بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34473
متن پرسش

با سلام و عرض ادب و احترام: دختری ۲۰ ساله هستم. متولد یک شهر کوچک و اکنون در رشته پزشکی مشغول تحصیلم. مشکل بنده اختلاف‌نظریست که با خانواده خود دارم. خانواده‌ای نسبتا مذهبی، که نماز و روزه و خمس و حجاب و حقوق حلال و نذری عاشورایشان سر جایش هست، اما شبیه اکثر مردم جامعه ما، تمام دین را در همين اعمال و... می‌بینند. دقیق‌تر بگویم، آن بخشی از دین را می‌پذیرند که با عرف مطابقت دارد. و آن بخشی از دین که توسط اکثریت جامعه رها شده را رها می‌کنند (البته این فقط داستان پدر و مادر من نیست، اکثر جامعه ما همین‌گونه اند و دینداری گزینشی دارند). معیاری برای زندگیشان ندارند، هرچه مردم بپسندند می‌پسندند. نکته غم‌انگیزتر اینجاست که حاضر به پذیرش غلط‌بودن این شیوه هم نیستند!! می‌گویند اسلام دین تعادل است و دیندارتر از خودشان را «افراطی» می‌نامند. شاید هم درک می‌کنند اشتباهشان را، اما به روی خود نمی‌آورند! اینکه گاهی اشتباهاتی از افراد مذهبی دیده‌اند، واقعا دلیل محکمی نیست که همه آنها را به چشم افراطی و «ریاکار» ببینند. من هم در همین خانواده بزرگ شدم و از آنجایی که پدر و مادرم فرهنگی‌اند و به‌شدت معتقد به درس، ۱۸ سالِ تمام، همه دغدغه و هدف و زندگی من درس بود. نماز و روزه و حجاب به جای خود، اما فقط و فقط و فقط درس خواندم (البته سال کنکور معمولا نماز اول وقت و قرآن روزانه‌ام هم ترک نمی‌شد). سال کنکور که فشار روحی و روانی واردشده به بچه‌ها فوق‌العاده زیاد می‌شود، کم آوردم. آن سال یکی از آشنایان پادکستهای کتاب «معجزه شکرگزاری» لاندا برن را به من معرفی نمود و من تمام تمریناتش را مو‌به‌مو انجام دادم و پس از آن هم کتاب معروف «راز» (درباره قانون جذب و از همان نویسنده) توجهم را جلب کرد. سرتان را درد نیاورم، تا آخر آخرش رفتم، آخرش هیچ بود..! وهم و خیال و دیگر هیچ.. تصور کنید! سال کنکور چه زمان زیادی را برای انجام تمرینات وهم‌زده‌شان از دست دادم و آخرش هیچ بود. آن روزها دقیقا حال مسافر یک کشتی در حال غرق‌شدن را داشتم و آنجا بود که برای اولین بار عمیقا خدا را حس کردم و با او صحبت کردم. تمام امیدم برای کنکور، یک آیه قرآن با موضوع توبه بود که در درس دین‌‌وزندگی‌مان خوانده بودیم و با تکیه به همان، کنکور دادم و به لطف خدا نتیجه چندان هم بد نشد و پزشکی یکی از بهترین دانشگاه‌های کشور قبول شدم. اما دیگر خیلی چيزها در من تغییر کرده بود. تازه فهمیده بودم چقدر اسلام خودمان کامل است و چقدر بی‌نیازیم از داروهای تقلبی‌ای که غرب برای روحمان تجویز می‌کند. و چقدر فرق می‌کند اسلام واقعی با آنچه در خانه و مدرسه آموزش دیده‌ام!!... خدا را هم انگار تازه یافته بودم، با اینکه نسبت به معارف دینی تقریبا بیگانه بودم اما با همان سطح بسیار اندک از معرفت، آنقدر شیرینی ارتباط با خدا برایم عمیق و زنده بود که هیچ تجربه‌ای به پای آن نمی‌رسید. قبل از آن در محرم‌ها هم ذره‌تحول‌هایی را احساس می کردم. مثلا اوایل دبیرستان، تازه خواندن هری‌پاتر را تمام کرده بودم و شبیه تقریبا همه نوجوانان، بسیار مجذوب شجاعت و قهرمانگری شخصیت‌ اصلی داستان شده بودم که محرم رسید. جزء معدود مواردی بود که در مراسم هیئت شرکت کردم. یک جمله «احلی من العسلِ» روضه، تمام شکوه هری‌پاتر را برایم فرو ریخت. دو سه سال منتهی به کنکور، هر محرم تلنگری شبیه این برایم اتفاق می‌افتاد. قبل از کنکور گوشی همراه نداشتم، پس از کنکور و قبولی در دانشگاه، وارد فضای مجازی شدم. به‌خاطر مشغولیت زیاد در درس هم فرصت قرارگیری در جمع‌‌های دوستانه مذهبی را اصلا نداشتم، خانواده‌ام هم زیاد اهل مسجد و هیئت نبودند. اتفاقی در برخی کانالهای مذهبی عضو شدم و مطالبشان نظرم را جلب کرد، این را اضافه کنید به اشتیاق بزرگی که برای شناخت اسلام حقیقی و حقیقت اسلام پیدا کرده بودم و لطفهایی که از امام‌ حسین (ع) دیده بودم... یکی دو سال همین‌گونه طی شد، کتابهای مختلفی خواندم (مخصوصا از شهید مطهری) و البته کتاب‌هایی را هم ناتمام گذاشتم. گاهی هم اشتباهاتی داشتم البته. کم‌کم دروغ و غیبت را هم ترک کردم و برای چادری‌ماندن مصمم شدم. شروع دانشگاه همزمان شده بود با شیوع کرونا و تقلب‌های فراوان در امتحانات مجازی. برای امتحانات خودم که تقلب نکردم، به برادرم هم کمک نمی‌کردم. یکی از اقوام اصرار زیادی می‌کردند که در امتحانات دخترشان، تلفنی کمکش کنم، و من که همیشه دختر خوب و مطیع و تسلیم پدرومادرم بودم، برای اولین بار جلوی آنها ایستادم و گفتم که تقلب نمی‌کنم. اختلافات من و خانواده‌ام از همینجا شروع شد. من می‌خواستم تمام دین را رعایت کنم و آنها، همانقدر که دلخواهشان بود و سخت نمی‌شد برایشان. البته این موارد بسیار کم اتفاق می‌افتاد. من عموما دانشگاه بودم و منزل نبودم، وقتی هم بودم، از سر درونگرایی و حس درک‌نشدن، معمولا از احساسات درونی‌ام - که تماما معطوف دین و مخصوصا دغدغه ظهور بود- حرفی نمی‌زدم. در مدرسه که تک‌بعدی بودم، در دانشگاه هم مادرم توصیه کرده بود که سمت تشکل‌های مذهبی نروم و به درسم برسم. نرفتم، اما مگر انگیزه‌ای مانده بود برای درس‌خواندن؟! من همیشه عاشق درس و مطالعه بودم به این دلیل که عشق‌های بزرگتر را تجربه نکرده بودم. در این یکی دوسال، توفیق شد یک سفر قم و جمکران و یک سفر عتبات هم رفتم، و از هریک، یک دنیا حرف دارم برای گفتن.. دوگانگی شدیدی در خود حس می‌کردم. از یک طرف حالا اهل‌بیت را شناخته بودم و پیچ تاریخی‌ای که در آن هستیم را درک می‌کردم و مشتاق ظهور بودم و دغدغه‌ام این بود که من هم کاری انجام دهم، از یک طرف قید و بندهای دوران کودکی هنوز هم با من بود: «بایدها و نبایدهای مادرم». ضعیف‌ترین حالت اعتماد به نفس‌ و جرئت‌مندی را داشتم. چند ماه پیش به روانشناس مراجعه کردم. اینکه الآن با اطمینان کامل تقصیرها را گردن خانواده و مادرم می‌اندازم به خاطر تاییدیست که پس از چند جلسه صحبت از آن روانشناس گرفتم، تایید «کنترلگری بیش از حد مادرم» در خانواده (البته درباره من بیشتر از برادرانم) و اینکه به هرحال در وجود من نهادینه شده بود «دختر خوب» پدر و مادرم باشم. با نظر مشاور در بسیج دانشجویی ثبت‌نام کردم، با اشتیاق کامل و حس رهاشدگی، که خودم قرار است انتخاب کنم در مسیری که دوست دارم قدم بردارم. شاید باورتان نشود اما شور و شوقی بیشتر از شوق قبولی در دانشگاه را داشتم. با نظر همان روانشناس به مادرم هم نگفتم چون لزومی نداشت. البته از وقتی در بسیج دانشجویی فعالیت می‌کنم نمراتم به طرز عجیبی هم رشد داشته. از یک طرف به‌خاطر اعتمادبه‌نفس و حس زنده‌بودنی که پیدا کرده‌ام، از یک طرف چون جهاد علمی فرمان آقاست و در راستای همان عشقیست که با آن زنده‌ام. یعنی دلیل دارم و هدف دارم برای درس‌خواندن. اهل تعریف از خود