بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
9960
متن پرسش
با سلام: نظر شما در مورد حزب یا لثارات الحسین و گروههای سیار امر به معروف و نهی از منکر «انصارحزب الله» که جدیدا اخبار آن روی سایت ها آمده چیست؟ آیا فعالیت این چنینی خوب است؟ چون بالاخره کسی مرد میدان نیست که فکری برای امر به معروف و نهی منکر بکند مگر مردم خودجوش وارد شوند.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل امر به معروف زبانی اگر با صمیمیت همراه باشد خیلی هم خوب است و تنها با هنجارشکن‌ها باید برخورد تند داشت و نیروی انتظامی نباید در مورد هنجارشکن‌ها کوتاهی کند. موفق باشید
9328

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
استاد عزیز بدبختم و حس بی ثمر بودن دارم. نصف ماه رمضون رفت هیچ کاری نکردم انگار اصلا ماه رمضون نیست! فقط روز گرفتم و نمازام رو خودنم و یکمی قرآن ولی اونجور که باید نبودم. نمازام عجله ای و بی حضور قلب. استاد دوس دارم فرق بکنم دوست دارم ماه رمضان متفاوت باشه برام، استاد چیکار کنم بقیش رو تلف نکنم؟ پرخوری بعد افطار که دیگه حرفش رو نزن... دستم رو بگیر این دو هفته ی باقی مونده بلندم کن نذار باطل باشم و بی هدف، استاد یه چیزی بگو که عوض بشم یه برنامه بده یه نصیحت... استاد بی صبرانه منتظر جوابتون هستم.
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: در موقع افطارکردن، به خودتان سهم بدهید زیرا زیبایی مقابله با حرصِ بعد از افطار، خودش کارساز است. زود بخوابید و در سحر یک‌ساعت به اذان بیدار شوید و از دعای سحر و دعای ابوحمزه هراندازه که فرصت هست استفاده کنید. موفق باشید
7732

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام استاد قبلا از محضر شما سوالی پرسیده بودم و عرض کردم که ارادت بسیار به محضر جناب صدرالمتالهین دارم و شوق قلبی آشنایی با نظرات و آرا ایشان را دارم و از شما منبعی برای مطالعه درخواست کردم که کتاب از برهان تا عرفان را معرفی فرمودید این کتاب را تهیه کردم و خیلی سریع در عرض چندساعت با شوق خوندمش و حظ بردم خیلی مفید بود برام. حال برای تعمق و تدبر بیشتر و گام بعدی مطالعه و انس با جناب صدرا درخواست راهنمایی دارم لطفا منابع بعدی رو برام تعیین بفرمایید
متن پاسخ
باسمه‌تعالی: سلام‌علیکم: منبع کار بر روی افکار ملاصدرا به طور مشخص «اسفار» ملاصدرا است، ولی مقدمتاً بدایة‌الحکمه و نهایة‌الحکمه کمک می‌کنند. البته عنایت داشته باشید فلسفه‌خواندن باید با تامل همراه باشد. موفق باشید
5352
متن پرسش
سلام. آیا حضرت زهرا (س) تجلی اسم مستاثر خدایند. آیا ایشان نماد وجهه حقی حضرت برزخ کبری و حضرت امیر نماد وجهه خلقی اند.(مرج البحرین یلتقیان .....)
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همه‌ی این سخنان درست است عمده تفسیر درست این سخنان است که کار حساسی است چون ممکن است نتیجه‌ای مطابق واقع گرفته نشود. موفق باشید
5205
متن پرسش
باسلام.ا1)ینکه انسان دعا میکنه واز خداچیزی رو میخواد چه جوریه؟خداکه میدونه ماچی میخوایم خودش اجابت کنه دیگه.2)درصلوات خدا دورود میفرسته یعنی چی؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بعضی از چیزهایی که خداوند می‌خواهد به بنده‌اش بدهد مشروط به تقاضای بنده است 2- در کتاب « صلوات بر پیامبر(ٌص)عامل قدسی‌شدن روح» عرایضی در این مورد داشته‌ام به آن کتاب رجوع فرمایید. موفق باشید
4594
متن پرسش
من سه سال ازدواج کردم همسرم در مورد علایق جنسی ودیگر مسایل زناشویی با من صحبت نمیکد دوبار با زنان دیگه دوست شده وپس از فهمیدن من اضهار ندامت کرده.من دیگه بهش اعتماد ندارم .به زنان کوچه وخیابان زیاد توجه داره.اگه در خانه برایش ارایش ونظافت کنم اهمیت نمیده درضمن یک بار هم گفته که علاقه بهم نداره ولی من بخاطر بچه ام مانده ام.چگونه کمک کنم اصلاح بشه حسش میکنم در زندگی با من کمبود داره.کمکم کنید
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در این موارد چیز به‌خصوصی جز همان دستوراتی که شرع مقدس در مورد رعایت حلال و حرام الهی دارد، نمی‌دانم. موفق باشید
4403

آفات مراءبازدید:

