سلام بر استاد گرامی: آیت الله حائری شیرازی در کتاب مربی و تربیت می فرمایند: (اگر فردی معتقد به عقاید عده ای نباشد ولی همنشين آنها باشد، این همنشینی مضر است) و برای شاهد مثال قضییه یار موسی که همراه فرعونیان غرق شد به خاطر این که پدرش جزو فرعونیان بود و رفت تا پدرش را نصیحت کند و خودش هم غرق شد را می آورند. حال سوال من این است آیا این نکته با حرف حاج قاسم که فرمود من در هواپیما دوست دارم کنار یک جوان سوسولی بنشینم تا یک جوان حزب اللهی منافاتی ندارد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: جناب حاج قاسم به همنشینیِ تنها بسنده نمیکرد همانطور که خودش میفرماید: «با همه ارتباط خوب و مثبت برقرار کنید حتی با کسانیکه ظاهرشان با شما متفاوت است. اگر افراد بتوانند شکار کنند یک نفر را که دارای باطن درستی است با او رابطه برقرار کنند. اگر هدف داری، نترس! برو و اثر بگذار.» ملاحظه میکنید که به گفته او این همنشینی با هدفی همراه است در اصلاح آن افراد. موفق باشید
سلام به استاد گرامی. از دوستانی که در سفر زیارت شهید حاج قاسم همراه شما بودند شنیدم که یکی از عزیزان، قسمتی از منزل خود را وقف زوّار حاج قاسم کردهاند و برای تکمیل قسمتی از ساختمان نیاز به بودجه دارند. لطفاً شماره کارت واریز کمکهای مردمی را اعلام بفرمایید تا إنشاء الله ما نیز سهیم باشیم. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر بنده نیز فکر خوبی است که رفقا در این صحنه جدید تاریخی که با حاج قاسم آغاز شده است، حضوری اینچنینی نیز داشته باشند. به امید آنکه اسراری در مقابلشان مطابق زمانشناسی حقیقی گشوده شود. شماره کارت سید محمد موسویان 6037997983319618 میباشد. موفق باشید
آموزگار لبخند، وصیت کردی میان گلستان شهدا دفن شوی که هم دل خودت آرام باشد، هم زیارتگاهت نکنند، هم دست یافتنی برای مردم باشی، میخواستی دست یافتنی باشی ولی نشدی آخر چطور دستم به آستان دستانت برسد؟ ... به قول استاد؛ بعضی ها دوست نداشتن را بلد نیستند و تو جزء آن بعضیها بودی، مهربان بودن با همه را تو به من فهماندی، کاش شاگرد مکتبت باشم... نام او از آسمانی آسمانتر، یاد او از جاودانی جاودانتر، قلب او از مهربانی مهربانتر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! او به ما فهماند که باید با همه مهربان بود تا پیامبرگونه به نجات بشریت اندیشید. مگر پروردگارمان به رسولش نفرمود: «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ» (توبه/128) هان! ای انسانها، رسولی از جان خودتان به سوی شما آمده است که بسی بر او گران است که شما در سختی باشید و بسیار حریص و مشتاق است که شما در مسیری اینچنین گشوده و سراسر رحمت پای گذارید. و این است که هر محبتی از حاج قاسم فرزند انقلاب به سوی هر کسی جاری شود، در عمل، آن کس آن را به حساب تاریخی میگذارد که با انقلاب اسلامی شروع شده و ناخودآگاه، خود را متعلّق به آن تاریخ میداند و این است اسرار حضور شهید حاج قاسم سلیمانی که نزدیکِ نزدیک و دورِ دور است. موفق باشید
سلام و رحمهالله خدمت استاد عزیز: إن شا الله توفیقتون روز افزون، یک مسئله ای که درحال حاضر درگیرش هستم و به شدت بنده رو آزرده و لحظات زندگی بنده رو فرسایشی و اضطراب آوار کرده، بنده دانشجو معلم سال آخر کارشناسی الهیات و طلبه پایه ۱ و از جهت مطالعاتی مقدار کمی رو مبانی اندیشه اسلامی، بحث های تربیتی و کلامی کار کردم اما از همه اینا که بگذریم از جنبه عمل درگیر یک کار تربیتی در مسجد و بسیج شدم روی یه تعداد قابل توجهی دانش آموز ابتدایی و راهنمایی که به قول آقای صفایی حائری عشق و دغدغه بود اما شور زیاد بدون تمرین میتونه کمر آدم رو با وجود عشق زیاد بشکنه و بنده الان مبتلا به همچین دردی شدم، دغدغه کار فرهنگی و تربیتی هست، انسی با این بچه ها گرفتیم اما واقعا کم آوردم و به دلیل عمق کم، علم کم، عدم درس خواندن درست و عدم ارتباط مستمر با یک بزرگتر، وجود عادت های بد و... باعث شده علاوه بر خودم که رشدم بسیار کم شده به نظرم با این وضعیت آینده این بچه چیز خوشایندی و پر ثمر نخواهد و نگران استمرار صحیح اینا هستم، از طرفی دلم می گوید غوره نشده مویز شدی باید کمی صبر میکردی تا به حد قابل قبولی برسی بعد دیگر سازی شروع میکردی و بهشدت به این اعتقاد دارم و به نظرم گرفتاری من سر اینه و به دلم هست گرفتاری ها رو ترک یا کم کنم و وقت بزارم بیشتر رو خودم از طرفی خسته از دچار روزمرگی شدن با این بچها و خسته و ناراحت از کارهای ابلاغی نمایشی و بعضاً به نظر من مطابق آنچه که در کتاب آنگاه که فعالیت های فرهنگی پوچ می شود، شما خواندم بسیج که صرفا دنبال کمیت، شتابزده بدون فکر و بحث های فرعی هستند تا حضور تاریخی گام دومی و.... از طرفی هم میگویم شاید ترک این بچه ها حالا که تونستی جمع کنی آنان را صلاح نیست اما از طرفی نمی دانم با آینده آنان چه کنم واحساس اینه است که اگه اولویت و مقدمه چیزی که میشه خودسازی برای انجام بشه این قضیه به لطف خدا حفظ و اساسا تربیت دست خداست ما ها چه کاره ایم؟! خلاصه مطلب این شرایط بنده است و تردید به تصمیم صحیح دارم لطفاً راهنمایی بفرمایید و به نظر شما آیا فرضا بگیم بله اصل بر همون تقویت خودسازی عمومی مثل مبانی فکری، اخلاقی و... تقویت خودسازی تخصصی مثل درسی و علوم لازم بیشتر وقت صرف اینا تا مدتی مقدار از وقت صرف نشر چیز های که بلدیم با این بچه ها؟ ببخشید پر حرفی کردیم. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید به جمع آن دو فکر کنید که از یک طرف در معارف دینی، عمق لازم را بیابید و از طرفی این یتیمانِ آل محمد «صلواتاللهعلیهوآله» را رها نکنید. به نظر میآید آشنایی آنها با معرفت نفس به روش کتاب «جوان و انتخاب بزرگ» و آشنایی آنها با قرآن، نتیجهبخش خواهد بود. موفق باشید
