیگر چرایی سیاه بودن عبا یا عمامه روحانیت است در عین مکروه بودن لباس سیاه. اگر همراه با روایت یا حدیث پاسخ بفرمایید ممنون می شوم.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: موضوع را سایت http://goolchin.blogfa.com/post/341  بررسی کرده است عیناً مطالب آن سایت را خدمتتان ارسال می‌دارم: موفق باشید

سوالی که اکثر مردم درباره ی طلاب در ذهن خود دارند این است که

چرا طلاب امامه بر سر میگذارند و فلسفه ی لباس روحانیت چیست؟

امروز قصد داریم به تاریخچه لباس روحانیون بپردازیم..

پزوهشگر: محمد رضا نظری

نویسنده:سید بهزاد سعادتی نیک

1. عمامه: ظاهراً در صدر اسلام، طلاب لباسی سازمانی نداشتند و لباس آنان، همانند دیگر مردم بوده است. بر اساس شواهد تاریخی، قاضی ابویوسف، قاضی القضات هارون، نخستین افتراق را پدید آورد. «قاضی ابویوسف، قاضی القضات هارون الرشید مقرر داشت که فقیهان و عالمان عمامه سیاه آستردار بر سر نهند و قاضیان، کلاه بلند بر سر بگذارند»

1. ابن خلکان می گوید: «ابویوسف امر کرد که فقط علما، طیلسان* بر سر نهند تا میان آنان و دیگران تفاوت باشد. اگر کسی غیر از آنان طیلسان می پوشید، بر او عیب می گرفتند»

2. شاید بتوان عمامه را رکن اساسی در لباس طلبگی برشمرد. عمامه، تاریخچه ای بلند دارد. عمامه نزد مردم عرب، چه پیش از اسلام و چه پس از آن، عظمت ویژه ای داشته است. از این رو، هر کسی اجازه نداشت عمامه بر سر بگذارد، بلکه فقط شخصیت های خاصی از میان اعراب، حق استفاده از عمامه را داشتند و دیگران، از کلاه یا پارچه ای استفاده می-کردند. عده زیادی هم سرشان برهنه بوده است.

3. بزرگان ایرانی تاج بر سرشان می گذاشتند که آن ها را متوّج می نامیدند.

4. از این رو پیامبر فرمودند: «العمائم تیجان العرب اذا وضعوا العمائم وضع الله عزّهم».
پیامبر در موقعیت های حساس، عمامه بر سر می گذاشتند و می توان گفت که عمامه جزو لباس های رسمی پیامبر بوده است. پیامبر هم عمامه سیاه بر سر می گذاشتند که نامش سحاب بوده و هم عمامه سفید و عمامه سرخ. ایشان در روز فتح مکه، در حالی که عمامه سیاه بر سر داشتند، وارد مکه شدند. در روز غدیرخم، همان عمامه را به عنوان تاج بر سر حضرت علی (ع) گذاشتند و این همان عمامه ای بود که در جنگ خندق، بر سر امیرالمؤمنین بستند. این مقام و منصب سبب شد که ائمه اطهار (ع) و سادات، به نشانه یادبود آن روز فرخنده، عمامه سیاه بر سر بگذارند. از این رو، علت این که عالمان و روحانیان سادات، عمامه سیاه بر سر می گذارند و عمامه غیر سادات، سفید است، به دلیل رویداد غدیرخم است، وگرنه رسول خدا (ص) عمامه های دیگری هم داشتند
در دوران خلافت امویان و عباسیان، به دلیل فشار بسیار بر شیعه و به ویژه سادات و برای این که علویین میان مردم شناخته نشوند، بیشتر اوقات آنان عمامه بر سر نمی-گذاشتند
در سال 773 هجری قمری، الملک الاشرف شعبان، سلطان مصر و سوریه دستور داد، تکه پارچه ای سبز به عمامه خود وصل کنند. «در اسپانیا کمتر عمامه به سر می گذاشتند و بی شک نظامیان آن را نپذیرفته بودند. غالباً در اسپانیا، فقیهان عمامه بر سر می گذاشتند و نیز باید در نظر داشت که عمامه فقیهان خیلی بزرگ تر از عمامه سایر اعراب بود، به همین جهت آن ها را رب العمائم، معتم یا متعم نامیده اند»

5. در زمان آل  بویه، برهنگی سر ناپسند بوده است. «عمامه خلیفه سیاه بود و بر کلاهی بلند پیچیده می شد. اطرافش را مطرز و به طرز زیبایی گلدوزی می کردند. آن که نزد خلیفه شرف یاب می شد، باید عمامه سیاه بر سر می  گذاشت»

6. عمامه در عصر صفوی، سفید بوده است. در سفرنامه الئاریوس آمده است که عمامه علما سفید بود و بعضی ها قطعه پارچه ای ابریشمی بر مندیل خود می بستند که روی شانه ها می افتاد
شاردن در سفرنامه اش نوشته است که روحانیان نیز روی کتان زمخت آقا بانوی سفید بسیار نازکی (کتان نازک) می پیچید و حدود شانزده سانتیمتر از دو انتهای این پارچه گلدار است که وقتی دستار بر سر می بستند، این دو انتها همانند جیقه ایی از میان دستار بیرون می آمد. البته عمامه کارکردهای جانبی دیگری نیز داشته است
مستشرقان نیز گفته اند که شرقیان از عمامه به عنوان جیب استفاده می کنند، زیرا می توان چیزهایی را در آن پنهان کرد.

2. عبا: این واژه به معنای نوعی روپوش کوتاه و جلو باز است. آستین ندارد، ولی سوراخ هایی در آن تعبیه شده است که دست ها را از آن بیرون می گذارند. البته عبا با برد فرق داشته، زیرا برد پارچه ای خط دار بوده است که به دور خود می پیچیدند. عبا انواع و اقسامی داشته است و در هر منطقه ای آن را به گونه ای می ساختند. در برخی مناطق از پارچه و در برخی مناطق از پشم بوده است. عبا، پوشاک عمومی اعراب بیابانگرد بوده است که تقریباً در همه وقت ها از آن استفاده می-کرده اند
3. قبا: پوشیدن قبا در زمان پیامبر معمول بوده است. در صحیح بخاری آمده است که روزی رسول خدا (ص) قباها را قسمت کرد و به مخرمه هیچ عبایی نداد. مخرمه ناراحت شد و به حضور پیامبر رسید. پیامبر فرمود: این عبا را هم برای مخرمه نگاه داشتم.

7.  قبا را بیشتر از پارچه  اطلسی می دوختند و گاهی آن را با پوست آستر می کردند. ناگفته نماند که گاهی نویسندگان عرب، روپوش افسران سوار مسیحی را قبا نامیده اند. قبا پیشینه ای ایرانی دارد، لباسی که به طور مورب از زیر بغل باز می شود
تِوِنُو درباره قبای ایرانی چنین می گوید: «نیم تنه بلندی را که بر روی لباس های دیگر می پوشند، قبا نام دارد و آن معمولاً از پارچه نخی بسیار نازک دوخته می شود. رنگ آن به حسب تمایل اشخاص، قرمز، زرد، سبز یا رنگ های دیگر است و چنان صاف دوخته شده که گویی اطلس است. این نیم تنه از پارچه نخی کرک دار دوخته می شود و تا نیم ساق پا می آید. یقه آن باز و هلالی است. طرف راست آن درست روی شکم می افتد و در زیر بغل سمت چپ با بندهایی بسته می  شود و طرف چپ لباس روی آن می افتد و به وسیله چهار بند طرف راست بسته می-شود، اما یکی از بندها هرگز بسته نمی شود، بلکه روی بندهای دیگر آویزان است. قبا تا روی کمر بسیار تنگ است. از این جهت به بدن قالب می شود و کاملاً شکم را پوشیده و فشرده نگاه می دارد و از کمر به پایین متدرجاً، گشاد می شود، به طوری که نمای آن از پایین به شکل یک زنگ گرد در می آید. آستین های آن کاملاً چسبان و قالب بازوان است. معمولاً جنس این قباها از پارچه ساده است، اما قبای رجال عالی مرتبه، از اطلس یا پارچه زر بافته است که زری ایران است»

8. 4. طیلسان: پارچه ای بود که فقیهان و عالمان ایران بر روی عمامه به سر می انداختند و در ایالت فارس، عوام الناس نیز از آن استفاده می کردند. جنس آن از پشم بود و بهترین نوع آن در آمل و قوس یافت می شد.