متن پرسش
باسلام استاد شما دردفاع خودبه آقای دهقانی فقط فرمودیدکه اگراینهاخشونت را کنار بگذارندهمه چیز درست می شود و فرمودید جدل نمی کنم سئوال این است پس چرا کسان دیگری در سایت با شما این همه تند صحبت می کنند جوابشان را می دهید ولی یه ایشان که اشکالات اساسی برهندسه فکری شما دارند جوابی نمی دهید؟ اگر شما جواب نمی دهید و دفاع نمی کنید اجازه بدهید کسانی که مباحث شما را درککرده اند دفاع کنند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در خدمت عزیزانی هستم که سؤال بفرمایند و در حدّ توان خود جواب دهم ولی آن عزیزان در آن دی‌وی‌دی قضاوت کردند و بر آن نظر و برداشت خود تأکید داشتند. مگر جایی برای جواب‌دادن مانده؟ مگر مراء جز آن است که کسی یک نظر را بدهد و بر آن تأکید کند؟ دستور دین آن است که در این حالت وارد بحث نشویم. موفق باشید . اجازه دهید برای روشن شدن موضوع مراة بحثی را که تهیه کرده ام تا بعدا به شرح نامه 31 اضافه کنم خدمتتان ارسال دارم شاید مفید افتد. انگیزه های خطر ناک در علم آموزی. حضرت علی (ع) در توصیه به فرزندشان می‌فرمایند: «فَاِنْ اَبَتْ نَفْسُکَ اَنْ تَقْبَلَ ذلِکَ دُونَ اَنْ تَعْلَمَ کَما عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذلکَ بَتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لابِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصوُماتِ» فرزندم! اگر نفس تو به تمکین از گذشته‌گان تن نمی‌دهد و دانستن مبانی علومِ آنان را ترجیح می‌دهد، بکوش که تلاش‌ات از سر فهمیدن و آموختن باشد، نه آن که با آموختن‌ها بخواهی به ورطه شبهات بیفتی و به دشمنی‌ها دامن بزنی. ممکن است نفس انسان از پذیرفتن آنچه که گذشتگان بر آن مسیر رفتند اِبا کند با این حال باید بداند اگر مى‏خواهد مثل گذشتگان خودش زندگی را از ابتدا تجربه کند و به دنبال علمی است که با آن زندگی را جلو ببرد، لااقل به دنبال علمی نباشد که او را گرفتار انواع مغالطات و شبهات و دشمنی‌ها کند. با این انگیزه جلو رود که بخواهد حقیقت را بشناسد نه آن‌‌که از دانائی به دنبال قدرت‏نمایى و فضل‏فروشى باشد که عملاً در آن صورت در ورطه شک و شبهه درغلتیده و کارش به جدال و مراء با دیگران می‌کشد. این تذکر، تذکر بسیار ارزشمندی است، به گفته‌ی بزرگان: «عالم حقیقى آن کسی است که بداند چه چیزی آموختنى و چه چیزی ناآموختنى است». کسى عالم حقیقى است که حدّ عقل خود را بشناسد و در ذیل اخلاق و معارف دینی و سیره اولیاء الهی عقل خود را جلو ببرد تا اسیر مراء و جدال‌های بی‌جا نگردد. اگر شما به گونه‏اى هستید که فکر کردید هرچه به ذهنتان رسید می‌توانید بر زبان آورید و نظام خاص فکری برای بررسی معلومات خود نمی‌شناسید بدانید که هنوز عقل خود را نشناخته‏اید. آدمى که راه را گم کرده است نمی‌تواند از استعدادهای خود استفاده کند و لذا عقل خود را صرف مغالطات می‌کند و با فروافتادن در انواع جدل‌ها عمر خود را ضایع می‌گرداند. از آنجا که چنین انسانی، انسان سرگشته‏اى است به راحتی به هر راهى تن مى‏دهد و از آنجا که استعدادهای خود را در ذیل یک شخصیت الهی قرار نداده نمى‏تواند تشخیص دهد که چه چیزهائی را باید بداند و از دانستن چه چیزهائی باید صرف‏نظر کند. عرض شد در جواب آن‌هایی که می‌گویند: «دانستن همه‌ی این مطالب که در دنیای امروز مطرح است، چیز بدى نیست» و باید بگوییم اتفاقاً چیز بدى است، چون فرصت‌های ما را می‌سوزاند و از امور مهمِ تعالیِ خود باز می‌مانیم. گیرم که آنقدر عالم شدی که هر وقت اراده کردی تا به کسی اشکال بگیری، توانستی؟ بعد از آن چی؟ مگر دانایی برای چنین کارهایی است؟ هر انسانى در ابتدا باید بفهمد در مسیر علم به دنبال چه چیز مى‏گردد و چه چیزى را طلب مى‏کند، و چگونه آنچه را که مى‏خواهد باید به‌دست ‏آورد. اگر شما بخواهید بدانید در قیامت کدام اعمال شما پذیرفته است و کدام اعمال شما نفعی برای شما ندارد نمى‏توانید به هر کسى رجوع کنید بلکه باید به پیامبر اکرم مراجعه نمائید که حقیقت را می‌شناسد و خودش مى‏فرمایند: «الاْنَ قِیامَتى قائِمٌ» یعنى همین حالا قیامت من قائم است و من ناظر بر آن هستم. در غیر این صورت هر قدر هم که مطالعه کنید نباید انتظار رسیدن به پاسخ مناسب را داشته باشید، چون مسیر درستی برای رسیدن به مطلوب‌تان را نرفته‌اید. هنر بعضى‏ها آن است که خیلى زود پى مى‏برند عقل واقعى، عقل پیامبر است و با عقلشان به عقل پیامبر پناه می‌برد، در این راستا می‌توان گفت: چه بسیار کورها که بینا هستند و چه بسیار بیناها که کورند! کورى که دستش را به دست یک بیناى بصیر مى‏دهد هیچ گاه به دلیل کور بودنش زمین نمى‏خورد امّا بیناهایى که به تجربه دیگران نظر نمى‏کنند دوباره به همان چاهى مى‏افتند که گذشتگان با بی‌محلی به گذشته‌گان خود، به آن چاه افتادند. کسى که از بی‌‌بند بار بودن فردى خبر دارد و مى‏داند که او آبروى خود و خانواده را برده است، با این حال سعی نمی‌کند از آن نوع زندگی فاصله بگیرد، با داشتن چشم، کور است! ولی کسانى که اطلاع زیادى از مسائل ندارند ولى رسیده‌اند به این نکته که عقل خود را به دست یک نفر عاقل‏تر و باتجربه‌تر از خود بسپارند، خیلی عاقل‌تر از آن‌هایی‌اند که با اطلاعات زیاد از تجربه‌ی گذشتگان استفاده نکرده‌اند به قول معروف مقلدان محقق آن‌هایی هستند که چون عاقلى را یافتند از او تقلید مى‏کنند و به یک معنا خود را در تجربه‌های او شریک می‌گردانند. هیچ‌کس نمى‏تواند بگوید من با عقلم فهمیده‏ام که چرا نماز صبح، دو رکعت است. اما می‌تواند بفهمد که پیامبر خدا عاقلانه‌ترین حقایق را از طرف خدا آورده و عاقلانه‌ترین کار آن است که عقل‌اش را به او بسپارد و به کمک عقل‌اش در دین خدا تدبّر کند. این افراد از سرگرمى‌های فرصت‌سوز بیزارند و از سرگردانى نجات یافته‌اند، برخلاف عده‌ای که سرگرم شدن و سرگردان بودن در این دنیا را زندگی پنداشته‌اند و معلوم است که تفاوت این دو گروه از زمین تا آسمان است. آفت علمی که مراء افزاید حضرت مى‏فرمایند: فرزندم! اگر مى‏خواهى خودت تحقیق کنى و علمِ لازم جهت ادامه امورات را خودت کسب کنی مانعی نیست ولی مواظب باش به بهانه‌ی عالم‌شدن در گرداب شبهات غرق نگردی و در ورطه مجادلات و مراءهای برتری‌طلبانه گرفتار نشوی. «فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذلکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لابِتَوَرُّطِ الشُّبُهاتِ وَ عُلُوِّ الْخُصوُماتِ»: به گونه‏اى به دنبال دانایی مباش که ناخودآگاه در ورطه شک و شبهه بیفتى و یا به حالت برتربینى گرفتار شوی. زیرا تحقیقى که براى اثباتِ مهم‏تر بودن محقق صورت پذیرد، جان را نورانى نمى‏کند. حتى ممکن است به سراغ قرآن مجید برویم و آیات مختلف آن را بررسى کنیم تا به رقیبمان ثابت کنیم نظرش اشتباه است و سواد خودمان را به رخ او بکشیم. حضرت مى‏فرمایند این برترى‏طلبىِ خصمانه، آفت هدایت‌یافتگی است. و نفعى براى انسان ندارد. گاهى نیز اطلاعات خود را گسترده می‌کنیم تا دائم از دیگران اشکال بگیریم این در اسلام نهی شده و در روایت داریم که رسول خدا فرمودند: «وَ أَوْرَعُ النَّاسِ: مَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً.» پارساترین مردم کسى است که مراء را ترک و نماید و اگر چه حقّ با او باشد. از على داریم «ثَمَرَةُ الْمِرَاءِ الشَّحْنَاء» میوه مراء دشمنى است . چون تو حرف خود را مى‌گوئى او هم حرف خود را مى‌گوید بى آن‌که رجوع به خیرى در کار باشد ‏ و یا حضرت می‌فرمایند: «مَنْ عَوَّدَ نَفْسَهُ الْمِرَاءَ صَارَ دَیْدَنَهُ» کسى که خود را به مراء عادت دهد خوى او تغییر می‌کند. و لذا عاقل باید براى سلامت دل و جانش و حفظ شخصیت و حرمتش از آن بپرهیزد. امیر مؤمنان می‌فرمایند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاق‏» . از مراء و خصومت بپرهیزید که این‌ها دل‌های برادران را بیمار می‌کند و نفاق را می‌رویاند. از زبان چند نفر از صحابه داریم: «خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ یَوْماً وَ نَحْنُ نَتَمَارَى فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَمْرِ الدِّینِ فَغَضِبَ غَضَباً شَدِیداً لَمْ یَغْضَبْ مِثْلَهُ ثُمَّ قَالَ «إِنَّمَا هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِهَذَا ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یُمَارِی ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَ‏ الْمُمَارِیَ قَدْ تَمَّتْ خَسَارَتُهُ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ الْمُمَارِیَ لَا أَشْفَعُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَأَنَا زَعِیمٌ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ فِی الْجَنَّةِ فِی رِیَاضِهَا وَ أَوْسَطِهَا وَ أَعْلَاهَا لِمَنْ تَرَکَ الْمِرَاءَ وَ هُوَ صَادِقٌ ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّ أَوَّلَ مَا نَهَانِی عَنْهُ رَبِّی بَعْدَ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ الْمِرَاء» روزى پیغمبر اکرم بر ما وارد شدند در حالى‌که مشغول مراء در یک مسئله‌ی دینى بودیم، پیغمبر به شدت غضبناک شدند که او را تا آن زمان آن‌گونه ندیده بودیم سپس فرمود: اقوام قبل از شما به خاطر همین کارها هلاک شدند. مراء را رها کنید که مؤمن مراء نمى کند، مراء را رها کنید زیرا مراءکننده گرفتار خسارت کامل مى‌شود، مراء را رها کنید که من روز قیامت براى مراءکننده شفاعت نمى کنم ، مراء را رها کنید که هرکس آن را رها کند هرچند حق بگوید من ضامن سه خانه‌ی بهشتى براى او هستم؛ خانه‌اى در ریاض بهشت و خانه‌اى در وسط و خانه‌اى در بالاى بهشت. مراء را رها کنید که اولین چیزى که خداوند بعد از بت پرستى مرا از آن نهى کرد مراء بوده است. در حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم آمده است: «ذَرُوا الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ لَا تُفْهَمُ حِکْمَتُهُ وَ لَا تُؤْمَنُ فِتْنَتُه‏» ؛ مراء را ترک کنید چرا که حکمتى از آن فهمیده نمى شود و از فتنه آن در امان نخواهید بود. از امام صادق آمده : «الْمِرَاءُ دَاءٌ رَدِیٌّ وَ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ خَصْلَةٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ هُوَ خُلُقُ إِبْلِیسَ وَ نِسْبَتُهُ فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ کَانَ إِلَّا مَنْ کَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ مَحْرُوماً مِنْ حَقَائِقِ الدِّین‏»؛ مراء درد بدى است و هیچ صفتى براى انسان بدتر از آن نیست و آن ، اخلاق ابلیس و منسوبین به او است و هیچ‌کس در هیچ حالى مراء نمى‌کند مگر کسى که نسبت به موقعیت خود و دیگران جاهل است، و از حقایق دین محروم مى‌باشد. در حدیثى آمده است که مردى به امام حسین عرض کرد بنشین تا در مسائل دینى با یکدیگر مناظره کنیم . امام در پاسخ او فرمود: «یَا هَذَا أَنَا بَصِیرٌ بِدِینِی مَکْشُوفٌ عَلَیَّ هُدَایَ فَإِنْ کُنْتَ جَاهِلًا بِدِینِکَ فَاذْهَبْ وَ اطْلُبْهُ مَا لِی وَ لِلْمُمَارَاةِ وَ إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کَیْلَا یَظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْلَ» ‏ ؛ اى مرد! من نسبت به دینم آگاهم و هدایتم براى من روشن است تو اگر نسبت به دینت جاهل هستى برو و تحقیق کن، مرا با مراء چکار و (بدان ) شیطان پیوسته انسان را وسوسه مى کند و در گوش او مى گوید با مردم مناظره و جر و بحث در دین کن تا گمان نکنند تو جاهل و ناتوان هستى. این بحث را با حدیث دیگرى از پیغمبر اکرم ادامه مى دهیم که فرمودند: «لَا یُؤْمِنُ رَجُلٌ حَتَّى یُحِبَّ أَهْلَ بَیْتِی وَ حَتَّى یَدَعَ الْمِرَاءَ وَ هُوَ مُحِقٌّ»؛ هیچ‌کس ایمان نمى‌آورد مگر این‌که اهل بیت مرا دوست دارد و مراء را هرچند حق با او باشد ترک کند. مراء؛ حجاب حقیقت تأکیدهاى فراوانی که در آیات قرآن و روایات متواتر اسلامى در مذمت جدال و مراء و جرّ و بحث‌هاى پرخاشگرانه وارد شده به خاطر آن است که اوّلا: نخستین اثر منفى این کار پرده‌افکندن بر چهره‌ی حقایق است و بدترین حجاب را میان انسان و درک حقایق ایجاد مى‌کند به گونه‌اى که بعضاً واضح‌ترین بدیهیات انکار می‌شود و این نیست مگر به خاطر این‌که انسان وقتى مشغول مراء و جدال مى شود همه‌چیز را غیر از آنچه خودش مى‌گوید، انکار مى‌کند. این‌که در بعضى از روایات فوق خواندیم مراء، قلب را بیمار مى‌کند ممکن است اشاره به همین معنى باشد زیرا قلب به معنى عقل است و بیمارى آن به معنى عدم درک حقایق می‌باشد. و نیز اگر در حدیث امیرمؤمنان على آمده کسانى که به جدال روى آورند کارشان به کفر مى‌کشد و یا این‌که جدال موجب شک در دین خدا و فساد یقین مى گردد، همه‌ی این‌ها اشاره‌ی لطیفى است به آنچه در بالا گفته شد. دیگر از آثار منفى این اخلاق رذیله ایجاد عداوت و دشمنى در میان دوستان و فراموشى یاد خدا و کشیده‌شدن به انواع دروغ‌ها است که در احادیث گذشته به آن‌ها اشاره شده بود دلیل آن هم روشن است زیرا کسى که مى خواهد با جدال و مراء بر دوستان خود غلبه کند و برترى بجوید آن‌ها را بر ضدّ خود تحریک مى کند و غالبا گفتار آن‌ها به تحقیر و دشنام یکدیگر مى‌کشد و اینها بدترین اسباب نفاق و جدائى است حتّى گاهى براى توجیه سخنان خود به انواع دروغ‌ها متوسّل مى‌شوند که این خود بلاى بزرگ دیگرى است و مجموع این‌ها سبب مى‌شود که انسان از خدا دور گردد و در دام شیطان گرفتار شود و انسان را به هلاکت معنوى بیفکند. به همین دلیل در احادیث گذشته خواندیم که انسان به حقیقت ایمان دست نمى یابد تا زمانى که مراء و جدال را ترک گوید هر چند خود را بر حق بداند زیرا سخنان ستیزه جویانه در مسائل حق نیز سبب انواع خصومت‌ها و عداوت‌ها است و گاه انسان را به انواع گناهان دیگر مانند تحقیر مؤمن و اهانت از طریق سخن یا اشارات دست و چشم و ابرو و دروغ و کذب و تکبّر و برترى جوئى آلوده مى کند. چه بهتر که انسان بحث‌هاى خود را با دیگران با محبّت و دوستى و تواضع و مهربانى و به صورت جستجوى حق برگزار کند که هم از علم و دانش آنها بهره گیرد و هم آنها از علم و دانش او بهره‌مند شوند و با کمک یکدیگر بتوانند مطالب پیچیده را بشکافند و به واقعیّتها برسند و این همان جدال بر حق است . از عوامل مهّم جدال و مراء کبر و غرور است که به انسان اجازه نمى‌دهد به آسانى در برابر حق تسلیم شود و او را وفادار مى‌کند که براى حفظ برترى‌جویىِ خود حق را از طریق جدال و مراء انکار نماید لذا در حدیثى از امام صادق از پدران بزرگوارش نقل شده است که فرمود: «إِنَّ مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ یَرْضَى الرَّجُلُ بِالْمَجْلِسِ دُونَ الْمَجْلِسِ وَ أَنْ یُسَلِّمَ‏ عَلَى مَنْ یَلْقَى وَ أَنْ یَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کَانَ مُحِقّاً وَ لَا یُحِبَّ أَنْ یُحْمَدَ عَلَى التَّقْوَى‏»؛ در این حدیث امام چهار چیز را نشانه تواضع دانسته : نشستن در هر جاى مجلس که میسّر باشد و سلام‌کردن بر هرکسى که ملاقات مى‌کند و ترک مراء هرچند حق با او باشد و عدم خشنودى از ستایش ستایش‌گران در برابر تقوا. یکى دیگر از انگیزه هاى جدال و مراء آن است که انسان بخواهد فضیلت خویش را به بقیه نشان دهد یا بخواهد در برابر ارباب فضل جایى براى خود بگشاید، در این رابطه از امام حسین داریم که فرمودند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیُوَسْوِسُ لِلرَّجُلِ وَ یُنَاجِیهِ وَ یَقُولُ نَاظِرِ النَّاسَ فِی الدِّینِ کَیْلَا یَظُنُّوا بِکَ الْعَجْزَ وَ الْجَهْل‏»؛ شیطان پیوسته انسان را وسوسه مى‌کند و در گوش او مى‌خواند و مى‌گوید با مردم در امر دین مناظره کن تا گمان نکنند تو عاجز و نادانى. نفرین امام بر اهل مراء امام صادق طالبان علم را به سه گروه تقسیم مى‌کنند؛ گروهى که براى جدال و مراء طالب علم‌اند و گروهى براى فخرفروشى بر مردم و گروه دیگرى براى فهمیدن و اندیشیدن. سپس در توصیف گروه اوّل مى‌فرماید: «فَصَاحِبُ الْجَهْلِ وَ الْمِرَاءِ مُوذٍ مُمَارٍ مُتَعَرِّضٌ لِلْمَقَالِ فِی أَنْدِیَةِ الرِّجَال‏»؛ آن‌کس که علم را براى جدال و مراء مى‌طلبد سخنانش آزاردهنده و پرخاشگرانه است، در مجالسى که شخصیت‌ها حضور دارند سخن مى‌گوید و خودنمایى و اظهار فضل مى‌کند و در پایان حدیث امام به او نفرین مى‌کنند و مى‌گویند: «فَدَقَّ اللَّهُ مِنْ هَذَا خَیْشُومَهُ»‏؛ خداوند بینى او را بر خاک بمالد. از دیگر انگیزه‌هاى مراء جهل و نادانى نسبت به مقام خویشتن و دیگران است چرا آن‌کس که می‌خواهد مراء کند، خود را بزرگ‌ترین و عالم‌ترین مى‌پندارد و دیگران را جاهل و نادان لذا در حدیثى که قبلا از امام صادق نقل کردیم بعد از آنکه امام مراء را یک بیمارى دردناک مى‌شمرند و آن را از صفت‌های شیطانى معرّفى مى‌کنند مى‌فرمایند: «فَلَا یُمَارِی فِی أَیِّ حَالٍ کَانَ إِلَّا مَنْ کَانَ جَاهِلًا بِنَفْسِهِ وَ بِغَیْرِهِ»؛ هیچ‌کس در هیچ حالى مراء نمى‌کند مگر آن‌که نسبت به موقعیّت خود و دیگران جاهل است . انتقام‌جوئى و حَسد، دو انگیزه‌ی دیگر از انگیزه هاى جدال و مراء است ؛ براى اینکه آبروى طرف مقابل را ببرند و از او انتقام بگیرد و حسادت خود را اعمال نمایند و از قدر و مقام او در نظرها بکاهند متوسّل به جر و بحثهاى تواءم با توهین و تحقیر مى شوند تا از این طریق آبى بر آتش کینه و حَسد که در دل‌شان نهفته است بپاشند. همچنان که تعصب و لجاجت نیز از عوامل مهم جدال و مراء است، چرا که اشخاص ‍ متعصّب و لجوج حاضر نیستند به آسانى دست از عقائد فاسد خود بردارند لذا روى آن مى‌ایستند و پیوسته جرّ و بحث مى‌کنند، آسمان و ریسمان را به هم مى‌بافند و به هر حشیشى متشبث مى‌شوند تا اعتقاد فاسد خود را بر کرسى بنشانند کوتاه سخن این که عوامل منفى فراوانى دست به‌دست هم مى‌دهد و انسان را به مراء و جرّ و بحث‌هاى دور از ادب و انسانیّت و انصاف مى‌کشاند و او را وادار مى‌کند که با لجاجت و سرسختى در برابر حق بایستند و در برابر باطل دفاع کند. قرآن در مورد مراء مى فرماید: «أَلا إِنَّ الَّذینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفی‏ ضَلالٍ بَعید» آگاه باشید آن‌ها که در وجود قیامت مراء مى‌کنند در گمراهى عمیقى هستند. هرگاه حالت مراء و به تعبیر روایات، جدال غیر اَحْسن در درون انسان ریشه بدواند، و به صورت خُلق و خُوى او درآید، دین و ایمان و تقوای چنین انسانى در مخاطره قرار مى‌گیرد، و لازم است براى نجات از خطراتى که ناشى از این صفت رذیله است دست به کار شود و آن را درمان کند، و خود را از شرّ آن رهایى بخشد. نخستین راه درمان که شاید جزء مقدّمات یا یک عامل تسکین دهنده محسوب شود تا به درمان عمقى بپردازد، اختیار سکوت است در هر جا که احتمال مى‌دهد مراء در میان آید سکوت را اختیار کند و هرگاه این سکوت را مدّتى ادامه داد، و به اصطلاح دندان برجگر بگذارد و مشکلاتش را تحمل کند، زمینه‌ی بسیار مساعدى براى درمان نهایى فراهم مى‌شود. دورى از افراد لجوج و متعصب و پرهیز از گفتگو با این گونه افراد که خواه ناخواه انسان را به مراء و جدال مى کشاند یکى دیگر از راه‌هاى درمان مراء است . در حدیثى از امیرمؤمنان على مى‌خوانیم: «مَنْ جَالَسَ الْجَاهِلَ فَلْیَسْتَعِدَّ لِقِیلٍ وَ قَال» کسى که با آدم جاهل همنشین شود باید آماده‌ی قیل و قال و جدال و مراء باشد. نقطه‌ی مقابل مراء و جدال، انصاف در بحث است، یعنى انسان به سخنان دیگران آن گونه بنگرد که به سخنان خویش مى‌نگرد و از آن همان گونه دفاع کند که از سخن خویش دفاع مى‌کند و به تعبیر دیگر طالب حق باشد و آن را در نزد هرکس و هرجا بیابد پذیرا شود هرچند گوینده‌ی حق یک فرد عادى باشد و او عالمى بزرگ و پُرآوازه، حتّى اگر کودکى یا کافر و ظالمى سخن حقى بگوید آن را بپذیرد. در حدیث معروفى مى‌خوانیم که امام صادق فرمودند: «سَیِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ- إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ- حَتَّى لَا تَرْضَى بِشَیْ‏ءٍ إِلَّا رَضِیتَ لَهُمْ مِثْلَهُ وَ مُوَاسَاتُکَ الْأَخَ فِی الْمَالِ وَ ذِکْرُ اللَّهِ عَلَى کُلِّ حَال‏»؛ برترین اعمال سه چیز است: رعایت انصاف در حق مردم نسبت به خویشتن تا آنجا که چیزى را براى خود نخواهى مگر این‌که همانندش را براى آن‌ها بخواهى و مواسات با برادر دینى در مال و ذکر خدا در هر حال. جالب این‌که در بعضى از روایات مى بینیم که امام صادق هنگامى که چهارخانه‌ی بهشتى را در برابر چهار عمل تضمین مى‌کنند ترک مراء را سوّمین عمل و انصاف‌دادن در برابر مردم را چهارمین عمل بر مى‌شمرند که ممکن است اشاره‌اى به انصاف در سخن بوده باشد. مراء؛ دروازه‌ی ورود به اخلاق رذیله اساتید اخلاق یکی ا زشاخه‌های خودپسندی را مراء می‌دانند. مراء و جدال یعنی حالتی که انسان بخواهد حرفش را به هر صورتی شده بر کرسی بنشاند با این فرض که از ابتدا در مورد موضوع مورد بحث قضاوت خود را کرده و حالا به دنبال اثبات آن است، بدون آن‌که ابتدا از طرف مقابل سؤال کند که آیا برداشت او از سخن آن فرد درست است و یا منظور گوینده چیز دیگری بوده. «مراء» یعنی حرف را بردن و آوردن! مرتب بگوید دو دفعه بشنود و بگرداند دو مرتبه بگوید و کوتاه نیاید. قرآن می‌گوید مراء و جدال از آن شیطان است که به تو وسوسه می‌کند. «إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ» شیطان دوستان خود را به مراء‌ و جدال با شما وامی‌دارد. لذا هرکس در زندگی خود سعی در مراء و جدال دارد بداند شیطان دوست او، و او دوست شیطان است و بداند که مراء و جدال کار شیطانی است نه کار رحمانی. فقیه بزرگ شیعه، شهید ثانى در کتاب «منیة المرید فى آداب المفید والمستفید» در آفات و نتایج سوء مراء و جدال مى‏گوید : باید متوجه باشیم مناظره‏اى که به منظور غلبه بر دیگران و اسکات طرف و تمایل به اظهار فضل صورت مى‏گیرد، منبع و سرچشمه‌ی همه خوى‏ها و رفتارهایى است که از نظر خداوند متعال ناستوده ولى از دیدگاه ابلیس ستوده است. همان‏گونه که اگر کسى میان شرب خمر و سایر گناهان و زشت‏کارى‏ها مخیّر باشد و شرب خمر را به خاطر ناچیزشمردن جرم آن، بر دیگر گناهان ترجیح دهد و در نتیجه‌ی همین گناه به طرف گناهان دیگر کشیده شود، همین‌گونه نیز اگر بر روحیه‌ی کسى حس علاقه به غلبه بر دیگران و اسکات آن‏ها در مناظره و جاه‌طلبى و مباهات بر دیگران چیره و مستولى گردد، این‏گونه تمایلات او را به اظهار و ارتکاب علنى تمام پلیدى‏ها سوق مى‏دهد و باید دانست که جدالِ غیرِ احسن و مراء دروازه‌ی ورود به آفات فراوان اخلاقی و روحی است. حضرت امام باقر می‌فرمایند: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُبَاهِیَ بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ یُمَارِیَ بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِأَهْلِهَا» هرکس علم بجوید، تا به وسیله‌ی آن بر دانشمندان مباهات و فخرفروشی کند، یا با سفیهان، ممارات و جرّ و بحث نماید، یا چهره‌ها را به سوی خود برگرداند، جای خود را در دوزخ آماده سازد، همانا ریاست، جز برای اهلش شایسته نیست. شیوه‌ی مراء، ناشی از عدم صداقت است و مفهوم آن ، به تعبیر مرحوم نراقی: عبارت است از طعن در سخن دیگری برای آشکارساختن خلل آن، و هدفی جز تحقیر و توهین نیست و مرائی، می‌خواهد برتری هوش خودرا بنمایاند. سیره‌ی ائمه‌ی دین در این‌که چه وقت با دشمن، بحث می‌کردند و چه موقع، از بحث اعراض می‌نمودند و در چه شرائطی سکوت می‌کردند جهت روشن‌شدن بحث بسیار مهم است. اگر بحث، برای افزایش[ معرفت] وارشاد گمراهان به نیت کشف حقیقت باشد، خوب است. گرچه شنیدن حرف مخالف، دشواراست، اما تحمل‌کردن و صبوربودن و از کوره، در نرفتن، شجاعت است. [تحمل ناپذیری] نسبت به افکار دیگران، راه را به روی یک بحث آزاد و مناظره سالم می‌بندد و تکفیر و تفسیق و تهدید، هیچ‌وقت جلوی فکری را نمی‌گیرد واندیشه‌ای را از رسوخ و نفوذ، باز نمی‌دارد. لیکن؛ باید آمادگی قبول و حسن نیت و قدرت درک طرف مقابل را سنجید و به همان میزان، پیش رفت. به گفته‌ی فردوسی: مجال سخن تا نیابی، مگوی.....