با سلام خدمت استاد عزیز: امسال که به لطف خدا قسمت این کمترین شد در سالگرد مرد بزرگ حاج قاسم عزیز حضور داشته باشم و فقط به قصد در راه بودن هم باشم شعری از حافظ در جوار آن بزرگوار آمد که گفتم شاید خوب باشد برای شما هم بفرستم: سرم خوش است و به بانگ بلند میگویم / که من نسیم حیات از پیاله میجویم / عبوس زهد به وجه خمار ننشیند مرید / خرقه دردی کشان خوش خویم شدم / فسانه به سرگشتگی و ابروی دوست کشید / در خم چوگان خویش چون گویم / گرم نه پیر مغان در به روی بگشاید / کدام در بزنم چاره از کجا جویم / مکن در این چمنم سرزنش به خودرویی / چنان که پرورشم میدهند میرویم / تو خانقاه و خرابات در میانه مبین / خدا گواه که هر جا که هست با اویم / غبار راه طلب کیمیای بهروزیست / غلام دولت آن خاک عنبرین بویم / ز شوق نرگس مست بلندبالایی / چو لاله با قدح افتاده بر لب جویم / بیار می که به فتوی حافظ از دل پاک / غبار زرق به فیض قدح فروشویم. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! حرف در رابطه با این غزل بسیار است. حقیقتاً حاج قاسم همان پیالهای است که نسیم حیات را بر جانها میوزاند و راهی است تا پیر مغان که مولایمان باشد، دری به رویمان بگشایند. موفق باشید
سلام: دانشجوی ۲۰ ساله رشته فلسفه و کلام اسلامی هستم. دغدغه کار برای اسلام و دین و جامعه و بسیار احساس مسئولیت میکنم. اما متاسفانه در اینکه چه کاری میتوانم انجام بدهم ضعف دارم. تمایل دارم در رشته ای که هستم بتوانم خدمتی به اسلام و ایران انجام بدهم اما ایده ای ندارم و نمیدانم چه باید بکنم. تقاضا دارم من را راهنمایی کنید که چه کنم و وارد چه کاری بشوم؟ آیا صلاح هست فعلا کار خاصی انجام بدهم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله یکی از بهترین راهها در مقابل شما قرار گرفته تا با جدیّت تمام مباحث فلسفی و کلامی را دنبال کنید و وقتی آنها را به خوبی چشیدید، با فلسفه غرب نیز آشنا شوید و إنشاءالله در این مسیر که تبین تفکر انقلاب اسلامی برای بشر جدید است، مؤثر باشید. موفق باشید
به نام خداوند جان دادههای راه حقیقت. قصه حقیقت به سراپرده سرزمین ناآشنایی رفته است، در عالم سخنهای بسیار از پی هم ادعای درستی و توانای شدن سر میدهند و انسان به گمان خویش بر فراز خوشبختی زیست میکند. اما هرگاه که از سرزمین درون خویش میگذرد و منظرههای پرجاذبه بیرون مهر سکوت بر لب میگیرند، قصه آرام آرام ضرب آهنگ دیگری به خود میگیرد و ندای درد و رنج سر میدهد و انسان را به عمق قدمگاههای تاریخ خود میبرد. این تشنه خسته راه پر پیچ و خم تاریخ، پس از تلاشهای بزرگ و طاقت فرسا برای سیراب معناشدن، خود را همچون صحرای خالی از هر منظرهی یگانه با حقیقت (حتی انسانیت) یا همچون قایق شکستهی سپرده به موجهای بیبنیاد دریای ناآرام زمانه مییابد. دل از همه نواهای موسیقی آرامش بخش نوازندگان حیات (حتی شکل مرسوم ادیان و مذاهب) برکنده و خود را آوارهتر و نا آرامتر از همیشهی تاریخ تکیه داده بر توقفگاه تاریخ امروزین خود مییابد. دورههای مختلف حیات انسان را با منظرههای رنگارنگ و متفاوتش در تابلوی جان خود به تماشا مینشیند. گاه میخندد، گاه میگرید، گاه میبالد، گاه مینالد و گاه هم حیران، فارغ از توان انجام واکنشی خاص، تنها نفس کم رمق سردی را از عمق وجود خود به سرزمین ملک جسم میرساند. در این حال انسان همه کس و همه چیز را رنگ باخته و ناتوان از یاری خویش مییابد و نامطمئن زمزمه مرگ خواهی سر میدهد. اما چه سان!؟ او که منظره مرگ را همچون پرندهای آنسان ترسا بر آسمان صحرای(دریا) وجود خود ناآشنا و خوف انگیز مینگرد. انسان به تاریخ خود کی و کجا این چنین خود را آواره و تهی از یگانگی با حقیقت دیده و قصههای سرگردانی سروده است. ناگاه در این توقفگاه سرد زمانه بیفکری، پیری خرابات نشین دگربار در میکده هستی به روی تاریخ بشریت گشود و صحرای وجود تاریخ را ندای حقیقت فرا گرفت و پرندهی حیات بر آسمان زمین جان عالم و آدم پر پرواز گشوده و آواز خوان، ترانههای معنویت و تفکر میسراید. انسان حیرت زده با خود حدیث نفس میکند که مگر منظرههای زیبای حیات در این تاریخ نخشکیدهاند!؟ راه ها که همه سرابند... پس این نغمه جان سوز هستی از کجای تاریخ میآید!؟ نفس حیات بخش از که گرفته است!؟ زخم های نهفته ی تاریخ جان انسان را از که شنیده و کجا دیده که این چنین از موقف رنج، عاشقانه می سراید. ای پرنده بنیاد برافکن آرام جان بخش؛ جان ها به تکاپو وا داشته ای!!! از کدامین سرزمین پر پرواز به این تاریخ گشوده ای؟ سرزمین تاریخ ما را که ابر افق نیستی (نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) تیره و تار کرده است. از کدام خورشید روشنایی خبر آورده ای که این چنین گرم نور، انسان را به آغوش کشیده ای و به او و خصلت هایش حیات متعالی تازه ای بخشیدی و انسان حقیقتا رسید و شد. ترانه های تو قصه تاریخ انسان را معنای دگری بخشید و انسان تو در مسیر تاریخ عالم از اول بر قلهها بوده یعنی «آدم» بوده است. عجبا که حوّای قصه تاریخ تو، عاشق آدم بوده است و آدم قصه تاریخ ما دلبسته ی هوا، انسان های تاریخ در قصه تو دیگر غریب نیستند هرکدام گامیاند به سوی ظهور و سرایش نهایت زیباترین نغمه های وجود در جان عالم و آدم. گویی هستی و امانت دار راز آن (انسان) در میعادگاه زمان (تاریخ) به میقات هم رسیده و در آغوش هم آرام جان یافته اند. هستی با ترانه های ایثار وجود، هر انسانی را که میخواهد انسان اصیل تاریخ خود (نه متوقف در منازل و مناسک و نه ابر قهرمان های سینمای مدرن) باشد به این میقات جان، فرا می خواند. آسیه ها و مریم ها، سلمان ها و مقداد ها، رستم ها و آرش ها، امیر کبیر ها و دلواری ها، نوری ها و مدرس ها و هر انسان آزاده ی رنج دیده و جان داده در راه حقیقتی، رنگ تحقق به خود دیده اند. اما تو ای پرنده حیات؛ در میعادگاه شهادت سلیمانی، ابومهدی و یاران آزاده شان در راه انسان و انسانیت، چه سرودهای مینوازی که این چنین بر جان هستی شراره های عطش اشتیاق می بارد و عالم و آدم گریه شوق وصال سر داده اند.
