بسم الله الرحمن الرحیم
گروه فرهنگی لب المیزان
به لب المیزان خوش آمدید.
گروه فرهنگی المیزان
آرشیو پرسش و پاسخ ها
تعداد نمایش
شماره پرسش:
نمایش چاپی
شماره عنوان پرسش
34924
متن پرسش

سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد طاهرزاده، استاد بنده ماه رجب و شعبان را روزه گرفتم، و صحبت های شما بسیار در من انگیزه برای گرسنگی کشیدن ایجاد کرد، طوری بودم که شبها با گرسنگی نه شدید، و صبح ها با ضعف بیدار می‌شدم، غذامو بسیار کم کردم، ولی متاسفانه چند وقتیه معده ام دچار مشکل شده، و یک توده هم در بدنم ایجاد شده و درگیر دکتر رفتن هستم، مرا راهنمایی بفرمایید لطفا، آیا افراط کردم؟ برخی اساتید و سخنرانان حوزه، می‌فرمایند، ناهار را حذف کنید، صبحانه را باید کامل بخورید حتی اگر ۳ ۴ لقمه اضافه تر خوردید، هیچ مشکلی پیش نمی آید، و شام را سبک بخورید، و همچنین می فرمودند که برخی آنقدر کم میخورن که بیمار می‌شوند، دچار افراط می‌شوند، حالا شما بفرمایید باید چه کنم؟ لطفا خصوصی جوابم رو بدید ممنونم. التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در این‌که باید در حدّ نیاز بدن، غذا خورد و از آن طرف باید متوجه آثارِ منفیِ پرخوری بود و به تعادل در این مورد فکر کرد؛ حرفی نیست. و از آن طرف البته اگر بدن مشکلی دارد معلوم است که باید به راه‌کارهای پزشکان جهت رفع آن مشکل توجه نمود. موفق باشید

34923
متن پرسش

با سلام استاد: بنده در حجاب های نوری دیگران، خودم و از یه طرف توقف مدرنیته، از یه طرف نخواستن نفس ناطقه، گیرکردم، وقتی من نمیخام یه عده با حرص و شاید هم مشکلات ایجاد شده دولت ها حق ضایع میکنن. عمرم رفت و میگذره، چکار کنم اینکه همه را رها کنم وحشت دارم، هیچی نمیمونه و اگربخام بگیرم چیوبگیرم. از یه طرف مدام میگن زن نباید در زمان فعلی نیاد تو اجتماع این براشرایط من مساعد نیست نه میتونم تو اجتماع باشم نه نباشم، میخام خودم باشم نمیشه. از طرفی خودم کیه که باید باشم، از سمت مذهبی ها خیلی کتک به روحم میخوره، شیطونی بعضی ها هم برا روح من خیلی آسیب زا بود، گاه فکر می‌کنم ما متخصصین شهید زن را به عنوان الگو درست مطرح نکردیم تا بعد به بحث نفس برسیم. لذا اکثر زنها با ورود به اجتماع دارن راه تکرار شده را دوباره میرن، مثلا بنده نمیدونستم اینقدر زن فوق تخصص پزشک داشتیم شهید شدن، وقتی میخام با آرامش امور را پیش ببرم بیشتر خودمم ولی نمیشه، انگار خیلی قدرت میخاد و من ندارم و یا آنگاه که قدرت پیدا می‌کنم ازم سوء استفاده میشه.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال با انقلاب اسلامی فارغ از کوتاهی‌هایی که داشته‌ایم، تاریخی شروع شده که زن و مرد برای معنابخشیدن به زندگی دنیایی و آخرتی خود باید تلاش کنند نسبت به چنین حضور تاریخی حساس باشند و خود را متناسب با تاریخی که شهدا بدین‌گونه آن را شکل دادند و پروراندند، همراه نگه داریم. از این جهت خوب است ابتدا نسبت به جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی آگاهی پیدا کرد و در این رابطه پیشنهاد بنده مطالعه کتاب «جایگاه قدسی انقلاب اسلامی» است که روی سایت می‌باشد. موفق باشید

34921
متن پرسش

با سلام و ادب: بنده حدود یک سال هست که شدیدا نسبت به فعالیت‌هایی که مشغول آن ها بودم و بسیاری از امورات روزمره و متاسفانه حتی عبادات بی انگیزه و بی رغبت شده ام. به لحاظ جسمی پیگیری هایی انجام داده ام اما هنوز به نتیجه چشم گیری نرسیده ام و این سوال برایم پیش آمده که نکند علت معنوی ای پشت صحنه عامل این قضیه باشد که از آن غافل هستم. با توجه به اینکه تا کنون از ذکر استغفار و زیارت حرم اهل بیت علیهم السلام و شهدا مدد گرفته ام ولی همچنان این حالات روحی پابرجاست به نظر شما چه عاملی می تواند در میان باشد و راه درمانش چیست؟ این حالات می تواند به خاطر ورود به چهل سالگی باشد؟ بنده شنیده بودم صفات و روحیات انسان در طول زندگی بعد از چهل سال مستحکم تر می شود ولی متاسفانه من در طی این یک سال اشتیاق و انگیزه ام برای بسیاری از اعمال و عبادات که قبلا به آنها مشغول بودم را هم از دست داده ام. ضمن راهنمایی، بنده را از دعای خیر ویژه محروم نفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: این تنها مشکل جنابعالی نیست. این قصه روح بشر جدید است که برای هرکس به نوعی ظهور می‌کند و در این رابطه بنده در سال اخیر بیشتر از قبل با رفقایی که در این نحوه از حضوروارد شده‌اند، روبرو شده‌ام. نه! قصه، قصه دیگری است و آن این‌که بنا است در جهانی بسی گشوده‌تر با هستی خود روبرو شویم، وگرنه در دل حرکات مذهبی و فعالیت‌های دینی به بودنی که وسعت ما را با انسانیت انسان‌ها یگانه کند، نمی‌رسیم. ما در این مرحله از انقلاب در جهانی دیگر باید حاضر شویم و این‌جا است که بیش از آن‌که شرایط را تغییر دهیم، باید در خودِ دیگری خود را حاضر کنیم که آن به یک معنا حضور در تاریخی است که شهدا بدان اشاره کردند و به معنای دیگر، حضور در تاریخی است که با انقلاب اسلامی مقابل جهان استکبار باید حاضر شویم تا ذیل اراده الهی قرار گیریم و احساس گرمی انس با خدا را در خود بیابیم.

ما در این مرحله از انقلاب در جهانی دیگر باید حاضر شویم و این‌جا است که بیش از آن‌که شرایط را تغییر دهیم، باید در خودِ دیگری خود را حاضر کنیم. پیشنهاد بنده آن است که قسمت دوم مصاحبه‌ای که با مجله «سوره» شد را دنبال بفرمایید. https://eitaa.com/matalebevijeh/12424

به نظر بنده اگر رفقا از طریق انقلاب اسلامی وارد روحیه آخرالزمانی خود نشوند، بالاخره نوعی نیست‌انگاری که مخصوص این تاریخ است، به سراغ آن‌ها می‌آید. پیشنهاد می‌شود در ماه رمضان به کتاب «تفسير انفسی سوره مرسلات و اشاره‌های قدسی» همراه با شرح صوتی آن رجوع شود.

https://lobolmizan.ir/book/1095?mark=%D9%85%D8%B1%D8%B3%D9%84%D8%A7%D8%AA

موفق باشید

34919
متن پرسش

سلام بر شما: از استاد گرامی تقاضا دارم که متن زیر را گفتمانی انتقادی جهت اصلاح امور اجتماعی ببینند لطفا کامل بخوانید تا درد سینه سوز من برایتان آشکار شود. _ای کاش.‌.. «ای کاش طرح عفاف و حجاب دیروز شروع شده بود تا یک پنجمِ همین جمعیت میلیونی، متخلف به حساب می آمدند!» «ای کاش طرح عفاف و حجاب هنگام رفراندوم ۱۳۵۷ اجرا می‌شد تا خیل کثیری از رأی دهندگان فاقد قدرت قانونی برای رأی دهی می بودند» «ای کاش طرح عفاف و حجاب زودتر آغاز شده بود تا هر ۴ سال شاهد حضور این افراد برای رأی دهی نبودیم» «ای کاش طرح عفاف و حجاب بهمنِ امسال اجرا می‌شد تا ۲۲ بهمنِ مان برای اولین سال بعد از ۴۴ سال با معنویت هزارچندان برگزار می‌شد!!!» «ای کاش سردار سلیمانی در حیات مادی خودشان بودند تا می دیدند که دختر کم حجاب دختر ایشان نیست. اصلا این افراد تعلقی به انقلاب ندارند» و ای کاشِ آخر... «ای کاش شب قدر هنگامه آغاز این طرح بود تا متخلفین کثیری را در گلستان شهدا مشاهده می کردیم! کسانی که شهدا اشتباه کرده اند آنها را به حریم شان راه داده اند» «ای کاش... »... گویا کف گیر گفتمان انقلابی به ته دیگ خورده است. کجایند طاهرزاده ها و رائفی پورها و پناهیان ها؟ فقط وقتی تبیین می کنند که اوضاع به نفع انقلاب نباشد و الا هر زمان قدرت به گفتارشان بازگشت، آنها نیز ترجیح دادند سکوت کنند. شما مسئولید! اهل تفکر مسئول اند! انقلابی ها وظیفه دارند که سکوت نکنند! نه اینکه یک روز بگویند این دختر کم حجاب دختر من است و روز دیگر ایشان را به رسم انسان بودن هم نشناسند. در شبکه یک سیما سخن از حق الیقین جوانان امروزی می زنید؛ ای کاش درباره این طرح ها - که براستی یقین را از انسان می ستاند چه برسد به حق الیقین! - نیز صحبت بکنید. هربار که سؤالی داشتم، شما فرمودید: «بالاخره جوانان ما باید به این امر نظر کنند که حضوری در پیش است بس گرانقدر که انسان در ذیل حضرت روح الله (رحمة الله علیه) جهانِ خود را بسی گشوده سازد» اگر معتقد هستید این نوع از مطالب و این نوع از بیان برای بشر جدید است و آنها را به فطرت شان دعوت می‌کند، بسم الله! شب جمعه بعدی به چهارباغ بیایید و با جوانان چنین گفت و گویی کنید و واکنش ایشان را از نزدیک ببینید. متاسفانه گاهی اوقات انقلاب به سمتی می رود که قابل دفاع نیست. با چه رویی به سر کار بروم وقتی در خیابان هزاران سؤال کننده- به حق- هستند که توانایی جوابگویی به آنها را ندارم؟! (بله می‌توانم جواب سرسری بدهم و با الفاظی مانند «خون شهدا» و... وجدان شان را فشرده سازم تا از ادامه بحث صرف نظر کنند ولی وجدانم اجازه نمی‌دهد که وقتی هیچ در بساط ندارم، سؤال های به حق مردم را عقیم کنم). دل در گرو انقلاب دارند ولی متخلف اند. دختر انقلاب اند ولی قانون ستیز اند. بسیار عالی...! گویا صدا و سیما حد بی حجابی را تعیین کرده است. بر این اساس افراد، صرف نظر از هر نوع پوششی اگر در راهپیمایی شرکت کنند بی حجاب نیستند ولی اگر همین فرد یکساعت بعد در خیابان مشاهده شود مجرم است. آری... این است رفتار دوگانه ای که لاشه کرم خورده صدا و سیما را برای مردم هویدا می کند. استفاده ابزاری از دختران کم حجاب برای تبلیغ انقلاب! احسنتم. وقتی رهبری به اهل تریبون دستور تبیین دادند و این جماعت برای سخن رهبری پشیزی ارزش نگذاشتند باید به فکر امروز می بودیم. هیچ زمانی گفتمان انقلابی را اینگونه در حضیض نیافتم! لطفا کامل بخوانید و بعد به همه این مطلب ورای کلیشه های قبلی پاسخ بدهید. وقت آن نرسیده است که آوینی بیاید و ما را با صوت رحمانی و قلم نورانی اش متحد نماید؟ با انسانیت ما نه تعصبات مان! آری انتظار بکش...