لباس روحانی
در طول تاریخ تغییراتی رخ داد که سبب شد لباس طلاب و علما متمایز باشد. در قرن های نخست، وجه افتراق روحانیان و دیگر مردم، عمامه بود. مردم با روحانیان و عالمان، در لباس یکی بودند و اگر فرقی هم بوده، بسیار اندک است. حتی در ایران نیز این گونه بوده است. بر اساس تحقیقاتی که انجام دادیم، دریافتیم که این وضعیت تا زمان رضا خان ادامه داشته است تا این که مخبرالسلطنه در ششم دی ماه 1307 خورشیدی، قانونی به مجلس برد که به قانون متحدالشکل کردن البسه اتباع ایرانی در داخله مملکت معروف شد. بر اساس این قانون، همه مردم باید لباسی متحدالشکل می پوشیدند. البته هشت گروه از قانون پوشیدن لباس معاف شدند که عبارت بودند از: مراجع، مجتهدین صاحب اجازه که از مراجع مسلم تقلید بودند، به شرط آن که به امور روحانی مشغول باشند، پیش نمازان دارای محراب، محدثان مأذون از جانب مجتهدان، طلاب و مدرسان شیعه مذهب، مفتیان اهل سنت و روحانیان ایرانی غیر مسلمان
رضاخان در دیدار با مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری، به ایشان گفت: «می خواهم بعد از این احترام عمامه را معلوم نموده و بر سر روحانیون حقیقی گذاشته شود و آن هایی که مخرب دین و روحانیت هستند، عمامه را برای مقاصد شخصی به سر گذاشته اند، از سوءاستفاده باز مانند»

9. دلیل ایادی رضاخان این بود که حتی کودکان هم این لباس را بر تن دارند. به نوشته مخبرالسلطنه، لباس اهل علم را مردم هم می پوشند و بسیاری حرمت نگه نمی دارند و آن را لباس اخاذی و فقر و بهانه ای برای گدایی و ولگردی می دانند.

10.  هدف از این قانون، محو این لباس بوده است. گفتنی است که سید حسن مدرس، در شانزدهم مهر 1307 خورشیدی، تبعید شد و در دی ماه همان سال، این قانون به تصویب رسید
قرار شد که اگر طلاب در مدرسه معقول و منقول پذیرفته و در امتحانات قبول شوند، به آن ها جواز لباس داده شود، در حالی که «از سال 1314 به بعد، دولت برخورد جدی با روحانیت را در دستور کار خویش قرار داد و سیاست دولت گسترش خود و دخالت در امور شخصیه مردم را به جد تعقیب کرد. نتیجه این سیاست، تجدید نظر در جواز عمائم بود. لذا حتی روحانیون صاحب جواز، جواز خود را از دست داده و مجبور به پوشیدن لباس یکسان شدند»

11. در نتیجه، بسیاری از طلاب از پوشیدن لباس محروم شدند. در دوره محمدرضا پهلوی، فشار کمتری روی طلاب بود و پس از انقلاب نیز شاهد تغییری در این زمینه نبودیم.

10408
متن پرسش
سلام علیکم: استاد عزیز چگونه اصول کافی را روشمند مطالعه کنیم تا بهره کامل تری ببریم؟ مطالعه‌ اصول کافی نیاز به چه مقدماتی دارد؟ ترتیب آن چگونه باشد از ابتدا جلد اول یا جلد آخر؟ التماس دعا
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده به لطف الهی پس از گذراندن مقدماتی مثل معرفت نفس و حشر اصول کافی را از جلداول شروع کردم و بدون عجله و با یادداشت‌نویسی ادامه دادم و آن زمان از بهترین دوران عمر من بود که چگونه اولیاء معصوم با آدم سخن می‌گویند و انسان را در فضایی قرار می‌دهند که با هیچ فضایی قابل مقایسه نیست. موفق باشید
5120
متن پرسش
سلام لطفا درمورد علامه حسن زاده آملی و مباحثات مطرح ایشان برایمان توضیح دهید؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: کتاب‌های ایشان را مطالعه فرمایید تا جایگاه ملکوتی ایشان دستتان بیاید. موفق باشید
236

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما استاد محترم!!!! می خواستم بپرسم شما چیزی در مورد بعد زمان میدونید یا نه ؟
متن پاسخ
یسمه تعالی ، علیک السلام . بنده در رابطه با « زمان » نکاتی که ملا صدرا در حرکت جوهری دارد را تا اندازه ای می دانم و پیشنهاد می کنم ابتدا از آن طریق با موضوع زمان آشنا شوید. موفق باشید
14859

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد گرامی: می خواستم نظرتان را در مورد این صحت خاطره که دکتر احمدی از حضرت علامه (رض) نقل فرموده اند بدانم و در صورت صحت آن تغییر نظر علامه در مورد غرب چگونه ارزیابی می فرمایید. سپاسگزارم. خاطره دکتر احمد احمدی از علامه طباطبایی: سال 1356 که آقای طباطبایی به خاطر بیماری پارکینسون آمدند که بروند انگلیس برای مداوا، مرحوم شهید قدوسی به من تکلیف کرد که همراه آقای طباطبایی بروم انگلیس. بنده 15 روزی در لندن خدمت ایشان بودم. بعد از 15 روز من آمدم و آقای مطهری به جای بنده، همراه آقای طباطبایی ماندند. یک ماه هم آقای مطهری ماندند. آقای طباطبایی به حق انسان کامل و وارسته‌ای بود. و من همین آلان هم با او زندگی می‌کنم. عصر روز یکشنبه‌ای بود که قرار بود من فردایش بیایم ایران و آقای مطهری به جای من می‌ماند. ما رفتیم بیرون برای قدم‌زدن. کلید اتاق هتل ماند توی اتاق. آن زمانها، هتلداران کلید یدکی نداشتند. موقع برگشتن ما به مشکل خوردیم. دیدیم کلید مانده توی اتاق. من رفتم سراغ مسئول اطلاعات هتل. گفت: باید بروید سراغ پلیس. من رفتم به پلیس اطلاع دادم. گفت: برو من می‌آیم. پرسیدم: کی؟ گفت: 15 دقیقه دیگر. 15 دقیقه دیگر آمدند. دو تا پلیس آمدند. خیلی به آقای طباطبایی احترام کردند. گفتند: دو راه دارد. یا تا فردا صبر کنید تا کلیدساز بیاید و یا اجازه دهید در را بشکنیم و زبانه را در بیاوریم و شما هم خسارت بدهید. من به آقای طباطبایی گفتم چه کنیم؟ گفت: ما هرجا برویم بیشتر از خسارت خرجمان می‌شود. در راه بشکنند. در را شکستند و 17 پوند هم ما خسارت دادیم. موقع رفتن، پلیس خیلی به آقای طباطبایی احترام گذاشت. همان جا من به ایشان گفتم: حاج آقا شما در نوشته‌هایتان خیلی به اروپا تاخته‌اید. اگر قبلا آمده بودید و نظم و انضباط اینجا را دیده بودید، آیا اینقدر به اینها می‌تاختید. فرمود: نه. توجه می‌کنید. فرمود: نه. یعنی یک انصافی در این مرد عالی مقام بود و آنچه را که حق می‌دید، آن را درست می‌انگاشت و آنچه را که نادرست می‌دید، طرد می‌کرد.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: علامه‌ی طباطبایی با برخورد پلیس انگلستان که با یک روحانی داشت، متذکر این امر شدند که بین تفکر سکولار و آدم‌های غرب، تا آن‌جا که ممکن است باید تفکیک قائل شد. اکثر آدم‌های غربی مثل همه‌ی آدم‌های دنیا بر اساس فطرت الهی خود به دنبال حق و حقیقت‌اند و این غیر از نظام سیاسیِ حاکم بر کشورهای غربی است. به طوری که ملاحظه کردید در سفر اخیر رئیس دولت یونان، رهبر انقلاب به ایشان نیز نظر خود را مطرح کردند که چگونه رئیس دولت اخیر یونان از فضای سیاسیون غربی تا حدّی فاصله دارد. موفق باشید