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
ای آوای برآمده از جان های زخم خورده از تاریخ فراق حقیقت، ای آرام جان ده سامان برانداز، جان ها همه زمزمه تو بر لب دارند، چشم ها همه باران تو می بارند و انسان ها همه (مسلمان، مسیحی، یهودی، مرد و زن، کودک، پیر و جوان، و هر آزاده ای) دست دل در دست هم در آغوش مهر تو آرام جان گرفته اند. لب از قصه رازآلود سکوت هستی برگیر و با ما سخن راز بگو... از خورشید آسمان هستی (خدای بی نظیرت) از ماه گمشده آسمان شب این تاریخ (انسان کامل اصیل غایب از نور حجاب دیده های ما) از کشتی روان در دریای مواج زمانه؛ حرم امن الهی انسان در این تاریخ (جمهوری اسلامی ایران) از ناخدای خدادادهاش؛ همو که همه چیز را در نسبت با او یافتی و غزل غیب نطق کردی که: «والله والله والله، یکی از مهمترین شئون عاقبت بخیری رابطه دلی و قلبی با این حکیمی است که امروز سکان این کشتی (انقلاب) را به دست گرفته است. در قیامت خواهیم دید که این مهمترین محور محاسبه است.» از ملت ساکن این کشتی (مردم خداجوی غیرت مند اصیل ایران) همانها که در گوشه گوشه کشتی نجات این تاریخ، بر بلندای موج های طوفان حوادث تاریخ مدرن، ترانه جان برکفی و پرواز دادن جان تا آسمان معشوق ازلی را سر داده و زیباترین ها و نهفته های ظرفیت هستی را در ظرف وجود خود به نمایش گذارده و خواهند گذاشت. مادران و زنان این ملت، جان مایه های اصیل فرهنگ ایران و اسلام را با شیر برآمده از شیرازه جان، به کام فرزاندان خود نوشانده و می نوشانند. فرزندان آنها از کودکی قصیده جاماندگی و اشتیاق و ترانه ی حماسی حیا و غیرت سروده و در ادوار عمر خویش چشم انتظار میعادگاه منزل مقصود، در دل طوفان حوادث تاریخ شجاعانه به پیش می تازند. همه در هوای تو به جان دریافته اند که در یگانگی با هستی جاری در این کشتی نجات، ملت و ناخدای عاصف گون آن، روزگار حیات سپری کنند و در قرار آنها قرار یابند و در بیقراری آنها، بی قراری... موسیقی دلنواز سراییده های مهر تو جان های بسیاری را به کشتی امن الهی انسان دعوت داده است از سراسر جهان: ایران، فلسطین، لبنان، عراق، سوریه، یمن و... از بزرگ زرتشتیان کرمان، مردم مظلوم و محروم سیستان، مردم سیل زده خوزستان، آن دختر مسیحی لبنانی که هر صبح با عکس روی تو دفتر قصه ی روز خود می گشاید یا آن فرمانده داعشی که بعد از درماندگی در جاده بیمارستان، تو را ضامن سلامتی جسم و جان خود و همسر باردارش یافت و بعدها با چند هزار نفر بر دروازه قصیده های عاشقانه مقاومت تاریخ، زانوی ادب تسلیم بر خاک نهاد گرفته تا آهوان چشم انتظار گرفتار در برف و هزاران هزار نمونه دیگر... به گمان انسان اصیل امروز، پرنده هستی دیگر با نظر به سنت های اصیل تاریخ جان انسان، اقیانوس وار در تاریخ امروزین زیست می کند و رودها و دریاهای تفکر و فرهنگ های مختلف (از جمله خرد تکنیک) را در بر گرفته و گل و لای آن را نشانده و از آن خود می کند تا نه اسیر تجدد بشود و نه گرفتار در تحجر آنانکه سوار بر کشتی نجات این تاریخ نشده اند چگونه در عین تلاش های سخت، یارای جان سالم به در بردن از موج های بنیاد برانداز تحجر و تجدد این زمانه را خواهند شد و خود را جان در نهاده در طوفان نیهیلیسم زمانه نخواهند یافت!؟ هم چنان که نسل ها از انسان قربانی شده و خواهند شد. و اما آنانکه سوار بر کشتی نجات تاریخند؛ اگر در منظره های افق گشوده هستی در برابر این حرکت، خود را حاضر نیافته و با نظر جان انداختن با آن یگانه نشوند، با هر موجی از دریای طوفانی تاریخ مدرن، لرزه ها بر تارک جانشان می افتد و شاید که سرانجام خود را افتاده به دریا و جان به در نهاده بیابند. آواز حرکت این کشتی، نه غریب، که جان آشنای هر انسان آزاده ی زنده دلی است و در طریق حقیقت، حماسه وار دریای تاریخ را در می نوردد و به پیش میتازد. هر راه، برنامه، تصمیم و اقدام خارج از جهت حقیقی حرکت این کشتی، به فروبستن شرایط ظهور حقیقت حیات این حرکت منتهی شده و ما را به بحران ها و آثار مخرب تحجر(ایستایی و توقف) و تجدد (دوگانگی توسعه و عدم توسعه؛ نیهیلیسم- نیستی- هیچ چیزگی) دچار کرده و خواهد کرد. سخن عشق نه آنست که در قلم و مصحف به یکباره در آید یا که زمانی به سر آید و السلام.
باسمه تعالی: سلام علیکم: چه میبینم در این سخنان؟! آیا این کلمات همان آینههایی نیستند که به ما مژده دادهاند «حقیقت» و «وجود» در زبان به ظهور میآید و موجب میگردد تا انسان در چنین کلماتی که سروشی از روحالامین است، مأوا گزیند؟!
تنها میتوانم در مواجهه آنچه گفتید عرض کنم دوباره و باز دوباره باید این نوشته را که نمیدانم از چه کسی است که این اندازه به او نزدیکم؛ خواند. آری! قصه سکراتی است بس سهمگین برای عبور از جهانی و حضور در جهانی دیگر. باور کنید در خواندن آن کلمات، قصه آنچه بر نسل ما نیز گذشت را، میخواندم.
شنیده بودم که هایدگر معتقد است برای عبور از خشونت کمّیتگرا و انجمادِ مدرنیته تکنیکزده باید زبانِ شاعرانهای به میان آید و جناب دکتر سید احمد فردید تا اینجاها را خبر داد که آنچه هایدگر به دنبال آن بود همین انقلاب اسلامی است با خدایِ حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه». و حال، معلوم شد، آری! معلوم شد که در دل همین انقلاب اسلامی زبانی در حال گشودهشدن است که گزارشی است از «وجود» و «هستی انسان».