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! وقت آن رسیده تا آوینی‌ها بیایند و ما را متذکر آن نوع تنگناهای تاریخی که جنابعالی از آن سخن گفتید؛ بکنند. تنگناهایی که حکایت از آن داردکه نه انقلاب اسلامی و تاریخ خود را شناخته‌ایم و نه این نسل را! تصور بنده آن است که گِله‌های شما، گِله‌های امثال بنده نیز هست و راه عبور از این مشکل که مشکلی است در بین خودمان و نه در بین آن خانم‌های به اصطلاح بی‌حجاب؛ به این راحتی‌ها نمی‌باشد و خونِ دلی که به نظر می‌آید رهبر معظم انقلاب می‌خورند، از همین ماها می‌باشد. نمی‌دانم برایتان ممکن هست در دلِ صحبت‌هایی که اخیراً تحت عنوان: «باز آوینی و وسعت روزه داری پس از فتنه این روزها»        https://eitaa.com/matalebevijeh/13440  با جمع دوستان شد، نکته‌ای از جنس این نوع تنگناها بیابید؟ با این‌همه جای هیچ ناامیدی نیست، به همین دلیل که رهبر معظم انقلاب آرام‌آرام ما را در دل نگاه دینی، آری! در دل نگاه دینی، با امری روبه‌رو کردند که هرگز ۲۰ یا ۳۰ سال پیش امکان گفتن آن نبود. و تنها دینداری را در آن حدّ می‌دانستیم که طرف، حجابش کامل باشد، حال ایشان بدون آن‌که نفی ضرورت حجاب کنند، بعضی از بی‌حجاب‌ها را اهل دین و اهل تضرع می‌دانند و متذکر می‌شوند: « کشف حجاب، حرام شرعی و حرام سیاسی است؛ هم حرام شرعی است، هم حرام سیاسی است. خیلی از کسانی که کشف حجاب می‌کنند نمی‌دانند این را؛ اگر بدانند که پشت این کاری که اینها دارند می‌کنند چه کسانی هستند، قطعاً نمی‌کنند؛ من می‌دانم. خیلی از اینها کسانی هستند که اهل دینند، اهل تضرّعند، اهل ماه رمضانند، اهل گریه و دعایند، [منتها] توجّه ندارند که چه کسی پشت این سیاستِ رفعِ حجاب و مبارزه‌ی با حجاب است». ملاحظه کنید این یک امر سیاسی نیست، بلکه یک حقیقت دینی است که از زبان یک فقیه مقیّد به امور شرعی جاری می‌شود. آیا ما در فهمِ دین و در ابعاد متفاوت آن نسبت به سال‌های گذشته جلوتر آمده‌ایم و نسبت به دینداریِ دینداران و فهم دین گشوده و گسترده‌تر شده‌ایم؟ و یا گرفتار نوعی إباحه‌گری گشته‌ایم؟ موفق باشید                                              

34918
متن پرسش

سلام علیک و جمیع مغفرته و غفرانه و رضوانه: با عرض پوزش و عذر و زحمت دوباره‌ی این کمترین، خدمت شما و دوستان سایت. باز پیشاپیش از اطاله ی کلام و تضییع وقت جنابعالی و دوستان عذرخواهم و طلب عفو و حلالیت دارم. نوشته‌ای را خدمت شما با کمال خاکساری و فروتنی تقدیم می‌کنم از باب گفتگوی با دوستانِ جانی.

بسم الله الرّحمن الرّحیم: «دعای افتتاح» و آینده‌ی قدسی پیشِ روی ما. تاریخ، تجلی زیست انسان‌هایی است که با اندیشه و رفتارشان آن را تعیّن می‌بخشند و صحنه‌های تاریخ، مشحون از فراز و نشیب داستان‌هایی از انسان است که به تاریخ رنگ و تعیّن بخشیده است و انسان برای حضورش در تاریخ، ناچار فکر و رفتاری است تا زندگی اش را سامان بدهد و این فکر و رفتار تاریخی که او در آن زندگی می‌کند را در آن نوع از سلوک و اندیشه قالب می‌زند و تعیّن می‌بخشد و در این میان ارتباط انسان با تاریخ و تعامل آن دو با یکدیگر طرفیتی خواهد بود از سویی انسان است که به تاریخ خودش معنا بخشیده است و از سوی دیگر این تعینی که تاریخ به خود گرفته است فضای بشر آن عصر را در بر می‌گیرد و در آن قالب و تعیّن می پروراند. البته این لایه‌ای از تحلیلی بود که شاید دچار اشتباه یا مشکلاتی باشد، اما آنچه فهم بنده از فضای تاریخی برایم مکشوف بود این بود که تاریخ، دارای اطواری است گوناگون و انسان نیز در این اطوار، گوناگون است و هر تاریخی فهم و فضای زیست خاص به خود را دارد که برای شناحت انسان، باید به تاریخ همان انسان رجوع کرد و از آن قالب به سراغ فهم و درک او از خود و عالم بود.

تاریخ غرب، بنیادش و سرمایه‌ی زیستی انسان‌اش بر مکتبی نهاده شده است که قالب و تعیّن فرهنگ آن را تشکیل می‌دهد، این بنیاد همان لیبرالیسم است که در درون خود بنیادهایی از انسان‌محوری و سرمایه داری و پوچ‌گرایی زاییده و مولد شده است و اگر بخواهیم امروز انسان را معنا کنیم بایست تاریخی که او را در برگرفته و بنیادی که به او تعیّن بخشیده و فکری که تاریخ او را تغذیه می‌کند را بشناسیم و بفهمیم تا بلکه بتوانیم به گفتگوی با انسان این تاریخ نایل شویم و با او سخنی نو را در میان گم‌گشتگی و حیرانی تاریخی که نتوانست جواب جان او را بدهد در میان بگذاریم و او را از بن‌بستِ نیهیلیسم تاریخ اش، به اشراقی که با تاریخ دیگر در عالم انسانی دیگر رخ نموده است معنا ببخشیم. انسانی که در مقابل تاریخ خود صورتی کامل از انسان را انتظار می کشد و تاریخی که منتظر است تا انسان او را در طلب نهایی خودش به تعیّن عصرش بیاورد، و این محتاج انتظار یعنی امید به گشودگی آن افقِ پیش رو است از یک سو و از یک طرف نیازمند گفتگو و به میان آوردن باب سخن از آن طلوع و آن افق با بشری است که چیزی پیش رویِ آینده ی خود نمی‌یابد تا بتوان با این گفتگو او را متوجه ی تاریخی از انسان کرد که تعیّن و تجلی انسانی است که صورت قدسی این تاریخ خواهد بود و طلب متعالی فطرت انسان هایی است که در این بی‌معنایی تاریخ به دنبال دل آرامی می‌گردند، اما افقی را پیش روی خود برای دلگرمی امید به آن طلوع تاریخی ندارند. و درست انقلاب اسلامی همین جاست «محل و بستر طلوع امیدِ نا امید تاریخ نیهیلیسم و سرگشتگی و حیرانی بشر امروز.»

 این سخن بنده حرفی نیست که با این بیان تمام شود، بلکه نیاز به گفتگویی دارد با نظر به حضوری که باید پیش روی انسان امروز قرار گیرد، تا برای نجات خود از تاریخ امروزینش در دل اشراقی جدید که با انقلاب اسلامی طلوع کرده است حاضر شود و سلوک کند در افق آن غایت و آن اصلُ الانسان را بیابد و در آن صورت است که ما می توانیم صورتی جدید را از تاریخ با بشر بچشیم، و این همان غایتِ رسالت و نبوت انبیا و همان مآل و آمال قدسیِ تاریخی بود که با انبیاء آغاز شد، اما در میانه  افکار و اندیشه های مادی و الحادی تاریخ کم فروغ و گاهی در پس پرده ی حجاب قرار گرفت تا انسان ها برای فهم و درک آن حقیقت با افقی نو و حضوری دیگر به سراغ آن بیایند، و کم نبوده است اشراق آن حقیقت در صفحات تاریخ و نوید به آینده ی قدسی انسان، تا مبادا انسان را یأس تاریخی دچار شود و از زندگی ذیل اندیشه ی قدسی ببرد.

همیشه تاریخ در نبردِ حقیت با باطل، در فراز و فرود بوده است و اینگونه نبوده که انسان از دستیابی به حقیقت محروم باشد. آری! از حقیقت محروم بوده اما از دستیابی به آن نه، هرگاه در تاریخ انسان رجوع به حقیقت کرده است تاریخ در عالی‌ترین وجه از زیست انسان قرار گرفته و انسان ها در بهترین صورت از تعامل با یکدیگر قرار داشتند و آنگاه که بشر از حقیقت رخ بر تابید با جلوه ای از تاریخ روبرو شدیم که حتی مورخان از ثبت وقایع آن شرم دارند.

حضور انسان صنعتی بعد از رنسانس و تاریخ قهر انسان با معنویت و شروع و آغاز جگ های جهانی اول و دوم از این قبیل است. حال سخن و کلام در این است که سخنی نو از تاریخی جدید به گوش رسیده است این صدا، صدایی است آشنا که برای آنکه بتوانیم آن را به گوش بشر امروز برسانیم بایست از میانه‌ی آفت تحجّر و آسیبِ تجدد بگذریم؛ راهی است بس دشوار اما ممکن.

حضور در فردایی از تاریخ با افقی قدسی و حقیقی در نظر به انسانیت انسان ها و آن صورت کامل و کمال انسان که وجه حقیقت انسان هاست و آن طلب گمشده‌ای‌ است که در درون جان آدمی هست که نه دیروز ماست و نه امروزمان، بلکه افقی است فردایی و غایتی است سخت معنوی، از آنجهت که انسان دیگر به این آزادی های طبیعی و مادی خود راضی نمی‌باشد و در پی گشودگی و آزادی دیگری است که خود را فراتر از آنچه که بود و آنچه که هست بیابد، و از این سرگشتگی هر روزی خود در میان تنوعات و توهّمات و تخیّلات، عقلی را بچشد که در عین التذاذ، دل‌آرامِ اوست و نه دل‌آزار و موجب دل‌مردگی او. انسانِ امروز در اوج دسترسی اما با هزاران مانع و دل‌مردگی و محدویت و سرگشتگی و نا آرامی و اضطراب و سرگردانی در میان انتخاب‌های عالم ماده محصور شده است و نمی‌داند که تمام این سرگردانی و سر گشتگی‌اش ریشه در تاریخ و اندیشه‌ای دارد که او ار در برگرفته است و ای کاش که با او با «زبانِ فهم او» که «زبان گشودگی و در آغوش گرفتگی» او در طلبی است که او در پی آن است با او سخن بگوییم. زبانی که اشارت است به خودش در طلب کمالی که در خود بایست به دنبال آن باشد. زبانی که عبارت ها، در عین کلمه‌بودن‌شان همان کلمات گمشده ی او هستند برای طلبی که دارد. اگر این زبان گفتگو و این تعامل قلوب صورت بگیرد راهی است برای حضور در تاریخی که انسان ها در طلب حقیقت، جانِ یکدیگر می‌شوند و نه رقیب.

