باسمه تعالی: سلام علیکم: نفس ناطقه به جهت توانی که خدا به آن داده، دارای چنین توانایی است حال اگر آن توانایی را به قدرت حضرت حق متصل گرداند برایش مفید خواهد بود وگرنه در اختیار شیطان قرار میگیرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر رسیدهاید به اینکه حضرت آیت اللّه خامنهای«حفظهاللّه» اعلم هستند، چرا که یکی از شروط اعلمیت آگاهی به زمانه است، موظفاید به اعلم رجوع کنید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- عزیزانی مثل استاد وکیلی و استاد واسطی را از اندیشمندان متوجه به تمدن اسلامی میشناسم که بحمداللّه در سنگر عرفان و فلسفه سربازانِ ارزشمندی هستند 2- نوشتهها و شاگردان آقای محسن طهرانی بهکلی از تاریخِ توحیدیِ این عصر که از طریق حضرت روح اللّه امام خمینی«رضواناللّهتعالیعلیه» گشوده شده است؛ بیرون هستند و با خدایی بهسر میبرند که اصلاً وجود خارجی ندارد 3- علامهی طهرانی را دانشمند ارزشمندی میدانم که میتوان از ایشان استفاده کرد به همان معنایی که استاد واسطی و وکیلی با ایشان برخورد میکنند، ولی این قطببازیهایی که با ایشان میشود، بیرونِ این تاریخ است 4- کتب آیت اللّه طهرانی در زمرهی کتابهای خوب معرفتیِ این دوران است و بنده از کتاب «روح مجرد» استفاده کردهام و نقصی در آن ندیدهام و به نظر بنده چنین دانشمندانی باید شرح حال عرفایی مثل مرحوم هاشم حداد را تبیین و تفسیر کنند. موفق باشید
جواب: فکر میکنم با عنایت به نکاتی که از اول بحث تا اینجا عرض شد، بتوان در جواب این سؤال اینطور جمعبندی کرد که اساسیترین وظیفة ما در حال حاضر از یک طرف عبارت است از شناختِ آنچه وضعیت موجود جهان از بشر گرفته و فرهنگ مدرنیته مانع تحقق آن گشته، و از طرف دیگر سعی در تقویت انقلاب اسلامی به عنوان زمینة ظهور حضرت مهدیg است. امروزه بر عهدة ما است که با روشی دقیق جایگاه و ریشههای فکری فرهنگ مدرنیته را بشناسیم و بشناسانیم و روشن کنیم آنچه امروزه با لعابی به نام علم به صحنة زندگی بشر آمده است، ظلماتی است بزرگ که انسان را از ارتباط با عالم قدس بهکلی محروم میکند، در این حالت است که در تعادل لازم برای ادامة زندگی صحیح قرار گرفتهاید. إنشاءالله
باسمه تعالی: سلام علیکم: چیزی در این مورد به یاد ندارم. ولی یقیناً .حرف درستی است، چه رهبری فرموده باشند و چه نه. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: رویهمرفته در جریان این مسائل و مطالب هستم. فراموش نفرمایید که سالک إلی اللّه دائماً نسبت به کمالات برتر در تأسف است تا آنجایی که رسول خدا«صلواتاللّهعلیهواله» در محضر حق عرضه میدارند: «مَا عَبَدْنَاكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ وَ مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِك». از طرفی مگر حضرت امام وقتی عارف کاملِ مکمل باشند، معصوم به حساب میآیند؟ تازه مگر امام علی«علیهالسلام» به آن فرمانداری که به خطا رفته بود، نفرمودند خوبیِ پدرت مرا به تو خوشبین کرد؟ آیا میتوان این موضوع را دلیلِ عدم عصمت امام دانست؟ در رابطه با عارفِ کامل مکملبودن حضرت امام باید به نقش تاریخیِ ایشان نظر نمود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: منظورم از آیهی 54 تا آخر آیهی 56 سورهی اعراف است. این آیات مشهور به آیات مسخّرات است و جهت دفع خطورات شیطانی توصیه شده 70 مرتبه خوانده شود. موفق باشید