در بیابان سرد دیروز که به گفته شما همه کس و همه چیز رنگ باخته بود؛ از سرودهشدن ترانهای گفتی که پیر خراباتنشینِ این زمانه یعنی حضرت روح الله به سرودن آغاز کرد و این بود که این «ما»، «ما» شدیم و ما حاج قاسم و حاج قاسم، همه ما. و این آغاز عبور از آوارگیِ دورانمان بود. آغاز برای آنانی که آن آوراهگی و پوچی را چشیدند، وگرنه چگونه مییافتند سرود حضرت روح الله دوای دردِ آنان است؟ مگر لسانالغیب ما نسرود:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک / چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
آری برادر! آنانی که تیغ پوچیِ جهان معناگریزِ مدرنیته بر استخوانشان ننشسته، کجا میتوانند معنی انسانی را درک کنند که بنا است نهتنها در آسمان ملکوت، حقیقت خود را جستجو کنند – که این قصه عارفان دیروز بود- بلکه بنا بر آن است که با عقل تکنیکی آزاد از گِشتل، حقیقتِ گشوده و گسترده انسانی خود را در زمین جستجو نمایند تا دو سر هر دو حلقه هستی را به هم پیوند زنند و همچون آخرین پیامبر به تعبیر جناب آیت الحقّ محمد بلخی در مثنوی:
آن یکی نقشش نشسته در جهان وان دگر نقشش چو مه در آسمان
اینجاست که زبانِ او و کلماتش به عنوان آخرین پیامبر، کلمات خداوند میشود و آخرین انسان که باید گفت دیگر فراانسان است، در کلماتش متولد میگردد. پس باز باید منتظر ماند، منتظر کلمات و الفاظی که اگر ظاهرشان حرف است و صوت، آینههایی هستند گشودهتر از آسمان. با توجه به همه این سخنان، باز نوشته شما را خواهم خواند. موفق باشید
سلام علیک: آیا جهان امروز نیاز به ظهورآمدن نحوه ای دیگر از وجود درعالم توسط انسانها دارد؟ آیا ما باید خودمان را آماده پذیرش الطاف حق و پرورش در عالم الهی و ظهور بندگی خویش کنیم؟ ما امروز چگونه باید در مسیری که شهدا قدم میزنند طبق روح زمانه به قول شما قرار بگیریم؟ حاج آقا دعا کنید من شهید بشم. دیگه چیزی تواین دنیا چنگی به دلم نمیزنه! فقط میمونه اینکه باید طبق وظیفه الهی سربازی رهبرحکیم مان را بکنیم و البته هرکسی به طریقی ولی گاهی طاقتمان طاق میشه و در تصمیم گیریها دچار تردید و البته اشکال از خودمونه. در هر صورت اگه کاری داشتید تماس بگیرید تا در خدمت باشیم. زیارت حاج قاسم هم رفتید التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: ۱. مگر نفرمودهاند: «تو پای به راه در نِه و هیچ مپرس / خودْ راه بگویدت که چون باید کرد»؟ عمده درک حضور در این تاریخ ذیل ولایت نایب الإمام است که خود به خود برکات خاص خود را مینمایاند. راستی را! فردای ما با جهانی که انقلاب اسلامی برایمان گشود، چه فردایی است؟ چه کسی گمان میکرد فردایِ دیروزِ ما چنین روزی است که ما تماشاگر آن هستیم؟ پس چه میدانیم چه فردایی در پیش است؟ با افقی که نه جدای از ما است و نه نزدیک به ما، دورِ دور و نزدیکِ نزدیک. ۲. بحمدلله همین روحیه که برایتان پیش آمده، از الطاف الهی است. موفق باشید
سلام علیک و ریحانه. استاد عزیز متنی را برایتان ارسال کردم که امسال این حقیر کمترین راهی برای در میانگذاشتن آن، جز با شما نیافتم. یعنی جایی هم نبود که این یادداشت ناچیز از شخص ناچیزی را بازگو کنم. امیدوارم که این وجیزه این حقیر باعث تضییع وقت آن عزیز نباشد و اگر هست از خواندنش صرف نظر کنید تا زحمتی از ما بر شما نباشد. (وفقک الله بسبحات ایامه).
بسم الله الرّحمن الرّحیم: حاج قاسم ها و امتداد معنابخشی به تاریخِ فردای انقلاب اسلامی سخن از تقوا و سخن از حضور در عالم دینی سخنی است بس رفیع و بزرگ و شامخ که انسان در این تاریخ آن را در جبهههای جنگ به خوبی چشیدند، ما در آن برهه دشمن کم نداشتیم، مشکل کم نداشتیم. زیر ساخت نداشتیم، صنعت و قدرت و تکنیک را در اندازه مقابله با دشمن آن روز نداشتیم اما یک چیز بود که ما را در همان داشتههای اندک، قدرتمند میکرد، آزادی میبخشید و احساس تعالی در ما موج می زد و آن، ساحتی از معنا و افق ایمانیمان بود که در صحنه زندگیمان حاضر و مشهود و ملموس بود. آوینی که رضوان خدا بر او باد رشحههایی و لُمعههایی از آن حضور را برایمان به تصویر کشید، اما چه کنیم که نسلِ بعد از جنگ، زبانِ فهمی که آوینی از حضور تاریخیمان فهمیده بود را نداشتند تا ما را با همان حضور به ادامه حیات قدسی در تسخیر عالم تکنیک و غرب مدرن، خود را ادامه دهیم و معنا را اصالت ببخشیم و خطر نهیلیسم را در زیر پوست آتشی که به زودی خاکستر میشود که همان تمدن رو به افول غرب میباشد، نسپاریم! اما چه میشود گفت که این فهمِ آوینی در اندیشه افق توحیدی و آرمانی امام بود که او را به این اندازه از حضور در تاریخ آخرالزمانی حاضر کرده بود و نه آوینی.
شهیدان بسیار که آنان را اثرگذار و حاضر و زنده در ادامه حیات انقلاب اسلامی میبینید، فقط دلیل عمدهاش آن است که در افق معنایی انقلاب اسلامی و تاریخ فردای انسان معنوی گام برداشتند و فهمیدند راه انسانِ فردا، از امروزِ انقلاب اسلامی میگذرد و بنابراین خود را در آن حاضر کردند، و نه حاضر، بلکه علاوه بر حضور، دستگیر انسانهایی شدند که میخواهند از این دردِ به استخوان رسیده پوچی مدرن، پناهگاهی بجویند؛ و این دستِ اشارت شهداست که پناهگاه امن انسان را نشان میدهد، پناه در پناه انقلاب اسلامی با امید به فردای قدسی در تار و پود حیات زندگی انسان ابدی. شما حاج قاسم را اگر در این بُعد و ساحت از حضور نیابید، باید بگویم که فقط او را در حد شخصیتی قدسی برای عرض ارادتی بیشتر تکریم نکردهاید. اما حاضرشدن در حیات حاج قاسم از جنس دیگری است. حضوری است به ابعاد آنکه خودتان در همان عالَمی که حاج قاسم حاضر شده است، حضور پیدا میکنید و این غیر از عرض اردات و تکریم است که البته این هم لازم است اما سخن بیش از این است. لازم است تا با هم در ساحت آزادیِ حضور انسان سخن بگوییم، سخنی از جسن آزادی در سایه استقلالی که شهدا انگشت اشارهشان را به آن سو گرفتهاند و بعید میدانم که انسان مشتاق آن اشارت نباشد. اگر نشانه این اشتیاق را از من بپرسید شما را به آن تشییع پر شکوه آن سردار ارجاع میدهم، آنجا که برای چند روزی انقلاب اسلامی با عالَم گشوده معنایی خویش، برایمان به ظهور آمد تا وجه دیگری از آزادی و استقلال را به شهودِ همگانی انسانِ این عصر بکشاند، اگر چه این شهود همگانی رخ نشان داد، اما باز در خفا رفت؛ و این خاصیت انکشاف حقیقت است که از وجهی گشوده است و از وجهی در خفا، و اگر انسان میخواهد آن شهود را ادامه دهد چارهای ندارد جز آنکه در آن ساحت و آن عالم حاضر شود و اگر ما بعد از حاج قاسم در پیِ این نباشیم که آن افقِ معنایی را امتداد ببخشیم و «خود را» و «حیات تاریخ» و «سیاست خود» را در آن حاضر کنیم، این سالگرد ها بعد از چند سال چیزی جز تکریم نخواهد بود. اما سخن ما از آن حیاتی بود که با آمدن پیکرهای این شهدا، ما و جوانان و ملت را در برگرفت و نشان از ظرفیتهایی بس فراتر از عالم امروزینِ جهانهای دیگر در خود داشت که این جز با امتداد معنایی آن و حضور در آن ساحت امکان پذیر نخواهد بود.
آری! میدانم که از افقی روشن به الفاظی مجمل اشاره میکنم و مگر جز این است که ساحتِ معنا را جز با اجمال و البته ظهور اشارات در قالب عبارت نتوان بیان کرد و برای حضور در آن عالم نیازمند توجه و نظر به آن اشارت است تا در آن حاضر شویم؟ شاید برخی گمان کنند حتما باید کاری کرد، یا فعالیتی یا چیزهایی از این دست! اما میگویم نه! کافیست تا آن اشارت را تصدیق کنید و دل را به آن توجه دهید تا شما را در برگیرد، آنگاه از آن پس این حقیقت است که شما را در بر می گیرد و با شما سخن خواهد گفت.