5004
متن پرسش
سلام علیکم استاد عزیز برای حقیر سوال است که چرا پیامبر عشق و محبت حضرت عیسی (ع) ازدواج نکرده اند در حالی که دیگر انبیاء عمدتا چند همسر داشتند. آیا این ریشه در ترجیح سلوکی ایشان داشته است به طوری که ازدواج را برای خود یک نقص میدانسته اند یا شرایط تاریخی به ایشان اجازه ازدواج نداده است یا شاید سرنوشت خود را پیش بینی میکرده اند که در سن جوانی مجبور به ترک دنیا می شوند؟ سوال دیگر این که شهود جبرئیل آیا برای غیر انبیاء و معصومین هم میسر است یا این که هر که موفق به شهود جبرئیل شود مقام نبوت یا رسالت پیدا میکند؟ آیا حضرت مریم هم مثل حضرت زهرا (س) جبرئیل را میدیده اند؟ سوال دیگر این که آیا توصیه به نکاح و ازدواج در اسلام صرفا به اعتبار نقش آن در امتداد نسل بشر و مسلمانان تأکید شده است یا از لحاظ انسانی هم موجب کمال انسان می شود؟ گاهی اوقات می پندارم اگر مورد مناسب خود را نیابم مجرد بمانم بهتر است و توانایی حفظ عفت را هم در خودم می بینم. متشکرم!
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- نمی‌دانم چرا حضرت عیسی«علیه‌السلام» ازدواج نکردند 2- ظاهر آیات خبر از آن می‌دهد که حضرت مریم«سلام‌الله‌علیها» حضرت جبرائیل«علیه‌السلام» را دیده‌اند 3- شاید ازدواج زمینه و علت مُعِدّه جهت کمال انسانی باشد ولی ازدواج‌نکردن هم هرگز موجب نقص نمی‌شود مگر این‌که انسان به گناه بیفتد. موفق باشید
4842
متن پرسش
سلام علیکم فکر کنم در مورد مقایسه ی دکتر حداد با آن دو نفر دیگر یعنی دکتر ولایتی و دکتر قالیباف، سخن شما جای تأمل داشته باشد چون اموری که در گفتمان دکتر حداد به چشم می خورد که عبارت است از نفی مطلق جریان فتنه و پا فشاری روی سیاست خارجی استقلال محور، عقیم بودن اهداف اقتصادی ـ فرهنگی ـ سیاسی جدای از گفتمان انقلاب، مخالفت دشمن با اصل نظام و بازیچه بودن انرژی هسته ای، دقیقا همان چیزی است که دکتر جلیلی هم بر آن تأکید و تکیه دارند و محور تمایز ایشان با دیگران است.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در آن نوشته خواستم علت این‌که آقای دکتر حداد ائتلاف 1+2 را پذیرفتند عرض کنم وگرنه در همان نوشته هم عرض کردم آقای دکتر حداد به آقای جلیلی نزدیک‌ترند. و اخیرا هم شنیدید اقای دکتر حداد در کلاس مثنوی شان فرموده بودند به نفع افای قالیباف کنار رفته ام موفق باشید
5787
متن پرسش
سلام به نظر حضرت عالی1. مهمترین کاری که بسیج باید وارد شود الان وباتوجه به روح زمانه چیست؟(شناختن گفتمان انقلاب اسلامی-تولید علم و.....). باتشکر واینکه اگرمیشود توضیح وراه شروع آن را بفرمایید.؟ 2.بسیج وکاردردانشگاه چطور باتوجه به عالم آن که میدانید؟ باتشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی‌: سلام علیکم: 1- همان توصیه‌ای که رهبری می‌فرمایند: « خط کلى نظام اسلامى، رسیدن به تمدن اسلامى است. براى ایجاد یک تمدن اسلامى - مانند هر تمدن دیگر - دو عنصر اساسى لازم است: یکى تولید فکر، یکى پرورش انسان(رهبری، ۱۳۷۹/۰۷/۱۴). » 2- اگر ما وارد تاریخی شدیم که با انقلاب اسلامی شروع شده می‌توانیم در عین حضور در دانشگاه، نگذاریم روح غرب‌گرای دانشگاه بر ما و اعمال و افکار ما حاکم شود. موفق باشید
347