چو میدان نبینی، نگهدار، گوی اگراستعداد پذیرش نباشد، قوی‌ترین بحاث هم کاری از پیش نمی‌برد و تیغش در میدان جدل نمی‌بُرد واگر لجاجت و عناد در کار باشد که بدتر! به قول سعدی: فهم سخن چون نکند مستمع.......قوت طبع ،از متکلم مجوی فسحت میدان ارادت بیار .........تا بزند مرد سخنگوی ، گوی توصیه‌ی امام صادق چنین است: با مردم مخاصمه نکنید، مردم اگر[ توانائی] داشته باشند که ما را دوست بدارند، دوست می‌دارند، خداوند از مردم میثاق و پیمان گرفته و کسی در آن میثاق، هرگز کم و زیاد نمی‌تواند بکند» یعنی بر سر مسائل مکتبی و اعتقادی و پذیرش ولایت ائمه هم، نباید با دیگران که فاقد زمینه‌ی لازم‌اند جرّ و بحث و دعوا کرد. ادب مناظره مرحوم فیص کاشانی برای مناظره، شروط و آدابی می‌شمارد، به قرار زیر: 1. هدف باید، رسیدن به حق و آشکارشدن آن باشد، نه آشکارشدن درستی نظر من و فورعلم ...! که این، مراء است و از آن نهی شده است. قصد حق از آنجا دانسته می شود که امید تأثیر و پذیرش در طرف باشد، و اگر انسان بداند که صحبت بی‌تأثیراست و طرف از رأی خود بر نمی‌گردد، این مناظره جایز نیست، چون آفاتی بر آن مترتب می‌شود. 2. مناظره‌کننده، صاحب‌نظر در مسئله باشد و اگر حق، بر زبان طرف مقابل جاری شد، از موضع فکری خود، به رأی طرف مقابل عدول کند. 3. اَهم و مهم مسئله و ضرورت بحث و مجادله را محاسبه کند و سپس وارد بحث شود. 4. مناظره، کمتر در ملاء عام باشد، زیرا در حضور مردم، انگیزه‌های [ریا] و [حرص] و [برتری‌جوئی] بیشتر آشکار می‌شود و عمل می‌کند. 5. در پی‌جوئی حق، مثل آن باشد که دنبال گمشده‌ای است که اگر یافت، خوشحال شود، هرچند در کلام حریف باشد و او را یاور خویش در یافتن گمشده ببیند، نه دشمن . 6. هرگاه رقیب می‌خواهداز سؤالی به سؤالی و از دلیلی به دلیلی دیگر منتقل شود، جلوگیر نشود، بلکه او را در رسیدن به مقصود و نکته‌ی مورد نظر، یاری کند. 7. با کسانی، مناظره کند که استقلال علمی دارند، تا اگر جویای حق است، از آنان بهره ببرد. بسیاری از افراد از بحث و مناظره با زبردستان و پختگان پرهیز می‌کنند، تا مبادا حقی بر زبان آنان جاری شود، بلکه بیشتر علاقه‌مند به بحث با افراد پائین‌تر و ضعیف‌ترند تا باطل خود را ترویج کنند. جدال احسن و بحث آزاد، کار هرکس نیست. هم سعه‌ی صدر و وسعت نظر می‌خواهد، هم تسلط برمطلب، هم قدرت بر استدلال لازم دارد، هم حوصله‌ی نتیجه‌گیری . امامان معصوم به ما تذکر داده‌اند که هرگاه انسان با دانشمندى مراء کند، وى پى مى‌برد که آن فرد در جست و جوى علم نیست و دانش خویش را عرضه نمى‌کند و اگر با جاهل مراء کند، جاهل او را خوار و پست مى‌سازد؛ پس انسان در هر دو صورت باید از این عمل بپرهیزد. امام صادق از وصیت ورقه بن نوفل بن خدیجه مى‌فرماید: «لَا تُمَارِی جَاهِلًا وَ لَا عَالِماً فَإِنَّکِ مَتَى مَارَیْتِ جَاهِلًا أَذَلَّکِ وَ مَتَى مَارَیْتِ عَالِماً مَنَعَکِ عِلْمَهُ وَ إِنَّمَا یَسْعَدُ بِالْعُلَمَاءِ مَنْ أَطَاعَهُمْ الْخَبَر» با فرد نادان و با دانشمند مراء نکن؛ زیرا اگر با جاهل مجادله کنى، آزارت مى‌دهد و اگر با دانشمند مجادله کنى، علمش را به تو عرضه نمى‌کند. کسانى به وسیله‌ی دانشمندان سعادتمند مى‌شوند که خواهان علم، و در برابر دانش و دانشمند فروتن باشند. حضرت رضا مى فرمایند: «لَا تُمَارِیَنَّ الْعُلَمَاءَ فَیَرْفُضُوکَ وَ لَا تُمَارِیَنَّ السُّفَهَاءَ فَیَجْهَلُوا عَلَیْک‏» با دانشمندان مراء نکن ، تا تو را از خودشان دور نسازند و با نادانان نیز مراء نکن، تا با تو جهالت نکنند. امام صادق در جاى دیگرى مى‌فرمایند: «لَا یُمَارِیَنَّ أَحَدُکُمْ سَفِیهاً وَ لَا حَلِیماً فَإِنَّهُ مَنْ مَارَى حَلِیماً أَقْصَاهُ وَ مَنْ مَارَى سَفِیهاً أَرْدَاه‏» هیچ‌یک از شما نباید با بردبار و نادان مراء کند، همانا هرکس با بردبار مراء کند، بردبار او را (از خود) دور مى‌سازد و هرکس با سبک‌مغز مراء کند، آن نادان او را به نابودى مى‌کشاند. مراء موجب نابودى اعمال نیک انسان مى‌شود. امام صادق به محمد بن نعمان فرمودند: «یَا ابْنَ النُّعْمَانِ إِیَّاکَ وَ الْمِرَاءَ فَإِنَّهُ یُحْبِطُ عَمَلَک‏» اى پسر نعمان! از مراء بپرهیز، همانا مراء عمل تو را از بین مى‌برد. پیامدهاى مراء غیر از این‌که در وجود خودِ فرد آشکار مى‌شود، به اجتماع نیز سرایت مى‌کند. این رفتار ناپسند سبب مى‌شود از محبت دو طرفه کاسته شود تا به آن‌جا که شاید این محبت، از بین برود. امام صادق فرمودند: «إِذَا أَحْبَبْتَ رَجُلًا فَلَا تُمَازِحْهُ وَ لَا تُمَارِه‏» اگر کسى را دوست دارى با او شوخى و مراء نکن . امیرمؤمنان على هم مى‌فرمایند: «لَا مَحَبَّةَ مَعَ کَثْرَةِ مِرَاء» هیچ محبتى با مراء بسیار پایدار نخواهد ماند. خرده‌گیرى از گفتار دیگران، دوستى‌ها را از بین برده، دل‌ها را از هم چرکین مى‌کند تا جایى که در پى آن دشمنى و کینه پدید مى‌آید. در این صورت شخص یا دشمنى خودش را ظاهر مى‌کند یا اگر نتوانست، به ظاهر ادعاى دوستى کرده، در باطن کینه مى ورزد که این رفتار، دورویى است. امام صادق به نقل از حضرت على مى‌فرمایند: «إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاق‏» از مراء و دشمنى بپرهیزید. همانا این دو، دل‌هاى برادران (دینى) را بیمار مى‌کند و نفاق بر آن دو مى‌رویاند. مراء نه‌تنها انجام‌دهنده‌ی خویش را به وادى گناه مى‌کشاند، بلکه طرف مقابلِ او را نیز به نفاق وا مى‌دارد. عامل مراء چه بسا مى‌کوشد تا طرف مقابل را با دروغ، تهمت و توهین، کوچک کند یا حتى براى رسیدن به هدف خود سخنان رکیک و ناهنجار بر زبان آورد. از حضرت زین العابدین چنین روایت شده است: «وَیْلُمِّهِ فَاسِقاً مَنْ لَا یَزَالُ مُمَارِئاً» واى بر آن امت فاسقى که خلق و خوى آن ها مراء است . امام صادق فرمودند: «لَا تُمَارِ فَیَذْهَبَ بَهَاؤُک‏» مراء نکن تا ارزش تو از بین نرود. روشن است که رشد و کمال جامعه به دو چیز بستگى دارد: یکی وحدت و یگانگى قلب‌ها و دیگری پیشرفت دانش. حال اگر در جامعه‌اى مراء و پیکار لفظى رایج شد، پیوند قلب‌ها گسسته، یک‌پارچگى از بین مى‌رود. همچنین در آن جامعه دیگر دانشمند علمش را عرضه نمى‌کند، و بیش‌ترِ افراد گرفتار فسق، بدبینى و بى‌منطق مى‌شوند؛ در نتیجه، دانش از رشد باز ایستاده، جامعه از ارزش تهى می‌شود. بهترین توصیه در علم‌آموزی همه‌ی‌ این روایات طولانی به این جهت عرض شد تا بدانیم چرا حضرت مولی‌الموحدین به فرزندشان می‌فرمایند: اگر به دنبال علم و دانش هستی قصد تو فهمیدن و آموختن باشد و نه برای طرح شبهات و برتری بر دیگری و دشمنی‌ورزیدن بر رقیبان، که تحت عنوان نهی از مراء در روایات ما مطرح شده است. یکى از بیمارى‏هایى که در راه علم به جان انسان مى‏افتد همین روحیه‌ی مراء است. بعضى‏ها وارد علم کلام و فلسفه مى‌شوند تا بتوانند اشکال کنند و رقیب را بشکنند، و این حالت براى تحقیق بسیار خطرناک است، حتى بعضاً انسان مطلبى را براى فهمیدن مى‏خواند ولى همین که قلب او آماده‌ی پذیرش شده ناگهان شیطان خود را وارد انگیزه‌ی انسان می‌کند که «خیلی خوب است یاد بگیر تا بتوانی بر رقیبان خود پیروز شوی» این هم یکی از آفاتی است که در راه علم‌یابی باید متوجه آن بود چون در جای خودش به انسان ضربه مى‏زند و او را متوقف می‌کند در این که نور آن علم به قلب او برسد. به همین جهت حضرت در ادامه می‌فرمایند: «وَ ابَدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فى ذلِکَ بالاسْتِعانَةِ بِاِلهِکَ وَ الرَّغْبةِ اِلَیْهِ فى تَوْفیقِکَ وَ تَرْکِ کُلِّ شائِبَةٍ اَوْلَجَتْکَ فى شُبْهَةٍ اَوْ اَسْلَمَتْکَ اِلى ضَلالَةٍ» فرزندم! پیش از قدم‌گذاشتن در این راه، ابتدا از خدایت کمک بخواه و این‌که توفیق تو را در این راه، در رغبت به سوی خودش قرار دهد، و این که ترک کنی هر انگیزه‌ی آلوده و یا فرورفتن در شبهات و ضلالت را. وقتی معلوم شد مى‏خواهید به عنوان یک شخصیت علمی زندگی خود را دنبال کنید، باید قبل از این‌که تحقیق را آغاز کنید از خدا کمک بخواهید که در این راه توفیق لازم را مرحمت کند، چون خودتان تجربه کرده‌اید بسیارى مواقع به دنبال یک تحقیق علمی رفته‏اید ولى چون مدد الهی در میان نبوده نه تنها نور ایمانمان در آن مسیر افزون نگشته بلکه گرفتار حجاب‌هایی شده‌ایم که از همه‌ی حجاب‌ها غلیظ‌تر بوده، همان حجاب‌هایی که در موردش فرموده‌اند: «الْعِلْمُ هُوَ الْحِجابُ‏ الاکْبَر» علم حجاب بزرگی است. در جلسه‌ی‏ تفسیر قرآن شرکت کرده‏ایم امّا به جاى این‌که با انگیزه‌ی الهى مطالب را دنبال کنیم که ذکری برای قلبمان باشد، با انگیزه‌ی کسب دانایى وارد شده‌ایم و همین انگیزه حجاب ما گشته و روحیه‌ی فخرفروشی بر دیگران را به همراه آورده. حضرت مى‏فرمایند قبل از این‌که وارد تحقیق شوى از پروردگارت کمک بخواه، به او بگو: خدایا! در این راه کمکم کن تا آنچه تو مى‏خواهى بشوم. «وَ الرَّغْبَةِ اِلَیْهِ فى تَوْفیقِکَ» و در جهت به‌دست‌آوردن رستگاری و توفیق مخلصانه روی به سوی او بیاور، «وَ تَرْکِ کُلِّ شائِبَةٍ اَوْلَجَتْکَ فى شُبْهَةٍ اوْ اسْلَمَتْکَ اِلى ضَلالَةٍ» و هرگونه آلودگی که تو را در شبهه اندازد و یا به گمراهی بسپارد را ترک کن. بعضاً ملاحظه می‌کنید که علمایی مثل علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» به اندازه‌ی فلان آقا درس خوانده امّا مسائلى که براى علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» به صورتی روان و زلال و نورانى و صریح روشن شده براى آن آقا لاینحل مانده و با این که اطلاعات زیادى دارد ولی هنوز اندیشه‌اش پر از شبهات است به طوری که این سخن‌اش با سخن دیگرش موافق نیست و هر دو سخن او با سومین سخنش هماهنگی ندارد. چیزهاى زیادى مى‏داند امّا اندیشه‌اش پاک و یک‌دست نیست چون آن استعانت و دستگیری الهی به کمک‌اش نیامده، به همین دلیل به شما پیشنهاد مى‏شود کتاب هر کسى را نخوانید. بگردید نوشته‌های افراد مطمئن و شناخته شده را بخوانید تا از طریق آن افراد نوری یگانه و هماهنگ به شما برسد. بعضى‏ها سخنان مهمی دارند ولى به جاى این که جواب سؤالات ما رابدهند تحیّر و سرگردانى ما را افزون مى‏کنند. حضرت می‌خواهند ما گرفتار این نوع علم‌یابی‌ها نشویم لذا مى‏فرمایند طورى در علم‌یابی سیر نکن که در شبهه و ضلالت بیفتى. از خدا بخواه یک اندیشه ناب و صریح و زلال به تو بدهد. بعد مى‏فرمایند: وقتی مطمئن شدی که قلب‌ات صفا و جلاء لازم را یافته و خاصعانه پذیرای حقیقت شده است و افکارت از پریشانی درآمده و همت‌ات در یافتن حقیقت، همت واحدی شده، نظر کن بر آنچه برایت روشن کردم. در آن حال است که وصیت‏هاى من به دردت مى‏خورد وگرنه، نه ! ممکن است فردى به جلسه‏اى که مباحث قرآنی می‌شود برود تا ببیند سخنران چه مى‏گوید که عده‏اى جوان به دور او جمع شده‏اند. معلوم است که این فرد از اوّل تا آخر جلسه، چیزى به دست نمى‏آورد چون قلب او به دنبال مطلب دیگرى بوده است. بعضى‏ها مى‏گویند ما «تفسیر المیزان» را خوانده‏ایم، مطلب مهمى ندارد! آیا واقعا «المیزان» مطلب مهم ندارد یا آنها به دنبال مطلب دیگری بودند که المیزان برای آن نوشته نشده است. معلوم است که نمى‏توان آن مطالب را از المیزان استخراج کرد و بعد جلوى مردم خودنمایى نمود. «المیزان» آنقدر عجیب است که گاه مطلبى بسیار مهم و قیمتى را به قدرى آسان و روان بیان مى‏کند که خواننده گمان مى‏کند اصلاً علامه‌ی طباطبایی«رحمت‌الله‌علیه» چیزى نگفته‌اند. چون علامه نمى‏خواهند فخرفروشى کنند بلکه مى‏خواهند حرف حقی که به نظرشان رسیده است بزنند. در داستانى آمده که مرغ و غاز حرفشان شد، غاز گفت: نمى‏دانم چرا با این که تخم‏هاى من بزرگتر و از لحاظ مواد غذایى مقوى‏ترند، مردم بیشتر به سراغ تخم مرغ مى‏روند!؟ مرغ گفت: چون ما مرغ‌ها قبل از تخم‌کردن، مدتی «قُدقُد» مى‏کنیم تا دیگران به ما توجّه کنند. بعد هم که تخم کردیم آن قدر به قدقدمان ادامه را مى‏دهیم تا همه متوجه شوند تخم گذاشته‏ایم. امّا شما غازها یواشکى به گوشه‏اى مى‏روید و تخم خود را می‌گذارید و مى‏روید پى کارتان. از آن‌جا که مردم ساده‏اند، فریب تبلیغات ما مرغ‌ها را مى‏خورند و این است که تخم مرغ گران مى‏شود! حالا حکایت ما آدمیان هم همین است. بعضى‏ها وقتى مى‏خواهند سخن بگویند آن قدر مطلب‏شان را در بوق و کرنا مى‏کنند که همه خیال مى‏کنند واقعاً مطلب مهمى است. در برابر این‌گونه افراد، عده‏اى هستند که بدون سر و صدا، با بى‏تکلّفى نظراتشان را بیان مى‏کنند و با وجود این‌که نظر این‌ها مهم‌تر و عمیق‏تر است امّا مردم قدر آن را نمى‏فهمند. حضرت می‌فرمایند: «فَاِذا اَیْقَنْتَ اَنْ قَدْ صَفا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَاْیُکَ فَاجْتَمَعَ، وَ کانَ هَمُّکَ فى ذلِکَ هَمّاً واحِدا فانْظُرْ فیما فَسَّرْتُ لَکَ». فرزندم! چون مطمئن شدى که قلبت صفا یافته و روحیه‌ی خودنمائی در آن نیست و خاشع و خاضع است و همت تو بر این کار جمع است که نمی‌خواهی خودنمایی کنی، بنگر به آن چه از حقایق برایت آشکار کردم. از تأکید حضرت بر این نکته معلوم می‌شود اگر متوجه شدید جلسات دینى و تحقیق در معارف الهی بر روی قلب شما اثر نمى‏گذارند بفهمید که یا گوینده، قلب صاف و همت کامل ندارد، یا شنونده، انگیزه‌ی درستى ندارد و یا هر دو. در یک تحقیق صحیح، سلامت محقق نقش به‌سزایى دارد. و محقق سالم کسى است که اولاً: صفاى قلب و نیّت سالم داشته باشد و همین‌که به حقى رسید در مقابل آن خشوع مى‏کند، ثانیا: هدفش واقعاً تحقیق است نه چیز دیگر. انگیزه‌ی شایسته در تحقیق حضرت در ادامه مى‏فرمایند: «وَ اِنْ اَنْتَ لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَراغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ فاعْلَمْ اَنَّکَ اِنَّما تَخْبطُ الْعَشْواءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْماءَ» اگر آن همت واحدى که مى‏طلبى و به دنبال آن هستی در تو جمع نشد و در طول تحقیق، فکر و نظر تو آسوده نبود، بدان که راه به خطا برده‌ای و به ورطه سیاهی غلتیده‌ای. انسان در آن حال هرچند که انسان با اطلاعی باشد، چونان شتر مستى می‌ماند که جلوش را نمى‏بیند و تلوتلوخوران به این طرف و آن طرف مى‏خورد و عملاً با آن همه دانائی، در ورطه‌ی تاریکى‏ها مى‏افتد. تعبیر بسیار دقیقی است برای توصیف عالمانی که از انگیزه‌های الهی محروم‌اند، آدمى که هم مست باشد و هم جلوش را نبیند چگونه پرت و پلا مى‏رود و دائم زمین مى‏خورد؟ چنین عالمانه این‌گونه زندگی می‌کنند. در جامعه افراد زیادى داریم که مطالعات زیادى کرده‏اند و استادان مختلف دیده‏اند امّا از آنجا که انگیزه زلال و قلب خاشع و همت واحد نداشته‏اند، دردسرهاى زیادى براى جامعه درست کرده‏اند. آرزو مى‏کنم خداوند چشم جوانان ما را بیدار کند تا خودشان مواظب خودشان باشند و به ظاهر کلمات و رفتارهای افراد بسنده نکنند. بعضاً کتاب‏هایى را مشاهده می‌کنید که پر از آیه و روایت است ولى نورى نمى‏دهد که انسان را به امام معصوم نزدیک کند. این‌ها نکاتى است که باید به آنها توجّه داشت. حضرت مى‏فرمایند اگر اهل تحقیق و مطالعه بودى امّا نیّت پاک، قلب خاشع، نظر جمع و اندیشه متحد نداشتى، بدان مانند شتر مستى هستى که در ورطه‌ی تاریکى‏ها افتاده است و کسى که مى‏خواهد دین را پیدا کند با این خصوصیات، راه به جایى نمى‏برد. «وَ لَیْسَ طالِبُ الدّینِ مَنْ خَبَطَ اَوْ خَلَطَ» طالب دین، پیوسته این طرف و آن طرف نمى‏افتد و حق و باطل را ممزوج نمى‏کند. انگیزه افراد خیلى مهم است. کسى که مى‏خواهد در مورد دین تحقیق کند باید متواضع باشد و پیامبران را نوکرى کند تا بهره‌ی لازم را از معارف الهی ببرد. خدا با کسى که از ابتدا مقابل دین سینه سپر مى‏کند و مى‏گوید: «من این حرف‌ها را قبول ندارم» که سخنى ندارد. سخن با طالب دین است، اوست که لجبازى ندارد و سوز دارد و به انسان‌های معصوم که نمونه‌ی کامل دینداری هستند، نظر می‌کند. محققى که دلِ خاضع و پرسوز نداشته باشد ممکن است دانا بشود امّا هیچ‌گاه حکیم نمى‏شود تا با استحکام شخصیت راهنمای حقیقت باشد و در همین راستا به کسانى که اندیشه‌ی زیکزاکى و پراکنده دارند نباید اعتماد کرد، چون اگر امروز یک نظر دارند فردا معلوم نیست بر همان نظر باقی باشند. در مقابل این عده، افرادی هستند که سخنانشان از ابتدا نور دارد و هرچه زمان مى‏گذرد نورشان بیشتر مى‏شود. شهید مطهرى«رحمت‌الله‌علیه» را مى‏توان در زمره‌ی این‌گونه افراد نام برد. اگر دقت کنید پى مى‏برید که اولین سخنان شهید مطهرى هیچ‌گونه ضدیّتى با آخرین سخنان ایشان ندارد. و این امتیاز است که تفاوت ایشان را با کسانى که سخنانشان پر از شلوغى است ثابت مى‏کند. سوز حقیقت‌یابی لذا حضرت در ادامه مى‏فرمایند: «وَ الاِْمْساکُ عَنْ ذلِکَ اَمْثلُ». اگر دیدى هنوز در طلب دین قلب‌ات خاضع نیست، خودداری کن! که در چنین حالى، امساک ورزیدن و خودداری کردن سزاوارتر است. چون کسی که سوز طلبِ حقیقت ندارد به اسم علم ما را مشغول حاشیه‌ها می‌کند و انسان در حین نداشتن انگیزه‌ی زلال به نام علم به دنبال جواب به سؤالاتی می‌رود که هیچ ارزشی ندارد. مولوى مى‏گوید کسانى که سوز ندارند، سؤالات‌شان هم بیهوده است. در مثنوى آمده که فردى با دستش محکم به پشت گردن دوستش مى‏زند. دوستش یقه‌ی او را مى‏گیرد و مى‏پرسد: «فلان فلان شده.... چرا زدى؟!» مى‏گوید: «صبر کن! اوّل من یک سؤال مى‏کنم، تو جواب مرا بده، بعد می‌خواهی مرا بزنی بزن!» مى‏پرسد: «سؤالت چیست؟» مى‏گوید: «وقتى که من با دست‌ام به گردنت زدم یک صدایى بلند شد. بگو ببینم این صدا مربوط به دست من بود یا مربوط به گردن تو!؟» آن یکى زد سیلیى مر زید را حمله کرد او هم براى کید را گفت سیلى‏زن سؤالت مى‏کنم پس جوابم گوى وانگه مى‏زنم بر قفاى تو زدم آمد طراق یک سؤالى دارم اینجا در وفاق این طراق از دست من بوده است یا از قفا گاه تو اى فخر کیا؟ گفت از درد این فراغت نیستم که در این فکر و تأمل بیستم تو که بى‏دردى همین اندیش این نیست صاحب درد را این فکر هین یعنى تو چون سوز ندارى فکرت دنبال این سؤال است که این صدا از گردن من است یا از دست تو. انسانی هم که سوز حقیقت‌یابی ندارد در مسیر علم‌یابی به بیراهه مى‏رود و به دنبال چیزهایى است که هیچ ربطی به ارتباط او با حقایق عالم ندارد. بعد مولوى ادامه مى‏دهد که: دردمندان را نباشد فکر غیر خواه در مسجد برو خواهى به دیر کسى که درد اصلى خود را شناخت، که دردش بى‏خدایى است و می‌داند تمام حقیقت نزد خداست و با دورى از خدا از همه‌چیز خود دور شده است، این آدم دنبال این‌که چگونه اوقات فراغتش را بگذراند نمى‏رود، این آدم تحقیقش براى گذراندن عمر نیست، این آدم به هر کوى و برزن و کتاب و جلسه‏اى که سر مى‏زند دنبال گمشده‏اش می‌باشد و به همین جهت هم نمى‏شود او را با این سرگرمی‌ها فریب داد. مى‏گوید: غفلت و بى‏دردى‏ات فکر آورد در خیالت نکته بکر آورد جز غم دین نیست صاحب درد را مى‏شناسد مرد را وگرد را انسان صاحب درد فریب نمى‏خورد چون غم دین و انگیزه‌ی رفتن در مسیرى را دارد که به حق ختم ‌شود و لذا مدعى علم را از عالم واقعى تشخیص مى‏دهد، غم دین ریشه در غم غربت دارد و این غربت تنها با اُنس با خدا جبران می‌شود. «والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
3333
متن پرسش
باسلام. از خدمت جنابعالی چند سئوال داشتم از اینکه وقت شما را می گیرم پوزش می طلبم: 1.با اینکه فرمودید چون روح یکی از بالاترین مخلوقات است باز برای من این ابهام است که چرا خداوند با آن همه عظمت خودش را به روح نسبت می دهد و چه نیازی هست که خودش را به روح نسبت بدهد؟ 2.من انسان در برزخ هم جسم برزخی دارد می خواستم ببینم چه زمانی من انسان جسم ندارد و به عبارت دیگر من که همیشه هست چه نیازی دارد که جسم داشته باشد خب مثل خدای متعال بدون جسم در این عالم کار کند؟ 3.اگر من انسان مجرد است چرا خیال برای نفس است؟ 4.اگر نفس مجرد است پس چرا در برخی از روایات داریم که نفس مادی است؟ 5.من انسان نسبت به عالم برتر خود چه حدی دارد؟ 6.در کتاب آشتی با خدا فرمودید نباید در رابطه با شناخت خود بخواهیم چیز خاصی را بشناسیم بلکه باید با هست خود ارتباط برقرار کنیم این جمله با روایت امیرالمومنین که فمودند اعظم الحکم معرفه النفس نفسه چگونه جمع می شود؟ 7.آیا در خواب هم هست انسان بدنی به عنوان ابزار دارد؟ 8.اگر من انسان جدای تن است چرا وقتی وسایل بیهوشی را به تن می زنند من ادراک نمی کند؟ 9.فرق بغض با کینه چیست چرا فرموده اند بغض به اهلبیت داشته باشید نه کینه؟ 10.جایگاه موعظه و کلاس اخلاق در مباحث شما چیست چون در بحثی فرمودید اخلاق اعتباری است و فقط مشکل شما را پنهان می کند ÷س صحبت امام که فرمودند کلاس اخلاق در حوزه ها تشکیل بشود با صحبت شما چگونه جمع می شود؟ 11. دکتر شریعتی در بعضی مواقع حتی به روحانیون جسارت می کنند با این وجود چرا شما فرمودید مغرض دین نبوده؟
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیکم السلام: 1- روح را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید آن روح از من است. مثل آن‌که کعبه را به خود نسبت می‌دهد و می‌فرماید «بیتی»، این به جهت عظمت روح است که عالی‌ترین مخلوقات است. در کتاب «خویشتن پنهان» روایات مربوطه آورده شده است 2- نفس ناطقه‌ی انسان همان‌طور که در موطن عالم عقل بی‌جسم است، در عالم خیال یا مثال همیشه جسم دارد و بُعد خیال او هیچ‌وقت از آن جدا نیست. همان‌طور که خدا بدون تجلیات در عالم مثال نیست 3- خیال یکی از ابعاد نفس ناطقه است 4- بعضاً اصطلاحات فلسفی با اصطلاحات در روایات فرق می‌کند. ائمه«علیهم‌السلام» مقید نیستند مطابق اصطلاحات فلسفی سخن بگویند ولی اگر در همان روایات دقت بفرمایید متوجه می‌شوید نفس را جسمی لطیف تعریف می‌کنند 5- نفس ناطقه استعداد حضور در تمام عوالم وجود را دارا است 6- در معرفت نفس نیز باید متوجه بود که نفس فقط هست، نه زن است و نه مرد، و نه اصفهانی است، و نه تهرانی 7- بدن انسان در خواب صورت مثالی نفس ناطقه است و نه ابزار نفس ناطقه مثل بدن مادی 8- منِ انسان در هنگام بی‌هوشی تن را رها می‌کند پس نباید آن‌چه به تن وارد می‌شود ادراک کند 9- یعنی مواظب باشید در مقابل حاکمان ظالم که شما را مجبور به تبری از اهل‌البیت«علیهم‌السلام» می‌کند از درون خود با اهل‌البیت«علیهم‌السلام» فاصله نداشته باشید 10- کلاس‌های اخلاق باید حضوری و وجودی باشد و نه اعتباری. که این در کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود» عرض شده 11- در این مورد نظرات مقام معظم رهبری«حفظه‌الله» را دنبال بفرمایید. بنده از سخنان ایشان نیز همین را استنباط کرده‌ام چون شریعتی بین روحانی و عالم فرق می‌گذارد. موفق باشید
1257