نیستم، شما هم که مرا نمی‌شناسید، با صراحت می‌گویم تمام دلیل زندگی‌ام و تمام آرزویم ظهور امام زمانم است. در تمام سفرهای مذهبی اخیر که داشته‌ام، تنها خواسته‌ام (و نه مهمترین‌شان) یاری امامم بوده است. دیگر نه نظر اطرافیان برایم اهمیت دارد و نه سختی مسیر. سختی‌هایش را، هرچه باشد، با تمام جانم میخرم. آدم مؤمن و باتقوایی نیستم، سعی می‌کنم خود را اصلاح کنم اما با آنچه رهبرم از من انتظار دارد خیلی فاصله دارم. اما از صحت آرزوها و اهداف و مسيرم کاملا مطمئنم. تا اینجا ظاهرا همه چیز به خیر گذشته است اما.. مشکل اساسی و مسئله بزرگ آنجايی پیش می‌آید که صحبت ازدواج می‌شود. مدتی پیش به خواستگاری هم‌کلاسی‌ام، که عقاید و تفکراتی شبیه من داشت و تنها مشکلش سطح متوسط خانواده‌اش بود (البته خانواده‌اش مثل خانواده من فرهنگی بودند، اما آنقدر بالا نبودند که مادرم بعدا پُزشان را بدهد) و مادرم او را شبیه من «افراطی» می‌دانست، به خواست مادرم جواب منفی دادم و حتی اجازه ندادم حرف بزنیم یا به خانواده‌اش اطلاع دهد. آنجا با خودم فکر کردم من چطور می‌توانم ازدواج کنم درحالی‌که کسی که مورد تایید من است، خانواده‌ام مخالفت می‌کنند و کسی را که آنها قبول دارند، من نمی‌توانم بپذیرم... با مورد اول مشکل ندارم، اگر خانواده‌ام مخالف باشند حاضرم قبول کنم و حتی تا آخر عمر مجرد بمانم، اما در مورد دومی، واقعا نمی‌توانم قبول کنم با کسی که آنها می‌خواهند و من نمی‌پسندم ازدواج کنم. متاسفانه چنین موردی اتفاق افتاد و خانواده‌ای به خواستگاری‌ام آمده‌اند که همکار صمیمی پدر و مادرم می‌باشند و اتفاقا سِمَت و مقام و درجه بالا، زیاد در فامیلشان پیدا می‌شود. شغل پسرشان که با من نمی‌خواند بماند (ایشان مهندس برق است. خدا را گواه می‌گیرم به‌خاطر موقعیت اجتماعی و .. نیست که می‌خواهم همسرم پزشک باشد، فقط و فقط به خاطر اینست که مسیر من را رفته باشد و بهتر شرایط مرا درک کند) گویا از نظر عقاید و تفکرات هم، مسلمان است شبیه همان مسلمانی پدر و مادرم..!! می‌گویند خیلی خوب است، قبول دارم اما خوب‌بودن باید جهت‌دار باشد. با توصیفاتی که عرض کردم، من چطور می‌توانم با کسی که دغدغه ظهور ندارد زندگی کنم؟! اگر قرار باشد درک نشوم و سکوت کنم و آرزوهایم را در قلب خودم دفن کنم، همین الان هم در خانه پدرم همین کار را می‌کنم!! چرا به تعداد افرادی که مرا درک نمی‌کنند یک نفر (و البته یک خانواده) اضافه کنم؟! من هم در مسائل سیاسی افراط نمی‌کنم، در همان حد هستم که نسبت به جامعه‌ام بی‌تفاوت نباشم و تا حدی بتوانم - آنطور که رهبرم از یک دانشجو انتظار دارد - تحلیل سیاسی از اوضاع داخلی و خارجی داشته باشم و معیار -که همان تفکر امام و رهبریست- را بشناسم تا موضع‌گیری‌ام در اتفاقات و جریانات، درست باشد. این آقا حتی اگر علی‌رغم تفکرات خودش، با فعالیت من در بسیج و.. فعلا موافقت کند، بعد از ازدواج با کوچکترین خللی که فعالیت من به زندگی‌ام وارد کند (چون گفتم که با سختیهای مسیر مشکلی ندارم و خود را برایش آماده کرده‌ام بنابراین احتمال این مشکلات بالاست)، پشتم را خالی خواهد کرد و مطمئنا در چنین شرایطی خانواده‌هایمان هم طرف او را می‌گیرند، کما اینکه همین الان هم از من خواسته‌اند در صحبتهایم با ایشان از مسائل سیاسی حرفی نزنم. آنجا چه کنم؟ از مهمترین دغدغه زندگی‌ام بگذرم؟! خانواده من و ایشان بسیار مُصر به این ازدواج هستند، حتی مادرم که می‌داند این مسائل برایم مهم است و احتمال می‌دهد مخالفت کنم، بعضی مطالب را جابجا به من می‌گوید و صحبت‌های متناقضی از ایشان می‌شنوم!! اول که با کل قضیه مخالفت می‌کردم، با «فقط یک جلسه گفتگو تا ببینیم هم را می‌پسندید یا نه» راضی‌ام کردند اما الآن بین صحبت‌هایشان اینطور می‌شنوم که انگار همین اسفندماه می‌خواهند خطبه عقد بخوانند!! اگر قبلا تردید داشتم الان با این حجم از پنهان‌کاری و فریبکاری مادرم مطمئنم آن آقا مورد تایید من نیست که می‌خواهند زود قضیه را جمع کنند!! آنقدر پدر و مادرم با خانواده آن آقا رودربایستی دارند که نگو و نپرس (اگر خوش‌بین باشیم و نگوییم تحت تاثیر موقعیت اجتماعی آن خانواده است). می‌گویند اگر خواستی جواب مثبت می‌دهی اگر نخواستی، نه. اما من که می‌دانم اگر بگویم نه، برنامه‌ها خواهند داشت برای راضی‌کردنم! احتمالا آنقدر در گوشم بخوانند که نتوانم مقاومت کنم (با توجه به همان اثرگذاری و کنترلگری مادرم نسبت به من) و اگر هم مقاومت کنم بعید نیست به زور متوسل شوند! (با توجه به سوابق قبلی، مثلا اخیرا از من خواسته‌اند از تمام گروه‌های مذهبی و سیاسی لفت بدهم وگرنه خودشان گوشی‌ام را می‌گیرند و چک می‌کنند و ..). من می‌دانم و درک می‌کنم که اینها همه از سر دلسوزیست اما آنچه آنها از زندگی می‌خواهند و فکر می‌کنند عامل خوشبختیست، با آنچه من می‌خواهم فرق می‌کند. نقطه ضعفم را هم می‌دانند، می‌توانند تهدید به عاق‌کردن کنند!! به همین راحتی!! [این سوال را هم در حاشیه بپرسم که در مقابل چنین تهدیداتی من «مجبور» به اطاعت از پدر و مادرم می‌شوم یا نه] از طرف دیگر، من بیست سال بیشتر ندارم و از نظر ویژگی‌های دیگر هم تقریبا چیزی کم ندارم و تقریبا مطمئنم موقعیت‌های بهتر (که حداقل از نظر روحی و فکری در کنارش احساس امنیت داشته باشم) برای کسی شبیه من کم نخواهد بود. شما بفرمایید چه کنم؟ به ازدواجی تن دهم که مهمترین معیار من در آن نادیده گرفته می‌شود و تا وقتی ادامه داشته باشد، جز عذاب روحی و حسرت، نتیجه‌ای نخواهد داشت؟ خواهش می‌کنم این را هم نگویید که با تربیت فرزند صالح هم می‌شود در ظهور موثر بود!! آن هم به روی چشم، اما نمی‌توانم الآن تمام ظرفیت خودم را در خانه و پای درس و کار نگه دارم که بعدا فرزندانم را - تازه اگر پدرشان مانع نشود - آنطور تربیت کنم. زیباترین لحظه‌های زندگی من همانهاییست که در بسیج کنار دوستانم برای نظام و انقلاب کاری انجام می‌دهم. فرضا با ازدواج با آن آقا جهاد علمی را هم ادامه بدهم و دلم را به آن خوش کنم، این مسئله که هیچکس را نخواهم داشت که باورها و آرمان‌های مرا درک کند، تا آخر عذابم خواهد داد. می‌دانم دنیا کوتاه است و سراسر امتحان، اما در این مورد واقعا نمی‌توانم زیر بار ظلم پدر و مادرم بروم. واقعا نمی‌توانم. فعلا در ظاهر واکنش‌‌های مثبت به پدر و مادرم نشان می‌دهم که فکرشان سمت تهدید نرود. تا حدی امیدوارم بتوانم از چیزی غیر از افکار این آقا، ایراد بگیرم تا باز مسئله افراطی بودن من را پیش نکشند. یا شاید طوری حرف بزنم که خودش منصرف شود و بگذارد و برود!! شما بفرمایید چه کنم؟ و احیانا اگر تهدید کردند که شیرشان را حلالم نمی‌کنند و عاق می‌کنند و...، در قضیه‌ای مثل ازدواج، می‌توانم سرپیچی کنم؟ از زمانی که برای خواندن این مطلب صرف کردید حقيقتا متشکرم و بی‌صبرانه منتظر کسب تکلیف و راه‌حل می‌مانم. یا علی

