- باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده یادداشتی که در این مورد داشتم را خدمتتان ارسال میکنم.
جایگاه کتاب ها در هندسه فکری
اگر کسي رسيد به اين که در مقابل خدا بنده است، افق جان او متوجه حقيقت ميشود. ديگر ميل او در راستاي تحميل ذهنياتش به عالم نيست، بندِ حق است يعني رجوع او به چيزي بالاتر از خودش است، اين ديگر از غرب عبور کرده است. با توجه به اين امر است که تأکيد ميشود بايد «منِ» خود را بنده ديد و بقيه را نيز متوجه اين حقيقت كرد و سير الي الحق جز اين نيست، هرچند اين سير، ساز و کارهاي مفصلي دارد که ما در حدّ توان محدود خود به آن ميپردازيم ولي ارزش کار به باز شدن افقي است که بتوان آن افق را در منظر خود نگه داشت.
بنده سعي ميکنم در رابطه با سير الي الله جايگاه مباحث را عرض کنم تا إنشاءالله دوستان متوجه باشند با چه رويکردي بايد مباحث و کتابها را دنبال کرد.
اگر معلوم شد مقصد و مقصود ما «سير الي الله» است تا جان ما در معرض پرتو انوار الهي قرار گيرد، جايگاه تمام مباحث در راستاي چنين هدفي مشخص ميشود و اگر غير از اين است، خواننده يا شنونده را گرفتار پوچي کردهايم زيرا ما از آن گروههايي نيستيم که بگوئيم هر کتاب به يک بار خواندنش ميارزد. اين يک حيلهي سوبژکتيويته است تا سرگرداني انسانها پنهان شود. وقتي راه ما سير الي الله شد برنامهها و راهکارهايي که متوجه اين سير است نيز مطلوب ما خواهد بود. حتي اگر آن برنامهها براي بهدستآوردن انرژي هستهاي باشد تا استکبار نتواند ما را محتاج خودش بکند و از عزت اسلامي ما بکاهد. به هرحال بايد جاي هر برنامهاي در راستاي مقصد اصلي مشخص باشد. وقتي جاي مباحث مشخص شود هرکس ميتواند نسبت به هدف اصلي جلو برود و مباحث مطرحشده إنشاءالله برکات خود را به همراه ميآورد وگرنه آن مباحث و آن فعاليتها هر چند با رنگ مذهبي باشد مزاحم حيات ما ميشوند.
در رجوع «الي الله» - در بستر بندگي خداوند- مقصد ما رجوعِ به حق خواهد بود و در راستاي رجوع به حق بايد به اسماء الهي نظر کرد و رجوع به اسماء در ذيل رجوع به حق قرار ميگيرد. از آن طرف مظهر کامل اسماء الهي، اهلالبيت (ع) اند که بهطور مشخص در اين زمان حضرت مهديgيباشند و بايد دائماً وجود و ظهور آن حضرت مدّ نظر باشد. ملاحظه کنيد در اين مکتب هم هدف مشخص است هم راه. هدف رجوع به «وجود» است به عنوان «حق» و راه، رجوع به حق است با نظر به اهلالبيت (ع) که صورت کاربردي رجوع به حق هستند.
هدف را بايد در ابتدا به عنوان يک حقيقت واقعي - و نه ذهني- شناخت و در راستاي رجوعِ الي الله بايد نظر به حقيقتِ «وجود» داشت تا گرفتار خداي انتزاعي و مفهومي و ذهني و اعتباري نگرديم.
وقتي متوجه شديم نظر به «وجود» يک کار اساسي است تا از يک طرف «سير الي الله» براي ما درست انجام گيرد و از طرف ديگر از روح سوبژکتيويته آزاد شويم، عرض ميکنم مباحث معرفت نفس با توجه به اين که نظر به جنبهي «وجودي» نفس ناطقه دارد، اين کار را ممکن ميکند.
برکات رجوع به حضرت مهدی
در راستاي رجوع به حضرت مهدي (عج)، موضوعِ ضرورت شناخت انقلاب اسلامي از يک طرف و نفي غرب از طرف ديگر به ميان ميآيد. در ابتداي کتابِ «آشتي با خدا از طريق آشتي با خودِ راستين» بحث «پوچي چرا؟» مطرح ميشود و با توجه به آن مباحث موضوع معرفت نفس دنبال ميگردد.
در راستاي رجوع به حضرت مهدي (عج)، موضوع اثبات انقلاب اسلامي و نفي غرب در ميان ميآيد، چون غرب حجاب رجوع به حضرت مهدي (عج) است، زيرا سوبژکتيويته به هيچ حقيقتي رجوع ندارد تا بتواند به «السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ» نظر کند و مباحث نقد غرب با اين رويکرد مطرح شده تا حجاب نور مهدي (عج) شناخته شود وگرنه نقد غرب به خودي خود هيچ دردي را دوا نميکند و صرفاً يک ژست پُستمدرن است. ما نقد غربي که در ذيل شخصيت حضرت امام، موجب رجوع به مکتب اشراقي حضرت امام ميشود و نهايتاً ما را به حضرت مهدي (عج) رهنمون ميکند، ميپذيريم، ما غربي را نفي ميکنيم که حجاب رجوع به حضرت مهدي (عج) است و انسانها را گرفتار سوبژکتيويته کرده است.
عرض شد مباحث مربوط به انقلاب اسلامي چشم ما را متوجه عالَمي ميکند که در آن امکان عبور از غرب براي جامعهمان فراهم گردد و از آن طرف مقدمهي ظهور حضرت مهدي (عج) شود، مباحث مربوط به انقلاب اسلامي و امام خميني«رضواناللهعليه» را با توجه به اين امر دنبال ميکنيم و شما نيز مواظب باشيد مباحث را بيرون از اين جايگاه مطالعه نفرمائيد.
