باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه بعضی از کاربران عزیز نیز در مورد جواب سؤال فوق؛ سؤالاتی را مطرح فرمودهاند، با نظر به همهی آن سؤالات خدمتتان عرض میکنم که لازم است که بین دو موضوع خلط نگردد که رهبری به عنوان پاسدار انقلاب و به عنوان یک شخصیت انقلابی، غیر از آقای هاشمی و امثال آقای هاشمی فکر میکنند و تفاوتِ نظری که حضرت آقا نسبت به آقای هاشمی داشتند را میتوان در همین موضوع جستجو کرد. آقای هاشمی به اقرار خودشان به دنبال یک ژاپن اسلامی هستند و ندیدنِ جایگاه آقای هاشمی را در این موضوع، ما را به موضعگیریهایی نسبت به ایشان میاندازد که «تفکر» به حجاب میرود. بنده سعی دارم در این فضایی که گویا ذهنها آمادهی یک تذکر اساسی هستند، متذکر چشماندازی شوم که تفکر را به صحنه آورد؛ بدین معنا که اگر یک موضوع چند زاویه دارد آن موضوع، تنها در یک زاویهاش مدّ نظر قرار نگیرد و معتقدم «تفکر» جز این نیست. انسان متفکر از هر موضوعی در مقابل خود یکنوع گشودگی ترسیم میکند بدون آنکه بخواهد با یک نتیجهگیری تکلیف خود را نسبت به آن موضوع، تمامشده قلمداد کند. مسلّم بنده و جنابعالی هرگز نمیخواهیم نسبت به انقلاب در جایگاه آقای هاشمی باشیم، ولی باید بدانیم آن کسی که هاشمی است، چه کسی است و چگونه فکر میکند و این؛ در صورتی ممکن است که سعی کنیم با پیشفرضهایمان، سخنها و حرکات آقای هاشمی را از قبل تفسیر نکنیم. شواهد زیادی هست که آقای هاشمی معتقد است باید رهبریِ انقلاب اسلامی به صورت شورایی اداره شود و این موضوع را رها نمیکند، هرچند هیچوقت نه مجلس خبرگان و نه شورایِ بازبینی قانون اساسی به این نظر اعتنا نکرد. و مطمئن باشید از این به بعد هم به این سخن اعتنا نمیشود زیرا مقام معظم رهبری آنچنان در مقام خود به عنوان رهبریِ فردی، خوب عمل کردهاند که با وجود ایشان کسی تصور رهبریِ شورایی به ذهنش هم نمیرسد. ولی آیا نظر آقای هاشمی به معنایِ تقابل با شخص رهبری است؟ و یا یک اندیشه است که باید در فضایِ آزاداندیشی بدان بیندیشیم بدون آنکه نگاه ایدئولوژیک در میان آوریم. آری! در مورد زندگی آقای هاشمی نیروهای معتقد به ارزشهای انقلاب هرگز این سبکِ زندگی که آقای هاشمی و خانوادهی ایشان و طرفدارانشان پیشه کردهاند را نمیپذیرند ولی موضوع بسیار عمیقتر از آن است که در این حدّ تقلیل داده شود، باید تلاش کرد از نظر فکری جایگاه آقای هاشمی مشخص شود که ایشان به دنبال ادامهی انقلاب نیست، بلکه معتقد است دورهی انقلاب تمام شده است و دورهی جمهوریت در میان است و اگر این مسئله فارغ از دعواهای سیاسی و تفکر ژورنالیستی درست تبیین نگردد، خطر یک نحوه دوقطبیشدن در بین نیروهای انقلاب پیش میآید. زیرا بعضی از معتقدین به انقلاب، آقای هاشمی را به عنوان یکی از نیروهای انقلاب تلقی میکنند.