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عزیز: آقای سعید جلیلی در چندین دوره مذاکره سنگین و پیچیده با نمایندگان کشورهای آمریکا ، انگلیس ، فرانسه ، آلمان ، روسیه و چین منظومه ای از اقتدار و عقلانیت و منطق و حقانیت و استواری و اعتدال توأم با انعطاف را از مکتب اسلام به نمایش گذاشته است بنحوی که غربیها را با همه حیله گری و چموشی بر مداری منطقی و گریز ناپذیر وارد کرده است و آنان را بین پذیرش واقعیت ها و یا رفتارهای نابخردانه و رسوای در دیپلماسی رایج امروز در تعارضی آشکار قرار داده است . نگاهی اجمالی بر فضای حاکم بر گفتگو ها از سوئی و موضوع و متن گفتگو از سوی دیگر و بعلاوه هندسه و تسلسل مذاکرات بیانگر آن است که یک نگاه و مدیریت جامع توام با اقتدار و خودباوری جهت مذاکرات را از فضای تاریک و مبهم و غیر قابل محاسبه به مداری منظم و مشخص و قابل پیش بینی و منطبق بر واقعیتها برگردانده است . این اقتدار و خودباوری بیانگر اعتقاد و ایمانی توام با یقین و بصیرت می تواند باشد . با توصیفات فوق آیا چنین شخصی با این تجربه موفق در صحنه اجرایی کشور قادر خواهد بود انقلاب رو به تکامل و رشد در حرکت خود چندگام به جلو ببرد . و آیا چنین فردی می تواند تیلور آمال و آرزوهای انسانهای فرهیخته و مردم انقلابی در صحنه اجرای کشور و ادامه دهنده تجربه های موفق دولت فعلی و پیراسته از نقصهای آن باشد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده با توجه به اینکه معتقدم انقلاب اسلامی، بر عکس سایر انقلابهایی که در صدسالهی اخیر گرفتار ارتجاع و عقبگرد شده، حقیقتی دارد که بهخوبی میتواند رو به جلو رود و به اهدافی که هنوز دست نیافته برسد و همانطور که حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» فرمودند: «راستی اگر مسلمانان مسائل خود را به صورت جدّی با جهانخواران حلّ نکنند و لااقل خود را به مرز قدرت بزرگ جهان نرسانند آسوده خواهند بود؟» پس ما نباید از این نکتهی مهم غفلت کنیم که تنها با روحیهای حماسی و با تلاش برای قدرتمندشدن در مقابل جهان امروز میتوانیم به حیات مستقلانهی خود ادامه دهیم . حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» میفرمایند: « کسى تصور نکند که ما راه سازش با جهانخواران را نمىدانیم. ولى هیهات که خادمان اسلام به ملت خود خیانت کنند! البته ما مطمئنیم که در همین شرایط نیز آنها که با روحانیت اصیل کینه دیرینه دارند و عقدهها و حسادتهاى خود را نمىتوانند پنهان سازند آنان را به باد ناسزا گیرند. ولى در هر حال آن چیزى که در سرنوشت روحانیت واقعى نیست سازش و تسلیم شدن در برابر کفر و شرک است. که اگر بند بند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى دار برند، اگر زنده زنده در شعلههاى آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستىمان را در جلوى دیدگانمان به اسارت و غارت برند هر گز امان نامه کفر و شرک را امضا نمىکنیم.». این روحیه تنها روحیهای است که ما را از گرفتارشدن از ارتجاع گفتمانی نجات میدهد هرچند متهم شویم این گفتمان ،گفتمان طالبانی است. خطری که از سخنان بعضی از کاندیداها و یا نمایندگان فکری آنها بهچشم میخورد، خطر غفلت از موقعیت جهانی نظام اسلامی ایران و انقلاب اسلامی است. گویا آقایان گمان میکنند ملت از اهداف تاریخی خود دست برداشته ملتی که بنا است نظامی ماوراء نظام جهانی نظامی را به بشریت ارائه دهد. ارادت به رهبری ارادت به روحیهی انقلابی کسی است که میداند در جهان امروز چگونه باید عمل کرد و لذا در توصیهی خود به