مباحثي مثل «برهان صديقين» و «حرکت جوهري» و «آنگاه که فعاليتهاي فرهنگي پوچ ميشود» و «اسماء حسنا؛ دريچههاي نظر به حق» کمک ميکنند تا تصور صحيحي از حضور حضرت حق در هستي داشته باشيم، چيزي که حضرت امام بر آن تأکيد فراواني داشتند که بايد حجابهايي که تصور ما را از رجوع به حضرت حق مختل ميکند بشناسيم و از آن نجات يابيم.
همانطور که ميدانيد: «وجود»، حقيقتي است که در هر صحنهاي يک وجهش نمايان ميشود. وقتي بنا است در رابطه با غرب صحبت شود از آن زاويهاي به غرب نظر ميشود که حجاب غرب کنار رود و «وجود» رخ بنماياند و ظلمانيبودن غرب نسبت به درخشش نور «وجود» معلوم شود. نور جمال وجود در مظاهر مختلف، متفاوت است و در هر موطني جمالي از آن ظاهر ميشود به جهت تشکيکيبودن، از وجهي رخ مينماياند و از وجهي در حجاب ميرود و باز دوباره به صورتي ديگر رخ مينماياند. اين است که ما بايد همواره بتوانيم در ابتداي هر موضوعي نظر به «وجود» داشته باشيم و با توجه به آن چهره و آن جلوهاي که در آن موضوع دارد، موضوع را بررسي نمائيم.
بحثهايي مثل «برهان صديقين» در جهت اثبات وجود و بحثهايي مثل «آنگاه که فعاليتهاي فرهنگي پوچ ميشود» در جهت نفي مفهومِ «وجود» و رجوع به اسماء الهي با جنبهي قلبي تدوين شده است. با نظر به «وجود» ساحتي از استعدادِ ما به صحنه ميآيد که ميتوانيم «وجود» را در مظاهر اسماء الهي بنگريم و يا اسماء الهي را از جنبهي وجودي به تماشا بنشينيم. چون حقيقتاً وقتي ما بخواهيم در عالم با «وجود» روبهرو شويم با ظرف ظهور اسماء الهي که انوار کمالي وجود مطلق هستند روبهرو ميشويم که اعيان مخلوقاتاند و از آنجايي که عاليترين اعيان که مظهر کامل اسماء الهي هستند، اهل البيتhاند، ما در رجوع به وجود مطلق با اهلالبيتh روبهرو ميشويم. ولي ابتدا جهت چنين رجوعي بايد درکي از وجود داشته باشيم که از طريق معرفت حضوري به نفس، چنين درکي حاصل ميشود و از اين جا آغاز ميکنيم، سپس با نظر به «وجود»، نظر بر اسماء الهي را که معناي کمالي وجود مطلقاند در خود احساس ميکنيم، مثل آنکه علم و حيات را به علم حضوري در خود احساس ميکنيم، پس با نظر به جنبهي کمالي وجود، به اسماء الهي مثل علم و حيات نظر ميکنيم.
مباحث سلوکي و اخلاقي در اين مرحله کمک ميکنند تا ما در رجوعِ به حق - به اعتبار اسماء حسنايش- محجوب به حجاب منيت و انانيت نباشيم، يعني ما با نظر به اين که ميخواهيم در محضر حق قرار بگيريم از رذائل فاصله ميگيريم و به فضائل اخلاقي متخلق ميشويم. اخلاق در حکمت متعاليه صفتي نيست که عارض بر نفس ما بشود، بلکه با فاصلهگرفتن از پرخوري و پرحرفي و آرزوهاي بلند دنيايي، نفس خود را به وحدت الهي نزديک ميکنيد و موجب شديت آن ميشويد تا در مرتبهي بالاتري از وجود قرار گيرد. به تعبير ملاصدرا، نفس با اُنس با معارف حقّه و اخلاق فاضله شديد ميشود، مثل سنگي که طلا ميگردد نه مثل سنگي که طلا بگيرند. زيرا تا انسان معرفتي صحيح و سجايايي شايسته پيدا نکند رجوعي به حضرت حق نخواهد داشت. همچنان که در مورد رجوع به اهل البيت (ع) عموماً و حضرت مهدي (عج) خصوصاً بايد شايستگي عقيدتي و اخلاقي لازم براي انسان حاصل شود.
شايستگي لازم در امر عقيده و اخلاق، موجب ميشود تا جهت روح از کثرت و ماهيت و اعتباريات به سوي وحدت سير کند و انسان با رويکرد به وجود، به جنبهي کمالي آن که همان اسماء الهي است نظر کند و اسماء را در آينهي اعيان بنگرد، و به هر چه مينگرد نور حق را در آينهي اعيان ببيند، مباحث حب اهل البيت (ع) بر اين موضوع تأکيد دارد و مباحث حقيقت نوري اهل البيت (ع) تکميل همين موضوع است. جمع بين حب اهل البيت (ع) و حقيقت نوري را بايد بتوانيم با مباحث مهدويت در حضرت مهدي (عج) بنگريم، مباحث «مباني معرفتي مهدويت» و «جايگاه واسطهي فيض در هستي» و «بصيرت و انتظار فرج» و «عوامل ورود به عالم بقيت اللهي» و «آخرالزمان، شرايط ظهور باطنيترين بُعد هستي» در راستاي نظر به مظاهر اسماء الهي در عاليترين اعيان طرح شده است.