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام و ادب به محضر استاد عزیز حاج آقای طاهرزاده. چندی پیش صحبتی از جناب آیت‌الله ناصری(حفظه‌الله) به دستمان رسید-که مربوط به یکی دو سال پیش است- با این مضمون که:ایشان چند وقت پیش خدمت آیت‌الله بهجت(ره) رسیده بودند و ایشان از آقای بهجت سؤال کرده بودند که آیا مبشراتی راجع به نزدیک بودن فرج دارید؟ آقای بهجت به آقای ناصری فرموده بودند: آری، من دوستی دارم که به محضر حضرت بقیه الله(عج) تشرف دارند، آمد منزل ما و از او سؤال کردم تازگی‌ها به محضر امام تشرف داشتید؟ دوست آقای بهجت در جواب گفتند بله. آقای بهجت پرسیده بودند که از فرج سؤال کردی؟ گفته بود آری، پرسیدم فرج شما برای عامه مردم جه وقت است؟.آیت الله بهجت دوباره پرسیده بودند که حضرت در جواب چه گفتند؟ دوست آقای بهجت در جواب گفته بودند:امام فرمود "نزدیک است".دوست آقای بهجت به امام فرموده بودند که من هم ظهور شما را درک میکنم؟ امام فرموده بودند پیرمردتر از شما هم درک میکنند. آقای ناصری از آقای بهجت پرسیده بودند که دوست شما چند سالشونه؟ آقای بهجت گفته بودند که 62 سال! این صحبت به چه معناست؟ آیا حضرت ظهور نهایی را گفته بودند که نزدیک است؟ در ضمن اقای بهجت نگفته بودند که فرج نزدیک است بلکه امام به دوست آقای بهجت گفته بودند. یعنی اصل این حرف از طرف خود امام زمان(عج) است! با تشکر.
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام موضوع ظهور و فرج حضرت صاحب‌الأمر؛ موضوع شدت و ضعف‌برداری است ،به این معنی که در بعضی موارد ظهور ضعیفی دارند که همان نور ضعیف کارهای اساسی را سامان می‌دهند مثل نور ظهور حضرت در جبهه‌های جنگ و پیروزی‌هایی که پیش آمد. از جمله ظهورات حضرت در انتخابات‌ها است که منجر به الطاف خاص می‌شود و یا نور حضرت در قلب و کلام مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» و یک نحوه ظهور و فرج تامّ و کامل است که وجود مقدس حضرت خودشان ظاهر می‌شوند. از شواهد بر می‌آید که خبر ظهور و فرج حضرت، ظهور تامّ نبوده ولی بحمدالله در این چندساله‌ی اخیر حضرت«عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» باره‌ها با نور خاص خود فرج و گشایش‌های اساسی داشته‌اند.
284
متن پرسش
باسمه تعالی جناب آقای طاهرزاده، استاد محترم؛ سلام علیکم اینجانب سفری به شهر شیراز – تخت جمشید – داشتم و در آنجا با مرد و زنی از کشور اسپانیا آشنا شدم. آن ها از من سوالی کردند که من آمادگی حضور جواب نداشتم اما ایمیلشان را جهت پاسخگویی گرفتم لذا خواشمندم جواب سوال را به گونه ای که قابل فهم برای یک خارجی باشد بیان بفرمایید. سوال: در این هوای گرم و داغ تیرماه حجاب برای یک زن چه مفهومی دارد؟ من معنای آن را نمی فهمم. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی علیکم السلام در هر حرکتی که جهت انسان را به سوی کمالی برتر مورد نظر قرار می‌دهد، یک نحوه ریاضت مطرح است که در آن انسان از جنبه‌ی مادونِ خود به جنبه‌ی مافوق وجودش سیر می‌کند. مثل وقتی روزه می‌گیریم تا غلبه‌ی جنبه‌ی حیوانی خود را ضعیف کنیم و جنبه‌ی روحانی خود را تقویت نماییم. یا در نماز جهت روح را از کثرت‌ها به سوی وحدت مطلق سیر می‌دهیم تا بتوانیم با پروردگار عالم اُنس بگیریم و در عالَم اُنس با خدا به‌سر ببریم. در موضوع حجاب نیز اسلام زنان را به جهت بدن جذّابی که خداوند برای آن‌ها قرار داده، دعوت می‌کند که زیبایی‌هایشان را از نامحرمان بپوشانند تا نه توجه آن‌ها به نامحرمان باشد و سعی کنند خود را به آن‌ها بنمایانند، و نه نامحرمان توجهشان به زیبایی‌های آن‌ها جلب شود و از جهت اصلیِ نظر به خداوند محروم گردند و لذا است که می‌بینید زنانی که مایل‌اند در وادی اُنس با حق باشند، به‌راحتی حجاب را پذیرفته‌اند. ولی این بدین‌ معنی نیست که تصور شود باید در هوای گرم چادر مشکی و مقنعه بپوشند، بلکه با پوششی روشن که فقط آن‌ها را بپوشاند وظیفه‌ی خود را انجام داده‌اند و خودِ زنان به‌خوبی می‌دانند که در کجا از چه پوششی استفاده کنند. موفق باشید
12857
متن پرسش
با عرض سلام بنده سوالی داشتم که خدمتتان عرض می نمایم: 1. آیا کسی که مبتلا به وسواس است درجه تجردش پایین آمده که شیطان خناس می تواند بر روی او نفوذ کند، پس چرا ممکن است فردی اهل تقوی باشد و توانسته اعمالش را تزکیه کند ولی باز وسوسه و ترسهایی از وقوع حوادث که احتمالا از جانب شیطان است از بین نمی روند؟ 2. استاد به نظر شما علت اعتماد به نفس کم - خود کم بینی ها و سر و سادگی افراد در چیست؟ آیا نفس در معرض عامل ضعیف کننده قرار گرفته مثل گناه آیا ریشه در وراثت نیز می تواند داشته باشد؟ 3. بنده بعضی اوقات سوالی یا مشکلی دارم که با تفکر و مشورت نیز بر سر چند راهی قرار می گیرم و به همین خاطر به قرآن تفال می زنم و در اکثر مواقع با تفکر درآیات آمده و مقایسه با پرسش ذهنیم به جواب دست یابم و در بسیاری موارد جوابم را حتی بسیار صریح در آیات می یابم که این بسیار برایم حیرت برانگیز است در این موقع دلم آرام می گیرد و خدا را ناظر بر فکر و نیتم می بینم. مدتی است که کتاب هدف حیات زمینی آدم که شما نوشته اید را مطاله کرده ام حالا کمی شکاک شده ام که ممکن است شیطان که 6000 سال خدا را عبادت کرده او مرا در راه رسیدن به این نتیجه گیری جهت داده. آیا شیطان بوسیله قرآن می تواند کسی را گمراه کند؟ آیا این که من احساس می کنم توسط تفال به قرآن می توانم راه خیر را برگزینم ممکن است اینها همه توسط شیطان باشد یا همان قوه وهمیه و خیال خودم؟ چون در یکی از سخنرانیهای حسین الهی قمشه ای شنیدم که گفتند ناز خدا خیلی زیاده به این راحتی رخ به کسی نشان نمی دهد. با تشکر - خدا حافظ
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر اندازه نفس انسان به صورت وجودی شدت یابد تمام ابعاد کمالی آن نفس متعالی می‌شود لذا انسان‌های وسواسی سعی بر تعالیِ وجودی و سیر إلی اللّه ندارند، بیشتر مشغول ظاهر شریعت می‌شوند و شیطان نیز از همین طریق سراغ آن‌ها می‌رود.  2- خداوند می‌فرماید: «خلق الانسانُ ضعیفا» پس در هر حال انسان‌ها در ابتدای امر به شکل‌های گوناگون ضعف‌هایی دارند. با تدبّر و تعقل در شریعت الهی باید بتوانند از آن ضعف‌ها بگذرند 3- در هر صورت ما مأمور به تعقل در امور خود هستیم و حجت باطنی ما عقل است و نمی‌توان عنان خود را در اختیار استخاره و تفأل به قرآن سپرد. موفق باشید

9104
متن پرسش
سلام علیکم: استاد نظر شما در مورد دیدگاه ها و نظرات استاد پناهیان در خصوص مسائل معنوی چیه؟ خصوصا این که این بزرگوار توانایی ابجاد یک نظام فکری مبتنی بر آیات و روایات بر ذهن مستمعان خود رو دارند و غالبا از ایشان اظهار نظرهای نو و راهبردی شنیده می شود و به نظر حقیر مباحث معروف ایشان موسوم به تنها مسیر انقلابی را در عرضه مسائل معنوی به پا کرده. حضرتعالی چه جایگاهی برای ایشان تصور می کنید؟ استماع سخنان ایشان را به عنوان آغازی اصولی برای مباحث معرفتی تا چه حد مفید می دانید؟ با تشکر و عرض پوزش از اطاله کلام.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده نه‌تنها خدا را به خاطر وجود جناب آقای حجت‌الاسلام و المسلمین پناهیان شکر می‌کنم، به دوستان طلبه عرض کرده‌ام سعی کنید مردم را به ایشان متصل نمایید. متأسفانه سایتی را نمی‌شناسم که مرتب صوت سخنرانی‌های ایشان را در معرض دید افراد قرار دهد. اگر اطلاع دارید بفرمایید تا در معرض دید کاربران قرار گیرد. موفق باشید
11628
متن پرسش
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد ارجمند: چند سوال از محضر جنابعالی دارم اگه لطف کنید پاسخ بفرمایید کمال تشکر دارم. ابتدا اینکه اگر کسی ظرف وجودی خویش را پاک و طاهر نکرده باشد چه بسا همین آلودگی باطنی به سبب اعتقادات نادرست، سبب این گردد که از مطالب حقه ای که در قرآن و روایات و سایر مطالب دینی آمده، برداشت نادرست مطابق با همان اعتقادات نادرستش کند و برای خود اعتقاد تازه ای بسازد که متاسفانه مطابق با حق نیست از طرفی هم گریزی از این نیست که ما باید با قرآن و ... برای دریافت هدایت مأنوس باشیم پس چه کنیم تا برداشت نادرست نداشته باشیم و در واقع چگونه باید ظرف وجودی را پاک کرد؟ و آن نور توحید که باید به وجود ما بتابد و ما را پاک کند چگونه دست یافتنی است؟ دوم اینکه داشتن استاد کاملی برای طی طریق سلوک ضروری و لازم است. چگونه می توان به چنین استادی دست یافت؟ و راه شناختن ایشان چگونه است؟ آیا جنابعالی استادی برای این منظور معرفی می فرمایید؟ و سوم اینکه، اینکه در روایات ما آمده که جهاد زن خوب همسرداری و فرزند داری است، آیا زن فقط از همین راه به کمال می رسد؟ آیا نیاز نیست همانند مردان برای رسیدن به کمال به دنبال تقویت عقل نظری و عقل عملی خویش برود و از راه مطالعه و .... خویش را تقویت نماید یا اینکه این دو در کنار هم باید باشند؟ بطور کلی می خواستم بدانم خانم ها از چه طریق به کمال می رسند؟
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- همین‌که قرآن می‌فرماید: این کتاب برای متقین موجب هدایت است؛ خبر از آن می دهد که اگر کسی بنای طهارت خیال و عقل و قلب داشته باشد قرآن بر اساس فطرت الهیِ چنین انسانی مذّکر او خواهد شد، عمده رویکرد درست است رویکردی که رسول خدا«صلوات‌اللّه‌علیه‌وآله» در آن رابطه می‌فرمایند: «َ إِنَّمَا رَهْبَانِيَّةُ أُمَّتِي الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّه‏» رهبانیت امت من جهاد در راه خدا است، چیزی که حضرت امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» به این تاریخ برگرداندند و بنده در این مورد عرایضی در جزوه‌ی «نحله‌ی عرفانی علماء نجف» داشته‌ام که خوب است دنبال بفرمایید 2- در این مورد مطالعه‌ی جزوه‌ی «روش سلوکی حضرت آیت اللّه بهجت«رحمة‌اللّه‌علیه» را پیشنهاد می‌کنم 3- امروز شرایط اعتقادی گذشته به هم خورده و زنان نمی‌توانند از مبانی عقلی مستحکم غفلت کنند. عرایضی در این مورد در جواب سؤال شماره‌ی 11602 تحت عنوان «نحوه‌ی حضور زنان در تاریخی که شروع شده» داشته‌ام. موفق باشید