نامزدها در سالگرد امام فرمودند: «بعضی با این تحلیل که به دشمنان امتیاز بدهیم تا عصبانیت آنها را نسبت به خودمان کم کنیم، عملاً منافع آنها را به منافع ملت ترجیح میدهند»، این نشان میدهد روحیهی مورد نظررهبری روحیهی کوتاهآمدن در مقابل بیگانگان نیست، بلکه برخورد مقتدرانه با بیگانگان است. این روحیه در جناب آقای دکتر جلیلی بهخوبی نهادینه شده و بدین لحاظ در مقابل نمایندگان شش قدرت جهانی در پای میز مذاکره، خود را نمیبازد چون فهمیده است ایران بهعنوان یک ابرقدرت دارد جای خود را در جهان امروز باز میکند. بنده این روحیه را در سایر نامزدها – در عین آنکه برای بعضی از آنها احترام قائل هستم – ندیدم. لذا اگر ما به دنبال آن هستیم که نقش تأثیرگذاری خود را آنطور که شأن انقلاب است حفظ کنیم نمیتوانیم از آقای دکتر جلیلی به عنوان رئیس جمهور این کشور چشمپوشی کنیم و امیدوار به نامزدهایی باشیم که مطمئن نیستیم در حال حاضر میتوانند ماوراء سبک مدیریت غربی، انقلاب اسلامی را مدیریت کنند و کشور را از ضایعات مدیریت غربینجات دهند. از این جملهی رهبری در سالگرد رحلت حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» ساده نگذرید که فرمودند: نامزدها «قول بدهند که به مسئلهی اقتصاد که امروز میدان چالش تحمیلی بر ملت ایران از سوی بیگانگان است، بهخوبی خواهند پرداخت» آیا از این جمله بر نمیآید که ما باید در همان راستایی که با بیگانگان درگیر بودهایم و هر روز به جلو رفتهایم، مسائل اقتصادی را نیز حل کنیم؟ پس چرا بعضیها گمان میکنند میتوانیم با کوتاهآمدن در مقابل بیگانگان مشکلات اقتصادی را مرتفع نماییم و در این راستا ملت ایران را از روحیهی انقلابی و قاطع آقای دکتر جلیلی میترسانند که اگر ایشان رئیس جمهور شوند کار بدتر میشود. این به جهت آن است که نمیدانیم ما تنها با مقاومت در مقابل بیگانگان میتوانیم از تنگناهای زندگی غربی و اقتصاد غربی رها شویم. رهبر عزیز«حفظهالله» فرمودند: «عصبانیت آنها ناشی از این است که شما هستید، ناشی از این است که جمهوری اسلامی هست» آنهایی که میخواهند از عصبانیت دشمن کم کنند میدانند در عمل باید از هویت خرج کنند و موجودیت ما را به عنوان جمهوری اسلامی بفروشند. چه سخن عالمانهای است سخن دکتر جلیلی که میفرماید: «نخواهیم گذاشت ما را به اسم تنشزدایی از پشت خیمههای دشمن عقب بکشند» و لذا میفرماید: « تهدیدزدایی را به جای تنشزدایی دنبال میکنم». و این با قدرتمندشدن نظام ممکن است در حالیکه روحیهی انقلابی خود را به بهانهی تعادل فرو ننهیم و بدانیم تعادل در امروز همین روحیهی رهبری است که میفرمایند من انقلابیام و نه دیپلمات. و تنها با روحیهی انقلابی و تقابل با کفر جهانی است که در مسیر انبیاء تاریخ قرار میگیریم و مفتخر به مددهایی میشویم که ریشهی کفر و استکبار را برمیکند و وعدهی الهی بر ملت ما جاری میشود که فرمود: « فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا» پس به جهت روحیهی مقاومت شما ریشهی ظالمان و ستمکاران قطع خواهد شد. موفق باشید