جايگاه شناخت غرب
در راستاي نظر به ظهور مهدي (عج) و عبور از ظلمات غرب، شناخت غرب موضوع بسيار حساسي است زيرا شناخت ذات غرب در حالي که ما فعلاً در عالم غربي قرار داريم، مثل احساس هوا است که نه به راحتي احساس ميشود و نه ميتوان منکر آن بود، چون تمام اطراف ما را فرا گرفته، با توجه به اين امر اولاً: سعي شده از طريق کتابهايي مثل «فرهنگ مدرنيته و توهم» و «گزينش تکنولوژي از دريچهي بينش توحيدي» و «علل تزلزل تمدن غرب»، فرهنگ غربي فهميده شود -که البته بنده انتظار ندارم بهزودي اين مباحث تأييد و تصديق گردد- ثانياً: با تبيين روح غربي و جهتگيري آن معلوم شود غرب چه چيزي را از ما گرفته و چه چيزي به ما داده است. اين موضوعي نيست که به راحتي بتوان تبيين کرد. بهخصوص اگر سيره و سخنان امام«رضواناللهعليه» را در منظر خود نداشته باشيم فکر نميکنم بتوانيم بفهميم غرب چه چيزي را از ما گرفته است. بسيجيانِ شهيد خوب فهميدند حضرت امام چه اهداف و افقي را بناست به تاريخ ما برگردانند که حاضر شدند خود را فداي آن اهداف بکنند، چون با تمام جانِ خود احساس کردند عالَم غير غربي، در ذيل اسلام، چه عالَمي است. اگر مردم بفهمند غرب چه چيزي را از ما گرفته است مطمئن باشيد به راحتي متوجه عظمت عالَم اسلامي ميشوند و براي تحقق آن حاضرند همهي زندگي خود را فدا کنند. کتابهايي مثل «تمدنزايي شيعه» و «کربلا؛ مبارزه با پوچيها» و «زن؛ آنگونه که بايد باشد» و «عالَم انسان ديني» متکفل تذکر به عالَمي هستند که اسلام در صدد تحقق آن است. ممکن است دوستان در ابتداي امر گمان کنند کتاب «زن؛ آنگونه که بايد باشد» کتابي است اخلاقي و توصيههايي است براي زنان و مرداني که بنا است يک زندگي ديني داشته باشند، درست است که کتاب جوابگوي اين نياز هم هست، ولي هدف اصلي کتاب آن است که معلوم کند خانوادهي ما در فضاي اسلامي، چه عالَمي دارد و به کدام بُعد از ابعاد انساني در عالَم هستي نظر ميکند. تماماً تلاش ما در اين کتاب آن بوده که بتوانيم روشن کنيم خانواده يک عالَمي است که اين عالَم گم شده است و با نشاندادن جايگاه زن در فضاي ديني، به آن گمشده اشاره ميکنيم. برگشت به آن عالَم مقدمات خود را ميخواهد و چيزي نيست که سريعاً محقق شود. ما در کتاب «عالَم انسان ديني» سعي کرديم از نظر تئوري عرض کنيم مباني فلسفي و عرفاني عالَم ديني چيست ولي در کتاب «زن؛ آنگونه که بايد باشد» و کتاب «کربلا مبارزه با پوچيها» سعي بر اين بوده که بهطور عملي نشان داده شود چگونه بايد از نيهيليسم عبور کرد و با حقيقتي که ماوراء گذشته و آينده است، مأنوس شد.
در مباحث مربوط به انقلاب اسلامي، نهتنها متوجه حيات فعّالي خواهيم شد که انقلاب اسلامي بستر آن را فراهم کرده است، بلکه ميتوانيم جايگاه تاريخي خود را نسبت به پشت کردن به غرب احساس کنيم و بدانيم اگر ما خود را از انقلاب اسلامي بيرون بکشيم گرفتار پوچترين نحوهي حيات خواهيم شد. انقلاب اسلامي يک تحفهي فوقالعاده ارزشمندي است که زندگي ما با قرارگرفتن در سايهي آن به بهترين نحو هدفدار ميشود.
از طريق نظر به انقلاب اسلامي از يک طرف به تاريخ انبياي گذشته متصل ميشويم و از طرف ديگر انقلاب حضرت مهدي (عج) را در منظر خود قرار ميدهيم. گذشته از اينکه جايگاه تاريخي خود را به عنوان جايگاه عبور از غرب نيز در خود احساس مينمائيم.
سعي بنده در کتابهاي مربوط به انقلاب اسلامي و حضرت امام خميني«رضواناللهعليه» آن بوده که جدا از مباحث فلسفي در نقد غرب، بتوانم از طريق اين کتابها احساس متعالي عبور از غرب را به مخاطب متذکر شوم تا متوجه شود در مسير انقلاب اسلامي از يک طرف از غرب عبور ميکند و از طرف ديگر به مهدي (عج) وصل ميشود. به همين جهت بنده عقيدهام اين است که عزيزان ميتوانند از طريق کتابهاي انقلاب اسلامي، يک بحث غربشناسي لطيفي را به مخاطب متذکر شوند به طوري که مخاطب بهخوبي احساس کند غرب؛ ظلماتِ زندگي تعاليبخش است.
از آنجايي که تمام تلاش ما آن است که عالَم مخاطبان به سوي حق تغيير کند و معارف ديني در فضاي ابژکتيويتهي حاکم بر انديشهها طرح نشود، مجبور شدهايم در کتابهاي متعدد و مثالهاي فراوان، عالَمِ مدّ نظر خود را در افق زندگي مخاطبان قرار دهيم و مخاطبان نيز بايد با چنين رويکردي مطالب را دنبال نمايند تا إنشاءالله حقيقت رخ بنماياند.
