عرض سلام خدمت استاد عزیز: آیا نبوت اصلی عقلایی است؟ در این صورت استدلال عقلی آن چیست؟ استدلالی که در مقدمه خداوند و قائده ها لطف و حکمت و ..... در نظر گرفته نشود چیست؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در ابتدا باید عقل انسان متوجه ربّ انسان شود که انسان را تنها رها نمیکند. ولی پس از آن باید بتوانیم نسبتی با وجه انسانی خود با انسانیت رسول خدا «صلواتاللهعلیه وآله» از طریق رعایت شریعت محمدی «صلواتاللهعلیهوآله» بیابیم. کتاب «مبانی معرفتی نبوت و امامت» که روی سایت هست، در مورد این سؤال إنشاءالله کمک خواهد کرد. موفق باشید
سلام استاد: خدا قوت. در منزل اعتصام سوالی خدمتتون داشتم. استاد من یک افسر در ارتش هستم. حقوق ماهیانه ام تا سر برج خیلی اضاف میاد دو تا خونه دارم یکی رو اجاره دادم و پول اجاره ش رو بابام میگیره و من هم چیزی نمیگم خونه دوم هم ساختش تمام شده باید تحویل بگیرم و در منازل سازمانی ارتش زندگی میکنم، یک ماشین پژو پارس هم دارم حدودا هر سال صد میلیون تومن پول اضاف میارم که خمسش رو بحمدالله میدم. هم در اداره تقریبا بیکار هستم و هم عصرها که میام خونه به همین خاطر شغل دومی رو دارم راه میندازم که هم پول بیشتری به دست بیارم هم بیکار نباشم اما مقدار زیادی از فکرم در گیر شغل دوم میشه. میخواستم از شما استاد عزیزم مشورت بگیرم آیا راحت بشینم توی خونه بچسبم به مطالعه یا شغل دوم راه بندازم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در مطالعه و اصلاح نفس باید کوشا باشید. ولی شغل دومی که نقش آن کارآفرین برای بقیه باشد، در حکم صدقه است. موفق باشید
سلام استاد عزیز و ولایی: دو سوال داشتم: ۱. اگر شخصی سواد ندارد یا اصلا دارد ولی این مباحث برایش سنگین است چگونه میتواند نماز با حضور قلب بخواند و یا سلوک کند؟ چه پیشنهاد میفرمایید؟ ۲. وقتی ما خسته میشویم خوابمان میگیره این بدن که از خودش چیزی نداره مرکب نفس است خوب نگذاره بخوابه اگه کسی نخوابه که طوری نمیشه. مثل اون شخص جانبازی که تو برنامه ۲۰:۳۰ سراغش رفتند گفت به علت بیماری حدود ۱۸ساله که اصلا نخوابیده. با تشکر از شما استاد گرانقدر.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. همینکه انسان با فطرت الهی خود تعلّقات دنیایی خود را کم کند، خود به خود در حضور قلبی که باید بدان برسد، میرسد. ۲. خداوند میفرمایند: «وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِبَاسًا وَالنَّوْمَ سُبَاتًا وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُورًا» و از این جهت خواب را وسیله آرامش قرار داده است. بنابراین نباید کسی طلب نخوابیدن بکند بلکه باید از پرخوابی احتراز نماید. موفق باشید
سلام و عرض ادب: سوال در مورد اسم اعظم خداوند داشتم. ۱. چرا این اسم مخفی هست و فقط برای بعضی از انسانها پدیدار شده؟ ۲. برای رسیدن به اسم اعظم که بدانیم کدام اسم خداوند است باید چیکار کنیم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» در تفسیر سوره «حمد» میفرمودند: «اللّه»، همان اسم اعظم است، ولی مهم است چه کسی با چه معرفتی و چه رویکردی آن را بگوید. موفق باشید
سلام استاد: آنچه میخوانید بشارتی است برای بنده و مومنین این تاریخ که گاها در تنگناها با اضطرار میگوییم: متی نصرالله؟ که در پاسخ باید گفت «و اُخری تحبونها نصر من الله و فتح قریب و بشرالمومنین» (۱۳ صف) کمی حوصله کنید تا «فتح قریب» را روایت کنم: دختر ۱۶ ساله ام در دبیرستان خاصی که شهرت به فضایی غیر دینی ولی درس خوان دارد مشغول به تحصیل است. الحمد لله به لطف دعاهای مادرانه حضرت کوثر جای خود را در این سن پر خطر یافته و برای آرمانهایش خطر میکند، استقامت و صبوری دارد، جدال احسن را تمرین کرده و... دیروز از مدرسه گریان آمد، توصیف علت از زبان خودش: بچه ها گفتن که در کف دستشویی عکس مقدس و پاک امام خمینی (عذر خواهم بابت روایت حقیقت) در سنگ دستشویی افتاده، حالم بد شد اما مگر میتوانستی دم بزنی، با بغض در گلو رفتم عکس را برداشتم، شستم و جای خوبی گذاشتم، تاب شنیدن درس نداشتم از معلم اجازه خروجبرای گفتگو با مدیر گرفتم، نیم ساعت منتظر تا بروم و بگویم: چرا اجازه نمی دهید ما با هم گفتگو کنیم؟ چرا کف و دیوار دستشویی باید محل نزاع بیهوده ما باشد؟ چرا تابلوی گفتگوی مکتوب نداریم تا پرسش و پاسخ های متفکرانه ما رد و بدل شود؟ من که امام را ندیدم، اما تو دیده ای، من فقط میدانمکه او را دوست دارم و دفاع میکنم. و مدیر که انگار وظیفه خود می داند که ما فقط خوب درس بخوانیم تا از کیفیت کنکور مدرسه کمنشود مرا به مربی پرورشی ارجاع میدهد و بعد هم میگوید: باشه برو کلاس. رفتم مربی پرورشی را دیدم، گفتم غیبت کلاس و معطلی پشت در که برای گفتن با شما نبود من باید این حرف را به گوش مدیر میرساندم. اما امروز: امروز آمد و چه آمدنی، روایت امروز: دختری از کلاس بالاتر پیشم آمد، ظاهرش اصلا مثل من نبود اصطلاحا بد حجاب بود، پر از سوال بودم که چرا آمده، ناگهان گفت: تو ......هستی؟ گفتم بله خودم هستم. گفت خیلی خوش حالم که در مدرسه یکی مثل خودم پیدا شده، غریب نیستم و تنها، گفتم چی شده؟ مشکلت چیه؟ گفت دیروز توهین به عکس امام را خودم دیدم و.... و او نیز قصه بغض فرو خورده اش را باز گو کرد. گفتممگر تو هم امام را دوست داری؟ _بله _چقدر جالب و خوب که با همیم. کمی راه رفتیم با گنگی نیم ساعته، دست و پا میزد که طی چند سوال غیر مستقیم در نهایت بپرسد: تو هم انقلابی هستی؟ و پاسخ من: تعریف تو از انقلاب را نمیدانم، اما من انقلاب به مفهوم شهادت حججی و سلیمانی، انقلاب به مفهوم دفاع از حقیقت ها و آرمانهای انسانی را دوست دارم و نه انقلاب انحرافی و ظاهری را که خیلی هم ایراد وارد است. آن دختر ظاهرا بدحجاب گریه اش افتاد، بغلم کرد، و گفت من هم انقلابی ام ومن در حیرت که خدایا چه اتفاقی افتاده است؟ اکنون روایت ما: در جلسه تفسیر شنبه فرمودید ما به خدا قسم کوتاهی کردیم از: _گفتگوی درست با نسل جوان _از شنوندگی آنان - و ... و از هزار کار نکرده ای که عزمش را نداشتیم تا راه باز شود. و اکنون میگویم: آیا این دو دختر ۱۶ ساله دبیرستان بالاشهری، فتح الفتوح تاریخ خمینی نیستد؟ اینها امام را ندیدند اما چگونه بغض توهین به او را در گلو و غم جانکاه در سینه و اشک در چشم دارند؟ چگونه دو دختر نوجوان محجب و بد حجاب آغوش همدیگر را امن می بینند و گوشهای همدیگررا شنواو محرم ناگفته ها؟ سوالی از متفکران، معلمان، عالمان دین، هنرمندان، سیاست ورزان و سیاست کاران و از خودم به عنوان مادر دارم: آیا ما به تجدید عهدی تازه با این رخداد تاریخی یعنی انقلاب اندیشیده ایم؟ به چگونه میتوان با دختران و پسران حقیقت طلب آزادی خواه این تاریخ هم زبان شد؟ در افق جان ما گوشمان برای شنیدن قصه های آنان مَحرَم است؟ آیا برای مهیا شدن حرکت برای آینده راهی جز همین وجودهای پر هیجان پر نشاط می شناسیم؟ آیا همین جوانان امکانهای آینده و حال ما نیستند؟ و ای امام عزیز: تو چه بانگی برآوردی که دخترهای ۱۶ ساله این تاریخ ندیده، تو را عاشقند و شیدا؟ کدامین زبان میتواند روایت این عاشقی وجود بین و نه موجود بین نوجوان فلسفه نخوانده را توصیف کند؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! مسیر، مسیرِ بازیابی هرچه بیشتر نسل جوان به فطرتی است که در منظر خود به کمتر از خدایِ حضوری راضی نمیشوند و از این جهت باید نسبت به آینده بسیار امیدوار بود وقتی با جوانان خود در عین رعایت انسانیتِ آنها و آزادی در راستای انتخاب هر آنچه آنان را شکوفا میکند، با آنها مواجهه باشیم. اینجا است که تازه همین جوانان احساس سلحشوری میکنند و گمشده خود را که خودشان است در ساحتی برتر، در این صحنهها مییابند به همان معنای «بازگشت به خویشتنِ خویش». موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: من چند سالیست درسهای شما را کار میکنم، اما مدتهاست حس پوچی دارم، حس میکنم از عمرم استفاده نکردم، نه میتوانم دنیا داشته باشم نه عقبا، حوصله ام هم کم است، حضور قلب در نماز ندارم، مصداق همان ویل للمصلینم، از جوانی خیلی اهل مستحبات نبودم، حالا هم حوصله ام کم است، کلی نماز و روزه هم به گردن دارم، کلا احساس درماندگی و ناامیدی میکنم، به نظرتون چه کنم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: با مجهز شدنِ هرچه بیشتر نسبت به معارفی که حضرت علی «علیهالسلام» با امام حسن «علیهالسلام» در میان گذاشتهاند که در کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» میتوانید دنبال بفرمایید و با توجه به شخصیت حضرت امام خمینی «رضواناللهتعالیعلیه» که در کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» میتوانید مدّ نظر قرار دهید؛ امید است به آن حضوری که به دنبال آن هستید دست یابید. موفق باشید