سلام استاد: من با متون شهید آوینی می گریم؛ شما چطور؟ استاد این عبارات، مثلا عباراتی که در زیر می آید آیا احساس ما را نشانه می رود که ما اینقدر منقلب می شویم؟ یا عقل ما را؟ همان عقل قدسی؟ استاد جان؛ یعنی شهید آوینی شهود می کرده و می نوشته یا با احساساتش می نگاشته؟ آخرین روز اسفند ١٣٦٧، اندیمشک اگر بپرسی دوکوهه کجاست، چه جوابی بدهیم؟ بگوییم دوکوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که بسیجیها را در خود جای میداد و بعد سکوت کنیم؟ پس کاش نمیپرسیدی که دوکوهه کجاست، چرا که جواب گفتن به این سؤال بدین سادگیها ممکن نیست. کاش تو خود در دوکوهه زیسته بودی که دیگر نیازی به این سؤال نبود. اگر آنچنان بود، شاید تو هم امروز با ما به دوکوهه میآمدی؛ ماهها بعد از ختم جنگ، روز تحویل سال. گفتهاند: شرف المکان بالمکین _ اعتبار مکانها به انسانهایی است که در آنها زیستهاند _ و چه خوب گفتهاند. دوکوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که سالهای سال با شهدا زیسته است، با بسیجیها، و همهی سر مطلب در همینجاست. اگر شهدا نبودند و بسیجیها، آنچه میماند پادگانی بود درندشت، با زمینهایی آسفالته، خشک و کم دار و درخت، ساختمانهایی معمولی، کوتاه و بلند، و تیرکهایی که بر آن پرچم نصب کردهاند. اما دوکوهه سالها با شهدا زیسته است، با بسیجیها، و از آنها روح گرفته است؛ روحی جاودانه. دوکوهه مغموم است، اما اشتباه نکنید! او جنگ را دوست ندارد، جمع باصفای بسیجیها را دوست دارد، جمع شهدا را؛ آرزومند آن عرصهای است که در آن کرامات باطنی انسانها بروز مییابند. داخل پادگان خالی دوکوهه یک بار دیگر، سلام دوکوهه. قطارها دیگر در کنار دوکوهه نمیایستند و بسیجیها از آن بیرون نمیریزند. قطارها دوکوهه را فراموش کردهاند و حتی برای سلامی هم نمیایستند. بیرحمانه میگذرند. اما شهدا انسی دارند با دوکوهه که مپرس. با ذره ذرهی خاکش، با زمینش، با دیوارهایش، با ساختمانهایش، با همهی آنچه در چشم ما هیچ نمیآید. میگویی نه؟ از حوض روبهروی حسینیهی حاج همت باز پرس که همهی شهدای دوکوهه با آب آن وضو ساختهاند. در حاشیهی اطراف حوض تابلوهایی هست که به یاد شهدا روییدهاند. اما الفت شهدا با این حوض نه فکر کنی که به سبب تابلوهاست! من چه بگویم؟ اینها سخنانی نیست که بتوان گفت. تو خودت باید دریابی. و اگرنه، دیگر چه جای سخن؟ زمین صبحگاه نیز هنوز در جست و جوی رازداران خویش است. اگر زبان خاک را بدانی، نوحهاش را در فراق آنها خواهی شنید، هر چند او همهی لحظات آنچه را که دیده است و شنیده، به خاطر دارد؛ صدای آسمانی شهید گلستانی را گاهِ خواندن دعای صبحگاه: اللهم اجعل صباحناً صباح الصالحین... نهرهای رحمات خاص حق جاری میشد و باغهایی از اشجار بهشتی لا اله الا الله میرویید و زمین صبحگاه بقعهای میشد از بقاع رضوان. آنان که در دوکوهه زیستهاند طراوت این جنات را در جان خویش آزمودهاند و هنوز از سکر آن چهار نهر آب و عسل و شیر و شراب سرمستند. جا دارد که دوکوهه مزار عشاق باشد، زیارتگاه عشاقی که از قافلهی شهدا جا ماندهاند. ای قدمگاه بسیجیها، ای قدمگاه عاشقترین عاشقان، تو خوب میدانی که چه سایهی بلندی را از کف دادهای. بوسههای تو بر قدمهایی مینشسته است که استوارتر از عزم آنان را زمین به یاد ندارد. یادهایت را در خود تجدید کن تا آنجا که اگر هزارها سال نیز از این روزها بگذرد، تو را با این نام بشناسند که قدمگاه بسیجیان بودهای. شب را به یاد بیاور که انیس عُشاق است؛ آن شب را، بعد از عملیات والفجر یک. شب بعد از عملیات والفجر یک، حسینیهی حاج همت ای دوکوهه، تو را با خدا چه عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی و خاک زمین تو سجدهگاه یاران خمینی شد؟ و حال چه میکنی، در فراق پیشانیهایشان که سبب متصل ارض و سما بود، و آن نجواهای عاشقانه؟ دوکوهه، میدانم که چقدر دلتنگی. میدانم که دلت میخواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بیاویزی و با نمازشان تا عرش اعلی بالا روی. میدانم که چه میکشی دوکوهه! عمر تو هزارها سال است و شاید هم میلیونها سال. اما از آن روز که انسان بر این خاک زیسته است، آیا جز اصحاب عاشورایی سیدالشهدا کسی را میشناسی که بهتر از شهدای ما خدا را عبادت کرده باشد؟ تو چه کردهای که سزاوار کرامتی اینهمه گشتهای که سجدهگاه یاران خمینی باشی؟ چه پیوندی بوده است میان تو و کربلا؟ کدام رسول بر خاک تو زیسته است؟ تو کهف اعتکاف کدام عارف بودهای؟ اشک کدام عزادار حسین بر تو چکیده است؟ چه کردهای دوکوهه؟ با من سخن بگو... حسینیهات نیز سکوت کرده است و دم بر نمیآورد. ما که میدانیم: زمان، بستر جاری عشق است تا انسانها را در خود به خدا برساند و حقیقتِ تمامی آنچه در زمان حدوث مییابد باقی است. پس، از حسینیهی حاج همت بخواه که مهر سکوت از لب برگیرد و با ما سخن بگوید. اینجا حرم راز است و پاسداران حریم آن، شهدایند؛ شهدایی که در آن نماز شب اقامه کردهاند و با خدا راز گفتهاند؛ شهدایی که در حسینیه، چشم مکاشفه بر جهان غیب گشودهاند؛ شهدایی که همسفران عرشی امام بودهاند و اکنون میزبان او هستند. عمق وجود من با این سکوت رازآمیز آشناست؛ سکوتی که در باطن، هزارها فریاد دارد. من هرگز اجازه نمیدهم که صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردارِ خیبر، قلعهی قلب مرا نیز فتح کرده است. شهید همت سخن میگوید: «برای اینکه خدا لطفش و رحمتش و آمرزشش شامل حال ما بشه، باید اخلاص داشته باشیم. و برای اینکه ما اخلاص داشته باشیم، سرمایه میخواد که از همه چیزمون بگذریم. و برای اینکه از همه چیزمون بگذریم، باید شبانهروز دلمون و وجودمون و همه چیزمون با خدا باشه. اینقدر پاک باشیم که خدا کلاً ازمون راضی باشه. قدم بر میداریم، برای رضای خدا. قلم بر میداریم روی کاغذ، برای رضای خدا. حرف میزنیم، برای رضای خدا. شعار میدیم، برای رضای خدا. میجنگیم، برای رضای خدا. همه چی، همه چی، همه چی خاص خدا باشه، که اگر شد، پیروزی درش هست. چه بکُشیم چه کشته بشیم، اگه اینچنین بشیم پیروزیم و هیچ ناراحتی نداریم و شکست معنا نداره برای ما. چه بکشیم چه کشته بشیم پیروزیم اگه اینچنین باشیم، و خدا غضب خواهد کرد اگر خدای ناکرده، یک ذره و یک جو هوای نفس در فرماندهان ما، در فرمانده گردان و گروهان و دسته و یا خدای ناکرده در افراد بسیج ما پیدا بشه و ما حس کنیم که امکانات مادی و این جنگافزارها و این آلات، اینها میتونه کمک کنه به ما. نه عزیزان، نصرت دست خداست.» گوش بسپار تا نالههای حاج عباس کریمی را نیز در سوگ شهادت او بشنوی. شهید حاج عباس کریمی، فرمانده لشکر ٢٧، میگوید: «همت واقعاً برای ما فرمانده بود و برای ما مولا بود. همت عزیزی بود که از میان ما هجرت کرد و به دیار عاشقان پیوست. همت عاشق بود و همراه با یاران خود به دیار عاشقان رو آورد.» حسینیهی حاج همت قلب دوکوهه بوده است. حیات دوکوهه از اینجا آغاز میشد و به همینجا باز میگشت. وقتی انسان عزادار است، قلب بیش از همه در رنج است و اصلاً رنج بردن را همهی وجود از قلب میآموزند. دوکوهه قطعهای از خاک کربلاست، اما در این میان، حسینیه را قدری دیگر است. کسی میگفت: کاش حسینیه را زبانی بود تا با ما بگوید از آن سری که میان او و کربلاست. گفتم: حسینیه را آن زبان هست، کو محرم اسرار؟ هر که میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد. چه بگوییم در جواب اینکه حسین کیست و کربلا کدام است؟ چه بگوییم در جواب اینکه چرا داستان کربلا کهنه نمیشود؟ از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفتهاند. زمان هر سال در محرم تجدید میشود و حیات انسان هر بار در سیدالشهدا. نه این حیات دنیایی که جانوران نیز از آن برخوردارند؛ حیاتی که در خور انسان است، حیات طیبه، حیاتی آنسان که امام داشت، زیستنی آنسان که امام زیست. حسینیهی شهدا نیز اکنون در جست و جوی گمکردهی خویش است. او امام را ندید، اما یاران امام را دید و از آنان بوی خمینی را شنید، از آنان که در حقیقتِ خمینی فانی شدند و از این طریق، بقایشان نیز به بقای او پیوند خورد. دوکوهه، خاک و آب و در و دیوارهایش، همهی وجودش با این حضور آنهمه انس داشته است که اکنون، در این روزهای تنهایی، جایی مغمومتر از آن نمییابی. دوکوهه مغموم است و در انتظار قیامت. دلش برای شهدا تنگ شده است، برای بسیجیها. همین جا بود، در همین میدان رو به روی ساختمان گردان مالک. از همینجا بود که خون حیات یک بار دیگر در رگهای زمین و زمان میدوید، همینجا بود که عاشورا تکرار میشد. اما این بار امام حسین غریب و تنها نبود؛ خمینی بود، یاران خمینی هم بودند. همینجا بود که عاشورا تکرار میشد، اما این بار دیگر امام حسین به شهادت نمیرسید؛ بسیجیها بودند، فداییان امام، گردان گُردان، لشکر لشکر. جواد صراف و اسماعیلزاده هم بودند. باقی شهدا را من نمیشناسم، تو بگو. هر جا که هستی، هر شهیدی که میبینی نام ببر و به فرزندانت بگو که چهرهی او را به خاطر بسپارند تا علم خمینی بر زمین نماند. علم خمینی بر زمین نمیماند؛ مگر ما مردهایم؟ امسال عید هم گروهی از بچهها آمدهاند تا دوکوهه از غصه دق نکند. از جانب آنها مصطفی مأمور شده است که با دوکوهه سخن بگوید. مصطفی زبان دوکوهه را خوب میداند. میگوید: «... تو را دوست دارم ای دوکوهه، تو را دوست دارم که بوی بهشت میدهی. تو را دوست دارم که دامنت برای یک بار هم آلوده نشد. تو را دوست دارم که به بودنم هستی دادی. تو را دوست دارم که تو با حسینم آشنا کردی. تو را دوست دارم که زندگی را تو برایم تفسیر کردی.» اینهمه مغموم مباش دوکوهه. امام رفت، اما راه او باقی است. دیر نیست آن روز که روح تو عالم را تسخیر کند و نام تو و خاک تو و پرچمهایت مظهر عدالتخواهی شوند. دوکوهه، آیا دوست داری که پادگان یاران امام مهدی نیز باشی؟ پس منتظر باش!
باسمه تعالی: سلام علیکم: انصافاً این مرد با زندگی در ذیل شخصیت امام و اُنس با ملکوت حضرت روحالله«رضواناللّهتعالیعلیه» با عالم ملکوت آشنا شده و گزارش آشنایی خود را با ملکوت مخلوقات به رشتهی تحریر در آورده. آری قصهی ملکوت دوکوهه همان است که شهید اهل قلم گفت. خدا میداند هر بار که محاورهی او را با ملکوت دوکوهه میخوانم گویا در مرکز هستی قرار گرفتهام و حقیقت وجود برایم منکشف گشته. سخنان شهید آوینی راستترین سخنان تاریخ امروز ما است. موفق باشید
باعرض سلام ودعای خیرخدمت استادگرامی جناب آقای طاهرزاده. این حقیرجنابعالی رادارای هندسه فکری منسجم وتفکری ناب ازجنس امام ورهبری عزیز شناخته ام ونظرشمارامهم واثرگذاربرای همه علاقمندانتان می بینم.ارائه نظرحضرتعالی دردفاع ازآقای جلیلی راباآنچه ازشمادرکتب ومباحث مختلف دریافته ایم متناقض یافته ام خواهشمندم جهت تنویراذهان دوستداران،مواردذیل را توضیح فرمائید. درکتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی صفحه 48 به استنادسخنان رهبری عزیزدر24/7/90نوشته شده است (که ولایت فقیه مسئولیت اجرایی ودخالت درکارهانیست وبعضی دوست دارندبگویند؛فلان تصمیمهابدون نظررهبری گرفته نمی شود.