ما چارهاي نداريم که مثالهاي فراواني را در کتابها مدّ نظرِ مخاطَب خود قرار دهيم تا خوانندهي کتابها، خود را در عالَمِ مدّ نظرِ کتاب احساس کند و إنشاءالله موضوع مورد نظر به عنوان جلوهاي از حقيقت رخ بنماياند.
ميتوان کل مباحثي که در راستاي سلوک ذيل شخصيت امام«رضواناللهعليه» عنوان شده و کمک ميکند تا شروعي باشد تا هرچه بيشتر انديشهي حضرت امام بروز کند را در پنج عنوان طرح کرد، که البته اين ترتيب، ترتيب خواندن کتابها نيست بلکه نظر به اولويت مقاصدي است که ما بايد دنبال کنيم. پنج عنوانِ مورد نظر عبارتند از:
1. رجوع به حضرت «الله» به عنوان حقيقتي که هم مبدأ همهي عالم است و هم مقصد همه، به همان معنايي که شما در آيهي «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ» متذکر آن هستيد، اين مقصد را بايد بتوانيم به صورت کاربردي در زندگي خود پياده کنيم و حضرت امام«رضواناللهعليه» مسير کاربردي رجوع به حضرت «الله» را در مقابل ملت ما قرار دادند، ما قبل از انقلاب که بيامام بوديم، نميدانستيم راهکارِ رجوع به حضرت الله چگونه است. عملاً حضرت امام شيخ و راهنماي آگاه به مسير سعادت ملت ما شدند به طوري که حق و حقيقت را از عالم غيب گرفتند و به صورت کاربردي به اين ملت دادند و تأکيد ايشان بر روي اصالت وجود و حکمت متعاليه و عرفان محيالدين در همين راستا است.
2. دومين نکتهاي که بايد در راستاي مقصد مورد نظر به آن توجه کنيم نظر به ائمهي معصومين (ع) است به طور خاص و نظر به حضرت مهدي (عج) است به طور اَخص، زيرا که آن ذوات مقدسه وسيلهي رجوع به حقاند از طريق اسماء الهي و اسماء الهي در آنها متعين است و بر اين مبنا به حضرت مهدي (عج) بهعنوان واسطهي فيض الهي و حقيقيترين واقعيات در عالم امکان نظر ميشود و همانطور که عرض شد در همين رابطه حضرت باقرu ميفرمايند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ لَا يَكُونَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ حِجَابٌ حَتَّى يَنْظُرَ إِلَى اللَّهِ وَ يَنْظُرَ اللَّهُ إِلَيْهِ فَلْيَتَوَالَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ يَأْتَمَّ بِالْإِمَامِ مِنْهُمْ فَإِنَّهُ إِذَا كَانَ كَذَلِكَ نَظَرَ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ نَظَرَ إِلَى اللَّه»[1] هركس مايل استبين او و خدا حجابى نباشد تا خدا را ببيند و خداوند نيز او را مشاهده كند بايد آل محمّد را دوست بدارد و از دشمنانشان بيزار باشد و پيرو امامي از اين خانواده گردد. اگر چنين بود خدا را مىبيند و خدا نيز او را مىبيند.
براي هرچه بيشتر کاربرديشدنِ رجوع به حق بايد پس از نظر به وجود، به مظهر کمالي وجود يعني اسماء الهي نظر کرد و اسماء الهي را در مظاهر کاملي که همان سيرهي اهل البيت (ع) باشد به تماشا نشست، و در همين رابطه از معرفت نفس شروع ميکنيم.
3. با نظر به معرفت نفس، راه شناخت و ادراکِ «وجود» گشايش مييابد تا راهِ رجوع به حضرت حق معلوم شود و همانطور که عرض شد در راستاي رجوع به حضرت حق است که با مقام حضرت مهدي (عج) به عنوان واسطهي فيض الهي، روبهرو ميشويم.
در يک دستگاه مطمئن ميتوان با معرفت نفس و ادراکِ «وجود» شروع کرد تا امکان ادراک مقام واسطههاي فيض که مظهر اسماء الهي است فراهم شود و با نظر به آينهي وجودِ مظاهر الهي، به حضرت حق نظر شود.
براي رجوع به حضرت مهدي (عج) دو نکته بايد مدّ نظر باشد؛ يکي نظر به انقلاب اسلامي به عنوان واسطهاي که ما را به شرايط ظهور حضرت مهدي (عج) ميرساند و ديگر عزم عبور از غرب که حجاب رجوع به مهدي (عج) است، زيرا در راستاي رجوع به حق بايد از جايگاه انقلاب اسلامي با رويکردِ رجوع به حضرت مهدي (عج) غافل نبود و از جايگاه فرهنگ مدرنيته به عنوان حجابِ رجوع به حق آگاهي کامل داشت.
زندگي در فرهنگ انتظار
4. نظر به انقلاب اسلامي و ولايت فقيه و انديشهي امام خميني«رضواناللهعليه»، نظر به مرحلهي گذار است تا در زمان غيبت، رجوع ما به حاکميت امام معصوم مورد غفلت قرار نگيرد و در اين راستا به جامعهاي نظر داريم که جامعهي منتظِر است و آن را يک زندگي ميدانيم که بايد در فرهنگ انتظار به آن بپردازيم.
