سلام: در بحث های یکی از فضلا گویا این بود که طبق دیدگاه صدرا کل بدن از ابتدا تا انتها در قیامت حضور می یابد چون آن عالم فرازمان است. سوالی که دارم الی الابد باید این بدن عنصری را تحمل نمود؟ گفتیم بدن را در قبر می گذاریم و از تنگنایش رهایی می یابیم ولی گویا تا ابد ما را رها نخواهد کرد. سوال بعد دو بدن دیگر داریم بدن مثالی و بدن عقلی صحیح است؟ آیا آدمی الا و لابد باید بدن داشته باشد؟ راهی نیست که از شر تمام بدن ها رهایی یافت؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. بدنِ برزخی و بدنِ قیامتی مطابق نشئه قیامت و برزخ است. ۲. بدن برزخی و قیامتی عین نفس است با اتحاد کامل و مثل بدن دنیایی که ابزاری است در اختیار نفس؛ نمیباشد. در این مورد خوب است به جزوه «چگونگی حیات بدن اخروی» رجوع فرماییدhttps://lobolmizan.ir/leaflet/171?mark=%D8%A8%D8%AF%D9%86%20%D8%A7%D8%AE%D8%B1%D9%88%DB%8C . موفق باشید
سلام علیکم استاد عزیز: موفقیت شما را روز به روز از خدا خواستارم. استاد یه قضیه ای هست خیلی ذهنم رو درگیر کرده حدیثی داریم میگه «أَوَّلُ مَا يُحَاسَبُ اَلْعَبْدُ اَلصَّلاَةُ فَإِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا.» من دارم میبینم خیلی از نمازگزاران نمازشون ظاهرا به صورت صحیح ادا نمیکنن یعنی مثلا رکوع و سجود یا قرائت «عمدا» به خوبی ادا نمیکنن و اعمال صالح زیادی دارن به زیارات ائمه (ع) میرن حتی تو دنیا عنایت خاصی دارن انگار مورد توجه خدا به صورت خاص هستند... میخواستم بدونم جریان اینا در روز بعد فوتشون و روز قیامت چطور محاسبه میشن وقتی که به نماز اهمیت نمیدن؟ چطور مجازات میشن؟ اعمالشون چطور محاسبه میشن؟ آیا مورد قبول خداوند میشه نمازشون؟ در روز آخرت چطور؟ عزیزمی استاد با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همینکه نمازگزار با نیّت انجام نماز، نماز را شروع میکند إنشاءاللّه مورد قبول خواهد بود. ولی هر اندازه آداب را بدون افراط و وسواس رعایت کند و سعی نماید حضور قلب و یاد خدا را در نماز زنده نگه دارد، به همان اندازه برکات بیشتری از نماز نصیبش میشود. موفق باشید
با عرض سلام و خسته نباشید: من هستم و غیر از من هم چیزهای زیادی هستند. دو نظر هست یا وحدت وجود است یا کثرت وجود. اگر بگوییم کثرت وجود حق است، در جهان هستی هم خدا هست و هم در کنار خدا هستی های دیگر. حال اگر کثرت وجود را نپذیریم، باید وحدت وجود را بپذیریم که معنای آن این است که فقط خدا هست. حال می پرسیم، پس این اشیا چه هستند؟ در پاسخ یا باید بگوییم که اینها مظاهر خدایند. میپرسیم مظاهر خدایند آیا وجود دارند؟ اگر پاسخ بله باشد باز کثرت وجود می شود. اگر نه باشد، می شود همه ی این چیزها خدا، اگر بگوییم این چیزها اصلا نیست می شویم سوفسطایی، نظر شما درباره عبارات بالا چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث در تشکیک وجود است و عالَم همه با شدت و ضعفی که در «وجود» دارند، مظاهر وجود میباشند و خداوند وجود مطلق است و همه عالم پرتو وجود او هستند بدون آنکه مطلق باشند و یا جزئی از وجود باشند بلکه نازلهای از وجود مطلقاند. در حالیکه نازله وجود مطلق، وجود مطلق نیست تا آن نازله، خدا باشد. موفق باشید
سلام خدمت استاد: بنده طلبه پایه چهارم در قم هستم که از دانشگاه به حوزه رفته ام و دوست دارم در کنار دروسم یک سیر اسلام شناسی کامل داشته باشم البته کتب شهید مطهری را از پایه دو خوانده ام و دنبال سیری قویتر و کامل تر هستم و بخاطر همین مزاحم شده ام که یک سیر مطالعاتی برای بنده بدهید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: امثال جنابعالی اصل را بر مطالعه عمیق و دقیق تفسیر «المیزان» بگذارید. آری! برای درک مطالب آن تفسیر گرانقدر، مقدماتی لازم است که با مقدمات اولیه سیر مطالعاتی همین سایت، میتوانید آماده ورود به تفسیر المیزان شویدhttps://lobolmizan.ir/page/seyr . موفق باشید
ضمن عرض سلام محضر شما استاد عزیز و التماس دعا در سفر اربعینی که در پیش دارید. سوال بنده اینست که برای اربعین تا کجا جا دارد با زن و بچه برویم؟ در پرسشهای قبلی جواب حضرتعالی را دیدم ولی هنوز ابهاماتی در ذهنم هست شما فرمودید اگر دچار رنج و مشقت غیر قابل تحمل میشوید و ممکن است نتوانید بهره ببرید، نروید بهتر است و.... این برای خود پدر و مادر صادق است برای فرزند چطور است؟ مثلا یک کودک ۴ ساله آیا فرقی میکند این فضا را ببیند یا نبیند؟ آیا پدر و مادر باید به این فکر کنند که بردن این فرزندان خردسال بجز دست و پاگیری برای خود و همراهان نتیجه دیگری ندارد؟ یا نه ممکن است نتایجی برای آنها هم داشته باشد؟ اگر پدر و مادر تقسیم وقت کنند مثلا به صورت دو نیمه ۷ روزه یکی برود و دیگری فرزندان را نگه دارد و بعد دیگری برود و چون زمان را کوتاه میکنند باز هم ممکن است به نتایج مطلوب و بهره زیارت نرسند، کار خوبیست؟ به طور کلی از طرفی عشق میگوید در هر صورت برو و عقل میگوید تدبیر کن شما بودید چه میکردید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: کودک خردسال ۴ ساله توان درک و حفظ خاطرههای آن سفر مبارک را دارد. آری! مگر آنکه به زحمت بیفتد و آن بیشتر مربوط به کودکان یکی دو ساله است. إنشاءالله سفری است بسی مبارک و زندگیساز. موفق باشید