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با توجه به روحیه‌ای که در خود می‌بینید و فعلاً خود را در جای دیگری جستجو می‌کنید و از این جهت، روحاً آمادگی این نوع ازدواج‌ها را ندارید؛ بر همین نکته تأکید کنید که فعلاً آمادگی برای ازدواج ندارید و آن آقا برود زندگی دیگری تشکیل دهد و شما هم بدون جدال و درگیری با همان سعه صدری که در آموزه‌های دین می‌شناسید، از مسائل عبور کنید. ولی طوری نباشد که شخصیت‌تان شخصیت مخالف ازدواج قلمداد شود. موفق باشید

34472
متن پرسش

سلام و عرض ادب: این درگه ما درگه نومیدی نیست ، صد بار اگر توبه شکستی باز آی. استاد ببخشید که مزاحمتون شدم. بنده از اون آدمهایی هستم که همش در حال گناه کردن هستم، بعد از گناه سخت پشیمان میشم استغفار می‌کنم، ولی بازم گناه می‌کنم، و بخاطر اینکه خدا فرموده از درگاه من ناامید نباشید بازم استغفار می‌کنم، ولی انگار دارم خدا رو مسخره می‌کنم، بنده سیر مطالعاتی شما رو هم گوش میدم، موقعی که احساس می‌کنم از لحاظ معنویت دارم به سوی خدا سیر می‌کنم، بازم تسلیم هوای نفس میشم. واقعاً از این وضع خودم خسته شدم، به خودم میگم یا بشو رومی روم یا زنگی زنگ، استاد یه راهنمایی به بنده حقیر کنید که بتونم از بند گناهان و نفس اماره نجات پیدا کنم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به این آیه فکر کنید که شیطان در جواب حضرت حق می‌گوید: «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ» حتماً در راهی که آن راه به سوی تو ختم شود، می‌نشینم و سعی می‌کنم انسان‌ها را از آن راه منصرف نمایم. با توجه به این امر در نظر بگیرید که قصه هر رونده‌ای آن‌گاه که به سوی حضرت معبود در حرکت است، گرفتارشدن به این نوع گناهان است، برای آن‌که از ادامه مسیر مأیوس شود و با توبه، آری! با توبه، شیطان را باید مأیوس کرد و از شرّ گناهان آزاد شد. موفق باشید

34471
متن پرسش

سلام استاد عزیز: خدا قوت. استاد چیکار کنم من با هیچ کس صلاح نمیرم، با خانواده، با همکاران، با همسرم و.... هرکسی که با من در ارتباط هست باهاشون دعوا دارم، همیشه اعصابم خورده، خیلی دقیق و نکته سنج هستم و اگر یه ذره ببینم کسی داره بهم ظلم میکنه سریع واکنش نشون میدم و کارم رو با دعوا پیش می‌برم. بخاطر همین هم با کسی صلاح نمیرم. بخاطر همین همش دارم شغل عوض می‌کنم و تا الان نزدیک به ۳۰ شغل عوض کردم. کتاب معرفت نفس شما را هم خوندم ولی تاثیر نداشت. بعضی ها میگن با مزاجت رو معتدل کنی. لطفاً راهنمایی بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همواره به وجه انسانیِ انسان‌ها نظر کنید زیرا آن‌ها حتی آن موقعی که اشتباه می‌کنند، در وجه انسانی خود به دنبال حقیقت‌اند. یکی از نکاتی که در دستورات دینی بدان تأکید شده، «اغماض» است نسبت به اعمال انسان‌ها، به‌خصوص اغماض نسبت به اعمال مؤمنین، زیرا اراده اصلی انسان‌ها، اراده به سوی حق است و در همین فضا بحث «تغافل» یا نادیده‌گرفتن ضعف‌های افراد به میان می‌آید. از  حضرت علی (علیه السلام)  داریم که: «وَ إِنَّ الْعَاقِلَ نِصْفُهُ احْتِمَالٌ وَ نِصْفُهُ تَغَافُلٌ» به درستی که نیمی از رفتار عاقل تحمل و نیمی از رفتار او نادیده‌گرفتن است و یا می‌فرمایند: «أشرَفُ أخلاقِ الكريمِ تَغافُلُهُ عَمّا يَعلَمُ» برترین اخلاقِ انسان بزرگوار، نادیده‌گرفتن آن چیزی است که می‌داند. امری که در شهید حاج قاسم سلیمانی به وضوح ملاحظه می‌کردید و برای ادامه انقلاب اسلامی نیاز داریم این روحیه را در جامعه و در خود رشد دهیم به همان معنایی که اقیانوس، آب‌های گِل‌آلود را در بر می‌گیرد و آلودگی‌های آن را فرو می‌گذارد و آب را در آغوش می‌گیرد. موفق باشید

34470
متن پرسش

أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ. سلام علیکم. با توجه به آیه ی شریفه ای که می فرماید «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا» در عصر کنونی که به ظاهر دست ما از وجود مبارک رسول اکرم صلی الله علیه وآله کوتاه است، کاربردی کردن این آیه چگونه محقق می شود؟ منظور اینکه «جَاءُوكَ» در زمانه ی ما چگونه مصداق پیدا می کند و «چگونه» و به نزد چه کسی باید مراجعه کنیم؟ (با توجه به اینکه ممکن است انسان روزانه چندین بار به نفس خودش ظلم کند)

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: خدا می‌داند با رجوع به شریعت محمدی «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» و رعایت آن، اگر با همان نیّتی باشد که در آیه مذکور می‌فرماید، به همان نتیجه‌ای می‌رسید که گویا به سوی رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» جهت جبران ظلم‌هایی که به نفس خود کرده‌اید، رفته‌اید. و چه اندازه زیبا به گفته سؤال شماره 34469 «توبه»، وجود انسان را با خدا آشتی می‌دهد و می‌یابیم چه اندازه حضرت معبود نسبت به توّابین گشوده بوده و آغوش خود را باز نگه می‌دارد. موفق باشید

34469
متن پرسش

*این متن به همت جمعی که شما با متن (دهه هشتادی و هزاران امید و حضور و صد ها ابهام و سوال) آنان را مورد خطاب قرار داده بودید نگاشته شده که در صددند در ایام البیض امسال حول پاسخ شما صحبت کنند: بسمه تعالی السلام استاد عزیز در فرصت قبل اگرچه برای اثر پذیری کمی حوصله به خرج دادیم اما غمی نیست حالا که هم صحبتی شیرین و یاری دلسوخته در بر داریم تا در کشاکش و ناملایمات به آغوشش پناه ببریم. در مجال قبلی ، ما از آینده ای موعود گفتیم و شما از اکنونی « نه هنوز» و البته هنوز دل های ما در عذاب میان تضاد هاست. به هر روی اگر از برزخ وجود ما و هزار تضاد و صد گله اش بگذریم به هم داستانی و تاریخی می رسیم که با هیچ تلاش و تغییری قابل انفصال و فراموشی نیست: اکنون نه هنوز ما و انقلاب؛ و آینده این مملکت که آن را به آیینه جان خود می بینیم. پس چه ماوا و پناهی از این عذاب هست وقتی اکنون و آینده ما به داغ این انقلاب گره خورده است؟ اما بعد ... تغیرات اساسی اند و نا گزیر و ما هم اگر در طلبش نباشیم عقب مانده ایم و دورافتاده، و چه خوش تغیراتی هستند آنان که وجود آدمی را با توبه آشتی می دهند اما دل سوخته و سینه شرحه شرحه که تغییر نمی کنند. آری استاد عزیز شما ابتدای مسیری مهجور بودن را سبب همذات پنداری میان خود و ما می دانستید و ما اکنون اسباب لایتغیر را دلیل نزدیکی می‌دانیم. ما با تکلف های زبان شما گهگاه که تضاد میان آنچه در دل دارید و آنچه بر زبان جاری می شود، آشناییم. ما درک می کنیم چشمی همواره گریان و چشمی همواره امیدوار داشتن چگونه است؟ ما هم در بیابان‌های جنوب گمشده ای داریم که از به خاطر آوردن آن ناتوانیم. ما هم از بعضی تمایلات و بعضی دردهای هم نسلی هایمان سر در نمی آوریم. آری این دنیا نفس ما را هم بریده، آسودگی را حرام و ایستادن را بسی نا ممکن ساخته است؛ اما چه باک، که چاره‌ای جز به کمین نشستن وقت نیست. آری این ها چیز هایی است که هیچ گاه تغییر نمی کند.