باید به این اندیشید که کافی است فقط این افق نورانی و این تلألوءِ اشراقی امروزین را که در نهاد درونی انسان نهفته شده است را کنار بزنیم، تا او حقیقت را در مقابل به نظاره بنشیند.

بی‌دلی در همه احوال خدا با او بود          او نمی‌دیدش و از دور خدایا می‌کرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود       طلب ازگمشدگان لب دریا می‌کرد

انسان، ساحت قدسی‌اش بسیار شدیدتر و عمیق‌تر و زنده‌تر است و اگر او را به آن ساحت و لایه ی درونی وجودش رهنمون کنیم عطش حضور در آن لایه ها برایش آتشین خواهد بود و او برای نیل به آن تاریخی جدید و حضوری جدّی از زندگی را خواهد یافت، و فقط سخن در این است که متأسفانه این حقیقت در تاریخ اومانیسم گم شد و بشر، خود را در خودبنیادیِ خودش محصور تخیّلات و توهّمات عالم مدرن کرد، و این حیرانی و سرگردانیِ این عصر، ثمره‌ی تاریخ عالم مدرن است. و خرق این حجاب تاریخی که انسان را فراگرفته است جز با حیات تاریخ قدسی که مطلوبِ جان انسان است و جانان را در مقابل انسان قرار می‌دهد امکان پذیر نخواهد بود. و اگر این صورت از تاریخ در پیش روی انسان قرار بگیرد و رخ بنماید این انسان فریاد خواهد زد که:

آن‌که عمری در پی او می‌دویدم کو به کو        ناگهانش یافتم با دل نشسته رو به رو

این همان حقیقت فقری و عین‌الربطی انسان است که کافی است با این حقیقت فقری و هویت تعلّقی خویش که فصل ممیز اوست و هویت معنایی او نیل به این حقیقت است آگاه شود، بعد از آن در دامن پر مهر حقیقت از شیر جان ملکوت تغذیه خواهد کرد. انسان بر خلاف اندیشه‌ی اومانیسمی و خود بنیادین هویتی مستقل و بریده‌ای ندارد که سیرش فقط عرضی باشد و محدوده ی حرکتش ارض قرار بگیرد. انسان، هویتی غیر مستقل دارد که عین اتصال و پیوند با خداست و این پیوند هم در محدوده ی تن آدمی نیست که انسان به چشمِ سر به آن نایل شود، بلکه سخن از محدوه‌ی جان و روح آدمی است و بدن در تدبیر و تسخیر آن حقیقت مقدس است. بنابراین انسان، گسیخته نیست، بلکه آویخته به ملکوت عالم است که حرکتش نیز طولی است و نه عرضی، و اینچنین انسانی نه فقط در محدوده ی ارض توانِ سیر دارد، بلکه حضوری در فراتر از زمین و حدود ماده در انتظار اینچنین انسانی است که امروز در وجه بی‌قرارترین تاریخ دارد زندگی می‌کند. مولوی چه خوش می گوید:

جمله‌ی بی‌قراریت از طلبِ قرار توست      طالبِ بی‌قرار شو تا که قرار آیدت

 انسان با خودش قهر نیست، بلکه از «ناخودش» که آن را «خود» پنداشته، فراری است و از وحشتِ این کابوسی که طبیعت برایش ساخته مجبور است و نه آزاد، بر خلاف آنچه که طلب می کند و در پی آزادی می گردد هر روز دارد خود را گرفتار سرگرمی‌هایی می کند که از «خودش» او را دورتر و دورتر می کنند. آری! ذات عالم مدرن، بی‌قراری است و ثمره ی زندگی در این تاریخی که تعیّن‌اش را از این عالم گرفته است، بی‌قراری و پریشانی و اضطراب و افسردگی است.

«در زمین دیگران خانه مکن /کار خود کن کار بیگانه مکن.» مولوی خوب اشاره می کند که انسان امروز دارد در زمین بیگانه ای که از آنِ خودش و از آنِ تاریخی که متعلّق به او نیست، خانه می‌کند و آشیانه می‌سازد و با آن انس می‌گیرد و به آن دل می‌بندد و با آن زندگی می‌کند. خطری و جهالتی بدتر از این سراغ داری!!!؟؟؟؟ جهالتی تاریخی که حیات بشر را در مخاطره‌ای جدّی در آینده روبرو می‌کند. «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»(انعام/32) این آیه شریفه سوره‌ی انعام به خوبی خطر تاریخِ دنیازدگی را به انسان گوشزد می کند و راه گذر و گذار از این بی‌معناییِ تاریخ و دنیازدگی و پوچ‌انگار را، «تعقّل» می‌داند، عقل و خرد قدسی که انسان را با فهمی دیگر از انسان و تعامل با دنیا در بستر شکوفایی در فطرت‌اش صورت می گیرد، نه آن عقل معاشی که امروز صورت مکر و دغل‌بازی و فریب انسان‌ها شده است.

خوب است تا بار دیگر با فهمی دیگر از تاریخ و عالمی که در آن قرار گرفته ایم به قرآن و تاریخ و اندیشه های ناب و عمیق از آیات و روایات‌مان رجوع کنیم و بازگردیم و با انسان سخن بگوییم. باید سخن بگوییم از اینکه ما در ظاهری از عالَم دنیا با دنیا در ارتباط قرار گرفته‌ایم، ولی عالَم‌هایی پیش روی ماست که پشت به آنها در ظاهری از آنچه در آن هستیم مشغولیم، و این کلافگی و سردرگمی ما از این جهت است که افق هایی در پیش داریم اما نمی‌دانیم چه باید بکنیم! نمیدانیم چه می خواهیم و یا چه بایست بکنیم ؟ این جاست که دقیقاً آیه‌ی شریف سخن از خرد و فهمی دیگر را به انسان گوشزد می کند که ای انسان! هوشیار باش که آن خیرِ برتر و لذتِ برقرار و عیشِ دائمی که در پی آنی، اینی نیست که در آن قرار داری، متذکر خودت باش تا از درونت پنجره های ورود به تعالی را باز کنی و با خودبودن و با برتر بودنی دیگر، عالم را تجربه کنی، آنچنان که پیامبران و اصحاب‌شان به آن «بودن» و به آن «حضور» تن دادند و خود را در آن حاضر کردند.

 اگر سخن از «دعای افتتاح» به میان می‌آید از آن روست که این دعا در بنیاد خود سخن از حضوری گوناگون از انسانی دیگر در غایت تاریخ بشر دارد. سخن از تعالی و تقدس انسانی که سال‌ها در نکبت تاریخ های ساختگی و جعلی، خلاف فطرت بشر بر جان او تحمیل کرده‌اند و حال، در این «دعا» نوید طلوعی تاریخی است که انسان هایی در قامت توحید به صحنه می آیند تا انسان را به آن زیست حقیقی و اصالت انسانی‌شان رهنمون کنند، دعایی که با ثنا و دلال و ناز توحیدی آغاز می‌شود و با تجلی قهر و جلالت حق، نکبت و نحوست استکبار را درهم می‌شکند و در پایان، به شکوه عزّت و سلطنت توحید و عظمت غلبه‌ی سلطان، به انسان نوید شروع تازه‌ای از تاریخ را بشارت می‌دهد.

آری! به خدا قسم اگر «دعای افتتاح» را در تجلی زنده  توحیدی اش که فتح و فتوح آِینده ی قدسی انسان فردایی است نخوانیم و با آن انس نگیریم، چیزی بیش از لقله‌ی لسان و فشار روان، عایدی نخواهد داشت. آری! البته که از ثوابش محروم نمی‌شویم، اما باید به این فکر کنیم که چیست آن بشارت‌ها و اشارت‌ها و نظرگاه‌هایی که انسان را به آن متذکر می‌کند و هر شب این سفره گسترده را پهن کرده است؟ آیا نه این است که حق، با زبان «انس» و «دعا» با انسان به سخن در آمده است تا او را در تاریخ فردای خودش در بر بگیرد و از رنج پوچی دوران و سردرگمی کوران معنویت و صفا رهایی ببخشد؟ به جان دوست قسم که این دعای مشحون از معارف و مدارج، سخنی است آخرالزمانی با بشری که به دنبال راهِ رهایی می‌گردد و می‌خواهد بند تاریخ ظلم و جور را بگسلد و به دنبال راه نجات‌بخشِ تمدنی می‌باشد.

«اَللّهُمَّ اِنّى اَفْتَتِحُ الثَّنآءَ بِحَمْدِکَ وَ اَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَّنِکَ وَ اَیْقَنْتُ اَنَّکَ اَنْتَ» خدایا من ستایش را به وسیله حمد تو مى‌گشایم و تویى که به نعمت بخشى خود بندگان را به درستى وادارى و یقین دارم که براستى تو «اَرْحَمُ الرّاحِمینَ فى مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَهِ وَ اَشَدُّ الْمُعاقِبینَ فى» مهربانترین مهربانانى اما در جاى گذشت و مهربانى ولى سخت‌ترین کیفرکننده‌اى در «مَوْضِعِ النَّکالِ وَالنَّقِمَهِ وَ اَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرینَ فى مَوْضِعِ الْکِبْریآءِ» جاى شکنجه و انتقام و بزرگترین جبارانى در جاى بزرگى و «وَالْعَظَمَهِ اَللّهُمَّ اَذِنْتَ لى فى دُعآئِکَ وَ مَسْئَلَتِکَ فَاسْمَعْ یا سَمیعُ» عظمت. خدایا! تو به من اجازه دادى در این که بخوانمت و از تو درخواست کنم پس اى خداى شنوا «مِدْحَتى وَ اَجِبْ یا رَحیمُ دَعْوَتى وَ اَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتى فَکَمْ» یا مدح و ثنایم را بشنو و پاسخ ده، اى مهربان خواسته ام را، و نادیده‌گیر اى آمرزنده، لغزشم را. اى «اِلهى مِنْ کُرْبَهٍ قَدْ فَرَّجْتَها وَ هُمُومٍ قَدْ کَشَفْتَها وَ عَثْرَهٍ قَدْ اَقَلْتَها» معبود من چه بسیار گرفتارى که برطرف کردى و چه بسیار اندوه که زدودى و لغزشها که چشم پوشیدى «وَ رَحْمَهٍ قَدْ نَشَرْتَها وَ حَلْقَهِ بَلاَّءٍ قَدْ فَکَکْتَها اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى لَمْ یَتَّخِذْ» و مهر و رحمت که گستردى و زنجیر بلا که از هم باز کردى ستایش خاص خدایى است که نگیرد «صاحِبَهً وَ لا وَلَدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فى الْمُلْکِ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِىُّ» همسرى و نه فرزندى و نیست برایش شریکى در فرمانروایى و نیست برایش یاورى «مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیراً.»