سلام استاد عزیز وقت شما بخیر: نظر حضرت عالی رو در باره صحبت های آیت الله علوی بروجردی می خواستم در چند ارسال پیش هم در باره آزادی رسانه صحبتی شد و پاسخی فرمودین --------------------------------------------------------------------------------- متن سخنان استاد برجسته فقه و اصول حوزه علمیه قم در درس خارج فقه خود مورخ ۲۷ مهرماه سال جاری به شرح زیراست: «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم اوصاف متقین در نهجالبلاغه در کلام نورانی وجود مقدس امیرالمؤمنین صلواتالله و سلامهعلیه در خطبۀ متقین، مؤمن چنین وصف شده است: «خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَهً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَکلُهُ سَهْلاً أَمْرُهُ». مؤمن این خصوصیات را دارد: قلبش خشوع دارد، نفسش قانع است و زیادهطلب نیست. «منزوراً أکلُه»؛ یعنی برداشت او کم است، اما پرداختش زیاد. آنچه از نِعَم دنیا استفاده میکند، کم و بیمقدار است. «منزور» را «کم و بیمقدار» معنا میکنند. در اینجا منظور مبارک حضرت این است که مؤمن اینطور نیست که برای خورد و خوراکش آسمان و ریسمان را به هم بزند و حلالوحرام کند. نه، مؤمن آنچه برسد، استفاده میکند؛ یعنی همّش اکل او نیست. در اینجا «اکل» هم ممکن است معنای عام داشته باشد، یعنی بهرهبرداری. مؤمن از امکانات این دنیا حداقلِ بهرهبرداری در عین حال که بیشترین بازدهی را دارد. بهعکسِ کسانی که بالاترین بهرهوری را دارند، اما یا هیچ بازدهیای ندارند یا خیلی کم دارند. مؤمن خصوصیتش این است که مثل بقیه میخورد، میآشامد و از نعم این دنیا بهرهبرداری میکند، اما این نعم برایش موضوعیت ندارد و به آنها دلبسته نیست. هَمّش اکلش نیست. همّ او استفادهای نیست که در ظاهر میخواهد ببرد. قانع است. قناعت و زهد در معنا، به هم نزدیکاند. در واقع مؤمن آنچه در اختیارش هست، استفاده میکند و بعد کار خودش را انجام میدهد. تو مگو ما را بِدان شه بار نیست، با کریمان کارها دشوار نیست! «سهلاً أَمْرُهُ حَرِیزاً دِینُهُ». «سَهلاً أَمْرُهُ» یعنی کار با مؤمن سهل است. در شعر فارسی خودمان میگوییم: «با کریمان کارها دشوار نیست». کار با مؤمن سخت نیست؛ یعنی وقتی با مؤمن سروکار داریم، خیالمان راحت است. مؤمن سختگیری ندارد، فشار نمیآورد، اذیت نمیکند، نمیرنجاند. فرض کنید بنده اشتباهی کردم و به او صدمهای زدم. اگر بروم سراغ او، آسان میگیرد و میگوید خدا میبخشد، من هم بخشیدهام. مؤمن از شخص کینه به دل نمیگیرد تا بعد زندگی او را به باد بدهد! فرض کنید در کار من مشکلی پیدا شده. اگر سراغ مؤمن بروم و به او بگویم، یا میتواند برای من کاری بکند یا نمیتواند؛ اما پذیرش او ساده و آسان است: «سَهلاً أَمْرُهُ». همین شعری که خواندم، «با کریمان کارها دشوار نیست»، در بین عرب ضربالمثل است که روزی شخصی با کسی مشکلی داشت. پرسید او چطور آدمی است؟ گفتند شخص کریمی است. مرد عرب گفت پس دیگر مشکلی ندارم، چون کریم است. مؤمن چنین حالتی دارد. کارها را سخت نگیریم. یک وقت کارهای شخصی خودمان است، و یک وقت نه، کار با مردم است. کار با مردم را سخت نگیریم، آنها را اذیت نکنیم. با مردم راحت میشود کار کرد. پای تحریک دشمنان خارجی یا عملکرد ناقص مسئولان؟! در خصوص همین قضایای اخیر که پیش آمده و اعتراضاتی شکل گرفته ـالبته برخی از آقایان میگویند اغتشاش است، برخی هم میگویند که نه، اعتراض استـ یک واقعیت را هیچ وقت نباید فراموش کنیم و آن اینکه دخالت نیروهای خارجی در امور مسلمانها و شیعیان و بهخصوص در امور کشور ایران، مسئلهای انکارناپذیر است. اگر نیروهای خارجی خودشان هم آغازکننده نباشند و اصل ماجرا توطئۀ خودشان نباشد، بلکه ماجرا ریشۀ داخلی هم داشته باشد، آنها سعی میکنند سوءاستفاده کنند. در این موضوع شکی نیست. آمریکا منافع خودش را میخواهد و برای منافع خودش حاضر است پدر و مادرش را هم فدا کند چه برسد به ایران. اسرائیل هم همین طور. چنین مسائلی هست، اما یک مطلب دیگر هم در این میان هست و آن اینکه جوانهایی که بیرون میآیند و سروصدا میکنند و میگوییم تحریکشدۀ آنها هستند، عملکرد ما چه چگونه بوده که در این جوانها ایمان و اعتقاد قوی و محکم و با صلابت درست نکردهایم که بازیچۀ آنها بشوند؟! اشکال به ما برنمیگردد؟! اینهایی که اغتشاش میکنند، خارجی نیستند. از خود ما هستند! بچههای خود ما هستند! چرا ما نتوانستیم در بین اینها تأثیرگذار باشیم تا بازیچۀ خارجیها نشوند؟! آن خارجی که در کشور دیگری نشسته، دائم مشغول است و این دفعۀ اول او نیست، بلکه دائم مشغول است؛ اما مثل مگسی است که روی زخم مینشیند. او زمانی ورود میکند که زخمی ایجاد شده باشد. چرا زخم ایجاد میکنیم؟! ما نباید زخم ایجاد کنیم. نفوذ خارجیها در کیست؟ در این بچههاست. چرا ما در قبال این بچهها به وظایفمان عمل نکردیم؟! مگر مدارس این کشور دست ما نبوده است؟! بدحجابی را در تلویزیون ترویج نکنیم! خدا آقای شیخ عباسعلی اسلامی را رحمت کند. ایشان از وعاظ معروف تهران بود و در مسجد پدر ما در تهران منبر میرفت. سال ۱۳۴۲ـ۱۳۴۳ بود. اوایلِ حوادث پانزده خرداد ۱۳۴۲، ایشان بالای منبر خطاب به شاه میگفت: «این رادیو تهران را یک ساعت دست ما بدهید، ببینید چهکار میکنیم!» خدا عنایت کرد و بعد از ۱۴۰۰ سال، نظامی اسلامی شکل گرفت. نه یک رادیو تهران، بلکه همۀ رادیوها و تلویزیونها، همه به دست ما افتاد. چهکار کردیم؟! فرصت دارید گاهی اوقات برنامههای صداوسیما را ببینید؟ آیا همان چیزی که ما در بیرون در خصوص حجاب مؤاخذه میکنیم، در سیمای خودمان نشان داده نمیشود؟! با افرادی مصاحبه میکنند ـنه فقط دربارۀ انتخابات، در هر مراسمیـ که روسریشان در وسط سرشان است! چون آن زن دارد تعریف و تمجید میکند! این کارها ترویج بیحجابی است. بگذارید بیحجابی را تلویزیونهای بیرونی ترویج کنند، نه شما! شما چرا ترویج میکنید؟! به دشمنان فرصت بهرهبرداری ندهیم! ما منکر این نیستیم که خارجیها در مسائل ما دخالت دارند. در این موضوع شکی نیست. خارجیها اگر خودشان هم فتنه ایجاد نکرده باشند، از هر فتنه ای در داخل کشور ما حمایت و از آن بهرهبرداری میکنند. اما ما نباید اجازه بدهیم که بهرهبرداری کنند. این بچهها در مدارس ما هستند. چرا به صداوسیمای خودمان توجه نکنند؟ چرا ساخته وپرداختۀ صداوسیمای عربستان یا آمریکا و انگلیس را ببینند و بشنوند؟! چرا؟! آیا ما نباید به این مسائل دقت کنیم؟! اگر ما اجازه میدادیم همۀ این افکار و همۀ این بحثها از طریق صداوسیمای خودمان مطرح شود، شاید وضعیت اینگونه نمیشد؟ وزارت کشور برای انتقاد و اعتراض فضایی فراهم کند من جداً از همه مسئولان کشور و بهویژه مقام معظم رهبری حفظه الله تقاضایی دارم و آن اینکه برای این جوانان، این دانشگاهیان که حرف دارند ـ حالا حرف درست یا غلطـ جایی را در نظر بگیرید که بتوانند حرفشان را بزنند. چرا به اغتشاش کشیده شود؟! کسی به سراغ این جوانان و دانشجویان برود و حرف آنها را بشود. این جزء قانون اساسی کشور ماست که وزارت کشور اجازه بدهد مردم و احزاب در جایی با حفاظت خود وزارت کشور جمع بشوند و حرف خود را بزنند تا تجمعات به اغتشاش کشیده نشود. در این حوادثی که گذشت، بسیاری از حرمتها شکسته شد. یک اعتراض سادۀ کارگری به بدگفتنِ به دین و ایمان و همهچیز میکشد! نگذارید این بیحرمتیها اتفاق بیفتند! اعتراض و انتقاد حق مردم است! اعتراض و انتقاد حق مردم است. من بارها گفتهام که «النصیحه للائمه المسلمین». در منابع ما جزو حقوق حاکم این است که باید مردم او را نصیحت کنند. یعنی اگر شما مردم حاکم را نصیحت نکنید، حق حاکم را ادا نکردهاید. نصیحت چیست؟ انتقاد. چه انتقاد بهحق باشد، چه انتقاد ناحق. ما باید امکانی ایجاد کنیم که مردم بتوانند اظهارنظر کنند. چرا در کشور ما اظهارنظر و اظهار مشکلات همیشه باید به اغتشاش کشیده شود؟! قربانی از هر طرفی که باشد، برای ما خسارت است در این درگیریها از هر قشری که از بین میرود، ما غصه میخوریم؛ تفاوتی ندارد که از مردم باشد یا از بسیج یا از نیروی انتظامی. همۀ آنها فرزندان ما هستند. چرا باید یک اعتراض به درگیری منتهی بشود که اینطور قربانی بدهد؟ قربانی از هر طرفی که باشد، برای ما خسارت است. این فرد قربانی سرپرست یک خانواده است، زن دارد، بچه دارد، برادر دارد، مادر دارد، پدر دارد. اینها فرزندان ما هستند که یکی اینطرف ماجرا واقع شده و دیگری آنطرف. ما باید آنچه را که دست خودمان است، قدری مدیریت کنیم. در کلام وجود مقدس امیرالمؤمنین علیهالسلام میخوانیم که مؤمن «سهلاً أَمرُه». باید با مردم راه بیاییم. باید برای مردم دقیق تشریح بکنیم و بگوییم ما الان در تحریمیم، که این تحریم را هم به ما تحمیل کردهاند. باید به مردم بگوییم که ما مشکل داریم و نمیتوانیم همۀ خواستهها را عملی کنیم، اما میتوانیم این خواستهها را طبقهبندی کنیم؛ برخی را میتوانیم عملی کنیم و برخی را اگر شرایط بهتر شد. این مردم همان مردمی هستند که چهل سال با ما بودهاند. اینها مردمی هستند که خودشان و فرزندان آنها در این جبههها با دست خالی در مقابل عراق جنگیدند. حضور مبلّغان در شهرها و قصبات کمرنگ شده است جنگ عراق را که یادمان هست! از آن روز اول، قبل از اینکه شما مسئولان کشور از آنها بخواهید، اینها مردانه آمدند و جنگیدند. من سالها پیش از انقلاب، برای تبلیغ در ایلام منبر میرفتم؛ همین تبلیغی که الان دیگر بساط آن جمع شده و در این دو سال اخیر کرونا هم اضافه شد تا بساط تبلیغ جمع شود. قبلاً همۀ روحانیون در حوزهها برای تبلیغ میرفتند و با مردم سروکار داشتند. الان دیگر این ارتباط خیلی کمرنگ شده. پیشتر، بزرگان حوزه برای تبلیغ میرفتند و با جوانها سروکار داشتند. الان به من میگویند بزرگان و اساتید حوزه دیگر تبلیغ نمیروند. چرا وسیلۀ تبلیغ آنها را در حوزه فراهم نمیکنند؟ طوری تشویق کنید که همه برای تبلیغ بروند. باید در مساجد شهرستانها و قصبات همیشه یک روحانی بالای منبر باشد و این جوانها جمع بشوند. همین جوانها هستند که در دوران جنگ ما را کمک کردند. جانفشانی مردم را در جنگ با عراق فراموش نکنیم! من هیچ وقت یادم نمیرود. همان اوایل انقلاب که هنوز جنگ رسماً شروع نشده بود ـچون جنگ قبل از اینکه بهطور رسمی شروع بشود، شروع شده بود و مقداری از خاک ما از دست رفته بودـ من ایلام بودم. عراق مهران را گرفته بود و تا صالح آباد جلو آمده بود، چون هیچ کس در آنجا نبود. لشکر عراق وقتی به پای کوه رسیده بود، ترسیده بود که داخل منطقۀ کوهستانی بشود. نه اینکه ما آنجا مقاومتی داشتیم، بلکه آنها ترسیده بودند جلو بیایند. تا جایی که زمین صاف بود و دشت بود، جلو آمده بودند. من آن زمان برای تبلیغ ایلام بودم و وضع ایلام هم به هم خورده بود، چون نزدیک عراق بود و هنوز هم رسماً اعلام جنگ نشده بود. اعلام رسمی شروع جنگ با بمباران فرودگاه مهرآباد بود. به ما خبر دادند از خرمآباد شما، و استان لرستان، یک عده به اینجا آمدهاند و میخواهند شما را ببینند. ما دیدیم بیشتر از دویست نفر از خرمآباد آمدهاند و میخواهند بروند از ایران دفاع کنند. هیچ کس هم از آنها نخواسته بود چنین کاری کنند، چون هنوز شروع جنگ اعلام نشده بود. اینها خودشان شنیده بودند که عراق تعرض کرده و جلو آمده است، به خرج خودشان برای دفاع آمده بودند. اسلحهای هم جز تفنگهای برنوی قدیمی نداشتند. این افراد سراغ ما آمدند، ما هم مسجد جامع آنجا را در اختیارشان قرار دادیم و غذایی برایشان مهیا کردیم. شب را در مسجد خوابیدند و صبح برای جنگ رفتند. آن زمان نه فراخوانی بود، نه کسی از آنها خواسته بود. خودشان آمده بودند. اینها مردم ما هستند. قدر این مردم را بدانیم. پای این مردم را باید بوسید. بعدها که من به قم برگشتم، شنیدم از آن دویستوخوردهای، فقط هفتاد نفر از جنگ برگشتهاند و بقیه شهید شدهاند. مردم ما چنیناند. آن زمان آمریکا و شوروی به عراق اسلحه میداد، اما مردم ما اسلحه نداشتند. ما به جبههها رفتهایم و دیدهایم که این جوانها با دست خالی جلو میرفتند، روی مین میرفتند و کشتار عظیم میدادند، اما نگذاشتند یک سانتیمتر مربع از این خاک اسلامی دست دشمن بیفتد. درست است یا درست نیست؟! واقعیت دارد یا ندارد؟! اینها همان مردم هستند. مگر این جوانها همان جوانها نیستند؟! حاصل کار شما در مدارس چیست؟! مدارس در اختیار ماست. وسائل تبلیغی در اختیار ماست. چون به ما دشنام میدهند، حساسیت داریم و برنامهها را گاهی اوقات دنبال میکنیم! با این بودجههایی که اول سال به امور دینی و تبلیغی و مؤسسههای مختلف و… اختصاص میدهند چه میکنید؟ چون وقتی این بودجهها در مجلس اعلام میشود، فحش و ناسزایش مال ماست. ما سهمی از این بودجهها نداریم، ولی فحش آن را میخوریم! اینهمه بودجه برای تبلیغات مؤسسات مختلف دارید، با آن چه میکنید؟! پس این حاصل کار شما کجاست؟! پس برای این جوانهای مدارس، این دختران مدارس چه کاری انجام دادهاید؟ این مدارس تحت نظر آموزشوپرورش فرانسه بودهاند یا انگلیس؟! اینها زیرنظر آموزشوپرورش شما هستند. چه کاری برای اینها انجام دادهاید؟ در این آموزشوپرورش چه اتفاقی میافتد؟ قدری به کار مردم برسیم! اگر مردم اعتراضی دارند، باید زمینهای فراهم کنیم که به مسائل دینی و اعتقاداتشان گره بخورد. جوان مخلص ایرانی، آنکه در جنگ میجنگیده، کسی نیست که عمامۀ من را بیندازد. او کسی نیست که پرچم امام حسین را آتش بزند و قرآن بسوزاند. اگر چنین اتفاقاتی میافتد، منشأش جای دیگر است و در آن هیچ شکی نیست. اگر کسی وسط این جمعیت یک نفر را میکشد ـ چه نیروی انتظامی باشد، چه بسیج باشد، چه از خود مردمـ یا کسی به سمت مسجد یا به سمت مدرسۀ علمیه آتش پرتاب میکند، مشکل ما این است که چرا آن مردمی که آنجا جمع شدهاند او را دوره نمیکنند تا به او اعتراض کنند؟ مگر اینها همان مردم ما نیستند؟ پس ما قدری هم بپذیریم که خودمان هم مشکل داریم. قدری به کار مردم برسیم. ما مردم را رها کردهایم. کاش کار فرهنگی را از غربیها یاد بگیریم! ما ده سال قبل از انقلاب در همین حوزه بودیم. یادم هست یکی از دغدغههایی که آن زمان داشتیم، فعالیت مؤسسهای در ایران به نام فرانکلین بود. این مؤسسۀ انتشاراتی ظاهر بسیار پاکیزهای هم داشت، اما در واقع زیرمجموعۀ وزارت خارجۀ آمریکا بود. یعنی سرمایه گذاشته بودند و در ایران در سطح بالا مشغول کار فرهنگی بودند. یعنی کتاب سفارش میداد که ترجمه کنند. بیشتر هم ترجمه بود و تألیف، کم داشت. انواع رمانها و کتابهایی که نویسندگان انگلیسی و آمریکایی مینوشتند، این مؤسسه برای جوانهای ایران ترجمه میکرد. در ظاهر، کار این مؤسسه فرهنگی بود. اینکه مؤسسهای آثار مطرح و روزِ دنیا را ترجمه کند و در اختیار ملتی قرار بدهد، کار فرهنگی است؛ اما پشت این کار ایدئولوژی بود. یعنی میخواستند آن ارزشهای آمریکایی خودشان را با این کتابها در اذهان جوانان ما رسوخ بدهند و آن باورهایی را که در اذهان جوانهای ما هست، از بین ببرند. بسیاری از کتابهای آنها را خود ما هم میخریدیم و میخوانیدم و کتابهای خوبی هم بود؛ اما در لابهلای آنها آنچه خودشان میخواستند، اعمال میکردند. حتی یک نفر آمریکایی هم در کل این مجموعۀ ایران نبود. حتی اسم آمریکا هم نبود. آن زمان با این مظاهر فرهنگی غربی مبارزه میکردیم و میگفتیم که فرانکلین پشتش چنین است. دانشجو طرفدار آن بود، استاد طرفدار آن بود. مردم ایران از پشتپرده خبر نداشتند. آنها هم بلد بودند و خوب کار و تبلیغ میکردند، بدون اینکه اسم آمریکا یا پول آمریکا در میان باشد. کاش ما از آنها یاد بگیریم! کاش ما برای شیعه اینطور کار کنیم، بدون اینکه اسممان در میان باشد. کاش بدون اینکه ظاهری نشان بدهیم، در این مجامع اسلامی کار میکردیم. ما تا قدم پیش میگذارم، هنوز کار را شروع نکرده و به جایی نرسیده، لو میرویم! چون میخواهیم اسم و عنوان بگذاریم. یهودیها چگونه قدرت پیدا کردهاند؟ بعضی از عملکردها را از دیگران باید یاد بگیریم. کمااینکه از خود همین یهودیها و صهیونیستها که دستشان همهجا هست، برخی کارها را باید بیاموزیم. کل جمعیت یهودی در دنیا به ۲۵میلیون نفر نمیرسد. به این نکته دقت کنید که تمام حکومتها، از حکومت آمریکا گرفته تا اروپا را لابیهای صهیونیست محاصره کردهاند. شما ببینید در کل این آمریکا و اروپا اگر یک کلمه علیه اینها گفته شود، چه جنجالی بهپا میشود! در همین کشورهایی که آزادی بیان هست، حرفزدن دربارۀ جنگ جهانی دوم و کشتار یهودیها ممنوع است. استاد دانشگاه فرانسه دربارۀ هلوکاست حرف زد، او را گرفتند و زندانی کردند؛ اگر تصویر نبی اکرم صلواتالله و سلامهعلیه را آتش بزنند یا قرآن بسوزانند و قرآن پاره کنند، مسئلهای نیست! اما اگر به یهودیها حرفی زده بشود، جنجال به راه میافتد! چرا؟! چون قدرت دارند. چطور این ۲۵میلیون نفر اینطور قدرت پیدا کردهاند؟ برای اینکه خوب فکر کردهاند، زمام اقتصاد دنیا را در دست گرفتهاند و آدمهای ساعی بودهاند. شرکتهای بزرگ را، چه شرکتهای تجاری و چه شرکتهای رسانهای که دهها و صدها تلویزیون و رادیو دارند، همۀ اینها را یهودیها اداره میکنند. این کارهایشان هم آشکار نیست. اگر بسیاری از این تلویزیونها را نگاه کنید، حتی یک کلمه عنوان یهودی ندارد، اما مال آنهاست و سرمایهگذار آنها هستند. یهودیها اهدافی دارند و الان در دنیا به این اهدافشان هم رسیدهاند. تمام کشورهای اسلامی دوروبر ما فخر میکنند که با یهودیها رابطه دارند. همان کشورهایی که قبلاً میگفتند میخواهیم با یهودیها بجنگیم، دارند با آنها کار میکنند. این ممالک اسلامی میبینند اگر اقتصاد آنها بخواهد رونق بگیرد، باید با یهودیها رابطه داشته باشند. لذا یهودیها زمام امر اقتصادی را به دست میگیرند. چرا ما بلد نیستیم چنین کارهایی بکنیم؟ جمعیت شیعه در دنیا چقدر است؟ ۵۰۰میلیون؟ ۴۵۰میلیون؟ چند کشور داریم که اکثریت آنها شیعه هستند؟ در بین جامعۀ شیعه، امکانات مالی چقدر است؟ این امکانات چطور مصرف میشود؟ این امکانات هم در همان بساط یهودیها مصرف میشود! ما خودمان بلد نبودیم کار بکنیم. با ایرانیهای مهاجر ارتباط داشته باشیم! اینطور که میگویند، ایرانیهای مهاجر هشت میلیون نفر هستند. این مهاجرت هم درد است، چون نخبههای ما مهاجرت میکنند. سال گذشته خبر عجیبی خواندم که امیدوارم این آمار دروغ باشد. سه هزار پزشک متخصص مهاجرت کردهاند و از ایران رفتهاند. رقم بسیار قابل توجهی از پرستاران از ایران رفتهاند. چرا نمیتوانیم آنها را نگه داریم؟ هشت میلیون ایرانی در تمام ممالک دنیا داریم که نوعاً متخصص هستند و اکثراً هم وضع مالی آنها خوب است. بسیاری از آنها سرمایههای کلان دارند. زمانی میگفتند اگر آنها این سرمایهها را داخل ایران سرمایهگذاری کنند، ایران به هیچ سرمایهگذاری دیگری احتیاج ندارد. الان ما با کسانی که مهاجرت کردهاند، چه ارتباطی داریم؟ الان باید این مهاجرت را که تهدید است، به یک فرصت تبدیل بکنیم برای حضور بینالمللی و برای شیعۀ بینالمللی. این مهاجرت فرصت است. اصلاً با مهاجران ارتباط داریم؟! اصلاً کاری برای آنها میکنیم؟! عذر میخواهم که این مسائل را میگویم. ممکن است آقایان از من برنجند؛ اما وقتی این مهاجران میخواهند به ایران بیایند و بروند، گذرنامۀ آنها را میگیریم و اذیتشان میکنیم تا این سفر سالی یک بار به ایران را هم دیگر نیایند! ما دنبال ارتباط با اینها هستیم! اینها فرزندان ما هستند که به کشورهای دیگر رفتهاند. با هر عقیدهای که پیدا کردهاند، از این فرزندان که نمیشود دست برداشت. ما باید اتصال آنها به خودمان را حفظ کنیم؛ «در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد». انسانها تشنۀ محبتاند یک آقای بزرگواری هست که خدا به ایشان توفیق بدهد و او را یاری کند. ایشان در یکی از شهرهای آمریکا یک مدرسۀ شیعه ساخته است. من میدانم مدرسه ساختن خیلی هنر است، چون خودم هم دستاندرکار بعضی از مؤسساتی هستم که مدرسه دارند. ایشان همراه با عدهای از شاگردانشان پیش ما آمدند و میگفتند: «ما در آمریکا مدرسۀ شیعه ساختهایم؛ اما بیشتر، آقایان افغانستانی میآیند.» این آقایان افغانستانی هم در کشورهای دیگر یک فرصت فوقالعادهای هستند و شیعیان خیلی خوبی دارند. افغانیها در بسیاری از مجالس سیدالشهدا که در ماه محرم عربها یا خوجهها و… برپا میکنند، شرکت دارند؛ آن آقایی که در آمریکا مدرسه ساخته است، میگفت آقایان افاغنه به این مدرسه میآیند، از ملیتهای دیگر هم میآیند، اما ایرانیها خیلی کم میآیند و به این مدارس توجه نمیکنند. درحالیکه آنها هم بچه دارند. در آن شهر هم ایرانی زیاد است. به او گفتم، اگر کاری به تو بگویم، انجام میدهی؟ گفت بله. گفتم: «شما امسال شب چهارشنبهسوری ایرانیها را دعوت کن، آتش درست کن، جشن بگیر و یک چلوکباب ایرانی هم به آنها بده.» خیلی تعجب کرد و گفت: «چهارشنبهسوری مناسبت اسلامی نیست.» گفتم: «مسئلۀ ما این است. این چهارشنبهسوری در بین ایرانیها جاافتاده است. به این بهانه آنها را باید به اینجا بیاوریم و راه اینجا را به آنها یاد بدهیم. دفعۀ بعد، عید نورزو که شد، هفتسین بچین و بگو تحویل سال را اینجا برگزار میکنیم. اگر توانستی، یک دعایی هم بخوان. نتوانستی هم نخوان. بگذار آنجا شادی کنند. بعد بگو اصلاً ما هیچ کاری به کار شما نداریم، فقط بیایید و زبان فارسی یاد بگیرید. با آنها ارتباط ایجاد کن. آنها را به این مدرسه بیاور. وقتی آوردی، آن وقت شب عاشورا هم که میشود، به عنوان نذری، شام درِ خانۀ آنها ببر و بگو امشب شب عاشورای امام حسین است. ما در این مرکز نذری داریم. یک مدت این کار را بکن، همۀ آنها میآیند.» «الانسان عبید الاحسان». اینها تشنۀ محبت هستند. این ایرانیها در نسل خودشان به چهارپنج واسطه یک روحانی و عمامهبهسر دارند. یا کسی را دارند که در بساط مذهبی دخیل بوده و هیئتی بوده است. ایرانیها به دین ربط دارند، اما این ربط گم شده. این گمشده را ما احیا کنیم. با مردم با رحمت رفتار کنید! عزیزان، روزگاری است که مسئولیت ما خیلی سنگین است، چه در داخل چه در خارج. در خصوص این حوادث پیشآمده، امیدوارم و دعا میکنم که مسئولان آن را مدیریت کنند. ما هم اغتشاش را محکوم میکنیم، اما اعتراض و انتقاد را نه. «النصیحه لائمه المسلمین» را نهتنها محکوم نمیکنیم، بلکه میگوییم لازم است و از شما عزیزان هم میخواهیم زمینۀ آن را برای مردم فراهم کنید. این مردم اینجا حرف دارند و با این کاری که شما میکنید موافق نیستند. این حرف را باید جایی بیان کنند. روزنامهها را آزاد بگذارید تا مطالب را بنویسند. مطبوعات آزاد باشد. افکار مختلف به تلویزیون بیایند و حرف بزنند. حرفها یکجانبه نباشد. آن بحثی که بخواهد در دانشگاه به اغتشاش بکشد، در تلویزیون و در قالب یک مناظره، تمام مسئله حل میشود. چرا تدبیر نمیکنیم؟ آقا امیرالمؤمنین میفرمایند: «سهلاً امره». امر مؤمن سهل است. عدهای الان دستگیر شدهاند و در زندان هستند. حوادث زندان را شنیدهاید. با اینها با رحمت برخورد کنید. میگویید این فرد از سران اغتشاش است. بسیار خب، این سران اغتشاش را جلب بکنید و بنشینید با او حرف بزنید که چرا اینطور شد. با او رفیق بشوید و از طریق این سران، خود اغتشاشگرها را جذب بکنید. مگر نمیشود؟! درسی که میتوان از سلطان قابوس گرفت از سلطان قابوس، پادشاه عمان، ماجرایی نقل کردهاند. عمان یک منطقهای به نام ظفار دارد که هممرز با یمن است. در آن زمان در یمن، کمونیستها حکومت را به دست گرفته بودند و از مرزها تعدی میکردند و به ظفار میآمدند و میجنگیدند. سطان قابوس خودش نمیتوانست از کشورش دفاع کند، لذا از شاه ایران کمک خواسته بود. از ارتش ایران به عمان رفتند تا به او کمک کنند. سران خارجی کمونیستها هم در داخل عمان یک عده از جوانها و دانشجویان مخالف را جذب کرده بودند. درنهایت، عمانیها بر اینها غلبه کردند و عدهای را گرفتند و محاکمه کردند. عدهای محکوم به اعدام شدند و عدهای هم حبس شدند. با آنهایی که محکوم به اعدام بودند، سلطان قابوس جلسهای گذاشت تا با آنها حرف بزند. سلطان قابوس به آنها گفت: «شما به هر حال این کارها را کردهاید و کار به اینجا کشیده. الان اسیر من و در زندان من هستید. سه تا راه پیش پای شما میگذارم: یا اینکه از عمان بروید و ما هم کاری به کار شما نداریم. به شما کمک هم میکنیم و پولی هم به شما میدهیم تا ما را رها کنید. یا اینکه بمانید و مجازات خود را در زندان یا هر مجازات دیگری که هست بگذرانید. پیشنهاد سوم هم این است که شما اشکال به ما دارید. اشکالات ما را بگویید و خودتان جلو بیایید و با ما این اشکالات را حل کنید. مگر اشکال نمیکنید اقتصاد اینطور است و سیاست خارجی شما اینطور؟» این محکومان تحصیلکرده و دانشگاهرفته بودند. از این راه سوم استقبال کردند و جلو آمدند. یکی از آنها وزیر خارجۀ عمان شد، یکی از آنها وزیر اقتصاد شد و همه، وزرای عمان شدند. همان عمانی که در زمان سلطان سعید، پدر همین سلطان قابوس، یک بیابان بود و امکانات اولیه را هم نداشتند، به دست همین اغتشاشگرها و رؤسایشان ساخته شد! خدا با گناهکار کریمانه رفتار میکند «با کریمان کارها دشوار نیست». با مردم کریمانه برخود کنید، حتی با گناهکارها. خدا با گناهکار کریمانه برخورد میکند. «التائب ان ذنب به کمن لاذنب له». ائمۀ طاهرین علیهمالسلام با گناهکارها کریمانه برخورد کردند. قصۀ حربنیزید ریاحی را مگر نداریم؟ ما هم کریمانه برخورد کنیم. اینها را فرصت قرار بدهیم و بهرهبرداری کنیم. با کسانی که اشکال به ما دارند، ارتباط بگیریم و مذاکره کنیم. به هر حال ما هر آنچه میگوییم از روی دلسوزی و قصدمان راهنمایی است. گاهی مسئولان نزد من میآیند. من حرفهای خودم را میزنم، نامه مینویسم و آنی را که وظیفۀ خودم میدانم اجرا میکنم. ما به این کشور علاقهمندیم. اگر به اسم تندرو و… دشنام بدهند، این دشنامها برای من ارزش و قیمت ندارد. ما به این کشور و به این نظام علاقهمندیم. ما بارها گفتهایم که خدا بعد از ۱۴۰۰ سال منت بر ما گذاشته تا حکومتی از خودمان داشته باشیم. ما به رهبر علاقهمندیم؛ اما درست کار کنید! درست عمل کنید! در کارها مشورت کنید! نگذارید مسائل ساده تبدیل به جنجال بشود. دربارۀ همان خانم که آن قضایا برایش پیش آمد، بنده ملاقاتی با اساتید دانشگاه داشتم. من یک کلمه حرف زد؟: که ما از این ماجرایی که برای این خانم پیش آمده ناراحتیم. این خانم دختر ماست، مثل همۀ دختران ایران. مگر آقا رسولالله نفرمودهاند: «انا و علی ابوا هذه الامه»؟ اینها دختران ما هستند و فرزندان ما هستند. این قصه هرچه بوده، من کار ندارم. گزارش رسمی این است. همان وقت اگر یک عذرخواهی صورت میگرفت، اصلاً کار به اینجا نمیکشید. نگذاریم هر حادثهای در این کشور جنجال بشود. درد ما بیتوجهی به نهجالبلاغه است مردم مشکل دارند؛ مسائل زندگیشان لنگ است؛ وضع درآمدی ناجور است؛ ارزش پول پایین است؛ حقوق را هرچه اضافه میکنید، باز هم جوابگو نیست، چون ارزش پول از آنطرف با تورم پایین میآید. این مردم مشکل دارند. وقتی مشکل دارند، گاهی اوقات منتظر بهانهای برای جنجال هستند. این بهانه را به دست آنها ندهیم تا جنجال نشود. جا برای اعتراض بگذارید. این کارگرها اعتراض دارند. وقتی شش ماه، نه ماه حقوق یک کارگر را ندهید، این اعتراض نکند، چه کند؟ داد نزند، چه کند؟ زن دارد، بچه دارد. ما خودمان را جای آنها بگذاریم. ما از اعتراض استقبال کنیم. اما اگر میخواهیم اعتراض و اغتشاش قاطی نشود، زمینۀ سلامت اعتراض را در بین اقشار مختلف فراهم کنیم از جمله در داخل حوزۀ خودمان. کتابهای درسی را آقایان تغییر دادند. وقتی میخواهید دست در کفایه ببرید، جایگزین کنید، دست در رسائل ببرید، از این کسانی هم که رسائل میگویند، مکاسب میگویند، چهل سال، پنجاه سال کارشان این است و کفایه گفتهاند، از اینها هم سؤال کنید! از اینها هم یک مشورت بگیرید! اینها اهل این حوزه هستند. اگر اعتراض درستی دارند، انتقادی دارند، توجه کنید! گوش بدهید! اینجا بزرگترین حوزۀ دنیای اسلام است، اینجا مرکزیت شیعه است. مگر میشود همین طور سلیقهای و فردی بگوییم این کتاب نباشد، آن کتاب باشد؟! تمام شد رفت! کار باید پخته باشد، با مشورت باشد. اگر کسی اعتراض دارد، زمینه برای اعتراض فراهم بکنیم، گوش به حرف بدهیم. اگر ما بر اساس آنچه مولایمان آقا امیرالمؤمنین برای ما در این نهجالبلاغه گفته عمل کنیم، مشکل پیدا نمیکنیم. اما درد ما این است که آقای جرج جرداق، آقای عبدالفتاح عبدالمقصود، شیخ محمد عبده میگویند دویستبار یا صدبار این نهج البلاغه را مرور کردهاند؛ اما منِ عمامهبهسر چند دفعه نهجالبلاغه را مرور کردهام؟! والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
باسمه تعالی: سلام علیکم: هرچند که سخن عزیزان سخنان با ارزشی است، ولی عنایت داشته باشید این متن ابعاد مختلفی دارد که هر کدام قابل بحث است. اگر سؤال کلّی نسبت به نکتهای از نکات متن دارید آن متن و آن نکته را بفرمایید، امید است بتوانم در خدمتتان باشم. موفق باشید