باز اگر شاهدی بر این سخنان بخواهید، باید بگویم که حضور در افق یا ساحت یا عالم معنا از آن جنسی است که شهدا با تصدیق آنچه بر قلب امام میگذشت در جبههها یا در تاریخ انقلاب اسلامی حاضر شدند و این حضور، آنان را تاریخساز کرد و در برگرفت. و اینچنین است که میبینی امروز، تاریخ را و بهتر بگویم انسانهای این نسل را رهبری میکند آنچنان که در تشییع پیکرهای شهدای گمنام در لرستان دیدید، یا چرا فقط شهدا؟! مگر مردم هم اینگونه نبودند که امام را تصدیق کردند و امام را با قلب خود یافتند و اینچنین حکومت طاغوت را به زمین زدند و تاریخی از معنا، آنها را در برگرفت؟! آنچنان که در آن سالها مردم با سبک خاص توحیدی از همان جنسِ امام با یکدیگر زندگی میکردند، مثل پشتیبانیهای جنگ، مثل همراهیها، مثل جهاد سازندگی.
آری! وقتی از آن وجه غافل شدیم غلبه عالم مدرن، فضای خالی توجهمان را که آينده قدسی بود، فرا گرفت و ما با غفلت از غیبِ انقلاب، گرفتار پوچی عالم مدرن شدیم و حالا داریم از این خلأ، فریاد میزنیم اما نمیدانیم چه بر ما گذشته یا چه مان شده است؟؟؟!!! سخن این است که انقلاب باز هر بار با اشاراتی به ما رو میکند آنهم در روزگارانی که سخت از ظلمتها رنج میبریم و ماییم و پوچیهای فراوان و آرزوهای دستنیافتنی و آزادیهایی که در قعر اجبارهاست، اما ما آن را به اسم آزادی پذیرفتهایم.
سخن از این بود که باید حاضر شد تا افق معناییِ انقلاب اسلامی جای ما را در ادامه حیات قدسی و فرداییمان تعیین کند و امتداد ما، فردایی برای فردایِ حیات بشر باشد، کاری که شهدا کردند و ما نباید به راحتی از آن بگذریم. شهدا از حضوری که توحید محمّدی آن را به بشر هدیه کرد به راحتی نگذشتند و خود را در نسیم روحبخش و آزادیبخش آن حاضر کردند و معنا بخشیدند. اینکه ما نتوانستیم این وجه یا این عالم از عالم انقلاب اسلامی را پیشِ روی این جوان بگذاریم تا احساس عقبماندگی از آرزوهایی که مدرنیته برایش ساخته است را، آرزوهای خود نداند و از رنجِ نرسیدن، احساس پوچی نکند و دست به تلاشهای بیهوده نزند، یا در آخر خودکشی نکند؛ نشان از ضعف انقلاب اسلامی نبود، نشان از نبودِ زبانی است که این سخن را با او در میان بگذارد. ما برای امتداد ساحتِ معناییِ انقلاب در «رسانه» و در «سیاست» و در «فرهنگ» نیاز به آوینیها داشتیم تا سخن او بازتاب حضور تاریخیِمان باشد و در این جنگ اَبر رسانهای غرب، دست خالی نمانیم و دستِ پُر بودنمان را با لوازم حیات عالم مدرن نسنجیم.
آری! باید گفت که کسی برای آزادی خودکشی نمیکند، این جبرِ عالم پوچی است که افراد را وادار به خودکشی میکند. انسانهای آزاده یا آزادی خواه، شهید میشوند، نمیمیرند. آزادی، پشتوانه معرفتی و عشق میخواهد نه هوس. اگر در این دوران کسی به دنبال آزادی برای بشر میگردد باید آن را در افق آرزوی متعالیه شهدا پیدا کند، زیرا انسان، موجودی تکساحتی نیست تا آن را در امتداد یا ادامه تاریخِ غرب جستجو کند و اقناع شود، بلکه انسان هویتِ کشیدهای از زمین تا آسمان دارد که باید او را در اتصال و آزادی ملکوتیاش معنا کند. اگر امروز انسان، از این پوچی رنج میبرد به خاطر آن است که این زمانه او را افناع نمیکند، آنچه او میخواهد و طلب اوست به او نداده است، در اصل طلبکاری انسان امروز از خودش است، از این سردرگمیها، از این بن بستهای زندگی مدرن، از این وابستگیها و دلبستگیهای زندگی دنیایی است که راه به او نمیدهد تا آنگونه که می خواهد در زمین حاضر باشد و این را اگر میخواهید مستنداً ببینید در تشییع پیکرهای شهدا و خصوصا حاج قاسم ببینید؛ این نشان از چیست؟
بنده کاری به تحلیلهای سیاسیِ این تشییع ندارم، به دنبال هویت این تشییع میگردم، آنچنان که اشارتهایش را در سخنان رهبر عزیزمان میتوان پیدا کرد، اشارتها و تحلیلهای قدسی و معناییِ پشت صحنه انقلاب اسلامی. بنابراین انسان زندگی خود را در زمین و در زندگی زمینی، مطلوب نمییابد و آنچه میخواهد را پیدا نمیکند، اینجاست که آن افقهای معنایی و اشارتهای قدسی جا پیدا میکنند و محور و محل تأمّلی میباشند برای سخن با انسان. اما باید زبان آن سخن را پیدا کنیم و گوشی که تشنه این سخنان است و قلبی که در انتظار این وجه از آزادیِ گمشده انسان میگردد، چرا که آنچنان که گفتیم انسان آماده حضور در لایههای برتر از افق زمین است، به آن دلیل که زمین، او را در طلبش یاری نکرد و به آنچه که میخواست نرساند و او را در بسیاری از بنبستهای نرسیدن و آرزوهای تحقق نیافتهاش، به پوچی رساند و حال، احساس جبر میکند. اما به خدا قسم! که این جبر، جبر دینی نیست و این دعوای چادر و حجاب و شریعت نیست، این بهانه پوچی انسانِ تاریخ است که هر روز در این عصر و زمان، سردرگمیاش را با یک چیز بهانه میکند وگرنه انسان در لایههای پنهان خودش و در آن بنیاد فطریاش، راه آزادی را به رهن این عالم گذاشته است و نمیخواهد که آن را از گرو این رهن آزاد کند، تا چشماندازِ دیگری از زندگی را پیش روی خود حاضر ببیند وگرنه به نظر این حقیر، هیچگاه انسان به اندازه امروز آماده ارتباط با عالم معنا نبوده است، چون هیچگاه مثل امروز، کاردِ ناکامیِ آرزوهای بربادرفته غرب را نچشیده است. بنابراین امروز آوینیهایی میخواهیم تا زبان اشارتِ این، ساحتی که انسان گم کرده است باشیم و حاج قاسمهایی که با حضورشان مشعل امتداد این افق باشند و انتظار را اگر انتظاری در به حضورآمدن ظهور حقیقت پشت حقیقت بدانیم، انتظار را درست فهمیدهایم. انتظار یعنی آوینی بعد از آوینی و حاج قاسم بعد از حاج قاسم و گشودگی در دل تاریک تاریخِ آخر الزمان و حضور بعد از حضور و شهدا آیت و نماد حاضرشدن در فرهنگ انتظار میباشند که ما میتوانیم نسل امروز را با زبان و سخن شهدا به آزادی دعوت کنیم، زبانی که جهانهای دیگر از ارائه آن ناتوانند.