ابنای روزگار به صحرا روند و باغ         صحرا و باغِ زنده دلان کوی دلبر است

 جان می‌روم که درقدم اندازمش زشوق           در مانده ام هنوز که نزلی محقر است

 استاد عزیز قرارمان با دوستان این شده که ایام البیض را با هم بسوزیم، باشد تا نفسی دیگر برای سازهای ناکوکمان پیدا کنیم. از شما طلب دعا و حلالیت داریم. یا علی جمعی از دهه هشتادی ها

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: از ایّام البیض گفتید، یعنی از فرآیندی که منجر به هرچه بیشتر روشن‌شدن مأوایی است که گم شده است. ولی با روشنی‌گاهِ ایّام البیض که در نزد خود حاضر می‌شویم، برقی زده می‌شود تا حضور خود را در جهانی بس گسترده و در عین حال در افق‌های دور، جستجو کنیم. - باید توجه کرد که مشغول‌شدن به امور محسوس، حجاب درک بیشتر حقیقتِ خود می‌شود، حقیقتی که همواره در معرض الهام فجور و تقوای خود می‌باشد تا در مراقبه‌ای حضوری و زنده، حق را از باطل تشخیص دهد و بیش از پیش به خودش و بنیادش نزدیک گردد. این‌جا است که جایگاه تذکرات دینی برای دوری از حُبّ دنیا معلوم می‌شود، زیرا با حبّ دنیا انسان از حقیقت خود فاصله می‌گیرد و ایّام البیض یعنی فضایی که معنای ظلمات حبّ دنیا را برای‌مان روشن می‌کند. چه زیبا از چشمی همواره گریان و همواره امیدوار سخن به میان آوردید. خدا می‌داند این دو، قصه یک «حضور» است و لذا با اشک‌ها، قلب انسان طلبِ خود را به میان می‌آورد و با «امید»، آری! و با «امید» به خودآگاهیِ حضوری برتر می‌اندیشد. این‌جا است که می‌فهمیم ما چه اندازه در این تاریخ از طریق شهدا به وجدان توحیدی تاریخ خود نزدیک شده‌ایم و به قول شما در این حالت، ما را چه باک! چه چاره‌ای جز به کمین‌نشستنِ «وقت». یعنی «در جهان جنگ این شادی بس است/ که برآری بر عدو هر دم شکست». این‌جا است که به آینده‌ای، آری! به آینده‌ای نظر می‌کنیم که هنوز در ابتدای آن هستیم و اگر «هنوز نه»، هزار امیدواری در همین آینده‌ای است که امروزِ ما را این‌چنین زیبا کرده است و سیاه‌رویی را بر پیشانی کسانی نگاشته است که از بیرون و درون متوجه آن آینده که بشر، معنای خود را می‌یابد؛ نیستند. موفق باشید.

       

34468
متن پرسش

با سلام خدمت شما استاد بزرگوار! آیا حقیقت دارد که تفکیکی ها هم به عین الربط بودن مو جودات اعتقاد دارند؟ با تشکر!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به انکار مطلق آن‌ها نسبت به هر تفکر فلسفی، مسلّماً عین الربطی که در فلسفه صدرایی مطرح است، مدّ نظر آن‌ها نمی‌تواند باشد. موفق باشید

34466
متن پرسش

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز: در پاسخ به پرسش شماره 34351 فرمودید که «گویا با حاج قاسم همان تاریخ تکرار شد که چگونه بعضی به اصطلاح روشنفکران، او را نه تنها به چیزی نگرفتند حتی انکار می کنند و در سالگرد شهادت او کلامی در رسانه ها و روزنامه هایشان بر زبان نیاوردند.» و به عبارتی این دسته از افراد را دوروها و منافق های این زمانه عنوان کردید، حال سوال من این است که دکتر داوری کجای این داستان ها قرار می گیرد که پس از گذشت ۳ سال از شهادت سردار، حتی اشاره کوچکی نیز به آن اتفاق نکردند! کانه اصلا چنین اتفاقی رخ نداده است و حتی حاضر نیستند نه به جهت بزرگداشت بلکه به عنوان یک پدیده به آن بپردازند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به نگاه آقای دکتر داوری به انقلاب اسلامی و این‌که به قول خودشان در صحبتی که چند سال پیش در خانه مشروطه اصفهان داشتند، به آینده انقلاب، امید فراوانی دارند برای ظهور متفکران و شاعران بزرگ. و در نشستی که سال گذشته در فرهنگستان در خدمت‌شان بودیم به بنده می‌فرمودند من و شما هرگز نمی‌توانیم از انقلاب دست برداریم. می‌ماند که ایشان یک شخصیت رسانه‌ای نیستند که مثل رسانه‌ها از ایشان انتظار داشته باشیم چرا در مورد حاج قاسم سخنی نگفته‌اند؟ موفق باشید

34465
متن پرسش

عنه عليه السلام: «خُذِ الحِكمَةَ مِمَّن أتاكَ بِها، وَ انظُرْ إلى ما قالَ، و لا تَنظُرْ .حديثإلى مَن قالَ» حديث امام على عليه السلام: «حكمت را از هر كه برايت آورد فراگير و بنگر كه چه گفت و منگر كه گوينده كيست؟» سلام مگر هر کسی می تواند حکمت را منتقل کند؟ مگر حکمت موضوعی مقدس و در دست پاکان نیست؟ ممنون

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! ولی در فرهنگ بعضی از ملت‌ها ما شاهد حکمت‌‌هایی بوده و هستیم. و در همین رابطه از پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» داریم که: «اُطْلُبُوا اَلْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ». نمونه آن متن‌های اوپانیشادها می‌باشد که سابقه شانزده قرن قبل از میلاد دارد که وقتی برای علامه طباطبایی خوانده بودند، ایشان فرموده بودند ما هم همین‌ها را می‌گوییم. موفق باشید

34464
متن پرسش

سلام علیکم استاد گرامی: آیا یقین خواستن همان رسیدن به توحید است؟ راه رسیدنِ به توحید و یقین چیست؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در مسیر باور به خداوند و به حقایق غیبی، انسان‌ها می‌توانند با رعایت دستورات شرع، آرام‌آرام به مرحله‌ای برسند که با تمام وجود، باورهای معنوی آن‌‌ها در قلب و روان‌شان به ظهور آید و این مرحله، مرحله یقین است نسبت به آن باورها. موفق باشید

34462
متن پرسش

یا محبوب! عرض سلام خدمت استاد عزیز‌: آیه ای در قرآن هست که اشاره به این دارد که اگر به مشرکان دست یافتید مردان آنها را بکشید و زنان را به کنیزی ببرید اگر این آیه درست است چرا باید داعش را سرزنش کنیم و اگر بگوییم جهاد ابتدایی مخصوص معصوم است چرا امام نظر به جهانی شدن انقلاب با جنگ را داشت؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چنین نیست. آری! قرآن می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياء» (ممتحنه/۱) ای مؤمنین! دشمنان مرا و دشمنان خودتان را که همان دشمنان انسانیت باشند، دوست نگیرید. و در این رابطه است که اگر با دشمنی خود به شما حمله کردند معلوم است که باید مقابله کرد. و حال که مردان مشرک به جهت تجاوزشان به حریم مسلمانان کشته شدند، با زنان آن‌ها می‌توانید ازدواج کنید. ولی در همان سوره در آیه ۸ می‌فرماید: «لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطينَ» خداوند شما را از کسانی‌که با شما در رابطه با دین‌تان مقاتله و مبارزه نکرده‌اند و از شهر و دیارتان خارج ننمودند، نهی نکرده است که با آن‌ها با عدالت رفتار کنید و خداوند آن‌هایی که با عدالت رفتار کنند – حتی با مشرکین- دوست دارد. موفق باشید

34461
متن پرسش

با سلام خدمت شما استاد عزیز: نظر شما را در مورد این برداشت می‌خواستم. حضرت موسی علیه السلام از اولین پیامبرانی هست که علیه یک تمدن قیام کردند و انقلابشان به ثمر نشست، خداوند به قوم بنی‌اسرائیل نظر خاصی داشت و تمدن‌سازی را به عهده آنها گذاشت، آنها را به واسطه انقلاب‌شان بر تمام عالمیان برتری داد، ولی خود بنی‌اسرائیل متوجه موقعیت خود نبوده و ظرفیت‌های خود را نادیده گرفتند و به جای تمدن‌سازی که خدا به عهده آنها گذاشته بود، زندگی عادی را در پیش گرفتند. بنی‌اسرائیل، به جای اینکه از احوالات غیبی برای تغذیه زندگی خود استفاده کنند به زندگی زمینی و اقتصادی روی آوردند، به همین خاطر خواسته‌های خود را که اغلب آن خواسته‌ها اقتصادی بود را به صورت گاو در آوردند، گاو نماد اقتصادی بود که فرعون زمانه حضرت یوسف علیه السلام در خواب دید. ولی چون قوم حضرت موسی علیه السلام در خواسته‌های زمینی خود عجله داشتند آن را به صورت گوساله درآوردند، «عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ» و از سامری خواستند خواسته‌های آنها را محقق کند، سامری با توانایی که داشت، خواسته آنها را تحقق بخشید و گوساله زنده شد. حضرت موسی علیه السلام پس از بازگشت خود از کوه طور، چون می‌دانستند ضعف بنی‌اسرائیل چیست برای هدایت آنها دستورات فرهنگی را از خداوند دریافت کرده بود، ولی قوم عجول زودتر به انحراف افتادند، نماد اقتصادی آنها را آتش زد و دستور قتل کسانی که این تفکر را داشتند را صادر کردند، تا این تفکر در بین انقلابی‌ها رشد نکند ولی موفق نشد، خداوند برای عبور بنی‌اسرائیل پیغمبر دیگری را فرستاد که آنها را از روحیه زمینی عبور بدهد. حضرت عیسی علیه السلام برای عبور آن قوم، نماد پرنده را به صورت گِل درست می‌کرد و به آن می دمید و آن پرنده زنده می‌شد و می‌پرید. پرنده، همان روحیه شهادت طلبی است در تقابل با فرهنگ دنیاطلبی. حواریون پرنده‌هایی بودند که با شهادتشان می‌خواستند قوم‌شان را از روحیه اقتصادی عبور دهند ولی چون نتوانستند، خود حضرت عیسی علیه السلام هم پریدند و به آسمان رفتند. پس از انقلابِ پیامبر بزرگ اسلام، حضرت علی علیه السلام مأمور به کشتن این افرادی شدند که با روحیه خود، انقلاب آن حضرت را به انحراف می‌کشاندند، ولی این روحیه در بین مسلمانان هم رخنه کرد و آنها هم زندگی زمینی را بر زندگی قدسی ترجیح دادند. امام حسین علیه السلام مأمور شدند با خانواده خود فرهنگ پریدن را به جامعه بازگردانند، و پریدن عاشقانه را سرلوحه عشاق قرار دهند. و باز در انقلاب حضرت روح الله خمینی «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه»، مردم دچار زندگی زمینی شدند، شهدا در جنگ تحمیلی و مدافعان حرم بخصوص شهید حاج قاسم«رحمت‌الله‌علیه» و شهدای امنیت شروع به پریدن کردند تا دوباره انقلابیون راه فراموش‌شده را پیدا کنند. فرهنگ شهادت، همان کبوتر حضرت عیسی علیه السلام است، و به گفته رهبر معظم انقلاب «حفظه‌الله‌تعالی»: «زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.»