سلام و عرض ادب: سرنوشت یهودیان اطراف مدینه چه شد؟ لطف بفرمائید اگر در مورد این سوال منابعی می شناسید معرفی بفرمائید. بسیار سپاسگزارم
باسمه تعالی: سلام علیکم: بعد از جنگ احزاب و خیانتی که یهودیان از پشت جبهه به مسلمانان کردند، پس از جنگ با آنها برخورد شد و اکثراً مجبور به ترک مدینه شدند. در این مورد میتوانید به تفاسیری که جریان جنگ احزاب را شرح داده، رجوع فرمایید. موفق باشید
با سلام: از طرف چند جوان، خدمت استاد عرض ادب میکنم شاید دغدغه ای که امروز از زبان خودم و از درد دل دوستان هم سن و سالم با شما میکنم دغدغه اغلب جوانهای این نسل باشد. در هنگامه کار که میرسد، کاردانی و شناخت اولویت برای بنده سخت می شود یعنی توانایی تشخیص صحیح بهترین فعل را از دست می دهم. حتی قبل از این مرحله، مسئله های نوین را هم به طور واضحی درک نمیکنم و دقیق نمیدانم که بشر کنونی چه مسائلی دارد. در درجه سوم نمیدانم که در حد و اندازه یک انسانی که در عالم آخرالزمان است - با آنهمه پتانسیل و با آنهمه توانایی اللهی بالقوه- چگونه باید عمل کنم و چگونه در حوزه کاری خودم به طور صحیحی ظاهر بشوم! در صورتیکه اگر بتوانم مسئله را خوب درک کنم به احتمال زیاد در حد خودم میتوانم در آن مسئله اثرگذار باشم. ما کارهای زیادی شاید در طول روز انجام بدهیم اما اینکه این کار بنده چقدر در پیشروی در حل مسائل بشری سهیم است یا اینکه اصلا تاثیر دارد یا نه ذهنم را مشغول کرده است. آیا راهکاری هست که یک انسان مسئله شناس خوبی بشود و بتواند به طور کافی نقش خود را در حل آن مسئله ایفا کند؟ در ذهنم هست که حتی این مسئله شناسی به امور غیبی نیز میتواند وابسته باشد همانند الهامات اللهی بر قلب مؤمنین. لطفا راهنمایمان باشید. با تشکر 🌹
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد بنده آن است که مدتی با قرآن از طریق تفسیر قیّم المیزان مأنوس شوید، به لطف الهی مأمنی که اگر در آن قرار گیرید؛ احساس وجود و حضور و تأثیر میکنید، پیش میآید. عجله نکنید. قرآن، دریای وسیعی است که میتوانید در آن گوهرهای بیحسابی بهدست آورید. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز: اینجانب در خانواده ای بزرگ شدم که از خردسالی تا جایی که یاد دارم همیشه کتک و کتک کاری وغضب و جیغ و داد بالای سرمون بوده حتی برای یه اشتباه کوچیک و منزل کتک میخوردیم وهمیشه با ترس و دلشوره زندگی کردم حالا که بزرگ شدم و تشکیل خانواده داده ام اعصاب ندارم و زود عصبانی میشوم البته سریع به اشتباه خودم پی برده و زود از بچه ها عذر خواهي میکنم و قبول دارم که رفتارم خوب نیست. اما چکار کنم هر چی میخواهم خودم رو کنترل کنم نمیشه. شیطان خدا لعنت کرده هم کلید کرده رو همین نقطه ضعفم. خیلی توسلات گرفتم حتی حاضر شدم به پزشک مراجعه کنم که از اثرات داروها بدتر شدم خیلی از این رفتارم و خصلتم ناراحتم. استاد عزیز یه راهی بفرماید تا بتونم این قوه غضبیه رو کنترل کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهاد میشود در این مورد در ابتدا به مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» و سپس به کتاب «فرزندم؛ اینچنین باید بود» بپردازید. إنشاءالله راههایی بس گشوده و دلگرمکنندهای در مقابلتان آشکار میشود. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: اشخاصی نورانی مثل شهید حججی یا حاج قاسم با شهادت جریان مثبت در جامعه ایجاد میکنند در مورد مهسا امینی که با مرگش فتنه به پا میشود. آیا میتوان با اطمینان گفت ایشون شخصیت پلیدی داشته یا خیر؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ما در این موارد نباید قضاوتی داشته باشیم. به خودشان مربوط است. موفق باشید
سلام استاد بزرگوارم: اگر برای کسی که به بلایی مبتلاست طلب صبر کنیم یعنی طلب بلای بیشتر کردیم؟ یا چون بلا رسیده با اون روایت که میفرماید طلب صبر یعنی طلب بلا و عافیت بخواهید منافات دارد یا نه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: طلب صبر در معارف دینی ما به معنای طلب توانایی است تا از آن امتحانها بهخوبی عبور کنند و هرگز طلب صبر برای کسی به معنای طلب بلا نیست. موفق باشید
آیا گوش شنوایی هست تا رنج های مشترکمان را به سامان رسانیم؟! آیا کسی هست که از دنیا خسته و بریده باشد و چشم داشتی به مال و منیت و زر و سیم نداشته باشد و آرزوهای دنیا آنرا زندانی نکرده باشد؟ آیا کسی هست که در اهل دنیا خود را جستجو و ادامه نخواهد بدهد و از همه ذلالت ها بریده باشد و بخواهد خود را فقط با خدای حی حاضر (همان که خلق نفمرمود آسمان ها و زمین را جز به حق تبارک و تعالی) معنا کند و معنای زندگی را جز در این خواهش حقیقی نبیند؟ آیا کسی هست از ناجوانمردی خلق، هوس های بی پروایِ بی حیایِ بی در و پیکرِ آسیب رسان آخرالزمان دلشکسته باشد گویا اورا فرمان دهند و توان نافرمانی ندارد؟ آیا کسی هست که از در زندان نفوسِ گمگشته در تاریکی مردم خواب خسته شده باشد و بخواهد «خود» باشد؟ آیا کسی هست که چشمانش از شدت خواب آلودگی و تحمیل بالاجبار خواب آلودگی آن مردم بر خود در رنج باشد؟ آیا کسی هست که شبانگاهان تنهای، با کثرات گنه آلود روزگار با خود در جنگ باشد و روحش را اوهام و خیالات آلوده متکثرِ خلق شده بدست دشمنان انسانیت فرا گرفته باشد و نداند چه کند و راه فرار نیابد بلکه نفسش از شدت جنگ بدنش را بدرد آورده گویا رفته است جنگ و همیشه خسته است و توان انجام هیچ کاری را درست نداشته باشد گویا بدن خویش را چون بار سنگینی بر خاک و خون می کشد؟ آیا شده شراب نخورده مست لا یعقل شوی از ظلمات و شهوات و دنیا پرستی مردم گمگشته، گاهی بد شگون، گاهی واقعا بد! آیا شده بپرسی نوجوانها و جوانها چگونه به مواد مخدر با این خیل کثیر روی آورده اند؟! نکند میخواهی آنها را نصیحت کنی یا روانشناسی ببری که از آدمی جز آدم دروغین غربی نشناخته است! نه... آیا دیده ای از شدت جهل و مردگی زندگی مردمان روزگار به فراطبیعه ای خود را می اندازند که چون نسبتی با انسانیت و رحمانیت و نورانیت ندارد جز امری موهومی و سوپرنچرالی چیزی بدست نمی آورند و هرچه آن خیالات خود ساخته را میخواهند وسیع کنند رنجشان بیشتر می شود و در زندانی گرفتار آیند که ممکن است از آن نتوانند به در آیند و از این رو مدرنیته آن خیالاتِ بقول خودشان آسمانیشان را با سینما و هوش مصنوعی به زمین نیز بکشد تا مرگش را بدست خویش امضاء کند! نخواه خود را دست آنان دهی آنها خیلی بیچاره اند، تو هم چنینی رفیق؟ پس بگرد و غمگین نباش! زیرا میدانم انقلاب اسلامی آمده است 'انسان بسازد' این حرف حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را چرا مردم نفهمیدند و بفراموشی سپردند؟! خدایا چرا ما آن صحبت آن عزیز را آنطور که شایسته است نفهمیدیم. آیا معلمان و مدبران و منبریون اصلا به این مهم ارزشمند، اصل و اساس انقلاب اسلامی فکر کرده اند تا بدانند آدمی در عالم خاک نمی آید بدست / عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی. چطور جواب این سئوال را بدهیم زمانی که آن را آنگونه که صادق است نیافتیم؟! آیا این راهی که داریم با انقلاب اسلامی طی می کنیم همان انسان سازی است که انبیاء الهی برای آن مبعوث و در پشت پرده کلمات قرآن و احادیث نهفته است و سلامت در دنیا و آخرتست گویا دنیایت آخرت می شود همان آخرتی که فرمود: دنیا در برابر قیامت همچون قطره ایست در برابر اقیانوس. می خواهی راه بیفتیم آیا راهی جز انقلاب اسلامی در تمام ابعاد چه سیاسی و عقلی و فلسفی و حکمی و شرعی و عرفان امام خمینی داریم؟ تا درهمه این ابعاد نباشیم چگونه بفهمیم آن مهم چیست که با آن ارتباط بر قرار کنیم؟ هرچه مینویسم نمی شود زیاد از حد مدرنیته و ظلمات و مدعیون دنیا ما را آسیب زده اند. پس حال که چنین است ای همنوع چه میخواهیم با خود بکنیم؟! وای بر ما کسی را جز رهبری نمیشناسم تا در حضور او با ما خود را پیدا کنیم وقتی رهبر انقلاب حفظ الله فرمودند من کم تر از شما جوانان رنج هایتان را نمی کشم بلکه هم بیشتر (یعنی نزدیک است بگونه ای که میتوان با پذیرششان در آن صراط قرار گرفت و به راه شد صراطی که انسان سازی هر یک از ماست). نمیدانم چگونه بنویسم آیا استاد حرفی میفرمایید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به این شعر جناب شاه نعمت الله ولی، نظر کنید که میگوید:
عارفانه چو مومن آگاه
خوش بگو لا اله الا الله
حکم اسلام را به پا می دار
سر موئی از آن فرو مگذار
در طریقت رفیق یاران باش
سر خود زیر پای ایشان باش
در حقیقت محققی می جو
وحده لاشریک له می گو
این نصیحت قبول کن از ما
تا درآئی به جنت المأوا
ره چنان رو که رهروان رفتند
راه رفتند و ناگهان رفتند
گمان نکنیم که همین آدمهای معمولی در درونشان از این نوع غوغاها ندارند! زیبایی کار آنها آن است که با همه آن غوغاها مانند بقیه در همین زندگی عادی وارد میشوند و قصه شخصیت آنها حکایت آن است که: «دست در کار، و دل با یار دارند». موفق باشید
سلام و احترام درخواستی داشتیم از استاد طاهر زاده: برای استادی یک سیر مطالعاتی شهید مطهری در دانشگاه فرهنگیان شهید باهنر شیراز که توسط دبیرخانه بینش مطهر انجام میشود برای هر چهار الی پنج هفته یک بار، یک سخنرانی و کلاس معرفتی (درباره مباحث خوانده شده در طول چند هفته گذشته) برای اندیشه جویان برگزار شود این نیازیست که دانشگاه فرهنگیان شدیدا در معرضش قرار دارد و خلایی که میان دانشجویان احساس میشود سپاسگزار خواهید بود اگر اطلاع دهید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: واقعاً شرایط بنده طوری نیست که بتوانم در خدمت عزیزان در این نوع جلسات باشم. موفق باشید