اگر چه سخن، بیش از آنی است که در این جا به میان آمد ولی باید یکی دیگر از راههای امتداد اشارتهای قدسی را در گفتگو و در میانگذاشتن این سخنها با یکدیگر بررسی کرد. حسابش را بکنید این افق ها و اشارت ها و حضور ها به اشارت ها در کلام و سخن نخبگان و در عینیت رفتار سیاسی جامعه به میان آید، آنگاه به وضوح خواهیم دید که آزادی دیگری به میان میآید که وجه متعالی انسان در پی آن حاضر بود و طلب داشت..... والسلام علیک و رحمت الله
باسمه تعالی: سلام علیکم: با اینکه نمیدانم جنابعالی چه کسی هستید و از کدام دیار سخن میگویید؟!! ولی هرچه بیشتر به سطر سطرِ نوشتههایتان نظر میکنم، بیش از پیش خود را به جنابعالی نزدیک میبینم و فکر میکنم این از اسرار این تاریخ است که افراد، اگر یکی در شرق عالم است و دیگری در غرب عالم، تا این اندازه در نزد همدیگر حاضرند. جنابعالی نمونه بسیار روشنی از این قصه و از این نسل هستید و بازگوکننده سخن بسیاری از خواهران و برادرانی هستید که حتی با سکوتشان، همه این گفتههای گفتنی که فرمودهاید را میگویند و ما میشنویم. به گفته جناب آیت الحقّ محمد بلخی:
با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی
از ساحتِ معنابخشی در افق ایمانی سخن گفتی و از سید اهل قلم که نه به دیروز و امروز، که به فردای ما و فردایِ فرداهای ما نظر داشت؛ یاد کردید. این است آن سرّی که در اسرار نهفته است و نسل ما به کمتر از این اسرار قانع نمیشود. از بنده پرسیدند در این سفر اربعینیِ سلیمانی چه یافتید؟ و بنده تنها توانستم اینطور جواب بدهم:
«با سلام: مگر نه آن است که «هرکه را اسرار حق آموختند/ مُهر کردند و دهانش دوختند»؟ یا باید بگوییم این جمعیتی را که ما در این دو روز دیدیم، را ندیدیم! و یا اگر دیدیم، به من بگو در این حضور، آری! در این حضور چیزی بود که بتوان با کلمات آن را وصف کرد. اصلاً مگر آنجا کلمات طاقت خودنمایی داشتند که به کمک آنها بتوان آنچه بود را وصف کرد؟!! یقیناً اسراری در کار است و هیچ فکری امکان درک این اسرار را نخواهد داشت و اگر وصفی صورت گیرد، یقیناً آن وصفها، گزارش آن اسرار نیست. و باز باید در حیرانیِ سخنی ماند که گفت: «من گنگِ خوابیده و عالم همه کر/ من ناتوان ز گفتن و خلق از شنیدنش». ناتوان از گفتنی که گنگ خوابدیده باید بگوید، اوج وصفناپذیریِ چیزی است که او دیده است، هر چه میخواهیم از آنچه در این دو روز در وصف جمعیتی که با آن روبهرو شدیم، بگوییم؛ بیش از آن نیست که اظهار شود که «صاحبدل بداند آن چه حال است». و عجیب آنجا است که اسرار، نهتنها گفتنی نیست، دیدنی هم نیست، فکر کردنی هم نیست.»
اگر فرمودید حاضرشدن در حیات حاج قاسم از جنس دیگر حضور است؛ باز باید تنها منتظر ماند بدون آنکه در انتظاری که هستیم، تصور چیزی را داشته باشم، نه! فقط باید منتظر ماند، انتظارِ امری فراتر از آنچه امروز در تصور داریم، ولی در شب قدرِ این تاریخ میدانیم چیزی در پیش است که نهتنها فرشتگان، بلکه «روح» آن فرشته فرشتگان نیز باید به صحنه آید، چیزی که در گفتههای جنابعالی به مشام میرسد. گفتههایی که اصرار بر «اشارات» دارد، اشاراتی که به گفته جنابعالی تنها «دل» میتواند تصدیق کند و «جان» را در بر بگیرد تا حاجقاسمگونه، تاریخساز شویم. آری! تاریخسازشدن یعنی بگذاریم همچون حضرت روح الله «رضواناللهتعالیعلیه» بازگوکننده إشراقی باشیم که پیش آمده است و نگران هیچ چیز نباشیم. همچنانکه حضرت امام فرمودند:
«مگر بیش از این است که فرزندان عزیز اسلام ناب محمدی در سراسر جهان بر چوبههایدار میروند؟ مگر بیش از این است که زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته میشوند؟ بگذار دنیای پست مادیت با ما چنین کند ولی ما به وظیفه اسلامی خود عمل کنیم.»
همه سخن و سخنِ همه دلها آنگاه که دلها زنده و بیدار باشند، یک کلمه بیشتر نیست و آن اینکه «این مائیم و خودمان» نه فردا، که همین امروز. حال باید در جستجوی خودمان به سراغ چه کسی برویم که بیشتر از خودمان، خودمان باشد. به سراغ حضرت امام رفتیم، آری! در آن دوردستها در «جلالِ» او بود که فهمیدیم راه ما به سوی او است ولی همچنان زمانه پیش آمد و پیش آمد تا بالاخره با حاج قاسم سلیمانی روبهرو شدیم به همان معنایی که در صدر اسلام، زمانه پیش آمد و پیش آمد تا با مولایمان علی «علیهالسلام» روبهرو گشتیم و دیدیم چه اندازه درذیل ولایت حضرت امام خامنهای «حفظهاللهتعالی»، ما حاج قاسم هستیم، یا نه! بگو: چه اندازه به این مرد در عین دوربودن و غیر قابلِ دسترسبودن، نزدیکیم. گویا راهی است که هرچه برویم، میرسیم و باز باید برویم و فهمیدیم چرا در توصیف اولیای الهی فرمودهاند: «هُمُ السبیل».