نه اینطورنیست)این سخنان بامواضع آقای جلیلی وحسن روحانی که ازرهبری سپری برای عملکردضعیف خود درشورای امنیت ساخته اند،متناقض است. رهبری عزیزدرابتدای امسال فرمودند رئیس جمهور آینده بایدنقاط قوت دولت کنونی راداشته ونقاط ضعف آنرانداشته باشد،ودردیدار هیئت دولت فرمودند یکی ازنقاط قوت شمااین است که وابسته به هیچ جزیان وحزب وگروه نیستید.این درحالیست که آقای جلیلی درمناظرات درموضع یک اصولگرای حزبی تمام قد ظاهرشدودرمیدان پاسخگویی عملکرداصولگرایان حزبی قرارگرفت. امام خامنه ای در14خرداد90فرمودنداگربه نام انقلابیگری،اخلاق رازیرپابگذاریم ازخط امام منحرف شده ایم.واگر به نام عدالتخواهی به مردم مؤمن وکسانی که ازلحاظ فکری بامامخالفندامامیدانیم که به اصل نظام اعتقاددارند اهانت کردیم ازخط امام منحرف شده ایم.ودرجای دیگرفرمودندمسئولیت وتشخیص انحراف با رهبری است ودرصورت انحراف باید یقه رهبری راگرفت.این درحالیست که آقای جلیلی(که به گفته خودسربازرهبری است!) درگیلان اظهارداشت که احمدی نژاد دارای گفتمان انقلابی بود و اورا حب قدرت منحرف کرده است! حتی اگرازایشان بپذیریم که احمدی نژاد منحرف شده است(احمدی نژادی که دارای مسئولیتهای کلیدی ومهم بوده وبیش ازهمه انقلابی بوده وهنوزدارای حکم تنفیذرهبری معظم است)نظربه اینکه آقای جلیلی سابقه اجرایی قابل توجهی هم ندارد،احتمال منحرف شدن وگرفتاری درحب قدرت برای وی بیشتراست.ایشان نه ازجایگاه مردمی همانند احمدی نژاد برخورداراست نه علمدارگفتمان انقلابی همچون احمدی نژاد است ونه عملکردقابل ارزیابی داردکه خودرانمانیده گفتمان انقلاب میداندداحالیکه احمدی نژاد علیرغم برخورداری ازحمایتهای همه جانبه رهبری به علت قرابت گفتمانی،خودرانماینده گفتمان انقلاب مطرح نکرد. انتظارمیرفت استادمحترم همانگونه که بسیارخوب توصیه فرمودندکه افرادصاحب فعالیت فرهنگی ازآقای مشایی حمایت نکنند،ازخودبرای چنین شخصی سرمایه نمی گذاشتند وهمانگونه که رهبری نیزفرمودندرأی به هریک ازاین افرادرأی به نظام است.ظاهراًازنظررهبری نیزاین افرادلقمه دهانگیری نیستندوتفاوت چندانی باهم ندارند!
- باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- با اینهمه در آن مناظره در آن قسمت خاص که مربوط به مذاکرات هستهای بود چون جریان به رهبری مربوط بود یک کمی با سایر امور اجرایی متفاوت است 2- نمیدانم چرا از سخنان آقای جلیلی در مناظره چنین برداشت کردید که ایشان اصولگرای حزبی است؟ چرا برداشت نکردید که پایبند به اصول ارزشی است که طرف مقابل به آن اصول و ارزشها مقید نیست؟ 3- اگر این سؤال مطرح شد که آقای احمدینژاد چرا در دورهی دوم ریاست جمهوری مثل دورهی اول عمل نکردند و حرکاتی از ایشان ظاهر شد که ما مجبور شدیم برای دفاع از آن به زحمت بیفتیم، این موضوع پیش میآید که علت آن چه بوده؟ به همین جهت نظرات مختلفی مطرح میشود که یکی از آنها این است که آقای جلیلی فرمودند و یکی از نظرات آن است که آیتالله مصباح میفرمایند و دهها نظر دیگر که شما حتماً شنیدهاید. بنده به این نتیجه رسیدهام که شیفتگی بیش از حدّ اقای احمدینژاد نسبت به آقای مشائی حکمت ایشان را تحت تأثیر احساساتشان قرار داده و لذا حرکاتی از ایشان سر زد که قابل قبول نبود 4- اما اینکه میفرمایید چرا از یک طرف توصیه میکنم آقایان از نامزدی آقای مشائی حمایت نکنید و از طرف دیگر از نامزدی آقای جلیلی برای ریاست