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم ورحمت الله وبرکاته: من در حین دیدن سریالی که اخیرا در ماه رمضان با نام سقوط یک فرشته که با مضمون شیطان و راه های نفوذ آن در شخص وخانواده پخش می شد با سوالاتی مواجه شدم: 1)آیا این سریال(که ان شاء الله که دیده باشیدش) از منظر عرفانی و نظر جناب عالی بطورصحیح ساخته شده, است یعنی منظورم این است که می توان بعضی نکات آن را محور تفکرات خود قرار داد؟ مثلا :یکی از نکات در این سریال این بود که شیطان می تواند مثل یکفرد عادی متمثل شده با افراد صحبت کند خوب از ظاهراین نکته این گونه برمی آید که من بایدبه همه مشکوک باشم که آیا شیطان است یا یک فرد عادی ! 2)آن طوری که من از این فیلم برداشت کردم وسوسه های شیطان برپایه ی استدلالات عقلانی است فی المثل : دراین سریال شیطان می گفت اگر انسان گناه کندو بعد توبه کند به خدا نزدیک می شود (خوب مسلما این حرف درستی ایست) پس تو تا میتوانی گناه کن وپس از هر گناهت توبه کن و تو به این صورت به خدانزذیک و نزدیکتر می شوی..... خو ب اگر ما درباره ی این مو ضوع فکر کنیم یاخود میگوییم شیطان را چه به دعوت به تقرب خدا پس این مطلب وسوسه ی شیطان نیست درنتیجه این کار یک کار صحیح بوده و موجب تقرب میشود . حال درخواست من اینجاست که با توجه ظرافت موجود در وسوسه های شیطان آیا راهی یا قائده ایی یافرمولی( در حد یک جمله) برای خنثی سازی وسوسه های شیطان میشناسید(مثلا ماننداینکه درمورد آرزو ها : فقط آرزوی رسیدن وتقرب به خداصحیح و مابقی ازجانب شیطان است) ؟ 3) آیا شیطان میتواند در امیال و غرائز انسان دخول کند و آن ها تاثیرگذارد مانند اینکه : با اثرگذاشتن بر شهوت این میل وغریزه را به اوج ولع خودبرساند و انسان را به سمت کاریکه نباید بکند بکشاند ؟و درصورت امکان چنین حالتی خواهشمندم مانند سوال بالا برای جلوگیری از این حالت نیز یک قائده مطرح کنید. 4) من در حال حاضر در حال مطالعه برای کنکور هستم خوب طبیعتاً بعد آنهم دانشگاه و بعد آن سرکاررفتن و بعد آن ازدواج وبعدآن پدر شدن و مسئولیت های سنگین زندگی است و من فکر نمی کنم که بتوانم اینگونه از مسائل عرفانی را دقیقاً مورد مطالعه و عمل قرار دهم ... حال از منظر جناب عالی برای بهره مندی از دقیق و کامل از مسائل عرفانی چه راهکاری راباید پیش گرفت(یعنی دقیقامنظورم این است که من که فرجه ی کافی جهت مطالعات دقیق عرفانی را ندارم چگونه ازآن سیر وسلوک و منازل رفیع عرفانی که به تقرب به خدامیرسند عقب نمانم؟) (و در آخرازاستادعزیز خواهشمندم که حتی المکان به سوالات پاسخ دهند زیرا من به دلیل مشغله ی درسی زمانکافی برای مطالعه ی کتاب های خاص برای یافتن پاسخ سوالاتم را ندارم) و با عرض پوزش جهت درد آوردن سر جناب عالی باسوالات زیاد!
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: 1- بنده آن سریال را ندیده‌ام، آری شیطان می‌تواند طوری در خیال انسان متمثل شود که انسان فکر کند آن را در بیرون می‌بیند – همان‌طور که شما در خواب گمان نمی‌کنید آنچه می‌بینید در درون خودتان است – ولی شیطان آزاد نیست که هرطور خواست ما را اغفال کند ابتدا زمینه‌ی تأثیر شیطان را ما در خودمان فراهم می‌کنیم. روح شیطان استکبار در مقابل دستورات الهی است قران می‌فرماید: «اَبا واسْتَکْبَر» در پذیرش حکم خدا إبا و استکبار کرد، پس هرکس به اندازه‌ای که روحیه‌ی بندگی خدا را در خود قوی کرده باشد به همان اندازه از وسوسه‌های شیطان و تأثیر او در امان خواهد بود، به همین جهت در سوره‌ی ابراهیم«علیه‌السلام» خداوند قول شیطان را می‌آورد که در قیامت به افرادی که تحت تأثیر او قرار گرفته‌اند می‌گوید: خود را ملامت کنید چون من شما را دعوت کردم و پذیرفتید و خدا شما را دعوت کرد و نپذیرفتید. 2- فرمولی که وسوسه‌های شیطان را در عین ظاهر عقلانی به ما می‌شناساند آن است که هر توصیه‌ای که موجب شدت بندگی ما شود غیر شیطانی و الهی است و هر سخنی که بندگی ما را از ما بگیرد شیطانی است، آیا آن‌کس که می‌گوید فعلاً گناه کن و سپس توبه کن ما را به دوری از بندگی خدا نمی‌کشاند؟ 3- شیطان به اندازه‌ای که زمینه‌ی نفوذ خود را در ما دید در امیال ما تأثیر می‌گذارد و به همین جهت فرمودند به نامحرم نگاه نکنید و یا با نامحرم خلوت نکنید که موجب حضور شیطان در جان و روان شما می‌شود. 4- بالاخره فرصتی بگذارید جهت آشناشدن نسبت به معارف اسلامی و شریعت الهی. موفق باشید
1102