آیا می‌توان چنین برداشتی از مسیر تاریخی انبیاء «علیهم‌السلام» داشت و شهادت را این‌گونه معنا کرد که بیان شد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نگاه خوبی است. از آن جهت که «پرنده»، نوعی اشاره به روح انسان است با وجهِ مجرد آن روح. و در شهادت شهدا آنچه به صحنه می‌آید وجه مجرد و روحانی انسان‌ها می‌باشد و شهدا با عمل خود، وجدان تاریخیِ یک ملت را بیدار می‌کنند تا ابعاد معنوی انسان بر ابعاد مادی او غلبه کند. موفق باشید  

34460
متن پرسش

سلام علیکم و رحمه الله: بین آیت الله جوادی آملی (روحی فداه) و امام خامنه‌ای (ارواحنا فداه) کدام یک اعلم تر هستند و شایسته‌ی مرجع تقلید شدن برای ما هستند؟ آیا به دلیل اینکه امام خامنه‌ای ولی‌امر مسلمین هستند برای تقویت پایگاه ایشان باید از ایشان تقلید کنیم یا دلایل دیگری دارد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: هر دو عزیزان که فرمودید بزرگوارند. اگر اعلم‌بودن را نسبت به مسائل روز هم در نظر بگیریم، مسلّماً حضرت آیت الله خامنه‌ای «حفظه‌الله‌تعالی» از نظر بنده اعلم می‌باشند. موفق باشید

34458
متن پرسش

با سلام: خدا قوت. امیدوارم عمر طولانی با برکت از خاصان امام زمان باشید. در قران کریم آیه مشهور داریم که تقریبا به این محتوا که برو در خلقت بنگر آیا نقصی در خلقت می بینی انقدر چشمت خسته می‌شود و بی نتیجه باز می گردد. ولی با عرض معذرت نعوذ بالله برای من خیلی سوال پیش می آید که اگر نظام خلقت احسن هست پس چرا بنده با دیدن خلقت خداوندی بعضا چیزهایی به ذهنم می رسد که مثلا فلان جا اگر اینطور و یا آنطور بود خیلی بهتر بود با وجودی که خداوند قدرتش بی انتهاست پس چرا من بنده ضعیف می توانم به نظام خلقت اللهی ایرادهای منطقی و عقلانی زیادی بگیرم. مثلا یک نمونه کوچکش را مطرح می کنم. بنده خیلی فیلمهای حیات وحش را دوست دارم حیوانات جالب و دیدنی در جنگل ولی بعضی اوقات صحنه های بسیار درد ناکی از حیات وحش نشان می‌دهد که طاقت دیدنش را ندارم. بطور مثال بچه آهویی که ماری دور بدنش طنیده شده در همان حال نیز کفتارهایی دارند زنده زنده تکه تکه اش می کنند. و یا بو فالوای که در حال زایمان است و گرگها دوره اش کرده و هنوز بچه به دنیا نیامده می خواهند شکارش کنند. چنین صحنه هایی در نظام احسن چه توجیهی دارد؟ آیا خداوند با آن مهربانیش نسبت به مخلوقاتش و قدرت بی انتهایش نمی‌شد که نظام خلقت طوری باشد که این همه خشونت و کشتن در دنیای حیوانات نباشد و به شکل بهتری شکمشان سیر می‌شد؟ سپاس از پاسخگوییتان. خدا بر توفیقاتتان بیفزاید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که شما متوجه هستید و مرحوم شهید مطهری در کتاب «عدل الهی» می‌فرمایند حقیقتاً نظام عالم، نظام اَحسن می‌باشد. می‌ماند که به گفته جنابعالی چنین صحنه‌هایی را چگونه توجیه کنیم؟ آیا واقعاً همه ابعاد صحنه را دوربین این افراد به ما نشان می‌دهند؟ در حالی‌که صاحب‌نظران به حیات وحش معتقدند نظام جنگل به طور معجزه‌آسایی منظم است. به طوری‌که آن چیزی از صحنه خارج می‌شود که برای ادامه حیات جنگل لازم است. به نظر می‌آید ما با این نوع صحنه‌هایی که دوربین‌ها نشان می‌دهند، همه پدیده را در نسبت با کلیت محیط آن‌ها نمی‌بینیم. موفق باشید

34457
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: حلول ماه مبارک رجب المجرب را به شما تبریک عرض می‌کنم. ۱. در این ماه دعاها  و نماز هایی وارد شده اگر مقداری از آنها را خوندیم و نتوانستم تمام ماه روزه بگیریم چون فرمودند وارد این دین اگر بشویم با رفق مدارا باید باشد. ۲. برای فهم بیشتر این دعاها باید چه کنیم؟ ۳. -سوال سیاسی داشتم در این اغتشاشات اخیر من بجز گریه و ناراحتی هیچ کاری نکردم. فقط دلم به حال آن روحانی بی گناه سوخت و نیروی امنیتی بی گناه کشته شدند به دست این یزیدیان وشمر خولی سنان زمانه بودند اینها حرام لقمه حرام زاده بودند. حالا در این شرایط فتنه وظیفه ما مردم عادی چیست؟ آیا باید ما هم برویم در صحنه دفاع کنیم؟ ولی ازاین فتنه گران خیلی می ترسیدم ولی در دلم آرزوی شهادت دارم و این روایت شامل حال این فتنه نبود چون من این جور فکر می کنم یکی عالم متهک و جاهل متنسک بود دو طایفه کمر پیامبر را شکسته اند یا اینکه عالمان بد عمل کردند یا اینکه امرا بد عمل کردند. الناس اعلی ملکهم چون زورشان به آنها نرسید تلافی را تو سر مردم و روحانی درآوردند و خواص بد حرف زدند ابوموسی اشعری زمانه، حسن کلید نباید حرف می زد، بد حرف زد و دیر و خاتمی همین طور چون هیچ کدام از مردم از دست روحانی راضی نیستند و به او چیز می گویند. تو قضیه بنزین و فتنه تو برجام لعنتی، تو بی سی لعنتی، تو قضیه واکسن در تاریخ ثبت شد، تو پیشانی ماند، در تاریخ ثبت شد این دولت ننگین سیاه که داشت. آقای سید حمید روحانی گفتند دولت حسن کلید دولت مثل خلفا عباسی وبنی امیه عمل کرد عوضی توسرش بزند برای بنزین اظهار بی اطلاعی کرد، مردم رو عصبانی کرد، یکی از کارهای که کرد مردم را از انقلاب و انقلاب را از مردم جدا کرد، ولی خلاصه  به این ملت شهید داده ظلم کرد، دست با این اجنبی ها دست داد و به سردار سلیمانی توهین کرد، به رهبری توهین کرد، علیه لعنه نسبت ناروا به اهل بیت داد و بدعت گذاشت که خود مقام معظم رهبری به اعتراض برخاست مقایسه کرد مذاکره با آمریکا را و گفت حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام با عمر سعد علیه لعنت بند و بسط کرد و کنار آمد، با کدخدا بست و ده چاپید و دل رهبری را خون کرد و رهبری از اینها راضی نیستند. من نظرم این هست حضرت آیه الله امام خامنه‌ای نسبت به مرحوم رفسنجانی و خاتمی و روحانی و موسوی نظر منفی دارند، رفسنجانی تهمت بزرگی به آقای کروبی زد و با کمال بی شرمی و بی حیایی نسبت بدی داده که زنی بچه بغل می‌رود این ور و آن وراز کروبی هست و آن را رها کرد رفته، اینها سید حمید روحانی گفته تهمت به رفیق ۷۰ ساله اش زد به خاطر اینکه انتقاد کرده از ایشان به هم زندانیش این جور زجرش داد، مثل یک دیکتاتور مثل صدام عمل می کرد و غرور او باعث شد به این وضع دچار شود و موسوی آقای کروبی را مسخره می کرد و موسوی اصلا اعتقاد به روحانیت نداشت، فراماسونی و التقاطی بود و این شهید دیالمه گفته من هم از وقتی از حجت الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی زیارتی که تاریخ نهضت امام سلام علیها را نوشته شنیدم دیدم نسبت به اینها بد شده، قبلاً زیاد قبول نداشتند اینها را رفسنجانی مردود نظام بود به خاطر فرزندانش، به خاطر اینکه بی بی سی و جبهه ملی نهضت آزادی از او حمایت کردند، به خاطر اینکه برجام را تحمیل ملت کرد، فیضیه شعارهای خوبی دادند این گفته امام هست مذاکره حرام هست، ای آنکه مذاکره شعارت استخر فرح در انتظارش و غیره... حالا با این تصاویر چه سرنوشتی برای انقلاب و نظام می شود و وظیفه مادر مقابل اینها چیست؟ و این خواص نآگاه  و بی بصیرت، دوست نادان و دشمن دانا و مردم بی آگاه باید چه کرد؟ هر اینتر اشغال گفت مردم خواص دیکته کردن و اغتشاشگران تبل رسوایی زدند «و مکرو و مکرالله و الله خیر ماکرین» دیری نپایید رسوا شدند، ننگ ابدی در دنیا و آخرت برای خودشان خریدند ولی تمام برای این بود دولتی سر کار آمد انقلابی و جهادی برای همین می خواستند این ام قرا را از ریشه بزنند ولی این دفعه نتوانستند رسوا شدند. عرض خود می برند و  زحمت به ملت می دارند. ببخشید خیلی اطاله کلام کردم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. و ۲. به هر حال «آن‌قدر ای دل که توانی بکوش» در مورد دعا نیز شرح ادعیه و تأمّل روی معانی آن در تعالی روح انسانی بسیار مؤثر است. می‌توانید به «شرح دعای توقیع شریف در ماه رجب» در کانال مطالب ویژه رجوع فرمایید.  https://eitaa.com/matalebevijeh/12757 3- به این فکر کنید که رهبر معظم انقلاب چگونه با درایت و صبر استراتژیکی خود بدون درگیری مستقیم با افکار انحرافی بعضی‌ها که خود را به انقلاب تحمیل کرده بودند، انقلاب را از آن‌ها عبور دادند و بحمدلله نظام جمهوری اسلامی هر روز بهتر از روز قبل در حال عبور از تنگناهایی است که موجب ایجاد مشکلات برای مردم شده است. موفق باشید