10699
متن پرسش
سلام علیکم: می خواستم نظر جناب عالی را در مورد این مطلب و صحت گزاره های بیان شده از نگاه ملاصدرا و تفکر نویسنده آن بدانم. با تشکر «تقدم روح بر جسم یا جسم بر روح؟ یکی از شایع ترین سوالات درباره زندگی مادی، وجود روح و در صورت وحود آن تقدم روح بر جسم یا جسم بر روح می باشد. ملاصدرا یکی از فلاسفه اسلامی بود که در این باره جمله معروفی دارد که به قاعده «جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا» مشهور شده است و یکی از مشخصه های حکمت صدرایی هم هست. ملاصدرا می گوید: نفس در ابتدا موجودی بالقوه و عاری از هر کمالی است و شباهت زیادی به جسم دارد. به عبارتی دیگر، آخرین مرحله جسمانی و اوّلین مرحله روحانی است که در این مرحله نه جسم محض و نه روح محض است، بلکه کمال جسم و قوه روح بوده و نهایتاً به تجرد محض رسیده و از جسم بی نیاز می‌گردد. در این نظریه برخلاف عقیده حکما و فلاسفه پیشین اشراقی، که معتقد بودند نفس انسانی غیرمادی است و پیش از بدن در ملکوت زندگی می کند و پس از شکل یافتن بدن کودک به کالبد او وارد می شود و زندگی را با جسم مادی آغاز می کند، گفته می شود که نفس در مراحل نخستین آفرینش خود مادی است و از ماده تراوش می کند، ولی به تدریج راه جداگانه ای در پیش می گیرد و رو به تجرد از ماده می نهد و به اوج تجرد خود (از ماده) می رسد. ملاصدرا در همه آثار و کتب خود مانند فلاسفه دیگر مسلمان، نام این موجود را «نفس» می گذارد، ولی از آنجا که در منابع فلسفی و مذهبی گاهی کلمه «روح» نیز به همین معنا (یا نزدیک به آن) به کار رفته است و گاهی در تعبیرات، جای این دو کلمه با هم عوض می شود و آنها را به جای یکدیگر به کار می برند، این پرسش پیش می آید که آیا روح، همان نفس است یا معنای دیگری دارد و اگر روح اشاره به مفهوم غیرمادی دیگری است آن مفهوم چیست و با نفس چه رابطه ای دارد. در آثار و کتب ملاصدرا علاوه بر کلمه نفس، گاهی روح نیز با معانی گوناگون بکار رفته و می توان آن را به چهار معنی محدود کرد. اول، همان که در میان فلاسفه مشائی و پزشکان، به «روح بخاری» معروف بوده است. ملاصدرا در این باره در بیشتر کتب خود آن را جرمی لطیف و شاید امری غیرمادی در مرتبه بین جسم و نفس و واسطه و رابط میان آن دو دانسته و در یکی از کتب خود پس از ذکر اقسام قوای ذهنی و ادراکی انسان، چنین می گوید: آنچه به آن روح حیوانی می گوئید، این روح ملکوتی نیست، بلکه مربوط به این جهان است و زود از بین می رود و به جهان آخرت نمی رسد. دوم فرشته بزرگ و توانایی که رابط میان اراده الهی و مخلوقات و موجودات است و به آن «روح القدس» هم گفته می شود و در قرآن و حدیث نیز آمده و گاهی به همین معنا به کار رفته است. ملاصدرا گاهی آن را تعبیری از مجموعه «عقول» یا فرشتگان دانسته و می گوید: عقول به سبب کمال و فعالیت خود همچون شی واحدی می باشند و از این شیء واحد که در واقع اشاره به همه عقول بی شمار است، گاهی با کلمه روح تعبیر می شود. سوم، به همان معنای نفس و به صورت دو کلمه مترادف نیز به کار رفته است و ملاصدرا نیز «روح» و «نفس» را به یک معنا به کار برده و گاهی روح را ادامه نفس و مرحله ای از کمال و تجرد کامل آن دانسته است. چهارم، روح به معنای موجودی از نفس؛ که برخلاف نفس، آن حقیقت غیرمادی فعلیت یافته ای است که از مرتبه ملکوتی خود به عالم ماده فرود می آید و در جسم انسان اقامت می کند و پس از مرگ و جداشدن از بدن، اگر شایستگی خود را حفظ کرده باشد دوباره به جایگاه خود می رود یا در صورت ناشایستگی و گناه، به جایی دیگر فرستاده می شود. این همان روح مصطلح نزد حکمای اشراقی و معروف تر از همه، سقراط و افلاطون است و موضوع بحث ما در این نوشته نیز همین نظر ملاصدرا است. اعتقاد به این روح آسمانی، از نظر فلسفی، به ظاهر نقطه مقابل نظریه معروف ملاصدرا و اعتقاد وی به «جسمانیه الحدوث» بودن نفس است. اگر نفس همان روح باشد و روح را موجودی مجرد بدانیم که با وجود کمال خود از آسمان به زمین می آید و به تن داخل می شود، دیگر معنی ندارد که آن را زاییده تن بدانیم که با حرکت جوهری ماده بوجود آمده است و با همان حرکت ذاتی پیوسته به اوج تجرد می رسد و با مرگ از تن جدا و رها می شود.»
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت ما قبول داریم که نفسِ یک عالم عامل، در ذات خود غیر از نفس یک انسان معمولی است نه این‌که این دو در مقام نفس یکسان‌اند و تنها کمالات آن عالم عامل عارض نفس شده زیرا در این صورت ذات عالم که حقیقت آن شخص است در حدّ یک انسان عامی است و هیچ‌کس این را در خود وجدان نمی‌کند و حرکت جوهری نیز روشن می‌کند که از آن‌جایی که نفس به جسم تعلق دارد حالات جسم که حرکت ذاتی آن است بر نفس سرایت می‌کند و مابالقوه‌ی آن به فعلیت می‌رسد. حال آیا واژه‌ی نفس و روح همیشه به‌جای هم به‌کار می‌رود آری در بسیاری موارد این طور است و از خود جمله می‌توان فهمید آیا منظور از روح همان نفس ناطقه است یا مقام متعالی‌تر آن مدّ نظر است. موفق باشید
5468
متن پرسش