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با اهدا سلام و تحیت.آیا استاد عزیز با فلسفه تحلیلی و به ویژه با فیلسوفانی چون ویتگنشتاین،رایل،آستین و راسل آشنایی دارند؟طالبم نظرتان در مورد این جریان فلسفی بدانم.با سپاس فراوان.
متن پاسخ
علیکم السلام، باسمه تعالی کلیات آن فلسفه‌ها را می‌شناسم و جایگاه آن‌ها را در تفکر فلسفی غرب می‌دانم اما به صورت جزیی در ذهن ندارم. موفق باشید
830

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام، با توجه به اینکه نظام سلطه (ماسون ها) به بهره گیری از جن های شیطانی روی آورده و برخی از فعالیتهایشان را با جادو انجام می دهند، آیا صلاح است که علاوه بر تقویت تقوای الهی که البته باغث بی اثر شدن حربه هایشان می شود، برخی از جوانان مومن به فراگیری علوم غریبه و دفع طلسم های سحر با کمک اساتید شیعه و آگاه بپردازند؟
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: ابداً نیاز نیست زیرا بنا به فرمایش قرآن «لا یُفلِحُ السّاحِرُ حَیْثُ اَتَی»(سوره‌ی طه، آیه‌ی 69) ساحر هر اقدامی که بکند به نتیجه نمی‌رسد. مشکل از خودِ ماست که به نور ایمان منور نیستیم. پیشنهاد می‌کنم کتاب «جایگاه جن و شیطان و جادوگر» مطالعه شود. موفق باشید
780