آنهايي که ميگويند منتظر بمانيم تا امام زمان (عج) تشريف بياورند و بعد ببينيم چه بايد کرد، ابداً امام زمان را نميشناسند. زيرا امام زمانِ غايب يعني امامي که در عين غيبت، راهکاري براي ادامهي دينداري براي ما گذاشتهاند تا در زمان غيبت چون منتظران زندگي کنيم، نه همچون نشستگان. سبک و سلوک حضرت امام خميني«رضواناللهعليه» يعني حيات ديني، با رويکرد انسان منتظِر. کسي که ميخواهد بنشيند تا بعداً امام زمان بيايند و کاري بکنند دروغ ميگويد که منتظر است چون به فکر ساختار جامعهي منتظِر نبوده است. شيعه در راستاي انتظارِ امام زمان به جامعهاي نظر دارد که جامعهي منتظِر است با هويت خاصي که جامعهي منتظِر دارد. جامعهي منتظر براي خود شخصيت خاصي دارد که بايد به آن بپردازيم و اين تهمت است به شيعه اگر بگويند منتظر امام زمان (عج) معطل و بيکار است، جامعهي منتظر داراي مکتب خاصي است که به ولايت فقيه نظر دارد. تفاوت اين جامعه با جامعهي آرماني شيعه آن است که در جامعهي آرماني، امام معصوم حاکم است و ساختار خاص خود را دارد ولي در جامعهي منتظِر، حاکميت با ولي فقيه است که سعي دارد حکم خدا و رسول و امام (ع) را حاکم کند و اين بهترين شرايط براي زندگي در زمان غيبت است. يکي از اشتباهات بزرگي که ما داريم اين است که فکر ميکنيم در جامعهي منتظر امکان حيات متعالي نيست و بايد دست روي دست بگذاريم تا اماممان بيايند، در صورتي که حضرت صادق (ع) ميفرمايند: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا الْأَمْرِ كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ الْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ لَا بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِالسَّيْف»؛[2] هركس با انتظار ظهور امام زمان (عج) بميرد مانند کسي خواهد بود که در خيمهي قائم با او باشد، نه، بلكه مثل كسى است كه در خدمت رسول خدا (ص) شمشير زده باشد. اينها همه نشان ميدهد همانطور که ظهور امام زمان (عج) ظهور انقلابي بزرگ است، فرهنگ انتظار هم نميتواند از آن حالتِ حماسي جدا باشد. به همين جهت رسول خدا (ص) فرمودند: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ، اِنتظارُ الْفَرَجِ»[3] برترين عبادت، انتظار فرج است. و بدانيم انتظار فرج در حال حاضر به همان معناست که امام خميني«رضواناللهعليه» در تبيين آن فرمودند: «شكستن فرهنگ شرق و غرب، بيشهادت ميسر نيست».[4] پس ميتوان همين حالا در يک حيات متعالي به سر برد.
5. در راستاي نظر به حق در مسير نظر به مهدي (عج)، بايد متوجهي غرب بود و نقد مدرنيته به عنوان نقد حجاب ظهور حقيقت، چيزي نيست که بشود از آن غافل شد و از عاملي که به واقع مانع تجلي ظهور حقيقتِ انقلاب اسلامي ميشود به راحتي گذشت.
اين بود آنچه ما به عنوان راهکار زندگي ذيل شخصيت حضرت امام خميني«رضواناللهعليه» بدان اعتقاد داريم و اميد داريم اگر عزيزان نکات پنجگانهي فوق را رعايت کنند به لطف الهي شخصيت خود را در معرض پرتو شخصيت اشراقي حضرت روح الله«رضواناللهعليه» قرار ميدهند و کار را شروع کرده اند.
خداوند به حقيقت اولياء و انبيائش افتخار پيروي از حضرت امامخميني«رضواناللهعليه» را جهت بهترين رجوع به حضرت حق، به ما عنايت بفرمايد. موفق باشید
[1] - بحارالأنوار، ج23، ص 81 .
[2] - كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، ج2، ص 338.
[3]- همان، ج 1، ص 287.
[4] - صحيفهي امام، ج21، ص 327.
باسمه تعالی: سلام علیکم: به نظر میرسد اگر با آموزههای اسلامی نسل جوان و تحصیلکردهی خود را بپرورانیم مهاجرت به خارج کشور نخبگان، مسئلهی کشور ما نخواهد شد و در عمل با امثال دکتر شهریاریها و دکتر صالحیها روبهرو خواهیم بود که اگر هم به خارج میروند، دغدغهی کشور را دارند. عنایت داشته باشید که احترام به صاحبان فکر و اندیشه، غیر از رفاهزدهکردنِ آنها است و عملاً از این طریق نه ما تا حال نتیجه گرفتهایم و نه بعداً نتیجه خواهیم گرفت. موفق باشید
بسمه تعالی
علیک السلام
آقای رفسنجانی از نظر فقهی مجتهد هستند و در زمان خود در درس اساتید مهم حوزه شرکت کرده اند.
باسمه تعالی: سلام علیکم: قبلاً در جواب کاربران عزیز عرایضی شده است که عیناً آن را خدمتتان ارسال میکنم تا خودتان به عنوان صاحبنظر در این امر بتوانید جواب سؤالات خود را بیابید. موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحیم
نحوهی رجوع به استاد در امور اخلاقی و سلوکی
سؤالی که خدمتتان داشتم در رابطه با استاد اخلاق و استاد سلوک بود که در حال حاضر ما چگونه میتوانیم استادی را پیدا کنیم که در اصلاح رذائل خود موفق باشیم و خدای ناکرده طوری نباشد که پس از 70 سال قصهی ما قصهی آن سنگی باشد که به قعر جهنم سقوط کرد؟
همانطور که میفرمایید همه باید تلاش کنیم تا مسیر زندگیمان رو به سوی جهنم و ارضای امیال نفسانی نباشد و حتماً در این امر استاد و نمونهای متعالی نیاز داریم. ولی بحث در چگونگی استاد سلوکی و نحوهی سلوکی است که ما باید دنبال کنیم.