بس است. آری! راه پیدا شد و خورشید طلوع کرد و افقی که در پیش است ما را میخواند، افقی که نه از آن بیگانهایم، و نه به راحتی میتوان بدان دست یافت. این قصه همه زندگی است که
«پس عدم گردم عدم چون ارغنون ** گویدم که انا الیه راجعون» نه فردا و نه امروز، فقط در هستیِ خود که عین ربط به هستیِ هستیهاست. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: شما فرمودید که با انجام توبهی واقعی صُوَر برزخی و قیامتیِ حرام یا قبیح نیست میشود و میدانیم نیست شدن برابر است با عدم و همچنین میدانیم عدم تنها یک مفهوم انتزاعی است و حقیقت خارجی ندارد. این چگونه قابل جمع است؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: در اینجا «عدم»، به معنای آن است که چیزی از آن اعمال به اصطلاح گناهآلود در صحنه نیست. موفق باشید
با عرض سلام و توفیق روز افزون: ببخشید استاد قبلا این سوال را در سایت ازتون پرسیدند ولی پاسخ واضح و عمومی نبود. میخواستم نظرتان را در مورد مستند شنود که توسط حجت الاسلام امینی خواه تنظیم شده موضوع آن هم در مورد تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی تهران است بدانم. با تشکر
باسمه تعالی: سلام علیکم: همچنانکه عرض شد بعضی از گفتههای جناب آقای امینیخواه را که میشنیدم، ایشان را شخصی فهمیده در حکمت اسلامی یافتم. ولی نکاتی که در آن کانال تحت عنوان مسند «شنود» یافتم، طوری نبود که احساس شود لازم است. شخص خود ایشان حرفهای دقیقتر و عمیقتری دارند. موفق باشید
با سلام و ادب خدمت استاد عزیزم: همان طور که مستحضر هستید انسان دارای ابعاد گوناگون است. تربیت و رشد انسان در مکتب اسلام ناب مبتنی بر رشد همه ابعاد انسانی است. لذا برای تربیت یک انسان جامع اسلامی که بر مسیر صراط مستقیم حرکت کند باید برای تربیت اعتقادی، اخلاقی، علمی، جنسی، جسمی، روانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دفاعی و فرهنگی او برنامه ریزی کرد. بر اساس مقدمه فوق، به خصوص در دوران هجمه فکری، فرهنگی، رسانهای و جنگ اقتصادی اجانب به حریم نظام اسلامی و آلوده شدن سطح وسیعی از جوانان و نوجوانان به انحرافات گوناگون، به نظر شما در شرایط امروز، کدام یک از وجوه فوق که به صورت تفصیل در زیر آمده، در راهاندازی یک طرح تعالیبخش برای نجات جوانان و رشد آنان در سطح یک شهر باید محور باشد و نسبت بقیه انواع تربیت با آن چیست؟ ۱. تربیت اعتقادی مستقیم از طریق پاسخ به شبهات ذهنی. ۲. تربیت اخلاقی مستقیم از طریق اصلاح سبک زندگی در امثال برگزاری مجالس آل الله صلوات الله علیهم اجمعین و انس با زندگینامه شهدا. ۳. تربیت علمی از طریق ارائه آموزشهای مؤثر و مورد نیاز به همراه مهارت افزایی در خصوص کنترل خشم، ارتباط مؤثر و... ۴. تربیت جنسی و تسهیل شرایط ازدواج و همسریابی و مشاوره در این خصوص و تبیین مسئله حجاب و پوشش ۵. تربیت جسمی و آموزشها و مهارتهای لازم در نوع تغذیه و ورزش و تندرستی ۶. تربیت روانی و ارائه مشاورههای روانشناختی و خانوده ۷. تربیت سیاسی با رویکرد تقابل با جنگ روایتها، دشمنشناسی و تبیین کارآمدی انقلاب اسلامی و محور قراردادن ارشادات و مطالبات رهبر معظم انقلاب اسلامی از مردم و جوانان. ۸. تربیت اقتصادی از طریق کارآفرینی و توانمندسازی جوانان در حوزه اشتغال مبتنی بر خلاقیت و روشهای نوین. ۹. تربیت اجتماعی از طریق اصلاح شبکه روابط در امثال رسیدگی به حال محرومان، اردوهای جهادی، راهیان نور، زیارت مشهد و قم با رویکرد ارتقای مسئولیتپذیری اجتماعی. ۱۰. تربیت دفاعی و ارائه آموزشهای نظامی و دفاع شخصی و تبیین عناصر جنگ شناختی و سواد رسانهای. تربیت فرهنگی که به نوعی حاصل جمع همه موارد فوق است. سؤال فوق از بابت تنظیم ایده اولیه برای انسجامبخشی به فرایندهای هدایتی و تربیتی در سطح یک شهرستان با جمعیتی حدود ۷۰ هزار نفر است.
باسمه تعالی: سلام علیکم: خیلی خوب متوجه ابعاد تربیتی که باید انسانها متذکر آن باشند، شدهاید. حقیقتاً اکثر مواردی که میفرمایید در جای خود اولویت دارد. عمده آن است که این امور در دلِ حضور در تاریخ انقلاب اسلامی و توجه اصلی به آن، هرکدام پیش آمد را باید دنبال کنیم. با این افق که در دلِ انقلاب اسلامی است که بنا داریم وارستگیِ خود را در این ابعاد رشد دهیم و به جهانی که استکبار در حال افول است، فکر کنیم. موفق باشید
سلام و عرض ادب خدمت استاد بزرگوار: آیا موسیقی رپ اشکال شرعی ندارد؟ در کانال مطالب ویژه در ایتا یک کلیپی منتشر شده که با ریتم رپ هست.
باسمه تعالی: سلام علیکم: رهبر معظم انقلاب سالها قبل در سخنرانی خود در دانشگاه تهران فرمودند هیچ نوع موسیقی در ذات خود حرام نیست، حرمت موسیقی به محتوای آن و یا آنچه باعث فتنه و فحشاء میگردد؛ میباشد. موفق باشید
سلام استاد: من خانم میانسال مطلقه و خانه داری هستم که یک پسر دارم با خودم زندگی نمیکنه؛ تا همسر بودم وظیفه و هم وغمم رسیدگی به منزل و امورات همسری و مادری در چارچوب اسلام و اخلاق در حد توان و عقلم بود و متاسفانه بر خلاف تمام تلاشم طی بیست سال نشد زندگی مشترک را ادامه بدم. الان با وضعیتی که دارم انگار نه مادرم نه همسر! تلاش دارم ازاین موقعیت تنهایی استفاده کنم در جهت رشد ولی واقعا نمیدونم تواین سن و سال و این وضعیتم چکار کنم و وظیفه اصلیم در باقیمانده زندگیم چی هست که به همان بپردازم. لطفا راهنماییم کنید. التماس دعا
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال، ما در این دنیا آمدهایم که از طریق درک معارف عالیه و انجام وظایف شرعیه، نسبت به آنچه پیش میآید، خودمان را در جهانی بس گستردهتر از عالم دنیا هماکنون احساس کنیم و در این رابطه، دیگر نه تنهایی معنایی میدهد و نه شکستی در میان خواهد بود. پیشنهاد اولیه آن است که با سیر مطالعاتی سایت میتوانید جهان گشوده خود را آرامآرام شکل دهید، إنشاءالله. موفق باشید
سلام استاد عزیز: برهان حرکت جوهری و صدیقین را گوش دادم و نحوه هستی و قیومیت خدا را متوجه شدم و لکن ارتباط اون رو با واسطه فیض متوجه نشدم؟ ممنون راهنمایی بفرمایید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: وقتی در «برهان صدیقین» متوجه شویم که هستی عالم، عین ربط به عین هستی است که عین کمال است، پس «بودن» و قیامِ هر مخلوقی به فیض الهی است که حیِّ قیّوم است. همچنان در «حرکت جوهریِ» عالم ماده متوجه میشویم عالم ماده عین حرکت است و بقاء عین حرکت، به تجلی فیض دائمیِ حضرت فیاض علی الاطلاق است و موجب بقاء و قیام عالم ماده میباشد. موفق باشید
با سلام و خدا حافظی جهت نایب الزیاره بودن برای همه کاربران محترم در خدمت مرد مرد ها شهید حاج قاسم سلیمانی.
با سلام و خدا حافظی جهت نایب الزیاره بودن برای همه کاربران محترم در خدمت مرد مرد ها شهید حاج قاسم سلیمانی.
سلام و خدا قوت: با وجود فرقهها و الهامات شیطانی و جنی، افرادی هم هستند که نور حق رو به دیگران نشون میدهند. آقای سید محمد عرشیانفر رو میشه از این دسته از افراد قرار داد؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: ایشان را نمیشناسم. به هر حال نباید از بزرگانی همچون حضرت امام و علامه طباطبایی و مطهریها و آیت الله مصباحها غفلت کرد. اینان مسلّماً مؤیّد به تأییدات الهی هستند جهت هدایت بشریت. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم: آیا با پشیمان شدن از انجام عمل حرام یا قبیح و تصمیم قاطع بر ترک آن و تنفر پیدا کردن از حرام یا قبیح، صُوَر برزخی و قیامتی آن نیست می شود؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! تماماً محو میشود در آن حدّی که به ما فرمودهاند: «من تاب لذنب کمن لا ذنب له» هر آنکس که از گناهی توبه کند در آن حدّ است که گویا آن گناه را انجام نداده است. موفق باشید
به نام حق سلام و درود خداوند خدمت شما: ببخشید استاد نظر شما در مورد شخص ابن عربی چیه؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است. همین اندازه متوجه باشید که حضرت امام در نامه خود به گوباچف او را دعوت به فهم معارف بلند ابنعربی میکنند. راستی! در ابنعربی چه چیزی نهفته است که علمای شیعه این اندازه به او رجوع دارند در حدّی که آیت الله حسینی طهرانی در کتاب «روح مجرد» میفرمایند مرحوم آیت الله قاضی فرموده بودند ابنعربی از نظر عقیده، شیعه است هرچند از نظر فقهی حنفی باشد. موفق باشید
سلام و خدا قوت: چرا هر زمانی که میخوایم شروع کنیم و قدم بهتر و موثرتری به خصوص در جهت کسب معارف برداریم، همیشه اتفاقی میوفته و ما رو از ادامه مسیر مایوس میکنه؟ برای من این اتفاق همیشه میوفته. خسته شدم از این همه زمین خوردن و بلند شدن. تا تصمیم جدیدی میگیرم و برنامه جدید میریزم و میخوام شروع کنم به خوندن، اتفاقات زندگی نمیذاره و همیشه ذهنم درگیر مسائل دیگه میشه... چرا اینطوریه و چه کنم؟ نزدیک ۴۰ سالمه و همیشه این مشکل رو داشتم.