با سلام: بهترین شخصی که کتاب حافظ و کتاب مثنوی معنوی مولانا را شرح ساده و روان داده چه کسیست؟ دوست دارم در این زمینه من نیز متبحر شوم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: شاید بتوان گفت متأسفانه هنوز شرحی مناسب آن دو کتاب شریف در میان نیامده است. شرح آقای کریم زمانی برای مثنوی نسبتاً خوب است و کتاب «حافظ معنوی» تألیف آقای کریم فیضی بد نیست. موفق باشید
سلام استاد: وحدت وجود را روان و کوتاه توضیح دهید. شما کتابی ندارید که اصطلاحات عرفانی را یکجا داشته باشد و روان و مختصر توضیح دهد؟ آیا داستان انالحق گفتن حلاج درست است؟ دکتر عبدالکریم سروش و استاد ملکیان مورد تایید شما هستند، حداقل برای توضیحاتی که از اصطلاحات عرفانی میدهند؟ دیگه کم کم ناامید میشم از جستجو من پای رفتن به کلاس و درسی در بیرون از منزل ندارم وسالهاست خانه نشین شده ام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. موضوع، موضوع سادهای نیست که بتوان به راحتی بدان دست یابید. پیشنهاد میشود با سیر مطالعاتی روی سایت کار را جلو ببرید، إنشاءالله آن مباحث در فهم «وحدت وجود» کمک میکند. ۲. خودتان را مشغول افرادی که نام بردید، نکنید زیرا عملاً گرفتار نوعی پوچی و سرگردانی میشوید. موفق باشید
سلام: با توجه به این که جنیان مسلمان نیز داریم چرا هیچ کدام از آنها فتوای امام خمینی مبنی بر وجوب قتل سلمان رشدی را عامل نشدند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: احتمالاً این امر باید در شرایط طبیعیاش انجام شود مثل عدم اجازه حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» به ورود زعفر جنّی جهت دفاع از حضرت. موفق باشید
با سلام و احترام: جناب استاد حدود یک ماه است که به درگیری درونی شدیدی مبتلا هستم. پنج ماه پیش برای اولین بار توفیق زیارت اباعبدالله نصیب بنده شد، از همانجا و همان وقت مدام برای زیارت اربعین دعا و نذر میکردم. اما اکنون چنان نسبت به مسئله غافل و فراموشکار میشوم که نگو و نپرس... ابتدا آنقدر سهلانگاری کردم که قرعه کاروان دانشگاه به نام دیگران افتاد و پس از آن هم هر بار که به موضوع فکر میکردم، یک احساس درونی منفی شدید (چیزی شبیه به سوءظن و ترس و یاس) مانع میشد که از راههای دیگر برای ثبتنام اقدام کنم. نمیدانم این تردید که «شاید بهتر است نروم» حاصل وسوسه شیطان است یا واقعا و حقیقتا هزار و یک مصلحت هست که باید از این سفر صرفنظر کنم. یک پیام خبری از مرزها و وضعیت مسافران یا یک نوای نوحههایی مانند «به تو از دور سلام» چنان تکانم میدهد و قلبم را زیر و رو میکند که حد ندارد اما باز منتهی میشود به همان درگیری درونی که در آن شکستخورده ترین فرد عالم میشوم. ناخودآگاه ذهنم به سمت مسائل دیگر فرار میکند تا از این کشمکش رها شود. و باز کافیست نامی از امام حسین و کربلا و اربعین ببینم یا بشنوم تا دوباره دنیا روی سرم آوار شود که آخر، این رسم عاشقی ست؟! افتادهام در یک دور باطل اما فرسایشی چون به هر حال زمان میگذرد و فرصت میرود و این ناآرامی دفعه بعد قویتر و شدیدتر بروز میکند. گاهی در تصمیمگیریها وسواس دارم اما این حجم از تردید را تا به حال تجربه نکرده بودم... از یک طرف حاضرم نصف عمرم را برای یک کربلا بدهم؛ از طرف دیگر میگویم شاید این آن چیزی نیست که امام از من انتظار دارد و من باید تابع اراده امامم باشم اما از کجا بدانم خواست امام چیست، نکند این افراط باشد در زیارت رفتن، نکند یک زیارت نابهجا و بیموقع باشد درحالیکه باید میماندم و به وظایفی که در سفر قبلی به اباعبدالله قول داده بودم (درس و بسیج و کلا فعالیت برای ظهور) عمل میکردم، میخواهم آنی باشم که امام از من میخواهد اما نمیتوانم تشخیص دهم کدام اولویت دارد، و شیطان هم این وسط از آب گلآلود ماهی میگیرد. نام اهلبیت که قبلا حالم را عوض میکرد و «فما احلی اسماءکم» را بارها به من چشانده بود، اکنون حجم عظیمی از شرمندگی و یاس و سرخوردگی را در ذهن و قلبم خالی میکند. نمیدانم شاید مسئله به نظر جنابعالی ساده و کوچک باشد اما باور بفرمایید این آخر، به درجهای از ناامیدی رسیده بودم که تصمیم داشتم شب گذشته در مجلس حضرت رقیه از ایشان مرگ خودم را بخواهم. البته ذکر مصیبتهای اسرای کربلا منصرفم نمود و درواقع به غیرتم برخورد و شرمندهام کرد که بخواهم راحت صحنه را خالی کنم و آرام بمیرم درحالیکه میتوانم بمانم و خونخواه اهلبیت باشم، آن هم بعد از آن همه قول و قرار با امام حسین و امام زمان (ع). مثل همیشه «بودن برای و بهخاطر اهلبیت» شد تنها انگیزه زندهماندنم، اما آن کشمکش درونی هنوز باقیست... اگر بدانم وظیفهام در این لحظه چیست و کلاً خواسته امامم در هر انتخاب چیست، مشکلی ندارم. اما توانایی تشخیص آن را ندارم و هم میترسم که اشتباه کنم. این شک و وسواس کموبیش با من هست و از بین نمیرود که نمیرود. اما در این مورد آخر که عرض کردم واقعا نفسگیر شده است. و هنوز هم مسئله برایم باقیست؛ امام حسین الآن از من چه میخواهد؟...
سمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به اینکه زیارت، نباید عادت شود احتمال دهید نرفتن آن برای شما که زمانی نیست از آن سفر برگشتهاید؛ رجحان داشته باشد و از این جهت اصرار نکنید. بگذارید هرچه پیش آید. نهایتاً در روز اربعین حرکت به سوی گلستانهای شهدا و زیارت آن عزیزان که نوری از حضرت اباعبدالله «علیهالسلام» را در خود دارند، را از دست ندهید. موفق باشید
با سلام: بعد از فهم بر هان صدیقین می خواهم بدانم حرف های زیر درست است؟ «این که جهان هستی از هیچ خلق شده است، حرف غلطی است. خداوند، خالق جهان هستی است و منشا جهان هستی. یعنی این جهان هستی، ذات خداوند است که تجلی کرده است. چرا؟ چون معطی شیئ، خود باید واجد باشد. پس این جهان هستی، همان کمال مطلق است که تجلی کرده است. آیا سخنان بالا درست است ؟ با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: در تشکیکیبودن «وجود» باید تأمّل کرد تا متوجه باشیم «وجود» دارای شدت و ضعف است و همه مراتب وجود، تجلی وجود مطلق است که در شدیّت کامل میباشد و حضرت حق به اعتبار نگاه فلسفی عین وجود است و هر موجودی که دارای وجود باشد، پرتو وجود او و فقیر إلی الله است، نه آنکه خودش هم خدا باشد! موفق باشید
سلام استاد: من پرسشگر شماره 33342 هستم. من در ایام جوانی خوابی دیدم که من مردم. و جمعیت بسیار زیادی تابوتی روی دست، باشکوه میبردند و حس درونم این بود که مرده ی داخل آن تابوت میتوانم من باشم! و به آنها از دور نگاه میکردم. ولی من راهی دیگررا انتخاب کرده و رفتم که ابتدا خانه های خرابه بود و در همین حین احساس کردم شخصی که اسمش هادیست، بسیار مهربان پشت سرم همراهم است. بعد یهو هادی رفت و روبرویم هیچ و هیچ و هیچ شد و تاریکی محض. فقط به سمت جلو برده میشدم. وهیچ میدیدم و تاریکی! که انگار میخواست تمام هم نشود! هیچی ادامه داشت تا وحشت زده از خواب پریدم. -آن موقع آن خواب را جدی نگرفتم. الان به این سن فکر میکنم نکنه راه را واقعا دارم اشتباه انتخاب میکنم و واقعا درهیچ درجا میزنم و میروم. بنده به شدت به عرفان و عارف شدن از کودکی، علاقه مند بوده و هستم و دوست داشتم همچون مولانا باشم! برای همین لحظه ای از مطالعه و تحقیق از نوجوانی دست برنداشتم. شاید بهتر بود از همان اول با شما آشنا میشدم و این همه سال (تقریبا هفده سال) را هدر نمیدادم. البته خوبی که داشت حداقل این بود که الان به پوچی تمامی مکاتب غرب و عرفانهای آنها پی برده ام. البته ناگفته نماند با توجه به روحیه ای که از خودسراغ دارم. اتفاقاهمین جا و همین اکنون باید با شما و کتابها و سخنرانیهای شما آشنا میشدم. جسارتا اگر قبلا شما را هم میشناختم حتی یک کتاب هم از شما نمیخواندم. چون در آن دوران، غرق در نوع تفکر و سخنان روشنفکران و روانشناسان غربی و عرفان اوشو و نیچه و امثال او و فروید و کلا مطالعه و حتی پخش آثار آنها بودم و برایم بزرگ و دانشمند مینمودند!! البته هدفم ابدا تقابل و جنگ با دین اسلام نبود! به اصطلاح دوست داشتم همه ی گزینه ها را روی میز انتخابم برای دین و سبک زندگی، داشته باشم نه فقط گزینه ی اسلام را! خلاصه شبانه روز مطالعه داشتم ولی نه کتب نویسندگان اسلامی! حال استاد بعد از این همه سال بنده به چنین عقیده و افکار و برداشتی رسیده ام. و اعتقاد کامل به اسلام عزیز آورده ام. و میخواهم مطمئن شوم که سر عقیده ی درستم. چون ذهنم قبل از این بسیار آشفته و بی تمرکز، شده بود با توجه به مباحثی که اینگونه عرفانها دارند که کلا با دین در تضاد است یا بعضا با دین اصلا نمیخواند، بسیاربسیار گیج شده بودم و حتی تارک نماز و سردرگمی و حیرانی همیشگی داشتم!! یک سال پیش، فردی مومن دو کتاب از شما را به من معرفی کرد. کتاب فرهنگ مدرنتیته و توهم شما و گزینش تکنولوژی از دریچه ی توحیدیتان، که بسیار بنده را تکان داد و نگاهی نو برای من بود! اکنون در این سن، درکی که از این راه زندگی ام، که طی کردم و داشته ام را برای شما مکتوب میکنم. لطفا بیان کنید کجا اشتباه فکر میکنم. چون واقعا دوست دارم عارف بشوم و قصدم فقط سوالی گذرا و یا انباشت علم از اولم نبود! میتوان اینگونه فکر کرد؟ -ن ماز: هدفش ریشه کن کردن کامل ناپاکی های ذهن و رسیدن به بالاترین میزان شادی برآمده از رهایی است؟ البته نماز با حضور ذهن واقعی! - ومراقبه شبانه ی اعمال توصیه شده توسط علمای دین: راهی برای تغییر خود از طریق خودنگریست. - ذکرگویی مدام توصیه شده از ائمه اطهار، مثل گفتن زیاد لا اله الا الله: این راه متمرکز بر ارتباط عمیق دو جانبه بین ذهن و قلب است. این روش که به همراه مراقبه که گفته شد، که بر مبنای مشاهده و کاوش توسط خود، به ریشه ی ذهن و بدن سفر می کند، ناپاکی های ذهنی را به مرور از بین می برد و در نهایت با کسب آگاهی و تهذیب نفس. مجموعا تمام این سه گزینه، به داشتن ذهنی متعادل و پر از عشق و شفقت در پایان زندگی فرد می انجامد. میتوان گفت سبک زندگی دیندارانه از همان کودکی، به مثابه علمیست که افکار، احساسات، قضاوت ها و حس های فرد را هدف میدهند. چگونگی اینکه فرد چگونه رشد کند، چگونه تولید رنج کند یا خود را از رنج رهایی بخشد، چگونه قضاوت کند، چگونه احساس و حتی خیال کند. همه را آن علم و جهان بینی، مشخص میکند. در حقیقت این نوع علم زندگی را با آگاهی فزاینده، جدایی از پندار، تسلط بر خویش و صلح همراه می گرداند. البته شرکت در این دوره ی علمی که میتوان گفت از سن بلوغ هر فرد شروع میشود به کار سخت و جدی نیازمند است. کسب این علم، دارای سه مرحله است. ۱. مرحله ی اول این است که در طی این دوره از زندگی از کشتن، دزدی، فعالیت جنسی خلاف شرع، گفتن سخنان بیهوده و مصرف مواد مخدر و کلا هر چیزی موافق با هوای نفس و دین است خودداری شود. انجام این اصول اخلاقی ساده، ذهن پریشان را آرام می سازد تا بتواند وظیفه ی دشوار خودنگری را انجام دهد. ۲. مرحله ی دوم، کسب تسلط بر ذهن است که فرد، تمرکز و توجه بر روی واقعیت زندگی را پیدا و درک کند که از جمله مفاهیم اصلی که باید انسان در حین روبرو شدن با واقعیات زندگی بیاموزد: رفتار، کنترل برخود، مسئولیت پذیری و واقعیت پذیری و حضور در لحظه است. در این مرحله انسان باید یاد بگیرد که در نهایت جز خودش هیچ کس مسئول وضعیت زندگی خود او نیست و افراد خودشان هستند که انتخاب میکنند در کدام یک از مسیرهای سلامت یا بیماری روانشان گام بردارند. بنده در جوانی دو کتاب در این زمینه مطالعه کردم از دکتر گلاسر بنام واقعیت درمانی و تئوری انتخاب که بسیار کمک کننده بود: دو هسته اصلی توصیه شده در کتاب واقعیت درمانی، مسئولیت و انتخاب است. این رویکرد روانشناسی به زمان حال بیشتر از گذشته اهمیت میدهد. خودآگاهی را به ناخودآگاهی ارجح میداند. بیماری روحی را یک فرایند فرار از مسئولیت فرد میداند و به اهمیت بالا بردن بینش، برای تغییر رفتار او تکیه میکند. هدف واقعیت درمانی، جایگزین کردن انتخابهای موثر به جای انتخابهای ناموثر و تبدیل سبک زندگی رضایتمند به جای زندگی غیررضایتمند است. و تئوری انتخاب در محتوای خود فلسفه کنترل بیرونی را به چالش میکشد و در مورد انتخاب فاعل بودن به جای مفعول بودن انسان سخن میگوید. آقای گلاسر تئوری انتخاب و واقعیت درمانی را در واقع روانشناسی کنترل درونی مینامد. از دیدگاه گلاسر انسانها اکثرا از تلاش برای کنترل بیرونی استفاده میکنند و خیلی از افراد به نوعی یا در معرض کنترل بیرونی قرار دارند و یا در حال تلاش برای رهایی از این کنترل و رساندن خود به جایگاهی که خودشان بتوانند دیگران را تحت کنترل در آورند هستند و به همین دلیل شادکامی و احساس سعادت موضوعی دست نیافتنی برای انسان به شمار میرود. درواقع گلاسر اینگونه بیان میکند که اگر رفتارهای ما به جای نیازهای درونی توسط موقعیت یا محیط بیرونی هدایت شود، ما مشکلات و نارضایتیهای روانی را تجربه میکنیم. در واقعیت درمانی به حضور در لحظه بسیار تأکید میشود. گلاسر معتقد است که اعمال و رفتارهای ما توسط رویدادهای گذشته کنترل نمیشوند بلکه تحت تأثیر نیازهای برآورده نشده ما در حال حاضر قرار دارند. در این نظریه تا حد زیادی بر مفهوم بودن در «اینجا» و «اکنون» تأکید میشود تا افراد بتوانند رفتارهای کارآمد همراه با مسئولیتپذیری بیشتر را تجربه کنند. و خلاصه ی کلام اینکه: در جلسات روان درمانی به افراد کمک میکنند تا بدانند تنها در صورتی میتوانند در جهت مثبت حرکت کنند که کنترل زندگی خویش را دست بگیرند و توسط نیروها و انگیزههای درونی خود هدایت شوند، نه نیروها و انگیزه های بیرونی. ودر این بین به کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید از جفری یانگ برخورد کردم، مفهوم طرحواره ها برای اولین بار توسط دکتر جفری یانگ مطرح شد. وی این مفهوم را اینگونه تعریف کرد: تله های شخصیتی یا همان طرحــــواره ها ساختار روانی و چهارچوب فکری هر انسان است. که در زمان قرار گرفتن در موقعیت های مختلف باتوجه به آن افکار و احساسات خاصی به سراغش آمده و در نهایت رفتار خاصی از وی سر میزند. اجازه دهید برایتان یک مثال بزنم. سخنرانی در جمع ممکن است فردی را مضطرب و فرد دیگری را به هیجان آورد هر کدام از این افراد طرحواره هایی دارند که زمانی که در این وضعیت قرار میگیرند، یعنی از آنها خواسته میشود که در جمع سخنرانی کنند فعال میشود و در نهایت فردی را مضطرب کرده و فرد دیگری را به وجد می آورد. طرح واره ها عموما در زمان کودکی شکل گرفته و در ابتدای نوجوانی خود را نشان داده و عمولا تا کهنسالی همراه فرد است .