با عرض سلام وخسته نباشید چند روز پیش که متوجه شدم یکی از دوستانم متاسفانه خودکشی کرده سوالات زیادی در ذهنم آمده که تقاضا میکنم لطف کنید پاسخ دهی 1-آیا این فرد مخلد در آتش است ؟2-آیا مورد شفاعت قرار میگیرد؟3-آیا دعا خیرات وصدقات به او میرسد ؟آیا جزو حق اناس است یا حق الله ؟وخلاصه عاقبتش چه می شود؟با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: یکی از موارد مسلم و قطعی محرمات شرعی عمل خودکشی است که در موارد متعددی از جمله آیات قرآن و احادیث ائمه ـ علیهم السّلام ـ به حرمت و گناه بودن این عمل اشاره و تصریح شده است، از جمله در تفسیر آیه 30 سوره نساء: (و خودکشی نکنید خداوند نسبت به شما مهربان است و هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد به زودی او را در آتش وارد خواهیم ساخت و این کار برای خدا آسان است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: هر کس خود را عمداً بکشد، پس او در آتش جهنم تا ابد خواهد بود. و از امام باقر ـ علیه السّلام ـ روایت شده است: ان المؤمن بتلی بکل بلیة و یموت بکل میتة الا انه لا یقتل نفسه؛ همانا ممکن است مؤمن به هر بلایی مبتلا شود و به هر (نوع) مرگی بمیرد امّا هیچ گاه خود را نمی‌کشد. لذا در حرمت و قبح این عمل در نزد شرع جای هیچ شک و شبهه‌ای نیست، هرچند بعضی افراد و مکاتب در مواردی این عمل را جایز بدانند، در دین اسلام قابل پذیرش نخواهد بود، البته باید توجه داشت که عملی مانند عملیات استشهادی و فدا کردن خود برای از بین بردن دشمن در حقیقت جهاد و دفاع از مال و ناموس و دین است و خودکشی محسوب نمی‌شود بلکه نوعی از خودگذشتگی و ایثار است. امّا نسبت به جایگاه آخرت کسی که خودکشی کرده است، از روایات گذشته روشن شد که جایگاه او در جهنم است و در حقیقت مبنای فهم حرمت و قبح یک عمل در نزد شارع و روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ این است که اگر وعده عذاب و عقاب در جهنم برای آن عمل داده شود آن عمل جزء محرمات محسوب می‌شود و لو لفظ حرام در مورد آن استفاده نشده باشد. امّا این سؤال که آیا کسی که مرتکب چنین گناهی شده است استحقاق شفاعت شافعان در روز قیامت را خواهد داشت یا خیر. در آیات قرآن و روایات شرایطی را برای شفاعت شوندگان ذکر شده است که اگر کسی این صفات و شرایط را داشته باشد مورد شفاعت پیامبر و ائمه و سایر شفعاء قرار می‌گیرد که از جمله آنها: 1. شرک نورزیدن به خدا است، پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ می‌فرمایند: من شفاعت می‌کنم اگر خدا بخواهد برای کسی که می‌میرد و ذره‌ای به خدا شرک نورزد. 2. اقرار به شهادتین با اخلاص: رسول الله می‌فرماید: شفاعت من برای کسی است که شهادت (لا اله الا الله) دهد و مخلص باشد و قلبش زبانش را تصدیق می‌کند و زبانش قلبش را. 3. دشمنی نداشتن با اهل بیت که کسی که بغض و دشمنی اهل بیت را در دل داشته باشد به شفاعت نائل نمی‌شود. 4. داشتن ولاء و محبت و عهد که مصداق بارز اهل بیت عصمت و طهارت هستند. آن چه از این موارد استناد می‌شود که در حقیقت شرایط ایمان است، این که کسی که با ایمان از دنیا برود به این معنا که تصدیق و اقرار قلبی به باورهای دینی داشته باشد، و منکر آنها نباشد این ایمان در دنیا و آخرت برای او نتایجی را به دنبال خواهد داشت، در دنیا مال و جان و آبروی او محترم است، لذا کسی که به ظاهر و زبان اقرار به ایمان کرده باشد و انکار دین نکرده باشد تمام احکام مسلمانان بر او بار خواهد شد، حتی اگر خودکشی کرده باشد و در آخرت اگر با ایمان مرده باشد و لو گنهکار باشد که ممکن است مؤمن دارای لغزش و گناه باشد ولی از ایمان خارج نشده باشد و به کفر و شرک نرسیده باشد و صفات و شرایط شفاعت شوندگان را داشته باشد، امکان شفاعت شافعان برای او وجود خواهد داشت. و البته روشن است که ایمان برای کسی تا قیامت باقی خواهند که ایمان را تا لحظه مردن حفظ کند و با ایمان از دنیا برود، می‌تواند امید به شفاعت هم داشته باشد. و چه بسا افرادی بوده‌اند که ظاهراً مومن بودند امّا در آخرین لحظات مرگ منکر آن شده‌اند. برای مطالعه بیشتر: 1. معاد در قرآن، ج 5، استاد جوادی آملی، چ اول، انتشارات اسراء. 2. گناهان کبیره، شهید دستغیب. 3. الهیات و معارف اسلامی، استاد سبحانی، انتشارات توحید. .. موفق باشید
18004
متن پرسش
18004- سلام علیکم بدنبال ساخت فیلم بادیگارد، آخرین ساخته ی ابراهیم حاتمی کیا. دوستان در مسجد امام علی (ع) تحلیلهایی رو در مورد این فیم به قلم در آوردند که برای شما می فرستیم! نظر جنابعالی برای ما ارزشمند و راه گشا است!! ممنون نقد اول بسم الله الرحمن الرحیم بادیگارد مقدمه اگر کسی اهل فیلم دیدن باشد متوجه می شود که بعضی از فیلم ها تماما، نگاه و پرسش های کارگردان فیلم است و به قول معروف فیلم خود کارگردان است و اگر این را به علاوه ی خوش فکر بودن کارگردان کنیم آن وقت با فیلم هایی روبرو می شویم که حرف برای گفتن دارند و با دیدنشان در فکر فرو می رویم، با دیدنشان احساس درک از پرسش های زنده در زمان خود می کنیم. به نظر من آقای حاتمی کیا از اون دسته کارگردانانی هستند که فیلم هایشان حرف برای گفتن دارند، و اگر کسی بتواند فیلم و شخصیت های آن را درست تحلیل کند و ورای بحث تکنیک به محتوای فیلم بپردازد به حرف ها و پرسش های شخص کارگردان رسیده است خود ایشان در مصاحبه های پشت صحنه ی فیلم بادیگارد به این موضوع با جدیت و احساس اشاره دارند که من فیلم بدون حرف نمی سازم. و به حرف ها و پرسش های زنده ی در زمان خود رسیده است. سعی بر آن ست که در بررسی فیلم حول یک محور، که همان شخصیت اصلی فیلم است پیش بروم، تا جایی که دیگر شخصیت ها و اتفاقات اطرافشان را هم در نسبت با دغدغه شخصیت اصلی نگاه شوند. ابتدا آنچه از هر شخصیت فهمیده می شود، بیان می کنم و در آخر بررسی هر شخصیت، با نکته و پرسشی آنچه که بیان فیلم بود را به ابهام می برم. متن • حاج حیدر احساس می کنم تمام جزئیات یا به قول استاد اصغر طاهرزاده در جلسه نمایش و گفت و گو پیرامون فیلم بادیگارد 7/8/95 " مفردات فیلم " به حول یک روحیه یا شخصیت که همان شخصیت حاج حیدر فیلم است، می گردد؛ و آن شخصیت هم، حیات و کمال خود را به تعهد به نظام اسلامی ای گره زده است که اولا و بذات دارای حقیقت و تقدس است - انقلاب اسلامی یکی از پدیده های الهی در دوران ماست، از الطاف خداوند به قلب حضرت امام (ره) می باشد که دارای یک حقیقت زنده در عالم است مثل حقیقت اهل بیت علیهم السلام در عالم - و ثانیا و بالعرض دچار تغییر و حجاب می شود. و ظرف این تعهد گاهی حفاظت از شخصیت های اوایل انقلاب و گاهی رفتن در جبهه های جنگ و گاهی حفاظت از سیاسون پس از جنگ و گاهی ... حاج حیدر می کوشد که در زمانه ای که ارتباط با حقیقت نظام اسلامی سخت تر از زمانه های قبل شده راهی