حرف بنده بر روی تفاوتِ اصولی است که در بین جریان موسوم به اصلاحطلب نسبت به انقلاب اسلامی پیش آمده است و روشی که ما باید در این تاریخ با این جریان داشته باشیم، بدون اینکه کار به خصومت بکشد و درنتیجه در دههی چهارم انقلاب از بلوغی که باید انقلاب بدان دست یابد؛ محروم گردیم. هرچند این سخن شما را که معتقدید رهبری در حالِ مدارا با آقای هاشمی است تا آرامآرام آقای هاشمی خود را نشان دهد؛ سخن قابل تفکر میدانم. و به همین معنا فکر میکنم عرایضی که داشتم موجب تفکر بر روی موضوع میشود. سخنان و موضعگیریهای آقای هاشمی حتی نسبت به محکومیت فرزندشان، نشان میدهد که مبنای خود را مبنایِ دیگری قرار داده است و وظیهی ما است که در این موضوع فکر کنیم و نهتنها جایگاه ایشان بلکه جایگاهِ این فکر را بررسی نماییم. و مشخص کنیم چه نسبتی این فکر با انقلاب دارد و چگونه ما باید عمل کنیم که جایگاه این فکر تبیین شود؛ همهی تلاش من آن است که این موضوع باید متفکرانه مورد بحث قرار گیرد و نه آنکه موضوع، در یک فضای ژورنالیستی و سیاسیِ صرف به حاشیه رود و یا پنهان گردد. این زمان، زمانی است که میتوان به عنوان مثال نسبت به این سؤال فکر کرد که آیا آقای هاشمی مثل بعضی سیاسیونِ ناشی میگوید شورای نگهبان نباید باشد، یا میگوید وقتی بعضی از اعضای شورای نگهبان بناست برای مجلس خبرگان نامزد شوند، چه کسی آنها را در این رابطه تأیید کرده؟ شما خواهید گفت همینکه آنها در مقام فقیهی هستند که مطابقت یا عدم مطابقت قوانین را با شرع مقدس تشخیص میدهند، پس برای مجلس خبرگان میتوانند نامزد شوند، و این میشود یک بحث علمی. ملاحظه می کنید که آقای هاشمی با طرح این مسئله، نفیِ شورای نگهبان نمیکند، بلکه یک اشکال علمی را مطابق دیدگاه های خود پیش میکشد و باید با مبانی علمی جواب داد.
فهمِ نگاه رهبری که پاسدار انقلاب است، با فهم نگاه آقای هاشمی که بیشتر به جمهوری اسلامی فکر میکند و نه به انقلاب اسلامی، هنرِ متفکرانهی ما است. آقای هاشمی معتقد است ادامهی روحیهی انقلابی هزینههایی دارد که در تصوراتی که از مردم دارد، آن هزینهها فراهم نیست و مقام معظم رهبری معتقدند تحقق انقلاب اسلامی تقدیر تاریخ ما است و کافی است ما به وظیفهی انقلابی خود عمل کنیم تا خداوند تقدیر خود را به ظهور برساند. و از این جهت عرض شد آقای هاشمی مقابل رهبری نیست، بلکه دغدغهای غیر از دغدغهی رهبری دارد. ملت ما با انقلاب خود تاریخ معنویتی را شروع کرده است که با نقد خود نسبت به هدف بزرگی که دارد، میتواند معلوم کند در کجای تاریخ خود قرار دارد. ما باید آدمهایی باشیم که به اطراف خود درست فکر کنیم و غفلتهای خود را نسبت به همدیگر متذکر شویم و جسورانه نسبت به وضع خود فکر کنیم بدون آنکه به دنبال مقصر بگردیم. پس موضوعِ تقابل بین آقای هاشمی و مقام معظم رهبری نباید در میان باشد، بلکه موضوعِ پاسداری از انقلاب که رهبری عزیز بر آن تأکید دارند، و موضوع پاسداری از جمهوری اسلامی بدون تأکید بر انقلاب در میان است. رهبری عزیز میفرمایند: «احیای انقلاب در ذهنها، حفظ و حراست از تفکر انقلابی و جهتگیری انقلابی در عمل، در بیان، در رفتار، در تصمیمگیریها و مقررات و قوانین است». ولی جریان اصلاحطلب چنین تعریفی از خود ندارد، بلکه پذیرفته است در اردوگاه تمدنِ غربی، زندگی خود را ادامه دهد و اگر ما به این موضوع با تمام جدّیت فکر نکنیم و گرفتار شلوغکاریهای روزنامهها بشویم، عملاً از این موضوع غفلت کرده و در تبیین جبههی اصلاحطلبی که به یک نحوی انقلاب را به حاشیه میبرد، شکست میخوریم. و حرف جبههی غیر انقلابی که اصولگرایان را به انسانهای سطحی متهم میکند، تصدیق میگردد. عرض بنده آن است که تنها و تنها در تفکر در این موضوع مهم و با وقاری بس عظیم، میتوانیم از این مرحله عبور کنیم. باید بپذیریم با ردّ و نفیِ یک فکر، رأی و نظر ما بهجای آن قرار نمیگیرد. اگر به جایگاه اندیشهها و شرایط تاریخی آنها فکر نکنیم، تصورمان این میگردد که میتوان با جوّسازی و اتهامهای پرهیاهو میشود اندیشهی مخالف را از میدان بیرون کرد؛ غافل از آنکه به نتیجهی عکس خواهیم رسید. وقتی یک تفکر با پشتوانهی تفکر پدید آمده