باسمه تعالی: سلام علیکم: بالاخره «دوست دارد یار این آشفتگی/ کوشش بیهوده بِه از خفتگی». با همین افتان و خیزانها و لنگانلنگانرفتنها إنشاءالله به مقصد خواهید رسید. نه مأیوس باشید و نه به خود سختگیری کنید. موفق باشید
با سلام و احترام: لطفا از میان آثار خودتان، یا هر منبع دیگری آن را مناسب میدانید؛ منبعی به بنده معرفی کنید که در آن نقش تفکر و تعقل را در راستای تحقق تمدن نوین اسلامی درک کنم. به این صورت که با یک رویکرد تربیتی نیز همراه باشد. و اینکه همیشه بهره کمی از غزلیات حافظ داشتم، گویا بوی خوش آشنایی را از غزلیات حضرت حافظ دریافت میکردم اما آن را با تمام وجودم درک نمیکردم. چند روز پیش فهمیدم شما غزلیات حافظ را شرح میدهید و چند تای اول را خواندم؛ آنقدر لذت میبردم که از ته قلبم گریه میکردم؛ گویا مطابق نیازهای روحی همین الانِ من بود. بسیار ممنونم از شما، شما و آثارتان بسیار رشد معنوی و عقلی و شخصیتی بنده موثر بودید. انشاءالله خداوند خیرمحض و آنچه بهترین برای شماست به شما عطا بفرماید. آیا چنین شرحی را نیز برای مثنوی مولوی میشناسید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میآید پس از گذر از کتاب «تمدنزایی شیعه» اگر بتوانید با سه کتاب «انقلاب اسلامی، طلوع جهانی بين دو جهان» و «انقلاب اسلامی و چگونگی تحقق آينده دينداری ما» و «در راستای بنیانهای حکمت حضور انقلاب اسلامی در جهانی بین دو جهان» مأنوس شوید، إنشاءالله افقی از معنای تمدن اسلامی در مقابلتان گشوده خواهد شد. موفق باشید
سلام استاد خسته نباشید: استاد در مورد صدای گوساله سامری از آقای پناهیان عزیز شنیدم که امام باقر علیه السلام فرمودند: حضرت موسی علیه السلام از صدای گوساله از خداوند سوال پرسیدن خداوند در جواب فرمودند: این صدا فتنه من بود برای... در موردش تحقیق کردم در تفاسیر متفاوت حتی از علامه طباطبایی بزرگوار هم تفاسیری خوندم ولی واسم مشخص نشد که جریان صدا واقعن چی بود. از طرفی راستش بخواین به شخصه من به فتنه های خدا واسه عیار سنجی و الگو کردن اجتماع اعتقاد دارم. ولی خواستم بدونم نظر شما در مورد این حدیث امام باقر علیه السلام چی هست و آیا معتبر هست یا خیر؟ خدا شما را حفظ کنه🙏
باسمه تعالی: سلام علیکم: زیبایی کلام مولایمان حضرت باقر«علیهالسلام» در همین است که متذکر حقیقت صدای آن گوساله هستند که کارش فتنهای بود که در بنیاسرائیل ایجاد کند. آری! ظرائف معارف اهل بیت در همین جا است که ما را به جایگاه واقعهها سوق میدهد و امروز ما در فضای مجازی صدای خُوارِ گوسالههایی را میشنویم که به ظاهر، شبیه موجودات زنده سخن میگویند ولی چیزی جز گوسالههای فریبکاری که توسط سامریها به صدا در آمدهاند، نیستند. موفق باشید
سلام و خسته نباشید خدمت استاد محترم: با خیانت همسر چه کنیم؟ ما دو بچه داریم و متوجه شدم همسرم ارتباط کلامی نامشروع از طریق چت با خانمی داشته. به گفته خودش آن رابطه تمام شده ولی چطور میشه بهش اعتماد کرد و اصلا به این زندگی ادامه بدم؟ و هرلحظه درگیر ظن و گمان و خیالات نشم؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: باید با اغماض و عدم حساسیت و محبت بیشتر و بزرگنکردنِ مسئله و شدتدادن به رابطه حسنه بیشتر مسئله را منتفی دانست. موفق باشید
سلام خدمت استاد عزیز: حدیثی از امام کاظم علیه السلام هست که میفرمایند به اخلاص کامل نمی رسد کسی که با تعریف کردن مردم از اون خوشحال شود و با بدی گفتن در موردش ناراحت میشود. استاد من خیلی زود رنج هستم و کارهامم برای رضای خدا انجام میدم ولی مشمول حدیث بالا هم میشوم. اگر کسی باهام بحث کنه همینجور تا چند ساعت یا چند روز خود خوری میکنم و از این صفت رذیله کلافه هستم. اگه میشه راهنماییم کنید.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با حضور در معارف توحیدی و الهی و استمرار در عبادات به لطف الهی آن حالتی که حضرت میفرمایند به مرور پیش میآید عمده صبر و شکیبایی در مسیر دینداری است آنهم در همه ابعاد آن. مگر حاج قاسم سلیمانی از همان ابتدا، حاج قاسم سلیمانی شد آنطور که جناب آقای سعدا لله زارعی در روزنامه کیهان در مقاله خوبشان تحت عنوان «سلیمانی، انسان مسلمان در تراز جمهوری اسلامی» مطرح میکنند. موفق باشید
سلام خدمت استاد: مباحث تخیل فعال رو خوندم ولی مواردی رو متوجه نشدم. چطور بفهمیم خیالی که داریم از نوع خیال پردازی است یا تخیل فعال؟ اصلا این خیال فعال مثل همین صورت هایی است که در ذهن میسازیم یا نه؟ تفاوت و شباهت خیال فعال با بعد قلبی چیست؟ آیا میتوان گفت تخیل فعال یعنی با صورتِ حقیقت مرتبط میشویم و قلب یعنی با خودِ حقیقت مواجه و رو به رو میشیم؟ یا تخیل فعال همون ارتباط قلبی با حقیقت است؟ آیا تخیل فعال مرتبه ای از سلوک است؟ استاد! خیال پردازی عملی باطل (بیهوده) است یا مفید؟
باسمه تعالی: سلام علیکم: هر خیالی که مبتنی بر امر عقلی و امر شرعی نباشد، ریشه در وَهمیات دارد و محل ورود شیطان میشود. در همین رابطه پیشنهاد میگردد کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست، مطالعه شود. موفق باشیدhttps://lobolmizan.ir/book/78?mark=%D8%A7%D8%AF%D8%A8%20%D8%AE%DB%8C%D8%A7%D9%84