برای عبور از حجاب های نظام اسلامی و رسیدن به حقیقت آن پیدا کند ؛ و در واقع ظرف تعهد جدید زمانی که در آن است، را پیدا کند. این بی قراری های مستمر در شخصیت حاج حیدر در طول زمان فیلم نشان از دو مطلب دارد ؛ یکی احساس خطر حاج حیدر نسبت به ارتباط اش با حقیقت نظام اسلامی و دیگر تغییر زمانه ای که حاج حیدر در آن قرار گرفته زمانه ای که حقیقت نظام اسلامی در ظروفی ظهور دارد و موانع ارتباط با نظام اسلامی در ظروفی ... و حاج حیدر که برای زنده نگه داشتن این ارتباط از تعهد به ظروف کمک می گیرد، حال باید مسیر خود را عوض کند و ظرفی را بیابد که تعهد به آن ، واسطه ارتباط او با حقیقت انقلاب می شود. تعهد، تکیه گاه حاج حیدر است و تعهد یک امر قلبی است به این معنا که اتصال و عشق در آن حکم فرماست، حال حاج حیدر احساس می کند که دیگر آن تعهد را در ظرف قبلی احساس نمی کند پس مسیر خود را عوض می کند و در ظرف جدید ، خود و ارتباط خود را می یابد و در همین راه هم حتی بدون اسلحه سکانس آخر فیلم داخل تونل و ظیفه ی خود را انجام می دهد. یک نکته و یک پرسش از شخصیت حاج حیدر انس و علقه حاج حیدر با ظرفی که سالیان متمادی با آن هویت انقلابی خود را زنده نگاه می داشته، باعث می شود وقتی این ظرف را محجوب می بیند، چنان دچار حیرانی شود که به مرز انزوا و انحطاط نسبت به اصل انقلاب می رود و ناگهان سکانس صحبت با فرمانده اشرفی ... آیا این حیرانی ذاتا فرج است یا یک نقص؟ • راضیه چطور می شود یک همسر تا این حدود از ایثار و خدمت پیش بیاید ... تا جایی که اتفاقات غیر قابل تحمل زخمی شدن حاج حیدر در قضیه انتحاری که می افتد، او را به گلایه و حتی پرسش وا نمی دارد، بلکه او تنها وظیفه نگهداری و پرورش و همراهی را در حد ایده آل ایفا می کند تا آخرین گام های کمالی همسر خود. راضیه را در فیلم بدون حاج حیدر نمی شود معنا کرد، بدون آن تعهد حاج حیدر راضیه ای این چنینی بوجود نمی آید. اما یک نکته و یک پرسش از شخصیت راضیه در جایی از فیلم سکانس صحبت کردن راضیه با حاج حیدر در مورد انتخاب دخترشان و گرفتن مدال افتخار افکار و نظرات حاج حیدر متفاوت با نظرات راضیه ی این چنینی بود و راضیه حرف از انتخاب آزاد که معنایش دیدن هرکس در جایگاه خود بود زد که جای تامل دارد! آیا راضیه دچار تغییر شده بود و زمانه او را همرنگ خود کرده بود یا حاج حیدر دچار کوری نسبت به اطراف و زمانه شده بود؟ • مامور پیگیری داستان انتحاری مامور در فیلم مظهر شخصیتی است که در ظرف محجوب انقلاب قرار گرفته و طبق آن ظرف محجوب عمل می کند. ظرف محجوب ، ظرفیست که از معنای ظرف بودن خارج شده و خودش شده است اصل در صورتی که قرار بود ظرف باشد به طور مثال شما وقتی تشنه می شوید نیاز دارید که آب بخورید حال برای خوردن آب نیاز به ظرف شیشه ای دارید حال اگر همه ی توجه شما شد ظرف شیشه ای ، زیبایی ، فرم ، جنس ، رنگ و ... دیگر از آب خوردن باز میمانید ...در فیلم مامور تمام توجه اش به فرم اداری و ... است و ملاکی برای سنجش تعهد واقعی حاج حیدر به نظام اسلامی ندارد. یک نکته و یک پرسش از مامور پیگیری در جایی از فیلم مامور به حاج حیدر میگوید که آیا وظیفه شما تغییری کرده( با فرض اینکه ما دچار انحراف در اصل داستان شده ایم) سکانس بازجویی از حاج حیدر با حضور اشرفی آیا محجوب بودن ظرف تعهد حاج حیدر توجیه قابل توجهی برای کم کاری و اشتباه وی بود یا اینکه این کم کاری بستری برای وسعت نگاه حاج حیدر بود؟ • دیگر شخصیت ها مثل دختر حاج حیدر – نامزد مهندس میثم- داماد حاج حیدر نیز دارای نکاتی هستند اما به همین سه شخصیت ذکر شده بسنده میکنم حرف پایانی در پایان هم اشاره به یک مطلب آن هم ، تعامل با موانع یک حقیقت یک نوع نگاه نافذ نیاز دارد که در آن ،نه موانع خیلی انسان رو سردر گم میکند و نه حقیقت ناقص، دیده میشود ، آیا چنین نگاهی موجود است و اگر هست چگونه میتوان آن را بدست آورد؟ الحمدالله مکتوبیان11/09/95 ..... نقد دوم بادیگارد یا محافظ ابراهیم حاتمی کیا در بی رحمانه ترین انتخاب نه در مقابل انتخاب ظالمانه در حکم عقل،! قهرمان خودش را به مسلخ درگیری بین جامعه ی آرمانگرا و مُحجَّبِ در حجاب های شِبه واقعیتی می برد. میدان جنگی که نه میتوانی از آرمانهای انقلابی ت یا بهتر بگویم معنای زندگی ت دست بکشی و نه می توانی آنها را بیرون از این کشاکش بلا آمیز در وجودت محقق کنی! حاج حیدر بعد از سالها مبارزه ی در این میدان سودای رفتن دارد: حاج حیدر: دکتر کی میتونم بخوابم کارگردان از همان اول فیلم نشان می دهد که اصلا قصد کنایه و استعاره ندارد، و از طرفی بدنبال نشان دادن مستند گونه ی یک زندگی درام نیست. حاج حیدر بسیجی دوران ما یا دوران از دست رفته در نگاه بازرس ویژه ی شورای امنیت ملی در التهابات تغییر زمانه ی خود باید در محل کار با فرمانده ی خود و در خانواده با همسر و دختر خود و در تنهایی با احوالاتش راه رهایی را بیابد! حاج حیدر در وظیفه ی سِپر قرار دادن جان خود برای دکتر صولتی، از سَرِ اراده ی قلبی و جانی عمل نمی کند تا جایی که شخصیت نظام را به ورطه ی کشتن می کشاند! بازرس ویژه ی شورای امنیت و فرمانده ی حاج حیدر به خوبی از این واقعیت باخبرند اما مشکل در چگونگی تفسیر انتخاب و عمل حاج حیدر است. انتخاب او از دریچه ی نگاه یک انقلابی مغلوب در خواسته ی زمانه ش یا انقلابی با عقل متافیزیکی. اشرفی با اردت قلبی به حاج حیدر میخواهد او را در این زمانه زنده و سربلند نگه دارد حتی اگر حاج حیدر بادیگارد شود! اشرفی: حاجی ما ربات نیستیم انسانیم ی موقع تو شوریم ی موقع تو شک ی موقع خوبیم ی موقع ناخوش حیدر: ولی من خطا کردم اشرفی: این احوالات باطنی مال خودته به بنده ها هیچ ربطی نداره... حیدر: ما داریم می شیم بادیگارد! و قیصری بازرس ویژه ی شورای امنیت می خواهد نظام را با عبور از حاج حیدر مصون بسازد. قیصری: الان صحبت درباره ی محافظی که باید فدایی شخصیت نظام میشد ولی در لحظه ی خطر