باشد - هرچند تفکری باشد که حقیقتاً تفکر نیست - تنها با به میانآوردن تفکری صحیح میتوان آن تفکر غلط را به پایان تاریخش نزدیک کرد. موفق باشید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چون باید تلاش کرد تا رزقی را که خدا تعیین کرده است را بهدست آوریم. خدا رزق ما را از قبل تعیین کرده است باید ببینیم چه کسی از دست ما قاپیده است تلاش کنیم آن رزق را برگردانیم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فکر میکنم با نظر به جواب سؤال 13086 جواب خود را دریافت کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همانطور که در آخر سؤال خود متذکر هستید واقعاً شرایط تاریخی صحبت امام در کتاب «جهاد اکبر» با آن فضای بسیار سنگینی که برای عرفا ایجاد کرده بودند، با شرایط تاریخی که حضرت امام بهوجود آوردند و در متن آن، سورهی حمد را تفسیر فرمودند زمین تا آسمان فرق میکند و حقیقتاً امروز بهخوبی نسل ما اشارات عرفا را میفهمند و از این جهت تمام عالم شده است استادِ سلوکی ما. فرزانگی در یگانهماندن با عالَمی است که انسان نیز جزیی از آن عالَم است و انسان باید در این وجود یگانهی خود باقی بماند و تنگاتنگ با آن ادامهی حیات دهد. امروز بعد از آنکه مدرنیته خواست به نام پیشرفت به جنگ طبیعت برود بشر، جملهی غرب را میفهمد. مگر در عرفان عارفان نداریم: «اگر آزادی برای آدمی معنا داشته باشد، نه در اجتماع و نه در زندگی بلکه در نسبت او با وجود و با حضرت حق است. این آزادی با سپردن حیات خویش با خداوند بهدست میآید». آیا امروز که آزادیهای دروغین رسوا شدند این جمله بهتر فهمیده نمیشود؟!! موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: از روایتی که از حضرت علی«علیهالسلام» آوردید برمیآید که حضرت برنامهای که لازم بوده میریختند و در متن آن برنامه متوجه میشدند ارادهای متعالی جهت دیگری را تقدیر مینموده و از این طریق متوجه حضور حضرت حق در عالم میشدند. و در مورد روایت دوم ،حضرت حق برای نجات مؤمنین از عجب گناهی را جلو آنها قرار میدهد تا گمان نکنند هرچه اراده کنند عملی است، ولی نه به آن معنا که مؤمنین نسبت به وظایف ایمانی خود کوتاهی کنند. در هرحال شما نیز بر اساس توانایی خود نسبت به وظایف شرعی خود وظیفهتان را انجام دهید و بقیه را به خدا واگذارید و بدون دلیل خود را گرفتار دغدغههای بیجا نکنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: در ابتدا عرض کنم البته مسئلهی محاکمه مربوط به آن طلبهای است که بر روی پلاکارد که در دست داشت نوشته شده بود: « ای آنکه مذاکره شعارت/ استخر فرح در انتظارت». حال کاری به محاکمه و عدم محاکمهی آن طلبه ندارم.
بنده سخنان آقای ازغدی را کامل شنیدم. واقعیترین و دقیقترین سخنانی که یک انسان متعهد و انقلابی و عالِم در این زمان میتوانست بگوید تا دامن انقلاب را از سهلانگاریِ مسئولان مدعی دنبالکردنِ سخنان امام و رهبری پاک کند؛ همان سخنان بود. آنچه گمان من بدان میرود، کینهای است که جریانهای غربگرا نسبت به سخنانِ افشاگرانهی آقای رحیمپور در دانشگاه شریف به دل داشتند و به دنبال بودند که به نحوی مقابله کنند. و اینجا است که همانطور که آیت اللّه کعبی فرمودند نباید نقش نفوذیها را در تحت تأثیرقراردادنِ بعضی از مراجع محترم فراموش کرد وگرنه همانطور که آقای رحیمپور فرمود و بنده کاملاً تصدیق میکنم، همهی آن سخنان، سخنان امام و رهبری بود و سخنانی بود که در این زمان باید به آنها متذکر میشدیم تا معلوم شود راهِ انقلاب، راهِ دیگری است و ما هرگز آن راه را فراموش نخواهیم کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک بحث مفصل است. به این صورت که در یونان قدیم از طریق تراژدی و در فرهنگ ما از طریق داستانهایی مثل داستانهای کلیله و دمنه اشاره به واقعیات نمادین میشد و باطن واقعیات را که با بصیرت باید میدیدیم نه با بصر، در میان میگذاشتند. ولی اکثر رمانهای جدید – نه رمانی مثل رمان بینوایان ویکتورهوگو - بیشتر، خیالپردازی است. و در فرهنگی که به هیچ حقیقتی اشاره ندارد به میان آمده است و به یک معنا زندگی در فرهنگ سوبژکتیویته را مطرح میکند. موفق باشید