34456
متن پرسش

سلام خدمت استاد گرامی: بنده سواد کلاسیک دینی ندارم. اما مدتهاست به یک باوری رسیده ام که خواستم نظر جنابعالی را در این زمینه جویا شوم. به ما گفته شده که پیامبر مکرم اسلام (ص) خاتم پیامبران است و بنده هم این را باور دارم اما بنده فکر می‌کنم که دینی که ما اکنون به صورت رسمی به آن پایبندیم آخرین دین نیست در واقع پیامبر اکرم غیر از این دین رسمی دین دیگری را هم برای بشریت آورده اند و اما دلایل این سخن ۱. گفته شده که سلمان عقایدی دارد که اگر به ابوذر عرضه کند ابوذر وی را تکفیر خواهد کرد ( پس این می‌طلبد که ما از دو دین صحبت کنیم) ۲. شنیده‌ام که یکی از اصحاب امام محمد باقر (ع) گفته است امام علیه السلام هزاران حدیث به من فرموده‌اند که من اجازه نقل عمومی را نداده‌اند (پس این می‌تواند دلیلی باشد که حداقل دین دیگری با پیروان دیگری وجود داشته باشد) ۳. ما شخصیتی داریم مثل ابن عربی که برخی وی را تکفیر و برخی وی را تقدیس می‌کنند که در هر دو گروه هم علمای بزرگی وجود دارند (و این می‌تواند نشانه‌ای از وجود دو دین باشد) ۴. همینطور شخصیتی مثل مولوی _ مثل ملاصدرا_ مثل علامه طباطبایی _ مثل سید علی قاضی و... که چنان اختلافات در موردشان شدید است که گویی ما با بیش از یک دین طرفیم. البته بنده گمانم می‌کنم پیامبر اکرم دو دین آورده‌اند که لازم و ملزوم یکدیگرند ولی مخالف هم نیستند آیا واقعاً اینگونه است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! همان‌طور که می‌فرمایید حقیقتاً شریعت محمدی «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» ظاهری دارد و باطنی، و اتفاقاً در این زمانه آنچه نیاز بشر جدید است حاضرشدن در ظاهر و باطن شریعت است تا انسان ابعاد متعالی و درونی خود را باز یابد. باید توجه کرد که مشغول‌شدن به امور محسوس، حجاب درک بیشتر حقیقتِ خود می‌شود، حقیقتی که همواره در معرض الهام فجور و تقوای خود می‌باشد تا در مراقبه‌ای حضوری و زنده، حق را از باطل تشخیص دهد و بیش از پیش به خودش و بنیادش نزدیک گردد. این‌جا است که جایگاه تذکرات دینی برای دوری از حُبّ دنیا معلوم می‌شود، زیرا با حبّ دنیا انسان از حقیقت خود فاصله می‌گیرد. موفق باشید

34455
متن پرسش

عرض سلام و ارادت: استاد بزرگوار می خواستم نظرتون را در مورد ورزش یوگا بدانم آیا به عنوان صرفا یه ورزش میشه در باشگاه انجام داد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با توجه به مطالعاتی که بنده نسبت به «یوگا» داشته‌ام به نظر می‌اید همان‌طور که جنابعالی متوجه شده‌اید به عنوان یک ورزش و با نظر به تمرکزاتی که در آن هست، قابل استفاده می‌باشد. ولی بعضی از تئوری‌هایی که در آن مطرح است بیشتر، توهّمی است که ما نباید معطل آن باشیم. موفق باشید

34454
متن پرسش

یا محبوب! سلام و رضوان خداوند بر شما باد. ببخشید استاد من کتاب روزه دریچه ای به عالم معنا رو خوندم و به واقع لب کلام رو دیدم که روزه چه تاثیر شگرفی داره. می‌خواستم بپرسم اگر به هر دلیلی نتونیم روزه بگیریم و بخوایم اون جان سازی که در کتاب گفتید رو داشته باشیم (عقل و جان هر دو بگوید خدا) میتونیم هر روز به نیت روزه، سحر مختصر غذایی بخوریم و برای مواقعی که نمیشه روزه گرفت خوردن مختصر غذایی در وعده ی ظهر و نهاتا باز افطار در شب مطلوب حاصل میشه؟ چون روزه نگرفتن و کنترل هوس خوردن سخته و با این برکاتی که ذکر کردید و برکاتی که به عنایت حضرت محبوب شاهد بودم اصلا بر آن شده ام تا ایامم بر روزه باشد یا حداقل اگر روزه نیست شبیه ترین به آن باشد و آن شور دعای سحر و لک صمنای افطار را ره مطلوب کنم آیا ممکن است؟ به راستی که خوش گفت مولوی که با یک لقمه اضافی چشم دل کور می شود ـ آه بر آن چند چند لقمه های اضافی و حجاب های دوباره نیست شده و دور کننده آه!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: با همه خوبی‌های روزه، جوانان نباید نسبت به خود سخت‌گیری کنند تا نفس ناطقه‌شان اذیت شود. همین‌که جوانان مواظب خوردن‌های خود باشند که پرخوری نکنند، رویهمرفته ادب ماه رجب را که ماه گسترده‌شدنِ رحمت الهی است؛ رعایت کرده‌اند. در این ماه می‌توان گفت از طریق تأمّل بر دستورات این ماه «آن‌قدر ای دل که توانی بکوش». موفق باشید

34453
متن پرسش

با عرض سلام خدمت شما استاد بزرگوار! یک سوال دارم، امیدوارم با سعه صدرتان پاسخ بفرمایید. سوال اول: در فلسفه طبق ضرورت علی و معلولی، علت و معلول هیچ گاه از هم جدا نمی‌شوند. خدا هم علت عالم است. نتیجه آنکه خدا و عالم هر دو قدیم هستند. در حالیکه در احادیث در حد توا ترمی گوید که عالم خلق لا من شی است. لطفا بفرمایید که این تناقص بین وحی و عقل را چگونه حل می فرمایید. با سپاس!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! نسبت وجودی که بین علت و معلول هست، یک بحث است که البته همان‌طور که می‌فرمایید معلول چیزی نیست جز ظهور و تجلیِ علت. ولی در عالَم حرکت، همان‌طور که جناب صدرا در بحث «حرکت جوهری» می‌فرماید ذات حرکت طوری است که مرحله قبل آن مقدمه مرحله بعد آن می‌شود و بدین لحاظ خلقت، به عنوان امری زمانی و حادث معنا می‌دهد و به همین جهت بحث خلقت مربوط به عالم ماده است. در حالی‌که در عالم غیر ماده یعنی عالمِ «امر» بحث خلقت و تدریج معنا ندارد. موفق باشید

34452
متن پرسش

با عرض سلام خدمت شما بزرگوار: من هنوز خیلی با شما آشنا نیستم. فقط یکی از دوستان در رابطه با کتاب جایگاه رزق در جهان هستی مطالبی را ارائه دادند آیا رشته ای مثل رشته حسابداری در دین قابل توجیهه؟ حسابداری اول از همه برای نظم دادن به حسابهاست که این قسمتش شاید قابل توجیه هست و خیلی نیاز به علم حسابداری نیست چون با نرم افزارهایی که الان وجود داره همش بدون علم حسابداری قابل محاسبه است. ولی در قسمت دوم که الان درس خواندن در دانشگاه بیشتر با این هدفه. نظرتان راجع به این رشته چیه؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مدیریت درآمد مالی یک امر عقلانی و دینی است و علم حساب‌داری می‌تواند در این رابطه هزینه‌ها و درآمدها را معنا کند که در اصطلاح دینی به آن «تقدیر المعیشة» می‌گویند. به نظر می‌آید ما نیاز به این عقل داریم. موفق باشید