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام و خسته نباشید حضوراستاد گرامی و همکاران. استاد، عقیده من بر این است که انسان البته با اختیار خود اقدام به انجام امور و انتخاب و .. می کند، اما در این بین هرکاری انجام می دهد در دایره قدرت و اختیار خداونداست. اگر کار نیکی انجام می دهد توفیق از جانب خداوند بوده. اگر روزی به او می رسد البته سعی و تلاش خودش هم سنت الهی است و باید باشد، اما روزی را خداوند قسمت او کرده و به هر طریق به دست او میرساند حال روزی یا مادی باشد یا معنوی. اگر رشته ای قبول می شود، اگر ازدواج میکند، اگر شغلی پیدا میکند تماما روزی او بوده و باید به او میرسیده و امکان نداشته که به او نرسد. و حتی اگر انسانی تلاش کند اما ضعیف باشد و مثل برخی افراد گرگ گونه بدنبال کسب روزی نباشد، خدا خودش روزی او-مادی و معنوی- را بدست او میرساند. عقیده ام بر این است که انسانی که بر خدا توکل کند و امورش را به وی بسپارد خدا خودش تمشیت امورش را بر عهده میگیرد و اور را به آن راهی که باید می کشاند و صلاح و مصلحتش را جلوی پایش میگذارد. عقیده ام بر این است که درست است ما تلاش میکنیم و باید تلاش کنیم برای زندگی، اما خیلی از مسائل را ما نمیدانیم و از دایره علم ما خارج است و خود خدا مستقیما اراده شان می کند. استاد گرامی سوال من این است آیا این عقاید درست است؟ خواهشا اگر اشکالی در آن هست متذکر شوید تا من اصلاحشان کنم و مسئله دیگر این است که من زمانی سوالی از محضر شما پرسیدم و شما این مسئله اراده و اختیار انسان را آنقدر پررنگ قلمداد کردید که نظام فکری من بهم ریخت. آخر من ازکتابها و سخنرانی های خودتان همیشه چنان برداشت کردم که دنیا دارای مدیریت قوی -خداوند متعال - است و جنگل نیست و خدا همه امور را تحت کنترل و فرمان دارد و لا موثر فی الوجود الی الله و حتی اگر ما اراده کنیم و با اختیار خود بخواهیم کاری را انجام دهیم در خیلی موارد بطور نامحسوس ممکن است خدا بعللی مانع شود و نتایج جور دیگری شود و ... اما جوابی که آن روز شما به سوالم دادید مرا بهم ریخت. خواهشمندم به من بگویید آیا عقاید من درست است؟ اگر نه درست آن چیست؟ استاد ما برای شما آرزوی طول عمر با برکت میکنیم. چرا که در زمان غیبت امام زمان و زمانی که ما از درک محضر ایشان محرومیم و محرومیم از این که در حضورش بنشینیم و انبوه سوالاتمان را بپرسیم، شما در ظل عنایات ایشان، با صبر و حوصله پاسخگوی سوالات ما هستید. خدا انشاءالله به حقیقت امام مهدی عج الله فرجه بر توفیقات شما بیفزاید و خودش اجر شما را بدهد. با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی، سلام علیکم: به نظر بنده آنچه می‌فرمایید حکایت از عقیده‌ی پاک و نورانی دارد و اگر طوری در اختیار داشتن انسان تأکید کرده‌ام که اختیار انسان در عرض اراده‌ی حضرت باری تعالی قلمداد شده و به آن عقیده خوب شما خدشه‌ای وارد شده است از خدا طلب مغفرت می‌کنم و از جنابعالی عذرخواهی می‌نمایم. در راستای تأکید بر آنچه در قسمت اول سؤال فرمودید اخیراً در شرح آیه‌ی59 سوره‌ی انعام عرایضی مطرح شده مبنی بر این‌که: «وَ لا رطبٍ و لا یابِسٍ إلاّ فی کتابٍ مبین» هیچ تر و خشکی نیست مگر آن‌ در کتابی نورانی ثبت است. موفق باشید
546
متن پرسش
با سلام خدمت شما....ایا شناخت علوم طبیعی علاوه بر استفاده برای ساخت ابزار فایده های دیگری هم داشته..........ایا این دیدگاه درست است که علوم طبیعی شناخت اسما الله و ایات الله و اوصاف الهی است ....ذات اقدس الله چه هدفی از این کار داشته اند فلسفه اش جیست.....به نظر شما انسان ها باید جه دیدگاهی را در این باره اتخاذ کنند .......بیشتر دوست دارم بدانم که جه حکمتی پشت این علوم طبیعی است و در حیات زمینی ما جه نقشی و جه هدفی را ایفا و دنبال میکند...............استاد مطهری گفته اند......یک سوال دیگر هم داشتم.هدف از حیات زمینی انسان ها جیست.
متن پاسخ
باسمه تعالی؛ علیک السلام: نسبت به سؤال دوم پیشنهاد می‌کنم کتاب «هدف حیات زمینی آدم» را مطالعه فرمایید. و اما سؤال اولتان مبهم است. اگر منظور علوم طبیعی موجود است که این علوم با مبانی فکری سکولار پایه‌ریزی شده و بیش از آن‌که ما را متوجه خداوند و اسمائ الهی بکند، حجاب حقیقت است، زیرا از منظری می‌نگرد که مشکل دارد و تا کسی ذهن خود را از نگاهی که مدرنیته بر اندیشه‌ها حاکم نکرده، آزاد نکند نمی‌تواند عالم را آینه‌ی جمال الهی ببیند. موفق باشید
15491