قلب ما حتماً باید به صورتی خاص تربیت شود و جهت بگیرد تا عبادات ما برایمان در آن راستا مفید افتد و تا برنامهای برای خود نریزیم به آن تربیت خاص قلبی نمیرسیم و در راستای داشتن برنامه و تربیت خاص قلبی به طور جدّی موضوعِ ضرورتِ نظر به استاد به میان میآید.
حال این سؤال پیش میآید که آیا آن استاد باید کسی باشد که با او رابطهی خاصی داشته باشیم و او هرکس را بر اساس روحیات مخصوصی که شاگرد دارد راهنمایی کند یا در ذیل سیره و سنت رسول خدا«صلواةاللهعلیهوآله» و ائمهی معصومین«علیهمالسلام» میتوانیم به سیره و آثار علمایی مثل علامه طباطبایی و حضرت امام«رحمةاللهعلیهما» نظر کنیم و راهکار خاص سلوکی خود را بهدست آورد و عقل و قلب خود را تربیت نماییم؟
بنده در جمعبندی و بر اساس مختصر تجربهای که دارم معتقدم اگر کسی بتواند با حضرت امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه» در این زمان رابطهای قلبی پیدا کند و شخصیت و اندیشه و آثار علمی ایشان را مبادی عقل و قلب و عمل خود قرار دهد به همان جامعیتی میرسد که عرفای بزرگ طالب آن بودند و اکثراً به آن دست نیافتند که نمونهی روشن آن را در بسیاری از شهداء و سرداران جنگ تحمیلی میتوان یافت.
عنایت داشته باشید که آن طور نیست که همهی آن عزیزانی که به سراغ اساتید مسلّم اخلاق و عرفان رسیدند، همه موفق به کسب درجات معنوی شدند. پس باید بدانیم استاد علت معدّه است و همّت و صداقت خودِ انسان علت حقیقی است، اگر آن کسانی که با همت بلند به اساتید اخلاق رجوع میکنند و خود را مقیّد میکنند که همهی دستورات استاد را مو به مو عمل کنند به نامهی 31 نهجالبلاغه که حضرت به امام حسن«علیهالسلام» نوشتهاند، رجوع کنند مسلّم به نتایج درخشانی میرسند.
بنده در راستای نظر به نتایجی که بسیجیان و سردارانی مثل حاجحسین خرازی و مهدی باکری و احمد متوسلیان و ردانیپور و میثمی و... به آن رسیدند نظر شما را به پیام حضرت امام به رزمندگان در 10/1/61 در رابطه با عملیات فتحالمبین جلب میکنم تا روشن شود چرا میگویم میتوان در ذیل شخصیت حضرت امام به درجاتی رسید که عرفای بزرگ به دنبال آن بودند. ایشان میفرمایند:
بسم الله الرّحمن الرّحيم
«إِنّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذينَ يُقاتِلُونَ فى سَبيلِهِ صَفّاً كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصْ ... در جنگهاى جهان نمونه است كه در ظرف كمتر از يك هفته آن چنان مات شوند كه هر چه دارند بگذارند و فرار نمايند و يا تسليم شوند، به صورتى كه قواى مسلح ما تا كنون نتوانند اسيران و كشتگان و غنايم را به شمار آورند و گرچه تمام اين امور بر خلاف عادت به صورتى معجزه آسا تحقق يافت، لكن آنچه انسان را در مقابل رزمندگان جبهه ها و پشتيبانان آنان... به خضوع وادار مى كند، بُعد معنوى آن است كه با هيچ معيارى نمى توان سنجيد و با هيچ ميزانى نمى توان عظمت آن را دريافت. ما عقبماندگان و حيرتزدگان، و آن سالكان و چله نشينان و آن عالمان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان و جهان بينان و آن جامعه شناسان و انسان يابان و آن همه و همه، با چه معيار اين معما را حل و اين مسأله را تحليل مى كنند كه از جامعه مسمومى كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهى فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه هايش مسموم، خيابانها و گردشگاههايش مسموم، مطبوعات و رسانه هاى گروهى اش مفتضح و مسموم، از كودكستان تا دانشگاهش مسموم، و نونهالان و تازه جوانان ما در يك چنين محيطى به جوانى و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند، كه اگر معلم و مربى اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها يكى از آنها را با صرف سالهاى طولانى متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در ظرف سالهاى معدود از بطن اين جامعه و انقلاب - كه خود نيز اگر معيارهاى عادى را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند - يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب براى شهادت، جان نثار براى اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به جلوهاى از آن نرسيده اند، بسازد؟ جز دست غيبى و دستگيرى الهى و تصرف ربوبى، با چه ميزان و معيار مىتوان تحليل اين معما كرد؟
اين جانب هر وقت با يكى از اين چهره ها روبهرو مىشوم و عشق او را به شهادت در بيان و چهرهی نورانى اش مشاهده مى كنم احساس شرمسارى و حقارت مى كنم. و هر وقت در تلويزيون، مجالس و محافل اين عزيزان كه خود را براى حمله به دشمنِ خدا مهيا مى كنند، و مناجات و راز و نيازهاى اين عاشقان خدا و فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مى نگرم كه با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق و عشق در پوست نمى گنجند، خود را ملامت مى كنم و بر حال خويش تأسف مى خورم. اكنون ملت ما دريافته است كه: «كُلُّ يَومٍ عاشُورا وَ كُلُّ ارْضٍ كَرْبِلا». مجالس حال و دعاى اينان شب عاشوراهاى اصحاب سيد الشهداء«علیهالسلام» را در دل زنده مى كند.