34451
متن پرسش

با سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد گرامی: از آن روی که دست تقدیر مرا تبدیل به شغل مشاور سلامت جسم افراد کرده، با مردمان زیادی روزانه ارتباط دارم و ناخوداگاه به مسائلی برمی‌خورم که ریشه در تفکرات آنها دارد. متاسفانه در بعضی برخوردها می‌بینم که افراد در طول زندگی به علت ناملایمت‌ها و بدرفتاری‌های برخی از مسئولین نسبت به اصل دین بدبین می‌شوند و بدتر اینکه با وجودیکه در خانواده‌های مذهبی بدنیا آمده و رشد کرده‌اند، با مطالعه‌ی کتبی که از آنها به «ممنوعه» یاد می‌کنند و معانی تحریف شده یا سطحی از قرآن (مثل نساءکم حرثٌ و مانند آن) دریافت کرده‌ و آنها را با انسان بی محتوا و لذت‌طلب غربی مقایسه می‌کنند، ذهن‌هایی بسته و تفکراتی متاسفانه شرک‌آلود و کفرآمیز برایشان ایجاد شده که پس از ساعت‌ها صحبت و مثال و دلیل و برهان باز از دری دیگر صحبت به میان می‌آورند و شبهه پشت شبهه... سوال من از شما استاد عزیز و فهیم این است که در این غوغای آخر الزمان که رسانه و قلم و زر و زور تلاش می‌کند که بر خیل مشرکان و کافران بیافزاید وظیفه‌ی ما برای تبیین و تاثیرگذاری روی چنین افرادی چیست؟ چه بسا تعداد این افراد زیاد است و شبهه‌ها و درست‌های آمیخته با غلط فراوان و گوشهاشان پر از کلمات و ذهن‌ها اما خالی از معانیست.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: عمده شکل‌دادن سبکی از رفتار است که باید افراد معتقد به اسلام و انقلاب از خود نشان دهند تا حکایت کند از خرد و اخلاق انسانیِ انسان‌ها. در این حالت است که انسان جدید متوجه می‌شود برای عبور از پوچی، چه راهی را باید انتخاب کند. در این فضا به جای جدال و طرح شبهه بیشتر، رفاقت‌ها جای خود را باز می‌کند که البته هنوز ما به جهت ضعف رفتارمان از یک طرف و تبلیغات منفی دشمنان‌مان در ابتدای این راه هستیم. موفق باشید

34450
متن پرسش

سلام وقت عالی بخیر: درباره همایش زنان تاثیر گذار که به همت خانم آقای رئیسی برگزار شد و در سکوت خبری سر پوش گذاشته شد، اگر نظری دارید بزرگواری بفرمایید حرفی خداپسندانه ارائه کنید که امان از آه مظلوم که بدون سرپوش تا خود عرش می‌رود و امان از مکر، که خداوند خود جوابش را به عهده گرفته و امان از رمی الله خدا را داد من بستان از او.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که متوجه شده‌اید برگزاری همایش زنان تأثیرگزار کاری بس حکیمانه و عالمانه بود. زیرا از یک طرف موجب رسوایی‌ دروغ‌های ماه‌های اخیر رسانه‌های استکباری شد و از طرف دیگر متذکر افق تازه‌ای شد که انقلاب اسلامی نسبت به زن دارد. همین‌طور که می‌فرمایید همین اندازه عرض کنم که بسیار تلاش کردند تا آن همایش را نادیده بگیرند، غافل از آن‌که آن همایش کار خود را کرد ولی انکار و ندیده‌انگاشتنِ آن‌ها، لکه سیاهی شد بر شخصیت مدعیان احترام به حقوق زن. موفق باشید

34449
متن پرسش

سلام خدمت استاد طاهرزاده: برداشت بنده از ابتدا این بود که دفاع شما از انقلاب اسلامی، دفاع از «ذات» انقلاب است. به عنوان نوری که از افق آینده همچون سرچشمه و خورشیدی به سوی خرابه ی تاریکِ تاریخِ امروزِ بشر تجلی کرده. تا راهِ رفتن به سویِ سرچشمه ی خورشید نمایان شود و در عصر یخبندان و ظلمات مدرنیته، راه بشر به سوی سرزمین سرسبز و زیبا و رنگارنگ توحید حقیقی گم نشود. با این نگاه، دیگر نوع نگاه ما به انبوه ِ مسائل و مشکلاتی که در کشور جاری است فرق خواهد کرد. و هرگز این ها را به پای انقلاب نخواهیم گذاشت. بلکه مسائلی هستند که انقلاب اسلامی با آن ها مواجه شده. هنر ما باید این باشد که بتوانیم در دل همه ی این مسائل با نگاهی «وجودبین» و آزاد از دوگانه سوژه و ابژه به ذات تاریخی و قدسی و ملکوتی این انقلاب نظر بیندازیم و همواره نسبت خودمان را با آن حقیقت ملکوتی تنظیم و برقرار کنیم. پس دفاع شما از انقلاب دفاع از حقیقتی است که از افق آینده، جهانِ کهنه ی مدرن را دربرگرفته برای ساختن تمدن و جهانی جدید و تازه. آه که چقدر آن تمدن هم دور و هم نزدیک است و این راه چقدر هموار و ناهموار است!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور که می‌فرمایید ما باید نسبت به انقلاب اسلامی و جهان مدرن، نگاهی تاریخی داشته باشیم و متوجه باشیم با انقلاب اسلامی در مواجهه با تاریخ مدرن، تاریخی شروع شده تا بشر جدید در عین حضور در جهان، متوجه معنای وجودی خود باشد. آری! در این مسیر با تنگناها و ندانم‌کاری‌ها و منفعت‌طلبی‌هایی از افراد روبه‌رو می‌شویم که البته باید از طریق همین انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی این مشکلات را رفع کرد. باز تأکید بنده آن است که با نگاه تاریخی به رخداد انقلاب اسلامی باید نظر کنیم. یکی از شاخصه‌های حاج قاسم در فهم تاریخی که با انقلاب اسلامی پیش آمده، آن است که متوجه می‌شود دیگر این تاریخ، همراه ما است و همه فعالیت‌های آن شهید بزرگوار را می‌توان در این راستا تحلیل کرد، هرچند می‌داند ایران در واقع دو کشور است؛ کشورِ زیباکلام‌ها و کشور آقای رئیسی‌ها. و هنر او مانند رهبر انقلاب آن است که اتفاقاً در همین کشور، به جهت ظرفیت‌هایی که انقلاب دارد با صبر استراتژیک به اهداف اصیل انقلاب فکر کند. با توجه به هوشیاری نسبت به ظرفیت‌های تاریخی انقلاب اسلامی و با رعایت چنان صبری، نه جریان استکبار دیروز توانست در سوریه پیروز شود و نه با کودتای هفتاد روزه «زن، زندگی، آزادی» توانست در ایران چیزی به دست آورد. موفق باشید          

34448
متن پرسش

خدایا مرا به دریای جنون خودت ببر ولی آنجا دستم را نگیر، رهایم کن، بگذار در دریای جنونت غرق شوم، من اصلا درد دیوانگیِ تو را دارم، این جنون طعم دیگری دارد. خدایا همه اش فدای یک لبخند شیرینت، همه آسودگی ساحل امن عقلم فدای یک لبخندت. خدایا به کسی نگو بگذار بین خودمان بماند ولی من تو را خیلی دوستت دارم؛ نگاه نکن به سربه هوایی و بی‌توجهی‌ام، نگاه نکن به این همه گناه و بدی‌ام؛ به عزّت و جلالت قسم که تو را خیلی دوستت دارم، کاش هر صبح چشمم که باز می شد اول از همه خیره در چهره تو بود، خدایا بگذار بگویند کافرم، دیوانه ام ، مجنونم، ولی به خودت قسم که بارها گرمای وجودت را حس کرده ام، گرمی دستانت را! خدایا عقل و استدلال راست می گوید که تو جسم نداری اما قلبم بارها گرمی دستان تو را چشیده! بارها لبخند و دلجویی تو را دیده، این عقل، خودش انگار بیشتر آدم را دیوانه می‌کند. خدایا راستی یک سوالی داشتم، یعنی خیال می‌کنم که سوالی دارم چرا که تو خودت سوال منی و جواب سوالم هستی، یعنی شاید خودت را در کالبد سوالی مثل یک برقی، مثل شهابی از خاطرم عبور می‌دهی و می‌گذرانی، خدایا من که از خودم چیزی ندارم؛ اصلا خودم هم چیزی نیستم که چیزی داشته باشم و گویا همه‌ سوال‌ها در واقع تو هستند که جلوه می‌کنی؛ یا شاید همه نوشته‌ها، همه شعرها. خدایا اگر کسی به مقام ثبات برسد و در ساحت بهشت قرار بگیرد می گویند با حوریان دمساز است اما چگونه کسی که تو را داشته باشد حاضر می‌شود حضور تو را کنار نهد و سرگرم حوری شود!؟ چه معامله اندوهبار و زیان باری! نکند که حوری هم خودت هستی؟ حتی اگر تو حوری نباشی باید آن‌وقت آدم‌ها دیوانه باشند که حوری بطلبند! خدایا! ببین همین کارها را می‌کنی که می‌گویم به میدان آمده‌ای تا دیوانه‌ام کنی، قربان عهدت بروم خدا، حالا که به میدان آمده‌ای کار را تمام کن؛ یکسره مرا دیوانه خودت کن! همه جانم را، همه ایمانم را، همه سامانم را، خدایا رهایم نکن که می‌میرم. خدایا مدتی است خیلی گرفتار دنیا شده‌ام، دنیا مثل غذای متعفنی است که کلی اسانس و چاشنی به آن زده‌اند تا لذیذ به نظر آید، وقتی می‌چشیم هم انگار لذیذ است، ولی آخرش کار خودش را می‌کند، اگر نکُشد، دست کم مریضمان می‌کند. خدایا! خیلی ادعایم می‌شد سر خودم، آب نبود وگرنه شناگر ماهری بودم، اما آنقدر دریای دنیا عمیق و بی‌سر و تَه است که حتی ماهرترین شناگر هم که باشی آخرش توان جانت کم می‌شود، خسته می‌شوی و اگر پناهی پیدا نکنی غرق می‌شوی. خدایا! حیف نیست وقتی اینهمه جا در آسمان برایم گذاشته‌ای در دریا غرق شوم؟ خدایا وحشتم گرفته از این دنیای سیاه و گود و بی‌ساحل، التماست می‌کنم که مرا برکش، خدایا حیف نیست وقتی تو را داشته باشم با گناه‌آلودگی‌ام؛ تو باشی و من با تو نباشم، خدایا مرا تنهایم نگذار، خدایا دیگر کم آورده‌ام از فرط کوتاهی‌هایم، آه مردم مرا دعا بکنید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: چه خوش است که حضرت محبوب آغوش می‌گشاید تا خود را به ما بشناساند و سپس رُخ برمی‌کشد تا ما را با سوز جدایی از او همچنان تنها بگذارد و در همین رابطه به ما گفته‌اند: «دلا بسوز که سوز تو کارها بکند».