سلام استاد بزرگوار: خدا قوت. وقتی حال و روز جامعهام و فریاد زنان در کوچه و خیابان را میبینم برایم خیلی چیزها آشناست. همان ذره ذرههایی که از کودکی تا الان در درونم تلمبار شد. همانها که هرگز برایش جوابی نیافتم و هر چه گشتم گاهی اوضاعم را بدتر نمود. شاید برای برخی این فریادها غریب و ناملموس باشد اما برای خیلی از ما زنها آشناست. با وجودی که دلم برایشان میسوزد که برای همان ذره ذرهها که در وجودشان کوه شد راهی معکوس درپیش گرفتهاند اما گاهی انگار با اصل درد صدایشان همراهم! صدایی که از درون برخاسته است. صدایی که قدمتی در تمام تاریخ دارد. استاد شما در جلسهی سوم تقابل حجاب و آزادی چرا؟ داستانی را ذکر کردید که امام خمینی دخترشان را از این که به داماد خانواده سلام کنند نهی نمودند. برای من درک این موضوع اصلا راحت نیست و برایم سؤال شد که در این جهان امروزی این موضوع واقعا جایگاهش کجاست؟ یعنی من به عنوان یک انسان حق ندارم به آقایانی که میشناسم به عنوان یک انسان حتی سلام بکنم؟! با اینکه در جواب میگویند ضرورتی ندارد نمیتوانم همراه شوم چون گاهی از زوایای مختلف مسئلهساز میشود. و اصلا استاد همین مرز بندیهای زیاد از حد احساس محدود شدن میدهد. همین شعار آزادی که با جهت اشتباه دارد فریاد کشیده میشود انگار فریاد جان ماست. در طول تاریخ راهها را چنان بر ما زنان تنگ گرفتهاند و آنچنان در بنبستها و تنگناها قرار دادهاند که ما حتی خودمان را فراموش کردیم و از خودمان دور شدیم. روح ما کی طعم آزادی واقعی و لذت واقعی از زن بودن خودمان را چشید؟ کدام یک از ما هست که در طول حیات زندگیش بارها به جرم دختر بودن روحش از عبارات و حرفهایی آزار ندید؟ حتی با روایتها و احادیثی که زن را در کنار سفیه و طفل قرار داد. ببخشید طولانی شد. حرف زیاد است اما گویی ما حتی زبان گفتنش را هم از دست دادهایم که این چنین در جهتی اشتباه در خیابانها فریاد میکشیم. استاد بزرگوار ممنونم که با این همه سعهی صدر خودتان در گوش دادن و خواندن حرفهای مردم ما را به شوق میآورید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. آری! بحث در حضوری است که انسانها در این تاریخ در خود احساس میکنند، که هر کدام جهانی هستند بسی گسترده و باید آن را پاسداشت و نباید دیروز خود را که معنای دیگری از «بودن» بود، با امروز مقایسه کرد و بخواهیم دیروزِ تاریخی خود را بر امروزمان تحمیل کنیم و از امروزمان باز بمانیم و درک حضور امروزین انسان چه مرد و چه زن بسیار امر حساسی است تا در عین زندهنگهداشتن احساس آزادی که غذای جان بشر امروز است، از وجوه قدسی خود بهره لازم را ببریم. ۲. در دل همین احوالات دیروزین و امروزین باز باید آنجا که زن و مرد در عین انسانبودن یکی باید زن باشد و دیگری مرد، امر پروردگار خود را فراموش نکرد و مرز زنبودن و مردبودن در جای خود حفظ شود. زیرا اگر این حضور با آن مرزبندی در کنار هم در صحنه نباشد، همان بلایی که بر عقل تکنیکی آمد و گِشتل جای حضور بشر در آغوش خدا تا مرزهای طبیعت را تنگ کرد، حضور آزادی که گشودگی هرچه انسان است تا بیکرانهها، و به نام لیبرالیسم اسیر بیپرواییها و اباحهگریها میگردد. چه سخت است بر صراطی قدم گذاریم که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است. موفق باشید
سلام علیکم: بنده دانشجو هستم و در دانشگاه شاهد فضای عجیبی هستم. اینجا دانشجویانیی هستند که ندای حق طلبی شان در هیاهوی مخالفان نظام گم شده. کسانی را میبینم که میدانند اینها حق نیستند ولی چون صدایشان به جایی نمیرسد با آنها فریاد میزنند زن زندگی آزادی! خواسته هایی دارند که با اعتقاداتشان تضاد دارد؛ گم شده اند؛ نور را در تاریکی جست و جو میکنند و در مقابل وقتی برخورد مرگ بر فتنه گر را از طرف دانشگاه و بسیج میشنوند بیشتر به هم میریزند و آشفته میشوند. اگر میشه پیشنهادی برای واکنش ما به این گروه بدین و برای ما دعا کنید که این جوانان از همه نسل ها بیشتر محتاج دعایند. یا علی
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! این جوانان از همه نسل ها بیشتر محتاج دعایند. زیرا ظرفیت گستردهای دارند تا در دل انقلاب اسلامی گمشده خود را بیابند. ولی دشمنان انسانیت آنها را گرفتار دستکاریِ ذهنی و بعضاً ویرانی شخصیت کرده است. عجله نکنید. با برخوردهای حکیمانه با آنها، آنها به خود میآیند. مطمئن باشید در این رابطه باز این انقلاب اسلامی و نظام اسلامی است که با داشتن دشمنانی این اندازه جاهل و نادان، عظمت خود را مینمایاند. موفق باشید
سلام علیکم: یکم. خدا را شاکرم که در زمانه ی شما و متفکرانی همچون شما نفس می کشم. دوم. صوت جلسه ی اخیر شما با بچه های مجله سوره را گوش کردم، چقدر قشنگ مسئله را جا انداختید. از سیر حرکت ملاصدرا از فیلسوفان غرب گفتید تا بحث اصالت ماهیتی ایشون و در آخر آن مواجه ی عظیمشان با غرب به وسیله ی اصالت وجود. استاد گرامی، دو تا سوال دارم. ۱. اگر ما هم بخواهیم همین سیر رو بگذرانیم چه کتاب هایی از فیلسوفان غرب پیشنهاد می کنید به عنوان یک سیر و راهی که باید گام به گام رفت!؟ ۲. بحث نهلیسم و اومانیسم رو فرمودید، به عقیده ی بنده یکی از مشخص ترین و برجسته ترین حوزه هایی که انحراف فکری بشر را داد می زند همین طب سنتی است! ای کاش بشود نظری، سخنرانی در باب طب سنتی و نگاه حضوری شما به این طب و معرفت نفس بحث کرد!
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. به هر حال باید از هایدگر و «هستی و زمان» او شروع کرد و سپس با نگاه هایدگر سراغ دکارت وکانت و هگل رفت. ۲. بحث مشکلی است. باید به هر کدام از طب جدید و سنتی در جای خود فکر کرد. موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز وقت شما بخیر. نظرتان را درباره این مقاله بی بی سی فارسی می خواستم: شخصا از نگاه امنیتی، جو امنیتی، امنیتی کردن مسائل، مسئولان امنیتی کشور که مسبب اصلی مشکلات کشور هستند، بشدت متنفر هستم و طرفدار آزادی کامل انتقاد و جلسات نقد و بررسی تخصصی، در صدا و سیما بصورت کاملا آزاد هستم (اگر این اتفاقها در کشور می افتاد یکی از نتایج آن، این مورد بود که یک رسانه با چند ده نفر کارمند اینقدر در کشور ما قدرت نداشت که جامعه را به هر سو که می خواهد بکشاند) .............................................................. خلاصه: در هیچ کجای این گزارش سی صفحه ای کوچکترین اذعانی به ناکارآمدی ها، اثرات منفی فساد گسترده در بالاترین لایه های حکومت، اثرات سالها برخورد امنیتی با دانشجویان، کارگران، معلمان و فعالان مدنی و سیاسی نمی شود. به ناامیدی مردم از روشهای دموکراتیک مثل انتخابات برای شکل دادن به مسیر کشورشان اشاره نمی شود بیشتر به نوشتار یک جوان بی تجربه و هیجان زده می ماند که با عینکی ایدئولوژیک دست به قلم شده باشد تا همه تحولات در کشور را کار دشمن بداند و با ذره بین امنیتی جاسوس یاب، ساده ترین واقعیات را نبیند .................................................................... متن کامل : گزارش اطلاعاتی حکومت ایران از جنبش «زن زندگی آزادی»؛ تحلیلی هیجانزده، چشمگشا و تکاندهنده نوشتار مشترک وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه پاسداران درباره اعتراضات یک ماه و نیم گذشته در ایران که روز گذشته (جمعه شش آبان/بیست وهشت اکتبر) منتشر شد از بسیاری جهات مهم است. هم چشمگشاست و هم تکاندهنده. چشمگشا از این جهت که چطور به مسائل نگاه میشود؛ و تکاندهنده به این دلیل که تا چه حد نگاه به تحولات کجبینانه است. در این گزارش آمده که «بیشک در جریان اغتشاشات اخیر، "بزرگترین عملّیات تأثیرگذاری" و به عبارت دیگر "جنگ جهانی رسانهای" علیه ملّت سرافراز ایران طراحی و اجرا شد». این گزاره را میتوان دستکم به این معنی تعبیر کرد که مهمترین سازمانهای اطلاعاتی نظام، بزرگی جنبش اعتراضی در ایران را لمس کردهاند. اگر یادمان باشد، مقامات امنیتی-نظامی حکومت در جریان اعتراضات آبان ماه ۹۸ می گفتند که حکومت با بزرگترین چالش اعتراضی خود روبرو شده و حتی برخی آن را تهدیدی بزرگتر از جنگ هشت ساله با عراق خواندند. این بار میگویند بزرگترین عملیات روانی اجرا شده است. ولی آیا این حرف جدیدی است؟ فرمانده کل سپاه پاسداران روز چهارم آذرماه سال ۱۳۹۸ در تجمع حامیان حکومت ایران در میدان انقلاب تهران مرتبا از واژه جنگ استفاده کرد و گفت: «باور کنید جنگی که این روزها در خیابانهای ما آغاز شد یک سناریوی جهانی بود.» حسین سلامی امروز (شنبه هفت آبان/بیست و نهم اکتبر) هم با زبان عتاب و خطاب جلو آمد و در مراسم گرامیداشت قربانیان حمله به شاهچراغ در شیراز گفت که «امروز آخرین روز شرارت شما بود» و اضافه کرد که «شرارت را پایان دهید، دیگر به خیابان نیایید، از جان ملت چه میخواهید؟» تکرار ادبیات مقایسه ادبیات پس از آبان ۹۸ و امروز مسئولان ارشد نظامی و اطلاعاتی حکومت نشان می دهد که با گذشت بیش از هزار روز از آبان ۹۸، همان حرفها باز هم بارها تکرارمی شوند. با شمردن تعداد بارهایی که حکومت آمریکا با انواع صفت های منفی مثل تروریست، دژخیم، مافیایی و ... توصیف شده می توان گفت که نگاه جامعه اطلاعاتی ایران به تحولات درونی کشور هیچ فرقی نکرده و فقط لحنها عصبانیتر شده است. تاکید مکرر نویسندگان گزارش برای مقصر جلوه دادن خارجی ها این سوال را اجتناب ناپذیر می کند که پس چرا دشمن خارجی همیشه در تحریک مردم ایران به اعتراض موفق است و جامعه نظامی و اطلاعاتی کشور همیشه نقش کالبدشکافی با ادبیات و فیلتر خاص را بازی می کند؟ نویسندگان گزارش مناسب دیده اند که به قتل فجیع خاشقجی در کنسولگری عربستان سعودی و قتل جورج فلوید بدست یک مامور پلیس سفیدپوست در آمریکا بیشتر و مفصل تر اشاره کنند، اما این را مطرح نکرده اند که خواهان ارزیابی اثر فعالیت گشت ارشاد و اثرات روانی کلیپ های متعدد برخورد خشن ماموران با زن و «ناموس ایرانی» هستند که هر چند روز یکبار اعصاب و روان مردم را می خراشد. اعتراضات نقشه سازمانهای جاسوسی خارجی موساد و دیگران است؟ این نوشته نهاهای اطلاعاتی ایران که در آن تاکید اصلی روی نقش آفرینی سازمان اطلاعاتی آمریکا در تحولات این روزها و هفته های خیابانها و شهرهای ایران است، می خواهد بگوید که تمامی تقصیر نارضایتی مردم ایران از حکومت نقشه سازمانهای جاسوسی خارجی آمریکا، بریتانیا، اسراییل و دیگران است که با بودجه های چند صد میلیون دلاری وارد عمل شدهاند. دو خبرنگار و عکاسی که از مهسا امینی روی تخت بیمارستان عکس گرفته اند مقصر جلوه داده شده اند و شبکههای تلویزیونی فارسی زبان هم میداندار هیجانآفرینی منفی علیه نظام معرفی شدهاند. این گزارش که ادعا کرده با استفاده از اسناد و "اتقان داده ها"، نهایت تلاش را به کار گرفته تا مردم ایران را آگاه کند، چیزی جز ناامیدی برای خواننده ندارد. البته این گزارش به احتمال زیاد مایه خوشحالی بسیار برای همانهایی در سیا، موساد و کشورهای دیگر مثل عربستان خواهد شد که بازیگردانهای اصلی جنبش اعتراضی مردم ایران معرفی شده اند. چون براحتی می توانند زاویه نگاه و حرکت نظام را مشخص و برای آن برنامه ریزی کنند. این گزارش نه تنها تلاشی در راستای "جهاد تبیین"، واژه مورد علاقه آقای خامنه ای، رهبر ایران، نیست بلکه فاش کننده به اصطلاح کج و معوجی نگاه بخش های اصلی اطلاعاتی حکومت در حوزه درک زیربناها و علل اصلی نارضایتی مردم ایران است. در هیچ کجای این گزارش سی صفحه ای کوچکترین اذعانی به ناکارآمدی ها، اثرات منفی فساد گسترده در بالاترین لایه های حکومت، اثرات سالها برخورد امنیتی با دانشجویان، کارگران، معلمان و فعالان مدنی و سیاسی نمی شود. به ناامیدی مردم از روشهای دموکراتیک مثل انتخابات برای شکل دادن به مسیر کشورشان اشاره نمی شود که در تازه ترین مورد باعث شد رئیس دولت فعلی با کمترین میزان مشارکت پس از انقلاب زمامدار پاستور شود. هیچ اشاره ای به اثر مخرب سیاست های جامعه اطلاعاتی کشور در بستن فضا و حراستی-امنیتی کردن امور نمی شود. هیچ اشاره ی به عصبانیت مردم ایران از رسوایی های اطلاعاتی از خوردن ضربات مکرر و تکاندهنده امنیتی در نطنز، ترور فخری زاده و اسناد اتمی نمی شود. تنها مواردی که نویسندگان گزارش بشکل تک کلمه یی برجسته می کنند مواردی مثل «ماجرای دردناک (درگذشت مرحومه امینی)»، «حادثه ناگوار هواپیمای اوکراینی» (بدون کوچکترین اشاره به عاملیت خود سپاه در زدن هواپیما و بنبست پرهزینه ی چند ساله در حل پرونده برای خانواده های قربانیان و کشورهای درگیر در پرونده) و فروریختن برج متروپل آبادان است. ولی نویسندگان گزارش با انواع بازی هایی که با کلمات انجام داده اند، بسرعت همه تحولات مورد اشاره را فرصت طلبی بیرونی و رسانه ها برای القا احساسات منفی معرفی کرده اند. در اینکه دشمن یک سیستم همواره مترصد استفاده از فرصت هاست تا رقیب را زخمی و ناکار کند که شکی نیست. همانطور که تلویزیون حکومتی ایران بیشتر از کارتن خواب های آمریکا و مشکلات آن کشور برنامه و گزارش پخش میکند تا تحولات ایران. ولی سوال این است که چرا به عملکردهای خود حکومت نگاه انتقادی نمی شود. مثل این است که سازمان های اطلاعاتی آمریکا در بررسی علل اعتراضات سراسری در آمریکا و جهان پس از قتل جورج فلوید بدست پلیس می آمدند و به سبک سپاه و وزارت اطلاعات، تنها به پوشش خبری شبکه های تلویزیون حکومتی ایران و شبکه های خارجی ش مثل پرس تی وی و دیگر کشورها مثل روسیه و چین اشاره می کردند و با سطحی خواندن اعتراضات به ماجرا، کار را به ایران، کره شمالی و دیگران محدود می کردند و تمام. راز بقای حکومت ها، تامل در رفتار خود و درس گرفتن از اشتباهات است. این نکته را نمی توان در گزارش سی صفحه ای وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه دید. در ارزیابی نهایی، نوشتار سی صفحه ای دو نهاد اصلی اطلاعاتی حکومت، انصافا بیشتر به نوشتار یک جوان بی تجربه و هیجان زده می ماند که با عینکی ایدئولوژیک دست به قلم شده باشد تا همه تحولات در کشور را کار دشمن بداند و با ذره بین امنیتی جاسوس یاب، ساده ترین واقعیات را نبیند. همان ندیدن فیل وسط سالن! مشکل جامعه اطلاعاتی نظام کنونی در ایران این است که بجای صراحت در بیان واقعیت ها به حاکمان، از خود رهبر واژه و رهنمود قرض می کند و برای جاانداختن همان واژگان تلاش می کند. جامعه اطلاعاتی آمریکا در ماجرای حمله به عراق به این نتیجه رسید که تنظیم کردن گزارش های اطلاعاتی، چه بسا دروغین، برای هموار کردن مسیر برای اجرای امیال سیاستمداران یک اشتباه راهبردی بوده است. این را در نوشته ها و سخنرانی های بسیاری از مقامات آمریکایی در سیا و دیگر نهادها می توان دید. اما در مورد حکومت ایران این روند غائب بزرگ میدان نیست؟ در گزارش مورد بحث، بارها به رهبری آقای خامنه ای و واژه «درخت تناور» حکومت اشاره می شود بدون اینکه درک شود که درخت تناور در اصل خود کشور است و دولت ها و حکومت ها، شاخه ها و میوه های درخت هستند. اهمیت مضاعف نوشتار طولانی وزارت و سپاه این است که نشان می دهد حکومت برای نحوه برخورد با اعتراضاتی که آشوب و اغتشاش می خواند، به احتمال قوی چه مسیری را در پیش خواهد گرفت. بطور خلاصه می شود گفت به نظر میرسد که نحوه برخورد حکومت و بخش امنیتی نظامی آن با اعتراضات به مسیری خشن تر خواهد افتاد. با توجه به دفعات مکرری که در این نوشتار از زبان تهدیدآمیز استفاده شده است و جمله پایانی بیانیه چند هزار کلمهای وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه با آیه قرآن تمام می شود که می گوید "انا من المجرمون منتقمون"، برخورد خشن حکومت تمایل دارد که از مرزهای کشور فراتر برود. اما اینکه این استراتژی چقدر بتواند موثر پیاده شود و چه پیامدهای برای حکومت خواهد داشت را باید در آینده به تماشا نشست. ولی از همین حالا می شود تصور کرد که اگر توصیه جامعه اطلاعاتی نظام واقعا همین سی صفحه تبلیغاتی باشد، آینده ناروشنی در انتظار است، چون گره ها بسیارند و در فقدان نگاه خود انتقادی، حکومت بیشتر و بیشتر به سمت بیگانه سازی بخش های بزرگتری از ملت ایران حرکت خواهد کرد. در چنین فضایی، هم یارگیری بازیگران خارجی موفق تر خواهد بود، هم ممکن است که رفتارهای اعتراضی در اثر خشونت ورزی ممتد و بیش از حد حکومت باعث پیدایش فصل های تازه ای از اعتراضات متنوع شود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً جایگاه اطلاعات سپاه و وزارت که بنا است از موضع اطلاعات امنیتی با ما سخن بگویند، باید همینگونه باشد و اگر دقیقاً کسی آن متن را که با دقت فراوان و شواهد کافی نوشته شده است، بخواند مییابد که چرا دشمن تلاش دارد نگاه ما را با پیشفرضهایی که القاء میکند، نسبت به این امر مهم منحرف کند. با این فرض که ریشه این نوع اغتشاشات را که بنیانی چندساله در انحراف اندیشه بعضی از مردم ما به جهت تحت تأثیر قرارگرفتنِ القائات دشمنان دارد را مربوط به ضعفهای داخل کند. در حالیکه همه میدانیم چندین و چندین برابر این ضعفها در خود غرب هست در حدّی که اگر از کارتنخوابها بگذریم، به قول خودشان 90 در صد از مردم اسیر 10 در صد جریان سرمایهداری است و تحقیقات نیز نشان میدهد اغشاشگران اتفاقاً اکثراً از طبقه مرفهین بودهاند. بنابراین باید در یک کلمه از دشمنیِ دشمن هر چند سخن دلسوزانه میگوید، غافل نشد. به گفته علامه طباطبایی، حضرت آدم و حوّا از دشمنیِ شیطان غافل شدند و به آن روز افتادند که افتادند. شیطانی که قسم میخورد و میگفت: «وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحينَ» (اعراف/۲۱) قصه بیچارگیِ جریان اغتشاشگران تنها یک کلمه است که خود را در اختیار شیطان قرار دادهاند و به بهانه آنکه تلویزیون جمهوری اسلامی بنا به مصلحت اخلاقی و امنیتی از بعضی گفتار خودداری میکند، روشنگریهای این رسانه را غیر واقعی میدانند و این بلای دومی است که اغشاشگران بر سر خود میآورند که بهکلی از کشور خود و آنچه حقیقتاً در آن میگذرد؛ در غفلتاند. آیا عقوبتی از این غفلت، بیشتر که خود را در اختیار شیطان و دشمن گذاشتهاند؟!! موفق باشید
آقای ثابتی در کانال خودشان اینطور نوشته اند
تا امروز به یاد ندارم که وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه بیانیه مشترکی را درباره یک توطئه امنیتی منتشر کرده باشند اما روز گذشته این اتفاق افتاد و در این بیانیه تفصیلی، جزییات مهمی از طراحی پیچیده، چند لایه و پرهزینه امریکا برای ویران سازی ایران منتشر شد.