جمهوری حمایت کردم؛ علت آن را در همان نکتهای بدانید که بنده وظیفهی خود دیدم از آقای احمدینژاد تا آنجا که ممکن است دفاع کنم تا راهی که از طریق آقای احمدینژاد در انقلاب اسلامی گشوده شد مسدود نشود. عنایت داشته باشید وقتی بنا نشد از آقای احمدینژاد عبور کنیم و تنها از اشتباهات ایشان عبور کنیم و مسئولیت اشتباهات شخصی ایشان را بهعهده نگیریم و وقتی متوجه شدیم آقای جلیلی بر همان گفتمانی تأکید دارد که آقای احمدینژاد تأکید داشت، پس نباید در مقابل آقای جلیلی ساکت باشیم. در حالیکه ملاحظه کردهاید اگر آقای جلیلی انتقادهایی از عملکرد اقای احمدینژاد دارد از اصل گفتمان آقای احمدینژاد دفاع میکند و اگر انتقاد دارد به حاشیههای آقای احمدینژاد است و نه به متن گفتمان او. ما هرگز از گفتمانی که بر سادهزیستی و خدمت به محرومین و تأکید بر طرح انقلاب در سطح جهان تکیه دارد و عبور از فرهنگ غرب و استکبار را جزء کار خود میداند و پس از شانزدهسال ما را از سکولاریسم پنهان نجات داد، عبور نمیکنیم. ما هرگز گرفتار توطئهای نمیشویم که میخواهند به اسم عبور از حاشیههای آقای احمدینژاد از سیرهی او عبور کنند و کاری کنند تا ما از شعارهای اصلی انقلاب دست برداریم. بنده در مقایسه با سایر نامزدها با نظر به طرز فکر آنها به آقای جلیلی نظر دارم چون معتقدم از طریق او میتوانیم راهی را ادامه دهیم که در سوم تیرماه سال 84 جریان اصلاحطلب و اصولگرای حزبی را حیران کرد و از این جهت در شرایط بسیار حساسی بهسر میبریم چون از یک طرف دولت قبول ندارد که آقای جلیلی ادامهدهندهی همان راهی است که آقای احمدینژاد شروع کرده واز طرفی ما معتقدیم به همان دلیلی که آقای احمدینژاد را پذیرفتهایم و از همان جهت که او را پذیرفتهایم میتوانیم آقای جلیلی را بپذیریم و ملاک ما شخص آقای احمدینژاد نیست ملاک ما آن چیزهایی است که آقای احمدینژادرا با آن ملاکها در سوم تیر 84 پذیرفتیم. آیا این پارادکس کمی گیجکننده و حساس نیست؟ بنده معتقدم راه دقیقی در شرایطی بسیار حساس در مقابل عزیزان است که نمیتوانند به طور عادی فقط ناظر صحنه باشند در این صورت با آن بنبست سیاسی که در عرایض قبلی خود برای بعضی از عزیزان پیشبینی کردم روبهرو خواهید شد. با کمی تواضع دست و آستین را بالا بزنید و خود را وارد تاریخ جدیدی بکنید که انقلاب وارد آن شده است. تشکیلاتی و گروهی تصمیم نگیرید که نسبت به همدیگر در محذورات باشید. موضوع جدّی است و نمیتوان نسبت به آن بیتفاوت ماند وگرنه ناخواسته به سرنوشتی دچار میشوید که انجمن حجتیه در مقابل با انقلاب اسلامی به آن دچار شدند و عملاً از سیر تاریخ به سوی مهدویت بیرون افتادند. کمی تواضع و آزادشدن از تفکر گروهی راه را میگشاید. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: دعای صباح با مضامین فوقالعادهای که دارد ابداً محال است که از غیر معصوم صادر شده باشد. عوارض آن این است که میخواهد ما را از دنیا بِکَند. «طوبی» به چنین لطفی! در این فراز از خدا تقاضا میکنیم بداخلاقیهای ما را با مقیّدشدن به قناعت، از ما جدا فرماید- زیرا هر انداره که انسان قانع باشد واز کسی انتظار نداشته باشد کمتر بد خلقی دارد- و در ادامه اظهار می داری،این نفس من تماماً در اختیار خواسته و مشیت و ارادهی خدا قرار گیرد تا هر طور او میخواهد برای من اراده کند که این زیباترین نحوهی حضور در این عالم است و چه زیباست که انسان صبح خود را با چنین فرازهایی آباد و آبادان و نورانی کند. موفق باشید