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد عزیزتر از جانم، سلام علیکم: سال 1395 بر شما و خانواده محترمتات مبارک و میمون باشد و ان شاءالله شاهد بهترین اتفاقات و از جمله مهمترین ها فرج و ظهور امام زمان (عج) باشید. وقت گرانبهایتان را نگیرم، اصل سوالم یک نمونه عرض حال و حدیث نفس است در صورت صلاحدید و اقتضا مورد تفقد و راهنماییم قراردهید. در چند ماهی که به فضل الهی توفیق توبه یافته ام حالاتی بر من گذشته که پیشتر مصدع شده بودم و عرض نمودم. نکاتی که جدیدا به نظرم آمده است این است که یک سری تغییراتی به حمدالله در رفتار و کردارم پیدا شده و باعث شیرینی کام و شادی روانم شده است و تغییراتی گنگ و مبهم که نمی دانم منشاء آن چیست و آن این است که در برخی از ساعات اشتیاق زیادی برای عبادت و تمرین بندگی دارم و بعضی وقتا نه؛ به طوری که گاهی احساس می کنم به پلشتی و دونی گذشته بازگشته ام و برخی صفات رذیله در من هویدا شده که سابقه ی چندانی ندارد مانند حسد و بخل و ... و این حالات به اینجا ختم نمی گردد که آن احساس ضعف و عدم حضور قلب در هنگام بعضی عبادات و نگرانی و عجله در زمان زیارت بقاع متبرکه که بسیار آزار دهنده شده است به طوریکه بیش از یک نماز و یا یک نماز واجب نمی توانم در این بقاع بمانم و احساس می کنم دافعه عجیبی بین من و آن بقعه متبرک وجود دارد. مثلا شب جمعه ای در حرم مطهر حضرت معصومه (س) بودم نماز مغرب و عشاء را که خواندم راهی مسجد جمکران شدم که در آنجا بیتوته و صبح جمعه به مسجد بروم و رفتم موضوعی باعث شد که از مسجد خارج شدم اما موقع بازگشت نمی دانم چه چیزی باعث شد که دیگر نتوانم وارد مسجد شوم و مجبور به رفتن از آنجا شدم و با احساس بهت و پشیمانی و دلگیری عجیبی ترک کردم و هنوز دراین موضوع مانده ام که چه باعث شد که آنطور فرار کنم. عرض معذرت فراوان به جهت تصدع اوقات شریفتان. خدا عاقبت کار ما و شما را ختم بخیر و عافیت بگرداند . اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم یا علی مدد
متن پاسخ

- باسمه تعالی: سلام علیکم: باسمه تعالی: سلام علیکم: أميرُ المؤمنين علي (عليه السَّلام) می‌فرمایند: "إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِض.» برای قلب‌ها اقبال و روی‌آوری به معانی و یا ادبار و فاصله‌گرفتن از معانی است. پس چون قلب در حالت اقبال بود، اعمال مستحبی را بدان عرضه کنید. و چون در حالت ادبار بود، به واجبات بسنده کنید تا فشاری بر روی شما نیاید. شما نیز همین کار را انجام دهید و زیاد به خود زحمت ندهید تا إن‌شاءاللّه قلبْ به تعادل لازم برسد. موفق باشید

13917
متن پرسش
با سلام خدمت استاد: مشورت یه عمر زندگی و تجربه حضرت عالی رو می خواستم ازتون: 1. ترم آخر کارشناسی (فقه و حقوق) هستم 22 ساله با توجه به دغدغه اسلام شناسی و فعالیت در زمینه تمدن سازی (مثل حضرت عالی) می خواستم ببینم تا چه حد نیازه ورود به حوزه پیدا بکنم و تا چه مقدار مطالعه بکنم؟ (مثلا مقداری ادبیات و منطق و فقه و اصول و شروع کردن فلسفه و کلام به صورت تخصصی) _ فقط قصد ازدواج هم درحال فعلی دارم خانواده هم کمکی می کنند در جهت مسکن و...؟_ 2. ذی طلبگی رو میشه توضیح دهید با زبان شیرین عرفان نظری تون؟ ما که از هر بزرگی پرسیدیم نفهمیدیم! 3. صاحب نظر شدن یعنی چه؟ و حضرت عالی خودتون رو صاحب نظر در علوم دینی نمی دانید؟ 4. چرا توصیه به سبک درس خواندن مثل خودتان نمی کنید؟ (توی صوت ها هم اشاره کردید) با تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بالاخره آن‌چه که عرض می‌کنم را با توجه به احساسی که نسبت به ورود به درس خارج دارم، احساس می‌کنم و نیز نسبت به خلأهایی که نباید داشته باشم و دارم. لذا اگر بتوانید با همین رویکرد که نسبت به تمدن‌سازی اسلامی دارید، مجهز به علوم حوزوی به شکل رسمی آن بشوید، بهتر است وگرنه به همین روشی که فعلاً جلو می‌روید، خوب است. در جزوه‌ی «عالَم طلبگی» وظایفی نسبت به ذی طلبگی شده است 3- یک مجتهد بعد از مدتی خودش متوجه می‌شود می‌تواند یک موضوع فقهی را در همه‌ی جوانب ممکن بنگرد و از این جهت او در فقه، صاحب‌نظر می‌شود. در کلام و فلسفه و عرفان و تفسیر نیز موضوع از همین قرار است. موفق باشید

13661

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام علیکم بر استاد عزیز: خسته نباشید. ایام تسلیت. استاد بنده توفیق دارم مباحث شما را کار می کنم. یک سوال دارم و یک راهنمایی می خواهم. 1. شما فرموده یودید حضرت امام با دیدن فضای جامعه تفسیر سوره حمد را فرمودند. مگر آن تفسیر چه ویژگی خاصی داشت؟ می دانم تفسیری عرفانی بود. ولی قبل آن هم تفسیر عرفانی داشتیم. دیگر اینکه مبانی تربیتی با مبانی تفسیر مگر دو مقوله جدا نیستند؟ 2. استاد، بنده مقالات و شرح صوتی آن را کار کردم و به نتیجه رسیدم. حال چه صلاح می دانید تا آن کار را کنم؟ لطفا بر روی سایت قرار دهید چون بنده ایمیلم حذف شده. خیلی ممنونم استاد عزیز. التماس دعا. یا علی.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- قبلاً چنین مباحثی به طور علنی مطرح نبود. اگر قرآن درست طرح شود بار تربیتی آن کاملاً در دل آن نهفته است 2- کتاب «معرفتِ نفس و حشر» و شرح تفسیر سوره‌ی حمد و شرح کتاب «مصباح الهدایه» افق خوبی را در جلوی شما می‌گشاید. موفق باشید

13383

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با عرض سلام خدمت استاد: یه دو ماهی هست که یکی از دوستانم را با کتاب ها و صوت های شما آشنا کرده ام و بعد از معرفی کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» ، صوت 10 نکته از معرفت النفس را گوش کرد که خیلی لذت برده بود و الان هم در حال گوش کردن مباحث مدرنیته است. غرض از طرح این مباحث اینکه دوست من قصد ازدواج داره و اقدام هم کرده ولی متاسفانه هنوز نشده و در این بین سوالی براش پیش اومده که از من خواست که از محضر شما بپرسم و اون اینکه چرا بیشتر مواقعی که آدم روی کاری یا هدفی برنامه ریزی میکنه و همه ی جوانب اون را می سنجه و بعد انجام میده اون کار یا هدف به بن بست میخوره و نمیشه، ولی مواقعی که در مورد کاری هیچ برنامه ریزی نداره ولی فقط تو ذهمپنش بوده که اون کار را انجام بده بدون هیچ زمینه سازی و برنامه ریزی انجام میشه؟ در ازدواج هم کفو بودن یعنی چی؟ تشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عليّ عليه السّلام می‌فرمایند: «عرفت اللَّه بفسخ العزائم و حلّ العقود، و نقض الهمم» حضور خدا را در عالم بدین شکل یافتم که بعضاً تصمیمات من عملی نمی‌شد. بنابراین کار را به خدا واگذارید و شما در حدّ وظیفه عمل کنید 2- کفوبودن یک مؤمن برای مؤمن دیگر در این دوران علاوه بر رعایت دستورات دین، ولایی‌بودن نیز شرط است. موفق باشید

12865
متن پرسش
با سلام: با توجه به معنای حضور که به معنی حضور قلب در پیشگاه خدا و معنای غیبت که به معنی غیبت قلب از غیر خدا، حال 1. آیا غیبت بر حضور مقدم است یا حضور بر غیبت؟ 2. اگر حضور بر غیبت مقدم است آیا حجاب و شؤن حق هم حق است و هر عین ثابته ای حق است و دیگر رتبه و شدت و ضعف نیست، حق است به این جلوه، همان «ما رأیت شي الا و رایت الله قبله و بعده و معه» باتشکر
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: داستان غیبت و حضور قلب، داستان حیرت‌انگیزی است. از یک طرف بنا به تجلیِ فطری الهی، «حضور» مقدم است و از طرفی با سکنی‌گزیدن در تن و نظر به نیازهای دنیایی «غیبت» مقدم است و باید با استشمام آن حضورِ فطری، از این غیبت عبور کرد و به حضورِ دیگری که از جنس دیگر است، رسید. بقیه‌ی سؤال شما را درست متوجه نشدم. موفق باشید

11960

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
با سلام: ممنون می شویم با توجه به نزدیکی ماه رجب، کتاب ماه رجب ماه یگانه شدن با خدا رو برای دانلود بذارید.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: فایل کتاب «ماه رجب، ماه یگانه‌شدن با خدا» بر روی سایت هست و امکان دانلود‌شدن نیز دارد. موفق باشید