و تجربیات زندگی فرد در کودکی موجب شکل گیری آنها میشود. به طور مثال بزرگسالی که در زمان کودکی با والدینی زندگی میکرده که عادت داشتند تمام کارهای او را انجام دهند و به وی اجازه نمیدادند مستق عمل کند، با طرحواره ی وابستگی بزرگ شده است و احتمالا همچنان در دنیا به دنبال افرادی میگردد تا کارهای او را انجام دهند. هر فردی از کودکی دارای چندین طرحواره شده، که باعث اختلالات در شخصیت او ورفتار بد الان او بصورت ناخودآگاه شده است. . معرفی انواع طرحواره ها: طرحواره های حوزه طرد و بریدگی: . تله رها شدگی . تله بی اعتمادی . تله محرومیت هیجانی . تله نقص و شرم طرحواره های حوزه خودگردانی و عملکرد مختل شده: . تله وابستگی و بی کفایتی . تله آسیب پذیری . تله شکست طرحواره های حوزه محدودیت های مختل شده: . تله بزرگمنشی و احساس استحقاق . تله خویشتن داری ناکافی. طرحواره های حوزه دیگر جهت مندی: . تله ایثار . طرحواره های حوزه گوش بزنگی . تله جلب توجه . تله منفی نگری . تله بازداری هیجانی . تله معیارهای سخت گیرانه که البته بسیار سخنانم طولانی میشود برای توضیح دادن بیشتر که هر بند بالا توضیح خود را دارد که البته در کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید از جفری یانگ نوشته شده است.استاد تمام این حرفها در سر من هست .و شبانه روز فکر میکنم نکند من به اصطلاح درگیر پوسته هستم و از چیزهای مهمتر عرفان اسلامی غافلم! 3-وبالاخره در مرحله سوم و پایانی ،زندگی فرد ،در طی سالیان مراقبه و نماز و خودنگری و درک واقعیت ومطالعه و رسیدن به این آگاهی ها و پذیرش واقعیت و کسب مقام توکل ورضا و تسلیم درونی، ذهن سالک، آرامتر و متمرکزتر شده است و به مقصد نزدیکترشده است. وسرانجام در روزهای پایانی زندگیشان، افراد ، اگر راه را گم نکرده باشند یا درجا نزده باشند.و راه را طی کرده باشند. عشق و شفقت و خیرخواهی برای همگان را فرا گرفته اند چون درون خود را از ناخالصیها پاک کرده اند!و طریق عشق ورزی به خلق و دیگران را در درون خود دارند. اکنون آن فرد به مقام رضا.توکل.تسلیم .در کنار حب خدا و اهل بیت ..در وجود خود رسیده است. ومیتواندعشق بورزد و میداند که عشق چیست. برخلاف ابتدا که نفس بود و بر اصل لذت طلبی و خودخواهیها تصمیم میگرفت.و از عشق و عقیده وعمل بویی نبرده بود! (در واقع اکنون با درمان و آگاهی حس درون او عشق و خداگونه شده است!)وفقط در این زمان است که میتواند پاکی و خلوص به دست آمده در وجودش را با تمام موجودات تقسیم کند. استاد این همان کمال انسان و با خدا یکی شدن اوست که مد نظر دین است؟و یا باید حتما چشم برزخی در همین جهان باز شود؟وچیزی غیر این مد نظر شماست؟بایدحتما شهود داشت؟یا چی؟این فکر و خیالات مرا راحت نمیگذارد.چه کنم؟البته با توجه به سنم زمان دیگری ندارم و اضطرابم و اضطراب که ایا راه را درست رفته ام؟ استاد الان با توجه به اطلاعات بنده سیر مطالعاتی بعدی من از چه فردی باشد؟من در مطالعه سیری ناپذیرم .تمام کتب و سخنرانیهای شما را گوش کرده و خوانده ام و کتب شهیداستاد مطهری،پناهیان ،استادشجاعی و... الان سیر مطالعاتی جدیدی میخواهم.راه جدیدی روبروی خود گشاده میخواهم.چه کنم کدام راه بروم؟ این سوال هم برایم مطرح است.آیا اصلا چیزی به اسم ذهن داریم. و یا اینکه بجای ذهن در دین به ذهن چی میگن،همون قوه ی خیال میشه ذهن؟؟ اگر بطور مداوم سیرمطالعاتی جدیدی نداشته باشم شبانه روز در این افکار غوطه ورم و آنها را نشخوار میکنم.من خودمو میشناسم دست وردار نیستم.وبه نظرم این درجا زدن است!
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینکه بنده علم تعبیر خواب ندارم و فکر هم نمیکنم نیاز است که جنابعالی خود را در خوابی که دیدهاید دنبال کنید؛ حرفی نیست. حرف بر سر یافتن «خود» است و حضور بیکرانه در ابعادی بیکران. از نظر بنده در مقایسه آنچه افراد مذکور فرمودهاند و هر کدام نیز بُعدی از ابعاد انسان را مدّ نظر دارند، همه و همه در آخرین دین، از طریق آخرین پیامبر به عالیترین شکل به میان آمده است. تأسف بنده در اینجا است که میبینم چگونه بعضی از عزیزان بدون تأمّل و تعمّق بر آموزههای دینی و مباحث «معرفت نفس» و وسعت و حضور نفس در عوالم دیگر و ابدیت، وقت خود را مشغول اموری میکنند که هرچه هست اگر غلط نباشد، که عموماً غلط نیست؛ ناقص است.