 این سطوری از اوایل و آغاز دعا می‌باشد شما نگاه کنید چگونه در میانه لطف و قهر با نظر به جامعیت به حق شروع به حمد و ثنا می کند و در یگانگی توحیدش در همان ابتدایِ دعا خود را غرق در این حضور حق می کند و دعا را از زبان حق می‌خواند و خود را در برابر عظمت او هیچ می‌یابد و همه را از او و به او می بیند، تا ادامه‌ فرازهایی دیگر خصوصا فرازهای پایانی این دعای عظیم که خدا در تعیّن قدسی انسان‌های معصوم در تاریخ به نظاره می نشیند و به حضور حق در دل تاریخ انسان ها و ذلّت تاریخ مستکبران و گردنکشان گواهی می دهد و در نهایت به ظهور آخرین جلوه‌ی تاریخی حق در قامت نهایی‌ترین انسان و اصیل‌ترین صورت از انسان به طلب می نشیند، و از خداوند همراهی و همدمی و همرازی با آن صورت و تعیّن کامل و اصل الانسان را می‌خواهد.

خدا می‌داند که اگر زبان درازی نبود یا از اطاله‌ی کلام و طولانی‌شدن کلمه‌ها نمی‌هراسیدم، تک تک فرازهای «دعای افتتاح» را می‌آوردم و ذیل آن، اشارت‌های طلوع فتوحات آینده ی تاریخ بشر را نشان می دادم. اما نه خود را در این قامت می‌بینم و نه این نوشته را تاب بیش از این می‌آید. رسالت این نوشته، اشارتی است به فتوحات تاریخی آینده‌ی انسانی که انسان‌ترین انسان‌ها را در پیش روی خود حاضر می‌بیند و می‌شناسد و این آینده را در تاریخ جز بر جبین و پیشانی بلند انقلاب اسلامی تشیع ایرانی نمی‌شناسیم. خدا نکند کسی «دعای افتتاح» را بخواند اما اشارت‌های توحیدی آن را در تاریخ انقلاب اسلامی نیابد، یا به انقلاب اسلامی پیوند نداشته باشد. (البته این نظر ناقص و قاصر بنده است) چیزی جز قساوت عایدش نمی‌شود .(البته قساوت به معنای ندیدن تعیّن حق در صورت‌های تاریخ و گم‌کردن راهی که رسیدن به آن غایت و دعوت این دعا می‌باشد).

سخن در این منظر بسیار و این حقیر ناتوان‌تر از گفتن‌اش و خلق، از شنیدنش... التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: می فرمایید: هر تاریخی فهم و فضای زیست خاص به خود را دارد که برای شناحت انسان، باید به تاریخِ همان انسان رجوع کرد و از آن قالب، به سراغ فهم و درک او از خود و عالَم بود. و اگر بخواهیم امروز انسان را معنا کنیم بایست تاریخی که او را در برگرفته و بنیادی که به او تعیّن بخشیده و فکری که تاریخ او را تغذیه می‌کند را بشناسیم و بفهمیم تا بلکه بتوانیم به گفتگوی با انسانِ این تاریخ نایل شویم.

در کلام فوق جایگاه انقلاب را به خوبی تعیین کرده اید که چگونه می توان با بشرِ گرفتار نیهیلیسم باب گفتگو را باز کرد تا به گفته شما مبادا انسان به یأسِ تاریخی دچار شود و از زندگی ذیل اندیشه قدسی مأیوس شود. زیرا سخنی نو از تاریخی جدید به گوش رسیده است، این صدا، صدایی است که برای فطرت ها آشنا است و برای آنکه بتوانیم آن را به گوش بشر امروز برسانیم بایست از میانه آفت تحجّر و آسیبِ تجدد بگذریم؛ راهی است بس دشوار اما ممکن. و بنده سخت بدان معتقد هستم و در جواب گِله‌های کار بر محترمِ  سؤال شماره 34919 ؛ که او به خوبی از تنگناهایی سخن به میان آورد که حکایت از آن داشت که ما هنوز، نه انقلاب اسلامی و نه تاریخ خود را درست شناخته‌ایم و نه این نسل را؛ عرض شد. بنده هم در همراهی با ایشان همچنان عرض کردم: تصور بنده آن است راه عبور از این مشکل که البته مشکلی است در بین خودمان و نه در بین آن خانم‌های به اصطلاح بی‌حجاب؛ به این راحتی‌ها نمی‌باشد و خونِ دلی که به نظر می‌آید رهبر معظم انقلاب می‌خورند، از ماها می باشد. پیشنهاد می شود رفقا به گله های آن کار بر محترم نیز رجوع فرمایند.

 و به گفته جنابعالی هم  انسان آخرالزمانی انسان دیگری است و به آزادی های طبیعی و مادی خود راضی نمی‌باشد و در پی گشودگی و آزادی دیگری است که خود را فراتر از آنچه که بود و آنچه که هست بیابد، و از این سرگشتگی هر روزی خود در میان تنوعات و توهّمات و تخیّلات، عقلی را بچشد که در عین التذاذ، دل‌آرامِ اوست و نه دل‌آزار و موجب دل‌مردگی او؛ در این رابطه عرایضی در بحثی که نسبت به سوره مرسلات به میان آمد؛ همان طور که فرموده اید زبانی باید به صحنه آید که همدیگر را بفهمیم، در آن صورت به گفته جنابعالی: اگر زبان گفتگو و در راستای آن، تعامل قلوب صورت بگیرد، راهی است برای حضور در تاریخی که انسان ها در طلب حقیقت، آینه یکدیگر می‌شوند و نه رقیب یکدیگر. واقعا باید به حقیقت فقری و عین‌الربطی انسان فکر کرد، اگر باید به ریشه‌ها برگردیم، آیا جز این است که اصیل‌ترین بنیان و ریشه هر انسانی همان «وجود» است که انسان در آن سکونت دارد و سُکنی می‌گزیند؟ امری که جناب صدرالمتألّهین در نگاه حکمت متعالیه خود متذکر آن شد و حضرت امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» در رابطه با شخصیت او فرمودند: «ملاصدرا و ما ادراک ما ملاصدرا؟» و یا رهبر معظم انقلاب می‌فرمایند: به گمان ما فلسفه اسلامی در اسلوب و محتوای صدرایی جای خالی خویش را در اندیشه انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت.

با چنین بازگشتی به خود یا به «وجود» می‌توان جایگاه دستورات شریعت الهی را که راه ارتباطِ وجودی ما است با وجود مطلق ـ که همان کمال مطلق است - درک کرد. به همان معنایی که قرآن می فرماید: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميد»  هرچند ما هنوز نسبت به این گستردگی که در نسبت ما با «وجود» و با تاریخ پیش می‌آید، تأمّل کافی و دقیقی نکرده‌ایم تا معلوم شود اگر انسان‌ها در این آخرین دوران، در اصیل‌ترین بنیان خود حاضر نشوند، با مشغول‌شدن به توهّماتِ بسی گسترده، سهمگین‌ترین تلاش‌ها را در نفی خود به کار می‌برند.

توجه به امر فوق به گفته شما منجر می شود تا بار دیگر با فهمی دیگر از تاریخ و عالمی که در آن قرار گرفته ایم به قرآن و تاریخ و اندیشه های ناب و عمیق از آیات و روایات‌مان رجوع کنیم.

بنده کاملا با سخن شما در رابطه با دعای افتتاح موافق هستم که می فرمایید: آن دعا، نوید طلوع تاریخی است که انسان هایی در قامت توحید به صحنه می آیند تا انسان به زیست حقیقی و اصالت انسانی‌شان رهنمون شود. دعایی که فتح و فتوح آینده  قدسی انسان فردایی است. انشاء الله سخنان شما وسیله ای شود تا همه ما با نسبت به حضوری که در فردای تاریخی خود باید داشته باشیم با دعای شریف افتتاح روبرو شویم. موفق باشید.

 

34917
متن پرسش

سلام و عرض ادب خدمت استاد: طاعاتتون قبول حق ان شاءلله. بنده به تازگی و با دیدن برنامه ی «کلمه» با شما آشنا شدم، حرف هایی که زده شد عجیب بر جانم نشست. انگار قسمت خدا این بوده که با شما آشنا بشم تا بتونم این درد تازه ی دلم رو با کسی که اهل معناست در میون بذارم... استاد، دیشب که شب ۲۳ ام ماه رمضون بود از درون تُهی شدم. به هیچ رسیدم... فاقد ارزش شدم. بنده ی بی مقدار، مدتی بود که عجیب حال خوبی با خدا داشتم و طوری شده بود که اگه لحظه ای فکر خطا یا ذره ای غفلت بهم دست می‌داد حالم خیلی بد می‌شد و سراسیمه مثل یه بچه ی بی پناه خودم رو می رسوندم به آغوش خدا. با یه سبحان الله جانم انگار تازه می‌شد و با یه صلوات محبت و شوق زیادی بهم دست می‌داد. و همه ی اینا رو دیشب که شب قدر بود از دست دادم. دیشب سعی کردم به اینکه چطور باطن شب قدر رو کمی هم که شده درک کنم و چطور به خدا نزدیک تر بشم فکر کنم. حال خیلی خوبی هم داشتم… ثلت آخر شب به دلم افتاد که نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه بخونم، و تا حالا هم ازینجور نماز های مستحبی مخصوص ائمه نخونده بودم. دو رکعت، حمد و توحید، هر رکعت آیه ی «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» صد بار. به خیال خودم گفتم نماز راحتی هست و حداقل یه عمل عبادیِ اینجوری انجام داده باشم شب قدر! آماده شدم و قبل اینکه اقامه ببندم دلم یه شور عجیبی افتاد که اینکارو نکنم.. نمیدونم چرا! انگار همه چی بهم می‌گفت نمازو شروع نکن، حس قوی ای بود. استاد، تا بنده این آیه رو شروع کردم به تکرار کردن وجودم شروع کرد به ترسیدن.. حتی فکر کنم به پنج بار گفتن هم نرسیده بودم که حس خوف بدی بهم دست داد. یهو ذهنم پر شد از اینکه «تو اصن در حدی نیستی که بخوای روی این حرف تاکید و تکرار کنی » ، « گفتن این حرف اصلا لقمه ی دهن تو نیست» ، «داری چیزی رو میگی که ظرفیتشو نداری» یعنی اگه یه شخص حقیقی اونجا باهام حرف می‌زد اونقدر برام واضح نبود که این فکرها برام صاف و واضح بود. با خودم گفتم بهتره این آیه رو بیشتر ازین نگم و نماز رو تموم کنم، انگار برام خوب نیست. باز ولی گفتم همین یه کار عبادی رو هم نصفه نیمه انجام بدم امشب؟! بذار ادامه بدم. کاش این کار رو نمی‌کردم. انقدر بهم سخت گذشت که قابل توصیف نیست. انقدر برام طول کشید این نماز، نه از نظر زمانی… انگار هر ثانیه ش روحم خالی تر می‌شد. هی از خدا توی دلم ملتمسانه کمک می‌خواستم ولی همچنان خالی می‌شدم. استاد، وقتی سلام آخر رو گفتم باورتون میشه به پوچی رسیده بودم؟ گفتن «پوچ» هم توصیف نمیکنه میزان خالی بودن وجودم رو… قبل شروع نماز حضور خدا رو انقدر عاشقانه حس می‌کردم، ولی حالا بعد از اتمام نماز با خودم بگم نعوذبالله خدا اصلا هست؟! همینقدر ناگهانی و ترسناک. وجودم پر شد از شک. کل وجودم میلرزید. از اواسط نماز بدنم شروع کرده بود به خشک شدن و لرزیدن. انگار توی یه بشکه یخ من رو گذاشتن… انقدر حالم بد بود و به خودم می پیچیدم که فکر کردم در حال احتضارم و جون داره از بدنم میره. نمیدونم چطوری توصیف کنم… گریه می‌کردم، زجه می‌زدم .. مثل بید می‌لرزیدم… بدترین عذاب عمرم رو تجربه کردم. اگه خدا بهم می‌گفت قعر جهنم بسوز برام راحت تر بود حداقلش خدا رو داشتم هرچند ازم راضی نباشه. ولی اون لحظه خدا خودشو ازم گرفته بود. دیگه هیچی نداشتم. دلم می‌خواست نباشم فقط. برای منِ بی مقداری که وقتی چند لحظه حضور خدا برام کمرنگ می‌شد انقد بی قرار و آشفته می‌شدم، حالا دیگه این عذاب واقعا غیرقابل تحمل بود. مرگ روحم بود… هر چی خدا رو صدا زدم، هر چی به حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه، به فاطمه ی زهرا سلام الله علیها، به امیرالمؤمنین علیه السلام متوسل شدم… هیچ! انگار مثل یه لاشه ی گندیده من رو بندازن یه گوشه و دیگه کسی نگاهمم نکنه. هیشکی رو نداشتم. نماز شبم رو با همون حال خوندم، همچنان هیچی… نماز صبحم رو خوندم ، حیران و بی پناه… هیچی. دیدم دیگه هیچی حالم رو خوب نمیکنه … با همون حال خرابم خوابیدم. امروز هم همچنان به خودم می پیچم، هم جسمی هم روحی. انگار سوخته شدم.. پودر شدم. چیزی ازم نمونده. با مخ سقوط کردم به قعر تباهی. با تمام وجودم این جملات رو مزه مزه کردم: خدایا آن که تو را ندارد، چه دارد؟ و آن که تو را دارد، چه ندارد؟ ببخشید استاد که مثنویِ هفتاد مَن نوشتم، به نظر شما چه کنم؟ چه شد که این شد… حالم خیلی خرابه لطفاً لطف کنید و برام دعا کنید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حالتِ پیش‌آمده را به فال نیک بگیرید و آن را از برکات سکراتیِ شب قدر بدانید، سکراتی که ایمان انسان را که در دنیا بدان مأنوس بوده است، به لرزه می‌اندازد.  همه عرض بنده آن است که «گاه به گاه باید خود را گم کنیم تا دوباره از نو بازیابی شویم»

به آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا...» فکر کنید که ایمانِ دیروزین برای حضور در امروزِ این تاریخ کافی نیست. همان‌طور که اگر مار نتواند پوست بیندازد می‌میرد، اگر ذهن انسان برای تغییر دچار مانع باشد، دیگر ذهن نیست، انبار اطلاعات است. اگر خود را در آینده‌ تاریخ خود حاضر نکنیم و همچنان در گذشته متوقف باشیم، عملاً گور خود را پیشاپیش کنده‌ایم، زیرا در برابر آنچه در حال رشد و بالندگی است، کور و نابینا شده‌ایم. انسان‌‌هایی می‌خواهیم که نه‌تنها در نسبت با درک وجودی خود تامل کافی داشته باشند، بلکه معنای سعه‌ توحیدیِ انقلاب اسلامی را بفهمند که چگونه انقلاب، در این زمانه همچون اقیانوس شده است و دوره‌ دریاچه‌ بودنش به‌سر آمده. زیرا وقتی خود را در مرحله‌ای از تاریخ پیدا می‌کنیم باید سعی کنیم «گاه به گاه خود را گم کنیم» تا دوباره از نو بازیابی شویم. این است آن شدنِ ابدی که بودنی خشک و ساکن نمی‌باشد. و حضرت امام خمینی «رضوان‌الله‌

تعالی‌علیه» در غزل مشهور خود متذکر آن «بودنِ دوباره» می‌شوند و اظهار می‌دارند:

در میخانه گشایی به رویم شب و روز        که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

زمانه، زمانه حضورِ وجودی نسبت به حقایق شده است. اخیراً در این رابطه عرایضی تحت عنوان «نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی» https://eitaa.com/matalebevijeh/13463 شده است که خوب است به آن رجوع شود. از نو شروع‌کردن را می‌توانید با کتاب «ده نکته در معرفت نفس» و شرح صوتی آن که روی سایت هست، شروع کنید.

34915
متن پرسش

سلام: خسته نباشید، ببخشید صوت استاد فیاض بخش رو که توی کانال ارسال فرمودید، توی صوت استاد اشاره داشتند که رشد عقول و معرفت داشته باشید، می‌خواستم بپرسم بنظرتون چه کارهایی باعث رشد عقل می‌شود؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مثل مباحث «معرفت نفس» و یا مثل مباحث صدرایی در رابطه با «وجود» در برهان صدیقین و از همه مهم‌تر مثل تأمّل در خطبه‌های توحیدیِ نهج البلاغه و عرایض صوتی که در شرح کتاب «آن‌گاه که فعالیت‌های فرهنگی پوچ می‌شود». موفق باشید

34914
متن پرسش

با سلام محضر استاد عزیز و محبوب: استاد سایت شما به نظر می رسد توسط گروهی افرطی اداره می شود لوگوهای سایت با تیتر تهمت نامه کیهان فرقی ندارد چرا دست از استخوانهای منتظری مظلوم برنمی‌دارید؟ طرح نامه آقای خمینی به آن فقیه چه ضرورتی دارد در یک سایت با مشرب عرفانی مطرح شود هردوی این بزرگواران اشتباه داشتند.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمونه‌هایی از آنچه می‌فرمایید را بیاورید خوب است. موفق باشید

34912
متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: مدتی پیش از شما سوالی پرسیدم در این باب که بتوانم خودم را در حضور ائمه درک کنم و ارتباطم را با آنها تقویت کنم و به معرفت حضور ایشان برسم. جواب شما در زمان خاصی به دستم رسید که آن را لطف و هدیه ی امام رئوف دیدم. کتاب مبانی نظری نبوت و امامت و حقیقت نوری اهل البیت را که فرمودید مطالعه کردم و سعی در ترک گناهان و عمل به واجبات و رعایت اخلاق دارم. با مطالعه حقیقت نوری اهل البیت حقایق خوبی را به وسع خود فهمیدم و تشکر می‌کنم اما حس می‌کنم از دنیایی گفتید که من آن را ندیده ام و فهم و درک من از کتاب اندک بود. من بیچاره حتی یک لحظه در خواب نیز هیچ امام معصومی را ندیده ام که این مطالب را تطبیق و تمرین و دید خود را اصلاح کنم. نمی‌دانم باید کتاب دیگری مطالعه کنم یا اگر تمرین عملی خاصی دارید که به چشمم کمک کند ممنون می‌شوم مرا راهنمایی بفرمایید.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! باید به ابعاد انسانیِ اولیای الهی و پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» نظر کرد آن هم به حکم آیه «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» کمال انسانی به درک الهامِ «فجور» و «تقوا» است و این‌که همواره این دو حالت به او الهام می‌شود تا از فجوری که او را از خودش و از خدا دور می‌کند، به سوی تقوایی سیر کند که او را به خود و خدا نزدیک می‌نماید و این با رعایت شریعت الهی ممکن است که انسان‌ترین انسان یعنی پیامبر خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» مأمور ابلاغ آن است. آیا ممکن است پیامبر خدا«صلوات‌الله‌علیه‌وآله» به انسان و کمال انسانی نظر نداشته باشند و خداوند این‌چنین عمیق معنای انسان را با پیامبر خود و بدون مطالبه درونیِ رسولش با او در میان بگذارد؟ راستی را! رسول خدا «صلوات‌الله‌علیه‌وآله» نسبت به انسان چگونه می‌اندیشیدند و به دنبال چه بودند که خداوند در جواب این وسیع‌ترین انسان، این آیات را به او وَحی می‌فرماید تا در این زمانه که انسان خودش مسئله خود شده است، بتواند از طریق وحی الهی اصیل‌ترین جواب را دریافت کند؟ و این اصلی‌ترین سخن بنده است در نسبتی که می‌توان با اولیای الهی داشت یعنی نسبت بین انسانیتِ خودمان در نسبت عالی‌ترین افق‌های انسانی. امری که حتی امروز و فردا بیش از دیروزها بدان نیاز داریم و در جواب موضوعی که سؤال‌کننده شماره 34902 به میان آوردند، باز بر همین نکته تأکید شد. موفق باشید   

34910
متن پرسش

سلام علکیم با عرض ادب و احترام محضر استاد طاهرزاده: در مورد شهید آوینی اینطور به نظر می‌رسد که ایشان انقلاب اسلامی را همان اسلام ناب و حقیقی می‌دانستند و امام خمینی را نائب امام زمان و رزمندگان و شهدا را همان رزمندگان و شهدا صدر اسلام و کربلا می‌دانستند و با این نظر جامع به چنین حقایقی، این چنین صحنه دفاع مقدس را با قلمی که خداوند به آن قسم خورده است به رشته تحریر در می آوردند و با آن صدای ملکوتی که (معلوم است متصل به چنین حقایقی است) مسند روایت فتح را ایجاد کردند، و می‌شود گفت خیلی از شهدا هم چنین افقی را درک کرده بودند و خداوند چنین قدرت بیان و صدای ملکوتی به ایشان داده که به نمایندگی از سایر شهدایی دیگر راوی چنین حقایقی باشد و به نظر می‌رسد بعد از صحنه مقدس، هنوز هم تجلی سخنان شهید آوینی را می‌توان در عرصه های گیری یافت: از جمله فتنه ۸۸ و بعد از آن ۹ دی و صحنه شهادت حاج قاسم و شهید حجی و بعد از آن آن تشییع های با شکوه و اخیرا هم فتنه اخیر و بعد از آن راهپیمایی ۲۲ بهمن ( که بعضی ها گفتند بی سابقه بوده است) اکنون نیز تجلی هایی از شهید آوینی طلوع کرده اند ( نظیر آن عنوانی که اخیرا در سایت گذاشتید که: باز آوینی ها در حال تولد می‌باشد) حال خواستم نظر نظر عالی درباره این مطلب و تکمیل آن بدانم. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همین‌طور است که می‌فرمایید و به قول دوستان؛ شهید آوینی «رحمت‌الله‌علیه» از جمله کسانی بود که «طلوع تاریخی مکتب امام» را فهمید و تقابل تاریخی جبهه‌ تمدنی حق و باطل را دریافت و خود را در ذیل اندیشه‌ قدسیِ تاریخ توحیدی انقلاب اسلامی حاضر کرد تا مبیّن و معلّم مکتب انسان‌ساز خمینی شود. در اصل، آوینی راوی عالم توحیدی امام «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» شد و اَبَر روایت تاریخ تمدن توحیدی اسلام، تاریخی در برابر مکاتب عالم مدرن که حرفی تازه از انسانی جدید در تاریخ داشت. سخن از تولد انسانی دیگر با ابعاد متعالی و مکتبی انسان‌ساز با نگاه به افق ملکوتی عالم بود و آوینی هنر فهم این عالم را در خود داشت و آن را پرورش داد تا خود را معلم و راوی حکایت انسان عصر انقلاب اسلامی کند. «روایت فتحِ آوینی»، قصه‌ حضور انسان ملکوتی است که در زمین، جنود خداوند است، همان انسانی که در مقاومت خرمشهر خدا را به صحنه‌ زمین آورد. او توانست متوجه طلوع تاریخی شود که با حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» به ظهور آمد و آن شهید بزرگوار بیش از آن‌که به حاشیه‌های اطراف خود مشغول شود، نظر به چشم‌اندازی انداخت که در آن، همه بودنِ بیکرانه خود را حاضر دید و فهمید چه آینده بزرگی در این حضورِ تاریخی در انتظار بشری است که بنا دارد در امروزِ خود از دیروز و فردایش غافل نباشد، بشری که از اکنون‌زدگی که قصه ظلمات جهان امروزِ غربی است، خود را آزاد کرده است. با نظر به شهید آوینی و سیره و سخن او ما نمادِ انسان متفکری را در کنار خود می‌یابیم تا در عمق حضور تاریخی‌مان همه آنچه قابل درک و قابل تفکر است، را تجربه کنیم. اگر این‌همه به آن شهید بزرگوار خود را نزدیک می‌کنیم، به علت آن است که بنا داریم در شخصیت انسانِ عصر انقلاب اسلامی به دورترین افق‌ها بنگریم و با مردمانِ امروز خود سخن بگوییم، سخنی که تمام ابعاد گسترده انسان آخرالزمانی را مخاطب قرار داده. موفق باشید