قصه دل‌دادگی به حضرت محبوب، اتفاقاً بیشتر از دیروز قصه امروزینِ بشر جدید است با ظرفیت گسترده‌ای که دارد. بشری که جناب مولوی خیلی زودتر از امروز در فضای آن قرار گرفت و گفت:

آزمودم عقلِ دوراندیش را / بعد از آن دیوانه سازم خویش را

عقل، بندِ رهروان است ای پسر /  وان رها کن ره عیان است ای پسر

حال باز مائیم و جلوه او، و باز رُخ‌برکشیدنش، و ما و سوز حرمان او. این‌جا است که همراه جناب مولوی ندا سر می‌دهیم:

رحم کن برآن‌ که چون روی تو دید /  فرقت تلخ تو چون خواهد کشید

موفق باشید                        

34447
متن پرسش

سلام استاد طاهر‌زاده؛ وقتتون بخیر از کارما اطلاع دارید آیا حقیقت دارد یا نه؟ منظور من از کارما تقریبا تناسخ هست اما کارمایی که من میگم اینه وقتی ما میخوایم به این دنیا بیایم قراره تجربه زمینی شدن رو داشته باشیم وقتی بار اول به این دنیا میایم کارهایی نداریم بخوایم پس بدیم اما وقتی در دفعه های بعد با پا به این دنیا میزاریم زندگی خوب و بدمون، نتیجه زندگی قبلیمون اگه آدم خوبی باشیم زندگی بعد هم برامون خوبه اما اگه بد باشیم زندگی بعدیمون هم بد میشه. آخه مگه میشه یه بار به این دنیا بیایم این همه رنج و سختی و بدبختی بعد یه نفر دیگه در شرایط بهتر پا به این دنیا بزاره اینم میدونم نباید مقایسه کنم همه هم مشکلات خودشون و دارند. اما تکاملی که من میگم اینه به این دنیا میایم تا کامل بشیم خدا با به دنیا آوردن ما به این دنیا بهشت و جهنم رو برامون رقم میزنه آخه مگه میشه خدای به این مهربونی ما رو بندازه تو آتش داغ و سوزان جهنم؟ خواهش می‌کنم جواب من رو بدین یا من این همه سال اسیر خرافات اسلام شدم و الان آگاه شدم یا الان گمراه شدم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به هر حال این سخنان حکایت از نوعی تناسخ به همراه دارد و در مباحث فلسفی به طور مفصل بر غلط‌بودن تناسخ بحث شده است از آن جهت که نفس ناطقه وقتی از «مابالقوه‌»های خود به «مابالفعل» رسید، محال است که دوباره آنچه فعلیت‌ یافته است دوباره به بالقوه تبدیل شود. ۲. اتفاقاً همه سخن قرآن آن است که شما انسان‌ها در قیامت با اعمال خود روبه‌رو می‌شوید و نه آن‌که خداوند کسی را عذاب کند، بلکه پیامبران آمدند تا متذکر این امر مهم بگردند که نتایج اعمال شرک‌آمیز خواهی نخواهی آن آتشی است که درون را فرا می‌گیرد. موفق باشید

34446
متن پرسش

علت اینکه ما در درون وجود خودمان احساس بدی نسبت به خودمان، نسبت به آدمهای دنیای اطراف مان پیدا می‌کنیم چیست؟ گاها این احساس بد فراتر رفته و حتی وارد رابطه ی ما با خدا می‌شود و احساس می‌کنیم خدا ما را ترک کرده است و ما را به حال خود رها کرده سر همین موضوع فکر می‌کنیم پناه بردن به بنده های خوب خدا مثل ائمه با توجه به اینکه ما گناهکاریم و دید مثبتی و رابطه ی خوبی با خدا نداریم فایده ای ندارد از سوی دیگر دلمان می‌خواهد با خدا خوب باشیم اما درونمان می‌گوید او تو را دوست ندارد و از طرف دیگر دنیای بی خدا سخت است چون حس بی پناهی داریم این فکر و احساس در زمان مشکلات بیشتر در ذهن ما می آید و گاها فکر می‌کنیم این مشکلات یعنی تو رها شده ای که این مشکلات را داری از طرف دیگر می‌گویند هر کس مقرب تر جام بلا بیشتر می دهندش. نتیجه اینکه ما در برخورد با حوادث چطور باید بفهمیم که بالاخره آدم خوبی هستیم و این امتحان ماست یا اینکه آدم بدی هستیم و این نتیجه اعمال خودمان است؟ راه حل برون رفت از این وضعیت چیست؟ دلیل هجوم این افکار چیست؟ چطور می‌شود رابطه ی خود را با خدا و با خود و در نتیجه خلق خدا و طبیعت اصلاح کرد؟ و در ادامه آدمها برای برون رفت از صفت بد بداخلاقی باید چه کنند؟ وقتی که حس می‌کنند و باور دارند این صفت جزیی از وجودشان شده؟ چون دائم توبه می‌کنی و قول می‌دهی تکرار گناه نکنی اما باز هم مرتکب می‌شوی. نه در مورد بد اخلاقی بلکه در مورد بسیاری از صفت های بد همین طور است. وقتی پس از چند بار قول دادن به خدا که دیگر تکرار نمی‌شود اما باز هم سراغ انکار می‌رویم احساس بد ناامیدی که دیگر نمی‌توانی خودت را اصلاح کنی سراغ ما می آید. راه حل برای رهایی چیست؟ می‌دانم ضیغ وقت دارید اما عاجزانه خواهش می‌کنم جواب سوال مرا بدهید. شاید این پاسخ مرا نجات داد و نجات یک انسان نجات بشریت است. خدا به وقتتان برکت دهد؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: گویا فراموش می‌کنیم که «دوست دارد یار، این آشفتگی»! آری! مولایمان امیرالمؤمنین «علیه‌السلام» فرمودند: «انّ للقلوب اقبالاً و ادباراً» که به اصطلاح عرفا، «بسط» و «قبض» برای قلب هست و ما نباید قبضی که برایمان پیش می‌آید را حمل بر بی‌خدایی بکنیم، بلکه آن حالت را زمینه نشان‌دادن صبر بر بندگی بدانیم. زیرا خداوند دوست دارد تا ما در چنین حالاتی نیز بندگی خود را به نمایش بگذاریم و معلوم است که شیطان هم باید به میدان بیاید و آن افکار را که می‌فرمایید در ما بدَمد تا با مقابله با همین افکار و به دنبال عمیق‌شدن معارف خود بتوانیم جلو و جلوتر بیاییم. چرا می‌فرمایید صفت بد اخلاقی جزء وجود افراد می‌شود؟!! هرگز چنین نیست، زیرا خداوند انسان را با فطرت توحیدی‌اش آفریده است و با نظر به شخصیت ائمه «علیهم‌السلام» به عنوان انسان‌های کامل، انسان احساس یگانگی می‌کند. این طبیعی است که شیطان تلاش می‌کند ما را نسبت به راهی که در آن قدم گذاشته‌ایم مأیوس کند زیرا کار شیطان اتفاقاً همین است که با کسانی درگیر شود که در «راه» هستند. وجود این وسوسه‌ها به جای ناامیدی، امید را صد چندان می‌کند. پیشنهاد بنده آن است که با مباحث موجود روی سایت و یا در کانال «مطالب ویژه» مأنوس شوید تا إن‌شاءالله قوت اراده شما برای هرچه بهتر جلو رفتن تقویت شود. موفق باشید

نمایش چاپی