بنده انقلاب اسلامی را راهی میدانم به سوی «یوم الفصل» که از یک طرف افرادِ معتقد به انقلاب، انقلاب اسلامی به عنوان تاریخی که در آن قرار دارند، آنها را در بر گرفته و نوعی حضور را به آنها عطا کرده، و از طرف دیگر بسیاری از ابعاد آن انقلاب همچنان نهفته و پنهان است و هر اندازه در تقوای الهی نسبت به پاسداشت آن کوشش کنیم، به همان اندازه احساس حضورِ تاریخی ما شدت مییابد و بیشتر احساس میکنید ذیل اراده الهی نسبت به اهدافی که در پیش است حاضرید و در شعف حضور قرار میگیرید، امری که در نسبت با شهید حججی و شهید حاج قاسم سلیمانی برای رفقا پیش آمد. چه اندازه خوب است که رفقا جهت درک هرچه بیشتر «خود» متوجه حضور تاریخی خود و تاریخی که آنها را در برگرفته است؛ باشند. در این صورت در شعف حضور ذیل اراده الهی، خود را خواهند یافت. موفق باشید
با سلام: چگونه میتوان علم حصولی را تبدیل به علم حضوری کرد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: علم حضوری، جایگاه خاص خود را دارد و با نظر به «معرفت نفس» پیش میآید و چنانچه انسان در معرفت نفس خود را فربه نماید، هر علم حصولی نیز عملاً نحوهای از حضور را در نزد نفس به میان میآورد مثل آنکه شما در ابتدا به علم حصولی به خداوند باور دارید ولی پس از آن سعی میکنید آن علم را در جان خود بیابید. اینجا است که با علم حضوری با خدای خود روبهرو میشوید و به همان معنا که در زیارت ائمه «علیهمالسلام» مییابید آنچه که از آنها میدانستید، در نزد خود شما میباشد. موفق باشید
با سلام: عالم از خداست. آیا به معنی آن است که عالم از هستی مطلق تجلی کرده است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! هستی مطلق عین علم است و این نکته مهمی است که در «برهان صدیقین» بدان نایل میشوید. موفق باشید
سلام: دوتا سوال داشتم خدمت شما: یک اینکه من متوجه نشدم که اولویت با کدام سیر مطالعاتی استاد است سير مباحث و چگونگي پيگيري آنها یا سیر جزوات و کتاب ها؟ آخه در سایت دو بخش گذاشتید. دوم اینکه از استاد خواستم بپرسم که یک مشکل اخلاقی دارم و آنکه نمی توانم احترام والدین خصوصا مادر رو انگونه که باید نگه دارم در حالی که عظمت و اهمیت این کار را کاملا آگاهم. گاهی نا امید میشم و میگم نکنه قبل اصلاح این امر بمیرم و.... لذا احساس میکنم که گره ای دارم که با دعا و کارهای دیگه هم این مشکلم حل نمیشه. لذا خواستم اول دعا بفر مایید و بعد بفرمایید چه کار کنم؟ ممنونم
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. پیشنهاد اولیه همان دنبالکردن سیر مطالعاتی کوتاه میباشد. ۲. با نظر به وسعت انسانی خود، خود را و روح خود را آنچنان گشوده بدارید که همچون اقیانوس، رودخانههای گِلآلود را در درون خود میپذیرد و گِلها و غبارهای آنها را فرو مینشاند و آب آنها را از آنِ خود میکند و برکات «معرفت نفس» در اینجاها خود را ظاهر میکند که چه اندازه انسان وسیع است. موفق باشید
سلام: در بیانیه کناره گیری آیت الله حائری از مرجعیت آمده است على جميع المؤمنين إطاعة الوليّ قائد الثورة الإسلاميّة سماحة آية الله العظمى السيّد عليّ الخامنئي (دام ظلّه)، فإنّ سماحته هو الأجدر والأكفأ على قيادة الاُمّة وإدارة الصراع مع قوى الظلم والاستكبار في هذه الظروف التي تكالبت فيها قوى الكفر والشرّ ضدّ الإسلام المحمّدي الأصيل یک) آیا حوزه ولایت رهبری محصور در ایران است یا جهانی است؟ دو) به نظر می رسد آیت الله سیستانی در عراق ولی فقیه نباشند بلکه شان مرجعیت دارند و ولی قائد آیت الله خامنه ای است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. البته مستحضر هستید که این نظر و پیشنهاد حکیمانه آیت الله حائری مربوط به مقلدین خود ایشان میباشد و موجب دفع فتنه بزرگی در عراق شد. ۲. همینطور است که میفرمایید و آیت الله سیستانی خودشان هم ادعای ولایت فقیه به آن معنا که برای مردم عراق بخواهند إعمال ولایت بکنند؛ ندارند. موفق باشید
سلام: خانمِ بنده دچار وسواس طهارت هست. هر کاری هم کردیم، تاثیر زیادی نداشته (مشاوره، روانشناش، روانپزشک، مشاوره مذهبی و..). خودشون و اطرافیان را دچار سختی و عذاب می کنند. البته این کار را عمدی نمی کنند و می گویند یک چیزی در درونم آزار می دهد و باید بشویم و یا به دیگران بگویم که فلان چیز را بشویید تا آرامش پیدا کنم. بهرحال به هر دری زدیم، درمان نشده. ۱. به نظر حضرتعالی درمانی داره؟ ۲. وظیفه ما (اطرافیان ایشان) چیست؟ با ایشان مقابله کنیم یا دستوراتی که می دهند انجام دهیم؟ ۳. صبر بر این بلا، اجری هم دارد؟ التماس دعای ویژه از حضرتعالی برای ایشان و دیگر مبتلایان
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. با تمرکز در معارف الهی مثل «معرفت نفس» و تدبّر در قرآن، قوه عاقله بر قوه واهمه غلبه مییابد و وسواس که امری است به جهت غلبه قوه واهمه؛ از میان میرود. ۲. بدون مقابله با چنین افرادی، لازم نیست از سخن آنها تبعیت کنیم. ۳. إنشاءالله به جهت صبر و شکیبایی که انجام میدهید نتیجه میگیرید. موفق باشید