جوانان عزيزم و فرماندهان محترم، شما توقع نداشته باشيد كه من بتوانم از عهدهی ثناى شما و شكر عمل شما برآيم. شما را همان بس كه محبوب خداى تعالى هستيد، و خداى شما فرموده كه شما را كه چون سدى محكم و بنيانى مرصوص در مقابل دشمنان خدا و براى رضاى او ايستاده ايد، دوست مى دارد. و اين است جزاى شما و اين است عاقبت عمل شما».
در روش سلوکیِ فردی، انسانی که مؤدّب به آداب اسلامی است و عموماً از معارف اسلامیِ خوبی برخوردار است میرود در خدمت یک استاد اخلاق و بر وارستگیها و فضائل خود میافزاید. ولی در روش سلوکیِ رزمندگانی که حضرت امام به آنها اشاره فرمودند. اولاً: انسانهای عادی بودند که به آن درجه رسیدند که حقیقتاً همانطور که حضرت امام فرمودند قلم امکان توصیف آن را ندارد. ثانیاً: در روش سلوکِ فردی اساتید اخلاق، یک انسان ساخته میشود، ولی در روش سلوکی حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» یک جامعه ساخته میشود و بنده فکر میکنم باید به دنبال سلوکی بود که مافوق سلوک فردی، شخصیتی مدّ نظر قرار گیرد که در نتیجهی شخصیت او، تمدنی ساخته شود همراه با فضائل اخلاقی و شهدا و سرداران بزرگِ جبههی نبردِ دفاع مقدس هشتساله با رجوعِ قلبی به حضرت امام این راه را طی کردند.
مشکل ما آن است که هنوز نتوانستهایم حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» را پیدا کنیم و ملاک اصلاح نفس را تنها در محدودهی امور فردی میشناسیم، در حالیکه با رجوع قلبی به حضرت امام تمام ابعاد ما متعالی میشود که وجوه فردیِ ما یکی از ابعاد آن است. به نظرم با حضور حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه»، تاریخ ما ورقی دیگر در مسیر اصلاح نفس در جلو ما قرار داده ولی ما هنوز در عهد گذشته بهسر میبریم. بنده سعی کردهام در کتاب «سلوک ذیل شخصیت اشراقی امام خمینی«رضواناللهتعالیعلیه»» همین نکته را مطرح کنم. فکر میکنم اگر کتاب مذکور را با حوصله مطالعه فرمایید سؤالاتتان را که در آخر فرمودهاید نیز حل شود.
در روایت داریم که معاوية بن عمّار میگويد: به امام صادق«علیهالسلام» عرض کردم: «رَجُلٌ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِكُمْ يَبُثُّ ذَلِكَ إِلَى النَّاسِ وَ يُشَدِّدُهُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِكُمْ وَ لَعَلَّ عَابِداً مِنْ شِيعَتِكُمْ لَيْسَتْ لَهُ هَذِهِ الرِّوَايَةُ أَيُّهُمَا أَفْضَلُ قَالَ رَاوِيَةٌ لِحَدِيثِنَا يَبُثُّ فِي النَّاسِ وَ يُشَدِّدُ فِي قُلُوبِ شِيعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِد» مردى است راوى احاديث شما كه آنها را در ميان مردم نشر مى دهد و در قلوب شيعه شما جايگير مى سازد و مرد ديگرى است اهل عبادت كه اين خصوصيت را ندارد، آيا كدام يك از آن دو برتر است؟ فرمودند: «راوى حديث ما كه آن را در ميان مردم نشر دهد و در قلوب شيعيان جايگير سازد، از هزار عابد برتر است.
ملاحظه کنید وقتی حضرت صادق«علیهالسلام» میفرمایند آن فردی که سعی میکند روایات را در فرهنگ جامعه نهادینه کند و جهتگیری قلبی شیعیان را در راستای فرهنگ اهلالبیت«علیهمالسلام» شکل دهد افضل است، به این معنا است که در سیر إلی الله مسیر را بهتر طی کرده و به درجات بالاتری نایل شده نسبت به کسی که در سلوک فردی تلاش میکند.
بنده فکر میکنم اگر بتوانیم امام«رضواناللهتعالیعلیه» را درست بنگریم، سیرهی علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» و المیزانِ ایشان نیز برای ما معنای دیگری پیدا میکند و در مسیر سلوک جامعِ معنوی نقش بهسزایی دارد. شما از یک طرف متوجهاید علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» شاگرد مبرز مرحوم آیتالله قاضی است و از طرف دیگر شاهکار علامه طباطبایی«رحمةاللهعلیه» را در المیزان ملاحظه میکنید که شدیداً جنبهی اجتماعی آن بر جنبهی فردی آن غلبه دارد. آیا به این نتیجه نمیرسیم که سلوک فردی جای خود را به سلوک جامع فردی، اجتماعی داده؟ و باید ملاک خود را در نظر به استاد سلوکی تغییر دهیم؟ با این فرض قداست را باید در سلوک جامع دنبال کرد، سلوکی که حضرت روح الله«رضواناللهتعالیعلیه» متذکر آن هستند.