34908
متن پرسش

سلام علیکم: سوال و مسئله‌ای که برای جان من مطرح شده، این است که چرا انسان‌ها در عزم و همت متفاوتند...؟ مگر نه اینکه تفاوت انبیا اولوالعزم با سایرین در عزمشان است و آنچه که از حرف‌های شما و اساتیدی همچون آقای نجات‌بخش شنیده‌ایم جوهره اصلی انسان عزم اوست و... حال چرا برخی افراد که خیلی هم شوق طی مسیر حضرت حق را دارند و واقعا و مخلصانه دلشان می‌خواهد کار کنند و زحمت بکشند و جانشان را در این راه بدهند اما نمی‌توانند و عزم و همت کوتاهشان، هر لحظه خوره‌ی جانشان است... وقتی می‌بینم برخی افراد چه پرشور و با پشت کار پای در راه گذاشته واقعا حسرت می‌خورم، وقتی این مطلب را از آقای فاطمی خواندم؛https://eitaa.com/sr_fatemy/508 پیش خودم گفتم عجب شیدایی خوبی‌‌ و ریشه‌ی این شیدایی و این عزم و اینگونه طی مسیر کردن در چیست؟ راستش را بخواهید گمان می‌کنم دست خود آدم نیست، آخر خیلی‌ها از بچگی اینگونه عزم و همت داشتند، نه این که ناامید باشم، اما گمان می‌کنم من انسان کوچکی هستم، من مرد این راه‌ها نیستم، نه این‌که پس از دو سه بار تلاش این حرف را بزنم، نزدیک ۱۰ سال است که دارم تلاش می‌کنم و‌ همیشه شکت خورده‌ام... شاید او نمی‌خواهد: سَيِّدِي لَعَلَّكَ عَنْ بابِكَ طَرَدْتَنِي وَعَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيْتَنِي

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: باید توجه داشته باشید: «هرکسی را بهر کاری ساختند / میل آن اندر دلش انداختند». به دعای حضرت زهرا «سلام‌الله‌علیها» نظر کنید که چگونه با خدای خود در همین رابطه سخن می‌گویند: « اللَّهُمَّ فَرِّغْنِی لِمَا خَلَقْتَنِی لَهُ وَ لَا تَشْغَلْنِی بِمَا تَکَفَّلْتَ لِی بِهِ...» خداوندا! مرا نسبت به آن چیزی که برای آن خلق کرده‌ای، فراغت ببخش و مرا مشغول امری که خودت برایم به عهده گرفته‌ای، مگردان... این‌جا است که باید متوجه باشیم بالاخره ما را برای امری و کاری خلق کرده‌اند و هنر ما آن است که تلاش کنیم ببینیم آن امری که ما برای آن خلق شده‌ایم، چه امری است؟ این است آن هوشیاریِ واقعی که هرکس متوجه آن شد، به زیباترین شکل زندگی کرده است. حال چه یک کارگر ساده باشد و چه رهبر جهان اسلام. موفق باشید    

34906
متن پرسش

سلام استاد بزرگوار: طاعات شما قبول درگاه احدیت. عرایض جناب عالی در مورد رزق و مادیات در کتاب فرزندم اینچنین باید بود و جایگاه رزق، برای بنده خیلی خیلی دلنشین بود، ولی سوال اینجاست، مطالب شما با این تفکر که اهلبیت دوست دارند شیعیانشون پولدار باشند و به دیگران کمک کنند، یا اینکه آقا روی ثروتمند شدن کشور تاکید دارند، تناقض نداره؟ خب برای ثروتمند شدن هم نیاز به صرف زمان زیادی برای کار کردن هست دیگه.

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: به هر حال باید بدانیم ما در نسبت به رزق خود، آن رزق، مقسوم است و نیاز به حرص ندارد. ولی برای خدمت به مردم و کارآفرینی که نوعی عبادت می‌باشد، موضوع فرق می‌کند و البته باید مواظب باشیم گرفتار اشرافیت نگردیم. موفق باشید

34905
متن پرسش

با عرض ادب خدمت شما استاد طاهرزاده: صحبت‌های شیخ حسین انصاریان به عنوان سرشناس‌ترین منبری شب‌های قدر درباره «حرام بودن ظلم به مخالفین» و توئیت معنادار آیت‌الله جوادی‌آملی از شاخص‌ترین و محبوب‌ترین شخصیت‌های علمی حوزه علمیه، همزمان با روز شهادت حضرت علی (ع) درباره «منع حکومت اسلامی از ظلم به کافر» نشان‌دهنده نارضایتی طیف وسیعی از متدینین و متشرعین نسبت به سبک و سیاق حکمرانی در کشور است. افرادی که نه می‌توان آنها را وابسته به خارج خواند و نه ضد دین و اسلام. ای کاش ساختاری که گوشش برای شنیدن صدای مخالفان سنگین است حداقل نصایح دلسوزانه این چهره‌های مذهبی را بشنود. ای کاش آقای خامنه ای گوش میدادن و یک‌مقدار کوتاه میامدن تا مردم نفس راحتی بکشند بخدا وضع خیلی خیطه استاد عزیز

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اتفاقاً این عزیزانی که نام بردید همه با تأسی و ارادت به سخنان رهبر معظم انقلاب که بیش از همه دغدغه اصلاح امور مردم و مسلمین را دارند؛ آن سخنان را فرموده‌اند. آیا تنها راه برای رفع مشکلات مردم، همان راهی نیست که نایب الامام حضرت آیت الله خامنه‌ای به نور و مدد حضرت صاحب الامر «عجل‌الله‌تعالی‌فرجه» در این تاریخ به میان آورده‌اند؟ در آن حدّ که افرادی مثل آقای علیزاده که در جریان امور سیاسیِ جهان می‌باشند، نیز متوجه این امر شده‌اند. در این مورد خوب است به https://eitaa.com/jedaaltv_official/613  رجوع شود. موفق باشید

34904
متن پرسش

عرض سلام خدمت شما: شهادت مولای متقیان تسلیت باد. ببخشید استاد کلیپی از استاد پناهیان هست که می‌گویند صیحه ی آسمانی طبق روایات در شب ۲۳ ماه رمضانی که شب جمعه است اتفاق می افتد. سوالی مطرح شد که خوب این کلیپ چند سال پیش پخش شده بود و ظهور اتفاق نیفتاد عزیزی اینگونه جواب سوال را دادند: یا محبوب! بسم رب علی (ع) شهادت مولای مولای یا مولای گویان تسلیت باد سپاس از مطالبی که ارسال کردید. به نظر بنده ابتدا باید عنایت کنند به اینکه سخن از معصوم است و ایشان (ع) بر باطن و زمان و مکان احاطه ی کامل دارند و جان جهانند و واسطه ی فیض ارض و سما پس باید دانست وقتی چنین روایتی گفته شده قطع به یقین قرار بوده سخنی را با تمام کسانی که در طول تاریخ با آن مواجه اند داشته باشد. نحوه ی بیان استاد پناهیان ما را به این سمت می برد که ببینید این سخن را و بنگرید حال خود را. اینجا که می‌فرمایند ببینید ولوله راه می افتد یا نه به خوبی اشاره می‌کنند روایت علاوه بر اینکه قرار است خبری بدهد قرار است غوغایی در جان ها ایجاد کند. و این مربوط به رابطه ی زمان ظهور و اعمال ماست. حضرت حق کارش معطل ما نمی ماند و باید برویم که جا نمانیم. این روایت بر این بنا گفته نشد که فردا شب ظهور اتفاق می افتدـ خودشان هم گفتند روایت هست «شبی» که ۲۳ رمضان است. بنابراین این نگاه یک نگاه انفسی است که باید روایت را با جان وجدان کرده به زمان ها دقت کنیم و کارهای خودمان دقت کنیم. به راستی اگر زمان ظهور بیاید، ما نیز جانمان آماده ی دریافت آن عشق است؟ به هر حال باید دانست سخن معصوم بهترین حالت برای خبر دادنی جانانه بوده است. و استاد پناهیان سال هاست در این زمینه کار می‌کنند ـ به نظر می‌رسد افق درستی را برای مواجه جان ها مطرح کرده اند و نمی توان گفت منظورشان تعیین تاریخ ظهور است که فرموده اند هر کس آن را مطرح نمود دروغ گفته است و ایشان چنین قصدی را نداشته اند و السلام. به نظر شما این تحلیل درست است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که ملاحظه می‌کنید در آن روایت، بحث در صیحه آسمانی است و افقی معنوی که از عالم اعلا به سوی انسان‌ها گشوده می‌شود و می‌توان گفت مناسبات جدید که حاکی از هر چه بیشترنزدیک‌شدنِ حضور حق و عدل است؛ نوعی صیحه آسمانی است و إن‌شاءالله در همین روز قدس با حماسه‌ای که در جهان اسلام پیش می‌آید؛ ما با نوعی صیحه آسمانی روبه‌رو می‌شویم، به معنای تجلیات امور معنوی و آسمانی که به ظهور می‌آید. موفق باشید

34903
متن پرسش

سلام علیکم: چرا اجنهٔ کافر با آن خباثتی که دارند به طور معمول با انسان کاری ندارند و آسیبی نمی رسانند؟ آیا اجنه شیعه دست به آسیب زدن و مزاحمت برای انسان می زنند؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: اجنه کافر به اعتبار آن‌که ذرّیه شیطان هستند و شیطان، دشمن مؤمنین است با انسان‌ها دشمنی می‌کنند و معلوم است با رجوع به حضرت ربّ العالمین، وسوسه‌ها و تأثیرات شیطان و شیاطین به حکم «ان کید الشیطان کان ضعیفا» بی‌ثمر خواهد شد. موفق باشید