سلام: استادعزیز بنده خیلی مواقع دچار ناراحتی و قبض و نگرانی هستم. دلیل این ناراحتی برایم کاملا مشخص نیست. اما کمی که تأمل میکنم دلیلش را این طور حس میکنم که با خود می گویم: (عمر و زندگی به سرعت میگذرد و من به آنچه برایش آفریده شده ام، نمی پردازم و دچار روزمرگی شده ام و معرفت الهی بدست نیاورده و عمرم عبث و بیهوده میگذرد و دیگران را هم اینگونه می بینم و برایشان ناراحت می شوم.) این نوع افکار خیلی خیلی مرا آزرده می کند واحساس افسردگی می کنم. درحالیکه سعی در انجام واجبات و ترک محرمات دارم اما دلم می خواهد به بالاترین درجات سعادت و معرفت برسم. این افکار الهی است یا شیطانی؟ چگونه مقابله کنم؟ لطفا راهنمایی بفرمایید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره انسان بعضا در قبض و بعضاً در بسط قرار دارد و این طبیعی است که در حالت قبض باید صبر و شکیبایی داشت و در حالت بسط، باید شکر کرد. موفق باشید
سلام: خدا قوت استادعزیز. بنده تلاش میکنم نماز اول وقت بخوانم. چند سوال دراین زمینه داشتم. ۱. تا چند دقیقه بعد از اذان، نماز اول وقت محسوب می شود؟ ۲. اگر مثلا نماز ظهر را اول وقت بخوانیم و نماز عصر را یک ساعت بعد از آن، (قبل از زمان نمازعصر) بخوانیم، نماز عصر اول وقت محسوب می شود؟ ۳. در مسافرت ها، ماشین های عمومی، برای اول وقت توقف نمیکنه، در این مواقع که نماز دیرتر خوانده شَوَد، ناراحت می شوم. آیا از لحاظ سیروسلوک اشکال نداره؟ بهتر نیست مثلا به سفر زیارتی مستحب نرویم که نماز اول وقت دچار مشکل نشود؟ ممنون از لطفتون
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همان زمان را که عرفاً اولِ وقت گفته میشود، کافی است برای آنکه ما آن را اول وقت حساب کنیم. ۲. آری! همینطور خوب است. ۳. عنایت داشته باشید که در عین تأکید بر رعایت نماز در اول وقت، بالاخره رخصتهایی نیز به ما دادهاند تا اینکه در شرایط مختلف بتوانیم خود را بدون عدول از واجب الهی، با شرایط هماهنگ کنیم و از این جهت نباید در چنین موقعیتهایی به خود و دیگران سختگیری کرد. موفق باشید
سلام استاد عزیز: بنده معلول هستم و از ویلچر استفاده میکنم. چگونه میتوانم تسلیم باشم؟ خیلی استرس دارم استرس مدام. حتی این مشکل تمرکز من را گرفته است و نمیتوانم یک خط کتاب را دنبال کرده و حفظ کنم. چه کنم؟ حتی در نماز مقداری تمرکز ندارم. احساس میکنم زندگی را باخته ام. اگر روی این ویلچر نبودم حتما شرایط بهتر و لذتهای بیشتری از زندگی را تجربه میکردم! خشم و نارضایتی زیادی از شرایط و موقعیت و واقعیتی که با آن روبه رویم، دارم که برایم غیرقابل کنترل است. از آن طرف عشق و علاقه ی شدیدی به اهل و بیت و خدا دارم و زبانم از شکایت به آنها بسته است. ولی این احساسات درونم را ضد و نقیض کرده است. در درونم همواره جنگی به پاست! چه کنم!؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: این امر بسیار مهمی است که انسان بتواند در هر موقعیتی که به هر حال برایش پیش آمده است، خود را در همان موقعیت بپذیرد تا حضور او برایش حضوری الهی شود. در این مورد به سخن رسول خدا «صلواتاللهعلیهوآله» نظر کنید که میفرمایند: «لَأَنْ تَصْبِرُوا عَلَى مِثْلِ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يُوَافِيَنِي كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ بِمِثْلِعَمَلِ جَمِيعِكُمْ وَ لَكِنِّي أَخَافُ أَنْ تُفْتَحَ عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا بَعْدِي فَيُنْكِرَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً وَ يُنْكِرَكُمْ أَهْلُ السَّمَاءِ عِنْدَ ذَلِكَ فَمَنْ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ ظَفِرَ بِكَمَالِ ثَوَابِهِ ثُمَّ قَرَأَ «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا» (بحار الأنوار، ج79، ص: 138) و اگر شما بر آنچه هستيد صبر كنيد در نزد من بهتر است از اين كه هر يك از شما به اندازه همه، عمل انجام دهد ولى مىترسم بعد از من دنيا بر شما گشوده شود، آنگاه يك ديگر را انكار نماييد. در آن وقت اهل آسمان شما را انكار نمايند. پس هر كه در راه خدا صبر كند به كمال ثواب و پاداش خويش نايل مىگردد.» سپس حضرت اين آيه را قرائت فرمود: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ» (نحل/96) بنابراین پیامبر اکرم «صلواتاللهعلیهوآله» میفرمایند اگر بر آنچه هستید شکیبا و پایدار باشید برای من پذیرفتنیتر و دوست داشتنیتر است تا آنکه عبادات همه اصحاب را داشته باشید، زیرا شکیبایی در آن «بودن» که برایمان پیش آمده، عملاً انسان را در مرکز «وجود» حاضر میکند. موفق باشید
سلام و خسته نباشید: استاد قیافه برزخی افراد که میگویند برخی بسیار زشت و بد شده است. آیا به محض عوض شدن حالات درونی فرد در این دنیا آن چهره نیز تغییر میکند؟ یا آن چهره ثابت و پایدار است؟ وسواس گونه به این موضوع فکر میکنم. من در جوانی گناهانی و حتی بی نمازی داشته ام ولی الان توبه کرده و پشیمانم. هراسانم بعد از مرگم چه میشود؟ خواب بدی در این مورد دیدم که مرا پریشان تر کرده است. وای از رسوایی برزخ و قیامت...
باسمه تعالی: سلام علیکم: چهره برزخی و قیامتیِ انسان مطابق همان احوالات و باورها و اخلاقی است که در همان موقعیت دارد و ربطی به احوالات و باورها و اخلاقیات قبلی او که از آن عبور کرده است، ندارد. موفق باشید
با سلام: وقتتون بخیر. سوال ۳۳۳۴۵ متعلق به بنده است اما متاسفانه آدرس ایمیل رواشتباه وارد کردم جسارتا بزرگواری کنید و به آدرس اصلاح شده ام بفرسین. خدا خیر دو دنیا رو نصیبتون کنه.