پیشنهاد میکنم سر فرصت با دقت بخوانید.
https://eitaa.com/sabeti
سلام استاد عزیز: بین آیه تطهیر و آیه صد سوره یونس ارتباطی قابل تعریف است؟ درصورت امکان تبیین کنید. با سپاس فراوان از وجودتون. «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ»
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر خدا میخواهد زمینه آلودگی و رجس را از جان انسانهاپاک کند، شرط آن را تعقل نسبت به حقایق قرار داده است. بنابراین هرکس در تعقل بیشتر نسبت به امور حاضرتر باشد، نسبت به پاکی و درک حقیقت حاضرتر است. اینجا است که میفهمیم آنانی که عین طهارتند یعنی اولیای معصوم (ع)، عین عقلاند. موفق باشید
سلام و ادب: از بچگی که ماهواره وارد زندگی ما شد زندگی و روح و روان من بهم ریخت! ندانسته و از سر بچگی و کنجکاوی تلویزیون روشن میکردم، صحنههایی را میدیدم غافل از اینکه چه بلایی داشتم سر خودم میآوردم...از بچگی تحریک میشدم و غریزه جنسی که اصلا نمیدانستم چی بود، در اثر دیدن صحنهها فعال میشد و... تا اینکه به بلوغ جسمی رسیدم و با شرکت در فعالیتهای هیئت و مسجد، فهمیدم که گرفتار چه بلایی هستم و چه بلایی سر خودم آوردم... و حالا که میخوام عادت چند ساله را ترک کنم نمیتونم استاد. اونقدر نفس بر من حاکم شده که نمیتونم غریزه خودمرو کنترل کنم، چنبار توبه کردم اما. دیگه از خودم دارم خسته میشم، چشم دیدن رفقامو هم ندارم، صحنهها مدام تو ذهن بنده میچرخد. از طرفی شیطان، از طرفی نفس، از طرفی ذهنیکه قادر به کنترلش نیستم و از طرفی عادت. همه دست به دست هم دادند که من را تلف کنن و تا حالا موفق بودن. اینقدر برام از بچگی عادت شده که دیگه عذاب وجدانی هم نمیگیرم که توبه کنم! انگاری شکسترو پذیرفتم و انگیرهای برای جبران واسم باقی نمونده. استاد چکار کنم؟ من فقط میخوام خودم رو از این پوچی و فلاکت نجات بدم اما نمیتونم مقاومت کنم، ارادهم ضعیف شده. چنبار به اهلبیت توسل کردم نجاتم دهند و نجاتم دادند اما دوباره باز برگشتم! از خودم بدم اومده و نمیدونم با خودم چکار کنم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خوب حضوری است، حضوری که انسان مییابد گرفتار غرقابِ پوچی ها شده. اینجا است که عزم بزرگ که انسان را اولیالعزم میکند در این تاریخ برای مقابله با اینهمه فساد و پوچی در جان انسان به ظهور میآید و جهان دیگری را با خود رقم میزند. پیشنهاد ما اولاً: مطالعه کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» است. ثانیاً: اینکه مباحث قرآنی روز شنبه را اگر نمیتوانید در جلسه مسجد انبیاء حاضر شوید، از طریق «اسکای روم» دنبال بفرمایید تا در آن عزمِ حضور که قرآن در مقابلتان میگشاید، خود را بیابید. آری! خود را بیابید. موفق باشید
با سلام و عرض ادب استاد وقتتون بخیر: در دوراهی قرار گرفتم مشورتی میخواستم، بنده دانشجو پزشکیام و از طرفی به علوم انسانی علاقه مندم. در مبحث علوم انسانی به فلسفه اسلامی علاقه مندم ولی از طرفی وارد هر گفتمانی با همکلاسیهام و جوانها میشم تهش به دین و اسلام میرسه و خب این تشنگی دینداری در جوان امروز قابل حسه، حالا بنظر شما بنده رو مبانی اندیشه اسلامی کار کنم یا فلسفه اسلامی؟ به عبارتی مشغول پاسخگویی به شبهات بشم یا وارد دنیای فلسفه اسلامی و ملاصدرایی؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: اگر به لطف الهی با فلسفه صدرایی کار را شروع بفرمایید و انسان را در هویت گسترده او در میان آورید، گفتگویی بس متعالی با دیگر انسانها پیش میآید که در آن گفتگو به جای دفع شبهات، انسان را با خودش آشنا میکنید تا در سیر روحانیِ خودش، انتخابی آزاد در پیش گیرد. موفق باشید
بعد از ظهر ۲۹ شهریور سال ۱۴۰۱ دختری ایستاده بر روی سطل زباله، روسری خود را به آتش کشید. شب هنگام راه خانهاش را کج کرد و سر از ساختمان نیمهکاره ای درآورد. در بلند ترین نقطهی ساختمان، سیگارش را آتش زد و پرید. میدانید وصیتنامهی یک جملهایش چه بود؟ «تقصیر هیچ کس نبود.» شما برایِ من، استاد طاهرزادهی جلسات و نویسندهی کتابها نیستید. شما معلمِ بزرگترهایم در آن روستایِ دورافتادهای هستید که افتخارشان شاگردی شماست. راستش من هم معلمم. در کنار من هم معلمانی از آشنایان و دوستانِ شما هستند که به نوجوانانی معرفت النفس درس میدهند. شاگردانم به مباحث گوش میدهند یا حتی اغلب جانشان گوش دادن نمیکشد. بعد از کلاس و در خلوت برایم از راههایی که برایِ خودکشی به نظرشان میرسد میگویند. بپرم؟ برم زیر ماشین؟ قرص بخورم؟ و شاید هیچ کدام به ذهنشان هم نرسد که سوالِ زندگیِ نداشتهاشان را سرِ معلم و مؤلف مباحث معرفت و النفس فریاد بزنند. شاید به ذهنشان هم نرسد که یقهی کسی را بگیرند و بپرسند و بخواهند. لابد جز یقهی خدا دستشان به جایی نمیرسد. استاد طاهرزاده راستش این نسلِ مظلوم، اصلا حواسشان نیست که مهرِ پوچی خوردهاند و معلمی از یک نسل قبل برایشان خط و مرز کشیده و شاید اگر یک نفر سوالی پرسیده، حساب کار را به خودش حواله دادند تا برود و خودش را جراحی کند (ریز ریز کند) تا بلکه بداند کجا را اشتباه انتخاب کرده که زندگی ندارد! این نسل آنقدر مظلوم هست که اگر فقط یک جمله بخواهد بگوید، بارِ روی دوش عالم را بر سرِ خودش آوار میکند. «تقصیر هیچ کس نبود.» واقعا تقصیر ما نبود؟ واقعا به جز دفن کردن احوالاتِشان زیر لفظ پوچی و نیستانگاری و ... نمیتوانستیم دستی برایِ آشنایی به سمتِشان دراز کنیم؟ شنوایِشان شویم؟ مگر آنها فرزندان و جگرگوشههای این انقلاب نیستند؟!! (نبودند؟!!)
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! اگر از یک طرف «تقصیر هیچکس نبود»، از طرف دیگر تقصیر بسیاری بود که این نسل را که نسل آخرالزمانی است، درک نکردند. و اگر جهان غرب با این انسانها چنین کرد که بگویند «تقصیر هیچکس نبود»؛ زیرا نمیدانند «چهکسی میتوانند باشند» که حالا آن کسی که باید باشند، نشدند! ما نیز با این انسانها طوری سخن نگفتیم که در آزادی و انتخابشان، خود را بیابند. و این نکته مهمی است. شاید نکاتی در جلسات «تقابل آزادی و حجاب! چرا؟» و مطالبی مطرح شده باشد که حکایت بیتقصیریِ این نسل به حساب آید. موفق باشید
سلام علیکم: بنده حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را بسیار دوست می دارم اما آنچه می بینم این است که نمیتوانم ایشان را آنگونه که شایسته است بشناسم. پس آیا این قضیه صحیح است که عرفا و علمای انقلاب اسلامی و شهدای آن همچون شهید آوینی و بهشتی و سلیمانی و غیره بسط دهنده تعیینات حقیقیه قلبی آن جنابند و با رجوع به آن ها در واقع حضرت امام را می یابم؟ و این درست است که با هرچه معرفت بهتر در رجوع به رهبر معظم انقلاب حفظ الله که به نوعی جامعیتی از حقایق دورانِ انقلاب اسلامی را در قلب او خدا قرار داده است می توانم بهتر حقایق انقلاب و شناخت حضرت امام را دریابم؟ زیرا نگاه بنده این است در ابدیت خویش به آنچه خدا برایم در زمان زیستنم روبرویم قرار داده است ارتباط برقرار کنم و بپذیرم و در آن زندگی کنم این بسیاری از مسائل ابدیتم را حل می کند و در دنیا نیز حیاتی با شعف به من عطاء می کند. میدانم انقلاب اسلامی بیش از آن است که در هزاران رجوع مختلف دریابم و تمام هم نشود اما یک رجوعش این است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: البته و صد البته. آری! همچنانکه مولایمان علی «علیهالسلام» آینه ملموس نور محمدی «صلواتاللهعلیه وآله» بوده و هستند، عزیزانی همچون شهید آوینی و شهید بهشتی و شهید سلیمانی، آینه جمال روحانی حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» میباشند و از آن طرف، مواجهه با مقام معظم رهبری و با نظر به ابعاد شخصیتی ایشان، با این رویکردی که میفرمایید بهترین مواجهه است. موفق باشید
بنده به عنوان یک انقلابی چنین میبینم. با سلام و عرض تبریک به زائران حرم جمهوری اسلامی که با حضور در نبرد جنگ نرم افزاری یعنی همین راه پیمایی سلحشورانه جهانی بس گشوده خدا قسمتتان کرد! با دستور رهبر جمهوری اسلامی و با خواندن کلمه توهین به مقدسات و برخورد قاطع با مسببین اتفاق حرم شاهچراغ یعنی انتقام، پس انشاء الله انتقام خواهد گرفته شد. اما در مواجهه با مردم معترض و مختشش، هنوز باید صبوری کرد زیرا همچنان هم حق و باطل هایی هست که در هم آمیخته هرچند بسیاری تمیز داده شد! ما به عنوان یک فرد انقلابی موظف به آنیم که دروغ های دشمن را با عقلانیت و مدارک و استدلال مخصوصاً در فضای مجازی روشن سازی بکنیم و از طرفی به حمدالله نیروهای امنیتی به وظیفه خود که یعنی شناسایی و دستگیری مزدورانِ دشمن اصلی ما یعنی آمریکا و اسرائیل و دیگر مستکبرین دنیااست در عملند. چه خوب است که توجه داشته باشیم بعضی از نوجوان ها و جوان ها گرفتار جهان استکبار شدند و امور را آنگونه که جهان استکبار میخواهد میبینند و در واقع نسبت به حق هنوز قانع نشدند! شما بگویید این نوجوان ها و جوان ها که اهل همین کشورند و در یک مدرسه با ما درس خواندن و در یک محل با ما کار می کردند حال چگونه برخوردی با آنها مناسب است؟ آیا باید کمک کرد تا با چشم جمهوری اسلامی حوادث را ببینند یا باید آنها را تمسخر و طرد و به فحاشی و دعوایی که بستر روح مدرنیته و برنامه استکبار است دامن زد؟ آنچه خشم و غضب داریم را خرج آمریکا می کنیم و با قرار گرفتن در جمهوری اسلامی و تبیین و محبتی حاج قاسم وار با جوانان آنها را به نگاه حقی که در جهان امروز حس کردیم دعوت کنیم. البته این بسیار گسترده است ولی این نکات بسیار حائز اهمیت بود.
باسمه تعالی: سلام علیکم: پیشنهادتان بسیار عالی است. آری! همانطور که فرمودید باید صبر کرد و کمکشان نمود تا با چشم جمهوری اسلامی حوادث را بنگرند و غضب خود را خرج آمریکا نمود. موفق باشید
سلام استاد عزیز: از غم و درد چند روزی هست به خودم می پیچم. درد و ناله دارد عمری درب خانه اهل بیت گدایی کنی و به قول حضرتعالی سلوک قلبی داشته باشی و آخر امر مصداق این بیت شعر باشی: دردا که دوش طاعت سی سال خویش را / دادم به می فروش به یک جرعه برنداشت / عمری درب خانه احمدبن موسی شاه چراغ شب نشینی و زیارت و سلوک داشته باشی آخر امر متوجه شوی که حضرتش شما را لیاقت خویش ندانسته و در آن شب حادثه ترور به ماموریت خارج از شهر رفته باشی لااقل برای دفاع از حرمش نباشی. من که خودم رو دوستار اهل بیت میدانم نکند که آنان ما رو لیاقت خودشان ندانند. حرفی حدیثی جناب استاد بفرمایید که خیلی احساس حقارت و کوچکی میکنم. نکند همه زیارات و شب نشینی خیال بوده. نکند شاهچراغ من رو اصلا به چشم ندیده. نکند این همه رفت و آمد به حرم در سرما و گرما و باران و... الکی بوده و حضرتش ما را لیاقت خویش ندانسته. نکند. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: چرا اینطور فکر میکنید؟! همهچیز روی حساب است حتی خارجشدن شما از شهر. ما باید همواره امیدوار رحمت حضرت حق باشیم و نه امید به اعمال خود. و در امیدواری به رحمت حضرت ربّ العالمین، یأسی در میان نمیماند. موفق باشید