شخصیت رو فدای خودش کرد این جرم بزرگیه آقای ذبیحی اشرفی و قیصری که خود حتی از اهالی انقلابیون هستند و شاید جانباز ویلچرنشین، از درک او عاجزند! عقل گوید شش جهت حد است و دیگرراه نیست عشق گوید راه هست رفته ایم ما بارها از طرفی دیگر شخصیت حاج حیدر باید نسبت خود را با قواعد زمانه اش و همسرش _ معلمی که آشنای به افکار جوانان امروزش هست _ و دخترش پیدا کند. برای همین در کارِ یارِ 30 ساله ی خود در می ماند حیدر: چی شده راضیه از طرفی میخوای بمن مدال بدن و از طرفی بدت نمیاد دخترت با الیاس ازدواج نکنه مرضیه: سالها پیش پدر و مادر من ..... به انتخاب من در ازدواجم احترام گذاشتن امروز هم من به انتخاب دخترم احترام میذارم تا اونم به انتخاب دخترش احترام بذاره و دختری که در به کَف گذاشتن بزرگترین سرمایه زندگی یعنی جان انسان برای هدفی سوال دارد و حاج حیدر که جواب آن را در سالهای انقلاب و جنگ در خود پیدا کرده است باید دخترش را بفهمد. و این پربُلا ترین زمانه ای است که ابراهیم حاتمی کیا قهرمان بسیجی اش را در کربلای هویت امروزش کشانده! حاج حیدرها در سلوک خود می دانند در این راه جان دادن راحترین تحفه ای ست به جانب دوست و حال آنکه نقص های بیشتری از انسان نظر کرده به شجره ممنوعه ی دنیا در این زمانه نمایان شده، و دوست بدنبال کشاکش عمیق تری بین قلب و عقل است. و تو به حکم عقل به حاج حیدر نظر میکنی؟ یا به حکم عشق؟ عقل میگوید: کار او وظیفه ی اوست، و او در وظیفه ش درمانده! عشق میگوید: راه عشق پُر پیچ و خطر است، و او خطر کرده! عقل میگوید: کاری جز عمل به وظیفه نیست! عشق میگوید: او برای عشق عمل میکند! عقل میگوید: پس برای همین است که محافظ هرکسی بوده به شهادت یا جانبازی رسیده است! عشق گوید: محافظ از شهیدان دورانش هست! عقل گوید: پس در این زمانه میخواهد چه کند!؟ عشق گوید: او بسیجی ست ، در نمی ماند. ابراهیم حاتمی کیا در آخر هم حاج حیدر را برهنه از همه ی موانع ظاهری _ اسلحه ای که اشرفی از او می گیرد_ و موانع باطنی _ به مجلس ختم دکتر صولتی میبرد_ تا حجاب آبرو و خود بینی را هم از او بگیرد و با قصد رفتن به سمت تنها یادگار هم رزم شهیدش همسر حاج میرزا راهی قتلگاهش در تونل می کند و این بار او را از سَر شوق قلبی و نشاط باطنی به شهادت می کشاند ابراهیم حاتمی کیا قهرمانش را زنده ی در تاریخ می داند آنجا که حیدر میگوید: حیدر نه اولین نفره نه آخریش... و زیر چادر مرضیه های زمانش او را حفظ میکند تا در دل تاریخ پرورش یابند! اما به رسم همیشگی، کارگردان سوالاتی را برای مخاطب میگذارد: آیا سودای رفتن حاج حیدر در اول فیلم با دیالوگ _کی میتونم بخوابم_ از به آخر رسیدن توان و امید اوست؟ در چنین زمانه ای نا امید شدن و پریشان شدن حق حاج حیدر است؟ حاج حیدر در عمل خود به هنگام دفاع از دکتر صولتی اشتباه عمل کرد؟ این اشتباه عمل کردن از کدام نگاه اشرفی یا قیصری یا حاتمی کیا درست است؟ حاج حیدر چگونه باید جایگاه افکار و انتخابهای دخترش را در این زمانه بشناسد؟ حاج حیدر اگر مهندس میثم را نمیافت چگونه می شد؟ در پریشانی خود دست به اعمال اشتباه انگیز بیشتری نمیزد؟ قیصری بازرس ویژه ی شورای امنیت ملی چرا حاج حیدر را نمیفهمد؟ اگر جای حاج حیدر ،بسیجی مومن انقلابی بگذاریم، و جای بسیجی مومن انقلابی، ابراهیم حاتمی کیا .... آیا متن را باید یکبار دیگر بخوانیم؟ در مورد شخصیت راضیه و... کمتر صحبت شد! علی جزینی 95/9/14 .......... نقد سوم هو المصّوِر 《《بجای نقد 》》 از آنجائیکه یک اثر هنری سینمائی ،تجلی نگاه و فکر و دغدغه خالق آن است من برای تحلیل فیلم بادیگارد ابراهیم حاتمی کیا ، به بررسی تطورات شخصیتی خود او که در آثارش نمایان است می پردازم: . مرحله اول: ابراهیمِ امام او چون هزاران جوان انقلابی دیگر با اعجاز روح الله در بزرگترین رویارویی حق و باطل قدم گذاشت و هویت خود را در حراست از انقلاب اسلامی یافت. انان به رهبری روح الله انقلاب کردند و نقطه عطفی را در تاریخ حیات بشر رقم زدند و مستقیم بر قلب اومانیسم تاختند. . مرحله دوم :ابراهیمِ جبهه جبهه دانشگاه انسان سازیی شد که امثال ابراهیم را در کوره بلا گداخت و آزمود و ایثار و توکل و رضا آموخت. امّا مرحله سوم :ابراهیمِ نظامِ اسلامی و این شاید حساسترین و پیچیده ترین بخش شخصیت او باشد. فیلم #بادیگارد تجلی این برهه حساس از زندگی حاتمی کیاست. انسانی که درانقلاب و جبهه سرباز امام بود در زمانه کنونی باید سرباز نظام اسلامی باشد. باید انسان معاصر را بشناسد، درد جامعه را لمس کند ،اقتضاءات زمانه و فرهنگ و سیاست و... را بشناسد. در این مرحله ابراهیم با چند دسته از مردم مواجه می شود. دسته اول انسانهای آرمانگرا و انقلابی که هنوز بر عهد خود مانده اند و دسته دوم آنهایی که بدنبال سهم خود از سفره انقلاب بودند و هستند. و اینک ابراهیم باید نسبت خود را با انسانهای که از انقلاب جامانده اند و یا میخواهند از انقلاب پشمی برای کلاه خود جمع کنند مشخص کند..بالاخره سرباز انقلاب(ابراهیم یا همان حاج حیدر) با امثال دکتر باید تکلیفش مشخص شود..ولذا دعوای بین محافظ و بادیگارد شکل میگیرد. پس حاتمی کیا در بادیگارد بدنبال مشخص نمودن این نسبت است. و به نظر من او در حالی که از مردم عبور نمی کند و آنها را می فهمد ولی با قاطعیت از امثال دکتر عبور میکند....
متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده هرتحلیل ها نکات بسیار دقیق و ظریف و هوشیارانه‌ای نسبت به فیلم داشت که روی هرکدام از آن‌ها می‌توان متمرکز شد. عمده این حساسیت است که متوجه‌ی زبان فیلمی باشیم که تهیه‌کننده‌ی آن برای ما در دلِ آن سخن‌هایی دارد که اگر در زبانِ عبارت بگوید، سختْ آن مطلب از جایگاه خود سقوط می‌کند. به امید آن‌که به جایی برسیم تا به جایِ جمله‌پردازی برای رساندن مطلب خود، به شخصیت‌های داستان و فیلم‌ها اشاره کنیم تا زبان‌مان بارور و بارورتر شود. موفق باشید 

نمایش چاپی