باسمه تعالی: سلام علیکم: مجدداً باید سؤالتان را مرقوم فرمایید. موفق باشید
سلام استاد: نظرتون راجع به مصاحبه دکتر فیاض پیرو صحبتهایی که در برنامه سوره شد رو میخواستم بدونم. ممنون. https://farhikhtegandaily.com/news/73997/عدالت-اجتماعی-در-فلسفه-ملاصدرا-وجود-ندارد/
باسمه تعالی: سلام علیکم: متأسفانه آقای دکتر فیاض با توجه به شخصیت مذهبی و انقلابیشان در جمع اساتید جامعهشناسی دانشگاه، نسبت به فلسفه و عرفان بسیار کم اطلاعاند و چقدر خوب بود در این مورد نظر نمیدادند. مرحوم شهید مطهری در کتاب ارزشمند «انسان و سرنوشت» بین جبری که امویان دامن میزدند تا به جامعه القاء کنند این تقدیر خداست که آنها بر مردم حاکم شدهاند؛ و بین تقدیر الهی که نکتهای است قرآنی و معارف بسیاری را در خود نهفته دارد، به خوبی در آن کتاب تفکیک میکنند. ولی متأسفانه آقای دکتر فیاض بین جبر اُموی که معاویه بدان دامن میزد و دقتهای امثال ابنعربی نسبت به تقدیر الهی، نتوانستهاند تفکیک کنند و در آن برنامه معاویه و ابنعربی را در عرض هم قرار دادند و یا انتظار دارند که فلسفه اسلامی که از «وجود» سخن میگوید، در موضوع عدالت که امر دیگری است در حوزه دیگر، ورود کند و چون ورود نکرده است، پس فلسفه ارزش ندارد! در این صورت باید بسیاری از آیات توحیدی قرآن را هم بیارزش قلمداد کرد. موفق باشید
سلام استاد: ببخشید من با احکام عدالت امام جماعت مدام درگیرم. نمیدونم اقتدا کردن درسته یا نه. چون حکمش اینه آدم بدونه امام عادله ولی ما خانمها مخصوصا که کلا نمیدونیم امام کی هست چطوری اقتدا کنیم؟ من دیگه فرادا میخونم ولی حس میکنم بی اعتنایی به جماعت باشه کلا وسواس شدم رو این حکم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اعتماد به نمازگزاران جهت کسب عدالت امام جماعت کافی است. موفق باشید
ببخشید بزرگوار: بنده مالامال از کینه و نفرت هستم اگر کوچکترین مشکلی در خانواده ام پیش بیاد اونقدر قضیه رو برای خودم بزرگ می کنم و هر روز نشخوار می کنم که دلم سیاه سیاه میشه حتی اینجور مواقع خوابهای جرم و جنایت و خون آلود بیشتر می بینم. اصلا نمی دونم چکار کنم. کلی کتاب خوندم، حتی کتابهایی که خودتون معرفی کردید ولی اصلا فایده ای نداره هر روز دارم بدتر از قبل میشم. اصلا نمی تونم اینجور چیزها رو فراموش کنم خصوصا اگر از طرف اعضای نزدیک خانواده در حقم بدی صورت بگیره. بعد چون من یه آدم درونگرا و کم حرفم کمتر مسائل رو بروز می دم و بیشتر به خودم فشار میارم. همه فکر می کنن من چه آدم خوب و زلال و پاکی هستم که پر از آرامشم ولی از درونم خبر ندارن. در آستانه چهل سالگی هستم دیگه به خودم امیدی ندارم. بدتر از همه اینه که نسبت به پدر و مادرم از همه بیشتر کینه دارم. نمی خوام بگم همیشه از کاه کوه می سازم ولی دوست دارم اهل گذشت و بخشش باشم دوست دارم دلم اونقدر بزرگ بشه که خطای اطرافیان اصلا برام مهم نباشه. شما رو بخدا اگر راهی دارید غیر از پیشنهاداتی که تابحال دادید کمکم کنید. من معلم دین هستم گاهی اوقات اخلاق می گم ولی احساس می کنم من آدمش نیستم چون مصداق «لم تقولون ما لا تفعلون» هستم. هر چی بیشتر می فهمم عزم کمتری در عمل در وجودم ایجاد میشه. اصلا نمی دونم با خود ناخودم چه کنم. اعصابم به هم ریخته خیلی در برابر نفس اماره ضعیفم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ۴۰ سالگی زمان عبور از گردنه سختی است و معلوم است که شیطان در این مرحله تلاش میکند با وسوسههای درونیاش انسان را از ادامه کار مأیوس کند. تلاش باید کرد نسبت به معنویات و درک جهانِ گسترده عالم معنا، همت کرد تا به لطف الهی وسعت لازم پدید آید. سیر مطالعاتی سایت بخصوص مباحث «معرفت نفس» و سپس دنبال کردن مباحث مربوط به سوره «والتین» و سوره «دهر» إنشاءالله مؤثر خواهد بود. موفق باشید
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرانقدر طاهرزاده: و تشکر و قدردانی میکنم از اینکه به ما وقت میدهید و جواب های ما را میدهید. بر حسب اطلاعی که دارم حضرتعالی به تفسیر المیزان خیلی علاقه دارید بنده هم برنامه مطالعه آن تفسیر را دارم ولی به دلیل عبارات سخت تفسیر نیاز به شرح و تدریس داره. میتوانید یک مدرس و سایتی و یا دوره ای برای بنده معرفی کنید؟ مطلب دوم به کتب آیت الله مصباح یزدی علاقه دارم و از کتاب فلسفه و خداشناسی شروع کردم میخواستم بدونم از این کتابها اطلاع دارید و میتوانید یک مدرس برامون معرفی کنید البته اگر کسی رو سراغ دارید؟ البته خیلی ضروری و لازم دارم با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا را باید شکر کنید که علاقه شما را به نوشتههایی مثل المیزان و آثار آیت الله مصباح انداخته است. به نظر میآید اگر سیر مطالعاتی سایت را دنبال بفرمایید، مقدمهای خواهد شد برای درک بهتر المیزان. و برای فهم آثار آیت الله مصباح، همان پشتکارتان کافی است. موفق باشید