باسمه تعالی: سلام علیکم: در راستای تفاوت بین «علت حقیقی» با «علت معدّه» عنایت داشته باشید در مورد علت حقیقی آنچه اصیل است «وجود» است و «وجود» دارای تجلیات میباشد و معلول، تجلیات علت حقیقی است یعنی معلول، مراتب مادون علت است و این چیزی نیست که فکر کنیم همیشگی نباشد. تا «وجود» مطرح است، تجلیات مطرح است و این را میتوانید در بحث «برهان صدیقین» دنبال کنید. موفق باشید
باسمه تعالی. سلام علیکم: در جریان سؤالی که میفرمایید قرار نگرفتم، در عین حال معتقدم گفتمان آقای احمدینژاد در راستای اهداف انقلاب بود و دولت نهم دولتی بود که به طور طبیعی انقلاب باید به آن نظر میکرد و جلو میرفت و از این به بعد هم آن نوع رویکردها انقلاب را جلو میبرد، میماند که چقدر میتوان به شخص آقای احمدینژاد اعتماد کرد که باز نسبت به خیرخواهی دوستان انقلاب بیتوجه باشند! و به نظرم در این مورد در عین احترام به آقای احمدینژاد باید برای آینده بین روشها و گفتمان دولت نهم که لازمهی انقلاب است، با ریاست جمهوری شخص آقای احمدینژاد تفاوت قائل شد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- در موضوع معرفت نفس و احساسِ خودْ ماوراء تن، و حضورِ ابدی آن سخن بسیار رفته است و همانطور که مرقوم فرمودهاید انسان به خوبی خود را بدون تن میتواند احساس کند و به حکم آنکه عالِم غیر معلوم است آنکسی که به تنِ خود علم دارد مسلّم تنِ خودش نیست و چون علم از مقولهی مجردات است، پس بنابراین کسی که علم به خود دارد موجودی مجرد است و موجود مجرد، فرسایشپذیر و «میرا» نیست. و این کمترین علم به خودمان میباشد در آن حدّ که خود را به عنوان یک موجودِ مجرد مییابیم. و بنده در این رابطه عرایضی در کتاب «ده نکته در معرفت نفس» با شرح صوتی آن و در کتاب «خویشتن پنهان» داشتهام. میماند این نفس چه وسعتی دارد در آن حدّ که مولایمان علی«علیهالسلام» میفرمایند:
اتَزْعَمُ انَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ |
وَ فيِكَ انْطَوَى الْعالَمُ الاكْبَرُ |
|
تو مى پندارى كه همين جسم كوچك هستى، در حالى كه جهان بزرگى در نهاد تو پنهان است. زیرا انسان وسعتی تا همهی افلاکِ سماوی دارد در آن حدّ که فرمود: «دو سر هر دو حلقهی هستی / به حقیقتْ به هم تو پیوستی». در رابطه با وسعت انسان و اینکه سلوک زیادی نیاز است تا انسان همهی ابعاد خود را در حدّ ممکن بیابد، کتاب «چگونگی فعلیتیافتنِ باورها» با شما سخنها دارد. و باز در این رابطه در روايت داريم كه راوي از حضرتامام رضا (ع) ميپرسد: مرا از بهشت و جهنم خبر دهيد، آيا هم اكنون آنها خلق شدهاند؟ حضرت فرمودند: بلي، و رسولالله (ص) وقتي به معراج رفتند داخل بهشت شدند و آتش را ديدند. راوي ميگويد: عدهاي از مسلمانان ميگويند بهشت و جهنم مقدر شدهاند ولي خلق نشدهاند. حضرت فرمودند: آنها از ما نيستند و ما هم از آنها نيستيم:
«مَنْ اَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنّار كَذَّبَ النَّبِيَّ (ص) وَ كَذَّبَنا وَ لا مِنْ وِلايَتِنا علي شَيْئٍ وَ يَخْلُدُ في نارِ جَهَنَّم. قالالله: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتي يُكَذِّبُ بِهَاالْمُجْرِمُونَ يَطُوفُونَ بَيْنَها وَ بَيْنَ حَميمٍ آنٍ».