11896
متن پرسش
سلام علیکم بر استاد عزیز: بنده پاسخ بسیاری از پرسش های خود را گرفتم، امیدوارم واقعا بتوانم آن را حس کنم و در راهی که شما از روح الله آدرس می دهید گام بردارم. ان شاء الله نگاه شما به سخنان مخالف بتواند بیش از پیش هنر و مهارت الهی صبر با همدیگر را در شاگردان شما پرورش دهد. استاد بنده دو سوال دیگر را خدمت شما عرض کنم تا به امید توضیحات حضرتعالی نگرش شما برای بنده شفاف تر شود. اول این که استاد، بنده با نگاه اشراقی شما به حقیقت انقلاب آشنایی اندکی دارم و به همین جهت بعد از سخنرانی مدرسه ولیعصر(عج) که فرمودید امکان این وجود دارد با انحراف خواص و به دنباله آن عوام انقلاب ما دچار سرنوشت مشروطیت شود، از شما در راه برگشت سوال کردم، این سخن را واقعا از جانب خودتان فرمودید و یا صرفا یک تشر به طلاب بود و جواب فرمودید: «نه خیر من از قول بقیه این سخن را گفتم و باید عمق سخن امام را مورد توجه قرار داد که اگر من هم سازش کنم ملت اسلام بر نمی گردد» عرض بنده این بود، به چه جهت باید دولت اصلاحات را بعد از دولت موقت دانست؟ صرف نظر از افراد چه تفاوتی میان مرام و مبانی فکری نهضت آزادی با اصلاحات چی هایی مثل خاتمی وجود دارد؟ کسی که با جورج سوروس دیدار آنچنانی می کند و سخن از جامعه باز و روش های ایجاد آن در ایران می زند و هزینه های تبلیغاتی خود را از آل سعود تامین می کند را باید بعد از دولت موقت دانست؟ (وقتی به مجموع اسناد دیدار خاتمی با سوروس نگاه می کنیم همدیگر را پشتیبانی می کند و قابل انکار نیست) بله رهبر معظم انقلاب در پی نجات ایشان بودند ولی خوب ایشان به قول پدر مرحومشان به شدت غرب زده اند و جز غرب نمی بینند. بنده هم معتقد به نقش والای مردم در پیشبرد اهداف انقلاب هستم. واقعا باید به همدلی و همزبانی میان دولت و ملت فکر کرد و دولتها باید خودشان را مدام با مردم 22 بهمن سازگار کنند و مردم هیچ انتظار نا به جایی از دولت نداشته باشند و دولت را رفیق خود ببینند. بیشتر سوال بنده در زمینه هسته ای به این نکته برمی گشت که چگونه شما راهبرد دولت را غلط می دانید و در عین حال سیستمی که براساس آن چیده شده است را تا آن حد تایید می فرمایید که شایسته عنوان «صلح حدیبیه» می دانید. راهبرد این دولت به رسمیت شناختن نگرانی های غرب و تلاش برای رفع آن است؛ به هر حال غرب حق دارد از ما نگران باشد ما 28 مرداد 32 در آمریکا کودتا کردیم، ما شاه ستمگر آنها را پشتیبانی کردیم، ما علیه آنها 8 سال جنگیدیم؛ ما به دشمنان آنها بمب شیمیایی دادیم و بدتر از آن ایران تنها استفاده کننده از سلاح هسته ای است و از این جهت باید نگرانی های آنها را در زمینه هسته ای رفع کنیم. شما قطعا و یقینا با چنین راهبردی مخالفید و از خارج کردن بهانه از دست دشمن سخن گفته اید که هیچ تناسبی با این راهبرد دولت ندارد. در بحث رآکتور اراک به عینه می توان ظهور چنین راهبردی را مشاهده کرد؛ رآکتور اراک پلوتونیوم تولید می کند ولی پلوتونیوم آن به دلیل تفاوت در عدد اتمی اساسا نمی تواند در بمب اتم مورد استفاده قرار گیرد و این چیزی نیست که از لحاظ فنی بر غربی ها پوشیده باشد. در عمل در لوزان چه شد؟ به جای این که با شدیدترین سیستم نظارت موافقت کنند، قرار است قلب راکتور را دیسترویت کنند و یا صادر کنند؛ همچنان که معمر قذافی تاسیسات هسته ای اش را صادر کرد!!! در عین حال قبول کرده اند پلوتونیوم های راکتور جدید هم از کشور خارج شود؟ خوب اگر قرار باشد ما بمب بسازیم که پلوتونیوم خارج می شود و چه معنایی دارد ما پیچ و مهره های قلب رآکتور را از هم باز کنیم؟ این مضحک نیست؟ استاد این راهبرد چه نسبتی با صلح حدیبه دارد؟ پیامبر اکرم (ص) نگرانی های مشرکین را به رسمیت شناخت و یا از یک موضع برابر بهانه های مشرکین مبنی بر از دست رفتن افراد قبیله هایشان را از چنگ آنها خارج کرد و امکان ائتلاف کفار را به صفر رسانده و فرصت فرهنگی به دست آورد؟ راه حل هایی که در لوزان به دست آمد به هیچ عنوان حتی یک توافق خوب با عقلانیت ابزاری هم نیست و همچنان که ما باید برای یک مذاکره عقب نشینی های هدفمندی انجام دهیم؛ باید دستاوردهایی هم داشته باشیم. استاد به نظر حقیر باید صلح حدیبیه و ایجاد ظرفیت فرهنگی در جهان اسلام و جهان غرب را در القصیر، حمص، جرف الصخر ، تکریت و قنیطره جست و جو کرد. آنجا که دست قدرت اسلام برای اولین بار در تاریخ اسلام دوگانه جعلی شیعه – سنی را تبدیل به دوگانه حقیقی اسلام اموی – علوی کرده است. آنجا که آمیخته شدن خون شهدای لبنانی و ایرانی به همگان نشان داده است که چیزی به نام اسلام خشن و اسلام طالبانی وجود ندارد و این همان صهیونیست ها هستند؛ نشان به نشان قنیطره، نشان به نشان حضور حزب الله در جنگ با داعش. آنجا که خون شهدای مدافع حرم نشان داده است؛ دعوایی هم اگر میان مسلمانها هست بر سر حقیقت تاریخی اهل بیت (ع) است و میان قریب به اتفاق مسلمانان در عین فضیلت بودن این خاندان اتحاد مبنایی وجود دارد. آنجا که برای اولین بار وهابیت تندروی افراطی نمی تواند خود را پشت لوای اسلام مخفی کند و باید سر ببرد و وحشی گری کند و اگر استراتژیست های هفت خط صهیونیست احتمال حضور این چنینی جمهوری اسلامی را در صحنه می دادند هرگز انگاره ی 150 ساله اسلام وهابی را این چنین ارزان در طی 5 سال نابود نمی کردند. سعی کرده بودند اسلام هراسی را در متن جامعه غربی نهادینه کنند و در اویل بحران سوریه نیز مسلمانان جهان تحت فشار بودند ولی الان سیر رجوع به اسلام حزب الله لبنان و سپاه قدس در حال شتاب گرفتن است. لوزان بیشتر شبیه احد است تا حدیبیه و ما دلواپسیم که هند جگر خواری هوس جگر حمزه ما را کرده باشد. دلواپسیم نکند عده ای به طمع دنیا حاضر باشند جان فرمانده کل قوا را به خطر بیاندازند؟ ببخشید استاد وقتتان را گرفتم؛ تمام این سخنان را نوشتم تا بگویم استاد دلم برای حضرت روح الله تنگ شده است، با این که او را همیشه از سیاهی بر سفیدی دیده ام و یا از سفیدی بر سیاهی. اگر نبود «ولاتیاسو من روح الله» هر آیینه دق می کردم. نمی دانم چرا این قدر بهانه گیر شده ام؛ این قدر با خودم حرف می زنم که صبور باش ولی صبرم طعم بغض دارد، آنچنان که مرادم هم از من گله کند که چرا دعوا می کنی. به آینده امیدوارم ، آن سان که مطئنم عهد، عهد انقلاب و انقلابی است ولی گلویم دیگر توان فرو بردن بغض هایم را ندارد. دلم به نفس های پر شور سید علی خوش است ولی سینه ام آرام نمی گیرد، تلاش می کنم ولی ضمیرم آرام نمی شود. دلم تنگ شده استاد ...
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این غم مقدس شما به لطف الهی شما را آن‌چنان بزرگ می‌کند که از آن به بعد مجبورید تنها با رازهای سینه‌ی خود به‌سر ببرید مگر آن‌که خداوند اجازه سخن‌گفتن به شما بدهد لذا هیچ اشکالی در اصل قضیه نمی‌بینم که دولت را در مسیری نمی‌بینید که انقلاب اسلامی عزیز بنا دارد در آن مسیر وارد شود و این نشانه‌ی هوشیاری و بصیرت شما و امثال شما است. بحث بر سر آن است که ما باید آن حضوری را که خارج از محتوای بیانیه‌ی لوزان، در جهان غرب پیدا کرده‌ایم را نادیده بگیریم و به اسم آن‌که از طریق این دولت انجام شده؟ و یا جایگاه تاریخی بیانیه‌ی لوزان چیزی است از جنس انقلاب که با قاطعیت‌های مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» تحقق یافت و در مسیر محدودیت‌هایی که رهبری عزیز آن را تأکید کردند ما کار بزرگی را در این تاریخ شکل دادیم که دشمن سال‌های سال طول می‌کشد تا بفهمد ما چه کردیم و با درایت رهبری عزیز چه فرهنگی را وارد اردوگاه نظام استکباری نمودیم! دشمن کوتاه‌بین است و نمی‌فهمد مواضع ما چه بلایی بر سر او خواهد آورد وقتی هیبت تمامیت‌خواهی‌اش از طرف ما به رسمیت شناخته نشد مطمئن باشید ما آینده‌ی بسیار درخشانی خواهیم داشت وقتی با هیبت رهبری در انقلاب جلو چشمان جهانیان اُبهت استکباری غرب چون مومی در حال ذوب‌شدن است. هرچند پیروزی‌هایِ از جنس حضور ما در القصیر و جرف الصخر بسیار زلال‌تر است. موفق باشید

11791
متن پرسش
سلام: استاد تو رو خدا به این تندروهای مدعی اصولگرایی تفهیم بفرمایید نفس توافق و قرارداد گناه نیست. با این نگاه است که می شود صلح امام حسن علیه السلام را هم زیر سوال برد؛ استاد دیگه از معاویه بدتر که نداریم کل موضوعات و موارد صلح نامه با امام حسن رو زیر پا گذاشت ولی آیا این باعث شده که شیعه واقعی بگوید اعیاذبالله امام حسن علیه السلام اشتباه کرد؟ نه هرگز. در آن مقطع تاریخی بهترین کار را امام علیه السلام انجام داد. حالا دشمن دون پایه که از همان اول هم معلوم بود به هیچ صراطی مستقیم نیست عدول کند ... در موضوع هسته ای هم همینطور است حالا اگر طرف غربی عهدشکنی کند چیز عجیبی نیست که و نمی شود کل مذاکرات را زیر سوال برد. نمیدونم تا چه حد حرف منو تصدیق می فرمایید استاد عزیز.
متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در هر صورت اصل چنین بیانیه‌ای که در لوزان سوئیس مطرح شد نشانه‌ حضور مستقل انقلاب اسلامی در تاریخی است که مدرنیته با تمامیت‌خواهی خود حاضر نبود هیچ رقیبی را تحمل کند و حالا توسعه و تحقیق در انرژی هسته‌ای ایران را به رسمیت می‌شناسد و این یعنی حضور فرهنگی انقلاب اسلامی با هویتی که مخصوص به خودش است و این غیر از آن است که محتوای قرارداد لوزان را بی‌عیب بدانیم. موفق باشید

10399

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ سوالات قبلی ﺍم ﺩﺭﺑﺎﺭه ﺭﻭزه ﻣﺴﺘﺤﺒﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﯾﺎﺿﺖ ﺷﺮﻋﯽ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﺳﻮﺍﻝ کرده بودم، ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﻃﺒﻖ ﺷﺮﯾﻌﺖ ﺍﻟﻬﯽ ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ. ﻣﻦ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﺸﺪﻡ ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻢ یا ﻧﻪ؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که عرض کردم شریعت تکلیف هرکس را مطابق شرایط و احوالش تعیین کرده و لذا هرکس باید نسبت به موقعیت خود مستحبات را انجام دهد. موفق باشید
10268
متن پرسش
با سلام خدمت شما استاد گرانقدر: دختر مجردی هستم که حدود 3 سال است با مباحث شما آشنا شدم و استفاده های زیادی کردم. الغرض مدت 3 یا 4 هفته ای است که بنده در حالت قبض به سر می برم و از این حالت رنج می برم، حالتی که همیشه تو خودم هستم و حضور خدا را کم احساس می کنم، دائم احساس گناه می کنم، مدام دنبال مکانی می گردم که بهم آرامش بدهد، قبلا اهل مستحبات و دعا و... بودم ولی در این مدت حس و حال دعا و.. اصلا ندارم، احساس می کنم در سیر معنوی خودم توقف کردم و چون همش احساس گناه دارم ترس دارم یا و نا امیدی بر من غالب شود. در این مدت توفیقی شد مشهد مشرف شدم که در این مدت حضور در مشهد آرامش کامل تمام وجودم را فرا گرفته بود ولی بعد از مشهد بهتر که نشدم هیچ بدتر هم شدم بطوری که اصلا حس و حال هیچ گونه کاری را ندارم، نه کلاس، نه دعا و توسل، و نه هیچ کار دیگر دائم حالت گریه دارم، اگر دعائی هم بکنم به دعاهام امیدی ندارم و احساس گناه بیش از همه مرا رنج می دهد. انتظار بیشتری دارم برای رشد کردن و با خدا بودن و دنبال راهکار هستم. امیدوارم تونسته باشم حالت خودم را برای شما تشریح کنم. لطفا راهنمائیم کنید... با تشکر از شما و من الله التوفیق
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اصل این حالت بد نیست و نور خوف الهی که دارید کارساز است، باید مواظب باشید شیطان خوف شما را به یأس تبدیل نکند و شما را از رحمت خوف محروم نماید، ولی اگر حوصله کنید به نتایج خوبی می‌رسید. می‌ماند که ممکن است این حالت طوری غلبه کند که نظام ارگانیکی بدن شما را به هم بزند که در این صورت به روان‌پزشک رجوع کنید. موفق باشید
9503

بدون عنوانبازدید:

متن پرسش
سلام: می خواستم بدانم فحش و ناسزا به چه کلامی می گویند؟ متاسفانه بنده در هنگام عصبانی شدن تا چیزی به طرف نگویم آرام نمی شوم - حتی اگر او نشنود - خشمم ادامه می یابد. اولا من چه باید بکنم در عصبانیت تا آرام شوم و از آن حال خارج شوم؟ دوما اینکه زشتی و گناه و موانع سلوکی فحش دادن را می خواستم بدانم تا بلکه مانع انجام آن شوند و اینکه مصداق این عمل یعنی فحش دادن چیست؟
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: اظهار آنچه را عرف مردم فحش می‌دانند قبیح است و شأن انسان را فرو می‌کاهد و تنها با «حلم» باید اشکلات افرادی را که خطا می‌کنند به آن‌ها تذکر داد. ما در متون دینی داریم: «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُبْغِضُ اللَّعَّانَ السَّبَّاب الطَّعَّانَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ .. خداى عز و جل لعن‏کننده دشنام گو و طعنه زن بر مؤمنان را دشمن دارد»‏ آری خداوند انسان‌های فحاش را دوست نمی‌دارد و اگر کسی از محبت خداوند محروم شد و به خود واگذارده شد هیچ راهی برای رسیدن به کمال برایش نمی‌ماند. موفق باشید
8980
متن پرسش
بسم الله الرحمن الرحیم استاد عزیز مدتی قبل خدمت حضرت عالی پیام دادم و مشکلاتی که داشتم در میان گذاشتم، مریضی سختی دارم که درمانش سخت هست، که خداوند بزرگ طبیب های ستنی را در راهم قرار داد که الان در حال درمان هستم، دکتر بهم گفته که درمانش زمان بر هست و ان شالله نتیجه می گیریم. خیلی روحیه ام را از دست داده بودم دلیلش هم به خاطر نامزدم بود، چون این مشکل یه دفعه به وجود آمد و من به ابعاد این مریضی بعد از نامزدی متوجه شدم. دوباره می خوام سیر مطالعاتی و انسان شدن را شروع کنم، توکل و امید عجیبی به خداوند بزرگ و مهربون بستم. بعضی موقعه ها یه نیرویی هی بهم میگه اگه خوب نشی آبروت میره و بی آبرو میشی، راستش من در روستامون تقریبا یه الگو در بچه مذهبی ها هستم، هی یه نیرویی بهم میگه تو خوب نمیشی و تو همه جا میگن این بچه مذهبی مریض رفت به خواستگاری دختر و اون را بدبخت کرد، نمیدونم این حرف ها را چگون دفع کنم؟ یه حرفی می زنم شاید کمی سطح پایین حرف بزنم "دلم برای خداوند خیلی خیلی تنگ شده" لطفا راهنمایم کنید و برای شفای همه مریضان و من حقیر دعا فرمائید با تشکر
متن پاسخ
باسمه تعالی: سلام علیکم: گفت «رهرو پیغمبرانی ره سپر .... طعنه‌ی خلقان همه بادی شمر» شما خود را در محضر خدا قرار دهید و او مدافع هرکس است که به او رجوع کند. موفق باشید
نمایش چاپی