34902
متن پرسش

سلام و ارادت: مطلبی درباره‌ی امیرالمومنین«علیه‌السلام» از کتاب «کشف الیقین» هست که ضرار بن ضمره می‌گويد؛ بعد از شهادت اميرالمؤمنین عليه‌السّلام راهى شام شدم و بر معاويه وارد شدم. [او كه مى‌دانست من يكى از دلباختگان آن جناب هستم] گفت: على را برايم توصيف كن. گفتم: مرا معذور دار، چرا كه زبانم ياراى بيان اوصاف او را ندارد. معاویه گفت: عذرت پذيرفته نيست و حتما بايد او را برايم تعريف كنى، گفتم اكنون كه از پذيرش عذر امتناع دارى، بشنو تا براى تو بگويم: او در راه رضاى حق تيزبين، دورانديش، نيرومند و پر قدرت بود. سخنانش فاصل بين حق و باطل و آن دو را از هم جدا مى‌نمود. داوری‌هايش عادلانه بود و علم از چشمه پرفيض وجودش فوران داشت و از تمام جوانبش مى‌جوشيد و حكمت از هر ناحيۀ شخصيت و ابعاد وجوديش به سخن آمده و سيلاب عرفان از مبدأ فيّاض هستيش جارى و دلهاى حكمت‌پذير را سيراب مى‌نمود. از دنياى پر زرق و برق و فريبنده وحشت داشت، به تاريكى شب و وحشتش در جهت نيايش و تضرّع به خدا الفت گرفته و با دقّت جوانب امور را مى‌نگريست. تفكّر و انديشه‌اش درباره‌ی آيند‌ه‌ی پر آشوب و نامعلوم طولانى، و دانه‌هاى پياپى اشكش از ديده بر محاسن مباركش مى‌ريخت، لباس خشن و زبر برايش اعجاب‌انگيز و خوش آيند بود، و غذاى بى‌خورش را دوست مى‌داشت. او در بين ما ياران به مثابۀ يكى از خود ما بود [يعنى سطوت حاكمان براى خود نمى‌پسنديد و دايره‌وار در كنار او مى‌نشستيم] اگر پرسش داشتيم، بى‌محابا مطرح نموده و به پاسخ نائل مى‌شديم و اگر او را مى‌خوانديم ما را اجابت مى‌نمود. و اگر در كارى از او مدد مى‌خواستيم به يارى ما مى‌شتافت و ما را امداد مى‌نمود، امّا به خدا سوگند با آن همه انس و الفت و زندگى دسته‌جمعى و بى‌آلايش، آن چنان در چشم ما هيبت داشت كه مجالى براى صحبت كردن و سخن گفتن با او نداشتيم و از كثرت وقار و شخصيّتى كه داشت هيچ گاه ديده را به روى او باز نمى‌كرديم. اهل دين را تعظيم و احترام مى‌نمود و بينوايان و مساكين را با نزديك كردن به خودش خرسند مى‌ساخت و نوازش مى‌داد، هيچ گاه صاحب قدرتى در محضر او از قدرتش سوء استفاده نمى‌كرد تا در باطلش مورد تأييد قرار گيرد و نيز فرد فاقد اقتدارى از عدل و داد او مأيوس نمى‌گرديد و تصور نمى‌كرد كه چون فاقد قدرت است از عدالت او بهره‌مند نخواهد شد. سپس گفت: خداى را گواه مى‌گيرم كه در بعضى مواقفش و در دل شبها در حالى كه شب، پردۀ تاريک خود را فرو آويخته و ستارگان به نشيب غروب نزديک مى‌شدند و از پايان شب خبر مى‌دادند، او را مى‌ديدم كه محاسن مبارک را به دست گرفته و مانند مار گزيده به خود مى‌پيچد و مانند محزونى كه از سوز دل بگريد، مى‌گريست و دنيا را مخاطب نموده مى‌فرمود: (ديگرى را به دام فريبت بينداز و او را به خود مغرور كن، چرا كه من خريدار كالاى تو نبوده و نيستم، با اين حال اگر خود را به من عرضه نموده‌اى و يا به من رغبت و اشتياق نشان مى‌دهى، سخت در اشتباهى، هر چه سريعتر سيرت خود را عوض كن، زيرا من تو را از خود دور ساخته و تو را سه طلاقه كرده‌ام كه رجوعى در آن نيست، اى دنيا بدان كه عمرت كوتاه و ارزشت اندک و خوش و لذتت ناچيز است. آن‌گاه آهى از دل بركشيد و فرمود: آه از توشۀ كم، سفر طولانى و راه پروحشت) معاويه با شنيدن سخنان ضرار كه هاله‌اى از اندوه بر دلهاى جمع حاضر كشيده بود، شديدا متأثر گرديد و گريست و حاضران نيز بغض گلويشان را به شدت گرفته و فريادشان بلند شد. معاويه گفت: خدا رحمت كند ابوالحسن على بن ابى طالب را، او همان است كه تو گفتى؛ امّا ضرار، اندوه تو در فقدان على در چه حد است‌؟ گفت: اندوه آن زنى كه فرزندش در دامنش سر بريده شود! نه ديده‌اش از گريه خشک گردد و نه حزنش به پايان خواهد رسيد. -کشف الیقین/ جلد ۱ / صفحه ۱۱۶-

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: حقیقتاً هر آن‌کس که بخواهد نسبتی حقیقی با اسلام در خود پدید آورد، به چنین شخصیتی یعنی شخصیت مولای متقیان «علیه‌السلام» نزدیک می‌شود تا معنای انسانیت خود را در شخصیت آن حضرت تجربه کند، امری که امروز - یعنی تاریخی که انسان، سوبژه خود شده است و می‌خواهد خود را و حقیقت را در خود بیابد- بیشتر از دیروز و دیروزها بدان نیاز داریم تا با چنین نسبتی با انسانیت خود روبه‌رو شویم. با نظر به سیره و سخنان حضرت مولی‌الموحدین «علیه‌السلام» می‌توانیم در حضوری قرار گیریم که آن حضرت نمادِ آن حضور در انسانیت انسان‌هایی است که دیر یا زود با خود، مسئله‌دار خواهند شد. در آن صورت با نظر به سیره و سخنان آن حضرت، گمشده خود را که خودشان باشد؛ می‌یابند. چقدر خوب است در این شب‌های قدر و با خواندن مناجات جوشن کبیر، همواره شخصیت آن حضرت مدّ نظر باشد و در نسبت با نزدیکی به آن حضرت، فرازهای آن مناجات خوانده شود. موفق باشید      

34901
متن پرسش

حضرت استاد سلام الله علیکم: طاعات و عبادات تان قبول. با تشکر و سپاس، من پاسخ پرسش شماره 34886 را در این بخش از فرمایش حضرتعالی یافتم که بیان فرمودید: «هرگز ربوبیت حضرت حق بدون فاتحة الکتاب نمی‌شود. از آن جهت که عبد با ظهور عبودیت خود در نماز، انوار خلیفه اللهی خدا را به نمایش می‌گذارد، تا خداوند در درک حضور خود در جامعیت باشد. هم درک حضور خود در خود، و هم درک حضور خود در اسماء و انوار تفصیلی اش.» و از اینکه دریچه دیگری را در موضوع «فقیر الی الله»، به رویم گشودید، سپاسگزارم. «هیچ اگر سایه پذیرد منم آن سایه هیچ» التماس دعای فراوان در سحرهای خاص دارم.

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: بحمدلله به گفته جناب مولوی با توجه به آن‌که فرموده‌اید:

عاشق شده ای، ای دل سودات مبارک باد... از جا و مکان رستی، آنجات مبارک باد

از هر دو جهان بگذر تنها زن و تنها خور.... تا مُلک و مَلَک گویند، تنهات مبارک باد

ای پیشرو مردی، امروز تو برخوردی.... ای زاهد فردایی فردات مبارک باد

کفرت همگی دین شد تلخت همه شیرین شد.... حلوا شده ای کلی حلوات مبارک باد

در خانقه سینه غوغاست فقیران را.... ای سینه بی‌کینه غوغات مبارک باد

این دیده دل دیده اشکی بد و دریا شد.... دریاش همی‌ گوید دریات مبارک باد

ای عاشق پنهانی آن یار قرینت باد.... ای طالب بالایی بالات مبارک باد

ای جان پسندیده جوییده و کوشیده.... پرهات بروییده پرهات مبارک باد

خامش کن و پنهان کن بازار نکو کردی.... کالای عجب بردی کالات مبارک باد

موفق باشید

34900
متن پرسش

با سلام و عرض ادب: لطفا شرح و توضیحی بسیار بسیار ساده و مبسوط بدهید که یعنی چه عرفا امور پست دنیوی و نفسانی را از سنخ اوهام و خیال می‌دانند؟ دقیقا مبسوط بگویید چرا گفته اند از سنخ وهم و خیال؟ کسانی هستند که به هدف های پست دنیوی خود که از آن به هدف های وهمی و خیالی یاد شده رسیده اند یعنی خیال را تبدیل به واقعیت کرده اند و البته شما هم در مقدمه کتاب آشتی با خدا از خیال و وهم سخن گفته اید که در ادامه نوشته ام: فرموده اید: ما با خود آشتی نیستیم و خود را چون حمالی برای هدفهای وهمی به در و دیوار میکوبیم. یا در شعر مولوی آمده در مقدمه: جان همه روز از لگدکوب خیال وز زیان و سود وز خوف زوال

متن پاسخ

 باسمه تعالی: سلام علیکم: می‌دانید که در این رابطه ابتدا باید جایگاه «وجود» را از «عدم» تفکیک کنیم. اموری که جناب صدرالمتألهین با «برهان صدیقین»‌اش برای بشر جدید به میان آورده، امری که حقیقتاً این نسل، سختْ بدان نیاز دارد. پیشنهاد می‌شود پس از دنبال‌کردن «برهان صدیقین» و شرح صوتی آن، به کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» سری بزنید. در آن‌جا معلوم می‌شود حتی همان‌هایی که به گفته جنابعالی: «کسانی هستند که به هدف‌های پست دنیوی خود که از آن به هدف های وهمی و خیالی یاد شده رسیده اند» گرفتارِ خیال اندر خیال‌اند. در حالی‌که حقیقت و وجود، امر دیگری است. موفق باشید