پس كسي كه منكر خلقت فعلي بهشت و جهنم شود، پيامبر و ما را تكذيب كرده است و از دوستان ما نيست و براي هميشه در آتش است. خداوند در آيه 44 سوره الرحمن فرمود: اين است جهنمي كه گناهكاران انكار ميكردند و هم اكنون گناهكاران بين آن جهنم و آبجوشان در حال طوافاند.[1]
و نيز در روايت داريم که: «رسول خدا (ص) فرمودند: در آن هنگامي كه مرا در آسمان معراج دادند من داخل بهشت شدم، ديدم در آنجا زمينهاي بسياري را كه سفيد و روشن افتاده و هيچ در آنها نيست، وليكن فرشتگاني را ديدم كه بناء ميسازند، يك خشت از طلا و يك خشت از نقره، و چه بسا دست از ساختن برميدارند. من به آن فرشتگان گفتم: به چه علّت شما گاهي مشغول ساختن ميشويد و گاهي دست برميداريد؟ فرشتگان گفتند: وقتي كه نفقة ما برسد ما ميسازيم و وقتيكه نفقهاي نميرسد دست بر ميداريم و صبر ميكنيم تا آنكه نفقه برسد. رسولخدا (ص) به آن فرشتگان گفتند: نفقة شما چيست؟ گفتند: نفقة ما گفتار مؤمناست در دنيا، كه بگويد: سُبْحَانَ اللَهِ وَ الْحَمْدُلِلَّهِ وَ لاَ إلَهَ إلاَّ اللَهُ وَ اللَهُ أَكْبَرُ.[2]
پس چنانچه ملاحظه ميفرماييد حضرت در سفر معراجي خود با بهشت و جهنم روبهرو شدند و اين ميرساند که هم اکنون بهشت و جهنم موجود است. 3- ما تنها نسبت خود با خدا را مییابیم و نه نسبت خدا به عالَم را 4- فلسفه، خبر از وجود حقایق میدهد و عرفان، مقام اُنس با آن حقایق است. موفق باشید
[1] - قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَاu: يَابْنَ رَسُولِ اللَهِ! أَخْبِرْنِيعَنِ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، أَهُمَا الْيَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ؟! فَقَالَ: نَعَمْ، وَ إِنَّ رَسُولَ اللَهِf قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ، وَ رَأَيالنَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إلَيالسَّمَآءِ. قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: فَإنَّ قَوْمًا يَقُولُونَ: إنَّهُمَا الْيَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَيْرُ مَخْلُوقَتَيْنِ! فَقَالَu: مَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ لاَ نَحْنُ مِنْهُمْ. مَنْ أَنْكَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ فَقَدْ كَذَّبَ النَّبِيَّ f وَ كَذَّبَنَا وَ لَيْسَ مِنْ وَلاَيَتِنَا عَلَيشَيْءٍ وَ خُلِّدَ فِينَارِ جَهَنَّمَ! قَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِييُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ. (توحيد صدوق، باب ما جاء فيالرُّؤْيَه، حديث 21 ص 118).
[2] - «عن أبي عبد الله u قال، قال رسول الله f لما أسري بي إلى السماء دخلت الجنة فرأيت فيها قيعان يقق و رأيت فيها ملائكة يبنون لبنة من ذهب و لبنة من فضة و ربما أمسكوا فقلت لهم ما بالكم ربما بنيتم و ربما أمسكتم فقالوا حتى تجيئنا النفقة فقلت و ما نفقتكم فقالوا قول المؤمن في الدنيا سبحان الله و الحمد لله و لا إله إلا الله و الله أكبر فإذا قال بنينا و إذا أمسك أمسكنا»(بحارالانوار، ج 18، ص 409، باب 3 – اثبات المعراج و معناه.)
باسمه تعالی: سلام علیکم: این یک کاری است ماوراء یک سؤال و جواب. بنده نظر آقای استاد یزدانپناه را نظر صائبی میدانم از آن جهت که سالک در فنای ذاتی به نور حق متوجه وجود حق میباشد بدون آنکه بین خود و حضرت حق اثنینیتی احساس کند بلکه فقط احساسی دارد که به نور حق میبیند و میشنود و میفهمد و بدون آنکه آن احساس را به خود نسبت دهد و چون هیچ دوگانگی در میان نیست باید آن را فنای ذاتی دانست زیرا ذاتی از خود احساس نمیکند و از رسومات بشری بهکلّی آزاد شده و به واقعیت محض که خدا هست و دیگر هیچ، راه یافته و لذا خود را به عنوان وجودی که شاهد انوار الهی است حس نمیکند بلکه تنها به نور حق، حق را مییابد و این حقیقتِ فناء است. بنده در جلسات آخر شرح تفسیر سورهی حمد امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» در این مورد عرایض داشتهام و جناب خواجه عبداللّه انصاری در قسم توحید منازل السائرین بهخوبی موضوع را نمایانده است و جناب استاد یزدانپناه بهخوبی در شرح این موضوع در آنجا موفق بودهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: فراز «اَللَّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاَءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ السَّمَاءُ»
میفرماید: «خدايا بلا و مصايب ما عظيم و سخت گرديد و بيچارگى ما بسى آشكار است و پرده از روى كار ما بر افتاد و زمين وسيع بر ما تنگ شد و آسمان رحمتش را از ما منع كرد» حکایت از نحوهی زندگی در شرایطی دارد که بشریت با همهی تلاشی که میکند بدون امام بخواهد نتیجه بگیرد. این فراز قصههای سختیهای زندگی بدون امام را با امام در میان میگذارد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اساساً مسئله این نوع فیلسوفان حقیقت نیست. اینها در ادراکات حسّی متوقفاند و حرفشان این است در حوزهی اصالتدادن به ادراکات حسی جایی برای پذیرفتن «علیّت» نیست و علیّت را یک امر روانشناختی تحت عنوان مقارنه طرح میکنند که علامه طباطبایی«رحمةاللّهعلیه» بر مبنای خودشان حرف آنها را نفی میکنند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: چون فیلسوفان در سخنان خود از اصطلاحات منطقی استفاده میکنند لااقل باید اصطلاحات منطق را بدانید. موفق باشید