والسلام
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1. اشارات موسیقی در هر حال به محتوای آن که همان اشعار باشد، مربوط است. حتی سنفونیهای بتهون که به ظاهر موسیقی صرف است، با تداعیِ معانیها مخاطب خود را متذکر میشود مثل سرورد فیلم امام علی«علیهالسلام» که تنها یک سرود نیست، معانیِ مورد اشارهی آن سرود را متذکر میگردد 2. علم پزشکی به اعتبار تجربه و آزمون یک حرف است، و نگاه آن به انسان بدون در نظرگرفتنِ روح حرف دیگری است. در قسمت اول است که میتوان از هر علم تجربی، آزاد از تفسیر اومانیستی آن استفاده کرد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: با احیاء شب قدر شرایط نزول انوار الهی بهتر فراهم میشود ولی اینطور نیست که اگر کسی توفیق احیاء نداشت بهکلّی از انوار الهی محروم شود. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بحث آن مفصل است همین اندازه بدانید که رسول خدا«صلواتاللّهعلیهوآله» مى فرمايند: «وَ مَنْ وَصَلَ فيهِ رَحِمَهُ، وَصَلَهُ اللهُ بِرَحْمَتِه يَوْمَ يَلْقاهُ وَ مَنْ قَطَعَ فيهِ رَحِمَهُ، قَطَعَ اللهُ عَنْهُ رَحْمَتَهُ يَوْمَ يَلْقاهُ» هركس در اين «ماه رمضان» به رَحِم و آشنايان خود وصل شود، خداوند او را در روزى كه ملاقاتش مى كند، به رحمت خودش متصل مى گرداند و هركس در اين ماه با ارحامش قطع رابطه كند، خداوند رحمت خود را در قيامت از او قطع مى كند. با توجه به اينكه اين دستور را دوباره تكرار مى كنند معلوم است رمزى در آن است و كمال خاصى در اين كار در ماه رمضان نهفته است. به طورى كه حضرت مى فرمايند: ارتباط با ارحام در اين ماه موجب ظهور رحمت حضرت پروردگار در ابديت انسان مى شود، معلوم است كه يك عنايت خاصى به صله ى رَحِم در اين ماه دارند و اين كار كمالات خاصى را در پى دارد. ما وقتى جايگاه پربركت صله ى رحم را مى فهميم كه آثار شوم قطع رحم را متوجه باشيم، طبق دستور الهى ما حتى با محارم گناهكار خود بايد طورى برخورد كنيم كه منجر به قطع رحم نشود. شما در نظر بگيريد؛ وقتى فرزند يكى از خلفا به امام مى گويد: پدرم به اميرالمؤمنين على (ع) توهين كرده است، حكمش چيست؟ حضرت مى فرمايند: حكمش قتل است. مى گويد: اجازه مى دهيد او را به قتل برسانم؟ مى فرمايند: تو، نه! چون عمرت كوتاه مى شود. اتفاقاً پدرش را كشت و بعد از يك سال هم خودش كشته شد. ملاحظه كنيد امام معصوم مى فرمايند: حكم اين ملعون قتل است، با اين همه وقتى پسرش حكم خدا را اجراكرد و ثواب آن را برد از آثار وضعى مقابله با رَحِمِ خود در امان نماند. پيامبر خدا (ص) مى خواهند ما از محروميتى كه با قطع رَحِم پيش مى آيد، نجات پيدا كنيم. همانطور كه اگر كسى در اين ماه صله رَحِم بكند، خداوند روز قيامت با او از سر رحمت برخورد مى كند، قطع رَحِم موجب محروميت از رحمت حضرت حق مى شود، آن هم در قيامت و در آن شرايط ابدى گويا قطع رحم، رحمت حضرت حق را تا ابد از انسان قطع مى كند. موفق باشید
- باسمه تعالی: سلام علیکم: همینطور که متوجه شدهاید کارِ عشق پرثمرترین کار است ولی عقل در ابتدا متوجه این امر نیست. به همین جهت در دفاع مقدس، عقلِ رزمندگان عقب میکشید و عشق جلو میرفت و غوّاصان شهید در این کشاکش بین عشق و عقل که عقل میگفت این عملیات در نهر خین با شکست روبهرو است و عشق میگفت این عملیات عملیات نمایش جانبازی است، و بالاخره عشق غوّاصان بر عقل حسابگر پیروز شد و چیزی در تاریخ ما به ظهور رسید که عقلها سالهای سال در آن حیرانند و حقیقتاً قصّهی آنکه گفت: «رهِ عقل جز پیچ در پیچ نیست» در این صحنهها ظاهر شد. افسوس که روشنفکران ما که در حجاب عقلِ غربی گرفتارند این را نمیفهمند و لذا نه خمینی را میفهمند و نه شهداء را. می گویند انقلاب اسلامی بسط مدرنیته است و سکولاریسم در انقلاب اسلامی از زمان پهلوی نیز بیشتر شدت یافته است. درود خدا و درود همهی فرشتگان و درود همهی آنهایی که با عشق راهِ خود را جستجو میکنند، بر شهیدان غوّاصی که معنای زندگی را ماوراء عقل روشنفکریِ غربی به این تاریخ متذکر شدهاند. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: 1- بنده چنین کتابی ندارم ظاهراً کتاب، مربوط به عزیز دیگری است که اشتباهاً نام بنده به جای ایشان برده شده 2- خود را در ذیل شخصیت مقام معظم رهبری«حفظهاللّه» شکل دهید إنشاءاللّه گشایشی پیش خواهد آمد. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: بنده در جواب آن سؤال عرض کردم نمیدانم. موفق باشید
باسمه تعالی: سلام علیکم: همهی راههایی که این بزرگان در مقابل ما قرار دادهاند راههای خوبی است و با هم تنافی ندارد. راه توحیدی حضرت امام خمینی راهِ اصلی امروز ما است. در جزوهی «روحیهی تمدنسازی و عرفان اسلامی» عرایضی شده است خوب است که بدانجا رجوع شود. موفق باشید