34899
متن پرسش

اگر اسم او را در قلب بیاورم ویرانی حاصل از درد را چه کنم و اگر به نام او را بنویسم فراق را چطور در کلمات بیان کنم. نمی‌دانم شاید ادای عاشقی را در می آورم. به هر حال ای معشوق سخن را به نام تو آغاز می‌کنم که جز تو نباشد در صحنه ی وجود. هر روز که بدبختی های آن روزهای قبل را می‌نگرم می‌گویم تو را شکر چقدر زیبا دلم را ربودی. در میان گریه ها و اشک ها و راه ها و نرسیدن ها به ناگه بارقه ای از نور تابید و شمس وجود ما را لایق دیدار خود کرد. آنقدری سرمست بودم که دیگر جز او هیچ نمیدیدم. راهم کمی مشکل داشت انگار درست نبودـ و فدای سرش که می‌دانست و بار دیگر چشمی باز گشود و نوری تاباند و دلی برد. و ای وای از سرمستی آن روزها ابتدایش آنقدر سر خوش بودم که می‌گفتم ای جان که رسیدم و تمام شد اما حال چه حقیقتا چه قلبم از دوری ها از او از سختی های راه به درد آمده نه از برای آنکه سختی است و اذیت شدن دارد فدای یارم از برای آنکه ای وای اگر نتوانم بروم. می‌دانم اگر نمی توانستم نبودم و این شرایط نبودـ  در راه دوری و رسیدن است و همه را به جان می‌خرم خیلی گشتم تا پیدایش کنم که از بیخ گوش هم به من نزدیک تر بودـ اما حالا می ترسم بشکند کشتی در این گرداب ها ترس دوریش دارد دیوانه ام می‌کندـ من چه گویم؟! داشتم در بدختی های خودم غلط می‌خوردم اصلا به من چه ربطی دارد! ۷ ماه و این همه درد دارد مرا می کشد چه خوش کشته شدنی است اصلا زندگی همان است اما اگر بلغزم چه خودش هواداریم را دارد لیک عدم یقه ام گرفته رها نمی‌کند وا مصیبتا رستگارم کرد خدای کعبه عاشقم کرد خدای کعبه می‌دانم در راه رسیدن به او سختی نقل و نبات است آری اما اما واهمه دارم معشوقی که بعد از ۱۶ سال زندگی تازه پیدا کردم را دوری گزینم شاید جایی بهتر از اینجا پیدا نکردم گفتید جوانان ما به کمتر از حق الیقین راضی نمی شوند آری باور کنید آری اما هزار افسوس و پناه بردن به یار که گر حق را ببینیم و دور شویم چه کنیم شب شب ارزش است از آن معشوقی که مرا در آغوش کشید بخواهید دستم را رها نکند قسم به خودش که دارم از ترس دوری از او دیوانه می شوم. التماس دعا

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مگر نفرمود: «که عشق، آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها»؟!! به نظر بنده جناب لسان الغیب که سختْ به حضور او در این تاریخ نیازمندیم؛ داستان این نوع حضور را در اولین غزل دیوان‌اش به میان آورده. بنده هیچ چیز در رابطه با آن سخنان خوبی که فرمودید، نمی‌گویم جز رجوع به آن غزل و عرایضی که در آن رابطه تحت عنوان: «در چگونگی طی‌کردنِ راه سخت عشق» عرض شد https://lobolmizan.ir/leaflet/292موفق باشید

34898
متن پرسش

با سلام خدمت استاد عزیز: اولا زحمت بکشین فایل تصویری با اقای یامین پور را در سایت قرار دهید تا بتونیم استفاده کنیم و اینکه استاد شما اهل عرفان و گذشت و بخشش هستید اما کارهایی که در سایت انجام میشه نشان از کینه و عقده عوامل سایت دارد. هدف شما از بازخوانی و طرح نامه امام به آقای منتظری چیست؟ شما میدونین که آن فقیه عالیقدر طرفدارن زیادی دارند که هرچه شما و کیهان بد بگویید ثمری ندارد. هرچه دفتر آقای سیستانی و مرحوم بهجت اینکار را می‌کنند شما هم بکنید. چرا از دست از این کارها برنمی‌دارید با کیهان که عقده و کینه ازش می بارد چه فرقی می‌کنید. آقای منتظری و امام هردو اشتباه کردند چرا اشتباه هر دو را نمی‌گویید. به نظرم این با صبغه عرفانی شما اصلا همخوانی ندارد آقای منتظری (ره) در دل خیلی ها جا دارد و متاسفانه جنگ قدرت باعث برکناری ایشان شد به فرض اشتباه دست بردارید و بپردازید به مشکلات روز جامعه. بپردازید به خانه های تیمی و فساد و پارتی های شبانه که در مملکت امام زمان و در بغل گوشتان اصفهان مثل قارچ سبز شده. بپردازید به افزایش پدیده روزه خواری و بی حجابی و فاصله روز افزون مردم و جوانان از دین. مشکل جامعه امروز ما آقای منتظری نیست مشکل دین زدایی و چیزیهایی هست که متاسفانه حضرتعالی به آن نمی‌پردازید و یا مصلحتا چیزی نمی‌گویید. با تشکر

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: نمی‌دانم مواردی که می‌فرمایید چه بوده است؟! به هر حال آنچه امروز جوابگوی این نسل است، حضوری است که با قرارگرفتن در تاریخ انقلاب اسلامی به میان می‌آید تا انسان‌ها در مقام «حق‌الیقینی»ِ خود حاضر شوند. خوب است به عرایضی که تحت عنوان  «جوانان امروز، به کمتر از حق الیقین راضی نمی‌شوند!» https://eitaa.com/matalebevijeh/13479 شده است، نظری بفرمایید. موفق باشید

34897
متن پرسش

عمده انحرافات انسان از برای آنست که خود را نشناخته است و هویت خود را فراموش کرده. هویتی که با عشق عجین شده و عشق می آفریند و مسیر می‌سازد. هویتی که هیچ چیز نمی تواند در برابرش قد علم کند و آنکه هویت فراموش شده اش را بیاد آورده، کوه در برابرش به زانو درآمده. هویت گمشده انسانیت در اعماق کدامین آوار به حبس کشیده شده است که رخ نمی نمایاند؟ هویت از یاد رفته ی طلبگی در کدام سیاره از کوله بار افتاده که طلبه رسالت خود را به ظهور نمی رساند؟ استاد در رابطه با هویت انسانی و طلبگی توضیحاتی بفرمایید و رجوعاتی بدهید

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: همان‌طور که متوجه شده‌اید میخانه‌ای را که حضرت روح الله «رضوان‌الله‌تعالی‌علیه» تقاضای گشوده‌شدنش را به رویش دارد؛ از دست داده‌ایم که همان حضور وجودی در تاریخی است که با انقلاب اسلامی شروع شده در بحث «باز آوینی و وسعت روزه داری پس از فتنه این روزها»  https://eitaa.com/matalebevijeh/13440 صحبت از عشق در معنای امروزین آن به میان آمد. باشد که با کتاب «سلوک ذیل شخصیت امام خمینی» راهی گشوده شود. موفق باشید                                                          

34896
متن پرسش

سلام استاد گرامی: سخنان جناب عالی را در برنامه کلمه شنیدم. بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. تصمیم گرفتم به جای همه جویندگان حقیقت، از شما تشکر کرده باشم، و از شما تقاضا دارم به همه ما دعا کنید. شاید ما هم بتوانیم احساس حضور پیدا کنیم. ولی نمی‌دانم آیا این احساس حضور فقط بودن است؟

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! در نظر به بودن خود، حضوری بیکرانه برای‌مان به ظهور می‌آید و در این رابطه خوب است رجوعی به مباحث «ده نکته در معرفت نفس» و «برهان صدیقین» که هر دو همراه با شرح صوتی آن روی سایت هست، بیندازید. إن‌شاءالله راه‌گشا خواهد بود. موفق باشید

34895
متن پرسش

بسم الله الرحمن الرحیم. یا مادر مدد. سلام استاد. این چند وقت در جواب سوالاتی که می‌فرمودید تنها مشکل شما نیست بار اول به من فرمودین باید به افق و حضور حاج قاسم نظر انداخت و به تازگی فرمودید افق شهید آوینی. در اینها آیا تفاوتی هست؟ نکته دیگر هم اینکه نمی‌دانم چرا ولی هنوز با قلم ارتباطی نگرفتم تا دوای دردم باشد بهمین خاطر از درد به خود می‌پیچم چه کنم؟!

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: آری! روحی است که خود را در افقی بلندتر جستجو می‌کند. افقی که شخصیت‌هایی مانند حاج قاسم و شهید آوینی نمادِ آن هستند. اخیراً عرایضی تحت عنوان « نگاهی پدیدارشناسانه به شخصیت شهید آوینی»  https://eitaa.com/matalebevijeh/13463شده است. خوب است که نظری به آن بحث بیندازید. موفق باشید

34894
متن پرسش

خلیلی: با سلام و عرض ادب و ارادت. من مدتی هست که کتابها و سخنرانی های استادطاهرزاده رو دنبال می‌کنم و کاملا واضح میشه فهمید که خیلی درباره روان انسان آگاه هستن و سوالی داشتم درباره لذت خودآزاری؟ برای مثال افرادی هستن که از خودآزاری لذت میبرن مثلا بعضی ها با خراش دادن و زخمی کردن پوست بدن یا حتی سوزاندن قسمتی از پوست بدنشون لذت میبرن یا بعضی ها از کندن موهای سرشون خیلی لذت میبرن مثلا یکی بود می‌گفت که از اون دردی که موقع کندن مو ایجاد میشه شدیدا احساس لذت میکنه و خب از طرفی هم آزاردهنده هست من الان فایلعای دهگانه معرفت نفس استاد طاهرزاده رو گوش می‌کنم و خیلی فایلهای دیگه ازشون گوش کردم و مشخصه تسلط بالا و عمیقی در شناخت نفس دارن برای همین گفتم احتمال قوی بتونن دلیل و منشا این ناهنجاری ها و لذتهای این گونه و راه رهایی ازین نوع لذات غیرعادی رو توضیح بدهند. سپاسگزارم

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: مشکلاتی که فرموده‌اید مشکلاتی است روانی که با اختلالی که در نسبت روان و جسم پیش می‌آید، قابل بررسی است و این یکی از مواردی است که علم روان‌شناسی در مورد آن با نگاه تجربیِ آن علم، کار کرده است و روان‌پزشکان راه حل‌هایی را پیشنهاد می‌کنند که در بسیاری موارد مؤثر است. آری! اگر همین افراد خیال خود را متعادل کرده و ادب نمایند به‌خوبی از این مشکل آزاد می‌شوند. و در این رابطه نکاتی در کتاب «ادب خیال و عقل و قلب» که روی سایت هست، مطرح شده است. موفق باشید

34893
متن پرسش

از اینکه پای درد و دل مردم نشستین و وقت می‌گذارید برای پیگیری مشکلاتشون از شما تشکر می کنم. خدمت شما عرض کنم برای پیگیری مشکلات جدی زنان با مهریه ۱۴ سکه به دنبال راه ارتباطی با اعضای فراکسیون زنان مجلس هستم. شما من رو راهنمایی بفرمائید از چه طریق می توانم مشکلاتمون رو با این بزرگواران مطرح کنیم تشکر از شما _دکتر محبان

متن پاسخ

باسمه تعالی: سلام علیکم: در عین این‌که بنده اطلاعی از نحوه ارتباط با نمایندگان خانم مجلس ندارم؛ به نظر می‌آید اگر با خانم خزعلی معاون زنان ریاست جمهوری مسائل را در میان بگذارید تا ایشان دنبال کنند؛ بهتر نتیجه می‌دهد. در این رابطه این‌‌طور فرموده‌اند: «معاونت امور زنان و خانواده در این اطلاعیه ضمن اشاره بر تاکید معاون رییس جمهوری در امور زنان وخانواده برای بهره برداری از نقطه نظرات، دیدگاه ها، پیشنهادات و انتقادات مردمی مرتبط با حوزه زنان و خانواده، سر شماره پیامکی ۱۰۱ را برای دریافت پیام های مرتبط مردم اعلام کرده است.» موفق باشید

نمایش چاپی